گزارش سال ۹۱
درست در شرایطی که سال ۹۰ تمام شد، وارد سال ۹۱ شدیم! سال ۹۱ با همه سختی هایی که داشت، سال آشتی سران قوا با یکدیگر بود و ایشان تقریبا ماهی یک بار به دیدار هم می رفتند و هر چند تا روز قیامت با هم قهر کرده بودند(!) آشتی کنان سوار کشتی می شدند! سال ۹۱ مربع امیر قلعه نویی، علی دایی، مایلی کهن و عادل فردوسی پور کلا ۴ بار قهر و ۳ بار آشتی کردند، اما سران قوا ماشاء الله دعوا نکرده، آشتی می کردند و آشتی نکرده، دعوا!
سال ۹۱ یه جورایی سال پیر موتلفه بود و اینقدر که حاج حبیب الله نامه نوشت، حسین قدیانی مطلب ننوشت. در همین سال عسکراولادی متوجه شد که سران فتنه، فتنه زده اند، نه اهل فتنه! و تو چه می دانی که مفتون چیست؟! در اواخر این سال، «حضرت استاد» و «سردار قلم» درباره موضوع «فتنه زدگی و تفاوت آن با جرج سوروس گری و جین شارپ پروری بی واسطه» به مناظره با هم پرداختند که بیننده دقیقا متوجه اختلاف نظر نامبردگان نشد(!) در سال ۹۱ حبیب الله عسکراولادی در هر شماره هر روزنامه ای دست کم ۴ تا مطلب نیم صفحه ای داشت؛ نامه ای در پاسخ به جوابیه همان روزنامه، جوابیه ای در حاشیه جوابیه هامش یک روزنامه دیگر، ادامه نامه نگاری با اصلاح طلبان، و پاسخ دادن به بازتاب جوابیه یکی مانده به آخر همان اصلاح طلبان در شماره آخر یک روزنامه دیگر!! البته این اواخر به نظر می رسید اصلاح طلبان کم آورده باشند، اما حاج حبیب ول کن نبود و همچنان یا می نوشت یا جواب می داد!
سال ۹۱ معلوم شد که برادر همین حاج حبیب الله یعنی اسدالله چگونه نفر اول زیره دنیا شد. از قرار، حاج اسدالله یک روز می خواسته در کودکی سنگک بخرد که متوجه می شود نانوا دارد روی نان کنجد می ریزد.
اسدالله کودک رو به نانوا: «شاطر! کنجد را کیلویی چند می خری؟!»
شاطر رو به اسدالله: «فلان تومن!»
اسدالله: «الان می رم از بازار، بدون ارز مرجع (!) برایت کنجد ارزان تر میارم!»
… و بدین ترتیب اسدالله، سلطان زیره جهان می شود!!
در این سال ما شاهد وقوع ۲ زلزله دلخراش در میهن مان بودیم که باعث شد رئیس محترم قوه، ضمن سفر به کاراکاس و هم دردی و چیزهای دیگر با خواهر و مادر آن مرحوم، نشان درجه یک فرهنگ را به یکی دیگر بدهد. حسن سال ۹۱ به این بود که عاقبت معلوم شد منظور رئیس قوه از بهار، امام زمان (عج) است، اما مشکل آنجا بود که منظور رئیس قوه از امام زمان (عج) همان «یکی دیگر» بود! در این سال آقای احمدی نژاد درباره مدیریت حضرت نوح، سفرهای استانی یوزارسیف، برنامه های اقتصادی آمن هوتپ سوم، اختلاس قوم ماد، آکله الاکباد، شیخ رشیدالدین وطواط بن یحیی ملقب به طوطی بازرگان، عیسی پسر مریم، فردوسی توسی، کتیبه حقوق بشر کورش، زیگورات چغازنبیل، چاوز بن چه گوارا، ام هوگو، جرجیس و کلا همه چیز صحبت کرد، الا مسائل حوزه ریاست جمهوری!!
سال ۹۱ به مجلس رفتن احمدی نژاد، یک بار شوخی شد و یک بار هم شوخی شوخی، جدی شد! این وسط آنچه جدی جدی، شوخی گرفته شد، مشکلات معیشتی مردم بود. در سال ۹۱ قیمت اغلب اقلام خوراکی و غیر خوراکی سر به آسمان سایید و درست در همین فضا، یک میمون پیشگام وارد فضا شد!
سال ۹۱ سال ابطال بسیاری از مشهورات علمی بود و بر ما ثابت کرد که پراید خیلی هم گران نیست! و با یک حساب سرانگشتی مشخص شد قیمت هر کیلو پراید از قیمت هر کیلو پسته ارزان تر می افتد! ما چند بار حساب کرده باشیم، خوب است؟!
سال ۹۱ به عبارتی سال بهار رسانه ها بود و خبرگزاری یک نهاد نظامی نشان داد که با یک پیامک در روز تعطیل چگونه می تواند اوضاع اقتصادی کشور را آشفته کند!
در سال ۹۱ ما در جشنواره فیلم فجر، هر چه جایزه بود دادیم به هنرمندانی که در فتنه نقش داشتند، اما آمریکایی ها پیام این حرکت را نگرفتند و اسگل ها، اسکار را به وحید جلیلی خودشان دادند!
در اواخر این سال، برای اولین بار، تعداد دوش نامزدهای انتخابات از تکلیف بزرگان پیشی گرفت! و تقریبا به ازای هر تکلیف، کلی دوش وجود داشت! در همین سال بود که معلوم شد اصول گرایان از همان شکم مادر، نامزد انتخابات ریاست جمهوری به دنیا می آیند! گروهی از کارشناسان پیش بینی می کنند در صورتی که روند احساس چیز سیاسیون همه جناح ها همین طور ادامه داشته باشد، در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو، تعداد نامزدها از تعداد رای دهندگان بیشتر شود!
در این سال احمدی نژاد ضمن حضور در نیویورک و سخنرانی در سازمان ملل، در کاری کاملا مخالف با خلقیات احمدی نژادی، از مردم منهتن به دلیل ایجاد ترافیک هنگام تردد خودروهای هیات همراه، معذرت خواهی کرد! شهروندان ساکن در محله اعیانی منهتن که واقعا تحت تاثیر سجایای اخلاقی رئیس جمهور قرار گرفتند، فوج فوج به مکتب ایران پیوستند!! در همین سال بود که معاون اول رئیس جمهور گفت: «تا احمدی نژاد هست، من هستم و تا من هستم، سرکار خانم دکتر هست» که اندکی بعد، ایشان و اوشان بودند، لیکن خانم دکتر کنار گذاشته شد! چند وقت بعد از این، جناب معاون اول گفت: «قیمت خودروها باید شکسته شود» و پراید که ۱۱ میلیون تومان گران شده بود، به اقشار آسیب پذیر لطف کرد و ۵۰۰ هزار تومان ارزان شد! در همین شرایط بود که دکتر حبیبی به رحمت خدا پیوست! چه می دانیم؟! شاید در اعتراض به این سبک از معاون اولی!!
در سال ۹۱ بودجه کشور دوست و برادر و جنگ زده افغانستان، ماه بهمن به لویی جرگه رفت و تصویب هم شد، اینجا اما قوه محترم، بودجه یک دوازدهم را آنهم اواسط اسفند به مجلس فرستاده که باش تا تصویب شود!
وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
برف نامه گدوک
در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
نزدیکای نوروز چند سال پیش، کم و بیش همین موقع از سال بود که «باباکبابی» (۱) وسط کلی خاطره جالب و ناب، از حلیم بوقلمون گرفته تا کباب بناب، ناگهان زد به طبیعت و گفت: «زمستون همیشه ۲ بار می ره. یه بار اواخر بهمن، دروغکی، یه بار لحظه سال تحویل، راستکی… همیشه چند روز مونده به اسفند و چند روز بعدش، هوا شروع می کنه گرم شدن، اما تا آدما می رن توی فاز «بهار زودرس»، یه دفعه زمستون با یه برف پر حرف، حاضری می زنه… این اتفاق با اینکه هر سال تکرار می شه، هر سال مردم فریب می خورن! خلاصه، تا «مقلب القلوب» را نشنیدی، رفتن زمستون رو باور نکن… کرسی رو جمع نکن!»
حواسم هم به حرف بابابزرگ بود، هم به پیش بینی سازمان هواشناسی، اما از هول بهار، بازم در دیگ زمستان افتادم! هول بهار، حالم را خوش کرده بود… لیکن چه بسیار که «حال»، سبب غفلت از «قال» می شود. حالی که «می مانی»، رحم ندارد به قالی که «می دانی».
کرسی نگذاشته بودیم که جمع کنیم، اما هوا ظرف ۲ هفته گذشته از بس گرم شده بود که در آسمان دنبال پرستو می گشتم، در زمین دنبال گل لاله. البته نه از آنهایی که شهرداری می کارد؛ لاله واقعی، اصل!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به سبب کاری اداری شخصی، چند روز پیش رفته بودم بلد «بلده». با کم ترین لباس، و لگن ترین ماشین، یعنی آردی یشمی مدل ۷۸ جناب اخوی که جز بوق، همه جای ماشینش صدا می دهد! فلاشر؛ کلا خراب! موتور؛ روغن ریزی! برف پاک کن ها؛ سالم، اما بدون توانایی در دادن آب به شیشه ماشین! یعنی فقط واست بای بای می کنه، تمیز نمی کنه! لاستیک ها؛ صاف عینهو آینه! آینه سمت شاگرد؛ آینه بی آینه! رادیاتور؛ احتیاج به آب دادن بعد از هر ۲ ساعت رانندگی، به خاطر جوش نیاوردن! فرمان ماشین؛ توی سرعت ۸۰ یه ریپ، توی ۱۰۰ یه ریپ، توی ۱۲۰ بندری! لاکردار باید دو دستی می گرفتمش که از جا درنیاد! دنده؛ بدتر از فرمان! کلاچ؛ بهترین وزنه برای تقویت عضلات دو قلو! کارت ماشین؛ مفقود! بیمه نامه؛ ۶ ماه از مهلت گذشته! معاینه فنی؛ شوخی نکن! نور چراغ ها؛ مگر با چشم بصیرت، فقط ۲ متر! بخاری؛ دادن خاک به جای گرما! ضبط؛ یک حفره مستطیل + کلی سیم ولو! و قس علی هذا…
جاده چالوس را تا وسطا رفتم؛ دو راهی یوش بلده، پیچیدم سمت راست. هوا هم به غایت ملس و بهاری بود.
از قبل طوری برنامه ریزی کرده بودم که در خانه/ موزه نیما توقفی داشته باشم، عکسی بیندازم، احیانا کتابی بخرم و کنار قبر علی اسفندیاری و الباقی فاتحه بخوانم. توقفم در یوش ۲ ساعتی طول کشید. خبری از زمستان نبود. در تن لخت درختان به وضوح می شد لباس خوش رنگ شکوفه ها را تماشا کرد.
کمی بعد در «بلده» کارم را انجام دادم. راحت تر از آنکه فکرش را می کردم. لنگ یکی دو تا امضاء بودم که جور شد.
از بلده رفتم سمت نور، یعنی شمال (۲) با جاده ای کاملا خلوت و هنوز بکر. در شهر نور با حمیدرضا یوسفی ورجانی قرار داشتم. از دوستان قدیمی که فتنه ۸۸ پیچید سمت فتنه گران و کارهایی کرد (۳) که بماند. حمید برای خریدن یک قطعه زمین، در نور بود و همین بهانه مناسبی بود تا شبی در ویلای پدرش در «چمستان» اقامت کنیم.
طبق قرار صبح زود راهی جاده ساحلی شدیم به سمت قائم شهر. یعنی سمت راست جاده ساحلی. در قائم شهر، آشنایی برنج کار دارم که همیشه برنج هایم را از او می خرم. دست اول است و به صرفه و مرغوب و خوش خوراک. حمید هم چند کیلویی خرید. «آقا صفر» اما خیلی شاکی بود از اوضاع کشت و کار. می گفت: «همین طور برنج و سیب زمینی و چای و مرکبات است که باد کرده دست کشاورز، آن وقت می ریم از خارج برنج وارد می کنیم! چرا؟… بعد از چند ماه که دولت صدای داد ما را می شنود، می آید و از ما نسیه خرید می کند، حالا باش تا حساب کند بدهی اش را! ما از بانک کشاورزی وام می گیریم، فقط ۲ تا قسط عقب باشیم، اول زنگ می زنن به ضامن و آبروی آدم رو می برن، بعدا خود به خود از حساب مون کم می کنن، ولی ما که از دولت طلب داریم، به کی باید زنگ بزنیم؟! ضامن دولت کیه؟! به پیمان کار می گیم، می گه؛ تقصیر دولته! به دولتی ها می گیم، می گن؛ قصور از پیمان کاره!… آقا! ما این یارانه ها رو نخواستیم! پول خودمون رو بدین…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
چه در راه جاده ساحلی و چه در راه برگشت از قائم شهر به سمت تهران؛ جاده فیروزکوه، چیزی که مشهود بود تخریب جنگل بود و عدم رویت دریا! بی اغراق در جاده ساحلی اصلا ساحلی ندیدیم! یعنی اصلا دریایی ندیدیم که بخواهیم ساحلی ببینیم! هر چه بود، یا ویلاهای شخصی بود، یا ویلاهای دولتی/ حکومتی فلان نهاد و بهمان ارگان که البته بیش از کارمندان بینوا، سهم خوش گذرانی حضرات مدیر می شود. حمید می گفت: جاده ساحلی شده جاده ویلایی!! راست می گفت.
جنگل اما حکایت دردناک تری داشت. القصه! چند ماه پیش، از ابتدای جاده چالوس داشتم برمی گشتم تهران. حدودا نیم ساعت بعد از اول جاده، جنگل های طبیعی به آن عظمت، جایش را داد به مقداری کاج و بلوط کاشته شده! و به شدت تنک و کم پشت! کمی بعد، همین شبه جنگل لاغر هم کلا محو شد!
یادم می آید ایام کودکی وقتی جاده چالوس می رفتیم، اگر راه را ۳ ساعت حساب کنی، بیشتر از ۲ ساعت و نیم اش جنگل بود. الان دقیقا برعکس شده! بیشتر کوه خشک می بینی تا جنگل… و آنهم چه کوهی؟!… کوه خط کش خورده آدمی زاد! کمی به خاطر آزادراه و بیشتر به خاطر ویلا!
مع الاسف وضع جاده هراز و جاده فیروزکوه هم بهتر از حال و روز جاده چالوس نبود. اینک شمال را بیشتر به ویلا و بساز بفروش ها باید شناخت، تا جنگل و دریا. حق دارند شمالی های اصیل ناراحت باشند از این وضع. واقعا بر سر منابع طبیعی بلایی آمده که اگر جلوی آن گرفته نشود، انگ بدی روی پیشانی نظام نقش خواهد بست. تعارف که نداریم! کل ساحل شده رژه آرم این اداره و آن شرکت! ویلای مخابرات، ویلای صدا و سیما، ویلای سایپا، ویلای خصوصی، ویلای نیمه خصوصی، ویلای فولاد مبارکه، ویلای کوفت و ویلای زهر مار! اگر از نظر جمهوری اسلامی، دریا و کوه و جنگل متعلق به همه ملت است، چرا پس علیه این رویه نادرست اقدام قاطعی نمی شود؟!
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
به ورسک نرسیده بودیم که هوا ابری شد… و خیلی زود برف گرفت. فکر کردم؛ خفیف است و می شود رفت. حمید موافقت کرد. به راه مان ادامه دادیم. بعد از ورسک اما همین که تونل های ۳ گانه را رد کردیم، ابتدای گردنه گدوک گیر کردیم در بوران. یک آن دیدم ماشین نمی رود و دارد سر می خورد! عقل کردم و ماشین را هر جور بود هدایت کردم سمت شانه جاده. با آن وضع، یا ما به ماشینی می زدیم و یا ماشینی به ما!
شانه جاده اما بالطبع برف بیشتری داشت. حدود نیم متر! هوا هم داشت تاریک می شد… حمید گفت: پیاده شم، هل بدم؟ گفتم: با لاستیکای این لگن، بی فایده است… بدتر گیر می کنه توی برفا! گفت: سردم شده، یخ زدم! گفتم: منم! گفت: تو باز یه بافت تنته، من چی؟! گفت: داری چی کار می کنی؟ گفتم: زنگ می زنم امداد خودرو… گفت: اینجا که آنتن نداره! گفت: الان سگ میاد خفت مون می کنه! گفت: بدجور داره بهم فشار میاد! گفتم: تو برو اون پشت مشتا، منم می رم این پشت مشتا!
در ماشین را که باز کردم، سانتافه ای قیژ از کنارم رد شد و گل و لای را پاشید طرفم. مانده بودم چه فحشی بهش بدهم که در برف و مه جلوی جاده گم شد، اما هنوز صدای آهنگ ماشینش می آمد… «دلم گم شده، پیداش می کنم من…».
¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤
حدودا یک ساعت در آن کوران گیر کرده بودیم که عاقبت سر و کله این امداد خودروهای گذری پیدا شد. طرف گفت: ماشین رو از شانه جاده بیارم توی جاده، می شه ۴۰ هزار تومن، هر ۱۰ دقیقه که توی جاده بکشم تون ۲۰ هزار تومن دیگه می گیرم!
چاره چه بود؟! قبول کردیم. دو سه پیچ بعد، آردی یشمی ما که پشت یک نیسان آویزان بود، همین طور لک و لک داشت می رفت که حمید زد به شانه ام؛ اونجا رو نگاه؟… گفتم: همون سانتافه است! گفت: علامت بده، نیسان نگه داره ببینم…
پانوشت:
۱: بابابزرگم قبلا کبابی داشت. هنوز هم یک خط در میان به عادت بچگی ایشان را «باباکبابی» صدا می زنم.
۲: جاده های شمالی جنوبی چالوس (منتهی به شهر چالوس) و هراز (منتهی به شهر آمل) که تقربیا موازی هم اند، به واسطه جاده افقی یوش و بلده به یکدیگر وصل می شوند. از جاده بلده البته به شهر نور نیز جاده ای هست به غایت بکر و دیدنی که دقیقا بین چالوس و آمل در می آید.
۳: یکی از روزهای فتنه، یعنی روز ۱۳ آبان، حمید را در جمع آشوب گران دیدم. داشت شعار می داد؛ «سفارت روسیه، لانه جاسوسیه». تنها بودم. ایستادم گوشه ای به نظاره اش. شعارش غلیظ تر شد؛ «نه غزه، نه لبنان…». خواستم زنگ بزنم به موبایلش که دیدم آنتن ها را پرانده اند… آنتن ها را، دوستی ها را، خیلی چیزهای دیگر را. همین طور که نگاهم به حمید بود، یاد آن روزی افتادم که…

– حمید! آخرش نگفتی چرا ۴ تا از انگشت های دست راستت قطع شده؟!
– سال ۶۱ مادرم داشت با دستگاه، گوشت چرخ می کرد که یهو آژیر جنگ پخش شد. رفت چادر سر کنه، منو ببره زیرزمین که…
هنوز که هنوز است گاهی با خودم خلوت می کنم؛ آژیر جنگ خطرناک تر بود، یا آژیر فتنه؟! و صف من و حمید، کجا از هم جدا شد؟!… و کجا دوباره جوش خورد؟!
من همان حمیدم… حمید همان من است… در سیاست، از بصیرت غافلیم و در زندگی، از نصیحت پدربزرگ. اصلا فراموشی در ذات آدمی است.
- بایگانی: یسار
آشتی
– هنوز قهری؟!…
«پیامک علی به محمود» 🙂
- بایگانی: یسار
جمهور، جمهور، جمهور
تقدیم به نائب بقیه الله الاعظم، علمدار عباس نگهدار انقلاب اسلامی، رهبر مقتدر امت اسلام؛ امام خامنه ای

یک: خدا قوت باید گفت به این ملت. متن، حضور عظیم مردم بود و به یمن این حماسه بزرگ، فعلا می توان از برخی حواشی صرف نظر کرد. یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ هوشمندانه ترین پاسخ به «تحریم هوشمند» بود. دیروز خیلی چیزها معلوم شد. معلوم شد مردم نیز به تاسی از رهبرشان همچنان انقلابی اند. معلوم شد فرزندان انقلاب، هرگز دیپلمات نشده اند که «مبارزه» را فدای «مذاکره» کنند. معلوم شد بصیرت ملت، هم از فتنه های سیاسی بزرگ تر است، هم از فتنه های اقتصادی. معلوم شد نگرانی مردم از گرانی، معطوف به ندانم کاری بعضی دست اندرکاران است، نه اصل نظام. معلوم شد از نظر مردم، مشکلات معیشتی، متاثر از ایستادگی پای آرمان ها نیست. معلوم شد قوای ۳ گانه به ویژه قوه مجریه باید برای این مردم خدایی، بیش از اینها کار کنند. معلوم شد «جمهور» از «رئیس جمهور» جلوتر است. معلوم شد کلاس جمهور از کلاس بی کلاس رئیس جمهور بالاتر است. معلوم شد سخنران اصلی مراسم، شعارهای ملت شهید پرور است، نه حرف های یکی به نعل و یکی به میخ. معلوم شد «بهار انقلابی ها» تکراری نیست، بلکه «بهارنمایی» تکراری است. معلوم شد ملت و ولایت به هم می آیند؛ دولت و مجلس باید خود را به این منظومه برسانند. معلوم شد «وحدت ملی» ذاتی این مردم است. معلوم شد برای این ملت، احدی نمی تواند دایه مهربان تر از مادر باشد. معلوم شد رعیت زاده نمی تواند حامی اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی باشد. معلوم شد کلاس رعیت، از کلاس منیت، از کلاس بی کلاس رعیت نمایی، بالاتر است. معلوم شد این مردم از نسخه پیچی های «وحدت ملی» و «انتخابات آزادانه» بی نیازند. معلوم شد فتنه و انحراف هر ۲ با هم، از سرو بلندبالای ملت ایران، کوتاه ترند. معلوم شد «وحدت» برای این ملت، فریضه است… و معلوم شد چرا «اختلاف افکنی تا روز انتخابات، خیانت است»؟!
دو: ۲۲ بهمن ۹۱ دشمن فهمید در مبارزه با نظام مقدس جمهوری اسلامی، قبل از قوای ۳ گانه، حتی قبل از نیروهای نظامی، با آحاد ملتی طرف است که انقلاب و اسلام و امام و جمهوری اسلامی و «آقا» را مال خود می دانند. اصلا مهم نیست چند سال از ۲۲ بهمن ۵۷ گذشته باشد. مهم این است که دشمن در نبرد با جمهوری اسلامی، در وهله اول با بسیجیان خامنه ای طرف است. نه با رئیس جمهور، بلکه با جمهور. من به دشمن حق می دهم اگر روی شعارهای جمهور، بیش از سخنان تکراری رئیس جمهور، حساب باز کند. از ورای همین محاسبه، نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، بهتر درک می شود.
سه: ۲۲ بهمن ۹۱ نشان داد حتی اگر دست تفرقه و اختلاف افکنی از آستین فلان سر قوا بیرون آید، باز هم «نشاط ملی» ملت ایران صدمه نمی بیند. دعوای این و آن، البته مردم را ناراحت می کند، لیکن ما نشاط ملی خود را نه از مجلس گرفته ایم، نه از دولت. نشاط ملی ما محصول خودباوری است که آنهم از صدقه سر انقلاب/ جمهوری اسلامی به وجود آمده. در ورای اختلاف افکنی، چرا مردم به شعب ابیطالب برگردند؟! اختلاف افکنان را پس می زنند. (اما نه با اقدام اختلاف افکنانه!) چرا نشاط ملی خود را خراب کنند؟! دست رد به سینه تفرقه می زنند. (اما نه با اقدام تفرقه انگیزانه!) چرا دنبال جبهه های سیاسی حرکت کنند؟! از جبهه ولایت فقیه پشتیبانی می کنند. (اما نه با منیت، که با بصیرت!)
چهار: حفظ حماسه ۲۲ بهمن ۹۱ از خود این حماسه، مهم تر است. مراقب باید بود؛
چهار/ ۱: دعوای این و آن نباید وجه المصالحه رفتار ناصواب و گفتار ناثواب شود. مقابله با بعضی بداخلاقی ها نباید خود همراه با بداخلاقی های دیگر شود. مبارزه با برخی اختلاف افکنی ها نباید خود باعث تفرقه شود. این، عمل به فرامین ولی امر نیست؛ هم سویی با خط اختلاف و خطر تفرقه است. آیا عمل وحدت شکنانه، آنهم در یوم الله ۲۲ بهمن، مقابله با اختلاف است یا هم صدایی با اختلاف؟! و آیا نباید دست مسموم انحراف و فتنه را در بعضی اختلاف افکنی ها متوجه شد؟!
چهار/ ۲: یکی دانستن سهم طرفین دعوا به شیوه کاریکاتوری، یا از آن بدتر، قائل شدن حق بیشتر برای طرف خاطی تر، اولا؛ دور زدن فریضه وحدت است، ثانیا؛ به گستاخی فزون تر اعوان و انصار انحراف منجر می شود. ظاهرا عده ای با مفهوم مقدس وحدت نیز کاسبی می کنند. به ایشان می گویی؛ علی لاریجانی و قالیباف؟! می گویند؛ عدالت و ولایت!! اما همین که می گویی؛ محمود احمدی نژاد؟! می گویند؛ فرود آرام دولت و وحدت!! هنر این جماعت، باج دادن بی مرز به «بهارنمایان» است. مع الاسف ایشان آنقدر که هوای دولت را دارند، هوای انقلاب اسلامی ۳۰۰ هزار شهید را ندارند!! به راستی، بحث ولایت و وحدت است یا کاسبی؟! لاریجانی «۱۱ روز خانه نشینی» کرد یا قالیباف سخن از «بن بست نظام» گفت؟! و آیا جز این است که بعضی جبهه های ناپایدار سیاسی، دوست می دارند ما به ازای حزب الله مظلوم، با عرض معذرت، کمی تا قسمتی «خریت» باشد، نه «بصیرت»؟!
چهار/ ۳: باید هوشیار بود. مبادا دعوای فلانی و بهمانی، سبب شود در مقام قضاوت درباره کلیت مسئولان شریف نظام، مرتکب جفا شویم. این درست که دوست و دشمن، جمهوری اسلامی را به «ملت» می شناسند، اما مسئولان نیز برایند همین جمهوری اسلامی اند. از جمله مسئولان جمهوری نازنین اسلامی، شهید مصطفی احمدی روشن است. او که فقط «نخبه هسته ای» نبود! شهید حسن طهرانی مقدم است. او که فقط «نخبه موشکی» نبود! الحمدلله شمار کثیری از دست اندرکاران نظام، ادامه دهنده راه شهدا هستند. جز این بود، «آقا» شرایط امروز ما را هرگز «خیبری و بدری» توصیف نمی کردند.
پنج: یوم الله ۲۲ بهمن ۹۱ مقدمه مناسبی برای انتخابات خرداد ۹۲ خواهد بود؛ ان شاء الله. مردمی که فردا به این و آن رای خواهند داد، دیروز با حضرت سیدعلی، بیعتی تاریخی و بی مثال کردند. قدر مسلم هر دولت و هر رئیس جمهوری، اگر بخواهد خودش را از اصل ۲۲ بهمن بزرگ تر بداند، از همین ملت شهید پرور، تودهنی سختی خواهد خورد. از همین منظر، «۲۲ بهمن ۹۱» عطر «۹ دی ۸۸» می دهد. «بهار» زنده تر از آن است که «زنده باد بهار» بخواهد. آقای سر قوه! لطف می کنی اگر کلاس بهار را پایین نیاوری. شما کجا و بهار کجا؟! ظاهر شما کجا و ظاهر بهار کجا؟! باطن شما کجا و باطن بهار کجا؟!… بعضی ها از صدقه سر همین ملت و همین ولایت و همین انقلاب و همین ۲۲ بهمن، «شکوفه» زده اند؛ اینک شکوفه خود را از شکوفایی کل بهار، بزرگ تر می بینند! شکوفه انقلاب… نیک اگر بنگری، ملت است. هر که کوفه بازی درآورد، سیلی می خورد.
