با نفس گرمش خط می داد

هنر آن است که در اوج شهرت، گمنام باشی… و در حالی که آوازه کلاس درس اخلاقت، آویزه گوش خلق الله شده، حتی المقدور سعی کنی ناآشنا بمانی. هنر آن است که حتی به بهانه همین گمنامی، انزوا پیشه نکنی… و به اسم همین اخلاق، از مردم کوچه و بازار فاصله نگیری. هنر آن است که در حین مردمی بودن، از مردمداری برای خود حجاب نسازی و علی الدوام «من و مردم» نگویی… و جمع کثیر مستمعانت را به رخ این و آن نکشانی. هنر آن است که با مردم بودن، سبب نشود دنیای مردم در کامت شیرین شود… و آخرت را فدای زرق و برق زندگی کنی. هنر آن است که تقوای زیبایت، میان تو و مردم، جدایی نیندازد، بلکه فاصله ها را کم کند… و از تو نردبان آشتی زمین و آسمان بسازد. هنر آن است که پیشانی ات جای مُهر داشته باشد و سینه ات جای مِهر… و خدایی باشی، چون مردمی هستی، و مردمی باشی، چون خدایی هستی. هنر آن است که حنجره ات، از حجره اقتصاد تا حجره علم، زمزمه وصل با حضرت دوست باشد… و مردم در وصف تو چنین بگویند؛ «روحانی یعنی این. آخوند یعنی این. ملا یعنی این. ملبس به لباس پیامبر یعنی این. معلم اخلاق یعنی این. منبری یعنی این. ما هر وقت حاج آقا مجتبی را می دیدیم، به خدا نزدیک تر می شدیم. به خدا قسم، این مرد، آدمی را هر لحظه به خدا نزدیک تر می کرد».

***

از اقوام ما، یکی پیش از همه، و بیش از همه با کلاس اخلاق «مسافر اربعین» مانوس بود. از سال ها پیش. آنچه در ادامه می آید برشی از خاطرات متوالی این سالیان است، توسط آشنای ما.

زمان جنگ/ در کلاس اخلاق حاج آقا نشسته بودیم. هم مردم عادی بودند و هم طلاب حوزه. خبردار شدیم موشک باران شده، اما هیچ کس از جای خود تکان نخورد. درس حاج آقا مجتبی خود بهترین پناه بود و برترین پناهگاه. کجا می رفتیم از آنجا امن تر؟!

زمان سازندگی/ بعضی گروه های سیاسی دنبال این بودند که حاج آقا نامزد انتخابات مجلس شود. جواب داد؛ به برکت منبر رسول خدا (ص) من الان هم نماینده مردم هستم! آن نمایندگی، این نمایندگی را خراب می کند!

زمان اصلاحات/ دوم خردادی ها و شارلاتانیسم مطبوعاتی، مرتب به چهره فرزانه علامه مصباح حمله می کردند. همان ایام، روزی استاد مصباح یزدی در مدرسه علمیه امام رضا واقع در چهارراه سیروس آمده بودند سخنرانی برای طلاب. حاج آقا مجتبی اگر چه خود، هم زمان کلاس درس داشت، لیکن مثل یک مستمع، آمدند و پای منبر علامه مصباح نشستند. صدای این حرکت معنی دار حاج آقا مجتبی در حمایت از علامه مصباح، خیلی زود آنجاهایی که باید بپیچد، پیچید. مسافر اربعین معمولا همین طور بود. با عملش حرف می زد. خیلی نیاز نمی دید با سخنرانی، خط بدهد. نفس گرم و گرامی اش آنقدر حق بود که اغلب با همین نفس حق، به مستمع خط می داد.

شب قدر همین سال ها/ یک بار حاج آقا مجتبی گفت: «هر وقت از مردم و درد مردم و کار و بار مردم و مشکلات مردم بریدی، خیال نکن رابطه ات با خدا خوب شده مثلا! اتصال به خدا، سبب انقطاع از خلق الله نمی شود». بعد انگشت اشاره دستش را به طرف بازار گرفت و ادامه داد؛ «نشانی رسیدن به خدا، همین کوچه است».

