زلال، مثل طالقانی

به بهانه انتشار شماره جدید مجله «یادآور»

«به قدری این آدم با صفا و رو راست و در معاشرت ها صادق بود که انسان از این همه زلالی حیرت می کرد. هیچ در قید و بند ملاحظات نبود؛ نه ملاحظات آخوندی، نه روشنفکری، نه مبارزاتی، مطلقا در این آدم وجود نداشت. هر وقت من می‌آمدم تهران، اوقاتی که ایشان آزاد بودند، می رفتیم منزل شان. انسان وقتی می‌نشست پهلوی این مرد، واقعا روحیه می گرفت. هم روحیه‌ مبارزاتی، هم روحیه‌ صفا و رفاقت و معنویت. اینها در این شخصیت های برجسته، خوب است بزرگ بشود.

این آدم، آدم صافی بود، رو راست، بی‌شائبه و بی‌شیله‌پیله. نتیجه‌ این بی‌شیله‌پیله بودن، صراحتش بود، صراحت در بیان… آن خطبه {جمعه ای که به چپ ها حمله کرد} را نمی شود عادی به حساب آورد. اینها دائما می گفتند «پدر طالقانی». اصلا خودشان را فرزندان او معرفی می کردند و به عنوان «پدر»، او را اسم می بردند. کیست که توی این رودربایستی گیر نکند؟ آن آدمی که توی اینجور رودربایستی‌ها گیر نکند و برود آنجور قرص و محکم توی خطبه، و موضع به آن صراحت و به آن شدت بگیرد، کیست؟

اینجور آدمی را آدم باید بگردد پیدا کند! من بعد از همان خطبه‌ ایشان تلفن کردم؛ گفتم: آقا! من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر این خطبه. گفت: بله، خیلی‌ها هم تلفن می کنند، فحش می دهند به خاطر همین خطبه! اینجوری بود دیگر، تحمل می کرد. یعنی آدمی بود با یک روحیه‌ اینجوری».

مجله یادآور، شناخت نامه آیت الله طالقانی

*** *** ***

یک: نه فقط «آقا»، بلکه دیگر بزرگان انقلاب نیز، آنجا که می خواهند سخن از «ابوذر زمان» بگویند، اشاره می کنند به همین «زلالی» ایشان. و اینکه مرحوم طالقانی تجسم صراحت، مهربانی، تساهل و تسامح و دوری از حب جاه بود.

دو: سال های گذشته برای شناخت بیشتر مرحوم طالقانی، کتب زیادی را تورق کرده ام. دغدغه ام این بود؛ آیا ممکن است انسانی مردم دار باشد، اما محبوبیتش را به رخ دیگران نکشد؟! آیا ممکن است انسانی، محبوب همه، از خواص گرفته تا عوام باشد، اما خط قرمزش با دشمن، کم رنگ نشود؟! آیا ممکن است انسانی اهل سهل گیری و رویه سمحه باشد، اما عندالزوم پاسخ دندان شکن به جبهه نفاق بدهد؟! آیا ممکن است انسانی حتی المقدور همه مردم را از خود راضی نگه دارد، اما نه لزوما دستی دست دوست داشته باشد و دستی دست دشمن؟! و آیا ممکن است واقعیت داشته باشد افسانه طالقانی؟!

سه: متاثر از زمانه باید گفت: بعضی ها کاریکاتور زلال بودن اند! بعضی ها نسخه بدلی مردم داری اند! بعضی ها اگر چه با دوست هم معاشرت می کنند، لیکن فقط با دشمن، اهل مماشات اند! بعضی ها تساهل و تسامح شان با خط نفاق است و بغض و شدت شان با جبهه خودی! بعضی ها… و بعضی ها… اما این بعضی ها کجا؟! آن ابوذر زمان کجا؟!

