نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».
۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
…
اسم پسرم را” حسین” نگذاشتم .گفتم هروقت صدایش بزنم “حسین” دلم خون می شود
گفتند یعنی چه… گفتم می ترسم برایم عادی شود و دیگر دلم خون نشود . امشب که شما نوشتید می گویم :نکند جواب من به خودم از آن “چیزی نگفت”های شما باشد. و اینکه شاید اصلا باید “حسین ” می گذاشتم تا هر بار که صدایش می زدم دلم خون که چه عرض کنم…
سلام علیکم
دوست داشتم وقتی برای نخستین بار نظر می دهم اولین نفر هم باشم.البته سوء تفاهم نشود من اولین بارم نیست که به وبلاگ پرهیجان و متفاوت شما سر می زنم.همیشه مطالبتان را چه از طریق وبلاگ و چه از طریق روزنامه دنبال می کردم.امشب هم بی خوابی به سرم زد و تصمیم گرفتم تا صبح بیدار باشم.ان شاءالله
خواستم ضمن تشکر از جهاد فرهنگی شما بگویم کسانی که نام مبارک ائمه را یدک می کشند و یک چنین سعادتی بدون اغراق نصیبشان گشته مسئولیتی مضاعف خواهند داشت و این ترس جدا از افتخاری که برای آن ها دارد همیشه قرینشان است که نکند جوری رفتار کنند که اهل بیت علیهم السلام از آن ها روبرگردانده و دلشکسته و ناامیدگردند.
در آخریک رباعی از پدیده ی رباعی فارسی میلاد عرفان پور تقدیمتان می کنم:
از لال ترین لال ها لالترم
از هرچه اسیر بی پرو بالترم
هر لحظه بدون او هزاران سال است
ای نوح! من از تو هم کهنسال ترم
***********************
خود را که به خلوتی رساند خورشید
از داغ،دلش را بتکاند خورشید
گفتیم غروب کرده اما انگار
رفته ست نماز شب بخواند خورشید
به جای آقا سید (هرچند که آقا سید اینموقع پیام بی زرگانی نمی رن)
بازدید امروز: ۳۸۳
افراد آنلاین: ۱۰
سلام .سال نو مبارک……راستش اسم دختر جز فاطمه وزهرا برای دختر خانم ها کمه .من به شما نمیگم البته .ولی خب اینطوریه .بعد به نظر من اسم سکینه به معنی آرامش هست یعنی خود ابا عبدالله هم اصرار به اسم فاطمه نداشته اند شاید.
استفاده نکردن از القاب ایشان مثل راضیه …مرضیه ….صدیقه ……طاهره…..ریحانه ….غیر ممکن است.
آخه خودت بگو می شود اسم همه ایرانی ها باشد فاطمه !!!!
یعنی از آن حرف ها بود حاجی ها!!!!!!
برای تعیین نام دخترم که در ایام غدیر به دنیا آمد، نزد یکی از علما رفتم. ایشان دخترم را «محدثه» نامیدند و تصریح فرمودند که مهمترین حدیث شیعه همین حدیث غدیر است و برترین محدث این حدیث حضرت صدیقه طاهره بوده اند.
نام “محدثه” مختص حضرت «فاطمه زهرا» و حضرت «فاطمه معصومه» سلام الله علیهما است. و اتفاقا در خانه ما هم فاطمه است و هم معصومه و هم زینب و هم …
باز هم صدرحمت به نام “محدثه”
کاش جای محدثه یک اسم دیگر می گذاشتی!
توجیه خانمی در تعیین اسم “آتنا” این بود که این اسم در قرآن آمده:
ربنا آتنا فی الدنیا حسنه…!!!!!!!!!
سلام
ببخشید ولی کی گفته رقیه اسم بی کلاسیه ،من که خودم عاشق این اسمم . هم شیفته این نام هستم و هم شیفته صاحب اصلی آن ،بنت الحسین
راستی من اولین باره که دیدگاهمو می نویسم . حدودا ده ماه می شه که زائر این قطعه بهشتی هستم ولی تا حالا سعادت نداشتم که سلامی عرض کنم .
ممنون به خاطر همه متن های ارزشمند شما که منو از خوندن وبلاگ ها و سایت های بی ارزش بی نیاز کرد .
اجرتون با امام حسین
احسنت برادر
عالی بود
درد دین، نعمتی است که به هر کس ندهند
سلام بر حسین*
سلام داداش ، راهی نور بودم به لطف شهدا لذا دیر رسیدم، اگر صلاح دیدید این را هم بهاریه ما حساب کنید:
به یاد قبر های عشق بازی
وقتی از شهیدان می نویسم، امکان ندارد که در گوشه ی ذهنم ،پادگان دوکوهه تداعی نشود،
پادگانی که شب ها و روز های زیادی را با رزمندگان زندگی کرده است و در خوشی ها و
سختی ها همراه آنها بوده است . پادگانی که دیده است وقتی یک بسیجی در ساختمان
هایش خود را تنها و بدون همسفران شهیدش می بیند ، چه حالی پیدا می کند . . .
