درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
بسم الله…
بر خامنه ای رهبر خوبان صلوات!
“اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم”
همین الان اتفاقا این کلیپو نگاه میکردم:
http://farsi.khamenei.ir/video-content?id=10942
ای کاش جان بخواهد معشوق جانی ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
با سلام
مطالب خوبی دارید؛ آماده تبادل لینک هستم…
اِ! اون عکسو برداشتید! حالا کامنت من بیربط شد که!!
به به… به به…
جوونی مون به فدات آقاجان…
سلام؛
تشکر…
“روزی «عقیق» و روزی «حدید»”
احسنت به این نکته سنجی… احسنت به این هنر!
تصور کنید لبخند قشنگ آقامون رو موقع خوندن این متن…
ما از شهدا، «خون سرخ» به ارث برده ایم؛ آزادانه! کربلا، «امام حسن (ع)» نبود، «احلی من العسل» که بود!
کدوم کربلا؟! مگه ما قراره بذاریم کربلا تکرار بشه؟!!
بی ربط:
هم منتظر و طالب مهــدی هستی
هم یاور و هم نائب مهدی هستی
عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان
چون راه رسیدن به مهدی هستی
تا «آزادانه» ببینیم آن لحظه را که دست کف العباسی شما، دست یوسف زهرا (س) را بفشارد. آن روز، آزادانه تر از اشک ما، بغض باز شده انتظار است…
http://rajanews.com/detail.asp?id=147258
آزاد آزادم ، ببین…
.
.
.
لبیک یا خامنه ای
بنفسی أنت یا خامنه ای
لبیک یا حسین
«آقا» جان! در دعاهای شبانه و نوافل ناب سحرگاهی ات، برای توفیق ما سربازانت هم دعا کن………..
برف و آفتاب؛
اون کربلا نه، این کربلا… اما کربلا!
مدل سئوال پرسیدن های “دلخون” بودها!!!
اصلا وقتی آقا صحبت می کرد احساس می کردم به کوه تکیه داده ایران. دلم قرص بود که این انقلاب تا سید علی رو داره…جای نگرانی نیست.
.
.
.
ای سید ما و ای مولای ما… دعا کن برای ما…
منظور منم همین کربلا بود دیگه.
نمیذاریم مثل کربلای امام حسین(ع) بشه. اشتباهم کجاست؟
“کدوم کربلا” که گفتم؛ استفهام انکاری بود دیگه مثلا! ادبی نوشتن به ما نمیاد؟
عزیز ما (امام خامنه ای)، ای وصی امام عشق، آنان که معنای ولایت را نمی دانند در کار ما سخت درمانده اند، اما شما خوب می دانید که سرچشمه ی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست. سر ما و قدمتان، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان (عج).
(شهید آوینی)
هر که ادعای شیعه بودن دارد کربلایی دارد… و عاشورایی
عاشورای این نسل کی خاهد بود؟!
جانم فدایت رهبرم
لبیک یا خامنه ایی
http://8pic.ir/images/vhvnqouwb0qsno21q2d.jpg
السلام علیک یا فاطمه المعصومه
بازتاب: «آزادانه» به عشق خامنه ای!
چشم من و امر ولی
جان من و ســــــــــیــــــــــــدعــــــــــلــــــــی………
بسم رب الحیدر
سلام داداش حسین!
واقعا اون شبی که این قسمت از صحبت حضرت آقا را شنیدم، یاد اون متن شما و اون پیچ تاریخی افتادم.
خدایا تا ظهور دولت یار ********** گل پیغمبر ما، خامنه ای نگهدار
یاعلی
السلام علیک یا رسول الله…
http://uploadpa.com/beta/12/5yj4du4j00vepqmzl7qj.mp3
صل الله علیک یابن فاطمه الزهرا…
http://uploadpa.com/beta/12/awbco3rz6velu6cm0lte.mp3
آجرک الله یا بقیه الله…
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/17509
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
معنای ادبی این بخش متن:
“روزی «عقیق» و روزی «حدید».”