چهار: مرحوم طالقانی، نه ابازر و ابازور و اباتزویر، بلکه حقا و انصافا «ابوذر» بود. راست می گفت، هر چه می گفت. فیلم بازی نمی کرد. ادا درنمی آورد. ممکن نیست کسی طالقانی شود، اما سعی کند «حسین (ع)» و «یزید» را با هم داشته باشد. طالقانی مظهر «صداقت» بود؛ ممکن نیست کسی منافق باشد و طالقانی شود.

پنج: آری! طالقانی واقعیت داشت. افسانه نبود. او نشان داد «رویه رواداری»، راهی برای «جذب حداکثری» است، نه میانبری برای افزایش روحیه ضد انقلاب! پس با اینکه روزگاری منافقین، «پدر طالقانی» صدایش می زدند، در چنبره «همه را برای خود داشتن» و «همگان را از خود راضی نگه داشتن» گرفتار نماند و در ماندگارترین خطبه نماز جمعه اش برای ابد گوش خط نفاق را پیچاند. طالقانی نشان داد که تساهل و تسامح، معطوف به آحاد مردم است، نه ناظر بر دشمن قسم خورده! طالقانی ثابت کرد راه «رحماء بینهم»، از «اشداء علی الکفار» می گذرد، نه فالوده خوردن با دشمن! طالقانی اگر چه قطعا اهل جذب حداکثری بود، اما هرگز دچار آفات این جاذبه نشد. هرگز به دشمن نپیوست. هرگز با دشمن هم صدا نشد. علی الدوام مراقب خط قرمزها بود. لحظه ای اجازه نداد دشمن از زلال بودنش سوء استفاده کند. تا رگه هایی از سوء استفاده را می دید، مردانه جلو می آمد و خط قرمزها را دوباره ترسیم می کرد. از زلال بودنش به مردم خیر می رسید، نه به دشمن. طالقانی، فقط نقطه مقابل غیر مردمی بودن نیست، بلکه با نفاق و دوگانگی نیز تقابل آشکار دارد. طالقانی «تجربه زیبای جذب حداکثری» است، نه «ترجمه زشت نفاق». آنها که با نام طالقانی، به دشمن رسیدند، نیک اگر بنگری، بی مرام طالقانی بودند که به دشمن رسیدند. رسم ابوذر از اسم ابوذر مهم تر است. با اسوه یکرنگی، نمی توان دورویی کرد.

*** *** ***

مجله وزین «یادآور»، الحق سبب آبرو برای شناخت نامه های رجال انقلاب اسلامی شده. جدیدترین شماره این مجله، مجموعه ای پر محتوی، عمیق، فاخر و به شدت خواندنی است که اختصاص به آیت الله طالقانی دارد. این شناخت نامه که در ۴۵۰ صفحه به شکل شکیلی گردآوری شده، علاوه بر گفت و گوهای جذاب با آدم های دیروز و امروز از طیف ها و سلایق گوناگون، حاوی عکس هایی بکر و منتشر نشده از ابوذر زمان است. فقط تماشای این تصاویر، کافی است که برای ساعاتی میخکوب یک شناخت نامه نغز و پر مغز شوید.

«یادآور» مجله ای گفت و گو محور است که در آن، تک و توک می توان مقاله و یادداشت پیدا کرد. با این همه، مصاحبه های «یادآور» آنقدر حرفه ای تنظیم می شود که انگار تجمیعی از خاطره و قصه و تاریخ و ادبیات و حرف و حدیث و نکته است. شناخت نامه آیت الله طالقانی اما به دلیل حلاوت ابوذر زمان و طراوت شخص ایشان، به رمانی واقعی و داستانی کامل تبدیل شده، لیکن در شکل مصاحبه. نه یکی دو تا، آن هم بیش از ۶۰ مصاحبه، یکی از یکی خواندنی تر. آخرین شماره «یادآور» البته خالی از اسناد تر و تازه و نامه ها و وصیت نامه های منتشر نشده نیست.

