محکوم می کنم. محکوم می کنیم. محکوم می کنند. این روزها همه دارند به جای ناهار و شام، فعل، صرف می کنند و به جای محاکمه، محکوم می کنند. فعل محکوم کردن. سران فتنه را محکوم می کنند. من تو او ما شما ایشان، جملگی داریم محکوم می کنیم. امروز اخبار نشان داد که آقای فلانی هم سران فتنه را محکوم کرده اند. دیروز هم آقای ساکت سران فتنه را محکوم کردند. اینطور که دارد پیش می رود، فردا هم بعید نیست خاتمی سران فتنه را محکوم کند. پس فردا هم لابد موسوی و کروبی سران فتنه را محکوم می کنند و فائزه و مهدی هاشمی، آقازاده ها را. چقدر خوب! به زودی آمریکا و اسرائیل هم استکبار جهانی را محکوم می کنند. هیلاری کلینتون هم دخالت در امور دیگر کشورها را محکوم می کند. فعلا که مد روز محکوم کردن است. همه دارند محکوم می کنند. عمرسعد بی عقل بود که شمر را محکوم نکرد. یزید بی عقل بود که حرمله را محکوم نکرد. ابن ملجم حیف که زود به درک رسید. او هم اگر بود قطام را محکوم می کرد. چقدر خوب! فرعون دارد نمرود را محکوم می کند و چنگیز، اسکندر را. اینطور که این روزها عده ای برای محکوم کردن سران فتنه دور برداشته اند، من که گمانم سران فتنه آقایان اسی سگ دست بودند و علی قالپاق. ای داد بیداد. کاش قوه قضائیه به جای محکوم کردن سران فتنه، سران فتنه را محاکمه می کرد. ما در ۹ دی نوشتیم محاکمه، خوانده شد محکوم کردن. نوشتیم اعدام، خوانده شد محکوم کردن. نوشتیم قصاص، خوانده شد محکوم کردن. کاش جوانمردی پیدا شود و خود این محکوم کردن لوس و بی مزه را محکوم کند. امروز آملی لاریجانی فرمودند قوه قضاییه سران فتنه را تعقیب می کند. لطفا در این تعقیب و گریز، مراقب شیخ بیسواد باشید!
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
سلام بر حسین*
من اما از هیچ محکوم کردنی به اندازه ی محکوم کردن هاشمی لجم نگرفت.خوارج اگر الان بودند مطمئنا حیران منافقین زمان ما می ماندند که یاللعجب ما هم منافق بودیم و اینها هم منافقند.ما لااقل خودمان را محکوم نمی کردیم.
جعده هم اگر الان بودحتما عفت و فائزه را محکوم می کرد.
فعلا که دور ،دور محکوم کردن است تا محاکمه فاصله ی زیادی مانده است.
حسین قدیانی: البته ایشان محکوم نکردندها!
: عاشقتم!
این جوری که بویش می آید خبری از محاکمه نیست
به چه دلیل دقیقا نمی دانم
اما این را خیلی خوب می دانم که امام خامنه ای به کسی باج نمی دهد
در پایان بنده هم محکوم می کنم!
یا حق
سلام برادر
اول از همه این عکس تقدیم به شما:
داداش حسین و لب تاپ دوست داشتی اش:
http://www.irupload.ir/images/49125463733366047423.jpg
بروزم با مطلبی پیرامون اردو و منتظر حضور مجازی شما
اردوی فعالان سایبری در قم
http://amirsaalehi.blogfa.com/post-141.aspx
خیلی جالبه ها!
واقعا از وقتی جناب لاریجانی گفت ما سران فتنه را تعقیب میکنیم برام سوال پیش آمده که معنی تعقیب کردن چیست؟!
رفقا مگر موسوی و کروبی جائی رفتند که قرار بر تعقیب است؟؟؟!!!
جناب لاریجانی متهم ها را قاطی کردند!!!
آن شخصی که باید تعقیب شود آقازاده جانیِ لندن نشین است، سران فتنه همین نزدیکیها هستند؛ نیازی به تعقیب نیست، بروید زنگ خانه شان را بزنید و بازداشتشان کنید!!!
استغفر الله…
این محکوم کردن ها ریشه تاریخی داره.
همانطور که یزید،ابن زیاد رو محکوم کرد.
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک…
“ما محکوم کردن را محکوم می کنیم”
.
.
راستی، اشاره ای هم به شکستن طلسم توسط بعضی ها! بفرمایید- بعضی هایی که چشممان به جمال منحوسشان در رسانه تاریک شد، بعد از ماهها- در محکوم کردن حرف ندارند!!! انصافاً. حالا که دیدند، نه خیر، مردم دست بردار نیستند و قضیه جدی است یه تکانی به خودشان دادند. بخورد بر فرق سرشان… خواص بی بصیرت.
آقای قدیانی چرا محکوم کرد البته به درد ننه اش می خورد این محکوم کردن.
کیهان پنج شنبه صفحه ۱۴:
هاشمی رفسنجانی هم قانون شکنی های روز ۲۵ بهمن را محکوم کرد.هاشمی روز سه شنبه گفت :باید همه اقشار جامعه به قانون احترام بگذارندو هر اقدامی که با قانون مطابقت نداشته باشد ضربه زننده به مملکت و خود انسان وبه فتوای امام راحل حرام است.وی که با شبکه خبر مصاحبه می کرد ادامه داد:ما باید با درایت و وحدت کامل در برابر توطئه های قدرت های بیگانه متحد باشیم.
دیدید گفتم به درد ننه اش می خورد.تلویزیون هم نشان داد و من این حرف ها را از زبان نامبارک خودش هم شنیدم.
می خواستم جذب حداکثری اش کنم.نمی گذارید که…
حسین قدیانی: در متن خبر، خبری از محکوم کردن نیست اما هاشمی محکوم بکند و یا محکوم نکند، محکوم به تحمل این شعار است: “مبارک ایرانی/ اکبر رفسن جانی!
مبارک ایرانی/ اکبر رفسن جانی
مبارک ایرانی/ اکبر رفسن جانی
مبارک ایرانی/ اکبر رفسن جانی
فریاد مرگ بر هاشمی در حرم امام رضا(ع)
http://tir.pelakfa.com/post-72088.html
حاج حسین این بغلام تنهات نمی ذاریما بعدا محکوممون نکنی؟؟؟؟؟
“کاش جوانمردی پیدا شود و خود این محکوم کردن لوس و بی مزه را محکوم کند.”
الحمد لله که پیدا شد.
حسین قدیانی: درباره نظر قبلی شما امیدوارم خواهران محترم به این برادر خود حق بدهند.
حق یارتان
ایده های زیادی ازین دوره گرفتیم و بنا داریم با کمک دوستان به مرحله عمل برسانیم.
سلام حاجی
متن هات بازم حال اساسی داد تکی تک!
امروز قراره دوباره بیان بیرون؟ (بی شرف ها رو میگم!) آخه من یه چیزهایی شنیدم.
یا حق
“لطفا در این تعقیب و گریز، مراقب شیخ بیسواد باشید!” ممنون از شما.
ماهم قیام می کنیم
تونس، مصر، لیبی، بحرین ….. همه از ما یاد گرفتند وقیام کردند و بر ایادی ظلم شوریدند!
ما مگر پیشینه خودرا فراموش کرده ایم که میدان مبارزه را خالی کنیم!
ما فرزندان همان هایی هستیم که محمدرضا را از این کشور بیرون کردند!
حال زورمان نمی رسد که که این سر سلسله فتنه را اعدام کنیم!
بلی!
حرف درست را همین مردم می زنند! داداش حسین!
شاه نتوانست جلوی اینها را بگیرد!
حال شمای صدا و سیما سانسور میکنی!
حق هیچگاه خاموش نمی شود
* مبارک ایرانی هاشمی رفسنجانی *
فکر کنم قذافی هم از اینها یاد گرفته. یک دوست لیبیایی دارم که میگفت اعلام کرده به جمع اعتراض کننده ها در طرابلس خواهد پیوست.
