وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم العلی العظیم…
صلواتی نثار روح مطهر همه شهدای انقلاب اسلامی خصوصا شهید مظلوم، علی خلیلی کنیم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از ۴ قسمتی که به خاطر اوج آزادی بیان در دولت اعتدال، در این متن سانسور شد؛
“زحمت شما نبود، دولت اعتدال، جز خزانه خالی از تدبیر و امید، چیز دیگری هم داشت تا تقدیم دشمن کند، آنهم با ثمن بخس؟! کاسبان تحریم، چه بد معامله کردند با دسترنج شما.”
“نسل من، نسل ما، بیجنگ، با این همه شهید، اذن به جهاد داده شود، چه غوغایی با خون خود برپا خواهد کرد؟! اینک به دولتمردان مدعی باید گفت؛ «به که تهمت میزنید؟! ما جنگ ندیدهایم؟!» نسل ما اگر در سن نگارنده باشد، فقط و فقط خاطره شهادت پدر کفایت میکند که عشقیترین اما اشکیترین خاطرهها را از جبهه و جنگ داشته باشد، نسل ما اگر در همین حدود، سن و سال داشته باشد، میشود مصطفی احمدیروشن که اگر دیروز با پول توجیبی دوران کودکی خود، قلکی سرشار از ایمان و انگیزه رهسپار جبههها میکرد، امروزه روز رسما جرعهنوش باده شهادت شده است. پس «به که تهمت میزنید؟! ما جنگ ندیدهایم؟!» نسل من، نسل ما گاهی میشود یک روحانی ۲۲ ساله با ۳ سال سابقه جانبازی، یعنی شهید علی خلیلی، آنهم دقیقا پا در رکاب همان راهی که سیدالشهدا در آن به شهادت رسید؛ «احیای امر به معروف و نهی از منکر».”
“من امروز شکایت دارم از دولت، چرا که امروز یعنی روز ۲۰ فروردین، شکایت دارد از دولت. هستهای ملت، شکایت دارد از دیپلماسی دولت. لطفا به ظاهر جملات نگاه نکنید. من شعار نمیدهم. چند روز پیش، رئیس رژیم صهیونیستی با اشاره به مذاکرات هستهای گفته بود؛ «با روی کار آمدن دولت جدید در ایران، کمی امیدواری پیدا کردیم اما رهبر جمهوری اسلامی، همه امیدهای ما را ویران کرده است».”
سلام؛
در حاشیه دیدار وزیر فرهنگ با یکی از سران فتنه، مطلب کیهان با عنوان “ژنرال بی تجربه”
http://kayhan.ir/fa/news/9247
“عدهای خوب است فراموش نکنند که خبط و خطای این دولت، ایشان را ثابت نمیکند. من تعجب میکنم از بعضیها که چرا ناظر بر الهامات جناب اسفندیار، به جای راهیان نور به جای جبهههای جنوب، به طرف «زیگورات چغازنبیل» که از قضا همان نزدیکیها هم بود، نرفتند؟! سمفونی بیتدبیریها در دولت فعلی، شلختگی ۲ سال آخر دولت قبلی را اثبات نمیکند، بلکه اصولا برجعاجنشینی امروز، سربسته بگویم؛ نتیجه دورکاری دیروز است. آری، بیبصیرتیهای امروز، محصول بیصفتیهای دیروز است و الا کلید تا خرخره در حساب مردم فرونمیرفت! نااستواری احمدینژاد بر تعهدات خود، شد ارمغان دولت اعتدال، اما خب! خوب شد این آقایان در قامت قوه مجریه دوباره سر کار آمدند تا به شهادت توافق ژنو با دشمن و آییننامه اجرایی با دوست، معلوم شود همچین مالی هم نبودند!”
این جملات فونت درشت می خواهد… خیلی درشت!
عالی بود.
اما… کو گوش شنوا؟!
سپاسگزارم آقای قدیانی.
