اس ام اس آقای رحمانی

سلام. در مصاحبه با “برنا” یادی از مجید مجیدی و چند نفر دیگر که با بابااکبر دم خور بودند، کردی. خوب بود مرحوم ملاقلی پور را هم می گفتی. یادت هست آن شب وقتی فهمید پسر بابااکبر هستی، چه عشقی کرد؟

***

آری، جانباز ویلچرنشین روزگار جنگ! یادم هست آن شب را. تو و مهدی محمدی داشتید با محسن رضایی گفت و گو می کردید و غلط نکنم آقای روح الامینی هم بود و چه بحث داغی بود. خوب یادم هست تو و مهدی محمدی از سر خیرخواهی به محسن رضایی می گفتید؛ شما الان لااقل به خاطر سالهای فرماندهی یک محبوبیت مبهمی بین بچه ها داری. بازی در این صحنه و نتیجه رای شما به همین محبوبیت مبهم هم لطمه می زند. اصلا به هیچ کس فکر نکن، به خودت رحم کن. القصه؛ ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود و ملاقلی پور وسط بحث سر و کله اش پیدا شد و تو ای جانباز جنگ! گفتی؛ این هم حسین قدیانی است و او گفت و او با همان لحن محکم و تند خود گفت: ببینم، تو پسر اکبری؟ و من که ترسیده بودم، حتی اگر پسر اکبر هم نبودم مجبور بودم بگویم؛ آری و تا جواب بله را دادم ملاقلی پور در آغوشم گرفت و شروع کرد های های گریه کردن. دقایقی شد که به هم سنجاق شده بودیم. لرزش سینه اش، صدای قلبش و خیسی چشمش هنوز از یادم نرفته. اصلا فضای بحث عوض شد. حتی دیدم که چشم محسن رضایی هم لحظاتی به خون نشست و باز خوب یادم هست که ملاقلی پور خاطره ای تعریف کرد از پدرم هنگامه تئاتر “حر” در حوزه هنری آن سالهای عاشقی و گفت: بابااکبرت نقشش این بود که بگوید؛ ای حر! یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق. کدام را انتخاب می کنی؟ و بعد ملاقلی پور گفت: پدرت همیشه این جمله را به ما می گفت که یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق. کدام را انتخاب می کنی؟ و باز یادم هست ملاقلی پور وسط مصاحبه به من گفت: ولش کن این حرفها را. بیا برویم بیرون و رفتیم بیرون. سیگاری روشن کرد و چه عمیق پک می زد. نشستیم زیر نور ماه در حیاطی کوچک که غلط نکنم در شهرک شهید دقایقی بود. مدام از خاطراتش با بابااکبر می گفت. می گفت: پدرت خیلی مرد بود. خوب شد رفت. ما همه آلوده شده ایم. من الان اصلا اعصاب کسی را ندارم. هی روزگار. یک روز با پدرت از حوزه زدیم بیرون و خیلی هم گرسنه بودیم. پولی هم نداشتیم که حالا مثلا برویم رستورانی جایی. نشسته بودم ترک موتور هوندای پدرت که دیدم پدرت افتاد دنبال یک ماشین عروس که معلوم بود از این خانواده های مومن اند و بعد شروع کرد بوق زدن. هر جا ماشین عروس می رفت ما هم می رفتیم تا رسیدیم به یک تالار. پدرت که حالا همه کاره عروسی شده بود شروع کرد به صلوات فرستادن برای حوشبختی این زوج. جالب این بود که در تالار، داماد وقتی از قسمت خانمها آمد طرف آقایان، آمد و نشست پیش پدرت! همه مانده بودند که این فرد کیست که نه فامیل داماد است و نه خانواده عروس و نه دوست داماد اما داماد اینقدر او را تحویل می گیرد. پدرت عجیب زود دل می برد از آدم. خلاصه بدون خرج یک ریال عجب شام مشتی خوردیم! هنوز مزه شام آن عروسی زیر زبانم هست. بعدها فهمیدم این آقاداماد در والفجر ۸ شهید شد. چند سال بعد از شهادت پدرت در بیت المقدس. من در فاصله شهادت بابااکبر و شهادت محسن فقط یکبار محسن را دیدم که به من گفت: وقتی اکبر شهید شد، من یتیم شدم. عجب دلی از ما برد. راستی، آن شب چطور شد که آمدید دنبال ماشین عروس ما؟ می گویی به من رسول. اکبر که هر کاری کردم، آخرش به ما نگفت، ماجرا چه بود!

