به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
سلام
این دفعه اولین باریه که من هستم شما هم هستید
داداش دلم هوای روضه آقام عباس رو کرده بخون
خیلی دلتنگشم
بخون داداش
سلام
خدا قوت
موفق باشید
خیلی خوشحال شدم از اینکه اسم خانم ها رو هم نوشتید و واقعا متعادل و پیغمبر گونه فکر می کنید و دگم نیسصت مثل بعضی دیگه از بچه مذهبی ها
یا علی ع
سلام
آقای محمدی در مقایسه با چیزی که هستن خیلی مهجورن. مناظره ایشون در دانشگاه ما با همون آقای شریعتی که جزو فتنه گرا بود خیلی ترکوند(کلمه مناسبتر و گویاتری پیدا نکردم)اون موقع با اینکه نمیشناختیمشون کلی افتخار کردم به وجودشون.
دوستانی که کیهان نمیخونن میتونن مطالب ایشون را در وبلاگ عقل سرخ بخونن
به سایت پدرشهید منم اگه دوست داشتید سری بزنید جانباز شهید علی دهقانیان شهادت ۲۵/۱۲/۸۸
شادی روح شهدا وامام شهدا صلوات
http://shahidalidehghaneyan.persianblog.ir/
و تو نظرات سایت بگید که این سایت تازه تاسیس چه هدفی را دنبال کنه سیاسی یا فرهنگ
salam ma kheyli mokhlesim dadash
کسی اگه فهمید قدیانی ایرانیه یا عرب به ما هم بگه 🙂
داداش حسن: من خاری هستم در چشم ایرانی محارب و عرب منافق.
باز هم سلام
نمیدونم اون کامنتی که نوشته بودم:((در چاپ سوم کتاب که من دارم اول آیه ۱۳ سوره مبارکه بقره اشتباه نوشته شده. البته امیدوارم تصحیح شده باشه)) رسید یا نه.آخه موقع ارسالش دیسکانکت شدم.به خاطر اهمیتی که داشت دوباره نوشتم
من از اینکه بین خوبها رفت و آمدی دارم خوشحالم و شکرگزار خدا
سلام داداش حسین البته بنده اطلاعی از وزن مخ اقا مهدی ندارم اما تا جایی که خبر دارم مغز ادم بالغ ۱/۵کیلو است.این هم از نظر پزشکی…
مهدی کلا شاید ۶۰ و یا ۷۰ کیلو وزن داشته باشد اما مغزش را با کامیون باید کشید (خیلی زیبا بود)
این حقیر علوم سیاسی خوانده است و از همین حیث ارزش تحلیل های پخته مهدی محمدی عزیز و استاد سعدالله زارعی و مهدی ایمانی در کیهان را خوب میدانم –
اینکه همواره به یاد کسانی که برایت زحمت کشیده اند هستی یک شاخصه بسیار مثبت است در کنار دیگر ویژگی های خوبت –
به شخصه اعتقاد دارم “کیهان” دانشگاهی است که شاخص ترین درسی که به مخاطب ارائه میدهد درس ۴ واحدی “بصیرت” میباشد –
استراتژی کیهان “تیز کردن شامه سیاسی” مخاطب میباشد –
رهرو کسی ست که پا به پای امیر قافله حرکت کند ؛ نه یک قدم جلو تر و نه قدمی عقب تر ؛ این یکی از ویژگی های کیهانی هاست –
از نظر من بچه بسیجی که مسائل سیاسی روز رو دنبال نکنه و به وقایعی که داره در کنارش اتفاق میفته حساس نباشه
نمیتونه عمار حضرت آقا باشه –
آقا بارها توصیه کردن که به مسائل سیاسی آگاه باشیم –
از دید من همانطور که دنبال تقویت معنوی خود هستیم ، باید به دیدگاه و تفکر خود هم خوراک سیاسی بدهیم اون هم از منابع مطمئن که مسموم نشیم و کیهان در نشریات سیاسی بهترین خوراک میباشد –
روزنامه نگاران و تحلیل گران و کسانی که دستی در نوشتن مسائل سیاسی دارند اگر سابقه فعالیت در کیهان را داشته باشند باید به خود ببالند –
نخسته …
اگر شریعتمداری نبود و اگر کیهان نبود چیزی به نام “جبهه اصولگرایی” به وجود نمی آمد.
اگر نبود سخنرانی های صفار هرندی در این و آن دانشگاه، امروز این همه جوانان عزیز ما بصیرت نمی یافتند.
———————————-
سلام
اقای شریعتمداری که در مناظره دیروز امروز فردا – خوب جوابی به این کواکبیان داد که این قدر حرف های مفت و بی منطق نزنه . و در دادگاه شیرین عبادی هم اب پاکی رو ریخت رو دست همه . جرات داشتنش یه چیز مفیده که امروز در جامعه خیلی ها جرات حرف زدن مثل اونو ندارن .
————————————————————————————
الهم احفظ امامنا و قائدنا و مرجعنا و مولانا امام خامنه ای
بسم الرب الشهدا والصدیقین
این سومین نقد است و سومین بار که اعلام میکنیم ما کبک نیستیم اگر شما هستید، مسئولین ذیربط را چه شده است؟ شما خود را نسبت به که یا چه مسئول میدانید؟ شما را به خدا خوشبینی هایتان را به بلاهت نزدیک نکنید.
جناب ضرغامی یادتان باشد اگر خواستید باز هم بودجه ای میلیاردی کنار بگذارید تا خرج سناریوهای تاثیرگذارتان شود ، این بار از هنرمندانتان بخواهید سریال کربلا را به تصویر بکشند ،ترجیحا با همین کارگردان هم وارد معامله شوید که علی الظاهر سخت مجرب است.باور کنید این مسئولیت کمی نیست بر دوشتان،میدانید چرا؟ چون شما با این کار درس عبرتی میسازید برای آیندگان ، به آنان میفهمانید که نباید تا پای جان ایستاد برای حق، به آنان گوشزد میکنید که بهای این چنین ایستادن هایی خون است و خون،تکه تکه شدن و از تشنگی مردن، و تلف شدن است و به هلاکت رسیدن ،در راهی که میشد آغاز نشود.مطمئن باشید با سناریوی کربلا در انتقال این مفاهیم موفق تر خواهید بود،چرا که صحنه های آن روز محشر با خلاقیتی که کارگردان شما در حذف مضامین والا و افتخار آمیز دارد ، به مراتب تاثیر گذار تر خواهد بود.
نگویید متوجه نشدید که در انتخاب سخنان امام ، که در لوکیشن های به تصویر کشیدن عکسش ، که در همراه کردن او با حالات خاص روحی هیچ تعمد و هیچ نیتی وجود نداشته، که این اقدامات نه چندان زیرکانه در دو قسمت اخیر نیز خودنمایی میکرد چه رسد به این قسمت که به کل از اثر بیرون زده بود.
از قول ما به آقای کارگردانتان بگویید ، آن بزرگ مردی که ما او را با افتخار امام خطابش میکنیم و هیچ کداممان به فرض محال عیش بدون عزت حاضر نیستیم خونی را که در راهش از جگرگوشه هایمان به زمین ریخت پس بگیریم ، برایمان شناخته شده تر از آن است که به بازی گرفته شود ، او هرچقدر شکوه داشت همان اندازه از لطف سرشار بود و پا به پای مادران شهید داده میگریست.با تصویر های مکرر او در دلخراش ترین صحنه ها ی فیلم به دنبال چه بودید؟با همراه کردن او در پر اضطرابترین لحظات سریال در این سه قسمت از جان دلهای عاشقمان چه میخواستید؟ شاید این شدت عشق ورزیست که ما را این همه حساس کرده اما در وجود شما چه چیز باعث این همه تکرار بود؟ ما نام جعفری جوزانی را به کرات در تیتراژتان دیده ایم اما شهیدی به این نام ، نه، پس شما را چه شده که اینگونه جگرسوخته تر از مادر چندین شهید، کاتولیک تر از پاپ شده اید؟
دکتر طبیبتان که لب به سخن گشود کمی امیدوارمان کرد اما این بار هم تاب نیاوردید که ذهنیات خود را لا اقل برای مدتی مخفی نگهدارید و به بیننده بینوا دست کم اجازه اغوا شدن بدهید، دکترطبیب باز هم یک شبه روشنفکراست ، فلسفه اش این است که جهان مسلح تاب مخالف ندارد و بلادرنگ او را از میان خواهد برداشت، او تلویحا این مصائب و هلاکت ها را تاوان ایستادگی ای خود سرانه میخواند و به شفافی از بیننده نیز این ذلت پذیری و گذشتن از حقوق را مطالبه میکند و به او هشدار میدهد اگر امروز هم به دنبال حق مسلمت باشی بعید نیست که اینگونه دلخراش هلاگ شوی. نمیگویم شهادت چون در سریال شما نیز به طرزی مصرانه از این واژه استفاده نشد، هنرپیشه سکوت کرد، جای خالی گذاشت ، ولی اسمی از شهادت نیاورد،در جایی دیگر از عبارت “از بین رفتن” استفاده کرد تا نکند خدایی نا کرده جنبه ای روحانی به این خون ها و خونریزیها داده باشد، اما باز هم نامی از شهادت نیاورد.
