فواید بگو مگو

چند وقتی است بعضی مسئولین با بهانه کردن هر موضوعی، کلی برای هم شاخ و شانه کشیده، بی هیچ ملاحظه ای، پای این دعوا را به گلیم رسانه های خودی و غیر خودی و بیگانه باز می کنند. این مسئله حتی منجر به بگو مگوی گاه و بی گاه سران قوا شده. من اما بر خلاف خیلی از دلسوزان، معتقدم هر چه مسئولین بیشتر با هم دعوا کنند، این منازعه باعث گذر آسان تر از پیچ تاریخی می شود. یعنی شدت و اندازه دعوای آقایان، با عبور از پیچ حساس، نه فقط رابطه معکوس ندارد، بلکه رابطه مستقیم دارد. دلایل زیر را بخوانید، قضاوت با خودتان.

حساب کار دشمن، دستش می آید/ مهم ترین سود دعوای دست اندرکاران، این است که دشمن با خود می گوید؛ وقتی مسئولین نظام در انتقاد از همدیگر، کار را به مرز دعوا می کشانند، ببین در روز مبادا، دهان ما به عنوان نظام سلطه را چگونه مسواک خواهند کرد! بدیهی است منازعات اخیر قوای مقننه و مجریه در برخی سطوح، اینگونه در ذهن دشمن تحلیل می شود؛ اینها که به خودشان رحم نمی کنند، حکما در نبرد با ما، می زنند پدر صاحب بچه کاخ سفید را درمی آورند!

بی اثر نشان دادن تحریم اقتصادی/ از جمله محسنات منازعات اخیر، گند زدن در مقام عمل به بحث تحریم هوشمند است. بالطبع دعوای فلان نماینده مجلس با بهمان وزیر دولت، در بطن خود، بیانگر بی اثر بودن تحریم هاست! وقتی بی خیال تبعات احتمالی تحریم، مسئولین علیه هم حرف های درشت می زنند، در عالم جنگ روانی، اثرات مخربی در ذهن دشمن می گذارد!

روحیه دادن به ورزشکاران، دلاوران و نام آوران در آستانه المپیک/ قدر مسلم بگو مگوی آقایان با هم، که عمدتا تا مرز وزن کشی و گروکشی پیش می رود، سبب نهادینه شدن فضای رقابت در میان ورزشکاران راه یافته به المپیک خواهد شد! لابد مستحضر هستید که ورزشکار در المپیک باید مثل خروس جنگی به میدان برود و حقش را از رقیب بگیرد. آیا چنین امری، در فضای آرام محقق می شود یا فضای جنجالی؟! قطعا جنجالی! فضا باید برود به سمت خون و خون ریزی!!

لوس بار نیامدن مردم/ یکی از مهم ترین مزایای دعوای قوای ۳ گانه با یکدیگر، مردم را سنگ زیرین آسیاب بار آوردن در کشاکش دهر است. طبعا وقتی مسئولین به فکر مشکلات مردم به ویژه گرانی باشند، این مهم باعث می شود مردم، حل هر مشکلی را از دست اندرکاران تمنا داشته باشند. در حالی که در دولت مدرن، مردم باید روی پای خودشان بایستند، نه روی دوش دولت!

کمک به بیداری اسلامی/ لحظه ای تصور کنید که مسئولین با در نظر گرفتن شرایط خطیر کنونی در دنیای اسلام، وحدت را برای خود در حکم یک فریضه تصور کنند. بله! چنین چیزی اگر چه در ظاهر، امر خوبی به نظر می رسد، لیکن هر کشوری زنده به دعوای مسئولین آن است!! آیا ملل درگیر در رخداد مبارک بیداری اسلامی، اختلافات موجود میان بعضی قوا را حمل بر پویایی نظام نمی کنند؟! اگر هم نمی کنند، این بی بصیرتی خودشان را می رساند!!

