نمی دانم این نقد به جمهوری اسلامی، به ویژه رسانه ملی، ایضا سایر رسانه ها، حتی وبلاگ من و شمای بچه حزب اللهی وارد است یا نه، اما نظام، مجرم هم نباشد، لااقل از نظر بعضی ها و با نیت های مختلف و بعضا مخالف، متهم است به استفاده ابزاری از جماعتی که بدحجاب می خواندش و با «گشت ارشاد» می گیردش! یعنی همه ما تقریبا متهمیم؛ ایام انتخابات، رای دادن این افراد را دال بر تنوع افکار و تعاطی سلایق و نشانه جذب حداکثری حساب می کنیم، در رسانه مان خیلی واضح، نشان شان می دهیم، گفت و گوی شان را بی هیچ سانسور تصویری، پخش می کنیم، به شکل کاملا تابلو؛ ذوق مرگ شده هم پخش می کنیم، لیکن آب انتخابات که از آسیاب افتاد، با گشت ارشاد استقبال می کنیم از ایشان! سخن اینجاست؛ اگر بدحجابی، آنقدر بد است که گشت ارشاد را لازم می کند، پس تبلیغ بدحجابی، حتی موقع رای دادن به انتخابات همین نظام، گیرم حتی هنگام جان دادن برای جمهوری اسلامی، چه ضرورتی دارد؟! و اگر بدحجابی، مثل همین ایام انتخابات، آنقدر امر مذمومی نیست و حکایت شتر دیدی، ندیدی است، آیا بهتر نیست گشت ارشاد بالکل جمع شود؟! با طرح این ۲ پرسش، می خواهم سئوالات دیگر خودم را ذیل همین بحث، ادامه دهم. در این متن، نه قصد صدور حکم دارم، نه نیتی برای تضعیف حماسه ملی ۱۲ اسفند که ما خود در شمار حماسه خوانانیم. این نوشته فقط در حکم «طرح مسئله» است و البته کتمان نمی کنم در بطن خود، دغدغه حجاب دارد و ایضا نقد نگاه غیر فرهنگی، شل و ول، رها، بی بند و بار، ناراست و نادرست حکومت و دولت به معضل بدحجابی.
۱: آیا می توان از گشت ارشاد و ترویج البته شاید ناخواسته بدحجابی به بهانه امر مقدس انتخابات، هم زمان با هم دفاع کرد؟!
۲: آیا این ۲ مقوله با هم قابل جمع اند یا غیر قابل جمع؟!
۳: آیا طرح این سئوالات، در مقطع کنونی، تضعیف حماسه ملی یوم الله ۱۲ اسفند است؟!
۴: آیا می توان به بهانه امر مقدسی مثل انتخابات، واجبی چون حجاب را برای مدتی بی خیال شد؟!
۵: معنی روشن اوجب واجبات بودن حفظ نظام، دقیقا یعنی چه؟!
۶: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، ترویج خواسته یا ناخواسته بدحجابی محسوب می شود یا نه؟!
۷: آیا نشان دادن یک بدحجاب در حین شرکت در انتخابات، بهترین تبلیغ برای بدحجابی حساب می شود یا نه؟!
۸: آیا همین مسئله برای بانوانی که با حجاب کامل، -نه لزوما حجاب برتر- در انتخابات شرکت می کنند، در حکم تبلیغ حجاب است یا نه؟!
۹: در صورت مثبت بودن جواب، کدام تبلیغ، موثرتر است در اینجا؟! بدحجابی یا حجاب؟!
۱۰: اصلا این مسئله به مقوله تبلیغ، ربط دارد یا خیر؟!
۱۱: آیا گیر دادن به بدحجابی از نوع گشت ارشادی، در وقت خودش لازم، و تبلیغ اینکه در انتخابات جمهوری اسلامی، حتی بدحجاب هم می آید و رای می دهد، در وقت مقتضی؛ هر ۲ اقدامی درست است؟!
۱۲: چرا هر ۲ کار با هم درست است؟! چرا هر ۲ کار با هم درست نیست؟!
۱۳: آیا رای دادن افراد بدحجاب، مصداق جذب حداکثری است و برایش باید خیلی خوشحال بود؟!
۱۴: آیا رای دادن افراد بدحجاب، حتی اظهار علاقه شان به جان نثاری در راه رهبر، امری غیر عادی است؟!
۱۵: اگر غیر عادی و خیلی مهم است، درجه مسرت ما از این فتح الفتوح چقدر باید باشد؟! آیا حق خرکیفی برای ما محفوظ است؟!
۱۶: چرا بعضی از ما فکر می کنیم تصویر رای دادن افراد بدحجاب، مشتش محکم تر بر دهان دشمن فرود می آید، تا تصاویر دیگر؟!
۱۷: آیا پیروزی جمهوری اسلامی، یکی هم در کشاندن افراد بدحجاب، پای صندوق آراست، یا این مهم، اصلا ربطی به مبحث پیروزی و شکست ندارد و امری بدیهی است؟!
۱۸: چرا و با کدام دلیل، بعضی از ما، از رای دادن افراد بی حجاب در انتخابات، بیشتر خوشحال می شویم، تا رای دادن مادر ۴ شهید؟!
۱۹: دلیل علاقه ما به استفاده مکرر از تصاویری که مع الاسف ۲ فردای دیگر، با گشت ارشاد می گیریم شان، و شیطان پرست و غرب زده و عامل برهنگی فرهنگی و حتی مخالف با راه رهبر، معرفی شان می کنیم، چیست؟!
۲۰: این افراد، عاقبت از نظر ما، جان نثار جمهوری اسلامی اند یا عامل نظام سلطه؟! یا هر ۲؟!
۲۱: آیا روزی که به ساز ما می رقصند، خوب، و دگر روز، محکوم اند؟!
۲۲: آیا مشکل، کمی تا قسمتی از ناساز بودن، سیاسی بودن، و غیر فرهنگی بودن ساز فرهنگی ما نشات نمی گیرد؟!
۲۳: آیا پیروزی بزرگ تر جمهوری اسلامی، نمی تواند آنجا باشد که به دنیا بگوید؛ معضل بدحجابی را حل کرده ام؟! به جای آنکه علی الدوام در بوق کند رای دادن افراد بدحجاب را؟!
۲۴: میان جمهوری اسلامی و حکومت لائیک ترکیه در همین بحث حجاب، منهای شعار، چه تشابهات و تفاوت هایی دیده می شود؟!
۲۵: این نقاط اشتراک و افتراق در چیست؟!
۲۶: جمهوری اسلامی به عنوان اوجب واجبات، قرار است بماند که چه بشود؟!
۲۷: بر فرض که نگاه رسانه های ما به مقوله رای دادن افراد بدحجاب، ترویج بدحجابی محسوب شود، آیا انتخاباتی حتی با مشارکت ۱۲۰ درصدی(!) نزد خدا چقدر و تا کجا ماجور است، اگر که نقض حکم مسلم خدا در همین انتخابات، مرتب ترویج شود؟!
۲۸: چرا هنگام آپ کردن تصاویر افراد بدحجاب هنگام رای دادن، حتی رسانه های متعهد، می گردند و آن بدحجاب زیباتر و البته با آرایش بیشتر را پیدا می کنند؟!
۲۹: چرا گشت ارشاد دقیقا به همین افراد در خیابان گیر می دهد؟!
۳۰: فرض کنیم اگر در مساجد و مدارس حوزه رای گیری، روی دیوار بزنند که «خواهرم! لطفا حجابت را رعایت کن»، آیا این کار، مصداق بارز امل بودن است؟!
۳۱: آیا فرد بدحجاب، با دیدن این پیام روی دیوار، قهر می کند و دیگر، رای نمی دهد؟!
۳۲: آیا لااقل به صداقت جمهوری اسلامی، -اگر نه کارنابلدی اش!- در امر ترویج حجاب، پی نمی برد؟!
۳۳: اگر مثلا خواهران فعال در امر انتخابات، هنگام اخذ رای افراد بدحجاب، بدحجابی را نهی از منکر کنند، تاثیر این نهی از منکر، بیشتر است یا گشت ارشاد فردای خیابان؟!
۳۴: آیا اصلا چنین نهی از منکری، مصلحت هست؟! یا اینکه درست و به جا و به موقع نیست؟!
۳۵: آیا پذیرش، بلکه استقبال تا حد خرکیفی از رای دادن افراد بدحجاب، به مرور زمان، تبدیل به پذیرش بدحجابی به عنوان یک «هنجار طبیعی» نمی شود؟! و ناخواسته باعث ریشه دار شدن، بلکه نهادینه شدن بدحجابی نمی شود؟!
۳۶: آیا جمهوری اسلامی به بهانه حفظ خودش یا حتی افزایش میزان مشارکت در انتخابات، می تواند به گونه ای عمل کند که ناخواسته مروج نوع خاص و مضحکی از «عرفی گرایی حکومتی» شود؟!
۳۷: واکنش همین ۲ بدحجاب معروف و جوانی که روز رای گیری، کف دست شان را با پرچم ایران، نقاشی کرده بودند و عکس شان را به جز قطعه ۲۶ و کیهان و یالثارات، همه و همه، حتی توی بچه حزب اللهی هم کار کردی، فردا که نظام مقدس ما می رود و با گشت ارشاد، با ایشان برخورد می کند، به جمهوری اسلامی چیست؟! واکنش شان به ما چیست؟!
۳۸: آیا حداقل همین ۲ نفر، دوره بعد هم می آیند رای بدهند؟!
۳۹: آیا ما داریم با بدحجابان بازی می کنیم، یا با بدحجابی مبارزه می کنیم؟!
۴۰: اگر جمهوری اسلامی یا لااقل بخشی از آن، قائل به مبارزه با بدحجابی نیست، آیا جمع کردن چیزی از جنس گشت ارشاد، عاقلانه تر به نظر نمی رسد؟! نمی گویم حجاب را آزاد کند، می گویم حداقل گشت ارشاد را جمع کند!! آیا جمع کردن گشت ارشاد، با این حال و روز، -تاکید می کنم با این حال و روز!- بهتر نیست؟!
۴۱: وقتی بدحجابی، وارد اداره ای دولتی، حتی حکومتی می شود و می بیند که روی دیوار از پذیرش افراد بدحجاب، عذر خواسته شده، اما عملا او را بیش از دیگران تحویل می گیرند، چه قضاوتی درباره تصمیم نظام در مواجهه با معضل بدحجابی می کند؟!
۴۲: اگر همین فرد نگاه کند و متوجه شود که حجاب خانم های مسئول در آن اداره، از حجاب خودش بدتر است، چه؟!
۴۳: فرض کنید املی، احمقی، حالا هر که! اصلا یکی در مایه های من، گیرم فردی از درون خودم! این پیشنهاد را بدهد که روز رای گیری، از رای دادن خانم های بدحجاب، جلوگیری شود و رای دادن منوط به رعایت حجاب گردد؛ آیا این «پیشنهاد بی شرمانه»، اما لااقل صادقانه، مثلا خیلی زشت تر از عدم صداقت رسانه های جمهوری اسلامی در حل معضل بدحجابی است؟! آیا در شرایطی که همه ما انگار فرزندان مطیعی، -در عرصه فرهنگ، نه سیاست!- برای دهکده جهانی مک لوهان شده ایم، صرف وجود چنین شخص املی، با چنین پیشنهادی غنیمت نیست؟! آیا همین که خواب خوش ما را آشفته کند، جدای از منطقی یا غیر منطقی بودن پیشنهادش، قابل احترام نیست؟! آیا این صدا، در گلو خفه نشود، بهتر نیست؟! آیا باشد و طعنه ها را بشنود، بهتر نیست؟! آیا در شرایطی که همه و همه، حتی بچه حزب اللهی ما هم روشنفکر شده و فرق بدحجاب زیبارو با بدحجاب احیانا زشت را هنگام آپ کردن سایت و وبلاگش متوجه می شود، وجود چند تا امل، ضرورت ندارد؟!
۴۴: آیا صداقت، اولین پیش فرض یک کار فرهنگی بلندمدت نیست؟!
۴۵: در صورت وجود شرط فوق الذکر، آیا دیگر، افراد بدحجاب، پای صندوق آرا حاضر نمی شوند؟! آیا افراد بدحجاب، از بی صداقتی و ۲ گانگی تصمیمات فرهنگی نظام، بیشتر ناراحت می شوند، یا زمانی که ببینند جمهوری اسلامی، حتی کوباندن مشت محکم بر دهان دشمن را، بهانه توجیه بدحجابی نمی کند؟! و در امر مبارزه با معضل بدحجابی، اخلاص دارد؟! آیا در صورت عمل به دومی، تکلیف افراد بدحجاب با معضل بدحجابی، یعنی با خودشان، روشن تر از پیش نمی شود؟!
۴۶: از حیث روان شناسانه، آیا خاطره خوش رای دادن، آمیخته با حجاب خوب، -ولو برای دقایقی!- سبب پیوند حجاب و مشارکت در یک امر ملی نمی شود؟!
۴۷: آیا تجمیع صداقت و کار فرهنگی، حتی با چاشنی زمختی قانون و اندکی سخت گیری، اما نه از نوع گشت ارشادی، بیش از مبارزه عجیب و غریب امروز با معضل بدحجابی، جواب نمی دهد؟!
۴۸: اگر از یک جامعه آماری بدحجاب، سئوال شود که از نظر شما، آیا جمهوری اسلامی، اراده ای بر مبارزه درست و واقعی با معضل بدحجابی دارد یا خیر، پاسخ شان چیست؟!
۴۹: اگر روزی، اغلب بانوان شرکت کننده در انتخابات جمهوری اسلامی را خانم های بدحجاب تشکیل دهد، این بیانگر پیروزی جمهوری اسلامی است، یا شکست نظام، لااقل در بحث حجاب؟!
۵۰: انتخابات، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟! آزادی بیان چقدر مگر از حجاب، مهمتر است؟! حقوق بشر، حتی رای بشر، چقدر مگر از حجاب مهمتر است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
بگذارید این همه سئوال را با پرسش های پیوسته دیگری تمام کنم و تاکید کنم که این نوشته را «طرح مسئله» بدانید و زیاد در پی نظر نگارنده با سوء استفاده از چینش سئوالات نباشید. جمهوری اسلامی با انتخابات ۶۵ درصدی، حتی ۱۲۰ درصدی(!) بیشتر می تواند بر دهان آقای اوباما مشت بکوبد، یا با حجاب صد در صدی؟! آیا جمعه، حکم صریح و البته صحیح خداوند، به نفع کوباندن مشت محکم بر دهان استکبار، تعطیل نبود؟! بود یا نبود؟! آیا فلان بدحجاب، برای آنکه جذب حداکثری رسانه های ما، بیشتر بر دهان استکبار آوار شود، بهتر نبود کلا کشف حجاب می کرد موقع رای دادن؟! آیا میان «گفتار/ گفتمان» جمهوری اسلامی، با «رفتار/ کارکرد» نظام در امر مبارزه با بدحجابی، تناسبی دیده می شود؟! آیا متاسفانه تضاد دیده نمی شود؟! آیا رفتار نظام، بی آنکه خود بخواهد، ترویج قطعی بدحجابی نیست؟! آیا سی و چند سال پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی، موضع گیری فلان پیرزن بدحجاب، علیه اسرائیل، چقدر باید مسرورمان کند؟! یعنی تا حد خرکیفی؟! یا باید کمی تا قسمتی هم ناراحت از جواب این سئوال اساسی باشیم که؛ آیا حجاب زنان ما در روز ۱۲ فروردین ۵۸ موقع رای دادن، بهتر بود یا حجاب زنان ما در روز ۱۲ اسفند ۹۰؟! آیا در زمینه ترویج حجاب و مبارزه صادقانه، کارشناسانه، البته محکم و اصولی و سفت و سخت و بی برو برگرد با بدحجابی، چه بذری کاشته ایم، که الان دنبال برداشت محصول «حجاب برتر» باشیم؟! بر فرض که بدحجابی، معضل اجتماعی، حتی گناه است؛ در این گناه، آیا همه بار معصیت، روی دوش افراد بدحجاب است؟! چقدر از تقصیر، گردن خود جمهوری اسلامی است؟! چند درصدش گردن رسانه های ما؟! نه عزیز! من فقط چند تایی سئوال پرسیدم. من فقط سئوال پرسیدم که انتخابات، چقدر از حجاب مهمتر است؟! چقدر و تا کجا؟!
اگر آقای هاشمی در انتخابات سال ۸۸ از خود چیزی جز «نامه سرگشاده» به جا نگذاشت، اظهار نظر ایشان بعد از رای دادن روز جمعه را می توان «ناله سرگشاده» نامید، آنجا که گفت: ان شاء الله نتیجه انتخابات، همان رایی باشد که ملت درون صندوق می اندازد! در این باره لازم است چند سئوال از آقای هاشمی بپرسیم.
۱: اگر آقای هاشمی به سلامت نتیجه انتخابات تا این حد تردید دارد، پس لزوم شرکت ایشان در چنین انتخاباتی چیست؟!
۲: آیا شرکت ایشان در انتخابات را نمی توان دال بر این گرفت که ناله سرگشاده، بیش از آنکه بیانگر نگرانی ایشان از سرنوشت رای مردم باشد، مصرف سیاسی، به معنای پیام دادن به ضد انقلاب خارج نشین داشته است؟!
۳: برای اینکه آقای هاشمی، دقیقا، بی کم و کاست و حتی بدون واسطه صندوق انتخابات، متوجه رای مردم شود، آیا چیزی واضح تر از اصلی ترین شعارهای یوم الله سراسری ۹ دی وجود دارد؟!
۴: فرض کنیم جمهوری اسلامی، یعنی همان نظامی که آقای هاشمی رئیس مجمع تشخیص مصلحت آن هستند و تا همین چند وقت پیش، تکیه بر صندلی ریاست مجلس خبرگان رهبری اش داده بودند، در رای مردم دست می برد، آیا شعارهای ۹ دی را نیز می توان تقلبی خواند؟! آنجا که فقط و فقط مردم بودند و نه خبری از وزارت کشور بود و نه خبری از شورای نگهبان؟!
۵: باز هم فرض کنیم، مردم همیشه در صحنه ما، که خود رای می دهند، و به دست معتمدینی از جنس خودشان، رای شان را می شمرند، بدون ملاحظه برخی چیزها، قصد می کردند رای و نظرشان درباره آقای هاشمی را حتی واضح تر از شعارهای ۹ دی، عملی کنند، در آن صورت نتیجه و برایند رای مردم چه می شد؟! گیرم اعتماد مردم به دستگاه قضایی نبود، گیرم اعتقاد مردم به تصمیمات از سر مصلحت سنجی بزرگان جمهوری اسلامی نبود، محصول این بی اعتمادی و بی اعتقادی چه می توانست باشد؟!
۶: این وسط قطعا اگر به جبر روزگار و مراعات پاره ای مسائل و بعضی مصالح، گاهی رای و نظر مردم مثلا در صدا و سیما، سانسور می شود، طرفه حکایت اینجاست که این تقلب، اتفاقا به نفع آقای هاشمی است! آیا رسانه ملی، می توانست همه شعارهای ۹ دی را از صدا و سیما پخش کند؟! آیا قوه قضائیه می تواند و ممکن است همان قضاوت مردم درباره آقای هاشمی و خاندان ایشان را بدون رعایت هیچ مصلحتی اجرا کند؟! پس تقلب و سانسوری اگر هست، حتما به نفع آقای هاشمی است! و آقای هاشمی باید مسرور باشد که مردم به خاطر اعتماد و اعتقادشان به نظام، گاهی نظر و شعار خود را فدای درک شرایط و اقتضائات می کنند، و الا باید از آقای هاشمی خواست که خیلی دربند رای واقعی مردم نباشد! این رای، خیلی خیلی خیلی به ضرر ایشان تمام می شود!
۷: آقای هاشمی باید پاسخ دهد چرا و با کدام رفتار و گفتار، تا این حد خودشان را جایزالنفرین توده های ملت کرده اند؟! این همه نقد و لعن و نفرین که دیگر ربطی به شمارش آرا توسط جمهوری اسلامی ندارد! آیا مردم در ۹ دی، شعارهای خود را درون صندوق انتخابات انداختند؟! آیا جمهوری اسلامی در گلوی مردم و حلقوم آحاد ملت هم ممکن است تقلب کند؟!
۸: آقای هاشمی باید پاسخ دهد که چرا تا دیروز، ما به ایشان می گفتیم که سرنوشت خودتان را با امثال آقای خاتمی گره نزنید، اما امروز، باید به سیدمحمد خاتمی بگوییم؛ لطف می کنی اگر سرنوشت خود را گره به زلف خاندان ضد رای نزنی؟!
۹: گذشته از همه این حرف ها، آقای هاشمی باید بگوید که «م. ه» کی برای محاکمه و مجازات به ایران برمی گردد؟! آیا مبارزه با تبعیض و مجازات آقازاده های آشوب گر، رای واقعی این مردم نیست؟! مگر آقای هاشمی دنبال دانستن رای حقیقی مردم نیست؟! اگر «م. ه» برای رتق و فتق امور دانشگاه آزاد، ماموریت از طرف آقای جاسبی داشت، باید گفت که این ماموریت، چندی است به اتمام رسیده است!!
