درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
بسم الله…
یاحق
انگار قسمت همین امشب بود.
“بمب ما در ایمان ماست. ما علنی اجلاس برگزار میکنیم. مخفیانه تروریست اعزام نمیکنیم. ما دلهدزد ۲ وجب مرز هیچکجا با هیچکجا نیستیم.”
ماشاءالله…
به به! نوشته تان واقعا در حد اجلاس است.
خدا قوت.
“اپوزیسیون جمهوری اسلامی جیگر است!”
🙂
حیف جیگر به خدا!
“عصر بیکلاسی گذشته است. وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند”
شما فوق العاده اید آقای قدیانی.
… وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند…
“رئیسجمهور گینهبیسائو چه کم دارد از باراک اوبامای بیفرهنگ که تیراندازی را میراث ملی میداند و در قرن ۲۱ تهدید اتمی میکند؟!”
ممنون داداش حسین بی همتا…
“اما جز «اللهاکبر» نماز جمعه تهران، ما که صدای ضراری نشنیدیم!” نفهمیدم منظور جمله رو؟
اونها همیشه منتظرن تا یک خطای کوچک (سهوا یا عمدا) رو توی بوق و کرنا کنند! ما هم نباید آتو می دادیم دستشان! به هر حال اجلاسمان در حد اجلاس بود و عالی!
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
“ما «در حد اجلاس» هستیم و از این پس در حد اجلاس کار میکنیم.”
دقیقا!
راستی متنهایتان با رعایت نیمفاصله چیز دیگریست!
راستیتر این تکه از متن یه جوری نیست؟!
“نخستوزیر نظام جعلی اسرائیل اصلا منافق نیست؛ در دشمنی با انقلاب، زیاد دروغ میگوید اما یک ذره ناخالصی در وجودش نیست! آنجا که باید عصبانی شود و به همه بشریت متاثر از گفتمان جمهوری اسلامی ناسزا بگوید، میگوید! آنجا که باید پیام اجلاس تهران را بهخوبی در چین و چروک چهرهاش نمایان کند، میکند! آنجا که باید از دست ما عصبانی شود، میشود! خامنهای مظهر کیاست است. ما سوریه را برای مقاومت میخواهیم و مقاومت را برای قدس. رهبر ما خوب میداند کجا از چه سخن بگوید.”
دارید درباره نخستوزیر اسرائیل صحبت میکنید، بعد ادامهاش یهو این جمله میآید:”خامنهای مظهر کیاست است” انگار به جملهی قبل و بعد نمیخورد، یه جوری است! یعنی انگار جایش آنجا نیست! البته ببخشید فضولی میکنمها!
خب حالا که خصوصی را عمومی میکنید این را دیگر نمیزنم خصوصی!
متن شما سه قسمت دارد که در قسمت اول و دوم اگر “اجلاس تهران” را بردارید، جملهتان کامل است، اما در قسمت سوم جمله اول پاراگراف وابسته به کلمهی “اجلاس تهران” است! البته شاید بگویید مدلش اینجوری است، اما در نحوهی خواندن تأثیرگذار است و مدل سوم به نظرم بهتر است.