*** *** ***
با این مردم بیدار، انقلاب اسلامی برای دفاع، به تنها چیزی که نیاز ندارد، خواب است. من نیز در این سالیان روزنامه نگاری، اگر چه زیاد «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره»، اما هرگز مایل نبوده و نیستم درونی دلم را بیرون بریزم. با این همه…
– ایام فتنه ۸۸ دوست و همسنگر پدرم، حاج اصغر آبخضر می گفت: «دیشب خواب پدرت را دیدم. همان لباس خاکی جبهه تنش بود. همان «یا زیارت یا شهادت». طبقه چندم ساختمانی بودیم. از پنجره، درگیری های خیابان را نشان اکبر دادم و گفتم: «آخر این معرکه چه می شود؟!» عکس روی دیوار را نشانم داد و گفت: «با وجود این مرد، انقلاب اسلامی از پس همه فتنه های ریز و درشت قبل از ظهور برمی آید. ما شهدا، هوای این مرد را داریم. مثل امام، دوستش می داریم. ما به کنار، «علمدار کربلا» هم عجیب هوای این مرد را دارد. عجیب دوست می دارد این مرد را. هر وقت شما می گویید؛ «ابالفضل علمدار! خامنه ای نگهدار»، سقای عاشورا به همه ما شهدا آماده باش می دهد».
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
– چند شب پیش، مادربزرگم، خواب «آقا» را دیده بود… به «آقا» گفتم: «ما که از دور، دستی بر آتش داریم و همه چیز را نمی دانیم، فقط با چند خبر، این همه قلب مان می گیرد، این همه آه می کشیم، این همه غصه می خوریم. شما چگونه تحمل می کنید این حجم انبوه اخبار را؟! این همه غم و اندوه را چگونه تدبیر می کنید؟!» «آقا» لبخندی زدند و عکس روی دیوار را نشانم دادند.
* عکس روی دیوار، یکی از تصاویر «آقا» بود در مسجد مقدس جمکران… اون عکس عمودیه.
********* *********
آهای مسئولان! مانیفست ما همچنان همان سرود «دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره» است… حتی خواب ما سرشار از بیداری است… مانیفست ما این است؛ «در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد…».
وطن امروز/ ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
این اجنبی پرستان بی جنبه
۱: خبرنگاران، بعضا به بهانه «انتقاد»، که حق مسلم خود می دانند، توهین می کنند، تهمت می زنند، غیبت می کنند، فحش می دهند، اذهان عمومی را تشویش می کنند و دروغ می گویند. آیا چون ما خود روزنامه نگاریم، می توانیم کتمان کنیم که لااقل بخشی از جامعه خبری، بی هیچ رحمی به صغیر و کبیر، «تقوای رسانه ای» را قربانی اصول بی اصول ژورنالیسم می کنند؟! البته امیر قلعه نویی آدم با شرفی است، و الا «اجنبی پرستی»، فقط مال ۲ دقیقه بعضی خبرنگاران محترم است!
۲: قطعا «اجنبی پرست» حرف بسیار گل درشتی است، اما قلعه نویی، سالی یک بار، درشتی می کند و خبرنگاران، بعضا هر روز! باور کنیم؛ چیزی که اینقدر «روادارانه» عوض دارد، گله ندارد! شکایت و دادگاه و خشم و «آهای مدعی العموم! چه نشسته ای که ژنرال، از گل نازک تر خطاب مان کرد»، ندارد! اگر نقد، خوب است، چه اشکالی دارد یک بار هم امیرخان، پشت خبرنگاران را کیسه بکشد؟! و حتی اگر نقد همراه با اهانت هم سازنده است، -آن طور که عده ای اعتقاد دارند!- چه عیبی دارد حالا یک «اجنبی پرست»؟!
۳: اما بیاییم و فرض کنیم در جامعه خبری ما هیچ اجنبی پرستی وجود نداشته باشد. لااقل به امیر قلعه نویی نمی توان خرده گرفت، چرا که این همه خبرنگاران علیه او راست و دروغ را بهم می بافند، یک بار هم امیرخان چنین کرده! این همه بعضی خبرنگاران، سرمربی آبی ها را مسخره کرده اند؛ در ازای این همه استهزا، گمانم یک «اجنبی پرست»، این حرف ها را نداشته باشد! معفو است! یک سو، امیر قلعه نویی بی ادبیات است، سوی دیگر، جماعتی مبادی آداب و منادی ادب! حتما معفو است!! واقعا مانده ام؛ خبرنگارانی که این همه توصیه به «جنبه» می کنند، صبر و تحمل و بردباری خودشان کجا رفته؟! پس بیاییم و بی خود، برای خبرنگارانی که گاه اجنبی را می پرستند، شان عصمت و تنزه نتراشیم. «اجنبی پرست»، نه شاخ دارد، نه دم! اجنبی پرستی در پوشش شغل خبرنگاری نیز!
۴: اجنبی پرستی، استعاره ای از غاز بودن همیشگی مرغ همسایه، نزد شماری از اصحاب رسانه است! و الا آنکه بخواهد مانوئل ژوزه (بدترین مربی تاریخ پرسپولیس به حیث آمار) را بپرستد، بیش از آنکه «اجنبی پرست» باشد، «احمق» است! جناب کی روش هم با این کارنامه مثال زدنی (!؟) جایی برای پرستش باقی نگذاشته! آنی درنگ کنید؛ اگر یک مربی وطنی، ترجیحا حمید استیلی، نتایج نیم فصل اول پرسپولیس را می گرفت، چگونه با شلاق بعضی خبرنگاران بدرقه می شد؟! مانوئل ژوزه اما چون اروپایی است، حتی با بدترین نتایج ممکن نیز باید محترمانه نقد شود! به سلابه کشیده نشود، مسخره نشود، به هیچ برنامه زنده و احیانا زننده ای نیاید و پاسخگوی افکار عمومی نباشد! از ورای مقایسه رفتاری که با حمید استیلی و مانوئل ژوزه شد، آیا نمی توان نتیجه گرفت؛ شغل بعضی خبرنگاران، نه شغل شریف خبرنگاری، بلکه شغل کثیف اجنبی پرستی است؟! و از ورای مقایسه رفتاری که با امیر قلعه نویی و کارلوس کی روش شد، آیا نباید به موفق ترین مربی لیگ برتر ایران حق داد که بعضی خبرنگاران را اجنبی پرست بخواند؟! قلعه نویی زمان هدایت تیم ملی، بدون هیچ باختی، و فقط به خاطر حذف در ضربات پنالتی مقابل کره جنوبی، مرد و مردانه به «۹۰» رفت و در لفافه نقد کارشناسانه، همه رقم ناسزا و استهزا را متحمل شد، اینک اما جناب شومن، چند ماه بعد از باخت کارلوس خان کی روش به تیم های رده چندمی لبنان و ازبکستان، برای ۴ تا نقد محترمانه، محرمانه به آپارتمان مرد پرتغالی می رود، تا از او رخصت بگیرد!! آیا امیر قلعه نویی هم اینقدر نجیبانه نقد شد؟! جالب است؛ دوره کنونی، به سبب قرعه آسوده، تا الان باید از صعود تیم ملی به جام جهانی مطمئن می شدیم، لیکن باز هم کاسه «چه کنم، چه کنم» دست گرفته ایم! کارلوس کی روش اما به جای عذرخواهی، ژست طلبکارانه می گیرد و از کیفیت پایین لیگ ایران گله می کند!! و چرا نکند؟! او خوب می داند تا چه حد اجنبی پرست اند شماری از اصحاب رسانه. قلعه نویی بود، تا الان جایش را به مربی دیگری داده بود، مایلی کهن هم بود، همین طور. سر دراز دارد قصه اجنبی پرستی… آنقدر دور و دراز که هرگز مجید جلالی، رنگ صندلی تیم ملی را به خود نمی بیند. دربی، شهرآورد بی خودی بود، اما نه بی خودتر از بازی تیم ملی مقابل لبنان و ازبکستان!! و الحق که در قیاس با تیم ملی کی روش، دربی سرافرازانه ای داشتیم! واقعا اگر قرار به این نتایج تیم ملی بود، چه ضرورتی داشت پول زبان بسته مملکت را در جیب مربیان اجنبی بریزیم؟! که برای ۲ تا نقد یواشکی هم، دیگر مجبور نباشیم راهی خانه طرف شویم!! آری، ما هم خبرنگار اجنبی پرست داریم، هم خبرنگاران اجنبی پرستی که از رئیس شومن شان خط می گیرند!
۵: امیر قلعه نویی به «کلهم» می گوید «کل یوم»، «کربکندی» را «گربه کندی» صدا می زند، و به «ذوب آهن» می گوید «ذبّ آهن»! جز اینها سوتی دیگر امیرخان چیست؟! قلعه نویی اما با نام خدا سخن می گوید، هنگام پیروزی و شکست، اهل بیت را فراموش نمی کند، قم و جمکران و زیارت امام زاده آقا علی عباسش ترک نمی شود، وقت قهرمانی، نماز شکر می خواند، در برهه های مختلف، وطن دوستی خود را ثابت کرده، و آمار فتوحاتش با اینکه از تعداد لیگ برتر ما بیشتر است، لیکن هنگام باخت، از نقد و توهین و تهمت، فرار نمی کند. خوب یا بد، نه فقط سطح لیگ برتر ما، از سطح تیم ملی، بالاتر است، بلکه سطح موفق ترین مربی این مرز و بوم نیز از سطح بعضی خبرنگاران مثلا وطنی، بالاتر است. امیر قلعه نویی با این همه رکورد، قطعا از سر خبرنگارنماهای اجنبی پرست، زیاد هم هست، گیرم ملاک ما کوچینگ ژنرال باشد در روز دربی!
۶: سوتی دادن و چند کلمه را پس و پیش خواندن، برای یک مربی فوتبال تجربی که اغلب عمرش در زمین خاکی های جنوب شهر سپری شده، عیب نیست. عیب آن است که عده ای اجنبی پرست، مدعی جامعه مظلوم خبرنگاری شده اند. همان کسانی که فردا در زردنامه های شان خواهند نوشت؛ «موفقیت پرسپولیس، بیشتر به خاطر بگوویچ است تا یحیی گل محمدی»! همان کسانی که امروز می نویسند؛ «کارلوس کی روش از ظرف فوتبال ما بزرگ تر است»! همان کسانی که دیروز نوشتند؛ «مربی گری تیم ملی برای قلعه نویی، لقمه گنده تر از دهان بود»! لقمه گنده تر از دهان اما «لقمه خبرنگاری» است، برای جماعت اجنبی پرست!
*** *** ***
همه به امیر قلعه نویی، یک تشکر درست و حسابی بدهکاریم. ژنرال، شاید بی آنکه خود بخواهد ثابت کرد؛ اجنبی پرستی، هنوز آنقدر بد و مذموم هست که حتی صدای اجنبی پرست ها را هم درمی آورد… نشان به نشان خواب آشفته بعضی ها، قبح اجنبی پرستی در این دیار هرگز نریخته! ممنون گل پسر نازی آباد… بعد از تشر تو، حالا راحت تر از کارلوس مغرور انتقاد می کنند، حتی بعضی ها!
وطن امروز/ ۱۴ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
جذب حداکثری؛ آری، اما…
چه بهتر که مطلع پلاک امروز را مزین به حدیثی از امام حسن عسکری (ع) کنم؛ «مومن برای مومن، برکت، و برای کافر، اتمام حجت است». «تحف العقول، صفحه ۴۹۸»
*** *** ***
یک: گاهی که بعضی رجل سن و سال دار سیاست، بیش از حد از در صلح و صفا وارد می شوند، صدای آرمان خواهان جامعه به نشانه اعتراض بلند می شود؛ «چرا می خواهید به فتنه گران تخفیف بی خود دهید؟!» موسپیدان اما مخلص جواب شان این است؛ «جذب حداکثری».
دو: جذب حداکثری اگر چه شرط عقل است، لیکن تاکید «آقا» روی این مفهوم، اهمیت آن را مضاعف می کند. با این همه، از بعضی عناصر سیاسی باید سئوالاتی پرسید؛
دو/ ۱: آیا سوژه جذب حداکثری فقط خواص سیاسی اند؟! اگر نه، پس چرا در باب جذب حداکثری، آنقدر که به جذب چند فتنه گر دانه درشت توجه می شود، کوششی برای جذب توده هایی که ذهن شان پر از معماهای بی جواب است، نمی شود؟! آیا رواست که حتی درباره جذب حداکثری نیز شاهد تبعیض باشیم؟!
دو/ ۲: صرف نظر از بحث خواص و عوام، آیا جذب حداکثری به معنای تنها گذاشتن مفاهیم عالیه است؟! آیا ما حق داریم به گونه ای بر مدار جذب حداکثری حرکت کنیم که در ازای جذب فرضی چند فتنه گر عذرخواه، مفاهیمی از قبیل عدالت، مبارزه، پایداری، ایستادگی، آرمان خواهی و… دچار انزوا شوند؟! آیا جذب کردن چند عنصر ناراحت، ارزش چنین خسران بزرگی را دارد؟!
دو/ ۳: قطعا عده ای استثنا وجود دارند که جذب حداکثری شامل حال شان نمی شود. یعنی رفتار و گفتارشان آنقدر وقیحانه و رذیلانه است که لیاقت ورود به سفینه انقلاب اسلامی را ندارند. این جماعت سوژه دفع حداقلی اند. سئوال من از بعضی عناصر سیاسی این است؛ مشخصا و به طور مصداقی بفرمایید احیانا چه کسانی از چارچوب جذب حداکثری به تعریف شما، خارج اند؟! و آیا اصلا قائل به مفهوم دفع حداقلی هستید؟!
دو/ ۴: مراد از گفتمان جذب حداکثری چیست؟! جذب ما به فتنه گران؟! یا جذب فتنه گران توبه کننده به ما؟! آیا هدف از جذب حداکثری فقط و فقط احیای فریضه «شتر دیدی، ندیدی» است؟! آیا کمی آنها باید کوتاه بیایند، و کمی بیشتر از آنها، ما؟!
دو/ ۵: اگر حتی بصیرت، بنا به تعبیر حکیمانه رهبرمان آفت دارد و آفتش «غرور» است؛ آفات جذب حداکثری چیست؟! و اگر جذب حداکثری، بد و نارس و شل و ول و افراطی و تفریطی انجام شود، چه مضراتی خواهد داشت؟!
دو/ ۶: اگر جذب حداکثری را نادرست انجام دهیم و نتیجه اش، احیای مجدد فتنه و سران فتنه باشد، کار عاقلانه ای است؟! هیچ دقت کرده ایم که متاثر از سیاست جذب حداکثری، اصحاب انقلاب قرار است بیشتر شوند یا زبان عناصر ضد انقلاب، درازتر؟!
سه: شگفتا! واقعا شگفتا از روی اصحاب فتنه… این روزها گاهی که رسانه های زنجیره ای را دنبال می کنم، آنچه زیاد می بینم عناوینی از این دست است؛ «تغییر لحن آقای عسکراولادی کافی نیست!»، «ایشان باید رویه اش را نیز تغییر دهد!»، «عسکراولادی باید از اصول گرایان بخواهد که بابت رفتار و گفتارشان، از مردم و اصلاح طلبان معذرت خواهی کنند!»، «ما از سخنان ایشان استقبال می کنیم، اما شرکت در انتخابات، حقی نیست که عسکراولادی و عسکراولادی ها بخواهند به ما بدهند یا ندهند!» و…
چهار: بگذارید وارد مصادیق شوم، تا بیشتر معلوم شود وقتی جذب حداکثری، افراطی انجام می شود، چه نتیجه ای در پی دارد. جناب رسانه ملی وقتی دوربین صدا و سیما را کیلومترها آن طرف تر از جذب حداکثری، مقابل سرکار خانم معصومه ابتکار قرار می دهد، (به عنوان نماینده قشر دانشجو!) باید هم این گونه محصول اش را ببیند که عضو شورای شهر تهران، برود با فلان رسانه گفت و گو کند و بگوید؛ «تمام مولفه های زن مسلمان در حجاب، خلاصه نمی شود!… رویکرد پهلوی اول، بهبود زندگی مردم بود!… نفوذ تفکر امام بر اساس تحولاتی بود که دکتر شریعتی پایه گذاری کرد!…». معصومه ابتکار اگر چه در فتنه ۸۸ تا اوایل سال ۸۹ عمدتا در دفاع از فتنه و فتنه گران موضع می گرفت، اما پس از آن مقطع، ترجیح داد کارنامه خود را بیش از این تیره و تار نکند. مع الاسف صدا و سیما با کاریکاتور کشیدن از مفهوم جذب حداکثری، زبان سرکار خانم را باز کرد! حالا عضو شورای شهر تهران به دفاع از مهندس و شیخ اکتفا نمی کند! حجاب را می زند! از رضاخان دفاع می کند! به امام اهانت می کند! و البته مقصر چنین سخنان گل درشتی در وهله اول، همان رسانه ای است که مفت و مجانی دوربین خود را در اختیار اعوان و انصار فتنه می گذارد. من از شمای خواننده سئوال می پرسم؛ آیا به چنین رویه ای می گویند «جذب حداکثری»؟!
*** *** ***
عالیجنابان با تجربه تر از ما! ای کسانی که بیش از ما سرد و گرم سیاست را چشیده اید! موسپیدان! فداییان جذب حداکثری! آنی درنگ کنید که اگر فتنه به ثمر رسیده بود، اگر نقشه سران فتنه گرفته بود، اگر خون شهید غلام کبیری و ذوالعلی نبود، آیا باز هم مجال داشتید این همه بی قاعده بر طبل جذب حداکثری بکوبید؟! آیا اصلا قائل به این هستید که فتنه ۸۸ سران فتنه ای هم داشت؟! و آیا فکر نمی کنید اهل و عیال فتنه، بازگشت به نظام را، نه برای رجوع دوباره به آغوش پر مهر ولایت فقیه، بلکه برای اتمام کار نیمه تمام شان در فتنه ۸۸ می خواهند؟! این را من نمی گویم به خدا! خودشان می نویسند که «برای رسیدن به مقصود اصلاحات، تنها راه باقی مانده، استفاده از فرصت انتخابات است».
آقایان! این جماعت هر وقت نوشت «اصلاحات»، منظورش «براندازی نظام ۳۰۰ هزار شهید» بود. هنوز هم شک دارید؟!
جوان/ ۲ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
بحران «مالی» و «بحران مالی»
امریکا که قرار بود بعد از کشتن بن لادن، جل و پلاس سربازان خود را از افغانستان جمع کند، ظاهرا بیرون بیا نیست! اما حضور نظامی یانکی ها چه رهاوردی برای همسایه شرقی ما داشته؟! صلح، آرامش، سازندگی، امنیت، رفاه و اشتغال؟! یا کشت و کشتار، کشت بیشتر تریاک، رشد بیشتر قاچاق و فربه شدن بیشتر طالبان؟! کم و بیش وضعیت همسایه غربی نیز بر همین منوال است. در عراق، تروریست های سلفی، دقیقا همان کاری را انجام می دهند، که طالبان در دیار افغان. اگر دیروز، صدام در زندان های بغداد، خاندان حکیم و صدر را وحشیانه می کشت، امروز در عراق، صبحی به شام نمی رسد، الا اینکه از چندین جای مختلف، اخبار اقدامات تروریستی مخابره شود. البته در عراق، ظاهرا، امریکایی ها حضور نظامی ندارند، اما تروریست ها خیال امریکا را بابت ناامن کردن بین النهرین، و دامن زدن به اختلافات قومی و تفاوت های مذهبی جمع کرده اند. واقعا تلخ است آنچه این روزها در عراق می گذرد؛ جنوب عراق محل جولان انگلیسی هایی است که بوی نفت بصره به مشام شان خوش نشسته. شمال عراق تبدیل به پاتوق شرکت های چند ملیتی شده که اغلب صهیونیستی اند. جبهه استکبار اصلا بدش نمی آید در شمال عراق، شمال غرب ایران، و جنوب ترکیه، به بهانه استقلال قوم کرد، از یک «اسرائیل جدید» پرده برداری کند. مرکز عراق هم هر روز شاهد تلفات سنگین ناشی از ترورهای بی وقفه است. واقعیت این است که این روزها در عراق، غرب اندازه صدها صدام کار می کند! در چنین منظومه ای باید دید که چه کار سختی دارد دولت نوری مالکی. و چقدر باید اهل تشیع و تسنن عراق هوشیار باشند که عراق در دام نقشه های تفرقه افکنانه نیفتد. قصه سوریه هم اگر چه کمی حادتر، زیرمجموعه همین ماجراست. اگر در سرزمین های اسلامی، رد پای غرب را درست ببینی، سرمنزلی جز ناامنی و اغتشاش ندارد. آن از افغانستان، آن از عراق، این هم از سوریه. اینک اما فرانسه هم مشخصا وارد گود شده تا به بهانه های واهی، مالی را دوباره تسخیر کند. مالی برخلاف کشورهای همسایه اش، نفت و گازی بی مانند دارد و موقعیتی ممتاز. آیا شما باور می کنید قصد فرانسه از لشکرکشی به مالی، مقابله با فلان گروهک شورشی، یا استقرار دموکراسی باشد؟! امریکا در افغانستان و عراق، چه گلی به سر مردم غرب آسیا زد که حالا فرانسه خاطرخواه صلح و آرامش مردم شمال آفریقا شده؟!
*** *** ***
دنیای استکبار در گذر از جنگ نرم، دوباره به این سوی و آن سوی، لشکرکشی فیزیکی می کند! «استکبار» باز هم بوی «استعمار» گرفته! روزگاری که خیلی هم دور نیست، جبهه غرب فکر می کرد با یک «کلیک» یا «فشار یک دکمه» یا «اینترنت» و «فضای مجازی»، بازی عالم را به سود خویش تمام می کند! و از دنیای به این بزرگی، «دهکده جهانی» می سازد! خودش هم می شود کدخدای جهان! کدخدا که چه عرض کنم؛ خدای جهان! جبهه استکبار البته توهم زده بود! و اینک دوباره مجبور است برگردد به همان روزگاری که اگر جایی، کشوری، منطقه ای را می خواست، لاجرم باید زحمت لشکرکشی و هزینه های سرسام آور نظامی را متحمل می شد! چند سال پیش شاید احدی فکر نمی کرد؛ فرانسه برای چند بشکه نفت بیشتر یا چند لوله گاز مفت، به کشور مالی لشکرکشی کند! دقت کنید؛ این اتفاق در اوایل سال «۲۰۱۳ میلادی» رخ داده! و باز هم دقت کنید؛ فرانسه «ناپلئون بناپارت» ندارد، بلکه فقط در یک قلم، کارخانه ماشین سازی «رنو» ۷۵۰۰ کارگر اخراجی دارد! ندید معلوم است؛ بحران «مالی» هم به «بحران مالی فرانسه» اضافه خواهد شد! غرب اگر با لشکرکشی نظامی می توانست کدخدای جهان شود، قرن گذشته میلادی، قرن بهتری بود! و غرب اگر با یک کلیک می توانست خدای جهان شود، لشکرکشی نظامی نمی کرد! راستی، کدام کدخدا اینقدر بدهکار و بدبخت؟! ندید معلوم است شعار فردای مردم معترض فرانسه به اوضاع ریاضت اقتصادی… «بحران مالی» خودمان را حل کنید؛ «مالی» پیشکش!
جوان/ ۱ بهمن ۱۳۹۱
- بایگانی: یسار
یا علی…
سلام داداش؛
از تمام متن، تنها این:
“ما حتی اجازه نمی دهیم بزرگانی چون مهدوی و مصباح را جبهه های سیاسی مصادره کنند.”
ممنون! متن خوبی بود!!
…
تند و تیز و تلخ بود متنت اما دارویی شفابخش…
یاد آن کلام مولا علی علیه السلام افتادم که رو به کوفیان فرمود دیر نیست که شامیان بر شما مسلط شوند زیرا آنان در باطل خود، متحد و پایدارند و شما در راه حق، منفصل و پراکنده!
باید توجه داشت که شامیان، مانند رومیان مشرک و مانند یهودیان کافر نبودند. بلکه از راه راست، منحرف شده بودند.
آفرین به آواتار “سرباز کمپ”! معمم شدی داداش مرتضی؟
دوستان همه پیشرفت و تغییر کردند!
دستت درد نکنه داداش حسین بابت تایید کامنت بامزه این “قِلی” جون… کلی خندیدیم به حماقتش!
حسین قدیانی: البته از آنجایی که دوستان دیگری، در همین چند دقیقه، محتوای آن کامنت را مخل شان قطعه ۲۶ دانسته بودند، محتوایش عوض شد و مختصر و مفید شد!!
“محتوایش عوض شد و مختصر و مفید شد!! “:)
یدا… فوق ایدیهم
انشاا… خداوند بهترین ها را برای خانه ملت گلچین کند.
رای همه مبارک!
چند تا آه دیگر…
“انحراف، کدام قله را می خواهد فتح کند که قبلا به شکل سرگشاده فتح نشده بود؟”
با دیدن این سوال، شدیـــــدا کنجکاو شدم برای خواندن ادامه متن!
نوشتن اینچنین متنی، فقط و فقط از عهده نگارنده این نوشتار برمی آمد. انشاءالله همیشه آدم انقلاب اسلامی باقی بمانید…
چه دوران سختیه، شناخت آدم های خوب و بد!!!!!
احساسم میگه دوران ما از دوران امیرالمومنین سخت تره.
اینجا یه چیزی می شنوم؛ تو دانشگاه یه چیز دیگه.
خدایا کی راست میگه؟؟!!!
” *********رای من پایدار نیست، بیعت من پایدار است.*********
اصلا زبان دراز نبودند بچه های بازی دراز. صعب العبورتر از آن رشته کوه، اما ارتفاعات نفس اماره است. پایداری در «اسکله العماره» همیشه جواب می دهد، پایداری بر «اسکلت الاماره» هرگز!”
به به: “فقط اگر کری خوانان میدان سیاست، لطف کنند و به جای کت شلوار و تسبیح، شلوار لی بپوشند و شیپور دست شان بگیرند، رحم کرده اند به آداب متلک پرانی و تکه اندازی!”
“انحراف، کدام قله را می خواهد فتح کند که قبلا به شکل سرگشاده فتح نشده بود؟”
” شان سیلی حماسی اصل انقلاب اسلامی و اصل ولایت فقیه، بسی بالاتر از صورت بی سیرت فتنه و انحراف است. آمریکا و اسرائیل، اگر چه رو به موت اند، اما هنوز نمرده اند که نظام بخواهد زیادی بزرگ کند فتنه گران و منحرفین را!”
جمله درستی بود، به دلیل نزدیک بودن اهداف این دو جریان، چسبیدن صندلی هاشون هم دور از انتظار نیست.
“نه: اگر جریان انحرافی از جریان فتنه، و راس انحراف از راس فتنه خطرناک تر است، یعنی اگر این آش تا این حد شور است، آیا کمی عجیب نیست که علامه مجاهد اجازه هزینه همان گروهی از نام بالا و مرام والای خودشان را می دهند که بعضا ساکت انحراف، و بعضا حامی انحراف اند؟! این همه نباشند، آیا لااقل ماله کش انحراف، و شتر ۱۱ روز دورکاری را دیدی ندیدی، نیستند؟!”
واقعا دغدغه بزرگی شده این مسئله!
سلام!
همیشه میام اینجا یه چیزی میخونم میشه آرامش دل!
اما امروز یه چیزی خوندم شد سوهان روح!
البته حرفهای شما منطقی و درست ولی بهتر نبود در زمان دیگری این مطالب نوشته میشد؟!
در این روزها که هجمه ی ناجوانمردانه ای علیه علامه ی بصیر انقلاب راه افتاده کمی بی لطفی بود این مطلب!
“«پایداری اولی ها» خیلی هاشان «یوم العیار شلمچه» خوش آب و هواتر از جایی بودند که علی مطهری بود!!”
احسنت!
……………….
داداش حسین؛
رأیتون قبول انشاءالله.
من گمان می کنم، علامه، در خصوص جریان انحرافی و فتنه، نیاز باشد مفصل تر از این جمله: «خطر جریان انحرافی از خطر فتنه بیشتر است». صحبت کنند.
اما فتنه هم، به نوعی از انحراف آغاز شد. و به فتنه ختم. و تا آنجایی که به خاطر دارم، از فتنه خطرناک تر، عبارت دیگری، در ادبیات سیاسی، از طرف سیاستمدارانِ از همه صنف، به کار برده نشد.
گفته اند؛ فتنه های پیچیده تری در راه است، اما اصطلاح جدیدتری نه. پس نتیجه می گیرم، فتنه، آخر همه ی توطئه هاست و انحراف، به زعم من، پیش نیاز فتنه است.
اما همین جریان، وقتی جریان نام گرفت، می تواند انحراف را ادامه دار، تا آنجا که فتنه ها را، پیچیده تر و خطرناک تر از فتنه ی ۸۸ کند.