رو میشه واضح تر بفرمایید…
مولایی سید علی
{متن داخل آواتار است…}!!!
بی ربط…!
http://www.shahrekhabar.com/news/picnews/1357820280902289/%D8%B5%D8%AD%D8%A8%D8%AA-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85%DB%8C-%D9%84%D8%AD%D8%B8%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D9%82%D8%A8%D9%84-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-+%D8%B5%D9%88%D8%AA
ما آزادانه جان فدای تو می کنیم…
سید ما، مولای ما…
عکس دیدار آقا با مردم زلزلهزدهی آذربایجان…
خیلی این عکس رو دوست دارم!
ممنون از مطلبتون…
“آقا”یی داریم که از جمله، جمال مى باراند و از کلمه، کمال! جانم فداى آقا!
دل بسته ی مولای خراسانی خویشم
ما که رفتیم، مادری پیر دارم و زنی و سه بچه ی قد و نیم قد. از دار دنیا چیزی ندارم الا یک پیام: یقه تان را می گیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید.
قسمتی از وصیتنامه ی شهید مجید محمدی
برداشت از قطعه!
خوب ترین عشق عالم عشق به خامنه ای است…
من مستأجر نیستم خانه ام بیت رهبری است. خانه ای ساده، صمیمی با چند باغچه ی کوچک و چند عدد گل پیچک و صاحبخانه ای که رهبر یک مملکت است. اما ویلا ندارد و هنوز هم با شکوه ترین جای خانه اش کتابخانه اش است.
گفت: هر کسی ماهی مثل ما داره بیاره، بیاره
یه سر زلفتو تموم عالم نداره، نداره…
برداشت از قطعه.
در دهه های اول سال هجری قمری، مقارن با زمان زندگی امام حسن مجتبی علیه السلام، حاکمی در یکی از مناطق چین حکومت می کرد. پسر صدر اعظم عاشق دختر حاکم بود که هر چه وزیر برای خواستگاری پسرش به شاه اصرار می کرد؛ او می گفت؛ من می خواهم دخترم را به یکی از شاهزادگان دنیا بدهم که بعد از من سلطنتم باقی بماند، چون غیر از این دختر وارثی ندارم.
آن پسر و دختر پنهانی ازدواج کردند. پس از چندی حاکم متوجه شد و پس از داد و فریاد زیاد، دستور داد؛ سر از بدن هر دو جدا کنند، لکن پس از ساعتی پشیمان شد و بنای داد و فریاد گذاشت و به حاضرین مجلس گفت؛ اگر پزشکی پیدا نکنید که این دو نفر را به حال خود بازگرداند، همه را قتل عام می کنم. حاکم مثل دیوانه ها فریاد می زد و پا بر زمین می کوبید. وزرا گفتند؛ این چه حرفی است، سری که از بدن جدا شده، چگونه ممکن است به حال اول بازگردد؟! گفت؛ من نمی دانم! اگر این ها زنده نشوند، همه را به خاک و خون می کشم. جوان مسلمانی در مجلس حاضر بود. (عده ای از مسلمانها از زمان پیامبر که فرموده بود «اطلب العلم ولو بالصّین» به کشور چین سفر کرده بودند که برای مدینه کاغذ و باروت می خریدند) گفت؛ قربان! زنده شدن این دو نفر محال است، مگر اینکه عیسی مسیح از آسمان و یا امام حسن مجتبی از مدینه بیاید. تا این جمله را گفت، حاکم گفت؛ باید بروی به هر قیمتی شده است، این شخص را بیاوری والا تو را و اهل و عیالت و تمام مسلمانها را قتل عام خواهم کرد.