حی علی الجهاد؛
پاراگراف را اگر قطع نمی کردی، شاید به این نقد نمی رسیدی؛
“اجلاس تهران؛ نتانیاهوی عصبانی فکر میکرد رهبر انقلاب اسلامی از همه بیشتر درباره سوریه سخن میگوید اما گل سخنرانی «آقا» مساله قدس بود. اگر مسوولین نظام مقدس جمهوری اسلامی اندکی بیش از این انصاف داشتند، باید مدال «صداقت در عداوت» میدادند به نتانیاهو! نخستوزیر نظام جعلی اسرائیل اصلا منافق نیست؛ در دشمنی با انقلاب، زیاد دروغ میگوید اما یک ذره ناخالصی در وجودش نیست! آنجا که باید عصبانی شود و به همه بشریت متاثر از گفتمان جمهوری اسلامی ناسزا بگوید، میگوید! آنجا که باید پیام اجلاس تهران را بهخوبی در چین و چروک چهرهاش نمایان کند، میکند! آنجا که باید از دست ما عصبانی شود، میشود! خامنهای مظهر کیاست است. ما سوریه را برای مقاومت میخواهیم و مقاومت را برای قدس. رهبر ما خوب میداند کجا از چه سخن بگوید. روز آزادی قدس، «قبة الصخره» شهادت خواهد داد؛ هیچ نظامی اندازه جمهوری اسلامی، هوای دخترکان «دیر یاسین» را نداشت. روز آزادی قدس، سر ما از همه بلندتر است. دیگر اصحاب مقاومت باید تلاش کنند تا به ما برسند. اجلاس تهران حتی پای ابومازن را به ولنجک باز کرد اما از نتانیاهو باید پرسید؛ نماینده اصلی قدس شریف کیست؟! تا به کوری چشم اپوزیسیون، به تو بگوید: جمهوری اسلامی.”
آیا الان هم با آن جمله در آن جای متن مشکل داری؟! اتفاقا بر خلاف ظاهر عبارات، جای آن جمله دقیقا همان جاست. جایی که راس نظام حق به خوبی می داند چگونه باید از عنصر کیاست استفاده کند و نتانیاهو را عصبانی. فکر کنم بیشتر درگیر ظاهر عبارات بودی تا محتوا و معنای جملات.
حی علی الجهاد؛
نوشته طوری است که حتما باید با “اجلاس تهران” شروع شود پاراگراف هایش. حالا ممکن است در پاراگرافی خوش نشسته باشد و در پاراگرافی نه. مثل کلمه “چهارشنبه…” در متن “من مستاجر نیستم؛ خانه ام بیت رهبری است”. فکر کنم این چیزها سلیقه ای است و سلیقه داداش حسین اینطور برمی داشته در این متن که حتما “اجلاس تهران” را اول پاراگراف ها بیاورد.
از اینها گذشته، خواهش می کنم نقدهای تان را نزنید خصوصی. چرا یک نقد منطقی و مودبانه و خوب، “خصوصی” باشد؟! شما نقدتان را می کنید و دیگرانی از قبیل من هم جواب می دهند. به امید خدا خود داداش حسین هم قرار است به زودی با ایجاد پست هایی با عنوان “متن، کامنت” وارد بعضی نقدها به بعضی مطالب در صفحات اصلی وبلاگ شود. مثل نقدهایی که به متن ناطق وارد شده بود… و اینکه؛ اگر ناطق اینقدر مشکل دارد که حسین قدیانی می گوید، پس چرا رئیس بازرسی بیت رهبری است؟!
“ما بزودی در حد اجلاس، همه اسرائیل را از نقشه جهان سانسور خواهیم کرد.”
انشاءالله…
روی سنگ قبر من بنویسید؛ اینجا مدفن کسی است که می خواست اسرائیل را نابود کند.
“سردار شهید حسن تهرانی مقدم”
شاید حق با شما باشد! ادامه جمله که خوانده میشود، از یهجوری بودنش کم میکند! اما بنده اگر بودم اینجا اینتر میزدم. فکر میکنم سرخط باشد، قشنگتر است. البته این نظر شخصی است.
خب منم نظر شخصیام را گفتم دیگر! و قبول دارم سلیقهای است.
چشم؛ کامنتهای انتقادی را هم نمیزنیم خصوصی و مشتاق خواندن این “متن کامنتها” هم هستیم.
حی علی الجهاد؛
کلا داداش حسین با “اینتر” مشکل دارد… اما در این مورد خاص، گمانم نظر شخصی تان درست نباشد. جمله در پاراگراف نشسته کاملا. تضاد مظهر درایت است با دیوانه ای زنجیره ای و احمق. یکی در راس نظام حق و یکی در راس نظام باطل. عاقبت کم کسی نیست نتانیاهو! رسما یزید زمان است.
و ایده بسیار خوبی است اینکه میگویید قرار است به این گونه نقدها پاسخ بدهید!
