بریده ای از رمان سمفونی مورچه ها

یکم؛ امروز رفتم “برنا” و دوستم را که مدیر این خبرگزاری است بعد از مدتها دیدم؛ صادق مهدی غفرانی را. مصاحبه ای هم کردم با بچه های سرویس جوانی این خبرگزاری که یحتمل چند روز آینده کار خواهد شد.

دوم؛ دوستی که با او گفت و گو کردم، یعنی “امیر توانا” تقریبا هر آنچه سئوال بود، از من پرسید اما دست آخر ۲ جزوه به من داد؛ یکی بریده ای از مطالب خودش در وبلاگ “خط خطی” بود و اولین متن آن دل نوشته ای درباره شهید علیرضا شهبازی و مادرش که هر ۵ شنبه می آید بهشت زهرا و دومی بریده ای از مطالب خواهری که با عنوان “اره بانو” طنزهای بامزه ای درباره سران فتنه می نویسد. هر ۲ جزوه را تا آنجایی که وقتم اجازه داد خواندم. اولی بیشتر در حال و هوای جبهه و شهادت بود و دومی اما با قلم طنز رفته بود به مصاف شب پرستانی که نور ماه برای چشمانشان ضرر دارد! از هر دوی این بزرگوران که مرا لایق دانستند تا مطالب شان را بخوانم ممنونم و این را هم بگویم؛ جالب بود برای من نکته ای. “اره بانو” معمولا اگر در جایی از نوشته هایش از قلم من و یا دیگر دوستان استفاده ای ولو غیر مستقیم کرده بود، در آخر متن خود به این “برداشت آزاد” اشاره کرده بود و این در روزگار چرت بودن قانون کپی رایت در این مملکت واقعا غنیمت است. فقط این را بگویم؛ من خود ستاره حضرت ماهم و با هیچ ستاره دیگری دعوا ندارم. اینکه حالا کسی مرا نقد کند، حق بدیهی ستاره هاست. این را نگفتم که تو الان در دلت بگویی؛ “وای که تو چقدر خوبی”!

سوم؛ روز یکشنبه یا دوشنبه ۴ صفحه روزنامه وطن امروز اختصاص خواهد داشت به بریده ای از سفرنامه حج من و عکسهایی که از این سفر گرفتم. ۲ متن این سفرنامه را تا به حال نخوانده اید و بعد از چاپ در وطن امروز در اینجا خواهم گذاشت.

چهارم؛ “سید احمد” کجایی؟ مگر اینجا همه با هم یک خانواده نبودیم؟ کجا گذاشتی رفتی، بی هوا؟! من هم رفتم به کسی آمار ندادم، پس فردا نگویی “فدایی داری” ها؟! یعنی راستش من دلم برای پیامهای با “زر” گانی که نه، بی “زر” گانی سید احمد یک ذره شده. کسی آمار سید احمد مرا ندارد؟

پنجم؛ … نه، مثل اینکه یادم رفت. چی می خواستم بنوبسم؟!

ششم؛ بریده ای بخوانید از رمان “سمفونی مورچه ها”. هر جمعه شب از این پس بریده ای از این رمان را برای تان در “قطعه ۲۶” می گذارم.

***

تا به حال چند باری سرم به سنگ لحد خورده. یعنی در این چند روزی که در قبر بابااکبر خوابیده ام گاهی که خوابم می برد و با رفتن یک مورچه مثلا در سوراخ بینی ام، از خواب بلند می شوم، یادم می رود که درون قبر خوابیده ام. خیال می کنم خوابیده ام روی تشک یا روی تخت و از جا بلند شدنم همانا و خوردن سر مبارک به سنگ لحد همانا. انصافا بد دردی هم دارد. خدا نصیب آدم نکند. یعنی لااقل تا وقتی زنده است، نصیب آدم نکند اما نصیب من یکی که کرده اماخب، من فکر کنم شب اول قبر وقتی سرم خورد به سنگ لحد، کمی آمادگی اش را پیدا کرده ام.
اولین بار که سرم خورد به سنگ لحد، راستی راستی خیال کردم مرده ام. ترسیدم مثل سگ. همین طور کفی بود که از دهانم می زد بیرون. یخ کرده بودم. داشتم دنبال عزرائیل می گشتم. یا شاید هم دنبال نکیر و منکر که چشمم افتاد به پوتین بابا اکبر و خدا را شکر، فهمیدم هنوز زنده ام. صورتم شده بود عینهو گچ. نمی دیدم ولی می فهمیدم. با کمک پا کمی پوتین را آوردم طرف خودم و با دست راست، پوتین بابا اکبر را برداشتم. دوست داشتم بدانم شماره پوتین پدرم چند است اما هوا تاریک بود و در آن دل شب خبری حتی از نور آن روزنه کوچک نبود.
شروع کردم با پوتین بابا اکبر حرف زدن. هر چه باشد این پوتین روزگاری پای پدرم بوده. همین پوتین پای پدرم بود که به شهادت رسید. همین پوتین.
شروع کردم به باز کردن بند پوتین که مورچه ای گفت: چی کار داری می کنی؟
گفتم: به تو چه؟
گفت: درست صحبت کن.
گفتم: برو بابا، حال نداریم.
گفت: سرت خورده به سنگ لحد، باز با ما چپ کردی؟
گفتم: باز من یک سر دارم که بخورد به سنگ لحد، تو چی؟
گفت: من هم سر دارم.
گفتم: آخه، مورچه چیه که کله پاچه اش چی باشه؟
گفت: معلوم است سوره “نمل” را نخوانده ای. شما آدمها آخر سر این غرورتان کار دست تان می دهد.
گفتم: ما آدمها اشرف مخلوقاتیم. شما چی؟
چیزی نگفت.
گفتم: فرشته ها به ما سجده کردند یا به شما؟
گفت: تو چرا سجده فرشته ها به انسان را می بینی اما نمی بینی که همه امامان را نه ما مورچه ها که خود شما آدمها کشته اید.
گفتم: اما امامان هم آدم بودند.
گفت: اتفاقا حرف من همین است؛ همه امامان آدم بودند اما عده ای از شما مشکل تان همین است که آدم نیستید.
گفتم: حرفهای قلنبه سلنبه می زنی؟ فکر نمی کردم که مورچه ها هم اهل بخیه باشند.
گفت: هیچ سپاه حقی از روی ما مورچه ها رد نشده اما شما گاهی تفریحتان این است که ۲ تا مورچه را به جنگ هم بیاندازید و قاه قاه بخندید. می خواهی بگویم تا به حال چند تا مورچه را کشته ای؟
گفتم: از قصد که نبوده.
گفت: می خواستی دقت کنی. پس خدا چشم را برای چی به شما داده؟
گفتم: تا به حال چند تا مورچه را کشته ام؟
گفت: برای همه اینها باید آن دنیا جواب پس بدهی. خدای شما مثل اینکه خدای ما هم هست ها. جان ما هم عزیز است. شما آدمها وقتی با بی خیالی راه می روید و ما را می کشید، غافلید که چند مورچه یتیم می شوند؟ چند مورچه برای جگرگوشه شان غصه دار می شوند.
گفتم: تو پدرت زنده است؟
گفت: تو قاتل پدر من هستی. تو پدر من را کنار همین مزار پدرت زیر پا گرفتی. پدرم چند روزی بستری بود اما بعد در اثر شدت جراحات وارده مرد.
گفتم: قبر پدر تو کجاست؟
گفت: داخل همین قبر بابا اکبر تو.
گفتم: من از تو معذرت می خواهم.
گفت: حیف که تو هم مثل من یتیمی و الا آن دنیا خودم جلویت را می گرفتم. بابای تو را یک آدم کشت اما بابای مرا یک مورچه نکشت، بلکه قاتل بابای من هم یک آدم بود. شما آدمها چقدر آدم می کشید؟ چقدر مورچه می کشید؟ چقدر گاو؟ چقدر گوسفند؟ همین الان داخل مزار پدر تو می دانی چند تا مورچه خاک شده اند؟ قبرستانی از مورچه هاست اینجا برای خودش. اغلب هم قاتل این مورچه ها کسانی هستند که می آیند برای پدر تو فاتحه بخوانند اما فاتحه ما مورچه ها را هم در مقام عمل می خوانند.
گفتم: به محض بیرون آمدن از قبر بابا اکبر اولین کاری که می کنم این است؛ روی یک برگه سفید می نویسم: “اینجا قطعه ای از بهشت است؛ لطفا در هنگام زیارت مزار پدرم مراقب جان مورچه ها باشید”.
گفت: دمت گرم، به مولا خیلی مردی.
گفتم: به مولا؟ کدام مولا؟
گفت: مولا “علی” دیگر.
گفتم: مگر شما مورچه ها هم به مولا علی اعتقاد دارید؟
گفت: هر مخلوقی که خدا آفریده به مولا علی اعتقاد دارد الا برخی از شما آدمها.

