بشنوید! این آخرین نفس‌های دشمن است

وطن امروز ۲ اردیبهشت ۱۳۹۸

ح‌سین ق‌دیانی: از بس داخل مسجد شلوغ بود، مجبور شدیم نماز صبح را در حیاط بخوانیم که اگر دیرتر می‌رسیدیم، به همین هم نمی‌رسیدیم! عجب جمعیتی! چه قیامتی! بنا کردم تماشای آسمان که سحر داشت سیاهی را پس می‌زد؛ در حالی که با شاه‌مقصود، صلوات می‌فرستادم! و دیدم آن همه ملت، حکم دختربچه ۳ ساله‌ای را دارند که پدر را گم کرده! «پدر را گم کرده» یعنی همه‌ عالم را گم کرده! یعنی تا چشم بر جمال پدر روشن نکند، بی‌تاب است! و انکشف که اینان، بیش از آنکه مردم آخرالزمان باشند، مردم امام زمانند! و در جست‌وجوی ولی خود! و مگر جز به طفلی دنبال پدر می‌مانیم ما، وقتی ولی عصرمان از نظرها غایب است؟! و یقین کردم حضرت منجی، ولی تمام اعصار است! بله! یعقوب، یوسف را دید اما احسن‌القصص که آن نبود پایانش! گفت: «کلبه احزان شود روزی گلستان، غم مخور!» هنوز نشده! و این بود که حس کردم همه تاریخ در اینجا جمع است! پس الان آدم هم باید جمکران باشد! و ابراهیم! و موسی! و موسی! و موسی! و موسی! نظرتان چیست یک سر برویم کاخ فرعون؟! فرعون توهم زده بود مالک آن کاخ است اما خدا با بزرگ ‌کردن موسی در کاخ فرعون، این درس را به همه داد که همه هستی از آن اوست، حتی کاخ فرعون! فرض کنید این قصه را قرار بود رمان‌نویسی بنویسد! یا نمایشنامه‌نویسی! برای آنکه موسی زنده بماند و درست تربیت شود، هیچ آیا به عقلش می‌رسید موسی را در تخیل خود، عدل ببرد در کاخ فرعون؟! خدا اما برد! «خدا اما برد» چرا که حتی در کاخ فرعون هم، او خداست؛ «خیلی اگر دوست داری موسی را بکشی، در کاخ خودت زنده نگهش می‌دارم و رشدش می‌دهم!» شاه آمریکایی به‌واسطه‌ عمال ریز و درشت ساواک، تمام هم و غمش این بود که نوار کاست‌ها و اعلامیه‌های امام توقیف شود و‌ ای بسا هم که توقیف کرد اما با وجود آن همه نوار کاستی که از نسل بابااکبرها گرفت، خدا در ۱۲ بهمن ۵۷ روح خدا را به کشور برگرداند! در حالی که دیگر شاه هم نبو؛ «زیادی که بخواهی سخنرانی خمینی دست‌به‌دست نچرخد، خودش را می‌آورم!» مرحوم امیرحسین فردی می‌گفت؛ وقتی با پدرت دوان‌دوان راهی فرودگاه بودیم و مطمئن از اینکه طیاره‌ امام، سالم بر زمین نشسته، اکبر گفت: «شاه، نوارهای ما را گرفت اما خدا خود امام را به ما برگرداند!» اگر عصر ماضی، توقیف نوار کاست‌های مملو از سخنان خمینی توانست مددی به شاه برساند، امروز هم انسداد پیج‌ها و پست‌های انقلابیون توسط اینستاگرام، مددرسان ترامپ خواهد شد! با کسب اجازه از محضر امام، می‌خواهم کمی دست ببرم در ترکیب «شیطان بزرگ» و بدلش کنم به «شیطان سابق بر این بزرگ»! خیلی حقیر شده آمریکا! شده عین شاه در روزهای آخرش! سال‌ها پیش بوش کوچک با سوءاستفاده از تردستی ۱۱ سپتامبر، پایه‌ حمله به عراق و افغانستان را گذاشت و چه بسیار مردمی که کشت تا منطقه، باب میل فراعنه‌ اتاق بیضی، آرایش شود! نتیجه آنکه رئیس‌جمهور ما با عزت و احترام وارد بین‌النهرین می‌شود و از صدقه‌سر مجاهدت حاج‌قاسم و مقاومت سپاه قدس، کلی قرارداد اقتصادی برای کشور می‌بندد اما ترامپ مثل دزدهای بی‌شخصیت! زیادی که بخواهی دست در نقشه منطقه ببری، فی‌الواقع پترائوس را به گور می‌بری اما سلیمانی را قهرمان می‌کنی! علت؟! #کاخ_سفید هم مثل #کاخ_فرعون در تملک خداست! و همان خدایی که روی مکر فرعون، مکر بست؛ روی مکر یانکی‌ها هم می‌تواند! نظرتان چیست از کاخ‌های مذکور بیرون بزنیم و برویم خانه مادربزرگ؟! سال‌ها پیش که «حیاتی» داشت اخبار می‌گفت، یکی از خبرها نمایش اشک چشم ایتام افغان بود در سوگ پدران‌شان که جملگی در یک عروسی، مانده بودند زیر موشک‌های بوشک! مرده بودند! بعد تلویزیون بنا کرد نمایش خنده‌های رئیس‌جمهور وقت آمریکا! مست کرده بود رسما لامذهب! عزیز گفت: «کاش نمیرم و گریه این بی‌شرف را ببینم!» و مادربزرگ نمرد و گریه این بی‌شرف را دید! در سوگ پدرش! البته آن گریه‌ها فقط برای مرگ بوش پدر نبود! بوش پسر داشت به حال روزگار کدخدایی گریه می‌کرد که روزگاری ظرف چند ساعت قادر بود #محمد_مصدق را ببرد و پسرک بددماغ میرپنج را بنشاند جایش! حالا اما چه کنند با مسئله بشار شام؟! این همه رفتند و آمدند؛ یکی هم برای اخراج اسد اما خدایا! چقدر کم کرده‌ای در عصر ما از قدرت فراعنه! باز همان فرعون هم‌عصر با موسی! الان بشریت، ترامپ را حتی به آدمی هم قبول ندارد، چه رسد به خدایی! و درست در این منظومه، اینستاگرام بنا می‌کند مسدود کردن پیج رجال سپاه! و حتی به پست این حقیر در مدح خدمات آقاعزیز در آق‌قلا هم رحم نمی‌کند! کی این همه حقیر بوده آمریکا؟! در میدان نبرد، سیلی از حاج‌قاسم و نصرالله و انصارالله و برد خون طهرانی‌مقدم و عمق نگاه نافذ محسن حججی می‌خورد؛ آن‌وقت در اینستاگرام تلافی می‌کند! که تلافی هم نمی‌شود! علت؟! همه عالم، محضر خداست؛ ولو مجازستان! مدیران اینستاگرام نشان دادند که تا چه حد با انقلاب و پاسدارانش مشکل ذاتی دارند اما خدای هر ۲ کاخ فرعون و سفید در مجازستان هم خداست! و با وجود آن همه توقیف، مگر نه آنکه نوار کاست‌ها آخرش هم کار خودشان را کردند؟! اینکه هدف سازنده کاخ فرعون و کاخ سفید و نوار کاست و اینستاگرام چه بوده، چه اهمیتی دارد برای آن خدایی که شن‌های صحرای طبس هم مأمورش بودند؟! و حتی پشه‌ای؟! هیهات! هر چقدر هم که نمرود باشی، باز خدا تو را جدی نمی‌گیرد! از این بدتر، چه چیز برای ابوسفیان که محمد… آری! اللهم صل علی محمد و آل محمد، مکه را بدون خون‌ریزی فتح کند؟! کجا ما شمشیر زدیم برای جذب ادواردو آنیلی؟! کدام جنگ را با حکام آل‌خلیفه انجام دادیم مگر که جوانان بحرینی، روضه خود را با نام و یاد محسن حججی می‌گیرند؟! قصه این است: «ان معی ربی!» ایمان به رب ودود، ابزار دشمن را هم در اختیار دوست قرار می‌دهد! حالا هی آل‌سعود از آمریکا سلاح بخرد! خدا فاکتور می‌کند برای مجاهدان اسلامی! حقا که پرستش، مخصوص خداست! و الحق که «یدالله فوق ایدیهم!» تو بگذار دولت خودمان در فضای سایبر هم حکایت عرصه اقتصاد، از فرط «بی‌عملی» تجلی «بی‌دولتی» باشد و هیچ اراده‌ای برای صیانت از «حاکمیت سایبری کشور» در مقابل تجاوز دشمن نداشته باشد! خدا کافی است ما را! گمانم بعد از رسانه ملی و مطبوعات متعهد، هیچ رسانه‌ای نتوانست اندازه اینستاگرام، شباهت بهار ۶۱ و بهار ۹۸ را به تصویر بکشد! بهار ۶۱ جاده اهواز به خرمشهر، تجلی همت جوانان دیروز بود و بهار ۹۸ همان جاده، تجلی خدمت جوانان امروز! اگر نسل نو فقط در کتاب‌ها خوانده بود که بسیجی عملیات الی‌بیت‌المقدس، مراسم عقد خودش را عقب انداخته، بلکه خرمشهر حتما آزاد شود؛ حالا یکی هم با کمک همین رسانه مجازستان به‌عینه دید که دختر و پسر ایرانی، یکی عروسی و دیگری عقد خود را انداخت کمی عقب‌تر تا خانه آن پیرمرد پلدختری و پیرزن خوزستانی زودتر از گل رها شود! خودم در همین اینستاگرام متوجه شدم جوانی اتفاقا ساکن شمال‌شهر تهران، از ۱۰ روز قبل از عید نوروز تا همین امروز به خانه‌اش برنگشته! روزهای آخر ۹۷ در اردوی جهادی جنوب کرمان و نخستین روزهای ۹۸ هم که بحث سیل! بعد هم که با طرف، گرم می‌گیری، می‌فهمی که جز امر دانشجویی، جایی روزمزد مشغول به کار است! یعنی همه این بیش از یک ماه، بدون حقوق! پس «برادران دستواره» هرگز در جنگ، تمام نشدند! اگر دیروز، نوار کاست، پدران ما را از آخرین سخنان امام آگاه می‌کرد، امروز هم اینستاگرام ملک خداست! و خدا، خدای کوبیدن دشمن با همان ابزار دشمن است! اگر از من بپرسی: «حرمله را چه چیزی بی‌آبرو کرد؟!» خواهم گفت: «تیر سه‌شعبه!» همان تیر که طفل ۶ ماهه را بدل به باب‌الحوائج کرد، لکه ننگی شد تا ابد بر پیشانی حرمله! بهمن ۵۷ خامنه‌ای است این سالیان! اگر خمینی مرتب برای شاه مسئله درست می‌کرد، اینک خامنه‌ای مکرر برای آمریکا و اسرائیل مسئله می‌سازد! نه! ندیده بودیم این همه آمریکا را عصبانی! که یک شبکه اجتماعی را بکند ساواک خودش! چند پیج را می‌خواهی ببندی مستر ترامپ؟! چند پست را می‌خواهی حذف کنی؟! سرت را از اینستا بیرون بیاور! والله حاج‌قاسم در مجازستان نبود که مچ شما را خواباند! سوریه که اینستاگرام نیست! عراق که نام یک کشور است! گذاشتی موتور سلیمانی، همه چراغ‌قرمزهای دمشق را رد کند و بعد به او بگویی: «تروریست»؟! خیالت تخت! همه تروریست‌های عالم و من‌جمله خودت، هر شب کابوسش را می‌بینید! کابوس مردی که همراه همرزمان فراملیتی‌اش، نابودی حکومت تروریستی همان داعشی را اعلام کرد که دست‌پرورده همین شماها و خانم کلینتون بود! و بلاشک قاسم قدس، کابوس همیشگی غاصب قدس باقی خواهد ماند! هی مستر ترامپ! دیر فحش دادی! سپاه اصلا نشنید! سپاه ما رد کرده این چهارراه را! سپاه ما و ارتش ما و بسیج ما، لشکریان منجی عالم بشریتند و مهدی موعود، همان خدای موسی را می‌پرستد! و ما نیز! «آدم» آنقدرها هم غریب نیست! ما پدر داریم! ما داریم صدای قدم‌های صاحب‌الزمان را می‌شنویم! اگر توقیف نوار کاست‌ها توانست مانع انتشار خبر «خمینی آمد» شود؛ مسدود کردن‌های اینستاگرام هم خواهد توانست مانع نشر نبأ عظیم «مهدی آمد» بشود! بگذریم که #آمریکا قرار بود پست خطیر رهبری یعنی جایگاه رفیع ولایت‌فقیه و پایگاه بلند نیابت «مهدی فاطمه» را حذف کند اما گویا رضایت داده به حذف پست ما! به این می‌گویند «بزرگ‌ترین عقب‌نشینی تاریخ!» حال بیاییم به #جمکران بازگردیم! به سطور نخستین! به اشک‌های آدم و آدمیزاد در فراق بهشت! یا نرگس! مراقب این گل باش! خدا بنا دارد جهان را با وجودش بهار کند! معجزه کند! تو پایان خوش احسن‌القصص را در آغوش داری! فرزندت آغاز روزگار است! شروع تاریخ! هوای این مولود را داشته باش! از بس که موعود خداست، بقیةالله‌الاعظم روحی لتراب مقدمه الفدا! آخ که چه قشنگ می‌گفت، آن پیرمرد ترک که زل زده بود به گنبد فیروزه‌ای مسجد مقدس جمکران: «بر قامت دلربای مهدی، صلوات!»