***

برای شادی روح کارگردان فقید کشورمان مرحوم رسول ملاقلی پور یک حمد و ۳ قل هوالله بخوانیم.

http://aks98.com/images/osgttg336enzp4zbmm6.jpg

http://aks98.com/images/bvty9opgm18s3nh4lox5.jpg

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. دیوونه داداشی می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  2. افسر جوان می‌گوید:

    یعنی واقعا کسی نظر نداده که تعداد نظرات صفره یا تایید نکردید/چون جالب بود نظر دادم اینکه صفرو دیدم…

  3. پلاک شهادت می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    روح هنرمند فقید رسول ملاقلی پور شاد و همنشین با روح بابا اکبر . خدا درجاتشون رو بالا و بالاتر ببره . دارم فکر میکنم به اینکه بابا اکبر چه روح بزرگی داشته و داره ! کسی که انقدر زود به دلها می نشسته … روحت شاد بابا اکبر روحت شاد

  4. mirahmadi می‌گوید:

    حاجی پس این دل بردنو مثل خیلی چیزای دیگه از بابات به ارث بردی

  5. پلاک شهادت می‌گوید:

    یادمه زمانی یه جایی خونده بودم که رسول ملاقلی پور کارگردان غریزی بوده یا دلی دقیق یادم نیست ! یعنی اون چیزی که دلش میگفته رو می ساخته . روح بزرگی هم داشت . می دونی داداش برای اونایی که روح بزرگی دارن دنیا قفس هست . تنگ و تاریک و کوچیکه . انشالله که به حرمت مستند شش گوشه ی عرشی که در کربلا ساخت همنشین سفره ی آقا ابا عبدالله باشه
    روحم رو مسافر سفر به چزابه کردی داداش حسین …

  6. هپلی می‌گوید:

    سلام
    الان توی کافی نت نشستم و رقم هی داره میره بالا. چیکار کنم؟ بمونم و بخونم؟ پولم ته کشید چی؟ اینجا که رستوران نیست براشون ظرف بشورم. ناچار باید برم. هیییییییییییییییییییی

  7. سیده می‌گوید:

    .
    .
    ای حر! یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق. کدام را انتخاب می کنی?
    کاش همه حر بودیم و …
    .
    .

  8. سید می‌گوید:

    ناخود آگاه با یاد لحظات خوب افطار اشکم سرازیر شد
    خدا توفیق بده از روزه داران باشیم

  9. سید می‌گوید:

    هر روز و هر لحظه ما بر سر همین دوراهی هستیم . چشم بصیرت می خواد و گوش شنوا

  10. امین عارفی می‌گوید:

    به نام حی سبحان

    سلام
    رسول ملاقلی‌پور رو از نزدیک نمیشناختم. ولی اکثر فیلمهاشو دیده بودم و مطالب زیادی در موردش خونده بودم. و اونچه بنده از ایشون درک کردم این بود که، رسول ملاقلی‌پور صادق بود و صمیمی، سرسخت و سرکشیده، عصبی و تلخ، حساس و ساده، نمی‌خواست و نمی‌توانست با شرایط کنار بیاد، که اگر غیر از این بود دیگر رسول ملاقلی‌پور نبود.
    انشاالله که خداوند در جوار رحمت خود بیش از پیش پذیرایش باشد.
    روح بابا اکبر شاد.

    یا علی مددی

    انا مجنون‌الحسین یا ثارالله

  11. ن.خ می‌گوید:

    خدا رحمت کنه آقای ملاقلی پور رو.من خیلی کارهاشو دوست داشتم

  12. نازنین می‌گوید:

    سفر به چزابه

    چه سریالی بود یادش بخیر

  13. عارفه می‌گوید:

    سلام
    فرازی از خطبه حضرت رسول (ص) پیرامون ماه مبارک رمضان: ای مردم!
    ماه خدا، با برکت و رحمت و
    آمرزش به شمارو کرده است،
    ماهی که پیش خدا،
    بهترین ماه هاست ،
    و روز هایش بهترین روزها،
    و شب هایش بهترین شب ها…
    با نیت های درست و دل های پاک
    از خدا بخواهید
    که شما را برای روزه در آن
    و خواندن قرآن موفق دارد.