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مهدی می‌گوید:

    سلام خداقوت حسین آقا

    چند تا رجز برای این آمریکایی ها بنویس، خوشحال می شویم

    احتمال می دهم نفر اول قسمت نظرات باشم.

  2. forasalkhair می‌گوید:

    سلام
    الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب
    ========
    اللهم احفظ سیدنا و قائدنا سید علی الحسینی الخامنه ای

  3. طهورا135 می‌گوید:

    سلام اقای قدیانی.خوشحالم که باز قسمتی از سمفونی مورچه ها رو دیدم.کی کل کتاب دستمون میرسه؟سفرنامه به کجا رسیده؟طبق قول قبلی شما تا پایان مرداد باید صبر کنیم؟
    برای هر لحظه شما یه دنیا موفقیت ارزومندم.

  4. amir می‌گوید:

    اول سلام

  5. amir می‌گوید:

    “وای که تو چقدر خوبی”!

  6. صبا می‌گوید:

    وااااااااااای خوندن این رمان شده یکی از آرزوهای من٬منظورم کتابه.ایشالله خدا کمک کنه تا همت همه دست اندر کاران مضاعف بشه و زودتر این کتاب در بیاد.
    این کتاب حکومتی.

  7. amir می‌گوید:

    “اینجا قطعه ای از بهشت است؛ لطفا در هنگام زیارت مزار پدرم مراقب جان مورچه ها باشید

    هر مخلوقی که خدا آفریده به مولا علی اعتقاد دارد الا برخی از شما آدمها.
    این جمله اخری خیلی جالب بود
    التماس دعا

  8. زهرا رمضانپور می‌گوید:

    آخ جون سمفونی مورچه ها.
    برم بخونم

  9. امین می‌گوید:

    سلام برادر
    این تیکه اش خیلی حال داد: گفت: هر مخلوقی که خدا آفریده به مولا علی اعتقاد دارد الا برخی از شما آدمها.
    به این جمله که فکر کردم خیلی خجالت کشیدم ، خدا کند جزء آن “برخی” نباشم
    اجرکم عندالله

  10. علی می‌گوید:

    شمع سوزان ماه تابانی/ جان فدایت حسین قدیانی
    تا به حال هیچ وقا برای درآمدن یک کتاب این همه انتظار نکشیده بودم. داداش حسین! پس کی در میاد این سمفونی مورچه ها؟ این سفرنامه حج؟ داداش با تو هستم. نامردی اگر جواب ندهی.

  11. امین 2060 می‌گوید:

    سلام
    شادی روح بابا اکبر و همه شهدا صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    یا علی

  12. طاهره فتاحی می‌گوید:

    “هر جمعه شب از این پس بریده ای از این رمان را برای تان در “قطعه ۲۶″ می گذارم.”
    این یعنی چی؟مگه قرار نیست این کتاب چاپ بشه؟

  13. عطر خاک می‌گوید:

    “گفت: سرت خورده به سنگ لحد، باز با ما چپ کردی؟”
    کجایش را دیدی بیشتر اوقات با ما هم چپ می کند و قهر میکند چند روزی جواب کسی را نمی دهد الا پارتی دار ها
    بند پ همه جا حرف اول را می زند حتی در ساین حسین داداش حتی ان دنیا

  14. طاهره فتاحی می‌گوید:

    روز خبرنگار مبارک…

  15. ریزه خور می‌گوید:

    سلام
    خیلی خیلی
    قشنگ بود
    ایول داداش حسین ما ستاره ها
    و
    .
    .
    .
    .
    راستی سید احمد چی شد؟؟؟

  16. صراط می‌گوید:

    سلام
    سرت به سلامت
    در صراط نیوز قسمت شنود لینک شد
    یا علی

  17. gomnam124 می‌گوید:

    داداش هی شما از سمفونی مورچه ها میگید ، مارو هوایی میکنید 🙁
    خستــــــــــــه نباشید . عالیـــــــــــــــــــــــــــــه . 🙂

  18. نازنین می‌گوید:

    سلام داداشی ما.خیلی قشنگ بود.امیدوارم سید احمد دوباره بیاد تا پیام های بی زرگانی ش رو “مخصوصا در نیمه شب”بخونیم.آخه من همه نظراتون رو میخونم حتی اگه ۳۰۰ به بالا باشه. خودمونیم ها!فکر کنم از برنامه ۹۰ هم بیشتر هوا دار دارید!!

