به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
عمرا اول باشم….
حسین قدیانی: چرا عمرا؟ شما اول شدی. خوشحال باش.
سلام بر حسین*
عالیییییییییییییییییییییییییییییی…جون تازه گرفتیم داداش حسین.
سلامتی داداش حسین صلوات(خدایی این صلوات رو نقطه چین نکن)
عجب اسمی داره این متن!!!!!!
سلام. چند روزی نتونستم سر بزنم. خدایی دلم تنگ شده بود واسه قطعه بهشت.
من همونیم که هی می گفتم الهی هر کجا هستی خدا پشت و پناهت باشه….
بسیار عالی داداش حسینم.
والله ما در تعجبیم از کارو بار این مسئولین قضائی و انتظامی!
هنوز متوجه نشدیم کروبی چه کاره این مملکته که محافظاش اجازه تیراندازی به سمت مردمو دارن!
داداش حسین متن عالی ای بود.
یه حسی میگفت میخواید از این مطلبای قشنگ قشنگ بزارید….ایندفعه ولی خنده منده تو کار نبود.مطئنا زرد کرده این جناب دستخط دکتری!
سلام داداش
یکی از فواید شب زنده داری رو امشب فهمیدم:((باعث میشه آدم اول بشه)) جدی میگم….
هییییییییییییییییییییییی…..ما که اول نشدیم ولی خوبه به نیت پنج تن پنجم شدم….
یک چیزی از این موسوی خوئنیی ها و تاج زاده بنویس حداقل بچه ها به اسم اینها اشنا بشن
فته سبز روی دست اینها می چرخه ما گیر دادیم به موسوی کروبی
۳ گمانه درباره جنجال فرمانیه (خبر ویژه)
چه کسانی و با کدام هدف اقدام به ایجاد تشنج و درگیری در اطراف منزل کروبی (واقع در فرمانیه تهران) کردند؟ گمانه های گوناگونی در پاسخ به این پرسش مطرح شده است.
۱- گمانه نخست شخص کروبی را متهم اصلی این صحنه سازی در آستانه روز قدس معرفی می کند ۲-گمانه دوم بر آن است که این صحنه سازی تشنج و زد و خورد از سوی برخی سران فتنه و با هماهنگی کروبی یا بدون هماهنگی و اطلاع وی انجام گرفته است ۳- گمانه سوم، حضور و اعتراض مردم معترض به رفتارهای ضدانقلابی کروبی را برجسته می کند.
ارزیابی و احتمال نخست براساس برخی اخبار و قرائن معتقد است کروبی – یا برخی اطرافیان وی نظیر حسین کروبی- با صحنه سازی اخیر تلاش کرده اند همزمان به چند هدف برسند. اولا کروبی از انزوای شدید برآمده از انتخابات (۳۳۰هزار رای) خارج شود و از حاشیه توجه افراطیون به متن توجه آنها منتقل شود. ثانیا اشخاص و جریان هایی نظیر خاتمی، موسوی، عبدالله نوری، حزب مشارکت و مجمع روحانیون را که در آستانه انتخابات ریاست جمهوری اقدام به دور زدن کروبی کردند، به انفعال بکشاند و به آنها تفهیم کند که او همچنان مهم و اثرگذار است!
این شگرد به نوعی گرفت و نگرفت. به این معنا که انتشار تشنج در اطراف خانه کروبی از آن جهت که رسانه های جریان فتنه را از انفعال و سردرگمی خارج می کرد، مورد استقبال واقع شد و تلاش گردید نوعی حس مظلومیت را القا کند اما در عین حال استقبال نشد. به این معنا که کسانی چون خاتمی و عبدالله نوری و دیگران به خاطر بدگمانی به ماجرا حاضر نشدند به ملاقات کروبی بروند و به تلفن های یکی دو دقیقه ای بسنده کردند. این بی توجهی عمومی به اندازه ای پررنگ بود که عبدالله نوری بلافاصله خبر جعلی و مفصل منتشره در سایت جرس درباره گفت وگوی خود با کروبی را تکذیب کرد به نحوی که جرس مجبور شد بنویسد «در تماس با جناب آقای نوری مشخص شد که تمام تماس ]با کروبی[ بیش از یکی دو دقیقه نبوده و از حد احوالپرسی در حد یکی دو جمله فراتر نرفته است و کلیه جزئیات این گزارش منتشر شده زائیده ذهن خلاق خبرنگاران جوان بوده است. جرس از این اتفاق عذرخواهی می کند.»