حاکم دستور داد، اسبی و آب و نانی فراهم کردند و آن جوان مسلمان را تهدید کرد که هم الساعه باید حرکت کنی و حسن مجتبی علیه السلام را به اینجا بیاوری والا همه بستگانت را گردن می زنم. جوان بیچاره از شهر خارج شد، مقداری راه را طی کرد،
در همین حال به یاد سخن امام حسن علیه السلام افتاد که فرموده بود: “اگر دچار درماندگی شدید؛ دو رکعت نماز استغاثه بخوانید و بعد از نماز از من کمک بخواهید، من مشکل تان را حل می نمایم.” نماز خواند و سر بر سجده گذاشت و بسیار گریست و گفت؛
ای امام مجتبی! ای کریم اهل بیت! من از جیب شما خرج کردم، جان عده ای از مسلمانان در خطر است. می دانم که تو امام زمانی و صدای مرا می شنوی، به حق مادرت زهرا عنایتی کن! به فریادم برس!
آنقدر ضجه زد و التماس کرد که حالش دگرگون شد. ناگهان صدای سم اسبی او را به خود آورد، سر بلند کرد و دید حضرت امام مجتبی بالای سرش ایستاده است. فرمود؛ چه خبر است؟ چرا چنین نگرانی؟ عرض کرد که شما بهتر از من می دانید که هم ننوشته می خوانید و هم ناگفته می دانید. قربان قدمهای شما هر چه زودتر به شهر برویم. فرموند؛ تا اینجا را من آمده ام، بقیه را باید حاکم و وزرا بیایند تا به اذن خدا با شرطی که می کنم، مرده ها زنده شوند. جوان مسلمان با شتاب به شهر برگشت. حاکم فریاد زد؛ هان! چی شد؟ پس کو این طبیبی که گفتی؟ او را آوردی؟ مرد شیعه گفت؛ آری! بیرون شهر است. فرموده مردگان را بیاورید تا به اذن خدا زنده شوند. حاکم و وزرا با جمعیتی زیاد از درباریان و غیره به سرعت حرکت کردند. حاکم به امام گفت: اگر این دو نفر را به حال اول برگردانی؛ هر چه بخواهی می دهم. حضرت فرمود؛ ما را نیازی به مال شما نیست. شرط من این است که اگر بخواهید این دو نفر زنده شوند؛ باید مسلمان شوید، زیرا شفاعت ما شامل موحدین و مسلمانان است نه کفار. حاکم گفت؛ قبول می کنیم. آن گاه امام رو به قبله دو رکعت نماز خواند، سرهای بریده را به بدن محلق کرد و دست به سوی آسمان برداشت و عرض کرد؛ “الهی! به حق امّی فاطمه یا محیی الموتی احییهما” ناگهان هر دو جوان برخاستند و رو به حضرت نموده گفتند؛ “السلام علیک یا حجه الله، یابن رسول الله” حاکم از آن دو نفر سوال کرد که شما برای اولین بار است که این آقا را می بینید. چگونه گفتید؛ یا حجه الله، یابن رسول الله! گفتند؛ روح ما را به آسمانها می بردند، دیدیم آقایی به آن فرشتگان فرمود؛ روح این دو نفر را به بدن برگردانید. آنها هم با ادب و احترام اطاعت کردند. وقتی چشم باز کردیم، دیدیم؛ همین آقا بود که روح ما را به بدن برگردانید. به برکت دعا و مقدم کریم اهل بیت، همه جمعیت آن استان و درباریان مسلمان و شیعه شدند و هم اکنون هم مردم آن منطقه در یکی از استان های چین، شیعه اند…
امام سیدعلی یعنی اسوه مقاومت، یعنی همچون پدر بزرگوارشان امیرمومنان با بی بصیرتی قوم خود، سوختن و ساختن یعنی در تنهایی خود درد دل خود رابه چاههای کوفه گفتن امان از داشتن قوم بی بصیرت…
کلیپ زیبای مشتهای پولادین، پاسخ مقتدرانه مقام معظم رهبری امام خامنه ای به تهدیدات استکبار جهانی
http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=2544
سلام؛
با اینکه منتقد عقاید و نظراتتون هستم، ولی برای اولین بار در جناح مخالف خودم یک وب سایت شکیل و با محتوا دیدم که به جای بی ادبی به جناح مخالف و ناسزا گویی فقط به بیان عقاید خود پرداخته. همه ما باید اینگونه باشیم، به قول سید محمد خاتمی، فقط دیکتاتور ها هستند که غیر خودشون و قبول ندارن. ممنون از اخلاق حرفه ای شما. از بنر هم لذت بردم؛ مخصوصا اون روان نویس معروف آقای خامنه ای، زیبا استفاده کردی. ای کاش بقیه دوستان شما هم یاد بگیرن مثل شما همدیگه را تحمل کنیم.