اتفاقا وقتی میخواستم کلمهی اینتر را بنویسم هم خندهام گرفت، هم یه نگاهی به متنهای دیگر کردم ببینم جدیدا آقای قدیانی از اینتر استفاده کردهاند یا نه! که دیدم در متن “ما همه درگیر اجلاس بودیم…” پاراگرافبندی کردهاند و چندتایی اینتر زدهاند!
تسلیم! این هم پرچم سفید!
تضاد را خوب به تصویر کشیدهاند!
۳۱۱* رسول خدا صلی الله علیه و آله:
بار سفر مبندید، مگر به سوی سه مسجد:
۱- مسجدالحرام
۲- مسجدالاقصی
۳- مسجد من (مسجدالنبی)
(چهل حدیث قدس، ص۳۲)
“گل سخنرانی «آقا» مساله قدس بود”
کم کم بار سفر می بندیم…
حی علی الجهاد؛
قرار است ماهی یک بار به مجموعه ای از نقدهای تل انبار شده و البته مهم و قابل بحث، پاسخی داده شود؛ نه در کامنت ها، بلکه در “متن کامنت” ها… مثل نقد شما به متن سئوالات از علامه مصباح… که خب! بی پاسخ ماند و سوء استفاده ها شد و سر نویسنده “قطعه ۲۶” بی کلاه! آن متنی که چند وقت پیش پرید، به خاطر درگیر شدن داداش حسین به بعضی مشغله ها، ماند برای وقتی دیگر. به زودی شاهد اولین “متن کامنت” خواهیم بود.
بی ربط:
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/150806/تحلیل-شریعتمداری-از-حضور-بان-کی-مون-و-محمد-مرسی-در-تهران
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/150743/دفاع-محکم-زیباکلام-از-دستاوردهای-اجلاس-غیر-متعهدها-در-شبکه-الجزیره
“ما البته محمد مرسی را درک میکنیم، چرا که در جلسه خصوصی روز پنجشنبه گفت: «من خیلی تحت فشارم، مرا درک کنید». ”
!!!!!!!!!
واقعا متن در حد اجلاس بود.
پاینده باشید.
” رسانه ملی آزادگان جهان، حنجره رهبر انقلاب اسلامی است که به «بانکیمون» معایب سازمان ملل را تذکر میدهد.”
درود بر این رسانه ملی جهان.
“این روزها بلا نسبت خر، هیچکس در خر بودن اپوزیسیون شک ندارد.”
خیلی باحال بود.
در این روزها نمی دانم چرا خسته نمی شوند “بعضی ها” از گفتن اراجیف، تدارک فتنه و دسیسه برای نظامی که دارد تدارک می بیند پس لرزه آخرین سردار هستی را؟
به راستی یاران حضرت صاحب، همان ها که پرچم انقلاب را به دستانش می دهند، کجای این خاک به انتظارند؟
زیر سایه سید علی…
“عصر بیکلاسی گذشته است. وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.”
در مکتب امام
اعجوبه ای است این انسان!
انسان یک موجود عجیبی است، در جمیع طبقات موجودات و مخلوقات باریتعالی، هیچ موجودی مثل انسان نیست.
اعجوبه ای است که از او یک موجود الهی ملکوتی ساخته می شود
و یک موجود جهنمی شیطانی هم ساخته می شود.
موجودات دیگر اینطور نیستند… این از مختصات انسان است.
صحیفه نور ـ ج ۱۳ ـ ص ۱۳۰
“در حد اجلاس” بود.
عالی بود.
بی ربط:
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=136506
نوبت ! (گفت و شنود)
گفت: روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای.تودی» نوشته است، انقلاب های منطقه خواب را از چشم پادشاه و شاهزادگان آل سعود ربوده است.
گفتم: خب! معلومه که به همین زودی زود باید به دیکتاتوری و غارتگری و عیش و نوش چندین و چند ساله خاتمه بدهند و حاکمیت را به دست مردم حجاز بسپارند.
