از هنگ ربیع تا آهنگ حاج صادق

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

یک: ربیع الاول گر چه ماه سرور اهل بیت است، لیکن خیلی هم بی غم نیست. از «محسنیه» که مقدمه «فاطمیه» است بگیر تا شهادت امام حسن عسکری (ع) جمله در همین «بهار اولین» واقع اند. ایامی که گذشت، پای منبر منیر علمای دین، نکاتی از زندگانی یازدهمین امام مسلمین آموختم. معطوف به این آموخته ها، در حد چند جمله، درسی مختصر پس می دهم.

یک/ ۱: فاصله انداختن میان شیعیان و آخرین معصومین، همواره یکی از سیاست های خلفای عباسی بوده. زمان امام رضا (ع) اما این سیاست به شیوه «نرم» اجرا شد. هدف این بود؛ هشتمین اختر تابناک آسمان امامت، بیش از آنکه به شیعیان وصل باشد، متصل به دستگاه خلافت تصور شود. امام علی بن موسی الرضا البته ولیعهدی را به ظاهر پذیرفت، لیکن از این «تهدید»، به عنوان «فرصت» استفاده کرد. جغرافیای این فرصت بی مانند، همه مساحت ایران آن روز بود. دوری امام رضا از مدینه، نیز اتصال ایشان به دستگاه خلافت، می توانست باعث قطع همیشگی رابطه شیعه و معصوم شود، اما امام رئوف ما با عقلایی ترین شیوه ها، اتفاقا «ضامن ارتباط» شد. شگفتا! از امام رضا به این طرف، دیگر شیعه چند امامی نداریم و هر که تا «امام طوس» آمده، تا «طاووس اهل بهشت» آمده. این فخر برای ما ایرانیان بس که در سرزمین ما، امام رضا از دل بدترین تهدید، بهترین فرصت را به وجود آورد. اینکه حضرت چگونه و با چه سیاستی به «مامون»، سیاست آموخت… آری! رمز و راز سیاست آموخت، بحث دیگری می طلبد، ایضا بحاث دیگری. قدر مسلم، این روزها در شهر خلافت شاه عباسی، با «ولی»، «عهد» بسته می شود، نه با «ولیعهد». از جناب مامون هم خبری نیست! ما ایرانی ها اما به امام رضا از دیگر اقوام بدهکارتریم. متاثر از هوش سیاسی ولایت عشق است که شیعه، به خصوص شیعه ایرانی، یا مرتبط با معصوم و معصوم زاده ها بوده، یا در ارتباط با جانشین معصوم. کیست که نداند؛ این همه امام زادگان مطهر، خواه با درس و بحث شان در قید حیات، خواه با یک آرامگاه متعالی و فیاض، چه کمکی به نشر دین مبین اسلام کرده اند؟! و کیست که نداند؛ «سلسله موی دوست»، بیش از هر امام دیگری، عطر «ضامن آهو» می دهد؟!

یک/ ۲: بردن معصوم به قصر، حقا که جواب نداد! درایت امام رضا اما برای حکام عباسی سنگین آمد. بهتر آن دیدند برای انزوای شیعه، باز هم برگردند به روالی که زمان امام موسای کاظم (ع) اجرا می کردند؛ از سویی فتنه آفرینی، از سویی زندانی کردن امام، یا به حبس یا به حصر. به عبارتی؛ دوران غیبت، از همین ایام آغاز شد. امام محمد بن علی (ع)، امام علی بن محمد (ع) و به ویژه امام حسن عسکری، اغلب عمرشان در زندان خلفای عباسی گذشت، لیکن «فتنه سخت» هم جواب نداد. در این دوره، عمده بار ارتباط، به دوش «امنای امین» افتاد. عجبا! باز هم محوریت مکانی، از آن ایران عزیز ما بود. شیعه با تبعید امام حسن عسکری به شهر سامرا، نه فقط غریب نشد، بلکه «علویان» به شعاع حکومت خود بر «طبرستان» افزودند و ناحیه به ناحیه پیش آمدند. اوج این حکمرانی، زمانی بود که امام حسن عسکری در زندان، روزگار سختی سپری می کرد. «امنای امین» اما ریسمان ارتباط شیعه و معصوم بودند. خبر می آوردند و خبرگی می بردند. حرف می آوردند و حدیث می بردند. بعضا فتنه می آوردند و بصیرت می بردند. الطاف یازدهمین امام به ما ایرانی ها نبود، واقعا معلوم نبود امروز چه بر سر شیعگی ما می آمد؟! آن امام همام خود در کنج زندان بود، اما گنج فقه و گنجینه فقاهت، و نشستن شیعه بر مسند حکومت، ارمغان ایشان بود برای ما.

یک/ ۳: کاش عمر این دنیایی علامه شهید مرتضی مطهری آنچنان بود که ما علاوه بر «خدمات متقابل اسلام و ایرانیان»، کتاب دیگری نیز می خواندیم؛ «خدمات متقابل ۱۴ معصوم و ایرانیان». حتم دارم پس از امام رضا، مطول ترین بخش این کتاب، مربوط می شد به پدر بزرگوار حجت بن الحسن (عج). شیعه در دوران امام حسن عسکری بود که فهمید؛ حتی بی وجود ظاهری معصوم نیز، قدرت حکمرانی دارد. آن امام در کنج رنج، گنجی به ما داد که «جمهوری اسلامی» ناب ترین دسترنج آن است. دیر نیست که شاگردان مکتب فقاهت، «خدمات متقابل جمهوری اسلامی و ظهور امام زمان» را کتابت کنند. قصر باشد یا حصر، غیبت هم سر می رسد دوره اش…

دو: مطلع این نوشتار، از «غم ربیع الاول» نوشتم، لیکن بی آنکه این سوگ را فراموش کرده باشم، باید اذعان کنم؛ ماهی که میلاد بهانه خلقت در آن واقع شده، لابد شادترین ایام است. کیست محمد امین (ص)؟!… دردانه خدا که سبب خلقت، و «به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد». آیا می فهمیم ما حضرت رسول را؟! اصلا در ادراک ما هست اسباب هستی؟!… لیکن همین میلاد کافی است تا ربیع الاول را ماه سرور اهل بیت، عالم و آدم بدانیم، اما…

دو/ ۱: کسانی که با این قلم، انسی دارند، گواهی می دهند بیشتر اهل «عزا نویسی» ام تا «شاد نویسی». با این همه، رویه بعضی دوستان همراه را «افراطی» می شمرم. شب حلول ماه ربیع الاول، من هم مثل اغلب مردم، وبلاگ «قطعه ۲۶» را به «شادباش» مزین کردم؛ عده ای اما به یادم آوردند که «محسنیه، مقدمه فاطمیه است و… این پیام شادی، مخل روضه سنگین در و دیوار و… اصلا چه کسی گفته ربیع الاول باید شاد باشیم؟ و… برادر! اسیر این تحریفات نشو که تازه داغ شیعه شروع شده و باید شمارش معکوس رفت برای عزای اصلی و…».

دو/ ۲: در «مکتب اسلام» هم غم و عزا هست، هم شادی و سرور. «مکتب اسلام» اما از هر دوی اینها مهم تر است. چه اینکه حزن و مسرت، عناصری برای معرفت مضاعف نسبت به «مکتب اسلام» اند. اشکالی ندارد؛ یکی ممکن است تمام ۲ ماه محرم و صفر را سیاه بپوشد، حتی ربیع الاول را نیز بیش از شادی، به غم بنشیند، اما آیا در این باره حکم هم می تواند صادر کند؟! گمانم واقع شدن میلاد امام هفتم در ماه غم انگیز صفر، نیز شهادت ایشان در ماه فرح انگیز رجب، تمثیلی از این حقیقت باشد که غم و شادی، فروعی برای فهم بهتر معارف اسلام اند و هیچ یک اصالت بالذات ندارند.

دو/ ۳: صد رحمت به منی که مسبب شادی ام، ماه زیبای ربیع الاول است، نه مثلا شب یلدا! القصه، شب یلدا در خانه پدربزرگ جمع بودیم که پسر عمویم پیامکی نشانم داد از موبایلش. خلاصه پیامک این بود؛ «هر که الان دارد به قصه مادربزرگ گوش می کند، از درد صورت ۳ ساله خانم خرابه نشین غافل است»!! یعنی چه این پیامک؟! آیا جز «افراط» معنای دیگری هم دارد؟! اگر قصه مادربزرگ من حتی در شب خوش یلدا هم دست آخر به کربلا برسد، آیا نباید موجبات شرمندگی پیامک دهنده را فراهم کند؟! فرجام چنین دوگانه انگاری های بی خود و بی جهتی چیست؟! مگر ملتی که شب یلدا چند ساعتی دور هم می نشینند و احیانا گل می گویند و گل می شنوند، دقیقا و عینا همان مردمی نیستند که وقتی عید نوروزشان با محرم و صفر تلاقی پیدا کند، «محرم آمد و عیدم عزا شد» زمزمه می کنند؟! و اصلا شب یلدا آیا جز شعبه ای از همان توصیه اسلام به آئین «صله ارحام» است؟! گیرم کمی غلیظ تر؟!