در هر حال، اون چیزی که از نوشته ی پر از معنا، اما درد و آه تان فهمیدم، این بود که؛ چه اهمیتی دارد، که کدام از کدام خطرناک تر است؟ و کدام یک قابل اغماض!
مهم این است که؛ در انقلاب اسلامیف که نقطه ی عطفش، به خرداد ۴۲ باز می گردد و نقطه ی اوجش، هشت سال دفاع مقدس و نقطه ی رهایی آن، که رهایی از هر قید و بندی جز ریسمان محکم ولایت فقیه بود، به هشت ماه دفاع مقدس، باید همیشه از افراط و تفریط ها، به دور بود و فراری. و داروی بصیرت، همیشه درمان گر تمام بیماری هایی است، که این روزها، دست خیلی از مدعیانی که فرمودید، از این دامان کوتاه است.
به نظرم، این نوشته، یک تحلیل سیاسی نبود. یک ایدئولوژی فکری بود، که ریشه در اساس نامه ی انقلابِ امام خمینی (ره) و قاموسِ ولایتِ خامنه ای عزیز (حفظه الله) است…
ممنون داداش حسین…
سنگین بود!
ذهنم درگیر شده اساسی!!!
خدا قوت داداش حسین؛
ممنونم…
هر چی که، همه چی رو، بالا و پایین می اندازم و انداز و برانداز می کنم! تهش به این می رسم:
یادش بخیر آن جبهه های نور یاران.
جانم؟ چی؟ چکار کردی آقای قدیانی؟ توهین؟ توهین به مقدسات؟ به خود خود مقدساااات؟ چی؟ به ساحت علما توهین میکنی؟ به عمار خود خدا ایراد میگری؟
در این مجال و مقال، و کمی فارغ از قیل و قال، آرزوی شفای عاجل داریم، برای شاعر و مداح ولایی، حاج علی انسانی، که در بیمارستان سوم شعبان تهران، بستری هستند.
برای شفای عاجل ایشون، سه صلوات، به همراه قرائت سوره ی مبارکه ی حمد، تقدیم می کنیم…
سلام داداش
غرفه قهرمانان __شهدای شاخص امسال
شهید میثمی شهیده ناهید فاتحی کرج و دختر ۱۶ساله ای که با وجود ۱۱ ماه شکنجه(ناخن کشیدن، قطع دست، چرخاندن با سر تراشیده و…) راضی به اهانت به امام نشد و زنده به گور شهید شد
غرفه قهرمانان:
ربروی غرفه بیداری اسلامی و کنار ناشران خارجی جنب امانات و اشیاء گمشده و شارژ تلفن همراه
سربزنی پشیمون نمیشی داداشی!!!!!!!
سلام
من بچه ی همان بازی درازم و پدرم رزمنده آن، خوب می شناسد این منطقه ی عملیاتی را و هروقت ما را آنجا می برد و از نبردها تعریف می کند به او افتخار می کنم اما تا به حال به معنای زیبای این نام فکر نکرده بودم سرباز ولایت! توجه دادی مرا به اینکه بازی دراز نماد آن است که این بازی سر دراز دارد! نبرد حق و باطل که گاه فاصله ی آن اگر گفتید یک صندلی بین فتنه و انحراف است یک خط مویین است یعنی گاه حق و باطل را همان فاصله ی از موی باریک تر جدا می کند!! پل صراط دقیقا همین است دیگر!
سرباز ولایت، وقتی متن شما را می خوانم و با سخنان اعضای پایداری و جناب شریعتمداری و برخی دوستان جبهه ی متحد مقایسه می کنم می بینم همگی یک سخن می گویید اما چرا همگی اصرار دارید خودتان را نسبت به دیگری ولایتمدارتر نشان دهید که باید آن دیگری را به راه مستقیم ولایت ببرید سوالی است که عجیب تعجب مرا برانگیخته!! چرا در گیرو دار بازی با کلمات دنبال تفاوت ها می گردید با این همه اشتراک؟ این انشقاق از سر دلسوزی است که بازی در زمین شیطان است و آرزوی شیطان!! دکتر احمدی نژاد خودش را ولایتمدارتر می داند! شریعتمداری و شاگردانش ولایتمدارتر! متحدی ها ولایتمدارتر! پایداری ها! این وسط پس به انحرافی ها هم حق بدهید که ولایتمدارتر بدانند خودشان را با تعریف خودشان!
خودبینی های فردی و گروهی گاه ما را به همان پرتگاهی سوق می دهد که سقوط کنندگان دیگر را سوق داد به واقع دشمن حقیقی ما خارج از این مرزهاست که صاحبان نفوذی در داخل هم دارد اما اگر حتی این دشمن هم نبود دشمن واقعی تر ما همین اختلافات ناشی از خودبینی است که هرکدام خودمان را شایسته تر و محق تر بدانیم!! اگر دشمن هم نبود با این اختلافات سقوط ما قطعی بود نمی شود خودمان را گول بزنیم دشمن اصلی ما خودمان هستیم وگرنه جهاد با آن جهاد اکبر نام نداشت!
نا امیدم کردی آقا حسین!
هر چند که هرکسی حق داره نظرشو اعلام کنه و من از این منظر حرفی ندارم ولی اینکه این تحلیل های خشک و افراطی سیاسی رو هی می چسبونی به شهدا خیلی واسم عجیبه… واقعا چنین مطلبی ازت انتظار نداشتم برادر من. برادرانه بهت توصیه می کنم یکم بیشتر به اخلاق ژورنالیستی پایبند باشی و بیشتر راجع به این قضیه فکر کنی قبل از قلم زدن و هر کس و نا کس رو اعم از شهردار و جراح و فوتبالیست و روحانی و غیر روحانی و قاضی و… متهم کردن به صفات بعضا ناروا.
بنده هم شاید از شما تندتر باشم توی این مسائل ولی شما که این همه تریبون دستته و خیلی از نگاه ها روته و خودتم شاگرد فلان عالم و بهمان علامه و… میدونی ازت خیلی بعیده اینجور قلم زدنا. امیدوارم بدون تعصب حرفهای منو خونده باشی همونطور که من بدون تعصب متن فوق رو خوندم و آرزوی عاقبت به خیری برای شما و برادرتون که من باشم رو از خداوند منان خواستارم. اصلا هم نیازی نیست که نظرمو تایید کنی تا نشون بدی چقدر آزادی بیان داری و… . بلکه اگه صحبتی داشتی میتونی ایمیل بزنی. انصافا من به شخصه از کسایی هستم که ۹۰% ایام سال رو حداقل روزی یک بار به سایتت سر میزنه و اگه با این لحن کامنت گذاشتم فقط بخاطر اینه که نمیخوام یکی از نیروهای خودی آدرس اشتباه به مخاطباش بده. بازم تاکیید می کنم من بیشتر حرفم از بی محابا حرف زدنته برادر. درست یا غلطه گفته هات در اولویت بعدیه.
امیدوارم با سعه صدر جواب کامنت رو بدی البته اگه خواستی جواب بدی.
ومن الله التوفیق
یا علی
میلاد پسندیده؛
دیگه دیگه، ما بزرگ شده ی قطعه ایم 🙂
حالا هم معمم و وظیفه بیشتر، دعامون کنید.
اول بگذار گریه هایم را بکنم، بعد از “ام البنین” بنویسم. تمام صورتم شده نقطه چین. یادش به خیر! وقتی مادرم “سفره ام البنین” می انداخت. اول بار که از مادر، نان و خرما گرفتم و پرسیدم؛ “ام البنین کیست؟”، گفت: “مادر عباس”. آری! تو مادر عباس هستی. تو به عباس یاد داده بودی که به حسین، برادر نگوید. بگوید مولا. می شناسم تو را با صدای گریه هایت. می شناسم تو را با ۴ شهید به نامهای حسین و حسین و حسین و حسین. می شناسم تو را که به عباس می گفتی؛ غلام حسین. می شناسم تو را که به حسین می گفتی؛ “پدر عباس هم علی است، اما من کنیز مادر تو هستم. حسین جان! از عباس نخواه که برادر صدایت کند. عباس غلام توست… زینب جان! از عباس نخواه که تو را خواهر صدا کند. عباس غلام توست… علی جان! من ۴ پسرم را غلام بچه های فاطمه بار آورده ام”. مادرم ام البنین! شیعه، کنیز ادب توست سرتاسر. ما آب می نوشیم، می گوییم “سلام بر حسین”. وقتی تشنه لبیم، می گوییم “سلام بر عباس”… اما وقتی می خواهیم به “فاطمه” سلام کنیم، اول زیارتنامه تو را می خوانیم. فاطمه، مدینه است و باب این شهر، تویی، که “بقیع” با قبر تو شروع می شود… و “فاطمیه” با تو تمام می شود. تاسوعا چقدر به عاشورا نزدیک است؛ تو همین قدر به فاطمه نزدیکی. حرم عباس چقدر به حرم حسین نزدیک است؛ مزار تو همین قدر با مزار زهرا فاصله دارد… نه! نمی توانم مادر صدایت نکنم؛ عباس هم عاقبت به حسین گفت برادر. یک نظر به خصوص اگر دم آخر باشد، اشکالی ندارد. پسرت عباس، “قطیع الیمین” شد اما هرگز به حسین، “آستین خالی” نشان نداد. به آب رسید، یا آب به او رسید، اما هرگز لب به آب نزد. تشنه بود، اما تشنه حسین. اینها را تو به عباس یاد داده بودی. تو به عباس یاد داده بودی که پاره کند امان نامه دشمن را. تو به عباس یاد داده بودی که… که “کربلا! جان من و جان حسین”. مادرم ام البنین! گریه های تو در مدینه، حتی اشک دشمن را هم درآورد، از بس که جانسوز بود، اما گریه های تو در مدینه، “روز” بود و فاطمه یا باید روز گریه می کرد یا شب… و هر چقدر اشک می ریخت، دل هیچ دشمنی به رحم نیامد، از بس که مظلوم بود. مادرم ام البنین! تو در مدینه بیت الاحزان داشتی، اما برای فاطمه، تمام مدینه، بیت الاحزان بود… ۲ باری که آمدم بقیع، از کسی نپرسیدم قبر تو کجاست، فقط دنبال مزاری گشتم که بیشتر از همه رویش گندم پاشیده بودند. خب، تو باب الحوائجی. گفتم که… تو باب الفاطمه ای.
راستی! شنیده ام امام زمان خیلی روضه عباس را دوست دارد. می شود به “آقا” بگویی، زودتر بیاید؛ تو که باب الحوائجی؟… ما که تا ظهور “آقا”، این یکی “آقا”ی مان را به دستان عباس تو سپرده ایم. چه قشنگ می شود وقتی که تو بگویی؛ “ابالفضل علمدار، خامنه ای نگهدار”. خامنه ای از سلاله زهراست. فرزند علی است. ما نیز به خامنه ای، فقط “مولا” می گوییم. ما هم غلام قمریم. ما هم امان نامه دشمن را پاره می کنیم. ما هم تا آخرین نفس از مولای خود حمایت می کنیم. ما وقتی به تو می گوییم “مادر”، یعنی دوست داریم تو معلم ما باشی در کلاس معرفت.
دعا کن برای ما. تو پیش خدا آبرو داری، تو پیش زهرا مقام داری… دعا کن برای ما. تو خود سراپا “فاطمه” ای، دعا کن برای ما.
“قطعه ۲۶/ ۳۰ اردیبهشت ۹۰”
وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها تسلیت باد…
کسی که نه تنها منظور نویسنده از این جمله “خودم را حقیرترین شاگرد کوچک ترین درس آموخته علامه مجاهد مصباح یزدی نیز نمی دانم” رو درک نمیکنه، و تازه به این نتیجه “خودتم شاگرد فلان عالم و بهمان علامه و… میدونی” میرسه، معلومه بقیهی قضاوتهاش هم همینطوریه دیگه!!
همگام با ولایت تا ظهور؛
حتما قبول دارید که اگه پایداریها حساب خودشون رو اینطوری از متحدها جدا نمیکردند؛ اینهمه اختلافهای بچگانه بهوجود نمیاومد.
به قول خودتون “این انشقاق از سر دلسوزی است که بازی در زمین شیطان است و آرزوی شیطان!! ”
حرف آقای قدیانی هم دقیقا همینه اگه دقت کردهباشید!! و اینکه هیچکدومشون، اینقدر که ادعا میکنند و خودشون رو بهتر از بقیه میدونند، آش دهنسوزی نیستند! پس همون بهتر که همدیگه رو تو “یک جبهه” تحمل کنند!
۲۱۰* امیرالمومنین على علیه السلام:
در راه کسب مکارم اخلاق، پایدارى ورزید…
(غرر الحکم، ح۴۷۱۲)
ام البنین چه کرده… شیر مادر حلالت!
[محتوایش عوض شد و مختصر و مفید شد.]
محتواش چی بود؟ سیداحمدجان چرا حذفش کردی؟ مخل شان قطعه بود یعنی چی؟ دوس دارم بدونم چی گفته بوده به داداش نمیگفتی پاکش کن.
جناب ناشناس؛
وقتی عفت کلام نباشد، حتما کامنت حذف می شود.
می بینید که اینجا انتقادها هم تایید می شود به شرط رعایت ادب!
آب پرتقال! (گفت و شنود)
گفت: با اینکه دور دوم انتخابات تمام شده، هنوز گروههای اپوزیسیون دارند درباره شرکت یا عدم شرکت در دور دوم با یکدیگر جرو بحث می کنند.
گفتم: حیوونکی ها!
گفت: برخی از آنها می گویند شرکت ما در انتخابات نشانه تائید جمهوری اسلامی است و بعضی دیگر می گویند باید شرکت کنیم و مبارزات خود را از درون حاکمیت دنبال کنیم!
گفتم: سایت بالاترین با اشاره به این جر و بحث ها خطاب به اپوزیسیون نوشته است؛ طوری بحث می کنید که انگار جمهوری اسلامی برای شرکت شما فرش قرمز پهن کرده است! آنها برای خاتمی هم تره خرد نکردند چه رسد به ما؟!
گفت: یکی از ضدانقلابیون دیگر هم در صفحه فیس بوک خود نوشته؛ دوره ما تمام شده نباید گول این میزگردها و مصاحبه های بی بی سی و VOA را بخوریم.
گفتم: لوله آب خونه یارو ترکیده بود. بعد از تعمیر، آب زردرنگ از آن می آمد رفیقش گفت؛ این به خاطر زنگ زدگی لوله هاست؟ و یارو جواب داد؛ نه بابا! این حرفها چیه؟! سازمان آب می خواد بهمون خسته نباشید بگه؛ از توی لوله آب پرتقال فرستاده!
یل ام البنین! علمدار حسین…
داداش حسین!
سیر تا پیاز متن تان صادقانه بود و درد داشت، اما کاش شما این مطلب را نمی نوشتی! من خودم به نامزدهای جبهه پایداری رای دادم، اما انتقادات شما به این عزیزان را کم و بیش قبول دارم و یک تار موی تو را به آدم سیاسی ها نمی دهم. با این همه نمی دانم چرا احساس می کنم یکی مثل شما لزومی نداشته باشد بزرگی مثل مصباح را نقد کند. شان مصباح جدای از شان جبهه پایداری است. کاش همین زودی ها متنی در مدح مصباح بنویسید… کاش!
خداوکیلی اصلا بچه های متینی نیستند این پایداری چی ها! من کاری با قصورات جبهه متحد ندارم، ولی در سیاست، عجول و خام و تند و غیر منطقی و بعضا بی اخلاق هستند عزیزان پایداری. مثلا درباره جریان انحرافی تا به حال هزار جور حرف متناقض زده اند!
آقای قدیانی؛ بابت این متن خوب، ممنون! هم به لحاظ محتوی و هم از حیث هنری و قلمی، عالی بود. از تواضع تان در برابر علامه مصباح هم، درس اخلاق گرفتیم: ۲۰!
کاش در پوشش سئوال و تواضع، داداش حسین بسیجی ها به جریان منتقدین مطهری زمان اضافه نمی شد…
جناب داداش حسین!
این متن اصلا با تعریفی که از شما و قلم شما در ذهن خودم ساخته بودم، جور در نمی آید. از شما بعید بود وارد این چیزها شوید. کاش به همان نقد جبهه پایداری بسنده می کردید. نقد مصباح، برای من و شما لقمه گنده تر از دهان است!
جناب علی. عین!
داداش حسین از نظر شما میرزابنویس سیاست است یا یک نویسنده آزاد و اهل فکر که لزوما قرار نیست در همه چیز عینا مثل من و شما فکر کند؟؟!! ایشان با کمال احترام، آنهم من باب گدایی معرفت، چند سئوال از آیت الله مصباح پرسیده اند. این شد لقمه گنده تر از دهان؟! چطور وقتی مدح می کنند، لقمه سایز دهان است، اما وقتی نقد می کنند، می شود لقمه گنده تر از دهان؟؟؟!!!
اتفاقا من هم با همه جای این متن موافق نیستم، اما حق نوشتن چنین متنی را از داداش حسین سلب نمی کنم. نمی توانم بکنم!
این را هم اضافه کنم که اتفاقا خوبی داداش حسین به همین است که آزادانه و صادقانه و البته منطقی، حتی از بزرگان هم انتقاد می کنند. پس بهتر است داداش حسین، همانی باشد که خودش دوست دارد، نه آن چیزی که من و شما در ذهن مان از ایشان ساخته ایم. گذشته از همه این چیزها، آیا ممکن است منکر زیبایی و قوت قلم داداش حسین، به خصوص در چند خط آخر این متن شد؟
آقای قدیانی!
من خودم در ابتدا خیلی علاقه داشتم به جبهه پایداری…
به دلیل انحصارگرایی و البته خودمطلق بینی دوستان و همچنین بی اخلاقی هاشون و حتی توهینشون به کسی چون آقای شریعتمداری!!!(اونم نه تخریب در مورد مسائل سیاسی داخلی بلکه تمسخر سخنان ایشون در مورد نظام سلطه و…) از این دوستان کاملا جدا شدم!!!!
اما این دلیل نمیشه که من اشتباهات امثال آقایان زاکانی رو هم نبینم که میاد و تمام قد از کسی چون قالیباف (که به جد معتقدم یه روزی یه ضربه ی جدی به انقلاب خواهد زد!!! به دلیل اینکه رویکرد اسلامی ندارند و با حضرت ماکیاول(دامت برکاته!!) همنشین هستند) دفاع میکنه.
ما باید منطقی باشیم و با عدالت جلو بریم و گرنه دچار همون مشکلی خواهیم شد که دوستان پایداری شدند…
در مورد انتقاد به حضرت مصباح: آقای قدیانی! شما آرشیو وبلاگ خودتون رو در سال ۸۹ ببینید…(که چطور با منتقدینتون برخورد میکردین…)
بعد دوستان ماله کش!! قطعه بیان و بگن که هیچکس فراتر از نقد نیست.
به نظرم نقد علامه لوازمی داره که قطعا اونها در شما نیست…
جناب مرتضی! آیا فراهم نبودن لوازم نقد علامه، ممکن است سبب شود که نشود از ایشان، چند تا پرسش مطرح کرد؟! اما به جای این حرفها، کاش یکی پیدا شود و در نقد این متن آقای قدیانی، دلیل درست و منطقی ارائه دهد. علی ای حال من کاملا نظر حسین آقا را درباره جریان انحرافی و جریان فتنه، درست و منطقی می دانم و معتقدم علامه مجاهد مصباح یزدی، «مطهری زمان» اند، با همان اشکالات شهید مطهری به ویژه درباره مسائل سیاسی و اشخاصی چون دکتر شریعتی. این را هم معتقدم که آرشیو این وبلاگ، برخلاف نظر شما اغلب اوقات نشان دهنده صبر و حوصله نویسنده محترم در برابر نقدهاست. آیا بهتر نیست به جای این مباحث و خرج کردن بیهوده از مصباح و بحث لوازم نقد و این حرفها، یکی به ما بگوید؛ حضرت آقاتهرانی شلمچه کجا تشریف داشتند؟!
خدا نکند ادبیات پایداری چی ها همه گیر شود، و الا بی اخلاقی همه جا را پر می کند.
حسین خان قدیانی! به خط قرمز حزب الله خوش آمدی!! هیچ وقت فکر نمی کردم این همه وقیح باشی که مصباح را اهل افراط و تفریط بخوانی…
تو به مصباح می گویی افراطی و تفریطی، رهبر به مصباح می گوید مطهری زمان!! پس تو مستاجر نفهمی های خودت هستی و البته خانه ات عمرا بیت رهبری باشد! خانه تو لانه عنکبوت قلمی است که همین طوری عشقی و الکی می رقصانی! فکر کنم ۲ بار سلامت را پایداری ها علیک گفته بودند و به نوایی می رسانندت، حالا داشتی از نردبان جبهه پایداری بالا می رفتی!
حسین خان قدیانی! کتاب تو را دارد همین روح الله حسینیانی در می آورد که عضو ارشد جبهه پایداری است! چقدر باید نمک نشناس باشی تو آخه پسر شهید؟!
حالا چه کسی گفته جبهه پایداری خط قرمز حزب الله است؟؟؟؟ اگر با چند سئوال محترمانه از آیت الله مصباح، حسین قدیانی ناگهان ضد انقلاب باید خوانده شود، وای بر این تفکر!!!!!!!!!
به جای این حرفها سؤالها رو جواب بدید! فکر میکنم این بهترین دفاع از آیت الله مصباح باشه!
مشکل ماها اینه که از جزئیات عالم سیاست بیخبریم و چشممون به دهن بزرگانه که کی رو تایید میکنند. وای به حالمون اگه روزی (مثل امروز) در کلام بزرگان، شبهِ اختلافی پیدا بشه!!
گفتند “مطهری زمان”؛ نگفتند “معصوم” که!!
چقدر سطح انتقاد پذیری مردمان این جامعه پایین آمده. چقدر تعریف خوب و بد و خط قرمز و بگو یا نه، به عبارتی هنجار و ناهنجار عوض شده.
آقای قدیانی یک انتقاد داشت آن را بیان کرد دیگر این کامنت های عجیب و غریب چیست؟!
متن سنگین است و دوستانی که در جهت حمایت از علامه مصباح کامنت می گذارند، متاسفانه نمی توانند کامنتی منطقی و قانع کننده بگذارند!
اگر کمی منصفانه متن را بخوانید، خودتان هم می بینید که توهینی نشده. چند سوال است از ذهنی پر دغدغه!
ضمنا جناب نادری جمله زیبایی گفته: “خدا نکند ادبیات پایداری چی ها همه گیر شود، و الا…”
بنده خودم طرفدار جدی خیلی از بچه های پایداری بودم ولی واقعا سوالاتی که در متن مطرح شده، ذهنم را پریشان کرده!
جریان فتنه و آسیب هایش را دیدیم؛ دیدیم که چقدر مشکل آفرین بودند.
حالا اگر جریان انحرافی واقعا فاجعه ای بدتر از فتنه گران به وجود می آورد، چرا اعضای جبهه پایداری درست و حسابی در این مورد حرف نمی زنند؟
ولله خودم قبل از دور اول انتخابات، از یکی از اعضای اصلی پایداری راجع به انحرافی ها سوالی پرسیدم و پاسخ شنیدم “آنقدرها هم نباید این جریان را بزرگ کرد”!
بالاخره باید بزرگ کرد یا نه؟!
جان کلام که خیلی زیباسا؛
“آه! اصلا زبان دراز نبودند بچه های بازی دراز. صعب العبورتر از آن رشته کوه، اما ارتفاعات نفس اماره است. پایداری در «اسکله العماره» همیشه جواب می دهد، پایداری بر «اسکلت الاماره» هرگز!”
حقیقتا نوشتن چنین متنی با این ظرافت و دقت، از هر نویسنده ای بر نمی آید.
لذت عجیبی دارد خواندن این متن ها یتان!
هدیه من به همه همراهان قطعه؛
ببخشید اگر کسی از قلم افتاده است!
http://www.pic1.iran-forum.ir/images/up4/24176679697940015860.png
حسین قدیانی: هم ممنون و هم آفرین بابت این کار قشنگ…
سلام
برف و آفتاب عزیز
درد ما اتفاقا همینه که همه داریم راجع به دیگری حرف میزنیم! شما هم توی کامنتتون همش دارید می گید اونا!!! پس کی ما و من! اون منی که من شیطان بود، اینجا صدق نداره! اینجا اتفاقا باید همش من بود، که اگه این من و ماها اصلاح بشه اونها هم اصلاح میشن!
عیب کسان منگر احسان خویش دیده فروبر به گریبان خویش
آینه گر روزی گرفتی به دست خود شکن آنروز مشو خودپرست
آیت الله مصباح پدر بصیرت هستند و اونوقت شما دارید بهشون بصیرت یاد می دی…
در نگاه اول خیلی سنگین است این متن و انتقادی که متوجه علامه مصباح است!
اما پر واضح است، پرسش هایی که مطرح شده تنها مربوط به نگارنده نیست، بلکه خیلی های دیگر نیز قطعا با چنین دغدغه ای درگیرند.
باور دارم در چنین مواقعی طرح موضوع به صورت مستقیم و بی پرده در میان جمع خودمانی، بسیار بهتر است تا بی پاسخ گذاشتن ابهامات و پرسش ها و سکوت در برابر آنها!
اما مسلما خیلی ها انتظار ندارند چنین انتقاد یا سوالی آن هم در خصوص آیت الله مصباح و به ویژه از سوی شخصی که همگی او را خوب می شناسیم یا لااقل آنها که کمتر و یا اصلا می شناسند و اینگونه عریان مطرح شود.
و البته تصور کنید نظر افراد فرصت طلب را در این خصوص!
بنده خودم را عرض می کنم؛ من به حسین قدیانی اعتماد دارم و باور دارم که جای بدی نمی رود! هر چند اگر گاهی وقت ها حرف ها و منطقش را درک نکنم! مساله، مساله اعتماد است.
*”ولله جمله زیر را برای خودم نمی گویم و باور دارم که “ساربان” خوبی هستید! لازم می دانید حذفش کنید”*
اما به نظر می رسد لازم است برای تنویر افکار عمومی(حال می کنم با این اصطلاح!) و جلوگیری از حاشیه هایی که قطعا تا حالا خیلی قطور شده، متن دیگری نوشته شود.
“الان می فهمم بعضی از عباراتی را که آقای شکیبایی در بیان شخصیت شما نام برده اند!”
درست با چشمهای سُست که از پشت پنجرهها پی در پی مینگری، در یک مرثیه مواج فرو میریزی.
دیگر نه خود را به جا میآوری و نه جز اشک را مینگری. تا احساس بیقراری، طعم شور چشمها را میچشد، بغضهای بهاری خود را میتکانی، عباس علیهالسلام را میبینی که ایستاده است. عباس ایستاده است و خاک ام البنین، بوی مشک عباس و عَلَم ابوالفضل علیهالسلام را میدهد.
اینجا بقیع است، چند قدم اشک که جلوتر میروی، عباس را در ناگهانترین عظمت میبینی که چشم به بیانتهاترین مفهوم گمنام، دوخته است.
آه، پنجرههای دیوار بقیع! آه از این بیقراری مجسم!
آه از این شیدایی آتش افروز! اینجا بقیع است. هنوز آفتاب بر نتافته است که غربتی گره خورده، به گوشه بقیع را مینگری که رنگ و بوی عباس را در امتداد کوچههای مدینه، در بقیع میپراکند.
ما میرویم و دیده ما بین کوچههاست چون دامن نسیم رها بین کوچههاست
آه، بقیع! یا مرا آتش بزن، یا نالهام را به گوش ام البنین، برسان.
بقیع! نمیدانم چرا به قبر ام البنین که میرسم، عطشی شدید سراسر احساس را فرا میگیرد.
ای مأوای مهربانیهای پر پر!
ای دغدغه غربت!
ای که نامت رعشه بر اشکهای من میاندازد! میخواهم یک آسمان بغض در تو درنگ کنم و دریا دریا و باران باران و ناله ناله در تو جاری شوم.
آه، بقیع! انحنای نحیف نگاه من، طاقت درشتی اشکهای مرا ندارد.
ای پاییز پرستوهای یکپارچه آتش! تکیه بر غربت مدام تو میزنم و سلام میفرستم به مادر عباس، به مادر حماسه.
سلام، ام البنین! سلام بر تو که در حاشیه سکوت بقیع آرام گرفتی، تا چون همیشه، حاشیه نشین و قدم سوز غربت تربت مخفی فاطمه علیهاالسلام باشی.
