گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بسم الله…
«تو مایه تسکین قلب پدری، تو سکینه پدری»
“گفت: «صدق الله العلی العظیم». ما افتخار می کنیم قبل از «علی»، هیچ کس «علی» نبود. نام علی با ابوتراب آمد. امیرالمومنین نبود، نامی از علی نبود. از پرده باید برون می افتاد راز.”
گفتم به دل که جذبه نام علی، ز چیست؟!
گفتا: اشارتی ست، زِ رازِ مگوی عشق
“نام: فاطمه(س)/ نام پدر: محمد(ص)”
http://www.ghadiany.ir/?p=6267
به خدا “رقیه” و “سکینه” اسامی بی کلاسی نیست ها!…
موضوع خیلی خوبی بود. جدا هم زیبا نوشتید.
اشک و تاثر و تفکر!!
خدا قوت آقای قدیانی.
همسر برادرم تا چند وقت دیگر مادر می شود. برادرم می گوید: رقیه ولی ایشان مخالف است. می دهم حتما متن تان را بخواند. ممنون…
خصوصی
حسین قدیانی: اجازه دارم عمومی کنم؟!
خواهش می کنم، ایرادی ندارد.
“ابتدا اسم را می زند، بعد قربانی شدن رسم را به تماشا می نشیند.
کاش بدانیم که در فرهنگ، مع الاسف کار زیربنایی ۶۰ ساله و ۷۰ ساله را فقط و فقط و فقط دشمن انجام می دهد.
کاش هنگامی که کار زیربنایی در فرهنگ ما، در عمل، معنایی جز ماست مالی ندارد، من از خودم شروع کنم، تو از خودت، ایرانی از ایرانی. بحث این اسم و آن اسم نیست، بحث سیلی زدن بر گوش دشمن است در جنگ نام ها و شناسنامه ها.”
رقیه؛ بنت الحسین…
سکینه؛ باب الحسین…
اما زینب؛ عشق الحسین…
عالی بود، عالی!
اشاره تان به کار فرهنگی دشمن خیلی خوب.
این تاثیر گذاری فرهنگی، نتیجه یک روز و یک ماه و یک سال نیست.
سال های طولانی کار کردند و از کوچک ترین روزنه ای غافل نشدند تا کار به اینجا کشید.
تئاتر های شهری و فیلم ها هم تاثیر زیادی داشت.
آنقدر گفتند و گفتند که خودمان هم باور کردیم بعضی اسم ها قدیمی شده اند!
سلام علیکم
رنگ فرهنگ، دیر می گیرد، اما وقتی گرفت، سخت پاک می شود…
دشمن گاهی با «مکتب ایرانی»، «فرهنگ ایرانی» را نشانه می رود. جز این، گاهی که دشمن در وادی سیاست، کم می آورد، قصد می کند در صحنه فرهنگ، جبران کند. میدان فرهنگ، زمین مستعد و البته صبوری است که بذری در ضمیرش کاشته می شود؛ باید نشست به انتظار، تا فصل درو که عن قریب از راه می رسد. اینکه امروزه روز، ما از ترس تمسخر، می ترسیم نام سکینه و رقیه بر دختران خود بگذاریم، صدالبته طبیعی روزگار نیست. اینجا پای شیطنت دشمن و غفلت دوست در کار است. کار کرده دشمن روی ما. توطئه کرده…
فوق العاده زیبا و تاثیر گذار بود…
خداقوت
التماس دعا
شروع و پایان فوق العاده ای داشت.
داداش حسین؛
عجب مهارتی داری در جان دادن به کلمات!
سالاری…
«در روزگاری که عاشق امام حسین نیز هراس دارد اسم دخترش را «سکینه» بگذارد، همین می شود وضع حجاب. نام سکینه که تمسخر شود، خود به خود وضع حجاب، همین می شود! جوری که اصلا نفهمیم چی شد و کی شد؟!»
شهر کتابی که درباره اش نوشته بودی تعطیل شد. خوشحالی الان نه؟ اگر قطعه بهشت این است، اگر تعطیلی و حصر و زندانی و عدم تحمل قطعه ای از بهشت است، حالم از این بهشت تو با بوی گند جوراب و گلاب آن به هم می خورد. من برای شهیدان احترام قایلم و به خاطر احترام به پدر تو، تو را تحمل می کردم. الان هم تحملت می کنم ولی از تو متنفرم. با تنفر تحملت می کنم. این فرق امثال ماست با تو. ما کتاب فروشی های شما را تعطیل نمی کنیم. حتی اگر از شما متنفر باشیم. شما ما را حذف می کنید. ولی فردای ایران را ماییم که می سازیم. ما که اهل حذف و حصر نیستیم.
آخیییییی… دلم باز شد… هم این و هم آن متن «این حق کویر نیست» را دوست دارم بخاطر عمق عمیق اندیشه ژرف نگر و از این حرفها و کارها که باید زودتر از اینها یاد می گرفتیمش… حالا دیگر به نظرم، بیشتر حواسمان جمع است.
آنها با این کارشان می خواستند تابو زدایی کنند… بدتر شد… ما خشک مذهبی تر می شویم… یعنی که خشک و محکم و سفت چسبیده ایم از این به بعد، مذهبمان را.
سلام داداش حسین!
مثل همیشه عالی بود.
التماس دعا؛
یا علی
این متن را با درد و عذاب وجدان، و یک آه طولانی خواندم!
لازم بود… ممنون.
با اجازه داش حسین!
به روزیم…
متاسفانه واقعیت جامعه ما این است.
برای انتخابات به یکی از دورترین روستاهای چهارمحال رفته بودیم با کمال تاسف و البته تعجب اسم هایی چون بیتا، سارا و … را مشاهده کردیم ولی از سکینه و رقیه خبری نبود!
شما کار فرهنگی تون رو ادامه بدید؛ بعدش دعا کنید ازدواج کنم! دختر دار که شدم اسمش ان شالله سکینه بشه.
/این کامنت را نخوانند غیرتی ها!!
یادمه یه روز، وقتی پرسیدم از سکینه کوچولو نامش را، اولش از شدت شرم، سرش رو پایین انداخت!… بعدش با صدایی لرزان و مضطرب گفت: «آرامش»…!!
… بی کلاس کسی است که در کلاس درس خانم حضرت «سکینه (س)» درس حیا و معرفت نیاموزد. او که طبق روایات، زیبایی صورتش مکمل زیبایی سیرتش بوده.