۱۰: آقای هاشمی باید بگوید چه کرده با خود، که ۲ سال بعد از فتنه هشتاد و اشک، دیگر کسی به محصولات سرگشاده ایشان وقعی نمی نهد؟! در طول این ۲ سال، چه اتفاقی رخ داده که اگر منافقین به نامه سرگشاده، وقعی نهادند، اما دیگر کسی رد ناله سرگشاده را نمی گیرد؟! آیا نه فقط دوست، که حتی دشمن هم خلق و خوی ایشان را شناخته است؟! آیا نه فقط مومن، که حتی منافق هم می داند که از یک سوراخ سرگشاده، نباید، بیش از یک بار، گزیده شود؟!
۱۱: آقای هاشمی باید توضیح دهد که چرا اصلی ترین رمز و راز موفقیت هر نامزدی در هر انتخاباتی، اعلام برائت بیشتر و علنی تر از خاندان ضد رای است؟! ایشان باید بگوید که چرا از عمار و خودعماربین گرفته تا مردود و ساکت و کاسب و چه و چه، هر نامزدی دنبال نشان دادن فاصله بیشتر خود با خاندانی است که به شدت با «بحران محبوبیت» مواجه است؟! این همه بیانگر عمق کدامین فاجعه است؟!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
کاش می شد صدا و سیمای جمهوری اسلامی، دربیاورد آقای هاشمی را از نگرانی، و یک بار برای همیشه، اصلی ترین نظر، بلکه رای واقعی توده ها، را که از حلقوم مظلوم «باشگاه سراسری چهارشنبه» بیرون آمد، نشان دهد به ایشان! کاش می شد دستگاه محترم قضایی، به جای اجرای عدالت با تکیه بر عناصر حکمت و مصلحت و سنجش اقتضائات و رعایت احترامات، قضاوت مردم درباره آقای هاشمی را مبنای عدل قرار می داد، که ظاهرا آقای هاشمی، خود دنبال دانستن داوری و قضاوت و رای مردم اند. کاش مدعی العموم، یک بار برای همیشه، بی هیچ ملاحظه ای، مدعی عموم ملت می شد، تا آقای هاشمی بهتر و بیشتر از قبل، از رای این ملت با خبر شود! آری! جمهوری اسلامی، اهل تقلب، اهل سانسور نیست، اما هر جا که به اقتضای روزگار، بخشی از رای و نظر و داد و بی داد مردمش را پنهان کرده، اتفاقا تقلب کرده به نفع آقای هاشمی!! آقای هاشمی! شما یکی باید از همه بیشتر جمهوری اسلامی را دوست داشته باشید؛ این نظام اگر نبود، و اعتماد و اعتقاد این ملت، به مقام ولایت اگر نبود، معلوم نبود رای مردم، چه می کرد با خاندان اشراف. اصلا معلوم نبود! راستی آقای هاشمی! می دانی یکی از افراد اهل تقلب در جمهوری اسلامی کیست؟! همین سردبیر روزنامه وطن امروز که تا به حال اجازه نداده یکی از اصلی ترین شعارهای یوم الله ۹ دی را که علیه شما نواخته شد، در این روزنامه بنویسم. شعار این بود: «ایران که باغ پسته بابات نیست، مملکت علی که بی صاحاب نیست».
وطن امروز/ ۱۴ اسفند ۱۳۹۰
صف رای. عاشق این صفم. حتی عاشق طولانی بودنش! هر چه طولانی تر، بهتر! گاهی بیشتر از چند ساعت انتظار! عاشقشم! عاشق ندیدن اول و آخر صف! عاشق آنها که رای شان را داده اند! عاشق آنها که هنوز توی نوبت اند! عاشق نفر جلویی! عاشق نفر پشتی! عاشق برگه بزرگی که به ترتیب حروف الفبا، اسامی نامزدها را رویش نوشته اند! عاشق عروس و دامادی که قبل از عقد، می آیند و رای می دهند! عاشق مردمی که نوبت شان را به ایشان می دهند!! و من دوست دارم نوبت خودم را بدهم به پیرمردی که صفحه شلوغ پلوغ انتخابات شناسنامه درب و داغانش، «سمفونی مُهر» است و «تجلی مِهر»، عینکش، اما ته استکانی! و کافی است شناسنامه اش را فقط یک ورق بزنی، تا در نیم تای پایین هر ۲ صفحه پیش رو، برسی به این همه اسم: زهرا و رضا و مرتضی و علی و رقیه و سکینه و نجمه و عباس و زینب خانم ته تغاری! البته خدا رحمت کند دوشیزه رباب ایرانی را که ۴ سال پیش، رفت پیش خدا. بگذار بشمرم بچه های پیرمرد را؛ یک دو سه… ۹ تا! ماشاءالله به تو پیرمرد! با ۵ دختر و ۴ پسر که ۲ تای شان البته به کاروان شهدا پیوستند. دهه ۶۰ که دشمن آمده بود مثلا ۳ روزه فتح کند تهران را! از آن ۳ روز کذایی، ۳۰ سال گذشته است، اما «آرم الله» همچنان روی پرچم ۳ رنگ ما، روی شناسنامه ملت ما، خوش می درخشد.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. این تنها صفی است که دوست دارم حالا حالاها نوبتم نرسد! گاهی تقلب می کنم و یواشکی، یکی دو نفر می آیم عقب تر!! گاهی نوبتم را می دهم به آن جوان «رای اولی» که عجله دارد هر چه زودتر، انگشت اشاره اش را ببرد جلوی لنز دوربین عکاس، تا با زبان بی زبانی به دشمن بگوید؛ «این هم از امروز!» دوست دارم با دستمال کاغذی، پاک نکنم جای مهر را از روی انگشتم! حالا حالاها دوست دارم بماند! دوست دارم این انگشت را نشان بدهم به آقای اوباما! و فرو کنم در چشم نظام سلطه! دوست دارم عصبانی کنم دشمن را! کرم این کارم! لذت می برم از این حرکت! دوست دارم انگشتم را به خبرنگاران خارجی، با آن موهای بورشان نشان دهم و دعوت کنم سران کشورهای شان را به دموکراسی! دوست دارم رجز بخوانم برای دشمن و بگویم: هنوز تمام نشده آن ۳ روز؟!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق صندوق رای. عاشق ملت شناسنامه به دست. عاشق خاطرات تلخ و شیرین انتخابات. عاشق آن جوان که دوم خرداد ۷۶، خودش به یکی دیگر رای داد، اما برای آن پیرمرد که سواد خواندن و نوشتن نداشت و از جوان خواست، نام آن دیگری را روی برگه اش بنویسد، تقلب نکرد و رعایت کرد در امانت و همان را نوشت که پیرمرد می خواست. به به! دم این مردم گرم! بوسیدنی است دست شان! بوسیدنی است رای شان! بوسیدنی است انگشت اشاره شان! ما همه شورای نگهبانیم! ما همه وزارت کشوریم! ما مجلسیم! ما دولتیم! ما نظامیم! ما حکومتی هستیم!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. دوست دارم زود بروم، اما دیر برگردم! نفس کشیدن توی این صف را دوست دارم. صف ملت ایران را دوست دارم. عشق می کنم وقتی تمدید می شود زمان رای گیری! عشق می کنم وقتی زیاد می شود حجم کار اصحاب انتخابات! عشق می کنم که با همه پیش بینی ها، همیشه کم می آید تعرفه در حوزه رای گیری و زود باید بروند و از جای دیگر بیاورند! عشق می کنم این ملت، همیشه از دوربین رسانه ملی، جلوترند! عشق می کنم این ملت، «تیتر یک» دنیای «بیداری اسلامی» است.
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق نفرات جلویی، که البته هنوز خیلی مانده تا نوبت شان شود! عاشق نفرات عقبی! عاشق سرباز نیروی انتظامی! که دستش اسلحه پدرم است! عاشق میز و صندلی ساده رای گیرندگان! عاشق قلب نازنین رای دهندگان! عاشق صندوق رای! عاشق صندوق رای جماران! عاشق خمینی! عاشق صندوق رای خانه ام؛ بیت رهبری! عاشق زیلوهای آشنا! عاشق خامنه ای! عاشق چفیه! عاشق جبهه! عاشق جزیره مجنون! عاشق همت و باکری و علیرضا و پری خانم نقاشی آرمیتا! عاشق متن خوانی فرزند رشید شهید قشقایی، پیش «آقا». عاشق آن شهید گمنام که هنوز برنگشته پیکرش، اما مادرش همچنان توی صف ایستاده است تا همچین محکم سیلی بزند توی دهان دشمن! عاشق حاج احمد که نمی دانم الان کجای هستی است! عاشق پادگان دوکوهه، که خودش صندوقی بود پر از خون شهدای گردان یاسر و عمار و مالک! عاشق اتوبوس راهیان نور! عاشق سوت قطار! عاشق خنده های حاج حسین خرازی، در شرق ابوالخصیب! با آن آستین خالی اش! عاشق لهجه تهرانی دستواره ها! عاشق لهجه شمالی حسین املاکی! عاشق گیلکی و مازنی و ترک و بلوچ و لر و فارس و عاشق بچه محل های امام رضای رئوف! عاشق بهمن شیر! عاشق اسفند! عاشق اسپند! عاشق جمعه های انتخابات!
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. بزرگ شده این صفم! انتهای این صف، آزادگی است، ابتدایش عشق، وسطش بصیرت، همه جایش ملت! ملتی که حتی تا دم رای دادن، بحث می کنند با هم! که به کی باید رای داد؟! بحث های طولانی، اما نه طولانی تر از صف طولانی شان!! بحث های سیاسی، اما نه سیاستمدارانه تر از وحدت شان!! عاشق بحث کردن این ملت سیاسی ام! بحث های داغ، اما نه داغ تر از سنگ نان سنگکی که برشته شده و یک طرفش کنجدی است و توی همان صف، تعارف می کنند به هم! که رفیق! بزن روشن شی…
¤¤¤
صف رای. عاشق این صفم. عاشق اختلاط بنی آدم! عاشق سعدی و حافظ و شاعر حماسه سرا! جمعه، اولین روز بهار است. بذر رای ما در دل صندوق، پر از میوه خواهد کرد بهارستان را. در جمهوری اسلامی، مجلس روی انگشت رای ما می چرخد. عاشق ۳۰۰ هزار شهید این نظامم! عاشق پیرمردی با عینک ته استکانی! که در لیوان یک بار مصرف، هرگز چای نخورده! فقط از این کمر باریک ها!! آنهم لب طلایی!! که خدابیامرز رباب خانم، دارچینی اش می کرد…
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
به به! از همین الان مزه رای مردم، پیچیده در فضا. چو نیلوفر، عاشقانه، می پیچیم به پای ۱۲ اسفند.
کیهان/ ۹ اسفند ۱۳۹۰
چند روز پیش رئیس قوه مجریه، ضمن سرودن این بیت که؛ «ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم، وندر شرار فتنه آخر، سیاوشیم»، آنقدر مبالغه کرد در وصف شاعر محبوب و محجوب همه ما ایرانی ها؛ حکیم ابالقاسم فردوسی، که بی حد و حساب بود! جناب دکتر احمدی نژاد البته مختار است خودشان را از تبار رستم، فرهاد، آرش، سیاوش یا هر قهرمان تخیلی و احیانا واقعی عصر کهن بدانند و بخوانند، اما گذشته از این اشعار، آنچه احمدی نژاد را بر سر زبان ها انداخت و از گمنامی درآورد و به کرسی ریاست و صدارت نشاند، هیچ نبود الا اینکه جمعی از اصول گرایان، با انتخاب ایشان به عنوان شهردار تهران، زمینه ریاست شان بر قوه مجریه را فراهم کردند. حالا اینکه آقای دکتر، خودشان را، نه از تبار «اصول گرایی» می داند، نه از تبار «سوم تیر» و نه حتی از تبار «رای مردم»، محل بحث ما نیست، که مدت هاست عادت کرده ایم نمک نداشته باشد کف دست مان! و ایضا رای مان!! در چند نکته، اشاره می کنم به آنچه که محل بحث ماست.
۱: از جمله دلایلی که باعث شد مردم از اصلاح طلبان و رئیس جمهور برآمده از جریان اصلاحات، دلسرد شوند، یکی هم این بود که مردم، زندگی خودشان را در مشکلات عدیده معیشتی(حالا یکی کمتر و یکی بیشتر) و معضلاتی از قبیل گرانی و بیکاری و خرج تحصیل جوانان و چه و چه، مشغول می دیدند، اما در عین حال می دیدند که رئیس جمهور وقت، عمده وقتش را صرف سخنان فیلسوفانه می کند و پشت بند هم نظریه ارائه می دهد. آن روزها آقای خاتمی، ذیل عناوینی چون «گفت و گوی تمدن ها»، «سهله و سمحه»، «تنش زدایی»، «زنده باد مخالف من»، «دین نباید مانع آزادی انسان ها شود» و «عده ای به اسم دین، جوانان را محدود کرده اند» و از این مقولات، تقریبا اندازه دهها کتاب، حرف زدند! گویی، مردم، نه برای قوه مجریه، رئیس، بلکه برای محافل روشنفکری، فیلسوف انتخاب کرده اند!
۲: صرف نظر از اینکه سخنان آقای خاتمی، درست بود یا نه(که صدالبته بسیار مخدوش و قابل نقد و متاسفانه آلوده به نفاق بود!) بحث اصلی آنجا بود که این سخنان، اصولا و اساسا چه ربطی دارد به وظایف رئیس قوه مجریه؟! خاتمی اما آنقدر حرف می زد که بعضی دوم خردادی ها به ایشان لقب «رئیس قوه حرفیه» دادند!! و حتی کارنابلدی خاتمی را قیاس با بی عرضگی شاه سلطان حسین کردند!(عجبا که این دومی، بعضی اصولگرایان را به صرافت این تنبه انداخت که خرده بگیرند به بعضی اصلاح طلبان و از ایشان بخواهند احترام رئیس جمهور را نگه دارند!!) نگارنده آن روزها در یکی از جراید، خطاب به آقای خاتمی نوشتم: آیا شما مشکلات مردم را تمام و کمال، یا حتی، به اختصار، حل کرده اید، که این چنین برای نظریه پردازی در فلان همایش و بهمان نمایش، وقت می گذارید؟! این وقت، آیا برای دل خودتان است، یا وقت آحاد ملت؟!
۳: در این کشور، برای رئیس جمهور آنقدر کار هست، که اگر شبانه روز رئیس قوه مجریه، به جای ۲۴ ساعت، فرضا ۱۰۰ ساعت هم باشد، باز هم چیزی که زیاد است، کار بر زمین مانده است. حال باید گفت: وای از آقای خاتمی که بنا به اعتراف جناب ابطحی، بیشتر وقت شان به تماشای فیلم سینمایی، فوتبال خارجی، مباحث روشنفکری و خواندن کتاب و روزنامه می گذشت!!
۴: وقتی «رئیس قوه مجریه» تبدیل به «رئیس قوه حرفیه» می شود، از آنجا که با یک دست نمی توان چند هندوانه برداشت، هم به کار اصلی شان آسیب می زند، هم به نظریه پردازی شان!! یعنی به شدت قابل نقد و انحرافی می شود نظرات آن رئیس جمهوری که حرفش بر عملش غالب می شود. به عنوان مثال، در همان سالها که آقای خاتمی دم از «گفت و گوی تمدن ها» می زد و ملت را از شعار «مرگ بر آمریکا» پرهیز می داد، تا مثلا رابطه غرب با ما بهبود یابد و شیطان بزرگ از خر شیطان پایین بیاید، شرق و غرب کشور ما آبستن ۲ جنگ خانمان برانداز، علیه ۲ ملت افغانستان و عراق شد!! آمریکا اما در جواب وادادن های متوالی دولت اصلاحات و شخص خاتمی، به این ۲ جنگ اکتفا نکرد و ایران را عضوی از کشورهای محور شرارت خواند!! تا خاتمی و دار و دسته اش متوجه ۲ نکته شوند؛ اولا: قوه مجریه، همان به که حوزه کارش، به جای «حرافی»، «حمالی» باشد و ثانیا: قوه مجریه، به ویژه رئیس آن، وقتی زیاد حرف می زند، نظریه هایش غلط، انحرافی و نادرست از کار در می آید.
۵: از دیروز کوچ کنیم به امروز و مرور کنیم با دقت، توصیف عجیب و غریب رئیس قوه مجریه را از شاعر حماسه سرا. آنجا که احمدی نژاد می گوید: «این را با ایمان و قاطعیت می گویم که اگر فردوسی نبود، نه تنها امروز نامی از ایران و فرهنگ ایرانی نبود، بلکه خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت در جهان هم نبود»!!! قبل از ادامه این بند، باید اشاره کنم؛ بنا به دلایلی که برای خودم محترم است لابد، فردوسی را بسی بیشتر از سعدی و حافظ دوست می دارم. بیراه نیست اگر بگوییم زبان فارسی، شُکر و شکرش را مدیون شاهنامه فردوسی است که بسی رنج برد تا دست ما خالی از این گنج نباشد. جز این، البته باز هم دلیل دارم برای دوست داشتن حداکثری فردوسی. چه آن زمان که پدربزرگ، برای ما اشعار شاهنامه می خواند و قصه هایش را تعریف می کرد و نام فردوسی را در دل ما جاودان می کرد. چه آن زمان که بزرگ شدم و دیدم، فردوسی، در مدح پیامبر و وصی پیامبر، یعنی ابوتراب، آنقدر سنگ تمام گذاشته، که بسیاری مورخین، معتقدند فردوسی حتما شیعه بود، هر چند که در وصف خلفا هم، به جبر روزگار، اشعاری سروده بود. از اینها گذشته، نحوه تعامل فردوسی با دربار سلطان محمود غزنوی، آنقدر بود که شاعر حماسه سرای ما، هرگز «شاعر دربار» نبود. چه می گویم، که توسط دسیسه همین دربار کشته شد! این هم که عده ای می گویند؛ «فردوسی، شاهنامه را به سفارش دربار سلطان محمود سرود»، از آن دروغ های شاخدار تاریخ است! که اصلا شاهنامه و سرایشش تمام شده بود که سلطان محمود، بر تخت صدارت نشست! سلطان محمود اما از آنجا که به شکل افراطی، متعصب بر اهل سنت بود، بارها و بارها آزار می داد حماسه سرای محب اهل بیت را و مدام زندانی اش می کرد. از اینها گذشته، مظلومیت فردوسی در عصر حیاتش، فقط منوط به دربار نبود، بلکه مردم آن روزگار هم، هرگز قدرش را ندانستند و حتی در زندان، طعنه به ریشه و ریشش می زدند و مسخره اش می کردند. گفت: «باید بکشد مزه تنهایی را، مردی که ز عصر خود فراتر باشد».




۶: خواننده این سطور هم الان باید نظر نه چندان مهم مرا نسبت به فردوسی حکیم دانسته باشد، اما جناب رئیس قوه مجریه، در وصف فردوسی، عباراتی به کار بردند که قطعا نادرست و انحرافی است. اینکه بگوییم؛ «اگر فردوسی نبود، خبری از حقیقت انسانیت و توحید و عدالت نبود»، نشان می دهد رئیس جمهور امروز هم مثل رئیس جمهور دیروز، مع الاسف، چندی است وارد فضایی شده اند که اندک سنخیتی با تکالیف کاری شان و البته حوزه تخصصی شان ندارد. یک بار دیگر دقت کنید در بزرگی این عناوین؛ «حقیقت انسانیت و توحید و عدالت»، تا متوجه شوید جایگزین شدن حرف به جای عمل، چه ها که نمی کند با نظریات آدمی!! به قول ظریف دوست نکته سنجی؛ آنچه رئیس قوه مجریه در وصف فردوسی گفت، در مدح بعضی از اولیای و انبیای دین هم شاید نتوانیم به این شدت و حدت بگوییم!! حالیا! حقیقت انسانیت و توحید و عدالت، از نظر خود فردوسی، فقط و فقط، خلاصه در «محمد» و «علی» می شود. آنجا که سرود: «به گفتار پیغمبرت راه جوی، دل از تیرگی ها، بدین آب شوی؛ چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی، خداوند امر و خداوند نهی؛ که من شهر علمم، علی ام در ست، درست این سخن قول پیغمبر است؛ گواهی دهم کاین سخن ها ز اوست، تو گویی دو گوشم پرآواز اوست؛ علی را چنین گفت و دیگر همین، کزیشان قوی شد به هر گونه دین؛ نبی آفتاب و صحابان چو ماه، به هم بسته یکدگر، راست راه؛ منم بنده اهل بیت نبی، ستاینده خاک و پای وصی؛ حکیم این جهان را چو دریا نهاد، برانگیخته موج ازو تندباد؛ چو هفتاد کشتی برو ساخته، همه بادبان ها برافراخته؛ یکی پهن کشتی بسان عروس، بیاراسته همچو چشم خروس؛ محمد بدو اندرون با علی، همان اهل بیت نبی و ولی؛ خردمند کز دور دریا بدید، کرانه نه پیدا و بن ناپدید؛ بدانست کو موج خواهد زدن، کس از غرق، بیرون نخواهد شدن؛ به دل گفت اگر با نبی و وصی، شوم غرقه دارم، دو یار وفی؛ همانا که باشد مرا دستگیر، خداوند تاج و لوا و سریر؛ خداوند جوی می و انگبین، همان چشمه شیر و ماء معین؛ اگر چشم داری به دیگر سرای، به نزد نبی و علی گیر جای؛ گرت زین بد آید، گناه من است، چنین است و این، دین و راه من است؛ برین زادم و هم برین بگذرم، چنان دان که خاک پی حیدرم؛ دلت گر به راه خطا مایل است، ترا دشمن اندر جهان، خود دل است؛ نباشد جز از بی پدر دشمنش، که یزدان به آتش بسوزد تنش؛ هر آنکس که در جانش، بغض علی است، ازو زارتر در جهان زار کیست».