همسر عدالت! این منم که از پشت پنجرهها، به هوای تو دخیل میبندم؛ چونان غنچهای که به نسیم شکفتن دخیل میبندد.
این منم که گلدان خالی دستهایم را به سمت تابش شکوفایی تو دراز کردهام تا در این خشکسالی رخصت، ترانه در ترانه، جوانه بزنم و بهانه در بهانه از تو بگویم.
«ای که هر صبحی که از مشرق بتافت همچو چشمه مشرقت در جوش یافت
در دل من تا سپیده روشنی است بایدت گفتن هر آنچه گفتنی است»
ای که کنیهات «ام العشق» است و لقبت «ام الوفا»!
کاروان در کاروان اشک از پشت پنجرههای بقیع، رهسپار کربلا میشوم، تا از گذرگاه گریه بگذرم.
آفتاب در جستجوی رنجوری خویش تا سطح سپیده دم کبود شده است. ای طاقتت قاطع! در غروب رنجوری جان مجروح خویش، چشم انتظار کدام بیقراری بودی که این چنین، عزلت نشین عزّتی و عظمت.
ام البنین! معجزه پیامبر صلیاللهعلیهوآله شق القمر بود و معجزه تو «ماه پاره پاره». هنوز که هنوز است، عطر دستهای عباس به گردن گلهای یاس مانده است.
ای کربلای ممتد مهرورزی! ای شکوه شِکوهناپذیر! ای حرمت بیحدّ! در مدینه ماندی تا دوشادوش عشق، حجم سنگین و رنگین داغ را از شانههای پیامبر برداری!
ای نقطه کانون کربلا و مدینه! در مدینه ماندی تا دوش به دوش شیون و شیدایی و پهلو به پهلو بیقراری، سنگ صبور فاطمه علیهاالسلام باشی.
ماندی تا چون همیشه، فاطمه را در این داغ غم گستر، دستگیری کنی.
ام البنین، «ای همسر فضیلت! ای مادر شجاعت! ای که تمام زنان حجاز رنجبران توأند و تو رنجبر فاطمه علیهاالسلام ، درود بر تو که تا آخرین لحظه، دست از ایمان خود بر نداشتی!
درود بر تو که یک عمر، فاطمی زیستی و یک مدینه، کربلا گریستی!
بارورِ باوری زلالتر از اقیانوسها بودی و چشم به راه ستارهای روشنتر از فانوسها
مدینه در مدینه ماندی و چشم به راه بیرق بیقرار عباس، غربت بقیع را با اشکهای زلال خویش شستشو دادی.
ام البنین، ای قرینه غریب «ام المصایب»، ای که پشت تنهاییات خم شد، امّا خم به ابروان بارانی خویش نیانداختی ـ که تو مادر عباسی و همسر علی علیهالسلام ـ !
چهار ستون پیکر تو ـ «عباس، جعفر، عثمان و عبدالله» ـ قطعه قطعه شد، امّا ایمان تو استوار ماند و قلب تو قرصتر از ماه شبهای مدینه!
اگرچه در کربلا نبودی تا حزن هزار دلهرگی را از دوش حسین علیهالسلام برداری، امّا در مدینه ایستادی تا نبض عاشورا را در مدینه به جریان اندازی.
اینجا بقیع است.
درست با چشمهای مست که از پشت پنجرههای پی در پی مینگری، در یک مرثیه مکرر و مواج فرو میریزی؛ دیگر نه خود را به جای میآوری و نه جز اشک را مینگری.
سلام، مادر شهامت، مادر رشادت و مادر شهادت! چه نیک آرمیده ای! چقدر آسوده، صورت به خاک نهاده ای! انگار همین دیروز بود! علی علیه السلام به عقیل فرمود: برایم از قبیله ای رشید و شجاع، همسری بیاب!
و تو، برگزیده این انتخاب بودی تا قدم به خانه وحی بگذاری
تا سایه مهربانی ات را مادرانه، بر خانه وحی بگسترانی.
که تو هم فاطمه بودی؛ فاطمه ای که می خواست جگر گوشه های بانویش فاطمه علیهاالسلام را پناه باشد!
فاطمه ای که می خواست زینبِ فاطمه علیهاالسلام را مادری کند! فاطمه ای که می خواست حسین فاطمه علیهاالسلام را عاشقانه خدمت کند!
تو آمدی! یعنی باید می آمدی! تا مادر حماسه شوی و حماسه را در دامان خود بپروری.
هنوز تاریخ، لحظه ورودت به خانه وحی را به خاطر دارد!
تو، عروس مهربانی ها و خوبی ها، قدم به خانه نگذاشتی و گفتی: تا دختر بزرگ خانه اجازه نفرماید، وارد نمی شوم.
و این، از بانویی چون تو، دور نبود، که همه تاریخ، به ادب و نجابت و وقار تو سوگند می خورد.
تو آمدی و خاتون مهربان خانه شدی، تا زینب علیهاالسلام ، سنگ صبوری برای درد دل داشته باشد.
تا حسین علیه السلام ، بیش از این، در اندوه کوچه های بنی هاشم، تنها نماند.
تا حسین علیه السلام … آه! همه می دانند که تو چقدر فرزندان فاطمه علیهاالسلام را دوست می داشتی.
آن قدر، به فرزندان بانویت فاطمه علیهاالسلام ، عشق داشتی که به مولایت علی علیه السلام گفتی: مولا! دیگر مرا فاطمه خطاب نکنید؛ به خدا تاب اندوه کودکان بانو را ندارم؛ نام فاطمه علیهاالسلام دل زینب را به درد می آورد. و آنوقت تو شدی ام البنین؛ مادر سروهای آزاده!
تو آمدی تا نوری دیگر از خانه علی علیه السلام ساطع شود و شعاعش، همه هستی را به تماشا بخواند. با تو، نور علی نور، تحقق یافت و ماه بنی هاشم، قمر منظومه ولایت گردید و به حق، تو لایق این ماه بودی.
ام البنین!
اینک تو مادر پسری هستی که قرار است علمدار کربلا باشد و ساقی گل های محمدی صلی الله علیه و آله وسلم .
تو مادرِ آفتابی شدی، که قرار است، تمام عالم در سایه امن، بیاساید. و به راستی که فقط تو لایق این ماه بودی!
مگر می شود از تو نگفت؟
مگر می شود از آن همه عظمت حرفی نزد؟!
وقتی خبر شهادتِ پسرت را، امیدت را و نور چشمت را شنیدی، گفتی: پسرم فدای حسین فاطمه! سلام بر تو، مادر وفا، مادر ادب و مادر عشق!
ام البنین!
حسین قدیانی: ممنون از شما و همه دوستانی که درباره خانم ام البنین کامنت می گذارند…
مرز نقد و سئوال در این متن، بسی باریک و رندانه طراحی شده، اما در هر صورت، آقای قدیانی خیلی خوب ثابت کرد که حتی از علامه مجاهد هم می توان انتقاد کرد. منطقی بود و محترمانه سئوال پرسید. جالب اینکه من هم همین سئوالات و همین انتقادات را داشتم و با جناب نویسنده هم عقیده ام. از نظر من هم شان جناب مصباح از جبهه پایداری بالاتر و شان جناب مهدوی از جبهه متحد بالاتر است.
انصافا ۲ خط آخر متن، حکمتی زیبا و ماندگار داشت. خیلی خیلی خیلی قلم تان زیباست آقای قدیانی. هر وقت این چنین می نویسید، قلم تان بوی بوستان و گلستان سعدی می گیرد…
اسکله العماره و اسکلت الاماره!!!! فوق بیست به نویسنده!
از کسی که خانه اش بیت رهبری است، این سوالات برایم عجیب است!
می شود با یک حساب سرانگشتی ساده پاسخ تک به تک آن را داد. برای عزیزانی که پاسخ می خواهند البته این پاسخ هایی است که به من اجازه نمی دهد نسبت به بسیاری عزیزان موضع خشم و یا طرد بگیرم و یا دچار تناقضات شوم اگر دوستان مشکلی می بینند خوشحال میشم منو از اشتباه در بیارن.
پ سوال اول: به این دلیل که خطر فتنه از سر گذشت و خطر جریان انحرافی بالقوه است و اگر خطر فتنه بالقوه را افراد زیادی چون ایت الله مصباح می دیدند کشور دچار این آسیب ها نمی شد هرچند آن هم وقتی سربلند بیرون بیایی شیرین است. انحراف خطرش بیشتر است چون بیش از دیگران ادعای اصول گرایی دارد و با شمشیر تیزتر ولایت به دنبال قطع سر ولایتمداران است.
پ سوال دوم: چه کسی به جدایی این دو فتوا داده حضرت مصباح خودشان هم می دانند که همه ی این ها از آبشخور شیطان است و همه در امتداد همند و نه در موازی یکدیگر این جدا سازی جهت هضم مناسب صورت می گیرد فتنه اکنون لباس انحراف به تن کرده پس فتنه مرد که مرد انحراف را دریابید و البته کجای حضرت مصباح انحراف را بزرگ جلوه داده اند ایشان هشدار دادند خواه پند گیریم خواه ملال قطعا مردم نقطه نهایی و لقمه پایانی غذای روحیشان را از آقا می گیرند که همیشه این اختلافات وجود داشت چنانچه امام خمینی با آیت الله بروجردی داشت اما امام هم به خود اجازه اظهار نظر نداد چرا که خودشان را در اندازه آیت الله بروجردی نمی دانستند آنوقت چطور من جوان می توانم خودم را محق چون و چرا کردن بدانم!!
پ سوال سه: چه کسی گفته که دشمن ما در قدو قواره نظام سلطه است! دشمن ما در قدو قواره شیطان رجیم است که از آستین نظام سلطه و دنباله های فتنه و انحراف بیرون می آید و این شیطان وقتی خطرناک تر می شود که در لباس دوستان هم رزم باشد! چه کسی گفته که خطر یزید بیشتر از معاویه بود! هرچه که مکر و ادعای دین بیشتر خطر افزون تر
پ سوال سوم: این را ما نیستیم که تشخیص می دهیم هرچه نگاه کل نگر بیشتر موضع گیری ها عمیق تر سوالات جناب قدیانی سرشار از جزیی نگری و در پس آن نگرانی از زخم زبان های این و آن است آیا زخم زبان ها باید سبب شود که ما راه راستمان را کج کنیم و آیا اینکه روزی از کسی و یا گروهی حمایت تمام قد می کنیم چون دشمن تمام قد مقابلش ایستاده و دفعه ی دگر انتقاد تمام قد دلسوزانه می کنیم می کنیم توجه کنید دلسوزانه یعنی پیداست که هنوز ایشان و بسیاری علمای بصیر دیگر نگران از دست رفتن یک نیروی هنوز مومن و ولایتنی هستند اما همچنان می بینیم دشمن کمی تمام قد مقابلش ایستاده و ما همچنان وظیفه ی دفاع داریم ! و این دفاع از شخص نیست! هرکس اندکی بوی ولایت بدهد دفاع می کنیم به همان اندازه ی بویی که می دهد! هنوز دولت بوی ولایتمداریش بیش از همه دولت های گذشته است نمره فقط به ۱۶ رسیده آیا باید کنارش بگذاریم!!! به کجا چنین شتابان و سوالات دیگر که انشاالله اگر فضا فراهم باشد می شود پاسخ داد!
اما این بحث ها چه سودی دارد نگاهتان را از این جزییات کلی کنید که نگاه آقا بر همین اساس امیدوارانه است.
آقای قدیانی ضمن این مطلبتون منم آهی دارم و اون اینکه همه از ولایتمداری دم میزنم در حالی که خود مقام معظم رهبری در آغاز امسال این سخنان مهم را بیان کردند و کسی هم اعتنای چندانی نکرد و کسی ندیدم درباره این سخن ها حرفی بزنه (من خودم در سخنرانی که امسال در مشهد داشتند حضور داشتم و چون از زبان خودشون شنیدم خیلی بر من تاثیر گذاشتند و حس میکنم دقیقا در رابطه با همین جبهه ها بوده بخونید)
من یک توصیه هم در زمینهى سیاسى بکنم. عزیزان من! برادران! خواهران! در سرتاسر کشور، امروز ما احتیاج داریم به اتحاد و یکپارچگى. بهانههاى اختلاف زیاد است. گاهى در یک قضیهاى سلیقهى یک نفر، دو نفر با هم یکسان نیست؛ این نباید بهانهى اختلاف بشود. گاهى در کسى یک گرایشى هست، در دیگرى نیست؛ این نباید مایهى اختلاف بشود. آراء، نظرات، همه محترمند. اختلاف در درون، منازعهى در درون، موجب فشل میشود. قرآن به ما تعلیم میدهد: «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم».(۲) اگر منازعه کنیم، سر مسائل گوناگون – مسائل سیاسى، مسائل اقتصادى، مسائل شخصیتى – دستبهیقه شویم، دشمن ما جرى میشود. یک مقدار از جرأتى که دشمن در سالهاى گذشته پیدا کرد، به خاطر اختلافات بود. امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) به ما درس میدهد؛ میفرماید: «لیس من طلب الحقّ فاخطأه کمن طلب الباطل فأصابه». مخالفین دو جورند. یک مخالفى است که دنبال حق است، او هم دنبال جمهورى اسلامى است، او هم دنبال انقلاب است، او هم دنبال دین و خداست، منتها راه را اشتباه کرده؛ با این نباید دشمنى کرد؛ این فرق دارد با کسى که در جهت غیر نظام اسلامى، با هدف معاندانهى علیه نظام اسلامى حرکت میکند. دلها را به هم نرم کنید، برخوردها را نسبت به یکدیگر مهربانانهتر کنید.
بعد در ادامه میفرمایند: حالا این حرف من بهانهاى نشود براى اینکه یک عدهاى بروند جوانهاى انقلابى را به عنوان جوانهاى تند، مورد ملامت و شماتت قرار بدهند…
خب سخنی واضح تر از این؟ کاملا مشخصه که مخاطب این صحبتها چه کسانی هستند. اینم منبعش:
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=19301
ببخشید یه سؤال داشتم: چرا این قضیه “دیدید گفتیم” اینقدر شما رو اذیت می کنه؟!!!
از متن کامنتها این طور برداشت میشه که حضرتعالی! خیلی عاشق شنیدن عبارتها و جملاتی هستی که در مدح نگارش و ادبیات و املا و انشاتون باشه؛ و فقط این کامنتها هستند که شأن قطعه ٢۶ را دارند!
سلام حسین آقا!
من خیلی بهتون علاقه دارم خیلی! خدانگهدارتون باشه. روز به روز به محبوبیتتون اضافه کنه…
نوری زاد ۲
جالب بود
آقا اجازه هست کمی به خانمتان نگاه کنم و لذت ببرم؟
http://amin-davari.blogfa.com/
لطفا کلیک نکنید
بچه ها سرزمینمون ایران به رای شما نیاز داره لطفا به این سایت برید و رای به ایران بدید برای سرفرازی همیشگی ایران به این سایت برید و به ایران و جزیره های ایرانی رای بدید abumusa.net حتما یه رای مثبت به ایران بدید یه رای منفی به امارات … این مطلب رو همه جا بگید.
از عزیزانی که میتوانند در فیسبوک یه پیج حمایت درست کنن تقاضا میکنم این کارو انجام بدن …
ومن الله توفیق …
سلام علیکم
راستش از شما و همه همسنگران توقع داشتیم حالا که داستان وبلاگ جلبک ستیز به دادگاه کشیده و تو این مخمصه افتاده حداقل امثال شما یا آقای حسنی یا واجدی از ایشون با یک مطلب حمایت می کردین.
همه خوب می دونن که آقای ساداتی در ایام فتنه کم نذاشتند و امروز حقشون نیست اینقدر مظلومانه و معصومانه دادگاهی بشن.
به خودتون بیاین!
یک همسنگرمون داره دادگاهی میشه
شنیده میشه جریان انحرافی قراره یه روزنامه بزنه و دنبال خبرنگارای درجه یک می گرده…
به شما پیشنهاد نکردند؟! (داداش زیاد شاید برخلافتون حرف زدم ، ولی واقعا منظوری نداشتم، اینم از جهت مزاح بود)
بعد مدتها و شاید برای زور آزمایی مجدد خدمت شریفتان معروض می دارم
جناب قدیانی
شما که متوقع پاسخ از علامه هستید
می شود پاسخ بنده ی حقیر را نیز بیان کنید
فکر نکنم فاصله ی بنده و شما بیشتر از شما و علامه باشد
“البته علی [ع] میزان اعمال است”
جناب قدیانی شما در نشریه ی وطن امروز قلم میزنید
که متعلق به آقای بذرپاش است
– اگر درست خاطرم باشد ایشان مسئولیت سایپا را پذیرفت و در آن مقطع به دلیل عدم توانایی و تجربه ی لازم کارهایی انجام داد که هنوز این مجموعه ی بزرگ هزینه ی آن سوء مدیریت ها را می پرداز و این انتصاب بی شک به مدد جریان انحراف “و نه انحراف” شکل گرفت. راستی تا به حال شده این بزرگوار بابت این سوئ مدیریت و انتصاب نابجا عذر خواهی کند
– کسی که در برنامه ی رادیویی مثلث می گوید از دنیا تنها یک پراید قسطی دارم چطور می تواند روزنامه ای در حد وطن امروز تاسیس کند؟!
– آیا انحراف و فتنه تنها همان است که جریان رسانه معرفی می کند و ضرورت شفاف کردن مواضع تنها در مقابل فتنه و انحراف معرفی شده توسط رسانه ها واجب است؟!
شما آنقدر که نسبت به فتنه آلرژی داری نسبت به انحراف نداری
غافل از اینکه هر گاه کار به جنگ نرم می کشد کار سخت تر می شود اما هروقت فتنه به خیابان می ریزد از خاکسترش ققنوس ۹ دی خلق می شود
راستی اگر انحراف “نه انحرافی که رسانه می گویند که خود انحراف” در بین مسئولین نبود فتنه به قبر پدرش می خندید جان بگیرد
مگر ضربه ی روانی ماجرای ۳۰۰۰ میلیارد که بچه ی حرامزاده ی انحراف بود کمتر از فتنه بود ؟!
جناب قدیانی
تاریخ را که بهتر از من میدانید شکر خدا
چقدر مولا از دست به ظاهر دوستان کشید و چقدر از آنها که رسما به مبارزه پرداختند
دل رهبری به یقین خون تر است از دست کسانی که
عکس آقا را بالای سرشان می زنند
حرف آقا زیر پایشان
همه اینها را در حالی نوشتم
که امید چندانی که پاسخ شما و …. نداشتم
شهید بشویم ای کاش
پای رکاب ارباب
اجازه هست جواب بدم؟
۱٫ اگه به جای “اونا” بگم “ما” خندهدار نیست؟ من سر پیازم یا تهش؟! خوب بحث در بارهی کاندیداهای مجلسه. ما هم در موردشون نظر میدیم!
۲٫ کی گفته جریان انحرافی خطرناک نیست؟ هست؛ اما نه تا این اندازه که بخواهیم جو رو وحشت زده و دچار استرس کنیم! (من خودم وقتی “انحراف از فتنه خطرناکتره” رو شنیدم خیلی خیلی نگران شدم) انحراف از فتنه خطرناکتر هست؛ اما مورچه چیه که کله پاچهاش چی باشه! به قول چشم انتظار، فتنه هم اولش از انحراف شروع شده. به کجا رسیده؟ این انحراف هم همونطور. خطرناکتر بودن انحراف اینجاست که مردم عادی که فعلا خیلی در جریان نیستند ممکنه اشتباه کنند. اما گذشت زمان انحراف رو هم رسوا میکنه. اصلا کافیه “آقا” علنا نظرش رو اعلام کنه! یعنی از بزرگواری آقاست که جریان انحرافی فرصت کرده اینطور زیرزیرکی فعالیت کنه. معاویه وقتی خطرناکه که توی “کوفه” حکومت کنه!
۳٫ شاید اگه مثلا اینطور بیان میشد که “حواستون باشه! فتنه از یه راه دیگه وارد شده”، دیگه باعث نمیشد ناخودآگاه این به ذهن آدم برسه که هاشمی از مشایی بهتر و قابل تحملتره!!
۴٫ امام با آیت الله بروجردی مخالفت نکردند. اما مطمئنید که مثلا دلیل تصمیمشون رو هم نپرسیدهاند؟ اصلا اگه امام اجازهی نقد آیت الله بروجردی رو به خودش نداد، پس شما از کجا خبرشو دارید؟! تنها کسی که نباید به این راحتی اجازهی نقدش رو به کسی بدیم “آقا” است.
۵٫ از هرکس که اندکی بوی ولایت بدهد دفاع میکنیم به همان اندازهی بویی که میدهد! کسی اگر نمرهاش به ۱۶ برسد آیا باید کنارش بگذاریم؟! اصلا کی میتونه اینقدر دقیق نمره بده؟! ما هم همینو میگیم، خطاب به جبههی پایداری!
۶٫ اگه جواب قانع کنندهای به این سؤالات وجود داشته باشه، مطمئنا خود آقای قدیانی بیشتر از همهی ما خوشحال میشن.
از اینکه شما هم دچار تذبذب سیاسی شده اید متاسفم. بوی نان می آید…
سلام به نازم به بند آخر …
—————————-
این جا کسی هوای شلمچه نداشته
این جا کسی هوای شهادت نداشته
اینجا کسی برای خدا جان نمی دهد
اینجا همه برای خدا جان نمی دهند
اینجا خدا کجاست؟ آیا جواب هست
اینجا دلم پر شده ست از هوای نفس
اینجا کجا! من کجا! آخر خدا کجاست …
“سنگین بود!
ذهنم درگیر شده اساسی!!!
سید احمد؛ منم دقیقا مثل شما، همین حس را دارم.
محمد آقا! اونوقت مادر بصیرت کیه؟
ما فقط بصیرت را از رهبری می گیریم و لاغیر…
به نام خدا
سلام داداش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اولا تسلیت بابت وفات مادر ما غیر سیدها البته اگه لایق این محبت ایشان باشیم. باور کن قبل از سر زدن به پورتال ستاد انتخابات به سایتی سر زدم که پرچم یا زهرایش بالاست و اول هم متنی که راجع به آرکیو ۸۸ بود رو خوندم که خندیدم! وقتی گفته شد یکی از صفات داداش!!!!!!!!!!!!!!!!!! حسین ما تخس بودنشه. بعد مطلب مصباح و چند آه دیگر(که تیتر باحالی هم داشت) را خواندم که کلا عصبی شدم از دست قلم کسی که خودش بچه حزب اللهی و صد البته باتوم به دسته!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اما نه تنها پایداری نیست بلکه لا اله الا الله. داداش!!!!!!!!!!!!!!!! حرفات ببخشید)حرفاتون اونقدر ساده بود که منه بی خبر هم میتونم جوابتونو بدم اما حیف. داداش!!!!!!!!!!! نمیگم صحبت های اصلاح طلب ها رو راجع به پایداری بخونید، میگم صحبت های امثال…!!! رو راجع به علامه مصباح و جبهه پایداری و قرارگاه مخوف!!!!!!!!! عمار بخونید، بعد ببینید دشمن شاد کن بود یا دشمن ناراحت کن؟؟؟
آقای حسین قدیانی! شما که اهل بینش سیاسی هستید میتونید بگید جبهه متحد در صورت متحد شدنش، رقیبش چه کسی بود؟؟؟؟؟ مطمئنا اونقدر بی بصیرت نشدید که بگید شخص آتش فشان بصیرت با صدای ملتش. به این میگن دوایر متحد المرکز. راجع به اینکه چرا اسامی لیست متحد در پایداری بود شدیدا به شما داداش!!!!!! عزیز سفارش میکنم اون پیام اخلاقی علامه رو بخونید راجع به لیست دادان. در ضمن پایداری مسلمانان ایرانی نه تنها از اول انقلاب است بلکه از اول زمانیست که اسلام وارد مملکتمان شد اما اوجش سال ۵۷ بود و ان شاالله تا ظهور دولت یار ادامه خواهد داشت و بدانید که یکی از ثمرات این پایداری گفتمان سوم تیر است که برکاتش انشاالله در اینده روشن می شود .خیلی دلم می خواست با پایان دور اول، شما هم تموم کنید این نوشتارتان را ولی مثل اینکه ناراحتی ما از شما همچنان باید ادامه داشته باشد. خدا به داد ما برسد برای سال ۹۲!
راستی بگم خودم دانشجویم و پدر عزیزم کارگر و مدتی است ما هم دیگه سراغ گوشت قصابی نمیریم و اگه بخوریم همون گوشت یخی برزیلیه پس از روی شکم پری حرف نمیزنم. یا علی داداش!!!!!!!!!!!! حسین بچه بسیجی ها
خیلی عوضی شدی آقای قدیانی. خوب به پایداری فحش می دی. برو به اونایی که نباید تو سیاست دخالت کنن و بهت پول میدن تا پایداری و مصباح یزدی رو بزنی بگو مردم جوابشون رو تو روز جمعه دادن. تو هم بیش تر و تندتر برا مصباح فحش نامه بنویس تا خدای ناکرده از بروز کردن مد لباسات نیافتی بیچاره.
قدیانی می گوید چرا آیت الله مصباح می فرمایند جریان انحرافی از جریان فتنه خطرناک تر است!
بازی خوانی سخت است برادر! حتی اگر طرفدار دو آتشه فوتبال باشی مشکل می توانی مثل گواردیولا نقشه های رقبا را شب قبل از مسابقه پیش بینی کنی و فردا از املا نانوشته غلط بگیری! هر چند گواردیولا هم گاهی می بازد مثل آیت الله!
خطر جریانی که موفق می شود ۸ سال گلوگاه های حساس اقتصادی و سیاسی یک کشور را در دست بگیرد قابل مقایسه با جریانی شکست خورده که قدرت را به رقیب باخته و در اخرین فاز حیات به مبارزه مسلحانه باخت- باخت روی می آورد، نیست.
انحرافیون در پایان دوره دهم ریاست جمهوری به خطرناکی کارگزاران هستند در انتخابات خرداد ۷۶… البته خدا بزرگ تر است… و مکرو مکر الله!
سلام.با پست” گمنام آشنا” تحت موضوع :”تعویض غیر قانونی سنگ قبور شهدای گمنام بهشت زهرا” و” بدعت گذاری در سنگ نوشته ها ” به روزم.
هرچند مشکلات مهمتری در جامعه داریم اما این هم یکی از دغدغه هایی ست که نمی شه در موردش سکوت کرد.
قابل بدونید از وبلاگ ما هم دیدن کنید خوشحال میشیم.
سلام علیکم
خدا قوت
مجموعه والپیپر و پوستر حزب الله،
با یک والپیپر واید در مورد امام زمان به روز است.
http://www.delgraph.ir
منتظرتان هستیم
شهادت نصیبتان
اگر علامه مصباح مثل برادران آملی لاریجانی پشتش پر بود اجازه جسارت میدادی حاج حسین آینده؟؟؟؟
دوستان محترم!
لطفا در کامنت ها نسبت به هیچ جبهه و حزب و دار و دسته ای اهانت نکنید. در غیر این صورت، مجبور به حذف کامنت ها خواهم شد.
خیلی به مولا سالاری داداش حسین! زدی خواب این پایداری چی های جوزده رو آشفته کردی! من خودم با جبهه متحدی ها زاویه دارم، اما اصلا مثل پایداری ها به مسائل نگاه نمی کنم. خیلی دگم اند… خیلی زیاد.
دوستان محترم!
کتاب «آر. کیو ۸۸» به امید خدا از فردا ظهر در شمار نرمال در نمایشگاه خواهد بود تا روز آخر.
آقای داداش حسین! دیگر داداش حسین بچه بسیجی ها نیستی… برای همیشه خداحافظ منتقد مصباح خامنه ای!
آهان آقای قدیانی! بعد از مصباح و پایداری، بگو کی نوبت نقد آقا فرا می رسد؟؟!! بوی نوری زاد می دهی برادر…
من واقعا نمی دانم در این متن، دقیقا گناه داداش حسین چیست؟!
کاش موافق و مخالف متن، به جای کری خواندن، متین و مستدل و البته اگر توانست زیبا و قشنگ، هم پای این نوشته، نوشته ای بنویسد…
داداش حسین بسیجی ها! این بار به شدت مضاعف، فــــدایی داری سالار…
خیلی لذت بردم. بصیرت شما به من خیلی حال داد.
سلام
خسته نباشی
متن تامل برانگیزی بود!