والسلام…
۳۹۰* پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
خوشا به سعادت بندگان مُخلص خدا! آنان چراغ هاى هدایت اند که هر فتنه تاریکى، به وسیله آنها برطرف می شود…
(الترغیب والترهیب، ج۱، ص۵۴)
“«آقا» جان! از پیله هر فتنه ای، ریز و درشت، داخلی و خارجی، کوچک و بزرگ، «آزادانه» پروانه بصیرت خواهیم ساخت.”
طرف یه غلطی کرد و … حرف از انتخابات آزاد و آزادانه زد؛ حالا بهترین و حرفهایترین راه برای سرجانشوندنش، اینه که همین “آزادانه” بشه یه کلیدواژه برای گندزندن بهش!
خداقوت فرزند صالح شهید اکبر قدیانی
جناب من؛
سلام و خوش آمدید.
ای کاش جناب محمد خاتمی که شما اسمش را بردید و دوستانش هم، ادب و فرهنگ و شعور برخورد با مخالف را داشتند و به جای آشوب های وحشیانۀ خیابانی، رای مخالف را تحمل می کردند!
بله؛ قطعا و یقینا دیکتاتوری بود رفتار بعضی ها بعد از انتخابات ۸۸ که تحمل نکردند رای مخالف را!
سلاله ۹ دی؛
منبع این حکایت رو می دانید؟
شبهای عملیات کربلای۵، شبهای قدر این انقلاب است و انس با آن باعث وارسته شدن می باشد، هر کس آن عملیات را فراموش کند؛ نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد؛ لذا باید این حادثه بزرگ را زنده نگه داریم…
“امام خامنه ای”
………………………
فقط ۲۶ سال گذشته از شلمچه کربلای پنج! چیزی نیست! دیروز سالگردش بود! هنوز بوی سیب می دهد لبخند حاج حسین خرازی در شرق ابوالخصیب!
«آقا» جان! اگر دل تان برای «بچه های جزیره بوارین» تنگ شده، بگویید «اسماعیل دقایقی» را صدا کنم. هنوز تا شهادتش، دقایقی مانده! هنوز آتش نگرفته لندکروز حاج بخشی در «سه راه شهادت»! و هنوز احسان رجبی، از لحظه شهادت «امیر حاج امینی»، آن عکس زیبا را نگرفته…
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/185060/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D9%88%D8%B1-%D8%AD%D8%B3%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AF%D8%B1-%D9%86%D9%8A%D8%AC%D8%B1%D9%8A%D9%87
“اگر ملت عزیز و جوانان خوش روحیه و پرتوان ایران، مسیر خود را با پایداری ادامه دهند، بدون شک و بر اساس سنت صادق الهی در زمان مناسب، همه آمال، آرزوها و شعارهای «ملی، اسلامی و جهانی» آنان تحقق پیدا می کند.”
فدایی همت؛
“ریاحین الشریعه” تالیف آیت الله شیخ ذبیح الله محلاتی
سلاله ۹ دی!
خدا خیرتون بده انشاءالله…
این مطلبتون رو تو وبلاگم استفاده کردم.