به زودی آمریکا و اسرائیل هم استکبار جهانی را محکوم می کنند.(خنده)
ا
با سلام به حاج حسین قدیانی و تمام ستاره های حضرت ماه
http://fadaee.persiangig.com/milade%20payambar.jpg
فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو ماه آمد
دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد
دو موسی در دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان دو رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم
دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب الله احسانها دو بسم الله عنوانها
دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهانها
دو خالق را نماینده دو قران را سراینده
دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده
یکی را بر اولیا سادس یکی را بر انبیا خاتم
عید بر شما مبارک باد
مبارک ایرانی اکبر رفسن جانی…ایول ..بیخود نبود تو راهپیمابیی جمعه شعار می دادیم مرگ بر هاشمی…و یه عده بهمون نق می زدن که اینا که برگشتن بهشون اهانت نکنید!!!ولی ما یه عده بودیم که با تمام وجودمان مرگ بر هاشمی را فریاد می زدیم…پس کی قراره قوه ی قضاییه بشنوه این فریادها رو…و الا بند “میم” وصیت نامه حضرت امام رو خودمون با کمک ستاره ها عملی می کنیم….گفته باشیم…
سلام
این “محکوم کردن” داره تبدیل به اون واژه هایی می شه که لج آدم رو در میارن.
متن اونوری خیلی عالی بود هر کاری کردم نتونستم اونجا نظر بذارم.
راستی باتوم هاتون رو آماده کنید شاید امروز یه خبرایی شد.
یا علی
البته مبارک ایرانی در ادامه صحبتهایش هم افاضه فرمودند و گفتند که: الان زمان طرد نیست!!! و نباید به کسی توهین شود!!!
منظورشان از طرد، در مورد چه کسانی بوده؟ یا توهین نکردن را به چه منظور گفته؟
بازی جالبی ها! اونا تجمع می کنند و فرداش جماعتی محکوم
کی با کیه ؟ کی طرف کیه؟ کی باید محاکمه شه؟
کی کی بود من نبودم. فردا می گن سران فتنه با تغییر چهره فرار کردند
یاعلی
باتــــوم مقدسم جلا می خواهد
آماده رزم است و بلا می خواهد
بسم رب الشهدا و الصدیقین…
سلام داداش حسین
خدا قوت با اینکه این متنو تو قم خودت برامون خوندی اما باز خوندنش هم لجه آدمو در میاره هم اینکه ادمو به فکر میندازه که حضرت ماه چقدر تنهاست در میانه این هم خواص بی بصیرت
من همون ابعاد یک مترو نود و چهاریه هستم
عکسایه چزابه یادت هست؟؟
کف راهرو ۵ صبح بی خوابی به سرمون زده بود تو قم…
گرا دادم تا چهرمون یادت بیاد
خیلی آقایی داداش حسین
یاحق…باحق…تاحق
یک سوال از داداش حسین
تکلیف کتاب های جدیدتان چه شد؟ همه شان در نمایشگاه کتاب می آیند؟!!
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۳:۵۲
تعداد افراد آنلاین: ۳۹ نفر
ماشالله…
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــدائی داری…
من هم سران فتنه و فتنه گران را محکوم نموده و از خداوند منان طلب محاکمه شدن اینها را خواستارم!
ما جهنم رفتن محکوم می کنیم ها را محکوم می کنیم
داداش اینو نمایش ندین
من تو او ما شما ایشان، جملگی “”داری”” محکوم می کنیم.
من تو او ما شما ایشان، جملگی “”داریم”” محکوم می کنیم.
فکر کنم اشتباه تایپی باشه
دارن برنامه ریزی میکنن اگه بشه یه کم بت شکنی کنن و مرگ بر هاشمی رو بیشتر به سر زبون مردم بندازن..ایشالا که بتونن.
…….
من فکر میکنم فردا پس فردا موسوی قوه قضاییه رو به جه خاطر اعدام نکردن سران فتنه محکوم میکنه…
………………
از فتنه آخرالزمان نگران نباشید زیرا این فتنهها سبب میشود که انسانهای دو چهره رسوا شوند و دود فتنه در چشم فتنهگران رفته و آنها در آتشی که برپا کردهاند از بین بروند.پیامبر اکرم (ص)/
عیدتون مبارک.
چه خبر از جنبش بی شرفها؟!!!!!!!!!!!!
فا….. هاشمی (ببینید خودمو هم سانسور کردمها) هم که پوزه اش به خاک مالیده شده!!!!
یاح یاح یاح 🙂
خاک تو سر بی شرفائی که فکر میکنن میتونن با جمهوری اسلامی ما در بیافتن!!!
رفقا عیدتون مبارک…
ماشاالله آقا سید حسابی حرفه ای کامنت گذاشته اند در این مورد ها…
🙂
(عجب جمله ای شد!!!)
من الان خونسردِ خونسرد و بسیار آرامم.
ولی نمی توانم نظرات متن اونور را باااااااااااز کنم…
🙁
در ستاد اغتشاش چه گذشت
در این جلسه قرار شده با بودجه مصوب در جنوب تهران منطقه ای را ایجاد کنند تا اغتشاش گران بتوانند به راحتی سطل های زباله را آتش بزنند
سخنگوی ستاد اعلام کرد در صورت افزایش بودجه ماکت شهر نیز ایجاد می شود تا بر هیجان اغتشاش افزوده شود
همچنین نماینده آموزش و پرورش گفت که ممکن است به زودی دانش آموزان ابتدایی به اینجا آورده شوند تا در سنین بالا دچار کمبود هیجان نشوند
جانشین شهردار هم افزود که با چند شرکت اروپایی! قرارداد امضاء کرده ایم و تا ۵ روز دیگر اولین محموله سطل های زباله وارد کشور می شود
وی گفت با مونتاژ این سطل ها در کشور برای ۱۰۰۰ جوان اشتغال ایجاد می شود
این سطل ها دیر سوز بوده و مخصوص اغتشاشات می باشد
مشاور ۱۲ سازمان اتوبوسرانی اعلام کرد وسیله ایاب ذهاب اغتشاش گران گرامی به این منطقه پوشش داده شده و به زودی خط آزادی – اغتشاش دایر می گردد
ورودی این مجموعه صفر ریال بوده و هزینه های آن از پول هایی که قرار بوده برای ترمیم خیابان ها ناشی از اغتشاش استفاده شود تامین می گردد
امیداوریم جلبک ها این اقدام دولت خدمت گزار را به فال نیک بگیرند
گفتی ق.ق گفته در تعقیب سران فتنه هستند ما یاد در تعقیب جو افتادیم……
سلام بر حسین (ع)
خسته نباشی داداش حسین، امام حسین پشت و پناهت
سلام
بهترین زمان محاکمه همون نه ده پارسال بود که تنور داغ بود، ولی با مسامحه ای که آقایون ق.ق انجام دادند الان این طلحه و زبیر اونقدر بی حیا شده اند که علنا همه چیز رو زیر سوال بردن،
آقای لاریجانی چرا؟ چرا این قدر فقط دنبال محکوم کردن هستید، واقعا چرا این قدر خون به دل مردم میکنید، اون (…. ها) هرچی دلشون میخواد میگن حالا شما به فکر تعقیب و گریز هستید، به ولله که ما از حقی که به گردن شما داریم نمی گذریم اگه هرچه سریعتر اون (… ها) رو اعدام نکنید، اینجا سید علی وظیفه خودش رو به عنوان مسئول به خوبی انجام داده که بحران رو مدیریت کرده و لی این قدر دست دست کردن شما در جایگاهتون تنها داره به قیمت خون جوانان مملکت و اینهمه ضرر مالی برای همشهریامون تموم میشه،
دوباره تکرار میکنم :
به ولله که ما از حقی که به گردن شما داریم نمی گذریم اگه هرچه سریعتر اون (… ها) رو اعدام نکنید.
فوق العاده بود. جانا سخن از زبان ما میگویی