غصه ای بر دل داریم…
اگر روز ۲۰ فروردین مغموم شد به خاطر این بود که امسال مرد پر کار کم ادعای بسیجی محمود احمدی نژاد بر سر کار نبود و این اشتباه است هسته ای را فقط و فقط محصول تلاش ملت می دانید ولی مشکلاتش اعم از تحریم و تهدید و… را به احمدی نژاد نسبت می دهید و اگر این فناوری هسته ای محصول ملت است چرا پلمپش کردند و اگر دولت ها بی کاره در این موضوع هستند پس چرا روز ۲۰ فروردین در دولت های خاتمی و هاشمی به ثبت نرسید و چرا ما دوست داریم دولت ۲۵ میلیونی را از ملت جدا کنیم ولی در جبهه مقابل چنان از دولت ۱۸ میلیونی تعریف می کنند که اگر یک نفر از مریخ بیاید فکر می کند همه طرفدار دولت بنفش اند و در کل باید ما بپذیریم احمدی نژاد سرباز کوچک این جمهور بود که رییس جمهور شد و پرنده هسته ای را از بند توافق نامه سعد آباد رهانید و این پرنده آزاد شد ولی در دولت تدبیر و امید دوباره عده ای این پرنده را در قفس کردند…
گاری (گفت و شنود)
گفت: چرا برخی از رسانهها و مسئولان درباره دستمزدهای میلیارد تومانی و خودروهای ۸۰۰ و ۹۰۰ میلیون تومانی فوتبالیستها از بیتالمال مردم مظلوم این مرز و بوم سکوت کرده و اعتراض و انتقادی نمیکنند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! در عوض مسائل حاشیهای و دمدستی را با آب و تاب مطرح میکنند!
گفت: یعنی با دیدن لیست دستمزدهای نجومی فوتبالیستها که فقط جدول یکی از تیمها منتشر شده و بقیه هم مثل همین است، و مقایسه آن با حقوق و دستمزد اندک مردم مستضعف به رگ غیرت آنها برنمیخورد؟!
گفتم: مجله توفیق کاریکاتوری از خلیج فارس داشت که در آن یک کشتی نفتکش غولپیکر در حال حرکت به سوی آمریکا بود و یک گاری نفتی به سمت داخل کشور در حرکت بود و دکتر اقبال رئیس شرکت نفت رو به گاری کرده و داد میزد؛ آهای بردند! آهای خوردند!
چگونه منتقد سیاستهای هستهای شدم
کلید نرم/ سرمقاله امروز وطن امروز
ناصر نوبری*: آقای سردبیر از بنده خواستند داستان و خاطرهام از اینکه «چگونه منتقد سیاستهای هستهای شدم» را برای روزنامه بنویسم، ایشان از داستان بنده مطلع نبودند اما شاید حس میکردند میتواند مفید باشد، بنده اول جدی نگرفتم ولی بعد از پیگیریهایی که دوستان از روزنامه کردند فهمیدم باید این کار را انجام دهم. البته خاطرات بنده بسیار پرحادثه و پر از هیجان است که اگر بخواهم همه را بنویسم یک کتاب چندصد صفحهای میشود و انشاءالله این کار را در آینده نزدیک انجام خواهم داد اما بنا بر احترام به آقای سردبیر محترم یک گوشه کوچک از ماجراها را به استحضار خوانندههای عزیز میرسانم.