و وای از آن لحظه که آرامش از سینه ی آرام سکینه گرفته شد و بی قرار از خیمه بیرون دوید به دنبال عمویش…
امام پس از شهادت برادرش عباس به خیمه بازگشت در حالی که اشک چشمهایش را با آستین پاک میکرد. سکینه نزد او رفت و افسار اسب او را گرفت و گفت:
یا ابتاه هل لک علم بعمی العباس…
ای پدر! آیا از عمویم عباس خبر داری؟ او به من وعده ی آب داده است، و هیچ گاه خلف وعده نمیکرد.
امام حسین علیهالسلام گریست و فرمود:
یا ابنتاه ان عمک العباس قتل و بلغت روحه الجنان.
دخترم! عمویت عباس کشته شد و روح بلند و ملکوتی او به بهشت رسید.
———————————
خدا رو شکر می کنم به خاطر معرفتی که به دختر چهارساله ام فاطمه خانم داده که هر وقت در جایی کسی به نام فاطی صداش می کنه، بدون این که ما چیزی به اون گفته باشیم، بلند می گه اسم من فاطمه ست.
به جاى اینکه افتخار کند اسم پسرش را حسین بگذارد، بابک و مازیار و جمشید و فرشید مى گذارد! به خدا تمام این ها مبارزه با اسلام است، میراندن اسلام است. شعارهاى دین را زنده نگهدارید. یکى از شعارهاى دین اسم هاست. من نمى فهمم اینکه مى گویند فلان اسم دمده شده، کهنه شده، یعنى چه؟ مگر اسم هم نو و کهنه دارد؟!
همین، خودش یک امر به معروف و نهى از منکر است. یک درجه امر به معروف و نهى از منکر این است که مردم! بر فرزندان تان اسم هاى اسلامى بگذارید. (این امر به معروف است). مبارزه کنید با اسم هاى غیر اسلامى. (این نهى از منکر است). نام هاى اسلامى را زنده نگهدارید.
“استاد شهید مرتضی مطهری”
دختر عموی من و شوهرش هر دو سید هستند؛ بعد از ۱۵ سال با نذر و نیاز و متوسل شدن به حضرت رقیه خدا دختری بهشون داد که اسمشو گذاشتن ملیکا.
ملیکا ۴۰ روزش بود که یه شب حالش به شدت بد شد که دکترا نمی تونستن تشخیص بدن این بچه چرا اینجوری شده.
نا امید میان خونه دم دمای صبح دختر عموم خواب میبینه که یه خانومی ملیکا رو از دستش گرفته و با حالت ناراحت اما جدی میگه تو ۱۵ سال اومدی دم خونه رقیه ما، حالا اسم رقیه سادات منو گذاشتی ملیکا؟ چطور به خودت این اجازه رو دادی؟
خلاصه میکنم بعد اون قضیه باباش رفت اسمشو گذاشت رقیه، نه رقیه سادات!
الان ۶ سالشه و هنوزم شبا موقع خواب مامانش باید قصه حضرت رقیه رو براش بگه تا بخوابه.
این اسم ها خودش یه دنیا معنی و مفهوم داره.
سخن درست و درمون، در باب فرهنگ، از سخت ترین کارهاست. از پس این کار سخت چه زیبا بر آمدید داداش حسین.
.
زمانی که می خواستم اسم دخترم رو، زینب بذارم، خیلی ها بهم می گفتند؛ چرا زینب؟ این همه اسم. زینب اسمی بلاکش است! اگه رو دخترت بذاری بلا زیاد می بینه!! منم گفتم اگه به خاطر اسمش قراره بلا ببینه چه اسمی بهتر از زینب. واقعا” مردم افکارشون کجا سیر می کنه.
http://www.shia-media.ir/2638-موج-تبلیغ-امام-نقی-علیه-السلام.html
چرا اصول ویرایشی را رعایت نمی کنید؟
خوب بلدید انتقاد کنید و انتظار پاسخ هم دارید؛ ولی اصول اولیه کامنت گذاشتن را رعایت نمی کنید!
یکبار ببینید کامنتتان بعد از تایید چقدر با کامنت ارسالی خودتان متفاوت است!
از کی تا الان بین کلمات سه بار کلید “فاصله” را می زنند؟ از کی تا حالا نقطه با دو فاصله از کلمه آخر قرار می گیرد؟
لطفا رعایت کنید…
عکس فوق العاده ای انتخاب کردید برای این پست!
تشکر داداش حسین هنرمند…
خیلی هنرمندی به خدا حسین قدیانی! استاد بی نظیر همه نویسندگانی! فوق العاده ای، فوق العاده. روح بابااکبر ازت راضی و شاد.
“اینکه امروزه روز، ما از ترس تمسخر، می ترسیم نام سکینه و رقیه بر دختران خود بگذاریم، صدالبته طبیعی روزگار نیست. اینجا پای شیطنت دشمن و غفلت دوست در کار است. کار کرده دشمن روی ما. توطئه کرده.”
“رنگ فرهنگ، دیر می گیرد، اما وقتی گرفت، سخت پاک می شود.”
“چکمه دشمن، بر حلقوم شناسنامه ایرانی است. دیر هم شده برای این دعوا. شاید ۷۰ سال، شاید هم بیشتر! برادرم! خواهرم! می آیی نقشه طولانی تر از نیم قرن دشمن را یکی یکی نقش بر آب کنیم؟”
“«در روزگاری که عاشق امام حسین نیز هراس دارد اسم دخترش را «سکینه» بگذارد، همین می شود وضع حجاب. نام سکینه که تمسخر شود، خود به خود وضع حجاب، همین می شود! جوری که اصلا نفهمیم چی شد و کی شد؟!»”
و آتش زدی جگرمان را با بند هشت!
زیباست!
“اینکه بعضی اسامی، زمانی گل کنند و زمانی، مهجور شوند، همیشه بوده. غصه ای ندارد، اگر که به اقتضای زمان باشد.”
“گاهی اسمی تجلی بیشتر پیدا می کرده و گاهی نمود کمتر. در این بود و نبود، دوباره تاکید می کنم که به جستار فرهنگ باید نشست، نه اینکه دل به صدور حکم بست.”
“اما شگفتا! که این همه نه اسامی امامان ما، بلکه صفات معصومین ماست. امام هادی را یا «علی بن محمد» می خواندند یا «ابالحسن».ایرانی اما بسی بیش از این حرفها ۱۴ معصوم را دوست می دارد، لذا با علم به موضوعیت نام علی، می آید و مشخصا از صفات معصوم، برای نسل خود اسامی قشنگ می تراشد.”