راستی کاشکی می شد جای سیداحمد، خود حسین آقا کامنت هارو تائید یا رد میکردند!
حسین قدیانی: فرق خاصی نمی کند، جز اینکه اگر تایید کامنت ها با خودم باشد، کامنت های شما روزی فوقش در ۳ مقطع تایید می شود. به لطف حضور سیداحمد اما کامنت ها تقریبا آن لاین تایید می شود. از این نکته که بگذریم، متن فوق، ظاهری دارد و باطنی. کاش دوستان موافق و مخالف، به بطن این متن توجه بیشتری کنند. من اصلا عددی نیستم که له یا علیه بزرگان، اسمم بیاید.
سلام
یه بغض این وسط گلو راه نفسم و بسته بود، خدا خیرت بده بازش کردی
یاعلی
البته اینجا هیچ کامنتی بی هماهنگی با “داداش حسین” رد یا تایید نمی شود!
پناه بر خدا! چرا بعضی ها اینطوری برخورد می کنند؟! به زخم زبان زدن باشد که ماشاءالله همه استادند. آخر این چه منطقی است که حتما بعد از نقد گروه پایداری، نوبت آقاست. استدلال های بعضی ها مبهوت کننده است واقعا.
همه حرف سر این است که شان علامه مصباح، بالاتر از این گروه و آن گروه است. اگر جریان انحرافی از جریان فتنه خطرناک تر است، پس چرا از نام علامه ما، گروهی استفاده و یا شاید هم سوءاستفاده کردند که درباره انحراف موضع درستی نگرفته اند و نمی گیرند و بعضا کتمان می کنند وجودش را؟! گمانم در بخش های “نه، ده، یازده و دوازده” نوشته، خیلی خوب به این مسئله پرداخته شده، شاید لازم باشد که دوستان دوباره بخوانند این بندها را. درباره جریان انحرافی هم در عین شناخت و آگاهی، نباید زیادی بزرگ نمایی کرد.
دیروز ۲۵ تا نماینده منتخب ام، ترکیبی از لیست متحد و پایداری بودند، اما صادقانه از دست همه شان شاکی ام، از دست دعواهای بچه گانه شان در زمان انتخابات. گفتم بچه گانه، اما خواهر پنج ساله ام با دوستانش، خیلی شکیل تر دعوا می کند تا این ها. لااقل صداقت دارند در بگومگوهای شان. اشاره ای که به واژه “کاسبی” در متن شد، دقیقا حرف حق است. “اخلاص” حلقه مفقوده ای است این روزها، در بین بعضی از سیاسیون ما.
میشه سیداحمداین وسطاچیزی نگه بذارتعریفودیگران بکنندکه میکنند – همگام باولایت تاظهورانقدرخوب ودقیق حرف دلموزدکه نزدیک بودپشیمون بشم باداداش حرف بزنم ولی این سیداحمدنذاشت- اولامن برادردوشهیدم وبرادردیگری ندارم پس داداش گفتن به حسین خیلی بهم میچسبه-دیماازاولین نوشته داداش بعدازانسدادقطعه ته دلم لرزید که نکندحسین قدیانی هممصلحت سرش میشه اونم ازنوع فایده دارش امابیخیال شدم تااینکه این متنودیدم هیچتوجیهی نداره طرفداری ازگروهی که واقعاخیلی فرق باطرف مقابلش نداره واین بصیرتودررای مردم هم میشه دید لااقل جمله ای هم به اونا میگفتی هردوگروه دلسوزندوولایتی هردو تحت نظرعلمایی بینظیرهردو اصولگرا وهردو بابعضی اشکالات وحاشیه ها ازتوبعیدبودداداش- این حرف هم که این متن توهین نبودفقط چندتا سوال بودازون حرفهاست- بازم ازتوبعیدبود بیشترفکرکن داداش
حسین قدیانی: حسن آقا و دوستان محترم! اگر مبصر نباشد، این می شود ظاهر کامنت دونی!! آیا دوست دارید با این ویرایش، کامنت ها را بخوانید؟! آیا خودتان سردرد نمی گیرید؟! برای من ادبیات، خیلی بیشتر از سیاست و فلان جبهه و بهمان گروه، موضوعیت دارد.
بزرگتر از دهنت حرف زدی، داداش حسین.
حسین قدیانی: به خاطر همین ادبیات است که پایداری همیشه جواب نمی دهد!!
ممنون حنظله! خیلی جالب شده…
سلام بر داداش حسین هنوز عزیزم
برادر مدتهاست که متن ها و نوشته هات رو میخونم ولی فرصت عرض ارادت با ارسال نظر رو توی این قطعه بهشتی نداشتم
در مورد این نوشته چند تا مطلب به ذهنم میرسه که شاید گفتنش بد نباشه. ان شاءالله
اولا: پایه و زیر بنای نوشتتون که به جمله ایی از آیه الله مصباح استناد کردین: “خطر جریان انحرافی از خطر فتنه بیشتر است” بخشی از یک سخنرانی مستدل ایشونه که مقدمه و موخره و نتیجه گیری بسیار زیبا داره که در انتهای این کامنت مطلب رو بطور کامل میارم انتظار دارم با دقت بخونیدش.
دوما: شاید شما در جواب من بفرمایی استناد به این جمله ی حضرت استاد مطهری زمان در جهت نقد عملکرد جبهه پایداری بوده ،که باید عرض کنم عملکرد خوب ولی همراه با اشکال جبهه پایداری را نمی توان با این سخنرانی و بشکل کاریکاتوری که شما قسمتی از کلمات ایشان را که تیتر سایت های خبری شده مقایسه و تحلیل کنید و از ایشان این سوالات رو بپرسید زیرا که موضوع صحبت چیز دیگری بوده و اصلا سوالات شما مربوط به آن بیانات نیست که انتظار پاسخ داشته باشید. این سوالات شما به تنهایی برای فهمیدن موضوع بد نیست ولی ارجاع دادن های بلاوجه به سخنان ایشان خالی از وجه نیست.
سوما: در توضیح نکته قبلی باید اشاره کنم اگر قصدتون انتقادات و سوال از جبهه پایداریه این راهش نیست که صحبت شخص دیگری -آیة الله مصباح- رو بیاری ولی از اشخاص دیگری انتقاد کنی
رابعا: آیت الله مصباح فرمودند جبهه پایداری را بهتر از گروه های دیگر دیدم. این جمله ی ایشان نمی گوید اینها بدون شکالند.
خامسا: بنده حقیر شما را هرگز مثل بعضی نظردهندگان نوری زاد۲ و غیره نمیدام چراکه این برداشت جنابعالی را بدلیل عدم دقت در محتوای سخنرانی ایشان میدانم
سادسا: چرا هنوز فکر میکنید جبهه پایداری فقط برای مجلس نهم و برهم زدن وحدت میان اصولگرایان شکل گرفته؟؟؟ یا به تعبیر شما نفس الاماره!!!!
سابعا: این اولین باره که بغض کردن و گریستن توی این قطعه بهشتی برام تلخه.
ثامنا: جهت شادی روح ارواح طیبه شهدا علی الخصوص شهید قدیانی و شهید سیفی (پدر این حقیر)صلوات
متن کامل بیانات آیت الله مصباح یزدی خطاب به اعضای جبهه پایداری
آیت الله مصباح یزدی خطاب به اعضای جبهه پایداری:
خطر جریان انحرافی بیشتر از فتنههای گذشته است/ مسئولان متوجه نیستند که چه خطری در پیش است
آیت الله مصباح یزدی خطاب به اعضای جبهه پایداری گفت: اگر زمانی به اقتضای وظیفه و برای حفظ اصل نظام روشنگری و افشاگری لازم باشد، گریزی از آن نیست؛ اما در برابر رقیبی که اشتراکات زیادی با ما دارد ضرورتی ندارد مثل یک برانداز با او برخورد کنیم؛ بلکه با رعایت ادب، احترام، متانت و منطق حرفمان را میزنیم.
به گزارش مشرق ، دیداری که بیش از سه ساعت به طول انجامید، پس از بیان نظرات حاضرین در جلسه، علامه مصباح یزدی در سخنانی مهم و تاریخی، به تبیین چارچوب حرکت جبهه پایداری در دور دوم انتخابات مجلس شورای اسلامی پرداخته و نسبت به شرایط حساسی که نیروهای انقلاب اسلامی در آینده پیش رو دارند، هشدار دادند.
در ادامه متن کامل سخنان ایشان در جمع اعضای جبهه پایداری انقلاب اسلامی را می خوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین و الصلوة و السلام علی سیدالأنبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین ابیالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین
عوامل پیروزی در انتخابات
داستان انتخابات اخیر و پیروزیهایی که دشمنان هم به آنها اعتراف کردند یکی از نمونههای نصرت الهی است که در طول تاریخ برای پیروان حق و به خصوص مسلمانان اتفاق افتاده و هر وقت مردم قدردان این نعمتهای الهی، مخصوصا نعمتهایی که همراه با مددهای غیر عادی بوده، شکر کردند خدا بر نعمتشان افزوده و موفقیتهای بیشتری نصیبشان کرده است. ما هم به همین دلیل در مقام شکر الهی برمیآییم و به فرمایش مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ جبهه خضوع بر آستان ربوبی میساییم که این موفقیت را نصیب جامعه ما کرد و کشور و ملت ما در مقابل دشمنان سرفراز شدند.
عامل این نعمت و پیروزی در درجه اول شخص مقام معظم رهبری ـمد ظله العالیـ بودند؛ این، هم بر دوست و هم بر دشمن مخفی نیست. هر چند کسانی دوست ندارند این امر ابراز و به آن پرداخته شود؛ ولی دوست و دشمن میدانند که تدبیرهای حکیمانه ایشان و دلسوزی، صداقت و اخلاصشان در برابر خدای متعال و انجام وظایف، بزرگترین عامل برای موفقیتهایی است که در طول مدت قریب به ربع قرن که ایشان پرچم ولایت را به دست دارند، نصیب مردم ایران شده و این انتخابات هم نمونهای از این پیروزیها بود. البته در درجات پایینتر کسانی که بیشتر از نعمت وجود ایشان و همین طور از سایر نعمتهای الهی قدردانی کردند استحقاق نعمتهای بیشتر را پیدا کردند و امیدواریم که در آینده هم عنایات الهی روزافزون شود.
ارتباط مسأله انتخابات با تشکیل جبهه پایداری و وظایفی که مقتضای پیدایش این پدیده است ایجاب میکند که در چند جهت تأمل کنیم: اول اصل موفقیت چشمگیری که حاصل شد؛ این پیروزی واقعا برای دوستان جبهه پایداری و برای بسیاری از دوستان دیگر بیش از حد انتظار بود؛ مخصوصا با توجه به امکانات ضعیفی که در اختیار نامزدهای این جبهه بود و فرصت کمی که از زمان تشکیل جبهه پایداری تا زمان انتخابات وجود داشت؛ در مقایسه با کسانی که بیش از سی سال سابقه و تجربه داشتند، مردم آنها را بیشتر میشناختند، در طول دوران نهضت و بعد از پیروزی انقلاب پستهای حساس داشتند؛ همچنین سایر امتیازات که آنها داشتند در مقابل چند نفری که به عنوان جبهه پایداری حرکتی را شروع کردند، در حالیکه موقعیتشان نسبت به آنها خیلی ضعیفتر بود؛ هم امکانات مادیشان و هم فرصت کمتری در اختیار داشتند. با توجه به این نقطهها که به یک معنا نقطههای ضعف است، موفقیتهایی که نصیب این جبهه شد خیلی بیش از حد انتظار بود. خدا را باید در مقابل این نعمت شکر کنیم و ببینیم چه عواملی موجب این موفقیت شده است؛ چون خدای متعال نعمتش را بدون استحقاق به افراد نمیدهد و چنین نیست که هر کسی لیاقت هر نعمتی را پیدا کند. باید ببینیم چه عوامل و چه نقطههای مثبتی در این گروه بوده که استحقاق چنین نعمتی را پیدا کردهاند؛ باید این نقاط مثبت را شناسایی کنیم و آنها را تقویت کنیم.
به نظر من مهمترین عامل روح اخلاص عزیزانی است که اقدام به تشکیل این جبهه و فعالیتهای انتخاباتی اخیر کردند. با مراجعه به منابع دینی و مشاهده تجربههای تاریخی، به خصوص در زمان حاضر با ملاحظه ویژگیهای حضرت امام ـ رحمهالله ـ و مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ و دیگرانی که از این حیث به ایشان شبیهتر بودند، نقش اخلاص را در موفقیتهایشان میبینیم. ما هم باید از این موضوع درس بگیریم و هر کس سعی کند این عامل را در خودش تقویت کند. این یک تعارف یا شعار سیاسی نیست؛ بلکه حقیقتی است. هر کس با خدا معامله کند و خالصتر باشد، خدا هم بیشتر به او کمک میکند. این نقطه مثبتی است که ما باید به آن توجه داشته باشیم و آن را در خودمان تقویت کنیم.
عامل دیگر برخورد متینی بود که این دوستان با دیگران داشتند. همه میدانیم کسانی که با این جبهه موافق نبودند چند گروه کاملا متفاوت بودند: از یک سو اصلاحطلبان، از سوی دیگر طرفداران جریان انحرافی، بعضی از دوستان اصولگرا هم تصور میکردند رقیب جدیدی برایشان پیدا شده که موجب اختلاف در جبهه اصولگرایی میشود، از جهت دیگری با این گروه مخالفت میکردند و گاهی این مخالفتها به صورتی دور از انتظار انجام میشد. تا جایی که من اطلاع دارم برخورد دوستان با این مخالفتها در مقام مقایسه با دیگران خیلی متینتر و منطقیتر بود و همین امر مردم را بیشتر به این گروه علاقهمند کرد. مردم از درگیریهای سیاسی و گروهی خسته شدهاند، طبع آدمیزاد هم چنین برخوردهایی را نمیپسندد. اما منطق و استدلال و برخورد مؤدبانه و متین انگیزه بیشتری برای گوش دادن و تحت تأثیر واقع شدن ایجاد میکند. به نظر من این هم عامل مثبتی بود که باید تقویت شود. گاهی شنیده میشد که کمی تندی یا عصبانیت در گوشه و کنار وجود داشته، به نظر من بهتر است که ما در صدد تقویت متانت و منطق باشیم. اگر نقطههای ضعفی هم در جریان کار بوده باید آنها را هم بشناسیم و اصلاح کنیم. اما آنچه به نظر بنده میرسد که در این جلسه روی آن تأکید کنم فراتر از این مسایل است.
آزمونهای الهی، مراتب و دشواریها
بدون شک بعثت پیغمبر اکرم ـصلی الله علیه و آلهـ نقطه عطفی در تاریخ بشریت بود که دوران بعد از آن با ماقبلش بسیار متفاوت است. اما معنای این حرف این نیست که آنچه در زمان خود پیغمبر اکرم ـصلواتاللهعلیهـ اتفاق افتاد نقطه اوج این حرکت بود؛ بلکه نقطه شروع بود. با مشاهده حرکتی که از بعثت شروع شود، به وسیله ائمه اطهار ـصلواتاللهعلیهماجمعینـ مدارج تکامل را پیمود و نهایتا به دست مبارک ولی عصر ـعجلاللهفرجهالشریفـ به نقطه اوج خود خواهد رسید، متوجه میشویم که این حرکت از روز اول توأم با مبارزه و سختیها بوده و این مبارزه تا روز آخر ادامه خواهد یافت. با این تفاوت که در ابتدا پیغمبر اکرم ـصلیاللهعلیهـ با گروهی بتپرستِ جاهل، بیمنطق و مبتلا به خرافات مواجه بودند که معرفت و شعور آنها در این حد بود که بتی را که خودشان از کشک و خرما درست کرده بودند، میپرستیدند و وقتی گرسنهشان میشد همان بتها را میخوردند! ناگفته پیداست که چنین کسانی با پیغمبر اکرم(ص) برخوردهای غیرانسانی، نامعقول و بیادبانهای داشتند و همین برخوردها به بیش از هشتاد غزوه و سریه منجر شد. زندگی مسلمانان بعد از تشکیل جامعه اسلامی در مدینه کلا به جنگ گذشت و این یعنی حرکت پیامبر(ص) از ابتدا با مبارزه توأم بود.
رویارویی یاران قدیمی با رهبر جامعه
حلقه دوم این مبارزه از روز رحلت پیغمبر اکرم(ص) شروع شد تا دوران ۲۵ سال خلافت خلفا هم گذشت و سرانجام مردم خسته و ناامید از دیگران، به در خانه علی هجوم آوردند و اظهار کردند که حالا ما فهمیدیم که باید از شما اطاعت کنیم. در اینجا مرحله جدیدی شروع شد که امید میرفت حضرت امیر(ع) بتوانند خطاهای گذشته را جبران کنند و قدمهای بلندی در مسیر تکامل جامعه اسلامی بردارند. ولی چند روزی نگذشت که جنگ جمل را به راه انداختند و امیرالمؤمنین(ع) مجبور شد ناخواسته جنگی را تحمل کند. اما این جنگ با جنگهای پیغمبر(ص) خیلی متفاوت بود. پیامبر اکرم(ص) با بتپرستانی میجنگید که دخترانشان را زنده بهگور میکردند و بتهایی را که خودشان میساختند، میپرستیدند؛ اما جنگ علی(ع) با پسر عمه خودش و بعضی دیگر از اصحاب پیغمبر(ص) بود؛ با کسانی که سالها در جبهههای جنگ شرکت کرده بودند، در رکاب رسولالله(ص) مجاهدتها کرده بودند، هزینههایی پرداخته بودند، فداکاریهایی کرده بودند، بسیاری از آنها نور چشمیهای جامعه اسلامی بودند. این نوع دیگری از مبارزه بود.
حلقه سوم این مبارزات توسط سیدالشهدا ـصلواتاللهعلیهـ انجام شد و این زنجیره مبارزات تا زمان ظهور ولی عصر ـعجلالله فرجه الشریفـ ادامه دارد. اما هر کدام از این حلقهها، یا به تعبیری دیگر آزمایشهایی که برای جامعه اسلامی پیدا شد، ویژگیهای خاصی داشت و هر یک سختتر از آزمایش قبلی بود.
اساسا طبیعت آزمایش و امتحان همین است. دانشآموز دوره ابتدایی را در یک سطح آزمایش میکنند؛ دانشآموز دوره راهنمایی را در سطح دیگری؛ در مقطع دبیرستان هم در سطح بالاتر و… هر مرحله از آزمونها سختتر و پیچیدهتر از امتحانهای قبلی میشود. تاریخ اسلام هم گواه همین امر است. بعضی از کسانی که در رکاب امیرالمؤمنین(ع) با معاویه میجنگیدند و به اصطلاح از آزمونشان سربلند بیرون آمده بودند، در کربلا با امام حسین(ع) جنگیدند؛ نه فقط در صف مقابل آن حضرت قرا گرفتند، بلکه قاتل سیدالشهداء(ص) شدند! این سنت الهی است که هر روز امتحانها سختتر و پیچیدهتر میشود. چون روز بهروز سطح فهم، شعور، توقعات، قدرت و توانایی انسان بالاتر میرود؛ نوع برخوردها هم با متفاوت میشود. کسانی که دیروز همسنگر بودند، امروز رویاروی هم قرار میگیرند.
رویارویی عالمان با امام زمان(عج)
در روایت معتبری نقل شده که حضرت بقیةالله الاعظم ـاروحنافداهـ بعد از ظهور، مبارزهای سختتر از همه جنگها و درگیریهای عالم خواهند داشت که علاوه بر خونریزیهای فراوانی که خواهد شد، ابزارهای نظامی پیشرفته و تعداد زیاد افرادی که در جنگ با آن حضرت بهکار گرفته میشوند و همچنین موقعیت متفاوت خود امام ـعجلاللهفرجهالشریف، ایشان با کسانی مواجه میشوند که به وسیله آیات قرآن با آن حضرت محاجه میکنند؛ یعنی با امام زمان بحث و مناظره میکنند و مدعی میشوند که آن حضرت بر حق نیست!
زمان پیغمبر(ص) و مقابله ایشان با گروهی بتپرست را مقایسه کنید با کسانی که خطاب به امام زمان ـصلواتاللهعلیهـ میگویند اصلا تو قرآن را نمیفهمی؛ معنی آیه چیزی است که من میگویم! ببینید امتحان چهقدر سخت میشود؟ آن گروه بتپرست به راحتی با استدلال قانع یا محکوم میشدند؛ اما با کسانی که برای مقابله با امام زمان ـصلواتاللهعلیهـ به قرآن استدلال میکنند و میگویند معنای آیه همان است که من میگویم یا میگویند فهم تو برای خودت حجت است و من چیزی غیر از آن میفهمم، با چنین کسی چگونه میتوان بحث کرد؟ چهقدر موقعیت برای ولیعصر ـصلواتاللهعلیهـ سخت است؟ پیامبر به بتپرستان میگفت: «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ؟»۱ آیا چیزی را که به دست خودتان میتراشید، میپرستید؟ آنها هم جوابی نداشتند. نهایتا میگفتند: پدران ما چنین میکردند، ما هم از آنها تبعیت میکنیم. اما کسی که به محاجه با امام زمان ـصلواتاللهعلیهـ میپردازد، میگوید: قرآن درست است، پیغمبر راست گفته، ولی معنی آیه قرآن چیزی است که من میگویم و آنچه تو میگویی درست نیست! چنین کسانی افراد بیسوادی نیستند؛ که امام(ع) به آنها بگوید بروید درس بخوانید؛ آنها ملا و عالم هستند؛ اما به خودشان حق میدهند که با امام زمان ـعجلاللهفرجهالشریفـ محاجه کنند و به آن حضرت بگویند تو نمیفهمی!
دشواریهای دوران غیبت
این موقعیت خیلی سختی است؛ ولی آخرین حلقه از مبارزات مردان خداست. از زمانی که حضرت ولیعصر ـعجلاللهفرجهالشریفـ غیبت کردند تا زمان ظهور، جامعه باید مراحل مختلفی را بگذراند تا به این حد برسد. ما باید این حقیقت را درک کنیم و هر روز آماده پیچیدهتر شدن موقعیت معرفتی جامعه باشیم؛ روزبهروز مطالب پیچیدهتر و ابهامها بیشتر میشود، حرفهای تازه و اشکالات جدیدی مطرح میشود که حل کردن آنها و قانع کردن طرف مقابل مشکلتر است؛ ولی این واقعیتی است و ما باید با تصحیح فهممان، رشد معرفتمان و تقویت ایمانمان خود را برای چنین شرایطی آماده کنیم و منتظر چنین مشکلاتی باشیم. این مسایل برای همه ممکن است رخ بدهد. خدا با کسی تعارف ندارد و هیچ کس هم از امتحان مستثنی نیست. همه امتحان خواهند شد؛ البته هر کسی به اندازه ظرفیت خودش و امروزه بالاترین و سختترین امتحانات برای مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ است. همچنان طبق روایات در زمان ظهور ولیعصر ـعجلاللهفرجهالشریفـ بالاترین سختیها و مشکلات برای شخص امام زمان ـصلواتاللهعلیهـ است. امروز یکی از وظایف ما این است که هر روز و شب تا جایی که میتوانیم برای موفقیت و تأییدات مقام معظم رهبری دعا کنیم که خدا ایشان را از همه آفات و بلیات حفظ کند، علوم و معارف الهی را به قلب مبارکشان الهام کند، در انجام وظایف موفقشان بدارد، یارانشان را زیاد کند و مددهای غیبیاش را به ایشان بیشتر کند. علاوه بر اینکه باید خودمان را هم برای مراحل سختتر امتحان آماده کنیم.
جریان انحرافی، خطری سختتر از فتنههای پیشین
برای درک بهتر این مطلب خوب است نگاهی به جریانات و حوادث پس از پیروزی انقلاب تا کنون بیاندازیم. از حضور لیبرالها در رأس حکومت به سرکردگی بنیصدر که صریحا مخالفتشان را با افکار و اندیشه امام اظهار میکردند؛ بعد از آن، شهادت بزرگانی مثل شهید بهشتی، رجایی، باهنر و … بعد از آن حضور کسانی که حرفهای لیبرالهای را با پوشش و لعابی از اسلام و انقلابیگری در جامعه مطرح میکردند. تا کار به جایی رسید که در دوره اصلاحات ارزشهای اسلامی رسما مورد توهین قرار میگرفت و این روند تاکنون ادامه داشته و بعد از این هم فتنهها به صورتهای دیگری پدیدار خواهد شد؛ ما هم باید منتظر فتنههای جدید باشیم. فتنههایی که طلیعه آن در چند سال گذشته ظاهر شد؛ جریانی که با تظاهر به اسلام و تشیع و تمسک به نام مبارک امام زمان ـصلواتاللهعلیهـ در باطن تیشه به ریشه اسلام میزند. بعضی از مسئولان هم متوجه نیستند که بالقوه چه خطری در پیش است که شاید از همه خطرهای گذشته سختتر و سنگینتر باشد. هر چند ـالحمدللهـ این جریان بالفعل آبرویی ندارند؛ اما اگر خدای نکرده از آنها غفلت شود و بتوانند فرصتی برای ترویج افکار خود پیدا کنند خطرشان از همه خطرهای گذشته بیشتر است.
بهرهگیری از تجربیات گذشته در آزمونهای الهی
چنانکه گفته شد، سنت الهی بر امتحان است؛ هر روز هم امتحانات پیچیدهتر خواهد شد و ما باید منتظر امتحانات سختتری باشیم. در چنین شرایطی وظیفه هر یک از ما چیست؟ شرایط مختلف اجتماعی تکالیفی را برای جامعه ایجاد میکند که این تکالیف به تکالیف فردی منحل میشود. چون جامعه وجود حقیقی مستقلی از وجود افراد ندارد. بر همین اساس هر امتحان یا تکلیفی که برای یک جامعه پیش میآید در واقع امتحان و تکلیف برای افراد آن جامعه است و با توجه به اینکه افراد از لحاظ فهم، شناخت، مراتب ایمان، موقعیت اجتماعی، برخورداری از امکانات و … متفاوت هستند، با توجه به این تفاوتها هر یک از آنها وظایف خاصی خواهند داشت. بدون شک این سختیها و دشواریها در آینده هم برای ما تکرار خواهد شد و ما باید از تجربه گذشته برای آینده استفاده کنیم؛ باید ببینیم چه نقاط ضعفی داشتیم، آنها را اصلاح کنیم؛ چه نقاط قوتی داشتیم، آنها را تقویت کنیم. تجربهای که این فراز و نشیبها به ما آموخته و قرآن هم آن را تأیید میفرماید این است که شرایط جامعه به قدری تغییر و نوسان پیدا میکند که گاهی حتی مؤمنین خاص هم مشرف به یأس و ناامیدی میشوند؛ «حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ»۲؛ «ام حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَأْتِکُم مَّثَلُ الَّذِینَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِکُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ»۳؛ این آیه خطاب به پیامبر(ص) و یارانش میفرماید: آیا گمان میکنید صرفا با ادعای ایمان کار تمام شد؟! تمام سختیهایی که به پیشنیان رسیده، به شما هم خواهد رسید، تا جایی که متزلزل میشوید و میگویید: پس خدا کی ما را یاری خواهد کرد. وقتی کار به اینجا رسید، آن زمان است که میفرماید: «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ.»
اعتماد به خداوند، زمینهساز نصرت الهی
ما هم باید توجه داشته باشیم که امتحاناتی در پیش داریم که ما را هم به چنین موقعیتهایی خواهد رساند؛ شرایط بهقدری زیر و رو میشود و ما را به جایی میرساند که فریادمان بلند میشود که: «مَتَى نَصْرُ اللّهِ!» زمانیکه امیدمان از همه جا قطع شد و چشم امید به چیزی غیر از خدا نداشتیم، به نیروی خودمان، به فکر و پولمان و به قدرت و تجربهمان نبالیدیم و از همه چیز قطع امید کردیم، آنگاه خدا میگوید: «أَلا إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ.»
