گزارش «وطن امروز» از «آر. کیو ۸۸»

محمدمهدی تقوی: «آر. کیو ۸۸» با زیرنویس «مرور فتنه به زبان طنز» کتابی در ۳۷۵ صفحه به قلم حسین قدیانی است که توسط موسسه فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی به زیور طبع آراسته شده. در پشت جلد کتاب آمده: «بهار ۹۱ در قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران، مادر شهید حسین غلام کبیری، هنوز در چشمانش قطرات اشک، خشک نشده بود که گفت: فتنه برای سران فتنه، براندازی نشد، ولی برای جگرگوشه ۱۸ ساله من، شهادت داشت». همین چند کلمه برای معرفی مختصر و مفید از محتوای کتاب کافی است. اصولا ترکیب «طنز فتنه» یعنی آمیخته ای از خنده و گریه. اشک برای جگرگوشه ۱۸ ساله و بسیجی مظلومی که به دست منافقین به شهادت رسید، بی آنکه آخرسر معلوم شود قاتلش که بود و چه شد؟! شرح مظلومیت بچه های بسیج بماند برای مجالی بعد، اما این اشک، بسی خنده دار است، آنجا که فتنه برای سران فتنه، همه چیز شد الا براندازی! دفعه اولی که «آر. کیو ۸۸» را دست گرفتم، کمی این انتخاب نوشته پشت جلد برایم عجیب بود. توقع داشتم نویسنده محترم، بخشی از طنزهای کتاب را ضمیمه پشت جلد کتاب کند، اما اندکی که بیشتر در سخن مادر شهید حسین غلام کبیری دقت کردم، متوجه دلیل انتخاب نویسنده شدم. عبارت «فتنه برای سران فتنه، براندازی نشد، ولی برای جگرگوشه ۱۸ ساله من، شهادت داشت» که برگرفته از مقدمه کتاب به قلم نویسنده است، اوج خنده و اوج گریه را به موازات هم دارد.

حسین قدیانی: ما گاهی اشک شوق می ریزیم. یعنی از شدت سرور، دچار بغض و گریه می شویم. شادی بی نهایت، همین شادی است. هر جا که شاد بودیم، اما این شادی، منجر به گریه نشد، مسرت ما تعریف بهترش «مسرت مبتذل» است. از این رو حماسه فتح خرمشهر، نه مسرتی مبتذل، که «مسرتی مستدل» است. ما اما گاه هست که اشک شوق نمی ریزیم. داریم توامان گریه می کنیم و می خندیم. این فرق دارد با اشک شوق. خنده های ما و گریه های ما در فتنه ۸۸ از این دست بود. نه خنده ما از شدت غم بود و نه گریه ما از فرط شادی. اشک اگر می ریختیم، از سر ناچاری بود. خنده اگر می کردیم نیز. بخشی از فتنه، گریه داشت و بخشی از فتنه، خنده. خیلی دوست داشتم پشت جلد کتاب، جمله ای باشد که همه این حرف های علی الظاهر دشوار را در چند کلمه بزند. دست آخر پناه بردم به آه مادر شهید غلام کبیری. معتقدم برای جمله «فتنه برای سران فتنه، براندازی نشد، ولی برای جگرگوشه ۱۸ ساله من، شهادت داشت»، می شود کتاب ها نوشت. جمله هایی هست که به «تبیین» نیاز دارد. اهل هنر کاش «تدوین» کنند این جمله را.