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳ دیدگاه

سرمه شهادت بر چشمان همت

دل‌نوشتی به مناسبت روز شهید

وطن امروز ۲۲ اسفند ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: مالدینی، بار‌ه‌سی، آلبرتینی، دونادونی و البته باجو و صدالبته مارادونا تصاویر دیوار اتاقم بودند در دوره تخس نوجوانی که به هیچ صراطی مستقیم نبودم! این مال ایامی است که همه عشقم فوتبال بود! کم هم شر نبودم! از پیچاندن مدرسه به نفع فوتبال ‌بگیر تا نق و نوق‌های فرزند شهیدانه در نخستین سال‌های عصر جوانی که تازه داشت پشت لبم سبز می‌‌شد! بعضا سر هیچ و پوچ به زمین و زمان گیر می‌دادم! کافی بود توپم عوض گل، بخورد تیر دروازه تا خون «بابااکبر» را بی‌ثمر بخوانم! روزهایی هم می‌آمد که از همه مقدسات می‌بریدم و بنا می‌کردم به کفریات! بیشترین جنگم با این جمله امام بود که «خرمشهر را خدا آزاد کرد»! واقعا معتقد بودم کار پدرم بود! پدرم و فرماندهانش! اینقدر احساساتی! اینقدر خل! سن و سال یورش همین افکار بود دیگر! تازه داشتم با زخم‌زبان سهمیه آشنا می‌شدم و خب! هر جا که کم می‌آوردم، حتی از پدر هم می‌بریدم! و اباطیلی مثل «اصلا جنگ به تو چه؟!» ورد زبانم می‌شد! باری پدربزرگم که هیچ با این احوالات من حال نمی‌کرد، عکس‌های جبهه‌اش را درآورد و نشانم داد! نگو چند ماه بعد از شهادت پدر، خودش هم چند ماهی عازم منطقه شده! ولو به سبب پیری، پشت خط! و حالا نشان آن یادها و یادگاری‌ها به پسر پسرش! و توضیح تصاویر؛ «این منم با عباس کریمی! عجیب محجوب و باحیا بود! همین که فهمید پدر شهیدم، دستم را بوسید و اجازه نداد از آشپزخانه، قدمی جلوتر بردارم! فوق فوقش تا ایستگاه صلواتی! از بس خاکی و سربه‌زیر و متواضع بود که هیچ نشانی از فرماندهی بروز نمی‌داد! جوری بود که انگار همه مافوقش هستند! این عکس اما مال چند ماه قبل است! اینجا همت فرمانده بود! همان دفعه اول که دیدمش، عاشقش شدم! خیلی مرد بود! خیلی آقا بود! سر اسمش قسم می‌خوردند! از چشمانش نور می‌بارید! اصلا نمی‌شد او را دوست نداشت! همه دنبال همت بودند! همه با همت کار داشتند! هر که هر مشکلی داشت، راه‌حلش همت بود! عجیب هوای بچه‌هایش را داشت! تکیه‌گاه رزمنده‌ها بود! کافی بود بفهمد نیرویی به هر دلیل، مشکلی دارد! تا مشکل او را حل نمی‌کرد، آرام نمی‌گرفت! بی‌خود نبود آنقدر محبوب بود! یک بار در دوکوهه، به او گفتم: «انگشتت را چرا بستی؟!» خندید و گفت: «این پدرصلواتی‌ها از بس محکم به من دست می‌دهند و از بس مرا سفت بغل می‌کنند و حالاحالا هم ول نمی‌کنند که همیشه باید از محبت‌شان یک جای بدنم مو برداشته باشد!» نگاه کن! اینجا هم شصستش باندپیچی دارد!» نگاه من اما نه به دست همت، که به چشمش بود! چشم‌هایش! دیوانه‌کننده بود چشم‌هایش! آنقدر دیوانه‌کننده که رفتم از «مهستان» که تازه داشت راه می‌افتاد و هنوز کلی مغازه خالی داشت، یک پوستر بزرگ همت خریدم و به تصاویر روی اتاق اضافه کردم! مالدینی و بار‌ه‌سی و آلبرتینی و دونادونی و باجو و حتی مارادونا جملگی دنبال توپ بودند اما همت با چشم‌هایش داشت مرا می‌پایید! از میان آن همه ستاره، فقط همت نور داشت! از میان آن همه ستاره، فقط چشم همت به من بود! مالدینی در حال تکل بود؛ بار‌ه‌سی داشت بازوبندش را درست می‌کرد؛ آلبرتینی در لباس آث میلان در حال شادی بعد از گل به یوونتوس بود؛ دونادونی در حال ور رفتن با موهای فرش بود؛ باجو چشم به زمین سبز دوخته بود و مارادونا هم همچنان داشت همه را دریبل می‌زد اما حواس همت دقیقا به خود من بود! و به هر آنکه او را می‌دید! رسما داشتم از دست می‌رفتم، اگر نور علی نور دیدگان همت، مرا دیده‌بانی نمی‌کرد! و آن مژه‌های باشکوه، تنها ریسمانی بود که دل مرا در خط نگه داشت! گاه روزها و شب‌هایی می‌آمد که از همه می‌بریدم ولی «سردار خیبر» باز مرا به خط می‌کرد! با چشم‌هایش! چشم‌هایی که کیلومتری بسته می‌شد! چرا که حاج‌همت، کیلومتری می‌خوابید! در ماشین و از فاصله مبدا تا مقصد! داخل تویوتا و از اندیمشک تا کرخه مثلا! کجا همت وقت می‌کرد شب‌ها بخوابد با وجود آن همه کار؟! مدام سرش روی نقشه عملیات بود، بلکه یک زخم کمتر بردارند نیروهایش! حساسیتی داشت روی جان بچه‌ها که بی‌مانند بود! آری! خواب فقط داخل ماشین! و آن وقت تقدیر خدا را ببین که در طلائیه، لشکرش با آن عظمت تبدیل شد به فقط چند نفر! و شهادت خودش روی ترک موتور! و بدنی بدون سر! اگر خرازی شهره به خنده‌هایش بود؛ همه همت را به چشم‌هایش می‌شناختند! و محل استقرار چشم در صورت است! همان سر و صورتی که همت نداشت! و تا ساعت‌ها هیچ‌کس نفهمید این پیکر بی‌سر، متعلق به همان همت محبوب است! نباید هم می‌فهمیدند! کجا تاب داشتند بسیجی‌ها که همت را بدون چشم‌هایش ببینند؟! همان چشم‌هایی که خواب خوش شبانه را بر خود محروم می‌کرد تا دل به درددل خردترین رزمنده دوکوهه بسپارد! در جبهه، پیر و جوان و سردار و سرباز، همه و همه راز چشم‌های همت را فهمیدند؛ آن دم که عاقبت متوجه شدند آن پیکر بی‌سر، پیکر همت است! چشم‌هایش! چشم‌هایی که خریدارش خدا شد! در افق مجنون! و در غروب طلایی طلائیه! خدا این‌جور سرمه شهادت می‌کشد بر چشم بندگان عاشقش! و از من اگر از دستاورد انقلاب اسلامی بپرسی، قبل از راه و برق و موشک و نانو، اشاره می‌کنم به همین همت! و چشم‌هایش! چشم‌هایی که متصل به چشمه روح‌الله بود! و سرچشمه اخلاص! به‌به از کلام همت، آنجا که می‌گوید؛ «اگر قلم برمی‌داری، اگر قدم برمی‌داری، همه و همه برای رضای خدا باشد»! بله که عاقبت، چشم‌های همت به من فهماند که «خرمشهر را خدا آزاد کرد»! و ما همه به همت بدهکاریم! اگر چشم همت نبود، نگاه محسن حججی از که می‌خواست الگو بگیرد؟! و اگر پیکر بی‌سر همت نبود، کجا می‌خواست در راه معشوق سر ببازد شهید سرجدای مدافع حرم؟! حق آن است که بگوییم؛ احمد کاظمی‌ها، محسن حججی‌ها را ساختند! و این، اذعان خود شهیدان نسل معاصر نیز هست! ملتی که دیروزش ابراهیم هادی داشته باشد، باید هم امروز به هادی ذوالفقاری بنازد! ما با وجود «چشم همت» و «لبخند خرازی» و این نشان ذوالفقار حاج‌قاسم، هیهات! برای یک لحظه هم از «مقاومت» خسته و پشیمان نمی‌شویم! احسنت به مکتب جبهه و فرهنگ جنگ که حقیقتا انسان‌ساز است و مروج اخلاق! آنجا که «آقاعزیز» در لباس فرمانده ارشد سپاه به «حاج‌قاسم» تبریک می‌گوید! این خود «نشان تواضع» است! و نشانه آدمیت! چشم همت، روشن! همرزمانش از کربلای ۴ و کربلای ۵ گذشتند و به خود #کربلا رسیدند! و تا #قدس_شریف نیز راهی نیست ان‌شاءالله! ما با «خمینی» لرزیدن کسرای شرق را دیدیم و با «خامنه‌ای» در حال تماشای لرزش کسرای غربیم! سالیانی است که در منطقه، نه خبری از پترائوس هست و نه خبری از عمرسلیمان! سلیمانی اما با اسد می‌آید! و رئیس‌جمهور ما برخلاف همتای یانکی گاوچرانش در روز روشن و در نهایت عزت و احترام به عراق می‌رود! این هم کمک مقاومت به اقتصاد! و مدد سلیمانی به دیپلماسی! کاش دولت قدر چشم همت را بداند! اگر جایی سرافرازیم، مال آن نگاه و آن نور است و اگر جایی مغلوب، مال جدایی از راه همت است! حاج‌قاسم با همت است که این همه می‌درخشد! دولت هم کاش #همت را پیدا کند! اساسا هر دولتی که چشمش به صدقه اجنبی باشد، یعنی همت را گم کرده! من نیز در اوج جهالت، توهم زده بودم مالدینی حتی قادر است روی شبهات من نیز تکل ببندد! نه! آنکه مرا نگه داشت، همت بود! سلام و صلوات خدا بر شهید حاج‌محمد ابراهیم همت! آخرین بار که متنی اختصاصی برای همت نوشتم، برمی‌گشت به سال ۸۸ با این عنوان: «سردار! حریف ما فتوشاپ نیست!» هنوز هم طولانی‌ترین یادداشتم برای همت است که آن را سال‌ها پیش از ۸۸ نوشتم و در قسمت ضمائم کتاب «نه ده» قابل مطالعه است؛ «حاج‌همت بزرگ‌تر بود یا بزرگراه همت؟!» آن ایام هنوز بزرگراه همت، از غرب بدل به خرازی و از شرق تبدیل به زین‌الدین نشده بود لیکن بزرگراهی با نام ۳ شهید، استعاره از آن است که نه برای همت، اسمش مهم بود، نه برای شهیدان خرازی و زین‌الدین! توی مخاطب، همه همت‌های این متن را تعویض کن با نام باکری و باقری! هیچ خللی در متن وارد نمی‌شود! برای امثال آقاعزیز و حاج‌قاسم، اول جنگ و جهاد با نفس مطرح است، بعد مصاف با دشمن! همان که شهید چیت‌سازیان گفت؛ «اگر می‌خواهی از سیم‌خاردار دشمن بگذری، ابتدا باید از سیم‌خاردار نفس خودت عبور کنی!» از ابراهیم هادی می‌خوانی؛ درود می‌فرستی به خمینی بابت پرورش همچین عارفی! و از هادی ذوالفقاری می‌خوانی؛ درود می‌فرستی بر خامنه‌ای برای تربیت همچین زاهدی! بگذار فاش بگویم؛ برای من #ولایت_فقیه با چشمان همت و نگاه حججی ثابت می‌شود! و الا من فراری از درس و مدرسه و محروم از سواد را چه به کتاب «ولایت فقیه» امام؟! من، خمینی را بر حق می‌دانم؛ به شهادت همت! و خامنه‌ای را بر حق می‌دانم؛ به شهادت همدانی! آری! حقانیت ولی‌فقیه برای حقیری چون من آنجا ثابت می‌شود که آقاعزیز، حاج‌قاسم را «برادر» می‌نامد! و حاج‌قاسم هم آقاعزیز را «برادر» می‌خواند! من که جای خود دارم؛ این فرهنگ اخلاق‌مدار و این مکتب انسان‌محور، حتی دل «ادواردو آنیلی» را هم می‌تواند ببرد! قطعا #مالدینی و کی و کی- که بعضا نمودک‌هایی هم از اخلاق داشتند!- ستاره‌های ملموس‌تری برای فرزند صاحب متمول یوونتوس بودند ولی آنچه پای ادواردو را به نمازجمعه تهران باز کرد و آنچه باعث شد جوانان بحرینی به نام #محسن_حججی روضه بخوانند، متاثر از همین فرهنگ بود که همت در جبهه، حکومت بر قلب‌ها می‌کرد! این را دقیقا برای همین متن، تلفنی از پدربزرگم پرسیدم؛ «کلا چند بار حاج‌همت را در منطقه دیدی؟!» درآمد؛ «با احتساب همه دفعات، بیشتر از نیم‌ساعت با همت حرف نزدم!» یعنی مانده‌ام چگونه آدمی بود همت که آن روز که شرحش رفت، پدربزرگم همین که چشمش به عکس همت افتاد، بنا کرد گریه! بله! همه آن حرف‌ها را با اشک چشم داشت به من می‌گفت! می‌گفت: «بالاخره یک طوری فهمید من پدر شهیدم! مدام بنا کرد بوسیدن پیشانی‌ام که «حاج‌آقا! شما باید برگردی عقب! ما را بیش از این شرمنده نکن!» به او گفتم: «من که شرمنده‌ترم! شنیدم تو برداشتی زن و بچه‌هایت را هم آوردی اندیمشک!» خیلی بااخلاص بود همت! در آشپزخانه، مسئول بودم و ناگهان آمد داخل! یک مقدار برنج گذاشتم کف ملاقه که مزه‌اش را بچشد! گفت: «بچه‌ها آن جلو گرسنه‌اند! من در حد همین چند دانه برنج هم عذاب وجدان می‌گیرم خدایی!» و بعد هم بنا کرد گریه! نگو در راه برگشت به مقر فرماندهی، خبر شهادت چند تایی از بچه‌ها را می‌شنود که یکی‌شان یک دختر هم داشت ظاهرا! حالا خودش، هم زن داشت و هم ۲ تا بچه که تا پشت جبهه آورده بودشان!» عجبا! پشت تلفن هم داشت از این خاطره‌ها می‌گفت و گریه می‌کرد همین‌طور! کلا هم نیم‌ساعت با همت خاطره دارد! چشم‌هایش! چه رازی بود در چشم‌های همت که خداوند، خود خریدارش شد؟! هان ای ابراهیم همت! روزی منظور ما از «منطقه» #فکه و #مجنون و #طلائیه بود و اینک اما به یمن جوشش #خون تو و همرزمانت، خود کربلا هم #منطقه ما شده است! ما را تا منطقه مقدسه ظهور، با نور چشم‌های هنوز هم روشنت یاوری کن! عاقبت، تو همت مایی! همت جاویدان ما! همت تمام‌نشدنی ما! همان همت عصر بچگی که همچنان معجزه می‌کند برق چشم‌هایش! چشم‌هایش…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۴ دیدگاه

کدام #شهید را تیتر کنیم؟!