  14. داش سجاد می‌گوید:

    سلام داداشیییییییییییییییییییییییییییییییی
    میخوامت !

  15. بسم سلام
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    ایکاش زودتر زندگینامه بابا اکبر رو بنویسی داداش .
    فکر می کنم بهترین کتاب بشه ..
    الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    (دیدم شما اون تا عکس رو دوباره گذاشتی گفتن صلوات بفرستم داداش چشم نخوره)
    این رو هم بنویسم جهت محکم کاری
    * وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَلَمین

  16. haghani53 می‌گوید:

    پدرم وقتی رفت هفت ساله بودم ،قرار بود چند روز دیگر به زیارت امام هشتم برویم. گرچه همین هفت سال هم یک دل سیر ندیدمش یا در زندان ساواک بود یا در مناطق محروم مشغول خدمت به مردم
    پدرم وقتی رفت، برادر کوچکترم هنوز دو ماه مانده بود که بیاید، خواهر بزرگترم هنوز مانده بود به خانه بخت برود برادر دوران بلوغش بود و سخت نیازمند حضور پدر
    پدرم وقی رفت خانه مان اجاره ای بود ، راضی نشده بود به خانه های سازمانی می گفت برای این نماینده نشدم که خانه بگیرم . مادرم خیاطی و گلدوزی کرد تا تک تک مارا سروسامانی داد.
    و امروز جمعمان جمع می شود وقتی دور هم جمع می شویم شاداب و پر سر وصدا، بدون رعایت اصل فرزند کمتر زندگی بهتر، دیگرشهید و نسلش به نتیجه های شیرینی رسیده اند.
    دایی ام وقتی رفت بیست و چهار سال بیش نداشت از پنج سالگی یتیم شده بود و مادر بزرگم با خون دل جوانی رعنا از او ساخته بود. یک سالی بود قاطی مرغ ها شده بود به هفته نکشید اعزامش که پرواز کرد. همسر جوانش باردار بود دو ماهه…. و امروز دختر جوانش چند سالی است ازدواج کرده و با همسرش در مناطق محروم فعالیت می کند . کارشناس ارشدی شده است بیا و ببین . مادربزرگم چشم به راه کودک تو راهی شان می گوید حتما پسر است یک علیرضای دیگر. نمی دانید هر علی را در کوچه و بازار با چه حسرتی نگاه می کند.
    برادر شوهرم وقتی رفته بود گویا غیر از برادر، پدری هم از جمعشان پر کشیده بود .چند سالی بود نان آور خانه بود و پدر برادر کوچک تر .طبع بلند مادر گرامی اش هیچ وقت نگذاشت برود بنیاد شهید تقاضای وام کند بلکه از مستاجری در بیاید. و امسال بالاخره با دعای او و اشاره پسرش قسمت شد دسته جمعی برویم زیارت قتیل العبرات . جایتان خالی نمی دانید سفری که با دعای مادر و نگاه پسر باشد چه خوش عطر و بو می شود چیزی شبیه سمفونی فرشته ها
    سال گذشته وقتی پای برادرم تا دم درب بهشت می رسید و بر می گشت واهل خانه همیشه آماده باش بودند شبی نیمه شبی با فریاد پدر برخیزند و مادر را یاری دهند برای پرستاری از بابا و رساندنش به بیمارستان، دختر خانه برای کنکور هم درس می خواند چه جور. امسال قبول شد با رتبه خوب ،بی سهمیه آن هم در رشته ریاضی . وقتی از یک دکتر فوق تخصص به هر زحمتی وقت کوتاهی گرفته بودند برای درمان همین که فهمیده بود ریه هایش یادگاردوران دفاع است پیرمرد با همه القاب و عنوانش تمام قد ایستاده بود و به گرمی گفته بود من می دانم شما چه کردید چون ما هم همان ایام به اجبار در کردستان حاضر شدیم اما صدای چند گلوله کافی بود که صدها کیلومتر فراری مان دهد اساسی. با همان نگاه مهربان بارها گفته بود مدارا کن پسرم درد تو را دیگر درمانی نیست. نمی دانید چه حال بانشاط و شوخ و شنگی دارند اهل این خانه آرامش حقیقی حقیقی