محمدمهدی تقوی: «آر. کیو ۸۸» مجموعه ای نزدیک به ۱۰۰ طنز مجزاست. طنزهای این کتاب به جز چند طنز اول و چند طنز آخر، مشخصا درباره فتنه ۸۸ است. از نکات جالب کتاب، طنز فانتزی آن در بعضی نوشته هاست. «مصاحبه تلفنی با شاه سلطان حسین» از این دست است. نویسنده بعضا به ذهن خود مجال پرواز عجیب و غریب داده و «گزارش اختصاصی از مراسم تحلیف اوباما» نوشته. «این چیزها چگونه به ذهن حسین قدیانی می رسد؟!» بعد از خواندن بسیاری از نوشته های کتاب، روح خواننده را با خود درگیر می کند. «گفت و گو با آکواریوم» و «تماس تلفنی حسین آقا با هیلاری» از این دسته است. یکی از بهترین طنزهای کتاب، متن «عبور از خاطرات» است که نویسنده با قلمی شیرین و شیوا لیکن همراه با دلیل و برهان، ضمن مزاح با خاطرات روزانه هاشمی رفسنجانی، جواب های قشنگی به «دیدیم گفتیم» های ایشان داده است. بدون هیچ شک و شبهه ای، گل سرسبد «آر. کیو ۸۸» کسی نیست جز شیخ اصلاحات. «آر. کیو ۸۸» بعضا طنزهایی دارد که بهتر است در خلوت خوانده شود! اغلب طنزهایی که در آن پای کروبی در میان است، سوژه و نویسنده دست به دست هم داده اند تا شاهکاری تماشایی خلق شود، مثل «من آمده ام؛ وای وای!». «نقش بنیانا در کودتای مخملین» یکی از بهترین طنزهای کتاب است. حسین قدیانی در این طنز به خوبی یک خبر علمی – اجتماعی را به مسائل روز سیاسی وصل کرده و از دل آن متن تمیزی درآورده. بعد از خواندن «آر. کیو ۸۸» خواننده می تواند از خود سئوال کند؛ بهترین طنز کتاب کدام است؟!

حسین قدیانی: در روزنامه وقتی برای ویرایش و تدقیق نبود و پشت بند هم باید ستون روزخند را می نوشتم. نوشته هایی بود که اصلا طنز نبود. نوشته هایی بود که بار متلکش بیشتر از بار طنزش بود. نوشته هایی بود که بار سیاسی اش بیشتر از بار طنزش بود. «آر. کیو ۸۸» اما مجموعه ای از بهترین آنهاست. من خودم از حیث طنز، به «تغییر برنده های سیمرغ» بهترین نمره را می دهم. اصلا معتقد نیستم هر نوشته ای که بیش از دیگر نوشته ها خنده دار باشد، بهترین طنز کتاب است. خنده، بخشی از طنز است، نه همه طنز. طنز حتما باید «نکته» داشته باشد. «تغییر برنده های سیمرغ» با کوتاه ترین عبارات، نکات فراوانی دارد. این جمله را نگاه کنید. مهدی هاشمی؛ برنده لوح سپاس داوران برای فیلم «اگه می تونی، منو بگیر». آری! حتما بخش مهمی از طنز، «گریه» است!!

محمدمهدی تقوی: کتاب خوشبختانه دارای انسجام است. از حیث انسجام، «نه ده» تقریبا کتاب منسجمی بود، «قطعه ۲۶» اصلا، اما «آر. کیو ۸۸» واقعا انسجام یک کتاب را دارد. فراموش نکنید ویژگی انسجام برای کتبی از این دست، کاری سخت است، اما کسانی که نوشته های حسین قدیانی را قبلا در روزنامه نخوانده باشند، بی گمان تصور می کنند همه این مطالب صرفا برای کتاب نوشته شده است. همه متن های «آر. کیو ۸۸» سیاسی است. کاملا درگیر با موضوع انتخابات ریاست جمهوری است. محوریت فتنه در کتاب به خوبی رعایت شده. چیز اضافه بر سازمانی ندارد. شلوغ نیست. حتی نام کتاب، با اولین متن کتاب یعنی «مقدمه نویسنده» و آخرین متن کتاب یعنی «آر. کیو ۱۷۰ اسلام آورد و خودکشی نکرد» مطابقت دارد. حال که به آخر کتاب رسیدیم، حتما متن یکی مانده به آخر کتاب را بخوانید. «سرشماری نفوس در خانه بعضی ها» دل تان را به شکل عجیبی خنک می کند. این طنز را اصلا از دست ندهید!

حسین قدیانی: کتاب کردن مجموعه ای از مطالب روزنامه ها، امری مرسوم میان نویسندگان است. با این همه باید مراقب مرز روشن و اختلاف آشکار رسانه کتاب و رسانه روزنامه بود. این مراعات، امری تجربی است. بعد از «نه ده» و «قطعه ۲۶» قلق این کار دستم آمده. این فوت کوزه گری را نه می توانم، نه بلدم توضیح دهم، ولی بلد شده ام چگونه اجرایش کنم! فقط اینکه بعضی مطالب روزنامه، یک روز که از چاپش بگذرد، بیات می شود. گیرم حالا خیلی هم متن خوب و طنز فاخری باشد. بعضی اما مانا و ماندنی است.