بی هیچ اغراقی شناخت نامه آیت الله طالقانی بهترین، پر بارترین، کیفی ترین و کمی ترین ویژه نامه ای است که تا کنون درباره ابوذر زمان منتشر شده. می توان اذعان کرد؛ برای معرفت نسبت به آن عزیز دوران، آخرین شماره «یادآور»، غنیمتی است که خیلی بیشتر از ۲۰ هزار تومان قیمت مجله می ارزد. این شماره از «یادآور»، آنقدر غنی از تاریخ و سرشار از اطلاعات است که می توان گفت؛ شناخت از آیت الله طالقانی، بدون مطالعه این مجله سنگین و رنگین، ابتر خواهد بود.

آخرین شماره «یادآور» را بخوانید تا بفهمید که آیت الله طالقانی، اصل آن مفاهیمی است که بعضی ها دارند نسخه بدلی اش را می کشند. کاریکاتورش را.

بی شک کاپیتان و بازی گردان این اثر ممتاز، دوست عزیزم «محمدرضا کائینی» است. کائینی این سال ها آنقدر مجله هایی از این دست درآورده که حق است در وصف «آقای گفت و گو» بگویم؛ ادبیات تاریخ انقلاب اسلامی به قلم محمدرضا کائینی بدهکار است. به ندرت پیش می آید به کائینی زنگ بزنم، وسط فلان مصاحبه یا تنظیم بهمان گفت و گو نباشد. «یادآور» اما در مسیر روشن خود نیازمند اصلاح پاره ای نکات است.

یکم: سیستم توزیع و شیوه تبلیغ این نشریه، اصلا تناسبی با محتوای گرانقدرش ندارد.

دوم: جای مقاله و یادداشت در «یادآور» خالی است. به خصوص درباره اشخاصی چون آیت الله طالقانی، مقاله می تواند مصاحبه را در فهم بهتر موضوع یاری کند.

سوم: فکر نکنم ایرادی داشته باشد اگر در شناخت نامه هایی از این دست، بابی نیز برای «نقد سوژه» گشوده شود. مثلا درباره عملکرد آیت الله طالقانی، مقطع اعزام هیات حسن نیت به کردستان، انتقادات حقی وارد است که بیانش، از ندیدنش، بهتر است. باورم هست؛ ذکر چنین نقدهایی از سوی کسانی که غل و غش ندارند، بهتر از آن است که توسط اغیار، و با نیات انحرافی بیان شود.

چهارم: «یادآور» اغلب دیر به دیر و با تاخیر درمی آید. اگر این بی نظمی، سبب انقطاع مخاطب شود، ظلم است.

پنجم: آخرین شماره «یادآور» همان طور که از پیشانی اش برمی آید، تجمیع ۴ شماره ۹ تا ۱۲ است! به شدت با چنین شماره بندی هایی مخالفم. مجله آنقدر قوی و غنی هست که لازم نباشد برای تذکار غنا و قوتش چنین شماره بندی کنیم. لطمه چنین شماره گذاری، در صورت استمرار، به چشم کسانی می رود که دنبال آرشیو مجله اند و گیجاویج که چند شماره در یک مجلد است؟!

شکر خدا در بطن نقدهای وارده بر «یادآور» نیز، تعریف و مدح، نهفته است. پس خدا قوت محمدرضا کائینی سرشلوغ! راستی، از کجا گیر آوردی «سیدمجتبی طالقانی» را؟! عجب مصاحبه تمیزی شده پسر!

وطن امروز/ ۲۶ دی۱۳۹۱

دو متن آخر صفحه «۰۶ : ۲۰» وبلاگ «قطعه ۲۶» 

– منبر؛ چه تیتر قشنگی/ روزنامه وطن امروز

– اربعین؛ عرفات آخرین/ روزنامه کیهان

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    کاملا با این جمله تان موافقم که “مجله وزین «یادآور»، الحق سبب آبرو برای شناخت نامه های رجال انقلاب اسلامی شده.”

    البته گفتگوها و مطالب یک طرف، عکس ها هم یک طرف!
    واقعا تصاویر نابی دارد این مجله، آن هم با جملات کوتاه در توضیح هر عکس.