اما حسینیه گردان تخریب را حال و هوایی دیگر است ، در آن جا خوب درک می کنی این کلام را
که: شرف المکان بالمکین . حسینیه گردان تخریب مساوی است با نام سید مصطفی ، اگر از
أخوان پناهیان در مورد او بپرسی حرف هاو خاطره ها دارند از آن سلاله حضرت زهرا س، که
عملیاتی که او پرواز کرده بود، از منفورترین عملیات ها بود نزد بچه ها ،
مگر چه کرده بود بود سید مصطفی بادل ها ؟
از دوکوهه گفتنی ها زیاد است، اما صبحگاه دوکوهه وصف ناشدنی است ، باید باشی و بدوی
وببینی چه قدر لذت دارد همرنگ شهدا شدن و از شهدا تقلید کردن ، و بعداز صبحگاه حاج احمد
پناهیان بگوید که : دوکوهه یعنی له کردن منیت و خراب کردن این شخصیت کاذبی که برای خود
درست کرده ایم ، و عاشق خدا شدن …
کجایی حاج احمد که کله سحر نگذاری بخوابیم و زیارت عاشورا برایمان بخوانی و بگویی :آن زمان
مگر میشد کسی زیارت عاشورای بعد از نماز صبحش ترک شود؟!
کجایی حاج احمد که در صبحگاه فریاد بزنی :” فدات بشم من ” و ما از دل و جان بگوییم: “امام”
کجایی که دعای فرج را در حال دویدن بخوانی و ما تکرار کنیم … اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین
….
دوکوهه باصفا بودی و زیبا
چرا حالا شدی تنهای تنها؟
اما منتظر باش، که صدای قدم های ظهور از بحرین و یمن به گوش می رسد
چه یاداوری تلخی .مدتهاست که پشیمانم ازاینکه چرا نام یکی ازدو فرزندم محمد نیست . انها غلامرضاومحسن هستند ولی همیشه فکر میکنم چرا محمد محسن نه.
سلام خدمت برادر عزیز
درد دل بسیاری را بیان کردی
اشاءالله این قلمت که بر این درد زدی فتح باب این تحول بزرگ در خانواده ها گردد همچون تحول بهار بعد از زمستان
که شک نکن اگه این قلم فقط و فقط برای خدا باشد حتما خواهسد شد
یا حق
م.ف
سلام
به موضوع خوبی اشاره کردید
من اسمم معصومه است . بچه که بودم یه سری برخوردها باعث شده بود روی اسمم کمی (فقط کمی) حساس بشم تا اینکه مامانم قدغن کرد کسی از اطرافیان اسم من رو شکسته صدا بزنه بعد از آن دیدم اگه اسمم رو درست صدا کنند چقدر هم زیباست.
ضمنا تاثیر مستقیم این اسم رو روی شخصیت خودم دیدم و خیلی ها به این موضوع اضعان دارند ،به قول مادر یکی از دوستام یه بار بدون مقدمه برگشت به من گفت تو هر چی داری از صاحب اسمت داری.
الان هم بعضی از اطرافیانم(همکارا و دوستان) که فکر می کنن آدمهای روشن فکر و باکلاسی هستند سعی می کنن من رو با اسم کوچیک صدا نکنن ولی برام مهم نیست مهم اینه که خودم عاشق صاحب اسمم(حضرت معصومه) و اسمم هستم.
هرچند دلم پره از رسانه ملی که اسم معصومه رو همیشه برای کلفت ها و بدبخت بیچارها انتخاب می کنند و اگه برای یه آدم با سطح زندگی متوسط هم انتخاب کنند مثل سریال یکی از شبکه ها در نوروز امسال ، اطرافیان آن فرد، آن فرد رو به هر اسمی صدا می کنند جز با اسم کاملش !!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام علیکم
مدتها بود اینجا نیامده بودم. سال نو مبارک. دغدغهتان درست است و به حق. این ماجراها از وقتی شروع شد که ما باکلاس شدیم! رفاهمان بیشتر شد؛ شاید هم بیشتر نشد ولی تجملاتمان بیشتر شد. یکی از استادان باحالمان یکبار سر حضورغیاب اسم ها را نگاهی کرد و گفت: یک زمانی اسمهای دانشجوهام بود خسرو و ایرج و … ، اوایل انقلاب اسمها شد ابوذر و روح الله و …، حالا هم اسمها شده مریم و فاطمه و زینب و ….این مریمها و زینبها و علیها و حسنها هستند که اسم بچه هایشان شده اینهایی که گفتید. اسمها یک جورهایی نشان میدهد اوضاع اجتماعی و سیاسی مملکت را.