اگر بگویید از این شیطنت ها ،عمدی در کار نبوده ، یا شعور ما را به بازی گرفته اید یا مشاعر خودتان را زیر سوال برده اید.در این جنگی که به تصویر کشیدید با همه افتخاراتی که مجریان و منشیان صحنه تان به آن میبالند، عجیب نیست که هیچ کدامتان به این فکر نکردید که چگونه است رزمندگان در این صحنه ها حتی یک تیر شلیک نکرده اند؟عده ای تکه تکه شده اند دیگران تکه تکه شده ها را حمل میکنند،بعضی والیبال بازی میکنند برخی آفتابه و آبپاش جابجا میکنند تعدادی هم با موتور در حال رفت و آمدند و در این میان تنها عده ای معلوم الحالند که ارزش پرداختن به شخصیت وافکارشان محیط اطراف را فلج کرده. با مهلکه ای که در سریال به راه انداخته شده جنگ یک هفته ای مغلوبه بود نه پس از هشت سال منتهی به عقب نشینی دشمن.به واقع منظورتان چیست از این ندیدن ها و نشان ندادن ها؟
اگرما درست متوجه نشده ایم شما قانعمان کنید، اگر ما بد بینیم شما استدلال کنید برایمان که تا کجا با سر در برف کردن به خوشبینی خود میبالید؟ آرام کنید جگر سوخته مان را با توجیهاتتان. والسلام
مطالب مرتبط
http://borjak.ir/fa/pages/?cid=688 نقدی بر سریال “در چشم باد”-قسمت دوم
http://borjak.ir/fa/pages/?cid=455 نقدی بر سریال «در چشم باد»
سلام داداش حسین
تو پست پیش یه سوال در مورد امین عارفی ازت پرسیدم نه تائیدش کردی نه جوابمو دادی
نمیدونم سوالم چه ایرادی داشت ولی فقط از روی نگرانی بود.
داداش حسین: من هم نگران امین عارفی هستم و ان شاءالله بهتر شده باشد.
سلام
احوال شما؟
من یک پروژه با عنوان مبانی اندیشه های سیاسی امام خمینی (ره) داشتم که اگه تایید بشه باید تابستان روش کار کنم .
میخواستم ببینم افتخار می دید مشاور این طرح باشید؟
اگه ممکنه جوابو تا یک شنبه به وبلاگ یا ایمیلم ارسال کنید .
با تشکر
راستی من اینو برای پروژه های استعداد های درخشان میخواستم.
کلاس اول دبیرستان
سلام داداش حسین
چه دوست بامرامی
سلام من بالاخره پدرتونو زیارت کردم خدا رحمتش کند
راستی خیلی خوب نوشتین این پست رو این یعنی حواستون به همه چی هست
به نام خدا
کاش جایی می گذاشتی تا مثل همیشه برایت خصوصی پیغام بدهم.
دیروز به تو پیوستم. من که هیچ وقت بازدید هایم بیش از ۵ تا نبود دیشب ۳۶ تا بازدید داشتم. من رو تو بالاترین فروخته بودند.
به خاطر این مطلب…http://electy.persianblog.ir/post/135/
به نظرت حرف اشتباهی زده ام؟ کلی بهم فحش دادن!
«…کسانی که محب حلال های خدا و حرام های او هستند…»
داداش حسین: متن شما را خواندم. عالی بود. فحش دشمن به شما نشاندهنده راه درست شماست. فکر نکنم ایرادی داشته باشد نظرت را عمومی کنم.
سلام آقای قدیانی من از اصلاح طلبان هستم ولی نه این اصلاح طلبان الان البته ناگفته نماند آقایان اصولگرا هم مشکلاتی داشتن توی آشوبهای بعد از انتخابات ولش کن مهم نیست خوش هم از نوشته های شما میاد مارو قبول می کنی داداش بیایم یا نه برم دیگه نیام
داداش حسین: سلام. اینجا خانه خودتان است. اصلاح طلب بودن هیچ اشکالی ندارد و مثل اصول گرا بودن است اما مهم تابلوی بالای سر ما نیست، مهم این است که خودمان را پیش دوست و دشمن تابلو نکنیم و اگر نان خط امام را می خوریم جنجره خود را به فریاد دشمن نفروشیم.
سلام حاج حسین عزیز
برای بار اوله که برای نوشته های شما نظر میدم. سبک نوشتن شما واقعا زیباست و در حال حاظر بسیار ضروری.
این روزها اونقدر از شما و نوشته هاتون برای رفقا حرف میزنم که حالا به هر کدومشون بگید حسین قدیانی، یاد من می افتن.
می خواستم ببینم که چطور میشه مثل شما ادای وظیفه کرد؟
داداش حسین: اینجوری! البته شوخی کردم؛ یه جور دیگه، چون از نظر عده ای من دارم بد دفاع می کنم از خوبیها. مهم عمل به تکلیفی است که الان روی دوشمان است.
سلام
حسین برادر سلام
ممنونم از نه ده عزیزی که یهم دادی.
چند روز است برای دو تا نوشته فکر می کنم.
امشب به روز خواهم کرد.
یکی برای تو و یکی برای امام
داداش حسین: سلام. متن قبلی را دیدی؟ تقدیم به تو کرده بودم و بسیار خوشحالم از زیارت شما در قطعه ۲۶ بهشت زهرا.
سلام اخوی
اولا اسم آقا مهدی محمدی یک سردار کم دارد … بس که در عرصه پرونده هسته ای جنگیده است. به جان شما نباشد به جان همین کروبی تا تحلیل های حاج مهدی را نمی خواندیم نمی فهمیدیم الان در پرونده هسته ای چی به چی است.
راستی!
داداش خیلی دمت گرم. اصلا دمت المنت هزار … ولی “نه ده” شما توی خود تهران هم گیر نمی آید. حالا من بچه شهرستانی هیچی … لااقل کاری بکنید که وقتی می سپاریم رفیق تهرانی مان برایمان بگیرد اینقدر پشت تلفن «شرمنده ام شرمنده ام» نگوید. از ما گفتن … فردا برایت حرف در می آورند که تقلب شده و کتاب حسین اصلا هم پرفروش نشده و اگر همه نسخه های “نه ده” را بازشماری کنی باز هم می گویند باید فروش کتاب ابطال شود … چی گفتم!
خلاصه کلام … اگر ما مثلا دزفول باشیم خدایی چطوری کتاب شما را بخریم؟
چاکر آقا
داداش حسین: تلفن مرکز پخش کتاب: ۲۲۲۱۱۱۷۴ ممنون از شما و شرمنده بابت این توزیع بد کتاب که البته من مقصر نیستم. بچه های مرکز اسناد باید یک فکری به حال دوستان شهرستانی بکنند. در همین تهران هم تا آنجایی که من می دانم کتاب خوب توزیع نمی شود. با این حال خدا را شکر که تا چاپ ۶ و ۷ کتاب چیزی نمانده.
سلام… کارتون ستودنیه و این نشون میده غرور کاذب تو دل داداش حسین جایی نداره! زنده باشی
داداش حسین: ممنون از شما مخاطب همیشگی.
سلام داداش حسین . راجع به مغز من نظری نداری ؟
داداش حسین: مغز شما خوب است ولی مغز کروبی آکبند است! خدا انگار به این بشر یک جو عقل نداده! راستی بد جوری هوس کردم یک طنز مشتی درباره کروبی بنویسم. شاید همین امشب. یادش بخیر: “… جمهوری اسلامی حتی زندانش هم جای مقدسی است؛ شیخ را بازداشت کنی، یا باید بفرستی سلول انفرادی یا منتقلش کنی به بند عمومی. در سلول انفرادی چون کسی نیست، شیخ به شما که عرض می کنم ادعا می کند خودش به خودش تعرض کرده و اگر منتقلش کنی به بند عمومی دم به ساعت می خواهد از دیگر زندانیان بپرسد؛ به شما که عرض می کنم من کلا چقدر وقت دارم؟! شیخ مصیبت نیست، نعمت است؛ زنگ خطر نیست، زنگ تفریح است…”
داداش حسین می شه یه متن هم تقدیم من کنی ؟
قققققربانت
داداش حسین: متن بعدی ام که طنزی درباره غضنفر اصلاحات است تقدیم به تو. اجر خنداندن ملت، پای تو. باور می کنی به همان سبک دلنوشت با شیخ صحبت کرده ام!
من خاک کف پای حسین قدیانی ام … حرفی هست؟؟؟؟؟
حسین جان یک جمله برایت بگویم تا جان بگیرند آنها که در قطعه ۲۶ نبودندببینند چه گرد و خاکی به پا کردی…
بچه ها گوش کنید
بچه ها گوش کنید
من فیلم خواندن متن حسین قدیانی را در قطعه ۲۶ گرفته ام
حسین بخواهد الان می نشینم پیاده اش می کنم هدیه ای برای این شهدا باشد….هدیه ای به شهدا قطعه ۲۶ که هنوز طنین صدایشان رگهای بدنم را تکان می دهد…
داداش حسین: استغفرالله. اما فیلم را جدی داری؟ اگر داری آماده کن.
دارم
من همون موقع گرفتم
این هم توفیقی بود که بابا اکبرت به من هدیه کرد.