محمدمهدی تقوی: به کتاب «آر. کیو ۸۸» نقدهایی دارم. بعضی انتقاداتم متوجه ظاهر کتاب است که خیلی مرتبط با نویسنده نیست. بعضی نقدها مع الاسف یقه نویسنده کتاب را می گیرد. مثلا نمی دانم چرا حسین قدیانی برای بعضی طنزهای کتاب، زحمت نوشتن چند خط پانوشت را به خود نداد؟! طنز «اتمام حجت کروبی با شورای نگهبان» از این جمله است. دومین نقدم به «آر. کیو ۸۸» نداشتن یک کاراکتر ثابت در متن های مصاحبه محور است. کاش حسین قدیانی در تنظیم کتاب، این نقیصه را جبران می کرد و لااقل برای بعضی طنزهایش که جا داشت، کاراکتری ویژه از جنس «آقای چیز» که در «خبرگزاری چیزنا» دارد، طراحی می کرد. به کتاب ۲ نقد دیگر هم دارم که صلاح را بر این می بینم عمومی نشود. قدر مسلم، فی الحال وقت دست مریزاد گفتن به حسین قدیانی و البته ناشر محترم است. یکی از بهترین نقاط قوت این اثر، تیزبینی نویسنده در چینش مطالب است. من با رضا شکیبایی موافقم. «آر. کیو ۸۸» بیش از آنکه طنز فتنه ۸۸ باشد، طنز فتن پیش روست. کافی است اولین طنز کتاب را بخوانید تا با مطالعه «ماجرای شیخ دیپلمات» از همین الان طنز انتخابات ریاست جمهوری سال بعد را خوانده باشید. به این پاراگراف دقت کنید. «شیخ دیپلمات در ادامه بیان داشت: توفان هایی که طی هفته های گذشته در ایالت های مختلف آمریکا رخ داده، محصول بی تدبیری اصول گرایان در حل مشکلات کشور است و ما در دولت های گذشته، یعنی سازندگی و اصلاحات، با چنین سوء مدیریت هایی رو به رو نبودیم». شما به جای شیخ دیپلمات، نام چه کسی را جایگزین می کنید؟! هان! هنوز زود است؟ پس داداش حسین بسیجی ها طنز فردای ما را با کتاب فاخر «آر. کیو ۸۸» که برایش زحمات فراوان کشیده، نوشته است.

حسین قدیانی: ستاره تا دعای ماه را دارد، نه قلمش می لغزد، نه قدمش. به امید آن روز که طنز دجال را زیر نور خورشید، قیل و قال کنیم. وطن امروز/ ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۱

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. یگانه سادات می‌گوید:

    پنجشنبه عالیه.

    پس کتاب با امضا می خریم.

  3. یگانه سادات می‌گوید:

    چرا حذفش کردین

    حالا خودتون پنج شنبه می بینید که نمیذارن ما بیاییم جلو

    می بینید که من راست میگم

  4. حسین جان، حسین جان! ما داریم می آییم.
    این ویدئو کلیپ تقدیم به تمام همسنگریهای خودم در قطعه ۲۶: « لالایی مادرانه »

    http://shalamcheh64.blogfa.com/post-83.aspx

    http://emtedad64.persiangig.com/video/madar.wmv

  5. برف و آفتاب می‌گوید:

    از “دست عزیز، مبارک و فرخنده رهبر انقلاب اسلامی بر کتاب «آرکیو ۸۸»” عکس نگرفتند؟ اصلا کتاب رو دیدند آقا؟

  6. برف و آفتاب می‌گوید:

    کو پس؟ تو صفحه‌ی سایت مرکز انتشارات نیست که!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    خسته نباشی داداش حسین؛
    خوشحالم از به ثمر رسیدن زحماتت.

    فـــــــــــــــــــــدائی داری سالار…

  8. یا زهراء مرضیه می‌گوید:

    قسمت باشه پنجشنبه خدمت میرسیم.

  9. بی تاب هویزه می‌گوید:

    سلام
    پنج شنبه خوب است…

  10. بی تاب هویزه می‌گوید:

    باز نقطه بعد سلام یادم رفت!!!(خجالت)

  11. میلاد پسندیده می‌گوید:

    پیراهن رحمتی رو پوشیدی؟! 🙂
    حسین قدیانی: این پیراهن را از علیرضا منصوریان هدیه گرفتم. لباس دوم استقلال است. به رنگ طوسی.