سلام
بحث جالبی بود.این نکته را هم می توان اضافه کرد که در اختلاف فرهنگی بین نسل جوان و پیر کنونی، اسامی بزرگ تر ها در خانواده های مذهبی معمولا اسامی ائمه و کوچکترها در مقیاسی خیلی کمتر چنین است.این درد نیست که کسانی که نام فرزند خود را انتخاب می کنند اصلا زیبایی نام خود را درک نکرده اند..!؟
محدثه و عطیه که از القاب خانم فاطمه ست. نرجس هم که اسم مبارک مادر آقا امام زمانه اینا رو دیگه چرا نوشتی داداش؟!
نکته ی لطیفی بود
اسنفدیار آخرش جیگرم و حال اورد ،ای ول
نادر، سیمین، اسفندیار … فاطمه، فاطمه، فاطمه … …
چقدر نکته داشت این متن …
سلام
حالا جالبه که تو شناسنامه یه اسم میزارن و به یه اسم دیگه صدا می زنند! مثلا میگن شناسنامه اسمش رضاست اما آرسین صداش می زنیم. یا تو شناسنامه گذاشتیم ایلیا ولی کارن صداش می زنیم…
خدا رو شکر که اسامی بچه های فامیل ما همه اهل بیتی اند.
محمدعلی و محمدصالح
فاطمه و مهدیار
محمد مهدی و فاطمه حسنی
و ابالفضل
چه قدر این متن بر دلم نشست، شاید چون درد نوشت بود.
آخرش معرکه بود.
«حضرات تازه به دنیا آمده»هم خیلی بامزه بود ،خداکند اما هیچ کدامشان فردا آقازاده فراری نشوند.
آقای قدیانی اگر امکانش هست ،برایمان از ابن پسته هم بنویسید.حالادرست است که او بی غیرت است و روزهای خاصی آبجیش بنت پسته را می فرستد برای خرید شب عید و ساندویچ ،اما واقعا دوست دارم بدانم الان دارد چه غلطی(باشدت و غیظ) می کند در لندن و آیا سرکشی اش به واحدهای دانشگاهی تمام شده است یا نه و باز هم آیا، بلاخره مدرک دکترای کودتای مخملی اش را گرفت یا نه؟
سلام داداش حسین. به موضوع جالبی اشاره کردید. با هم که تعارف نداریم خیلی ها این روزها بعضی از اسامی رو بی کلاس میدونن.
یکی از دوستان گفتن صدا و سیما اسم “معصومه” را برای کلفَتها استفاده میکنن. حق با شماست. صداو سیمای ما کلا مفت هم نمی ارزه، شما سریال نوروزی شبکه یک را ببینید، ببینید که نام چند امام معصوم مورد تمسخر قرار گرفته؛ واقعا شرم آوره….
و اما بعد اینکه
چرا بعضیا ها متنو درک نکردن؟! کلا خوشتون میاد انتقاد کنید، نه؟ مهم نیست موضوع چی باشه، مهم اینه که شما انتقادتونو بکنید، چقدر از بعضی کامنتها لجم میگیره.
به هر حال من اگه جای اون خانوم بودم میگفتم بچه خودمه ،نه ماه من تو شکمم داشتمش اسمش روهم خودم اجازه دارم هرچی دلم بخوادبذارم شما لطفا دخالت نکنین
اصلا چه معنی میده ما ایرانی ها عادت بدی پیدا کردیم توکاری که بهمون ربطی نداره هی دخالت کنیم؟؟؟؟
بعدشم به شخصه معتقدم بایداسم متناسب با مکانی که زندگی میکنیم باشه و بسته به شرایط اجتماع
اسم نبایدباعث سرشکستگی کسی باشه
رقیه یا سکینه اسم بدی نیست اما نه برای مردم ایران ، این اسم شاید تو کشور خودشون معنی خوبی میداده باشه امادر ایران فقط باعث تمسخر و در نتیجه نفرت طرف از دینش میشه
پس بهتره که همون طوری که عرف ایجاب میکنه زندگی کنیم
بعضی وقتا اینجوریه… یعنی طرف ترجیح می ده یه اسم با معنی و قشنگ غیر مذهبی بذاره رو بچه اش تا یه اسم مذهبی… خب این بده… که فکر کنیم کلاس نداره!
ولی نمی شه اسم همه ام فاطمه زهرا باشه که… امام ها هم همیشه اسم بچه هاشونو فاطمه و محمد و علی نمی ذاشتن که!