تقدیم به لاله‌های سرخ ماه #اسفند

وطن امروز ۴ اسفند ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: به شهادت لاله‌های اسفند، عجیب بوی #بهار می‌آید! آهسته‌تر ورق بزنید تقویم را! فراوان شهید، تقدیم خدا کرده‌ایم در این ماه! این، ماه شهادت باکری‌هاست! #حمید_باکری در خیبر و #مهدی_باکری در بدر! هر ۲ هم در اسفند! یکی اسفند ۶۲ در #خیبر سرشار از مجنون و دیگری اسفند ۶۳ در #بدر مملو از مرد! اول هم شهادت برادر کوچک‌تر! آری! آقامهدی، یک سال، فراق حمید را تحمل کرد تا سوار بر #قایق_عاشورا تا ساحل دلربای شهادت، سفر کند و به برادر شهیدش بپیوندد! نگاه کنید! این سررسید سرخ انقلاب اسلامی است! هر کس سراغ بهار را با نشانه‌هایی می‌گیرد و ما با نشانی حمید و مهدی! این لاله‌های تمام‌ناشدنی که نه پژمرده می‌شوند، نه می‌میرند! از خیبر و بدر، خیلی سال گذشته اما هنوز هم خون حمید و مهدی می‌جوشد! و هنوز هم حرکت دارد قایق عاشورا! عمرا به فرات می‌رسیدیم، اگر طلایه‌داران خیبر و بدر، آبراه‌های #طلائیه را با نثار خون مطهر خود حفظ نمی‌کردند! در جبهه، مکتبی و فرهنگی حاکم بود که حمید به مهدی می‌گفت برادر و مهدی نیز به حمید می‌گفت برادر! الباقی بچه‌ها هم همین‌طور! هیچ مهم نبود کدام‌شان سردار کدام‌شان بودند! سردار همه خمینی بود و چون اینگونه بود، همه «سرباز خدا» بودند! مگر جز خدا، از که سخن می‌گفت حضرت روح‌الله؟! باید هم آن همه اهل اخلاص و رعایت حق‌الناس و تقوی و زهد و ورع می‌بودند برادران باکری! لب به غذا نمی‌زدند، اگر مطمئن نمی‌شدند غذا به همه بچه‌ها رسیده! محل فرماندهی‌شان خط مقدم بود! و اگر لازم بود، جلوتر! آن راه و جاده‌ای که به برکت #انقلاب_اسلامی باز شد، هیهات! تنها مسیر فلان روستا به بهمان شهر را میسر نکرد، بلکه قراردادن رزمندگان در «صراط مستقیم عبودیت الله» بود! در همه دنیا برق، روشنایی می‌آورد و الحق جمهوری اسلامی هم خیلی برق کشیده لیکن برق اصل‌کاری در چشمان همت بود! و در صورت همیشه متبسم خرازی! هنر، روشن کردن روزگار به‌واسطه رفتار و گفتار آدمِ در تراز بندگی خداوند است! لطفا در بیان دستاوردهای نهضت انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی، قبل از هر آماری، سخن از #برادران_باکری بگویید! جوانمردانی که همچون همت و خرازی، ابتدا با نفس خود سر جنگ داشتند! آنچه نظام ما را متفاوت از رژیم قبل و اساسا سایر حکومت‌ها می‌کند، در برد موشک‌های ساخت خودمان نیست! یعنی هست و نیست! بله! ایام خیبر و بدر، دست ما حتی از سیم‌خاردار هم خالی بود و حالا اما به کوری چشم دشمن، تقریبا همه‌رقم موشکی داریم اما برد مهم‌تر ما در تولید انسانِ با معیار اسلام بود! و هنوز هم هست! شاهکار انقلاب اسلامی ایجاد زمینه برای بارورکردن آدمیت و صدالبته استعداد طهرانی‌مقدم بود! و فاش بگویم؛ آنچه #آمریکا را بیشتر می‌ترساند، خود شهید طهرانی‌مقدم است، نه موشک‌هایش! ذیل کاخ سفید، پترائوس می‌شود فرمانده و زیر سایه بیت رهبری، حاج‌قاسم! #سلیمانی در اوج انسانیت و #پترائوس در زباله‌دان تاریخ! یکی عاشق شهادت و دیگری اسیر نفس و در بند شهوت! یکی آدم و دیگری اما حیوان! و صدرحمت به حیوان! برق را آمریکا هم دارد و از ما هم بیشتر دارد ولی آن نظام که توانست صورت آدمی را نور ببخشد و حتی #ادواردو_آنیلی را هم مست این انوار الهی کند، جمهوری اسلامی است! پترائوس در جهان، الگوی کیست؟! و اصلا گوربه‌گوری کجا هست که بخواهد الگوی کسی باشد؟! اما ابرمردی چون سیدحسن نصرالله که خود الگوی احرار عالم است، وقتی سخن می‌گوید، سخن از نور برادران باکری می‌گوید! و نیز همت و خرازی! و نیز چمران! و نیز متوسلیان! که راه را برای منِ دبیرکل حزب‌الله لبنان، ستاره‌های دیار ایران، روشن کردند! و این است که مدام می‌گویم؛ «قایق عاشورا همچنان در حرکت است!» ریل و قطار را کم و بیش همه کشورها دارند ولی با من سخن از «مسافران دوکوهه» بگو! و بگو که #قجه_ای و #وزوایی و #ورامینی را کدام کشورها دارند! و بگو که #محسن_حججی را کدام نظام دارد! باید هم روضه جوانان بحرینی تقدیم شود به روح محسن حججی! و باید هم #هادی_ذوالفقاری دل بچه‌های عراقی حشدالشعبی را ببرد! «پسرک فلافل‌فروش» میدان خراسان، شد شاهدی بر این مدعا؛ «رسد آدمی به جایی که به جز #خدا نبیند»! پیام‌ها دارد قبر این شهید در قدرستان وادی‌السلام و در جوار مزار منور و مطهر عارف بالله آیت‌الله قاضی که رضوان الهی بر او باد! جمهوری اسلامی پایین آورد سن علمای ربانی را! بزرگی چون #شهید_بهشتی با همه‌اش چند ساعت حضور در بازی‌دراز، مانده‌ام چه دید از امثال #شهید_پیچک که فرمود؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است»! مگر پیچک در آن قلل باشکوه، چقدر سن و سال داشت؟! و مگر چگونه جوشید خون برادران باکری که حاصلش شد بیضایی‌ها و ذوالفقاری‌ها؟! بنازم آن صف را که بچه‌ها با هم بگومگو می‌کردند که کدام‌شان نفر اول، گوشت و پوست و استخوان خود را بیندازد روی مین تا معبری باز شود! صف ایثار! صف شجاعت! صف انسانیت! صف معرفت! صف عرفان! تعجب می‌کنم از بعضی دولتمردان بابت این همه نشانی اشتباه که به مردم می‌دهند! لگد به بی‌عرضگی خودت بزن و تدبیری که نداری! ایمان و تعصب را چرا می‌زنی؟! آرمان و غیرت را چرا می‌زنی؟! لاله‌ها را چرا می‌زنی؟! این لاله‌ها اگر مردنی بودند، شهید نمی‌شدند! اگر امضای کری، تضمین نشد، به حمایت ما از مقاومت چه ربطی دارد؟! ما زیر فشار تدبیر نداشته بعضی دولتمردان هستیم، نه مبحث مقاومت! اگر خلل در قیل و قال و قول شماری از اصحاب کابینه وارد آمده، چرا نشانی مقاومت را می‌دهند؟! امنیت داریم، آنهم در دهانه آتشفشان؛ این یعنی نتیجه مقاومت و حضور ما در منطقه! لیکن اقتصاد نداریم، آنهم با حضور این همه جوان مستعد؛ این یعنی نتیجه دولتمردی بعضی‌ها! گیر پوشک از موشک نیست! موشک به سپاه ربط دارد و پوشک به دولت! و دولت درباره پوشک حرف بزند! صف گوشت خودش! قیمت پراید خودش! آقایان دولت! البته که آمریکا «شیطان بزرگ» است، ولی نه آنقدر که شما اخیرا می‌گویید! اولا پس چرا دست دوستی دادید به این جانورها؟! و چرا اعتماد کردید به وعده‌شان؟! ثانیا عدم تدبیر شما مثلا در قیمت‌گذاری محصولات هم آیا تقصیر آمریکاست؟! والله ما بیش از آنکه زیر فشار تحریم باشیم، زیر فشار بی‌تدبیری هستیم! تحریم برای حاج‌قاسم هم هست ولی فرق است میان سپاه مدبر با دولت بی‌تدبیر! لذا آنچه نشان‌مان دادید، قفل بود، نه کلید! کلید در پیمودن راه شهداست که مدبرانه و متعصبانه خط را نگه داشتند! خط مقدم اقتصاد اما با دولت است! برادران باکری، وزرای اقتصادی نبودند! پس ما زیر فشار بچه‌های «الی بیت‌المقدس» نیستیم! منگنه دست زنگنه است! از دیروز! و تا امروز! خوب شد بیرون نگه داشتن دشمن از مرزهای ایران عزیز، دست بعضی‌ها نبوده و نیست! و الا این بار، قول پترائوس، تضمین می‌شد! و حکومت حرامی داعش، بالمره اما تنها روی کاغذ، نابود می‌شد! خوب شد وزیر فلان و معاون بهمان، مسئول موشکی نیستند و الا جمله می‌شد این؛ «با این قیمت پوشک، چه موشکی، چه کشکی، چه پشمی؟!» بس کنم! نوشتن، همان به که از چشم همت باشد! و از خنده خرازی! این ۲ هم از شمار شهدای اسفندند! ۴۰ سال دیگر، ما باز هم از سردار خیبر و از علمدار شرق ابوالخصیب خواهیم نوشت! نه! شهدا در نزد ما نمی‌میرند! ما در آستانه هر بهاری، یاد می‌کنیم از لاله‌ها! لاله‌های جاویدان! لاله‌های همیشگی! لاله‌های طبیعی! لاله‌هایی که خود خداوند، آنها را کاشته! لاله‌های اسفند! اول اسفند؛ فضل‌الله محلاتی! ۶ اسفند؛ حمید باکری! ۸ اسفند؛ حسین خرازی! ۱۰ اسفند؛ امیر حاج‌امینی! ۱۷ اسفند؛ محمدابراهیم همت! ۱۸ اسفند؛ حجت‌الله رحیمی! ۲۳ اسفند؛ عبدالحسین برونسی! ۲۴ اسفند؛ عباس کریمی! ۲۵ اسفند؛ مهدی باکری! خودش شد یک لشکر! حالا من همه شهدای اسفند را ننوشتم! و کاش می‌شد همه‌شان را نوشت! این حالا قصه اسفند است! فروردین هم قصه خودش را دارد! مایی که اول سال‌مان معطر به نام شهدای «فتح‌المبین» است، باید هم چنین ماجرای سرخی داشته باشیم اسفندماه! در همه جبهه استکبار، خواهش می‌کنم نگردید؛ آنها که گشتند، پشیمان شدند و نیافتند! آری! طرف متخاصم ما، ژنرال زیاد دارد اما علمداری مثل خرازی را در جهان معاصر، تنها و تنها #شرق_ابوالخصیب دیده! و تو ای زمین اشراقی! چه خوش‌بخت بودی که خاکت قدم‌گاه خرازی شد! آنهمه متواضع! آنهمه متبسم! خیبر، دستش را داد ولی تا کربلای ۵ جبهه ماند! تقریبا همه جنگ، فرمانده بود اما وقتی شهید محلاتی ۲ جمله می‌خواهد در وصف شجاعتش بگوید، از فرط حیا، اصلا سرش را بالا نمی‌آورد! تو گویی رسما دارد خجالت می‌کشد و آب می‌شود، وقتی یکی دارد از او تعریف می‌کند! راه و برق و آب و سد و نانو و موشک و چه و چه را گفتید لیکن دستاورد مهم‌تر انقلاب اسلامی، آنجا بود که از ۲ جوان محجوب و مهجور اصفهانی، سردار خیبر و علمدار کربلای ۵ ساخت! و از ۲ برادر ترک، حمید والامقام و مهدی بالاتبار! هنوز هیچ کجا لاله نزده؛ هنوز یک ماه مانده تا بهار، ما با لاله‌ بهارآوری چون شهید برونسی به استقبال نوروز می‌رویم! بنّای شهیدی که دستش زبر بود اما دلی به صافی آینه داشت! مشهدی بود! بنازم نهضتت را #خمینی که از هر لهجه‌ای، آدم ساخت برای ما! بنازم نظامت را #خامنه_ای که از هر قومی، ستاره‌ای ساخت برای ما! نوشتم؛ من حالا همه شهدای اسفند را ننوشتم…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹ دیدگاه

نجوایی با «پاسدار حرمت خون شهیدان»