    پسر خواهرم وقتی رفته بود برای تعیین رشته پیش مشاور و استاد محترم شنیده بود یک دست پدرش به تبعیت از حضرت ماه حرکتی ندارد و این یعنی جانباز هفتاد در صد جوش آورده بود چرا او را قانع نمی کند پرونده ای در بنیاد دست و پا کند و راه کار داده بود برای نرم کردن دل پدر به جای راهنمایی به یک رشته مناسب. جوان فقط خندیده بود مانده بود چه بگوید که مشاور خود بیشتر محتاج راهنمایی است آخر با این رتبه خوب خودش می داند آینده را چگونه رقم بزند.
    می دانید چه می خواهم بگویم. نمی خواهم بگویم تافته جدابافته ایم. نمی خواهم ادعا کنم همه شهدا مال ما بودند و سندش به نام فک و فامیل ما فقط رقم خورده ..می خواهم داد بزنم ما همه یک امتیم .زمان جنگ و جهاد بزرگ ترهامان جان خویش را سر دست گرفتند و رفتند . گرچه برخی هم ترسیدند و ماندند اما هیچ از تکریم جان گذشته ها کم نگذاشتند
    عده قلیلی هم آب به آسیاب دشمن دادند که حسابشان از امت اسلامی جداست. می خواهم بگویم ارمیاهای ما بعد از جنگ یکی بود مثل برادرم که بعد از قطعنامه در چشمانش چهره ده ها مصطفی را می شد دید اما تنها نبود. از این ارمیاها خیلی بودند که بی هیچ ادعا راه یاری را در جای دیگر پیدا کرده بودند .همان ها که در عزای پیر طریقشان زیر دست و پای امتی داغدار از حال رفتند. می خواهم بگویم خانواده شهدا چیزی غیر از مردم نیستند .از کسی هم هیچ توقع و بدهی ندارند بارها پیش آمده همین که فهمیده اند تو فرزند شهیدی چنان در برابرت ایستاده و تکریمت کرده اند که شیشه های آژانس شیشه ای از این همه تکریم و بزرگواری ریز ریز شده بود. می خواهم بگویم ما هم دوره خاتمی خیلی غصه خوردیم برای رهبر غریبمان اما یادم نمی آید به ذهنمان خطور هم کرده باشد پا را از زمینی که به خون شهدا آبیاری شده و به نگاه ولی الله اعظم ایمن ، فراتر بگذاریم که چه اینجا جای ماندن نیست باید فرار کرد حتی به آمریکا!!!
    می خواهم بگویم هوای قلب ما هوای امید است. ما هیچ وقت در این کشاکش حوادث احساس تنهایی و نومیدی نکردیم. تا سایه حضرت ماه بر سر است چه جای احساس خسران ؟ مگر نه این است که ما خورشید را حتی از پس ابرها می بینیم
    این روزها فقط به این فکر می کنم چه کاری از دستمان بر می آید؟ فکر می کنم نکند نصرتی معده لکم تنها لقلقه زبانمان باشد. می شود من هم لبخندی بر لب مولایم بنشانم ؟ پسرم رسیده است به آنجا که به محض شنیدن امر آقا لباس رزم پوشیده به میدان حرب رود .خودم اینقدر تربیت شده ام که جوانم را بر کف دست گرفته تقدیمش کنم؟ آقا بگو کاری روی زمین مانده که از ما بر آید؟؟؟؟
    ماه مبارک رمضان نزدیک است شب ها دیگر آخر روز نیست که افتتاح رمزهای آسمانی است:
    اللهم نشکو الیک فقد نبینا وغیبه ولینا و کثره عونا و…….

  17. هدی می‌گوید:

    بله یک سو خیمه خالی حسین
    و سوی دیگر کاخ سبز دمشق

    خدا رحمتش کنه…

  18. منتظر خورشید می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدی و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
    سلام
    داداش حسین شریح قاضی نقشه هایی داره ظاهرا میخواد کاری کنه ما از این به بعد به دشمنان سید علی و سران فتنه و حامیان استوانه و مکعبشان نازکتر از گل نگیم داداش مواظب خودت باش

  19. دیوونه داداشی می‌گوید:


    “بابا اکبرت عشقش این بود که بگوید;

    “ای حر! یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق.”