یادمه یه چیزی قبلنا خونده بودم، یکی میره پیش یه امام معصومی می گه اینکه ما اسامی شمارو برای بچه هامون انتخاب کنیم اثری هم داره؟ امام میگن معلومه، مگه دین چیزی جز محبته؟
این خیلی بده که ادم خودشو یه سروگردن از بقیه بالاتر بدونه
من از اون دسته آدمائی بودم که “میانه رو” به حساب می آم
یعنی هم بروبچ بسیج دانشگاه باهم مچ بودن هم بچه های جبهه اصلاح طلب ودوم خردادی
اصلا افراط و تفریط کارجالبی نیست و خب نیست ادم تک بعدی بار بیاد
شما زیادی مذهبی هستین واین به خودتون ربط داره و نه من نه هیچ کس دیگه ای حق نداره شما رو به سخره بگیره ، اما وقتی یه سری ادما میان و یه سری وب لاگها رو به سخره میگیرن خب نتیجه میشه جواب توپ تانک هست و….
اینجوری میشه که حرمت ها شکسته میشه
خوب نیست ادم برا هر کارش توجیه داشته باشه ، شایداشتباه میکرده باشه
من وب لاگ شما رو هم لینک کردم وب لاگ دوستان اون ور آب و با دیدگاه مخالف شما روهم
هر دو روهم میخونم
میخوام بدون. م چی به چیه
قضاوتم هم برا خودم با ارزشه
به همه هم احترام میذارم
اگه هم ازدیدگاه کسی خوشم نیاد دیگه نمیخونم اما نمیام بهش چرت و پرت بگم
بهتر ه با هم کنار بیایم
کارتون اشتباه بود که به اون خانوم گفتین اسم بچه اتون جالب نیست و بذارین زهرا
شانس اوردین اون خانوم من نبودم !!!
سلام.بعضی ها رو دیدم که اسم دخترشون رو می گذارن پانته آ،ولی توی شناسنامه(!!!) زهرا
در ضمن “مکتب”اسم دختر یا پسره ؟
راهنمایی:فامیلش”ایرانی”هست واسم باباش”اسفندیار”
من هم احساس می کنم بعضی دوستان متوجه باطن متن نشدند شاید.آقای قدیانی نگفتند که همه ی ایران شود فاطمه و زهرا بلکه به نظرم بیش تر اشاره شان به مظلومیت اسامی چون رقیه و سکینه و خدیجه بود که این روزها داریم جفا می کنیم به این نام ها و جایشان را داده ایم به اسامی با کلاس تری به زعم خودمان و بعد ، اگر بشود که همه ی ایران شود فاطمه و زهرا چه شود! یعنی می شود که بشود و اگر شود چه شود.
الــــــســـــــــــــلام علـــــــــــــــیکــــــــــــــــــ یا اهــــــــــــل الــــــــــقطعه
بازدید امروز: ۱۲۲۲
بازدید دیروز: ۱۳۰۸
افراد آنلاین: ۲۵
بازدید کل: ۱۴۵۳۷۹۶
یاد مطلبی افتادم.یکی از اساتید ادبیات می گفت: یکی از آشنایان پیشم آمده و گفته دختری ۵ ساله دارم و اسمش را “ریما” گذاشته ایم اما معنی اش را نمی دانیم.دیگران هم می پرسند معنی اش را .معنی اش چیست؟آن استاد هم می گفت رفتم و در کتب فرهنگ لغت گشتم و دیدم ریما یعنی “کرگدن” .به آن بنده ی خدا هم که گفتم خیلی ناراحت شد که حالا من چه کنم؟ و آن استاد می گفت بهش گفتم پنج سال پیش باید فکرش را می کردی.
سلام برادرم ، فکر می کنم تند رفته اید . ببخشید . شنیده ام در هر زمانی یکی از اسامی حضرت زهرا (س) را خداوند بر سر زبانها قرار می دهد . در این زمان بهد از آن شعر زیبایی که در مورد حضرت گفته شد اسم یاس و یاسمن را خیلی ها به عشق یگانه یاس حضرت رسول (ص) بر دخترانشان گذاشتند یکی هم خود من ، دخترم سیده یاسمن است . راستش را بخواهید ، شما نور دیده ما ولی ……
سلام
وقتی اسم دوقلوهایم را احمدرضا و علی مرتضی گذاشتم خیلی ها رو دل
کردند و هنوز هم اسمشان را نمی توانند کامل بگویند چون مثلا سخت
است !!!
ولی خودمان همیشه بخاطر این اسامی زیبا خدا را شاکریم
راضیم ازت همینطوره که میگی البته همش ناشی از جهله
بلاخره دوره زمونه عوض شده ، این جوری که نمی شه !