  12. سیداحمد می‌گوید:

    به به…

    انشالله به زودی “ماشالله حزب الله” و “۷۲ دقیقه قبل از شهادت” را در انتهای ستون یسار ببینیم!

    اینجا قطعه ای از بهشت است…

  13. میلاد پسندیده می‌گوید:

    مظلوم، منصوریان و تیم امیدش! 🙁

    راستی آیا این متن، به شیوه “پیگ پونگی” نوشته شده؟! اولش که جالب بود فعلاً.

  14. فداییان رهبر می‌گوید:

    مبارکه انشاالله. داداش ساعتشو نگفتی؟ کی تو غرفه منتظر باشیم؟
    حسین قدیانی: فکر کنم بعد از ظهر بیام. بین ساعت ۴ تا ۶ مثلا.

  15. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    نوشته های پشت جلد کتاب ها را عالی انتخاب می کنید، مثل کتاب قطعه ۲۶ که خیلی آن چند خط پشت جلدش را دوست دارم:

    گفت: اینها همه سر و ته یک کرباس اند. گفتم: “حباب” و “شراب” و “سراب” را قبول دارم؛ “ناکثین” و “قاسطین” و “مارقین” را هم، اما “آب” را نه، “ابوتراب” را نه، “رهبر انقلاب” را نه………..
    حسین قدیانی: متن شهید وزوایی فردا کامل می شود… «نامه ای به محسن وزوایی».

  16. سجاد می‌گوید:

    ولی من دارم به این مثل شک میکنم!! از فضل پدر تو را چه حاصل!!

  17. سجاد می‌گوید:

    ما که نمی تونیم بیاییم، چون کلا ساکن تهران نیستیم، اما اگه یه روز ببینموتون اجازه هست ماچتون کنم!!!
    البته همیشه سعی دارم، وقتی میام قطعه برای روح بابااکبر یه صلوات حداقل بفرستم!!

  18. بی نشان می‌گوید:

    سلام.
    جای ما رو هم خالی کنید. مثل همیشه ما نیستیم!!! ای روزگار…
    انشالله در اولین فرصت که برگشتم وطن، جَلدی میرم کتاب رو میخرم و میدم روحم بخوره!

  19. پاییز می‌گوید:

    برای جمله «فتنه برای سران فتنه، براندازی نشد، ولی برای جگرگوشه ۱۸ ساله من، شهادت داشت»، می شود کتاب ها نوشت…

    می خواستم یه سوال بپرسم ازتون ولی نمیپرسم، چون یه بار پرسیدم جوابمو ندادید! چراشو نمی دونم!
    ولی خداییش تو گلوم گیر کرده داره منو هَشتَبلَکو میکنه

  20. ستاره خرازی می‌گوید:

    عکس: حضور رهبر معظم انقلاب در نمایشگاه کتاب
    http://rajanews.com/detail.asp?id=125346
    سلامتیشون صلوات بفرست.

  21. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۱۲* رسول اکرم صلی الله علیه و آله:

    از فتنه و آزمایش در آخرالزمان نگران نباشید، چرا که موجب نابودی منافقان خواهد شد.

    (میزان الحکمه، ح ۱۵۷۴۸)

  22. به جای امیر می‌گوید:

    پنیر (گفت و شنود)

    گفت: یک سایت ضد انقلاب به درگیری گروه های اپوزیسیون با یکدیگر اعتراض کرده و نوشته این درگیری ها باعث سوءاستفاده کیهان می شود.
    گفتم: چه سوءاستفاده ای؟ کشک چی؟ پشم چی؟! کیهان فقط اطلاع رسانی می کند.
    گفت: این سایت نوشته که اگر گروه های اپوزیسیون با هم درگیر نباشند و به هم ناسزا نگویند و علیه هم افشاگری نکنند، کیهان هر روز درباره ما خبر ویژه نمی نویسد!
    گفتم: گروه های اپوزیسیون اگر همینجوری ساکت بنشینند و فقط به همدیگر نگاه کنند باز هم خبر آن برای همه خنده دار است و باعث تفریح و سرگرمی خلایق می شود.
    گفت: نوشته که باید ترفندهای کیهان را کشف کنیم تا به سوژه این روزنامه تبدیل نشویم!
    گفتم: یارو رفت بقالی گفت؛ آقا نوشابه بزرگ داری؟ بقال پرسید؛ منظورت نوشابه خانواده است؟ و یارو تا می خواست بگه پ نه… بقاله با عصبانیت گفت؛ پ نه و مرض! این چیه شماها یاد گرفتین و یارو گفت؛ می خواستم بگم پنیر هم می خوام، فروشنده معذرت خواست و پرسید؛ پنیر بسته ای بدم؟ و یارو گفت؛ پ نه، متری بده!

