خاکریز دیپلماسی

۱- هر چند این روزها به کرات از جنگ، رمان نوشته می‌شود که گویی در جبهه، همه‌ چیز بود جز امام حسین(ع) و شهادت و ایثار و فرهنگ بسیجی و ولایت، اما فرزند شهیدتر از آن هستم که ندانم وقتی در «شهرک دوئیجی» بچه رزمنده‌ها جاده‌ای فقط به طول ۲ کیلومتر باز می‌کردند، این دم را می‌گرفتند: «جاده داره باز می‌شه، دل امام شاد می‌شه».

از ۸ سال دفاع مقدس، تنها چیزی که نمی‌شود گرفت، عشق آسمانی ماست به ولی‌فقیه. در جنگی به عظمت دفاع مقدس، شاید باز شدن یک جاده‌ کوچک در محور عملیاتی کربلای ۵ خیلی حماسه بزرگی نباشد اما برای بسیجی، حماسه، کوچک و بزرگ ندارد. جاده‌ای هم که باز می‌شود، بسیجی اینگونه فکر می‌کند؛ باز شدن این جاده همانا، شاد شدن دل خمینی همانا و البته خمینی ‌شاد می‌شد.

همان امام که در طیاره ۱۲ بهمن «هیچ» احساسی نداشت، احساس حقارت می‌کرد در برابر چهره‌ نورانی رزمندگان.

القصه! اگر اجلاس تهران با سیلی دیپلماسی به نظام سلطه، دل «آقا» را شاد کرده باشد، مقصود ما از این نشست عظیم حاصل آمده است و خدا را سجده‌کنان شاکریم. قشنگ بود لحظه‌ای که وزیر محترم امور خارجه، دست رهبر را بوسید. فتوحات ما جملگی از این دست است. دشمن زیاد به ما طعنه می‌زند که چرا شعار می‌دهید؟!

به کوری چشم دشمن، باز هم می‌خواهم شعار بدهم؛ «دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست». آری! حتی در عرصه اتوکشیده، رسمی و توأم با تشریفات دیپلماسی هم می‌توان فرهنگ بسیجی را حفظ کرد. اگر دیروز در «سه‌راهی شهادت» با یک دستگاه بولدوزر، ایمان و چند بچه‌ بسیجی توی دهان دشمن می‌زدیم، امروز در «سه‌راهی دیپلماسی» با یک دستگاه میکروفن، ایمان و چند دیپلمات بسیجی توی دهان دشمن می‌زنیم. اسرائیل ۳۰ سال پیش هم نتانیاهوی خودش را داشت، ما اما از ۳۰ سال پیش قوی‌تریم. دل امام و روح شهدا شاد، که امتداد جاده‌های امروز ما به عمق استراتژیک دشمن رسیده و به برکت رهبری «آقا» برد موشک‌های امروز ما قلب صهیونیسم را نشانه گرفته. دشمن مطمئن باشد که ما در پیچ مهم تاریخ نیز بر مبنای مبارزه، مذاکره می‌کنیم. با کت شلوار و پیرهن یقه‌گرد هم می‌توان بسیجی بود.

اگر خاکریزی لباس خاکی می‌خواهد و خاکریزی دیگر تشریفات، فرهنگ بسیجی، فرهنگ هر ۲ میدان است. فقط در شلمچه نیست که ما به دشمن سیلی می‌زنیم. ساختمان اجلاس در ولنجک شمال‌ شهر هم برای ما حکم سنگر را دارد.

۲- در «یادداشت روز» دیروز جمله‌ای نوشتم که خیلی‌ها را خوش آمد. مواجهه‌ای بود از موضع دست بالا با اپوزیسیون. عینا تکرارش می‌کنم؛ «اصلا محمد مرسی کیست؟! خود بشار اسد هم یک ساعت در تهران سخنرانی کند، ای‌ بسا از چند جمله‌اش صرف‌نظر کردیم». من واقعا به این گزاره اعتقاد دارم و فقط در مقام طعنه به اباطیل این روزهای رسانه‌های معاند ننوشتم. لحظه‌ای فرض کنید بشار اسد به تهران آمده و علیه مصر و مرسی مشغول سخن گفتن، بیش از حد مجاز است. اصولا در رسانه ملی جمهوری اسلامی هر آنچه به وحدت اضلاع بیداری اسلامی، امهات و اصل‌کاری‌ها آسیب بزند، به نفع مفهوم «مقاومت» سانسور می‌شود. ما مخلص سران کشورهای آزاده دنیا هم هستیم، اما جدای از آنکه به کدام نزدیک‌تر و از کدام دورتریم، در باب وحدت، مقاومت، قدس، ایستادگی، موضع‌گیری علیه دشمنان اصلی و مجموعه‌ای از این مفاهیم با احدی تعارف نداریم. جمهوری اسلامی مبصر کلاس بیداری اسلامی است و استفاده از این قبیل امتیازات بدیهی‌ترین حق مسلم او است.

