عاشق این عکسم؛ در بهار سال گذشته و در ارتفاعات البرز مرکزی گرفتم
گفت پیغمبر به اصحاب کبار، تن مپوشانید از باد بهار؛ آنچه با برگ درختان می کند، با تن و جان شما آن می کند
پاییز
این سروده که منبعث از حدیثی نبوی است، فکر کنم نکته ای در ورای خود نهفته دارد و آن این است؛ به همان اندازه که باد بهار برای تن آدمی و وطن آدمی مفید و شکوفه زاست، از باد پاییز باید حذر کرد. چه بسیار که به پاییز حساسیت منفی دارند و در این روزهای کوتاه شده و بعضا ابری، دچار غم و غصه ای نامعلوم می شوند. تو گویی باد پاییز همان را با تن آدمی می کند که با درختان موطن آدم. خوب بپوشید خودتان را از باد پاییز. به گرمای فریبنده ظهر پاییز دل خوش نکنید و همیشه لباس گرم با خود همراه داشته باشید. سحرخیزی و از آن طرف، شبها زود خوابیدن برای دفع برخی انرژی های منفی که از پاییز می گیریم، مفید است و چقدر من خودم گوش می کنم به این قبیل حرفها! القصه؛ پاییز فصل عجیبی است. من خود در این فصل، به وصال خاک رسیدم اما دل خوشی از پاییز ندارم. پاییز مثل دریاست؛ زیبا و باشکوه اما بی رحم است. برگ باشی، در این فصل از درخت خواهی افتاد. ریشه باید بود و در خاک باید بود و تن از باد پاییز، بر عکس باد بهار باید پوشاند. عاقل را اشارتی کافی است و الا من خود می دانم زیبایی های بی شمار فصل خزان را. من خود زاده پاییزم اما حکایتم با فصل زرد، دوری و دوستی است. اجازه ندهید نزدیکی زیاد به پاییز، افسرده کند روح شما را.
فاطمیون یا قلیونیون؟!
مانده ام این چه اعتیادی است که برخی جوانان به قلیان پیدا کرده اند. دیگران را کاری ندارم اما وای بر آن کسی که خود را بچه بسیجی می خواند و از این ادعاها دارد و شبانه روز ساعتها وقتش را در فلان قهوه خانه تلف می کند و آرمانشهر خود را نه با بصیرت که با دود قلیان به هوا می دهد. مرتضی آوینی که خود روزگاری در ورای عوالم خاص روشنفکری سیگار می کشید، روزی سیگار را برای همیشه ترک کرد که اگر الان امام زمان مرا با این حال ببیند، چه افتضاحی می شود و حاج همت روزی که برادر بزرگترش احمد متوسلیان بر او نهیب زد، دیگر لب به سیگار نزد. تو را الگو کدام است ای دوست؛ فاطمیون و یا قلیونیون؟! و چه زشت که برداری پاتوق بنامی قهوه خانه ای را که در اوج نفهمی و خیانت و بلاهت، صاحبش برداشته نامی مقدس بر قهوه خانه گذاشته و با هزار عذر بدتر از گناه، توجیه می کند و توجیه می کنند عده ای از دوستان، این کار خود را. لطفا وقت کشیدن قلیان، ریش خود را بتراشید.