  23. ستاره خرازی می‌گوید:

    موضوع انشا: نمایشگاه خود را چگونه گذراندید؟
    من امروز رفتم نمایشگاه. چند تا غرفه با اسمهای مشابه دیدم، گفتم نه انگار یه اسنادی توش داشت، وقتی رسیدم به کتابا نگاه کردم، گفتم با اون طرح جلد متفاوتی که این دو تا کتاب دارن، باید حتما به چشمم بیان، پس کوشن؟
    چند باری نگاه کردم دیدم فایده نداره، از متصدی غرفه پرسیدم گفت، چی گفت؟ یادم نیست راجع به “ماشاالله حزب الله” چی گفت ولی گفت آرکیو ۸۸ تموم شده، یا عصر یا فردا.
    نگاه کردم به غرفه دیدم یه دونه آرکیو داره تو ویترین بم چشمک میزنه.
    گفتم اونو بدید و به ویترین اشاره کردم. گفت: نمیشه.
    نمیشه که نمیشه بر وزن یعنی که یعنی.
    اما درباره حضور مولف تو غرفه، باید بگم خانمها کلا بی خیال شن. پارسال می خواستم کتابی رو بگیرم از نویسنده مورد علاقم، رفتم کنار غرفه، دیدم پسرا دم غرفه کیپ تا کیپ وایسادن، فقط مونده بپرن رو شونه همدیگه امضا بگیرن (خدایا یه ذره از این محبوبیتها به من هم عطا نکن)، به خانمی که کنارم بود گفتم چه خبره؟ گفت آقای نویسنده اومده! (نتیجه میگیریم هر وقت آقای نویسنده میاد خانمها باید وایسن عقب).
    این بود انشای من!

  24. . می‌گوید:

    ای بابا!
    ما دیروز خریدیم که 🙁

  25. روان نویس می‌گوید:

    امیدوارم که فردا شب واقعا این متن را جلوی چشمام ببینم!

  26. یاور صاحب الزمان روحی فداه می‌گوید:

    سلام داداشی!
    آرزو به دل نموندم و شما رو زیارت کردم.
    خداوند پدر شما رو غریق رحمت بگرداند…

  27. بانو می‌گوید:

    آقای قدیانی! ستاره خرازی راست می گه…

  28. برف و آفتاب می‌گوید:

    سفارش دادم! جلو جلو تشکر می‌کنم!

    می‌گم نمی‌شه خرید اینترنتی‌ها رو هم امضا کنید؟ 🙂

    البته هر که امضا خواهد جور تهران کشد!!

  29. سید علی مقدم می‌گوید:

    سلام و خسته نباشید؛
    خوشحال میشیم از سایت منادی بازدید کنید و نظرات با ارزشتونو برامون ارسال کنید.

    سید علی مقدم
    آدرس سایت ما:
    http://www.monadinews.com
    http://www.monadinews.ir
    پایگاه خبری منادی

  30. امین داوری می‌گوید:

    سلام!
    ببین عزیز ما اهل تهران نیستیم؛ این غرفه ای که این کتاب توشه کجای نمایشگاهه؟ آخه نمایشگاه به اون بزرگی ما کجا بیایم؟
    آدرس دقیق غرفه رو لطفا بدید. میخوام به وسیله یکی از رفقام که خیلیم تو کار کتاب نیست این کتاب رو تهییه کنم، اونم خیلی حوصله گشتن نداره! یه وقت می بینی به سرش میزنه بعد از یخورده گشتن دست خالی از نمایشگاه میزنه بیرون… آدرسو دقیق بده تا بیاد پا بار!!!

  31. سیداحمد می‌گوید:

    آدرس غرفه مرکز اسناد:

    شبستان، راهروی شماره ۲۵، غرفه شماره ۱۹

  32. چادری می‌گوید:

    فقط می توانم بگویم:
    ماشاالله، زنده باشی

  33. برف و آفتاب می‌گوید:

    فارسی زده بودم نیومده بود.