اگر کسانی بتوانند از ابتدا تمرین کنند که به چیزی غیر از خدا اعتماد نکنند، برای چنین کسانی همیشه إِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِیبٌ است. اشکال کار ما این است که در ایمان، معرفت و اعتمادمان به خدا ضعف داریم؛ به زبان میگوییم که رزق و روزی ما دست خداست، اما در دل میگوییم باید برای روز مبادا پول را نگه داریم! پس خدا کو؟! باید سعی کنیم در هر حالی بهگونهای باشیم که به هیچ چیز غیر از خدا اعتماد نداشته باشم. البته خداوند وظایفی را برای ما قرار داده که باید آنها را انجام بدهیم؛ باید شبانهروز تلاش کنیم؛ اما نباید فراموش کنیم که خداوند میفرماید زمانی که مؤمنین از همه جا مأیوس شدند، ما ملائکه را برای کمکشان فرستادیم؛ اما مبادا تصور کنید که ملائکه مومنین را پیروز میکنند؛ بلکه «وَمَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلاَّ بُشْرَى لَکُمْ وَلِتَطْمَئِنَّ قُلُوبُکُم؛»۴ فرشتهها را فرستادیم تا شما آرامش پیدا کنید؛ اما «وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ.»
هر فردی سهمی از ایمان و معرفت دارد و هر فردی خودش باید برای تقویت معرفت و تکامل ایمان و اعتقادش تلاش کند. ما نیز باید سعی کنیم در هر حالی اعتماد اصلیمان به خدا باشد. در روایتی نقل شده که مؤمن زمانی از ایمان واقعی برخوردار است که اعتمادش به آنچه نزد خداست بیش از چیزی باشد که در اختیار دارد.۵ ما در جریان اخیر و صدها مورد نظیر آن تجربه کردیم و فهمیدیم که خدا به ما کمک کرده است؛ اما همچنان اعتماد قلبیمان به اسباب است؛ فلانکس چه بگوید، چه کسی از ما تعریف کند، چه کسی مخالفت کند، با چه کسی بند و بست کنیم و از کجا اسباب و وسایلی برای تقویت خودمان فراهم کنیم. غافلیم از اینکه زمانی مؤمن واقعی هستیم که فقط آنچه را خدا گفته، چون او گفته انجام دهیم و فقط متکی به او باشیم و وجود و عدم اسباب و وسایل برای ما مساوی باشد. وقتی ما از هر چه غیر خداست قطع امید کردیم آن زمان است که نصرت الهی نزدیک است. اگر پای «اما» و «اگر» و «شاید» و «ان قلت» به میان آمد، باید آنقدر در بوته حوادث پایین و بالا بشویم تا خالص شویم. اما اگر از همان ابتدا باور کردیم که امید و اعتماد ما نباید به غیر خدا باشد فاصلهها کوتاه و فرج نزدیک میشود.
خداوند دو نوع امداد به بندگان دارد: یک دسته امدادهای عمومی که هیچ پیششرطی ندارد و هر کس، در هر موقعیتی اعم از مؤمن و کافر از آنها بهرهمند میشود؛ «کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا.»۶ اما دسته دیگری از امدادهای الهی مخصوص مؤمنین است و هر کس به اندازه ایمان و اعتمادش به خدا از آن بهرهمند میشود. ما در مقابل قدرتهای بزرگ دنیا چه داشتیم و داریم؟ اما خدا نشان داد جامعهای که در آن با نفس گرم یک مرد الهی اعتماد به خدا زنده شود و افراد آن به لطف خدا ایمان پیدا کنند، میتوانند با امدادهای غیبی خدا بر دشمنان قدرتمند خود پیروزشان شوند. این مسأله را از ابتدای انقلاب در جریانات مختلف تجربه کردهایم؛ یکی از آنها همین انتخابات اخیر و پیروزی دوستان جبهه پایداری است.
لزوم پایداری بر اخلاص و متانت
ما باید از این جریانات درس بگیریم و فراموش نکنیم که پیروزیهایی که به دست آمده به خاطر ایکس و ایگرگ نبوده است؛ بلکه به همان میزانی که ایمان و توکل به خدا داشتیم خدا کمک کرده است. نشانه چنین باوری این است که رفتار ما با رفتار دیگران متفاوت خواهد بود؛ با چنین باوری به کسی تهمت نمیزنیم، به کسی بیاحترامی نمیکنیم، تخریب نمیکنیم. اگر زمانی به اقتضای وظیفه و برای حفظ اصل نظام روشنگری و افشاگری لازم باشد، گریزی از آن نیست؛ اما در برابر رقیبی که اشتراکات زیادی با ما دارد ضرورتی ندارد مثل یک برانداز با او برخورد کنیم؛ بلکه با رعایت ادب، احترام، متانت و منطق حرفمان را میزنیم. کسی که حسابش با خدا صاف باشد، اصلا لحن کلامش تغییر میکند و نفسش اثر دیگری دارد؛ برخلاف کسی که با تظاهر قصد فریب دیگران را دارد، ممکن است چند نفر فریفته شوند، اما چنین کسی زود رسوا خواهد شد. میبینید چگونه دوست و دشمن تحت تأثیر کلام مقام معظم رهبری ـدامت برکاتهـ قرار میگیرند؟ امام راحل ـ رحمةاللهعلیه ـ هم، چنین بود؛ بیانی ساده، خودمانی که در آن از اصطلاحات علمی و سیاسی خبری نبود، ولی در اعماق دلها اثر میکرد و همه صداقتش را درک میکردند.
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/114941
یاعلی
هرجور خودتون صلاح میدونید داش حسین عزیز
فقط یه پبشنهاد بود
صلاح کار خویش خسروان دانند
خصوصی
به متن نمی تونن ایراد بگیرن، به سیداحمد گیر میدن!
حسین قدیانی: عمومی!!
خصوصی…………………..
آقا سیداحمد؛
دقیقا” گناه داداش حسین این است که دارد درست به وظیفه اش عمل می کند!
اما یک عده، به دنبال این هستند، که آب را گل آلود کرده، و به جای ماهی، کوسه صید کنند. از همان نوع کوسه ای که در طرفه العینی، محو می شد. یادتونه که!؟
از شما انتظار بصیرت بیشتری میرود.
ولی از دوره و زمانه ای که فتنه ۸۸ را یک کدورت میداند انتظار انتشار چنین تحلیلهایی میرود.
فقط میتوانم بگویم متاسفم…
عمومی عمومی
جناب سیداحمد تند نرو
اینجوریا هم که شما میگی نیست
یا علی
متن فوتبالی داداش حسین درباره این روزهای تیکی تاکا، خداحافظی پپ و… به زودی در وبلاگ قطعه ۲۶
ضمن بیان این نکته که اگه قراره امثال حسین قدیانی نقد نکنن پس کیا نقد کنن؟؟
چند سوال دارم!!!
یک- آیا در صورت نبود جبهه پایداری شاهد رقابت در تهران می بودیم؟؟
دو- قرار گرفتن امثال باهنر در لیست متحد و نماینده ویژه قرار دادن برای آقایان لاریجانی و قالیباف نشان دهنده معیوب بودن سیستم متحد نیست؟؟ باتوجه به این نقطه که جناب لاریجانی مدعی شدند ساکتین فتنه معلوم نیست از کدام کره وارد شده!!؟؟ درحالی که ساکتین فتنه همه میدانند که از بیانات جناب ماه می باشد!!!
سه- چرا فقط کیهان به پایداری نقد میکند؛ آیا متحد بدون نقص است؟؟؟
چهار- قرار دادن امثال کوچک زاده و رسایی در خط انحراف ظلمی بزرگ است که به شخصه بنده شاهد استدلالات ایشان در برابر انحرافیون بوده ام!! ضمن اینکه گاهی رسانه ها هم شیطنت میکنند!!
پنج- آیا مجلس هشتم دست پخت متحد نبود!!؟ چگونه وقف دانشگاه آزاد!! ۲۰۰ امضا برای آقایان رحیمی و جاسبی را فراموش کنیم!!
شش- آیا امثال سقای بی ریا، نبویان، آقاتهرانی، روانبخش، طبیب زاده، استاد اقا و… ماله کشان انحراف اند؟!
هفت- علامه مصباح خیلی مظلوم اند؛ شاید اگر به جای آقای مهدوی ایشان از هاشمی در سال ۸۴ حمایت کرده بود، الان برخی اصولگرایان……!!!
ضمنا سیداحمد دوست داشتنی ترین مبصر دنیاست!!!
جناب داداش حسین! چرا جواب منتقدین و مخالفین را نمی دهی؟! نکند شان بی شان ما قابل مقایسه با شان بالای شما نیست؟!
سلام علیکم
با عرض تسلیت وفات مادر غیرت الله، ابالفضل العباس علیه السلام
جزو اولین افرادی بودم که با نوشته های شما آشنا شدم، گریستم، خندیدم، بغض کردم و فرو خوردم و…
با بن کتاب دانشگاهی «نه ده» خریدم…
و باز دنبال «آرکیو ۸۸» و «ماشاءالله حزب الله» با همان بن های ثبت نامی…
هر وقت فرصت شد آن لاین بودم…
متن آنقدر ها هام که سیداحمد می گوید سنگین نیست
به قول سهراب ما کاشونی ها «چشم ها رو باید شست جور دیگر باید دید»
ببینید با این متن و کامنتها مستاجری مان تمدید شد از طرف آقا یا نه؟!
خطابم فقط شما نیستید داداش حسین بسیجی ها، همه و همه حتی خود بنده!
من توان حتی یک شب بیرون از بیت خوابیدن را ندارم…!
اما یک سوال، می شود این جمله تان را توضیح دهید؟!
«برای من ادبیات، خیلی بیشتر از سیاست و فلان جبهه و بهمان گروه، موضوعیت دارد.»
نگید که بازی با الفظ است…
که دب شما این نیست
ما در روایت از امام رضا علیه السلام داریم که فتنه دوستان بالاتر از فتنه دجال است…
باز هم سپاسگزارم از اینکه با متانت به کامنتها توجه دارید
التماس دعا
درود بر آقای قدیانی؛ کاش منتقدین اعم از موافق و مخالف، کمی هم درباره زیبایی این متن، به ویژه در آخرین سطور چیزی می گفتند. صرف نظر از همه این مباحث مثبت و منفی، زنده باد قلمی که شاهکار «اسکله العماره» و «اسکله الاماره» را خلق می کند. الحق سیاسی نوشته های حسین آقای قدیانی، کمی کلاس سیاست مداری این روزهای جامعه ما را بالاتر برده است.
درود بر احمدی نژآد و طرفدارانش
حسین قدیانی: این کلاه بالای «الف» فلانی نژاد که احیانا بر سر ملت نرفته؟؟!!!
دلداده چمران؛
شما ببینید که آقای قدیانی این جمله را کجا استفاده کردند؛
«برای من ادبیات، خیلی بیشتر از سیاست و فلان جبهه و بهمان گروه، موضوعیت دارد.»
این جمله در جواب آن کامنت خاص گفته شده؛ چرا سعی می کنید جنجال کنید؟!
ضمنا شما متوجه منظور بنده از سنگین بودن متن نشدید!
آقا! امروز تو روزنامه وطن امروز بذر خوش خدمتی رو کاشتی، فردا هم آب بپاش روش تا بالاخره تا ۷ خرداد نونت بیفته تو روغن!!!
سلام. امیدوارم تایید بفرمایید.
درباره متنت نظر من اینه:
با در پیش گرفتن تقوای برآمده از علم و معرفت صاحب “فرقان” می شوید.
ملاحظه:
روزی روزگاری رقیب مغلوب آرای باطله که از قضا ریاست محفلی را دارا بود، در مقابل عده ای اراذل سیاسی و نماینده نما که همگی شان در تمام امور ضد انقلابی و ضد مردمی “مشارکت” داشتند و “مجاهد” گونه رفتار می کردند، یک تنه قد علم کرد و بنا به حکمی حکومتی از دستور خارج کرد اون چیز درباره مطبوعات رو… و اما روزی دیگر… چه بگویم که این جیگر سوراخ سوراخ شده دیگه…
اما بحثی از تبار لغت شناسی:
در فتنه فضا غبار آلود شده و تشخیص حق از باطل در این فضای ممزوج شده به سختی ممکن می شود ولی می شود. اگر چارچنگولی حواست به قطب نما و پرنورترین نور مسیر باشد منحرف نمی شوی و اسیر فتنه و فضای غبار آلود نمی شوی ولی …
ولی اگر انحراف رخ بدهد و نفهمی که انحراف رخ داده و تو سوار با مرکبی باشی که به خیالت دارد مستقیم می رود بدون اینکه غباری از جنس فتنه دیده باشی و بدون آنکه دشمنی از روبرویت برایت شمشیر کشیده باشد و بدون اینکه… خیلی راحت از مسیر مستقیم فاصله گرفته ای و هررررچه بیشتر جلو بروی منحرف تر می شوی.
والعاقبه للمتقین
داداش حسین!
جماعتی را انداخته ای به جان هم، آنوقت به جای پاسخ دادن به انتقادها می خواهی درباره تیکی تاکا مطلب بنویسی؟! بعد می گویی برای من ادبیات از سیاست مهمتر است؟! برادر من! حضرت حافظ هم اینقدر رند نبود؛ بود، اما مرد رند نبود!
دمت گرم اخوی! من خودم طرفدار جبهه پایداری ام، اما خداوکیلی قلمت رو عشقه! خداییش با حال نوشتی! قشنگ بود!
داداش حسین؛ انصافا یک سئوال می کنم، راستش را بگو. اگر جبهه پایداری شما را در لیست خودش می گذاشت، آیا باز هم این متن را می نوشتید؟!
………………………………
هر حرفی را نزنیم و هر چیزی را نگوییم؟
این همه مودبانه و مخلصانه نوشتی متنت رو… ولی جمله بالا بیش از حد تیز بود اخوی، نمیشه سوهان کاری کنی نوکش رو؟؟ کام تلخ کنه
انتقاد و نظر مخالف و بحث خصوصا در چنین متنی، کاملا طبیعی است!
اما جدا از این حرف ها، واقعا قلم فوق العاده ای دارد داداش حسین عزیر ما!
سلام به رسم ادب
جناب حسین قدیانی!
می بینم که این آش به قدری شور شده که صدای جنابتان را هم در آورده،
قدیانی! چه شده که نگران دل خوش شدن عالی جناب راس فتنه(تعبیر خودت) شده ای؟ اینقدر نگرانت کرده که در سوال هایت عنوان کرده ای؟ آیا نه این است که خود تو و استادت حسین بصیرت و کیهانی ها و جوانی ها و…! باعث شدید این مرد بی سلام! شروع به رجز خوانی کند؟ آیا شما خواسته یا ناخواسته سناریوی او را پیاده ننمودید؟ آیا تو نبودی که بر خلاف فرمایشات امام خامنه ای بر کوس انحراف می کوبیدی و به قول خودت روشنگری میکردی!!! چطور خود را خانه نشین بیت رهبری می دانی، که سخنان معظم له را از این گوش می گیری و از آن بیرون می دهی؟!
مگر امام خامنه ای نفرمودند مردم و مسئولین نظام انحراف ندارند؟ مگر نفرمودند بنده تا زنده هستم نمی گذارم مسیر انقلاب منحرف شود؟ مگر نفرمودند تحلیل ها را بردند به سمتی که رئیس جمهور حرف رهبری را گوش نکرده و همه جا را پر کردند از این حرفهای پوچ و بی پایه؟ مگر نفرمودند من از شخص حمایت نمی کنم، من جریان را خط را وقتی می بینم صحیح و درست است و در حال خدمت گذاری است تایید می کنم و امروز هم کار می شود. شما که اینچنین در محضر استاد تلمذ می نمایید، آیا پرسیده ای پس چرا سخنانت با فرمایشات ولی امر مسلمین سنخیت ندارد؟
ولی امر می فرمایند فتنه فتنه، هنوز بعد از چند سال از فتنه اسم آن را می آورند. کی ایشان فرموده اند انحراف؟
پس تو هم به این نتیجه رسیده ای که آیت الله مصباح نیز با اینکه استاد معظمی است، اما نمی تواند شاخص برای شناختن انحراف باشد؟ این مطهری زمان که هی میگویی حضرت آقا ۱۱ سال پیش در مورد ایشان بکار بردند!! ملاک حال فعلی افراد است، البته حضرت آیت الله مصباح از ذخایر و علمای برجسته ما می باشند. در این هیچ شکی نیست اما اینکه عده ای به دنبال شاخص نمودن ایشان هستند، راه ناثواب است.
شاخص ما(البته شما هم که میگویی خانه نشین بیت رهبری هستی هم باید اینطور باشد ) فقط و فقط امام خامنه ای است و نه کس دیگر
منتظر پاسخت هستم اگر سانسور نکنی
حسین قدیانی: اگر «آقا» فرموده اند انحراف وجود ندارد، پس چرا فرموده اند تا زنده هستم نمی گذارم مسیر انقلاب منحرف شود؟! پس یه چیزایی، وجود داره!! لطفا کاریکاتوری تحلیل نکنید بیانات «آقا» را. و اما آیت الله مصباح یزدی، این علامه مجاهد و این مطهری زمان، حتما و حتما و حتما «شاخص» هستند. این متن + چند تا پرسش، هرگز منافاتی ندارد با اینکه من بوسیدن دست شاگردان علامه مجاهد را برای خود افتخار بدانم. عمرا اجازه بدهیم جریان به شدت انحرافی، از این قبیل مسائل، ماهی خود را صید کند! حرف ما این است که اصلا جریان انحرافی عددی نیست! نه اینکه نیست! هست، اما بی شان و کوچک و حقیر است.
لطفا جواب بده این نقد را…………………..
http://spiyanechartopart.blogfa.com/post-78.aspx
حسین قدیانی بگذار یک چیز را بگویم
آنروز که با فتنه مبارزه میکردی و دل امت حزب الله را شاد میکردی فکر میکردی در فتنه بعدی خودت راه را گم کنی؟ و تو بدین گونه شدی و در فتنه جدیدی که مقام عظما ولایت خبر آن را داده بودند و این فتنه برای سر بریدن عدالت بود به بیراه رفتی و از شیر تو دوشیدند و سواری از تو کشیدند (تعبیر امام علی در زمان فتنه)
یاد ۸۸ بخیر که مردانه ایستادی.
اما حال در مقابل عدالت هستی افسوس…
تکرار (گفت و شنود)
گفت: به نوشته روزنامه «اسرائیل الیوم»، ایهود باراک وزیر جنگ رژیم صهیونیستی که از اعتراضات سایر مقامات این رژیم به شدت عصبانی است می گوید «دیگر درباره حمله به ایران حرفی نمی زنم»!
گفتم: ای بابا؟! چرا چند لقمه خنده را از مردم ایران دریغ می کند؟!
گفت: مئیر داگان رئیس سابق موساد و ایهود اولمرت نخست وزیر سابق رژیم صهیونیستی به وی اعتراض کرده اند که وقتی اسرائیل توان دفاع از خود را در مقابل حزب الله و حماس ندارد، چرا درباره حمله نظامی به ایران حرف می زنی؟!
گفتم: خب! راست میگن! چرا حرف مفت می زنه.
گفت: باراک گفته؛ تهدیدها مربوط به چند ماه قبل بود و اخیراً تهدیدی نکرده است!
گفتم: یارو قول داده بود دیگه قمپز در نکنه، ولی یک روز پیش رفقاش گفت؛ تنهایی با یک شیر گلاویز شدم و… دوستانش گفتند؛ مگه قول نداده بودی که قمپز در نکنی؟ و یارو که به تته پته افتاده بود گفت؛ آره! ولی این قمپز مال دو ماه قبله و حالا تکرارش رو دارم پخش می کنم!
رفقای طرفدار پایداری!! من خودم طرفدار پایداری ام اما شک ندارم که داداش حسین از ما اگه بیشتر به امثال حسینیان علاقه نداشته باشه کمتر نداره !!! لطفا مارک نزنید!!!
چرا سانسور میکنی اخوی؟؟؟؟ تا حالا بارها و بارها تصمیم گرفتم کامنت نذارم اما قلمت نمیذاره. حالا که یعنی چی؟……………
نه، می دونید چیه؟ تقصیر خودمونه، از قدیم گفتن: خود کرده را تدبیر نیست.
اگه اون روزایی که رییس جمهور مملکت داشت بر خلاف نظر رهبری تو امام جمعه گیش سخنرانی می کرد، هی الکی تکبیر نمی گفتیم، حالا این روزو حالمون نبود.
یکی نوشته بود: با امثال این نوشته داری ما رو دشمن شاد می کنی!!!!
یعنی ما صحبت نکنیم، انتقاد نکنیم، خفه شیم که دشمن شاد نشه؟؟؟؟
خوبه والا! این حرفا هم همیشه واسه ماست، روزنامه های اصلاح طلب، به رهبر، به نظام، به امام، هر چی بخوان بگن، دشمن شاد نمیشه؟؟؟
نکته دیگه: شما هر کس ازتون انتقاد کنه، نظر مخالف شما داشته باشه، بش می گید: برات متاسفم یا براش ادله میارید؟؟ اگه اولی، که ما هم برای شما متاسفیم: اگه دومی، پس کو؟؟؟؟
بخشی از همین نوشته……………………….
اگر بگویم خودم را حقیرترین شاگرد کوچک ترین درس آموخته علامه مجاهد مصباح یزدی نیز نمی دانم، گمانم باز هندوانه زیر بغل گذاشته ام، اما از محضر مطهری زمان، چند سئوال دارم. الحمدلله از جمله معانی «سئوال»، گدایی است و دست بر قضا قصدم از سئوالات این نوشتار، عینا «گدایی معرفت» است. حضرت استاد را برخلاف هزینه کنندگانش، آنقدر کریم می دانم که حتما مرا خواهند بخشید اگر در این سئوال، شان بی شان سائل، اندک سنخیتی با مقام والای مسئول ندارد…
……………………………..
حسین قدیانی: این کلاه بالای «الف» فلانی نژاد که احیانا بر سر ملت نرفته؟؟!!!
خیلی با حال بود.
صلوات بفرستین…………………
یعنی داداش حسین ها!
خوشم می آید عالم و آدم را بلدی چگونه سر کار بگذاری، بعد بروی و درباره پپ خان گوآردیولا مطلب بنویسی……………….
با کمال تاسف، سطح دعوای این روزهای جناح های سیاسی، بسیار مبتذل، بی کلاس و پایین است.
شدیدا موافقم!
یک: به کدامین دلایل، خطر جریان انحرافی از خطر جریان فتنه بیشتر است؟ انحراف، کدام قله را می خواهد فتح کند که قبلا به شکل سرگشاده فتح نشده بود؟
وای! خدا تو دنیا و آخرت، بی آبروشون کنه، حریمی رو نشکسته نگذاشتن.
پست دلچسبی بود، در پناه خدا و موفق باشید.
عجب!
خیلی باحالند این کامنت ها و پاسخ هایشان؛
– “برای من ادبیات، خیلی بیشتر از سیاست و فلان جبهه و بهمان گروه، موضوعیت دارد.”
-“خصوصی
به متن نمی تونن ایراد بگیرن، به سیداحمد گیر میدن!
حسین قدیانی: عمومی!! ”
-درود بر احمدی نژآد و طرفدارانش
حسین قدیانی: این کلاه بالای «الف» فلانی نژاد که احیانا بر سر ملت نرفته؟؟!!!
-کامنت علی اکبر هم (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ در t ۰۱:۵۱) بدجوری ما را یاد جواد خیابانی انداخت!!!)
بچه که بودم گاهی وقت ها بین من و “بابا” اتفاقاتی پیش می آمد و به دلیل موضع گیری و یا نحوه برخورد بابا با مساله، احساس می کردم که انگار با من دشمنی دارد!
شروع می کردم به تحلیل و بررسی ماجرا، اعتراض می کردم، دلایل خودم را می گفتم و تند و تند برداشت خود را از موضوع با هیجان و ناراحتی و خیلی حق به جانب می گفتم برایش.
“بابا” اما فقط با آن نگاه مهربان و نافذ و البته پدرانه اش با لبخندی مردانه گوشه لبش(الان می دانم چه کیفی می کرده در آن لحظات)، سکوت می کرد و گوش می داد.
بعد که صحبت هایم تمام می شد و خیلی خوشحال بودم از اینکه منطقم پیروز شده و توانستم ثابت کنم بابا اشتباه کرده، تازه “بابا” با آرامش تمام شروع می کرد به صحبت کردن و رفع ابهامات ( وای خدایا! که چقدر همیشه شیرین بود توضیحاتش و نتیجه گیری های دقیق و منطقی اش).
یادش بخیر آن روزها…!
سیاسی ترین مستند سال
دانلود مستند تصویری نقش موسوی خوئینی ها در ترور شهید رجایی و شهید باهنر!!!
http://amin-davari.blogfa.com/
پیشنهاد می کنم حتما دانلود کنید
سلام برادر قدیانی
همیشه مطالب شما رو می خونم و لذت می برم.
تا حالا اینقدر نشده بود اینقدر اختلاف نظر با شما داشته باشم
قطعا “پایداری همیشه جواب می دهد”
انتظار نداشتم به این نرسی!!!!!!!
باشه آینده سیاسی ایران و تاثیر این تفکر و این جبهه ی پاک در پیشبرد سیاسی و اجتماعی و اقتصادی انقلاب اسلامی
باشه قرارمون
زاکانی و باهنر و لاریجانی و قالیباف و خیلی های دیگر مثل توکلی و نادران که راس جبهه متحد بودن برای ما بسیجی ها و آرمانمون و انقلابمون مایه پسرفت هستند والسلام….
اصلا از این نوع نگاه خوشم نمی آید. یعنی چی که همه بد باشند به جز حسین قدیانی؟!
۲۱۱* سیدالشهدا امام حسین علیه السلام:
از نشانه های عالم، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
(بحارالانوار، ج۷۸، ص۱۱۹)
آقای قدیانی! حرف حساب این متن، عالی است اما کاش شما علامه مصباح را خطاب قرار نمی دادی و بدون این خطاب، متن خوب تان را می نوشتید… البته خیلی به این نقد احتیاج داشتند بچه های پایداری. کاش گوش کنند و بی خود مصباح را هزینه کارهای شان نکنند.
علوی دلاور میگوید:
۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱ در t ۰۹:۴۰
اصلا از این نوع نگاه خوشم نمی آید. یعنی چی که همه “بد” باشند به جز حسین قدیانی؟!
_________________
منم اصلا از این نوع نگاه خوشم نمی آید. یعنی چی که همه “خوب” باشند به جز حسین قدیانی؟!
داداش حسین! با نوشته شما موافقم. هر چند که بهتر بود در نقد متحدها بیشتر می نوشتی. از تیتر اول کیهان خوشم آمد. حرف حساب بود و البته طعنه به این همه جبهه. خداوند به شما توفیق عنایت کند فرزند شهید اهل صبر و بصر.
داداش حسین عزیر! گور بابای سیاست. پدر مادر نداره. اینو ول کن، همون تیکی تاکا رو بگو. منتظریم برای ترکیدن! بارسا فقط بارسای مسی و پپ! قطعه فقط قطعه داداش حسین و ۲۶!
…………………………………………..
برادر حسین قدیانی! من با این کامنت موافقم که گفت کاش این نوشته را بدون مواجهه با علامه می نوشتی. در حرف حسابی که متن تان داشت، تردیدی نیست ولی کاش این مورد را هم رعایت می کردید. البته خودم هم این پرسش ها را داشتم ولی ما مگر چند تا مصباح یزدی داریم؟؟
برادر! دغدغه مندی شما فی نفسه نیکوست اما خب دیگه… رعایت بعضی چیزها هم سر جای خودش است برادر. خدا نگذرد از سر سیاسیون ما که این همه جبهه توی جبهه کردند فضا را.
متن قابل تاملی بود. دوباره باید بخوانم تا نظرم درست درمان باشد. ممنون که ذهن مان را درگیر کردید.
خیلی عوض شدی داداش حسین. آروم تر شدی. بهتر شدی. پخته تر شدی. قلمت قبلا بیشتر زیبا بود، اما مدتهاست پخته هم شده. هم زیبا و هم پخته و حکیمانه می نویسی. کلا عوض شدی. من این حسین قدیانی را بیشتر از آن حسین قدیانی که شورش را درمی آورد و تند بود، دوست دارم.
………………………………………………………
زنده باشی داداش.
سلامتی قلب نازنین امام زمان ارواحنا له الفدا و نایب مظلومش صلوات…
آقای قدیانی سلام
مانند بسیاری دیگر با کتاب نه ده با شما آشنا شدم و از بصیرت زایی هاتون بسیارخوشخال شدم یادمه در اون کتاب به بعضی از اهالی فرهنگ مثل… گیر داده بودید که چرا موضع نمی گیرید از صحبت شما خوشم اومد و از موضع اونها ناراحت شدم… گذشت تا این متن شما رو در کمال ناباوری دیدم و دیدم که همان روندی را که اون همکارانتون داشتند شما هم دچار شدی. این متن رو با کمال ناراحتی می نویسم چون دارم می بینم که متأسفانه با نهایت کوته بینی در خط همون کسانی افتادید که فتنه ۸۸ را بوجود آوردند!