دلت پاک باشه
اصلا این جوری ریا هم نمی شه …
ما که نوکر حضرت زینب هستیم اما دیگه نمیشه که …
.
.
.
.
باشه ما که به روی خودمون نمیاریم
درد این عده چیه
شما می خوای خودتو گول بزنی خوب از دست من کاری بر نمیاد …
اگه قسمتم بشه ازدواج کنم واگه قسمتم بشه دختر دار و پسردار بشم اسم پسرمو میذارم” علی” و اسم دخترمو میذارم” زینب”…
با توافق همسرم البته این کارو میکنم
توکل به خدا…
از همون بچگیام اسم پسرمو علی انتخاب کرده بودم والان چند ساله اسم زینب رو هم واسه دخترم…
دعا کنین بشه.
چقدر من و دوستان “تو هم چیزی نگو… ” را رعایت کردیم. البته شاید” به من بگو؛ “را بیشتر دیدیم.
در هر صورت ما آدمها انگار حس همدردی مان زیاد درد می کند و به خاطر این جمله تان اینهمه نظر دادیم ” بر اساس یک درد نوشتم. درد واقعیت است، …من زیاد درد نوشته ام تا به حال. ”
در هر صورت به خودم و دوستان عرض می کنم ، در مورد نوشته های آقای قدیانی خوبست گاهی “تو نگران این طرف خط باش. آن طرف خط را ول کن! “
ایراد اصلی در فرهنگ سازان جامعه است که در راس آنها تلوزیون قرار دارد
آه.
حالا “یاسمن” که خوبه اون “نازنین زهرا” و “نازنین زینب”ها خیلی دردآور هستند.
ولی یک چیزی بگویم درباره ی نام شما.
شما اگر “حسین” نبودید واقعا واقعا واقعا یک چیزی کم داشتید…
از خود شما سوال دارم اقای قدیانی شما اسم اقا پسرتان را چی گذاشتید؟یادمه تو یه سایت یه عکس از یه پسر حدودا ۴-۶ ساله دیدم که اسمش مذهبی نبود (متاسفانه الان دقیقا یادم نیست چی بود)و پایینش نوشته بود پسر حسین قدیانی !!!!!!!
امیدوارم شما مصداق بعضی از ملاها نباشید.
حسین قدیانی: حنانه خانم! پسرم کجا بود؟! بچه ام کجا بود؟! من خودم هنوز بچه ام و اصلا دوست ندارم بابا شوم.
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.
این سلام به این بلندی به خاطر اینکه اینقدر خوشحالم که بالاخره پس از مدتها تونستم
نظر بنویسم……
واقعا از ته دل ازتون ممنونم , جایی که آدم بتونه حرف دلش بخونه خیلی حسه قشنگ و ارامش بخشیه………
منم می خوام تو مسابقه بهاریه شرکت کنم اما نمیدونم چیکار کنم و کجا بنویسم
بی زحمت راهنماییم کنیین…..
راستی؛واسه ما بچه کنکوری های ۹۰ زیاد دعا کنین………..
“یا علی مددی”
سلام به همگی
بدترین لحظاتی که در قطعه هستم موقعیه که یک متن را میخوانم و کلی کیفور میشم بعد میرم در بخش نظرات و میبینم پیام متن دریافت نشده و تازه با قیافه حق به جانب انتقاد و توبیخ هم میکنن. اوج حال گیریه!
حسین آقا در این متن کوتاه به یک بلیه در جامعه اسلامی اشاره کرده: “نفاق پنهان” است که انسان ز یک طرف میخواهد مذهبی باشد و از یک طرف هم حاضر نیست هزینه های آن را بپردازد. و یکی از عرصه های بروز آن در نام گذاری هاست وگرنه هیچ کس نمیگوید باید تمام اسم ها علی و فاطمه باشد و حتی سیره علما و مراجع ما هم این نبوده است چه برسد به مردم عادی.
آقای امیرخانی در کتاب “بی وتن” خیلی زیبا اشاره کرده بود به این بلیه, در قالب شخصیت خشی که اسمش را مثلا از آیه قرآن گرفته بود: و خَشِیَ الرَُحمن بالغَیب
سلام
خسته نباشید. واقعا به مطلب خوبی اشاره کردین.
“فاطمه,فاطمه است……”
یا علی مدد.
خصوصی یا عمومی اش به عهده ی شما.
“-گذاشتیم “یاسمن” هم باکلاسه، هم مذهبیه! همم اینکه یاس بوی حضرت زهرا رو می ده دیگه!”
خدا وکیلی اِند دلیل بود ها.
یه دوست دارم خیلی دختر خانمیه خیلی مهربونه. اسمش هم “یاسمنه”. زرتشتیه. سه ساله دارم صداش می کنم تا حالا یه همچین چیزی به ذهنم نرسیده بود!!!
