درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
بسم الله…
وقتی در شدت گرفتاری قرار گرفته ای؛ خیال میکنی که همه راهها به سوی تو مسدود است. این به خاطر آن است که تو خودت محدود هستی، لذا خیال میکنی راهها مسدود است. در حالی که اینطور نیست. وقتی به بالا رو کنی و سراغ آن موجودی که محدود نیست و لایتناهی است بروی؛ خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست…
“حاج آقا مجتبی تهرانی”
سلام؛
مسافر اربعین، دعامون کن…
………………
۳۸۶* امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام:
اگر هم به بهشت امید (و باور) نمى داشتیم و از دوزخ نمى هراسیدیم و پاداش و کیفرى در میان نمى بود؛ باز شایسته بود که در طلب مکارم اخلاق برآییم، زیرا که راه موفقیت و پیروزى در تحصیل مکارم اخلاق است…
(التوحید، ۶۳)
من نمیشناختمش 🙁
اما بعد از فوتش که صداشو شنیدم؛ واقعا دلنشینه. گرمه.
عکس ۱۶ رو نگاه کنید
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/183490/%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AA%D8%B4%DB%8C%DB%8C%D8%B9-%D9%85%D8%B1%D8%AD%D9%88%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%AA%D9%87%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/183939/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%88%D8%B6%D8%B9%E2%80%8C%D8%AC%D8%B3%D9%85%DB%8C-%D8%B4%DB%8C%D8%AE%E2%80%8C%D8%A7%D8%B4%D8%B1%D8%A7%D9%82-%D9%82%D9%85%D8%B9%DA%A9%D8%B3
سلام داداش
به ما سر بزن
http://www.graphislam.persianblog.ir
بسم الله
خوشا به حال حاج آقا مجتبی …
چه نفس حقی بود در دفاع از ولایت.
سلام مان را به سیدالشهدا برسان!
یا علی
با اینکه ساکن تهرانم تا همین چند روز پیش و قبل از فوت ایشون حتی اسمشون رو هم نشنیده بودم. اما این چند روز اینقدر تعریفشون شنیدم که….
واقعا خجالت داره. اول برای خودم و بعد برای رسانه ها به خصوص صدا و سیما.
گمنامی خوبه ولی چرا همچین افرادی رو در زمان حیاتشون به مردم نمی شناسونیم تا از آنها بهره ببرند؟؟ مگه ما چند نفر استاد اخلاق خوب داریم که عقاید درست هم داشته باشند؟
دوستانی می شناسم که با اینکه بسیار حزب اللهی تر از من هستند به هیات ها و جلسات اخلاق انجمن حجتیه ای ها می روند در حالیکه می دانند سخنرانهایشان کینه ی شدید از امام و انقلاب دارند و وقتی از آنها می پرسم که چرا پای صحبت های همچین کسی می روی میگوید؛ سخنران حزب اللهی که به این خوبی صحبت اخلاقی بکند وجود ندارد یا من نمی شناسم!
جمعیت روز پنج شنبه برای تشییع، مثل اقیانوس بود؛ انبوه اما آرام.
آقای سینا؛
به دوستان تان از قول آیت الله قاضی بگویید؛ «کسی که طالب سیر و سلوک شد، اگر برای پیدا کردن استاد، نصف عمر خود را در جستجو بگذراند؛ ارزش دارد و آن که به استاد رسیده، نصف راه را طی کرده است.»
قطعا ضعف رسانه ای داریم در معرفی اساتید اخلاق مان، اما نه آنقدری که ایجاد نیاز شود که بروند و از اساتید اخلاق حجتیه ای ها بهره بگیرند.
یک مقداری برمی گردد به ضعف خودمان که وقت نمی گذاریم و همت نمی کنیم که بگردیم و استاد خوب پیدا کنیم.
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://www.ammarname.ir/link/17314
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
فکر کردم دچار توهم شدم، خوبه حداقل یه نفر مثل من فکر میکنه و گرنه فردا خودمو تیمارستان معرفی می کردم.
عکس ۱۶ یه دنیا حرفه
یه دنیا حرف توی نگاه رهبر
چرا برگشتن؟ برای وداع؟ برای اینکه علما یکی یکی دارن بار سفر میبندن و حضرت آقا دارن عمارهاشونو از دست میدن؟
داره چه بلایی سرمون میاد؟
خدایا امام خامنه ایی را حفظ کن
سلام
جناب آقای قدیانی
غرض از مزاحمت در میون گذاشتن مطلب شخصی با جناب عالی بود.
اگر مقدوره ایمیلتون رو برام بگذارید تا عرض کنم.