اگر اذن بدهی همین الآن می نشینم پیاده می کنم …
به بچه ها هم تذکر بده تا ساعت ۸ و ۹ آماده میشه براشون بگذاری تو سایتت
اگه مطلب خاصی داری برای امشب زودتر بنویسش که این متنت حیفه که ۲ روزی توی اولین صفحه ات نباشد…
ما فقط یک سید حسن داریم/ یکی با امام عکس داشت در پله پنجم / اصلاحات امریکایی/ ممد تو بودی آن روز/ اینها کلید واژه های متن آن روز است.
ای بابا داداش . به ما که رسید آسمان تپید چرا متن غضنفر اصلاحات رو به من تقدیم می کنی ؟ دلم شکست .
ههههههههههههههههههههه
سلام بر همگی!
آقا اجازه ما انتقاد داریم! آقا اجازه انتقادمون درسته. آقا اجازه! اجازه هست بگیم؟!
با اجازه آن عکس هایی که به متن قبلی اضافه کردید دیر باز می شه ننه! من الآن صد سالم شد رحم کن به جوونیم!
در ضمن هنوز این متنو نخوندم اما می خونم. در مورد متن قبلی باید بگم خوب نوشته ای بود. اتفاقا می خواستم تو وبم درباره ی این نامه بنویسم اما نتونستم چون معتقدم فرزندان شهید خودشان باید جواب ایشان را بدهند. تا حالا یکی شما نوشتی یکی فرزند شهید گمنام که در سایت رجا خواندم.
راستی من با شما از طریق طنزهایتان درباره ی کروبی آشنا شدم یادم نمی رود اولین متنی که خواندم درباره ی کروبی در برنامه ی نود بود! خداییش آن شب خیلی خندیدم. داشتم فکر می کردم چه جوری جور می کنی اینا رو؟!
سلام اقا
من از طریق وبلاگ ابجی سوده با شما اشنا شدم کتابتونم خوندم کتابهایی که رهبرجونم هم گفته همه رو خوندم ولی نمیتونم به حرفهای شما فکر کنم اخه من خیلی تو این حرفها بچه ام بلد نیستم مثل شما فکر کنم من فقط به سیگاری شدن داداشم به خوردن حق وحقوق بابام به فامیلای بی غیرت وضد انقلابی وبه مامان مریض ودلشکستم فکر میکنم به مستاجری ونداری به ازار حرفهای دیگران برای حجاب وعقایدم فکر میکنم داداش کوچیکم دستاشو خال کوبی میکنه از خیلیها بدش میاد حرفها وفکرهای من برای کسی مهم نیست من تنهام….
داش آقا سلام (لاتیشو پر کردم!)
من تو جزیره سیری (خلیج فارس)هستم –
امروز روز یازدهمه که اینجام –
دوشنبه میام تهران و ۴۵ روز میمونم –
البته ما اقماری کار هستیم یعنی دوباره باید برگردیم –
میخواستم بهت زنگ بزنم –
اما خطوط تلفنمون چند ساعتیه قطع شده –
منطقه عملیاتی این مشکلات رو داره دیگه –
اینجا تولید نفت از دین خدا و پیغمبر برای آقایون مهمتره –
خلاصه دستمون از دنیا کوتاست – یه درد دلی کردم
میخواستم ببینم پیشنهادم بهت رسیده ؟
اگر رسیده نظرت چیه ؟
بهش فکر کردی ؟
به نظر من خیلی تاثیر گذاره ها …
سلام،یک درخواستی از شما دارم و این که شما و جمعی از خانواده های شهدا علی الخصوص فرزندان این بزرگواران بیانیه ای به نشانه اعتراض به نامه آسیه باکری نوشته و صادر کنید.چون اینها می خواهند با سواستفاده از نام پدرشان هم نام بسیجی را خراب کنند و هم نام شهدارا،اینطور که من از نامه ایشان برذاشت کردم این است که می خواهند اینجور القا کنند که شهدا رهبر را قبول نداشتند و حتما در نامه بعدی اصلا ولایت فقیه را قبول نداشتند.درثانی اینها با این نامه ها می خواهند بگویند که همه خانواده شهدا چنین طرز فکری دارند.امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.چون از آدمهایی هستم که خوب نمی تونم نظرم را بیان کنم خصوصا اگر بخوام بنویسم.
سلام داداش . خداییش بهم برخورد ها ! هی می گن چرا بچه ها از خونه شون فرار می کنن .ههههههههههههههههههه
دلم برا ساندیس و کیک لک زده داش حسین. کی ۲۲ خرداد میشه؟!
سلام
از اینکه ئزحمت میکشی و مینویسی خیلی ممنون
از اینکه در کار نشر و اگاهی بخشی هستی تشکر( بالاخره یکی باید ازت تشکر میکرد )
الغرض سخنرانی معاون وزیر اطلاعات در مورد فتنه و سخنرانی سید حمید روحانی در مورد هاشمی رو گذاشتم تو کلیپ مبارز اما راه بازنشر و توزیع اون رو نمی دونم شاید کپی کنم بیارم نماز جمعه
برو گوش کن و برای بقیه هر جوری بلدی انتقال بده
حاجی جون
دو تا متن برای حاج محمود بنویس
ما خودمون کلی زور زدیم اودریمش بالا
بعد مظلوم مظلوم ولش کردیم
سلام من تازگی هاست که با این وبلاگ آشنا شدم همه اش رو چاپ کردم و خوندم.خوبه دستت درد نکنه.ولی بهتر از این هم میتونه باشه.کم بنویس خوب و غیر تکراری بنویس.
الحمدالله
سلام. برای ابراز وجود…
هر چه گریه و زاری کرد که صورت پدر را ببوسد، اطرافیان نگذاشتند. مریم جلو رفت و به پدرش گفت: «خب بذارید باباشو ببینه». سرش را آورد در گوش مریم و گفت: عموت سر نداره، میفهمی؟
»» السلام علی الحسین و…علی اصحاب الحسین علیه السّلام
(برگرفته شده از: http://mobini.blogfa.com/)
متن آماده است
داداش حسین: ممنون.
سلام
خواسنم تشکر کنم ازتون به خاطر تمام انرژی هایی که بهم میدین
نوشته هاتون رو که می خونم به قول معروف آب رو آتیشه
آرومم می کنه
از بس دور و برم پر شده از آدمای
بگذریم
من نوشته هاتون رو تو این زمونه ای که همه فقط دارن درس ماسمالیزیشن رو پاس می کنم
دواست روی زخم های دل من
ان شاءالله که غرور راهی به دلتون نداره و گرنه تو تعریف کردنام باید صرفه جویی کنم
به هرحال با یک نکته ای مشکل داشتم اگر وقت کردین توجیه ام کنید
لطف میکنید
اول بگم که نظراتم کاملا باهاتون یکی از بابت مطمئن بشین
ولی چیزی که هست خیلی صریح اسم افراد میارید با عناوین القاب البته برزنده ولی من همیشه تو گفتنام
خوداری میکنم چون احساس کردم ما چون پیرو رهبریم باید نسبتا سعی کنیم گفتارمون شبیه شون باشه
می خوام توجیه شم که منم میتونم انقدر راحت افرادی که واقعا متنفرم ازشون به القابی که دوست داریم من و امثال شما خطابشون کنیم یا نه؟
اگه احمقانه اس ببخشید
چشمهایت را سال ها پیش در جهاد اصغر از دست دادی
من هم چند روزی میشود که از دست دادمشان در جهاد اکبر!
وفتی دربهشت زهرا به چشمان آن جانباز نگاه میکردم، در دل ام، به او میگفتم.
»» السلام علی الحسین و…علی اصحاب الحسین علیه السّلام
(با کمی تصرف؛ برگرفته شده ازhttp://www.pabaste.blogfa.com/)
ماشالله…
چه قدر این جمله ات می درخشید در بین تمام نوشته هایت و حتی از “نه ده” هم زیباتر بود:
“ما همه دانه های یک تسبیحیم. ریسمان ولایت، مایه محبت و اتحاد و انسجام ماست.”
و چه قدر منتظرش بودم…
قلم ها را که یادت نرفته برادر؟؟
سلام بر یکه تازان عرصه جنگ فرهنگی که مقام معظم رهبری امام خامنه ای (حفظ الله تعالی) فرمودند :
((( کار فرهنگی همان چیزی است که حاضرم جانم را فدایش کنم )))
خداوند شما را برای اسلام عزیز حفظ نماید- خوب شود شما جای خالی پدر شهیدتان را پر کردید اما کسانی که یک عمر دم از امام و ولایت می زدند در امتحان مدرسه عشق ( ولایت) نمره قبولی کسب نکردند من همیشه مطالب شما را می خوانم و کتاب نه ده شما را نیز با وجود اینکه فصل امتحاناتم بود خواندم و بسیار بهره برده — به امید چاپ کتاب دیگری از شما
یا رب شهیدان در شهادتها چه دیدند کز ما بریده سوی تو حجرت گزیدند
پیرایه وابستگی از تن بریدند آزاد گردیدندو سویت پر کشیدند
در جبهه ها پیکار مرگ و زندگانی است مزد شهادتها حیات جاودانی است
در مرگ سرخ عاشقان هرگز فنا نیست هرلاله خونین کفن زانها نشانی ست
یا حق
یک سال گذشت…
شعری به مناسبت سالگرد ۲۲ خرداد
رخصت بده قلم ! که دوباره بخوانمت…
http://dolate8sale.blogfa.com/post-372.aspx
این قصه ی پسر نوح (دختر نوح)
چندبار باید تکرار شه
سلام
دمت گرم دادش
قلم خوبی داری
مواظب خمودت باش
یا حق
غضنفر اصلاحات
به به
از اسمش معلومه چی باید بخونیم از الان آمادم
خسته نباشی داداش حسین از وقتی که عکس شهید حسین غلام کبیری رو دیدم بدجوری ریختم به هم، خدا حفظت کنه . التماس دعا
سلام حاج حسین خیلی ارادت داریم
خداییش من از جبهه موسوم به سبز نیستم واصلا با عکستان در صفحه وبسایت تان آنهم اینهوا مخالف نیستم اما موضوعی که من را نگران می کند نبود پرچم خوشگل جمهوری اسلامی ایران در وبلاگها و وبسایتهای ما عاشقان این مرز وبوم است ایکاش ما نیز مثل آمریکایی ها نسبت به پرچم کشورمان غیرت داشتیم این بی پدر مادر ها همه جا عکس پرچم کشورشان را می گذارند حتی روی لباس زیرشان اما در مقابل ما نسبت به پرچم کشورمان آنهم آن آرم زیبای الله وسط اش بی توجه ایم.