    به همه دوستان پیشنهاد می کنم این مجله را تهیه کنند و بخوانند.
    خواندن این مجله هم باعث می شود شناخت دقیق تری نسبت به آیت الله طالقانی پیدا کنید و هم اینکه با شخصیت های جدیدی آشنا شوید!
    تلفن فروش: ۰۲۱۲۲۶۰۲۰۹۶

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “بعضی ها کاریکاتور زلال بودن اند! بعضی ها نسخه بدلی مردم داری اند! بعضی ها اگر چه با دوست هم معاشرت می کنند، لیکن فقط با دشمن، اهل مماشات اند! بعضی ها تساهل و تسامح شان با خط نفاق است و بغض و شدت شان با جبهه خودی! بعضی ها… و بعضی ها… اما این بعضی ها کجا؟! آن ابوذر زمان کجا؟!”

    ممنون داداش حسین سالار…

  4. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان؛
    شرح عکس های بالا را حتما بخوانید!

    “… یعنی ۲ تا بد و بیراه بارش کنی ها…” 🙂

  5. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    درگیر امتحانات بودن سبب شده نتوانم بخش زیادی از مجله را بخوانم. مطلب شهید چمران که در رثای آیت الله طالقانی نوشته بودند، مطلب آقای صفارهرندی و جناب شریعتمداری مطالبی بود که بیشتر کنجکاوم کرد و خواندم.

    البته چند بار هم عکس های تاریخی و خاص مجله را دوره کردم. فکر می کنم هر کدام از دوستان که مجله را دست بگیرند نمی توانند کنجکاوی شان را در برابر عکس ها مهار کنند.

    آقای قدیانی!
    حالا که شما هم به این مجله پرداختید بیشتر ترغیب شدم برای خواندن ادامه اش.
    سپاس…

  6. مسعودساس می‌گوید:

    دامت جون با موبایل عکس گرفته؟!!

  7. مسعودساس می‌گوید:

    خصوصی:
    این قضیه‌ی عکس هدر سایت چیه؟
    هر بار هم یه رنگی دیگه می شه؟

  8. سیداحمد می‌گوید:

    مسعود؛

    قضیه خاصی نداره، قشنگه!

  9. برف و آفتاب می‌گوید:

    عکس چهارم رو زیاد نگاه نکنید. بعد از نگاه کردن هم چشمتونو بشورید!! به آقای کائینی هم بگید کفاره بدن حتما!

  10. مسعودساس می‌گوید:

    زیاد اهل خوندن مجلاتی با این حجم مطلب نیستم، ولی راغب شدم که بخونمش.
    امروز تو برنامه سمت خدا اتفاقی شنیدم که، مهمون برنامه داشت می گفت آیت الله طالقانی خیلی آروم و خونسرد بودن، به طوریکه اگر ساعتها باهاشون بحث و جدل می کردید باز هم لبخند می زد و اصلاً ناراحت نمی شد.
    خدا هممون رو زلال کنه…
    ***********
    هدر هم خیلی قشنگه، الهی بگردم.

  11. برف و آفتاب می‌گوید:

    زلال بودن…

    چقدر خوبه که آدم رو به این صفت بشناسند.

  12. یاد آور فتح بابی است به سمت نوستالژی های انقلاب اسلامی. دست مریزاد.

  13. به جای امیر می‌گوید:

    اسب شطرنج (گفت و شنود)

    گفت: یکی از عوامل بازداشت شده فتنه آمریکایی- اسرائیلی، در نامه ای که به بیرون از زندان ارسال کرده، نوشته است، انتخابات ۹۲ نشان می دهد که در انتخابات ۸۸ تقلب شده بود یا نه!
    گفتم: ولی همین شخص در یک کلیپ ویدیویی که خودش هم آن را تایید کرده بود، با صراحت گفته بود تقلب در انتخابات جمهوری اسلامی ایران امکان پذیر نیست.
    گفت: چه عرض کنم؟! در خبرها آمده بود یکی از عوامل بیرونی فتنه بعد از اعتراف این شخص به ناممکن بودن تقلب در انتخابات گفته بود؛ «مشکل اصلی ما این بود که چندتا آدمی که فقط «یک قل دوقل» بلدند را پشت میز شطرنج نشانده بودیم»!
    گفتم: ای ول! می گویند دو تا خنگ داشتند شطرنج بازی می کردند، شاه شطرنج از غصه دق کرد، وزیر شطرنج با عصبانیت از وزارت استعفا داد و اسب های شطرنج هم بدجوری رم کردند!

  14. چشم انتظار می‌گوید:

    این متن قشنگتون، دو قسمت داشت. که بخش اولش پس از تمجید حضرت آقا از ابوذر زمان، تحلیل زیبای شما بود، که از زاویه ای دیگر، این مبارز نستوه را، با الهام از مجله ی یادآور، ترسیم کردید. و بخش دوم هم، که تخصصی بود و در خصوص نوع مصاحبه ها، و تنظیم حرفه ای آن، که آقای کائینی عزیز، هنرمندانه نقش بسزایی در این امر داشتند…
    اما چند نکته از این متن برداشت کردم.
    اول: چقدر آقای ما، بزرگ منش و آقا (به معنای اخص و اتم کلمه) هستند، که در خصوص بزرگان، (قریب به اتفاق همه ی بزرگانی که بای نحو کان، در به ثمر رساندن انقلاب موثر بوده اند) اینگونه، خالصانه و بهجت آفرین صحبت می کنند. (حتی کسانی که، خون به دل امام و آقا کردند نیز، با همه ی نفهمی شان، از تفقد آقا بی بهره نبودند)
    و دوم: کم رنگ جلوه دادن نقش کلیدی و اساسی خودشان، که پُر رنگ ترین و حیاتی ترین نقش ها را در غرص نهال انقلاب، بعد از حضرت امام داشتند. و خوش به حال آن هایی که، آقا اینگونه از آن ها تجلیل می کنند.
    و سوم: شاهد مثال هایی، که عینا عکس این رفتار ابوذر زمان، عمل می کردند و می کنند. و ککشان هم نمی گزد، گردن کلفت های پوست تمساحی، ارواح عمه ی شان! و عده ای از هم آنان، که بعد از خطبه ی تاریخی، فحش نثار و ایثارِ! آن بزرگ مرد می کردند، در این زمان (نه دقیقا همانها) بلکه؛ تفکر آن ها خدابیامرز می گویند به آن مرحوم…!

  15. ناشناس می‌گوید:

    تقابلِ سایت هاشمی رفسنجانی با سخنان رهبری نظام

    http://sahamnew.org/index.php?option=com_content&view=article&id=4723:-l-r-l-r-&catid=3:main&Itemid=75

    ****

    کلید واژه فتنه آینده از زبان آقای هاشمی

    http://rooyeshnews.com/rss/politics/32523-3911026061641.html

  16. با سلام.
    وبلاگ مطالبه گری و عدالتخواهی در دانشگاه تبریز با موضوع مبانی فقهی مطالبه گری و عدالتخواهی به روز شد:
    http://tabrizu-motalebe.blogfa.com/

  17. رضایی می‌گوید:

    سلام
    یک دغدغه شخصی
    اگر ننویسم تمام، می‌نویسم اکثر و اغلب نوشته‌های شما مقاله‌ها و نوشتارهایی است که در جراید منتشر می‌شود و اگر ننویسم حتما، می‌نویسم احتمالا و به احتمال بسیار قوی در قبال نوشتن مبالغی دریافت می‌کنید. طبیعی است؛ شغلتان است… .
    چند نکته:
    – می‌توان نوشت و در روزنامه منتشر کرد و پول دریافت کرد و اخلاص هم داشت؟ مشخصا قابل جمع است. یعنی امیدوارم چنین باشد؛
    – بهتر نیست مطالبی در این وبلاگ منتشر شود که در روزنامه‌ها چاپ نمی‌کنید؟ شاید بهتر نباشد، نمی‌دانم؛
    – اگر روزنامه‌نگاری شغل شما نبود و شما برای روزنامه کار نمی‌کردید، باز هم مرتبا مطلب می‌نوشتید؟ نمی‌دانم، باید آن فرض واقع می‌شد تا بتوان قضاوت کرد؛
    – هم‌سنگرهایی که شغلشان روزنامه‌نگاری نیست و مانند شما مرتبا به‌روز نیستند، کارشان توجیهی ندارد؟ یعنی چون در قبال نوشتن مبلغی دریافت نمی‌کنند پس فرصتی نخواهند داشت که هم بنویسند و هم برای تأمین معاش کار کنند: کاری که شاید ارتباطی هم با جنگ نرم نداشته باشد.
    منظورم از نوشتن دغدغه ذهنی‌ام این است که شما و وبلاگتان را با دیگران مقایسه نکنیم و نکنید؛ تفاوت فاحشی وجود دارد…

  18. سیداحمد می‌گوید:

    جناب رضایی؛
    سلام!
    گفتید:
    “می‌توان نوشت و در روزنامه منتشر کرد و پول دریافت کرد و اخلاص هم داشت؟”

    این جمله شما خیلی عجیب است!
    یعنی همه ما که کار می کنیم و حقوق می گیریم، اخلاص نداریم؟!
    می خواهید بگویید نوشته های اینجا سفارشی است؟
    مطالب را می خوانید؟ به شکل این مطالب می آید سفارشی باشد؟!!!

    فقط به همین جمله از کامنتتان بسنده می کنم و عرض می کنم خدمتتان که آقای قدیانی طبق تکلیف و وظیفه خود می نویسند، خواه در روزنامه ها کار بشود یا نشود!

    البته ما در قطعه ۲۶ مطالب بسیار زیادی داریم که اصلا روزنامه ای نیست و مختص اینجاست!

  19. محمد حسن می‌گوید:

    از بحرین خبر رسیده:

    علاوه بر ظلم، کشتار شیعیان، نبش قبور علمای شیعه، تجاوز به نوامیس و تخریب حسینیه ها، روی دیوارهای شهر می نویسند:

    “این مهدیکم” کجاست مهدی شما؟

    بروزم…

  20. نهضت سرخ می‌گوید:

    “مرحوم طالقانی، نه ابازر و ابازور و اباتزویر، بلکه حقا و انصافا «ابوذر» بود.”

    از این گویا تر می شد گفت؟ خداییش….؟

    دست مریزاد حاج حسین…
    افتخار مایی…

  21. صبا می‌گوید:

    جناب رضایی!

    من نفهمیدم مقدمه، دغدغه ذهنی تون بود یا حرف آخر “نوشتن دغدغه ذهنی‌ام این است که شما و وبلاگتان را با دیگران مقایسه نکنیم و نکنید؛ تفاوت فاحشی وجود دارد… ” در هر صورت؛ شما که دست خوتونه، خب! مقایسه نکنید. ما هم البته مقایسه نمی کنیم!
    به قول شما “تفاوت فاحشی وجود دارد…” اصولا “قطعه ۲۶” با هیچ جا قابل مقایسه نیست. اینجا قطعه ای از بهشت است، و بهشت مثل هیچ جا نمیشه!

  22. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    خوبه آدم دغدغه‌ی شخصی‌ش رو اول مزمزه کنه تا بعد از زمزمه، به مغلطه شبیه نشه!!

  23. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “از اون دغدغه‌ها”
    می‌توان یک مجله را در وبلاگ تبلیغ کرد و پولی بابتش نگرفت؟! شاید بشود نمی‌دانم!!

  24. شهید آینده می‌گوید:

    ……………

  25. بهنام می‌گوید:

    افسوس بر دخترش…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.