    “کدام را انتخاب می کنی؟

    “پدرت خیلی مرد بود”

    “عجیب زود دل می برد از آدم”

    داداشی جونم ، حقا که پسر بابا اکبر شهیدی…

    و چه عشقی می کنیم ما !

  20. مهسا می‌گوید:

    سلام و درود خدا بر شهیدان راه حق

  21. منتظر خورشید می‌گوید:

    حالا که دارم فکر میکنم میبینم خیلی زور داره داداش آدم در انتخابات ریاست جمهوری از بین ۸ کاندیدا نفر ۶ بشه خدا وکیلی خیلی زور داره

  22. مهسا می‌گوید:

    درود و سلام خدا بر خامنه ای

  23. مهسا می‌گوید:

    درود و سلام خدا بر سید حسن نصر الله

  24. مهسا می‌گوید:

    داداش حسین ترخدا یذره اندر احوالات سید حسن نصرالله عزیز بنویس

    ایشالا خدا خودش اجرت بده

    اخه من همونقدر که رهبر عزیزمون را دوست دارم سید حسن نصرالله را هم دوست دارم احساس میکنم سید حسن بعد از رهبر امید همه شیعیان مظلوم جهانه

  25. مهسا می‌گوید:

    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله
    سید حسن نصرالله— نواده روح الله

  26. نبی می‌گوید:

    اینجور که معلومه دلبریتان ژنتیکیه!!

  27. سارا می‌گوید:

    ای حر! یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق. کدام را انتخاب می کنی؟
    قربون بابا اکبر…
    امروز هم پسر بابااکبر خطاب به دکتر میگه:
    ای دکتر! یک سو حضرت ماه است و سوی دیگر مشایی ، کدام را انتخاب می کنی؟
    کاش جواب بیاد:حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــضرت مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه

  28. مهسا می‌گوید:

    انشا الله

    می مونه تا وقت سر زدن افتاب
    بیرق سبز ابوتراب رو دوش سید علی

    ما پیروی میکنیم از ماه اب اور
    تا تو سینه نفس داریم تا دم اخر
    ایشالا میمونیم هممون حامی رهبر

    تو شب فتنه رهنمای ماست
    ماه ماست

  29. فلطمه می‌گوید:

    سلام داداشی دلم براتون تنگ شده بود چون سفر بودم خیلی وقت بود سر نزده بودم.
    راستی هی من ادرس وبلاگتونو لینک میکنم اما گمونم بلاگفا برش میداره…
    فتنه جدیدبلاگفاست اره ؟؟؟؟

  30. خان باجی می‌گوید:

    سلام
    داماد شهید شد ؟
    باور کنید انقدر که دلم برای شهید شدن داماد ریش شد برای برادر خودم که خبرشو دادن ریش نشد . خدا همه شهدا و اموات شیعه رو از صدر اسلام تا حالا بیامرزه .
    خدا رو شکر الان خیمه حسین خالی نیست اما خیمه سبز فتنه چرا .

  31. فرص الخیر می‌گوید:

    سلام
    اول این رسید یک حمد وسه قل هو الله
    بعد یه مرتبه دلم تنگ شد برای ….
    التماس دعای فراوان

  32. یه کاربر جدید می‌گوید:

    یه بار هم ما جزء ده تای اول باشیم مگه چی می شه

  33. سید مهدی می‌گوید:

    چه خوب که بازم زودتر از این سینمای آلوده ما رفت.امیدوارم مورد مغفرت قرار بگیره

    ان شاءالله که رضایی هم بیاد طرف بیت رهبری

  34. آقاموسی می‌گوید:

    سلام داداش حسین!
    ……………………………………………
    دوستت دارم داداشی.

    رهسپاریم با ولایت تا شهادت…

  35. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    شما هم دل ما را بردی داداشی
    تو آخر مرا شهید خواهی کرد

  36. عرفان می‌گوید:

    سلام
    خدا توفیق شهادتو نصیب هممون بکنه
    یا علی

  37. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    یه چیزی یادم اومد اینکه حیف شد که باید آخرین ساخته شهید ملاقلی پور رو با قیافه ی گلشیفته فراهانی بیاد بیاریم
    خاک بر سر گمراهان واقعا

  38. عبدالعظیم می‌گوید:

    سلام بر داداش حسین عزیز و بقیه دوستان
    مطلبت مثل همیشه عالی بود.
    خدا قوت
    اللهم عجل لولیک الفرج

  39. سارا می‌گوید:

    پدرت خیلی مرد بود. خوب شد رفت. ما همه آلوده شده ایم.
    رفت تا دامنش از گرد زمین پاک بماند /آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند
    حضرت ماه:
    جمعی از آنان شربت گوارای شهادت فی سبیل الله را نوشیدندو جمعی کثیر ، هستند و خواهند بود و از ودیعه الهی همجنان دفاع خواهند کرد.

  40. مجنون می‌گوید:

    سلام
    فاصله حریت وخریت فقط یک نقطه است
    اییییییییییییییییییییییییییی خدا ما کجای این معرکه هستیم

  41. مجنون می‌گوید:

    بچه ها
    نکند مکر بنی صاعده تکرارشود
    وعلی درقفسه خانه گرفتارشود
    وای به فریادمان برسد
    اگر آنروز برسد…………..

  42. سلام علیکم:
    دوست عزیز از آنجایی که گروه مذهبی مبارز تی مددتی هست فعالیت خود را شروع کرده برای تبلیغ هرچه بیشتر همسنگران خود لینک شما را در وبلاگ گروهی خود قرار داده از شما تقاضا داریم که ما را نیز با عنوان “” گروه مذهبی مبارز تی “” در وبلاگ خود قرار دهید

  43. حمید می‌گوید:

    قشنگ بود . مثل همیشه.

  44. زهرا(اویس) می‌گوید:

    این چند روز که ما نبودیم هیچکس خبری از ما نگرفته؟هیییییییییییییییـــــــــی
    به هر حال ببخشید داداشی که بدون اجازه غیبت داشتم. به جان خودم، خودم هم نمیدونستم قراره چی به سرم بیاد. خلاصه این چند روزه که نبودم خیلی با ویروس ها همذات پنداری کردم . میدونین که ویروس ها مرز بین موجودات زنده و غیر زنده هستن، این چند روزه من دقیقا تو همین مرز بودم. خدا نصیب هیچ بنی بشری نکنه

  45. bangejaras***konkuri می‌گوید:

    سلام آقا داداش
    ببخشید که کمترمیام وکمترنظرمیذارم
    چند هفته ایه شروع کردم به خوندن کنکور
    ولی دمتون گرم هروقت کم میارم میام بهتون سرمیزنمو کلی روحیه میگیرم.
    التماس دعا.

  46. پلاک شهادت می‌گوید:

    سلام به همه ی ستاره های بیست و ششمین قطعه ی آسمون !
    بچه هایی که در لینک کردن آدرس داداش حسین توی بلاگفا مشکل دارن در قسمت پیوند روزانه میتونن قطعه ی ۲۶ رو لینک کنن . من که تونستم ! تا کور بشه چشم بلاگفا !
    بعدشم داداش حسین قریب به یقین مطمئنم بابا اکبر با این روابط عمومی بیست الان همه ی بهشت رو خاطر خواه خودش و روح مهربونش کرده . مطمئنم ! برای شادی روح بابا اکبر صلوات با و عجل فرجهم !

  47. زهرا(اویس) می‌گوید:

    ………………………

  48. پلاک شهادت می‌گوید:

    برادرا و خواهرای خوبم وقت اذانه شاید خیلی ها روزه باشن لحظه ی افطاره برای ظهور آقا برای شادی روح شهدا و امام شهدا و برای سلامتی و طول عمر با عزت و طولانی امام خامنه ای دعا کنیم . یا علی

  49. مهجور می‌گوید:

    بسم رب الحسین سلام داداشی این دوتا خبر جالب رو شنیدی؟:
    ۱-نشریه اکومونیست نوشت ایران دومین ارتش سایبری دنیا را در اختیار دارد !
    ۲-علیرضا نوری زاده گفت:این که افرادی مثل کروبی در مقابل ولایت فقیه ایستاده اند از افتخارات ما محسوب می شود!!!!!!(نشریه عبرت های عاشورا)
    داداشی روحت شاد شد؟!