خوبه اگه صلاح دونستی یه دلنامه هم برا اپیدمی شدن آن بنویس چون تا ثیر قلم شما خیلی زیاده.
یا حسین
بابا نظرات منوپاک کن!
عجبا
سلام
یونسی در قم همسایه ما بود آن موقع مسئولیت های ساده ای داشت. هم اکنون هم با پدرم دوست هستند. اما من همین اواخر شنیدم که در زمان انتخابات همین آقای یونسی به اصلاح طلبها مشاوره میداد که چطور مینوانید آقای خامنه ای را مجبور به پذیرش خواسته خود کنید.
اقا چرا هیچ کس پیام تبریک منو جهت رسین سید احمد تایید نمی کنه اخه به کی بگم این همه دردو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟سید احمد به خاطر تو هم شده میرم یه وبلاگ میزنم همجاش می نویسم خوش امدی سید احمد رسیدن بخیر
و تنها آنهایی تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند. امام خمینی (ره)
بر آن شدیم تا روایتگر فقرومحرومیت موجود در جامعه باشیم…
نخستین فراخوان تولیدات تصویری ولی نعمتان.
روایتی مردمی از جنگ فقر و غنا در آغاز دهه چهارم انقلاب، یادواره جهاد گران مبارزه با محرومیت.
به کمک شما نیاز داریم در جهت هر چه بهتر رسانه ای کردن این فراخوان،شما هم میتوانید با قرار دادن کد زیر در قالب وبلاگتان در این راستا ما را یاری نمایید.
عرض سلام و ارادت فراوان.
مخلص داداش حسین بسیجیها/
متن و صوت به ایمیل ارسال شد.
فایل صوتی را هم اپلود کردم و هم ایمیل کردم. آدرس آپلود شده اش همین الآن در وبلاگم گذاشتم.
فایل تصویری را نتوانستم آپلود کنم. انشا الله تا آخر شب آن را هم آپلود می کنم و آدرسش را می فرستم.
یا علی
ممنون از شما.
بگو چرا میخواستن اموال دانشگاه آزاد رو وقف کنند .
داغ داغ بخوانید :
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8903081136
یه روز یه غضنفری خودشو میزنه به کوچه علی چپ گم میشه
اینجا بخوانید :
http://rajanews.com/Detail.asp?id=51353
سلام . من کاملا با سرباز بسیج موافقم . آدم با دیدن این فیلم یه جوری می شه . دیگه حالم از نامه های عاشقانه ی لیلی به بیژن که الان به یک عنصر چندش آور تبدیل شده به هم می خوره . یعنی چی . این صحنه های سیاه و تاریک از جنگ و بسیجی که در جواب سلام دوستش به طور چندش آوری داد می زند زهر مار . مگه نگفتم درجه ی منو نگو . کدووم فرمانده این طور بود . یا اون آدمای زخمی که با حالتی ذلیلانه انگار منتظر بودن آقای دکتر خلبان چشم آبی ( هر کی بود باید ۹۰ سالش می شد هم دکتر هم خلبان ماشا اللله از هر انگشتشون یه هنر می باره ) بیاد و با حالتی مشمئز کننده از روی ناچاری بهشون برسه .
یا اون صحنه های آمریکا که دختر بچه مثل یه فرشته ی مهربون می مانه و آدم یادش می ره یارو تو آمریکاست یا تو بهشت . اصلا به دل نمی چسبه . اصلا .
سلام
ما بسیجی ها به شما افتخار می کنیم
مواظب خودت باش
یا علی
سلام حاجی
اینو دیدید
http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8903070550
خوب کردی عکست رو گذاشتی.
اینا به خوش تیپی ت حسادت می کنن داداش 🙂
خیلی هم خوب کردی عکست رو گذاشتی.
اینا به خوش تیپی ت حسادت می کنن داداش 🙂
سلام داداش حسین
بابا یه کم مهلت بده نوشته هات رو مزه مزه کنیم بعد نوشته جدید بذار. خیلی ایول داری داداش.
خدا این آقا مهدی شما را حفظ کند.
ولی می گم حالا که برای عرفان هم می خوای متن بنویسی پس من چی؟ من که این همه اینجا زحمت می کشم رفت و روب می کنم. آب و جارو می کنم. نظر میدم. آمار صفحه رو می برم بالا. هی می گم سلام منو به آقا برسونید. بذارم برم؟
😀
راستی به شدت چشم انتظار مطلبت درباره کروبی هستم. اینقده دلم براش تنگیده. درباره زندان های “مخوف” جمهوری اسلامی خیلی بنویس. 😉
موفق باشی برادر دلاورم.
و اگر کیهان نبود چیزی به نام “جبهه اصولگرایی” به وجود نمی آمد. ما باید قدردان بزرگان خود باشیم
واقعا باید قدردان این افراد بود!
احسنت!
راستی دعا کنیدتوی این جبهه درست دوست ودشمن رو تشخیص بدیم!
هو الحسیب
سلام حاج حسین ( مگه بچه خیبری ها حاجی نیستند ؟)
چند وقت پیش نامه ای نوشته بودم برای وحید جلیلی که نکاتی که در اون مطرح شده بود به نظرم کم اهمیت تر از مباحث روتینو روزمره و جنجالی نیست . بد ندیدم با شما هم درمیون بذارم شاید برای برخی دوستان کلیدی شد برای مداقه در مباحث بنیادی تر :
یااو
برادر گرامی جناب آقای جلیلی(مستدعی ست شخصا تاآخراین سطر را پیگیری نمایید)خدا قوت
مباحثی رافهرست وار حضورتان عارض می شوم به این امید که قدمی باشد.در پی همصحبتی چنددقیقه ای که با شما در نمایشگاه رسانه های دیجیتالی داشتم،انگیزه بیشتری برای ساماندهی افکار خود یافتم.بنده دانشجوی انصراف داده شد?!کارشناسی تاریخ هستم که به دلیل احساس علقه شدید به آرمانهای اصیل ومغفول اسلام وانقلاب وامام،تصمیم گرفتم علاقه خود به نظام ورهبری را در تبعیت ازاوامر بازتعریف نمایم نه اظهار علاقه شدیدورفتارهای برون گرایانه.وبدین سبب کوشیدم تا شعار تحصیل وتهذیب وورزش رانصب العین قرار دهم ودر حدوسطح خویشدرتحقق آرمان تولید علم(خصوصا علوم انسانی که مورد علاقه بنده می باشد)از طریق کارآمدسازی جنبش نرم افزاری گامی بردارم.باشد تادراین وانفسای جنگ نرم،برای جبهه از هم گسیخته فرهنگی انقلاب اسلامی،بضاعة فراهم آمده باشد.دلیل مزاحمت حاصله برای شما ،استمداد راهنمایی ومشاوره برای چکش کاری این
ایده های خام ونوعی عرق ریزی فکری درساحت اندیشه متنی بر مبانی معرفتی خودی می باشد.چه نیک نگریستم دوستانی که از مبادی آکادمیک تحصیلات عالیه خارج می شوند عمیقا وبه طوربسیار پیچیده ودر عین حال غیر محسوسی دچار سکولاریسم فکری گردیده اند .و اگر جز این بود تعجب داشت.شما از یک خط تولید پراید توقع تولید پژو رامی توانید داشته باشید؟تقریبا هزارو چند سال از پایه ریزی نظام معرفتی غرب گذشته بود که سرانجام آنها به تدوین مبانی فکری خود پرداختند وبا عبور از دالانهای اومانیسم،لیبرالیسم،سکولاریسم،پلورالیسم وهرمنوتیک، نسخه نهایی ونجات بخش خود را که همانالیبرال دموکراسی می باشد عرضه نمودند.سپس در تثبیت آن چنان کوشیدند که
پایه های آن را در میان پیکر خونین فرو نهادند.این فضای تفکر جدید که
برگرفته از پارادایم اومانیستی بود(چه نگارنده بر این باور است تنها دو نوع گفتمان حاکم برنگاه انسان است:«خدامحور(ونه تنها خداباور)»و«غیر خدا محور(ونه خدا منکر)»با
باز تولید دکترینی های نوین اقدام به استخراجهای استراتژی ها کارآمدو بالطبع تاکتیکها وتفکیکهای ملزوم آن پرداخت.چیزی که امروزه به طور خلاصه سبک زندگی آمریکایی نامیده می شود.که این آمریکا نام کشور بر عرصه گیتی نیست بلکه به مصداق تفکرات سید شهیدان اهل قلم ،امروزه شرق وغرب دو حوزه معرفتی باتمام مختصات آن هستند که درگیری این دو گفتمان غالب،ناگزیر وبلکه واجب است.البته مسیر حرکت دنیا به سوی غربی شدن بود.البته این غربی شدن درواقع همان جهانی شدن بود. جهانی شدنی که درلفافه اش جهانی سازی پیچیده شده بودو همه اینها به یک کلمه ختم می شد:آمریکایی شدن. این آمریکایی شدن چنان قرائت پلورالیستی ای از دین(به عنوان مهمترین پدیده زندگی بشری ودلیل عمده جنگهای خونین تاریخ)ارائه می دادکه حتی فرقه کابالا واسلام آمریکایی نیز دو مسافراین قطاروارونه به سوی نیستی بودند.قطعا کسانی که بیرون از ایران زندگی
می کنند بهتر متوجه ابعاد حرکت عظیم خمینی کبیر می شوند.مردی که با پشتوانه توکل و سرپنجه اعتماد به مردم خویشتن(همان سربازان درگهواره)مسیر تاریخ راعوض کرد.آری این تغییر مسیر بودکه جنبش بیداری اسلامی راباز تولیدکرد وگزافه نیست که در تمام مستکبران عالم ایران را تشنج آفرین فضای جهانی می دانند.وچه درست فهمیده اند.