***

بنازم حسن سلیقه را… هنر آن است که اربعین، با روح و جان خود به کربلا بروی. باورم هست حاج آقا مجتبی تهرانی از این دنیا، اول کربلا رفت، بعد آن دنیا… یعنی اول بهشت، اول حسین، بعد آن دنیا… اول بین الحرمین و «حسین حسین»، بعد آن دنیا… بنازم حسن سلیقه را… شب قدر همیشه روضه امام حسین (ع) می خواند. بی خود نبود هنگام تدفینش آن همه شعار زیبای «لبیک یا حسین». جوان/ ۱۷ دی ۱۳۹۱

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. آزاد اندیش می‌گوید:

    ای کاش ما هم بدانیم چیستیم؟ و نپرسیم چیستی! 🙁
    ……………………

  3. بشیر می‌گوید:

    سلام.
    تشکر.

  4. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۳۸۶* امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام:

    اگر هم به بهشت امید (و باور) نمى داشتیم و از دوزخ نمى هراسیدیم و پاداش و کیفرى در میان نمى بود؛ باز شایسته بود که در طلب مکارم اخلاق برآییم، زیرا که راه موفقیت و پیروزى در تحصیل مکارم اخلاق است…

    (التوحید، ۶۳)

  5. جامانده می‌گوید:

    خوش به سعادتشان
    قطعا با سالار شهیدان همنشین هستند
    التماس دعا اسوه اخلاق

  6. مجنون می‌گوید:

    انشاء الله با اربابشون امام حسین ع محشور باشن

  7. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    مکتب اخلاقی آیت الله مجتبی تهرانی نه از جنس معراج السعاده و جامع السعادات بود و نه از جنس نصیحت های معمول. در هنگام طرح مباحث اخلاقی مبانی عقلانی و کاربردی بودن را مد نظر داشت. از این رو بود که تقدم اخلاق بر همه امور در صدر آموزه های او قرار گرفت. جوانانی که در درس او حضور مستمر داشتند می دانستند که او اخلاق مضاف را هرگز باور نکرد و از اصطلاحاتی چون تقوای سیاسی و… متنفر بود او یکپارچه بودن روح و رفتار انسان را باور داشت و معتقد بود تعدد چهره های بیرونی ریشه در سرگشتگی درونی دارد.

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “هنر آن است که اربعین، با روح و جان خود به کربلا بروی.”

    به به…

    لبیک یا حسین…

  9. مجله شبانه باشگاه خبرنگاران می‌گوید:

    با سلام
    مطلب شما در بخش وبلاگستان مجله شبانه باشگاه خبرنگاران لینک شد. در صورت تمایل باشگاه شبانه را به پیوندهای خود اضافه کرده و از طریق ایمیل باشگاه به ما اطلاع دهید تا ما نیز شما را به پیوندهای سایت اضافه کنیم.
    http://www.yjc.ir/fa/list/10/95

  10. بازتاب: با نفس گرمش خط می داد | سایت خبری بی باک نیوز - bibaknews.ir

  11. به جای امیر می‌گوید:

    پرتقال (گفت و شنود)

    گفت: وزیر کشور دولت اصلاحات گفته است «اولویت اصلاح طلبان باید رفع مشکلات مردم باشد.»
    گفتم: یعنی در فتنه ۸۸ قصد داشتند با همکاری اسرائیل و آمریکا و انگلیس و منافقین و بهائی ها و سلطنت طلب ها و… مشکلات مردم را حل کنند؟!
    گفت: چه عرض کنم؟! گفته است «محور حرکت اصلاح طلبان باید قانون اساسی باشد.»
    گفتم: به همین علت، تصویر حضرت امام(ره) را پاره کردند؟! و یا، اعلام کردند که باید قید «اسلام» از جمهوری اسلامی ایران حذف شود و…؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: یارو توی مهمونی به کسی که روبروش نشسته بود گفت؛ مرد حسابی! اگه حرفی برای گفتن نداری خب! پاشو برو، چرا دیگه پوست پرتقال ها رو با چاقو ریز ریز می کنی؟!

  12. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    گفت: مرد آن باشد که در میان خلق نشیند و برخیزد و بخسبد و با مردم داد و ستد کند و با آنان در آمیزد و یک لحظه از خداى، غافل نباشد.

  13. lion2007 می‌گوید:

    لبیک یا حسین…

  14. طه می‌گوید:

    سلام؛
    برادر در تمام این سال ها که توفیق بوده جلسات اخلاق و شب های قدر حاج آقا مجتبی رو درک کردیم، ما که یادمون نمیاد حاج آقا شب قدر روضه امام حسین خونده باشن!!!
    فکر کنم شما جلسه خصوصی داشتید براتون روضه امام حسین خونده باشن!!!!
    هرچند بنظرم اگر جلسه خصوصی هم بوده باشه، حتما بازم روضه مادر رو خوندن.

    انشاالله که سهوالکلام بوده از شما!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.