وطن امروز ۲۷ بهمن ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: این هم از نخستین شهدای گام دوم! از این پس خون هر شهیدی مستقیم در همان جاده‌ای می‌ریزد که آخرش نور است و سرشار از عطر ظهور! اگر خون «پیچک» باید پیچ‌های زیادی را رد می‌کرد تا به این جاده برسد، اینک خون شهدای چله بزرگ انقلاب اسلامی، دقیقا در همین جاده اصلی می‌ریزد؛ خط مقدم عصر مهدی فاطمه! آری! «شهادت» بیش از آنکه تسلیت بخواهد، تبریک دارد! زنده باد سپاه و سپاهی که چه جنگ باشد و چه نباشد، سینه‌اش برای امنیت این ملت، سپری از جنس فولاد است! غرب و شرق ندارد؛ آرم لباس سبز سپاه را نمی‌بینی الا آنکه متأثر از قطرات خون شهید، سرخ شده باشد! و این همان سرخی است که سیاهی‌های هر عصری را می‌شوید! و رسوا می‌کند جلادان آشنای تاریخ را! در گام دوم هم سهم سپاه با خون شروع شد! تا پسری یتیم نشود؛ تا مادری بی‌اولاد نشود؛ تا همسری داغدار مرد زندگی‌اش نشود؛ تثبیت نمی‌شود امنیت! خرج دارد امنیت! و سپاه را باکی از این هزینه نیست که هم شهید بدهد و هم کنایه بشنود! درست در روزهایی که دشمن، شایعه افزایش حقوق پاسداران را مطرح می‌کرد، آنچه فی‌الواقع افزایش یافت، آمار شهدای سپاه بود! به شهادت فیش حقوقی همه شهدای مدافع حریم امنیت وطن؛ چه در شام و چه در شرق، چه در غرب و چه در جنوب، همیشه تکلیف سپاه، بیشتر از حقوقش بوده! اصلا یک پرسش؛ «با ماهی چند میلیون تومان حقوق، گرد یتیمی از صورت ایتام همین شهدای واقعه تروریستی اخیر پاک می‌شود؟!» سکوت کنید سلبریتی‌ها! ما در گام دوم نیز شرح شهدای سپاه را با خون خودشان و در اوج مظلومیت می‌نویسیم! ما را باکی نیست از آن مرگ که نامش «شهادت» باشد! سخن اما بر سر «مظلومیت» است! فرزندان سپاه، همیشه خدا قربانی #ترور و #تروریسم بوده‌اند! یا برای ملت یا حتی در خانه ملت! آن وقت قوه مقننه ما نماینده‌ای داشته باشد همصدا با حرامیان و حامیان تروریست‌ها! و دقیقا نشخوار همان اباطیل دشمن علیه سپاه! و نطق در مدح فلان طرح و بهمان لایحه؛ جوری که تو گویی، وکیل مجلس خودمان هم سپاه را و سپاه قدس را تروریست می‌خواند! حالا ان‌شاءالله ناخواسته! لطفا از روی سن پایین بیایید! که سیمرغ شهادت را درون سنگر تقدیم می‌کنند! کاش نخستین روزهای بهار بود و می‌شد پابه‌پای آسمان گریه کرد! آتش زد دلم را تصویر مادر و پسری که در فرودگاه، منتظر پیکر شهیدشان بودند! این هم سهم سپاه از سفره روزگار! تیر از دشمن و طعنه از دوست! توئیت‌های آشنا! پست‌های غریبه! پیج‌های ضدحال! خیال‌تان تخت! تا مدت‌ها سلبریتی‌ها حرفی از حقوق بشر نمی‌زنند! نزنند! صد سال سیاه می‌خواهم نزنند! ما «الله» را هنوز هم «پاسدار حرمت خون شهیدان» می‌دانیم! مگر جز خدا، چه کسی محبت احمد کاظمی را در دل محسن حججی انداخت؟! مگر چگونه پیمودیم گام اول را، جز با لطف و عنایت الهی؟! و خدا ما را بس است! این را پای مکتب ولایت فقیه آموخته‌ایم که خدا ما را بس است! خدا که می‌داند امنیت سن از شهادت سنگر است! دست تروریست‌ها حتی به سیمرغ جشنواره هم می‌رسید؛ اگر سپاه نبود! و اگر نیروی قدس سپاه نبود! خرج دارد امنیت! اگر زن جوان سپاهی بدون شوهر نشود، پس ذیل کدام امنیت، از پشت خنجر بزنند روی فرش قرمز؟! خدایا! دور و دراز است قصه مظلومیت ما! تو بهتر می‌دانی! تو خود پاسدار حرمت خون پاسداران مایی! و ما جز تو کسی را نداریم! و به قول روح‌الله؛ «ما خود خواسته‌ایم که جز تو کسی را نداشته باشیم»! ‌ای بسا صحرا و بیابان و کوه و دشت و دیروز و امروز که تو تنها مددرسان حاج‌قاسم و شیربچه‌هایش بوده‌ای! و در اعجاز قدرت تو همین بس که هنوز سلیمانی زنده است! و همه شهدا هنوز زنده‌اند! رفته بودم کربلا، اربعینی که گذشت! همین که وارد خیمه مسجد جوادالائمه شدم و چشمم به تصاویر شهدا افتاد، حتم کردم آسمانی‌ها زودتر از ما زمینی‌ها به کربلا رسیده‌اند! خدایا! خوب می‌دانم آرزوی همنشینی با سیدالشهدا را به دل هیچ شهیدی نمی‌گذاری! و بلاشک شهدای اخیر سپاه هم اینک میهمان سفره اباعبدالله هستند! این از آسمان! در زمین هم خون‌شان را آنقدر می‌جوشانی که #گام_دوم_انقلاب_اسلامی منجر شود به عصر ظهور! می‌ارزد! همه سپاه ما می‌ارزد که فدای #مهدی_فاطمه شود! بقیه تو،‌ ای خدا! و پاره‌تن همه امامان و پیامبران! ما را با وجود چون تو خدایی، چه غم از جزر و مد روزگار؟! بی‌خود بعضی‌ها توئیت می‌زنند! آشنا نیستند به شأن خود! و نمی‌شناسند شهدا را! #حقوق_بشر در وهله اول، بدهکار خون شهدایی است که نمی‌گذارند گلوله جنگ، سینه زندگی را و گلوی صلح را بدرد! با این هزینه که زندگی بر زن و بچه خود شهید، سخت بگیرد! اما خدایا! ما بچه‌های همان شیرزنیم که فرمود؛ «ما رأیت الا جمیلا!» آری! چشم اگر چشم «همت» باشد؛ ما جز زیبایی چیزی نمی‌بینیم! بنازم لب همچنان متبسم «خرازی» را در اوج خیبر! دستش را داد اما خنده از صورتش نیفتاد! خدایا! چه کسی جز تو «سرمه شهادت» کشید بر «چشمان همت»؟! و چه کسی جز تو «گل لبخند» را دائمی کرد در «سیمای علمدار»؟! و چه کسی جز تو این منظومه را به زبان «راوی فتح» آورد که «دوکوهه» را «پادگان یاران امام مهدی» نیز بنامد؟! هنوز هم با کمترین کاراکتر، بهترین #توئیت از آن #سید_شهیدان_اهل_قلم است؛ «ای شهید! ‌ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته‌ای! دستی برآر و ما قبرستان‌نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب، بیرون کش!» خدایا! بپذیر از ما این نخستین شهدای گام دوم انقلاب را! مثل گام اول، این قدم را هم با شهادت برداشتیم! لباس سبز سپاه و خون سرخ شهید و روی همیشه سپید حسین، زیر سایه تو یا الله! بهترین شمایل از #پرچم_جمهوری_اسلامی است! نظامی برآمده از نهضت انقلاب اسلامی! چه خمینی بود و چه حالا که خامنه‌ای است، جز تو ‌ای خدا! هیچ سخنی با ما ندارند! اگر سوم خرداد شد و اگر نهم دی، ولی‌فقیه از ما خواست که دست قدرت تو را ببینیم! و شهدا از ما خواستند که فقط تو را ببینیم! و تنها به تو توکل کنیم! به نام «الله» پاسدار حرمت خون شهیدان و پاسدار حرمت خون دل شاهدان! فقط به نام تو ‌ای خدا! باز هم شهید دادیم و باز هم موحدتر شدیم! دشمن توهم‌ زده با این قبیل حوادث، ایمان ما به خداوند منان، ضعیف می‌شود؛ غافل از آنکه خون هر شهیدی به پای شجره طوبای بندگی می‌ریزد! و اطاعت محض از خدا! خدایا! به برکت خون شهدای مظلوم‌مان در خاش، محکم‌تر برمی‌داریم گام دوم را! و بیدارتر می‌شویم! هیهات! ترامپ کاباره‌چی، حریف اراده ما نمی‌شود! ما خدا را داریم! پاسدار حرمت خون شهیدان ما، خداست! خدایا! چه لذتی دارد سخن گفتن با تو! اصلا آدمی سیر نمی‌شود! اما حرف‌هایی هست که جز با زبان #اشک نمی‌توان گفت! الا ‌ای محرم اسرار آدمیزاد!‌ ای حضرت خالق!‌ ای معشوق!‌ ای عاشق!‌ ای عشق! زخم‌هایی برداشته دل ما که جز تو مرهمی ندارد…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷ دیدگاه

سربند «یا زهرا» بر پیشانی افق

وطن امروز ۱۸ بهمن ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: یک زیارت عاشورا خوانده حاج‌منصور در روز آخر یکی از فاطمیه‌های جبهه که بنا به رسم، سرشار از روضه‌ علقمه است؛ که عجیب محشر است؛ که هر وقت دلم می‌گیرد، خرجش همین زیارت عاشورای مملو از شهادت است که مدام گریز می‌زند به جانبازی اسوه جانبازان! به‌به! صفا کن با این منظومه: «چو میوه داد فراوان درخت بشکند از بار، ثمر چو داد نهالم چه غم اگر که شکستم؛ دو دست من ثمرم بود و پیش پای تو افتاد، خجل ز هدیه ناقابلم به پیش تو هستم»! جایی از زیارت، حاج‌منصور به قول خودش حرف را «صاف» به فاطمه می‌زند؛ «ما همه طفیلی بچه‌سیدها هستیم! اگر این انقلاب زمین بخورد، دشمنان تو خوشحال می‌شوند! بچه‌های تو را مسخره می‌کنند!» همچین چیزی! این مال ایامی است که ما درگیر فکه و شلمچه و طلائیه بودیم! و در گیر و دار کربلاها و والفجرها! که آیا می‌توانیم از عرض اروند بگذریم یا نه! از بس سخت بود و از بس جزر و مد اروند غیرمتعارف بود، رسیدن به فاو شده بود همه آرزوی بچه‌ها! صدالبته ایمان و عزم و اراده رزمنده‌ها ستودنی بود؛ «خدا، هم این طرف اروند خداست، هم آن طرف اروند! باکی نیست! به آب می‌زنیم!» و به آب زدند، در حالی که بر پیشانی‌شان سربند سرخ «یا زهرا» نقش بسته بود! شلمچه هم همین بود حکایت! از بس دیوانه‌وار عاشق خانم فاطمه زهرا بودند بچه‌ها که دعا می‌کردند اگر قرار است زخمی بردارند، تیر به پهلوی‌شان بخورد! و پیکرشان برنگردد! و همین‌طور گمنام بمانند! مادر اما حاج‌قاسم و همرزمانش را شهره آفاق کرد! دست‌شان را گرفت و نه‌فقط به فاو که حتی به خود کربلا رساند! روزهای آن زیارت عاشورا داشتن سیم‌خاردار از جمله دغدغه‌های ما بود اما بنازم دعای مادر را که هر آن برد موشک‌های فرزندان غیور ملت را اضافه می‌کند! حالا حاج‌منصور، بسی مقتدرانه‌تر زیارت عاشورا می‌خواند! حالا همه دنیا حاج‌قاسم را می‌شناسند! بعضی‌ها را این گمان بود که احمد کاظمی تمام شده لیکن سردار دیروز الگوی تام و تمام محسن حججی شد! و این همه از دعای فاطمه است! جنگ نه‌تنها انقلاب را زمین نزد، بلکه منشأ گنج‌های فراوانی شد! ما شهید بیضایی را و شهید ذوالفقاری را مدیون شهیدان فهمیده و محمدی هستیم! و «یا زهرا» سربند همه شهیدان ما در همه اعصار است! بی‌خود عده‌ای فاتحه نخوانند برای انقلابی که فاطمه را دارد! و فاطمیه را دارد! دولت برود با اتکا به داشته‌های درونی نقایصش را برطرف کند و الا جوهر مذاکره با اروپایی‌ها هم حیف می‌شود! و من چرا باید ضعف «شیخ دولت» را به پای «سید انقلاب» بنویسم؟! رأی را به هر که می‌دهیم، از همان هم باید مطالبه کار کنیم! نه! «مردم‌سالاری» نقطه قوت جمهوری اسلامی است، نه نقطه ضعفش! گناه نکرده نظام که مراجعه به رأی مردم دارد! اولا مردم باید مراقب انتخاب‌شان باشند و ثانیا منتخبان باید در تراز ۴۰ سالگی انقلاب اسلامی کار کنند! اینکه ما حتی در این فرآیند هم نظام را بزنیم، اوج بی‌انصافی است! گاهی حتی ما ان‌شاءالله حزب‌اللهی‌ها هم حواس‌مان به نتیجه حرف‌های‌مان نیست! اخیرا این را زیاد نوشته‌ام که «نظام جمهوری اسلامی» حتی از «نهضت انقلاب اسلامی» هم مظلوم‌تر است! ما بعضا یادمان می‌رود که نظام، هم نخستین ثمره نهضت است، هم مهم‌ترین ثمره نهضت! دقت شود! اگر در راه حفظ نظام، سستی کنیم، نهضت هم به باد می‌رود! و سر همین‌ها بود که خمینی، حفظ نظام را اوجب واجبات خواند! نه! حفظ نظام منوط به نقد نکردن نیست اما نقد را باید درست مطرح کرد! بگذار رک بگویم؛ بعضی بنا دارند روی گرفتاری‌های ملت، از خودشان قهرمان بسازند! حضرات حرف! ممنوع‌التصویرهای همیشه در تلویزیون! احیانا هیچ وقت هم در میان زلزله‌زدگان کرمانشاه نمی‌بینی‌شان! همیشه هم نظام را می‌زنند! و اگر تک و توک هم به دولت گیر بدهند، جوری گیر می‌دهند که باز نظام بخورد! این شد آیا رسم روزگار؟! بچه‌های همین نظام بودند عبورکنندگان از عرض اروند! بچه همین نظام است حاج‌قاسم! خیال همه تخت! با افه و ژست، کسی انقلابی و فرزند زهرا نمی‌شود! مردمدار هم نمی‌شود! مردمداری به این نیست که وسط هر امر به معروف و نهی از منکری، صف گوشت را نشان دوستان بدهی! این صف را باید نشان دولت بدهی! نیز نشان خود مردم که خوب بدانند نتیجه انتخاب‌شان چه تأثیری بر معیشت‌شان دارد! یادمان نرود که عرصه اجرا، دست دولت است! ناظر بر هر نقصی، نظام را مقصر جلوه دادن، سیاه‌نمایی نهضت نیز هست! هم نهضت و هم نظام نسبت به روزهای زیارت عاشورای مذکور، بسیار جلو آمده‌اند! صدالبته بسیاری از این پیشروی‌ها با کمک دولت‌ها انجام شده! اینکه ما می‌گوییم در نقد نظام بی‌انصافی نکنیم، به این معنی نیست که در نقد دولت‌ها و حتی همین دولت بی‌انصافی کنیم اما «لغو بالمره همه تحریم‌ها در همان روز اجرای برجام» عاقبت شعار آقای روحانی بود یا نظام؟! واضح است آنچه مخل چرخش چرخ کارخانه‌های ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود! که مشکل پراید، از قلب راکتور اراک نیست! پس چرا ناظر بر عقب‌ماندگی‌ها گریبان پیشرفت‌های‌مان را می‌گیریم؟! آقای روحانی! شما نمی‌خواهد به ما بدی و بدعهدی آمریکا را متذکر شوی! اینها تذکرات ما بود به وزیرخارجه شما! که چقدر هم گوش کرد! بحث اینجاست؛ «مشکلات ما آنقدری که به سوءمدیریت‌ها برمی‌گردد، به تحریم‌ها مربوط نیست!» و این جمله خود حضرتعالی است در نقد دولت قبل که خوب یا بد، الان هم صادق است! لذا اگر اینقدر همه چیز را گردن آمریکا نیندازید، ممنون می‌شویم! بله! خون جوانان ما از چنگ آمریکا می‌چکد لیکن کم‌کاری‌ها و کج‌کاری‌های بعضی وزرای شما، بینی و بین‌الله چه ربطی به آمریکا دارد؟! اگر بهشتی می‌گفت: «هر چه فریاد دارید، بر سر آمریکا بکشید» اولا پس چرا اعتماد کردید به وعده آمریکا؟! و به امضای جان کری؟! ثانیا چرا هر چه فریاد داشتید، بر سر من و ما کشیدید؟! ثالثا این جمله سیدالشهدای انقلاب، هرگز به آن معنی نیست که اگر آقای زنگنه خوب کار نمی‌کند، ما باز هم بگوییم؛ «مرگ بر آمریکا»! «مرگ بر آمریکا» جا دارد! «مرگ بر آمریکا» مال همه آنجاهایی است که شما تصور کردید زندگی ملت ما بسته به رحم کدخداست! روزهای بسیاری بود که شما باید «مرگ بر آمریکا» می‌گفتید و اقلا ذیل این شعار، حرکت می‌کردید اما دست دوستی دادید به دشمن! شاید با این تصور که راه گشایش اقتصادی، سازش سیاسی است! دیدید که نشد! و نبود! حالا عوض عبرت از برجام و اصلاح روند غلط گذشته، به ما از شیطنت‌های آمریکا می‌گویید؟! برگردیم به همان زیارت عاشورا! صدا به وضوح، خش دارد اما از جنس همان خش بیسیم‌ها! خوب آنتن نمی‌دادند ولی سیم بچه‌ها وصل بود! وصل بود که شهید چیت‌سازیان می‌گفت: «اگر می‌خواهی از سیم‌خاردار دشمن بگذری، ابتدا باید از سیم‌خاردار نفس خودت عبور کنی!» آری! اول «مرگ بر نفس» و بعد «مرگ بر آمریکا»! چه نیکو تربیت کردی بچه‌هایت را یا زهرا! و چقدر عاشق بودند تو را ‌ای خانم! سفره هم می‌انداختند، نامش را «سفره حضرت زهرا» می‌گذاشتند! بچه‌هایت بودند دیگر! مادرشان بودی دیگر! آرزومندان فاو را، دعای تو بود که به کربلا رساند! و به قدس هم می‌رساند ان‌شاءالله! روزی هدف ما رسیدن به آن سوی اروند بود، تو اما یا حضرت مادر! با دعایت در حق رزمندگان، ما را به آن سوی فرات رساندی! واقعا اروند کجا و فرات کجا؟! فاو کجا و کربلا کجا؟! حالا به شهادت زیارت اربعین، از سر اقتدار، زیارت عاشورا می‌خوانیم! این هم طفیلی دعای شماست یا زهرا! ما را با وجود چون تو مادری، بیمی از جزر و مد روزگار نیست! و من از چشمان امیدوار فرزندت اینگونه می‌فهمم که این، آخرین روزهای بی‌خبری ما از آموزگاری است که همیشه دوست دارم اینجور بناممش؛ «مهدی فاطمه»! یا فاطمه! چشم همه انبیا و اولیا به دعای شما دوخته شده است! یا زهرا! آخرین روزهایی است که از «مهدی فاطمه» بی‌خبریم! مگر نه؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵ دیدگاه

«لسان حق» فراتر از «زبان لق»

وطن امروز ۲۰ دی ۱۳۹۷

فردا جمعه است و بنایم در نخستین سطور این متن، گرامی‌داشت آیت‌الله جنتی؛ پیرمرد دوست‌داشتنی همیشه همراه انقلاب که از بس «منیت» ندارد، هیچ برایش سخت نیست که با آن همه سابقه در امامت جمعه، نمازجمعه را به امامت فردی قامت ببندد که به حیث سن و سال، حکم پسر ایشان را دارد! صدالبته دیگر ائمه جمعه سن و سال‌دار ما نیز حقیقتا اسوه‌های اخلاق حسنه هستند، همچنان که دیدیم آیت‌الله صدیقی چگونه گرم و گیرا استقبال کرد از حجت‌الاسلام حاج‌علی‌اکبری! این همه در حالی است که من و ما، گاه برای لایک یک پست درست اینستاگرامی، معادله انتگرال حل می‌کنیم! و چه محاسباتی! نکند طرف، پررو شود! اصلا او باید پای متن من بایستد! کی هست این حالا که من لایکش کنم! و چون از من کوچک‌تر است، بی‌خیال! مرد بهره‌ برده از تقوای الهی اما هرگز این محاسبات را ندارد! درود بر آیت‌الله جنتی! سلام و صلوات خدا بر ایشان! درسی دادند بس مهم جمعه هفته پیش به همه ما! گویی خطبه خواندند با رفتارشان! نیت اگر خدایی باشد، چه فرقی می‌کند که امام جمعه، بزرگ‌تر از سن تو باشد یا کوچک‌تر! این مفاهیم اخلاقی تمدن‌ساز البته مسبوق به سابقه است در «نظام جمهوری اسلامی» که نخستین ‌و مهم‌ترین ثمره «نهضت انقلاب اسلامی» است! آنجا که شهید بهشتی، نماز را به امامت حضرت آقایی اقامه می‌کند که بسی جوان‌تر از سیدالشهدای انقلاب اسلامی بود! و آنجا که امام جمعه محاسن‌سپید را در جبهه و جنگ می‌دیدی و با لباس خاکی! حال آیا زیبنده است به بهانه دفاع از ۴ تا حرکت مثبت خطبای جمعه جوان، جوری سخن بگوییم کأنه امثال آیت‌الله جنتی، غیرمردمی بوده‌اند و الساعه شق‌القمر شده! من می‌توانم شهادت حجت‌الاسلام حاج‌علی‌اکبری را برای این بخش از متن بگیرم که در مسیر مشی مردم‌دارانه، الگو و اسوه خطیب جوان، همین آیت‌الله جنتی و امثال ایشان بوده‌اند! از سویی جماعتی را می‌بینی که با اشاره به سن خطیب جوان، کلی مزه می‌پرانند که آیا مرد ۵۴ ساله هم جوان محسوب می‌شود؟! بله! ناظر بر سن اغلب ائمه جمعه، جوان محسوب می‌شود! همچنان که اول انقلاب، حضرت آقا در قیاس با آیت‌الله طالقانی، جوان محسوب می‌شدند! شگفتا! اول‌بار که رهبر انقلاب، امام جمعه تهران شدند، حتی از حجت‌الاسلام حاج علی‌اکبری هم جوان‌تر بودند! هیچ هم نرده‌ای نبود آن زمان! جوری بعضی‌ها در متنک‌ها و تحلیلک‌های خود ظلم می‌کنند به نظام که واقعا دل آدمی می‌سوزد برای مظلومیت جمهوری اسلامی! در فلان‌شهر، امام جمعه‌ای در اقدامی مثبت، نرده‌های حدفاصل مردم و مسئولان را برداشته، مع‌الاسف می‌بینی جماعتی از بدنه خودی‌ها هم چه اشعاری می‌بافند! و پاک یادشان می‌رود که این نرده‌ها اصلا نبود! لیکن وقتی صبح می‌دیدی این بزرگ را از دست داده‌ای و شب می‌دیدی آن امام جمعه را؛ حکم عقل این بود که در مصاف با دسائس گروهک‌ها، امر محافظت را جدی بگیریم! اساسا عده‌ای شهوت نق ‌زدن دارند! «شهوت» به‌معنای دقیق کلمه! روزی همه مجازستان را پر می‌کنند که چرا نمازجمعه‌ها نرده دارد و حالا که نرده‌ها در بسیاری از شهرها برداشته شده، نق و نقد دیگری! که نرده‌های اصلی، این نیست و آن است! و مشی مردمی، این نیست و آن است! و من حتم دارم که اغلب این نق‌زن‌ها، یک هفته هم قادر نیستند مثل امثال آیت‌الله جنتی در زی کامل طلبگی، زندگی کنند! ساده‌ترین خوراک و نازل‌ترین اتاق! کاش این همه بی‌انصاف نباشیم! قطعا کسی منکر نقد نیست اما نقد که؟! و نقد چه؟! و نقد یا نق؟! در اغلب حوزه‌ها متأسفانه درگیر «زبان لق» هستیم، نه «لسان حق»! یعنی اگر امروز شهید طهرانی‌مقدم در قید حیات بودند و سن‌شان هم مرز بازنشستگی را رد کرده بود، ما نباید دیگر در صنعت موشکی از علم و تجربه ایشان بهره‌مند می‌شدیم؟! مسئله از این واضح‌تر؟! آن‌وقت یک عده که در این عصر مجازستان و بی‌هیچ عرق‌ریختنی، صاحب‌رسانه شده‌اند، بخواهند طلبه کذا را «قهرمان نقد» جا بزنند! بسم‌الله الرحمن الرحیم! حرافی‌های آن دانشجوی دختر هم اصلا و ابدا مصداق نقد نبود! اینکه برداری در همه مسائل، کیلویی نظام را متهم کنی، که نشد نقد! یعنی جور دولت را هم نظام باید بکشد؟! بله! من کم ننوشته‌ام از ظلم «اداره‌های جمهوری اسلامی» به «اراده‌های انقلاب اسلامی» اما همچنان که باری اخیرا هم اشاره کردم، واقعا بر این باورم که «نظام جمهوری اسلامی» حتی از «نهضت انقلاب اسلامی» هم مظلوم‌تر است! عاقبت، تو از انقلاب اسلامی، راحت دفاع می‌کنی و خیلی راحت، بحث را می‌کشانی سر اعجاز خون شهیدان، لیکن چه کسی است که صدای هل من ناصر نظام را بشنود؟! غالبا هیچ‌کس! حتی من و مای انقلابی هم، استادتمام ظلم به نظام هستیم، در بسیاری از حوزه‌ها! خطیب اگر پیر باشد، یک ظلم! و اگر جوان باشد، ظلمی دیگر! نرده باشد، یک ظلم! نباشد، ظلمی دیگر! کارخانه تولید نق هستیم انگار! آن هم تولید انبوه! و هر که بیشتر نق بزند و نمایشش بیشتر، برای‌مان محبوب‌تر! چرا من، نظام را مظلوم می‌خوانم؟! چون اگر همین تو، همین متن را نقد کنی، مثل بلبل، جوابت را می‌دهم و از صدا و سیما بگیر تا همه اداره‌ها و سازمان‌ها، روابط‌عمومی و سخنگو دارند که زیر نق و نقد نمانند اما روابط‌عمومی نظام مظلوم ما کجاست که پاسخ یاوه‌گویی‌ها را بدهد؟! جواب حرف واقعا غلط آن طلبه را هم که دیدیم خود حضرت آقا با حوصله و منطق دادند! ایشان که «سیدعلی» است لیکن «علی» هم که باشی و «امیرالمؤمنین» هم که باشی، اگر اطرافیانت عوض پیگیری صراط مستقیم ولایت، گاه در ورطه افراط بیفتند و گاه در ورطه تفریط، چه می‌توانی بکنی مگر؟! صریحا بگویم؛ با این روحیه که فقط در پی لایک نق باشیم، کارمان به هیچ کجا نمی‌رسد! نه زنده باد موافق من! نه زنده باد مخالف من! زنده باد حرف حساب! زنده باد سخن حق! یعنی الان اگر مالک اشتر بود و سن‌شان هم آن سوی مرز بازنشستگی، ما باید خانه‌نشین می‌کردیم این صحابه سپاه حق را؟! که چون قانون‌مان، استثنایی ندارد؟! عقل داریم ما؟! شعور داریم ما؟! لذا زیباتر از دیدن عقیق، شنیدن دقیق است! بگذار رک بگویم؛ ما بعضا آنقدر که درگیر چفیه و انگشتر رهبر هستیم، روی سخن ایشان، دقیق نیستیم! مدام هم گله می‌کنیم از مسئولان که چرا پند حضرت آقا را نمی‌گیرند! خودمان می‌گیریم؟! مگر فرمانده کل قوا نفرمودند که منبعث از جبهه و جنگ، دعوای «سردار» و «سیاستمدار» راه نیندازیم؟! پس چرا حتی درباره ۸ سال دفاع‌مقدس هم، این هر ۲ را «خائن» می‌خوانیم؟! هم هاشمی را و هم رضایی را؟! خیانت فقط پرسش «چرا بعد از فتح خرمشهر…» نیست! این هم خیانت است که پایان جنگ را بدون انصاف، تحلیل کنیم! و اساسا هر کجا شکست خوردیم، بیندازیم گردن هاشمی و رضایی و هر کجا پیروز شدیم، بزنیم به نام خودمان! که خط‌مقدم بودیم مثلا! آیا خط‌مقدمی‌ها اینگونه بودند؟! آیا نبود که سرباز، سردار را «برادر» صدا می‌کرد؟! یا جوری حرف بزنیم، کأنه فرماندهان جنگ، مراقب جان جوانان مردم نبودند! کسانی که خود، جلوتر از نیروها می‌جنگیدند! طرفه حکایت اینجاست؛ در جبهه اگر بحثی هم بین ۲ سردار شکل می‌گرفت، برای آن بود که متوسلیان فکر می‌کرد اگر روز ۱۰ اردیبهشت ۶۱ از محور «الف» حرکت کنیم، کمتر تلفات می‌دهیم و باقری اما با همین نیت، پیشنهادش پیشروی از محور «ب» بود! الغرض! چه درباره جنگ و چه درباره زندگی؛ چه درباره جمعه و چه درباره سایر روزهای هفته، خوب است کمی بیشتر مراقبت کنیم از زبان‌مان! والله هیچ وضع زبان‌مان خوب نیست! وصیتنامه شهدا را بخوانید! کجا آن قلم‌های زلال، آلودگی زبان ما را داشت؟! کجا این همه نق می‌زدند شهدا؟! یعنی از عالم و آدم، طلبکاریم! آنهم از موضع عقل کل! آقای طلبه! آقای مجازستانی! آقای توئیت‌باز! آقای روزنامه‌چی! بفهم چرا رهبرت با آن همه تبحر در خطابت، با برگه‌های از قبل ‌نوشته‌شده، می‌آید برای سخن! من و تو اما همین‌طور بی‌ملاحظه، چرا؟! خوب است اول ببینیم نقدمان درست و دقیق هست یا نه، بعد برویم در جلد اعتراض! سر همین مفاهیم است که خطیب آدینه، قبل از هر سخنی، همه را و خود را دعوت می‌کند به رعایت تقوای الهی! یعنی زبانت باید ترس از خدا داشته باشد! دارد؟! این برگه‌های همیشه در دست حضرت آقا، مؤید ترس لسان ایشان از پروردگار است و ما اما، بی‌نیازیم از هیچ مشورتی! و هیچ مزه‌مزه‌کردنی! خب! من‌باب اعتدال، یک تذکری هم بدهم به آن‌طرفی‌ها! مشخصا به داعیه‌داران تقلب! شما بارها تلویحا اشاره کرده‌اید که ادعای‌تان دروغ بوده، لیکن حتی یکی‌تان هم حاضر به عذرخواهی نشده! حتی تا این حد که ما موضع‌مان اشتباه بوده! چقدر آبروبری کردید ۸۸ و سالیان بعدش، فقط خدا می‌داند! چقدر جفا کردید به این مردم و این نظام، فقط خدا می‌داند! اما نه! اینگونه نمی‌ماند! پل صراطی هم هست! و آخرتی هم هست! هم برای ما و هم برای شما! کاش بیشتر بترسیم از یوم‌العیار عاقبت! از آن روز که همین حضرت زبان، بلای جان‌مان می‌شود! حالا باز رفتی تلویزیون، همه مسئولان را فاسد بخوان! و بعد جنجال کن که ممنوع‌التصویری! و مجددا که رفتی برنامه زنده، باز هم نق بزن! و باز دوباره مدعی شو که ممنوع‌التصویری! الم‌شنگه قشنگی است! مظلوم گیر آورده‌اید گویا نظام شهدایی جمهوری اسلامی را! آن روز هم نوشتم؛ «فساد سیستمی» اتفاقا در رفتار و گفتار خودتان است! خسته نشدید از این همه شو؟! شهدا هم اگر می‌خواستند این همه نق بزنند که کربلای ۴ هرگز به کربلای ۵ نمی‌رسید! خدایا! همه ما را از شهوت نق‌زنی، نجات بده! خدایا! می‌دانم کار سختی است، لیکن لطفا عقل ما را بیش از زبان‌مان کارگر کن! مثل تراکتور دارد کار می‌کند لعنتی! خسته هم نمی‌شود!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۹ دیدگاه

در سخن دچار «فساد سیستمی» هستیم!

پیام این برگه‌ها را بگیریم!