دو/ ۴: قرار ما بر «اسلام سالاری» است یا «غم سالاری»؟! آیا پسندیده است؛ برای مردمانی که خود «فاطمه» و «فاطمیه» و «محسنیه» و «روضه در و دیوار» را -لااقل اندازه عزا سالاران- بلدند، اما مسرت ربیع الاول را نیز از یاد نبرده اند، حکم به چنین احکامی، این چنین پیامک هایی دهیم؟! خانه آخر این رویه ناپسند، به راستی کجاست؟!

دو/ ۵: قطعا هر روزی، حتی روز میلاد ختم رسل نیز، عاقبت، بی تقارن با غمی و عزایی نیست. قمری نشد، شمسی! شمسی نشد، میلادی! علاوه بر ۱۴ معصوم، ما این همه پیامبر داریم، این همه اولیای دین داریم، این همه عالم ربانی داریم، این همه شهید داریم، این همه عمار داریم، این همه سمیه داریم، و این همه مناسبت داریم؛ حتما هر روزی در تقویم، حتی شادترین روز روزگار، شاهد شهادت انسان بزرگی، یا واقعه دردآوری هست. به این بهانه، آیا می توان «غم محوری» را بر «اسلام محوری» برتری داد؟!

دو/ ۶: طبعا «ما هر چه داریم از محرم و صفر است»… و با اجازه از حضرت روح الله، من «فاطمیه» را نیز به محرم و صفر اضافه می کنم، اما افراط، حتی در عزاداری هم حدی دارد برای خود! افراط وقتی از حد گذشت، بوی کاسبی می دهد!! من قبول دارم که همه زندگی ما و همه کسب و کار ما از محل گریه برای بزرگان دین تامین می شود، لیکن شرط است با این کسب و کار، «کاسبی» نکنیم! و احیانا خیال نکنیم کسانی که این روزها به میمنت ایام برای اولادشان عروسی می گیرند، غافل اند از آن تلخ ترین واقعه که در کوچه بنی هاشم گذشت…

دو/ ۷: من همیشه بیم داشتم که بر این منوال، قلم بچرخانم، اما دوستان محترم! هیچ به فرجام چنین پیامک هایی اندیشه کرده اید؟! محض مزاح، باری به یکی از رفقا گفتم: من حسین قدیانی وقتی می گویم کاری افراطی است، شک نکن افراطی است!! که ما خود، آخر افراطیم و شورشی نویسی… فی المثل دانستن اینکه عاشورا در کدام ماه شمسی رخ داد، بلااشکال است، اما عاشورا هر روز هم که باشد، میلادی و شمسی ندارد. یک روز است. عاشورا، عاشوراست؛ عاشورای دیگر ندارد. تعریف دارد؛ تحریف ندارد. افراط ندارد. تفریط ندارد.

سه: صد البته تفریط هم بد است. می خواهم بدانم کجای استقبال از ضریح جدید امام حسین (ع) به فرهنگ حسینی و حماسه عاشورا آسیب می زند؟!

سه/ ۱: گاهی شور، کامل می کند شعور را. نه فقط مخل معرفت نیست، بلکه مکمل شناخت هم هست. ضریحی به غایت زیبا و رویایی، ساخته دست هنر ایرانی، قرار است مستقر کربلا شود و جای شش گوشه قدیمی را بگیرد. این آیا بی قراری نمی خواهد؟!

سه/ ۲: این «قرار» نبود، مردم ما کی و کجا برای چند تکه آهن، تا این حد بی قراری از خود نشان داده اند؟! آیا چنین قرار بی قرار کننده ای، از غذای نذری امام حسین، ارزش کمتری دارد؟! چطور هنگام نوش جان کردن قورمه سبزی نذری، وقتی داریم انگشت مان را هم با غذا می خوریم، حماسه حسینی آسیب نمی بیند؟! و مگر سیب زمینی قیمه نذری در کربلا کشت می شود؟!

سه/ ۳: مردمی که از ضریح جدید امام حسین استقبال کردند، لیاقت شان «نقل» است، نه «نقد». «آفرین» و «نفرین» را عوضی نباید گرفت! این استقبال، مخل فرهنگ ممتاز عاشورا نیست. آنچه با این حماسه، متضاد است، چیزهای دیگری است، کارهای دیگری است. آنچه مخالف عزت حسینی است، صلح با آشوبگران عاشوراست. آنچه در جنگ با حماسه حسینی است، ماستمالی کردن فتنه سران فتنه ای است که با بیانیه های خود، مسبب عاشورای ۸۸ و هلهله حرامیان شدند. آنچه در تعارض با شعور عاشوراست، شور عاشورا نیست، بلکه کاریکاتور کشیدن از مفهوم مقدس «جذب حداکثری» هست. و البته خرافه بد است، اما آنچه استاد فرشچیان آفرید، واقعیتی است که بی استقبال، شکرش به جا نمی آمد.

سه/ ۴: این هم دغدغه ای است؛ چرا همین که به حرارت خون حسین می رسد، بعضی ها آسیب شناس حوزه دین می شوند؟! این همه عاشق عاشورا هستند، بگویند؛ عاشورای ۸۸ کجا بودند؟!

سه/ ۵: البته کتمان نمی کنم حسین دوستی بعضی نازنین را. یکی شان در همین روزنامه وطن امروز بود. می گفت: «برای من هم سئوال پیش آمده که دلیل عقلانی این استقبال چیست، لیکن سئوالم را عمومی نمی کنم… آیا هر چه به عقل نازک اندیش من قد نداد، پرسیدنی است؟!… بهتر نیست کمی صبر کنم، شاید گذر عمر، پاسخ سئوالم را بدهد؟!…». این دوست ما اخیرا می گفت: «اربعین در کربلا، فهمیدم؛ دلیل عقلانی این استقبال، حتی فراتر از «عشق» است».

چهار: پای این نوشته به «حدیث نفس» باز شد. ایامی که گذشت، تعدادی از دوستان، خرده بر من گرفتند؛ چرا هیچ ننوشتی از طلبه سیرجانی؟! هنوز پیامک های شان هست…

چهار/ ۱: به حرمت مطالبه مقدس عدالت، ایضا لباس معزز روحانیت، چند باری مشخصا در همین «وطن امروز» از طلبه سیرجانی نوشته ام. لا به لای بعضی نوشته هایم نیز حمایت هایی در حد چند جمله بوده.

چهار/ ۲: من نیز مثل شمار کثیری از اهل ولا، حتی همان زمان هم دقیقا متوجه نشدم مشخصا حرف حساب طلبه سیرجانی چیست؟! اشکال شان به کدام زمین خوارها و کدام زمین هاست؟! با این همه در وسع خود قلمی عمومی زدم و قدمی خصوصی برداشتم. باری هنگام تحصن ایشان در شهرری، نکاتی به طلبه سیرجانی گفتم؛ «ادامه دادن این روند، اصلا زیبنده نیست. به هر حال شیوه اعتراض ما در نظامی که راس آن ولی فقیه عادل است با دیگر نظام ها باید یک فرقی داشته باشد یا نه؟! ما که خود علمدار انقلاب را به «عدالت» قبول داریم، آیا نباید ترمزی، خط قرمزی داشته باشیم؟! تحصن، یک روز، دو روز، یک ماه، دو ماه، تا کی؟! اگر قرار است از ناحیه شما، پیامی به جامعه انتقال داده شود، منتقل شده. فکر نمی کنید ادامه دادن این شیوه، دیگر بس است؟!»

چهار/ ۳: همان روز به طلبه سیرجانی پیشنهادی دادم که بعدا به واسطه دوستان نزدیک ایشان، پیشنهاد خود را مکرر تکرار کردم. به ایشان گفتم: «من شماره فکس روزنامه هایی را که در آن کار می کنم، می دهم. شما اسناد، تصاویر، حتی شبه اسناد و شبه تصاویر خود را برای ما بفرست، من قول می دهم لااقل در یک روزنامه کار شود. با سماجت، پیگیری هم می کنم تا حضرات مسئول، جواب دهند قصه را… این بساط را جمع کن!» آخرین بار همین ۱۰ روز پیش، این پیشنهاد را به یکی از دوستان ایشان دادم که گفت؛ باشد، اما هنوز که هنوز است دریغ از ارسال مدارک. جالب اینکه سردبیر روزنامه وطن امروز، همان جا قبول کرد؛ در صورت متقن بودن مدارک یا حتی مشخص و مصداقی بودن ادعا -بدون مدرک- حتما در روزنامه کار خواهد شد.