گفت: دربار آل سعود امیدوار بود با حذف دولت سوریه از محور مقاومت مانع از ادامه انقلاب های منطقه شود ولی امروزه در این جبهه نیز احساس شکست می کند.
گفتم: یارو می گفت؛ هر وقت یکی از جوان های فامیل خونه می خرید، و ولیمه می داد، عموی پیرم به من سرکوفت می زد و می گفت؛ همیشه فکر می کنم که نفر بعدی تو باشی، ولی الان مدتیه که دیگه سرکوفت نمی زنه! دوستش پرسید چرا؟ و یارو گفت؛ آخه در مجلس ختم خاله ام بهش گفتم؛ نکنه نفر بعدی تو باشی؟!
…ما شأن نخستوزیر بنگلادش سرکار خانم «حسینه واجد» را از هیلاری کلینتون بالاتر میدانیم…
اگه هیلاری این جمله تون رو ببینه، بعد از گفتن کلمه ی اییییییییشششش، سریعا به شیرن شیرینا می گه از دستتون شکایت کنه!
آقا سید احمد!
این جیگرِ طفلی، ضمن اینکه قیافه اش خواستنی و با نمکه، یه بار هم که حمام رفت کلی خواستنی شد! ولی این اپوزوسیون (جیگر صفت) فکر نکنم با هیچ آب طیب و طاهری، نه پاک شوند نه تمیز!!
خصوصی یا عمومی!
داداش حسین؛ این عکستون خیلی قشنگه. فعلا میذارم بگراند یکی از صفحات تلفن همراهم. تا ایشالا اگه شهید شدی، زیرش بنویسم؛ (شهید قطعه ی بهشتی ۲۶ حسین قدیانی)
من نمیدانم فضای مجازی را از اپوزیسیون جمهوری اسلامی بگیرند،
دیگر کجا میخواهند جیگر خود را به رخ ما بکشند؟!
دریغ از صدا کردن حتی یک ترقه!
.
…
باکلاس…
بی هراس…
در حد اجلاس!…
آقا “سیداحمد”
شرمندهایم که سؤالاتمان دردسر شده برای آقای قدیانی! البته گاهی که خصوصی میزنیم انتقادات را ترس از همین سوءاستفادهها داریم و البتهتر که آن دفعه خصوصی بود کامنتمان و آقای قدیانی خودشان خواستند عمومی باشد و شاید هم لازم بود در آن فضا آن کامنت عمومی شود…
خلاصه با این نوشتهی شما کلی مشتاقتر شدیم به این “متن کامنت” هرچند که…………………………………………
من نمیدانم فضای مجازی را از اپوزیسیون جمهوری اسلامی بگیرند، دیگر کجا میخواهند جیگر خود را به رخ ما بکشند؟!
عااالی…
موفق باشید.
سلام؛
بعد از مدتها سعادت حاصل شد برای خواندن متن.
حال و هوای قدیمی قطعه در ذهنم زنده شد.
ممنون و التماس دعا
من از این جمله شما خیلی خوشم آمد: “اصلا محمد مرسی کیست؟!”
و باز هم ممنون استاد!
بی ربط:
اگر می خواهی از بندگان پاک و پرهیزکار باشی، بر حسین توسل نما. چرا که برای این توسل، به تو اجر اعمال مستحبی مانند جهاد را خواهند داد.
اگر گناهکاری و به لطف خداوند امیدوار، بر حسین توسل کن تا در مقام بندگان قرار گیری چرا که خداوند فرمود: “از رحمت خداوند نا امید نشوید، به راستی که خداوند همه ی گناهان را می بخشد.”
این را بدان که اشک بر حسین را باید غنیمت بشماری.
چه انسان ها که با اشک بر حسین، از فرش به عرش نرسیدند.
نمونه اش همین رسول ترک خودمان…
پس بدان که نشدنی نیست، شق القمر هم نیست.
کمی همت می خواهد و عشق…
یالثارات الحسین(ع)…
این جمله واقعا جای خدا قوت داره:
“عصر بیکلاسی گذشته است. وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند”
*اللهم احفظ قائدنالامام خامنه ای*
**الهم عجل لولیک الفرج**
سلام حسین آقا؛
دم قلمت و خودت گرم…
به ماهم سر بزن.