“«فرهنگ ایرانی» بنا به ذائقه خود مردم، عاشق تنفس در حال و هوای «مکتب اسلام» است و این مهم، اگر چه افت و خیز دارد، اما دیروز و امروز و فردا ندارد.”
نوجوان که بودم شاید به خاطر توضیحاتی که باید درباره نامم و معنی و ریشه آن به دیگران می دادم کمی معذب بودم و قطعا این به دلیل نا آگاهی و عدم اعتماد به نفس بوده و همینطور خیلی وقتها مورد تمسخر هم سن و سالها و حتی بعضی بزرگ تر ها قرار می گرفتم.
انصاف بدهید اگر کمی بابت این نام در آن دوران(کودکی و نوجوانی) دلخور شده باشم!
اسمم را پدرم سال ها قبل از اینکه ازدواج کند، انتخاب کرده بود!
(عربی) ۱- (مفرد حَنظل) گیاهی بسیار تلخ که خاصیت دارویی دارد، هندوانهی ابوجهل؛
۲- (اَعلام) ۱) نام جوانی که در شب اول ازدواجش در رکاب پیامبر اسلام(ص) جنگید و به شهادت رسید؛
۲) حنظله باد غیسی حکیم و شاعر پارسی گوی [قرن ۳ هجری].
*فراوانی نام در ایران “۵۷۸” *
حالا خیلی وقت است وقتی جایی نامم را می پرسند، با افتخار میگویم : “حنظله، با “ح” جیمی و طا ظا” و اگر نیاز بود توضیحات بالا را هم اضافه می کنم.
……………………
۲۲۱*
به امام صادق علیه السلام گفته شد: ما نام شما و نام پدران شما را براى خودمان انتخاب می کنیم، آیا این کار به حال ما مفید خواهد بود؟ امام علیه السلام فرمـود: آرى؛ بخـدا قسم مگر دین، جز دوستى و محبّت چیز دیگرى است؟ (یعنى این عمل، اظهار دوستى و محبّت نسبت به اهلبیت علیهم السلام است).
(ثواب الاعمال و عقابها، ص ۳۰۰)
عالی بود.
سوژه ای مهم وقتی در اختیار نویسنده ای توانا قرار می گیرد، نتیجه اش می شود این متن زیبا و تاثیر گذار.
سپاسگزارم آقای قدیانی.
بارها دیده ام که برخی نویسندگان موضوع خوبی در نظر دارند ولی توانایی بیانشان در حد و اندازه های سوژه مورد نظرشان نیست، و این مسئله موجب سوختن سوژه می شود.
ولی شما فوق العاده اید.
متنتان زیبا بود و حرف دل.
دختر برادر من ۴ ماهه هست و رقیه نام. هر وقت کوچولو را جایی می بریم و نامش را می گوییم تذکر می دهند که نام فرزند نه مادر!!!!!!
البته اصلا مهم نیست؛ رقیه کوچولوی ما باید با عشق اسم و رسم مولاش بزرگ بشه.
سلام بر داداش حسین
با همین فتوشاپ شکسته بسته ای که بلدم یک هدیه ناقابل براتون طراحی کردم! شرمنده اگر بد شده، چون حرفه ای نیستم…
تقدیم به شما با عشق، امیدوارم مورد پسندتون واقع بشه…
اینم لینک تصویری که طراحی کردم:
http://img4up.com/up2/85904697131792136726.jpg
سلام. عالی بود.
اسامی باور نکردنی در ثبت احوال
http://www.jahannews.com/vdchmzniz23nvzd.tft2.html
سلام.
متاسفانه این متن بیان واقعیت تلخ جامعه ما بود.
این رو هم اضافه کنید که صدا و سیما نقش پررنگی در این مورد داشته و متاسفانه به دشمن در رسیدن به هدفش خیلی کمک کرده.
در سریالها و فیلم های ایرانی اگر دقت کنید همیشه بازیگران نقشهای سخیف و سطح پایین مثل نوکر و کلفت و دزد و آدمهای منفی و آدمهای بی سواد و آدمهای بدبخت و بیچاره به صورت مشخصی دارای اسمهای مذهبی از همین هایی که شما نام بردید هستند و این یعنی صدا و سیمای ما در کار غیر فرهنگی بدجور پیشتازی میکنه و اینگونه یک جریانی رو (همین سخیف کردن اسمهای مذهبی) به صورت نامحسوس در جامعه نهادینه میکنه.
کاش در یک متنی این صدا و سیما رو بنوازید…
من جان بکفم وقفـدی بو جان شه دینه
یوخ باکیـم اولومـدن ولی ای لشگر کینه
وِرمیشدی منه بو قوروموش مشگی سکینه
ایکاش دگیدی گوزومه مشگه دگن اوخ
به کوری دو چشم آن حقیری
که از فرط حقارت بد دهان است
به هر دیوار این دنیا نوشتم
نقی زیباترین نام جهان است
سلام، متنتون حرف نداشت؛ خدا قوت. راستی اسم منم نجیبه ست، خدا می دونه که چقدر دوست داشتم اسمم رقیه یا فاطمه باشه و نجیبه نباشه، خب نمی دونم بابام این اسمو از کجا پیدا کرده، همیشه موقع اعتراضم میگه اسمت بهت میاد! البته از اینکه در مورد اسمم به بابام اعتراض می کنم عذاب وجدان می گیرم… اسم من لقب مادر امام صادق(ع) هم بوده… با تمام این حرفها می خوام همیشه سکینه ی دل بابام باشم… منم نجیبه… دختر بابا!
چرت (گفت و شنود)
گفت: نتانیاهو در مصاحبه با مجله آمریکایی «تایم» گفته است پدرم که چند روز قبل مرد، به من دو نصیحت کرده بود.
گفتم: نصیحت پدرش چی بوده؟!
گفت: می گوید؛ «وقتی وارد سیاست شدم، پدرم به من دو نصیحت کرد. اول آن که دنبال پول نباش و دوم آن که از کسی انتقاد نکن!»
گفتم: معلوم می شود که نتانیاهو نصیحت این پدرش را گوش نکرده است. پس رفتارش را از کدام پدرش ارث برده؟!
گفت: چه عرض کنم؟! مردک کودک کش می خواهد خودش را آدم حسابی جا بزند.