و روبروی ضریح اش آزادانه گفتم: السلام علی ساکن کربلا…
این عکس برای دوباره دیده شدن: http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/10/21/13911021222804162_PhotoL.jpg
ما کنار ولایتیم همه
بی قرار شهادتیم همه
تحت تعلیم هیئتیم همه
نسل سرخ بصیرتیم همه
همه هستیم با امام زمان
التماس دعا امام زمان
نکند از تو من جدا بشوم
من به حال خودم رها بشوم
دور از خط کربلا بشوم
مثل یک عده بی وفا بشوم
بی قرارم مرا نگاه کنید
یادی از داغ قتلگاه کنیم
****************
هر کس شهید حق شد، همراه با حسین است
آری مسیر عشق از، عبـــاس تـــا حسین است
در کربـــــلای این عصــــر، سوگنــــد بر ابوالفضل
«لبیک یا خامنـــــــه ای لبیک یا حسین است»
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا…
شهادت آقا امام رضا (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تسلیت باد!
http://uploadpa.com/beta/12/4tbksar9qntu9q6kfb4.mp3
من که لیاقت ندارم
اما برای روزی که قراره امام زمان ظهور کنه و حکومت اسلامی برپا بشه در جهان
حقیقتا خوشحالم…
خدایا شکرت…
گفت : در می زنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
این صدا، نه صدای طوفان است
مزن این خانهء مسلمان است
مادرم رفت پشت در، اما
گفت: آرام، ما خدا داریم
ما کجا کار با شما داریم
و اگر روضه ای به پا داریم
پدرم رفته ما عزاداریم
پشت در سوخت بال و پر، اما
آسمان را به ریسمان بردند
آسمان را کشان کشان بردند
پیش چشمان دیگران بردند
مادرم داد زد بمان! بردند
بازوی مادرم سپر، اما
بین آن کوچه چند بار افتاد
اشک از چشم روزگار افتاد
پدرم در دلش شرار افتاد
تا نگاهش به ذوالفقار افتاد
گفت: یک روز یک نفر اما…
سلام؛
ببخشید میشه یه سر به وب … بزنید؟ از یه طرف دم از ولایت می زنه از طرفی دوستدار رحیم مشاییه.
از یه طرفم به صفار هرندی می تازه که هاشمی رو حمایت می کنه؛ واقعا صفار اینه؟…
۳۹۱* حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام:
هرکس نتواند ما را زیارت کند؛ دوستان و پیروان شایسته ما را زیارت کند، تا پاداش زیارت ما برایش نوشته شود…
(مسند الامام الرضا علیه السلام، ج۲، ص۲۵۴)
آقای سید احمد!
سلام و خداقوت؛
آیا حق نداریم در مورد متنی که خواندیم دقیق تر بدانیم.
شاید به خاطر کمبود وقت شماست، قبول.
ولی کاش کمی جواب سوال ها را هم می دادید.
این هم به مناسبت متن آزادانه:
http://www.ghadiany.ir/?p=14514
بابی وانت وامی یا علی خامنه ای
جناب جامونده محبان امام؛
سنگ های مختلف، مثل عقیق، حدید، فیروزه و …، هر کدام حکمت خود را دارند. استفاده از هر نگین، پیام خاصی دارد!
من ندانم کیستم اما شما را دوست دارم
هر که هـستم خاندان مصطفی را دوست دارم
مرغ روحم چون کبوتر پر زند سوی مدیـنه
هم خراسان هم نجف هم کربلا را دوست دارم
کمتر از آنم که باشـم بنده ی شاه ولایـت
گر چه خــــــــود آلوده ام اهل ولا را دوست دارم
دوستـــی از دوستان دوستان اهل بیتـم
هر که هستــم شیعیان مرتضی را دوست دارم
گر نکیر و منکرم پرسند آوردی چه با خــود
در جواب هر دو گــــــویم من رضا را دوست دارم
اللّهم صلّ علی علی ابن موسی الرضا المرتضی…
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا
المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّتکَ
عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری
الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً
مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِ فَ ه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ
عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِکَ.