  19. یا مهدی ادرکنی می‌گوید:

    انگار اولین نفر بودم . راستش من همیشه میام اینجا میخونم خیلی زیباست . ولی تا به حال نظر نداده بودم ولی نظر ها رو میخوندم . ولی الان دیدم انگار اولی بودم بین این همه هوادار برام جالب بود . موفقیت شما آرزوی ماست
    اللهم عجل لولیک الفرج

  20. یه ستاره می‌گوید:

    یه ستاره ام(انشالله).تا اونجا که یادمه قرار بود یه موقعی نظر حضرت آقا رو درموردکاراتونو نه ده بگید،میشه زودتراین کارو بکنید. الان داداش حسین میگه؛ نه،ناراحتی دیگه نیا اینجا! اگه نگفت! نه نمیگه. اون مهربونتر از این حرفاست.

  21. پلاک شهادت می‌گوید:

    عجب رمانی بشود این رمان !برای هر خطش چقدر شرح می شود نوشت .البته نقد اصلی را می گذارم بعد از خواندن تمامی سمفونی مورچه ها . روح بابا اکبرتان شاد .
    دست شما درست !

  22. majid می‌گوید:

    اولا :
    اول شدم یا نه
    دوما سلام
    سوما دوست دارم داداش حسین
    ضمنا اگه درباره مصاحبه اقای بی بصیرت قالیباف درباره ولایت فقیه چیزی بذارین بد نیست

  23. علی می‌گوید:

    هر چند داداش حسین کسی را اندازه سید احمد دوست ندارد اما
    ۴۹ نفر آن لاین! بگو ماشاءالله.

  24. سحر می‌گوید:

    سلام
    چه مورچه اهل دلیه…داره ازش خوشم میاد…خوب حال میگیره!
    خیلی دوست دارم این کتابو هر چه زودتر تو دستم بگیرم و بخونم.

  25. ناشناس می‌گوید:

    داداش سید احمد رفته ماهیگیری دیگه !

  26. جاهد می‌گوید:

    با اجااااااااااااااااااااااازه فقط اومدم بگم :

    “وای که تو چقدر خوبی”!

    شما که شیخ رو فرستادی فضا ماهم که میرحسین رو فرستادیم چین :

    http://bahane.persianblog.ir/page/16
    http://bahane.persianblog.ir/page/16
    http://bahane.persianblog.ir/page/16

    حالا فقط مونده کی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه گفتین ؟؟؟؟؟

    بابا حاجی یک کلمه بولد کن زیر نظرات دلمون تنگ جواباته . فقط ۱ کلمه . همین

  27. …………………………………………………….

  28. آبجی مطهر می‌گوید:

    صلوات شعبانیه
    از امام سجاد (ع) صلواتی وارد شده است که در هر روز ماه مبارک شعبان ، در وقت زوال باید خواند .
    این صلوات در مصباح المتهجد و کتاب های دیگر آمده است .
    در آسمان ، دریایی است که آن را دریای برکات گویند
    و بر لب آن دریا درختی است که آن را درخت تحیات نامند .
    بر آن درخت آشیانة مرغی است به نام مرغ صلوات
    و وقتی مؤمنی در ماه شعبان بر سید پیغمبران (ص) صلوات فرستد ،
    خدا آن مرغ را امر نماید تا در آن دریا غوطه خورد و پرهای خود را بفشارد
    و هر قطره ای که از پرهای آن مرغ بریزد ،
    ملکی خلق نماید و جمیع آن فرشتگان به تقدیس و تحمید و مدح و ثنای پروردگار مشغول گردند
    و ثواب آنها در دیوان اعمال صلوات فرستنده ثبت گردد .
    شایستة یادآوری است که در روایت آمده یک صلوات در ماه شعبان برابر است با ده صلوات در غیر ماه شعبان . ۱

    ۱ . وسائل الشیعه ، ج ۱۰ ، ص ۴۹۲ ، باب ۲۸ ، و مصباح المتهجد ، ص

  29. آبجی مطهر می‌گوید:

    ● اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، شَجَرَهِٔ النُّبُوَّهِٔ، وَمَوْضِعِ الرِّسالَهِٔ،

    ▪ خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد درخت نبوت و جایگاه رسالت

    ● وَمُخْتَلَفِ الْمَلائِکَهِٔ، وَمَعْدِنِ الْعِلْمِ، وَاَهْلِ بَیْتِ الْوَحْیِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی

    ▪ و محل رفت و آمد فرشتگان و معدن دانش و خاندان وحی خدایا درود فرست بر

    ● مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلْفُلْکِ الْجارِیَهِٔ فِی اللُّجَجِ الْغامِرَهِٔ، یَأْمَنُ مَنْ رَکِبَها،

    ▪ محمّد و آل محمّد کشتی جاری در اقیانوسهای بیکران ایمن شود هر که سوار آن کشتی گردد

    ● وَیَغْرَقُ مَنْ تَرَکَهَا، اَلْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ، وَاللاّزِمُ

    ▪ و غرق شود کسی که آن را واگذارد، هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسی که از ایشان عقب ماند به نابودی گراید

    ● لَهُمْ لاحِقٌ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلْکَهْفِ الْحَصینِ،

    ▪ ولی ملازم ایشان به حق خواهد رسید خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد آن پناه گاه محکم

    ● وَغِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکینِ، وَمَلْجَأِ الْهارِبینَ، وَعِصْمَهِٔ الْمُعْتَصِمینَ،

    ▪ و فریادرس بیچاره درمانده و پناه گریختگان و دستاویز محکم برای وسیله جویان

    ● اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، صَلاهًٔ کَثیرَهًٔ تَکُونُ لَهُمْ رِضاً، وَلِحَقِّ

    ▪ خدایا درود فرست بر محمّد و آل محمّد درود بسیاری که موجب خشنودی ایشان گردد و حق

    ● مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اَدآءً وَقَضآءً، بِحَوْل مِنْکَ وَقُوَّهٔ یا رَبَّ الْعالَمینَ، اَللّهُمَّ

    ▪ محمّد و آل محمّد اداء گشته و انجام وظیفه ما شده باشد به جنبش و نیروی تو ای پروردگار جهانیان خدایا

    ● صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَلطَّیِّبینَ الاَْبْرارِ الاَْخْیارِ، اَلَّذینَ اَوْجَبْتَ

    ▪ درود فرست بر محمّد و آل محمّد آن پاکان نیکوکار برگزیده آن کسانی که

    ● حُقُوقَهُمْ، وَفَرَضْتَ طاعَتَهُمْ وَوِلایَتَهُمْ، اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ

    ▪ حقوقشان را واجب کردی و اطاعت و دوستیشان را فرض نمودی خدایا درود فرست برمحمّد و آل

    ● مُحَمَّد، وَاعْمُرْ قَلْبی بِطاعَتِکَ، وَلا تُخْزِنی بِمَعْصِیَتِکَ، وَارْزُقْنی مُواساهَٔ

    ▪ محمّد و آباد کن دل مرا به اطاعت خود و به وسیله نافرمانیت رسوایم مکن و روزی من گردان که

    ● مَنْ قَتَّرْتَ عَلَیْهِ مِنْ رِزْقِکَ، بِما وَسَّعْتَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ، وَنَشَرْتَ عَلَیَّ

    ▪ کمک مالی دهم بر کسی که روزیت را بر او تنگ کردی بوسیله آنچه بر من فراخ گرداندی از فضل خویش و گستردی بر من

    ● مِنْ عَدْلِکَ، وَاَحْیَیْتَنی تَحْتَ ظِلِّکَ، وَهذا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ، شَعْبانُ

    ▪ از عدل خویش و مرا در زیر سایه ات زنده داشتی و این ماه پیمبرت و آقای رسولانت ماه شعبان است که

    ● الَّذی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَهِٔ وَالرِّضْوانِ، اَلَّذی کانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ

    ▪ اطراف آن را به رحمت و خشنودی خود پوشاندی آن ماهی که رسول خدا صلی اللّه

    ● عَلَیْهِ وَالِه وَسَلَّمَ، یَدْاَبُ فی صِیامِهِ وَقِیامِهِ، فی لَیالیهِ وَاَیّامِهِ، بُخُوعاً لَکَ

    ▪ علیه و آله و سلم کوشش بسیار داشت در روزهو شب زنده داریش هم در شبها و هم در روزهایش بخاطر فروتنی

    ● فی اِکْرامِهِ وَاِعْظامِهِ اِلی مَحَلِّ حِمامِهِ، اَللّـهُمَّ فَاَعِنّا عَلَی الاِْسْتِنانِ

    ▪ در برابر تو در مورد گرامی داشتن و بزرگداشتنش هم چنان تا هنگام مرگش خدایا پس ما را کمک ده تا

    ● بِسُنَّتِهِ فیهِ، وَنَیْلِ الشَّفاعَهِٔ لَدَیْهِ، اَللّـهُمَّ وَاجْعَلْهُ لی شَفیعاً مُشَفَّعاً،

    ▪ روش او را در این ماه پیروی کنیم و به شفاعتی که نزد اوست برسیم خدایا قرار ده او را برای من شفیعی پذیرفته

    ● وَطَریقاً اِلَیْکَ مَهْیَعاً، وَاجْعَلْنی لَهُ مُتَّبِعاً، حَتّی اَلْقاکَ یَوْمَ الْقِیمَهِٔ عَنّی

    ▪ و راهی بسویت که همواره باشد و مرا پیرو او گردان تا به جایی که در روز قیامت تو را در

    ● راضِیاً، وَ عَنْ ذُنُوبی غاضِیاً، قَدْ اَوْجَبْتَ لی مِنْکَ الرَّحْمَهَٔ وَالرِّضْوانَ،

    ▪ حالی دیدار کنم که از من خشنود باشی و گناهانم را نادیده گیریو برای من واجب کرده باشی از جانب خود رحمت و خشنودی را و

    ● وَاَنْـزَلْتَنی دارَ الْقَـرارِ، وَ مَحَـلَّ الاَْخْیـارِ.

    ▪ مرا در خانه همیشگی (بهشت جاویدان) و منزلگاه نیکان فرود آری.

  30. gomnam124 می‌گوید:

    سلام یادم رفته بود !
    داداش حسین یعنی هیچ راهی نیست در نبود داداش سید احمد چیزی بگید ؟ 🙂
    حتی یک نقطه !!!

  31. خادم الشهدا می‌گوید:

    با اینکه جواب سلام ما رو نمیدی اما،
    سلام داداش حاجی.
    ما همچنان منتظر انتشار این کتاب هستیم.
    «اینجا قطعه ای از بهشت است لطفا هنگام زیارت قبر پدرم مراقب جان مورچه ها باشید.»معنی زیادی داره این جمله.

  32. بسم سلام
    داداش ایشا الله
    به زودی این رمانهای زیبا رو ببینیم .
    ضمنا
    سید احمد جان به همگی رفقا سلام رسوند و همین امروز و فردا میاد انشا الله .
    همیشه سید جان دعا میکنه برا سلامتی و ایه الکرسی می خونه
    اما لطفا رفقا جهت سلامتیش یه صلوت بلند بفرستند . فراموش نشه هااا

  33. طاهره فتاحی می‌گوید:

    …………………………………..

  34. gomnam124 می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم .

  35. آبجی مطهر می‌گوید:

    باقی مانده ازشعبان چه کنیم؟
    سفارش شده (از امام رضا(ع) در مفاتیح) : صلوات و قرائت قرآن ؛
    چرا که تا لحظه آخر امکان ورود به ضیافت شعبان وجود دارد.
    مانند کسی که از عمرش استفاده نکرده
    که در روایت آمده مابقی عمر سرمایه ایست که ارزش آن نامعلوم است.

  36. اللهم عجل لولیک الفرج.
    سلام.
    با تبریک فراوان روز خبر نگار . انشا الله به زودی زود یه دل نوشته بنویسید به مناسبت چشن ظهور و دیدار ماه و خورشید.
    آقای قدیانی دیروز تو کامنتم براتون از وضعیت بسیج و نهاد رهبری دانشکده مون نوشتم امیدی هست که درست شه ؟؟؟؟؟؟؟ یا منم دیگه دنبال این قضیه رو نگیرم ؟
    تا بعد.
    یا علی.

  37. ………………………………………

  38. سلام
    بنازم به نظرات وبلاگ شما که در میانشان مناجات شعبانیه به چشم می خورد.
    این نظرات را باید قدر بدانیم. خدا به این قطعه برکت دهد.

  39. طاهره فتاحی می‌گوید:

    خصوصی یه عمومی اش به عهده ی شما.
    وا.این چه کاریه؟مد جدیده؟من که گفته بودم خصوصی.چرا به جای متن نظر نقطه مرحمت فرمودید؟
    در هر صورت ممنون…

  40. مریم می‌گوید:

    حسین حسین …
    سلام . نه خسته .
    ب خاطر” سوم ” دوباره حسرت خوردم ک کرج وطن امروز نمیارن ):
    ” چهارم ” هم الهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
    سمفونی رو دوست دارم . کاش زودتر چاپ شه . ممنون ک برامون میذاریدش
    بگوشی؟!!
    داداش حسین روزتون مبارک (:
    ب خانومتونم روز همسرشونو تبریک می گم (:
    بگوشن؟!!