  50. زهرا(اویس) می‌گوید:

    شهید آوینی:
    حزب الله اهل ولایت است، و اهل ولایت بودن دشوار است. پایمردی می خواهد و وفاداری.

  51. زهرا(اویس) می‌گوید:

    ممیزی رو عشقه 🙂
    ما هم که نقطه چین شدیم
    دوستان باید برم تا مادر گرامی پوستمو قلفتی نکنده
    حق مدد و التماس دعای اساسی (مخصوصا احیای امشبتون:))

  52. haghani53 می‌گوید:

    ببخشید مطالب بنده هر بار با فرستنده دیگری جابجا می شود علت چیست؟

  53. نازنین می‌گوید:

    سلام حاج حسین.ما الان صد درصد مطمئن شدیم که از لحاظ دل بردن و هنر ناب به بابا اکبر جان رفتید(روحشان شاد همچنین زنده یاد ملاقلی پور)

  54. ya zeinab می‌گوید:

    مرحوم ملاقلی پور دل پاکی داشت این رو میشد از قطرات زلال اشکش فهمید یادم نمیرود اشکهایش در میم مثل مادر! هـــــــــــــــــی روزگار!

  55. سهراب می‌گوید:

    سلام بر شما وهمه دوستان عزیزم.
    یک سو خیمه خالی حسین
    و سوی دیگر کاخ سبز دمشق
    چه جمله زیبایی.
    خدا رحمت کند ایشان را

  56. ناشناس می‌گوید:

    خدا رحمت کند آقا رسول را.

  57. خان داداش می‌گوید:

    داش حسین ببین از حرفای این حراف الدوله طبرستانی چیزی سر در میاری به ما هم بگی . جناب حراف الدوله تو تازه ترین افاضات علمی پژوهشی من در آوردی ” مید این رحیم مشایی ” یه چیز هایی سرهم بندی گرده و داده به خورد خلق ا…

    جون داداش به حرفاش دقیق شو ببین چی بلغور کرده , با زرنگ بازی به اصطلاح خودش از خورشید جمارون هم اسم برده و حرفای صد من یه غاز خودش رو چسبونده به اسم امام خمینی (ره ) , البته غلط نکنم یه جورایی خواسته راجع به چرندیات چند روز پیش که بلغور کرده بود زیرابی بره و اومده ابروش رو درست کنه چشم ش رو هم کور کرده !!! خودت ببین ….

    ««امام خمینی رضوان‌الله تعالی علیه مظهر تفکر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هستند‌؛ اسلام با ایران می‌تواند شناخته شود؛‌ اسلام ایران،‌ اسلامی شیعی است نه اسلامی اموی و عباسی که این نوع اسلام در دنیا زیاد است‌؛ اسلام اموی و عباسی اصل اسلام را به انحراف کشاندند.

    مشایی تصریح کرد:‌ حقیقت اسلام با پرچم ایران برافراشته می‌شود؛ ایران در دنیا داعیه‌دار ارزش‌های اسلام است؛‌ اسلام بدون نام ایران در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. دشمنان به همین دلیل از ایران می‌ترسند برای اینکه حقیقت اسلام در ایران است و این را استکباران برنمی‌تابند.

    رئیس دفتر ریاست جمهوری گفت: ایران ظلم را در هیچ جای جهان برنمی‌تابد؛‌ بدون نام ایران اسلام گم می‌شود‌، پرچم ایران چراغ خانه اسلام را برافراشته است و‌ ایران پرچم عدالت است. »»

    دیدی داداش ؟ منبع خبر هم خبرگزاری فارسه . یه جوری بگو ما هم بفهمیم ببینیم چی بلغور کرده . داش حسین نپیچونی ها منتظریم

  58. فاران(نه وبلاگ فاران) می‌گوید:

    بابا اکبرو عشقه مردیم از خنده ولی اگر بابا اکبر بود الان یه فیلم مستند درباره ماه میساخت در حد تیم ملی.با عرض معذرت از جناب فاران اصلی که احتمالا ادبیاتم ازارش میده.بزودی یه اسم مشتی میذارم…و

  59. عطر خاک می‌گوید:

    /.
    اشک ما رو هم دراوردی . از اشک تو واژه هات اما خبری نبود . با بغض نوشتی؟؟؟؟؟