چهار/ ۴: قطعا منکر بعضی زمین خواری ها نیستم، اما «چون گمان می کنم فلان جا، بهمان زمین خورده شده»، دلیل تام و تمامی نیست که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن کنم! به حرف احدالناسی هم گوش ندهم تا کار بیخ پیدا کند و بحث زندان پیش بیاید. در زندان هم به حرف احدالناسی گوش ندهم، تازه! دست به اعتصاب غذا هم بزنم!! ببخشید؛ من گاهی خودم در خزعبلاتم می نویسم که «ما حزب اللهی ها تبدیل به اپوزیسیون جمهوری اسلامی شده ایم»، اما از قرار، جناب طلبه، بیش از حد، این سخن را جدی گرفته!! اعتصاب غذا؟! علیه که؟! برای چه؟! و در چه نظامی؟! می خواهم ببینم حد اعتراض ما کجاست؟! نکند علاوه بر بی عدالتی و زمین خواری و ۴ تا نقد به قوه قضائیه، به مفاهیم دیگری نیز اعتراض داریم که هیچ حدی را نگه نمی داریم؟!

چهار/ ۵: عدالت، شئونی دارد و مهم ترین شان آن پاسداشت «قانون» است. حتی اگر وصیت نامه شهدا را هم اساسی ترین قانون این مملکت بدانیم، باز به حرمت خون شهدا، حد نقد و مرز اعتراض را باید مراقب بود. آیا قرار است صدای اعتراض مدعی مطالبه عدالت از رسانه های بیگانه به گوش برسد؟! آیا از حسین شریعتمداری کیهان تا بذرپاش وطن امروز، تا روزنامه جوان، «فارس» و «جهان»، تا محسنی اژه ای دستگاه قضا، تا بعضی نمایندگان عدالت محور مجلس، آیا از خرد و کلان، بزرگ و کوچک، هیچ کس در این نظام ۳۰۰ هزار شهید، به فکر عدل و داد نیست، الا طلبه عزیز سیرجانی؟!

چهار/ ۶: مطالبه عدالت باید دقیق و عمیق باشد. درست و صحیح. منضبط و با برنامه. اگر رفتار و گفتار ما رنگ شعار به خود بگیرد و مع الاسف قهرمان بازی، دیگر افکار عمومی، به هیچ مطالبه عدالت خواهانه ای وقعی نمی نهد! لااقل کسانی که داعیه دوستی با نظام دارند، آیا بهتر نیست حرف حساب خود را به جای «اعتصاب غذا»، با «سند» بزنند؟!

چهار/ ۷: ناظر بر نامه سراسر ایراد چند روز پیش طلبه سیرجانی باید بگویم؛ بچه حزب اللهی، نه فقط بی معرفت نیست، بلکه سرشار از محبت و عشق و ایثار است، اما بچه حزب اللهی هوشیار هم هست. بچه حزب اللهی رفیق باز هم که باشد، بهترین، مهمترین، اساسی ترین و عاشقانه ترین رفیق اش، اصل نظام، یعنی علمدار جمهوری اسلامی است. اعتصاب غذا که فقط علیه قوه قضا نیست. وانگهی! مگر این قوه، یکی از ۳ قوه همین نظام ۳۰۰ هزار شهید نیست که راس آن را رهبر انقلاب انتصاب می کنند؟! نه، اشتباه نشود. من هرگز بنا ندارم حکم به محافظه کاری بدهم، اما وای از آن روز که آرمان خواهی ما، بیشتر از «۳۰ : ۲۰»، سر از «BBC» درآورد!

چهار/ ۸: جناب طلبه سیرجانی عزیز! بچه حزب اللهی بی معرفت نیست. و با وجود همه نقدهایی که به نوع اعتراض شما داشت، پای مطالبه عدالت خواهانه ایستاد، اما جای این سئوال، شاید هم گلایه از حضرتعالی باقی است؛ چرا آن کسانی را که با سرکنگبین دزدگیر، وارد بعضی قوا -که دست بر قضا، قوه قضا هم نیست!- شدند و صفرای ۳۰۰۰ میلیاردی فزودند، بی معرفت خطاب نمی کنید؟! و نکند مطالبه عدالت خواهانه شما، توسط جریانی که دنبال دعوا میان قوای ۳ گانه می گردد، منحرف به حاشیه شود؟! با شعار مبارزه با زمین خواری، دیروز، بیش از زمین خواران، قوه قضائیه را نشانه رفتید و امروز، چه شده که بیش از دستگاه قضا، حزب الله مظلوم را؟! آنهم با چاشنی سوء استفاده از احساسات؟! فاین تذهبون؟! با این رفتار نامتعادل، کدامین عدل و داد را می توان مطالبه کرد؟!

پنج: عجب کتابی است این «کتاب آهنگران». بابت این اثر فاخر باید تشکر کرد از بچه های نشر «یا زهرا»، هم به خاطر اصل اثر، هم به خاطر سی دی همراه که مجموعه تمام نوحه های «حاج صادق» است. یکی دو سال پیش در «تمتع»، نزدیک ۲ ساعت با «بلبل خمینی» از همه چیز و همه جا و همه کس صحبت کردیم؛ «حاج صادق! فتنه ۸۸ جماعت لامروت دنبال شما هم بودندها؟!» خندید و گفت: «از این حنجره زخمی، فقط و فقط عشق به ۲ نفر بیرون می آید؛ خمینی و خامنه ای». در «راهپیمایی منی»، پیرمردی زد پشتم که؛ این حاج صادقه؟! گفتم: بله! گفت: چقدر پیر شده! گفتم: صورتش پیر شده، اما صداش هنوز جوونه! گفتم: خب چرا نمی ری سلام علیک کنی باهاش؟! گفت… به خدا گفت: وضو ندارم، و الا می رفتم! گفت: تو نمی دونی این مرد، چقدر واسه ما مقدسه!…. اووووه، دارم خرابش می کنم. برای حاج صادق و «کتاب آهنگران» باید متن مجزایی بنویسم. توی همین روزها، ان شاء الله…

وطن امروز/ ۷ بهمن ۱۳۹۱

 ۳ متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶»

– سابقه سرگشاده/ وطن امروز

– زلال، مثل طالقانی/ وطن امروز

– منبر؛ چه تیتر قشنگی/ وطن امروز 

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. صاعقه گمنام می‌گوید:

    عجب تیتری…
    هنگ کردیم!

  3. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    دلم برای متن های طولانی وطن امروزی، تنگ شده بود.

    دلایل محکومیت طلبه سیرجانی
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13911106000451

  4. محمد می‌گوید:

    آقای قدیانی!
    نامه خودتون به قوه قضائیه رو یادتون رفته؟!!
    صد بار از طرف صد نفر گفتند تند روی نکنید اما شما شاخ بازی در آوردید…
    اول خودتون رو پاک کنید بعد گیر به بقیه بدید، بعد داعیه اصلاح کَجی داشته باشید!
    البته سابقه تفکر شما با حذف نامه تون از فضای مجازی، حذف شدنی نیست!

    یکی مثل شما پشتش پُر بود؛ از صفار هرندی بگیر تا رئیس جمهور که خودش براتون پیام داد حالا بیچاره “طلبه سیرجانی ِهیچکس ندار” افتاده زیر قلم چهار نفر مثل شما.

  5. سیداحمد می‌گوید:

    خدا قوت داداش حسین؛
    ممنون بابت نکات مفیدی که در قسمت “یک” بیان کردید!

    در مورد بخش دوم هم باید عرض کنم کاملا موافقم با این عدم افراط و تفریط!
    خودم از کسانی هستم که از اول محرم تا آخر صفر سیاه می پوشم و قطعا این ایام هم هیات فاطمیه و محسنیه داریم اما…
    اما کاملا مخالفم با اینکه فضای جامعه را از غم صفر دور نکنیم و در غم بمانیم تا شهادت حضرت زهرا.
    پیغمبری که وفاتشان آن هم غم دارد، طبعا میلادشان هم موج عظیمی از شادی به همراه دارد برای زمین و آسمان.

    چقدر می رود روی اعصابم، پیامک های افراطی؛
    مثل بعضی شعرهای منفی راجع به منتظران حضرت صاجب الزمان.

  6. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    آقای محمد؛

    گمانم حرف این نوشته خیلی واضح بود. طلبه سیرجانی اسناد زمین خواری ها را منتشر کند و در دادگاه و از طریق قانون پیگیری، نه اینکه سوژه ضد انقلاب شود برای ضربه به نظام، با تحصن و اعتصاب غذا و …
    مملکت اسلامی است و در راس اش ولی فقیه، نعوذبالله مگر حکومت شاهنشاهی و قاجار است که اینگونه برخورد می کنند؟
    این حرف کجایش ایراد دارد؟! بخصوص که می گویند؛ اسناد را بدهید که در روزنامه ها پیگیری شود. با جار و جنجال و هیاهو که مشکلی حل نمی شود.