یاحبیب
………………………
………………
مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند
مرا به میکده بر، در خم شراب انداز!
مداحی آقای مطیعی برای مسافر اربعین:
http://snn.ir/Images/News/AtachFile/15-10-1391/FILE634929131529127651.mp3
سلام
با پستی درباره ی صحبتهای اخیر استاد پناهیان مبنی بر رسانه ای شدن انقلابی ها منتظر نظرات و راهکارهای دوستانیم
یا علی
بی ربط:
خداحافظ مدرسه نور، خداحافظ مسجد جامع بازار…
امضاء (گفت و شنود)
گفت: گزارش اخیر پنتاگون بدجوری باعث شک و تردید گروه های اپوزیسیون نسبت به افرادی نظیر اردشیر امیرارجمند، علی افشاری، احمد باطبی، سازگارا، حنیف مزروعی، داوودی مهاجر و… شده که قبل از فرار در ایران زندانی بوده اند.
گفتم: چرا…؟! مگه گزارش پنتاگون چیه؟
گفت: در گزارش پنتاگون آمده وزارت اطلاعات ایران برخی از افراد دستگیر شده را با کسب ضمانت هایی که نمی توانند آن را نقض کنند آزاد کرده و برای نفوذ در گروه های اپوزیسیون به آمریکا و اروپا می فرستد.
گفتم: دیگه چی؟!
گفت: پنتاگون می گوید؛ نفوذی های وزارت اطلاعات در اپوزیسیون بیشتر از بقیه علیه رژیم ایران موضع می گیرند و از این طریق می توان آنها را شناسایی کرد.
گفتم: چه عرض کنم؟! معروف است کسانی که امضاهای پیچیده دارند پول و مولی در حساب خود ندارند!
با اجازه مسئول مربوطه!!
تعداد افراد آنلاین: ۲۶ نفر
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
با سلام
تحلیل جالب انتخابات ریاست جمهوری ایران را در آی شلوغ بخوانید. با تیتر :
با تشویق “پسر شجاع” این “آقای دکتر” به پاستور می رود!!!
بسم الله
محرم ۱۴۲۹ روضه پنج شنبه های بیت شیخ احمد مجتهدی جای خودش را داد به چهارشنبه های مدرسه نور و امروز این فقدان، تاوان کدام گناه من و توست… قصه ی پرغصه ای است یتیم شدن مردم این شهر و سالها باید بگذرد تا قدر بفهمیم. که من هنوز نفهمیدم زی طلبگی یعنی چه… هنوز نفهمیدم آداب تربیت و مربیان دینی را……………….
http://javedan.ir/post.php?id=911014220351
سلام و درود؛
دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و بسته فرهنگی عمارنامه منتشرگردید.
http://ammarname.ir/link/17342
ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
موفق و پیروز باشید .
عمارنامه http://ammarname.ir/—- info@ammarname.ir
یا علی
مرحوم آیتالله تهرانی میگفت: خیال میکنیم از خدا بهتر میفهمیم؛ این است که گره پس از گره در کار ما میافتد و بعد هم مینشینیم ناله میکنیم. ناله نکن! از همان اوّل برو گناه را ترک کن.
خدا رحمتش کنه…
ولی عجب صحنهی نابیه عکس شونزدهم! آدم میخواد فقط نگاش کنه. اشک درمیاره.
فکر کنم نکیر و منکر همین یه عکس رو ببینند سؤال و جواب رو بیخیال بشن!
………………………
در پناه خدا
…………………
کبریت (گفت و شنود)
گفت: سردبیر سابق روزنامه اسرائیلی «جروزالم پست» از اینکه کشورهای غربی همه نیروهای خود را در فتنه ۸۸ وارد میدان کرده بودند ابراز تاسف کرده است.
گفتم: چرا تاسف؟! اتفاقا خیلی هم کار خوبی بود که همه منافقین جدید و قدیم و پنهان و آشکار را به صحنه آوردند و سوزاندند و جزغاله کردند!
گفت: سردبیر جروزالم پست می گوید اگر همه نیروها را به کار نمی گرفتند، در انتخابات آینده ایران قابل استفاده بودند!
گفتم: یارو هرچی یک چوب کبریت رو به قوطی کبریت می کشید، روشن نمی شد. یکی ازش پرسید، اشکالش چیه؟ گفت؛ نمی دونم! چند دقیقه پیش کشیدم روشن شد!
سلام؛
با “همه ی سربازهای خمینی کبیر” به روز ام!
موفق باشید.