درست تراز غرب پرستان دارای محاسنی ؟!که سرمایه داری+۱۷رکعت دکترین زندگی شان شده وسعی درتشنج زدایی دارند!شرمنده ام که سخن به درازا کشید.امابه عنوان فرزند این فرهنگ احساس درد کردی.آخر نه ما مردمی هستیم که مصحف شریفمان پس ازسوره افتتاح دراولین قدم به معرفی کتاب هدایت وجمعیت هدف آن
می پرازد و چه زیباست که اولین ویژگی این مخاطب خویش را حتی قبل از اقامه نماز،ایمان به غیب می داند.وامروزه به درستی متوجه می شویم چراقرآن دستورمی دهد:دو چشم خویش رااز او برمگیرواین واژه (عیناک)که به کار می برد(در حالیکه می توانست بگوید«عین»)خود معرف آسیب شناسی جماعت مدافع غرب پرستی است.وقتی که یک چشم به مبانی معرفتی غرب ویک چشم به مناسک ظاهری وشعارهای دین شرق محور باشد،لوچی سرنوشتی محتوم است . بگذریم . حال که نظام پس از عبور از گردنه های سخت و آمادگی برای تبیین نظام اداره جامعه
و جهان ، لزوم اطاعت از اوامر رهبری بیش از هر زمان دیگری احساس میشود . البته ایشان بارها بر لزوم ترسیم نقشه فرهنگی کشور
تاکید داشتند که انجام نشدولی دیگر در برابر ترسیم نقشه جامع علمی کشور کوتاه نیامدند و شخصا پیگیری نمودند تا شورای عالی انقلاب فرهنگی بالاخره خروجی خود را ارائه نمود . در این موقف در مقام ارزشگذاری این نقشه نیستم فقط میدانم این شورا به عنوان مرکز هماهنگی و فرماندهی نیروهای جبهه فرهنگی انقلاب در برابر شبیخون فرهنگی ، تهاجم فرهنگی ، ناتوی فرهنگی و سرانجام جنگ نرم دنیای سلطه ، استراژی تک و پاتک
قابل توجهی نداشته است . پس از تمام این درد دلها تقاضای مشخص بنده از شما این است : فرصتی برای همصحبتی و مشاوره در اختیار بنده بگذارید تا با همفکری شما و احتمالا دیگر دوستان صاحب نظر در این عرصه ایده های خام خود را آبدیده نمایم . البته بگذریم که از استاد دانشگاه گرفته تا دانشجوی دکترا و مدرس حوزه به بهانه خردی حقیر از بررسی جدی پیشنهادات بنده و بحث درباره آن اجتناب ورزیدند . اما باکی نیست که ما ماموریم به انجام وظیفه نه حصول نتیجه . ذیلا برخی از ایده ها و نیز سوالات خویش را عرضه می دارم و رجاء واثق دارم که هر کدام
می تواند با ورزیده تر شدن، دستمایه مقاله ای قرار گیرد که این خود می تواند آغاز حرکت برای تولید علوم انسانی بومی بر مبنای مبانی معرفتی خودی باشد . البته به دلیل فقدان نقشه جامع فرهنگی کشور و عدم شفاف سازس نیازها ، این مباحث پراکنده و گاه بی ربط می نماید ولی ساماندهی آنها خالی از فایده نخواهد بود ان شاءا… الرحمن
لزوم باز تعریف مهندسی معکوس فرهنگی در تولید علوم انسانی
شناخت شناسی وظایف متقابل حاکم و مردم در جوامع نوین بر پایه تعالیم وحیانی
باز شناسی نقش حسن فاعلی در انتخاب مدیران در عین لزوم تخصص گرایی
بازتعریف گذاره های فلسفه سیاسی مدرن و انطباق بر محکمات دینی
استخراج دکترین ها و در پی آن استراتژی ها و سرانجام تاکتیک هایی از متون دینی ( چنانچه دکتر عباسی به طور محدودی به آن پرداخت و نیز آیت ا… جوادی آملی به لزوم تدوین کتاب مفاتیح الحیاة اشاره نمودند ) که لازمه تدوین سبک زندگی می باشد
پاسخ گویی به سوالات فراوان نسل جوان ، سوالاتی در فلسفه سیاست نه صرفا فضای سیاسی موجود از قبیل : لزوم شناسایی مفهوم ولایت فقیه
و اینکه اگر به این نتیجه برسیم که نظامی کار آمدتر از آن در دنیا وجود دارد تغییر مسیر خواهیم داد ؟ چرا ؟
اگر به این یقین برسیم ایجاد رابطه با آمریکا و اسرائیل به نفع منافع دائم اسلام – و نه صرفا ایران – است چه خواهیم کرد ؟
اصولا بین منافع اسلام و ایران ارجحیت با کدام است ؟
حد و مرز دقیق تقابل آزادی های فردی با منافع جامعه در نظام اسلامی کجاست ؟
در ساختار سیاسی کنونی ایران نقش و سهم رای دهندگان به فرد مغلوب در انتخابات ریاست جمهوری – و نه خود وی – چیست ؟
عموم رای دهندگان چه مکانیسمی برای نظارت بر نمایندگانشان در مجلس دارند ؟
جناب جلیلی ! باور بفرمایید بنده به واسطه تجربه اندک در نشریات دانشجوییکه با طیف وسیعی از دیگر تشکل های دانشجویی در ارتباط
بودیم – و انصافا نشریه خیزش یکی از قوی ترین این تشکل ها بود – و نیز فعالیت کنونی در موسسات فرهنگی – تحقیقاتی و ایضا فعالیت شغلی خویش ارتباطات فراوانی با همنسلان خویش دارم مطمئنم بسیاری از طرفداران نظام و گفتمان اصولگرایی نیز دغدغه هایی از جنس این سوالات دارند که پاسخ به آن و تبیین مبانی این گفتمان راه گشا خواهد بود و باکی نداشته باشیم جایی که خلیل حق فرمود : لیطمئن قلبی
تکرار می کنم هر زمان صلاح بدانید آماده تشریح این ایده ها و بهره گیری از نظرات دوستان برای ارتقاء سطح آن حاضرم
اما سه مورد را برای حسن ختام بحث نگاه داشته ام . مواردی که درگیری ذهنی فراوانی برایم ایجاد نموده و اگر به خود پسندی متهم نشوم ، آنها را مواردی درخور عنایت می دانم
در حوزه معرفت شناسی : شناخت تفاوت امام با نبی و حاکم و مدیر یا سفر پنجم
در حوزه فلسفه سیاسی : باز تعریف عدالت سیاسی به جای مساوات سیاسی یا تائید صلاحیت انتخاب کنندگان به جای انتخاب شوندگان
در حوزه ساختارسازی فرهنگ عمومی : تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی در سایه
البته خود معترفم که مبدع ابن تعاریف نیستم اما شاید پس از ساماندهی و تعریف دوباره مفاهیمی روزآمد و کاربردی در مسیر صیرورت جامعه اسلامی جلوه نماید
به دوش خسته کشیدم غم نهانم را ولی ز دست ندادم غرور جانم را
تو از منی که شکستم ز درد نشنیدی صدای خرد شدنهای استخوانم را
تمام خاک زمین را بهار خواهد شست اگر به باد دهم آب دیدگانم را
اگرچه خسته ام اما دوباره می بخشم به دستهای زخمی و بی مرهمت توانم را
مهدی نانکلی
۲۸ ساله
تهران
۱۳۸۸/۰۷/۲۱
۰۹۳۵۲۱۱۵۷۹۸
و آخر دعونا ان الحمد لله رب العالمین
in the his name and for him
غفر ا… ذنوبنا و ذنوبکم
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
شما اگرطراح باشید و دوست داشته باشید طرح شما تو همه کشورها مطرح بشه و روی همه چیز اعم از وسایل بسته بندی ؛ کارتن های حمل کالا ؛ و وسایل مختلف باشه و حتی تو پارکها روی تبلیغات عمومی و حتی روی سطل آشغالیها و خلاصه در تمامی خانه ها و در تمامی زندگی ها باشه وتو چشم باشه چی کار می کردید ما یه طراح بزرگ رو می شناسیم که بهترین کار رو کرده و اونهم تعبیه آرم صهیونیستی ستاره اسراییل وآرم پرچم اسراییل روی آرم بازیافت هست
راستی تا حالا فکر کردید چرا آرم بازیافت یا مدیریت پسماند سه وجهی هست جرا مربع نیست یا چرا دایره نیست
http://aks98.com/index.php?module=thumbnail&file=6rij0tgudoxytugatta2.jpg
سلام.