اما موسوی در وضعیتی بغرنج قرار گرفته بود. او نیز مایل بود ضمن استفاده از ماجرا، باعث محوریت کروبی نشود. به همین دلیل هم موسوی تا دو روز حاضر نشد به خانه کروبی برود اما در پی انتقاد شدید سایت های ضدانقلاب از موسوی و اینکه او حاضر به همراهی با کروبی نیست مجبور شد به اتفاق زهرا رهنورد سری به خانه کروبی بزند.
آنچه این ساختگی بودن صحنه درگیری در اطراف منزل کروبی را که منجر به زخمی شدن ۴ نفر شد جدی می کند، ۲ گزارش است. گزارش اول روایت باشگاه خبرنگاران جوان است که به نقل از یک منبع آگاه می نویسد: «در حالی که عده ای از اهالی محل در اعتراض به مواضع ضدانقلابی کروبی مقابل منزل وی تجمع کرده بودند، عده ای چوب به دست از منزل وی بیرون آمده و ضمن به کار بردن الفاظی رکیک به معترضان حمله ور شدند. یکی از این حمله کنندگان اسلحه خود را به سوی معترضان نشانه رفت و چند گلوله به سمت مردم شلیک کرد. پس از آن هم دهها گلوله به سمت جمعیت شلیک شد.» روایت دوم اظهارات حسین کروبی است که در گفت وگو با دویچه وله ادعا کرده مهاجمان را می شناسد و آنها از متهمان مجرمان سابقه دار منطقه نیاوران بوده اند و پیشتر به دلایل فساد اخلاقی و مشروب خواری و دلایل مشابه بازداشت شده بودند. آنها اجیر شده بودند… گروهی هم افراد بسیج جماران بودند. آنها پس از دشنام جمع می شدند و قرآن و نماز و دعا می خواندند.
«جرس» با انتشار همین خبر به نقل از «منبع آگاه که نخواست نامش فاش شود» ادعا می کند مجرمان و متهمان سابقه دار اجیر شده شعارهای ارزشی به نفع نظام سر می دادند! آنچه در ادعای جرس و حسین کروبی به طرز رسوایی خودنمایی می کند ادعای «شعارهای ارزشی از سوی مجرمان سابقه دار» است و این پرسش را پیش می کشد که اگر انبوه نیروهای متدین و انقلابی بارها به صورت علنی به رفتارهای ضد انقلابی کروبی اعتراض کرده اند، بنابراین ابایی از استمرار این اعتراض ندارند و اگر حسین کروبی اوباش منطقه را یک به یک با سوابق فساد اخلاقی، شرابخواری و دزدی می شناسد، لابد سر و سری در میان بوده و یکی از اهداف این سر و سر، بدنام کردن نیروهای حزب اللهی و ایجاد هیجان و حاشیه سازی در آستانه روز قدس بوده است.
گمانه دیگر می تواند طراحی کل ماجرا از سوی سازمان دهندگان جریان فتنه سال ۸۸ باشد فارغ از اینکه کروبی را هم در جریان ماجرا قرار داده باشند یا اطلاع نداده باشند. در هر دو فرض گمانه اخیر آنچه قطعی می نماید، به هم ریختگی و هراس شدید سران فتنه بوده است. آنها از یک سو به خاطر افتضاح بی سابقه روز قدس سال گذشته مورد اعتراض قاطبه ملت متدین بوده و به عنوان نیروهای میدانی رژیم صهیونیستی معرفی شده بودند و از طرف دیگر تحت فشار گروهک های ضد انقلاب قرار داشتند تا امسال نیز خیانت سال گذشته را تکرار کنند ضمن اینکه معضل سوم آنها اطلاع از این واقعیت بود که تمام عقبه اجتماعی خود را از دست داده اند و در صورت دعوت به تحرکات خیابانی، هم چوب و هم پیاز را خواهند خورد، هم کسی به دعوت آنها به خیابان نمی آید و هم حجت را بر مردم انقلابی تمام می کنند.