اینکه این متن با برداشت های مختلف روبرو میشود کاملا طبیعی است .
اما دوستان این متن نام های غیر مذهبی شما و ما را به چالش نکشیده بلکه
نیتش این بوده که تلنگری به باورهای غیر عملی ما بزند بلکه جائی و در زمانی
که خدا بخواهد کارگر بیافتد .
مطمئن باشید که نام همه شماها که در این قطعه مقدس و مزین به نام شهدا فعال و پا کار هستید در دفتر فرشتگان خداوند با خطی بسیار زیبا نوشته شده است .
اما روز قیامت ممکنه همه چیز برای شما یر به یر شده و شما دربدر دنبال یک راهی میگردید که درب بهشت را نشانتان بدهند .
آنوقت این احتمال را بدهید که بگویند این بنده ما به خاطر اینکه
در دنیا هر وقت صداش میکردند نام یکی از ائمه و اولیاء و محبوبین درگاه ما را میبرند
ما هم بهمین دلیل اکتفا میکنیم ، پس ببریدش طرف بهشت .
آنجاست که هوشنگ با دو دنیا حسرت تمام به شما نگاه خواهد کرد .
افتخار نام ارباب برازنده هر کسی نیست .
نتیجه گیری آخر متن هم ربطی به نام و اسامی و … ندارد . موضوع را باید بگیری !!
سلام برادر
اینکه شما نوشتی که خیلی خوبه
پس بیا برات افشا کنم
که دیگه امسال به برکت صدا و سیما، هستی و ستایش از فاطمه بیشتر مقبولند
بازم خدا پدر و مادر اون بنده خدا یاسمنیه رو بیامرزه که حداقل می خواد خودشو راضی کنه
برای خیلی ها دیگه این چیزا مطرح نیست
اوضاع خیلی بی ریخت تر از این حرفاست
مگه نه اینه که اسامی نشان از فرهنگ خانواده ها دارن. و مگه نه اینه که بچه های همین خانواده ها فردا رو می سازن
ای کاش سال نو زندگیمونو متحول می کرد و زمین مرده دلهامون زنده می شد ویحی الارض بعد موتها
راستی برادر فکر کنم خدا بهت فرزند داده والا ثبت احوال رفتن موضوعیتی نداره. در هر حال مبارک باشه. هم نوگلت هم سال نوت
با سلام
من فکر میکنم آقای قدیانی در ابتدای این نوشته اشاره فرمودند که من با بعضی از خانواده ها کاری ندارم و روی سخن من با خانواده حزب الهی هاست….پس نتیجه میگیریم آنهایی که از نظر ایشان در مورد بعضی از اسامی مکدر شده اند نباید این موضوع رو به خود بگیرند آنها میتوانند خود را آنطرفی حساب کنند و هر اسم مورد علاقه ای را برای فرزندشان انتخاب کنند….بیایم به نظرات هم اخترام بگذاریم
با عرض سلام
« حسین قدیانی: حنانه خانم! پسرم کجا بود؟! بچه ام کجا بود؟! من خودم هنوز بچه ام و اصلا دوست ندارم بابا شوم. »
برادر من انشاالله که خداوند توفیق پدر شدن را به شما عطا فرمایند.
سلام
ماه رمضون قبلی شب وفات حضرت خدیجه حاج اقا حائری زاده در غربت حضرت گفته بد مثلا الان چند تا خدیجه اینجا داریم؟ که تو اون جمعیت شبهای ماه رمضون ارک که حزب الهی های واقعا خاص هم میرن فقط یک نفر خدیجه بود.
بگذریم از اینا! خدا وکیلی تو رو به صاحب اسمت قسم آقای قدیانی شما و خانمت کدوم اینا رو حاضری بذاری رو بچه ت؟خدیجه؟سکینه؟رقیه؟ با تموم غربت احترام ومظلومیتی که این سه اسم دارن؟!!!!!!!
دخترام : زینب هشت ساله ، فاطمه یک ونیم ساله هردوشون فدای یک تارموی مهدی فاطمه
داداش حسین ای ول کامل گرفتیم چی می خوای بگی . دقت داری ۴ ، ۵ ساله کتابهایی که به ترویج اسامی ایرانی با مفهومشان کمک می کنند چقدر زیاد شده .
تازه اینکه چیزی نیست یکی از اقوام ما مغازه ای داره که جدیدا اومدن گیردادن که حتما باید اسم مغازه ات را یک اسم ایرانی انتخاب کنی اون هم اسم “متین” را انتخاب کرده . حتی مغازه های دیگر که توی اون پاساژ بودن وقتی خواستن اسم “توحید” یا یک اسم دیگر اسلامی را انتخاب کنند اجازه ندادند و با بی شرمی تمام گفته اند : حتما باید اسم “ایرانی ! ” باشد .