“اما جز «اللهاکبر» نماز جمعه تهران، ما که صدای ضراری نشنیدیم!” منظور همون نماز جمعه ای هست که هاشمی خوند؟ یا مفهوم دیگه ای داره؟
ما بزودی در حد اجلاس، همه اسرائیل را از نقشه جهان سانسور خواهیم کرد.
رجب طیب نمیخواهد به فکر زلزلهزدگان آذربایجان باشد. اردوغان باید در اندیشه سیلزدگان بیچاره آمریکا باشد
روز آزادی قدس، «قبة الصخره» شهادت خواهد داد؛ هیچ نظامی اندازه جمهوری اسلامی، هوای دخترکان «دیر یاسین» را نداشت.
رئیس جمهور گینه بیسائو چه کم دارد از باراک اوبامای بیفرهنگ که تیراندازی را میراث ملی میداند و در قرن ۲۱ تهدید اتمی میکند؟!… عصر بیکلاسی گذشته است. وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.
از شما چه پنهون ما هم تصمیم گرفتیم در حد اجلاس درس بخونیم و در حد اجلاس مقاله بدیم. یا علی مدد.
بی نظیر می نویسید و خوب خط میدهید به ما. اینجا قرارگاه اصلاح افکار سیاسی ماست. درود و صد سپاس…
سلام
حاج حسین چشممان روشن دیگه متن هات تو بی بی سی کار میشه!
اما روزنامه وطن امروز یادداشتی از حسین قدیانی، از هواداران تندروی آیتالله علی خامنهای، رهبر ایران، منتشر کرده است که تلویحا از “سانسور” سخنان مرسی دفاع میکند.
آقای قدیانی در یادداشت خود با اشاره به این که ایران برای نام بردن از اسرائیل از عنوان “رژیم صهیونیستی” و نظایر آن استفاده میکند و در رقابتهای ورزشی نیز با این کشور مسابقه نمیدهد، “سانسور ۵درصد از سخنان مرسی توسط صدا و سیما” را بیاهمیت تلقی کرده است.
او نوشته: “فرنگیکاران ما روی کشتیگیران اسرائیل به جای ‘سالتو’، ‘فن سانسور’ اجرا میکنند… دیروز ما صد در صد حسنی مبارک را قبول نداشتیم، اما امروز فقط با چند جمله رییس جمهور جدید مصر اختلاف داریم. اصلا محمد مرسی کیست؟! خود بشار اسد هم یک ساعت در تهران سخنرانی کند، ای بسا از چند جملهاش صرفنظر کردیم.”
او با اشاره به فراخوانهایی که مخالفان برای ترتیب دادن اعتراض در دوره برگزاری نشست غیرمتعهدها منتشر کرده بودند، مینویسد: “من نمیدانم فضای مجازی را از اپوزیسیون جمهوری اسلامی بگیرند دیگر کجا میخواهند جیگر خود را به رخ ما بکشند؟”
اشاره آقای قدیانی به بازتاب رسانهای خبر ممنوعیت استفاده از یک شخصیت عروسکی، به نام “جیگر”، در برنامههای تلویزیونی ایران است. خبری که بعدا تکذیب شد.
بی ربط:
ای فدایی حسین!
حسین قیام کرد تا دین جدش را زنده نگاه دارد و مردم را به آن فراخواند.
ندای حقیقت خواهی را از حسین بشنو چرا که حتی سر نهادن بر تربت او لبیک به این دعوت و قیام خواهد بود.
امشب هم اینجا به روز می شود؟
“وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.”
بسیار دلنشین است؛ ممنون!
برادر عزیز:
چشم دشمنانت کور باشه انشاالله. خدا قوت
یا علی
با سلام.
“وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.”
آفرین. این جمله رو باید با طلا نوشت.