۳- «من ولایت‌فقیه را قبول ندارم اما اجلاس آبرومندانه‌ای برگزار شد». این کامنت فردی ناشناس است پای یکی از مطالبم درباره اجلاس تهران که با رد «آی‌. پی‌» می‌شد حدس زد، خارج کشور سکونت دارد. به همین بهانه، دل یک دله می‌کنم و نکته‌ای را که مدت‌ها در نوشتنش تردید داشتم، می‌نویسم. المپیک لندن متاثر از رجزخوانی‌های اپوزیسیون در فضای مجازی‌‌ -فضایی که با عرض معذرت، سگ صاحبش را نمی‌شناسد!ـ نحوه واکنش بعضی هموطنان خارج‌نشین هنگام دریافت جایزه مدال‌آوران برایم پر از ابهام بود. فکر می‌کردم اگر فرنگی‌کاران ما مدال طلا بگیرند، نکند عده‌ای پرچم قشنگ ۳ رنگ جمهوری‌اسلامی را دست نگیرند، سرود ملی را نخوانند، کارهایی کنند و دست رسانه‌های دشمن بهانه‌های جور واجور دهند. قهرمانان ایران اما یکی پس از دیگری روی سکوی نخست ایستادند، در حالی که با حجاب و بی‌حجاب، با ریش و بی‌ریش، تماشاگر از ایران اعزام شده و هموطن ساکن اروپا حتی دخترکان و پسرکانی که اندک مداقه‌ای در باب محرم و نامحرم نداشتند و خیلی بی‌پروا دست به دست هم داده بودند، جملگی با بلند‌ترین و زیباترین فریاد ممکن، سرود مقدس جمهوری‌اسلامی ایران را می‌خواندند؛ بلند‌بلند «پیامت ای امام…» می‌خواندند، داد زنان «شهیدان پیچیده در گوش زمان…» می‌خواندند، حماسی و تاریخی و به یادماندنی «بهمن فر ایمان ماست…» می‌خواندند، مغرورانه و باشکوه، همراه با قطراتی اشک شوق «جمهوری اسلامی» ایران می‌خواندند… و بعد، می‌نشستند به شادی و دم به دم پرچم منقش به آرم «الله» را تکان می‌دادند و حتی چندبار از صدا و سیما دیدم زنانی رسما بی‌حجاب، بوسه بر نام «الله» می‌زدند. به شهادت نوشته‌هایم، آدمی ‌نیستم که بعد از این قبیل مشاهدات، احساسی شوم و خیال کنم پای «جذب حداکثری» حتی به اقلیم لندن هم رسیده! نیز با همه احترامی که برای مخاطب فوق‌الذکر نوشته‌هایم قائلم، اصلاً معتقد نیستم تایید و تکذیب نشستی «در حد اجلاس»، محتاج اعتراف کسانی باشد که با مقدس ترین مفاهیم ما مشکل دارند. حرفم این است ما حقیقتاً و به معنای واقعی کلمه یک «ملت» هستیم. در علوم سیاسی، عنوان «ملت» تعریفی دارد که حتی این تعریف هم، آنجا که پای «ملت ایران» در میان است، دچار نقصان می‌شود. «ملت» به اعضای یک پیکر می‌گویند که هرگز نمی‌توان ایشان را از هم جدا کرد، ولو در هزار و یک مساله با یکدیگر اختلاف سلیقه داشته باشند. مشکل بزرگ اپوزیسیون جمهوری اسلامی این است که بر اساس بعضی اختلاف‌ سلیقه‌ها و تفاوت عقیده‌ها، گمان می‌کند هستند کسانی که به فراخوان آشغال ریختن در خیابان‌های تهران، هنگام برگزاری اجلاس سران، لبیک بگویند. من آن کل یکپارچه، واحد و متحدی که «ملت ایران» می‌خوانمش، باورم هست سر مفاهیمی چون عرق ملی، خاک، پرچم، غرور و البته دین و آیین، دقیقا به یک «تن» می‌مانند. وطن ایران حقا که تن منسجمی دارد. از صدقه سر همین انسجام است که هنگام مدال گرفتن حمید سوریان، از حنجره‌های مختلف، فقط یک فریاد واحد شنیده می‌شود. مشکل اپوزیسیون دگم ما این است که براساس ظاهر آدم‌ها قضاوت می‌کند و آنقدر می‌بافد و می‌بافد و می‌بافد که گاه حتی امر بر من و تو مشتبه می‌شود که نکند در لندن اتفاقی به ضرر غرور ملی بیفتد. آنچه در لندن رخ داد، حتی کامنتی که دیشب برایم آمد، جملگی دارای این پیام است؛ ما نباید در تحلیل‌ها همان اشتباه اپوزیسیون را تکرار کنیم که از خوش‌خیالی بدتر، بدخیالی است!

۴- اجلاس تهران آنقدر بازتاب داشته که بیراه نیست اگر بیداری اسلامی را به قبل و بعد شانزدهمین اجلاس سران عدم تعهد تقسیم کنیم. به یمن اجلاس تهران، از این پس با اطمینان بیشتری می‌توانیم «بیداری اسلامی» را «بیداری جهانی اسلام» بخوانیم، چرا که این روزها اسلام، انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی زبان بشریت را به اعتراض علیه سلطه‌گران باز کرده. در تهران، سران بسیاری از کشورها اصلا مسلمان نبودند اما سطر سطر سخنان‌شان در منظومه «بیداری اسلامی» می‌گنجید و در این چارچوب تفسیر می‌شد. ان‌شاءالله بزودی شاهد خواهیم بود رفتار و گفتار بیداری اسلامی، بسی بیش از این، به کشورهای غیر مسلمان سرایت کند. ناشی از همین «ترس بزرگ» بود که نتانیاهو، این بار به جای ایران، مصر،  سوریه، لبنان، بحرین  و… کار را یکسره کرد و به همه بشریت ناسزا گفت؛ «اجلاس تهران، لکه ننگی بر پیشانی جامعه بشری بود. واقعا تعجب می‌کنم در یک اجلاس، این همه علیه اسرائیل حرف زده می‌شود ولی دریغ از یک کشور معترض که به دفاع از اسرائیل بلند شود». از اینها گذشته، اجلاس تهران، مبدأ بسیار مناسبی برای پیوند هر چه عمیق‌تر انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی است. اسلام، مبارزه با رژیم غاصب قدس، مقابله با فزون‌خواهی نظام سلطه، اتکا به رای مردم به جای دیکته نوشتن از اوامر بیگانگان، حمایت از مقاومت و… وجوه مشترک انقلاب اسلامی ملت ایران و بیداری جهانشمول اسلامی است. گذشت دوره‌ای که آمدن یا نیامدن فلان رئیس‌جمهور به ایران محل این قبیل مباحث باشد. بعد از اجلاس تهران، فقط باید درباره مسائل بزرگ و مهم صحبت کرد. عجبا! بطالین دیروز مدعی بودند؛ انقلاب مصر فقط انقلاب نان است و انقلاب اسلامی نیست. و می‌گفتند؛ «مرسی به ایران نمی‌آید». اجلاس تهران اگرچه در بطن و متن خود به همه این شبهات پاسخ داد، لیکن در کاری ابتکاری، ثابت کرد که اساسا پدیده بیداری اسلامی خیلی درگیر حرف‌های سطح پایین نیست و بیشتر از جنس «کنش» است تا «واکنش». کنشی البته که فقط شامل ملل مسلمان نمی‌شود.

۵- روزگار فتنه ۸۸ طعنه‌زنندگان می‌گفتند؛ خانواده شهدا از نظام بریده‌اند! همان زمان بسیاری از خانواده شهدا از سرداران گرفته تا دیگران به صحنه آمدند و بیانیه دادند و بیعت مجدد خود را با ولایت، اعلام کردند. واقعا بامزه است؛ وقتی هنوز هم مادران چند شهید‌ داده در محضر ولی‌فقیه، از اینکه بیش از این یارای‌شان نبوده تا برای اسلام و انقلاب قربانی دهند، ابراز شرم می‌کنند، و در عین حال چنین طعنه‌هایی می‌شنوند! قطعا این هم درست و منطقی نیست که خانواده‌های شهدا هر روز بیانیه دهند و در حمایت از ولایت راهپیمایی کنند. خدا اما چه زیبا به میدان آمد با عطیه‌هایی به نام «علیرضا» و «آرمیتا». گویی راحت کرد کار خانواده شهدا را. حالا به جای ما، این علیرضاست که به سران کشورهای اسلامی گل می‌دهد و باز هم به‌ جای ما، این آرمیتاست که برای دبیرکل سازمان ملل خط و نشان می‌کشد. اصولا خون شهدا نسبت به هم، هم‌افزایی دارد و اگر به برکت خون شهدای دهه ۶۰ شهدای هسته‌ای ساخته می‌شود، فرزندان شهدای هسته‌ای هم بیکار نمی‌نشینند و تبدیل به «رسانه‌ رسانای خانواده شهدای دهه ۶۰»، و عصای دست مادران چند شهید داده مظلوم می‌شوند تا دیگر هیچ‌کس جرأت نکند بگوید؛ خانواده شهدا با نظام مشکل دارند. ما البته با طعنه «ساختگی بودن فیلم آرمیتا» مشکلی نداریم چرا که اصولا ساخته شده‌ایم برای ولایت.