آقای قدیانی متن شما پر است از تهمت و افتراء و دروغ و روندی رو که شروع کردید بسیار خطرناکه که معلوم نیست به ناکجا آباد بکشه. برای همه ی مطالبی که بیان کردید پاسخ های قانع کننده دارم و بسیار خوشحال میشم که حضوری با شما در میون بگذارم در غیر اینصورت شما را وا می گذارم به آخرت و در اون دنیا جلوی شما را می گیرم و حتما خدمت پدر شهیدتون از شما شکایت می کنم. والامر الیکم… والعاقبه للمتقین
این یکی از قوانین طبیعت انسانی است که [حرف حق تلخه]!!
حالا بعضی مقابلش بدو بیراه میگن! بعضی نمایش می دن تا اونجا که بشه نمایش آزاد اندیشی داد! بعضی نگاه عاقل اندر سفیه می ندازن و اونجا که دیگه نشه کاریش کرد سانسورش می کنن!
سانسور شدیم سیداحمد، آقای قدیانی!! یا ترجیح دادید اصلا نبینید و نخونید و فکرم نکنید!
ما که نقد می کنیم و نقدم قطعا تیز و تنده اما دل هامون به عشق به ولی همچنان به هم نزدیک و متحده این ریزه بینی ها هم نمی تونه با اون همه اشتراکات ریشه ای و اساسی عامل کینه و خشم و دوری بشه!
یا علی
با سلام یه مطلبی از این سایتها از شما خاندم که از آیت اله مصباح گله مند بودید که چرا از پایداری حمایت کرده در حالی که اونها از ساکتین انحرافند… واقعا تعجب می کنم که شما با این هوش بالایی که دارید متوجه سیاسی بازی بعضی از مدعیان اصولگرایی توی جبهه متحد نشدین…
جناب محمدی!
اگر فکر می کنی شهدا اینقدر در بهشت بیکارند که درباره جبهه صندلی چی ها(همه شان از دم!) شکایت بشنوند، اشتباه می کنی. داداش حسین میرزابنویس سیاست نیست. نویسنده ولایت است. جبهه ولایت آیا لزوما جبهه متحد و جبهه پایداری است؟! وانگهی؛ نقد نادرست به داداش حسین داری، چه کار به بابااکبر شهید داری؟!
با تشکر از جناب قدیانى براى این متن زیبا و عمیق و ضرورى
به دوستان عزیزى که از انتقاد مؤدبانه و دلسوزانه و متعهدانه ایشان به حضرت مصباح براشفته اند، البته به غیر از کسانى که قصد تفرقه افکنى و عقده بازى دارند، این کلام حضرت امام خمینى را یاداورى می کنم که در جواب تعدادى از کودکان دبستانى که مى خواستند ایشان را نصیحت کنند ولى خجالت کشیده بودند فرمودند. کاش این کار را انجام داده بودید.
اجازه بدهید حرف حق از دهان حق دوستان و دلسوزان امتحان داده بیان شود تا باطل با مصادره آن و التقاطش با خود اراده فریب مردم را ننماید.
………………..
و هزاران هزار آه… از دست حسین قدیانی و قدیانیانی که قدر نمی دانند سخن خورشید قدر را… اگر چراغی به وسعت خورشید در کنج بیت دلها روشنی بخش راه هاست، چراغ دیگری هست به وسعت ماه… که نورش را با سیم مستقیم از بیت خورشید ارتزاق می کند… مصباح همان چراغ است؛ این را من نمی گویم، لغت نامه که به هیچ سایت، روزنامه، یا وطنی که راه دیروز دوم خرداد را می رود، وابسته نیست. مصباح ماه تابع خورشید خراسان است و ما ستارگانی که با ماه می آییم تا خورشید خسته دل از دست قدیانی ها شاید اندکی شب را در آرامش سپری کند. آنروزی که علامه عمار تمام قد سینه سپر کرده بود در مقابل سروشها، شاید که نه حتما که حسین قدیانی ها در صف نانوایی دست در جیب گذاشته بودند.
برادر عزیز اگر پدر عزیزت رفت تا شما قطعه ۲۶ را داشته باشید به خاطر عالمانی چون علامه عمار مصباح یزدی بود.
حال که شما چماق قلم را برداشته اید جای سوالات بسیار زیادی است.
۱- پشت پرده مدیریت وطن امروز چه جریانی ایستاده است؟
۲- شما چه تضمینی دارید که آقای بذر پاش وصل به جریان مشایی نباشد؟
۳- از سخنان شما اینگونه استنباط می شود که به کلی جریان انحراف را منکرید!!!
فرمودید که عده ای علامه عمار مصباح را مصادره کرده اند برای خود تا از پلکان قدرت بالا برون آیا منظورتان همان هایی هست که درخشان ترین کارنامه را در مجلس هشتم داشتند همچون (آقا تهرانی، کوچک زاده، رسایی، زارعی، کوثری و…)
۴- شما چرا این همه از حضرت آقا برای خود خرج می کنید؟
۵- وقتی شاگردان علامه در مقابل تاجزاده ها و آرمینها قد علم کرده بودند بقیه کجا پاهاشون را دراز کرده بودند؟
برادر سوال و درد دل زیاد است، به عنوان یک طلبه ناچیز، همچون حضرت آقا هیچوقت از شما گذشت نخواهم کرد.
از خدای بزرگ تمنا دارم کمکتان کند تا خودتون رو از جریان خاص جدا کنید و فقط برای اسلام عزیز سلاح قلم به دست بگیرید.
“صفحهی کتاب پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب افتتاح شد.”
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=19698
حسین جون نکنه با وبلاگ سرگلابیت و نطنزی های بگیر و نگیرش فکر کردی نظریه پرداز نظام شدی؟!
که به خودت جسارت دادی و پا تو کفش عقبه تئوریک نظام کردی و براش تا چهارده می شماری؟!
انحراف یعنی اهانت به علامه دهر و روح نظام حضرت آیت الله مصباح یزدی!
نه داداشی می گن هنوز سنجد جزو میوه ها نشده!
برو عزیز از همون نطنز و گلابیاش بنویس!
موهاتم یه شونه بزن.
جناب سلیمی! بعید می دانم شما طلبه باشید. یک طلبه اینقدر سست استدلال نمی کند. از کجای متن حسین قدیانی به این برداشت رسیده اید که ایشان از اساس، منکر جریان انحرافی هستند؟! از نظر من همین آقاتهرانی اصلا نماینده درد مردم نبود. کدام نطق را ایشان کرد که از نظر شما بهترین نماینده مجلس هشتم است؟! همه حرفهای شما سست و بی اساس است.
جناب منزوی!
همه طرفداران علامه مصباح و جبهه پایداری، اینقدر بی ادب اند؟! گلابی و سرگلابی و سنجد و کنجد و… دفاع از آیت الله نیست ها! بعید می دانم عقبه تئوریک نظام(!) برای دفاع از خود نیاز به افرادی چون شما داشته باشد. حسین قدیانی و امثال او خیلی به مصباح نزدیک ترند تا شما.
من برادر حمید سلیمی هستم! این اصلا طلبه نیست!!
آقای سیداحمد! می شود خواهش کنم هر کامنتی را به خصوص کامنت های سست و همراه با کری و اهانت را تایید نکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه قطعه ۲۶ بود که توش آروم بودیما! حالا حسین قدیانی شد مخالف اسلام و ضد انقلاب و آنتی مصباح و نوری زاد و نوری زاده و نشانه کفر؟؟؟؟؟؟؟!!!!!! ول کن مبصر این اراجیف را. تو رو به خدا تایید نکن. حرفی اگر دارند در سایت های خودشان بروند بزنند.
چقدر بی کلاسند این هواداران جبهه پایداری! بی کلاس و سست عنصر و هوچی! این چه طرز حرف زدن است جناب منزوی؟!
http://www.sarshar.org/archives/notes/post_295.html
سالاری داداش حسین عزیز! این همه را بشنو و بگذر! ما قدردان زحماتت هستیم…
دلداده چمران؛
شما ببینید که آقای قدیانی این جمله را کجا استفاده کردند؛
«برای من ادبیات، خیلی بیشتر از سیاست و فلان جبهه و بهمان گروه، موضوعیت دارد.»
این جمله در جواب آن کامنت خاص گفته شده؛ چرا سعی می کنید جنجال کنید؟!
ضمنا شما متوجه منظور بنده از سنگین بودن متن نشدید!
سید احمد!
سلام علیکم
با این کامنت قصد مقابله ندارم…
از اون دست افرادی هم نیستم که با منش آقای قدیانی مخالف باشم، و چون شنیدم پست بوداری هست بیام و جنجال کنم!
به اندازه شما به داداش حسین بچه بسیجی ها هم نزدیک نیستم؛ ولی با روح فکری ایشان آشنا هستم…
یک سوال بود، پرسیدم ولی جواب من متن شما را نمی طلبید…
اکثر کامنتها چه موافق و چه مخالف نه جواب درست و درمونی به متن داشت و نه به شخصیت نویسنده محترم.
دانشجویی هستم که مرتب آن لاین هستم ولی اهل کامنت گذاشتن نبوده ام…
« چرا سعی می کنید جنجال کنید؟!»
که در جواب بنده نوشته اید؛ بنده متوجه این جمله شما نمی شوم!
آیا در کامنت توهینی به نویسنده ولایتی مون کردم؟!
اگر بله، بنده عذرخواهی می کنم…
فقط خدا می دانید که در این چند ساعت که از این پست می گذرد چند نیش زبان از …شنیدیم که این هم از حسین قدیانی تون!
نه! من مثل دوستانی نیستم که با یک پست هرچند سوالاتی داشته باشم در موردش؛ داداش حسین مون رو به باد بی ولایتی بگیرم…
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
داداش سید احمد!
شما همیشه مبصر با ادب و متعهد کلاس قطعه ۲۶مان هستید…
التماس دعا
سلام خدمت داداش حسین عزیز
خدا خیرت بده خیلی به جا بود و همه سوالاتی را که توی ذهن ما بود مطرح کرده بودی.
من ۲ سالی میشه که زائر قطعه مقدس ۲۶ هستم ولی تا حال به خودم اجازه نداده بودم که براتون کامنت بذارم. ولی این بار حس کردم که باید این نظر را بذارم.
دوستان پایداری به جای متلک گفتن و تاسف خوردن و… بهتره بگردن ببینن جوابی برای سوالات دارن یا نه؟!
یا علی
این متن تحت تاثیر آقای صفار هرندی نوشته شده
متن را ۲ بار و کامنت ها را ۲ بار خواندم. حق با آقای قدیانی است. متاسفانه پاسخ ها به سئوالات ایشان، اصلا قوی و مستدل نیست. حرف حساب این متن، اصلا جای انکار نیست.
اگر این متن تحت تاثیر آقای صفار هرندی نوشته شده باشد، باید به آقای قدیانی به خاطر داشتن اساتیدی چون صفار هرندی تبریک گفت. بگذریم که هنگام نگارش و آپ کردن این متن، جناب هرندی تا جایی که ما می دانیم، اصلا ایران تشریف نداشتند!! لذا احتمالا این متن را حسین قدیانی تحت تاثیر آن یکی اساتیدش نوشته. شاید هم سرخود نوشته. شاید هم به تشویق مبصر یا سلاله ۹ دی یا…!! به هر حال، هر جوری نوشته و تحت تاثیر هر کسی نوشته، متن خوبی است. زیبا و مستند و قوی و همراه با کلی حرف حساب متین.
خیلی با این جمله صفا کردم. کاسبی همیشه جواب نمی دهد. خدا بر درجات پدرتان اضافه کند داداش حسین مظلوم قطعه ۲۶
این را هم بگویم. کسانی که از این متن، بوی اهانت و ……………… استشمام کردند، اصلا مریض و متوهم هستند. توهمی که متاسفانه در فضای سیاست زده جامعه امروز، اپیدمی شده. باز هم جا دارد از نویسنده به خاطر این متن قوی و سنگین و پر نکته تشکر کنم.
به نام خدا
سلام داداش حسین!
نظرات رو خوندم. از یه نظر با عرض معذرت کیف(بر وزن حیف) کردم از متن های بر و بچ پایداری، و از یه نظر از بعضی نظرات که خیلی تند بود اهانتشان به شما
واقعا و واقعا و واقعا ناراحت شدم. راستی عالی بود جوابتان به بصیرت!!!!!!!!!!!!عاشورایی. یاعلی
سلام حاج حسین
متاسفانه من دوزاریم کجه
آی کیوم هم بعد از اینکه آر کیو رو گرفتن ریخته بهم.
به نظر شما جریان جبهه پایداری به ناحق از نام آقای مصباح سوء استفاده کردن؟ و آقای مصباح به صراحت از جبهه پایداری حمایت نکردهاند؟
با عرض معذرت. این راه که شما می روی را علی مطهری قبلا طی کرده است.
خیلی راحت است که وقتی نتوانی به امثال هاشمی و لاریجانی گیر بدهی با کمال ادب! به آیت الله مصباح یزدی به دلیل حمایت ایشان از پایداری متعرض شوی.
حامیان جبهه پایداری معتقدند امثال زاکانی که از حمایت قالیباف (و درنهان هاشمی)برخوردارند به درد نمایندگی مردم نمی خورند.
با این روال روزی را می بینم که باید برای مظلومیت فائزه هاشمی-شاید هم متی- خون گریه کنی.
فقط می توانم بگویم حیف که گندم ری سرها نهد بر نی!
التماس دعا!!!!
جالبه… آقای قدیانی میگه که از جبهه بندی های الکی توی صف انقلاب خسته هست!
اما در عمل می بینیم که جبهه قطعه ۲۶ هم به وجود اومده!(که توی این جبهه امکان نداره شخصی به نام آقای قدیانی خدای نکرده حرف اشتباهی بزنه!!!—و البته در مقابلش تقریبا هر کسی خطا کاره!!— این نوع نگاه که هر چی آقای قدیانی بگه و دوستانشون توی کامنتها تایید بکنن، اشتباهه! یعنی چی؟ مشکل من اصلا این متن آقای قدیانی هم نیست! مشکل من این نوع حمایت عامیانه و واقعا نادرست از یه نفره… به جز ولایت هیچ کس و هیچ چیز رو نباید اینجوری ازش پیروی کرد)
فقط علی مطهری.
خوشحالم که روی عده ای کم شد.
بی ربط:
آدمهای کنارم مثل جمعه می مانند…
معلوم نمیکند”فرد”هستند یا”زوج”
پر از ابهامند…!
…………………………………………………………..
آهای سرنوشت
اسکار حق توست…
سالهاست که مرا فیلم کرده ای…!
سلام آقای قدیانی. مطلب شما رو خوندم. رای حقیر در هر دو دور انتخابات به جبهه پایداری بوده و هم چنان به گفتمان جبهه پایداری معتقدم. یک درخواست: میتونم نظر شما رو صریحا در مورد جبهه متحد اصولگرایان بدونم؟!
با تشکر
سلام داداش حسین
به عنوان کوچکترین عضو قطعه پیشنهادی دارم، که کاش یکی خلاصه این متن گیج کننده رو می گفت، نه اینکه یکی شکایت کنه، یکی فحاشی کنه، یکی جواب اون یکی رو بده، بعضیا هم مطمئنا مثل بنده علامت سوال شدند.
مخاطب این وبلاگ سیاستمدار نیست، تا به قول آسید احمد این “متن سنگین” رو تجزیه – تحلیل کنه… که اگه نشه از نظر بنده حقیر موجب کج فهمی میشه برا کسایی مثل من… من خیلی دیدم تو نت توهین به آیت الله مصباح ( حفظه الله ) رو…
ولی شما گفتی که اصلا حرف شما توهین نیست … روشن مون کنید لطفا/ ممنون
سلام
برات متاسفم. ای کاش سرباز خوبی برای مولایم خامنه ای می ماندی!
به جای اینکه از عمار زمان دفاع کنی، از پشت خنجر می زنی!؟
همینو میخواستی که برات نظر بزارن فقط علی مطهری؟! وقتی یکی مثل تو اینطور کج بفهمه دیگه از بقیه چه انتظاری باید داشت؟!
از سال ۸۸ تا حالا تقریبا مشتری ثابت وبلاگت بودم!
بدون اغراق همیشه از خوندن نوشته هات لذت بردم!
اما این دفعه واقعا ار خوندن نوشته هاتون ناراحت شدم!
ما در جایگاهی نیستیم که بخوایم علامه ی مبارز و بصیری مثل علامه مصباح رو نقد کنیم!
خیلی مواظب باش داش حسین!
لطفا با حوصله بخوانید:
با متنی که نوشتید و کامنتهایی که اومده مجبور شدم برم مصاحبه رو بخونم.
آقای قدیانی عزیز و واقعا عزیز!
در محفلی سوالی از علامه مصباح پرسیدم و جوابی گرفتم و از جواب ایشان در خیلی از مراسم و در جواب خیلی از سوالات از آن استفاده کردم.
آن کس که بر بالاترین نقطه دیدبانی کشتی قرار دارد بهترین کس و مشرف ترین فرد به تمام منطقه دریاست. او با ابزاری که در اختیار دارد و با توجه به مختصات محل قرارگرفتنش کسی را همتایش نیست در شناخت و معرفت نسبت به محیط پیرامونی تمااااام سرنشینان همان کشتی. حال سرنشینان کشتی از بهترین و بارزترین رجال سیاسی و هنری و علمی و فرهنگی و ورزشی و … باشند که باشند.
مثل عالم ربانی به جامعه و مردم مثل همان دیدبانی است که بر بلندای کشتی ایستاده. عالم ربانی با عنایت به تخصصی که از غور در عمق معارف دینی و منابع اصیل شریعت مقدس پیدا کرده می شناسد فرمولهای صلاح و سداد و در عین حال سقوط و نزول جامعه را و آن هم جامعه دینی را. پس لاجرم همیشه اینطور نیست که چون من غوطه ور در ریز ریز و جزءجزء مسایل سیاسی و مملکتی هستم و از نزدیک با تشکیل دهندگان تمام قوا و ارگانها و سازمانهای مهم کشوری و لشکری حشر و نشر دارم و با همه آنها چای نبات میخورم پس تحلیل من و نظر من به واقعیت نزدیک تر است. فرمولی که غور در مبانی دین و عمق شریعت مقدس به عالم ربانی می دهد عمرا با صدتا دکترای علوم سیاسی بدهد. آنچنان که شهید چمران فرمود: من از نزدیک با گنده گنده های سیاسی دنیا بودم و میشناسمشون . همه کساییکه در بهترین آکادمیهای سیاسی دنیا تحصیل کردن اما هیچکدومشون انگشت کوچیکه امام هم نمیشن (نقل به مضمون).
غرض مقایسه حضرت امام با علامه مصباح نیست. زودی حکم صادر نکنند بعضی ها. فی المثل؛ امامی که ثانیه ای در هیچ آکادمی سیاسی نبوده بهتر و ورزیده تر از رجل سیاسی عالم میفهمد. چون مبنا دارد. مبنایی که از قرآن و سنت درآورده. پس موضع شخصی مثل علامه مصباح صرفا یک موضع سیاسی مانند من و شما و بقیه دوستان علاقمند و دردمند نمی تواند باشد. او از محل دیدبانی خویش اوضاع را می بیند و می گوید.
باهمه این تفاصیل و تفاسیر جرأت و شهامت نقدهایی این چنین را بد نمی دانم به شرطی که این فضا همینطور مانند یک تریبون آزاد دانشگاهی راهش را ادامه دهد. اما اگر میخواهد قطعه ۲۶ تبدیل شود به کرسی آزاد اندیشی باید فکری بیاندیشد برای اساتید این کرسی. موید و پایدار باشید.
سلام
میشه یک بار به من بگی که چرا جبهه پایداری شکل گرفت؟
فلسفه ی نام گذاری”جبهه” و “پایداری” چیه؟
آیا جبهه برای شما فقط همون جبهه ی دفاع مقدسه؟
آیا پایداری بر عقاید، فقط مختص دوران دفاع مقدسه؟
آیا پایداری بر گفتمان سوم تیر که توسط یک شخصی مطرح شد(فقط مطرح شد.چون اصل این گفتمان از اسلام ناب و انقلاب اسلامی و امام خمینی ره به یادگار مونده)،پایداری بر یک شخصه؟
آیا برای مبارزه با نفس اماره پایداری بر مقابله با شیطان ونفس اماره(جهاداکبر) اشتباهه؟و البته پناه بردن به خدا وطلب صبر کردن از خدا
آیا شما میخوای نقش یک انسان فرا جناحی(فراجبهه ای)رو بازی کنی و البته یک شخص اخلاقی؟
مشکلی ندارم که چرا به جبهه پایداری خرده گرفتی ولی همین کارت کاسبی نیست؟
متاسفم
حسین عزیز! منتظر جواب سوال قبلی خودم هستم که موضع خودتون رو نسبت به جبهه متحد اصولگرایان لطفا شفاف اعلام بفرمایید، با شما حرف ها دارم؟!
ممنون از حوصله ای که به خرج میدید.
بزرگواری داداش حسین شامل حال خیلی از کامنت ها در این پست شده!
سلام برادر. راستشو بخوای از همه انتظار داشتیم الا شما. میومدی مظلومیت بچه های پایداری رو می دیدی. ای کاش حرمت استاد رو نگه می داشتی. فتنه در اینه که هر کسی خودشو معیار و ملاک قرار بده بجای معیار و ملاک اصلی. در فتنه هشتاد و اشک آقای موسوی خودشو ملاک قرارداد در این انتخابات خیلی ها خودشونو ملاک قراردادن.
رفقا! یادمون باشه این همون داداش حسینه ها!!!!
من خودم اگه رئیس جمهور بودم، کیف میکردم امثال داداش حسین نقدم کنند!!
چون از روی بغض و کینه نیست!!
بهترین نقد این مطلب حسین قدیانی از بین کامنتها کدومه؟
با سلام؛
از شما انتظار نبود جناب حسین قدیانی…
توجه شما و دیگر خوانندگان را (البته اگر به نظرتان خوب است که پخش شود) به چند نکته جلب می کنم که بنظرم می تواند مفید باشد.
– از لحاظ منطقی متن تناقض آمیز است ولی بطور هوشمندانه ای این امر مخفی شده، شما با ٢ نوع منظر متضاد شروع کرده اید تا هم شمشیرتان دو دم باشد هم دیوار حاشایتان بلند!
و این البته باعث گیج شدن مخاطب در بادی امر میشود!
– شما متأسفانه انحراف را با جریان موسوم به جریان انحرافی خلط کرده اید.
در حقیقت خطر انحراف (بالقوه) کاملا هراس انگیز است اما خطر جریان انحرافی (بالفعل) ناچیز!
در این فکر انحرافی یک نوع سکولاریزم بومی دیده میشود؛ سکولاریزمی که معنویت گرایی منهای شریعت، همچون سکولاریزم دوره اصلاحات الصاقی نیست بلکه جزء ذات آن است بعلاوه برخلاف آن نوع از سکولاریزم، از برج عاج با مردم سخن نمیگوید بلکه کاملا مردم گراست و چندین ویژگی مهم دیگر همچون ملی گرایی و…
این البته بالقوه بسیار خطرناک است چرا که دقیقا بر مسائلی دست گذاشته که ملت ما در آنها بسیار آسیب پذیرند و عواملی را تغییر داده که پاشنه آشیل اصلاحات بود.
– اگر به صحبتهای علامه مصباح رجوع کنید میبینید که دقیقا اعلام خطرشان، راجع به خطرات بالقوه این فکر انحرافی است نه خطرات بالفعل جریان انحرافی دقیقا برخلاف جبهه متحد که با بزرگ کردن سیاسی جریان انحرافی و تولید اخباری (اعم از صحیح و سقیم) راجع به فعالیتهای انتخاباتی آنان ذهنها را از توجه به عمق خطرناک فکری آنها بازداشت. (اصطلاحی همچون ساکت انحراف در برابر ساکت فتنه نشان دهنده این تلقی سیاسی از خطر انحراف است تلقی ای که بسیار سطحی است.)
– اما اگر بخواهیم دلیل از نفس افتادن جریان انحرافی و بی آبرو و درنتیجه کم اثر شدن آنها را تحلیل کنیم آن هم بخاطر موضع گیری های شفاف و دقیق عمار بصیر رهبری در برابر آنها بود چیزی که آنها را در ابتدای مسیرشان برای تزریق فکر انحرافی به بدنه حزب الهی حامی احمدی نژاد، دچار معضل غیرقابل رفع کرد و دست آنها را رو کرد بطوری که دیگر زمینی برای بازی نداشتند
– آقای قدیانی آنانی را که شما ( توهین آمیز) ماله کش انحراف نامیده اید اتفاقا کسانی بودند که با فهم عمیقی که از انحراف داشتند و بواسطه رابطه دوستانه ای که از قبل با رئیس دولت داشتند سعی داشتند وی را به انحراف این گروه آگاه کنند و البته بدلیل اصلاح نشدن احمدی نژاد نتیجه این کار خود را چشیدند و آن خروج از دولت یا مورد حملات شدید ارگانهای رسانه ای دولت قرار گرفتن و … بود چیزی که همین الان هم می توان علی الخصوص با مراجعه به وبلاگهای طرفداران جریان انحرافی بسادگی مشاهده کرد.
و اما سخن آخر اینکه آقای قدیانی! اگر خود را مرید و اهل خانه حضرت ماه می دانید نمک ناشناسی نکنید و عمارها را هدف نگیرید که با حذف عمارها ندای این عمار اماممان بدون لبیک میماند و البته خدا آن روز را هیچ گاه نخواهد آورد انشالله.
– بنظرم اگر بر متنتان اصلاحیه ای بزنید به صواب نزدیکتر است.
هدانا الله و ایاکم
البته این متن به اصلاحیه نیازی ندارد؛
هر چند به دلیل سنگین بودن ممکن است برای بعضی ها، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد!
لذت بردیم از این متن. متاسفانه اشتباهات گروه پایداری یکی دو تا نیست. خبر دارم که بین خودشان بگومگو شده!
داداش حسین عزیز! عالی بود. به غلط کردم انداختی مصادره کنندگان مصباح عزیز را. به به! الحق که کاسبی همیشه جواب نمی دهد.
بزرگواری کنید، بلغور کنید این متنو … چرا کسی حرف بنده رو نمی شنوه؟ آسیداحمد شاید تحلیلش وقت بخواد، ولی شما که وقت می ذارید… لطف کنید
به نظرتون درسته به خاطر این کج فهمی ها، یه عالمه کامنت بیخودی هدر شه و این همه بیخودی یقه همو بگیریم؟
بسه دیگه، این روزا به اندازه کافی تو کشور ما، همه به جون هم افتادن… تشنه همدلی شدیم.
سلام.
آقای سیداحمد
لطفا با تامل بخوانید متن آقای رفیع نژاد را.
ایشان مغلطه ای که (لابد ناخواسته) در نوشته وجود داشته را تبیین نموده اند… انحراف با جریان انحرافی دوتاست. بالقوه و بالفعل با هم فرق دارد.
آنچه که مورد انذار آیت الله مصباح بوده با آنچه که آقای قدیانی ناچیز می دانند (توان بالفعل جریان انحرافی) دوتاست.
این که مطلب سنگینی نیست که.
این قدر سنگین سنگین می کنید خودتان هم باورتان می شود که لابد مطلبی فلسفی خوانده اید…
با احترام به برادرم حسین و سیداحمد
::محمد:: ویژه نامه جوان!!
اگه جبهه پایداری هم تشکیل نمیشد اوضاع سیاسی فعلی این جوری باقی نمی موند؛ چون گاهی وقتا اختلاف سلیقه باعث میشه دوستان هم در مقابل هم دیگه قرار بگیرند نه برای دشمنی بلکه برای رقابت اخلاقی.
پایداریون همون طور که با متحدیون اختلاف سلیقه دارن با احمدی نژاد هم اختلاف دارن.
تا وقتی امید به اصلاح احمدی نژاد داشتن سعی کردن به راهش بیارن، نشد راهشون رو جدا کردن!
منم فعلا طرفدار گفتمان پایداریم تا وقتی که درست حرکت کنن. نگید طرفدار رهبری هستیم چون همه بایداین جوری باشن.
در عجب هستم که این سوداگران
خود به کج رفته تعالوا می کنند
……………………………….
آب زمزم!
گناه جبهه بازی و نجاست جبهه بندی و کاسبی با آب زمزم هم پاک نمی شود. مصباح زنده است، چون فقط پایداری چی ها طرفدارش نیستند.