    و اما؛

    شما یک نامه را با این همه تحصن و اعتصاب غذا و راهپیمایی و فلان و بهمان قیاس می کنید؟! اگر آن نامه از وبلاگ قطعه ۲۶ برداشته شد، به احترام قانون بود، و اگر همان نامه با اندکی تغییر در کتاب “قطعه ۲۶” بازنشر شد، به احترام مطالبه عدالت. در آن نامه، حرف حساب راقم، دقیق و مشخص و معلوم بود، و الان هم حرف حساب ما به طلبه سیرجانی همین است که به جای “اعتصاب غذا”، دلیل، یا لااقل رفتار و گفتار محکمه پسند ارائه کنند… و دست آخر، از یاد نبرند که نگه داشتن حرمت قانون، خود از شعبات عدالت است.

  7. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بر باعث و بانیش لعنت!

    کی لحظه‌ی افسردنشان می‌آید؟
    پایان دل‌آزردنشان می‌آید
    دیدیم زمین‌خواری‌شان را یا رب
    کی روز زمین‌خوردنشان می‌آید؟

    محمدمهدی سیار

  8. سیداحمد می‌گوید:

    و اما طلبه سیرجانی…

    ای کاش در مسیر عدالت خواهی اش دچار اشتباه نمی شد.
    از همان روزی که آن ور آبی ها ذوق کردند گفتم که دارد افراط می کند ایشان.

    خیلی شیک، بعد از پیام با ارزش حضرت آقا، باید روش را تغییر می داد.
    حیف…

  9. سیداحمد می‌گوید:

    شکر خدا در این یکی دو سال گذشته، جلوی خیلی زمین خواری ها گرفته شد و زمین های زیادی پس گرفته شد.

    اما وای بر مسئولینی که برای حفظ قدرت خودشان، زمین هایی که مالِ مردم بود را خیرات کردند بین نور چشمی ها.

  10. دلخون می‌گوید:

    این متن از اون متن هاست که برای هر بندش باید نظر گذاشت… اشکال نداره که؟

  11. سنگربان می‌گوید:

    “عدالت، شئونی دارد و مهم ترین شان آن پاسداشت «قانون» است”.

  12. سنگربان می‌گوید:

    “«از این حنجره زخمی، فقط و فقط عشق به ۲ نفر بیرون می آید؛ خمینی و خامنه ای»”
    خدا حفظ شون کنه…
    ممنون بابت این متن زیبا…

  13. سیداحمد می‌گوید:

    آهنگران برای ما دوست داشتنی است.
    (البته حس قلبی ام این است که کاش هیچ وقت اظهار نظر سیاسی خاص نکند!)

    آهنگران یعنی همین: «از این حنجره زخمی، فقط و فقط عشق به ۲ نفر بیرون می آید؛ خمینی و خامنه ای»

    آهنگران را دوست دارم خصوصا…
    «نیزه شکسته ها را بزن کنار زینب… حسینت اینجا خفته، حسینت اینجا خفته»

  14. دلخون می‌گوید:

    فکرکنم نشه اما برای هر شمارش میشه خیلی کامنت گذاشت… مثلا همین که از بعد امامت امام رضا دیگه چند امامی نداشتیم و فکر کنم همین مورد دلیل اصلی بالاتر بودن ثواب زیارت امام رضا از زیارت امام حسین است. درسته؟

  15. دلخون می‌گوید:

    تو شماره ۱ به این فکر کردم که آنقدر مصیبت به اهل بیت پیامبر وارد شد که ما حتی تو شادی ها هم باز یه مصیبتی پیش رو داریم… این روزها مادر در بستر است و چقدر سخته مادر آدم تو بستر باشه و تو نتونی کاری کنی… ای وای بر زینب که از کودکی باید صبور بودن رو امتحان کنه…

  16. سیداحمد می‌گوید:

    «کلمه لا اله الا الله حصنی فمن قالها دخل حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی… بشرطها و انا من شروطها»

  17. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    خیلی خیلی مراقبت باید کنیم از تک تک رفتار و گفتارمان و توجه ویژه به ریزه کاری ها که سوژه ندهیم به دست رسانه های بیگانه و خودمان بهانه و وسیله ای نشویم برای کوبیدن اصل نظام.
    گمانم این نقد هم وارد باشد به آن بزرگواری که با همه احترام ویژه ای که برایش قائلیم، اما در جواب نامه طلبه سیرجانی اشاره کرده بودند به اینکه در این راه یا شهید می شوید و یا پیروز!
    شهادت به دست کی؟!
    نظام مقدس جمهوری اسلامی؟!

  18. سیداحمد می‌گوید:

    با این کامنت آخر سلاله خیلی موافقم؛
    می خواستم بگویم ولی بی خیال شدم!

    کاش کسانی که الگو هستند برای جوانان بسیجی، در مقابل اتفاقاتی از این دست هیجان زده عکس العمل نشان ندهند!
    تحصن و جنجال حتی اگر هدفی مقدس داشته باشی، روش مناسبی نیست برای احقاق حق.
    آدم انتظار ندارد از بعضی ها!

  19. یه دوست می‌گوید:

    عاشورا، عاشوراست؛ عاشورای دیگر ندارد. تعریف دارد؛ تحریف ندارد. افراط ندارد. تفریط ندارد.

  20. ناشناس می‌گوید:

    ……………….

  21. دلخون می‌گوید:

    “مگر ملتی که شب یلدا چند ساعتی دور هم می نشینند و احیانا گل می گویند و گل می شنوند، دقیقا و عینا همان مردمی نیستند که وقتی عید نوروزشان با محرم و صفر تلاقی پیدا کند، «محرم آمد و عیدم عزا شد» زمزمه می کنند؟!”

    نه نیستند؛ چون عزادار امام حسین هر لحظه و هر زمانی حرمت عزا وشادی امام حسین رو نگه میداره… هر چند خودم امسال به خاطر خواهرم نتونستم حرمت نگه دارم… چرا؟؟ چون سنت های شب چله تازه عروس بر عزای امام حسین مقدم تره… اون شب تا صبح از عذاب وجدان گریه کردم…

  22. امیر قلعه نویی می‌گوید:

    ……………..

  23. سیداحمد می‌گوید:

    ایران با وجود امام رضا چه افتخاری داردها… بخش اول این متن را چند باره باید خواند…

  24. دلخون می‌گوید:

    “مردمی که از ضریح جدید امام حسین استقبال کردند، لیاقت شان «نقل» است، نه “«نقد». «آفرین» و «نفرین» را عوضی نباید گرفت! این استقبال، مخل فرهنگ ممتاز عاشورا نیست. آنچه با این حماسه، متضاد است، چیزهای دیگری است، کارهای دیگری است. آنچه مخالف عزت حسینی است، صلح با آشوبگران عاشوراست. آنچه در جنگ با حماسه حسینی است، ماستمالی کردن فتنه سران فتنه ای است که با بیانیه های خود، مسبب عاشورای ۸۸ و هلهله حرامیان شدند. آنچه در تعارض با شعور عاشوراست، شور عاشورا نیست، بلکه کاریکاتور کشیدن از مفهوم مقدس «جذب حداکثری» هست. و البته خرافه بد است، اما آنچه استاد فرشچیان آفرید، واقعیتی است که بی استقبال، شکرش به جا نمی آمد.”

    این قسمت، گل متن بود… اگر امروز ما با آشوب گران عاشورا صلح کنیم باید حتما دلیل قانع کننده ای به حضرت زهرا بدیم…

  25. دلخون می‌گوید:

    “جناب طلبه سیرجانی عزیز! بچه حزب اللهی بی معرفت نیست. و با وجود همه نقدهایی که به نوع اعتراض شما داشت، پای مطالبه عدالت خواهانه ایستاد، اما جای این سئوال، شاید هم گلایه از حضرتعالی باقی است؛ چرا آن کسانی را که با سرکنگبین دزدگیر، وارد بعضی قوا -که دست بر قضا، قوه قضا هم نیست!- شدند و صفرای ۳۰۰۰ میلیاردی فزودند، بی معرفت خطاب نمی کنید؟! و نکند مطالبه عدالت خواهانه شما، توسط جریانی که دنبال دعوا میان قوای ۳ گانه می گردد، منحرف به حاشیه شود؟! با شعار مبارزه با زمین خواری، دیروز، بیش از زمین خواران، قوه قضائیه را نشانه رفتید و امروز، چه شده که بیش از دستگاه قضا، حزب الله مظلوم را؟! آنهم با چاشنی سوء استفاده از احساسات؟! فاین تذهبون؟! با این رفتار نامتعادل، کدامین عدل و داد را می توان مطالبه کرد؟!”