هر بار که میام نت یه جورایی انگار موظفم که وبلاگ شما رو باز کنم.همیشه چیزای جدید دارین.
روح پدرتون شاد باشه.
بنام خدای مهربون
دم مه برو بچ ولایی سربازان راستین امام زمان(عجل الله تعالی فرج الشریف) و نایبش سیدعلی خامنه ای گرم
حاج حسین نفست به دل میشینه
ثابت قدمو قوی باشی
ننگ ابدی بر فتنه گران و پایمال کنندگان خون شهدا چه موسوی و کروبی و خاتمی و مرعشی هاشمی رفسنجانی با خانواده اش و چه روباه صفتانی که در بین خودی ها هستندو منافقانه ضربه میزنندبا دزدی هاو… لعنت امام زمان بر آنها
شب به خیر فرمانده
سلام ! خداقوت برادر؛ فکر کنم تنها دعایی که میتونم برات بکنم اینه که : عزیز ” حضرت ماه ” شی ایشالله .
می دونم سرتون شلوغه ، ولی اگه وقت کردید یه سری به ما تازه کارا هم بزنید … منتظر نظر مثبت شما !!!
یا زهرا ( س )
سلام شور و اخلاصی که در اندیشه و قلم شما جریان دارد من را به یاد دکتر چمران ودکتر شریعتی می اندازد چه ما را تحویل بگیری چه ما را تحویل نگیری ما دوستت داریم
سلام داداش حسین وستاره ها
منم با سرباز بسیج کاملا موافقم حیف این همه پول که خرج این فیلم مزخرف شده متاسفم …………..
تشکر از علیرضا کیانی واقعا مشتاق بودن متن پنجشنبه رو بخونم چه کیفی میده با صدای خود داداش حسین.
دمت گرم علیرضا کیانی.
بصیرت و نفاق شناسی شهید دیالمه:
معروف است که شهید دیالمه با دقت و تاملی کوتاه در یک کتاب، نوشته یا سخنرانی، به کنه آن پی می برده است. نمود این تیزبینی را در درس خواندن ایشان در دروان دانشجویی (رشته داروسازی) می توان دید که با صرف کمترین زمان برای درس خواندن، نمرات قابل قبولی کسب می کرده است. شاخک حسی شهید دیالمه در مورد شناخت شعبه های مختلف جریان نقاق و التقاط بسیار حساس بوده است. ایشان در زمانه محبوبیت شدید سازمان مجاهدین خلق، انحراف فکری سازمان مجاهدین خلق را تشخیص داد و به ایراد سخنرانی ها و انتشار بیانیه هایی در دانشگاه فردوسی مشهد در تبیین و نقد تفکر سازمان مجاهدین خلق و رهبران آن پرداخت. نابگرایی دینی و مرزبندی ایشان با التقاطی ها باعث شده بود که ایشان معتقد باشد حرکتهای دانشجویی قبل از انقلاب باید از ۱۶ آذر به سمت ۱۵ خرداد هدایت شود، چون ۱۶ آذر را چپی ها مصادره کرده بودند و مذهبی ها به زعم ایشان باید نماد دیگری می داشتند. از این رو تعطیلی و اعتصاب ۱۵ خرداد را در محیط دانشجویی مشهد قبل از انقلاب به راه انداخت. ایشان از جمله افرادی بود که قبل از ریاست جمهوری بنی صدر، نسبت به خطر وجود چنین شخصی در رده های بالای جمهوری اسلامی هشدار داد و سخنرانی های مختلفی علیه بنی صدر چه قبل و چه بعد از ریاست جمهوری او انجام داد. ایشان قبل از ریاست جمهوری بنی صدر، گروهی تحت عنوان «گروه مطالعه مدارک علیه بنی صدر» تشکیل داد و از طریق این گروه، اسناد انحراف و وابستگی بنی صدر را منتشر می کرد. جریان تحصن او و دوستان و شاگردانش در دفتر روزنامه انقلاب اسلامی (روزنامه بنی صدر) در اعتراض به مشی بنی صدر و روزنامه اش معروف است. ایشان سخنرانی های مختلفی در تبیین تفکر لیبرالیستی حاکم بر دولت موقت، نهضت آزادی، جبهه ملی و… داشته است. نمونه دیگر چنین بصیرتی را در موضعگیری ایشان علیه دکتر سروش در زمانه ای که او عضو شورای انقلاب فرهنگی بود و بسیاری او را ایدئولوگ بچه مسلمانها می دانستند می توان دید. شهید دیالمه ۳۰ سال قبل از فتنه سبز گفته بود: «زمانی خواهد رسید که میرحسین موسوی در برابر جمهوری اسلامی بایستد» برگرفته از سایت:http://sobh.blogfa.com
صاب خونه کجایی؟
منو اینجا با ۱۸ تا مهمون تنها گذاشتی.
بیا نظرات رو تایید کن داداااااااااش. :-S
برای شادی روح شهید دیالمه*صلوات*
سلام ، مدت هاست دست به قلم می برم تا بنویسم اما دلم آنقدر گرفته و پر درده که همه اش می شه حدیث نفس و درد دلهای ناگفته ای که گفتنش جز درد مضاعف ندارد.. امشب نمی تونم نگم .. امشب برای شما که می تونم بگم؟ شماها که خودی هستید دیگه؟ این درد دلم از استقبالیه که از شهدا شد.. تو قم..
اگه ویرایش نشده ببخشید.
اگه معترضه اس ببخشید…
اگه سیاهه ببخشید..
به بزرگی خودتون ببخشید..
فقط ببخشید…
بسم رب الشهدا
لطف کنید بیخیال طلا شدن ما بشید..
نجوای دل با نامی ترین گمنام ها، شهید گمنام.. او که آمد ولی من …
آمدید..
خوش آمدید..
اما! شرمنده عزیزتر از جانم..
خیلی منتظرتان شدیم ، ظاهرا دیر آمدید. وقتمان کم بود .. کارها همه تلنبار شده بود .. آخر خودتان دیر آمدید..
آمدید.. نبودیم… دیدار به بهشت..
عزیزان خمینی! آمدید.. باشور آمدید.. با همان شعور خدائیتان آمدید.. اما من کار داشتم..
یادتان می آید آنروز را که امام فرمان جهاد داد ، سر از پا نمی شناختید.. با سر دویدید تا ندایش را لبیک بگوئید..
اما افسوس! امام من که فرمان جهاد می دهد، آنقدر کار داریم که فرصتی برای جبهه رفتن نیست.. البته الان دیگر نیازی به تحمل سختی های جبهه ها در گرمای خرماپزان خوزستان و سرمای استخوان سوز غرب نیست..
الان جبهه همین جاست.. کنار گوشمان..
مردانگی کنید یکبار دیگر میدان دار شوید..
شما که یکبار جان دادید، در راه امام .. یکبار دیگر هم جان بدهید.. در راه امام ما.. فرزند خلف امام خمینی ست.. غریبه نیست.. می شناسیدش.. هم او که در شعارها می گوئیم نمی گذاریم در کوفه تنها بماند..
خیالتان راحت، شما بروید خط، دنیا را به دنیا دوستانش بسپارید.. ما هوای اینور را داریم..
راستی تو را چه می نامند؟
انگار شهید گمنام می گویند.. عجب اسم پر معنایی .. عزیزی می گفت« گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است وگرنه تمام اجرها در گمنامی ست..» به گمانم سید مرتضی بود.. می گویند وقتی شهید شد عزیز شد.. مثل شما که وقتی بودید کسی قدرتان را ندانست .. البته حالا هم که آمدید..؟!
نمی دانم، تو پیک سردار خیبری یا همرزم علمدار خیبر حاج حسین خرازی…
الان ، آخر نمی دانی، دیگر همت و خرازی و باکری چندان بازارشان گرم نیست.. مگر نمی دانید، اینجا شهر است…
الان دیگر برای باز شدن راه کربلا خون نمی دهند، پول می دهند.. الان دیگر جامعه ی جهانی به ما ایرانی ها هم قول داده اند قوانین حقوق بشر را در حقمان رعایت کنند.. خودشان گفتند.. به شما هم گفتند خودتان نخواستید گفتید جنگ جنگ تا پیروزی.. تا صدور اسلام به تمام جهان.. تا ظهور مهدی..
نگاه نکن حضور و استقبال مردم از شما کم بود.. انگار از دنیا عقب ماندید.. در دنیای ۲۰۱۰وقتی برای دید و باز دید نیست .. دیگر دیدارها پیامکی شده یا ایمیلی..تو انگار هیچ نمی دانی! در دنیای امروز دل مهم است.. نیت مهم است.. همه در، دلشان به یادتان هستند..