امروز در نمایشگاه مطبوعات
بسی خوش وقتم که در کنار استادم حسین صفار هرندی ساعتی را در نمایشگاه گذراندم. خیلی وقت بود ایشان را ندیده بودم. آنچه به عنوان یادگار برای این و آن غرفه نوشتند، چه خط خوشی برای شان بر جای گذاشت. نکته ها باید بگویم؛ یکی اینکه بی تاثیر نبودم در کشاندن صفار هرندی به نمایشگاه. ایشان از اینکه حق برخی دوستان در این نمایشگاه ادا نشده بود، ناراحت بودند اما سماجت من و اینکه بسیاری دوست دارند از فرصت نمایشگاه برای دیدن شما و احیانا گپ و گفتی استفاده کنند، پای صفار را ولو در حد یک ساعت به نمایشگاه باز کرد. همواره ۲ روز از روزهای نمایشگاه مطبوعات برای من خاطره ها داشته. یکی روزی که صفار هرندی به نمایشگاه می آید و دیگری روزی چون امروز یکشنبه که حسین شریعتمداری به نمایشگاه می آید. این ۲ بزرگوار را من ولایت مدار می دانم که با آقا بیش از همسفری، همخطری می کنند. با ولایت رهسپار بودن تا کویر قم خوب است اما از آن بهتر با ولایت همسفر شدن، همخطر شدن تا شهادت تا غدیر خم تا کربلا تا شط خون است. در این فتنه ای که گذشت، چه بسیار از بزرگانی چون حاج حسینین شریعتمداری و صفار، نمره درخشان گرفتند و من چرا فقط باید بدی ها را و بدها را ببینم؟ وای که چقدر خوشحال شدم امروز بعد از نزدیک ۶ سال متنی به استادم صفار هرندی دادم که بخواند و نظر دهد. ۲ ساعت بعد از نمایشگاه اما متن کوتاه مرا از قرار خوانده بودند و گفتند که عالی بود. این نوشته احتمالا فردا (دوشنبه) در کیهان هم کار می شود؛ اگر مدیر مسئول کیهان هم صلاح بدانند البته. با خود عهد بسته ام اگر نوشته ای را به مدیر مسئول کیهان دادم و ایشان به هر دلیلی صلاح ندانستند در روزنامه کیهان کار شود، رعایت کنم تکالیف شاگردی را و حق استاد را و در وبلاگ نگذارم. این کار را با بچه های وطن امروز هم کرده ام اما دوستان وطن امروز، نه که با هم در یک سن ایم، بیشتر مجال چانه زنی هست. برای دوشنبه وطن امروز دل نوشتی دارم در ابعاد یک صفحه، که رضا شکیبایی باید ببیند. درباره خیلی چیزهاست و من جمله سفر آقا به قم و سخنان ایشان و معنای افراط و تفریط و از این دست حرفهایی که حرف دل من است با شما. امروز در نمایشگاه قرار شد برای مجله ای به توافق برسیم با جناب واعظی که اگر وقت شد در خدمتم. نیز در آخرای کار وحید جلیلی را دیدم و چقدر تنگ شده بود دلم برای ایشان. از او خواستم از اخوی شان سعید جلیلی وقتی برای گفت و گو بگیرند که قولکی داد. نیز پرسیدم؛ دبیر شورای عالی امنیت ملی آیا خوانده “نه ده” را که جواب وحید جلیلی این بود؛ بیش از آنکه فکر می کنی، کتابت سر و صدا کرده. حرفها زدیم با وحید جلیلی. درباره همه چیز و نیز توصیه ایشان به من که زیاد در بند انتقادات این و آن و یعنی نکته گیران نباش و کار خودت را بکن. بعد هم گفت: چرا کم کاری درباره بابااکبر؟ آیا وقت آن نشده زندگی نامه پدرت را که شهیدی هنرمند بود، رمان کنی؟… الان که دارم این خطوط را می نویسم راست و حسینی بی قرارم. چه تذکر به جایی بود تذکر وحید جلیلی. حرفهای دیگری هم زد ایشان. یکی اینکه ما برای مفاخر ادبی و هنری مان کم کاری می کنیم و مثلا یکی هم درباره امیرحسین فردی، چه کرده ایم برایش؟ مقدس دیدم دغدغه های وحید جلیلی را مثل همیشه و مثل همیشه روحیه گرفتم از هم صحبتی با ایشان و اما “آیا وقت آن نشده زندگی نامه پدرت را که شهیدی هنرمند بود، رمان کنی”؟ باید جدولی تهیه کنم و از همین امروز دست به کار شوم. اول ضبط مصاحبه دوستان و اقوام که یکی ۲ تا هم نیستند و بعد شروع به نوشتن کنم. مرتب باشم، به همه آنچه که تا کنون قول داده ام، یارای عمل کردنم هست و اصلا چطور است تا دقایقی دیگر بخشی از رمان سمفونی مورچه ها را بگذارم در وبلاگ؟
یاراحم العبرات…
من خود زاده پاییزم اما حکایتم با فصل زرد، دوری و دوستی است. اجازه ندهید نزدیکی زیاد به پاییز، افسرده کند روح شما را….