  34. برف و آفتاب می‌گوید:

    شکلک چشمک بود!
    😉

  35. م.طاهری می‌گوید:

    آمریکا کلاً غلط کرده!
    فکر کرده خودش تنها کسی است که آر.کیو دارد!
    من هم آر.کیو دارم. همین امروز بعد از ظهر خریدم. گران هم نبود.
    آن هم چه آر.کیویی، با امضا!

  36. آرمان می‌گوید:

    حقیقتا چقدر قشنگ می نویسید:

    ستاره تا دعای ماه را دارد، نه قلمش می لغزد، نه قدمش. به امید روزی که طنز دجال را زیر نور خورشید، قیل و قال کنیم. وای چقدر قشنگ

  37. برف و آفتاب می‌گوید:

    عجب دعای قشنگی بود آخرش! هزار تا آمین!

  38. میلاد پسندیده می‌گوید:

    چقدر جالب که با خاطراتش هم کلی می خندم! یکی برای من سالی با برکت تر از ۸۸ نام ببرد!
    راست گفت خدای بلند مرتبه بزرگ که “ان مع العسر یسرا”

  39. سیداحمد می‌گوید:

    گفتگوی خواندنی ای بود؛ کلا بحث راجع به “آر.کیو ۸۸″، جذاب است!
    تشکر فراوان داداش حسین هنرمند بسیجیها…

  40. میلاد پسندیده می‌گوید:

    آقا می شود باز هم از این مدل پینگ پونگی، مطلب بنویسید؟!

  41. فاطمه می‌گوید:

    خدا کنه تهران باشم بیام!!

  42. .......... می‌گوید:

    سلام ببخشید قیمت کتاب چنده؟

  43. سیداحمد می‌گوید:

    جناب …

    قیمت پشت جلد: ۶۳۰۰!

  44. ستاره خرازی می‌گوید:

    اکونومیست: آیت‌الله خامنه‌ای در مدیریت بحران‌ها بی‌نظیر است.
    http://rajanews.com/detail.asp?id=125387
    آیت‌الله جوادی آملی: فرد بی‌حجاب بیمار است.
    http://rajanews.com/detail.asp?id=125466
    فراخوان دیدار با خانواده شهید “غلامعلی پیچک”
    http://rajanews.com/detail.asp?id=125452

  45. حمله ارتش امریکا به ایران + فیلم
    http://amin-davari.blogfa.com/
    حتما دانلود کنید
    فقط واسه حسین آقا

  46. به جای امیر می‌گوید:

    رژیم (گفت و شنود)

    گفت: سارکوزی رئیس جمهور شکست خورده فرانسه، پیروزی «اولاند» رقیب انتخاباتی خود را به وی تبریک گفت.
    گفتم: درست مثل موسوی و کروبی که بعد از ناکامی در انتخابات ریاست جمهوری، موفقیت احمدی نژاد را به وی تبریک گفتند!!
    گفت: مرد حسابی! موسوی و کروبی که بعد از ناکامی در انتخابات، با دستور دیکته شده مثلث آمریکا و اسرائیل و انگلیس ساز دروغین تقلب را کوک کردند.
    گفتم: بالاخره یک شباهت هایی با هم دارند.
    گفت: چه شباهتی؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! از یارو پرسیدند چرا اینقدر لاغر شده ای؟! گفت؛ توی رژیم هستم! پرسیدند؛ توی چه رژیمی؟ رژیم لاغری؟ گفت؛ نه، رژیم صهیونیستی!

  47. آذرخش می‌گوید:

    حالا هی از کتابتون بنویسید هی دل ما رو آب کنید.
    این همه راه اومدم تهران با ذوق و شوق آخرشم کتاب گیرم نیومد.
    یه دونه گذاشته بودن توی قفسه هی چشمک می زد ولی آخرش هم نشد بخرمش!
    هععععییییییی

  48. شیدا می‌گوید:

    دعاى حضرت ماه همیشه همراه شما و همه ستاره هاى سرفراز قطعه بهشتى تان.

  49. سلام داداش حسین!
    پنج شنبه چه ساعتی توی نمایشگاه هستید؟ صبح یا بعد از ظهر؟

  50. دلخون می‌گوید:

    سلام.