در این مخمصه ۳ سویه، اتفاقی مانند تشنج در اطراف خانه کروبی هم می توانست روز قدس را به حاشیه ببرد و بار سنگین اعلام موضع له یا علیه رژیم صهیونیستی را از دوش آنها بردارد و هم با نمایش نوعی مظلومیت! کور سوی احیای سازمان از هم پاشیده فتنه را محتمل سازد. بدین ترتیب احتمالاً جلوی شکاف و اختلاف بیشتر در درون جریان فتنه بر سر همراهی بیشتر با رژیم صهیونیستی یا اعلام برائت از این رژیم- و البته به جان خریدن هزینه های آن- را تا حدودی سد کند.
این دو گمانه و احتمال، ناقض گمانه سوم- حضور معترضانه نیروهای متدین در مقابل خانه کروبی در فرمانیه- نیست بلکه در طول گمانه سوم تعریف می شود به این معنا که طراحان صحنه سازی اخیر با آگاهی از اینکه مردم به عملکرد کروبی معترضند تلاش کرده اند چاشنی درگیری و التهاب را به این اعتراض فزاینده و قابل پیش بینی تزریق کنند و نتایج مورد نظر را استخراج نمایند.
با این حال و با در نظر گرفتن تمام احتمالات، آنچه اصل ماجراست نمایش علنی مرگ جریان فتنه و تهی شدن مطلق آنها از عقبه اجتماعی در روز قدس است و هر شعاری هم که ملت ایران در روز قدس علیه رژیم صهیونیستی دادند شامل پیاده نظام فتنه گر این رژیم در داخل ایران هم می شود. در این میان آنچه قطعی است اینکه ملت ایران- و حتی معدود عناصر آشوب طلب- کروبی را به عنوان سیاستمداری ورشکسته که به خاطر ماجراجویی و جاه طلبی مستعد هر نوع بازیگری و بازی خوردن است می شناسند و هرگز او را جدی نمی گیرند همچنان که میزان آراء باطله در انتخابات سال ۸۸ بیش از آرای کروبی بود!
” ببین، ما هر کسی که خون از دماغ بچه های ملت بریزد، هر کی می خواهد باشد، ولو بادی گاردها و یا محافظان حضرتعالی، به صورت اتوماتیک دست عزرائیل می رود توی آستین ما.”
عاااااااااااااااااااااااالی
بدک نبود مطلبی که در مورد شیخ بی سواد باشد خود به خود نمکین می شود ولی آدم وقتی این آدمارو می بینه متاسف میشه که چرا باید کسانی که قبلا با اهل حق بودن و برای آن زحمت کشیدن بعدا توزرد از آب در بیان ادم وقتی سرگذشت اینا رو می بینه از آینده خودش میترسه فقط با توکل و توسل و ولایت پذیری مطلق میشه خود رو نجات داد
اجرتان با علمدار کربلا
تو رو خدا منو خیلی دعا کنید
این طرح خیلی زیباست؛احسنت به مدیر وبلاگ میلاد پسندیده.
واقعا طرح دلنشینه.
سلام
واقعا عالی بود..واقعا
چه تهدید تمیزی … واقعا ممنون
حالا بیان بخونن اونایی که باید
راستی یه سوالی داشتم
من ۲تا از عموهام شهید شدن توی یه روز یکی به اسم عباس که زودتر از اون یکی به اسم حسین شهید شد تشعیع جنازشون هم با هم بود ولی اون موقعها من نبودم که فیض ببرم حالا به نظر شما من جز خانواده شهید حساب میشم یا نه ؟
آخه به جا که میگم خانواده شهیدم میگن عموهات چیش به تو؟؟؟؟؟؟
ویه حرف غیره من با کتاب نه ده زودتر از این وبلاگ آشنا شدم ولی متاسفانه کتابرو به زور یکی ازم گرفت واسه خودش
حسین قدیانی: از آن سئوالها پرسیدیدها! خدا به برکت عمو حسین و عمو عباس شما همه ما را در اقلیم شهادت مقیم کند.
من کلا حالم خوب نیست امشب.
صبح یه باکس بالا و گوشه ی سمت راست بود.مثل باکس”آمار بازدید کنندگان”مثلا.نوشته بود روزشمار محرم و توش هم نوشته بود ۱۰۲ روز مانده تا عاشورا.
من اونو میگم.اون کجاست.
این نوشته قرمزه (که البته خون منه) رو که بالای متن میبینم…
تو ببین اینا چقدر پررو تشریف دارن که با این وضع نامه شکایت هم میدن به آقا!!!
حالا من میگم زنش مقایسه درستی داشته…واقغا در اقوام عقب افتاده هم پیش نمیاد از این اتفاقها..که بادیگاردهای وابسته به نظامی در دفاع از فرد معاند اون نظام به طرف طرفدارای ایضا!!!همون نظام تیراندازی کنن…اونم نه یکی! نه دو تا! ۱۰ تیر مستقیم به مردم!!!!!!
سلام داداش
در مورد حادثه شیراز نظرت چیه ؟ عکسها را دیدی؟
در ضمن امار وبلاگ نیست کار خودتون بوده ایا؟
السلام علی الباکین علی الحسین….
السلام علی الباکین علی الحسین….
.
.
.
. این سلام رو خیلی دوست دارم چون تمام مومنین و مومنات از اول تا آخر دنیا توش هستن؛ تمام شهدا، امام، حضرت ماه و شما ستاره ها…!!!
اجازه بدین هرچند وقت یکبار این سلام رو تقدیم کنم به همه مومنین و مومنات….
ایدل ایدل! آشنایی می رسد / ناله ها را هم نوایی می رسد
ما که از عشق و جنون آکنده ایم / کارمان آخر به جایی می رسد . . .
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام
سلام!
میگم دکتر خیلی زیاده واسه کروبی. کلا به شما که عرض کرد شیخ بیسواده. یه حرف درست زد تو عمرش. قبول می کردید این یه حرف رو!
خاک بر سر کارش به جایی رسیده بنی صدر ازش حمایت میکنه.
(میگم من هنوز یه نظر هم نذاشتم؛ این وردپرس میگه خیلی تند تند دیگاهم را می نویسم؛ جالبه ها)
تصاویر حمله اطرافیان کروبی به معترضین
http://www.yjcphotos.ir/photos/ImageGroup.aspx?GroupID=27545
http://www.yjcphotos.ir/photos/ImageGroup.aspx?GroupID=27546
سلام.
چرا اینجا هیچ آیکونی نیست؟ حتما باید حرف بزنیم؟
نمیشه فقط لبخندمون رو به عرضتون برسونیم؟
نظرتون راجع به حادثه شهر ما چیه؟ دوست دارم بدونم مثل خانم/آقای راحیل…
دستت بی بلا ایشالا به زودی بری کربلا داداش حسین …………………برخامنه ای رهبرخوبان صلوات:)
پس وبگذر کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا چجوری سید احمد پیام”بی”زرگانی بره؟
……………………..
من کلا امشب قاطی ام.الان مانیتورو بلند میکنم میکوبونم توی سرم…
سلام علیکم
به طور حتم کسی که برای اسرائیل و آمریکا واعطشا میکنه سزاش فقط عزرائیل
خوب خدا رو شکر این آمار سایت برگشت والا دیگه متوجه نمیشدیم چند چندیم!
مخلصیم داداش حسین بسیجیها.
ذکر روز ۲ شنبه ۱۰۰ مرتبه
یا قاضی الحاجات.
التماس دعا از همه.
کسی میدونه چه بلایی سر پرشین بلاگ اومده ؟ چرا سه روزه باز نمی شه ؟ لطفا یکی جواب بده . باتشکر
سلام
چقدر اینجا خوبه.سر که میزنی حرفای جمع زیادی رو می بینی که تا حالا ندیدیشون اما هر کدوم جای مشخصی توی ذهنت دارن.گاهی حتی دلت براشون تنگ میشه
آقای قدیانی ممنون از این فرصت نابی که به ما دادین
سحر مبارک شما بخیر و التماس دعا
“این بار سقا برای مان آب هم خواهد آورد تا مشک، اشک یزید را درآورد”
به قول پسر شیخ بیسواد این گلوله ها( البته ۶۰ – ۷۰ تا بوده گویا) برای دفاع شخصی بوده و لاغیر!
در دعای روز بیستوششم ماه مبارک رمضان میخوانیم:
«اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین»
«خدایا قرار بده کوشش مرا در این ماه قدردانـى شده و گناه مرا در این ماه آمرزیده و کردارم را در آن مورد قبول و عیب مرا در آن پوشیدهاى شنواترین شنوایان»
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8906140302
شرح دعای روز بیستوششم ماه مبارک رمضان/
آیتالله مجتهدی: «رمضان» ماه کسب درآمد معنوی است
ممنون داداش حسین
اگر برسه دستم به این الاغ آسیا …
پیشنهاد ترور کروبی درجلسه حزب مشارکت
تاریخ مصرف کروبی تمام شد
در جلسه اخیر حزب تعلیق شده مشارکت یک پیشنهاد جنجالی درباره کروبی و نجات جریان فتنه از وضعیت کنونی مطرح شد.
اخیراً حزب تعلیق شده مشارکت تلاش خود را جهت احیای فتنه و بازسازی تشکیلاتی آن آغاز نموده است.بر اساس اطلاعات کسب شده، در همین راستا حدود ۱۰۰ نفر از اعضای شاخه جوانان حزب مشارکت اخیراً به بهانه ضیافت افطار جلسهای برگزار کرده اند که در این جلسه پس از بحث و بررسی فضای سیاسی، تاکید شده برای خارج شدن از انفعال، باید یک حرکت عملیاتی داشته باشند به طوریکه بازتاب آن باعث شود هواداران به خروش آمده و مجدداً بتوانند در صحنه حضور یابند.به گفته یکی از منابع آگاه برخی از اعضای حاضر در جلسه با اشاره به اعتراضات مقابل منزل کروبی، پیشنهاد طرح ترور وی را مطرح کرده اند تا با توجه به فضاسازی های رسانه های حامی فتنه علیه نظام این اقدام را به نظام منتسب کنند.به گفته این افراد در صورت موفقیت این طرح بار دیگر جریان متبوع آنان زنده خواهد شد.با این حال تصمیمگیری در این خصوص به یک محفل خصوصیتر محول شده است.گفتنی است، پیش از این هم فرمانده سپاه علی بن ابیطالب با اشاره به جریان کشتهسازی منافقان از اقدام برای بمبگذاری هواپیمای تهران ـ اهواز و ترور محمد خاتمی در ایام پیش از انتخابات خبر داده بود.به گفته ابراهیم جباری “پیش از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و زمانی که خاتمی به شهر اهواز سفر کرده بود، منافقان درصدد ترور وی و اسطورهسازی و مظلومنمایی فتنه سبز برآمدند که با فداکاری مسئولان امنیتی این اقدام ختثی شد.”
داداش حسین مثل همیشه عالی بود
خدایا سایه این شیخ بیسواد رو کم کم کم نکن
تعجیل در فرج خورشید صلوات
چقدر دلم می خواست الان تو شیراز نزدیک مسجد ضرار دست عزرائیل تو آستینم بود.