گفتم: یارو در جمع دوستانش نشسته بود که بی اختیار خوابش برد، بعد از چند دقیقه، به علتی که گفتن ندارد! ناگهان از خواب پرید و بی آن که بداند چه شده گفت؛ آره! یک لحظه چرتم برد و در عالم رؤیا پدرم را دیدم که با صدای بلند سرم داد کشید! یکی از دوستانش گفت؛ حق با توست. چون ما هم صدای مرحوم پدرت را شنیدیم!
سلام آقای قدیانی. انشاء الله شهادت نصیبتون. واقعا متنتون عالی بود و تأثیر گذار. مخصوصا برای من که چند وقت می شد توفیق نداشتم بهتون سر بزنم.
به کلبه ی درویشی ما هم سر بزنید، خوشحال می شیم.
با تبادل لینک موافقید؟
نوشتن یک متن با این همه زیبایى واستحکام ودرعین حال روان وساده ومؤثر جادوى قلم تواناى شماست.
نکات سه وشش خیلى عالى بودند. موفق باشید.
سلام خدا قوت. بسیار عالی وبجا و هنرمندانه بود .
آرزو دارم یک روزی بعضی از این متن های شما در صدا وسیما برای مردم گفته و نشان داده بشه تا عموم مردم با همین ادبیات و زبان ، دردها را بشناسند و شروع به اصلاح جامعه کنند.
«در روزگاری که عاشق امام حسین نیز هراس دارد اسم دخترش را «سکینه» بگذارد، همین می شود وضع حجاب. نام سکینه که تمسخر شود، خود به خود وضع حجاب، همین می شود! جوری که اصلا نفهمیم چی شد و کی شد؟!»
به نام خدا
سلام داداش حسین، واقعا خدا قوت. عالی بود.
متن در مورد اسم های رقیه و سکینه زیبا بود و جای تامل دارد. تشکر
یاعلی
در فجر نور:
سنگهای معنادار و جالب قبور شهدا
**یا قاضی الحاجات**
تامل برانگیز بود.
دستتون درد نکنه.
غیر از این اسامی، خیلی از اعتقادات، علایق و باورهای اسلامی ما همینجوری رفته رفته داره کمرنگ می شه، بدون اینکه حتی متوجه تغییرش باشیم!
انتخاب موضوع و دمیدن روح در کلمات طبق روال همیشگی عالی و خون شهید در قلمت جاریست، خدا قوت.
درد داشت خواندن این متن
“ولله خیلی دشمن صبر کرد و خیلی طول کشید تا ناگهان، به طرفه العینی دیدیم سخت مان می آید اسم سکینه بگذاریم روی دخترمان. تعارف که نداریم؛ سخت مان می آید!”
بسم الله
عجب دغدغه ارزشمندی و عجب حقیقت تلخی …
چرا این اسامی مبارک و زیبا اینطور شده اند؟
.
“آه غیرتی ها! دیر جنبیدیم؛ «سکینه» شد اسمی بی کلاس!”
سلام به همگی، ممنون بابت متن زیباتون و کامنتهایِ تاثیرگذارِ بچه ها
خوشبختانه تو فامیل ما (چه نسل جدید چه نسل قدیم) تمامی اسامی امامان و اصحاب پیامبر پیدا میشه!
چندسال پیش از دخترخاله ام پرسیدم اسم بچه تو چی میخوای بذاری؟گفت:فاطمه. گفتم:اسم خواهرزاده ت فاطمه است، اسم برادرزادتم فاطمه است، اسم خواهر منم فاطمه است، آخه تو فامیل چند تا فاطمه باید باشه؟ بهم گفت:تو هر خونه ای باید یه فاطمه باشه!
الان همه تو فامیلمون اسم “کوثر” و “ابوالفضل” رو انتخاب میکنن…
.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم
توی دنیای به این بزرگی آخه
چقده مگه گرفته جا رقیه
التماس دعا
نورالدین الان در شبکه ۳ است!
“فما اَحْلى اَسْمآئَکُمْ”
*پس همانا چقدر شیرین است نام های شما (اهل بیت علیهم السلام)*
{بخشی از زیارت جامعه کبیره امام هادی علیه السلام}
سلام
متن پر دردی بود!
راستی اون بنده خدا شهرکتابشون تعطیل شده چقدر ناراحت شدن!
آخی!
میگم کار دست خودش نده خونش گردن شمارو بگیره داش حسین!
۲۲۲* امیرالمومنین حضرت على علیه السلام:
خداشناس ترین مردم، پر درخواست ترین آنها از خداست…
(غررالحکم، ج۲، ص۴۵۱)
زندگینامه و وصیت نامه شهید محمد بروجردی
http://www.aviny.com/Rahiyan_Noor/revaiat-eshgh/khatere/48.aspx
عالی بود و صد البته تکان دهنده…
خواهر زاده ی من هم اسمش رقیه است، متاسفانه همه میپرسن حالا چرا رقیه بین این همه اسم!!!!!!!!!!!!
بعدش وقتی میگیم این دختر از برکت سفره حضرت رقیه (س) است، یه کم قانع میشن!!
ایرادی در نقل این مطلب در یک ویژه نامه، با ذکر منبع که وجود ندارد که؟
دارد؟
**یا ارحم الراحمین**
امام صادق (ع) از پیامبر (ص) نقل کرد:
رجب ماه استغفار برای امت من است. پس بسیار طلب مغفرت و آمرزش کنید و خداوند رحیم و غفور است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دعای پر فضیلت ماه رجب:
بسم الله االرحمن الرحیم
یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ وَآمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ
یا مَنْ یُعْطِی الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ یا مَنْ یُعْطی مَنْ سَئَلَهُ
یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً
اَعْطِنی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَهِ
وَاصْرِفْ عَنّی بِمَسْئَلَتی اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَشَرِّ الاْخِرَهِ
فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَزِدْنی مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ
یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ
یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتی عَلَی النّارِ.
سلام عزیز
از وبلاگ شما زیاد مطلب با ذکر منبع در وبلاگ خودم استفاده میکنم. اگه صلاح دیدید لینک کنید.
از روحانیون حوزه علمیه شیرازم به مشاوره شما درجهت وبلاگ نویسی نیاز دارم؛ ۰۹۱۷۳۷۲….
حرف آخر! (گفت و شنود)
گفت: مئیر داگان رئیس اسبق سازمان موساد می گوید؛ اسرائیل درباره حمله به ایران بلوف می زند.
گفتم: خب! این که نیازی به اعتراف نداشت.
گفت: مئیر داگان می گوید؛ نتانیاهو می داند که در صورت حمله به ایران دیگر اثری از اسرائیل باقی نمی ماند.
گفتم: این هم برای همه معلوم است.