وطن امروز ۱۵ دی ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی

عالم و آدم، رهبر انقلاب را به سخنوری می‌شناسند! از قبل انقلاب، این اذعان را دوست داشته و این اعتراف را دشمن داشته که سیدعلی خامنه‌ای به معنای دقیق کلمه، خطیب است! من در لسان اجنبی، شبیه این جمله را زیاد شنیده‌ام که «رهبر جمهوری اسلامی با یک سخنرانی نیم‌ساعته، چند ماه نقشه کشیدن ما را خنثی می‌کند!» حالا پرسش اینجاست؛ آیا حضرت آقا واقعا نیازی دارند که تقریبا در همه سخنرانی‌های‌شان، یک یا چند برگه در دست‌شان باشد؟! یعنی مثلا این برگه‌ها نباشند، مشکل خاصی برای سخن و سخنرانی ایشان پیش می‌آید؟! از سویی همگان این را گفته‌اند که رهبر انقلاب، بسیار خوش‌حافظه هستند و حتی در این سنین پیری نیز، گاهی چنان به جزئیات یک خاطره از ۴۰ یا ۵۰ سال قبل اشاره می‌کنند که آدمی حیرت می‌کند از این سلامت حافظه! پس چه اصراری دارند ایشان که برای یک سخنرانی نیم‌ساعته، همیشه چند برگه کوچک در دست‌شان باشد و عنداللزوم به برگه‌ها نگاه کنند؟! من که حدسم این است؛ حضرت آقا در این برگه‌ها، فقط رئوس مطالب مدنظر را یادداشت نمی‌کنند، بلکه بعضی جمله‌ها را عینا می‌نویسند که نکند کلمه‌ای پس و پیش شود! علت این دقت رهبر حکیم انقلاب، آیا غیر از آن است که ما امروز در «جنگ جمله‌ها» و «نبرد کلمه‌ها» هستیم؟! جنگ جمله‌ها و نبرد کلمه‌ها یعنی حواست باشد که یک حرف را اقلا ۱۰ جور می‌شود زد! لذا قبل از ایراد سخن، فکر کن و مشورت کن و مشورت کن و فکر کن تا سخنت بی‌ایراد باشد! تو خواه رئیس‌جمهور باشی و خواه سردار؛ خواه وزیر و نماینده باشی و خواه از فعالان مجازستان؛ چقدر دقیقا از حضرت آقا، سخنورتر و خطیب‌تری که تا هر چه به ذهنت می‌رسد منتشر می‌کنی، بی‌هیچ فکری و بی‌هیچ مشورتی؟! اگر رهبر انقلاب با یک عمر خطابت، اینگونه مراقب جمله و کلمه‌های سخن‌شان هستند، تکلیف من و شما روشن است! چند روز پیش هم نوشتم؛ پیام برگه‌های مورد اشاره، هیچ کم از چفیه همیشه روی دوش رهبر انقلاب نیست! آری! پیامی دارند این برگه‌ها! و آن اینکه اول بسنج و بعد توئیت کن! اول مزه‌مزه کن و بعد پست کن! اول مشورت کن و بعد علامت ارسال را بزن! مع‌الاسف اغلب مسئولان و اغلب مردم، هیچ پیروی از این رفتار رهبر انقلاب نمی‌کنند! حتی ما ان‌شاءالله انقلابی‌ها نیز پیروی از این کار حضرت آقا نمی‌کنیم! در باب مبارزه با فساد مثلا! حالا از اختلاس گرفته تا بدحجابی! مبارزه با هر فسادی اصلا! همین طور حرفی هست که کیلویی می‌زنیم! بسم‌الله الرحمن الرحیم! «فساد سیستمی» نه در نظام جمهوری اسلامی، که در سخن ماست! خود من! به هر دلیل، از نماز عید فطر مصلا جا مانده‌ام؛ متنی از سر عصبانیت می‌نویسم که بیا و ببین! توی خواننده هم مثل من! بدتر! بهتر! یک خبری در اینستاگرام می‌خوانی، بدون هیچ تحقیقی، بنا می‌کنی نوشتن مطلب! بی‌هیچ برآوردی! و بدون اندکی فکر! و هیچ هم حواست نیست که رهبری داری که برای ۳۰ دقیقه سخنرانی، گاهی اقلا ۳ برگه دست‌شان است که هم پشتش و هم رویش یادداشت برداشته‌اند! یک بخش عمده از مشکل امروز ما همین سخن آشفته است! می‌بینی کل توئیتت فقط ۳۰ کاراکتر بوده یا کل متنت در مجازستان فقط ۳۰۰ کلمه، لیکن اندازه یک کوه، هزینه‌تراشی کرده‌ای! بله! نیتت درست بوده و به حق، اما نوشتم؛ یک جمله را به چند شکل می‌توان نوشت! برو فکر کن جمله‌ات اگر صریح است، صحیح هم باشد! و درست باشد، نه درشت! معتقدم حضرت آقا گاه سخن با «نماد» می‌گویند! یعنی با رفتارشان و نه گفتارشان! آن چفیه همیشه همراه به آن نشان است که مبادا توهم بزنی «فتح‌المبین» تمام شده! نخیر! ادامه دارد هنوز «الی بیت‌المقدس»! نمی‌بینید صف‌آرایی دشمن را؟! برگه‌ها هم نمادند! این نماد که عقل عاقل، جلوتر از زبان او کار می‌کند! از رهبر انقلاب، همین را یاد بگیریم، خیلی کمک کرده‌ایم به انقلاب! کسی منکر اهمیت ساده‌زیستی و فضیلت حضور در جبهه نیست اما آیا اینها بهانه حرف آلوده می‌شود؟! که در مقام دانای کل، به همه بتوپیم؟! و همه را فاسد بخوانیم؟! آن که کل ۸ سال را جبهه بوده، بتوپد به آنکه فقط ۵ سال جبهه بوده و آنکه فقط ۲ تا عکس با لباس خاکی دارد، بتوپد به تمام آنها که جبهه نبوده‌اند! و همه را هم بزند! کی هستی تو مگر؟! از حاج‌قاسم بیشتر جبهه بودی؟! اصلا جبهه به آن معنی بودی؟! بعضی از این افراد، شگفتا! همیشه هم از موضع «اخلاق» سخن می‌گویند! این است اخلاق؟! این است مسلمانی؟! این است تقید به دین؟! که برداری با سوءاستفاده از برنامه زنده تلویزیونی، جوری سخن بگویی کأنه همه دزدند، جز جنابعالی! و گویی فرزندان همه مسئولان، خارج تشریف دارند، جز بچه‌های تو! پس «فساد سیستمی» در سخن جنابعالی است اتفاقا! و وجدان تو بیشتر به انقلاب نیاز دارد تا جمهوری اسلامی که خود اولین و مهمترین ثمره انقلاب اسلامی است و عامل حفظ، امتداد و گسترش آن به دیگر مناطق دنیا! اگر بی‌بهره از برگه‌های تعقل- اول فکر و بعد سخن!- نباشیم، نقد را درست هم می‌توان اقامه کرد!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۳ دیدگاه

تو اما بخند حاج‌حسین خرازی!