جوان/ ۷ اسفند ۱۳۹۰
بسم الله…
خودم اول! از دوم…!!
دوستان محترم!
تا متن اصلی آپ شود، این سروده را با دقت مضاعف بخوانید… گویی حرف امروز همه ماست…
نشد دیگه!
سیداحمد می گه ببینم کی اول می شه بعد خودش اول می شه. قبول نیست.
:-(((((((
.
.
…/بگذار گریه کنم
نه برای تو
که پایان بی قراری تو پایان زمین است/…
.
.
ای ایستاده در چمن آفتابی معلوم/ وطن من!
“کی می توان از سادگی تو گفت/ و هم/ به دریافت خرمهره «نوبل» نائل آمد/ من فرزند مظلوم توام/ نه پاپیون می زنم/ و نه پیپ می کشم/ مثل تو ساده/ که هیچ کنفرانس رسمی او را نمی پذیرد/ و شعر من/ عربده جانوری نیست/ که از کثرت استعمال «ماری جوانا»/ دهان باز کرده باشد/ بلکه زمزمه ای است/ که مظلومیت تو مرا آموخته/ تو مظلوم سترگی/ و نه ضعیفه ای که/ پیراهنش را دریده باشند.”
“تو را دوست می دارم/ و بهشت زهرایت را/ که آبروی زمین است/”
“برای تو و بخاطر تو/ ای پهلوان فروتن/ خدا چقدر مهربانی اش را وسعت داد/ در دورهای کویر طبس/ آن اتفاق/ یادت هست/ نه من بودم و نه هیچ کس/ خدا بود و گردباد/ بگذار گریه کنم/ نه برای تو/ نه نه نه!/ بل برای عاطفه ای که نیست/ و دنیایی که/ انجمن حمایت از حیوانات دارد/ اما انسان/ پابرهنه و عریان می دود/ و در زکام دفن می شود/ برای دنیایی که زیست شناسان رمانتیکش/ سوگوار انقراض نسل دایناسورند/”
چقدر عالی بود… سلمان هراتی به معنای واقعی هنرمند بود…
داداش حسین بی نهایت سپاس بابت این انتخاب کاملا به جا!
“صلوات بفرست!”
<>(مائده آیه ۲)
با عرض سلام
سالیان سال است که از پایان جنگ می گذرد و دلی پر از درد : فراموش کردن یاد و خاطره عزیزان سفر کرده این دیار و عدم انتقال به نسل های آینده این سرزمین مقدس ! اما هنوز ما در اندر خم یک کوچه ایم . لذا به ذهنم خطور کرد تا ذره ای از دریای بی کران عشق را با کمک شما عزیزان به خط تحریر درآورده تا بتوانیم خدمتی هر چند ناقابل به این عزیزان داشته باشیم .
لذا از شما آفای حسین قدیانی خواهشمندیم که در این مسیر پرفراز و نشیب اما مقدس کمک خود را از ما دریغ نکنید.(مخصوصا در گروه ادبیات)
هی! اوبامای سیاه کار! فیلم و جایزه و سن و کراوات و کف زدن و شو و نمایش (و آوازخوانی!) با تو، فتح الفتوح در «خیبر» و «بدر» با ما…
اصلا تا وقتی آمریکا و اسرائیل هستن هیچی سیاسی نیست!
هم متن خیلی قشنگ بود هم شعر.
ممنون!
آهای سلمان هراتی! علیه کاخ سفید، این شعر سفید توست که دارد تعبیر می شود.
آهای متوسلیان! اوباما دارد منت خامنه ای را می کشد در نامه اش!
“آهای متوسلیان! اوباما دارد منت خامنه ای را می کشد در نامه اش،
و شاگرد خامنه ای در حزب الله لبنان دارد ادب می کند اسرائیل را. کجایی دلاور؟! کجایید دلاوران؟!”
ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست. ما از این پیچ حساس تاریخ، با موفقیت عبور می کنیم و اجازه نمی دهیم هجوم حاشیه ها، فتح الفتوح ما را به حاشیه ببرد. ما برای گرفتن انتقام خون تاریخ و جغرافیا از آمریکا، الگوی جهان مبارزه ایم. ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما آنکه علیه الگوی ملل آزاده دنیا، متوسل به ۸ سال جنگ تحمیلی و ۸ ماه جنگ تحلیلی و ترور دانشمندانش می شود، روی جنگ و انتقام ما را باید ببینید، نه روی صلح و صفای ما را، که ما هرگز صلح طلب تر از ۹۹ درصد مردم دنیا نیستیم!!
……………………..
حسین قدیانی: اسم هیچ کس را نیاور! متن من ناظر به یک کلیت بود، نه مصادیق…
شعر سلمان هراتی خیلی زیبا بود.
ممنون از شما و ممنون از سلمان هراتی…
یک انتقاد از داداش! اگر دوستان هم قطعه، تحلیلی نسبت به متن ندارند، بهتر نیست کامنت هایی که تکرار محتویات متن هستند را حذف کنید… خداییش کم کم می رود که آزار دهنده شود.
حسین قدیانی: اگر شورش درآید، حتما با نظرت موافقم!
سلام
“به اسم جایزه قشنگ هالیوود، تفنگ بدترکیب سربازان وحشی اوباما”
منظورتون از تفنگ چی بوده؟! چون گویا استعاره است؟!
سلام دوستان خیبریحزب الله
با خواندن نوشته های زیبای شما به خودمون باز هم امیدوار تر شدم. هیچ چیز و هیچ کس هم سیاسی نباشد، جوان ایرانی با سیاست است و با بصیرت…
…………………….
حسین قدیانی: لطفا اسم افراد را نیاورید. همان تذکر به میلاد، آیا کافی نبود؟!
آقا میلاد. پس چه طوری بگیم که از کدوم قسمتش خیلی خیلی خوشمون اومده؟
من تذکر به میلاد را ندیدم آقای قدیانی! الان هم زمان دیدم.
نمی دانم کجای نهج البلاغه است که امام علی می نالد از جبهه حق که چرا اتحاد ندارید و چرا با کیفیت و سرپا کار نمی کنید در حالیکه باطلان در جبهه معاویه متحد شده اند و با تمام وجود تلاش می کنند… حکایت ماست بدون بردن اسم افراد و اماکن!
البته مولا بعد از این چیزی می گوید که ان شاءالله مصداق ما نیست!
این رو هم ببینین البته قول بدین حسودی نکنین!
http://www.leader.ir/media/album/original/26121_881.jpg
جسارتا این عکسی که “سید” فرستاده را همان اول که دیدم حسودی کردم… از ما که گذشت 🙂
“ترور علم الهدای خامنه ای در کوی علم و فن آوری، سیاسی نیست.”
“یتیم کردن علیرضای ۴ ساله، پسر مصطفای شهید شریف، سیاسی نیست.”
الله اکبر…
“من مانده ام، چرا گلدن گلوب را به بچه های جلوه ویژه تسخیر وال استریت نمی دهند،”
جسارتا! به نظرتون جلوه ویژه، به صحنه هایی که مصنوعی هست و واقعی نیست، نمی گن؟! اینطوری جنبش رو کم ارزش نشون داده نمیشه؟!
حسین قدیانی: جفتش نه!
“آهای مردم! عریان تر از گلشیفته، خودشیفته های غرب اند! آهای مردم! سمفونی حاشیه ها، به کمک نظام سلطه آمده، تا صدای شکستن استخوان لخت آمریکا در منطقه و جهان، شنیده نشود، تا خبر «بدر» و «خیبر» مخابره نشود، تا برگردانند ما را به دوره شعب شبیخون فرهنگی…”
چقدر اشاره مهمی است این “سمفونی حاشیه ها”!
مواجهه با اتفاقات حاشیه ای و بعضا بی ارزش این روزها که به طرز عجیبی در بوق و کرنا می شود، زیرکی می طلبد!
غرق شدن در این حاشیه ها نتیجه ای جز باخت به همراه ندارد…
ای کاش افراد از روی اعتقاداتشون, متعهد به آثارشون بودند! چیزی که در آثار سلمان هراتی دیده می شه. سلمان با این که ۲۷ سال بیشتر عمر نکرد( یعنی از ۱۳۳۸ تا ۱۳۶۵ که در حادثه رانندگی کشته شد) شعرهایی گفته که در آن پایبندی به اسلام و انقلاب اسلامی مشهوده! شعرهایش مفاهیم عمقی دارد و سطحی نیست!
چون تشنه به آب ناب دل می بندم
بر خنده ماهتاب دل می بندم
ای روشنی تمام, تا ظهر ظهور
چون صبح, به آفتاب دل می بندم
سلمان هراتی
حسین قدیانی: همه دوستان، یه فاتحه برای سلمان هراتی بخونن.
ممنون داداش حسین؛
عالی بود… خیلی عالی و آموزنده!
مثل همیشه مطالبتان راه درست را نشان می دهد.
کیف کردم از خواندنش… بسیار قوی و شیک!
سالاری…
حسین اقا این متنت کشت ما رو، کشت.
راستی یک نکته و یک سوال میخواستم بپرسم اگر لطف کنید و جواب بدین ممنون میشم
نکته : به نظرم اینکه هر کدوم از رفقا یک قسمتی از متن تکرار کنند خیلی جالب هست چون قسمت های زیبای متن خودش بیشتر نشون میده
و اما سوال : شما چرا میگین که متن من ناظر به یک کلیت بود درست هست که سینما و صدا و سیما و بقیه قسمتهای فرهنگی از اسلام فاصله زیادی گرفتن اما شما میخواید بگین مخاطبتون ازاد نیست که برداشت خودش داشته باشه؟
حسین قدیانی: گاهی بردن اسم اشخاص، متن و کامنت ها را به حاشیه می برد. این را لااقل برای این متن، دوست ندارم…
و همین کارها را میکنند که دنیا، حرف اول و آخرش این است: «مرگ بر آمریکا»
خیلی حماسی بود! و اصلا سیاسی نبود!
این هم مطلب جدید ما:
محمد، هادی، ساسان؛ کلمبیا، هندوستان و ۹ دی ایران!
سلام
خداقوت
خیلی عالی بود. متن با کلی مورد که هیچ کدام سیاسی نیست.
شعر مرحوم هراتی هم بی نظیر بود.
ممنون به خاطر هر دو.
یادم رفت بگم! متنتان هم عالی بود. از این حماسی ها! محکم و کوبنده. موفق باشید.
سلام…
خسته نباشین… زیبا و بسیار جذاب بود بخصوص پاراگراف اول…
ما که یه چند روزه افتادیم تو خط انتقاد با اجازتون برخلاف جریان کامنت بچه ها یه انتقادی بکنم… پاراگراف اول متن بی نظیر و خیلی عالی بود ولی به نظرتان استفاده از برخی کلمات ( که مربوط به همان مسائل حاشیه ای است) و تکرار آنها در پاراگراف های اول به بعد متن، خود به یاد آوردن و چنگ زدن به مسائل حاشیه ای نیست؟! البته منظورم این نیست که نباید ذکر می شد که در اینصورت از کجا معلوم می شد مفهوم متن… به نظرم استفاده از این کلمات در پاراگراف اول مناسب شده و مسئله اصلی می چربیده به کلمات حاشیه ای ذکر شده ولی در پراگراف های بعدی این چنین نیست!
( انتقاد کردن از بزرگا هم افتخار خودشو داره دیگه…دیگه…)
آهای سلمان هراتی!
آهای مهدی رجب بیگی!
آهای متوسلیان!
کجایید دلاوران؟!
…
دنیا دیگر دنیای قبل نیست!
واقعیت را، «خیبر» و «بدر» را جمهوری اسلامی دارد کارگردانی می کند.
توپ جمهوری اسلامی، امروز در محوطه ۱۸ قدم اتاق بیضی است
اوباما دارد منت خامنه ای را می کشد در نامه اش…
به زودی، ما «قدس» را از خدا جایزه خواهیم گرفت.
..
و دنیا، حرف اول و آخرش این است: *مرگ بر آمریکا*
سلام
عالی بود
یاشاسین حسین قدیانی
الله سنه یار اولسون
چه “سیاسی نیست” های قشنگ و سیاسی ای داشت، آن اوایل متن. تعبیر “ما بچه های «خیبر» و «بدر»” متن هم یک احساس غرور زیبایی به همراه داشت.
http://www.vs-666.com/wp-content/uploads/2012/01/Badr-Kheybar1.jpg
کیهان هم آپوند.
سلام، عرض ادب و خسته نباشید.
چقدر عالی و دلنشین بود. آنقدر جذاب شروع کردید که غیر قابل وصف است.
به بهترین نحو ممکن حرفتان را بیان کردید. آموزنده و بسیار هنرمندانه.
چقدر هم عالی متنی از سلمان هراتی را انتخاب کردید.
آقای قدیانی شما فوق العاده اید…
شاعران با تعهد, عشق به میهن را جواهر یافتند
ابلهان بر روی سن, خر مهره را در جای گوهر یافتند
حقیقتا” می ارزه ادم باباش شهید بشه بعد مولاش رو بغل بگیره. حیف… به قول میلاد…
حسین قدیانی: من هم همچین موهبتی نصیبم شده!! اولین سال رهبری «آقا» و نشستن روی پای حضرتش، آنهم در سن قشنگ و کوچک و بزرگ ۱۰ سالگی… و دست کشیدن روی محاسن مبارک «آقا» که هنوز خیلی سپید نشده بود… و گفتن این جمله در گوش «آقا» که: «شما عینک تان چقدر شبیه عینک بابای منه!!» و لبخند خامنه ای… و اصرار مادربزرگ که؛ بچه! حالا بیا پایین بشین!! و این جمله «آقا»؛ دوست دارم بغلم باشد!! و این دومین جمله درگوشی من: خیلی شما مهربونی آقای خامنه ای… و این جمله «آقا» در گوش من… که هیچ کس نشنید: «افتخار می کنم شبیه شهدا باشم»… و عینک «آقا» برای لحظاتی در دست من…
“انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی و قیام ۹۹ درصد، رسما لخت کرده اند آمریکا را و کنار زده اند از مجسمه آزادی، پرده پندار تزویر را… و خرمهره نوبل را… و اینک، گلدن گلوب، آمده است تا با هیاهو، به آمریکا تنفس مصنوعی دهد! آمریکا دارد در واقعیت از ما سیلی می خورد و در فیلم و جایزه و روی سن، جبرانش می کند!!”
هشدار برای ما… سیلی برای بعضی ها… احسنت…
این “ماه” ماست.
:::گر لشـگر سفیان ها از غرب به پا خیزد
در قحطــی انسان ها عمـــار تو می گردیم:::….
http://www.pic.iran-forum.ir/images/r2l6ok2wfn2ybq5lzkn7.jpg
http://www.pic.iran-forum.ir/images/atdpf8u7evn0it3v8qut.jpg
حسین آقا! تاب نیاوردم که بیخیال بشم متن رو دوباره نخونم! در بین این مطالب اخیر این یکی تک بود. از این هم که بگذریم و برویم سراغ عکس آخر که این عکس چقدر دل آدم رو می سوزنه، معصومیت کودک را نگاه کن باران روانه کن واقعا جگر آدم اتش می گیره… نمیدونم دیگه چی باید بگم…
ممنون داداش حسین.
از صبح که به محل کار می روم، تمام امید و دلخوشیم اینه که عصری یه راست بیام پای سیستم و همه ی خستگی و کوفتگی کار و سر و کله زدن با چند تا همکار زبون نفهم و… رو، از تنم خارج کنم.
به خدا اینجا مأمن ماست.
باور کن بهترین تفریح و سرگرمی ما…
بهترین مجلس وعظ و خطابه ی ما…
اینجاست…
اینقدر که با متن های عاشورائیت و دلبری های علمداریت، اشک می ریزیم و ناله می زنیم و انرژی می گیریم، پای خیلی از منابری که گاها” نه تنها که نقش چندانی در بالا بردن بصیرت خلق الله ندارد، که زاویه می دهد افکار ملت و جوانان را، حظ نمی بریم. چرا بعضی از منبرهای ما اینقدر بی برکت شده؟ ها… واقعا” چرا؟
ایراد از ماست؟ از جنس منبر است؟ از منبری است؟ از محتواست؟ از چیست؟ نمی دانم.
خدایا این قطعه ی مقدس رو از ما نگیر هیچ وقت… وقتی در قطعه هستیم بیمه هستیم. بیمه ی ابالفضل(ع)… بیمه ی شهیدان…
حسین قدیانی: گاهاً خیلی اشتباهه! بعضا بهتره!!
۱۳۱* امام کاظم علیه السلام (در پاسخ به این پرسش که جهاد با کدام دشمن واجب تر است):
آن که از همه به تو نزدیک تر و دشمنی اش با تو بیشتر است و کسی که دشمنان تو را بر ضدت تحریک می کند و آن شیطان است.
(تحف العقول، ص ۳۹۹)
دعوام نکنیدا!
اما راستش اینکه بدتر شد!
“جایزه دادن به عمله شلیک علیه هواپیمای مسافربری ایران، سیاسی نیست.”
خصوصی بود.
حسین قدیانی/ عمومی: یعنی مجبورم کردید بزنم عمومی!! آنکه برداشتم خلبان را عمله کردم، اصلا ربطی به نقد شما نداشت و سیداحمد تذکر داد که اون یارو خلبان نبود!! من هم کردمش عمله!! نقد شما در کامنت خصوصی قبلی تان اما اصلا وارد نیست. موشک علیه موشک، موشک علیه یک چیز، موشک علیه طیاره… همه اینا درسته!! گاهی لازم است از چیزی مطمئن شویم و بعد دست بالا کامنت بگذاریم تا نیازی هم به دعوا نباشد!!! هم الان زیر متن من، شعر سلمان هراتی هست. به اسم نقد، نق بخواهیم بزنیم، از این سروده حماسی هم می شود ایراد گرفت.
عکسی از دیدارتان با حضرت آقا دارید؟
حسین قدیانی: کلی!! اما یک چیزهایی برای دل آدم و خود آدم قشنگ تره!! نباید به همین راحتی خرجش کرد…
جوابتون به چشم انتظار…
هیییییییییییییییییییییییییییی
خدا رو چه دیدید…
خوبه گفتم دعوا نکنید!!!!!!!
چقدر این وصف کردنتون رو دوست دارم.
حالا که اینطور شد و وقت بالیدن و افتخاره، بذارید من هم با تمام بی لیاقتیم بگم غیر از اون موردی که قبلا” براتون فرستادم:
درست ۶ سال بعد از اون نجوای عاشقانه ی نوجوان ده ساله ی شهید اکبر قدیانی، در تابستان سال ۷۴ اتفاق عجیبی افتادو و با عده ای از بچه های بسیج، که اتفاقا” شب جمعه ای بود و از امر به معروف می آمدیم، قاچاقی وارد خانه ی پدر بزرگوار دو شهیدی شدیم (حمید رضا و محمد رضا خلیلی) که فهمیده بودیم آقا قصد دارند به دیدار آنان بروند(نحوه ی فهمیدنش محرمانه است!)
زودتر از محافظان رهبر اونجا رسیدیم و پدر شهیدان (مرحوم حاج اسماعیل خلیلی که به جهت سرطان معده دوسال پیش به فرزندان شهیدش پیوست) تو رودربایستی و به خاطر اصرار همراه با بغض ما، پذیرفت که وارد شویم.
بعد از دقایقی ماه بی بدیل آسمان پرستاره ی ایران وارد شدند و…
روبروی ما روی مبل نشستند و ما هم که به جز خانواده ی شهیدان، سه نفر بودیم دوزانو روبرویشان…
نوبت به من رسید جلو رفتم دست آقا رو بوسیدم پر رویی کردم صورتشان را هم بوسیدم. همان موقع نوایی درونم می گفت: از کجا معلوم که بتوانی بار دیگر آقا را ببینی از این فرصت استفاده کن. و باز هم پررویی کردم و البته این بار با اجازه از محضرشون پیشانی آقا راهم بوسیدم…
آقا با لحن بسیار مهربانانه ای به یکی از همراهانشان فرمودند آقای …. یکی از اون هدیه ها بدین به این جوون.
هدیه!… وای چه توفیقی.
فکر می کنید هدیه چه بود؟
یک خودکار فشاری زیبا به رنگ آبی، که بالای آن آرم الله بود و روی گیره ی سر جیبی اش نوشته بود؛ حی علی الصلوه… یادش بخیر ماند تا چهار سال بعد!
حسین قدیانی: البته گاهی هیچ چیز بهتر از این نیست که «آقا» را از تلویزیون، یعنی از دور ببینی، اما از نزدیک نزدیک، اشک بریزی… «اویس قرنی» وار برای «رسول خدا»…
نق؟؟؟!!!!!!!!!!!