  41. forasalkhair می‌گوید:

    …………………………

  42. دمت گرم داداش امشب خیلی سرحالی هااا
    خصوصی ها رو نقطه مرحمت میفرمایی .
    ایول . لابد یه صلاحی میدونی دیگه ، صاحب اختیاری شما .

    لینک دانلود مناجات شعبانیه با مداحی بسیار زیبای حاج مهدی منصوری

    http://dlserver.yasinmedia.com/v87/Dua%20%283%29/Monajat%20Shabanieh.mansori.mp3

    ضمنا افراد آنلاین ۴۷ نفر ! ماشا الله

  43. forasalkhair می‌گوید:

    سلام مجدد
    عجب متنی
    خنده و گریه رو در کنار هم داره
    واقعا این مورچه به این کوچیکی هم از …. بهتره
    اما مورچه مزار بابا اکبر بودن هم سعادت می خواد
    من کوچیک همه اون مورچه هام

  44. طاهره فتاحی می‌گوید:

    ………………………………….

  45. شدیدا منتظر عکس های شما در وطن امروز هستیم .
    ضمنا آدرس سایت وطن امروز برای رفقایی که این روزنامه به دستشون نمیرسه
    البته بین خودمون باشه ما که فقط به خاطر نوشته های داداش میخونیمش .
    http://www.vatanemrooz.ir/

  46. سهراب می‌گوید:

    ممنون که دوباره بریده ای از سمفونی مورچه ها رو گذاشتید.
    خیلی از این داستان لذت می برم.میشه باهاش فیلم ساخت.
    بازم ممنون.

  47. خان باجی می‌گوید:

    سلام
    چهارم ) انشاالله هر جا که هست سلامت باشه و خیلی زود برگرده . جاش خیلی خالیه .
    .
    حالا حاج آقا رفتید مصاحبه جوابشونم دادید یا نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    .
    ضمنا یه وقت فکرنکنید قضیه شب اول قبر بابا اکبر با اون مورچه ها یادم رفته ها . ادامه شو نوشتید بالاخره ؟
    .
    یه استاد بزرگواری میگفتن : تا حالا دیدید مورچه ها بهم که میرسن یه توقف کوچیک میکنن ؟ توی اون توقف کوتاه ولایت علی ابن ابیطالب علیه السلام رو به هم یاد آوری میکنند .
    .

    پس بدا به حال آنکس که بمیرد و ولایت علی را قبول نداشته باشد .

  48. ناشناس می‌گوید:

    دل ما هم برا سید احمد تنگ شده.برا سلامتیش آیت الکرسی بخونیم.

  49. gomnam124 می‌گوید:

    چقد نقطه :O
    منم بذارم !
    ……………………. 🙂

  50. سلام می‌گوید:

    سلام
    آقای قدیانی از شما بعید بود
    فراموش کردید ۵ روز از نامه رهبری گذشت(در مورد معاون اولی مشایی) ولی ایشان به روی خودش هم نیاورد؟
    فراموش کردید نامه احمدی نژاد به رهبری را بعد از استعفای مشایی ؟
    فراموش کردید گفت طبق قانون ایشان را بر کنارمیکنم( و نه بخاطر ام رهبری)؟
    فراموش کردید کسی را که رهبر دستور عزلش را داد در جواب ایشان از مناقبش گفت؟
    فراموش کردید بعد از نا مه ی بی سلام هاشمی نا مه ی احمدی دومین نامه ی بی ادبانه به رهبری بود؟
    و حتی دو وزیر انقلابیشان را به خاطر حضرت آقای مشایی ۲ هفته تحمل نکردند؟
    بی احترامی به رهبری خطای کوچکیست؟

  51. مجتبی ابوالحسنی می‌گوید:

    سلام داداش حسین
    دمت گرم چند وقت بود نتونسته بودم بیام اینجا،
    ایول الله

  52. عطر خاک می‌گوید:

    /.
    یکی پیدا شده دل داداش ربوده
    تمام عشوه اش پیام بازرگانی بوده
    یکی که چند شبی نیست و دل داداش
    بی پیام بی زر او چه بی تاب شده
    ……………………………………
    وگرنه چرا داداش بیقدر بی قرار بوده
    یکی پیدا شد و ایینه دلخون ما شد
    حالا داداش بفهمه تو دل ماها چه بوده
    همون روزهای نگفته غایب بوده
    گذاشت و رفت، در این قطعه نبوده

  53. خان باجی می‌گوید:

    …………………… اولین سند تقلب در انتخابات ………………………..

    آخ آخ دیدید تقلب شده بود !!!!! هممونو گول زدن !!!!!!!! بیچاره موسوی یکساله که داره حنجره پاره میکنه ها اما کیه که براش تره خرد کنه
    http://iusnews.ir/?pageid=113599

  54. خادم الشهدا می‌گوید:

    داداش راستی آدرس اون پادگانی که گفتی کجاست؟

  55. آذرخش می‌گوید:

    سلام دوباره
    این مطلب واقعا ایول داشت.
    چون می دونم حوصله ندارین بیاین وبلاگ من رو بخونین آخرین مطلبم رو همین جا می نویسم.
    قلمم چرته اما دوست دارم بخونیدش.
    ایول.

  56. جاهد می‌گوید:

    ………………………………..

  57. آذرخش می‌گوید:

    تنهایی

    عماد تازه تولد پنج سالگیش رو جشن گرفته بود. خوشحال بود و کیف می کرد وقتی بابا بهش می گفت حالا دیگه برای خودت مردی شدی. مامان برای تولدش یه کیک خوشمزه پخته بود. درست همون شکلی که عماد دوست داشت.
    روستای عماد در لبنان نزدیک مرز فلسطین اشغالی بود. از وقتی یادش میومد مامان و بابا همیشه بهش می گفتن که صهیونیست ها بد هستن و باید باهاشون تا آخرین قطره خون جنگید. عماد هم با وجود سن کمش نفرت عمیقی از صهیونیست ها داشت.
    اون روز بابا وقتی اومد خونه برای عماد یه ماشین کنترلی خریده بود. از اون ماشین هایی که عماد همیشه دلش می خواست داشته باشه. عماد تو چشمای آبی بابا زل زد و با تمام احساسات کودکانه اش خوشبختی رو درک کرد. اون روز در آغوش مامان و بابا بودن یه لذت دیگه داشت.
    داشت با ماشین جدیدش بازی می کرد که یهو سر و صدایی از بیرون بلند شد. مامان جیغ کوتاهی کشید و بابا با نگرانی سمت حیاط دوید. در حیاط با ضربه سنگینی شکسته شد و چند صهیونیست وارد شدن. یکی از اون ها لگد محکمی به ماشین عماد زد. ماشین پرت شد سمت دیوار و خرد شد. عماد فقط هاج و واج نگاه می کرد. هیچ وقت سربازای صهیونیست رو از نزدیک ندیده بود. نفرتی که همیشه پدر و مادر براش تعریف می کردن شعله کشید.
    صهیونیست ها بابا رو گرفته بودن و زیر مشت و لگد داشتن لهش می کردن. عماد جلو رفت تا به بابا کمک کنه. یکی با پشت دست محکم توی صورت عماد زد. از اون طرف صدای شیون مامان میومد که می خواست بابا رو نجات بده. عماد جیغ می کشید و گریه می کرد. بابا فقط الله اکبر می گفت. از بین دست و پای سربازا عماد دید که دهن بابا پر از خون شده. التماس می کرد که باباش رو کاری نداشته باشن. کسی بهش اهمیت نمی داد.
    یکدفعه یاد حرف مامان افتاد که همیشه می گفت باید هر جا که هستیم تا آخرین قطره خون با این جنایتکارا بجنگیم. یه آجر گوشه حیاط افتاده بود. آجر رو برداشت و تا اونجا که در توانش بود پرتش کرد سمت سربازا. آجر به پهلوی یکی از سربازا خورد. سرباز برگشت و با لگد عماد رو به گوشه ای پرت کرد.
    سربازا پشت یقه بابا رو گرفتن و سوار ماشینش کردن و با خودشون بردن. عماد زار می زد. برگشت که به آغوش مامان پناه ببره. اما دید مامان روی زمین افتاده و تکون نمی خوره. کنارش نشست. دید از سرش خون اومده. وقتی مامان داشته از بابا دفاع می کرده صهیونیست ها هلش دادن و سرش خورد ه به لبه پله.
    گریه های عماد امان از همسایه ها بریده بود. همسایه ها هم پا به پای اون بچه پنج ساله گریه می کردن. حالا دیگه نه چشمای آسمونی بابا بود که برای تنهایی عماد بباره و نه آغوش گرم مامان که پناهگاهش بشه.

  58. مریم نوری می‌گوید:

    سلام شدیدا منتظر کتاب سمفونی مورچه ها هستیم

  59. طاهره فتاحی می‌گوید:

    امروز توی نشریه ی عبرت های عاشورا نوشته بود:
    “کروبی در دیدار یکی از محکومان حوادث بعد از انتخابات گفته است:من مسیری را رفته ام که راه بازگشت ندارم,همه ی پل های پشت سرم را هم خراب کرده ام.اگر این فعالیت ها را هم نکنم باید منتظر مرگ باشم چون هیچ روزنه ای برای من وجود ندارد.در ضمن کسی هم نیست که من را تحویل بگیرد”
    شاید شما خونده بودید اینو.شاید هم نه.ولی برای من که خیلی جالب بود…

  60. shiner می‌گوید:

    سلام به روی ستاره ایه همه
    سلام مخصوص به داداش حسین گلتر از گلم.
    داداش نوشته هاتون مثل همیشه عالی و بی نقص بود. یک دنیا ممنون.
    یه سوال : اجازه هست از نوشته های قشنگتون به اسم خودتون تو وبلاگ شخصی یاهو استفاده کنم؟ قول می دم چیزی کم و زیاد نکنم.
    منتظر جوابتون هستم و تا اجازه ندید ایم کارو نمی کنم.
    دعای حضرت ماه (روحی له الفداه) بدرقه قلم با برکتتون.

  61. سیداحمد می‌گوید:

    سلام عزیز دل سیداحمد.
    دستور بده من فدات میشم.
    عزیز دل منی.
    داداش حسین به حضرت زهرا الان رسیدم.
    خوبی؟
    سلامتی؟
    دردت به جونم من که عرض ادب کرده بودم خدمتتون و گفته بودم دارم مبرم ماموریت.
    داداش حسین یه خاطره وحشتناک بگم؟

    داداش جونم غروب ۴شنبه تو خونه یه بهائیه بی شرف در یک درگیری بسیار با صفا با یه سگ در گیر شدم.
    یه سگ سیاه خیلی ترسناک.
    جای هیچ کدوم از عزیزانم خالی نبود چون رانمو گاز گرفت و خیلی محترمانه یه تیکه از گوشت پامو کند!

    از غروب ۴شنبه تا الان بیمارستان بودم و الان با بدبختی . التماس اجازه مرخصی بهم دادن.
    هنوز وبلاگ هیچ کدوم از بچه ها نرفتم و طبق معمول اول خدمت داداش حسین بسیجیها رسیدم تا عرض ادب کنم و بگم کوچیکتم.
    دوباره خونه نشین شدم.

  62. آذرخش می‌گوید:

    خوب با اجازه ما رفع زحمت کنیم دیگه
    آخه تو ترک اعتیاد اینترنت هستم. باید کمتر بیام.
    التماس دعا دوستان
    شب همگی بخیر

  63. طاهره فتاحی می‌گوید:

    واااااااای.خدایا خودت از این سید احمد ما محافظت کن.
    چه درد ناک.ان شاالله به حق امام زمان زودتر حالتون خوب بشه سید احمد…

  64. سیداحمد می‌گوید:

    چه سعادتی داشتم من که دوستان اینقدر بهم لطف دارن.
    داداش حسین جان برام جالبه که همین امشب که برگشتم شما هم اسم این حقیرو آوردی.
    خیلی مخلصم.
    دلم برای شما و این قطعه از بهشت تنگ شده بود.

  65. خادم الشهدا می‌گوید:

    در جواب اون دسته افرادی که قصد تفرقه اندازی دارن:
    ما هیچ وقت نگفتیم دکتر بی نقص و اشتباهه،قبول داریم دکتر هم یه جاهایی کارهایی رو کرد که نباید،اما حرف ما اینه:
    چون دکتر که به گفته ما رییس جمهور و به گفته خودش خادم جمهور،خودش رو سرباز ولایت میدونه و در عمل عم ثابت کرده و البته با خواص بی بصیرت هم فرسنگها فاصله داره ما حمایتش میکنیم. حمایتش میکنیم چون رهبرمون هم این دولت رو نسبت به دولتهای قبلی خیلی بیشتر قبول داره،چرا؟چونکه این دولت همراه با اعتقادات مردمی جلو میره.