“باید هم «مسافر اربعین» می شد”
آری؛ باید هم…
“چه سعادتی بالاتر از اینکه سفر آخرت را از کربلا آغاز کنیم؟!”
“«آقا»ی ما اما برای حاج آقا مجتبی نماز خواند…
حرف ها داشت این نماز…
نامزدهای پشت سر، آیا بگیرند؟! آیا نگیرند؟!”
بسم الرب الحسین
السلام علیک یااول مظلوم یاامیر المومنین حیدر
………………….
دوستان محترم؛
تا ساعاتی دیگر “قطعه ۲۶” با یک متن خواندنی به روز می شود.
با سلام. امروز ۱۸ دی ماه ۹۱ هست و واسه فردا قراره تو یه تجمع کوچولو حقشونو مطالبه کنن یا زیر بار حرف زور نرن. من اهل محله مشیریه هستم، توی سه راه افسریه و چند وقتیه اداره برق منطقه ما بابت نصب کنتور برق به جای ۲۵۰٫۰۰۰ تومان، داره ۱٫۲۰۰٫۰۰۰ تومان می گیره، در حالی که هیچ جای دیگه تهران این کار انجام نمی شه. اینجا چون مردم تحصیلات دانشگاهی ندارن، بعضی ها فکر می کنن می تونن به سادگی حق مردم رو پایمال کنن. واسه همین فردا به تاریخ ۱۹ دی ماه ۹۱ تجمع مردم منطقه ۱۵ تهران مقابل اداره برق منطقه هفتم تیر (سه راه افسریه. خیابان خاوران. روبروی ترمینال خاوران. اداره برق منطقه ای هفتم تیر) ساعت ۱۰ صبح. سخته تو مملکت شیعه، حق بچه مسلمون پایمال بشه. لطفا با پوشش خبری، این رخداد رو منعکس و به گوش مسئولین برسونین. من الله التوفیق
ناله های شب قدر شما، برای خیلی ها خاطره است. در عین دلنوازی، بیدار باش بود. و شما که امروز صبح مسافر اربعین شدی! بی شک، عزاداری در آسمان، دیدنی تر خواهد بود. سلام خستگان را هم به ساحت ارباب برسانید. دیدار ما، صبح ظهور مولا.
سلام؛
کربلا هم گر نبودی، سیلیِ صورت که دیدی؛ یا حسن(ع)…
آقای قدیانی این جمله ام مشکلی داره؟
سلام؛
من این بزرگ مرد را حدود ۱۶ سالی است که می شناسم(نه برای ریا و خود نمایی عرض کردم). او که نام حضرت خمینی را اینگونه بر زبان می راند: “استاد ما رضوان الله علیه”. روز اربعین در میدان بهارستان فهمیدم او بود که بیشترین اثر را در زندگیم داشت. و تاثیر او مسیر زندگی من را کاملا تغییر داد. هنوز باور نمی کنم که نیست. دوستش داشتم مثل بدرم؛ هنوز یاد توسل های شب بیست و سوم او در ذهنم هست. آقای مجتهدی می فرمود این روایت که می فرماید “اذا مات العالم ثلم…” این حفره یعنی کس دیگری جای او را پر نمی کند، مثال علمای زیادی را می زد. اما معنای حرفش را امروز می فهمم که هیچ کس حاج آقا مجتبی نمی شود. البته این یک بحث فلسفی، علمی است.
در مورد تاثیر حاج آقا مجتبی در وبلاگم مطلب دارم و خوشحال می شم نظرتون نفیا و اثباتا مشاهده کنم. خداوند امام و حاج آقا مجتبی را با باطن لیله القدر محشور نماید.
بیانات امام خامنه ای در خصوص مسئله هسته ای و داشتن و یا نداشتن سلاح هسته ای
به همراه زیرنویس انگلیسی، پیشنهای می کنم حتما ببینید
http://www.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=7551
“نه! این نماز، «نماز میت» نبود. معانی پر بار داشت برای زندگان.”
نماز میّت برای کسی که منیّت برایش معنایی ندارد، نماز حیّ و جاودانگی است.
بازتاب: باید هم «مسافر اربعین» می شد
………………
آقای تهرانی مسئولیت در جمهوری اسلامی نپذیرفتند، آنوقت آن مسئولیت ها به دست افرادی که بعضی از آنها لیاقت نداشتند افتاد. اگر می آمدند چقدر به رهبر خود می توانستند کمک کنند.
وای بر حاکمانی که زیر دستانشان را فراموش کنند…
………
خداحافظ ای مسافر اربعین…
سلام ما را برسان به آقا امام حسین (ع)… گر چه ما نالایقیم…
ما را هم دعا بفرما…