سلام به داداش حسین بسیجی ها و سید احمد بزرگوار …
عیدتون هم مبارکــــ
یکی از آشناهامون که طلبه است از بچگی اسم فاطمة الزهرا رو خیلی دوست داشت اسم دخترش رو گذاشت فاطمة الزهرا اما قبول نکردند قسم خورد گفت شناسنامه براش نمی گیرم.بعد از یک ماه بالاخره موفق شد.حالا با یک عشقی صدا میزنه فاطمة الزهرا…
داداش حسین چه اشکال داره که بابابشی مثلااگه خدایه پسربهت بده شماهم اسمشوبذاری حسن بعدش که توشهیدشدی ایشالا، یه وبلاگ میزنه به اسم قطعه ۱+۲۶ اونوقت بچه های ماکه کامنت میذارن می گن یادباباحسین به خیر
” ابولفضل قادری میگوید:
۹ فروردین ۱۳۹۰ در t ۱۲:۱۸
سلام
ماه رمضون قبلی شب وفات حضرت خدیجه حاج اقا حائری زاده در غربت حضرت گفته بد مثلا الان چند تا خدیجه اینجا داریم؟ که تو اون جمعیت شبهای ماه رمضون ارک که حزب الهی های واقعا………….”
حاج آقا قادری, ایشان آقای شهاب مرادی بودند که این کار را انجام دادند…
با سلام
همه واژگان مطلبت و همچنین تمام حقیقت درون مطلبت خوب بود بجز جمله آخر که بعضی ها از کودکی اسفندیار بودند .
برادر دشمنی با یک شخص نباید منجر به ظلم به هم نامان یک شخص گردد .
آیا در نام هیچ یک از شهیدان ما نام اسفندیار و یا مشابه به آن نیست؟
باید ببخشید این از علاقه ما به شما است که اینچنین نکته گیری می کنیم . ولی شما را بخدا ایا لازم بود در پایان این متن زیبا این جمله نامربوط به متن اضافه گردد؟ آیا نمیشد که یک پست دیگر برای مشائی کار کنی ولی نام او را به هر مطلب زیباا ین چنینی نیافزائی؟
این اتفاق واقعی که ازش نوشتی نشون دهنده یک حقیقت است.. مردم ترجیح می دن به چیزهای دیگه ای افتخار کنند. و این گام ها محتاط اولیه است. یعنی خوانواده هنوز اسم برآمده از فرهنگ مذهبی رو انکار نمی کنه ولی یه جوری می پیچونه! اسم عربیه جدید می گذاره فکر می کنه مذهبیه! یا خب خیلی ها هم که کلا طرف این جور اسم ها نمی رن.
این ها یعنی این فرهنگ مذهبی و مذهبیون ( اگر بخوام از مذهب جداش کنم) داره اعتبارش رو از دست می ده. خیلیییییییی توی جامعه ی ما واضح داره این اتفاق می افته… این یه مثالش بود.
به نظر من یکی این اتفاقی که داره می افته طبیعی ترین اتفاق هست با این اوضاع…
انصافتون رو شکر!
حضرت فاطمه زهرا(س)، از جانب خدا براشون ده تا اسم اومد، که یکی ش “محدثه” بود.
کم لطفی کردید این اسم رو در کنار آتنا و یاسمن و . . . قرار دادید.
این نقد من به اینکه اسم خودم محدثه است اصلا ربطی نداره ها.
راستش دلمو سوزوندید.
از بس که اسمم مثل صاحبش مظلومه.
من هم سن انقلابم. ولی تا ده، دوازده سالگی، حتی پیش دکتر که می رفتم، باید براش هجّی می کردم!!!
یعنی حتی تحصیلکرده ها هم بلد نبودند بعضی از اسامی حضرت فاطمه رو بنویسند . . .
سلام
زمانی که بعد از هخامنشیان یونانیان بیگانه ایران را اشغال کردند این اشکانیان بودندکه آنها را از این سرزمین پاک بیرون راندندو حالا به این امید نام پسرم را اشکان گذاشتم که او و اشکانیانی نو این عربهای در لباس ایرانی را که که بر سرزمین اهورامزدا خیمه زده اند از این سرزمین برانند هر چند عجالتل خودمون دست به کار شدیم
سلام به اهالی قطعه ۲۶
بشکنه کمر ریا!!! ما همسایه بغلیتون هستیم از قطعه ۲۴
جدا از مفهوم اصلی بحث، به نظر من القاب حضرت هم خیلی مهمه. چه خصلت هایی باعث شد یک بشر زمینی بشه بی بی دو عالم؟!! و دلیل خلقت عالم هستی.