من هم زاده ی پاییزم…درهمین روزهاست که پاییز دیگری به عمرم اضافه میشود…
وبگذر هنوز درست نشده؟؟!!
سلام
ما هم چه قدر گوش می کنیم به این حرف ها!!!!!!!!!!
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی حضرت آقا صلوات
سلام.
من اصلا از پاییز خوشم نمی آید.
بهترین فصل فقط تابستان.
سلام
می خوانیم
یا حیدر(ع)…
سلام به همگی………..
هیییییییییییییییییییییییییییییییی
افسرده کرد روحمان را……
شادباشید
سلام بر داداش حسین عزیز تر جان که نوکرشم.
عرض سلام خدمت همه دوستان.
“پاییز مثل دریاست؛ زیبا و باشکوه اما بی رحم است”
دقیقا؛
منتظر ادامه اش هستیم.
سلام بر حسین*
دیدگاه جالبی بود.
البته باید بقیه اش رو هم بخونم تا بتونم نظر بدم.
ایول.
*بوق ممتد…
http://faryadeasemani.blogfa.com/post-106.aspx
(روایتی از لحظه شهادت یک جانباز در خانه)
عجب…!
پاییز، بهار ِعاشق شده است…
جدی؟
نمی دونستم کسانی هم هستن که بسیجی نام باشند اما از قلیونیون!!!
لطفا وقت کشیدن قلیان، ریش خود را بتراشید.
احسنت.
بسیار عالی.
نمیدونم چی بگم؛ خیلی خوشحالم از اینکه به این مساله مهم اشاره کردید و چقدر ناراحتم از اینکه این عمل زشت برای برخی به یک تفریح و عادت تبدیل شده!
و چه عادت زشتی.
ممنونم داداش با شعورم.
ممنونم.
این جمله را باید “برچسب پشت شیشه ای” اش کرد:
لطفا وقت کشیدن قلیان، ریش خود را بتراشید.
سلام. ماشالله داداش حسین تا حالا ۸ روز که از آبان گذشته ۱۹ تا مطلب گذاشتید یعنی به طور میانگین ۲٫۴ مطلب در روز. در حالی که قبل از این ماکزیمم آمارتون تو شهریور بوده که توی ۳۱ روز ۵۱ مطلب گذاشتید یعنی حدود ۱٫۷ مطلب در روز…
خدا قوت
آقای قدیانی درباره ی قلیون حرف دل ما رو زدی
متاسفانه یه سریشون خیلی هم بی منطق هستن و مدعی بسیجی بودن و مذهبی بودن و…خیلی چیزای دیگه.
خدا هممون رو عاقبت به خیر کنه.
گفتم خدا عاقبت به خیرمون کنه چهره ی امام خامنه ای وقتی که این دعارو در حق یه بنده خدایی می کرد اومد جلوی چشمم.
چقدر قشنگ و زیبا دعا مکینن حضرت آقا:
انشاالله عاقبت به خیر بشین
التماس دعا
سلام خسته نباشی دلاور- قربون خودت – قربون قلمت- قلمت زد و شیشه هرچی قلیونه شکوند- باز هم بنویس-باز هم بکو- توی قهوه خونه ها که سرک می کشی تعداد بچه هایی که هم تیپ بچه بسیجی ها هستن بیشتر از بقیه هست
-باز هم بنویس-
وااااااااااااااااااای جمله ی آخر “فاطمیون یا قلیونیون؟!” عجب جمله ای بود:
“لطفا وقت کشیدن قلیان، ریش خود را بتراشید.”
اگر یک نفر به اندازه ی یک پر کاه غیرت داشته باشد بعد از خواندن این جمله از کنار اگزوز موتور هم با احتیاط رد می شود.چه برسد به دخانیات 😉
ایول الله
لطفاً ریشتان را بتراشید بعد قلیان بکشید
چه معنی داره بچه بسیجی قلیان بکشه؟
آقا حسین!