    این قیاس شما برام گنگ هست… هر موضوعی برای خودش مهمه و این که چرا الان که طلبه سیرجانی احتیاج به حمایت داره؛ کسی کمکش نمی کنه؟؟؟ به هر حال تو این قضیه علمداران بچه حزب اللهیا سکوت کردن… چرا این حمایت ها متوقف شد؟؟!! اگر نباید این تحصن ها رو ادامه می داد پس چرا کسی جلوشو نگرفت که حالا همه نگاه ها سمت بچه حزب اللهیا باشه که این ها شونه خالی کردن…

  26. سیداحمد می‌گوید:

    دلخون؛

    سکوت نکردند.
    بارها با طلبه سیرجانی دیدار کردند.
    اتفاقا خیلی ها هم به ایشان پیشنهاد دادند که این تحصن را متوقف کن و از روش های معقول تر پیگیر موضوع باش (مثل پیشنهاد داداش حسین)، اما ایشان نپذیرفتند.

    البته دعا می کنیم قوه قضائیه ما در همه مسائل همینقدر مصمم و قاطع عمل کند!!!

  27. قطعه 27 می‌گوید:

    هر که در این حلقه نیست
    فارغ از این ماجراست!

    احسنت به این قلم… این طلبه هم از اولش یه جورایی بود عدالت خواهی اش…
    خدا کنه مغرضانه نباشه…

  28. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    در تفحص شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید ۱۶ ساله پیدا شد، که گناهان هر روزش را در آن یادداشت می کرد، گناهان یک روز او این ها بود:
    “سجده نماز ظهر طولانی نبود!
    زیاد خندیدم!
    هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد!”

    آیا گناهان ما نیز همین هاست؟!

  29. دلخون می‌گوید:

    فضیلت زیارت امام رضا(ع) به خاطر همون شیعیان خاصی است که با قبول امامت امام رضا در واقع شیعه ۱۲ امامی هستند و از امامت حضرت علی تا امامت حضرت بقیه الله(عج) رو قبول دارند… در واقع امام رضا(ع) اون هسته مرکزی شیعه ۱۲ امامی است…

    سید احمد؛ خواهش می کنم تو این پست تذکر ندین که زیاد کامنت میذارم و به وبلاگ خودم برسم… من اینجا نسبت به وبلاگ خودم راحت ترم…

  30. چشم انتظار می‌گوید:

    بعلت آنفولانزای شدید، خوشبختانه هم دیدن بازی سرد و بی روح استقلال، پرسپولیس رو از دست دادم! و هم متأسفانه خوندن متن زیبای شما رو تا حالا.
    ولی؛ با این حال نذار، حیفم آمد کامنت نکنم. انشاءالله توفیق خوندن متن برای فراد…
    در خصوص حرکت طلبه ی سیرجانی، خیلی از عزیزان، به سبک های مختلف حمایت هایی کردند. از جمله؛ متن زیبای خود شما، در مزار مطهر شهدای بهشت زهرا. که فایل صوتی تون رو شنیدم. و اون تیکه ی طنزی که گفتید. با این مضمون که؛ اگه اومدن، ما رو بگیرند، من با شما نیستم و اومدم سر مزار پدر شهیدم!
    اما، با پالس هایی که می آمد، و احتمالاتی که داده می شد ایشان یک روز گرفتار بشه، باید مسیر و روش اعتراض رو، عوض می کرد.
    با این شرایطی که، سه قوه ی محترم، در جدیتِ پیگیریِ مفاسد اقتصادی داشتند! مطمئن بودم، عاقبت کار ایشون به ساحل امن و یقین نمی رسه.
    هر چند، که او مخلصا لله گام برداشت، و یقینا پیش خدا مأجور است. و حتما این اقدامِ چند ساله ی ایشون، منشأ خیر و برکات فراوان است. ولی اینطوری، اصلا به مصلحت نبود…
    قسمت های دیگری هم، چه در خصوصِ رأی صادره، و چه در رابطه با ادامه ی چنین حرکاتِ بعضا پسندیده ای هم هست، که حالش نیست!
    ولی؛ در کل، مجازات در جمهوری اسلامی هم، جزو برکات زنگی انسان محسوب می شه. البته! این برای زندانیان معاند و مخالف نظام، مستثنی است! کِی نوبت به فتنه گران می رسه، الله اعلم…
    طلبه ی سیرجانی، اجرت با حضرت زینب (س)

  31. برف و آفتاب می‌گوید:

    آخیش! خیالم راحت شد! دروغ نداریم که! من هم همش با خودم فکر می‌کردم که اعتصاب روش خوبی نیست. آخرش که چی؟ یعنی دقیقا همین حرف‌هایی که شما گفتید. اما حمایت بعضی‌ها رو که دیدم به خودم شک کردم.

  32. برف و آفتاب می‌گوید:

    یادمه بچه که بودم؛ نوارهای آهنگران رو گوش می‌دادیم. ماه محرم بود. من به آبجی گفتم اون قسمتی رو که می‌گه “نیزه شکسته‌ها را…” رو بیار گوش بدم. آبجیم برام آورد. اما گفت آخه تو چی می‌فهمی از این؟
    نمی‌فهمیدم. اما دوستش داشتم. بغض می‌کردم باهاش.

  33. قطعه 27 می‌گوید:

    اینم به یاد شهید شهبازی

    توی این عالم فانی که همش رو به فناست
    به خدا یه دل دارم اونم مال امام رضاست

  34. برف و آفتاب می‌گوید:

    عزا با غم فرق داره. غم همیشه هست؛ حتی تو شادترین روزها. تو مجلس مولودی، گریه می‌چسبه. اما عزا تو مناسبت خودش باید باشه دیگه؛ حالا چند روز جلوتر!

  35. دلخون می‌گوید:

    نسل من چون جنگ رو ندیدن و حتی تو حال و هواش هم به دنیا نیومدن، نمی تونن مثل اون پیرمرد نسبت به حاج صادق اون احساس رو داشته باشن…
    فقط موندم دیگه جز امام خامنه ای که تو این دنیا برام مقدسه…

  36. مرتضی می‌گوید:

    …………………

  37. میم می‌گوید:

    ………………

  38. سیداحمد می‌گوید:

    مخاطبان محترم؛

    له یا علیه طلبه سیرجانی، مراقب اخلاق باشید که در غیر این صورت، کامنت تان تایید نمی شود…

  39. شیدا می‌گوید:

    ……………………
    در مورد طلبه سیرجانى، مثل همه موارد دیگر جان مطلب را ادا کردید!
    و چقدر ان جمله زیباى اقاى آهنگران حس قشنگ عاشقانه اى را منتقل کرد! گرماى آن تا مدت ها در قلب و روح انسان مى ماند!
    “از این حنجره زخمى، فقط و فقط، عشق به دو نفر بیرون مى آید خمینى و خامنه اى!”
    درود بر ایشان و سلام بر قلم تواناى شما!

  40. مسعودساس می‌گوید:

    قسمت طلبه سیرجانی خیلی به دردم خورد.
    خیلی روشن شدم{شکلک نورافکن}.
    ممنون سالار

  41. مسعودساس می‌گوید:

    سید احمد؛
    داخل “کتاب آهنگران” مصاحبه داداش هم هست؟
    آخه به نظرم متن روی عکس آشنا اومد.

  42. محمدعلی می‌گوید:

    طیب الله انفسکم…

  43. سیداحمد می‌گوید:

    مسعود؛

    نه!

  44. سجاد می‌گوید:

    “هر که تا «امام طوس» آمده، تا «طاووس اهل بهشت» آمده”

  45. سجاد می‌گوید:

    حزن و مسرت، عناصری برای معرفت مضاعف نسبت به «مکتب اسلام» اند.
    نوشته پرمغزی بود.
    انصافا نمره اش بیست بود!!
    ……………………………

  46. صاعقه گمنام می‌گوید:

    بس که کامل و جامع و مانع نوشته اید آدم هاج و واج این بصیرت می شود.
    جایی برای حرف زدن باقی نذاشتید؛ حرف نداره.

  47. به جای امیر می‌گوید:

    کبریت! (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: یکی از ضد انقلابیون فراری و ساکن انگلیس در وبلاگ شخصی خودش نوشته؛ «هر روز که می گذرد بی توجهی اداره مهاجرت انگلیس به اپوزیسیون را بیشتر احساس می کنم.»
    گفت: دیگه چی؟!
    گفتم: نوشته باید اعتراف کنم که دیگر اپوزیسیون برای دولت انگلستان از اهمیت سابق برخوردار نیست.
    گفت: خب! همه جا چوب کبریت مصرف شده را دور می ریزند.
    گفتم: یارو به رفیقش نوشته بود؛ مهم نیست که خوب نیستی، خوبیش به اینه که مهم نیستی!

  48. منتقد می‌گوید:

    ……………………………………

  49. مجنون می‌گوید:

    آقا متن عالی بود.
    همه مواردش!

    یا علی مدد…

  50. حسن می‌گوید:

    اتفاقا من از اون مشکی پوش ها و محاسن اصلاح نکن های تیر هستم(تازه روزه هم هستم) اما فقط تا عصر روز هشتم ربیع الاول…
    مخلص ولادت با سعادت نبی اکرم هم هستیم.
    خاک بر سر بیماری این روزهای مادر سادات هم هستیم.
    اما برای چیز دیگه ای همراه با خود نبی اکرم و حضرت زهرا علیهما السلام… شاد شاد شاد شادیم، از غم ها آزادیم!