طاهره بودن، صابره بودن، منصوره بودن، شریفه بودن،معصومه بودن، مطهره بودن،فهیمه بودن، حنانه بودن، حانیه بودن،کوثر بودن و … و از همه مهتر طیبه بودن…
اتفاقا به نظرم القاب حضرت مظلومن. شاید ۲۰ تا فاطمه تو فامیل هست که تو صدا زدن اشتباهشون می گیرن، اما یه کوثر (صاحب خیر کثیر) نیست یه حانیه (دلسوز فرزندان) نیست
بدا به حالتان که در این وضع و اوضاع که دین ما اسباب دنیای بعضی ها شده “درد”تان این است و فکر می کنید درد دین دارید!
آن بندگان خدا که در عین ارادت به اهل بیت اسمی مناسب با زبان خودشان برای فرزندشان انتخاب می کنند و به شکلی آن را به مرادشان منسوب، اجرشان با همان صاحب اسمی که به قصدش نیت کرده اند. شما این وسط چطور به خودتان حق می دهید که به جای آن بزرگواران بگوید نیتشان مقبول است یا نه؟ درد دین ما این است که همه خود را در امر دین صاحب نظر میدانند.
الحمد لله که اسم دخترم رو فاطمه زهرا گذاشتم
بعضی ها صداش میکنند فاطمه الزهرا حال میکنم
در دنیای مجازی اولین باری است که اسم واقعی ام را نوشتم هر چند این اسم هم مورد تایید شما نبود
در هر صورت متاسفم برای شما و دیدگاهتان کاش یاد می گرفتیم که مذهب در مراممان و کردارمان باشد نه تنها در ظاهرمان و قلممان و گفتارمان و اسممان که اگر اینگونه بود این متن به گونه دیگری نوشته شد
سلام
من ترجیح می دم اسم بچه ام ایرانی باشه، البته ما جز اون خانواده هایی هستیم که به قول شما معلوم الحالیم ( یعنی …. ) … خیلی خوب بود اگه به جای این همه واژه عربی شما هم سعی کنین ایرانی باشید و بمانید!!! ما هم مثل اعراب یک تاریخ پشت سرمون هست که باید ازش محافظت کنیم نه اینکه خاکش کنیم … روی حرف من با شماست که اسامی اعراب را به نام های زیبای ایرانی ترجیح می دهید … خود شما!
من اسم دخترم آمیتیس و پسرم آریا ست و هر دو با افتخار اسم خودشونو می گن و می گن که ایرانی هستند معنی اسمشون رو هم می دونن.
اسم فاطمه زیباست ، رقیه و سکینه و … کاترین و رز و مایکل هم قشنگ اند ، اما بزارین هر کشور و زبانی فرهنگ خودشو داشته باشه.
باتشکر ازجناب قدیانی با پاسخ داده شده به ساکتینی که هر جا مصلحت!!!!بدانندفنگ میاندازندوشیپور گوششان را هم بر عکس میگزارندکه حقایق را نشنوند!کدام مصلحت؟ کدام نظام؟ تاکی؟بی انصافی!!!تا کی؟ بی احترامی به مردم در قالب طرفداری از انها!
خیلی ها تو شناسنامه زهرا و فاطمه اند ولی فقط در شناسنننننامه.عموی محمدم خداوند دختری به انها عطا کرد همه میگفتن نامش را فاطمه گذاشته اند ولی وقتی نوزاد را فاطمه صدا زدیم خانمش بسیار ناراحت گفت فاطمه دیگه چیه ؟اسمش هلیاست.انگار ننگ داشت از گفتن نامش که فاطمه بود.
نام فاطمه را درست بازگو نکردید.
کاش یه نفر دلش برای فرهنگ و اصالت و اسامی ایرانی می سوخت… ای کاش…
اسم اصلی من ساحل هست. ولی من از اسم کوثر خوشم میاد. البته آدم مذهبی نیستم ولی اسم کوثر یه اسم فانتزی هست. به خاطر همین از همه خواستم منو کوثر صدا کنند. عاشق کوثرم.
مگه اسم صدام، “حسین” بود آدم خوبی بود؟؟؟؟
به به از اسم «فاطمه»
سلام
من خودم اسم فاطمه رو خیلی دوست دارم و اگه اسمم فاطمه بود خیلی خوشحال میشدم ولی با این متن، من بهم واقعا برخورد!
الان من اسمم یاسمنه؛ گناه کردم؟ چرا اینقدر برنده نقد میکنید؟
آیا اسم «عطیه» از القاب حضرت فاطمه است؟!
از صمیم قلب خوشحالم که سعادت داشتم و اسم «فاطمه» رو روی بنده حقیر گذاشتند.