گفت: رئیس اسبق موساد به نتانیاهو شدیداً اعتراض کرده که چرا گفته است در مناقشه هسته ای ایران باید خواست اسرائیل هم در نظر گرفته شود!
گفتم: اتفاقا خواست اسرائیل هم در نظر گرفته شده است! یارو قمپز در می کرد و می گفت هر وقت با هرکس دعوایم شده همیشه حرف آخر را من زده ام. پرسیدند؛ ولی این قمپزها به ظاهر فکسنی تو نمی آید، حالا حرف آخرت چی بوده؟! و یارو گفت؛ با کمال اقتدار می گویم غلط کردم و قضیه فیصله پیدا می کند.
البت فکر کنم درستش سُکَینه باشد.
به یاد قدیما روزی ۴۰-۵۰ بار سر می زنیم به قطعه. یادش بخیر…
ولی شما کم پیدا شدین ها!
چند وقت پیش رجا در خبری اسامی اول و دوم ایرانیها را اعلام کرده بود. پسران اول امیرعلی و دختران انتخاب اول فاطمه بود. فاجعه اینجاست که اسم دوم برای دختران “رها” است. در حاشیه مفاتیح الجنان در اعمال نماز شب، شیخ عباس قمی به سند معتبر رها را نام شیطانی میداند که مانع نماز مومنین شده و در گوش کسانی که خواب می مانند بول میکند…
یک روایت شنیدم هرکس آدرسشو بتونه پیدا کنه ممنون میشم: خانه های خود را با نام جده ما فاطمه نورانی کنید…
بزرگداشتعملیات بیتالمقدس در بهشتزهرا(س)
http://rajanews.com/detail.asp?id=127082
عکس: خرمشهر بعد از سی سال
http://rajanews.com/detail.asp?id=127075
عکس: دشت گل شقایق
http://rajanews.com/detail.asp?id=127097
سلام
به امام دهم می گفتم: سلام امام هادی
پارسال کمی بعد تر از همین روز ها …
سفر عراق، کربلا، نجف، دو بار کاظمین (خدا روزی کند همه را)
و امان از سامرااااااااااااااااااااا
تو نجف دو روز و نیم توقف
تو کربلا ۳ روز
روز اول کاظمین و روز آخر هم
اما امان از سامرااااااااااااااا
حتی اجازه ندادن یک دو رکعتی خشک و خالی بخوانیم!
یه شرطه مامور بود از اتوبوس تا دم حرم و از دم حرم تا اتوبوس همراهی مون کنه؛
بعد از ۶ ساعت راه و انتظار و …. فقط اجازه دادن به امام هادی علیه السلام یه سلام بدیم.
سلام امام هادی…..
کاش چشمم کور بود و اون ضریح شکسته رو نمی دیدم… کاش…
اسم خواهر و برادر من هادی و هدی است.
برای هر دو تایشان هم، خودم این اسم را انتخاب کرده ام(با اختلاف ۱۰ سال)
هادی اوایل از اسمش خوشش نمی آمد؛
اما تازگی ها با موضوع امام هادی علیه السلام زیاد درگیر شده!
بالاخره پارسال تصمیم گرفت سراغ صاحب اسمش برود و راجع به ایشان بداند.
حالا اسمش را دوست دارد.
راستی کاش مردم می دانستند که اسم سرنوشت آدم را تعیین می کند.
راستی آقای قدیانی: من با آن کامنتی که گفته صدا و سیما را بنوازید در این رابطه
بسیارررررررررررررررررررر موافقم
انسانها چگونه فاسد می شوند؟
http://basijjahani.blogfa.com/post-550.aspx
شهید محمد جهانآرا به روایت رهبر انقلاب
http://rajanews.com/detail.asp?id=127121
برخی اعمال شب و روز ماه رجب
http://rajanews.com/detail.asp?id=127122
درد داره این اتفاقات.
غفلت ما باعث شده کار به اینجا بکشه.
باید در مقابل هجمه فرهنگی بی امان دشمن یه کاری کرد.
تشکر از نویسنده مطلب، آقای قدیانی.
خاک تو گورت حسین خان! خیلی احمقی. علما رو نقد می کنی؟
سلام من یه تازه کار تو محیط مجازیم
اجازه میدید لینکتون کنم؟
با تشکر کاظم زاده
اگر مومنی را دوست دارید، او را از آمدن ماه رجب با خبر کنید.
(امام باقر ع)
حلول ماه رجب بر همگی مبارک. التماس دعای فراوان.
آقا مورد خطاب قرار داد هیئت رییسه مجلس را پس از آن دسته گل ها و حالا باز هم سوگند مجدد یاد کردند به ولایتمداریشان، دسته گل های مجلس هشتم! آفرین به مجلس هشتم و هیئت رییسه اش که سفید کرد صورت زغالی کروبی و مجلس ششم را!! آفرین به ما مردم که هر کار که باید با آن خاتمی ملعون می کردیم بر سر دکتر خالی کردیم! مرحبا بر این قدر شناسی! کلا ما اینطوری هستیم؛ عادت داریم که دیوارهای کوتاه را خراب کنیم و از کنار دیوارهای بلند فقط عبور کنیم که مباد بر سر ما خراب شود!
و سخنان آقا خطاب به آن ها و ما کافی است تا خطابی کرده باشیم بر آن فرزند ناخلف نا مطهر!!!
“گاهی حوادثی پیش می آید که باید به خدا توکل کرد، مجلس به رئیس جمهور اهانت کرد البته مجلس میتواند سؤال کند، میتواند استیضاح کند اما مجلس حق ندارد به هیچکس اهانت کند به خصوص رئیس جمهور، کدام مجالس به رؤسای جمهوری قبلی اهانت کردند، ظلم بود، کار بدی کردید، قوه مقننه و مجلس حق ندارد به هیچکس اهانت کند، قوه مقننه و مجلس مظهر فضایل ملت هستند، همین مانده که فحاشی کنند، کتک بزنند، متحد شدند به صورت علنی در مقابل چشم مردم خلاف اخلاق بود، ظلم بود، رذیلت بود، نگران شدم، بنده صریحا از این عمل که در هنگام صحبت رئیس جمهور اتفاق افتاد ناراحت شدم، باید علاج میشد، آقای لاریجانی برادر عزیز ما تقصیر کردید، باید متوقف میکردید، این چه کاری است که میکنی، یقینا عدهای در مجلس ناراحت هستند، حتی اگر هم از رئیس جمهور ناراحت باشند حق دارند، آقای لاریجانی باید برخورد میکردند، اعتراض به رأی شما ندارم، حق شماست اما این برخورد صحیح نیست، برخورد با یک مقام دوجور است، اعتراض داری، مستدل صحبت کنید به دور از سخن دوم یک جور کینه ورزانه است”.