تحت الشعاع قرار دادن منازعات خیابانی/ حسن دیگر دعوای فلان مسئول با بهمان مدیر، به حاشیه بردن منازعات خیابانی است. از آنجا که منازعات خیابانی بعضا به قتل و جنایت منتهی می شود و چهره بدی از جامعه ارائه می دهد، همان بهتر که جور به حاشیه راندن این حوادث، سوار بر گرده اختلافات مسئولین باشد. نکته این جاست که مسئولین بر خلاف قمه کش های قداره بند و اراذل و اوباش، نه آس و پاس، که همچین با کلاس با هم دعوا می کنند! از مناظره که بالاتر دعوایی نبود؟! آخرش همه دیدند ختم به خیر شد!!

سوژه دادن به اهل قلم، به خصوص طنزپردازان/ این حسین شریعتمداری که برمی دارد تیتر یک کیهان را به این موضوع اختصاص می دهد؛ «بگو مگوی سران قوا… کشتی در پیچ تاریخی؟!» آیا متوجه هست که در صورت عدم چنین بگو مگویی، چه بلایی بر سر «گفت و شنود» می آید؟! وانگهی! دعوا را گذاشته اند بکنی دیگر! البته از آقایان می خواهم که برای بگو مگوی خود، یک حد و مرزی، زوج و فردی، خط قرمزی، چیزی بگذارند. چندی است متاثر از تعدد سوژه، مانده ام به چی گیر بدهم، چی بماند!

شیرینی آشتی/ شکی نیست که آشتی و مصالحه چیز خوبی است، اما آیا بدون دعوا و قهر و توی سر و کله هم زدن، اصلا آشتی وجود خارجی خواهد داشت؟! لذا هر چه بگو مگو مشتی تر، آشتی بعدش، کشتی تر!! به یقین «آشتی آشتی با هم بریم تو کشتی» قبل از هر چیز محتاج دعواست!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

اما از شوخی گذشته، «جبهه مندلی» کجا و «جبهه صندلی» کجا؟! «جبهه بازی دراز» کجا و «جبهه این دعوای دم دراز» کجا؟! دم شهدایی مثل محسن وزوایی گرم که گاهی از فرط کار و ابتکار، روی همان صندلی کارشان می خوابیدند، اما هرگز خواب صندلی نمی دیدند. دیروز ۳۰۰ هزار شهید در یک جبهه جا شدند، امروز در این همه جبهه ۳۰۰ نماینده جا نمی شوند! دیروز شهدای خط مقدم «الی بیت المقدس»، هنگام دعوا یقه استکبار را می گرفتند، امروز یقه کی دست ماست؟! دوست یا دشمن؟! توده ملت در برابر جبهه دشمن، جز «جبهه ولایت فقیه» جبهه ای نمی شناسند. صندلی، جبهه نیست؛ مندلی، جبهه است. جبهه یکی، جنگ هم یکی!

کیهان/ ۱۴ اردیبهشت ۹۱

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

  2. سیداحمد می‌گوید:

    “از مناظره که بالاتر دعوایی نبود؟! آخرش همه دیدند ختم به خیر شد!!”

    قشنگ گفتید… خیلی قشنگ!

  3. ف. طباطبائی می‌گوید:

    کیهانی و جالب بود.
    خدا قوت!

    مسلما هدف مسئولین از این که گاهی شبیه به خروس جنگی میشن، رسیدن به همین جمله آبی های شماست!!

  4. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    اشاره به لوس بار نیامدن مردم، اشاره ظریفی بود.
    ظاهرا همین است که شما گفتید. می ترسند سطح توقع مردم بالا برود و آنوقت دیگر نتوانند پاسخگوی توقعات باشند.

    سپاسگزارم آقای قدیانی.

  5. حنظله می‌گوید:

    “من اما بر خلاف خیلی از دلسوزان، معتقدم هر چه مسئولین بیشتر با هم دعوا کنند، این منازعه باعث گذر آسان تر از پیچ تاریخی می شود”

    با توجه به اینکه تیتر امروز صفحه اول کیهان خیلی فرق دارد با این جمله، دوست دارم زودتر بدانم دلایلش را!!!

  6. حنظله می‌گوید:

    خیلی باحال بود.

    باور کنید با خواندن پاراگراف اول و تضاد آن با تیتر کیهان کمی شوکه شدم و اصلا انتظار متن طنز نداشتم.