  51. صاعقه گمنام می‌گوید:

    :.احســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــنت.:
    این قسمت ها رو من به شخصه نیوشیدم… «طراوت جان بود»

    – قدر مسلم، این روزها در شهر خلافت شاه عباسی، با «ولی»، «عهد» بسته می شود، نه با «ولیعهد».
    – دیر نیست که شاگردان مکتب فقاهت، «خدمات متقابل جمهوری اسلامی و ظهور امام زمان» را کتابت کنند. (قصر باشد یا حصر، غیبت هم سر می رسد دوره اش…)
    چه قشنگ!

    – افراط وقتی از حد گذشت، بوی کاسبی می دهد!! من قبول دارم که همه زندگی ما و همه کسب و کار ما از محل گریه برای بزرگان دین تامین می شود، لیکن شرط است با این کسب و کار، «کاسبی» نکنیم!
    – آنچه در تعارض با شعور عاشوراست، شور عاشورا نیست، بلکه کاریکاتور کشیدن از مفهوم مقدس «جذب حداکثری» هست.
    – چرا همین که به حرارت خون حسین می رسد، بعضی ها آسیب شناس حوزه دین می شوند؟! «الحق»

    – وقتی داریم انگشت مان را هم با غذا می خوریم، حماسه حسینی آسیب نمی بیند؟! (و مگر سیب زمینی قیمه نذری در کربلا کشت می شود؟!) والا!

    – ببخشید؛ من گاهی خودم در خزعبلاتم می نویسم که «ما حزب اللهی ها تبدیل به اپوزیسیون جمهوری اسلامی شده ایم»، اما از قرار، جناب طلبه، بیش از حد، این سخن را جدی گرفته!! اعتصاب غذا؟! علیه که؟! برای چه؟! و در چه نظامی؟! می خواهم ببینم حد اعتراض ما کجاست؟! نکند علاوه بر بی عدالتی و زمین خواری و ۴ تا نقد به قوه قضائیه، به مفاهیم دیگری نیز اعتراض داریم که هیچ حدی را نگه نمی داریم؟!

    – لااقل کسانی که داعیه دوستی با نظام دارند، آیا بهتر نیست حرف حساب خود را به جای «اعتصاب غذا»، با «سند» بزنند؟! «شاید اعتصاب سند هم کرده اند»
    – وای از آن روز که آرمان خواهی ما، بیشتر از «۳۰ : ۲۰»، سر از «BBC» درآورد! مثل اون آقا زاده با بصیرت!

    – چرا آن کسانی را که با سرکنگبین دزدگیر، وارد بعضی قوا -که دست بر قضا، قوه قضا هم نیست!- شدند و صفرای ۳۰۰۰ میلیاردی فزودند، بی معرفت خطاب نمی کنید؟! ای جانم!

    – در «راهپیمایی منی»، پیرمردی زد پشتم که؛ این حاج صادقه؟! گفتم: بله! گفت: چقدر پیر شده! گفتم: صورتش پیر شده، اما صداش هنوز جوونه! گفتم: خب چرا نمی ری سلام علیک کنی باهاش؟! گفت… به خدا گفت: وضو ندارم، و الا می رفتم! گفت: تو نمی دونی این مرد، چقدر واسه ما مقدسه!…. اووووه، دارم خرابش می کنم.

    یا علی مدد

  52. برف و آفتاب می‌گوید:

    اما این دلیل نمی‌شه که بگیم طلبه‌ی سیرجانی حقشه که زندانی بشه! یعنی این متن، حمایت از قوه‌ی قضائیه نیست! این ناتوانی قوه‌ی قضائیه رو نشون می‌ده که به جای زمین‌خوارها برداشته این بنده خدا رو زندانی کرده.

  53. محمدمهدی می‌گوید:

    آقای جهانشاهی نظرشون اینه که قوه پاسخگو در ماجرای زمین خواری “قوه قضاییه” هست که البته کسی نمی تونه این رو رد کنه و مشکل اینجاست هیچ کس تا حالا در قوه از ایشون مدرک و سند نخواستن و البته گوش شنوای بدهکار هم ندارن.
    حالا آقای قدیانی می فرمایند که چرا مدارک رو برا چاپ به روزنامه ها ندادن! این شد حرف؟! تحصن نکنن چون جو خراب میشه؛ اون وقت سند زمین خواری رو بزنیم داخل روزنامه کثیر الانتشار ملی تا جو خراب نشه! اینکه بدتر شد!!

    بماند که حاج حسین قدیانی تلویحا جهانشاهی رو از جریان مخوف و خونخوار و فاسد انحرافی!! می دونن. یعنی اگه داخل نامه طلبه “سیر از جانی” خطابی هم نسبت به دولت ضد مردمی بود، قضیه حل بود!(بماند که این جریان انحرافی اصلا کیلو چنده؟)
    -حزب الهی ها بی معرفت نیستن؟ معرفت یعنی حاج سعید حدادیان؟ یعنی حاج منصور ارضی؟ یعنی با معرفتی بچه های مشرق و وطن امروز؟ باز دم سعید قاسمی گرم. بقیه که اصلا به روی خودشون نیاوردن…
    خود آقای قدیانی نبود که بابت ندادن مجوز چاپ به کتابش (نه ده یا قطعه ۲۳-درست یادم نیست) که البته بعد مجوز گرفت، داشت بالا و پایین وزارت ارشاد رو آسفالت می کرد و هر چی دهنش میومد (فحش های باکلاس ژورنالیستی) به وزیر می گفت؟ اون وزیر(حسینی) جزء این نظام نبود؟!
    -بگذر برادر! اگه طلبه سیرجانی با احمدی نژاد دعوا داشت، کل قوه مقننه و قضاییه حامیش بودن ولی حالا…
    -حاج حسین که قبل تر ها “داداش حسین بچه بسیجی ها” بودی، حالا داداشت کی شده؟! نیاد روزی که قلم بدستی بشه شغلت حاجی. بذار عشقت بمونه.

  54. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    پرداخت خیلی خوبی شده بود به نکته ای که در بخش دوم به آن اشاره کردید و موضوع مهمی هم هست این پرهیز از افراط و تفریط.
    امسال که ۹ دی شنبه بود و پنجشنبه اش می شد اربعین؛ در پایگاه مان به مناسبت این روز مراسم داشتیم و بزرگداشتی.
    وسط های مراسم که رفتم پشت میکروفون!!!، ابتدایش به جمعیت تبریک گفتم بابت فرا رسیدن یوم الله عاشورایی ۹ دی.

    بعد از اتمام برنامه، یکی از خانم های میانسال آمد که آن ابتدایش نباید تبریک می گفتی که چند روز دیگر اربعین است و…
    و البته این نقد که چرا رنگ روسری بعضی از برگزار کنندگان، روشن است؟!

    توی دلم گفتم؛ خب بزرگوار! شما رعایت می کنید و هر دو ماه محرم و صفر را مشکی می پوشید و اجرتان هم با سیدالشهدا، اما لااقل برای بقیه حکم صادر نکنید.

    بعد از آن تا مدتی ذهنم درگیر بود، بین این درست و غلط بودن ها و حفظ کردن حرمت ها.
    گاهی آدم در این دوگانگی ها می ماند و تشخیص درست و غلط سخت می شود.

  55. صاعقه گمنام می‌گوید:

    آقای محمد مهدی!
    حزب اللهی ها، کوچیک و بزرگ، با داشتن مدارک فراوان از یه فردی! و حتی نشون دادن به همه و ثابت شدن مدارک در شدت صحت هنوز نتونستند ایشون رو بیشتر از چند ماه زندانی کنند…
    با این وصف بچه حزب اللهی ها هنوز هم اینقدر داغ نشدن که از این کارا که ایشون میکنه بکنند.
    من موندم این آقای طلبه سیرجانی بدون نشون دادان هیچ مدرکی چه جوری این قدر داغ شده؟!……….. این از بصیرته آخه؟ مردم چه فکری می کنند به نظرت؟
    متاسفم؛ اما شما میگید این طلبه سیر از جان و من میگم ما هنوز مثل ایشون “سیر… جانی” نشدیم!
    آدم رو داغ می کنید با این حرفاتون دیگه…

  56. م.طاهری می‌گوید:

    دوست داشتم متن رو.
    به نظرم تذکر در باب افراط و تفریط خیلی به جا بود.
    از قسمت هایی که درباره طلبه سیرجانی بود هم استفاده کردم. خیلی زیاد.