پناهم ده (به جای گفت و شنود)
در آستانه سالروز رحلت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمدبن عبدالله(ص) و شهادت امامان بزرگوارمان حضرت امام حسن مجتبی(ع) و حضرت امام رضا(ع) و در ایامی که دل ها از فراق ، داغدار و چشم ها به ماتم اشکبار است، ستون گفت و شنود را به سروده ای در وصف رسول خدا(ص) اختصاص می دهیم؛
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد
هجوم جهل و خرافه، هجوم تاریکی
خدا پناه در آن دوره سیاهت داد
خدا، خدا و خدا، آن خدای بی مانند
همان که عصمت پرهیز از گناهت داد
همان که جان نجیب تو را مراقب بود
همان که سینه خالی زاشتباهت داد
توان و توشه به پایان رسیده بود، ولی
خدا رسید به فریاد و زاد راهت داد
بگو که نعمت پروردگار پنهان نیست
خدا که دست تو را خواند و دستگاهت داد
خدا که چشم تو را با نماز روشن کرد
خداکه فرصت تشخیص راه و چاهت داد
چقدر واقعه آسمانی و شفاف
خدا به یمن دعاهای صبحگاهت داد
خدا که عاقبتی خیر و خوش عطایت کرد
خدا که آینه را نور با نگاهت داد
قسم به روز، که خورشید شمع خانه توست
قسم به شب که خدا برتری به ماهت داد
خدا که اشک تو را جلوه گهر بخشید
خدا که شعله روشن به جای آهت داد
خدا که جان تو را از الهه ها پیراست
خدا که غلغله قول لااله ات داد
یتیم آمده ام، مانده ام، پناهم ده
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
حالا هی داداش حسین و دوستان تو کامنتها دل ما رو آب کنن….
لذت میبرید که حس حسادت ما رو تحریک میکنید؟
یادی از سلمان هراتی:
سلمان هراتی در سال ۱۳۳۸ هجری شمسی در روستای “مرزدشت” تنکابن، در خانواده ای مذهبی پا به عرصه وجود نهاد.
دوران ابتدایی را در روستا گذراند و از سنین نوجوانی با قلم و دفتر و کتاب، انس و الفت گرفت. از همان ابتدای جوانی به دلیل فقر مادی، برای گذراندن معاش به شاگردی می پرداخت و با چوپانان محلی (گالشها) به چوپانی می رفت و از همین رهگذر با ترانه های محلی آشنایی پیدا کرد. از سال ۱۳۵۲ به نوشتن روی آورد و سرودن شعر را تجربه کرد. فوق دیپلمش را در سال ۱۳۶۲ در رشته هنر گرفت و بلافاصله به کار تدریس هنر در روستاهای تنکابن مشغول شد. سلمان با شعر متعهد پیوندی ناگسستنی داشت و از همین روست که صمیمیت و خلوص و بی پیرایگی در اشعارش موج می زند و شعر او را از شعر دیگر معاصران متمایز می سازد. از سلمان هراتی سه مجموعه با نامهای “از این ستاره تا آن ستاره” ، “از آسمان سبز” و “دری به خانه خورشید” به چاپ رسیده است. زنده یاد سلمان هراتی یقیناً یکی از مصادیق شعر انقلاب است.
از او اگر چه بر پیشانی زمانه جز سه دفتر شعر باقی نیست اما همین سه دفتر کافی است تا بتوان در همه قالب های شعری نمونه های کاملی از شعر انقلاب را یافت.
سلمان هراتی در آبانماه ۱۳۶۵ هـ.ش در راه رفتن به مدرسه، بر اثر تصادف جان باخت.
http://casebook.parsiblog.com/Files/5.jpg
دوستان محترم! به خصوص جدیدها!
لطفا کامنت های تان را یک بار خودتان بخوانید و بعد از اصلاح و ویرایش، بدون غلط ارسال کنید. لطفا احترام بگذارید به کسانی که کامنت های شان را صحیح می فرستند.
اول متن رو دیدم یاد متن “دفاع تمام قد قطعه ۲۶ از مسئولان نظام” افتادم!!
این “مصادیق” نامنبرده آدم خوبی هست!!
… بابای ماست خامنه ای…
تلاشی مضاعف برای دیدن اسم داداش در ذیل کامنت؛
داداش این اولین باره که متنتون تو دو تا روزنامه و در یه روز چاپ میشه؟!
حسین قدیانی: اشتباهی همچین شد!! بر اثر یک ایمیل اشتباه!! اگر عمدی می بود، که کیهان، یک جور، و وطن امروز، همان جور، پوست از کله ام می کندند!! خیلی این کار، غیر حرفه ای و نادرسته!! ۲ تا متن مجزا نوشته بودم که اشتباهی، یکی را برای هر ۲ روزنامه فرستادم!!
آهای اوباما
آهای بدبخت، خاک تو اون سرت!
شیرجه سرگشاده “پویول” بخوره تو صورتت، تو رو چه به نامه نگاری.
جواب نوشته های قطعه ۲۶ رو نمیتونی بدی، سراغ کدخدا میری؟ حمال!
راستی اسم اون مراسم خاک بر سری، گلدن گلاب بود.
اسکار هنوز شروع نشده.
حسین قدیانی: تا چند تا فحش، بدتر از حمال هم می دادی، تائید می کردم!! استفاده نکردی از این فرصت!! که کم پیش میاد!!
«اویس قرنی» وار برای «رسول خدا»…
«اویس قرنی» وار برای «حضرت آقا»… و
«اویس قرنی» وار برای «مهدی فاطمه»…
خدایا! یعنی لایق می شویم. خدایا! آیا لاحق می شویم! خدایا آیا بر نفس اماره، فائق می شویم!
اللهم ارنی الطلعه الرشیده والغره الحمیده…
آقای اهوازی؛
حسادت نداره، لذت داره و یک کم حسرت.
…:::افتخار می کنم شبیه شهــــــدا باشم:::…
ناتوی فرهنگی ؛ وامانده و نفس زنان ، دست یازیده به ابتذال
برهنه شدن جلوی دوربین ها و هم دست شدن با فاحشه های بین المللی برای ملت ایران همان قدر اهمیت داشت که آتش گرفتن آشغالهای سطل زباله های تهران.
یعنی علیرضای کوچک شهید مصطفی هم قرار است روزی همین قدر قد بکشد و بشود افتخاری مثل اغلب فرزندان رشید شهدا …
آن وقت چهقدر به این عکسها و این نشستن در بغل حضرت ماه خواهد بالید و چقدر ستارگان حضرت ماه غبطه میخورند وقتی میگوید ببینید من چقدر با امام عکس دارم، اما هیچگاه عکس امام عمل نکردهام و نمیکنم …
انشاالله همینطور خواهد بود …
جاتون بودم واسه “جوان” هم میفرستادم؛ تعجب کردم که چرا جوان از اون “مصداق” یه جورایی تعریف کرد…
و اما سهمم از چنین دیدارهایی فقط اشک بوده، نه از نزدیک نزدیک که از نزدیک …
و باز هم اما به گمانم چند سال پیش در خواب گرفتهام شبیه آن خودکاری را که جناب “چشمانتظار” توصیف کردند!!!
سهممان اگر خواب حضرت ماه هم باشد ما را بس …
“ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست.” و امامان می گویند ” آمریکا شیطان بزرگ است”
خصوصی
“ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست.” جسارتا برداشتم نسبت به این جمله این بوده که “ابلیس” را استعاره از آمریکا استفاده کردید. از آنجا که ابلیس اسم خاص جنی است که به شیطان ملقب شد؛ بهتر نبود از شیطان به جای ابلیس استفاده می کردید؟!
حسین قدیانی/ عمومی: اوووووووووووووووووووووووه!! و اما برایم قابل حدس بود این کامنت تان. شما معمولا وقتی از جمله ای خوش تان می آید و آنرا کامنت می کنید، چند دقیقه بعدش، دوباره یک کامنت می گذارید و از همان جمله انتقاد می کنید!!
سایه/روشن!
این یه مدل خاص و کمیابی از حسادته که گناه که نیست هیچ؛ ثواب هم داره!!!
اما “یه کم” حسرت رو خوب نیومدیها!
———-
متن رو دو بار خوندم و مثل همیشه بهم اضافه شد و امشبم با دیشبم فرق کرد.
داداش حسین واقعا ممنون که هستید! بزار هر کی هر چی میخواد بگه؛ خیلی دوستون داریم؛ خیلی!
حسین قدیانی: ممنون بهترین عکس قطعه ۲۶!! تداعی کننده حاج احمد در اینجا… آخ! که توی این عکس، چه قشنگ، سرش رو ناز کرده!!
با اجازه ی آقای قدیانی
آقای اهوازی!
بنده از کامنت شما در پست قبل؛ گمانم نیست که برداشت نادرستی کرده باشم . کامنت شما نقل قول بود و منظور من این بود که اصولا کسی که تابع ولی اش است اصلا حرصش نباید در بیاید و احتمالا نباید در حکم ولی اش اجتهاد یا تفسیر به رای کند. نمی دانم ولی بیشتر حس می کنم قول حاج علیرضا مختص به زمان خاص یا مسئله ی خاصی باشد و قابل تعمیم برای همه و در هر زمانی نیست.
آقای قدیانی اگر فکر می کنید به فضای کامنت های این پست آسیب نمی رساند تایید کنید و لطفا در صورت تایید این دو خط آخرو حظفش کنید. متشکرم و شرمنده
حسین قدیانی: اون حرف مرتضی اهوازی، یعنی حاج آقاپناهیان، درسته، و در قاموس ولایت پذیری می گنجه.
شما چون آدم باهوشی هستید و از روانشناسی شخصیت خوبی برخوردارید؛ و با توجه به نوع نگاه هرمخاطبی به مطلبتان، احتمالا کامنتم برایتان قابل حدس باید بوده باشد! اما تا به حال متوجه نشده بودم که این کار را که شما می گویید انجام بدهم!! راستش را بگویم اصلا متوجه لغت ابلیس در معنای خاص بعد از فرستادن کامنتم شدم.
حسین قدیانی: شما از معدود منتقدینی هستید که وقتی نقد می کنید، تاب نقد شدن و جواب شنیدن هم دارید و این خصوصیت خوب شماست! بعضی از بچه ها، اصلا اینطور نیستند!!
حاج احمد… حاج احمد… حاج احمد…
ای کاش میتونستم به گرد پاش برسم…
حسین قدیانی: حاج احمد نبود، خرمشهر فتح نمی شد. امام اگر نمی خواست بگوید که خرمشهر را خدا آزاد کرد، حتما می گفت که خرمشهر را حاج احمد آزاد کرد. حاج احمد، انگ خیلی فحاشی ها را به تنش مالید و متهم به تندروی و عدم رعایت سلسله مراتب فرماندهی شد، اما خرمشهر را آزاد کرد. حاج احمد داشت بازداشت می شد که خرمشهر را آزاد کرد. حاج احمد جرئت نه گفتن داشت، که خرمشهر را آزاد کرد. حاج احمد بود، به خدا خامنه ای «این عمار» نمی گفت. حاج احمد بود، به خدا به امام، جام زهر نمی دادند. دیر یا زود، می نویسم این حرف ها را.
آقای اهوازی؛
در راه عشق کسی به گناه و ثوابش فکر نمی کنه. لااقل من این جوری ام. حسادت یعنی چرا اون؟ من نه؟ و حسرت یعنی خوش به حالش، کاش من هم همین طور.
“امام اگر نمی خواست بگوید که خرمشهر را خدا آزاد کرد، حتما می گفت که خرمشهر را حاج احمد آزاد کرد.
حاج احمد بود، به خدا خامنه ای «این عمار» نمی گفت.”
به به… کلماتتان جان دارند داداش!
سوریها عمدتاً در جلسات مست بودند. حاج احمد خیلی حساس بود. اگر کسی سیگار میکشید، اصلاً بهش محل نمیگذاشت. رفته بودیم جلسه و یکی از آنها مست بود. رضا دستواره میرفت جلو تا او با حاج احمد روبهرو نشود. چون اگر روبهرو میشد، حاج احمد بدون تعارف میزدش.
***
زمانی که مریوان بودیم، مقام معظم رهبری آمده بود مریوان. بنیصدر هم یک پسر خواهر داشت که فرمانده لشکر ۲۸ کردستان بود. عراقیها هم فهمیده بودند و آمدند دزلی را بمباران کردند. ما هم بلافاصله آقا را برگرداندیم مریوان. وقتی از مریوان برگشتیم، همین فرمانده لشکر ۲۸ به نیروهایش گفته بود که توپها را بردارند و نیروها را بکشند عقب. حاج احمد وقتی آنها رامیبیند، فرمانده توپخانه لشکر ۲۸ را که یک سرهنگ بود به باد کتک میگیرد که «نامرد چرا داری برمیگردی عقب؟ توپها را کجا میبری؟» حاج احمد این کار را کرده بود و آمده بود جلسه که در آن جلسه آقا و همین فرمانده لشکر ۲۸ بودند که در روابط عمومی سپاه تشکیل شد. پسر خواهر بنیصدر میخواست از متوسلیان شکایت کند. شهید بروجردی هم به ما میگفت که حاج احمد را بیاورید بیرون و توجیه کنید تا جلوی آقا کاری نکند. در این گیر و دار، پسر خواهر بنیصدر گفت که متوسلیان فرمانده توپخانه را به باد کتک گرفته است. تا این را گفت، حاج احمد هم گفت: «بله که زدم. چرا عقبنشینی کردید. شما غلط کردید عقب نشینی کردید.» و بعد حاج احمد با مشت زد روی میز شیشهای که جلوشان بود؛ چنان زد که شیشه میز شکست و ریخت.
حاجی یک آدم عملیاتی، قاطع و محکم بود. از آن آدمهایی بود که از حرفش برنمیگشت…
حسین قدیانی: باری لازم بود یکی بخواباند توی گوش «همت». یعنی یه جوری شده بود، که لازم شده بود!! باید در را می زد که حساب کار دست دیوار بیاید!!! محسن رضایی و اون یکی ها و علایی ها و شمخانی ها و بنی صدرها، نه ها!!! «همت»! «همت»! همان «همت» که متوسلیان برایش می مرد، اما همچین محکم زد که!! بعد هم کل دوکوهه فهمید با چه کسی طرف است.
ما همینکه به خودمان جرئت می دهیم و حرفی می زنیم جسارت می کنیم. خارج از تعارف براستی شما استادید. ما فقط احترام استاد نگه می داریم البته ان شا الله.
ولی گاهی صبوری تان کم می شود در قبال بچه های قطعه که دوستتان دارند!
با اجازهی داداش حسین
خانم صبای بزرگوار!
بصیرت خودمون رو بالا میبریم، مسائل رو تحلیل میکنیم، جاهایی که میفهمیم که هیچ، جاهایی که توش میمونیم؛ صبر میکنیم؛ صبر انقلابی و همیشه هم سمعا و طاعتا هستیم و روی حرف “آقا” حرف نمیزنیم!
مطمئن باشید اینا از هم کم نمیشه بلکه با هم جمع میشه بعد طی یه فرایندی تبدیل به مشت میشه میخوره تو دهن دشمن! حالا نزن کی بزن؛ حالا نخور کی بخور!!
این بحث صبر انقلابی رو حاج علیرضا، محرم “امسال” در هیئت محبین اهل بیت قم داشتن…
———–
“حاج احمد بود، به خدا خامنه ای «این عمار» نمی گفت.”
این جمله رو خیلی پیش خودم گفتم و… هی!
منتظر میمونیم داداش!
———-
سایه/روشن!
فلسفیش نکنید بحث عاشقانه رو!!
بابا اصلا “غلط کردم” مال کیه؟ مال الان!
مخلصم با صاد درشت
حسین قدیانی: درباره بحث اول، آنکه اصلا بیرون از این دایره است، -قطعا منظورم «صبا» نیست ها!!- اصولا نمی فهمد این مسائل را. فی المجلس، معنای ولایت پذیری، سنگر گرفتن پشت رهبر نیست. خطرپذیری است. فحش شنیدن از ولایت پذیرهای دکمه تا آخربسته است!! و الا، مگر اصلا در مخیله سرباز می گنجد که تندتر از امر مولا حرکت کند؟! چه بی شعورند کسانی که می خواهند این بدیهیات را یاد ما بدهند!!
…………………………………………………..
حسین قدیانی: یک روز توی دوکوهه، یک بسیجی می رود و دست «آقا» را -آن زمان- می بوسد! «آقا» دست شان را می کشند، اما آن بسیجی کار خودش را می کند!! دقایقی بعد عده ای به آن بسیجی گیر دادند؛ این چه کاری بود کردی؟!! حاج احمد آمد و گفت: کار خوبی کرد!! همان عده به حاج احمد گفتند؛ پس چرا دیروز، دست فلانی را بوسیدیم، تشر زدی به ما؟! حاج احمد گفت: هنوز مانده شما این سید(اشاره به «آقا») را بشناسید… آری! به زودی برمی گردد عمار خامنه ای و به ما می گوید که «سیدعلی» کیست…
خوش به حال حاج همت … حتما حسابی هم پز میداده که همینقدر برای حاج احمد میارزیده که دیوارش باشد …
فخرفروشی میکرده به بالاییها و پایینیها …
حسین قدیانی: باری هم خوابانده بود توی گوش دستواره مظلوم که کتک خور درجه اول حاج احمد بود!! برای آن وقت هایی که حکایت در و دیوار!! آخ! بمیرم؛ یه روز دستواره به حاج احمد گفت: برادراحمد! منو زیاد داری می زنی، یه ذره آرومتر بزن!! لابد نیازی به گفتن ندارد که همین دستواره، جوری حاج احمد را دوست داشت که دیگران می گفتند؛ قلب محمدرضا توی سینه حاج احمد می تپه… می مرد برای حاج احمد. یک بار حاج احمد را کشید کنار و به ایشان گفت: دلم تنگ شده! می شه یه بار دیگه دستور بدی دور زمین صبحگاه دوکوهه، سینه خیز برم، تو هم بالای سرم باشی!! بعد شانه در شانه همدیگر ساعاتی، آری! ساعاتی گریه کردند… گفت: جنگ! کجایی که دلم تنگ توست… رقص جنون، تشنه آهنگ توست.
بسیجی از تو سیلی می خورد پز می داد که مرا حاج احمد زده. همه عشق ما ستاره ها. واقعی ترین بسیجی تاریخ. حیدر سپاه خمینی. حیف بود تو را جز صهیونیست ها به شهادت برسانند. آنقدر وجود داشتی که وقتی رفتی مکه، به بهانه مصافحه، دست می انداختی گردن شرطه ها و تصویر کوچکی از امام را می چسباندی پشت لباس شان. آنقدر جگر داشتی که گفتی اگر هلی کوپتر بنی صدر اینجا بشیند، خودش و هلی کوپترش را با هم سوت می کنم هوا. ولله، ولله، ولله تو اگر بودی، بر صورت تک تک سران فتنه چنان سیلی آبداری می خواباندی که برق سه فاز از کله شان بپرد. من می دانم و تو و پل صراط و خدا و این قسم. علی اگر تو را داشت به مالک نمی گفت برگرد. حسن اگر تو را داشت صلح نمی کرد. حسین اگر تو را داشت، روز واقعه به گونه دیگری تکرار می شد. کاش تو به جای آدم در بهشت بودی. باید در مدح تو غلو کرد. آنهایی که می گفتند “بسیجی واقعی همت بود و باکری”، جرئت نداشتند نام مقدس تو را بر دهان نجس شان بیاورند. کسی که با وجود ۳۰۰ هزار شهید از جمهوری ایرانی دم می زند دهانش نجس است. کاش بودی و آب می کشیدی دهان سران فتنه را. کاش بودی و مادر و پدر آن بی پدر و مادری که حسین غلام کبیری را به شهادت رساند، جلوی چشمش می آوردی. کاش بودی و می کشتی آشوبگران عاشورا را. تو جگر این کار را داشتی و عده ای این استعداد را داشتند که حکم جلب تو را صادر کنند اما تو آنقدر جگر داشتی که به هیچ می گرفتی حکم جلب را. نه، من متهم نیستم به خشن نشان دادن حاج احمد. ایراد به جگر خود حاج احمد بر می گردد. با کامیون باید می کشیدند جگر حاج احمد را. ترس نداشت که حالا اگر منافقین را به درک واصل کند عده ای چه درباره اش به امام می گویند. حاج احمد اگر بود عده ای غلط می کردند به امام جام زهر بدهند. حاج احمد اگر بود احدی جرئت نمی کرد نامه سرگشاده به ماه بنویسد.خامنه ای اگر حاج احمد را داشت، اتفاقات دیگری می افتاد…
(کتاب قطعه ۲۶/ ص ۹۹)
حسین قدیانی: «آنهایی که می گفتند “بسیجی واقعی همت بود و باکری”، جرئت نداشتند نام مقدس تو را بر دهان نجس شان بیاورند».
آقای اهوازی!
نمی دانم… از بچه گی به من یاد دادند که در دو مورد چرا نگویم یکی حکم فقهی مرجع تقلیدم است ( البته تازمانی که به اجتهاد نرسیدم) و یکی هم امر ولی فقیه ام. و زیاد قصه ی معصوم علیه السلام و آن شاگردشان را که بدون پرسش، بنا به درخواست امام وارد تنور آتش شدند، را تعریف کرده اند.
البته خوب می دانم که تحقیق و یقین جز نافرمانی ست. و البته خوب تر می دانم که ولایت پذیری رتبی ست و آگاه ترم به اینکه نیستم در حد آنچه که می گویم.
خداوند به دل های ما معرفت بدهد که محبت بیاید و یقین بدهد تا دل های مان آرام بگیرد!
حسین قدیانی: صبای محترم! چرا این بحث را بی خود کش می دهی؟! مگر مرتضی اهوازی این را نمی داند؟!! نه شما و نه مرتضی و نه دیگران، ادامه ندهند این بحث را. این را بی ارتباط به شما می گویم؛ به بچه بسیجی کسی لازم نکرده بگوید؛ چون و چرا نکن!! او خود، آخر آخر آخر این قصه هاست و اگر هم جایی، زمانی، وقتی، چون و چرایی می کند، برای جان نثاری بیشتر است که در قاموس ولایت پذیری، معنی پیدا می کند! این چون و چرا، عین چون و چرا نکردن است! همین!