کلید را به در اتاقم در وزارت خارجه انداختم که در را باز کنم بروم داخل اتاقم اما کلید آنقدر نرم مانند خمیر و موم بود که خودش دور خودش میچرخید و در را باز نمیکرد خیلی تلاش کردم اما نشد، کلید خیلی نرم بود، هراسان از خواب بیدار شدم، معلوم شد که این ماجرا را در خواب دیدهام، این خواب را بعد از نماز صبح دیده بودم معمولا خوابهایی که بعد از نماز صبح میبینیم همان روز تعبیر میشود، تعبیر معبّرهای گوناگون را مطالعه کردم تا ببینم تعبیر خوابم چیست، نتیجه تعبیرها این بود که همه مناصب و پستها و محل کارم، همه را از دست میدهم، فکر کردم مگر قرار است امروز چه اتفاقی بیفتد که من همه مناصبم را از دست میدهم؟ یادم افتاد امروز دوشنبه است و بعدازظهر ساعت ۲ تا ۴ جلسه شورای استراتژیک وزارت امورخارجه است و قرار است استراتژی خلع سلاح هستهای بحث و بررسی شود. با خودم گفتم حتما در این جلسه اتفاقی برایم خواهد افتاد، خواستم با تقدیر و سرنوشتم مبارزه کنم و تصمیم گرفتم آن روز در خانه بمانم و اصلا وزارتخانه نروم! تا بعدازظهر خانه ماندم حدود ساعت ۲:۳۰ بود گفتم خوشبختانه حالا دیگر خطر برطرف شده و جلسه شروع شده و حالا دیگر میتوانم بروم، راه افتادم. ساعت ۳ به وزارت خارجه رسیدم و به اتاقم نرفتم و مستقیم به دفتر راهبردی رفتم، دیدم رئیس مرکز منتظر من و در حال قدم زدن است، گفتم پس چرا جلسه نرفتی؟ گفت «آقای وزیر کار داشتند و امروز دیر میآیند و ساعت ۳ جلسه تشکیل میشود! من منتظر تو بودم، چرا دیر کردی؟ راه بیفت برویم جلسه، الان شروع میشود!» من همین طور هاج و واج مانده بودم، سعی کردم بهانه بیاورم و از رفتن به جلسه امتناع کنم، گفتم: «بهتر است من نیایم، چون آقای وزیر از من دلخور هستند و از حضور من ممکن است ناراحت شوند و نتیجه جلسه به ضرر ما شود.» هفته قبل از این ماجرا، آقای وزیر بعد از هماهنگی با آقای خاتمی، رئیسجمهور از من خواسته بودند ریاست مرکز راهبردی وزارت خارجه را به عهده بگیرم ولی من از روی صداقت و امانت، امتناع کردم و به ایشان گفتم دیدگاه من بویژه در زمینه هستهای با دیدگاه شما هماهنگ نیست ولذا من اگر این مسؤولیت را بپذیرم از صداقت و امانت به دور است و با شما در کار اختلاف پیدا میکنم و این به صلاح نیست و بهتر است همین مشاور استراتژیک جنابعالی بمانم، البته ایشان لطف داشتند و اصرار کردند و گفتند چون شما دیپلمات هستید حتی اگر به اختلاف نظر هم برخورد کنیم، دیپلماتیک حل میکنیم اما در نهایت زیر بار نرفتم و چون ایشان قبلا با آقای خاتمی هماهنگ کرده بودند برای همین از بنده خیلی دلخور شدند. هر چه این مسأله را بهانه کردم که به جلسه نروم، همکارم (رئیس مرکز راهبردی که من حاضر نشده بودم جایش را بگیرم) زیربار نرفت و گفت تو دیپلمات هستی و بهتر مسائل را تحلیل میکنی و توضیح میدهی و تو بهتر میتوانی از استراتژی ما دفاع کنی! از ایشان اصرار و از من امتناع، آخر گفت «یعنی میخواهی مرا تنها بگذاری؟!» با شنیدن این جمله دلم شکست و بهرغم اینکه میدانستم در این جلسه چه سرنوشتی برایم رقم خواهد خورد ولی قصد قربت کردم و بالاخره وارد جلسه شدم!جلسه شروع شد و دوستان بخش بینالملل استراتژی «اعتماد سازی» را مطرح کردند، خلاصهاش این بود که آنچه غرب و سازمانهای خلع سلاحی