وطن امروز ۱۲ دی ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی

این هم نوعی بین‌الحرمین است که یک حرم «کربلای ۴» است که چند روز پیش بود و یک حرم «کربلای ۵» که چند روز بعد! سلام و صلوات خدا، هم بر شهدای کربلای ۴ و هم بر شهدای کربلای ۵ و هم بر جمیع شهدا! عصر عاشورا، بطالین فکر می‌کردند سیدالشهدا و یارانش باخته‌اند؛ تاریخ اما شکست هیچ شهیدی را به یاد ندارد! «شهید» قهرمان همیشه اعصار است؛ خواه عملیات را مثل کربلای ۴ ببازد، خواه عملیات را مثل کربلای ۵ ببرد! این باختن‌ها و بردن‌های ظاهری، فرع ماجراست! اصل ماجرا آن است که شهید هرگز نمی‌میرد! شهید، بالاترین عضو خانواده خداست و خدا کشته راه خود را نمی‌میراند! خدا برخلاف دوستان کدخدا، شهید را زنده می‌خواهد! و شهید را زنده می‌دارد! و شهید را زنده می‌داند! خدا تضمین داده رزق و روزی شهید را می‌دهد! و نه‌تنها این، که به شهید، حیات مجدد و زندگی جاودان می‌دهد! الحمدلله که از شهید می‌نویسم! الحمدلله که از شهید می‌خوانی! ۸ سال دفاع‌مقدس، بهار شهادت بود که برخلاف بهار طبیعت، هرگز خزان ندارد! قسم به قایق عاشورا، نسل لاله‌ها منقرض نخواهد شد! بنویس فهمیده و بخوان حججی! و تماشا کن اعجاز خدا را! ما از حسین شهید سال ۵۹ به محسن شهید سال ۹۶ رسیدیم و دشمن عقب‌مانده اما هنوز درگیر قصه نارنجک و تانک است! سردار سپاه قدس ما کربلا را هم رد کرده و دشمن اما مشغول محاسبه اشتباهات ما در کربلای ۴ است! چه دشمنان دلسوزی داریم! نمردیم و روضه BBC در فراق شهدا را هم دیدیم! البته فقط عملیات‌های شکست‌خورده را می‌بینند! هیچ حواس‌شان نیست که کربلای ۴ نیمه دومی هم داشت؛ کربلای ۵ که فاتحانش همان کربلای چهاری‌ها بودند! دشمن می‌خواهد با مانور روی عملیات‌های شکست‌خورده به اهداف شومی برسد! اولا تبدیل ۸ سال دفاع‌مقدس از موضع افتخار به موضع انزجار! ثانیا تبدیل ۸ سال دفاع‌مقدس از موضع اتحاد به موضع انتقاد! شرمنده از ایامی باشیم که باعث فخر ما است! بگومگو بر سر روزگاری کنیم که عامل وحدت ما است! چرا دشمن، چند ماه پیش «حسین فهمیده» را زد؟! چرا دشمن، چند روز پیش «کربلای ۴» را زد؟! واقعا دشمن از جان جبهه و جنگ چه می‌خواهد؟! مگر دشمن‌دوستان، مکرر نمی‌گفتند که ما با ۸ سال دفاع‌مقدس، هیچ مشکلی نداریم و گیرمان روی این مدافعان حرم است؟! پس چه شده که حاج‌قاسم امروز را و امروز حاج‌قاسم را رها کرده‌اند و گریبان حاج‌قاسم دیروز را و دیروز حاج‌قاسم را چسبیده‌اند؟! بگذار حرف را صاف بزنم! دشمن و دشمن‌دوستان، جنگ امروز را به ما باخته‌اند، لذا می‌خواهند جنگ را بکشانند به دیروز! و به همه آن روزهایی که دست‌مان از سلاح خالی بود! آری! اجنبی دید که نه حریف قاسم سلیمانی کربلا می‌شود، نه حریف محسن حججی شام! بنابراین بند کرده به دیروز! و به دیروزها! چرا؟! چون به‌درستی فهمیده که اگر فهمیده را بزند و اگر ۸ سال دفاع‌مقدس را بزند، ریشه را زده! و دقیقا از ورای همین تحلیل است که چندی است بی‌خیال حججی، «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله» را می‌زند! و بی‌خیال سلیمانی کربلا، سلیمانی کربلای ۴ و ۵ را می‌زند! این از تاکتیک دشمن که پیاده‌نظامش همین دشمن‌دوستان زنجیره‌ای هستند! و اما تکنیک جماعت چیست؟! این است که به اسم بیان «واقعیت جنگ» بنا کنند به تخریب «حقیقت جبهه»! که چه بشود؟! که مصطفی احمدی‌روشن‌های بالقوه، در دل بگویند؛ «گویا مصطفی چمران، خیلی هم حالا الگو نبوده!» و محسن حججی‌های بالقوه نیز بگویند؛ «گویا حسین فهمیده، خیلی هم حالا اسوه نبوده»! بله! نه چمران در کربلای ۴ بود و نه فهمیده، اما تو وقتی امروز به کربلای ۴ شک کنی، فردا هم با بهانه‌ها و دسایس دیگری به کل ۸ سال دفاع‌مقدس شک خواهی کرد! هم به شکست‌ها و هم به پیروزی‌ها! اوایل دی به کربلای ۴ که چرا چنین شد! و اواخر دی به کربلای ۵ که چرا چنان شد! چرا آنجا مظلوم شدی؟! چرا اینجا ظالم شدی؟! چرا در «رمضان» کشته شدی؟! چرا در «الی بیت‌المقدس» کشتی؟! اینکه امام بزرگوار ما فرمودند؛ «ما در جنگ، حتی برای یک لحظه هم نادم نیستیم» در جواب همین شبهات امروز بود! و همین که یک توئیت نپخته را بهانه کنند برای هتک حرمت فرمانده جنگ! آن هم در پوشش دفاع از شهدا! و خانواده شهدا! شگفتا! همان جماعت که مرتب بر فرق فرزندان شهدا، چماق سهمیه می‌کوفتند و حتی ۸ سال دفاع‌مقدس را «برادرکشی» می‌خواندند، ناگهان شدند «آشنا»یان شهدا! و جنگ شد تیتر یک‌شان! اما درشت! و نه درست! و کلی بحث و جدل در صفحات دیگر! به اسم ناگفته‌ها! و ناشنیده‌ها! مضحک است! زمانی که هنوز صدام در عراق حاکم بود، جنگ را «برادرکشی» می‌خواندند و حالا که با عراق در یک جبهه‌ایم، عراقی را نزد ایرانی، بدنام می‌کنند! و شده‌اند محرم اسرار خانواده شهدا! چقدر میان زنجیره‌ای‌ها دلسوز داشتیم و نمی‌دانستیم! نمردیم و حاج‌کاظم شدن مسعود بهنود را هم دیدیم! هیهات! هیچ عباس تشنه‌لبی و هیچ غواص دریادلی، اندک احتیاجی به ترحم حقوق‌بگیران انگلیس ندارد! عقاب بالانشین را چه حاجت به محبت روباه پیر؟! بهنود همان به راوی شکست انگلیس و آمریکا در عراق و سوریه باشد! لشکر شکست‌خورده غرب! پترائوس گوربه‌گوری! که علمدار تبسم‌های ناتمام، خواه در کربلای ۴ باشد و خواه در کربلای بعدش، سید شهیدان اهل قلم را دارد برای روایت! روایت فتح، قسمت علمدار! به‌به! مارش را بزن و نوشتن را تازه آغاز کن! اگر شهید حسین خرازی، فقط یک فرمانده جنگ بود و اگر همت و باکری نیز، کجا آن کافه‌نشین گریزان که هیچ‌ کجا بند نبود، پابند فکه می‌شد؟! اباطیل این روزهای منورالفکران که مع‌الاسف با همراهی احمقانه قلیلی از خودی‌ها همراه شده، دقیقا عین همان است که سالی یک‌بار، یکی از عکس‌های عصر ماضی راوی فتح را بیرون می‌کشند و علیه آنچه «قرائت رسمی از شهید آوینی» می‌خوانند، شعر می‌بافند! انگار که ما بی‌خبریم از «راه طی‌شده»! و هیچ از «سبیل نیچه‌ای» نمی‌دانیم! انگار که قاره جدید کشف کرده‌اند! اتفاقا رسمی‌ترین قرائت از شهدا را خود شهید آوینی ارائه می‌داد؛ آنجا که حاشیه‌ها را کنار می‌زد و فقط به متن می‌پرداخت! او دنبال آن بود که فرق میان سرداران ۸ سال دفاع‌مقدس را با سایر فرماندهان جهان ترسیم کند! نیز تفاوت جنگ ما را با سایر جنگ‌ها! بهنود در لندن، همان به که قصه چرچیل را بنویسد! و در غرب، همان به که مستند هیتلر را بسازد! لنز دوربینت را بگیر سمت گاوچران‌های عاری از خدا، آقای بی‌بی‌سی! کربلاهای ما چه ۴ باشند و چه ۵ گنجی دارند به نام «روایت فتح»! جوری دشمن، متمرکز روی شکست کربلای ۴ شده، کأنه ما مدعی بودیم که در این عملیات تا بغداد رفته‌ایم! بگذار کمی دشمن نفهم را مسخره کنم! و چند وعده غذا برایش جور کنم! بیمی نیست! ما در کربلای ۵ هم به همه اهداف‌مان نرسیدیم! چه می‌نویسم که ما حتی روز آغاز «الی بیت‌المقدس» هم هیچ وضع‌مان خوب نبود! جهنمی شده بود آن جاده بهشتی، در آن روز اردیبهشتی! ولی چه می‌شد کرد؟! جنگ بود دیگر! آن هم چه جنگی! جنگ میان تعدادی رزمنده که جز خدا، هیچ تکیه‌گاهی نداشتند با تمام کفر! و تمام شرک! و تمام نفاق! و تمام ظلم! همین انگلیسی‌ها که هر ماه، حقوق شومن‌های بی‌بی‌سی فارسی را می‌دهند، از حامیان پروپاقرص صدام بودند! هم غرب و هم شرق، حامی صدام بودند! و ما البته در تحریم سیم‌خاردار! تو می‌خواستی ۴ تا عملیات هم نبازیم؟! برد ما اما در دل همین باخت‌ها و نداری‌ها و دست‌تنگی‌ها بود! نه! ما فراری از واقعیت‌های جنگ نیستیم و اقتضائات جنگ را خوب می‌شناسیم! این را در قامت یک «فرزند شهید» می‌نویسم! آمدیم و یکی به من ثابت کرد که پدرم، نه توسط دشمن، که غفلتا از ناحیه یک دوست، به شهادت رسیده! جواب من این است؛ «خب که چی؟! جنگ بود دیگر!» ور بی‌خود نروند زنجیره‌ای‌ها با احساسات ما! ما «نوگل بهار» نیستیم! و هنوز هم «مرد کارزاریم»! بله! «واقعیت جنگ» این بود که ما در مقاطعی از ۸ سال دفاع‌مقدس، حتی سیم‌خاردار هم نداشتیم اما «حقیقت جبهه» مهم‌تر بود؛ «اگر می‌خواهی از سیم‌خاردار دشمن عبور کنی، ابتدا باید از سیم‌خاردار نفست بگذری!» و آوینی امثال «علی چیت‌سازیان» را دیده بود که به معنای درست کلمه، مست شهیدان شده بود! آوینی در جبهه و جنگ، دنبال قاتل و مقتول نبود؛ دنبال «آدم» بود، چرا که به نیکی دریافته بود که جنگ ما «جنگ عقیده» است! برخی این مفاهیم را نمی‌فهمند! صدالبته حقیر، مسئولیتی ناظر بر عقل و شعور نداشته‌ هیچ قلم به دست مزدوری ندارم! زنجیره‌ای‌ها که مزدور غربند، باید هم دنبال قاتل بروس‌لی بگردند و آوینی باید هم دنبال «انسان در تراز اسلام» می‌گشت! آن روزی که راوی فتح، شرح علمدار شرق ابوالخصیب را می‌گفت، گویی مولانایی بود که شمس خود را یافته باشد! قاتل و مقتول چیست؟! سخن از عاشق و معشوق بگو! برد و باخت چیست، وقتی کربلای پنجی‌ها همان کربلای چهاری‌ها هستند؟! چه در کربلای ۴ و چه در همه آن قبلی‌ها و همه آن بعدی‌ها، هم به «تکلیف» عمل شد و هم «نتیجه» مدنظر بود لیکن جنگ بود دیگر! جنگ همان است که با وجود آن همه شهید در روز دهم اردیبهشت ۶۱ عاقبت ختم به فتح خرمشهر می‌شود! نیز همان است که تو در ثامن‌الائمه و طریق‌القدس و فتح‌المبین ببری و در رمضان و کربلای ۴ ببازی! جنگ است دیگر! من حالا خیلی دوست دارم در سالگرد کربلای ۵ تیتر زنجیره‌ای‌ها را ببینم! جماعت آنقدر عاری از صدق و حق و انصاف و شعور و شرفند که حتی در روز سوم خرداد نیز، عوض بیان واقعیت شادی‌آفرین فتح خرمشهر، این نخ‌نماترین و خزترین سئوال ممکن را تکرار می‌کنند که «چرا جنگ را بعد از سوم خرداد، خاتمه ندادیم؟!» چون هنوز بخش‌های مهمی از خاک کشورمان دست دشمن بود! چون اصلا پیشنهاد آتش‌بس درست و درمانی- که بشود به آن حقیقتا اتکا کرد!- در کار نبود! و توی زنجیره‌ای، این همه را می‌دانی! اما قلبت مریض است! من اما خوب می‌دانم ذات جنگ، حتی دعوای بیسیمی ۲ سردار شهید را هم ممکن است اقتضا کند! که متوسلیان بگوید؛ «اگر از این راه برویم، تلفات کمتر است و نتیجه نزدیک‌تر!» و باقری پیشنهاد دیگری داشته باشد؛ «اتفاقا اگر از این یکی راه برویم، کمتر تلفات می‌دهیم و زودتر به مقصد می‌رسیم!» جنگ بود دیگر! و اشتباه، ممکن! الان بهترین وزیر این دولت کیست؟! هیچ اشتباهی آیا ندارد؟! و آیا نبوده اشتباهی که احیانا به قیمت جان شماری از هموطنان‌مان تمام شود؟! پس چرا این همه بی‌انصافی در قبال جبهه و جنگ؟! آن هم جنگی با آن همه سختی؟! و تنهایی؟! و غربت؟! و اینکه ۸ سال تمام با همه ابرقدرت‌های آن روز دنیا بجنگی و حتی یک وجب از خاک کشورت را هم دست دشمن ندهی، دقیقا چقدر شرمندگی دارد؟! آقای آشنا! شما «توئیت» را نقد نکردی! «آقامحسن» را زدی! «جبهه و جنگ» را! و من عمرا باور کنم تو دلسوز خانواده شهدایی! کجا بودی وقت تخریب فهمیده؟! کجا بودی وقت تخریب راهیان نور؟! کجا بودی وقت حمله سلبریتی‌ها به مدافعان حرم؟! آقایان! این همه جدول دشمن را پر نکنید! خانواده شهدا قطعا فریب بعضی تحرکات دشمن‌پسند را نخواهند خورد! و در درستی راه دردانه‌های‌شان شک نخواهند کرد! «ما در جنگ حتی برای یک لحظه هم نادم نیستیم» ناظر بر «حقیقت جبهه» بود و الا، هم امام می‌دانست که خطا و اشتباه، در طبیعت جنگ است و هم ما می‌دانیم! آنچه اما ما را حتی از یک لحظه جنگ هم نادم نکرده و نمی‌کند، این فرهنگ است که در ۸ سال دفاع‌مقدس، سردار، سرباز را «برادر» می‌خواند و سرباز نیز سردار را «برادر» صدا می‌زد! نه! منقرض نخواهد شد لیالی عقد اخوت! و شب‌های نماز شب! والله نسل مادران شهدایی که افسوس بخورند چرا دیگر پسری برای تقدیم به اسلام و ایران ندارند، تمام نخواهد شد! همین چند روز پیش، در «بیت رهبری» مادر شهید ۸۰ ساله و مادر شهید ۴۰ ساله، دوشادوش هم نشسته بودند! که شد آن متن «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» بعضی کالک عملیات، پهن نکنند پیش چشم مادران شهدا! وقتی در زندگی اشتباه می‌کنیم؛ در جنگ هم حتما اشتباه بوده! لیکن به طبیعت جنگ! من این را خطاب به شماری از رفقای حزب‌اللهی بنویسم؛ مخفی شدن پشت فرماندهان شهید و حمله به فرماندهان قدیمی جبهه و جنگ، در وهله اول، دور از منش همان مردان آسمانی است! حتی سردار بزن‌بهادری چون احمد متوسلیان- که هر کجا هست، خدایا! به سلامت دارش!- همیشه خدا، دشمن اول ما را اسرائیل معرفی می‌کرد و آرزو داشت توسط صهیونیست‌ها شهید شود! حال آیا زیبنده است که ما هر از چند گاه، یکی دیگر را اضافه کنیم به مقصران اسارت یا شهادت حاج‌احمد؟! یا درباره مقطع پایان جنگ، حرف‌های صرفا شعاری دور از واقعیت بزنیم و توهم بزنیم کی و کی و کی، چیزی را به امام تحمیل کردند! آن «جام زهر» شکایت امام از روزگار بود و الا امام، خود جام زهری کاری بود در کام فراعنه! لذا، هم مراقب شأن امام باشیم و هم مواظب تقوا! و این همه منازعات بعضا بیهوده و سیاه سیاسی را به ضمیر جبهه و زمین جنگ و سرزمین پاک و مطهر ۸ سال دفاع‌مقدس نکشانیم! «به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان» زیارت باشکوه و دشمن‌شکن اربعین، تنها یکی از ثمرات خون شهدای کربلای ۴ است! ثمره دیگرش اینکه حاج‌قاسم در روز روشن و در اوج محبوبیت نزد همه ملل منطقه، قدم به خاک عراق می‌گذارد و رئیس‌جمهور آمریکا در شب تاریک و در نهایت خفت! مثل دزدها! و بی‌شخصیت‌ها! آری! خون شهدای کربلای ۴ نه‌تنها درخت پربار کربلای ۵ را آبیاری کرد که حتی ما را به خود کربلا رساند! و به نانو! و به موشک! و به سلول‌های بنیادی! و به هسته‌ای! و به این اقتدار عظیم که جمهوری اسلامی تعیین‌کننده نقشه منطقه باشد! BBC غلط کرده بخواهد خون جوان کربلای ۴ را بی‌ثمر بخواند! اگر بی‌ثمر بود، امروز قاسم سلیمانی، مرده بود! سردار ما اما یک «شهید زنده» است؛ با یک زندگی سراسر کربلایی! مسائل روزهای اخیر، یک نکته را بسی بیش از پیش ثابت کرد! این برگه‌های کوچک دست حضرت آقا هنگام سخنرانی، پیامی همتراز پیام چفیه همیشه همراه ایشان دارد؛ «خطیب هم که باشی، اول باید فکر کنی و بعد سخن بگویی»! عصر امروز، جنگ جمله‌هاست! نبرد کلمه‌ها! و ما باید یک حرف را ۱۰ بار مزه‌مزه کنیم و بعد توئیت کنیم! حکم ژورنالیسم این است که باز از شهدا بنویسم! گمانم حکم خدا نیز همین باشد! مصونیت امروز ما مدیون ۸ سال دفاع‌مقدس شهداست! امنیت ما نان از خون شهدا می‌خورد! دشمن، خوب تشخیص داده که کجا را بزند لیکن امروز دی ۶۵ نیست که بسته باشد دست کربلای چهاری‌ها! خدا باز کرده بال پرستو را! و به او حیات مجدد داده! و او را روزی می‌دهد! کمک کنید ما را، هان ‌ای شهیدان! امروز، دست ما بسته است و دست شما باز! دعا کنید ما را! دعای شما کربلای چهاری‌ها و پنجی‌ها بود که راه کربلا را بر ما گشود! و الا ما عدد اربعین نبودیم! ما کجا و «زینب» کجا؟! شهادت شما باعث زیارت ما شد! ما این چیزها را خوب می‌دانیم! ما باخبریم از عمق گرفتاری‌های خود! ما زمین‌خوردگانیم! با دل‌هایی مالامال از آلودگی! خود می‌دانیم! ما را اما هنوز هم عشق به شما، در این مسیر نگه داشته! چه بیت‌المقدسی باشید و چه والفجری؛ چه کربلای چهاری و چه کربلای پنجی؛ والله دل‌مان تنگ است برای‌تان! و اگر از حال ما خواسته باشید، هیچ حال‌مان خوب نیست! همه‌اش فکر می‌کنیم شما برمی‌گردید! همه‌اش فکر می‌کنیم باز هم می‌بینیم خنده‌های خرازی را! و گریه‌های صیاد را موسم قنوت! باور کنید ما محزون‌تر از ساختمان‌های دوکوهه‌ایم! و مغموم‌تر از پادگان حمید! باور کنید به شما محتاجیم! آخرش هم آسمان شد سهم شما، از بس که چشم‌تان به خدا بود! کو شهرداری که نامش باکری بود؟! کو نماینده‌ای که نامش چمران بود؟! کو پیرمرد نترس سه‌راهی شهادت؟! کجا رفتند برادران دستواره؟! ببینید! این دست نیاز ماست که به سوی شما دراز شده! در قعر چاهیم و از روی چون ماه‌تان متوقع دستگیری! می‌شنوید آیا صدای ما را؟! شگفتا! شکست را ما خوردیم و زدند به نام کربلای چهاری‌ها! والله واقعیت جنگ، همین زندگی ماست! روزگار شیرین جنگ کجا و این جنگ تلخ روزگار کجا؟! نوشتم؛ «و اگر از حال ما خواسته باشید، هیچ حال‌مان خوب نیست!» حتی نشد یک دل سیر، بغل‌تان کنیم! چطور زنده مانده‌ایم این همه؟! چطور نمرده‌ایم از دوری‌تان؟! نوشتم؛ همه را نوشتم! و حتی این را هم نوشتم که «این هم نوعی بین‌الحرمین است»! یک حرم، حرم بغض و یک حرم، حرم اشک! این هم سهم ما از عشق! گفت: «شبی خیال تو گفتم، ببینم اندر خواب؛ ولی ز فکر تو خواب آیدم؟ خیال است این!»