  7. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون داداش حسین؛
    طعنه های جالبی داشت!

    “اینها که به خودشان رحم نمی کنند، حکما در نبرد با ما، می زنند پدر صاحب بچه کاخ سفید را درمی آورند!”

    حالا خدا را شکر که دشمن چنین برداشتی دارد!!!

  8. حنظله می‌گوید:

    نمی دانم این به اصطلاح سیاسیون کی می خواهند بزرگ شوند.

    به قول مسافر کوچولو : “این آدم بزرگها راستی چقدر عجیبند! “

  9. حنظله می‌گوید:

    قربانش بروم که همیشه امید را در وجودمان زنده نگه می دارد؛ آقا قربان دل دریاییت!

    صحبت های امروز آقا است در جمع معلمان؛

    “ما افق را روشن مى‌بینیم. من بحمداللّه از لطف الهى، یک لحظه هم احساس نکردم که این افق روشنِ امید در دلم دچار تیرگى و تردید شده. همیشه هر وقت نگاه میکنم، احساس میکنم آینده روشن است؛ و بحمداللّه همین هم تحقق پیدا میکند. من به شما عرض بکنم؛ به فضل پروردگار، فرداى ایران اسلامى، آن روزى که همین جوانهاى امروز بیایند وارد عرصه‌ى کار بشوند، از امروز بمراتب بهتر خواهد بود.”
    “امام خامنه ای”

  10. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم!

    تا دقایقی دیگر وبلاگ قطعه ۲۶ با یادداشت میهمان به قلم رضا شکیبایی درباره کتاب «آر. کیو ۸۸» به روز می شود…

  11. چشم انتظار می‌گوید:

    فکر کنم؛ یکی دیگر از فواید بگو مگو میان سران قوا، تقویت روحیه ی پرسنل و عوامل تحت امر! و ایجاد حس هم دلی و یکدستی بیشتر، در کُری خواندن برای پرسنل قوای دیگر است!

  12. میلاد پسندیده می‌گوید:

    مطلبی نوشته ام در وبلاگم درباره رویکرد برنامه هفت که پیشنهاد می کنم بخوانیدش:
    http://miladps3.mihanblog.com/post/107

  13. به جای امیر می‌گوید:

    آبیاری ! (گفت و شنود)

    گفت: اختلاف نظر درباره شرکت در انتخابات دور دوم به یک موضوع داغ میان گروههای اپوزیسیون تبدیل شده است.
    گفتم: که چی؟!
    گفت: یک عده می گویند باید شرکت کنیم تا از درون نظام با آن مبارزه کنیم و یک عده دیگر می گویند اگر شرکت کنیم ادعای تقلب را بر باد داده ایم!
    گفتم: حالا مگر پشه خودش چی هست که فشار خونش باشه؟! آنها که همه در خارج کشور کنگر خورده و لنگر انداخته اند و اجازه شرکت ندارند!
    گفت: حیوونکی ها بعد از شکست فتنه بدجوری بیکار شده اند و دنبال سوژه برای اختلاف بین خود و دعوا و فحش کاری با یکدیگر می گردند و اسمش را می گذارند پروژه فلان! و طرح بهمان! و…
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به رفیقش گفت بیا بچه ات را جمع و جور کن. بدجوری پس داده و فرش رو نجس کرده! رفیقش گفت؛ این چه جور حرف زدنه! بگو داره برای گل های قالی پروژه آبیاری قطره ای اجرا می کنه

  14. ف. طباطبائی می‌گوید:

    **لا اله الا الله الملک الحق المبین**

  15. مجنون می‌گوید:

    فکر میکنم داش حسین تو این نوشته یا طنز از افعال معکوس استفاده کرده!
    درسته؟

  16. سلاله ۹ دی می‌گوید:

    ۲۰۸* حضرت امام صادق علیه السلام:

    از بگو مگو خوددارى کن، زیرا که این کار، عملت را نابود می کند. از جدل و ستیز هم خوددارى کن، زیرا که تو را هلاک می ‏سازد و از دشمنى زیاد کناره بگیر، چه این‏که چنین کارى تو را از خدا دور می ‏کند.