  66. طاهره فتاحی می‌گوید:

    خصوصی.
    صحبت خاصی ندارم.فقط می خوام به جای نظرم نقطه بذارید یه کمی کیف کنم 😀
    نقطه بازیه دیگه…

  67. خادم الشهدا می‌گوید:

    خوب خدا رو شکر که سید بزرگوار هم به سلامت رسید.
    داداش حالا دیگه چی میگی؟
    هنوز هم نمیخوای جواب بدی؟
    بابا ما منتظر آدرس پادگانیم .

  68. طاهره فتاحی می‌گوید:

    آهان.اینجوریاست.نقطه نمیذاری؟
    عیبی نداره 🙂 .مهم اینه که ما امروز بردیم.
    اینو برای دل سید احمد گفتم که قرمزه…

  69. خادم الشهدا می‌گوید:

    نه انگاری داداش قصد جواب دادن نداره.
    عیبی نداره داداش،ما صبرمون زیاده.

  70. shiner می‌گوید:

    ………………………………..

  71. خادم الشهدا می‌گوید:

    بابا ۲۹ نفر آنلاین خشکشون زده؟
    خوب یه کاری کنین داداش رو به حرفش بیارین دیگه.؟

  72. سیداحمد می‌گوید:

    چقدر لذت بخشه خوندن رمانتون.
    جملات کوتاهتونو خیلی دوست دارم
    ارادتمندم داداش حسین بسیجیها.

  73. خادم الشهدا می‌گوید:

    نه اینجوری نمیشه باید به تنهایی دست به کار بشم.
    داداش من در حالا حاضر کاملا جدی هستم:
    لطفا تا سه میشمارم اگه جواب دادین که دادین،ندادین مجبور میشم دوباره بشمارم.

  74. خادم الشهدا می‌گوید:

    تا ما رو بیرونمون نکردن خودمون کم کم رفع زحمت میکنیم.
    یا علی
    التماس دعا.

  75. جاهد می‌گوید:

    عمومی :

    امشب ممیزی خیلی خطرناکه حسن . منم بالاخره نقطه چین گرفتم.

    ولی باور کنید حرف بدی نزده بودما .

    فقط التماس دعای ………………..ی داشتم .

    حالا ببین ما کیاییم .

  76. جاهد می‌گوید:

    آخ جوووووووووووووووون سید احمد برگشت .

    خوش اومدی برادر . وساطت کن این داداش جواب ملتو بده .

  77. shiner می‌گوید:

    به قول طاره خانوم فتاحی کیف کردم جای حرفام نقطه ردیف کردین و باز هم در کمال آرامش جواب ندادین!
    دمت گرم داداشی ، اینجوری که پیداست یه عالمه ستاره رو خمار جواب نگه داشتی.
    زیاد زیاد دمت گرم!

  78. خادم الشهدا می‌گوید:

    بابا حالا ما یه چیزی هم گفتیم که داریم میریم،شما نباید یه تعارف ناقابل کنی؟

  79. خادم الشهدا می‌گوید:

    نه دیگه، جدی جدی ما رفتیم.
    شب همگی خوش

  80. سیداحمد می‌گوید:

    یه پیام بازرگانی برم؟ 🙂
    این یه پیام بازرگانی همون” بی زرگانی” با یه دنیا عشق تقدیم به داداش حسین بسیجیها.

    ساعت ۱:۵۰ نیمه شب.
    تعداد افراد آنلاین ۲۸ نفر.

    فدائی داری داداش حسین جانم.

  81. ماورا می‌گوید:

    من الان دوست دارم از حسودی بِــــتِـرکـَم – خـــــــــــــــــــــــدا

    چرا این داداش، می کنه با ما چنین جـفـــــــــــــــــــــــــــا
    آخه به کدوم گنــــــــــــــــــــــــا

    اصلا خودش و ناراحت نکن داداش ، اصــــــــــــــــــلا خودش ناراحت نکن

    ما اینجا در نقش برگ چغندریم ، برای صفا دادن به پیام های بازرگانیه سید احمد جان ِ دل ِ برادر.

    نه اینکه سید احمدجان چغندر باشه آ – ربونم لال

    سید احمد برای شما هــــــــــــــــــــلو اِِ
    ما هم که سیب زمینی های ته باریمِ
    که وقتی بی افتیم از وانت پایین، کسی زحمت نمی ده به خودش، ما رو بلند کنه از زمین

    همونی که
    هر چی گرون بشه ، ما گرون نمی شیم
    همونی که
    هر چی کم بشه ، ما تازه، زیادی ام می شیم
    که اگه خیراتمونم کنند
    خیرات کردنمون کلی ماجرا می شه ،
    به با کلاسا بر می خوره که
    چرا سیب زمینی خیرات می کنید ، چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟
    می گن سیب زمینی بی رگ و ریشه اس – بابا موز هم رگ و ریشه نداره چرا کسی به اون گیرنمی ده ؟

    شخصیت واسه مون نذاشتند
    (های های گریه)

    داشتم دلم می گفت براتون داداش
    خیلی بی مرامی
    نمی گی شاید یه سیب زمینی پوست نازکم بین اینا باشه ، بهش بر بخوره ، ترک برداره ، از اون تیکه پاره قیافه هم که داره بشــــــــــــــــه،
    دیگه کسی حتی تو بازار روزم بهم نگاه نکنه ، حتی رو وانت کسی توجه بهم نکنه ، حتی وقتی می افتم تو جوبایی که پر موشــــــــــــــــــه.

    چشمشونو بگیره الهی ؛

    مردم گونی گونی مارو می کشن تو خونشون ، کلی خدمات می رسونیم بهشون
    ولی باز اسم هلو می یاد
    دلشون هوایی می شه – دهنشون آب می افته

    یادشون بخیر این قدیمی یارو
    ما رو می زاشتند رو سر ضرب المثلاشون :
    بچه پرو- اون موقعه که تو به سیب زمینی می گفتی دیب دمینی، من فضا می رفتم (مثلا).

    ولی الان چی ؟ شدیم ام الجک این بچه مچه آآ

    می گن : یه سیب زمینی فامیلش می میره تا ۴۰ روز نمی ره اصلاح ،میشه کیوی ؛

    ای خدا
    نصف بشه اون سیب زمینی که دستش نمک نداره

    بد زمونه ای شده ، بـــــــــــــــــــــد

    به قول شاعر
    غمـــــــــی نیست
    اگر هست، دگر حوصله ای نیست

    همش زیر سر این سید احمده – جون تو
    دعا کردیم یه چند روز نیاد ، شاید ما هم ؟
    ولی مثل اینکه اوضاع بدتر شد – انگاری

    ای سید احمد جان ِ دل ِ برادر، زودتر بیـــــــــــــــــــــــــــا

  82. سیداحمد می‌گوید:

    راستی تبریک به همه قرمزها.
    شادی روح شهید اکبر قدیانی که یه طرفدار قرمز حسابی بودن یه صلوات بلند بفرست.

    اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم.

  83. ماورا می‌گوید:

    …………………………………

  84. طاهره فتاحی می‌گوید:

    وای.این کامنت ماورا,اون قسمتهاییش که درباره سیب زمینی بود خیلی بامزه است…

  85. علی می‌گوید:

    با اجازه سید احمد ساعت بوق سگ/ ۳۹ نفر آن لاین

  86. سیداحمد می‌گوید:

    ماورا؟

    عجب!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    این داداش حسین بسیجیها سالاره؛
    حرف نداره.

    راستی یه چیزی بگم به اونائی که به داداش حسین ما میگن انتقاد پذیر نیستی!
    مطمئن باشید عیب و ایراد از خود شماست.
    چرا ما هر انتقادی کردیم و یا هر پیشنهادی دادیم حاج حسین با بزرگواریه خیلی زیاد به نظرمون احترام میذاره؟
    یه لحظه برید با خودتون فکر کنید شاید مشکل از خودتون باشه.

    داداش حاجی خیلی گلی؛
    بابت لطفی هم که تو پست(دکتر! نگذار رای ما را به تو، “وتو” کنند ) کردین ازتون ممنونم.
    بخدا با این خوبیاتون ما بیشتر شرمنده شما میشیم.
    خدا شما رو برای ما نگه داره.

  87. سیداحمد می‌گوید:

    همین جا لازمه که یه پیام دیگه برم!
    آخه تعداد آلاین ها رو به افزایشه!

    ساعت ۲:۱۶ نیمه شب
    تعداد افراد آنلاین ۳۵ نفر.

    ما شاالله….

  88. ماورا می‌گوید:

    به جان شما نباشه
    به جان خودم

    اگه من از این جسارتا کرده باشم

    همش زیر سر بی مرامی و بی وفایی و

    کم لطفیای داداشمون جون تو

  89. ماورا می‌گوید:

    حالا چرا حرف این سیب زمینی بیچاره رو اینجوری کردی ………………………….

    بیچاره حق داره پلاسیده بشه !

  90. ماورا می‌گوید:

    ولی خودمونیمـــــــــــــــــــــــــــا

    باز ، با وجود سید احمد جان دل برادر

    باز داداش حاضر نشد سکوتو بشکنـــــــــــــــــــــــه
    ……………………………………………………………

  91. مسعودساس می‌گوید:

    آقا ما نیم ساعته داریم تو اون پست بعدی کامنت می ذاریم نگو همه اینجان
    ای خداااااا
    شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات

  92. به طاهره خانم فتاحی می‌گوید:

    اختیار دارید

    ماورا اساسی بامــــــــــزه اس

  93. ماورا می‌گوید:

    ای بابا

    چرا نطـــــــــــقای این سیب زمینی بیچاره رو نقطه چین می کنی ؟ داداش

    به قول خودش:
    غمـــــــــــــــــــــــــــــــی نیست

  94. ماورا می‌گوید:

    چه طوری طاقت می یاری جواب ندی ؟ داداش

    من جای تو ، دوست دارم جواب همه رو بدم ، حداقل جواب سلامارو !

  95. دیوونه داداشی می‌گوید:

    وای چه حالی می ده جمعه شب ها ، “سمفونی مورچه ها”
    داداشی جونم، خیلی باحالی
    فداااااااااااااااااااااااااااات بشم الههههههههههههههههههههههی

  96. منتظر خورشید می‌گوید:

    به نام خدا
    اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه و احفظ قائدنا امام الخامنه ای
    سلام
    بر حسین قدیانی و دوستان عزیز قطعه ۲۶ میخواستم در مورد نامه رهبری در مورد مشایی و نیت خیر دکتر محمود را عرض کنم
    در مورد نادیده گرفتن یک هفته ای نامه رهبر در مورد مشایی توسط دکتر شما و البته ما نباید فکر کنیم دکتر خدای نکرده اهمیت نداده
    ما همه خوب به یاد داریم که آقا در خطبه های نماز جمعه
    در تاریخ ۸۸/۳/۲۹ فرمودند: در مورد مناظره به رئیس جمهور تذکر دادم چون میدونستم ترتیب اثر میدهد.
    ( پس این تهمت سر پیچی از فرامین رهبری به کسی که در کوچک ترین موضوعی گوش به فرمان آقاست نمی چسبه )
    اما این موضوع میتوانست سبب این شود که اکبر استوانه در هر موضوعی به آقا فشار بیاورد تا آقا در آن رابطه دستوری به رئیس جمهور دهد تا رئیس جمهور ترتیب اثر دهد و اکبر استوانه به اهداف پلیدش برسد اما دکتر با این عمل به ظاهر ناشایست کاری کردن که احدی نتواند به آقا فشار بیاورد و دکتر با این کارش فقط به اعتقاد خود مبنی بر فدا شدن برای رهبری عمل کرد تا سیل تهمتها و انتقادات به سوی دکتر روانه شود چون در جامعه این طور برداشت شد که دکتر حتی نامه رهبری را هم نادیده میگیرد و این چنین دکتر جهت رسیدن به اهدافش از رهبری هزینه نکرد بر خلاف بعضی از نمایندگان مجلس و بعضی از مقامات نظام که در هر موضوعی از رهبری هزینه میکنند
    و حمایتهای من از دکتر برای این است که من دکتر را فدایی رهبر میدانم و میبینم
    اگر هم خواستید میزان علاقه مندی دکتر به بزرگ جانباز انقلاب را بدانید خاطرات سر تیم سابق حفاظت رئیس جمهور را سرچ کنید و از حال دکتر بعد از هر دیدار با رهبر مطلع شوید
    یا علی
    ( داداش اگه صلاح دونستی تأیید کن )

  97. عطر خاک می‌گوید:

    داداش
    شده عادت برات هاااا . می زنی کامنتای ما رو سانسور میکنی
    منظور من ارزش و بهای پیام های سید احمد بوده از سر علاقش وگرنه بحث مالی نبوده می زنی شعر رو خراب میکنی 🙁 دیگه کامنت نمی ذارم همش سانسور میکنی . 🙁

  98. رسول می‌گوید:

    سلام
    منتظر خورشید یه نصیحت به شما و بقیه میکنم
    مواظب باش طرفداریت از احمدی نژاد مثل طرفداری از استقلال و پیروزی نباشه
    که اشتباهات رو نبینی یا توجیه کنی
    واقع بین باش

  99. آبجی زهرا می‌گوید:

    ……………….
    داداش حسین: عیبی ندارد. خدا بزرگ است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.