سلام داداش! فردا میای مراسم؟!
السلام علیک ای هدایت کننده خلق
السلام علیک یا امام هادی
در فقدان شماست که سرخورده و بی پناهیم! تا کی نادیده ببینیمتان؟ ما عرضه دفاع کردن از ساحت کم مساحت خودمان را هم نداریم! کاش حی علی الجهادی بود تا کوبنده پاسخ می دادیم! نیست آقا نیست به گمانم دستمان را بسته اند یا خودمان بسته ایم فرقی نمی کند اما در هر حالی دیگر از بیانیه و شعار خسته ایم کاش بالاخره و از این روزها ثابت کنیم که اگر خامنه ای حکم جهادمان دهد چه می شود! کاش باز هم امامی و جهادی و شهادتی و شوری و یا زهرایی و یا حسینی
نفس کشیدن را چه سود وقتی بخواهی جنایت و جنایتکار را تماشاگر باشی؟! آسان ترین کار را شهدا کردند و می دانم که شهادت مال هر کسی نیست!
اگر زبان به دهان گرفته ایم به دلیل بی غیرتیمان نیست کار موثر می خواهیم ! روشن است وقتی قران را در هرکجا که دلشان بخواهد آتش می زنند! مساجد را در همسایگی های ما خراب می کنند! و دانشگاه های ما برای توهین کننده ی به شما کف می زنند هر کسی به خودش دانسته یا نادانسته جرئت جسارت بدهد!
و ما پشت هم بیانیه بدهیم و چوب هایی که در قوه ای که نامش را قضاییه می نامند نظاره کنند و اگر هم وقتی شد خودشان را بیاندازند جلوی پای بچه حزب اللهی ها تا زمین بخورند! این وضع فقط خانه تکانی می خواهد آقا نمی دانم کی مولایمان اذن این خانه تکانی را می دهد! منتظریم/شاید این غصه سراید شاید رهبرم نغمه سراید شاید
و البته شاید این بهترین حالت است آنچنانکه صلح امام حسن بود.
گاهی آنقدر درگیر زندگی می شویم که خیلی چیزها را فراموش می کنیم، اصلا حواسم به فرارسیدن ماه رجب نبود، ممنون و سپاس ویژه از “ف. طباطبائی” و “ستاره خرازی” به خاطر کامنت های شان.
حدیث داریم از حضرت امــــام بــــاقــــر علیه السلام که: اگـــــر مـــومنــــی را دوســـــت داریـــــد، او را از آمــــدن مــــاه مبــــارک رجـــب بـــا خبــــر نمـــــاییــــد.
*این الرجبیون؟!*
سلام علیکم
خیلی عالی بود. حرف نگفته همگان از زبان شما شنیدنی تر و یقین دارم موثرتر هست.
من کاملا موافقم، اما نمیدونم به مقام عمل برسم چی؟
امیدوارم همه پنبه ها رو از گوش دربیارن!
دوستان!
چند تا طرح زده ام در وبلاگم، محبت کنید و نظری بیافکنید… ممنون! 🙂
أین الرجبیون؟!
فضیلت و اعمال ماه مبارک رجب
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=43492
این هم صوتی ادعیه ها:
http://www.aviny.com/Voice/doa_ziarat/doa_rajab.aspx
سکینه نور عینه، دختر امام حسینه…
میلاد امام باقر (ع) رو خدمت دوستان تبریک میگم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
این هم قشنگه:
ویژگیهای ماه رجب از زبان آیتالله تهرانی
http://rajanews.com/detail.asp?id=127135
… نه اتفاقا ممد بود و دید که شهر آزاد گشته. خون یارانش پر ثمر گشته. الکی آه و واویلا راه نیاندازید که جهان آرا زنده است که شهید زنده است: “ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون”. ممد بود و و در قهقهه مستانه اش عند ربهم یرزقون بود و دید فتح خرمشهر را. ممد بود و دید که عده ای از بسیجیها در همان شب اول عملیات از فرط گرسنگی خاک پاک جنوب را در مشت می گرفتند و می خوردند. ممد بود و دید عده ای از بسیجی ها در محور شلمچه و سه روز قبل از فتح خرمشهر از فرط تشنگی قطرات اشک خود را می خوردند و دید که متوسلیان با پای مجروح جنگید و حسن باقری اطلاعاتش درباره چگونگی پیشروی نیروها درست از آب درآمد. ممد بود و دید که دست خدا از آستین بچه بسیجی ها بیرون آمد. ممد بود و دید رقص پرچم سه رنگ را بر بالای مناره و دید دستواره را که داشت اذان ظهر می گفت به افق خون شهدای مسجد جامع. ممد بود و دید که آن بسیجی دقایقی بعد از فتح خرمشهر وسط خوشحالی، ناگهان بر زمین افتاد. دوستانش گفتند: نگران نباشید، چیزی نشده، بنده خدا ۴ شبانه روز است نخوابیده. ۴ شبانه روز نخوابیدن بچه بسیجی ها در ۸ سال دفاع مقدس یعنی همان که خمینی گفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد اما خرمشهر را خدا با کمک شهیدان آزاد کرد…..
http://www.ghadiany.ir/?p=592
آقا سید کجاست؟
فیض دو جهان به حب مولا بسته است
بر گوشه ای از چادر زهرا بسته است
اجلاس گروه «پنج و یک» یک شوخیست
دنیا به گروه پنج تن وابسته است
آقای پسندیده!
طرح هاتون خیلی خوب بود. خصوصا طرح آخر (تو چرا می جنگی).
طبیعی و با احساس.
مثل قدیما؛… روزی شونصد دفعه
سر می زنیم چو “آذرخش” به «قطعه»
می نویسیم ما؛ «فغان از جدایی»…
تا بخوانی؛ «داداش حسین» کجایی!
سایه تون سنگین شده با ما خیلی!
شهابی؟!… یا ستاره ی سهیلی؟!!
نیستی زیاد! خسته شدی یا خوابی؟!
«فونت درشت»، باز نمی شه آفتابی!!
خیالی نیست؛ وقتی جواب نمی دی
خودت بیا!… کامنت دیدی، ندیدی…!!
کبوتر اولی: بق بق بقووو!
کبوتر دومی: پ ن پ قوقولی قوقو!