صبحت از حاج احمد و بردن نامش و دیدن عکسش چقدر امیدبخش است!
حسین قدیانی: لینک عکس محمدرضا دستواره رو بگذار.
اینترنت پرسرعت ندارم داداش… شرمنده ام…
امکان آپلود عکس ندارم.
یکی از دوستان لطفا تصویری از شهید عزیز را بفرستد!
حسین قدیانی: و کاش یکی از دوستان بدون عکس، لطف کند و با تصویر محمدرضا دستواره کامنت بگذارد. جای عکسش خالیه توی قطعه ۲۶ که مزارش هم هست!!
چه دنیای قشنگی داشتند … ماها انگار غریبهایم با این فضاها …
اگر آسمانی شدند و جاوید حتما برای این بود که تاب زندگی روزمرهی آدمهای این عرصه را نداشتند …
……………..
حسین قدیانی: خودم می گذارم سید! http://tshahed.blogsky.com/category/cat-6/
چشم
“لابد نیازی به گفتن ندارد که همین دستواره، جوری حاج احمد را دوست داشت که دیگران می گفتند…” جالبه خدا هم هرکسی رو بیشتر دوست داره محکم تر می زندش، البلاء للولا
http://www.faupload.com/upload/90/Dey/1-15/Seyyed-Mohammad-Reza-Dastvareh-FarsiMode-Com-1-.jpg
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
:::کی جرات داشت به حاج احمد بگوید: چرا و چطور؟:::
” چند کارتن کنسرو و خرما دارید، با چند کیسه ی نان خشک، هر سه روز یه بار هم یک وانت براتون چند تا بشکه دویست لیتری آب میاره و چند کیلومتری تون میذاره. شب که شد میرید و میارید. احدی حق روز بیرون اومدن نداره. مرخصی ها همه لغو. کسی حق مرخصی خواستن هم نداره. مفهوم شد؟”
.
.
.
دونفر نشسته: شهیدان محمودرضا استادنظری و سیدحسین دستواره
http://www.pic.iran-forum.ir/images/27ehiv031jo8paimf09h.jpg
حسین جان! امروز چند جا عکس ها و متنهای مختلف رو دیدم از دیدار آقا با خانواده شهید احمدی روشن. فقط بغض داره خفم میکنه.
می دونم بابای ما خامنه ای است.
می دونم یتیم بزرگ شدی ولی نمی دونم…
بی خیال!
بغض گلوم رو از چند جهت گرفته.
مثل اینکه هر کاریش کنی حرف آخر باید از تو گلو در بیاد.
الان که نمیاد…
شاید بعدا اومد شاید هم نگهش داشتم برای قشنگی.
مثل اینکه واقعا گاهی حرفهایی هست برای نگفتن.
حسین قدیانی: بهترین جای کامنتت همون «بی خیال» بود!! واقعا بی خیال!!
این هم هست
http://media.farsnews.com/Media/8904/ImageReports/8904141272/7_8904141272_L600.jpg
شهید دستواره و حاج احمد
http://media.farsnews.com/Media/8904/ImageReports/8904141272/12_8904141272_L600.jpg
شهید دستواره و شهید همت
http://www.tabnak.ir/files/fa/news/1389/12/15/86474_867.jpg
شهید دستواره در کنار پیکر شهید چراغی
http://media.farsnews.com/Media/8807/ImageReports/8807140941/19_8807140941_L600.jpg
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲:۵۸ بامداد!
تعداد افراد آنلاین: ۱۶ نفر
ماشالله حزب الله
داداش حسین هنرمند بسیجیها فــــــــــــــدائی داری…
DC شدم البته نه از نوع واشنگتنش!!!
ای کاش در مورد حاج احمد کتاب مینوشتید داداش! در مورد حاج احمد باید کسی بنویسه که شناخت و معرفت به ایشون داره…
حسین قدیانی: پس حتما من نباید بنویسم. در این باره ۲ کتاب «همپای صاعقه» و «آذرخش مهاجر» از «حسین بهزاد» خوبه…
خصوصی
اولی رو نخوندم ولی دومی رو چرا…
منظورم طرز نوشتن هست که داداش حسینی باشه یعنی از زبان نسل امروز
خصوصی نبود!! اشتب شد
سلام. دوس داشتم مطلبی درباره تا ثریا ازتون ببینم. و یک چیز دیگه حضرت موسی برای مطمئن شدنش از زنده شدن مرده ها از خدا میپرسه و ادامه ماجرا. البته نه اینکه باور نداشته باشه ولی خب گاهی این قلب بازی درمیاره دیگه
حسین قدیانی: می شه شما یا هر دوست دیگری که کنار اسمش، عکس نداره، با عکس محمدرضا دستواره برای وبلاگ، کامنت بگذارید؟!
تو را دوست می دارم/ و بهشت زهرایت را/ که آبروی زمین است
جاهل است/ انسانی که/ راه کوره های مریخ را شناخته است/ اما هنوز/ کوچه های دلش را نمی شناسد.
این شعری که از سلمان هراتی انتخاب کردید و گذاشتید، از هر نظر بی نظیر است. یاد سیدحسن حسینی و اشعار حماسی او هم گرامی.
این عکس باب گراواتاره:
http://www.navideshahed.com/attachment/1389/07/268820.jpg
اینم آموزش
http://www.blogsky.com/gravatar.htm
بسم الله
نمیتونستم از عکس ماه دل بکنم ولی دوتا تو گوشی درست زدم به خودم و عکسم رو عوض کردم…
هی! اوبامای سیاه کار! فیلم و جایزه و سن و کراوات و کف زدن و شو و نمایش با تو، فتح الفتوح در «خیبر» و «بدر» با ما… پس بگذار نتانیاهو قضاوت کند که خاورمیانه دست کیست؟! به زودی، ما «قدس» را از خدا جایزه خواهیم گرفت. روی این سن، دنیایی باید بدرخشد.
«نباء عظیم» در راه مخابره است… «نباء عظیم» در راه مخابره است… «نباء عظیم» در راه مخابره است
مو رو تنم سیخ شد.
ترکوندی برادر
حسین قدیانی: تا چند تا فحش، بدتر از حمال هم می دادی، تائید می کردم!! استفاده نکردی از این فرصت!! که کم پیش میاد!!
+++++++++++++++++++++++
داداش، در دیزی بازه، حیا کجا رفته؟
ولی خدائیش اگه میدونستم چنتا فحش نقطه چینی میدادم.
حیف شد! ایشالا باشه برای مراحل بعدی!
+++++++++++++++++++++++
راستی یه پیشنهادی بود که خیلی وقته توی ذهنمه.
یک ستون معرفی کتاب باز کنی و هر هفته یک کتاب خوب که خودت
از خوندش لذت بردی رو به بچه ها معرفی کنی و تا یک هفته فرصت بدی
که بچه ها کتاب رو بخونن و بیان راجعش صحبت کنن.
فکر کنم چیز جالبی بشه. بالاخره بعد از ۲ سال یک تکونی باید به سایت بدی
و هر ازگاهی یک بخش جدید به سایت اضافه کنی.
هم تنوع بوجود میاد و هم اینکه جنبه آموزشیش بالا میره.
**یا رب العالمین**
اونقدر زیبا و فوق العاده نوشتید که غیر قابل وصفه!!
آغاز و پایانش عالی و عالی بود.
سیاسی نیست های اولش چقدر حرف داشت.
جدا خدا قوت و تشکر بابت چنین شاهکاری.
امتحان دارم!!!!!!
🙁
حامد توکلی عزیز؛
ممنون برادر… ممنون!
احسنت به شما…
-گلوله آمریکایی ها درون سینه بچه های کانال پرورش ماهی، سیاسی نیست. ترکش خانه کرده در گلوی رزمنده شرق ابوالخصیب، سیاسی نیست. با شنی تانک، روی سینه دلاوران هویزه رفتن، سیاسی نیست.
-آمریکا دارد در واقعیت از ما سیلی می خورد و در فیلم و جایزه و روی سن، جبرانش می کند!!
-ما برای گرفتن انتقام خون تاریخ و جغرافیا از آمریکا، الگوی جهان مبارزه ایم.
نوشته بسیار پراحساسی و پر قدرتی است.واقعا لذت بردم از خواندن چندباره این متن
خدا قوت اخوی
مثل همیشه عالی بود ……
اجر شما با حضرت زهرا(سلام الله علیها )
داشتم کامنت های دیشب رو میخوندم خداییش بهتون حسودیم شد.
نشستن روی پای حضرتش….«افتخار می کنم شبیه شهدا باشم»….
تا باشه از این حسودیا…
“یا لطیف”
باسلام خدمت مدیر وبلاگ “قطعه۲۶”
این پست از وبلاگ شما در قسمت در حاشیه سایت گرداب منتشر شد.
خداقوت
مدیریت سایت “گرداب”
…
فدای قلمت
http://rhbari.blogfa.com/
سلام داداش اصولا ما صلح طلبیم ولی عشق است جنگ جنگ تا پیروزی. سید روح الله عشق است برافراشتن پرچم اسلام توسط حاج احمد متوسلیان……………….
………………..
حسین قدیانی: قصد من سوزاندن شما تا فیها خالدون بود که حاصل شد!! وانگهی! من نه فقط گفته ام که اسکار، سیاسی نیست، بلکه حتی معتقدم ۲۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل هم سیاسی نیست!!!
متن یک طرف!
کنایه هایش هم همان طرف!
و کامنت ها هم یک طرف!
و جواب هایش باز همان طرف!
حالا کی کدوم طرفه؟
کلا داداش حال کردم، نمی دونم چی می نویسم!
…
تصویر بالا خیلی دل نشین بود…
پس این هم تقدیم به زیبا دلان…
http://camp707.com/archives/2315
بسمه تعالی
========
سلام و درود بر امام_امت صبور و بصیر ایران
و سلام بر آقای حسین قدیانی
دلنوشته ی زیبایی است وبا دقت و هوشیاری به حوادث و مراتب این پیچ حساس تاریخی که درآن به سر می بریم [موقعیت بدر_خیبر ،قله مصطفای شهید] پرداخته اید.
به زیبایی و هوشیاری هر چه تمام تر اشاره دارید به خواست دشمن در پررنگ کردن حاشیه ها برای غلبه به متن قدرتمند و جاری که فتح الفتوح حاصل از اقتدار امام _امت بر اساس سنت الهی است.
آری! خواست دشمن غبارآلوده کردن هوا _فضاست که موشک های کروز و بالستیک بصیرت و هوشیاری ما را با امواج پارازیت و ایجاد نویز [Noise] از مسیر اصلی منحرف سازند و “هدف های فریب” بر سر راه آن قرار دهند.
پیاده نظام و عوامل خارج نشین و داخلی و خود نظام سلطه_فتنه در این جهت تقسیم کار چهار زمانه ای را(نظیر موتور های ۴ زمانه انفجاری) بویژه از زمان طرح فریب ترور سفیر سعودی به راه انداخته اند ،که به نامه نگاریهای مذبوحانه و مصطفای شهید وتبریک جوائز مخملین بر مشت آهنین تحریم و توطئه ،که تا به الان رسیده ایم.
خروجی این تقسیم کار۴ زمانه به صورت رفت و برگشت پیستونی جهت راه اندازی چرخ دنده های ماشین بزرگ ایجاد توهم فتنه سبز سال ۸۸ و القای علائم بیماری آن جهت باز سازی و مهندسی معکوس است.
طرح فریب و خنده دار ترورسفیر سعودی و مکانیزم مای غافلگیری جهت گل آلود کردن جریان متن که خبر عظیم فتح الفتوح است و توضیح دقیق چگونگی کارکرد این چرخه ی ۴ زمانه است که قبلا گفته شده است.
دقیقا بر طبق این متن کارشده و هوشیارانه چند نکته جهت افسران جنگ نرم_سخت حائز اهمیت است:
۱٫ما نیز نیاز به یک “تقسیم کار هوشمند” جهت بر هم زدن معادلات دشمن داریم.
۲٫ پرداختن به موضوعاتی که فضا را غبارآلود ،مبهم و ملتهب میکند در این پیچ حساس تاریخی بازی کردن در پازل دشمن است و این چرخ دنده یا قطعه ای از پازل است که نظام سلطه_فتنه_انحراف با ایجاد اختلاف و …. باعث میشود که بدست خودمان برایش تولید کرده و در اختیارش قرار دهیم و او مکارانه صید نماید.
۳٫اولویت ها همان هایی هستند که رهبر عظیم الشان انقلاب حضرت امام خامنه ای در بیاناتشان تبیین میفرمایند ولاغیر.
دقیقا بیاد دارم در اوج انقلاب اسلامی ۵۶-۵۷ بنده ی حقیر که ۱۰-۱۲ ساله بودم فرمایشات امام راحل را مینوشتم و تکثیر میکردم و حفظ بودم.بخاطر اینکه بزرگترها این کار را انجام میدادند!
و این بر عهده ی سربازان و عاشق ولایت است که نهضت سینه به سینه شدن کلام امام عزیزمان ،حضرت آیت الله خامنه ای بر پا گردد به دلائل ذیل:
الف:وحدت کلمه
ب:تشخیص اولویت ها و تشخیص متن از حاشیه
پ:ایجاد بصیرت و هوشیاری
ت:ترویج معارف ناب فرآنی _اسلامی که بعلت آشنایی و ایجاد علقه بین فرزندان یک جامعه و خانواده و امام شان ایجاد میگردد.
ث:حال که دانستیم شفای عاجل و آجل ما از کلام و راه ولی فقیه زمان [امام خامنه ای ] است که خود با ایجاد علقه و شناخت از ایشان در نوجوان و جوان است و در پی آن معارف ناب اسلامی است پس سپر و جوشن ما در برابر بیماری فتنه و سکولاریزه شدن جامعه نیز با نهضت سینه به سینه شدن بوجود می آید.
۴٫از هر نقطه که به دشمن گلی زده شود ،همانجا خار چشم دشمن است ،مراقب شیطنت ها باشیم مانند دانشمندان هسته ای ،بسیج ،ارتش و سپاه و اخطار فرمانده کل ارتش به ناو فضول و …
۵٫”انا فتحنا لک فتحا مبینا” که انوار مشعشع آن از پس قلعه های زر و زور و تزویر خیبری چون خورشید زیبای صبحگاهی طلوع نموده است.
ان شاء الله تعالی.
سلام
داداش حسین
از مطالبتون ممنون
با اجازتون منم مطلب جدید
بصیرت عزیز رو درجش کردم لطفا
راضی باش و حلال کن
راستی در مورد این وبلاگ نظر یادتون نره
ممنون خادمین علمدار
….
ماشالله داداش حسین بی همتا… ماشالله…
عجب متنی کولاکی شده این متن… چقدر دلچسب و عالیست!
رحلت آقا رسول الله و شهادت امام حسن مجتبی بر اهالی قطعه مقدس۲۶ تسلیت باد.
سلام
نوشته ی خوبی بود. به دل چسبید. ممنون. من توی پلاسم شیر کردم. بقیه هم بکنن
سلام،غریب تر از هر غریب!
سلام،مزار بی چراغ،تربت بی زائر،بهشت گمشده!
سلام،آتشفشان صبر،چشمان معصوم،بازوان مظلوم،زبان ستمدیده!
سلام،سینه شعله ور، جگر سوخته،پیکر تیر باران شده!
سلام امام غریب من!ای امام مجتبی
……………
……………
خدایا توفیق شهادت در راهت را به ما عنایت کن
بنوسیم پارک ملت.بخوانیم پارک ذلت
مطلب زیبایی است از دست ندهید
۱۳۲* خداوند متعال:
ای بندگان من؛ آیا چنین نیست کسی که حاجات بزرگی از شما می خواهد و شما حوائج او را بر نمی آورید، مگر این که در نزد شما کسی را که محبوب ترین مردم پیش شماست شفیع قرار دهد؛ آن گاه حاجات او را به خاطر آن شفیع بر می آورید؟ اکنون آگاه باشید و بدانید که محبوب ترین خلق و افضل آنان نزد من، محمّد و برادر او علی و امامان پس از وی هستند. اینان وسیله های مردم به سوی من هستند. بدانید هر کس حاجتی دارد و نفعی را طالب است و یا آن که دچار حادثه ای بس صعب و زیان بار گردیده و رفع آنرا می خواهد، باید مرا به محمّد و آل طاهرینش بخواند تا به بهترین وجه، حاجات او را برآورم.
(بحارالانوار، ج۹۴، ص۲۲)
“تا خدا هست و خدایی می کند، مجتبی مشکل گشایی می کند.”
امامی که در طول عمر عزیزشان چند باری همه زندگی را به فقرا بخشید و دوباره از نو شروع کرد کار و مجاهده در عرصه اقتصاد را. چنین بخششی خاص امام حسن مجتبی است. این که بگذری از همه آنچه اندوخته ای، آنهم چند بار، کار هر کسی نیست. بی جهت نیست که فقط این امام را “کریم اهل بیت” خوانده اند.
“تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی”.
.
“آقاجان! تو آنقدر کریمی که نسل امامت را هم به حسین بخشیدی.”
* قطعــــــــــــه مقــــــــدس ۲۶/ ۲۴ مرداد ۹۰ *
…
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۶
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
ماشالله…
داداش حسین هنرمند و بی نظیر بسیجیها فـــــــــــــــدائی داری…
حضرت آیت الله خامنه ای فرمانده سپاه امام مهدی عج و پیروی از ایشان راه نجات از فتنه ها
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=103:1389-11-06-21-02-04&catid=52:zohor
آیت الله بهجت(ره):
من (برای رهبری) بهتر از ایشان (آیت الله العظمی خامنه ای) سراغ ندارم…
http://salehat.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=156&catid=45
ما آخرشم نفهمیدیم شما ها چی میگید!!! خداوکیلیش این فیلم به نفع قشر مذهبی بود چونکه آخرش اون خانم مذهبی و جادری و اسه پول که زندگیشو نجات میداد حاضر نشد دروغ بگه، حتما باید تو فیلم ۱۵ تا مرگ بر اسراییل بگند تا شما خوشتون بیاد. بابا جنبش سبز خوابید بکشید بیرون، دیگه این ملت تا چند سالی نمیان تو خیابون.
در ضمن هی شما میگی خاور میانه در زیر سپاه فدس یا جنبش وال استریت و … بعد هر روز یا یک پادگان میره رو هوا یا یک دانشمند هسته ای! شما ها خوب شعار میدید، اونها خوب عمل میکنند
با این که تقریبا یک روز از انتشار این متن گذشته، اما بازتاب خیلی زیادی درسایت ها داشته. تقریبا اکثر خبرگزاری ها این متن را انعکاس و پوشش دادند. اسکار، سیاسی نیست…
اصلا متوجه این کارتون نمی شم ایکاش حداقل تایید نمی کردید نه اینکه نقطه چین کنید آقای قدیانی دوستی به من گفت قدیانی رو قبول ندارم گفتم هر وقت خودم به این نتیجه رسیدم می ذارمش کنار .شما همیشه گفتید با افتخار کامنت غریبه ها رو نقطه چین می کنم ظاهرا اینجا دوست ودشمن برای شما یکیه !!!فقط برای خودم متاسفم همین .
حسین قدیانی: سایه محترم! دلیل نقطه چین شدن کامنت شما، این بود که مثل همین کامنت، نکات ویرایشی را رعایت نکرده بودید. چون وقت اصلاح کامنت های شما را ندارم، اگر کامنتی مثل کامنت شما را پرمشغله ببینم، نقطه چین می کنم. ستون نظرات وبلاگ قطعه ۲۶ باید فرق داشته باشد با جاهای دیگر… و یکی از تفاوت هایش در همین درست نویسی است. اینکه حالا شما یا دوست تان چه نظری درباره من دارید، پشیزی برایم ارزش ندارد. یا درست کامنت بگذارید، یا اصلا کامنت نگذارید. بی اغراق، امروز اغلب کامنت هایی که نقطه چین شد، بر همین منوال بود. من در چنین اموری، به شدت اصولگرا هستم. شما وقتی همچنان، نقطه را به کلمه بعدی می چسبانید، دارید به شعور دیگر دوستان قطعه ۲۶ توهین می کنید. وانگهی! من اصلا آن کامنت شما را نخوانده بودم؛ فقط دیدم که حوصله اصلاحش را ندارم!! امیدوارم متوجه این کار من شده باشید، چرا که برایم اصلا اهمیتی ندارد که شما برای خودتان چی هستید؟! متاسف، متاثر، متفحص، متشخص و یا هر چیز دیگری!
سلام علیکم
قلمتون استوار
جالب بود
شهادت نصیبتون
التماس دعا
طلب حلالیت. اما نپرس چرا.
هر روز یه پادگان میره هوا؟؟………………………
حسین قدیانی: خودت را کنترل کن یا بی اعتنایی کن!!
خوب حسین جون! قاط میزنم دیگه.
اینا دیگه کین؟ ایرانی که نیستن. آدم هم نیستن.
حالا میفهمم فتحعلی شاه قاجار، با چه طرز تفکری مملکت رو به باد داد!
راجع به مسائل اخیر و اتفاقاتی که در روزهای گذشته در صدر اخبار کشور بود، افراد مختلفی دست به قلم بردند و چیزکی نوشتند!
اما به دور از هر گونه تعارف واقعا داداش حسینِ ما کولاک کرده؛
این متن آنقدر خاص شده که همه به وجد آمدند!