۶ـ مسیر روبه‌روی جمهوری اسلامی روشن و میسر است. در این راه درخشان و روبه‌پیش، هر فتنه‌ای در حکم سکته‌ای است که چندی به تعویق می‌اندازد پیشروی انقلاب را. آیا حیف نیست؛ نظامی که می‌تواند در حد اجلاس تهران عمل کند، درگیر مقابله با فتنه‌های داخلی شود؟! همین جا باید گفت: اصولا هیچ انتخاباتی در کشور ما محل زد و خورد انقلاب و ضد‌انقلاب یا مثلا محل نزاع دوگانه مقاومت و سازش نیست. تمام اختلافات ما در مسیر انتخابات‌ها باید خلاصه در مقوله خدمت و نحوه خدمت رسانی شود. قرار نیست انتخابات، زیرمجموعه جمهوری اسلامی باشد اما نظام سلطه هم در آن نامزد داشته باشد! چنین انتخاباتی «در حد اجلاس» نیست. حتی انتخابات‌های ما نیز از این پس باید در حد اجلاس باشد.

***

این نوشته را با شهدا شروع کردم؛ همان به که با شهدا تمام شود. شهدا در جنگ هر وقت جاده‌ای باز می‌کردند، بعد از گفتن «جاده‌ داره باز می‌شه، دل امام شاد می‌شه» می‌نشستند پای «زیارت عاشورا».

ارباب! ما هر چه داریم، از دستگاه خون شماست. السلام‌ علیک یا اباعبدالله.

وطن امروز/ ۱۳ شهریور ۱۳۹۱

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    مثل همیشه نگاهتان متفاوت و زیباست.
    نکات خوبی را بیان کردید.
    بسیار سپاسگزارم.

  3. ف. طباطبائی می‌گوید:

    ارباب! ما هرچه داریم، از دستگاه خون شماست. پس «السلام‌علیک یا اباعبدالله»

    خدا قوت.

  4. ف. طباطبائی می‌گوید:

    این احساساتی نشدن و جوگیر نشدن که اشاره کردین، خیلی مهمه.
    خیلی بده که بعضی از دوستان با یک خبر و یک اتفاق دچار جوزدگی بشن و یا از این ور بوم بیافتن یا از اونور!
    منطق خوبی تو مطلبتون وجود داره.

  5. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “به کوری چشم دشمن، باز هم می‌خواهم شعار بدهم؛ «دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست». ”

    انشاالله تا لحظه آخر میگیم.

  6. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “دل امام و روح شهدا شاد، که امتداد جاده‌های امروز ما به عمق استراتژیک دشمن رسیده است و به برکت رهبری «آقا» برد موشک‌های امروز ما قلب صهیونیسم را نشانه گرفته است.”

    به به…احسنت

  7. دل آرام می‌گوید:

    خداقوت

    “تمام اختلافات ما در مسیر انتخابات‌ها باید خلاصه در مقوله خدمت و نحوه خدمت شود. قرار نیست انتخابات، زیرمجموعه جمهوری اسلامی باشد اما نظام سلطه هم در آن نامزد داشته باشد! چنین انتخاباتی «در حد اجلاس» نیست. حتی انتخابات‌های ما نیز از این پس باید در حد اجلاس باشد.”

    کاش محقق شود. البته بعید می دانم! (دعوا سر خدمت به ملت باشد،‌ انتخابات بی نخاله هم مگر وجود دارد؟)

  8. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “ارباب! ما هرچه داریم، از دستگاه خون شماست. پس «السلام‌علیک یا اباعبدالله»”

  9. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    همه نوشته هاتون توپ هستن ولی این نوشته های چند روز اخیرتون به نظرم فوق توپ بود.

    اجرکم عندالله

  10. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون داداش حسین؛
    مطالبی که در راستای اجلاس و شرایط فعلی کار کردید، واقعا عالی هستند.

    مثل همیشه روشنگر راه هستید!

  11. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    “ما با طعنه «ساختگی بودن فیلم آرمیتا» البته مشکلی نداریم که ما اصلا ساخته شده‌ایم برای ولایت.”

    “مَه فشاند نور و سگ عوعو کند”
    گمانم این مصرع، همه حکایت و قصه ی این روزهای ما باشد با اپوزیسیون و طعنه زنندگان معاند…

  12. دلخون می‌گوید:

    شماره ۳ رو از همه بیشتر دوست دارم… خیلی عالی بود…

    بی ربط:

    اگر پاداش جهاد را خواهانیم، زیارت حسین در شب عاشورا برابر است با دیدار خداوند با پیکر خونین…
    همانند شهدای کربلا که خداوند را با پیکر خون آلود ملاقات خواهند کرد.
    و چه بسا زیارت حسین از جهاد ارزشمندتر است چرا که با زیارت ارباب هم پاداش جهاد همراه با حسین را به تو می دهند و هم پاداش شهادتی را که شاید در جهاد قسمتت هم نشود.
    خونین شدن در جهاد بر فرض اینکه به شهادت برسی یک بار اتفاق می افتد اما توسل بر حسین مقام خونین پیکر شدنت را بارها و بارها تکرار می کند…

  13. حی علی الجهاد می‌گوید:

    قدیم‌ها هر وقت مطالب شما را می‌خواندیم، انرژی می‌گرفتیم و درباره‌اش خودمان هم مطلب می‌نوشتیم، اما اخیرا هر وقت مطالب شما را می‌خوانیم، انرژی می‌گیریم، اما با خود می‌گوییم آقای قدیانی که همه چیز را نوشته دیگر من چی بنویسم! باید کپی کنم همین را و همین را بگذارم!

    شرمنده‌ایم از این‌که اتفاق به این مهمی در کشورمان رخ داده و وبلاگ‌مان هنوز خالی از این موضوع است و مطلب‌مان نمی‌آید و به واقع نمی‌دانیم چه بنویسیم که تکراری نباشد و حق مطلب ادا شود…

  14. به جای امیر می‌گوید:

    دوربین مخفی ! (گفت و شنود)

    گفت: بخش فارسی شبکه تلویزیونی بی بی سی در اوج برگزاری اجلاس سران عدم تعهد در تهران یک گزارش مفصل از حراج لباس زیر ملکه ویکتوریا پخش کرد!
    گفتم: دیگه چی؟!
    گفت: با آب و تاب و پخش تصویر از مراسم حراج توضیح می داد که؛ بعله… یک زیرشلواری متعلق به شوهر ملکه به فروش رسید!… این زیرشلواری خیلی بزرگ بود!… جنسش از ابریشم خالص بود!… دو جفت جوراب ملکه هم به فروش رفت! و…
    گفتم: بی بی سی که قبل از شروع اجلاس قول داده بود مراسم اجلاس را به طور مستقیم و کامل پخش کند!
    گفت: آره، اما وقتی متوجه شد که اجلاس تهران بدجوری توی کاسه آمریکا و اسرائیل و انگلیس گذاشته به زیرشلواری شوهر ملکه ویکتوریا متوسل شد!
    گفتم: یارو می گفت، همسرم قول داده بود برای شام غذای دلخواه منو درست کنه. شب که رفتم خونه پرسیدم غذا کو؟ گفت؛ روی گازه. اما وقتی رفتم آشپزخونه دیدم هیچی روی گاز نیست. پرسیدم؛ پس غذا کو؟ و همسرم گفت؛ شما در مقابل دوربین مخفی هستید! خودت برو یه نیمرو درست کن و بزن تو رگ!