اینو از تله تکست کش رفتم.
حالا این جوری چپ چپ نیگامون نکن دیگه، خب گفتم امشب شب جشنه، جو اینجام زیادی سنگین شده، فضا رو تلطیف کنم.
جناب ناشناس؛
شما اگر از حمقا نیستید اولا که درست صحبت کنید.
ثانیا اگه نقدی دارید و منطقی دارید بفرمایید.
رو هوا فحش دادن رو ما هم بلدیم.
امروز نمی دونم چرا اینقدر در فضای نوستالژیک غرق شدم.
یادش بخیر دوران طفولیت وقتی میومدیم قطعه ۲۶ همیشه داداش حسین بود.
سرشون شلوغ نبود.
کامنت ها تند تند تایید می شد.
تند تند مطلب گذاشته می شد.
هعععیییی
یادش بخیر.
بچه بودیم اون موقع.
شما یادتون نمیاد.
دار فانی! (گفت و شنود)
گفت: کدام کشور برای اولین بار بمب اتمی ساخت؟
گفتم: آمریکا.
گفت: تاکنون کدام کشورها از بمب اتمی برای قتل عام مردم استفاده کرده اند؟
گفتم: فقط آمریکا که با دوبار استفاده از بمب اتمی صدها هزار نفر از مردم بی گناه هیروشیما و ناکازاکی را قتل عام کرده و به چند نسل بعد در این دو شهر هم آسیب جدی رسانده است.
گفت: با این حساب، ۱+۵ باید نگران جنایات هولناک آمریکا و بمب های اتمی شیطان بزرگ باشد نه ایران که اولا ساخت بمب اتمی را غیراسلامی می داند، ثانیا در فعالیت های هسته ای آن هیچ نشانه ای از تلاش برای تولید سلاح هسته ای دیده نشده است؟!
گفتم: متهم کردن ایران بهانه است وگرنه کشورهای ۱+۵ واقعیت را می دانند.
گفت:پس چرا خودشان را به نفهمی زده اند؟!
گفتم: چه عرض کنم به شخصی گفتند؛ پدرت به رحمت ایزدی پیوست. با تعجب پرسید؛ رحمت ایزدی دیگه کیه؟ گفتند؛ یعنی دارفانی را وداع کرد، گفت؛ همه جور دار دیده بودیم غیر دارفانی! گفتند؛ منظورمان این است که پدرت به دیار باقی رفت! پرسید دیار باقی کجاست؟ بهش گفتند؛ مرتیکه فلان فلان شده، پدر خرت مرد! یارو با تعجب میگه؛ آخه، خر من که پدر نداشت!
میلاد باسعادت امام محمد باقر(ع) مبارک باد.
امام محمد باقر (ع) فرمود: کسی که در زمان غیبت امام زمان (عج) بر ایمان و ولایت ما اهل بیت عصمت و طهارت پا برجا و ثابت بماند، خداوند متعال پاداش و ثواب هزار شهید از شهدای جنگ بدر و حنین به او عطا می فرماید.
شهید سید مرتضی آوینی:
خرمشهر دروازهای در زمین دارد و دروازهای دیگر در آسمان و تو در جست و جوی دروازهی آسمانی شهر هستی که به کربلا باز شده است و جز مردترین مردان را به آن راه ندادهاند. جنگ بر پا شده بود تا از خرمشهر دروازهای به کربلا باز شود.
—————————————————————
سالروز آزادسازی خرمشهر مبارک باد.
۵ حدیث نورانی از حضرت باقرالعلوم علیه السلام:
به خدا سوگند هیچ بنده ای در دعا، پافشاری و اصرار به درگاه خدای عزوجل نکند، جز اینکه حاجتش را بر آورد .
اصول کافی، ج ۲، ص (۴۷۵)
خداوند عزوجل از میان بندگان مؤمنش آن بنده ای را دوست دارد که بسیار دعا کند، پس بر شما باد دعا در هنگام سحر تا طلوع آفتاب، زیرا آن، ساعتی است که درهای آسمان در آن هنگام باز گردد و روزیها در آن تقسیم گردد و حاجتهای بزرگ بر آورده شود.
اصول کافی، ج ۲، ص (۴۷۸)
شخص حریص به دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر ابریشم به دور خود می تند، راه بیرون شدنش را دورتر و مشکل تر می کند، تا اینکه از غم و اندوه بمیرد.
اصول کافی، ج ۲، ص (۳۱۶)
سه چیز از خصلتهای نیک دنیا و آخرت است: از کسی که به تو ستم کرده است گذشت کنی، به کسی که از تو بریده است بپیوندی، و هنگامی که با تو به ندانی رفتار شود، بردباری کنی.
بحارالانوار، ج ۷۵، ص (۱۷۳)
چیزی با چیزی نیامیخته است که بهتر از حلم با علم باشد.
بحارالانوار، ج ۷۵، ص(۱۷۲)
السلام علیک یا رسول الله!
السلام علیک یا اهل بیت النبوه!
این میلاد فرخنده بر شما خاندان مهربانی مبارک.
چه فرزند خوش قدمی، آسمان به یمن ولادتش زمین را فرشته باران کرد.
یا امام باقر (ع) ادرکنا!
سلام.
قابل تامل بود. سلیقه ها عوض می شود دیگر. مثلا خود من نگران پسر کوچولویی هستم که اسمش کمیل است. چند سال دیگر در بین دوستان و معلم ها حقیقتا سخت است با نام کمیل سر کردن. یکی از بچه های کلاسمان در دوران دبیرستان اسمش حلیمه بود. عذاب می کشید با این اسم. گرچه اسم بدی نبود. معنی زیبایی هم داشت.
سوم خرداد هم مبارک. ممد نبودی ببینی را بگذارید دانلود کنیم.
۲۲۳* خدای عزوجل:
ماه رجب را ریسمانى میان خود و بندگانم قرار داده ام، هر کس به آن چنگ زند؛ به وصال من رسد.
ماه (رجب)، ماه من؛ بنده، بنده من و رحمت، رحمت من است؛ هر که در این ماه مرا بخواند، اجابتش کنم و هر که حاجت آورَد، عطایش کنم.
(إقبال الأعمال، ج ۳، ص ۱۷۴)
سلام
حتی جوری شده که نوشتن چنین متنی هم، جسارت و نترسی می خواهد. از باب الحسین، حوائج تان را بگیرید داداش حسین.
……………………………………………..