“آهای مردم! مبادا شهروند مطیعی شویم برای دهکده جهانی! و به جای «بدر» و «خیبر»، به جای تماشای شکستن غرور غرب، به جای دیدن غروب غرب، و به جای اینکه کمک کنیم به «حاج احمد» تا پرچم اسلام را بهتر در «انتهای افق» بکوبد، اسیر حواشی شویم. توپ جمهوری اسلامی، امروز در محوطه ۱۸ قدم اتاق بیضی است؛ حواس تان هست؟! اسیر تماشاگرنمایی نشویم که دارد لیزر می اندازد روی چشم دروازه بان ما!!”
سلام آقا حسین قدیانی خییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلـــــــــــــی مردی
در طول تارخ تا حالا مثل شما ندیدم و تو فکرشم که نخواهم دید یا نه بازم خواهم دید
(زبان سرختون منظورمه)
الله وکیلی شما که پارتیت پیش شهدا کلفته بگین یه دعایی هم در حق ما بکنن!
حسین قدیانی: اسمت را از جوابم به «سایه» برداشتی ها! و اما همه ما باید همدیگر را دعا کنیم…
من اما اصلا نظرها را نخواندم_اوایل را چرا ولی اواخر را نه_
یک هیچ به نفع به من
یا علی مدد
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/7352
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
آقا! طریقه گذاشتن عکس چیه؟! ما که خیلی تلاش کردیم، ولی پیدا نکردیم…
آقا! ما حاج احمد رو نیم درصد، اونم شاید تازه شناختیم! قربون همتون که تشنه تر شدیم.
طریقه گذاشتن عکس:
http://www.blogsky.com/gravatar.htm
دوستان محترم!
اگر نکات گفته شده همیشگی و به خصوص جواب به کامنت سایه، از سوی آقای قدیانی را رعایت نکنید، نباید بابت نقطه چین شدن کامنت تان اعتراض کنید.
حسین قدیانی: این هم از کارنامه دور و دراز ما… البته فقط در «قطعه ۲۶»
…………………………………
بصیرت عزیز
اسکار، سیاسی نیست!
«د» مثل «دلفین»، احمق مثل کاخ سفید!!
وقتی از ولایت فقیه، کارمندی دفاع می کنیم!!
میلان ۹۰ میلادی و بارسلونای ۹۰ شمسی، تیم های باشگاهی نیستند؛ «ملی» اند!
شیوه جدید مایوس کردن دشمن یا به عبارت بهتر مفت خوری!
من و دشمن و قلاده هایش…
حالا که همچین است، بمب هسته ای حق مسلم ماست!
قطعه ای با ۲۰۰۰۰۰۰ بازدید
«خوابت چه قشنگ تعبیر شد مصطفی!» یا «سردر دانشگاه، شده در باغ شهادت!»
قم، قمقمه، قیام
نامه ای به رئیس جمهور آمریکا/ آقای اوباما! بینی شما، مرا یاد دماغ نمرود می اندازد…
نامه «نوری زاده» به «نوری زاد»
نمادی به نام «حاج بخشی»
پیشنهادی به قوه محترم قضائیه
…و به «حاج بخشی» گفتیم؛ مجلس، جای شما نیست ای عزیز!
«حاج بخشی» زنده است، چون «حزب الله» زنده است…
محرمانه برای «امیرخان»
۸ دی، ۹ دی، ۱۰ دی و اسلام پابرهنه ها
چهره شاخص اصولگرا!!
آهای فرهاد مجیدی! تو تک ستاره فوتبال مایی؟!
تجلیل از پروژه نامه نگاری!
جشن تولد «قطعه ۲۶»
با من سخن بگو ۹ دی!
معلمستان، منبرستان، بهارستان
نامه حسین قدیانی بدون دامت برکاته به آقای هاشمی دامت برکاته در آستانه ۹ دی
یوم الله اعظم انقلاب اسلامی
سخنی با نامزدهای انتخابات
چادر روز دهم
۹ دی! به گوشی یوم الله؟!
تلفن روی پیغامگیر
۴ سئوال با جواب و بی جواب
تهران؛ ۳ روز بعد از عاشورا
گیری بر الگوگیری!؟
خیابان انقلاب، سر «وصال»
تقدیر «بیداری اسلامی» در یوم الله «۹ دی» رقم خورد
پرسه در کوی انتخابات
تحلیل خروج اشغالگران از عراق
خروج تالیف بر مولف
ما تازه داریم با RQ170 رفیق می شیم!
ما «دیپلمات بسیجی» می خواهیم
«نظام» شرایط «نامزد پر شرط و شروط» را پذیرفت!!
گلشیفته/ دختر بهزاد فراهانی، خواهر ناتنی احمد رضایی، یا بازیگر بی وطن ابراهیم و رسول؟!
راز اشک های گرم پیرمرد
«RQ170» اسلام آورد و خودکشی نکرد!
محرم در محرم
من مستاجر نیستم؛ خانه ام «بیت رهبری» است
خانم آی کیو! «RQ» مال ماست!
بچه ای به نام «هیلاری»
گفت و گوی «قطعه ۲۶» با حمید استیلی
تقدیر خدا، تقصیر عباس نیست؛ تطهیر تاریخ است
دست «عباس» از «آستین ظهور» بیرون خواهد آمد
آن اردیبهشت و این پاییز
جام زهر اصلی تر را خمینی، نوشاند؛ ننوشید!
تاملی بر آفت بصیرت
اشک، نماد خون
بسیجی واقعی «بروجردی» بود!
آستانه محرم، آستانه شهداست
امضا: بابای بسیجی ات که خیلی تشنه است!
دهه ۶۰ دوستی یا دهه ۶۰ پرستی؟!
از فکر پخته تا فکر خام!!
«آقا» از ما راضی است!
دلایلی که نشان می دهد فعالیت های هسته ای ایران، نظامی است!
چه رویی داره این جریان انحرافی!
بندگی خدا به چیست؟!
نان ۹۹ درصد در گلوی اهل نفاق گیر کرده است/ ادبیات ۹ دی، بادی گارد ندارد
شروط خاتمی رسما اعلام شد!
آخه چقدر شعار می دی؟!
اولین کامنت بچه های ۲۶
تقدیم به همه سرداران شهید و رشید سپاه/ مادر شهیدان زین الدین شعار نمی داد
رسانه هایی که مشکوک می زنند!
جنگ روانی روانی ها!
دل «شهاب» برایت تنگ شده
برای سادات خانم
احمدی رفسنجانی!!
«حاج قاسم» سفیر کربلاست؛ مسافر افق را نمی توان ترور کرد
تحلیل عجولانه از یک طرح مسئله
هم بازی
این میکروفن های باز
عرفه در سومار
طومار سومار
اگر این است سیاست…
حریم خصوصی فوتبال حرفه ای
تلنگری به اصولگرایان محترم
و اما انگشت نماهای سیاسی
در «مکتب آنتالیا» نمی توان انقلاب کرد
خدا به ما نظر دیگری دارد
باز باران با ترافیک!
گناه حاتمی کیا چیست؟!
آهای توریست ها! سرتان سلامت…
نمایشی مطبوع از نمایشگاه مطبوعات
پیام این ۲ پیام؟!
دغدغه های پاییزی
نجوایی با باران
و اما دود این یکی موتوری ها!
تر و خشک کردن عشق!
سرشماری نفوس در خانه بعضی ها
«الله اکبر» مادر همه فریادهاست/ خدا فقط خدای ما ۹۹ درصد است
آیا فقط حفظ و جذب آقای هاشمی، ماجور است؟!
ما از صدا و سیما خط نمی گیریم!
تو از یوونتوس نمی روی، یوونتوس از تو می رود، الکس!
روزنامه؛ رسانه مظلوم!
آقای مدعی العموم! بیداری شما؟!
پشه ای که در بینی نمرود سرمایه دار رفت، سرباز ناتو بود!
دومین سالمرگ سران فتنه گرامی باد!!
قزوه بر وزن غزوه است
ما و علی لاریجانی و قالیباف؟!
زنده باد بیداری اسلامی، زنده باد جام جهانی
ظلم مضاعف، حکم مضاعف
مشروح جلسه دیشب اتاق بیضی
و اما حق الناس!
روضه وداع
گزارش عزاداری دوستان اوباما
آقامجید! شما در ۸ سال جنگ، کی تورنتو را فتح کردید؟!
رونمایی از پدر معنوی جریان انحرافی!
گفت و گوی حسین آقا با اوباما
شیشه آژانس نشکست، دل «حاج کاظم» بود…
قلک عطیه
خدمت ناخواسته جریان انحرافی
کویرنویسی های پراکنده
از طنز تا نطنز
هر که می خواهد جریان انحرافی را بشناسد، داستان حزب کارگزاران را بخواند
«ربنا» در دستگاه VOA جواب نمی دهد
خطیرتر از اختلاس اخیر!
پشت گوش انداختن های زنجیره ای
و باز هم پرواز و بادبادک و بادبادک باز
چند خط یادگاری روی دیوار دهه ۶۰
فعالیت انتخاباتی و آقای هاشمی
آقای احمدی نژاد! کی خسته است؟!… دشمن!
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان…
قوه بی رسانه!
سیدخندان-رسالت؛ یه نفر!
زنگ موبایل
رسالت-سیدخندان؛ یه نفر!
آهِ اللهِ اباعبدالله…
۲ بریده از «۷۲ دقیقه قبل از شهادت»
۲ صفحه از داستان بلند «۷۲ دقیقه قبل از شهادت» تقدیم به بچه های خوب قطعه ۲۶
دقیقه ۶۵/ ۶۵ دقیقه قبل از شهادت
دقیقه ۶۲/ اتفاقات و احتمالات
«نرگس» هنوز چشم به راه است
دلم برایت تنگ می شود خامنه ای
نامه قذافی به اوباما
بازتاب شهرآورد سرخابی
مومنین! ایمان بیاورید…
هستی ما «گل» است، نه «اوت دستی»!؟
زکریای زلزله، همینه همینه!
لطفا ریشه انحراف را کشف کنید
تاج و باج و ساحل عاج و منصور الحاج
تقدیم به مادر شهیدان جهان آرا/ با «شهیدان» کارها دشوار نیست
نیم روزی در تور تراختور
مظلومیت این نظام مقتدر
یک طنز درون قطعه ای!!
فارسی؛ نه ارسی، نه فریادرسی
مرخصی در بهشت!
گفت و گوی قطعه ۲۶ با صاحب اثر “دیدید گفتیم”/ شرمنده ام که محکم تر از این، بر صورت اهل فتنه، سیلی نزدم!
حسین قدیانی، صاحب “دیدید گفتیم” شد!
رفراندوم معنوی
ضمانت نامه شیخ بیسواد!
“س. ق” را بکشید؛ پولش با من!
چند بند دربند!
بنویسیم محافظ، بخوانیم بادی گارد
عبور از خاطرات!؟
فوتبال نویسی های پراکنده
قدرنویسی های ۹۰
حالا باید گفت: این بانگ آزادی…
هم “روزخند” و هم “پلاک”
دنیای امروز کوفه نیست
این بود تمدن غرب؟!
۳ تا ۱۰۰ تومن!!
وقتی تسامح صفر می شود
۴ متن در یک پست/ «بابااکبر» داریم تا «بابااکبر»!؟
لندن گران آمدگان!
این اضلاع با هم مهربان
تشکر “دیوید” از “زنجیره ای ها”
از خانه نواب تا کوسه نایاب
نجوایی با قصاب بالکن سلطنتی/ منچستر منچستر، ما داریم میآییم!
انگلیس «WEDNESDAY» دارد اما «۹ دی» ندارد!!
تا «۹ دی» هست، مشروطه تکرار نمی شود
ارنج رنج، به جای گنج!
پلاک/ علامتی برای تعجب
از جمله هزاران جایی که باید بگوییم: آقایان هاشمی و خاتمی! دیدید گفتیم؟!
۲۱۶ > آتشفشان بصیرت!
از مجریه تا رمضانیه
پلاک/ از تور ابتذال تا اردوی جهادی
منبری بر مدار مادری
“مختار” زنده است؛ چون “انتقام” زنده است…
اصلا کولر نخواستیم!
“بی ام و” در “نعمت آباد”!؟
مصاحبه زولبیا با بامیه!
خبرگزاری چیزنا/ تحلیل مبسوط «آقای چیز» از «تابستان عبری»
انتقامات و امتحانات و انتخابات
اگر به تذکرات فتنه گران می خواستیم عمل کنیم، دقیقا چه باید می کردیم؟!
اول دیزی ، بعدا تیزی!
روزه و روضه
نجوایی با خدا در آستانه ماه خدا/ یک «ماه» می نویسم، یک «ماه» می خوانی…
پلاک/ المومن کیس
شکایت “مهدی” از “مهرداد”
پلاک/ ساقی نامه
“کارگزاران ۲″ سایه “کارگزاران ۱″
خبرگزاری چیزنا/ مزاح با چیزنامه ها
مرا با سراب، آب بده!
جنگ “آمار اقتصادی” با “جهاد اقتصادی”!؟
من دشمن یار مهربانم!
تراکتور، سرور کوماتسو!
“پستو” و “پسته”
از هر دری، سخنی
اصلاح طلبان یا فتنه گران؟!… کدام یک می خواهند به نظام برگردند؟!
از “صدر” به “علیصدر”
“گشت” در حوالی “ارشاد”
تا “ربنای مسجد ارک” چقدر مانده؟!
سفرنامه/ خلیفه در خزر!
سردار! من به تو رای می دهم؛ با رمز “یا زهرا”
کلاه قرمزی و پسرخاله
خبرگزاری چیزنا/ صریح و رک با گمرک!
من به “حاج احمد متوسلیان” رای می دهم
خیار باطل!
گذشته از فلسفه بافی…
پلاک/ جمله هایی که بوی بدی می دهند!
تقدیم به خانم ام البنین/ تاسوعای ولادت-عاشورای ولایت
خبرگزاری چیزنا/ مصاحبه یک پارچه آقا با یک پارچه آقا
پای حرف های یک هاپو
سیب و آسیب لنگه کفش
روزخند/ ۴۳ سال بعد در همین روز
خبرگزاری چیزنا/ دوش من آماده است؛ بزرگان تکلیف کنند!
روزخند/ زیباترین کودک تهران کیست؟!
تاولی بزرگ تر از النگو!
مصاحبه با یک “مالچ”
خدایا! امشب انگار که آسمان آفتابی است…
از سال جهاد اقتصادی چند روز باقی مانده؟!
دروغ آن لاین، اما تا کجا؟!
گفت و گو با آرای باطله
روزخند/ اذان مغرب به افق استوا!
خبرگزاری چیزنا/ «کیان» قبلا خبرنگار «کیهان» بود!
روزخند/ دفاع ۴ گزینه ای از مسئولین
ناگفته های “جنگ حرورا”
ما شهری ها!
خبرگزاری چیزنا/ «ادغام» شفاف سازی شد
حکایت شمع و پروانه
روزخند/ پس ما فضولیم؟!
خبرگزای چیزنا/ توبه نامه شیخ اصلاحات منتشر شد!
“مصداق” یا “مفهوم”؟!
مصاحبه اختصاصی با “چشمالو”
روزخند/ دیشب “مختار” را دیدید؟!
خبرگزاری چیزنا/ گفت وگوی تلفنی با بیل و زنبیل! یا «دیشب شوهرت رو دیدم زنبیل»!
شریعتی، شریعتی است!
بال را نگشایی، پرواز نشاید
برای اربعین نصرالله جنیدی/ پرستوی عاشق! تو با بهار رفتی…
مسئولین همه خوب هستند؛ بهتر هم می شوند!
بازار «آیا» گرم است!
“جنگ شوارع” را هم انقلاب برد
ما سیاسی نیستیم!
روزخند/ به معاینه فنی گیر نده؛ تو برو مالچت را بپاش!
خوارج چقدر خوب بودند؟!
“کویر” را با لهجه “غدیر” باید خواند
خبرگزاری چیزنا/ پیشگویی قسمت بعدی مختارنامه!
اپوزیسیون نظام کیست؟!
روزخند/ ۹ دی هم شد اسم؟!
یوم الله ۹ دی را توقیف کنید!
دیدید گفتم، دیدید گفتم…
“نماز آیات” و نماز “آیات”
خبرگزاری چیزنا/ تحلیل جریانات سیاسی از «الماس فریب»
لطفا “مالچ” را بپاشید!
علی ولی الله
کعبه گهواره علی است…
دلایلی که نشان می دهد جریان انحرافی با اجنه ارتباط ندارد!
نه غزه، نه لبنان، نه مصر…
من دسته چک می خوام!
از موضع ضعف، «فاتحه» نخوانیم!
واکنش ها شروع شد…
زنبیلی برای فریب!
“اسب تراوا” نفوذی “دلدل” بود!
سایر نفوذی های وزارت
از «شب آرزوها» تا «روز قیامت»
سفره خانه سیاست
خدایا! آرزوی ما را شنیدی؟!
وزارت امور “ممق”!
«تقوای جمعی» را باید در «مکتب امام» آموخت
اعتکاف؛ عرفان حقیقی
روایت حسین قدیانی از تسخیر جن…
خرداد و خاندان فتنه
اشک «کربلایی زینب» روی گونه سه شنبه ها
چه کسی دارد کفاره کدام گناه را پس می دهد؟!
مکتب خامنه ای، خمینی است
شیره!… پاکتی!!
طلا و مس
هوا داغ بود؛ ملتی داغان…
خسته نباشی «آقا» که علمدار انقلابی…
تا انقلاب مهدی، خمینی هست…
خرداد پر از حماسه
از «عِلم مناظره» تا «عَلَم مبارزه»
الفبای فتنه را چه کسانی به جریان انحرافی آموختند؟!
اشک شوق یا اشک تمساح؟!
اسطوره مجازی!
محمود و “ننه محمود”
مرده شوری، بی بصیرتی نیست!
تجدید چاپ “نه ده” و “قطعه ۲۶″
کشیده غیبت در عصر جمعه
خامنه ای هم “روح خدا” است
باب الفاطمه
از آستین ملک عبدالله، عمار بیرون نمی آید!
شما دیگر نفرمایید، آقای هاشمی!
عمار، اما در محوطه آفساید!
«اسی پاتر» بر وزن «هری پاتر»!
“جریان مذکور” مساله ما نیست؛ آمریکاست!
منم می خوام برم پیش خدا!
بیت اولی ها!
یادش به خیر “دولت نهم”!
ماهِ خورشید نما
دیدار باشکوه در آسمان هشتم
مولف “قطعه ۲۶″: به جمهوری اسلامی وابستگی محض دارم؛ بی علامت تعجب
مقصر “دورکاری” تو نبودی…
“بن لادن/ اوباما” مثل “ال کلاسیکو”؟!
تماس تلفنی اوباما و بن لادن
“س” مثل “سیمین”… مثل “سووشون”
«دیدید گفتیم» رفت داخل گیومه!
گزارش مراسم ازدواج سلطنتی
از باکینگهام تا استادیوم
از ۱۰/ ۱/ ۶۱ قمری تا ۱۰/ ۲/ ۶۱ شمسی
از “مکه” تا “دکه”
بزن بزن در “اتاق بیضی”
نام شهید یا مرام شهید؟!
ما دانه های یک تسبیح ایم…
از “ملاک خمینی” تا “ملاک خامنه ای”
سیاسی کاری عین دیانت ما نیست!
می کشی مرا حسین…
«جهاد اقتصادی» به روش آندرانیک
این “راه” به تجربه کردنش می ارزد
رجعت “مجاهد اقتصادی”
تماس تلفنی حسین آقا با هیلاری
بیمه اباالفضل
ادب ندارید؛ مرام چی؟!
“جهاد اقتصادی” حکومتی ترین حکم این سال ها
برای جانباز شهید احمد فتاحی/ سلام بر حسین!
و این بحر طویل است…
روحانی مرحوم/ منتخب قشر محروم
برای “بهار ال کلاسیکو”/ نبرد “تیکی تاکا” و “تاک تیکی تا”
هم آه و هم مزاح/ جدایی محمود از اسی!
یادش به خیر… “جومونگ ایران زمین، احمدی نازنین”
من غلام قمرم…
این پلاک، ملاک ماست
سخنرانی سنگین من!
کمتر حرف بزنیم؛ بیشتر کار کنیم
گفت و گو با آکواریوم
زنده باد اصولگرایی
دهه اول/ آن سوی هستی…
فاطمه و حجاب…
… و شیعه یتیم شد!
۲ قطبی امروز: “انقلابی و ضد انقلاب”
تسلیت به سیداحمد
درد بی آرام دوست…
۲ ساعت گفت و گوی اختصاصی قطعه ۲۶ با کامران نجف زاده
کتاب پر سر و صدای نمایشگاه امسال… “باتوم خوب و قشنگی داشتیم”
سلاله ۹ دی/ چشم انتظار/ هادی علی مددی/ دیوونه داداشی/ میلاد پسندیده
به سراغ مرگ برویم…
بی بی و رژ لب؟
به یاد صیاد
فقط الی الله…
حاج کاظم ۲
۳ بهاریه آخر مسابقه قطعه ۲۶
بخشی از اشک های من…
عیدانه
آرزوی سر سفره هفت سین
سالی که بین دو سفر تحویل شد
۷ سین و ۷۲ سر
پیام به ویژه…
ننه مرد
دلِ پُر
بین البهارین… عباس و حسین!
دوستم دریا
شهید انتهای ردیف
اولین سالی که ستاره شدم!