  15. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام؛
    به نظر بنده هم همینطوره، اونها اگه قبول ندارن باید بفهمن که ایرانی جماعت با دیگران فرق می کنه!
    هیچ وقت و به هیچ عنوان عشق به وطن و منشش رو فدای خواسته هاش نمی کنه، اگه اینطور نبود پس چرا همیشه نقشه های اونها با هر ترفندی شکست می خوره؟ دشمنم انقدر پرّو؟

    تشکر؛ خیلی خوب بود. خصوصا “ما حقیقتاً و به معنای واقعی کلمه یک «ملت» هستیم. در علوم سیاسی، عنوان «ملت» تعریفی دارد که حتی این تعریف هم، آنجا که پای «ملت ایران» در میان است، دچار نقصان می‌شود. «ملت» به اعضای یک پیکر می‌گویند که هرگز نمی‌توان ایشان را از هم جدا کرد، ولو در هزار و یک مساله با یکدیگر اختلاف سلیقه داشته باشند”
    خدا هم از این اجلاس راضی هست چرا که باعث انس و الفت شد.

  16. آزاد اندیش می‌گوید:

    البته اگه از ریخت و پاشهای جانبیش صرفه نظر کنیم!!!!

  17. فدایی همت می‌گوید:

    قشنگ بود لحظه‌ای که وزیر محترم امور خارجه جمهوری اسلامی ایران دست رهبر را بوسید. فتوحات ما از این دست است…… به کوری چشم دشمن، باز هم می‌خواهم شعار بدهم؛ «دست خدا بر سر ماست، خامنه‌ای رهبر ماست»

    دل امام و روح شهدا شاد، که امتداد جاده‌های امروز ما به عمق استراتژیک دشمن رسیده است و به برکت رهبری «آقا» برد موشک‌های امروز ما قلب صهیونیسم را نشانه گرفته است.

    حماسی و تاریخی و به یادماندنی «بهمن فر ایمان ماست…» می‌خواندند، مغرورانه و باشکوه، همراه با قطراتی اشک شوق «جمهوری اسلامی» ایران می‌خواندند… و بعد

    …ما حقیقتاً و به معنای واقعی کلمه یک «ملت» هستیم
    مشکل بزرگ اپوزیسیون جمهوری اسلامی این است که براساس بعضی اختلاف‌سلیقه‌ها و تفاوت عقیده‌ها، گمان می‌کند هستند کسانی که به فراخوان آشغال ریختن در خیابان‌های تهران، هنگام برگزاری اجلاس سران، لبیک بگویند.

    ناشی از همین «ترس بزرگ» بود که نتانیاهو، این بار به جای ایران، مصر، سوریه، لبنان، بحرین و…، کار را یکسره کرد و به همه بشریت ناسزا گفت: «اجلاس تهران، لکه ننگی بر پیشانی جامعه بشری بود. واقعا تعجب می‌کنم در یک اجلاس، این همه علیه اسرائیل حرف زده می‌شود ولی دریغ از یک کشور معترض که به دفاع از اسرائیل بلند شود»

    …عجبا! اهل حق دیروز مدعی بودند؛ انقلاب مصر فقط انقلاب نان است و انقلاب اسلامی نیست». و می‌گفتند؛ «مرسی به ایران نمی‌آید»

    ….حتی انتخابات‌های ما نیز از این پس باید در حد اجلاس باشد.

    …ارباب! ما هرچه داریم، از دستگاه خون شماست. پس «السلام‌علیک یا اباعبدالله»

    خدا خیر بده به همه اونایی که توی دیروز و امروز جمهوری اسلامی، دل امام و رهبر رو شاد کردن… و خدا خیر بده به مسئولینی که اجلاس رو به احسن وجه پیش بردن.
    خدا نابود کنه اپوزیسیون رو که فقط فکرش شرارته. و خدا خیر بده به شماها که پیام اجلاس رو زینب وار به گوش دنیا میرسونید. سلام علی من اتبع الهدی.

  18. عمار می‌گوید:

    السلام علیک یا ابا عبدالله.
    چقدر خوب فراز و فرود دارید. خدا قوت.

  19. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    ای فدایی حسین!

    چه توشه ای از این بالاتر می خواهی که زائر حسین باشی و این زیارت در همه ی منزلگاه های آخرت یاری ات نماید و حتی بتوانی دست هر کس را دوست داری بگیری و داخل بهشت کنی؟

  20. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    به برکت «رهبری»آقا،
    برد موشـــــک‌های امروز ما،
    قلب «صهیونیســــم» را نشانه گرفته است…
    .
    .
    دشمن مطمئن باشد،
    که ما در پیچ مهم تاریخ نیز،
    بر مبنای «مـــــــــــــبارزه»، مذاکره می‌کنیم…
    .
    .
    از ۸ سال دفاع مقدس،
    تنها چیزی که نمی‌شود گرفت،
    عشــــــق آســمانی ماست به «ولـی‌فقیه»…
    .
    .
    به کوری چشم دشمن،
    بازهم می‌خواهم شعار بدهم؛
    دست خدابرسرماست.خامنه‌ای رهبرماست…
    .
    .
    «خدا» اما،
    چه زیبا به میدان آمد؛
    با عطیه‌هایی به نام «علیرضا»… و «آرمیتا»…
    .
    ..

    ارباب!
    ما هرچه داریم،
    از دستگاه خون شماست…
    پس …«الســــــــــــــلام‌ علیـک یا اباعبدالله»…

  21. جماران می‌گوید:

    در مکتب امام

    تزکیه برای دولتمردان بیشتر لازم است تا مردم عادی
    کسانی که می خواهند زمامداری کنند، اگر بخواهند که طغیان نکنند و کارهای شیطانی نکنند باید:
    تزکیه کنند خودشان را.
    تزکیه برای دولتمردان
    برای سلاطین
    برای رؤسای جمهور
    برای دولت ها
    و برای سردمداران بیشتر لازم است تا مردم عادی.
    صحیفه امام – ج ۱۴ – ص ۳۹۱ و ۳۹۲

  22. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    با همه ی لذتی که از خوندن نوشته هاتون می برم، اما هروقت در دلنوشته هایتان از بسیج و واژه ی پر رمز و راز شهادت صحبت می کنید، احساسی دست میده که حقیقتا قابل توصیف نیست… سپاسگزارم… اجرتان، با مقدس ترین اسم متنتان.