سلام
با اینکه یکی از خوانندگان همیشگی مطالب شما هستم ؛ اما از مطلب پاییز بسیار بدم آمد.
زیرا که متولد مهر ماه هستم و به قول اخوان: پادشاه فصل ها، پائیز!
یعنی که یعنی!
حرفی هست؟؟؟؟
حالا ببینم مطلبم حذف میشه یا نه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سیداحمد: سلام؛ برادر محترم! فکر می کنم ادبیات بهتری هم برای بیان نظر وجود دارد؛
اگر حذف می کردم خوشحال می شدید یا الان که تائید کردم؟!
چقدر لازم بود متن فاطمیون یا قلیونیون.
بچه بسیجی ها حواستان را جمع کنید.شما و رفتارتان معرف دین و مسلکتان است.
جناب قدیانی ممنون.
خدا خیرتون بده بیشتر بچه…….. رو میشناشم که قیلیان خوراک……………..خدا هدایت که همه را.
باورم نمیشد که کسانی با ریشهای طویل……………
ایول خداوند حاج حسینین شریعتمداری و صفار رو برای این مملکت حفظ کناد.
خدایی هر دوی این بزرگان نعمتی هستند برای ما.
در ضمن بسیار با قرار دادن بریده ای از رمانی که خودم نوشتم یعنی سمفونی مورچه ها موافقم. 😀
سلام چند باره
راست حسینی ما هم مثل شما بی قرار شدیم
ای کاش که زود تر شروع کنید.ما به شدت منتظریم
داداش حسین با معرفت خیلی ممنونتیم.
خدا به حق حضرت زهرا خیر دنیا و آخرتو نصیبت کنه.
سلام علیکم
شب بخیر
نمایشگاه مطبوعات تا کی هست؟
خیلی دلمان میخواست بیاییم یعنی به دلیل بحث کاری لازم و واجب بود که بیاییم اما فکر کنم از دست دادیم این فرصت مهم را …
سیداحمد: تا دوشنبه و شاید هم تا سه شنبه.
آنقدر خبرهای خوب بود در این متن که نمی دونم درباره کدام اش بگم!
ولی بهترین خبر به نظر من این بود: برنامه ریزی برای نوشتن زندگی نامه بابا اکبر
سلام خدا بر شهیدان
سلام خدا به بابا اکبر
حالا که حرف کتاب شد چه خبر از” نه ده” جدید؟
ممنون از پاسخ تون
یاعلی
سلام داداش حسین
ما که از بچگی یاد گرفتیم به ریش کسی نگاه نکنیم به ریشه اش نگاه کنیم. حالا میخواد بسیجی باشه یا بس گیجی باشه.
نمیدونستم که سعید و وحید جلیلی با هم برادرن. ممنون که اطلاع دادید. خیلی دوست دارم مصاحبه کنید با آقای سعید جلیلی. خیلی خوشم میاد ازشون. هرچی از اون قبلی ها بدم میامد از ایشون خوشم میاد. راستی کتاب زندگینامه بابااکبر هم باید جالب باشه. چشم انتظارشیم.
حاجی خواهش میکنم سمفونی مورچه ها رو نذار رو سایت. این زمان تایپ رو بذار تا کامل تمومش کنی که ما هرچه زودتر ببینیمش.
حسین شریعتمداری روز یکشنبه در غرفه کیهان
در پی پرسش های متعدد مراجعه کنندگان به غرفه کیهان در نمایشگاه مطبوعات به اطلاع می رساند که حسین شریعتمداری مدیر مسئول و سردبیر روزنامه کیهان روز یکشنبه از ساعت ۳ تا ۵ بعدازظهر در غرفه کیهان حضور خواهد یافت.
روابط عمومی مؤسسه کیهان
یه پیام بی ” بی زرگانی” برم؟
ساعت ۱:۴ نیمه شب.
تعداد افراد آنلاین: ۱۵ نفر.
داداش حسین بی همتای بسیجیها فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
داداش حسین: ممنون از سیداحمد و همه دوستان. قطعا با توجه به اینکه این رقم، افرادی که مشغول خواندن نظرات و یا دیگر صفحات هستند را شامل نمی شود، افراد آن لاین حداقل دو برابر این عدد است. من اسیر این صحنه آرایی خطرناک نمی شوم؛ به خصوص که شمارشگر وبگذر داماد یک قبرستان هم باشد!