ارسال شده در صفحه اصلی | ۵ دیدگاه

#از_یک_تا_چهل_میلیون_بشمار

وطن امروز ۹ دی ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، یازده، دوازده، سیزده، چهارده، پانزده، شانزده، هفده، هجده، نوزده، بیست، بیست و یک، بیست و دو، بیست و سه، بیست و چهار، بیست و پنج، بیست و شش، بیست و هفت، بیست و هشت، بیست و نه، سی، سی و یک، سی و دو، سی و سه، سی و چهار، سی و پنج، سی و شش، سی و هفت، سی و هشت، سی و نه، چهل، چهل و یک، چهل و دو، چهل و سه، چهل و چهار، چهل و پنج، چهل و شش، چهل و هفت، چهل و هشت، چهل و نه، پنجاه، پنجاه و یک، پنجاه و دو، پنجاه و سه، پنجاه و چهار، پنجاه و پنج، پنجاه و شش، پنجاه و هفت، پنجاه و هشت، پنجاه و نه، شصت، شصت و یک، شصت و دو، شصت و سه، شصت و چهار، شصت و پنج، شصت و شش، شصت و هفت، شصت و هشت، شصت و نه، هفتاد، هفتاد و یک، هفتاد و دو، هفتاد و سه، هفتاد و چهار، هفتاد و پنج، هفتاد و شش، هفتاد و هفت، هفتاد و هشت، هفتاد و نه، هشتاد، هشتاد و یک، هشتاد و دو، هشتاد و سه، هشتاد و چهار، هشتاد و پنج، هشتاد و شش، هشتاد و هفت، هشتاد و هشت، هشتاد و نه، نود، نود و یک، نود و دو، نود و سه، نود و چهار، نود و پنج، نود و شش، نود و هفت، نود و هشت، نود و نه، صد، صد و یک، صد و دو، صد و سه، صد و چهار، صد و پنج، صد و شش، صد و هفت، صد و هشت، صد و نه، صد و ده، صد و یازده، صد و دوازده، صد و سیزده، صد و چهارده، صد و پانزده، صد و شانزده، صد و هفده، صد و هجده، صد و‌ نوزده، صد و بیست، صد و بیست و یک، صد و‌ بیست و دو، صد و بیست و سه، صد و بیست و چهار، صد و بیست و پنج، صد و بیست و شش، صد و بیست و هفت، صد و بیست و هشت، صد و بیست و نه، صد و سی، صد و سی و یک، صد و سی و دو، صد و سی و سه، صد و سی و چهار، صد و سی و پنج، صد و سی و شش، صد و سی و هفت، صد و سی و هشت، صد و سی و نه، چهل… سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و یک، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و دو، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و سه، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و چهار، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و پنج، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و شش، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و هفت، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و هشت، سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه، چهل میلیون! خدایی خسته شدیم! من نویسنده از نوشتن این همه عدد و شمای خواننده از خواندن‌شان! تازه این فقط ۱۵۰ عدد از ۴۰ میلیون عدد بود! چیزی نشمردیم! بله! ما چیزی نشمردیم اما سال ۸۸ امنای همین مردم در مسجد و مدرسه و بازار و کوی و برزن، قریب ۴۰ میلیون عدد یعنی حدود ۴۰ میلیون رأی، شمارش کردند! کار آسانی است؟! کار ساده‌ای است؟! ای بسا زن و مرد که چند شبانه‌روز، خواب خوش را بر خود حرام کردند تا هم رأی آن دخترک بالاشهرنشین رأی‌دهنده در حسینیه ارشاد، شمارش شود و هم رأی آن پیرزن چادرگل‌منگلی ساکن در کویر مزینان! و صدالبته ایران، تنها شمال‌شهر تهران نیست! که «همه جای ایران، سرای من است!» شگفتا! هنوز جماعت کثیری از این ۴۰ میلیون در صف صندوق آرا بودند، بلکه نوبت‌شان شود و رأی خود را بدهند که نامزد نامرد در خلال یک گفت‌وگوی رسانه‌ای، خود را برنده انتخابات نامید! یعنی دبه درآوردن از همان روز اول! اینکه هنوز بسیاری از ۴۰ میلیون، در محل اخذ رأی باشند و هنوز چند ساعت مانده به پایان رأی‌گیری، تو ناگهان بیایی و خود را فرد پیروز انتخابات بخوانی! و شاخ و شانه بکشی؛ هم علیه نظام، هم علیه ساز و کار انتخابات و هم علیه همه این ۴۰ میلیون! از قضا همین است دیکتاتوری! و همین است خود را بالاتر از قانون دیدن! و همین است تمرد و طغیان و فتنه! تو وقتی وسط انتخابات و در شرایطی که هنوز چند میلیون از ۴۰ میلیون در صف رأی‌گیری هستند، می‌آیی و آن خوراک را برای دشمن فراهم می‌کنی، حتی حرمت رأی‌دهندگان به خودت را هم لکه‌دار کرده‌ای! و علنا و عملا ثابت کردی که لایق کاندیداشدن در انتخابات نبودی! عناصری که تو را و توهم تو را و تقلب تو را و دروغ تو را باد کردند نیز! بعضی‌شان بارها و بارها با همین ساز و کار- دقیقا با همین ساز و کار!- نماینده و بلکه رئیس مجلس و حتی رئیس جمهور شدند اما امان از آن روز که انتخابات را تنها به شرط فتح خود قبول کنی! و مردم تا آنجا برایت عزیز باشند که رأی‌شان، تو یا نامزد مدنظر جنابعالی باشد! و الا حاضری بزنی زیر میز! و تکرار کنی یا تَکرار کنی مرتب، خباثت خود را! و در آشکارترین وقاحت و بدترین سوءاستفاده از لطف و رواداری نظام، مردم را دعوت کنی به شرکت در همان انتخاباتی که ۸۸ آن بلا را آوردی سرش! و سر همه آن ۴۰ میلیون! والله جای نظام بودم، اقلا این جریمه را برایت در نظر می‌گرفتم که از یک تا ۴۰ میلیون، بی‌وقفه بشمری! هم توی تَکراری و هم دوستان مکررتر از خودت! یکی از یکی واقعا می‌خواهم بگویم؛ وقیح‌تر! ما حساب کردیم که اگر بخواهی از یک تا ۴۰ میلیون را در روزنامه چاپ کنی، می‌شود بالغ بر ۵۰ و بلکه ۶۰ و شاید حتی ۷۰ هزار صفحه روزنامه! اصلا مگر قابل محاسبه است! عدد «یک» را راحت می‌شود تایپ کرد لیکن «سی و نه میلیون و نهصد و نود و نه هزار و نهصد و نود و نه» خودش کلی عدد و کلمه است! و عدد قبلش نیز! و قبلی‌ها نیز! حیف که اولا ناظر بر حفظ محیط‌زیست، در بحران کاغذ به‌سر می‌بریم و ثانیا به‌شدت گران است همین کاغذ موجود در بازار و الا واقعا قصد داشتیم که امروز در سالگرد ۹ دی ۸۸ که فی‌الواقع پاسداشت همه آن ۴۰ میلیون رأی بود، اینگونه پاسداری کنیم از آن حماسه ملی که کل شماره امروز بشود نوشتن همه اعداد از میان یک تا ۴۰ میلیون! هر چند هزار صفحه که می‌خواهد بشود! بلکه متوهمین، متنبه می‌شدند که چقدر کار زشت‌شان بزرگ بود! آری! پای همه این اعداد و همه این آرا، خون مقدس شهیدان ریخته شده! اشتباه است اگر فکر کنیم خون شهدا، تنها برای حفظ خاک بوده یا حفظ اسلام! آن قطرات سرخ، یکی هم برای این ریخته شد که ما همیشه انتخابات داشته باشیم! در امن و امان! که هم موافق بیاید رأی بدهد و هم مخالف! هم شمال‌شهری و هم جنوب‌شهری! همه! از روستایی گرفته تا آن سرباز لب مرز! حتی هموطنان‌مان در خارج! آیا آسوده است صندوق رأی را به همه واجدین شرایط رأی رساندن؟! و حتی رساندنش به همه آن آبادی‌ها که تنها چند کیلومتر فاصله دارند با نقطه صفر مرزی! و بعد هم کار طاقت‌فرسای شمارش! آنهم با دست جماعتی از همین مردم! کجا وزارت کشور یا شورای نگهبان، این همه کارمند دارند که از پس شمارش همه اعداد آن حماسه ۴۰ میلیونی برآیند؟! معلوم است که امنای خود مردم باید بیایند وسط! معلمان! فرهنگیان! خوش‌نامان! بعد تو بیایی و هنوز انتخابات تمام نشده، پرده برداری از اوج خباثتت! و هیچ هم راضی نشوی از راه قانون بروی! و مدام عِده و عُده به رخ نظام بکشی! و مردم را بیندازی به جان هم! و حماسه را فروبکاهی در حادثه! و بلکه فتنه و آبروبری! و کام‌های شیرین را تلخ کنی! که چی؟! که برنده انتخابات منم! و ۱۳ از ۲۴ بزرگ‌تر است! حتی وقتی که هنوز مردم در صف رأی هستند! و یا آن متوهم بیچاره که آرایش حتی از آرای باطله هم کمتر بود! و آن وقت بنازم معرفت مرحوم هاشمی را که نه‌تنها آن نامه عاری از ادب را نوشت که بارها خواهان ابطال انتخابات شد! ابطال ۴۰ میلیون رأی! و ۴۰ میلیون عدد! که من همین جا دعوت می‌کنم از اهالی مطبوعات که حساب کنند دقیقا چند صفحه روزنامه می‌شود! حتی حسابش هم به این راحتی‌ها نیست! تو آن وقت مدعی شوی که چون با فلانی حال نمی‌کنم، پس ابطال انتخابات! ببخشید! مگر ما ۹۲ و ۹۶ مثلا خیلی حال می‌کردیم با نامزد پیروز آن ۲ سال؟! الحمدلله تخلف هم اقلا در ۹۶ کم نبود! رئیسی اما راه قانون رفت! قالیباف هم ۴ سال پیشش! و همه کسانی که رأی داده بودند به این ۲ نفر! پس حرف غلط یا اصلا دروغ هیچ نامزدی در ایام تبلیغات، مجوز یورش به قانون نمی‌شود! «با فلانی حال نمی‌کنیم» هم! خوب یا بد، اکثریت مطلق یا شکننده مردم در ۹۲ و ۹۶ به آقای روحانی رأی دادند و نظام، هر ۲ بار هم رأی ایشان را خواند! و مگر ۲ بار رأی خود مرحوم هاشمی را نخواند؟! و مگر باز ۲ بار رأی رئیس‌جمهور بعدی را نخواند؟! آیا آقای «خ» با ساز و کار انتخابات در کشور افغانستان یا گینه یا اصلا بگو فرانسه، برای ۲ مرتبه رئیس قوه مجریه شد؟! طرفه حکایت اینجاست که امروزه‌روز، باز این نظام مظلوم جمهوری اسلامی است که از قانونی بودن و لزوم ادامه دوره دوم ریاست‌جمهوری آقای روحانی دفاع می‌کند، حتی در برابر کسانی که از رأی‌دادن به شیخ سرخه‌ای پشیمان شده‌اند و عوض تلنگر به رأی خود، از نظام گله می‌کنند که چرا این است اوضاع؟! اوضاع، هر چی هست؛ آقای روحانی رئیس‌جمهور قانونی است و رأی خود مردم! ۸۸ هم فرد پیروز، قانونی بود! و دفاع آن روزهای خامنه‌ای از قانون بود! مثل الان! رأی مردم، بازیچه دست فتنه‌گران نیست که روزی عزیز باشد و روزی ذلیل! در معروف‌ترین آدینه ۸۸ رهبر معظم انقلاب، اگرچه در مواردی اعلام کردند که نظر رئیس‌جمهور وقت به نظرشان نزدیک‌تر است لیکن در موارد متعددی علیه نظر فرد موردنظر سخن گفتند! و فی‌المثل فرمودند که نباید گناه آقازاده‌ها را پای خود آقایان نوشت! و شهادت دادند به پاک‌دستی شخص مرحوم هاشمی! با این همه اما زیر بار بدعت ابطال انتخابات نرفتند! و به نامه سرگشاده، وقعی ننهادند! خامنه‌ای، همان خامنه‌ای است! عوضی‌ها توهم نزنند رهبر ما عوض شده! خامنه‌ای در دوم خرداد و همه آن انتخابات‌های بعد، هم پای کل آرا ایستاد و هم پای فرد پیروز! مکرر در سال ۸۸ و حتی ۸۹ دعوت کردند حضرت آقا که اگر کسی بر فرض، اعتراضی هم دارد، از راه قانون برود لیکن جماعت با این شعار، خیلی خوب خودشان را لو دادند: «انتخابات، بهانه است؛ اصل نظام نشانه است!» اصل همان نظام که هم پای رأی مردم به هاشمی ایستاد و هم الی‌آخر! اصل همان نظام که زمینه‌ساز حماسه ۴۰ میلیونی شد! اصل همان نظام که حتی از مخالف هم دعوت به شرکت در انتخابات می‌کند! این یک روحیه و منش و روش است؛ یکی هم آن است که فتنه‌گران در ۸۸ کردند! و بعدها خودشان گفتند که «تقلب، اسم رمز آشوب بود!» بله! این اعتراف اما آیا تحریم‌هایی که فتنه باعثش شد را هم قادر است لغو کند؟! و آیا قادر است جان مجدد ببخشد به شهدایی چون «غلام‌کبیری» و «ذوالعلی»؟! چه می‌نویسم که حتی خون آن ۳ کشته کهریزک هم در اصل پای کسانی است که ادعای دروغ «تقلب» برای‌شان، هیچ نبود الا «اسم رمز آشوب»! القصه! اوج مهر و مهربانی نظام ما را ببین که از آن جماعت متقلب، بعضی شدند وکیل و برخی وزیر و حداقل یکی هم چند صباحی شهردار شد! آن وقت جمهوری اسلامی باید درباره موضوعاتی چون «حقوق بشر» شرمنده فرانسه باشد! حتی شرمنده ترکیه اردوغان که دیدیم چه کرد با آشوب‌گران! دیروز هم این را نوشتم؛ یکی آن بالا هست اما که هوای ما را داشته باشد! و او بود که از قطره‌های هیچ، اقیانوس ۹ دی ساخت! ۹ دی همان روزی بود که مردم، یک‌یک آن ۴۰ میلیون عدد را شمردند! و سینه سپر کردند برای همه آن اوراق الحق بهادار! و اعلام کردند؛ جمهوری اسلامی در راه حفاظت از آن ۴۰ میلیون عدد و رأی، هرگز تنها نیست! و کاملا اتکا دارد به ملتش! آری! ما ملت جمهوری اسلامی هستیم! ملت نستوه ایران! رأی ما سوای بیعت ماست! ما شاید روزی از رأی به این و آن، نادم شویم اما پای بیعت‌مان با نظام هستیم! ۹ دی لیلة‌القدر دفاع از مردمسالاری دینی بود! و اینکه داعیه‌داران ابطال انتخابات، هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند! حتی اگر هیلاری کلینتون و باراک اوباما پشت‌شان باشند! آن روزها ما متکی به خدا بودیم و این روزها هم! آن روزها هنوز حججی زنده بود! و هنوز حتی احمدی‌روشن زنده بود! زیاد بودند از تبار آسمانی‌ها در یوم‌الله ۹ دی! گویی همه شهدا بودند! همه بچه‌های دوکوهه و مهران و بازی‌دراز و فکه و شلمچه! اجنبی شرط بسته بود روی تنهایی علی اما معلوم شد که «ما اهل کوفه نیستیم»! لذا نه رهبرمان تنها ماند و نه آن ۴۰ میلیون رأی! اگر ۹ دی نبود، ای بسا ما دیگر نمی‌توانستیم انتخاباتی برگزار کنیم! ۹ دی، مهر ختامی بود بر پیشانی چرک مدعیان ابطال انتخابات! ۹ دی، اتمام حجت بود! باز هم اگر دشمن در این مرز و بوم، فتنه کند، پاسخش از همان جنس ۹ دی است! حدودا ۱۰ سال گذشت! روز ۹ دی ۸۸ ما در این فکر بودیم که ان‌شاءالله کربلای ۵ بماند اما خدا راهپیمایی ما را تا خود کربلا امتداد داد! از آن جماعت، یکی شد احمدی‌روشن و دیگری حججی! دشمن اما هنوز درگیر مکان دقیق نارنجک حسین فهمیده است! گمانم به تانک نزد! زد به مخت! آری! زد به مخت که این همه عقبی از روزگار! ۸۸ هفته‌ای نبود که هفته بعدش روز سقوط جمهوری اسلامی نباشد اما اوباما در خواب هم نمی‌دید که قریب ۱۰ سال بعد، ما در سوریه باشیم و آمریکا در انزوا! آقای اوباما! ژنرال سلیمانی چطوری می‌رود عراق و ترامپ چطوری؟! خانم کلینتون! چقدر رجز خواندی برای ما ۹ سال پیش! فردای ۹ دی، خوب یادم هست که مصاحبه کردی و گفتی؛ «قبول نیست! این یک راهپیمایی حکومتی است!» و من جوابت را اینگونه دادم؛ «تا وقتی حاکم، علی است، همه راهپیمایی‌های ما حکومتی است!» من الان هم بر همان موضع قبلی هستم! تو اما کجایی؟! دنیا امثال مرا به قاسم سلیمانی می‌شناسد و تو را به مادری داعش! عالی مچ فرزندانت را خواباند، سردار ما! عالی مچ کاخ سفید را خواباند یوم‌الله ۹ دی ما! چشم‌بسته غیب گفتی! و چقدر هم درست! بله! یک راهپیمایی حکومتی بود ۹ دی! و قدرمسلم، کاخ روسیاه سفید، باز هم از کلمه‌کلمه «بیت رهبری» سیلی خواهد خورد! ما فرار آمریکا از تمام این دنیا را هم خواهم دید! فرار از شام، استعاره بود! ما مرگ آمریکا را خواهیم دید! گفته بودیم ۹ دی، فراوان که «مرگ بر آمریکا»!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶ دیدگاه