و احمد؟ در خاطرم شد زنده یاد سیداحمد!

قطعه ۲۶ ردیف عشق مقدس/ عکس: علی اکبر بهشتی

در “منی” به تمنی نشسته بودم. به تمنای دنیا و آخرت. حال و عاقبت. تن درستی و عافیت. آرزوهای دور و دراز. پر رمز و راز. عرش. ملکوت. سکوت. خلوت. خلسه… گاهی که عرفان، مجازی و خدا، اسباب بازی می شود، آدمی به جای ملکوت، سیر می کند در هپروت. در هپروت یا ملکوت، در غش یا در عرش، در هر قبرسانی که بودم، یک پس گردنی مرا به فرش برگرداند. همچین کتکی به عمرم نخورده بودم؛ شترق! زدها!… زد. زد و دست انداخت گردنم؛ نه به آن خشونت، نه به این مهربانی. سیاهِ بامزه ای بود. کانه شب. به همان تاریکی. آنقدر سیاه که ۲ سال هم حمام اگر نمی رفت، چرکش معلوم نمی شد. و این؟ مزیت قوم سیاه به نژاد سفید؟ یا عیبش؟ چه می دانم؟ فقط می دانم چیزی در من دیده بود که گرم گرفت با من. دستش را آورد جلو. یعنی که بزن قدش! زدم. و او هم. از بس محکم که دردم گرفت! و بعد دوستانش را نشانم داد. و معرفی که؛ خودم احمد. این صالح. این یکی محمد. این عون. این هم ناصر. و اسم ها همه آشنا. و پرسید از نامِ من؟ به ایرانی دست و پا شکسته. که گفتم: حسین! بعد هم نمی دانم چه شد که گفتم: “امیری حسین و نعم الامیر” که خندید. همه اش می خندید. از گریه غم انگیزتر. کارگری می کرد در منی. به روزی ۱۰ ریال سعودی. خوردن، فقط تا حد نمردن. و من؟ در حج بیشترین طوافم گرد همین جماعت بود. و سعی نکردم الا به آشنایی با ایشان. و احمد؟ به دنیا آمده در همین عربستان اما اصلا اهل نیجر. و از این حلقه، همه نیجری الا صالح که از دیار سودان است. و احمد؟ ۱۳ ساله. کارگر چادرهای ایرانی در منی. ۶ سال سابقه کار. و احمد؟ نه پدری و نه مادری. پدرش قبل از به دنیا آمدن احمد فوت می کند و مادرش، همین چند سال پیش و در همین منی. چرا؟ چون که سیل! دست فروشی و آب باران و سیل! و غم بی مادری. و احمد؟ سنی شافعی. و احمد؟ اشاره به هدفون در گوشم. و تکان دادن دست. ایضا چشمک. که داری چی گوش می کنی؟ گذاشتم در گوشش… “امیری حسین و نعم الامیر”. و رفت گوشه ای نشست. زانوی غم بغل گرفته. ناراحت. اول فکر کردم دارد خودش را برایم لوس می کند اما بعد دیدم که جدی جدی دارد گریه می کند. بگذار روضه حسین، بهانه سبک شدن دل احمد باشد که حسین ارباب همه عالم است. حتی قاتلش. و احمد؟ از کجا معلوم من اگر جایش بودم شیعه می شدم. و من؟ مگر نه این است که دارم نان شناسنامه ام را می خورم. و شیعه شدن. با کدام تحقیق؟ که همه اش عنایت خدا. و لطف مادر که شیر نداد الا با وضو. با لالایی خواندن. که؛ گهواره خالی، قنداق خونی… و احمد؟ همچنان در حال گریه. و من؟ سعی در آرام کردن او. به شوخی. که ایران ۶ – عربستان ۲! و احمد؟ لا لا لا! و کری خواندن؛ عربستان ۱۰ – ایران صفر! و من؟ لا لا لا! اسلام ۱۰ – آمریکا صفر! و احمد؟ خوشش آمد. و باز هم یک پس گردنی دیگر! کلا یکی را دوست دارد پس گردنی می زند! و احمد؟ راستش را بخواهی یک تخته عقلش کم است. و در همین حدودی که منم! و کمی سر به هواتر. اما دلی دارد زلال. عین آینه. و به همان شفافیت. و البته یک کم شیطان! و احمد؟ اغلب کسری کار می خورد. جریمه هم پشتش. و احمد؟ مدام دلبری کردن. و آوردن کف دست جلو. که چیزی بنویس. و من؟ نوشتن نام زیبای حسین در کنار نام زیبای احمد. و کشیدن یک قلب. و یک تیر. وسط قلب. و احمد؟ انگار خوشش آمده باشد، یک پس گردنی دیگر! و من هم! همچین زدم که برق ۳ فاز از کله اش پرید! و احمد؟ بچه پررو. و تازه؛ بیا مچ بیاندازیم! و احمد؟ در خاطرم شد زنده یاد سیداحمد! اگر نه هم مرام، که هم نام او. با آلام مشترک و آمال یکسان. و ما جملگی همه انسان. مسلمان. یکی از تیره بلال. یکی از قوم سلمان. و احمد؟ حج روی بی طواف گرد درد بنی آدم کج روی است. و احمد؟… الساعه چای آورده برایم! و احمد؟ … هم الان نمی دانم برای چه دارد می رقصد؟ و احمد؟ دیشب از سرما خوابش نبرد. و شب های پیش؟ ادعای خودش؛ همه اش خواب های بدبد می بینم! و دیشب؟ حکما لرزی که دیشب باید می گرفت، امروز به جانش افتاده. و احمد؟ انصافا بد هم نمی رقصد!… خب ببخشید؛ بد هم نمی لرزد! هر چند که مشکل شرع ما در کمر احمد نیست؛ خدا به کمرت بزند ملک عبدلی!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. آذرخش می‌گوید:

    باز هم منتظریم بی صبرانه
    و اول؟ آیا؟

  2. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    تا ساعاتی دیگر یا دقایقی؟
    این سوال رو در مطلب قبل هم پرسیده بودم
    ان شاءالله به سلامتی چه وقتی قرار است برگردید حاجی؟

  3. جانم فدای رهبرم می‌گوید:

    سلام حاجی
    ساعاتی دیگر منظور صبحه دیگه؟
    دیگه دیگه…

  4. میلاد پ س 3 می‌گوید:

    ما هنوز هستیما… اهل قطعه حقیقتا اینایی هستن که الان آن لاینن… سلامت بمانی حسین قدیانی

  5. amir می‌گوید:

    سوزن (گفت و شنود)

    گفت: این روزها گروه های اپوزیسیون حامی فتنه بدجوری به پر و پای همدیگر می پیچند و یکدیگر را به دروغگویی و بی شعوری متهم می کنند.
    گفتم: حیوونکی ها در لگدپرانی به همدیگر با اسب های درشکه رقابت می کنند!
    گفت: یکی از کاربران فیس بوک خطاب به سران فتنه نوشته است؛ دروغگویی شما درباره تقلب و انکار تقلب از سوی تاجزاده و رمضان زاده و بهزاد نبوی و اکبر گنجی ما را دچار استرس کرده و به جان هم انداخته است.
    گفتم: خب! این حیوونکی راست میگه!
    گفت: ولی یکی دیگر از کاربران فیس بوک در جواب او نوشته است؛ همه به یکدیگر دروغ گفتیم اما جرم موسوی و خاتمی و کروبی از همه ما بیشتر است.
    گفتم: شخصی می گفت؛ خواب دیدم هرکسی که می میرد در آن دنیا به تعداد دروغ هایی که گفته است به او سوزن می زنند. در آن میان از یک مرده سراغ پدرم را گرفتم، گفت؛ پدرت زیر چرخ خیاطی است!

  6. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    سلام بر حسین*

  7. سید65 می‌گوید:

    سلام بر حاج حسین و برو بچه های قطعه۲۶
    ۱۶روز تا محرم الحسین ۲۶روز تا عاشورا
    ۳۸ روز تا ۹دی
    … تا جمعه ظهور

  8. سارا می‌گوید:

    سلام قولا من رب رحیم
    حضرت ماه:
    همه حجاج عزیز را به اغتنام فرصت گرانبهای حج برای خودسازی شخصی و آیندهسازی اجتماعی دعوت میکنم و امیدوارم همه مسلمانان جهان به خصوص ملتهایی را که گرفتار حوادث تلخ و شدّتهای زندگیاند، به دعای خیر یاد کنند و این حقیر را هم از دعای خیر فراموش نکنند.
    التماس دعا حاجی

  9. فطرس ملک می‌گوید:

    *** شکر خدا که در پناه حسینم/عالم از این خوبتر پناه ندارم ***

    سلام آقای قدیانی و سید احمد عزیز

    ۲۵ روز مانده تا عاشورا

    لبیک یاحسین

  10. فطرس ملک می‌گوید:

    این ساعات چقدر دیر میگذره

    میگم عکسا خیلی قشنگه
    فکر می کنم یک آلبوم عکس هم از سفرنامه حج منتشر بشه
    ما که خیلی مشتاقیم هرچند لطف کردید و بیشترشو برامون تو سایت گذاشتین

    خدا قوت و بازم حجتون قبول 🙂

  11. حامد کنی می‌گوید:

    منتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظریم
    هیجا نمیریم همینجا هستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

  12. خودت می‌گوید:

    قسمتی از وصیت نامه شهیدشوشتری:

    دیروز ازهرچه بودگذشتیم-
    امروزازهرچه بودیم گذشتیم-
    آنجاپشت خاکریزبودیم واینجادرپناه میز-
    دیروزدنبال گمنامی بودیم وامروزمواظبیم ناممان گم نشود-
    جبهه بوی ایمان میدادواینجاایمانمان بومیدهد-
    آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست
    الان مینویسیم بدون هماهنگی واردنشوید-
    الهی نصیرمان باش تابصیرگردیم-
    بصیرمان کن تاازمسیربرنگردیم-
    آزادمان کن تااسیرنگردیم
    سلام با مطلب “شهرداری تولدت مبارک ،شهادتت تسلیت به روزم “

  13. ss می‌گوید:

    حیرت آمریکایی هاواپوزسیون آمریکانشین نسبت به محبوبیت رهبری

    http://jahannews.com/vdccs0qse2bq0o8.ala2.html

  14. ss می‌گوید:

    حمله مجدد به “علیرضا افتخاری” و ذکر چند نکته

    http://jahannews.com/vdciqwazwt1a5u2.cbct.html

  15. سید رضا می‌گوید:

    عجب بچه های جالبی!!

  16. ss می‌گوید:

    حال پادشاه عربستان (ملک عبدلی) “وخیم ” است+عکس

    http://jahannews.com/vdceon8zvjh8e7i.b9bj.html

  17. کمیل می‌گوید:

    ماشالله دلاور …

  18. ss می‌گوید:

    رهبرم;
    حقا که تو از سلاله فاطمه ای
    با خنده خود به درد ما خاتمه ای
    زیباتر از این نام ندیدم به جهان
    “سید علی حسینی الخامنه ای”

  19. فدایی حضرت ماه می‌گوید:

    سلام به داداش حسین بچه بسیجی ها
    حجکم مقبول و سعیکم مشکور
    ماه ذی الحجه امسال برای تمام بچه های قطعه ۲۶ یه حال و هوای دیگه داشت و این هم به برکت حضور فرمانده قطعه در مراسم حج و ارسال عکس ها و متن های زیبا از سرزمین وحی بود .
    انشاءالله خداوند اجر و مزد این کار بزرگتون رو شهادت در راه مولا و آقامون حضرت صاحب العصر و الزمان (عج) قرار بده .
    سلام من رو هم به مادر بزرگوارتون برسونید . التماس دعای مخصوص دارم .

  20. کمیل می‌گوید:

    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام بر داداش حاجی خودمون .پس کی متنتون رو می بینیم؟ ما ۲۶ ها منتظرتونیم .التماس دعا

  21. علوی می‌گوید:

    وهابیت:خوردن غذا با قاشق حرام است!
    http://ahmadfatehi833649.blogfa.com/post-3982.aspx

  22. کمیل می‌گوید:

    افراد آنلاین: ۲۱ همگی سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام.

  23. پریسا می‌گوید:

    من اول شدم بعد از گذاشتن متن؟آیا؟

  24. پریسا می‌گوید:

    بسیار متن با حالی بود.از احمد و صالح ومحمد وعون وناصر گفتید.اما کلا توی این یه ماه” وحید” چی شد؟آقای یامین پور رو نمیدیدید اونحا؟سایتشون گویا شهید شده.اصلا باز نمیکنه.خودشون وبرنامشون هم که به یمن بازیهای گوانگ جو انقدر از این ساعت به اون ساعت واز این روز به اون روز شدن که ما نفهمیدیم چند قسمت برنامه داشتن و کی پخش شد و چی گفتن؟شما دیدنشون سلام برسونید والتماس دعا.یا علی

  25. ابراهیم می‌گوید:

    جان خودم مردم از خنده حاج حسین یه نگاهی به این مطلب بنداز
    http://www.rajanews.com/detail.asp?id=70083
    روایتی خواندی از گل یا پوچ بازی کردن شیخ اصلاحات!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    امیری حسین و نعم الامیر…….

    گهواره خالی، قنداق خونی…

    بسیار عالی؛ احسنت داداش جانم؛
    فوق العاده تاثیر گذار
    احسنت.
    ارادتمندیم حاجی.

  27. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “و پرسید از نام من؟ که گفتم حسین! بعد هم نمی دانم چه شد که گفتم:
    “امیری حسین و نعم الامیر”
    “که خندید. همه اش می خندید. از گریه غم انگیز تر.”

    “که حسین، ارباب همه عالم است.”

    یا حسین…

  28. ن. بهادری می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی چقدر پس گردنی خوردید.از همه جالب تر به نظرم (خدا به کمرت بزند ملک عبدلی!)بود.

  29. شافی می‌گوید:

    گاهی که عرفان، مجازی و خدا، اسباب بازی می شود، آدمی به جای ملکوت، سیر می کند در هپروت
    بگذار روضه حسین، بهانه سبک شدن دل احمد باشد که حسین ارباب همه عالم است. حتی قاتلش
    هر چند که مشکل شرع ما در کمر احمد نیست؛ خدا به کمرت بزند ملک عبدلی!
    ========
    الله اکبر از این قلم
    ممنون از سید احمد

  30. زوروو می‌گوید:

    ابن متن خنده داربودخنده ای ازگریه غم انگیزتر…………

  31. زوروو می‌گوید:

    کاش داداش یه متن هم مینوشتی بااین عنوان……//وزروزور؟ درخاطرم شدزنده یادزوروو……..وای چه میشدچه کیفی میکردم من قیافه ی آن داییم که معرف حضورتان است دیدنی میشد…

  32. عون می‌گوید:

    کدامش منم داداش؟
    لطفا با یک دایره قرمز دور کله ایشان(یعنی من) را مشخص کن…
    دستت پر برکت داداش…

  33. فاطیما می‌گوید:

    فقط حسین

  34. سحر می‌گوید:

    “همه اش می خندید. از گریه غم انگیزتر.”

    “گذار روضه حسین، بهانه سبک شدن دل احمد باشد که حسین ارباب همه عالم است. حتی قاتلش.
    و احمد؟ از کجا معلوم من اگر جایش بودم شیعه می شدم.
    و من؟ مگر نه این است که دارم نان شناسنامه ام را می خورم. و شیعه شدن.
    با کدام تحقیق؟ که همه اش عنایت خدا.
    و لطف مادر که شیر نداد الا با وضو. با لالایی خواندن. که؛ گهواره خالی، قنداق خونی… ”

    “انگار خوشش آمده باشد، یک پس گردنی دیگر! و من هم! همچین زدم که برق ۳ فاز از کله اش پرید!”

    حالا چرا پس گردنی میزد؟!

    “هر چند که مشکل شرع ما در کمر احمد نیست؛ خدا به کمرت بزند ملک عبدلی!”

    آمین.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.