  57. چشم انتظار می‌گوید:

    چندان هم بی مناسبت نیست!
    یک دقیقه و شش ثانیه ابتهال، تقدیم به شما:
    http://www.rayyaan.ir/images/audio/tavashih/14_Ma_ALQURAAN.mp3
    مَع القرانِ نحیا فی سلام / فَخَیرُ الوقتِ فی خیرِ الکلام / تَعالَوا ساعةً نؤمن جمیعاً / لِنَیلِ الاجرِ فی دارِ السلام / مَع القرانِ نحیا فی سلام / فَخَیرُ الوقتِ فی خیرِ الکلام / بِتفسیرٍ و اخبارٍ حِسان / عَنِ المُختارِ نِبراس الظَّلام / مع القران احساسٌ تَسامت / به الارواحُ فی اعلى مقامی…
    با قرآن، در سلامت زندگی می کنیم. پس؛ بهترین لحظات، در بهترین کلام (قرآن) است. بیایید، برای رسیدن به اجر و پاداش در سرای سلامتی و امنیتف ساعتی را، ایمان بیاوریم و به باور برسیم. با تمسک به تفسیر، و پیام های نیکو، چراغی برای تاریکی ها(ظاهری و باطنی) انتخاب کنیم. با قرآن است، که احساس پاکی و طراوت دست می دهد. و به وسیله ی او، ارواح انسانها، در بالاترین مقام جای می گیرد.
    التماس دعا…

  58. به جای امیر می‌گوید:

    پیوند (گفت و شنود)

    گفت: یکی از سایت های ملی گرا که از کالیفرنیا بارگذاری می شود به حمایت ایران از جنبش تسخیر وال استریت در غرب اعتراض کرده و نوشته است این جنبش با فرهنگ ایران سازگار نیست.
    گفتم: ولی این جنبش ۹۹ درصدی علیه اقلیت یک درصدی حاکم بر غرب است و اصلی ترین شعار آن مقابله با نظام ظالمانه سرمایه داری است بنابراین عدالت خواهی آنها باید مورد حمایت ایران هم باشد که هست.
    گفت: نوشته است که ایران باید از طریق ایجاد یک پیوند فرهنگی به غرب نزدیک شود!
    گفتم: مگر عدالت خواهی و حمایت از مظلومان و محرومان نمی تواند پیوند فرهنگی باشد؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! مثل این که خودش هم نمی داند چه می گوید و چه می خواهد!
    گفتم: شاید منظورش این است که «ننه سرما»ی ایران را به عقد «بابا نوئل» غرب درآوریم تا در برگزاری «عید نوروز» و «عید کریسمس» با هم اشتراک فرهنگی پیدا کنیم! البته با اجازه حاجی فیروز اما جواب بابا نوروز را چه بدهیم؟!

  59. یکی از همین حوالی می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی! در خصوص مطلب تان پیرامون حجت الاسلام علیرضا جهانشاهی (همان طلبه سیرجانی) که این روزها گرفتار خشم قوه قضاییه شده و به حبسی محکوم که فعلا قابل تجدیدنظرخواهی، چند جمله با شما حرف دارم:

    ۱- به عنوان فرزند شهید، باید خیلی مراقب داوری ات باشی که اگر ناحق باشد، پا روی خون پدر شهیدت گذاشته ای و این، بزرگترین جرم و معصیت و ذَنب عظیم است.

    ۲- به عنوان نویسنده ای که مردم حرفش را می خوانند نیز باید بسیار مواظب نتیجه گیری ات باشی، چه اینکه اگر به نادرست نتیجه گرفته باشی؛ در گمراهی خوانندگان مطلب ات دخیل و سهیمی و باید جواب خدا را بدهی. یعنی مشمول الذمه می شوی برادر!

    ۳- اینکه بعد از چهار ماه بلاتکلیفی، طلبه مظلوم و بی پناه برای رسیدگی به پرونده ای که برایش ساخته شده، چکار باید می کرد که اعتصاب غذا نباشد؛ راهکار جنابعالی چیست و چقدر به آن باور داری؟!

    ۴- از جنابعالی بعید است که بر این پندار باشی همانان که دستور بازداشت موقت چهار ماهه وی را صادر کرده و به ۳ سال و نیم حبس محکوم اش نمودند، اصلا و ابدا متوجه نبوده اند که از این شاکی (فعلا متهم شده) بخواهند مدارک ادعا هایش را رو کند و او امتناع نموده و استنکاف ورزیده است!!! مگر دیوانه است این طلبه مظلوم؟!!

    ۵- ظاهرا برای نوشتن این مطلب یک مقداری تحت فشار بوده ای، چرا که حکم حبس ۳ سال و نیمه حجت الاسلام جهانشاهی، ابدا ارتباطی با قصه پُر غصه زمین خواری های سیرجان و ورامین و….. نداشته و علی الظاهر مربوط به تحصن وی در حوزه علمیه بروجرد و در جهت حمایت از طلاب ناهی از منکر بوده، افتاد اخوی؟!!

    ۶- در حکم منتشر شده؛ اتهامات وی «تشویش اذهان عمومی»، «اخلال در نظم» و «توهین به مقامات قضایی» ذکر شده که مربوط به تحصن در حوزه علمیه است و البته در زمانی که ما میزبان اجلاس سران کنفرانس اسلامی بودیم!!! همین اتهامات در پرونده خانم فائزه هاشمی هم بود و تازه او به جای مقامات قضایی، به نورچشم مان که جنابعالی با عبارت «بابای ماست خامنه ای» از معظم له یاد می کنی، توهین و درشتی کرده بود! چرا این خانم به یک هفتم حبس طلبه بی پناه سیرجانی محکوم شد آقای قدیانی؟!! مربوط به نفوذ پدر و خاندانش که نبود، بود؟!! نکند ما دو جور تشویش اذهان عمومی و…… داریم و این تمایز را فقط اهالی قوه قضاییه می دانند و جنابعالی؛ وانگهی جرم نوع فتنه گرانه اش از نوع عدالتخواهانه اش سبک تر است!!!

    ۷- از معرفت بچه حزب اللهی ها (که بنده به آن واقفم) خیلی دم زده ای و در راس آنان خودت را تبرئه کرده ای که از مجرم نباید دفاع کنند!! حکم بدوی (ولو منصفانه و بر مبنای قانون)، الزاما به معنای مجرم بودن نیست برادر! اگر با این دیدگاهی که مطرح نموده ای قاضی پرونده حجت الاسلام جهانشاهی بودی، لابد وی باید با دنیا خداحافظی می کرد و به سرای باقی می شتافت!!! حاج سعید قاسمی هم لابد به نظر جنابعالی اغفال شده و زده به جدول که جواب پیام اش را داد و در آن اذعان کرد که ماها بی معرفتی کردیم در حق عدالتخواهی!! نویسنده ای متعهد و فرزند شهید و اینگونه تحلیل کردن و داوری؟!!

    ۸- این بند آخر نوشته (تحلیل ات را دوباره بخوان لطفا) و بعد به یک پرسش ساده پاسخ بده اخوی! ««جناب طلبه سیرجانی عزیز! بچه حزب اللهی بی معرفت نیست. و با وجود همه نقدهایی که به نوع اعتراض شما داشت، پای مطالبه عدالت خواهانه ایستاد، اما جای این سئوال، شاید هم گلایه از حضرتعالی باقی است؛ چرا آن کسانی را که با سرکنگبین دزدگیر، وارد بعضی قوا -که دست بر قضا، قوه قضا هم نیست!- شدند و صفرای ۳۰۰۰ میلیاردی فزودند، بی معرفت خطاب نمی کنید؟! و نکند مطالبه عدالت خواهانه شما، توسط جریانی که دنبال دعوا میان قوای ۳ گانه می گردد، منحرف به حاشیه شود؟! با شعار مبارزه با زمین خواری، دیروز، بیش از زمین خواران، قوه قضائیه را نشانه رفتید و امروز، چه شده که بیش از دستگاه قضا، حزب الله مظلوم را؟! آنهم با چاشنی سوء استفاده از احساسات؟! فاین تذهبون؟! با این رفتار نامتعادل، کدامین عدل و داد را می توان مطالبه کرد؟!»»؛ رفتار متعادل مورد نظر و توصیه جنابعالی که طلبه مظلوم را به خاطر انجام ندادن آن تلویحا «مطرود» قلمداد نموده ای، فحاشی به دولت است که نان اش را شما خورده ای، نه حجت الاسلام جهانشاهی و عدول وی از این رفتار متعادل!!! موجب شده که مطالبات عدالتخواهانه و بی مزد و منّت او را نامنصافانه، موضعگیری علیه نظام بنمایانی آقای قدیانی؟!!! به قول قرآن که جنابعالی نیز به آن اشاره و تمسک جسته ای، به «کدامین راه می روید» فرزند شهید والامقام اکبر قدیانی؟!

  60. عبدالزهرا می‌گوید:

    ………………………

  61. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    یکی از همین حوالی؛

    ۱- بزرگترین جرم و معصیت و ذَنب عظیم، این است که طلبه سیرجانی را از نظام مهم تر تلقی کنیم و مشغول الذمه می شویم زمانی که دل مان برای همه چیز و همه کس بسوزد الا کلیت نظام. پا روی خون شهیدان گذاشتن یعنی این.