  60. کی خوان می‌گوید:

    داداش حسین همه را با رنگ قرمز نوشتم !چه کنم که کامنتها فقط با سیاه مجاز به نوشتنند! شاهدم باشد بابا اکبر
    مهمانی اول:” بابا اکبرشهیـــــــــــــــــــد “به مهمانی”دامادشهیــــــــــد.
    ………….هر جا ماشین عروس می رفت ما هم می رفتیم ……………

    مهمانی دوم :”داماد”شهیـــــــــــــــد “اینبار دنبال مهمانی “بابا اکبرشهیــــــــــــد”.
    …..شهید شد چنــــــــــــــــــــــــــد ســـــــــــــــــــــــــــــــال بعد از شهادت پــــــــــــــــــــــــــدرت در بیت المقدس…..

    مهمانی سوم :
    “ولا تحسبن الذین قتلو فی سیبل الله امواتا بل احیاء عنده ربــــــــــــهــــــــم یـــــــــــــــــــــرزقــــــــــــــــــــــون”
    شهدا ما را هم مهمانی دعوت کنید.صلوات

  61. سحر می‌گوید:

    سلام
    من دارم عاشق پدرتون میشم!!
    خدا بیامرزه ملاقلی پور رو…با میم مثل مادر خیلیارو شیفته خودش کرد.کاش گلشیفته آدم بود و از این فیلم میتونستم کاملا به خوبی یاد کنم.

  62. ندا می‌گوید:

    داداش قبل اینکه بری مکه آمار وبت تقریبا نصف بود..قضیه چیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

  63. م.طاهری(ظهور منجی نزدیک است) می‌گوید:

    خدا رحمت کنه رسول ملا قلی پور را
    شهدا که مورد رحمت خدا هستند.اونم از نوع سفارشی. انشالله روح بابا اکبر همیشه شاد باشه
    خدا میدونه شاید این اقا داماد دوست بابایی من بوده.شاید یکی از همون کسایی بوده که قبل از والفجر ۸ با هم خداحافظی کردند و قرار گذاشتن هرکس زودتر پرید دست اون یکی رو هم بگیره.به قولشون هم عمل کردند و با هم رفتند در والفجر ۸
    خوش به حالشون که همین الان که ما این جاییم اون طرف چه جمع قشنگی دارند

  64. صبا می‌گوید:

    سلام حاج حسین قدیاینی
    چقدر قشنگ بود این پست.ممنون که صیقل دادید روح مارو با اشک چشم.خدا رو شکر که شما رو به ما بخشید.سجده شکر داره به مولا.آخه از بس ماجرای این شام عروسی زیبا بود و حیرت انگیز و بازم میگم که پسر کو ندارد نشان از پدر.سجده بر خالق این پدر و پسر.دوست دارم اصلا که مدح این خدا رو بگم؛یعنی که یعنی!
    اینکه طرح های زیبای میلاد پ ۳ رو آبی و قرمز گذاشتید معنی داره دیگه!؟حالا درسته که من معنیشو نفهمیدم ولی فهمیدم که چیزی هست شاید!

  65. alefba می‌گوید:

    پدرت عجیب زود دل می برد از آدم
    ……………..

  66. ساسان می‌گوید:

    سلام
    چه خاطره ی زیبایی،از این خاطره ها هم دارید و رو نمی کنید؟راستی چرا بابا اکبرتان دنبال “ان” ماشین عروس رفت؟چه حس قشنگی دارد این مبهم بودنش..

  67. سندباد می‌گوید:

    داداش ما شهرستانیم.راهمون دوره شاید فعلا نرسیم بیام بهشت زهرا قطعه ۲۶ بابا اکبرتو زیارت کنیم.بیزحمت یه عکسی چیزی ازش بذار تو سایتت ما هم ببینیمش و صلوات بفرستیم.بلکه با ما هم رفیق شه.

  68. فطرس ملک می‌گوید:

    ای حر! یک سو خیمه خالی حسین است و سوی دیگر کاخ سبز دمشق. کدام را انتخاب می کنی؟
    .
    .
    چه جمله با عشق و پر معنایی
    این جمله برای هزار سال ما درسه
    ای ول بابا اکبر
    روحت شاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.