غصه دار نشوید که شهدا فراموش شده اند.. نه نترس..گفتم که امروز دیگر نیت ها مهم است.. دلت خدایی باشد ، دیگر مهم نیست جبهه خالی باشد.. پس شما چه کاره اید؟
تازه خبر ندارید! در دنیای ما همه چیز مجازی شده ..
فکر کن، امامم فرمان جهاد داده ولی چون نیت مهم است ما هم نیت حضور در جبهه را داریم ولی اگر ما بیائیم جبهه کی دنیا را بسازد..؟ قربونتون شما بفرمائید وارد گود شوید..
شهید گمنام شناختی ما را یا باز هم بگویم؟
اینجا دیگر زمین های خاکی طلائیه و جزیره مجنون نیست ..
رسم نیست مس وجودمان در کوره ی طلائیه طلا بشود و با جنون خود را به آغوش مجنون بیندازد..
اینجا مس ارزش بیشتر دارد.. لطف کنید بیخیال طلا شدن ما شوید.. طلا پیشکش خودتان..
یادم رفت بگویم..
یادتان هست آنروزها که شهدا را می آوردند .. از شمال و جنوب شهر ، شرق و غربش ، همه خودشان را به حضور تان می رساندند، تا عرض ارادتی کنند..
نمی دانید، آنروزها کسی وقت کم نمی آورد.. دنیا هم آنقدر پیشرفت نکرده بود.. الان اگر ۲۴ ساعت شبانه روز ۴۸ ساعت شود باز هم وقت کم می آوریم.. باز هم لطف کنید شما به دیدن ما بیائید، ما خیلی کار داریم.. درک می کنید که…
دلمان برایتان خیلی تنگ شده.. لطف کنید به دیدن ما هم بیائید..
شما که گلزار شهدا رفتید.. مسجد رفتید.. دانشگاه رفتید.. خیابان ها را گشتید.. حالا بیائید اینجا، من هم می خواهم شما را ببینم..
به قول یکی « اونروزا که شمع و پروانه حکایت خودشونو داشتن گذشته» الان البته باز هم شما شمعید، ولی پروانه ها دیگر حال گشتن به دور شمع را ندارند.. شرمنده!
الان دیگر باید وقت قبلی بگیرید..
حتما در جمع رفقایتان پز می دادید .. که ما قم می رویم.. بین جمع اهل دل.. بچه های با صفای ولایتی..
امیدوارم با این استقبال شوکه نشده باشید..می دانم هر کجا شما را ۲ شاید هم ۳ ساعتی قرض گرفتند.. با آمبولانس هم جابجایتان کردند.. می دانم بدنتان زخمی ست..
ولی خودتان دیگر باید فهمیده باشید که بچه ولایتی ها هم دیگر وقت ندارند..
الان بصیرت کالای گران بهایی شده که گذاشتیمش در صندوق خانه های دلمان، تا روز مبادا..
شما آنروزها دارو ندارتان را گذاشتید وسط.. بخاطر همین زود پریدید.. الان باید سیاست داشت..
چیزی که شما نداشتید، شما فقط بصیرت داشتیدو یک دل پاک .. ما الان نمی توانیم همه ی ابعاد وجودمان را لو بدهیم..
الان دل ها، پاکی و سادگی قدیم را ندارند.. همه پیچ در پیچ شده..
کوچه یکرنگی را می گویند اسمش عوض شده.. نمی دانم.. تازگی ها سراغش نرفته ام..
دیدید گفتم دوران عوض شده…!!!
الان دوره جدید شده.. آن روزها شهدا می گفتند همه می شنیدند..الان ما حرف می زنیم ، شما می شنوید..
من که حرفهام تمام شد.. یعنی دیگر حال حرف زدن ندارم.. شما هم معلوم است چه حرف هایی دارید.. بیخیال..
بگذار وقتی حال داشتم.. وقت قبلی بگیرید، شاید حوصله شنیدن حرفهاتان را داشتم.. ok
قربان شما
مبیّن
سلام
وصیت نامه سید احمد خمینی به فرزندش سید حسن خمینی
سلام
نمیدونم چرادوست داریم همه چیز و همه کس رو با هم مقایسه کنیم…ممنون ازنوشته و قدرشناسی هاتون.موفق باشید
سلام
خیلی خوشحالم که شروع کردید صوت متن هایی رو که می نویسید روی سایت بگذارید انشاا…صوت کامل “نه ده ” را همراه کتاب بتونم تیهه کنیم.
به نام خدا
عجب جمع رفاقتی خوبی. به نظرم همانی که اسلام می خواهد بودید.
زید الله امثالکم
چرا PDF برای من فعال نشد ؟؟؟
آخ جـــــــــــــــــون.
فایل صوتی داداش حســــــــــــــــــــــــــــــــــــین.
مخلصتم فرید جان.
اینجا پارتی بازی شده من قبول ندارم 🙂
هر کی معترضه اعلام کنه.
میخوایم کمیته صیانت از حقوق خودمون تشکیل بدیم!
چرا متن بعدی تقدیم شده به عرفان؟!
عرفان جان حالا خودمونیم عجب متنی هم بهت تقدیم شده 🙂 کروبی 🙂
داداش حسینم شما میدونی من از همه بیشتر میخوامت؛همین که این همه وقت میذارید ازتون ممنونم و روی ماهتو میبوسم.
نوکر داداش حسین بسیجیها هستیم.
طبق معمول من نمیتونم دانلود کنم.چراااااااااااااا؟؟؟؟؟
داداش حسین: خیلی مخلصیم. همیشه با مزه نظر می گذاری. مثل این دفعه.
سلام داداش حسین
به قول یکی از این دوستان نمیدونم چرا همه به ما فحش میدن به خدا قسم دیگه من خجالت میکشیدم از فحشهای اینا آخر مجبور شدم کامنتهامو بعد از تایید عمومی کنم
ولی یکی از این لجن ها اومد و تو یه کامنت خصوصی برام فحشهایی گذاشته بود که من تاحالا به گوشم نخورده بود
داداش یه سئوال :چرا ما این همه باید فحش بشنویم چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگه ما چیکار کردیم؟مگه ما غیر از حرف حق چیز دیگه ای هم گفتیم؟
چرا باید به مولامون توهین کنن؟دوس دارم اونایی که توهین میکنن رودر رو باشیم تا حالیشون کنم که یمن ماست چقدر کره داره
بعضی وقتها که فکر میکنم میبینم سخن شهید آوینی الحق که………….
درست دوستهای خوبی داری داداش حسین ولی فقط خودتو عشقه و بس
ایول
دم شما گرم
از تقدیرتون از آقای محمدی و استاد شریعتمداری خیلی خوشحال شدم
همیشه آرزوم این بوده روزی بتونم مثل آقای شریعتمداری بشم
—————
یادم میاد بعد از اون مناظره معروف خیلی دلم شور میزد و تا نصفه شب نگران بودم با اینکه خبرگزاری فارس بلافاصله با چند نماینده مجلس مصاحبه کرده بود اما حمایت اونا دلم رو آروم نمیکرد
تا اینکه ساعت یک دو شب فارس مصاحبه با آقای محمدی رو منتشر کرد
با توجه به شناختم از آقای محمدی یکدفعه آروم شدم
جانباز شهید علی دهقانیان شهادت ۲۵/۱۲/۸۸
شادی روح شهدا وامام شهدا صلوات
http://shahidalidehghaneyan.persianblog.ir/
و تو نظرات سایت بگید که این سایت تازه تاسیس چه هدفی را دنبال کنه سیاسی یا فرهنگ
خوش به حالت سید احمد که با مزه ای.
کاشکی منم با مزه بودم.
راستی مشکلت با کامنت گذاری حل شد؟
فدائی داری عزیز جان.
داداش حسینم من بچه نیستم که کسی فکر کنه از رو احساسات و جو گیر شدن اینطوری قربون صدقت میرم ولی خدائی خیلی ماهی.
کیف میکنم از خوندن مطالبت.
همیشه مثل این روزها داداش حسین بسیجیها بمون که خیلی به وجودتون احتیاج داریم.
ما را به دعا کاش نسازند فراموش بسیحیان وداداشی سحرخیز که صاحب نفسانند
همه دعا کنیم برای ختم به خیر شدن این جریانات کثیف فتنه. دشمن خیلی بی حیا و نانجیبه
تعجیل در فرج مولا و شادی ارواح تیبه شهدا صلوات
اسم اون کامران نجف زاده لعین را چرا میاری راستش از وقتی که تو جریان انتخابات تو ۹۰ سیاسی نقسش ایفا کرده حالم ازش بهم می خوره. وطن فروش رفته بود از امریکایی ها می پرسید می دونید ایران کجاست و اصلا اسمشو شنیدید. واقعا حسین قدیانی بصیرت بصیرت بصیرت
دانلود کردم.
آخجوووووووووووووون.