از همان روزهای اول بهت مشکوک شده بودم وقتی که تیتر زدی آقای موسوی بسم الله و در آن متن از یک دشمن ولایت فقیه به خاطر اعمالش گله کرده بودی. با چسباندن خود به رهبری و احمدی نژاد در بین بچه بسیجی ها برای خودت محبوبیت کسب کردی و چه ساده بودن دوستداران ولایت که شما را یکی از عاشقان و پیروان مقام معظم رهبری می دانستند. اعتراف می کنم با برنامه آمدی کم کم برنامه خودت را برای تنها کردن رهبری آغاز کردی. ابتدا احمدی نژادی ها را دفع کردی و اکنون به دفع مصباحیون پرداخته ای اما کور خوانده اید شما دشمنان رهبری، مردم ایران هیچ گاه و هیچ گاه با سخنان و مطالب نفاق آلود شما از یاری کردن مقام معظم رهبری دست بر نخواهند داشت.
چی کشید حضرت امام که در اوج کشاکش جنگ و آمریکا و صدام و ناامنی در شهرهای مرزی، تو تهران همش حزب بازی بود!
علامه مصباح یزدی: علت حمایت بنده از جبهه پایداری قرار گرفتن افراد صالح تر در راس کار بود.
با سلام
بابا بی خیال!
آقای قدیانی نظرشون رو گقتن… نظرشون محترمه. حالا هر کی می خواهد نقد و دفاع کنه…
من هم آقای قدیانی رو، هم علامه مصباح قبول دارم و نظرم اینه که آقای قدیانی اشتباه می کنه
ولی نمیام ایشون رو بکوبم، بگم ولایی نیستی! بابا همه که نباید نظرشون یکی باشه!
من اعتقادم اینه راس انحراف خطرناک تر از راس فتنه است
راس فتنه رو مشایی می گیرم
ما که خبر داریم گندی که مشایی زده و پولایی که خورده به مراتب بیشتر از باغ پسته است
بعدم طبق جریان شناسی خاتمی و موسوی سکولار و لیبرالن
هاشمی مدرنیته اسلامی(یه چیزی تو مایه های ژاپن اسلامی)… هست ولی خائن نیست
ولی این مشایی داره همه چی رو نابود می کنه…
اگه خاتمی این همه گرونی می آورد، می گفتیم خائن! به احمدی نژاد باید چی بگیم…
خصوصی
…………………………………
هیچ نکته غیر منطقی و نادرستی تو این متن ندیدم.
چقدر شلوغ کردن بعضیا.
اگر اینقدر که اینجا داد و هوار راه انداختن، در حمایت از امام معصوم، امام هادی فعالیت می کردن، خیلی اتفاقات خوبی می افتاد.
در برابر ۴ تا سوال منطقی آشفته شدن اما یکی در توهین به اماممون، سنگ تموم گذاشته و این دوستان صداشون در نمیاد!!
جمله زیبایی بود: (به خط قرمز انقلاب خوش آمدی…آقای قدیانی)
روزگار غریبی است برادر… از یک سوی باید ایستاد در برابر دشمنان قسم خورده و از سویی دیگر نگران دوستان(!!!) باید بود!
علامه مصباح در کلام رهبر معظم: این سه صفت در ایشان جمع است؛ تقوا، صفا و بصیرت به معنای واقعی کلمه…
قضاوت با شماست…
http://shahin-najafi-heyvan.blogfa.com/
رهبر معظم انقلاب روز گذشته در سفری غیر رسمی به شهر مقدس قم، با آیت الله مصباح یزدی دیدار و گفتگو کردند.
سلام؛
ممنون از کتاب «آرکیو ۸۸». ایشاالله که همیشه موفق باشید. منتظرم که خرداد ماه کتاب ماشاالله حزب الله رو هم بخونم…
بازم ممنون با آرزوی موفقیت.
سلام علیکم
خداقوت
راستش صبر کردم تا کمی زمان بگذرد و التهاب این متن بخوابد، اما هنوز هم دِل دِل میکنم بابت دادن این کامنت!
اینکه در این پست سعه صدر به خرج دادید و هنوز هم میدهید و انتقادات را تحمل میکنید، جای تحسین داشت و دارد و اینکه فحاشیها را هم خواندید و صبر کردید، حتما ثواب.
قصدم از نوشتن این متن طولانی پرسیدن سؤالهای ذهنیام است… همان شب نوشتمش، اما ندادم تا الان که دارم اولش را مینویسم و هی با خودم میگویم که بالاخره این را بدهم یا ندهم؟؟!! اما آرامش این پست (به لحاظ بزرگواری شما) دارد تحریکم میکند که بفرستمش!
آقای قدیانی این سؤالات مدت مدیدی است ذهنم را درگیر کرده و این متن شما بهانهای شد برای نوشتن. خب حتما میدانید که طرفدار پایداری هستم و این را بگویم تا آخر متن هر جا به نام “جبهه پایداری” برخوردید، منظورم از آن، غالب افراد جبهه پایداری است، نه صدر تا ذیل و صددرصد این جبهه که قائلم به برخی نسنجیده کار کردنها و بازیهای بچهگانهی سیاسی که ذیل جبهه پایداری نمیگنجید و نباید میبود تا این حد که شورش در بیاید و حوصلهی ملت سر برود…
اما…
اما چه کنم که این روزها باید به همه برادریم را ثابت کنم! آن هم بعد از دو سال آشنایی!
آقای قدیانی من فقط پاسخ سؤالاتم را میخواهم و از آنجایی که خوب حرف زدن بلد نیستم، اگر لحن کامنتم جایی به نظرتان مناسب نیامد، پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
اینگونه شروع میکنم:
“«خطر جریان انحرافی از خطر فتنه بیشتر است.» فرض را بر این میگیرم که با این سخن علامه مجاهد، آن هم به این صراحت موافق نباشم.”
این فرض اولتان را باطل میدانم، چون از زبان خودتان این جمله را شنیدم و البته سنگینتر از این را! فرمودید: اگر فتنه و سران فتنه و اکبر رأس فتنه را بگذارند در یک کفه و مشایی را در کفه دیگر، مشایی و جریان انحرافیاش سنگینترند و خطرناکتر!
سر همین جملهی شما با استادم و برخی دوستانم حسابی بحث کردم همان موقع و دیگر در کلاسشان شرکت نکردم!
پس سؤالات فرض اول را در نظر نمیگیرم و به آنها نمیپردازم، چه اینکه فکر میکنم پرداختن شما به این شق از بحث جنبه تکمیلی دارد و خودش فی نفسه برایتان موضوعیت نداشته. البته معلوم نیست چقدر فکر من صحیح باشد و شاید هم، شما از حرف خود برگشتهاید که خب این، الان محل بحثم نیست…
اما قسمت دوم بحث:
من سؤال دارم! من اطلاعاتم کم است… نمیفهمم الان جریان چیه؟ چرا شمایی که تا دیروز با همهی بچه حزباللهیها در یک جبهه بودید حالا جبهه جدیدی تشکیل دادهاید و خلاف مسیر آنها حرکت میکنید؟ چرا اینقدر بیمحابا و چرا این قدر تند؟ انصافا این قدر که محکم جبهه پایداری را میزنید، صدای ملت و جبهه متحد و به قول خودتون سیصد جبهه دیگر را مورد نوازش قرار دادید در قطعه ۲۶ تان و نیز روزنامههایی که کار میکنید؟
من سؤال دارم! اینقدر سؤال که دور دوم انتخابات گیج میزدم و از هرچه سیاسته بدم اومده بود! نه فقط به خاطر دعواهای سیاسی دو جناح اصولگرا، به خاطر اینکه میفهمیدم پایداریها به صلاح نزدیکترند و میدیدم چون شمایی که علیه آنها نوشتهاید و مینویسید! و جالب این بود که به نظر میآمد به افرادی از هر دو لیست رأی خواهید داد در هر دو دوره!
من سؤال دارم! پایداری مشکلدار و پرخطا، آیا بقیه که سهمشان از نوازش شما به ده، پانزده جمله هم در کل ایام انتخابات نمیرسید، بیخطا بودند؟؟! چرا سهمخواهی سیاسی بیاساس متحد را به این شدت به باد انتقاد نگرفتید؟ چرا دروغپراکنیهای سایتهایشان را مذمت نکردید به همین پررنگی که جبهه پایداری را مذمت کردید؟؟ و خیلی چرای دیگر که اگر در کنار این متنهایتان میآمد، برداشتها زمین تا آسمان عوض میشد…
بگذارید برادریم را یک بار دیگر ثابت کنم، بعد ادعای ارث و میراث!
برخی حرکات و سخنان اعضای پایداری شایستهی آنها نبود، برخی حرکات و سخنان طرفدارانش هم افراطی بود و غیرقابل دفاع. برخی حرفهایشان دوپهلو بود و البته برخی حرفهای درستشان با غرض و مرض در خبرگزاریها دستکاری میشد و منتشر میشد… اینها به کنار… حرفم این است مگر این بندگان خدا معصوماند که ما انتظار داشته باشیم مثلا هیچ خطایی از اینها سر نزند؟! بله اینها خودشان را عمار انقلاب میدانستند، اما در برخی مسائل از عمار بودن فاصله داشتند، اما مگر ما مطلقگراییم درباره افراد؟
سومین اثبات برادری:
با بحث جبههای که شما قبلا با ریشهیابی کلمه بیان کردید، کاملا موافقم، اما…
شاید بخندید به من و بگویید چه سادهای! اما این نکته، نکتهی مهمی است که علامه مصباح، خود، اسم این جبهه را انتخاب کردند و معمولا در چنین جمعهایی با این وسعت نظرها و افراد، در همان ابتدا، کل مسیر مشخص نیست و نمیتوان ادعا کرد که این جبهه پایداری از اول هم قرار بوده با همین سبک و سیاق تشکیل شود و به پیش رود و اسم جبهه بر آن گران آید؛ چه اینکه راه پرفراز و نشیبی را پیمود تا رسید به این دو دوره انتخابات… با این همه نقدتان به نام جبهه را قبول دارم، اما:
“جبهه لازم نیست. اینجا «جبهه»، اسم مستعار کاسبی است. کاسبی بالا و پایین دارد. همیشه جواب نمی دهد!”
اما اینکه چرا جبهه را کاسبی معنا کردید و کنارش به پایداری تکه انداختید نمیدانم! چرا سخنان برخی افراد را به پای کل جبهه پایداری و علامه مصباح گذاشتید نمیدانم! این قدری که بنده فهمیدم شما و دیگرانی چون شما، با لیستی رأی دادن مخالف بودید(البته بعد از قضایای وحدتی که به آن معتقد بودید) پس چرا لیستی نقد میکنید؟ چرا سخنان افراد را نقد نکردید؟ مثلا سخنان آقایان کوچکزاده و رسایی را؟ نگویید شأن قطعه از این بحثها مبراست! شما هنر پرداختنش را داشتید و دارید، اما به گمانم معتقد نبودید به این نقد و نمیدانم چرا…
آقای قدیانی!
ساکت انحراف، ساکت فتنه!
برایم روشن کنید میزان انحراف ساکت انحراف و مقایسه کنید آن را با میزان انحراف ساکت فتنه!؟ فتنهای که هنوزم از زبان آقا نمیافتد و انحرافی که حضرت آقا فرمود من ایستادهام و هرگز مسیر منحرف نخواهد شد و خود حضرتعالی نوشتید در پاسخ یک کامنت که “حرف ما این است که اصلا جریان انحرافی عددی نیست! نه اینکه نیست! هست، اما بی شان و کوچک و حقیر است.”
(البته این تنافی ندارد با بزرگ بودن جریان انحرافی… جریان انحرافی بالقوه بزرگ است و دوست دارد بزرگ دیده شود و ما ریز میبینیمش، ما نگذاشتیم به ثمر بنشیند، ما البته غلط است، آقا گفت نمیگذارد و نگذاشت…)
با این توصیف آیا این میزان یکی است که شما طرفین دعوا را با این شاغول میسنجید؟ و آن فرد را که ساکت انحراف است متهم میکنید و آن فرد را که ساکت فتنه بوده است مبرا! با این لفظ که قرار نیست تا ابد با چوب فتنه بقیه را برانیم؟!
من اینها را درک نمیکنم با عرض شرمندگی البته!
اینکه نوشتهاید “بی ارتباط با سئوالات فوق، اما نکاتی را به اختصار شرح می دهم.” چرا نوشتید بیارتباط؟!!! خواننده یعنی متوجه نتیجهگیری ذهنی شما نمیشود؟! حتی اگر بگویید واقعا این متن زیرین با آن سؤالات بالایی که از علامه مصباح پرسیدید به هم ربطی ندارد، به شما میگویم نوشته شما چیز دیگری به ذهن مخاطب مخابره میکند…
اینقدر که فهمیدهام متن شما به این مسئله استوار است که جبهه پایداری را دنبالهی جریان شخصی به نام احمدینژاد میدانید که این شخص اکنون استحاله شده و مردود. برای این ادعای خود نمیخواهید سندی ارائه کنید؟ چگونه جبهه پایداری دنبالهروی جریان انحرافی مشایی و احمدی نژادِ استحاله شده است؟
اگر پایه حرف شما سخنان اعضای جبهه پایداری است که آنها گفتمان سوم تیر که همان گفتمان امام و انقلاب است را محور کار خود گرفتهاند و شخصمحور نیستند، هم در گفتار و هم در رفتار… البته پرواضح درجه این گفتار و رفتار در همه اعضای پایداری یکسان نیست. مثلا همانقدر که آقای نبویان یا آقای روانبخش جریان انحرافی را نقد کرده، دکتر تهرانی نکرده و از این دست تفاوتها زیاد است و البته طبیعی…
یک قسمت از سخنان شما مبتنی بر این مسئله است که جبهه پایداری متصل است به جیب فردی به نام محصولی و محصولی خود فتنهای است عظیم! دست او هم در دستان مشایی است… اینها را از متنهای پیشین و صحبتهای خود شما به یاد دارم که دارم مینویسم.
اما این حرفهایی که شما راجع به محصولی میزنید؛ یعنی شما از اخبار پشت پردهای مطلع هستید که باقی افراد نمیدانند، حتی آیتالله مصباح که بارها و بارها حمایت علنی خود را از جبهه پایداری اعلام کرده است…
یا علامه مصباح بیخبر است و شاگردانش مثل دکتر نبویان و طرفداران دیگر این جبهه مثل آیتالله صدیقی، آیتالله خوشوقت و حاج آقا پناهیان و حاج سعید قاسمی و دکتر یامینپور و دکتر عباسی (نگویید اینها طرفدار پایداری نبودند! طرفدار وحدت بودن منافاتی با طرفداری از پایداری نداشت و این را جملات این بزرگواران تأیید میکند در وصف وحدت این بنده خداها سخنرانی زیاد داشتند، اما صراحتا از پایداری هم طرفداری کردند البته نه به صورت مطلق) نیز بیخبرند و شما مطلعاید و سؤال پیش میآید شمایی که مطلعاید و سند و مدرکی هم حتما دارید در این باب، چرا این اسناد را به ایشان نرساندهاید؟ و چرا روشنگری نکردهاید که زیر بار چنین ننگی نروند و دست محصولی را کوتاه کنند؟
اگر مطلع باشند هم که کلا همه باهم در قعر جهنماند با این وصف!!!!
آقای قدیانی به خوبی در وصف کل کلهای انتخاباتی به نامزدها تاختید و گفتید دعوای فوتبالی راه انداختهاند، اما تغییر شعار یک جبهه به این شکل “خرسواری اما همیشه جواب نمیدهد!” در زمرهی همان کریهای فوتبالی نمیگنجد که در بند ۱در مذمتش سخن راندید؟!
ببخشید نمیدانم این جملات را چگونه و با چه لحنی داشتید میخوانید، امیدوارم اسائه ادب نکرده باشم… نوشتم چون انتظارم از شما نوشتن جملاتی مثل جملهی بالا نیست. البته میدانم برای نوشتههایتان دلیل دارید… میخواهم من هم بدانم این دلایل را…
شاید من بد میفهمم، اما باور کنید در همه متنهای شما درباره انتخابات یک چیز به ذهن من مخابره میشد: اینکه الان کسی شایسته نشستن روی صندلی مجلس است که با تمام توان از احمدینژاد و مشایی اعلام برائت کند… فتنه الان موضوعیت ندارد و نخنما شده… الان جریان احمدینژاد است که باید از بیخ و بن زده شود… (خصوصا توضیحاتی که زیر یک کامنت در دور اول انتخابات دادید، این را در ذهنم به شدت تشدید کرد)
بیش از این مزاحم اوقات شریفتان نشوم… ممنون از سعه صدرتان که این همه متن را خواندید.
انشاءالله موفق باشید و مؤید به تأییدات الهی.
ممنون آقای قدیانی بابت این متن پر از حرف حساب. خیلی پر نکته بود. این همه جبهه و جبهه بندی، حتما نقد شما را نیاز داشت. خداوند پشت و پناه تان.
جناب حی علی الجهاد!
آقای قدیانی از جبهه بندی ها گله کرده اند، شما چطور ایشان را به خاطر چند تا دونه سئوال و چند تا نقد، متهم به تشکیل جبهه کرده اید؟! آنهم در برابر دوستان حزب الله؟! آیا مثلا حسین صفار و حسین شریعت جزء دوستان حزب الله نیستند؟! اجازه بدهید و اجازه بدهیم حسین قدیانی لزوما همانگونه که ما و شما فکر می کنیم، فکر نکند و آزاد باشد برای بیان مسائل. به هر حال، آقای قدیانی از معدود سیاسی نویس های اصولگراست که علاوه بر حرفشان، زیبا هم مطالب را بیان می کنند. شما خودتان قضاوت کنید که به خاطر چند سئوال، چه ها که با وی نکردند در همین کامنتها. اینگونه ادعا می شد که حتی نقد رهبری هم جایز است؟؟؟؟؟؟؟ واقعا آتیش گرفتم با دیدن بعضی کامنتها. رسما آقای قدیانی را نوری زاد و نوری زاده کردند!! رحم کنیم به همین چند تا هنرمند باقی مانده………..
…………………………
مگر برای جناح اصولگرا کلا چند تا نویسنده حرفه ای و خوش قلم باقی مانده که به این راحتی ها دل آقای قدیانی را می شکنیم؟؟ حالا قطعه ۲۶ شد وبلاگ سرگلابی؟؟ چطور هنگام تکه پاره کردن شیخ بیسواد سرگلابی نبود اما همین که نوک قلم آقای قدیانی دامن ما را گرفت، شد سرگلابی؟؟
خاک بر سرت جناب مدعی…
همین مونده بود که توی چماق به دست به مصباح یزدی درس بصیرت یاد بدی. روح الله حسینیان نمی فهمه، فقط تو می فهمی!!!!!!!!!!!!!! لنکرانی گاگوله، تو عالم دهر!!!!!
جناب “حسنوند”
بنده کامنتم را خصوصی داده بودم و واقعا دنبال پاسخ بودم و هنوز هم هستم. کامنتم نقد نبود… تکرار میکنم من واقعا دنبال پاسخ سؤالاتم بودم…
آقای قدیانی تشخیص دادند که کامنت عمومی شود و خودشان کلمه خصوصی را از بالای کامنت حذف کردند و عمومیش کردند و بنده برای تشخیص آقای قدیانی احترام قائلم.
البته این را بگویم که دقیقا به خاطر بیادبهایی که منتظرند از آب گلآلود ماهی بگیرند و با هدف و غرض و مرض میآیند و با نامهایی مثل “عاشق پایداری” و الخ، پیام میگذارند، مردد بودم در دادن پیام و خب گفتم خصوصی که باشد آبی برای آنها گرم نمیشود…
که البته باز هم برای آنها آبی گرم نمیشود! این آب گلآلود نیست، فقط کمی موج دارد، همین…
درباره آن بخش از کامنتتان که فرمودید متهم کردم ایشان را، خیر، بنده چنین جسارتی نکردم و منظورم اصلا این نبود، خواستم بگویم همین بچه حزباللهیها الان چند گروه شدند که خب برایم سؤال بود که چرا؟
و مطمئنم آقای قدیانی برای تک تک سؤالاتم پاسخ دارند. بارها شده است که درباره موضوعی نظر مخالف ایشان داشتهام و با صحبتهایشان قانع شدهام.
من دیگه چیزی نمی گویم، ولی احساسم بر این است که آقای قدیانی خیلی اوقات دارند بی دلیل از طرف خودی ها فحش می خورند. این ظلم است در حق یک برادر، یک رفیق، یک فرزند شهید، یک صاحب قلم. ظلم است………..
و این یعنی ما فحش دادیم و ظلم کردیم؟؟؟!!!
داداش حسین؛ آخه تو رو چه به علامه مصباح؟! می خوای پایداری رو بکوبی بکوب، چرا دیگه پا می کنی توی کفش بزرگان آخه عزیز؟!
منظور من شما نبودی جناب حی … خیلی واضح است که کیا رو دارم می گویم. یعنی این ظلم و فحش رو توی این همه نظر، نمی بینید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این تازه مال فضای سایبره، وای به حال وقتی که جمع دوستان جمع باشه ………. الان ۲ ساعته دارم کامنتها را می خوانم. خودتان قضاوت کنید که آیا این طرز برخورد درسته؟؟!!
از لحنتان اینگونه برداشت کردم که منظورتان من هستم وگرنه خودم هم میدانم برخی از این انتقادات، انتقاد نیست، عداوت است …
اکثر انتقادهای این متن، عداوت است.
انگشت شمار است انتقاد هایی که قابل تامل باشد!
حق با شماست آقا “سیداحمد”
ننوشتم اکثر؛ چون همه را نخوانده بودم و البته اعصاب میخواهد این همه عداوت را خواندن و گذشتن…
فکر کنم جواب چندتا از سوال های حی علی الجهاد رو بدونم!
۱- چرا سهمخواهی سیاسی بیاساس متحد را به این شدت به باد انتقاد نگرفتید؟
– همین مسئله به تنهایی، نشون می ده که نه تنها آقای قدیانی قصد تخریب پایداری ها رو نداره؛ بلکه چون انتظار بیشتری ازشون داشته، دیدن اشتباهشون هم براش سنگین تره!
۲- برخی حرکات و سخنان اعضای پایداری شایستهی آنها نبود، … حرفم این است مگر این بندگان خدا معصوماند…
– آقای قدیانی هم خواستند اون ها رو از این توهم دربیارن؛ که ایرادشون رو تذکر دادن دیگه!
اگه نیروی خوب و انقلابی به اندازه ی کافی داشتیم، رقابت بین صالح و اصلح معنی داشت. اما وقتی دشمن در کمین است(!) اصلح اگه حاضر به وحدت به نفع صالح و در نتیجه به نفع کل مجموعه نشه دیگه نمی شه اسمشو گذاشت اصلح!
۳- چرا سخنان برخی افراد را به پای کل جبهه پایداری و علامه مصباح گذاشتید؟
– برای اینکه خیلی سفت و سخت دفاع می کنند از همدیگه!
۴- قرار نیست تا ابد با چوب فتنه بقیه را برانیم.
– شاید منظور، همون “ملاک، حال فعلی افراد است” باشه! یا اینکه معیار، فقط و فقط عملکرد افراد در زمان فتنه نیست!
۵- چرا نوشتید بیارتباط؟
– خوب یعنی اینکه متن زیر را به عنوان نتیجه گیری متن فوق نخوانید؛ به عنوان یک متن تقریبا مجزا بخوانید! و گرنه معلومه که همه ی نوشته های یک نویسنده کاملا به هم مرتبط هستد؟
۶- آنها گفتمان سوم تیر که همان گفتمان امام و انقلاب است را محور کار خود گرفتهاند و شخصمحور نیستند.
– آقای شریعتمداری هم یه یادداشت نوشته بودند که؛ کاش معیار تشکیل جبهه ی پایداری عملکرد افراد در زمان فتنه بود؛ نه سهم خواهی گروه ۷+۸… یه همچین چیزایی!
بقیه شو بلد نیستم!
من بودم! چرا ناشناس شدم؟!
موضع جدید شما غیر قابل تصور بود آقای قدیانی!
جبهه متحد و بذرپاش و جناحش و روزنامه اش، ارزش نداشت که برایشان چنین قلم بزنی…
ممنون “برف و آفتاب”
می خواستم قبلا نظرم را بگویم اما گفتم بگذار آنقدر دیر بگویم که هم التهاب های انتخاباتی فروکش کرده باشد و هم تنها شما آن را بخوانید. به نظر من در اینجا اگر صبر می کردید بهتر بود و اجازه می دادید در گذر زمان مسائل روشن تر شود. باز هم به نظر من برای نوشتن این نوشتار هیچ تکلیفی متوجه شما نبود و ننوشتن آن فرار از تکلیف به حساب نمی آمد. شاید دلیل کمی محافظه کاری شما آزردگی به خاطر مسلمانی بعضی ها باشد. به هر حال همه ما باید در هر حالت گفتار و کردار خود را با میزان مولی امیرالمومنین بسنجیم.
به روزم…
داداش حسین قدیانی! جالبه که توی سایبر هنوز هم درباره این نوشته، بازتاب میاد…
آقای قدیانی! این نوشته شما را به تناوب در این چند روز ۵ بار خواندم. بار اول کلا مخالف بودم. بار دوم به فکر افتادم. بار سوم احساس کردم نوشته تان عالی است، ولی کاش اسمی از علامه مصباح نمی آوردید. بار چهارم زیبایی های قلم تان چشمم را گرفت. آخرین بار که خواندم به همان احساسی رسیدم که هنگام خواندن متن در دفعه سوم به من دست داده بود.
آقای قدیانی عزیز! هرگز قبول ندارم که شما در این نوشته به علما اهانت کرده اید، ولی کاش پای قلم حماسی خود را حتی المقدور به حوزه نقد و سئوال از علمایی چون مهدوی و مصباح و… نکشانید.
خیلی دوست دارم نظر خودتان را درباره کامنتم بدانم. کاش چند کامنت در میان، پاسخ بدهید بعضی نقدها را. اینطوری فضای بهتری در نقد و بررسی متن حاکم می شود.
این پست هم “خاطره” شد. واقعا صبر و تحمل داداش حسین در مواجهه با انتقادات، ستودنی است این روزها. شاید هر کس دیگری بود، جور دیگری عمل می کرد و خیلی چیزها را خبری می کرد. خیلی چیزها فراتر از کامنت های این پست!!! خیلی چیزها که…………………….. بگذریم بهتر است!
جناب مبصر؛ احیانا منظورتان شایعه … نیست که؟!
یه بیست و ششی محترم!
متاسفانه شایعه ای که نقطه چین شد، شایعه نیست و خبر است و خبر دردآوری هم هست، اما فعلا داداش حسین بنای عمومی کردنش را ندارد. واقعا دردآور است بعضی چیزها، دردآور…
موضوع چیه؟!……………………………..
دوستان محترم! دوباره متن را بخوانید… سرشار از نکته است این نوشته واقعا.
داداش حسین! بسیار ممنون بابت این نوشته های روشنگرانه.
خیلی حالم گرفته شد!!! انتظار نداشتم لاریجانی به جماعت پایداری بگه کاسب… حسین قدیانی هم… عیبی نداره اگه قبولشون نداری! ولی از تو بعیده که بین پایداری و متحد غیر منصفانه قضاوت کنی… واقعا آقایونی که اینهمه آدم رفوزه رو جمع کردند تو لیستشون، نباید از ترکش کنایه های تو سهمی میداشتند…. راستی کاش اونهمه عرض ارادت به آقای مصباح نکرده بودی اولش… احساس کردم داری مسخره میکنی…. بد جور یاد علی مطهری افتادم….
حسین آقای عزیز؛
ما به رئیس جمهور رای دادیم چون در مقابل فتنه بود.
اما این اشتباه ایشون بود که این جریان انحرافی رو دوباره بازی داد.
ضمن اینکه در زمان انتخابات خطر فتنه نزدیک تر بود تا جریان انحرافی؛
عقل حکم میکنه اول خطر نزدیک رو دفع کنی.
و اینکه حال افراد ملاکه!
اشتباهات استراتژیک بعضی مثل جریان آقای مصلحی زمان انتخابات هنوز اتفاق نیفتاده بود.
پس الان وقت روشنگری درباره جریان انحرافی است.
کار مصباح هدایت درسته.
دمت گرم، زنده شدم با خوندن این متن.
بالاخره یکی خارج از افراط و تفریط آقایون حرف زد.