اگر CNN هنگام مجمع عمومی سازمان ملل متحد، نه ۵ درصد بلکه فقط ۱ درصد از حرفهای احمدی نژاد را سانسور کند آنوقت همین شما گلویتان را جر میدهید که ای جماعت دیدید CNN طاقت شنیدن حرفهای رئیس جمهور نظام مقدس ما را نداشت…… شما مصداق بارز یک بام و دو هوا هستید…
آقای قدیانی! خودت که از سانسور و سانسورچی حرف میزنی، چرا نظرات سپهر را سانسور میکنی؟ خیلی زرنگی.
“سبز یعنی استقامت تا بهار”
این همه در این ۳۳ سال، سانسورمان کردند، از راهپیماییهای ۲۲ بهمن بگیر تا همین ۹ دی ۸۸، از سانسور پیشرفتهای ایران بگیر تا سانسور حرفهای همهی انقلابیهای نظام ما از صدر تا ذیل… این همه علیه ما حرف زدند و این همه شبکه راهانداختند و دروغپردازی کردند… تا میتوانستند جلوههای وارونه از کشور ما نشان دادند تا آنجا که رئیسجمهور کشوری بیاید و بگوید ما نگران این بودیم که در ایران با چه باید رفت و آمد کنیم و گمان میکردیم در یک کشور عقبمانده و بدوی پا میگذاریم، حالا خدایی بیا بگو علیه این همه سانسور و این همه بد تا کردن چه کردیم که شما حالا مدعی هستی؟؟؟؟!!!!
نه! خدایی بیا یه چند نمونه از کارهایی که ما کردیم و مصداق همین یک بام و دو هوا بوده نام ببر که کمی به آگاهیمان افزوده شود!
……………………………………
فدایی همت؛
شرمنده بابت نقطه چین شدن کامنتت… وقتی حرف حساب هست، نیازی به استفاده از این تعابیر نیست. این تعابیر جایی دارد و زمانی که الان وقتش نیست! ممنون…
جناب حی علی الجهاد محترم،
اتفاقا با شما هم عقیده ام که سانسور بد است چه یک دقیقه چه ۵دقیقه… اما سانسور با جنگ روانی متفاوت است… آنچه شما از آن رئیس جمهور نقل قول کردید در قالب جنگ روانی میگنجد نه سانسور… آنچه که آقای قدیانی محترم مباح اعلام نموده اند گزینش سلیقه ای از سخنان دیگران است “تا آنجا که به نفع ما باشد رسانه ای شود و آنچه که بر ما گران می آید قیچی شود”… به هر روی شمایی که خود را نیکوکارترین و مقدس ترین نظام عالم میدانید چرا این شیوه نامیمون غرب را تکرار کرده اید… کافیست نگاهی به زیرنویس شبکه خبر بیاندازید، فقط اخبار منفی دنیا و دریغ از انعکاس یک زیرنویس از مشکلات این مردم… خواهید یافت که سانسور مد نظرتان فقط به ۵ دقیقه از حرفهای مرسی ختم نمیشود… مع الاسف این قصه سر دراز دارد اخوی…
“اخوی” را به رسم تکیه کلام دوستان عزیز این قطعه آمدم چون در این محیط اکثریت با این طیف از هم میهنانم است و ما اینجا مهمانی ناخوانده بیش نیستیم… امیدوارم این مهمان سبز شما موجبات تکدر خاطر شما دوستان عمدتا سبز ستیز!!!!!! را فراهم نکند… با تشکر و تجدید احترام
دوست عزیز سبزی؛
هرچند دفاع آقای قدیانی از سانسور صدا و سیما آن قدر محکم و زیبا بود که جای حرف برای ضدانقلاب باقی نمیگذاشت و دل ما انقلابیها را هم شاد کرد و لذت بردیم، اما ما نیز دوست داریم صدا و سیمایمان با مخاطبینش روراست باشد و شاید این یک نقد درون گفتمانی است که چرا صدا و سیما برای مخاطبینش این قدر احترام قائل نیست که حقیقت را عیان بیان کند و در کنارش تحلیل کند و روشنگری، اینکه میگویم نظر شخصی است و شاید مدیر محترم و باقی دوستان چنین نظری نداشته باشند…
اما نکتهای هم هست و آن اینکه اگر رسانههای غربی ما را سانسور میکنند از عداوتشان است و از برحق بودن ما میترسند و میترسند با عیان شدن اخبار این مرز و بوم اتفاقی که در بلاد اسلامی افتاد و بیداریای که رخ داد به ملتهای خودشان هم سرایت کند، اما آنچه دولتمردان و رسانههای ما در سانسور انجام میدهند، بخشیاش برمیگردد به مصالح جامعه و اطلاعات طبقهبندی شدهای که شاید نیاز نباشد همهی مردم بدانند و شاید بیانش باعث ناامیدی و دلسردی شود و خیلی شایدهای دیگر که گفتم همهاش قابل قبول نیست، اما در کل از خباثت و عداوت نشأت نمیگیرد.