والذین اولیاهم الطاغوت یخرجونهم من نور الی الظلمات
برام عجیبه که چرا شماها قادر به تشخیص ظلم نیستید و قدرت ممیزیتون از بین رفته. قرآن باز کرده بودم، این آیه اومد. آیه الکرسی…
جان خود در ره *اولاد علی* می بازیم
همچو مالک بر عدوان علی می تازیم
ای که گویی که خلایق ز *ولی* خسته شدند
کوری چشم تو بر *سید علی* می نازیم
با سلام و خسته نباشید.
تمام افتخار ما این است که رهبری چون حضرت سید علی داریم.
لبیک یا خامنه ای
شهبد چمران: من نمی گویم ولی فقیه معصوم است اما ملتی که به امر خدا به امر ولی فقیه اعتماد می کنند، خدا اجازه اشتباه به آن رهبر را نمی دهد و به نوعی به او معصومیت می بخشد.
سلام آقای قدیانی
پست آخر من به نوعی شرمندگی از خانواده شهداست… امیدوارم حلال بفرمایید!
اگر فرمان دهد رهبر، بتازیم
اگر او خواهد از ما سر، ببازیم
اگر صبر و قرار از ما بخواهد
بشینیم و بسوزیم و بسازیم
یا علی
التماس دعا
خیلی متن قشنگی بود!
“«رای» را «آزادانه» می دهیم و می گیریم، لیکن «جان» را «آزادانه تر»، می دهیم و پس نمی گیریم!”
حلول ماه ربیع الاول، ماه سرور و شادمانی اهل بیت، بر اهالی “قطعه۲۶″ مبارک باد!
حادثه مهم و تاریخی لیله المبیت، هجرت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از مکه به مدینه، ولادت خجسته آن حضرت و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج خجسته شان با حضرت خدیجه علیها السلام، آغاز امامت امام مهدی (عج) از جمله حوادث فرخنده این ماه است.
اللهم عجل لولیک الفرج…
.
…
زیبا…
و باشکوه…
بلیغ… و استوار…
دقیق… محکم… و عمیق…
دشمن شکن!… مظلوم… و مقتدر…
قدیمی، جدید… روزی عقیق و روزی حدید…
دوست دارم بنوسیم؛… از بای «بسم الله» تا آخر…
خامنه ای وقتی سخنرانی می کند، همه اش «تیتر یک» است…
درمکتب علی(ع) عطر نهج البلاغه دارد سیدعلی…
این روزها دل ما خود یک پا «رسانه» است…
چه می شود کرد؟! «آقا»یی داریم…
از جمله، جمال می باراند…
و از کلمه، کمال…
«آزادانه»…
تمیز…
…
.
سلام
از این مطلب برای نشریه داخلی می تونیم استفاده کنیم با ذکر نام نویسنده؟
ناشناس؛
بله.
تشکر مرد خوب؛
جانم فدای ولایت فقیه…
کربلا، «امام حسن (ع)» نبود، «احلی من العسل» که بود!
بهترین ذکر، ذکر عملی است.
شش روز تا روز شادی شیعه باقی است.
امام علی علیه السلام: و یوم الفرح الشیعه
*نهم ربیع الاول، روز شادی شیعه است.
بحار الانوار، مجلسی، ج ۹۵، ص ۳۵۳
سلام؛
خداقوت.
خیلی خیلی خیلی زیبا بود و دلنشین. خیلی زیبا. بی نهایت به دلم نشست.
برقرار باشید.
……………
خرابم کردی، خراب! حسین جون دمت گرم، نفست چاق، چشم دشمنت کور
اگه کسی واست شاخ شد بگو حالشو بکنیم تو قوطی
شاه علی
…………
هی هی هی …
سلام.ممنون از مطالب خوبتون.وب خیلی خوبی دارید