به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
با کمال افتخار اول….
سلام
می خوانیم
خصوصی
خط هفتم
همان نسبت “بقیع” به مدینه را دارد.
قبل از خواندن ابتدا عرض ادب و احترام
خیلی عالی بود. خیلی
ممنون از شما
آیا تو چقدر از علی بغض داری، و برای چه، که کینه ات از علی، دامن بدیهیاتی چون اسلام آوردن ابوطالب را هم گرفته است؟ و گیرم از بی شعوری ات علی را ولی الله نمی دانی، چه کار داری با اسلام پدرش؟ ابوطالب اسلام نیاورده باشد، لابد تو هم می شوی کلید دار خانه خدا؟ علی را ولی الله می دانستی، که ساعت مکه را بلندتر از ساحت کعبه نمی ساختی؟ مشکل داری تو لابد که احترام برای مزار خدیجه و زائر مزار همسر پیامبر را نگه نمی داری. اول زائر مزار ابوطالب و خدیجه و عبدالمطلب و عبد مناف رسول خدا بود. به کدام حق بر خلاف سنت رسول خدا بسته ای باب این بهشت زهرا را؟ و نه فقط بر شیعه، که بر اهل سنت؟ برادران اهل سنت، کی و کجا به تو چنین مجوزی داده اند؟ کی و کجا به عقده شوم وهابیت، اجازه داده اند، کلیددار عقایدشان باشد؟ آیا جز این بود که پیامبر خود خدیجه را کفن و دفن کرد؟ این را که خود نیز در کتب روایی تان اعتراف کرده اید. بی مهری به خدیجه، کجای سنت پیامبر است؟ حالا همه شده اند همسر رسول خدا و احترام شان واجب، الا خدیجه؟ و چون مادر فاطمه است؟ و لابد به این جرم که مادر خانم علی است؟ و باز هم رد پای بغض علی؟ نه فقط اف بر شما، که صدها بار تف و لعنت و نفرین بر شما.
احسنت احسنت / لعنت بر عقده ای های وهابیت .
ارادتمند این بصیرت شما
عقب مانده ها (گفت و شنود)
گفت : یک مجله آمریکایی مهدی کروبی را به عنوان یکی از ۱۰۰ متفکر جهان! معرفی کرده است!
گفتم: «وارونه نهند نام زنگی، کافور»، همین مجله سال گذشته هم زهرا رهنورد را به عنوان یکی از ۱۰۰ متفکر جهان!! معرفی کرده بود.
گفت: ولی بعد از معرفی زهرا رهنورد، جامعه نخبگان آمریکایی اعتراض کردند که چرا ارزش علم و تفکر را پائین آورده اید و مدیرمجله اعتراف کرد که در انتخاب زهرا رهنورد مسائل علمی مطرح نبوده بلکه فقط حمایت از موسوی مورد نظر بوده است.
گفتم: یارو یک پیامک دریافت کرد که خطاب به او نوشته شده بود؛ «سال قبل بر شما مبارک باد. با دیدن این پیامک از خوشحالی قند توی دلش آب شد اما وقتی به ادامه آن نگاه کرد، حسابی قاط زد، نوشته بود «فرستنده؛ سازمان حمایت از عقب مانده ها»!
سلام هر وقت دلم میگیره میام اینجا آروم میشم واقعا اسمش برازندشه.
سلام بر حسین*
یعنی اگر ما هم برویم حج, با همین معرفت زیارت می کنیم؟؟؟
اینجا رو ببینید:””دیروز،امروز،فردا” از اول محرم”
http://iusnews.ir/?pageid=119572&
سلام علیکم!
حجکم مقبول و سعیکم مشکور
و
التماس دعا
با سلام. فقط می توانم بگویم عالی بود واشک را مهمان چشمانمان کرد.انشاء الله صاحبمان می اید و آن وقت….. برای ظهورحضرتش صلوات.
“حالا همه شده اند همسر رسول خدا و احترام شان واجب، الا خدیجه؟
و چون مادر فاطمه است؟
و لابد به این جرم که مادر خانم علی است؟
و باز هم رد پای بغض علی؟
نه فقط اف بر شما، که صدها بار تف و لعنت و نفرین بر شما.”
سلام
محشره….
۱۷ روز تا عاشورا
خدایا وعده ما آن دنیا. می خواهم…می خواهم صورت این وهابیون ملعون را آن دنیا ببینم و تف بر صورتشان کنم!
شرم ندارند از رسول خدا؟!
۱۷ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسین زهرا…..
خیلی عالی بود…
سلام علیکم (رازی دارد این ها)
صبحتان به خیر
با اجازه مبصر
ساعت ۳ و ۵۶ دقیق صبح(یک ساعت قبل از اذان شهر ما)
بازدید امروز: ۴۷۷
بازدید دیروز: ۳۳۸۲
افراد آنلاین: ۲
.
.
چه خلوت دلچسبی
و اما متن
اینجا ما شیعه نیز گناه مان بسی سنگین است. نمی شناسیم آنطور که باید خدیجه را……
کسی را که تا آخر عمر هر وقت اسمش برده می شد پیامبر(ص) اشک در چممش حلقه می زد و هیچکس نتوانست جایش را در دل پیامبر بگیرد و……
وبه گفته پیامبر (ص) زمانی ایمان آورد که دیگران تکذیب کردند. زمانی یاری کرد که دیگران دست از یاری برداشته بودند و…..
روز آخر به پامبر گفت: خواهشی دارم . چند دقیقه ای مرا با زهرا تنها بگذرید تا از طریق او بگویم
– زهرا جان به پدرت بگو کفن مرا از لباس خودش قرار دهد
با آن همه ایثار
از خواهشی به این کوچکی هم حیا داشت، ام المومنین جانم به فدایش باد
.
.
باز هم چه خلوت دلچسبی
به به آن یک نفر هم رفت بخوابد
حالا
آنلاین فقط من
ساعت ۴ صبح
در خلوتی شبانه
با دلبری یگانه
یارب مرا فزون ده
توای زاهدانه
..
دلم تنگ قطعه شهدای گمنام بهشت زهراست
یا زهرا
سلام لوگوی سایتتان را در وبم ببینید اگر مورد قبول واقع شد بگویید تا برایتان بفرستم
البته لینک آدرستان در لوگو آنهم در بلاگفا با توجه به خصومتی که بلاگفا با شما دارد مقدور نیست اما برای سایر سایتها و وبلگها مؤثر است
تقوای زاهدانه- پیامبر-چشمش-غلط های کامنت های قبلی
شرمنده مبصر
گمانم آخر اینجا دچار ناتوانی آموخته شده در درس دیکته بشوم من
دلم سوخت و آتش زبانه کشید
وحال که قدر فاطمه شناخته نشد، بگذار قبرش نیز ناشناخته بماند!
سوختم تا یک سر مویی نسوزد از علی
تا بماند رهبرم، من بی مهابا سوختم
سلام احوالتون
۷ روز تا محرم الحسین ۱۷ روز تا عاشورا ۳۱ روز تا ۹ دی
یا ثارالله …
سلام و عرض ادب خدمت حاج آقای قدیانی و سید احمد بزرگوار
.
قبول باشه
نه فقط اف بر شما، که صدها بار تف و لعنت و نفرین بر شما.
لعنت بر وهابیت
لعنت بر دشمن علی
لعن علی عدوک یاعلی
اولی و دومی و سومی
با کمال تاسف چند دقیقه پیش دو نفر از دانشمندان هسته ای ایران دکتر عباسی و دکتر شهریاری از اساتید دانشگاه شهید بهشتی به دست منافقین و ایادی مزدور ترور شدند.
http://www.jahannews.com/vdcgw39qwak9tx4.rpra.html
*** شکر خدا که در پناه حسینم … عالم از این خوبتر پناه ندارم***
۱۷ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسین
واویلا حسین
“… انبوهی کبوتر می بینی که به اندوه نشسته اند…”
“و آیا کبوتر دلش را به مردم خوش می کند یا به گندم؟”
“و تو باز برای کبوتری که دلش گنبد می خواهد، گندم بپاش…”
“به طمع همین گندم بود که کار “آدم” به درازا کشید و باز به طمع همین گندم بود که بنی آدم در کربلا جدا کرد سر از تن بنی هاشم.”
“و الله این آه را بلند باید کشید…”
یا حسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسین….
“انگار وزنه بسته اند به پای ثانیه ها…”
“من دلم لباس مشکی می خواهد…”
“زنجیر برنجی کودکی های من کجاست؟…”
“چه دیر می گذرد ثانیه ها…”
“تمام دغدغه من شده همین دقیقه ها…”
“من دلم علقمه می خواهد…”
” تشنه ام…”
کاش می شد جلو انداخت عشق را…”
“روز شمار عاشورا کی تک رقمی خواهد شد؟…”
“من دلم حسین می خواهد…”
“داداش حسین”
“اگر از این عربستان مسجدالحرام و مسجدالنبی و بقیع را بگیری، کوچه کثیف مسجد ارک شرف دارد به مملکتی که مردمانش از نفت شان هم روسیاه ترند.”
“کمثل الاخوان الفتنه فی الایران، جمیلا کثیرا و لکن الغلط کردید بیشمارید.”
“داداش حسین”
*** ذکر روز دوشنبه ***
یا قاضی الحاجات
۱۰۰ مرتبه
التماس دعا
*** بسم رب الشهدا و الصدیقین ***
از ولایت فقیه و روحانیت مبارز اطاعت و پشتیبانی کنید که هردو ضامن پیروزی و پشتوانه اسلام هستند.
(شهید سید جمال دربان فلک)
سلام بر شما و سلام بر حسین (ع)…
مطلب خیلی عالی بود …
راستی زیارت قبول؛ برای همه بچه بسیجی ها دعا کنید!!!! وب خیلی خیلی قشنگی دارید (تبریک میگیم).
از این به بعد هر روز بهتون سر میزنیم منتظر نظرات قشنگتون تو وبم هستما…
از بس تعریف و تمجید کرده ایم از قلمتان که دیگر کلمات، معنای واقعی خود را نشان نمی دهند. اما واقعاً دقیق و زیبا بود این متنتان بخصوص تفکیک ریزبینانه وهابیت از اهل تسنن.
امیدوارم در کتابتان بازهم بیشتر از نوع متن ها بنویسید و به سلامت برگردید. 🙂
گر از دوست چشمت به احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
یا علی مددی…
“به طمع همین گندم بود که کار “آدم” به درازا کشید”
یا علی مددی…
سلام بر حسین،جان تازه ای می گیرد روحمان با مطالعه مطالب شما
شهید گلستانه:
در آنجا که حسین(ع) در صحنه است اگر در صحنه نباشی هر کجا می خواهی باش
چه ایستاده به نماز و چه نشسته در شراب
هر دو یکی است
http://jorseme.blogfa.com/
*** سال شمار دفاع مقدس ***
● ۸ / ۹ / ۱۳۵۹ هـ..ش:
وقوع بزرگترین نبرد دریایی میان ایران و عراق که با تلفات بسیار بعثیها و آتش زدن اسکله البکر پایان یافت.
● ۸ / ۹ / ۱۳۵۹ هـ..ش:
عقب نشینی ارتش اشغالگر عراق از منطقه شمال غربی اهواز، در پی تخریب بخشی از سد کرخه.
● ۸ / ۹ / ۱۳۶۰ هـ..ش:
آغاز عملیات طریق القدس، با رمز «یا حسین (ع)»، در غرب سوسنگرد و بستان، با تلاش مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، که به این نتایج انجامید:
۱- آزاد سازی شهر بستان و ۷۰ روستا و ۵ پاسگاه مرزی
۲- تأمین امنیت تنگه چزابه
۳- دسترس یافتن به هورالهویزه
۴- انهدام ۳۸۰ و غنیمت گرفتن ۵۷۰ تانک و خودرو نظامی
۵- سقوط ۱۳ هواپیما و ۴ بالگرد عراقی
۶- کشته و زخمی شدن هزاران بعثی.
بن بست(۱)
اومدم حاضری بدم
الان میرم بخونم
موفق باشید
سلام
والله این آه را بلند باید کشید
آ آ آ آ آ آ آ آ آه ه ه . . .
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۱۴:۴
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
داداش جانم فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
السلام علی الباکین علی الحسین…
محشر بود…
حاج آقای قدیانی
دیگه روزهای آخر سفر نزدیکه
سفرنامه داره کم کم به صفحه های آخرش میرسه
الان فکر کنم شما داری روز شمار آخرین نمازهایی که تو بیت الله الحرام میخونی و می گیری
چند روز مونده به آخرین نماز
وای چقدر سخته
ممنون از شما. خداوند قلمتان را همیشه زیبا نگه دارد.
سلام علیکم
نویسنده;فقط داداش حسین.
می دونید چرا؟
چرا که امروز تو همایش جلال ال احمد, هیچکس نتونست جایزه نفر برگزیده را ببرد.
مطمئنا اگه داداش حسین بود می تونست
خانه حسین خانه عشق است
بوی بهشت می وزد از کربــــــــــلای تو
ای کشته ایی که جان دو عالم فدای تو
***********************۸
محشور میشویم قیامت چو با حسین
جای سلام جمله بگوئیم یا حسین
تاریخ زنده از جریان محرم است
سرچشمة بقاست ز خون خدا حسین
در قلب سنگ زمزمه تاثیر میکند
کرده جماد را به غمش مبتلا حسین
امواج بحر و غرش رعد و نوای نی
اکسیر عشق و جاذبة کهربا حسین
لطف سحر، نشاط محبت، صفای دل
بوی بهشت و عطر نسیم صبا حسین
عالم فدای بانوی مظلومهای که گفت
آیم به خیمهها چو بگوئید یا حسین
خنجر، سنان، سه شعبه و شمشیر و نیزهها
با اذن وی مقاتله کردند با حسین
هر جا زنید خیمه همانجاست کربلا
والله نیست گم شده در کربلا حسین
مهدی(عج) گرفت، دامن مقتل، به روضه گفت
گریم برای داغ تو صبح و مسا حسین
این مملکت برای حسین است و زینبش
ای عالمی به محضر عشقت فدا حسین
این مملکت سفینة سالار زینب است
ایران چو کشتی است و در آن ناخدا حسین
حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حُسَینٌ وَ نعِمَ الامیر
گناه ما شیعه بسی نگین است…….
اخ که چه سری دارد ۹-۱۰ و ۱۰-۹….فکرش حتی بدنم را مبلرزاند
۸ ماه دفاع مقدس را اون طور روایت فتح کردن!! اخرش هم میشه همین زیارت یا معرفت و حجیج شدن…اخوی اون لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره.
لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره…لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره…لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره…لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره…لحظات اخر کنا ر بقیع بودن شافی یادتون نره…لحظات اخر کنار بقیع بودن شافی یادتون نره…
..یه قطره اشک از طرف من بدید به اهل بقیع
جقدر ایران دلش تنگ شده برای شما…خادم الحرمین الشریفین کم کم نقشه ی ترور میکشد براتونها!!…زودتربرگردیدی تا خونتون حروم نشده اونجا!!!
شهادت ما با حکم جهاد حضرت حجته ان شا الله.نه به حکم ترور ملک عبدالله
سلامت باشید
آیت الله اراکی فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت.
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم: چطور؟
با اشک گفت: آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم ، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد، آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت: به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
منبع: کتاب آخرین گفتارها
یا حسین مظلوم
یا خدیجه
یا ابوطالب
آه غریبیتان…
التماس دعا
یا حسین
برای سلامتی سید احمد بزرگوار که نظرات رو تائید می کنن بلند صلوات بفرست
“هیچ جایی آسمانی تر از زمین نیست که این جا زمین نیست، معراج پرستوست.”
“ای کاش من هم پرنده بودم و آدم بودن وبال گردنم نبود…”
“داداش حسین”
سلام داداش حسین (البته اگه سید احمد بذاره این نظرو شما ببینید)
برعکس شما که کمتر نظرات بنده رو تأیید نمیکردید، این سید احمد همه نظراتمو تأیید نمیکنه، اینقدر هم تحمل نقد رو نداره که وقتش بهش نقد میکنم بازم حذفش میکنه.
یه سؤال ازت دارم؛ مگه هاشمی رأس فتنه الان دیگه از ما بهترون شده که سیداحمد اعتراض به اونو حذف میکنه؟
مگه خودت نبودی که همیشه از یک عزیزی نقل میکردی که توی این مملکت همه حق اعتراض دارن جز بچه حزب اللهیا؟
اعتماد زیاد کردن به یه نفر هم همیشه خوب نیست.
زت زیاد
(آقای سیداحمد! اگر مرد هستی اجازه بده این نظرو داداش حسین ببینه. یا شاید بازهم خودتو لوس میکنی و اینو حذفش میکنی؟)
سلام،
حتما اخبار پریشب رو دیدید که آقای ضرغامی چه وقیحانه از یه خوننده ی زن (به اسم مداح) توی رسانه ی عمومی تشکر کرد. فکر می کنم جا داره که شما یه مطلبی در اینباره بنویسید، چون هم قلم شیوایی دارید، هم حرفتان زودتر به گوش بعضیا میرسه و هم افراد بیشتری از اون دیدن می کنن، تا انشاءالله با اتحاد همدیگه (رزمندگان سایبری) توی دهنشون بزنیم که دیگه از این غلطا نکنن
انشاءالله موفق باشید و در خط ولایت
التماس دعا
یاعلی
با سلام خدمت حاج حسین قدیانی ، سید احمد بزرگوار و تمام ستاره های حضرت ماه
من با نظر کوچکترین افسر موافقم .این کار صدا و سیما یه نوع بی احترامی به شرع و دین هست . بعد از انقلاب تا به حال سابقه نداشته یک زن در صدا و سیما ( حالا به اسم نوحه و یا روضه خوانی ) به صورت تک خوان به خوانندگی بپردازه و بعد هم به این شکل از او تجلیل بشه .
این یک بدعت وحشتناکه . اگه به همین شکل پیش بره و با این کار صدا و سیما برخورد جدی نشه بعید نیست تا چند وقت دیگه شاهد حضور خوانندگان زن در عرصه های دیگه ( غیر از نوحه خوانی) باشیم .
فتوای بعضی از مراجع در رابطه با خوانندگی زن :
سوال: خوانندگی زنان در مجالس زنانه (روضه یا مولودی) در حالیکه با بلندگو صدای آنها در کوچه و خیابان توسط نامحرمان شنیده می شود و چه بسا موجب تحریک آنان می شود چه حکمی دارد؟
حضرت آیة اللّه خامنه ای: با فرض اینکه موجب مفسده است جایز نیست. (مجموعه استفتائات)
حضرت آیة اللّه سیستانی: اگر صدا تحریک کننده باشد جایز نیست.
حضرت آیة اللّه صافی: چون معرضیت برای فساد اخلاق و ریبه و التذاذ دارد محل اشکال است.
حضرت آیة اللّه فاضل لنکرانی: در فرض مزبور جایز نیست.
حضرت آیة اللّه بهجت: در فرض مزبور اشکال دارد و اگر موجب تحریک نامحرم بشود حرام قطعی است.
حضرت آیة اللّه تبریزی: چیزهائیکه موجب تحریک است نباید واقع شود.
حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی: اگر با صوت و آهنگ باشد اشکال دارد.
با سلام به تمام ستاره های حضرت ماه
اما نظرم در رابطه با نوشته های علیکمال :
فکر می کنم چنین برخوردی با سید احمد بزرگوار که توی این مدت بیشتر وقت شون رو برای قطعه مقدس ۲۶ گذاشتند واقعاً بی انصافیه ، انشاءالله که چنین صحبت هایی از روی حسادت نباشه . اگه شما واقعاً دوستدار داداش حسین بچه بسیجی ها هستید باید به انتخاب ایشون احترام بگذارید .
خوشا بحالتان…