  23. فدایی همت می‌گوید:

    «اجلاس تهران، لکه ننگی بر پیشانی جامعه بشری بود. واقعا تعجب می‌کنم در یک اجلاس، این همه علیه اسرائیل حرف زده می‌شود ولی دریغ از یک کشور معترض که به دفاع از اسرائیل بلند شود».
    ننه کلینتون بمیره برات، نترس! اوباما هست دفاع میکنه.
    نتانیابو! یابو! خودت و اسرائیلت لکه ننگ جامعه بشری هستید. ایشالا با یه سطل آب هر مسلمون دلداده به حرف سی سال امام و بدون نیاز به لکه بر! داری محو میشی.”جاء الحق و ذهق الباطل” یعنی باطل کف روی آبه و فقط کافیه حق بیاد و حضور پیدا کنه تا باطل محو و نابود شه.

    رنگ بنفش برای این فریاد ترس آلود مناسبتر نبود؟ حیفه آبی!

  24. چای پولکی می‌گوید:

    السلام علیک یا اباعبدالله(ع)

    امسال دو تا عید فطر داشتم. یکی یکشنبه در تهران، دومی دوشنبه در نجف اشرف!
    حدودای ساعت ۱۰ یکشنبه ۲۹ مردادماه ۹۱ از ترمینال غرب تهران راه افتادیم. شب را در مهران سپری کردیم و دوشنبه حدودای ساعت ۱۶ در هتل نجف اشرف بودیم.
    جای همه تون خالی! سفر کربلا همه جوره اش خوب است. چه در گرما و چه در سرما.
    حرم امیرالمومنین(ع)، هنوز هم کوچک و خودمانی است و به قول حاج محمود کریمی، مثل خانه ی پدری. صبح سه شنبه به قبرستان وادی السلام رفتیم. وادی السلام یکی از سه قبرستان با قدمت چند هزار ساله دنیاست. مرقد انبیای الهی هود و صالح (ع) در آنجاست. و نیز بیشمار از مومنان که در طول سالها آمده اند و رفته اند. و البته قبر شهدای شیعه عراقی که یا بدست رژیم بعث و یا اربابان کافرش، به شهادت رسیده اند. سه شنبه عصر قرار بود زیارت مسجد سهله برویم؛ به دلیل تدابیر امنیتی و تعطیلی چندروزه عید فطر، نشد برویم. رفتیم مسجد کوفه. صبح چهارشنبه اما، به مسجد سهله، [مسجد جمکران عراقیها]، رفتیم. به مسجد حنانه نیز هم؛ همان مسجدی که وقتی سر اربابمان را به همراه ۷۲ سر عاشق، برایش آوردند، از در و دیوارش صدای ناله بلند شد.

  25. چای پولکی می‌گوید:

    صبح پنجشنبه حرکت به سوی دیار عشق بود. کربلای معلا. هتل محل اقامتمان از سمت حرم ساقی کربلا بود. اول برای کسب اجازه به حرم حضرت عباس(ع) رفتیم و نماز ظهر و عصر را میهمان صحن باشکوه بارگاهش بودیم. حضرت عباس، حرمش هم، حتی ایوان حرمش هم، ابهت دارد. اما ابهتی دوست داشتنی. در حرم عموی مهربان، آدم احساس کس و کار داشتن می کند. و اگر نبود این احساس، هرگز کسی جرأت نمی کرد اینقدر خودمانی با آقا درددل کند. احساسی بین غیرت الله بودنش و باب الحوائج بودنش. انگار آدم هم شرم دارد و هم ندارد!
    عصر پنجشنبه . . . کربلا . . . حرم ارباب مهربان . . . روبروی شش گوشه. نفهمیدم چطور رسیدم پای ضریح آقا. نه زیارتنامه خوانده بودم و نه اذن دخولی . . .
    شب در محل خیمه گاه، دعای کمیل خواندیم. نمی دانم چرا، ولی بقدری سریع خواندند که کل دعا به نیم ساعت هم نکشید! ولی چسبیـــــــــــــــــد! اساسا سفر کربلا، همه چیزش می چسبد. شب جمعه را، جای شما خالی، در حرم ماندم به رسم احیاء. بعد از نماز صبح که به هتل برگشتم، از فرط خستگی چنان خوابم برد که نه دعای ندبه را رسیدم و نه حتی به نماز جمعه. عصر جمعه کاروانیان به زیارت جناب حربن ریاحی در بیرون از کربلا رفتند که من نرفتم. از دور سلامی و عرض ارادتی خدمت جنابشان کردم. ولی دلم نیامد از دو روز و نیم اقامتم در کربلا، نیم روزش را در اتوبوس سپری کنم. شنبه روز وداع بود. ساعتی در جوار شش گوشه و ساعتی بعد پیش پای عموی مهربانم.
    نماز صبح یکشنبه را در حرم ارباب خواندم . . .

  26. چای پولکی می‌گوید:

    یکشنبه صبح زودِ زود حرکت کردیم به سوی کاظمین. در مسیر آرامگاه کمیل بن زیاد را زیارت کردیم. همچنین به شهر مدائن رفتیم. زیارت جناب سلمان محمدی (فارسی). همان که پیامبر رحمت درباره اش فرمود: سلمانُ منّا اهل البیت. و البته به نظاره تاریخ گذشتگان نشستیم و طاق کسری بدیدیم و عبرت بسیار، همی بردیم!!! حدودای ساعت ۱۵ رسیدیم به هتل کاظمین. کاظمین فاصله چندانی با شهر بغداد ندارد. خود عراقیها آن را یکی از محله های بغداد می دانند و کاظمیه می خوانندش. حرم امام موسی کاظم(ع) و امام جواد(ع)، یکی است. حتی ضریحشان هم یکی است. یکشنبه شب، تنها شبی که در کاظمین بودیم را غنیمت شمردم و تا سحر سه مرتبه به زیارت رفتم. امام موسی کاظم(ع) جدّ مادریم است. باب الحوائج است. و اینقدر غریب که بعضی ها به شماره می خوانندش، امام هفتم!

  27. چای پولکی می‌گوید:

    صبح دوشنبه از کاظمین وداع کردیم. هرچند فاصله سلام و تحیت با وداع تنها چند ساعت بود. حرکت کردیم به سمت سامرا. در راه به زیارت امامزاده سید محمد رفتیم. امام زاده ای جلیل القدر و صاحب کرامات. هرچند به نظرم ضروری نبود. با خود می گفتم وقتی برای زیارت امامان معصوم اینقدر وقت تنگ است، چرا باید چندین ساعت از این وقت کوتاه را صرف زیارت غیر امام کنیم؟ غافل از اینکه این همه و در نهایت دیر رساندنمان به سامرا، از پیش برنامه ریزی شده است! [سُرَّ مَن رآی: جایی که مسرور میشود کسی که به آن نگاه می کند]. می گویند در گذشته خیلی باصفا بوده. اما امروز، گویا اوضاع سامرا هنوز نابسامان است و به قول بعضی ناامن. به همین دلیل اجازه توقف طولانی مدت به هیچ کاروانی را نمی دهند. تنها دو ساعت، باورتان می شود، تنها دو ساعت فرصت زیارت امامان مظلوم و معصوممان، حضرت امام هادی(ع) و حضرت امام حسن عسکری(ع) و همینطور سرداب غیبت حضرت صاحب الزمان(عج) داشتیم. سر ظهر برای نماز رسیدیم در حرم امامین عسکریین(ع). فرصت کوتاه بود و فضا بسیار محدود. بخشی از حرم را برای تعمیرات بسته بودند. دور ضریح (سابق) را با پارچه سبز پوشانده و فقط دو پنجره کوچک برای رویت داخل ضریح باز گذاشته بودند. مرقد امام علی النقی(ع) و امام حسن عسکری(ع) و نرجس خاتون(س) در جلو و در یک ردیف، و مرقد حکیمه خاتون(س) (عمه ی امام حسن عسکری(ع)، خواهر امام هادی(ع) و یکی از راویان لحظه به لحظه ولادت حضرت حجت(عج)) در پشت سر، همه داخل یک ضریح قرار دارد. در سمت راست ایوان، کنار یکی از ورودی های حرم، راه پله ای خاکی و باریک قرار دارد که به داخل سرداب غیبت می رود. زنانه و مردانه اش به صورت شیفتی بود. هر چند لحظه برای یک گروه، که اختلاط نشود. اما داخل سرداب فضای نسبتا وسیعی بود. اینقدر که همه بتوانند نماز امام زمان(عج) بخوانند، البته اگر وقت داشته باشند.
    ساعت ۱۲ رسیدیم. ساعت ۱۴ قرارمان بود برای برگشت!!!

  28. چای پولکی می‌گوید:

    برگشتیم به سمت بغداد، نزدیک حرم امام کاظم(ع) و امام جواد(ع). اما چه سود که اجازه خروج از هتل بغداد را نداشتیم و باید تا فردا صبح در هتل می ماندیم. و صبح به سمت مرز ایران حرکت می کردیم. سه شنبه حدودای ظهر رسیدیم سر مرز. و تا آمدیم برسیم تهران، شد ۳ نصف شب (۳ بامداد چهارشنبه).

  29. چای پولکی می‌گوید:

    چند نکته:

    ۱ـ صدام یزید کافر، از آی کیوی بسیار پایینی برخوردار بوده است. کشور عراق، کشوری نفت خیز، با آب فراوان و زمینی جلگه ای و مستعد برای کشاورزی است. گذشته از همه اینها، مرقد شش امام معصوم شیعیان در این کشور است. به علاوه مرقد بسیاری از انبیای عظام الهی و . . . و از جهت تاریخی هم، اگر قدیمی ترین کشور دنیا نباشد، دست کم یکی از قدیمی ترینهاست. و به شدت جاذبه گردشگری و نیز کاوشگری باستانی دارد. اما . . .!
    ۲ـ اهالی عراق، من جمله خادمان حرم امامان(ع)، به هیچ وجه شباهتی به خادمان حرم پیامبر اعظم(ص) و مسجد الحرام ندارند. نه روح تعصب آمیز ناسیونالیستی عربی دارند به آن شکل که در عربستان می بینیم؛ و نه غرور و تکبر آنها را. همچنین چون شیعه هستند، خصومتی با ایرانیان و شیعیان ندارند. البته کمی هم مظلوم و متأسفانه توسری خور هستند. و این ناشی از استبداد بی حد دوران حکومت رژیم بعث بر عراق است. به طوری که پس از گذشت سالها از به درک واصل شدن صدام، هنوز عزت نفس لازم برای مقابله با دشمنان اسلام و بازمانده های مفلوک و متواری رژیم بعث را نیافته اند. در عراق شاید خانواده شیعه ای یافت نشود که یکی از اعضایش را صدام به جرم نامعلومی سربه نیست نکرده باشد. چه بسیار خانواده هایی که تمام مردانشان را رژیم بعث بی هیچ محاکمه و حتی بهانه ای، به یکباره ربوده و برده و دیگر اثری از آنها یافت نشده و زنان آن خانواده دست به گریبان مشکلات معیشتی شده اند.
    هرچند اوایل جنگ آمریکا و عراق، بعضی خیال کردند که سعادت به مردم عراق رو کرده است؛ ولی اکنون پس از گذشت سالها، می بینند هنوز حتی تیرهای چراغ برق خم شده با کابلهای برق آویزان، تعمیر نشده و نه امنیت به معنای واقعی بر عراق حاکم است، نه صنعتی، نه عمرانی، نه کشاورزیی و نه حتی وجاهت بین المللی. این است سوغات آمریکا برای این مردم ستمدیده. کسی نیست بپرسد، مگر صدام را چه کسی به جان مردم عراق انداخت؟ مگر همین نظام سلطه گر و غارتگر جهانی نبود. روزی صدام را وسیله کردند و روزی مستقیما خودشان به میدان آمدند.

  30. چای پولکی می‌گوید:

    ۳ـ یک نکته اقتصادی: در ایران بارها شنیده بودم که خودروهای ایرانی در عراق، نصف قیمت به فروش می رسد. و نیز خودروهای مدل بالای خارجی.
    اولا تنها چیزی که از دار دنیا نصیب مردم مستضعف این کشور ثروتمند شده است، همین خودروهای جورواجور است. نیمی از خودروهایی که در عراق دیدم سمند و پراید و جی ال ایکس و . . . بود. و نیمی دیگر خودروهایی که در ایران کمتر از چهل میلیون تومان نمی توان خرید.
    اما از چند نفر قیمت خودروهای ایرانی را پرسیدم، قیمتهایی اغلب بیشتر و یا نهایتا به همان قیمت داخل کشور خودمان به ما گفتند. مثلا سمند را آنجا حدود ۲۰ میلیون تومان معامله می کنند. ولی خودرو شاسی بلند خارجی را هم همان ۲۰ میلیون تومان! پرسیدم چرا همه شان ماشین خارجی نمی خرند، گفتند، اولا خودروهای خارجی صفرکیلومتر نیستند. خودروهای دو سه سال کار کرده کویت و امارات و . . . است که شخصی وارد می شود، نه شرکتی. به همین دلیل نه خدمات پس از فروش از قبیل تأمین قطعات و تعمیرات دارد، نه ضمانت فروش مجدد! به همین خاطر، در مسیر بین نجف و کربلا، در بیابان، قبرستان خودرو بوجود آمده. تا چشم کار می کند خودروهای مدل بالایی است که زیر آفتاب سوزان رها شده اند. به دلیل نبود قطعات و حتی تعمیرگاه مجاز!

  31. سیداحمد می‌گوید:

    چای پولکی؛

    می خوانیم و لذت می بریم و حسرت می خوریم… ممنون!

  32. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    یادش بخیر! شلیک در پس خاکریز

    http://www.emtedadmags.com/article.asp?Art=1984

  33. چای پولکی می‌گوید:

    آقا سید احمد بزرگوار؛
    ان شاءالله روزی شما و همه ی دلسوختگان بشود به زودی.
    ممنون…
    التماس دعا.

  34. دل آرام می‌گوید:

    چای پولکی!
    دلمان هوایی تر شد با شنیدن خاطرات شما.

    امیدوار به زودی مجددا کربلایی شوید.

  35. حنظله می‌گوید:

    سیاست، امتداد اخلاق و تلاشی برای تحقق آرمان ها و اهداف دینی است و با پیوند سیاست و اخلاق ، نتایج بزرگ معنوی به دست می آید.
    {امام خمینی(ره)}

  36. حنظله می‌گوید:

    راستی سید{احمد} جان! تا حالا هیچ وقت به خاطر زحماتی که برای قطعه می کشید از شما تشکر نکردم؛ انصافا خدا قوت اخوی!
    خدا خودش باهات حساب کنه که حقا توی خط مقدم فضای سایبری به همراه “حاج حسین آقا” کار بزرگی انجام می دی.
    دوست داریم سید جان!

  37. میلاد پسندیده می‌گوید:

    یک مدتی از سر گرفتاری های تولید محتوا وقت کامنت گذاشتن نداشتم اینجا؛ ولی حقاً و انصافاً نمی شد بی تفاوت از کنار این متن رد شد.
    سلامت بمانی حسین قدیانی

  38. ... می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی

    من افتخار می کنم که بجه حزب اللهی ها نویسنده قدری مثل شما دارن. راستی جمله: جمهوری اسلامی مبصر کلاس بیداری اسلامی است، محشر بود. (و من الله توفیق)

  39. هادی می‌گوید:

    “قشنگ بود لحظه‌ای که وزیر محترم امور خارجه، دست رهبر را بوسید”… واقعا همین طور بود… و البته یادآوری شما هم خیلی جالب و بجا بود…
    احسنت و دست مریزاد به همه بسیجیان زمان در سنگرهای مختلف! خداوند همگی را موفق کند و اجر جان برکفان انقلاب و دفاع مقدس را به ایشان عنایت فرماید….

  40. رد پای خاطره می‌گوید:

    اون آقا یا خانمی که تشریف برده بودن عراق، مشکلات اقتصادی و عدم پیشرفت عراق را به اقتصاد قدرتمند و رفاه عالی و صنعت رویایی و تورم منفی و نرخ بیکاری صفر درصدی و وضعیت عالی معیشتی مردم کشور ما ببخشند و اینقدر جوش نزنند… خلایق هر چه لایق، لیاقت مردم عراق همان است… همه که مثل ما لایق اینچنین زندگی مرفهی نیستن جناب کربلایی!

  41. سیداحمد می‌گوید:

    رد پای خاطره؛

    با همان اسم “سبز یعنی استقامت تا بهار” کامنت بذاری هم قبول است!

  42. رد پای خاطره می‌گوید:

    از: خاطراتش”!!!!! در کشور عراق گفت من هم از “خاطرات”!!!!!!! سفرم به شهرهای مختلف کشورم گفتم. آن بنده خدا عوامل بدبختی کشور دوست و برادر عراق، را دیده بود من هم از مظاهر خوشبختی و پیشرفتهای کشورم گفتم… این بود که شد “رد پای خاطره” و گرنه کشف تغییر نام که شما را اینچنین ذوق زده نموده خیلی مهم نیست، آری این مهم است: “سبز یعنی استقامت تا بهار”

  43. سیداحمد می‌گوید:

    ذوق زدگی در کار نبود؛
    فقط این از قوانین اینجاست و اجازه نمی دهیم یک نفر با چند اسم کامنت بگذارد!

  44. سبز یعنی استقامت تا بهار می‌گوید:

    چشم آقای مبصر… حرف حساب جواب ندارد… وقتی اینجا پیام میزارم باید به قوانینش هم احترام بگذارم… ممنون از تذکرتان…

  45. حی علی الجهاد می‌گوید:

    اوووووووووووووووووووووووووووه!

    نمردیم و یک سبز مودب هم دیدیم!

    گذشته از مزاح، ادب شما قابل احترام است جناب “سبز یعنی استقامت تا بهار”

    راستی از مرام و ادب شما به دور است چنین گفتاری: “خلایق هر چه لایق، لیاقت مردم عراق همان است”

    در مرام ما مردم ایران و عراق و میانمار و حتی انگلیس و آمریکا و یونان لااقل به لحاظ انسانیت فرقی ندارند. هر جا مردمی در رنج باشند، دل انسان به درد می‌آید… حالا اگر آن انسان رنجور، مسلمان باشد و شیعه که بدتر…

  46. سبز یعنی استقامت تا بهار می‌گوید:

    جناب حی علی الجهاد؛

    از ادب شما هم بدور است که همه ی سبزها را بی ادب بدانید… به نظر من کرامات انسانی همه ما جدا از افکار و سلائق سیاسی مان می باشد… در توضیح اینکه فرمودید چرا گفته ام “خلایق هر چه لایق”، در واقع در تایید صحبت آن دوستی بود که فرمودند مردم عراق به انتظار خوشبختی در پی ورود آمریکا به کشورشان بودند… مراد من اینست که هیچ کشوری برای هیچ مملکت دیگری خیر و صلاح به ارمغان نخواهد آورد… آنان که منتظرند یک نفر از آنسوی جهان حکومتی را براندازد و بجایش سعادت سوغات آورد همان به که به آن فلاکت زندگی کنند. خیلی ساده یا عرضه داری حقتو بگیری یا اینکه بهتره به همون وضعیت بمونی و از کسی نخواهی که بیاد مملکتتو آزاد کنه!!!

  47. حی علی الجهاد می‌گوید:

    “سبز یعنی استقامت تا بهار”

    من بر اساس دیده‌هایم قضاوت کردم، تاکنون بی‌اغراق هرچه سبز دیدم، بی‌ادب بوده و اهل توهین… کم‌تر بوده چون شما استثنایی…

    و حرف حساب البته جواب ندارد… و البته‌تر همه عراقی‌ها هم چنین تفکری نداشته‌اند و اگر هم داشتند به دلیل ستمی بوده که سالیان دراز بر آن‌ها رفته و خیلی‌های‌شان حالا فهمیده‌اند چه اشتباهی کرده‌اند…

  48. حی علی الجهاد می‌گوید:

    و یه سؤال جناب “سبز یعنی استقامت تا بهار”:

    شما که این‌قدر فهیم هستید که این جمله را نوشته‌اید و به آن اعتقاد دارید: “هیچ کشوری برای هیچ مملکت دیگری خیر و صلاح به ارمغان نخواهد آورد… ” چرا اسم خود را گذاشته‌اید سبز؟؟؟!!!

    مگر نه‌این‌که سبزها دنباله‌رو اجانبی مثل آمریکا و انگلیس و … بودند و مگر نه این‌که‌ سبزها منتظر بودند یک نفر از آن‌سوی جهان برای‌شان دستورالعمل بفرستد تا حکومت را براندازند؟!

    اصلا کدام سبز؟ کدام بهار؟

  49. بهنام می‌گوید:

    اگر اجلاس تهران با سیلی دیپلماسی به نظام سلطه، دل «آقا» را شاد کرده باشد، مقصود ما از این نشست عظیم حاصل آمده است و خدا را سجده‌کنان شاکریم.
    والسلام

    خیلی عالی بود و به قول دوستان انرژی زا.
    این مطلب رو با آهنگ وب خودم خوندم بیشتر چسبید چون از شهدا بود.
    یاعلی

  50. سبز یعنی استقامت تا بهار می‌گوید:

    جناب حی علی الجهاد،

    با احترام به نظر شما باید قاطعانه بگویم مشکل عمده شما و همفکران محترمتان اینست که تا هر صدای مخالفی میشنوید از احساسات میهنی مردم سو استفاده نموده و آن را به شرق و غرب و استکبار و استعمار و … وصل میکنید… یعنی از نظر شما هر که خود را سبز بداند سرش به یک کشور دیگر وصل است؟ آیا در این مملکت یک نفر هم مخالف وجود ندارد؟ واقعا تعجب میکنم که برای خاموشی صداها همچنان از این توجیه نخ نما شده استفاده میشود که: “هر آنکه با ما مخالفت نماید پس وابسته به بیگانه است”… نه! اخوی اینطور نیست… “چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید” سبز مظهر زندگی است… دوستان اینقدر آستانه تحملشان پایین است که هر چه که به این رنگ زیبا باشد را هم بر نمی تابند… شاید از نظر شما ما افرادی بی دین و ایمانی باشیم اما به این حرف امام حسین معتقدم که “اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید” از اینکه در یک فضای سالم و با حفظ احترام طرفین با هم بحث می کنیم، خرسندم.

  51. حی علی الجهاد می‌گوید:

    “سبز یعنی استقامت تا بهار” گرامی؛

    جسارتا دارید اشتباه می‌کنید درباره ما و هم‌فکران‌مان!

    ما صدای مخالفی را به غرب و شرق و استکبار وصل می‌کنیم که از مخالفت مردمی که نسبت به برخی مسائل در این کشور اعتراض داشتند، سوءاستفاده کردند و از سلطنت‌طلب و منافق و لندن‌نشین و آقازادگان فراری دور هم جمع شدند تا همین اعتراضات را بکنند بهانه‌ای برای چپاول میهن عزیزمان… نگویید ندیدید جمع ناچسب آن‌ها را در وقایع ۸۸ و نگویید بی‌اطلاعید از نقشه‌های‌شان و پول‌های بیت‌المالی که صرف کردند و پول‌های کنگره‌ی آمریکا که خوردند و یک آب هم رویش و آخر سر هم به حول و قوه‌ی الهی هیچ غلطی نتوانستند بکنند…

    کی گفته در این مملکت یک مخالف هم وجود ندارد؟! شما فکر می‌کنید ما و امثال مایی که داریم با جان و دل از مسائلی دفاع می‌کنیم یا تاییدشان می‌کنیم با هیچ چیز در این کشور مخالف نیستیم؟! یعنی همه چیز موافق میل ماست؟! یعنی هیچ مشکلی نداریم؟! و آیا هر کسی در این مملکت مخالف چیزی بود، باید اسم خودش را بگذارد سبز؟! آن هم سبزی که روز قدس روزه‌خواری کرد و “نه غزه، نه لبنان” سر داد! آن هم سبزی که روز عاشورای حسین‌بن‌علی؛ همو که شما به سخن‌شان استناد کردید، هل‌هله کرد و سوت زد و کف زد و پرچم عزایش را آتش زد!

    شما که نام سبز را برای خود انتخاب کرده‌اید موضع خود را مشخص کنید لطفا! یا این‌ کارها را قبول دارید که خب وصل می‌شوید به همان استکبار شرق و غرب و زیر یوغ آن‌هایید، یا قبول ندارید و رد می‌کنید که آن وقت نام سبز در شأن شما نیست و حیف است چون شمایی طوری اسم انتخاب کند و کامنت بگذارد که تشبه داشته باشد با چنین ظالمانی… مگر این‌که اعلام کنید سبز شما علوی است و نبوی، نه بازیچه‌ی دست اجنبی که خب آن وقت برای تک تک کسانی که با آن‌ها روبرو می‌شوید باید همین را توضیح دهید…

    ببینید ما آدم‌ها در هر شرایطی که باشیم چیزهایی بر وفق مرادمان نیست و طبیعتا گرفتاری‌ها و مشکلات عجین زندگی‌مان است و هر کس بگوید غیر از این است، یا دروغ می‌گوید و خود را فریب می‌دهد یا به مقام رضای بالایی دست یافته است… این خصوصیت دنیاست و سنت خدا که توضیحات مفصلی دارد…

    مهم این است که در زندگی‌مان هدف داشته باشیم و برای رسیدن به هدف الگو… و اگر الگو‌ی‌مان همان حسینی است که آزادمرد بودن را به من و تو آموخته، پس باید مرامش و راهش سرلوحه‌ی زندگی‌مان باشد و از مشکلات نهراسیم و با آن‌چه طبق مرادمان نیست اگر می‌توانیم بجنگیم، بجنگیم و اگر از توان‌مان خارج است، با آن کنار بیاییم…

  52. ابوالفضل اشناب می‌گوید:

    بسم الله

    یک نوشته خوب و یک تحلیل انقلابی و دیپلماتیک و بسیجی!

    یا علی

  53. ناشناس می‌گوید:

    ………………………………………………..

  54. سکینۀ بابا می‌گوید:

    سلام؛
    اسم من سکینه ست. همیشه از اسمم بدم میومد و همه می گفتن اسمت به سنت نمی خوره! این اسم مادربزرگهاست. یه جورایی توی جمع بدم میومد که کسی من رو با اسم کوچیک صدا بزنه اما اما هیچ وقت به کسی نگفتم که از اسمم بدم میاد فقط به یک دلیل اونم واسه دل بابای خوب و مهربونم. الان که با شماها آشنا شدم از اینکه بابای گلم این اسم رو واسم انتخاب کرده خوشحالم. یه پسر قندوعسل دارم اسمش رو گذاشتم امیرعلی. دعا کنید که زندگی خوبی داشته باشم و پسرم و شوهرم(علی) همیشه علی گونه زندگی کنن. انشاالله…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.