سلام.با این حرف اقای جلیلی خیلی موافقم. بیش از آنکه فکر می کنید، کتابتان سر و صدا کرده .همینطورتوصیه ایشان که زیاد در بند انتقادات این و آن نباشید و کار خودتان را بکنید وهمینطور رمان بابا اکبر کلا حرفای خیلی جالبی به شما گفته اند.
یه ساعت زور زده بودم اون کامنت رو بنویسم ها.
😀
داداش حسین: چه سانسوری می کنه این سیداحمد، نظراتو. حالا دوستان قدر منو بدونن!!
والا
ممیزی سیداحمد خیلی قوی تر از داداش حسینه. بعد هی بچه ها گیر می دادن به داداش حسین که چرا کامنت ما رو پاک کردی.
یه صفحه کامنت نوشته بودم. مثل باقلوا پاک شد. 😉
مهم نیست. فدای سر قطعه ۲۶ و ستاره ها. هر چی صلاح مدیرانه.
مخلص داداش حسینم هم هستم.
هیچ کی داداش حسین نمیشه؛
دوستان سخت گیری بنده را به بزرگواری خودتان ببخشید.
حرف خیلی خوبی زدی… خیلی خوب. حرف دلم بود.
والا آقا مدیر! کل کامنتهایی که شما از من حذف کردید نصف کامنتهایی نیست که تا حالا آقا مبصر حذف کردند.
.
.
.
.
آقایون مدیر ومبصر به دل نگیرند یک وقت.شوخی کردما…
😉
سلام الله
من هم زاده پاییزم حتی فرزند همین ماه
اگر پاییز نشود که زمستان نمی شود که دوباره بهار بیاید. چه فرمودم منظور این است که باید مرد تا دوباره زنده شد . پاییز فصل دل کندن هاست فصل انتظار است.باید دل آب و جارو شود تاپرده ها کنار رود و چشمش بینا شود ودوباره دل بستن و دوباره دل کندن و… .
پاییز فصل انتظار است فصل ریزش برای رویش.
پاییزتان سرآید منتظران
راستی اگر ریشه ات در زمین سفت باشد برای بهار پابرجا می مانی در غیر اینصورت باد پاییز و سرمای زمستان بر زمینت خواهد انداخت.
هرچه پاییز و زمستانت بیشتر قدت بلندتر و هرچه قدت بلندتر بیشتر به دل آسمان فرو می روی و در آغوش خدا.
البته منظور پاییز و زمستان و آسمان دل است.
ریشه تان محکم ستاره ها
سلام اینجا بیشتر از اینکه سید احمد و یا حسین قدیانی دیده بشن شهید اکبر قدیانی و مدح امام خامنه ای دیده می شه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم (برگ باشی، در این فصل از درخت خواهی افتاد.)یعنی که یعنی کمی دیگر اصرار کنی برا یک جواب سلام نوشتن هیچی کامنتت رو مثل آب خوردن می حذفند آیا ؟ در ضمن پیشنهاد میکنم ببینید:
http://forum.msadra.ir/thread-1004-post-4495.html#pid4495
لیست درخواست های امام سجاد (ع) از خداوند متعال روایت شده در صحیفه سجادیه
التماس دعای فرج اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم
متن اول:پاییز رو دوست دارم فقط به خاطر باران….همین، ولی اسیر ناملایماتش نمیشوم
متن دوم:کلا از آدمایی که ظاهرشون با اعمال و باطنشون فرق میکنه بدم میاد! مثل همین قلیونیون،
متن سوم:ما بی صبرانه منتظر زندگینامه ی بابا اکبر هستیم
نظر در مورد کامنتها و تأییدات جناب سید احمد: ما قدر شما رو خیلی میدونیم و به همین خاطر جناب سید احمد رو قبول داریم چون حتما شما خیلی به ایشون اعتماد دارید که تأیید یا رد نظرات و نظارت بر اعمال ستاره ها رو در قطعه مقدس ۲۶ به ایشون سپردید!!!!