اون موقع که معلم شیخ به خطش گیر می داد و شیخ بهش می گفت تو مو می بینی و من چشم و ابرو! همچین روزی رو می دید که به خاطر خطش دکترای افتخاری می گیره
سلام به داداش حسین و همه ستاره های حضرت ماه
آشنایی با مسجد ضرار شیراز :
ما توی شیراز یه مسجد داشتیم به نام مسجد آتشی ها یا همون مسجد قبا که بعد از فتنه ۸۸ تبدیل شد به پایگاهی برای فعالیت فتنه گران که از همون زمان بین بچه بسیجی ها این مسجد به نام مسجد ضرار شناخته شد . عده ای هم بودند که به دلیل منتسب بودن به حضرت آیت ا… دستیغب ( شهید محراب ) رحمت الله علیه از موقعیتی که داشتند سوء استفاده کردند و این مسجد رو به مأمنی برای فعالیتهای خود علیه نظام تبدیل کردند . اما مردم ولایتمدار شیراز که اجازه سوء استفاده از نام حضرت آیت ا… دستغیب (ره) رو به هیچ کس نمی دن جلوی اونها ایستادند و از مسئولین خواستند که این مسجد پلمپ بشه و از فعالیت شون جلوگیری بشه . این مسجد تا مدتی پلمپ بود . اما بعد از یکی دو هفته دوباره فعالیتهاش شروع شد .
اما صبح روز راهپیمایی قدس 🙁 به نقل از سایت خبری سحر نیوز )
ظهر امروز پس از آنکه تعدادی از راهپیمایان و نمازگزاران جمعه شیراز در اعتراض به علیمحمد دستغیب که طی شبهای گذشته در جلسه درس اخلاق خود اهانتهایی به مقامات عالی نظام کرده و اظهاراتش مورد استقبال و پوشش زنده رادیو فردا قرار گرفته بود، راهی مسجد محل اقامه نماز او شدند، تا اعتراض خود را بیان کنند.
راهپیمایان پس از آنکه در مقابل مسجد قبا (آتشیها)ی شیراز تجمع و اظهارات اخیر علیمحمد دستغیب را محکوم کردند، ناگهان با حمله از پیش طراحی شده طرفداران وی مواجه شدند.
طرفداران دستغیب که بر پشت بام مسجد مستقر شده بودند، بر سر مردم سنگ، آجر و کپسول آتش نشانی انداختند و همزمان عده ای اوباش نیز با چوب و چماق به ضرب و شتم معترضان پرداختند که در جریان این هجوم، بیش از ۱۰ نفر راهی بیمارستان شدند.
دی ماه سال گذشته جمعی از مردم شیراز در اعتراض به همراهی آشکار علیمحمد دستغیب با جریان فتنه مسجد قبا را پلمب کردند. یکی از دلایل پلمب، نگهداری آلات ضرب و شتم و درگیری در مسجد عنوان شده بود. مسجد قبا دو هفته بعد فک پلمب شد.
عدم برخورد جدی مسئولان امنیتی و انتظامی شیراز با اظهارات تند و تحرکات جدید علیمحمد دستغیب و شاگردانش بهعنوان یکی از دلایل رخداد امروز شیراز مطرح است.
این هم آدرس تعدادی از عکسهای مجروحان حادثه :
http://www.saharnews.ir/view-12926.html
دلم از عشق رهبر مست باشد
ندیدم فوق دستش دست باشد
آفرین،آفرین خیلی جالب بود.
خیلی قشنگ بود.ممنون.
سلام داداش.
طرح برای متن: این بار سقا برای مان آب هم خواهد آورد تا مشک، اشک یزید را درآورد:
انتخاب با خودت:
http://img.b-zone.ro/images/89022731125660190322.jpg
http://img.b-zone.ro/images/98704899856684296970.jpg
http://img.b-zone.ro/images/33927068620647502683.jpg
طراح: مرتضی حاجیانی.
…یاحق…
همیشه با مطلبات حال میکنم.