ما در تعالیم دینی هم داریم که باید صلاحدید جامعه و مردم در خبررسانی مدنظر قرار گیرد و این مسئله در نامههای حضرت علی علیهالسلام به فرماندارانش به چشم میخورد… جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت…
انعکاس اخبار منفی دنیا هم حقیقتی است که وجود دارد و باید بیان شود و تازه معتقدم آنچه دارد رخ میدهد بیش از اینی است که دارد منعکس میشود، بالاخره هر کدام از ما شاید به نوعی با جهان بیرون از کشورمان مرتبط شدهایم… حتی کسانی که اعتقادات درستی ندارند و اسما مسلمانند و حتی حکومت ایران را قبول ندارند و در کشورهای مدعی حقوق بشر و آزادی بیان زندگی میکنند، اذعان میدارند که وضع غرب بسیار فجیعتر از اینهاست… اینها را خودم از کسانی شنیدهام که ساکن اروپا هستند…کمی وجدان داشتند و خرابیها را میدیدند… پس رسانهی ما سیاهنمایی نمیکند، دروغ نمیگوید، اما آنها تا دلتان بخواهد کردهاند و میکنند و می گویند…
دقیقا دیگه وقتشه! وقت چی؟
وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.
“در حد اجلاس” یعنی در حد پایتخت کل جهان، نه فقط جهان اسلام! یعنی در حد زمان ظهور، و در حد دستیاری امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)؛ ان شاء الله. باید باکلاستر بودن رو تمرین کنیم. 🙂
این کامنتو چند روز پیش فرستادم اما گوشیم ارسال نکرد. مسافرت بودم.
آزاد اندیش؛
جلبکها برای نمایش بیشمار بودنشون و از این حرفا؛ رو پشت بوم خونههاشون “الله اکبر” میگفتند. یعنی استفاده از نمادهای ما، به نفع خودشون.
مسجد ضرار هم که پایگاه دشمن بود و پیامبر خرابش کرد.
یعنی اینکه ما گول “الله اکبر” و “نماز” الکی رو نمیخوریم!
چند روز اجلاس هم جلبکها نتونستند هیچ عرض اندامی (مثل همون الله اکبر) بکنند.
متن کامنت؛ یعنی اینکه آرزوی دیدن فونت درشت رو به گور ببریم دیگه؟!!!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همگی، خسته نباشید
.
عصر بیکلاسی گذشته است. وقت آن است پابرهنگان بر جهان حکومت کنند.
.
تعجیل در فرج منجی بشریت صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد!
…………………….
دیروز متوجه تغیرات این پست شدم تشکر از بابت توجهتون، می خوام اون عکس طلوع که فرستادم براتون رو با دلنوشته ای که همونجا نوشتم بذارم تو وبم اشکالی نداره؟ چون فک کردم به درد پستاتون نمی خوره.
بسم الله
“ما سوریه را برای مقاومت میخواهیم و مقاومت را برای قدس. رهبر ما خوب میداند کجا از چه سخن بگوید.”
آنچه را از گفتنش می ترسیدم شما گفتی.
به امید ظهور غریب غائب