شهادت کنار شش گوشه نصیبتون
سلام آقای قدیانی
درباره فصل پاییز خیلی خوب گفتین
منم متولد آذر و فصل پائیزم ولی خیلی باهاش میونه خوبی ندارم
در مورد فاطمیون و قلیونیون هم که زدین تو خال
اتفاقا تو محل ما یه قهوه خونه هست بنام حیدریون که توش پر از بچه هیئتی و بچه بسیجیه
واقعا جای تاسفه
درود. بسی خرسند شدیم که قدری در جوار این فضای سراسر شور و هیجان تنفس می کنیم این عبارات فاخرانه را. بسی مشعوفیم که از فیلتر سید احمد به سختی توان گذر کرد. تو گویی میدان کارزار است که با هزار زحمت و در ورای امکانات گوشیایی کامنت می نویسی و آن گاه با یک تیر خلاص حذف به دیار باقی فرستاده می شود! درود و صد درود!
حجتالاسلام والمسلمین کعبی
به عقیده من تا ظهور حضرت مهدی(ع) دو مقطع دیگر یعنی ساخت امت اسلامی بر پایه هویت و عزت اسلامی و رهبری الهی و شکل گیری تمدن اسلامی و فراهم شدن بسترها برای ظهور بقیه الله(عج) مانده است و باید توجه داشت که مسئله ظهور یک تصادف نیست، بلکه سنت الهی است و همواره سنت الهی بر علائم ظهور حاکم است.
درگیر داش حسین
جای این صحبتها خیلی خالی بود
کاشکی بازم تکرار بشه…
یار علیست
برای داداش حسین و صفار و شریعتمداری: همچنان مردترین باش و علمدار بمان/ با تو ام ای یل نام آور باقی مانده
اون زمانی که مرعشی متصدی میراث فرهنگی بود و با افتخارعکس قلیان کشی اش را برای تبلیغ کافه های سنتی !!! می انداخت و به قول خودش و طایفه اش ترویج فرهنگ ! می کرد….. کی بود که بگه این کارا کلاس نداره ، پرستیژ نداره ، بی فرهنگیه ، بهداشتی نیست ، ضرر داره و …حالا این شده وضع قلیانخانه های ریزو درشت در هر کوی و برزن !
ازهردری نظری
منم خودزاده ی پاییزم اماخداوکیلی دلگیراست این پاییز حالادل ادم بگیردتنگ میشودوبه قول داداش قشنگ میشودچه کنیم که این فصل گاهی طوفانی میشودوحالمان رامیگیرد
لطفاریشتان رابتراشیدبعدقلیان بکشید…..عجب حرف حکیمانه ایی راستی سلام داداش
سلام
وچه قدر نشست بر دلم این جمله ی حسین قدیانی؛”لطفا وقت کشیدن قلیان، ریش خود را بتراشید”
این یکی از کل موارد است.کاش بیشتر بگویی با این بچه ها از این قبیل حرفها که واقعاً آدمی را به تامل وا می دارد!بعضی مواقع یک نهیب کوچک، دوسه روزی هم اگر شده، حال آدم را خوب می کند.
دیده بودم صحنه ی اینچنینی را وخدا می داند چقدر ناراحت می شدم از دستشان.توگویی بدم می آامد ازشان.
الگوی ما خاندانی هستند که با دود ودم دمخوری نداشتند!چقدر نگهش داشتیم این باور را؟!
یا علی داداش،
منتظر کتابهای جدیدت هستیم
با ملاقاتهائی که داشتید فقط میشود گفت که خوش بحالتان
چه کامنتهایی فرموده بودم!
خندهام گرفت با خوندنشون!
🙂
فکر کنم من هنوز، قطعه رو پیدا نکرده بودم اون روزها…
چه پاییز سختى بود!
ما که از خیر امضای کتابتون گذشتیم ولی خب! زندگی پدر رو بنویسید…
عکس هم عالی!
چه زاویه، چه نگاه و نگرشی که تو متن آوردین…
ولی نه! من از امضاء نمیگذرم…