این صدای شماست داداش حسین؟؟؟؟
حسین جان برایت توانی مضاعف از خدای مهربان آرزومندم. جمعه در بهشت زهرا بعد اتمام صحبتت دیدمت. دلم می خواست بیایم جلو واز نزدیک تو را زیارت کنم ولی فکر کردم شاید برای تو مشکلی ایجاد شود… ناچار از دور کسی را که توانسته با قلمش از ولایت پاسداری کند را نگاه می کردم…حسین عزیز درباره ی مداحانی که بر خلاف شیوه ی حاج منصور نان به نرخ روز می خورند هم بنویس…وقتی حاج محمد رضا طاهری آن طور جشن عقد دخترش را برگزار می کند لباسهای آنچنانی …آدمهای آنچنانی… خواننده ی زنی که با انواع شعرهای خواننده های لس آنجلسی خانم ها را بهره مند می سازد…پذیرایی های آنچنانی…جهازی که …راستی این جمهوری اسلامی عجیب به آنها ساخته است..به قول آقای هلالی امام حسین سرش بریده شد وبالای نیزه رفت دخترش کتک خورد و خواهرش به اسیری رفت ولی شهرتش را مداحان بردند و…تازه افتخار انها نوکری امام حسین است اینها عجب نوکرانی هستند در زندگی شخصی خود بویی از زندگی امام حسین نبرده اند ؟ اسراف و تجملات و صیغه وقیلون و پاکت و ..اجزای لاینفک بسیاری از مداحان ماست.حسین جان فکر می کنم به صلاح ما نیست که صحبت من را به نمایش بگذاری دلم می خواهد فقط باب جدیدی برایت بگشایم و خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل…
داداش حسین کجائی؟
چه لذتی داره با صدای خودتون مطالبو شنیدن.
یه احساس خاصی دارم.
عاشقتم بخدا.
یه پیام بازرگانی برم؟
ساعت ۲:۳۴ بامداد.
تعداد افراد آنلاین ۱۰نفر.
فدای همه بچه حزب اللهی ها.
چقدر کار خوبی کردین فایل صوتی گذاشتین.یه حال دیگه ای داره شنیدن صدای داداشی وقتی آخرش میگه:غلط کردین بیشمارین!!!
چرا هرکی کمنت گذاشته حرف خودش رو زده و نسبت به این متن چیزی نگفته
جناب قدیانی با اونکه با بسیاری از دلنوشتهای شما چشمانم خیس شد ولی باور کنید این مطلب را بهتر از همه مطالب قبلی شما میدانم
متاسفانه این روزها همه مثل فراماسون ها همه چیز را طبقه طبقه (مثل لژهای فراماسونری) میبینیم و به محض دیدن اینکه دوستی موفقیتی کسب کرده و به مراحلی بالاتر صعود کرده لبخندی بر لب و اتشی بر دل میزنیم که ای وای فلانی رفت و من ماندم و بعد هزار و یک توجیه که فلانی پارتی داشت یا خوش شانس بود یا ….. و هیچوقت نمیگوییم با لیاقت بود
هرچند برخلاف شما تحلیل های دوست بزرگوارتان را بعضا (فقط بعضی اوقات) نمیپسندم ولی این برخورد شما بسیار زیبا و به جا بود و این دقیقا چیزی است که کم داریم و این مطلب شما به من یکی که خیلی چسبید
پیام بازرگانی
ساعت ۲:۵۵ نیمه شب.
بازدید امروز: ۵۲۶
بازدید دیروز: ۷۴۲۹
افراد آنلاین: ۹
شب بخیر
سلام حسین اقا یه انتقاد شما که تو مطبوعاتید و دست به نقد تونم خوبه ازتون بعید که بعد از یک هفته از اکران این فیلم مزخرف ((دموکراسی تو روز روشن)) که به نظرم باید اسمشو ((ضد امام و سپاه ))گذاشت هیچی چیزی ننوشتید ما که صدامون به جایی نمیرسه از شماها که تو مطبوعات هستید انتظار داریم که صذای اعتراض بسیجی جماعت از این فیلم مزخرف به هه برسونید به نظرم دوباره سینما ایران داره مثل زمان اخر ریاست جمهوری خاتمی میشه که سینما به جای کار فرهنگی کاره سیاسی ارائه میده ما منتظریما
کامران نجف زاده ! داداش از تو بعیده ! من از این آقا خوشم نمیاد ! با اون لحن مزخرفش تو مصاحبه ها .
خصوصی :
اشتباه شد داداشی !! با همون پارسا بود :دی . دوووووووووووست دارم … چند تا نوشته از خودم تو وبلاگ دارم … میدونم سرت خیلی شلوغه یه روزی اگه وقت کردی همونطوری که حاج حسین راهنماییت می کرد افتخار استادی به ما هم بدین و یه خورده راهنماییم کن …http://sowyo.blogfa.com
سلام حسین جان خدا قوت اگه دوست داشتی تو قطعه بیست و شش یه سر هم به قبر شهید حسام ذولعلی بزن که شهادتش ده ده یعنی فردای همون نه ده خودته،بعد اگه خواستی بیا ازش برات بگم.
mazerat ye chizi dighe mikhastam begham adam raft ineke dar barye vaghfe daneshghahe azad ham benevisin lotfan khoda ajreton bede hossein jan
در همان یکی دو مرتبه ای که مهدی محمدی را در برنامه گفتگوی ویزه خبری دیدم پی به نبوغ ایشان در تحلیل و باز خوانی امور جاری مملکت و دنیا دیدم. و این خود نشان از نبوغ منحصر به فرد بنده در شناسایی مغزهای چند کیلویی و چند تنی گرفته تا شناسایی کله پوکان بی مغز کروب نشان و … غیره دارد.
ولی حیف که نه کسی از ما تقدیر میکند و نه چیزی تقدیم ما میکند .
سلام. من هم صادق غفرانی ام و. دوست صادق مهدی عزیز… و طنز نویس
و خهیلی شبیه به هم هستیم…
به ما هم سر بزنید
سلام ما را هم به اخوی صادق مهدی برسانید…
سلام.خدا قوت.انشاالله خداوند شما را از چشمه سلسبیل که در بهشت وعده داده سیراب کند.یا علی.اگر لطفی کنید و جوانان را با مسئله آرمگدون بیشتر آشنا کنید ممنون می شوم.
ای ول به این رفاقت.
بیش از پیش مخلصیم
با سلام ازبرادر عزیزم آقا حسین قدیانی ، در اعماق وجودم دوباره این حس به من دست داد که آری نقشه های عملیاتی لشکر۲۷را جوان دانشجویی رشته هنر میکشید که سنش به قیافه اش نمیخورد والان کسی مثله حسین قدیانی به این زیبایی بصیرت را به ما می آموزدشما باید این راه را ادامه دهید خدا پشت وپناهتان
من شناخت زیادی از شریعتمداری و صفار ندارم. اما چند برنامه ای که اومدند تلوزیون، واقعا” افتضاح بود. اصلا” این همه تعریف و تمجید به اون ها نمی آد. شایدم من اشتباه می کنم.
حسین آقا سلام امیدوارم تو راهی که در پیش گرفتی موفق باشی اگر ما رو قابل دونستی می تونی رو ما هم حساب کنی
سلام به برادران و خواهران گرامی
از اینکه بنده حقیر را قابل دانستید بسیار ممنونم . ما این همه نیستیم و هر چه هست از چشم زیبابین شما دوستان است .
با سلام
این نظر یکی از کاربران برایم جالب بود:
“سلام. خواستم تشکر کنم ازتون به خاطر تمام انرژی هایی که بهم میدین… نوشته هاتون رو که می خونم به قول معروف آب رو آتیشه… آرومم می کنه.”
این همان مریضی است که اینجا می آید و خوراک بیماریش را می گیرد!! هر چند کع معلوم نیست این خوراکی، انرژی بخشه بالاخره یا آرامش بخش؟؟
ایشان مغزشان کم وزن است
وقتی کسی چشم روی درد انسانها می بندد و فقط حرفهای خود را می زند ارزشی ندارد
کاسبان تحریم
متاسفم برات!
سلام آقای قدیانی.
از متن بالا بسیار خوشوقتم.
از معنی و مفاهیم و از مرام و مسلکی که در آن آشکار و مستتر بود…
وزن مغز مهدی…
سلام…
سلام
خدا قوت
به شخصه دعاگوی این سرباز جوان اسلام و کشورم هستم و خرسندم در این حال و روز جوانان کشور، کسانی چون مهدی محمدی قوت قلب هستند…
خداوند بر خیل این لشگر شجاع و دیندار بیافزاید…
پروردگار هر لحظه بر ایمان، بصیرت، ولایتمداری، علوم، توفیقات، ثبات قدم و دفاع مقدس این سرباز سرافراز میهن بیافزاید و از جمیع بلایا و انحرافات روزگار مصونش دارد…
و من الله التوفیق و علیه التکلان
کانال تلگرامی آقای مهدی محمدی(عقل سرخ)
و آیدی کانالشون: mahdi_mohammadi61
سلام
متأسفانه همه لینکهای قدیمی اینجا از دسترس خارج شده
علتش چیه؟
و اینکه آیا قراره آرشیو وبلاگ در گذر زمان رو به نقصان بره؟!
تأیید بدون جواب! واقعا چرا؟
به راستی که از دیدن نظر خودم شاد شدم…
اوکی، گرفتم! ؛)
باسلام
خدا همه ما رو عاقبت بخیر کنه و …….انشاا….
نظریه پردازی بدون سابقه عملیاتی شباهت بیشتر به عاشق پیشگی داره ، باید دید تو میدون عمل چند مرده حلاجیم…
بسیار بسیار عالی انشالله روز به روز همه ی ما برای خانواده ی خود وشهدا طلب بخشش وآمرزش کنیم ودعای خیر به ارمغان آوریم عاشقانه دوستت دارم داش حسین