    (تحف العقول، ص۳۰۹)

  17. خیلی قشنگ و به جا بود متنتون ؛ آقای اول طنز واقعی…

  18. برف و آفتاب می‌گوید:

    معکوس، غیر معکوس، واقعی، تخیلی؛ هرچی که بود خیلی خندوند ما رو!

  19. زائر قطعه 26 می‌گوید:

    و ایضا دلیلی دیگر…
    بگو مگو و یا به قول اهل سیاست چالش که نباشه بین مسئولین، مطالب پربیننده برای دست به قلم های پربیننده ای مثل مالک قطعه ۲۶ کم میشه و نتیجتا نون امثال نامبرده رو به آجر شدن میره… بر این اساس از نتایج خیر این بگو مگوها اشتغالزایی برای اهالی دست به قلم (چه مزدور و چه مزدبگیر) می باشد!!
    و ایضا دلیلی دیگر…
    این دلیل در ادامه دلیل قبلی می آید آنچنانکه قلم به دست ها (از هر دو نوع آن) می نویسند و خوانندگان آن، آن ها را می خوانند. پر کردن اوقات فراغت از این بهتر. هم کم هزینه و هم پر ملاط. کدام پرکردن اوقات فراغت بهتر از آن که در آن خواندن و مطالعه باشد. A آد میکنه B را، B آد میکند C را، آن گاه A آد میکند C را.

  20. آزاد اندیش می‌گوید:

    سلام علیکم

    ما وارثان وحی و تنزیلیم
    عاشق‌ترین مردان این ایلیم

    مردم تمام از نسل قابیلند
    ما چندتا، فرزند هابیلیم

    آن دیگران ناز و ادا دارند
    ما بی قر و اطوار و قنبیلیم

    در بین ما یک عده هم هستند…
    این روزها مشغول تعدیلیم

    در این دویدنها رسیدن نیست
    عمری است ما روی تِرِدمیلیم

    آخر کجا می آیی آقا جان؟
    بگذار، ما مشغول تحلیلیم

    دنیا به کام قوم دجال است
    ما هم که با دجال فامیلیم

    درس “پیام نور”تان از دور
    خوب است، ما مشتاق تحصیلیم

    آقا، شما تفسیر قرآنید
    البته ما قائل به تاویلیم

    نه عالم احکام قرآنیم
    نه عامل ­­تورات و انجیلیم

    گفتند: شرط راستی، مستی است
    ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم

    در کل، زمین، مصر است و این مردم
    یاران فرعونند و ما نیلیم

    اینها اگر کرم اند، ما ماریم
    آنها اگر مورند، ما فیلیم

    فیلیم در نطع سخن امّا
    وقت عمل، طیراً ابابیلیم

    در حفظ ما باید به جدّ کوشید
    ما نقطه‌ی حسّاس آشیلیم

    “آدم شدن” یک ایده‌ی نوپاست
    ما هم نهادی تازه تشکیلیم

    سیصد نفر “آدم” که شوخی نیست
    مستلزم تغییر و تبدیلیم

    تعجیل‌، کلا کار شیطان است
    اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟

    وقتش که شد‌، آن وقت می گوییم:
    آقا بیا کم کم که تکمیلیم

    وقت عمل هم می‌رسد امّا
    فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم

    آخر چطوری حرف حق؟ وقتی
    مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم

    ما با همین حالت که می بینید
    مستوجب تشویق و تجلیلیم

    صندوق عهد و رای اگر باشد
    یاران داوود و سموئیلیم

    توی صف عشاقتان از صبح
    ما صاحبان ساک و زنبیلیم

    بعضی به نامت، بارشان شد بار
    ما تازه فکر بار و بندیلیم

    کار غنایم را به ما بسپار
    چون خبره در تقسیم و تحویلیم

    باد هوا خوردن که ممکن نیست
    آخر مگر ماها حواصیلیم

    ***

    گفتند: روز جمعه می آیی
    ما روزهای جمعه تعطیلیم …*

    *ابوالفضل زرویی نصرآباد*

    الهم عجل…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.