“ممد نبودی ببینی”
http://www.aparat.com/v/4b96b45cea04d1f114b2ec8cc91313b789208
مدیحه ولادت امام محمد باقر علیه السلام:
http://www.aviny.com/Voice/Madiheh/emam_bagher/emam_bagher.aspx
دیوونه داداشی؛
سروده خیلی زیبایی بود.
ممنون از سرعت و دقت عمل. 🙂
سلام….
نمیدونم چه حسی بود که امروز منو کشوند اینجا!؟ داداش سلام من بی معرفت رو به پدرت برسون و بهش بگو برام دعا کنه!
…………….
نمیدونم چی بگم در مورد متنت؟! بذار من هم یه جور دیگه بیان کنم دغدغمو! معمولا رسمه که پیرزنها رو با اسم حاجیه صدا میکنن! حاجیه فاطمه! حاجیه زهرا! حاجیه سکینه! اما حالا تو باید چند سال دیگر بگویی حاجیه چی؟!
نجوا نیوز- به قلم طاها شریعت
به مناسبت سوم خرداد آزاد سازی خرمشهر
ما را به کجا می برند…
هر بار که به قاب عکس ها یا تمثیل های شما نگاه می کنم از خود سوال می کنم که شما چه کردید که لایق شهادت شدید ، چشمهایتان جوابم را نمی دهند چون ، انگار به دور دستها خیره شده اند.
اما لبخند های ملیح و چین و چروک های پیشانیتان سوالم را زیرکانه پاسخ می دهند: درد هجری گشیده ام که مپرس
قاب عکس شهدا را بنگر که گوشه ی دیوار خانه ی مادر شهید فریاد می کند که آنها رفتند که بمانند ، تو به کجا میروی …؟
العبد المحتاج الی رحمته ربه
طاها شریعت
تقدیم به پدری آسمانی که در قطه ۲۶ بهشت ساکن شده
شهید را باید شناخت به همان لطافت گل و همان استقامت نخل های بی سر و سوخته ی کنار اروند…
باید شناخت به گرمی آتش خمپاره ۱۲۰ به مهمان نوازی سنگر های نمناک هور
به خضوع و فروتنی مین های گوجه ای که همیشه سر در خاک دارند. به وفای سیم خاردار های فکه که هنوز تکه پیراهنی از شهید را برای خود نگاه داشته است، به طراوت آبگیرهای پاسگاه زید، به صفای غروب شرهانی به محبت رمل های فکه، به خروش اروند و به شلمچه که هنوز بوی مادرمان را می دهد. نه به بی وفایی ما…
العبد المحتاج الی رحمته ربه
طاها شریعت
ایام رجبیه مبارک.
آقای مبصر کجاست؟ چرا اینجا یه طوریه؟
بسمک یا الله
ناراحت شدم از اینکه بعد از ۳ روز این متن رو دیدم!
خیلی دردمندانه و زیبا بود…
دلم برای روضه هایتان تنگ شده بود…
جزاک الله خیرا
یا ستارالعیوب
در عین زیبایی و گیرایی متن، خیلی دقیق و هوشمندانه نوشتید.
مثل همیشه حسابی استفاده کردم از مطالبتون.
ممنون!
راستی؛
کل متن یک طرف، جمله آخرتان، یک طرف:
“سکینه ای می شناسم… بی معجر… آخر… چادر از سرش کشیدند…”
لطفا نظرتونو بگید در این رابطه http://www.shahab-moradi.ir/content/view/898/50
واقعا برام مهمه.
سلام علیکم!
خیلی خیلی دمتان گرم؛
بسیار عالی
به نکتهی بسیار مهمی اشاره کردید. خدا خیرتون بده.
اجرتون با امام حسین(ع).
عالی بود.
در حد تخصصی! ممنون.
نمی دانم چرا تا اسم زیینب سلام الله می آید تنم میلرزد….زینب یعنی حماصه…زینب یعنی غرور خدایی…زینب یعنی شجاعت…زینب یعنی علم…زینب یعنی تعقل…زینب یعنی زینت علی و این مگر کم چیزی است…و اسم یعنی زینب…نام دخترم را زینب خواهم گذاشت و زینب من به یاری زینب علی دختری خواهد بود عفیف و سربلند…..
سکینه یعنی آرامش… و رقیه یعنی ارتقای مقام، صعود…
این حرف شما، حرف دل ما هم بود که چه خوب ادا کردید حقش را …
سالیانی ست که این دو نام زیبا… آه…
اما دل غافل که خود ما بی کلاس شدیم… امان از غفلت امان…
در جواب عون:
من هم نام دخترم را زینب خواهم گذاشت تا کاری زینبی کند. سال هاست که این تصمیم را گرفته ام ولی در عکس العمل دیگران در برابر شنیدن انتخاب من نارحت کننده است اما من مصمم تر می شوم به انتخابم.
متشکر آقای قدیانی حرف دل همه ی ما رو با بهترین واژه ها بیان کردید…
اجرکم عندالله
بازتاب: سکینه چه اسم قشنگی؛ | مراقبه
سلام.
خوش به حالت؛ چه حوصله ایی داری برای نوشتن!
کولاک بود.
بی نشان! گل گفتی… واقعا همینطوره…
اگر چیزی با کلاس یا بی کلاس شد نقش رسانه رو در اون نمیشه نادیده گرفت… کافیه یکی از بازیگرا یه کاری توی یه فیلمی انجام بده فوری میشه مد و همه اون کارو انجام میدن… وقتی توی فیلما اسم آدمای بدبخت بیچاره و نوکر و کلفتای خونه های بزرگ ویلایی که همیشه بهشون دستور داده میشه میشه سکینه همین میشه دیگه… هیچکس از ترس این که بچه اش توی مدرسه و دانشگاه مورد تمسخر قرار نگیره روی بچه اش نام مبارک نازدانه اباعبدالله (ع) رو نمیگذاره… خدایی هر چی مشکل اجتماعی داریم ریشه اش رو باید در صدا و سیما جست و جو کرد.
سلام آقای قدیانی؛
شاگرد نوپا و نوقلمت، دردی مشابه را روایت کرده، و درمانی را توصیه…
http://gholameaftab.blogfa.com/post/26
اگر صلاح دانستید، یاریم کنید…
التماس دعا، یا علی…
سلام
من هم اسمم سکینه ست
و بهش هم افتخار میکنم………
اسم من سکینه است و همش اسممو مسخره میکنن با جوک و فیلم طنز مردم واقعا بی فرهنگ شدن
ان شاءالله بزودی نام فرزند من هم «رُقَیّه بانو» خواهد شد