به یاد قبرهای عشق بازی
دعای بهاری مادر
پرحوصله باشید!
طیاره بالای هفت سین!
بعد از “بله”…
عسلویه؛ شیرین تر از عسل
عکس امام و عکس من…
سانس سیاست، سکانس سینما
خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست!
دنبال اعیاد زندگی ام می گردم…
صلواتی که به “خاور میانه” رواست، به “خاور دور” حرام است؛ سکوت!
هزار و سیصد و “نه ده” تا؟!
سوره سال
فیروزه نی عاشور…
جمجمه ات را به خدا بسپار
“جدایی شیخ بیسواد از آرای باطله” در سکانس نهایی “اخراجی های شونصد”
میخانه دگر جای من بی سر و پا نیست؟!
هزار و سیصد و آسینتامن!
آدم رو جو نگیره!
شرهانی
جمعه تعطیل بود یا من؟!
سمفونی عطش
نام: فاطمه(س)/ نام پدر: محمد(ص)
اطلاع رسانی مسابقه بهاریه
فطرت
شماره حساب
از ۹۰ تا سیصد و سیزده…
یادی از “یادگاری یاکریم ها”
خانه ای در ۱۳ متری خدا
سفرنامه حسین خسروی قدیانی
متولد روز ۲۶
بهار داخل گیومه
۴۰ سال بعد
آقازاده ما!
مادربزرگ
اذن دخول
ولایت فقیه
نیمی سال ۸۹ و نیمی سال ۹۰
عهدنامه مالک
این همه مسلمان… کو سلمان؟!
نوروز ایرانی
“این بالا”
صف
یکِ یکِ هفتاد و گنج…
سَمت خاطره
سنگر خنده
پسرم… دوستانت!
به نام پدر
پدر شهید
آه به جای قلیون
عیدی آقا
خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
بابای ماست خامنه ای
خودم مشهد و دلم کربلا
صدای قلک
ذکر شادمانی
گلی به نام پدربزرگ
عید و اون شهید
شفا
یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
خانمِ آقای فوق الذکر!
بهاریه های شما محشره!
هلاچین
قطعه ۵۰
بگو سیب
“آقا”
آزاد باشید
تا ۳ نشه بازی نشه!
برفیه!
قسمت بعدی مختارنامه
شلمچه بر من وزید…
نامه محبوب
عباس…
ستاره ها! زیارت قبول
اشک شمع
غریبِ قریب…
رسم عاشق کشی
مابقی خدا می آید…
از حیّن تا فرات
ک مثل کفش مثل کاهو
طلا و نقره
با سیدمرتضی(۱)
زنده باد بی بی سی!
عید… عید… عید…
بهاریه ۷/ حسین قدیانی، وبلاگ قطعه ۲۶/ خاطره من از عید “خاطره” است…
تخم مرغ زندگی
خمینی و دستور خودسازی
بهاریه های شما دوستان خوب
لطفا با “راز” کاری نداشته باشید!
بهاریه قطعه ۲۶ و ۳ جمله از رهبر حکیم که بوی یار می دهد؛ بوی بهار…
واکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر”
نرم افزار دجال آخرالزمان
در آستان آسمان، در اوج پرواز، گوش عقاب را فقط “ماه” می تواند بگیرد
دفاع تمام قد قطعه ۲۶ از مسئولان نظام
واکنش ۲۶ به ۲۰:۳۰
این ابوذر؟!
کلا به شما که عرض می کنم؛ بابای ماست خامنه ای!
با شنیدن این خبر، چشمانم سیاهی رفت/ خداحافظ ای جنگ دوست داشتنی!
علمای یونیسف! واعدالتا!… به داد ما بسیجی ها برسید!
قطعه تکانی آقای ۲۶
ویژه نامه ها را بخرید؛ با هر گرایشی
“راه” پیمایی در کوی دغدغه های جنوب شهری “وحید”
نامه ای به خواهرزاده ام فاطمه
رفتگر و ظرف سیب زمینی و حامد و هادی و من و یک مشت سیب زمینی و… تیتری که نمی آید!
خورشید نقاشی زهراکوچولو/ بهاریه ای تقدیم به تقی دژاکام/ جوابی عمومی به ایشان
نامه خصوصی حضرت دژاکام به این حقیر
“بصیرت” با سرعت ۱۵۰ کیلومتر در ساعت!
بشوی اوراق… اگر هم درس مایی!
واکنش شخصیت های سیاسی به انتشار یک فیلم
از “کنفسیوس یک” تا “کسینوس آلفا”
حصر با اعمال شاقه!
سعید… و وصیت مجید
لطفا به “سعید تاجیک” فحش ندهید!
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
باران صدای بهار است
بارباباپا عوضی می شه!
روز خونین کاخ سفید/ تظاهرات امروز مردم آمریکا ۷ کشته و ۳۹ مجروح برجاگذاشت
گوگل، گودی قتلگاه ماست!
خامنه ای پیچش مو می بیند
به آفتاب “وقت قبلی” ندهیم!
شهید شیرودی؛ پرنده ای که برنده بود!
همه خریدهای “ف. ه”
الان جنگ زیلوی بیت رهبری و فرش خاندان هزارشانه است!
فائزه هاشمی با خفت از شهرری اخراج شد
دست فروش های خیابان ولیعصر “دلار” خرس گنده را قبول نمی کنند!
مد امسال؛ محکوم کردن!
روستایی در جنوب منامه، مسئله امنیت ملی آمریکا شده است
۲ رکعت نماز دل شکسته ظهر می خوانم در عصر ظهور به امامت مهدی فاطمه، قربه الی الله
ولایت مترو!؟
خدا ما را از نسل اول انقلاب، بهمن پنجاه و هفتی تر آفریده است؛ حرفی هست؟!
ترجمه متن “اینجا قاهره؛ صدای انقلاب اسلامی” توسط آذرخش
لطفا محکوم نکنید!
گفت و گوی ملت ایران با گزارشگر مینی جوب(!) بی. بی. سی
راه های جلوگیری از ریزش مو
جمهوری اسلامی برقرار است؛ فرقه سبز، بی شرف شد!
نکاتی در باب یک طنز
آیا جنبش سبز، بی شرف است؟!
ریه من جز دود عود موتورقراضه بچه بسیجی ها هیچ اکسیژنی نمی شناسد
۳۰ مرغ ها پرگشودند!
۲۵ بهمن یا ۵ شنبه آخر سال؟!
حالا مصر، “عزیز” می خواهد
موضع ۲۲ بهمن ملت، همان موضع ۹ دی است
ارزیابی قطعه ۲۶ از صفحه یک روزنامه های امروز
خدا را شکر!
روابط خصوصی آقای هاشمی
گزارش مجلس ختم داریوش
شهدا: در بهشت آزادی، جای شما خالی، پیش حسین فاطمه (ع)
“فرخنده” باد این مبارک بهار… عجالتا!… به بلبلان!
مانیفست مبارزه
توجه! توجه!
«التحریر» کپی برابر اصل «آزادی» است
داریوش همایون مرد که مرد!
با تو هستم محمود!
انقلاب را نقد کنید، نمره بگیرید!
بیانیه مهندس، پولیتزر را برد!
بازتاب تحولات خاورمیانه
زن و شوهر مصری
ناگفته هایی از طرح زوج و فرد
موذن
اینجا قاهره؛ صدای انقلاب اسلامی
حسین قدیانی: کاش آقای رفسنجانی هم از اوضاع جامعه باخبر بود!
رمضانی: از ۲ کتاب جدید حسین قدیانی به زودی رونمایی می شود
منم انار می خوام
شله زرد
من هنوز آنقدر بی پول نشده ام…
“خیابانی” چقدر روی مخ است؟!
بازتاب گفت و گو با “صفار” در “کیهان”
بمیرم برای چشم خودم!
صفار هرندی: اقتدار جمهوری اسلامی در مظلومیت انقلاب اسلامی ریشه دارد!
اَینَ نواب؟!
نواب یا بروجردی؟!
ای نامه که می روی به سوی حسین…
من غلام قمرم؛ فقط!
س. خ
آقاجمال
“میثم” پسرم بود
اگر من وزیر فرهنگ بودم…
امّار با الف برای علی، عمّار نمی شود
سلام خانم خامنه، سلام خانم رضایی
دخترکان گل فروش بوی ادوکلن نمی دهند!
سخنی با شما دوستان عزیز
دود اختلاف مسئولین در چشم شاگرد مکانیک
ندانستن فرق توت فرنگی با شاتوت جرم نیست!
“نظریه فتنه” سال های پر از هشتاد و اشک
محاکمه سران فتنه را کلا بی خیال شوید!؟
در “عدالت شیشه ای” جرم ما “عمار” بودن است
لطفا به “کاوه” شلاق نزنید!
شیخ بیسواد: من آمدهام وای! وای!
خاتمی ۲ نقطه: غلط کردم!
من غلام قمرم…
وصیت نامه تاریخی شهید لاجوردی
عمل به درس اخلاق “آقا” یعنی محاکمه خاتمی
مرگ بر سران نفاق
۲ روز تا اولین سالگرد قطعه ۲۶/ لعنت بر یزید
ساندیس
طرماح
فردا روز باشکوه بسیجیان شهرری
اطلاعیه روابط عمومی وبلاگ قطعه ۲۶
وصیت نامه شهید ناصر جام شهریاری
کتاب “امیرحسین ثابتی”
به قرآن قسم بابای مایی خامنه ای
چرا ظهر عاشورایی در رفتید؟!
“۹ دی”؛ شب قدری که گم کردیم اینجاست…
“۹ دی” راهپیمایی نبود…
ایثار در نثار ثار
جز “۹ دی” عمری به تلویح گذشت
پیام تشکر حسین قدیانی از دکتر احمدی نژاد
ای شمع حرم خانه، قوربانین اولوم عباس
به کوچک ترین اهانت، پاسخ عاشورایی خواهیم داد
تا عاشورا، عاشوراست؛ ما ایستاده ایم خامنه ای!
در مدح “همین عزاداری ها” که امام گفت…
یک سئوال؛ برای چه وبلاگ زده ایم؟!
مرگ بر دیکتاتور/ شعار ۱۶ آذر عاشورایی دانشجویان
“دغدغه”های من چه بلایی سرش آمد؟
لطفا “مختار” را ول کنید…
…
بابای ماست خامنه ای
به به! آفرین بر تو ای علی…
برای پدر علی و مادر خانم علی ولی الله
زیارت دوره
مهندس در بیانیه جدیدش نوشت: انا ربکم الاعلی!
برای پدر شهیدان افراسیابی
شمارش معکوس برای یک میلیارد بازدید در قطعه مقدس ۲۶
گزارش حج
مناجات با خدا
کعبه
گل
گاو
عکسی از علی اکبر بهشتی
هفته بسیج
نور هست اما بی خورشید، چه فایده؟
یک باجه تلفن در روستای شوش
مقام ابراهیم
رمضان
خانه خدا
سنت حج یا صنعت حج؟ حاجی یا حاجیست؟
بخش دیگری از کتاب “ده نه”
۲۶ پرسش حسین قدیانی از قطعه ای ها
“دهِ نُه”!
مهدی هاشمی غلط کرده جانباز شیمیایی است!
گهواره علی
فرزندان شهدا در کدام خط هستند؟
خیمه خورشید کجاست؟
یعقوب صحرای عرفه و یوسف زهرای عرفه
گاو و گوسفند
نجوایی با شیخ بی سواد
کلا همه جایم درد می کند!
مدینه به روایت تصویر
در خانه زهرا یکی از این ۲ تصویر است…
عکسی از خاک عرفات و مکثی…
و احمد؟ در خاطرم شد زنده یاد سیداحمد!
حج با لنز طنز
کدامین صحرا تو خیمه زدی؟
ماجد
سید/ سید محسن/ سید حسین
عرفات
حج از دریچه دوربین خودم
چرا “آقا” همچنان از فتنه می گویند؟
ساحت کعبه، مساحت ۲ چشم مهدی است
عکس نوشت
زبیده
اشک شوق خدا
حسین جان! خدا دانای کل داستان کربلاست
بازتاب موسم حج
نکاتی درباره گفت و گو با آهنگران
لیست سئوالات من و شما از حاج صادق آهنگران
گزارشی از حج
گفته باشم؛ دیگه دیگه!
آب پرتقال/ نان سنگک
حج امسال از دریچه دوربین برادرم عباس حاجی پور آرانی
تولی ۷ بار/ تبری ۴۹ بار
باتوم خوب و قشنگی داشتیم…
رجب
قشنگ ترین پیراهن مشکی، بر تن خانه خداست!
۱۴۰۰ سال پیش، همین دیروز بود…
هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمی شود
من و سفرنامه حج
مصاحبه اختصاصی قطعه ۲۶ با حاج صادق آهنگران
۹ دی ۹ دی ۹ دی…
فکه بازی درازی ها یا مکه حاجی بازاری ها؟!
جشن یک میلیون بازدید در قطعه مقدس ۲۶
محبت به خامنه ای عین بصیرت است
امیری حسین و نعم الامیر
پاسخی به یک شبهه
کروکی ماچ و بوسه کروبی و موسوی
سلام مورچه های “سمفونی مورچه ها”
… خانه ام بیت رهبری است؛ حرفی هست؟!
روزشمار عاشورا ضربان قلب نازنین خامنه ای است
خبرگزاری چیزنا در خانه آقای چیز
روایت سردار حسین الله کرم از کتاب “نه ده”
چند نکته
همخطر شدن با ولایت شرط است نه همسفر شدن
نه صدای انقلاب و نه سیمای اسلام!
پاییز، بهاری است که عاشق شده است
میکروب های سیاسی زیر میکروسکوپ بصیرت ما کب کردند
این خنده مسئله دست چندم لب ما بود
السلام علیک یا اباعبدالله
حضور آرای باطله در نمایشگاه مطبوعات
از هر دری سخنی
این نوشته “تیتر” ندارد؛ “غصه” دارد!
مدح ماه، غلو نیست
در دفاع از بابصیرت ترین خواص طول تاریخ؛ علی لاریجانی
در نمایشگاه مطبوعات
اخراج «آرملیا» از خبرگزاری چیزنا
من کی از شما پول خواستم؟!
نامه زهره کوهنورد به کارلا برونی
من چفیه ام؛ چفیه رهبری
نیست بر لوح دلت جز الف قامت دوست؟
مادر
ما عقب ماندیم از شیخ بی سواد!
چه نفسی تازه کرد تهران، بی وجود آقای پرسه در مه!
چرا استقبال لبنان موضوعیت دارد؟
سخنی بسیار مهم با دوستان قطعه مقدس ۲۶
آب از آب تکان نمی خورد
خدمات متقابل روحانیت و حکومت
کروبی، احمدی نژاد را انگشت به دهان کرد!
فوری/ مهدی هاشمی به درک واصل شد
طرفدار ماهاست خامنه ای
دیکتاتوری در پاریس نمک دموکراسی است!
بازتاب بحران در مهد دموکراسی
تشکر از زحمات سایت بالاترین!؟
اباذر یا ابوزر؟!
قم نامه
شنود جلسه سران کفر با سران فتنه
بابای ماست خامنه ای
طلوع ماه در جمکرانی ترین روز هفته
آخرین سفیر
ماه ما ستاره هایی دارد در حد آیات عظام
اشک تمساح “همشهری” تیشه برای ریشه
جز سرمستی قصه ای ندارد آن سوی هستی
درسی که از شهید علی اصغر رحمتی باید بگیریم
سخنی با شما دوستان
تیم ما استقلاله همیشه قهرمانه
چی رو داری نگاه می کنی؟!
استقلال سرور پرسپولیسه!
استقبال از سیدعلی، استقبال از علی است
خاندان هاشمی از مشایی بدترند
تاجر ورشکسته! برگرد به باغ پسته
این بار مُهر ضاحیه خورده بود ساندیس عشق
مسیحا نفس ما خامنه ای است
خاکریزهای در حال سقوط و بی سیم های خاموش قرارگاه
میزگرد عجوزه ها در “اقدس نیوز”
من ستاره حضرت ماهم!
غدیر قم
مسیح مهاجری را از روزنامه جمهوری اسلامی پرت اش کنید بیرون
باتوم خوب و قشنگی داشتیم
ای تابوت شهید، صد سینه سخن دارم از جنس بقیع
۹ دی، یوم الله حضرت ماه است
کاش دکتر پای حرفش می ایستاد!
بچه ها آرام؛ حاج احمد بیدار می شودها!
صدور احکام جدید قطعه مقدس ۲۶
گوشه ای از توانایی های داداش حسین!
هیچ کس اندازه شهید به خدا بدهکار نیست
چه خبر از “نه ده”؟
لطفا نامه ها را برندارید؛ حق الناس است!
با پرستو خواهد آمد بهار
امروز؛ سومین همایش ۸ ماه نبرد سایبری/ بهشت زهرای تهران
نجوایی با مادر همت/ درد دلی با آقاعزیز
نجوایی با مادر محترمه شهید همت
امام در بیداری با ما، در خواب با شما
بیزارم از چنین شیعه ای
مقدمه استاد بزرگ بر کتاب “فیلسوف کوچک”
حاجی بخشی زنده است؛ چون حزب الله زنده است
یامین پور: تناسبی ندارد هزینه ای که دادم با این دل پر دردم
جنگ ما برادرکشی بود!
بابااکبر نقطه ضعف من نیست!
مصاحبه حسین قدیانی با اهالی قطعه مقدس ۲۶
غلط کردید بیشمارید
پیدا کنید پرتقال فروش را
شیخ! تحریم نکن انتخابات را
مادر تو همین شمع است
۸ ماه دفاع مقدس؛ نه آوینی داشتیم و نه آهنگران
سران فتنه کی اعدام می شوند؟
از قطره اشک تا دریای عشق
متن تصاویر به زودی …
وجه تسمیه بصیرت، بی غیرتی نیست
ما همه یک پا نمرودیم؛ پشه هم پشه های قدیم!
نگذاریم سر از تن “وطن” جدا کنند
تف بر تو ای روزگار
لگد نکنید این همه موسی و عیسی را
به ما چه که تو کجا رفته ای؟!
“بغض فطر” را بد تفسیر نکنیم
مصاحبه اختصاصی قطعه ۲۶ با روح الله حسینیان
وقتی “ماه” تویی، اخترشناسان دنبال چه می گردند؟
اورکت + سخنی با آقای زریبافان
اگر نه حرف درست، که حرف راست را باید از بچه شنید
پرستوی من حضرت پرواز است
نگذاریم برگ عدالت از درخت طیبه نظام بیافتد
قبرت هم شده تخته سیاه، آقا جلال!
کاری نکنید دست عزرائیل برود در آستین ما
هشت نکته با شما
این بار رفتی پیش “آقا” چیزی نخوان
راهپیمایی قبول نیست؛ ساندیس ندادند!
راهپیمایی برای قدس، “آزادی” نمی شود
چفیه
شب قدر مرا می بینی ای شهید گمنام
برای مولای مالک، امام عمار، رهبر تمار
خدایا! تو را شکر بابت آفرینش کروبی
آسینتامن
آقای گفت و شنود!
مناجات کامله شیخ بی سواد با خدا
چند وقتی است شتر عایشه در خانه ما نخوابیده است!
برو آقای افتخاری، گور بابای من!
سلام بر قطعه مقدس ۲۶
درود بر قطعه بیست و شش
بهشت را به شهید دهند و به کارت بنیاد شهید ندهند
امام حسین هم در بنیاد شهید پرونده ندارد
چرا مشایی ولو مسئله صدم ماست؟!
نامه حسین قدیانی به رئیس بنیاد شهید
چادر تو منطقه آزاد تجاری نیست!
پرونده بابااکبر را پس بدهید!
فریاد بکش محراب
لاله عباسی
تو آنقدر کریمی که کربلا را هم به حسین بخشیدی!
“قطعه ۲۶″ قطعه ای از بهشت است؛ به ۲۴ زبان زنده دنیا!
سلام بر وبلاگ قطعه ۲۶
دعای شیخ بی سواد در لیالی قدر
اجازه خانم معلم!
لطفا شان رئیس جمهور را پایین نیاورید
AK-C061-9GH
کربلایی حسن یا ما؛ کدامیک دچار فراموشی شده ایم؟!
بچه حزب الهی زیر برف می ماند؛ زیر حرف نمی ماند!
ابراهیم! بت بزرگ، تبر خود توست
من و سوزن بان
سئوال را فقط از خدا بپرس
مصاحبه کروبی با کیهان بچه ها!
بگذار “حسین” یک سلامی هم به ما بکند
علی هم چیزی که زیاد دارد، چاه!
روزه را با زبان روضه باز کنیم
آخر چقدر تو ماهی، ای حضرت ماه!
آه
آخ جون؛ ماه رمضون!
خامنه ای “ماه خدا”ست؛ رویت می شود
مسئولین نظام را به خدا واگذار می کنم
داریم برای خودمان فاتحه می خوانیم!
سید! تو همان خامنه ای هستی؛ چند سال جوانتر
سعید جلیلی، صفار هرندی، باقری لنکرانی
اس ام اس آقای رحمانی
سلام بر حسین
ای برگ! زودتر از پاییز زرد نشو …
از پدرم تندترم!
تجلیل وحید اشتری از خودش
من؟ کی؟ هان؟
مجبورم داد بزنم …
دعای پیر زن
چه شهید بامعرفتی!
مکتب ما خامنه ای است
بریده ای از رمان سمفونی مورچه ها
موش
فواید حضور شیخ بی سواد در فضا
خسته نباشی دکتر
مقصر مالک نبود، تقصیر عمار بود!
یادگارهای جهادی امسال
گفتوگوی جذاب یک آنتی بادی با شیخ بیسواد
دکتر! نگذار رای ما را به تو، “وتو” کنند
این آبرو را هم خود شما به ما داده ای
می آیی و لبخند می نشانی بر لب پابرهنه ها
ای کاش من هم پرنده بودم
پدرم یک چیز می دانست
الغلط کردید بی شمارید!
نکاتی با شما
نامه یک درخت به شهردار تهران
این خانم هوای ما را دارد اساسی!
بریده ای دیگر از رمان “سمفونی مورچه ها”
قتیل العبرات، ما را قتیل العرفات خود کرده است
بنازم ناز این خانه خدا را
از “جبل النور” تا “جمل الجور”
کج روی در حج روی با عمره مهد کودکی!
حسین منی و انا من حسین
شیخ بی سواد وارد خلیج مکزیک شد (۱)
خامنه ای! ما را ببخش
تجلیل از همسر و خانواده شهید صیاد شیرازی
کسی در میعاد
مصوبه حق، اراده باطل
نامه نفتی من به اوباما
برای میثم محمد حسنی
عنکبوت صبر، تارش پاره شده …
سوغاتی من برای بعضی ها
عباس من، تو امام در سایه ای!
سخنرانی قابیل و ریغو در همایش حزب مشارکت
یک “پر” سوغاتی من برای رهبر
جناب روح الامینی! شما پدر یک مجرم هستید نه یک شهید
کعبه جان
“قطعه ۲۶″ فکه فقراست!
سران فتنه کی اعدام می شوند؟
نامه طلحه و زبیر به من و پاسخ من به ایشان
سخنی صمیمی با دوستان
تو قاتل پدر من هستی
من یک مورچه حکومتی هستم
هی دیگوی بزرگ! مارادونای خوبی باش
بیاییم زندگی کنیم!
بریده ای کوتاه از رمان در دست انتشارم؛ “سمفونی مورچه ها”
این روزها همه برای “عمار” زغال فروش شده اند!
وعده ما ۱۸ تیر ماه، مزار شهید مسلم فراهانی
بلاگفا ابزاری است درست مثل مسجد ضرار
سوهان قم، سوهان روح سران فتنه است
غلط کردید بیشمارید؛ یک چیزی هم روش!
دوئل خواهد آمد …
جنگ “جمهوری اسلامی” با “انقلاب اسلامی”
جلسه سران فتنه در حمام عمومی!
“وطن امروز” فردا روی دکه نیست!
می خواهم به دشمن فحش بدهم؛ مثل “اسماعیل”!
سران فتنه چرا از تاریخ می ترسند؟
سه مقاله در یک پست
ما با خمینی زندگی می کنیم
کنفرانس مطبوعاتی سران فتنه
خامنه ای که شد رهبر، بیمه شد خون بابا اکبر
مقدمه من بر کتاب میثم
نجوایی عاشقانه با شیخ
لطفا توجه کنید!
مغز مهدی محمدی چند کیلوگرم است؟
نامه کذایی را دختر یونسی نوشته بود، نه فرزند باکری
ما مغروریم؛ حرفی هست؟!
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
ما بیشماریم؛ روز ۲ خرداد و شب ۳ خرداد: ۱۰۲۴۰ بازدید
توهین شدید اللحن موسسه تنظیم به حسین قدیانی
شهدای عزیز توجه فرمایید …
عمار هور، سرباز جمهور بود
نمل شهید
این دل نوشت “تیتر” ندارد؛ “خجالت” دارد!
روایت مختصری از دیدارم با حضرت ماه
“نه ده” سرمه ای است بر دو چشم جادویی
لو رفتن پروژه تابستانی فتنه در خیابان حجاب
عبای رهبر ما بیرق علمدار است
سرم پایین است
این سایت هم حکومتی است
شبکه ایران
خبرگزاری جمهوری اسلامی
کجایید ای شهیدان خدایی
آمده ای از جای دور ای سردار هور
خبر آنلاین
مرکز اسناد انقلاب اسلامی
“نه ده” خوانی آیتالله باقری در رستوران دانشگاه امامصادق(ع)—برنا نیوز
گفتگو با فارس
پایگاه تحلیلی خبری ۵۹۸
پایگاه خبری تحلیلی صراط
دستهایت…!
بازتاب انتشار کتاب «نه ده»
سمفونی مورچهها
حکم جلب آقازاده فراری صادر شد
بیایید دق الباب کنیم خانه مادر را
انتظار مضاعف / خبری در راه نیست، مردی در راه است…
رجز من برای اوباما
حق با شماست؛ لطفا به من فحش بدهید
روایت من از شهادت بابا اکبر
این کاسپین آن کاسپین نیست
تخت عباس
بچه بسیجی ها برترین نویسنده سال فتنه و اشک شدند
شهید شدن ما هم حکومتی است
من عقده دفاع از ولایت فقیه دارم نه عقده داشتن کتاب
شطّ رنج
سالی که گذشت…(نوشته ای از برادر بسیجی علی رضا روان ستان از وبلاگ شبستان)
بگو سیب(سروده ای از استاد جانباز و بسیجی ام بهروز ساقی/ از وبلاگ ساقی نامه)
صدای پابرهنگان(نوشته ای از برادر بسیجی سید حمید امامی از وبلاگ تسلیم)
حرفهایی که تو با من زدی …(نوشته ای از خواهر بسیجی مریم وکیلی/ وبلاگ اندیشه روشن)
برای اهل تفحص (نوشته ای از برادر بسیجی جواد آقایی/ وبلاگ ساحل)
گزارش مراسم چیزبدر
راهکارهایی برای موج دوم فتنه
دیروز ۱۳به در نبود، فتنه به در بود!
با من سخن بگو مرتضی
سخنی با بینندگان وبلاگ قطعه ۲۶
آیا آثار آوینی هم مثل خودش روی مین خواهد رفت؟
سنگ مزار پدرم دست کودک فلسطینی است!
خلاصه ای از مصاحبه با مجله راه
حرف های پراکنده
دوکوهه! قطار دلم افتاده روی ریل جنوب
سال هزار و سیصد و فتنه
تقدیر از “محمد حسن روزی طلب” و ویژه نامه “رمز عبور”
اهل معنی برای خود از کربلا کفن نمی آورند
وقتی “قزوه” برای من کامنت می گذارد؛ آن هم عمومی!
مهندس و خانم مهندس در “به خانه بر می گردیم”
پسر همت پسر نوح نیست؛ نزدیک سی سال است بی پدری کشیده است
سپاس صمیمانه از شما به پاس پاسداری تان در فضای سایبر
من یک موی تیفوسی های تراختور را به تمام دنیای فرقه سبز نمی دهم
اعلام مسیرهای راهپیمایی چهارشنبه سوری
به مناسبت سال گرد عملیات خیبر و بدر
باز هم یک عذر خواهی دیگر
پیام نگین انگشتر این روز های مولای ما چیست؟
یکی از سران فتنه وارد کشتی تایتانیک می شود؟!
۸ سال دفاع مقدس در جنگ تحمیلی و ۸ ماه دفاع مقدس در جنگ نرم
گفت و گوی مهندس و خانم مهندس
تجلیل از تروریست خداجوی در مسجد ضرار!
چرا شیخ، نمی خواهد خاتمی بیاید؟!
بابت این گناه، بهشت بر من واجب است!
این “دل نوشت” نیست، “وصیت نامه” من است
شیخ با اسب تراوا نظام را سرنگون کرد!!
شاید این “دل نوشت” درد دلی با سیدمهدی شجاعی باشد
علی مطهری “کوچه فرعی” است!
با احترام برای استاد صدیق سروستانی
بازتاب راهپیمایی عاشورایی ملت ایران
سردار! گاهی میانجیگری کن میان “آقا محسن” و “دکتر رضایی”
پروژه “ساندیس هراسی”
از باب تقیه روی عکس ما ضربدر کشیدند!
تقدیم به خواهر کوچکم که در راهپیمایی، جلوی دوربین سیما بغض کرده بود
دو زنگی که دیشب، موبایلم را به صدا درآورد…
سران فتنه، هواهای نفسانی من و شماست
پاسخ مهندس به آقای دوپهلو
باز هم می گویم؛ غلط کردید بی شمارید!
لیست کتب علی مطهری
گفت و گو با یک جلبک کوکلودینیومA
این جنگ را با خون پیش می بریم
چیزی که به مسجد ضرار رواست به کلیسا حرام است
نقد نامه علی مطهری
تقدیم به مادر مجتبی
تغییر برندههای سیمرغ
الو؟… الو؟…
بازتاب دربی ۶۸
غلط کردید بی شمارید!
به ما نگو “ما رایت الا جمیلا”؛ زینب!
گزارش خبری تحلیلی چیزنا از مراسم عروسی هیلاری و دیوید
۲۲ بهمن امسال در جلسه اتاق بیضی
نکند شما “لال” شده اید؟!
خبرگزاری چیزنا فعالیت خود را از سر گرفت
سخنی با بینندگان وبلاگ قطعه ۲۶
گفت و گوی مهندس و شیخ
خامنه ای خمینی دیگر نیست!
اعلام محورهای راهپیمایی فرقه سبز
نه ولایت،نه عدالت؛جانم فدای غزه!!
و حالا شیخ در ورزش از نگاه کوثری
برخیزید…رهبر آمده کنون در کنارتان
بزرگ ترین گناه مولای ما این است که نامش “علی” است
حرف و برف
شیخ بیسواد در ۹۰
بهترین سکانس در این هوای ابری
خمینی آنقدرها هم که “VOA” می گوید خوب نیست!
ما در شلمچه بودیم,آقا زاده ها در تورنتو!!
پیش بینی محور بیانیههای بعدی آقای چیز
جمهوری اسلامی کی سقوط می کند؟!
نه، من نیستم!
پشت کامیون
سردار! حریف ما فتوشاپ نیست!
امسال خمینی زودتر می آید
شیخ، سرتا پا فایده است!
افاضات شیخ بیسواد در جشن تولد نداخانم
بعد از شهدا شما چند تا محافظ داشتهاید؟!
کروبی از ۲۰ گرفت ۳
نامه سرگشاده ملانصرالدین به شیخ بیسواد
تاکتیکهای جنبش سبز
موضوع انشا: میانهروی
میانهروی ابوموسی در برنامه ۹۰
مخملباف پایان غم انگیز یک زندگی است
من مستأجر نیستم خانهام «بیت رهبری» است
بیانیه شونصد و یکم آقای «چیز»
به جای مقدمه
این کارنامه دور و دراز شما چقدر پرباره!
چقدر خاطره های تلخ و شیرین! چقدر گریه و خنده!
خیلی خوبه که هر از گاهی نیم نگاهی بشه به کارهای گذشته. ممنون از شما داداش حسین.
خیلی کار جالبی کردید که عنوان تمام متن های قطعه را یکجا قرار دادید. قطعا به درد خیلی از بچه ها می خورد. ۱۰۱۵ تا نوشته در مدت دو سال. می شود پرینش گرفت و یکی یکی کنار متن هایی که احیانا نخوانده ایم، علامت بزنیم و بعدا بخوانیم شان. ممنون آقای قدیانی. کار زیبایی بود.
………………………..
…..
راجع متن بالا، یاد اون جمله معروف افتادم که:
مارادونا رو ول کن، غنضنفر رو بچسب!
خطاب به محمود خان:
اسکار و اوباما و گلشیفته و آژانس رو ول کن، اقتصاد ایران رو بچسب!
سکه ۹۰۰ هزار تومان، دلار ۱۹۰۰ تومان، قیمت شیر و گوشت رو که نمیگم!
خونه ۵۰ متری که ۲ سال پیش ۶۰ میلیون بود، دیروز ۱۵۰ میلیون تومان!!
یخچال و گاز و تلویزیون، فعلا معلوم نیست! بازارشون خوابیده.
آزرا ۵۰ تومانی، ۸۵ میلیون تومان!! پراید ۵ تومانی، ۹ میلیو تومان.
عیدی کارمندان دولت، ۳۰۰ هزار تومان!!!
سلامتی همه خدمتگزاران اسلام، بلند صلوات!
لااقل از بچه های ثابت انتظار می رود اصول نگارشی را رعایت کنند؛
حداقل کاری است که می شود انجام داد، نه؟
دوستان لطفا همکاری کنید!
…:::صبــــــــــــر تو انتظار عطش ســـــــــــــوز کربلاست
صبـــــــــــــری که صبــــــح حادثه تعبیـــــــر می شود:::::…………….
سلام رسول خدا که همیشه پیش دستی می کردی در سلام. لابد تو امروز به من سلام کرده ای، که من دارم به تو سلام می کنم. چقدر خوب که تو پیامبر مایی. پیامبر همه پیامبران. رسول همه امامان. “علی” از تو عدالت آموخت. “فاطمه” از تو ولایت پذیری یاد گرفت. “حسن” شبیه تو بود وقتی در جمل غوغا به پا کرد و “حسین” شهادت را در مکتب تو فرا گرفت. “اشهد ان محمد عبده و رسوله”. ما که نشنیدیم صدای “بلال” را، اما موذن تو پابرهنه بود. نوح و ابراهیم و موسی و عیسی حواریون رسالت تو بودند. تویی که معجزه ات یک کتاب بود.
ما امت تو هستیم. تو به ما یاد دادی بندگی را. زندگی را. آزادگی را. ما تو را داریم که خدا را می پرستیم. عاشورا تو را داشت. کربلا تو را داشت. خدا هنوز هم تو را دارد. تو عصای دست دین خدایی. دنیا سهم تو را نداده است. جفا کرده در حق تو. خب آن روز که دندان تو شکست، دل ما هم شکست. گویی هنوز به صلح نرسیده غزوه های ناتمام. نمی دانم غنیمت دشمن، دندان تو را شکست، یا غفلت دوست. ما را ببخش ای پیامبر خوب خدا اگر برایت امت خوبی نبوده ایم. ما از تو زیاد کرامت دیده ایم. “شاعر” خطاب کردند تو را، اما هیچ شاعری، “احساس” تو را نداشت. تویی که “امین” بودی برای دشمن و دوست. به تو گفتند “مجنون”، اما نفهمیدند که لیلای تو خدا بود. “ساحر” خطابت کردند، اما “قرآن” معجزه تو بود. تو با کتاب آمدی، تا مرده را زنده نکنی، زنده ها را برهانی از مرگ جاهلی.
کاش مانع آن سنگ می شدیم که دندان شما را شکست. ما یاد نداریم پیمان شکنی را. از ازل عاشقت بوده ایم. عموی تو، “حمزه” روزگاری “سیدالشهدا” بود، آن زمان که هنوز “حسین منی و انا من حسین” سری در بدن داشت.
ایمان ما تویی. آبروی ما تویی. شفیع ما تویی. معلم ما تویی. بگیر دست ما را “آقا”. بگیر دست ما را “بابای فاطمه”. کاش بشنویم وقتی که در سلام، پیش دستی می کنی به ما. کاش زودتر بیاید آن مردی که از نسل شماست. می گویند سیمای تو را در چهره دارد، و صدای تو را در گلو. کاش آن مرد، هجرت کند از وادی غیبت به مدینه ظهور. یعنی می شود به امامت خورشید ۲ رکعت نماز بخوانیم؟
*مــــــا معصوم مـــــــی خواهیـــــــــم. دارند می شکنند دل عصای دست آفتاب را. ما ایستاده ایم؛ آنچه باید بشکند، سر ماست.*
(قطعه مقـدس ۲۶/ بریده هایی از متن “خدایا! امشب انگار که آسمان آفتابی است.”)
سلام داداش ما هر چی تلاش می کنیم عضو شیم راهمون نمی دن بی زحمت سفارش ما رو بکن. چند بار اسم نوشتم ولی ایمیل برام نیومده!
داداش با گذاشتن این کارنامه می دونی چی شد؟
فکر کنم اکثر بچه ها هم مثل من روی خیلی از تیتر ها خیره خیره چند لحظه ای توقف کردند، این یعنی: ریکاوری خاطره ها…
خیلی برایم زیبا بود.
سلام بر امام غریب… سلام بر امام کریم…
http://www.islamupload.ir/user_uploads/iumahdi31310b9/.wma
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هی! اوبامای سیاه کار! فیلم و جایزه و سن و کراوات و کف زدن و شو و نمایش با تو، فتح الفتوح در «خیبر» و «بدر» با ما… پس بگذار نتانیاهو قضاوت کند که خاورمیانه دست کیست؟! به زودی، ما «قدس» را از خدا جایزه خواهیم گرفت. روی این سن، دنیایی باید بدرخشد. «نباء عظیم» در راه مخابره است…
داداش حسین عالی نوشتید مثل همیشه.
سلام
من از بعضی از مطالبتون توی سایت هیئتمون استفاده کردم.
مشکلی که نیست؟
یاحق
سربازِ ناتوی فرهنگی همین جاست. او نه به خاطر فیلمش که به خاطر خوش خدمتی اش تشویق شد. چرا چشم خیلی ها باز نمی شود؟ اگر بارِ هنری فیلم او کم نبود، ترورِ روشن هم آن قدر بزرگ بود که در ذهن کوچک شان جا نشود. و این خود فروش ها و وطن فروش ها هنر را تا نهایت ممکن به پستی کشاندند. وقتی “آقا” می گویند که هنر از منبر تاثیرش بیشتر است، چرا یک فکر اساسی نمی کنیم؟
جناب گمنام؛
با ذکر منبع، مشکلی نیست!
امشب، شب تولد شهید اکبر قدیانی است؛ دوستان! شادی روح این شهید عزیز، بخوانیم فاتحه ای…
“الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم”
روح بلندشان شاد، راه خطیرشان پر رهرو باد.
وَ لا تَحسبنَّ الذین قُتلوا فی سبیلِ الله امواتا” بل احیاءٌ عند ربهم یُرزقون.
…………………..
برای این پست ۵۵ نفر، ۱۶۸ کامنت گذاشته اند.
کامنتهای ماندگاری دارد این متنِ ماندگار!
سیداحمد میگوید:
۳ بهمن ۱۳۹۰ در t ۰۲:۲۹
برای این پست ۵۵ نفر، ۱۶۸ کامنت گذاشته اند.
کامنتهای ماندگاری دارد این متنِ ماندگار!
باز هم مشغله و من که باز هم جا مانده ام از اتفاقی دیگر…..
و باز هم خدا را شکر که رسیدم اگر چه دیر!
دو تا به به….. به به
اولی به متن داداش حسین و دومی به شعر زیبای زنده یاد سلمان هراتی.
یک تحلیل هست که دوست داشتم بگم اگه اشتباهه درستش کنید.
روزی بزرگ مردی گفت: سیاست ما عین دیانت ماست…. و از آن پس همه با جدیت خواستند سیاست را از زندگی ما جدا کنند تا بلکه بشود بر دیانت در زندگی مردم حکمرانی کنند. فکر کنم زیاد شنیده اید که: ای بابا.. سیاسیش نکن دیگه!!
چیزی که ما را از آن نهی میکنند …………
و خودشان نه به خاطر دیانت که به خاطر شیطنت آب خوردنشان هم به شدت سیاسی ست. با عرض معذرت ما را هم خر فرض کرده اند….
ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست.
کاش می فهمیدند حرفتون رو.
سلام بر فشارنده کیبرد عشق و گلوی دشمن مخصوصا از نوع داخلی اش.
استاد وقت شد به شاگردان هم نمره ای بدهید. یاعلی
علی اصغرها هیچ کدام ” اصغر ” نبودند!
http://arshiha.persianblog.ir/post/113
یا علی
برادر حسین از خیلی از نوشته هات خوشم که نمیاد هیچی، بدمم میاد!
اما بدجوری حال کردم با این سیاسی نیستا…
و با این صلح طلبیها…
دست مریزاد، دمت گرم.
خوش به حالت با دوپدرت، شهید و شبه شهید!
التماس دعا داریم برادر
سلام ما رو هم به آقا برسون
یاعلی
مدیر ارشد!
حسین آقا! من از ماکو برایتان سلام میفرستم. یادم هست که وبلاگی داشتین و به خاطر حمایت های تان از آقا، برخی از منحرفین شما رو سیاسی خطاب کرده و اگه اشتبا نکنم بازداشت هم شدین ولی چه خوش است در راه آقا جان دادن چه برسد به بازداشت شدن…
الان ما نیز به حمایت از یکی از شاگردین امام و مرجع شیعیان جهان وبلاگی راه انداختیم؛ اگه یه سری بزنین و نوشته ایی بگذارین شادمون خواهید کرد…
منتظر حضور سبزتان هستیم .
و سرانجامِ آنانکه شیفته ی چشمان هرزه ی اهالی هالیوود می شوند چیزی جز گلشیفته های برهنه نیست.
بازتاب: خط خطیای من در دنیای مجازی » قلاده های طلا
باسلام!
“هم قد گلوله توپ بود.
گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟
گفت: با التماس!
گفتم: چه جوری گلوله رو بلند می کنی میاری؟
گفت: با التماس!
به شوخی گفتم، می دونی آدم چه جوری شهید میشه؟
لبخندی زد و گفت: با التماس!
تکه های بدنش رو که جمع می کردم فهمیدم چقدر التماس کرده…(اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک)
سلام بر شهدای شهرستان سرخه…
همان هایی که به عشق تقرب الهی بسوی خدا پر کشیدند.
به یا شهیدان سیادت، سیوحی، قاضی و تمام شهدای روحانی و طلبه شهرستان سرخه…