    ۲- اعتصاب غذا در یک حکومت می دانید یعنی چه؟ در مقابل حکومت های دیکتاتوری هم بعضا همچین نمی کنند.
    اگر این نظام تا این حد بد است که باید در اعتراض به یک بی عدالتی در آن، بچه حزب اللهی اش تحصن و اعتصاب غذا کند؛ پس ببخشید دقیقا بفرمایید که من و شما برای چی مدافع و حامی اش هستیم؟! وقتی تا این حد بد است.
    یعنی تا این حد صدای بلند شده در دفاع از عدالت، در این نظام خفه می شود که حتما لازم است به اعتصاب غذا؟ یعنی هیچ کس در این نظام دغدغه عدالت ندارد؟! و یک طلبه سیرجانی است و یک قوه قضاییه ظالم؟!
    گاهی خوب است که شورش را در نیاوریم و حد نگه داریم. قطعا شان نظام، خیلی خیلی بالاتر از این است که برای اعتراض به فلان مسئله، لازم باشد این مسخره بازی ها.
    تاکید دارم روی این حرف که یادمان باشد که حکومت اسلامی است و من و شما مثلا حامی اش.

    ۳- مگر ما داریم می گوییم که این حکمی که برای طلبه سیرجانی صادر شده، درباره کدام جرم ایشان است که می گویید برای زمین خواری نیست و فلان.
    و اصلا حرف عملکرد قوه قضاییه مطرح نیست.
    حرف اصلی این است که زشت است این کارها. تا کی باید خوراک تبلیغاتی داد به رسانه های بیگانه علیه نظام و آن هم در این مقاطعی که این همه آقا تاکید دارند بر وحدت و حفظ آرامش کشور؟!
    حرف این است که ایشان قانونی مطالبات عدالت خواهانه شان را پیگیری کنند، نه اینکه با جوسازی و تحصن و شاخ و شونه کشیدن و حرف کسی را گوش ندادن و غُد بازی.

    ۴- درباره بند آخر نوشته تان هم این را باید بگویم که حرف این نوشته این است که طلبه سیرجانی چه طور جماعت بچه حزب اللهی ها را متهم به بی معرفتی می کند، اما خطاب به آن کسی که با شعارهای کاملا عدالت خواهانه آمد، حرفی نمی زند.
    امثال شما در کامنت های تان هم خیلی خوب خود را لو می دهید!!

  62. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    احساس می کنم آنقدر به بخش چهارم در کامنت ها پرداخته ایم که جفا شده به نکات خیلی خوب بخش های دیگر نوشته. علی الخصوص بخش اول…
    این اطلاعات را نداشتم نسبت به سیزدهمین معصوم و برایم جالب بود.

    “شیعه در دوران امام حسن عسکری بود که فهمید؛ حتی بی وجود ظاهری معصوم نیز، قدرت حکمرانی دارد. آن امام در کنج رنج، گنجی به ما داد که «جمهوری اسلامی» ناب ترین دسترنج آن است.”

  63. چشم انتظار می‌گوید:

    کمی هم شاد باشیم و با هم بخندیم!!
    http://rajanews.com/detail.asp?id=149123

  64. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    تا دقایقی دیگر قطعه ۲۶ با ۲ متن به روز می شود…

  65. یکی از همین حوالی می‌گوید:

    ………………

  66. سیداحمد می‌گوید:

    یکی از همین حوالی؛

    بیش از این بحث را کش ندهید. ممنون…

  67. مسعودساس می‌گوید:

    “در پاسخ به این که آیا شما توان دارید تا اوضاع کشور را از این بی سروسامانی نجات دهید گفت: توان من و راه من رهبری است و امید است که بتوانیم نامزدهایی با سلیقه های مختلف وارد میدان انتخابات شوند البته اگر بشود.”
    **************
    یه چند روزیه هوس گوشت کوسه کردم! جای خوب سراغ ندارید کوسه‌ی پروار داشته باشه؟؟!!

  68. صاعقه گمنام می‌گوید:

    اصلا مسئله حق بودن حرف طلبه سیرجانی رو ولش کنید…
    چگونه باید حق را بگیریم، به هر قیمتی؟!

  69. یکی از نزدیکان طلبه سیرجانی می‌گوید:

    دلایل اوج و سقوط طلبه سیرجانی طی چند ساله اخیر:
    اول؛ زمین خواری سیرجان
    دوم؛ اعتراض
    سوم؛ دستگیری
    چهارم؛ کشف ایشان توسط عدالتخواهان جنبش مثل برادر شهبازی
    پنجم؛ رسانه ای شدن
    ششم؛ آزاد شدن
    هفتم؛ گنده شدن
    هشتم؛ حمایت قاطع برادر وحید جلیلی (فرودگاه در مقابل صفار و…)
    نهم؛ گنده تر شدن
    دهم؛ شروع مرحله دوم
    یازدهم؛ پیاده روی
    دوازدهم؛ اعتقاد به عمل به فرمان هشت ماده ای آقا
    سیزدهم؛ فراموشی زمین خواری سیرجان و عدم تمرکز بر یک پرونده خاص
    چهاردهم؛ سر رفتن حوصله و شروع به مرحله پیاده روی از قم به تهران
    پانزدهم؛ استقبال در حرم امام ره
    شانزدهم؛ استقرار در حرم سید الکریم و جدا شدن تعدادی از حامیانش به خاطر خودمحوری
    هفدهم؛ ساخت ویلایی طبیعی در حرم و تجهیز آن
    هجدهم؛ رفت و آمد شخصیت ها و بچه حزب اللهی های مظلوم به چادر عدالتخواهی
    نوزدهم؛ خیلی گنده تر شدن
    بیستم؛ یک سال گذشت و برادران جمع کردند
    بیست یکم؛ بعد یه روز آزاد شدند
    بیست و دوم؛ افتادن دوباره طلبه سیرجانی بر روی زبانها
    بیست و سوم؛ گوش نکردن به راهنمایی های برادر وحید جلیلی
    بیست و چهارم؛ اعتقاد در حد جام جهانی به استخاره و عدم تاثیر مشورت همراهان
    بیست و پنجم؛ شروع پیاده روی از میدان قیام به نماز جمعه
    بیست و ششم؛ ایده رفتن به فلسطین و آزادی قدس
    بیست و هفتم؛ اعتقاد به استفاده از پرچمهای مشکی در راهپیمایی ها
    بیست و هشتم؛ خسته شدن از بچه حزب اللهی های تهران و تاسیس شعبه دوم پیاده روی در قم
    بیست و نهم؛ خسته شدن از عدم توجه مسئولین امنیتی و دستگیر نشدن
    سی ام؛ اعتقاد به اینکه باید شش ماهه امام زمان عج را بیاوریم
    سی و یکم؛ رفاقت خیلی نزدیک با سیجانی کارگردان ظهور بسیار نزدیک است
    سی و دوم؛ رفتن به بروجرد و اهواز جهت سفرهای استانی
    سی و سوم؛ رفتن به بروجرد و اغفال طلبه های مظلوم بروجردی
    سی و چهارم؛ فراموشی اصل قضیه یعنی زمین خواری سیرجان
    سی و پنجم؛ دستگیری و زندان
    سی و ششم؛ سکوت خبری ۴ ماهه طلبه
    سی و هفتم؛ شکستن سکوت و زمزمه دوباره طلبه سیرجانی
    سی و هشتم؛ اعتراض علیه عدم همراهی حزب اللهی ها
    سی و نهم؛ بی هدفی و عدم بازدهی روش و انحراف هدف ابتدایی
    چهل ام؛ خداوند ما را از شر شیطان محفوظ بدارد و در راه خودش قرار بدهد
    با توجه به اینکه تعداد زیادی از نزدیکان طلبه سیرجانی به خاطر روش اشتباهش از او جدا شدند ولی طلبه سیرجانی به جای تامل در روش اشتباهش، حامیان جدا شده اش را سرزنش می کرد از جمله برادر وحید جلیلی که حق زیادی به گردن طلبه سیرجانی دارد. خلاصه مطلب اینکه طلبه سیرجانی حق سوء استفاده از احساسات عدالتخواهانه حزب اللهی های مظلوم رو با خود محوری و تک روی ندارند و این نشان از بصیرت سربازان آقاست که مخالف تک روی و ابزار شدن هستند.
    با تشکر از خوانندگان عزیز
    لازم به ذکر است اینجانب قصدی جز بیان حقایق در این مورد رو نداشته ام…

  70. عمار می‌گوید:

    “لااقل کسانی که داعیه دوستی با نظام دارند، آیا بهتر نیست حرف حساب خود را به جای «اعتصاب غذا»، با «سند» بزنند؟!”
    عجب!!!!
    یعنی تا به حال سند و مدرکی ارائه ندادند؟؟؟!!!
    ممنون که بصیرت افزایی کردید.
    خدا قوت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.