    پنج شنبه چه ساعتی میایین آقای قدیانی؟؟؟

  51. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    حالا چی می شد دو روز زودتر میومدین تا ما شهرستانی ها هم کتاب با امضا می خریدیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  52. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    نمی لغزد ستاره با دعای ماه، قلمش
    دعای ماه باشد هم نمی لغزد قدمش
    امیــــــد است باشد آن روز، طنز دجال
    به زیر نور خورشـــــــید، قال و قیلمش(!)
    .
    .

    داداشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!
    خسته نباشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی…

  53. قاصدک منتظر می‌گوید:

    شعر “دیوونه داداشی” در قالبی دیگر!

    نمی لغزد قلم دست ستاره
    اگر باشد دعای ماه پاره
    امید آن روز، کنیم ما قیل ها، قال
    به زیر نور خورشید طنز دجال
    .
    .

    تمام اهل این جا و حواشی
    بگویندت داداش! خسته نباشی

  54. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    آفرین!… «قاصدک منتظر»
    عالی بود…

    و یک بیت هم هدیه ی من، به شعر قشنگتون:

    نمی لغزد قلم دست ستاره
    اگر باشد دعای ماه پاره
    دعا چون بر لب ماه پاره سر زد
    همی پای ستاره ها نلغزد
    امید آن روز، کنیم ما قیل ها، قال
    به زیر نور خورشید طنز دجال
    .
    .

    تمام اهل این جا و حواشی
    بگویندت داداش! خسته نباشی

  55. دلداده چمران می‌گوید:

    سلام علیکم!
    ستاره تا دعای ماه را دارد، نه قلمش می لغزد، نه قدمش. به امید آن روز که طنز دجال را زیر نور خورشید، قیل و قال کنیم.
    آمین یا رب العالمین

    خدا کند ما هم مشمول دعا حضرت ماه باشیم.
    قراره صبح بیام نمایشگاه.
    امیدوارم راحت بتونم کتابا رو گیر بیارم.
    …………………………

    التماس دعا…

  56. صاحبدل بیدل می‌گوید:

    سلام سلام سلام
    کتاب خیلی دوست داشتنیه و به قول خودش فتنه اصلا دوست داشتنی نیست.
    توفیق نشد زیارتتون کنم. ان شاءاللـه که موفق باشید!

  57. بسیجی بی ترمز می‌گوید:

    آقا تلفنی نمیشه این کتابو سفارش داد؟؟؟؟ جون من جواب بدین… بدجور کک افتاد تو جونم…

  58. internet marketing می‌گوید:

    دکتر Willern Einthoven یک سیم نقره ای را از درون قطب های یک آهن ربا عبورداد و دو سر آن را به دو الکترود حساس که روی پوست بدن قرار داشتند متصل نمود. با هر تپش قلب سیم نقره ای که در درون یک میدان مغناطیسی قرار گرفته بود، حرکت می کرد. اکنون باید آن حرکات با زمان بندی دقیق ثبت می شدند.

  59. سلام!
    ما آمدیم نمایشگاه پول نداشتیم کتاب بخریم. 🙁
    ۶ هزار تومان دادند که مثلا ناهار بخوریم. یه کلوچه خوردیم و ۶ هزار تومان را هم دادیم دو تا کتاب صحیفه سجادیه برای کودکان خریدیم.
    اما “آر.کیو” را در منزل یکی از دوستان قطعه ۲۶ یه نفس خواندیم، از ترس اینکه دیگه گیرمون نیاد.
    پاراگراف آخر مقدمه یعنی قسمت تقدیمش چیزی دیگری بود. کلی خاطره زنده و مرور شد.
    موفق باشید.
    ضمنا از قول ما دست مادر و مادر بزرگ عزیزتان را ببوسید و روز مادر را خدمتشان تبریک بگویید. (روز مادر که قضا نمیشه، میشه؟)

  60. میگم حاجی حالا که کتاب به ما ها تقدیم شده
    نمیشه ما هم نفری یه امضاء به شما بدیم:))))))))؟؟؟؟؟؟

  61. search engine marketing می‌گوید:

    پرسش بزرگ اینجاست که آیا ایران قادر است بدون کمک کشوری سومی به عنوان مثال روسیه یا چین این اطلاعات را آنالیز و سپس از آنها استفاده کند؟ «آر کیو ۱۷۰» قادر است در شرایط خاصی مستقل عمل کند و در صورت قطع ارتباط با مرکز سیستم کنترل خودکار خود را فعال کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.