( NPT ، CTBT،CWC ) و… از ما میخواهند انجام دهیم تا آنها به ما «اعتماد» کنند، آنگاه اجازه میدهند ما از مزایای بودن در این نهادهای بینالمللی استفاده کنیم. بنده به عنوان مشاور استراتژیک و بخش ما بهعنوان مرکز راهبردی، با این استراتژی مخالف بودیم و معتقد بودیم غرب و آمریکا با ما مشکلات اساسی سیاسی ـ استراتژیک دارند و صرفا از این سازمانها بهعنوان وسیله استفاده میکنند و همه برگهای برنده و امتیازات را از ما به کمک این سازمانها میگیرند و بعد از اینکه دستمان خالی شد در نهایت خواهند گفت هنوز اعتمادشان کامل نشده و… همچنان مانع دستیابی ما به امتیازات و حقوق و مزایایی خواهند شد که ما به دنبالش هستیم. بر این اساس، در این جلسه، ما استراتژی «امتیازات و گامهای متقابل و متوازن» را پیشنهاد کردیم یعنی «یک گام ما» در برابر «یک گام متناسب و متوازن آنها» اتخاذ شود. ظرف یک ساعت بحث، اعلام کفایت مذاکرات شد و استراتژی «اعتمادسازی» تصویب شد، بنده درخواست ادامه مذاکرات کردم و گفتم این جمعبندی ظرف یک ساعت، شتابزده است و چون این موضوع بسیار مهم و حیاتی است اگر ساعتها هم وقت بگذاریم باز ارزشش را دارد اما درخواستم پذیرفته نشد و بنده هم بهعنوان اعتراض جلسه را ترک کردم که متعاقبا دستور برکناری از مسؤولیتهایم صادر شد. جلسه طبقه سوم بود و اتاق من طبقه اول تا رسیدم در اتاق دیدم آقای سرایدار در کنار در اتاقم منتظر است و وقتی بنده را دید، گفت از بالا دستور دادهاند که اتاق را از شما تحویل بگیرم و لذا کلید در اتاق را گرفت و بنده وسایلم را از اتاق برداشتم و خارج شدم.
یاد خواب صبحم افتادم و دیدم که امروز حتی برای یک بار هم نشد که از کلید در اتاقم استفاده کنم. این واقعه در اواخر زمستان سال ۷۹ و در آستانه نوروز ۸۰ برایم اتفاق افتاد و از آن موقع عملا بنده منتقد سیاستهای هستهای شدم البته در آن زمان بنده سکوت کردم و این موضوع صرفا یک بحث تئوریک در وزارت خارجه بود و هنوز مناقشه هستهای پیش نیامده و موضوع به صحنه عمومی و ملی کشیده نشده بود. البته در این جا مجبورم علی رغم میلم و فقط بهخاطر اینکه آقای رئیسجمهور گفتند منتقدان از جای خاص تغذیه میشوند بگویم اتفاقا بنده از موقعی که منتقد شدم بیش از ۱۲ سال است که منبع تغذیهام را هم از دست دادهام و چون از تمام پستهایم برکنار و صرفا کارشناس شدم و مزایا را قطع کردند، فقط حقوق پایه را گرفتم، دریافتیام از آن موقع به کمتر از نصف رسیده که در ابتدا شوک ناگهانی بر زندگی ام بود. البته این را هم ناگفته نگذارم که چند وقت بعد دعوت شدم و یکی از دوستان معاون پیشنهاد کردند به هر سفارتی که مایلم انتخاب کنم و بروم ولی بنده گفتم وقتی دیدگاه من با دیدگاه رئیس دستگاه یکی نیست از صداقت و امانت به دور است که سفیر در این دستگاه شوم. در این بیش از ۱۲ سال اتفاقات و ماجراهای زیاد و بسیار هیجانانگیزی برایم پیش آمده که اگر بخواهم آنها را نقل کنم خیلی طولانی میشود و علاقهمندان را دعوت میکنم که در آینده کتاب خاطراتم را بخوانند ولذا بدون ذکر وقایع سریع رد میشوم تا زود به وقایع امروز برسم. از آن موقع تاکنون من یک حالت دوگانه و متناقض در وجودم داشتهام از یک طرف دیدگاهم را منطقی، علمی، تجربی و حرفهای میدانستم و لذا انتظار داشتم که صحت آن در آینده ثابت شود اما از طرف دیگر نگران اثبات آن بودم زیرا خودم و خانوادهام و فامیلم و هموطنانم همه در یک کشتی قرار داشتیم و کاپیتان این کشتی در برنامهریزیاش و هدایت کشتی اگر دچار مشکل میشد ما همه متضرر میشدیم و برای همین آرزو داشتم دولتمردان در استراتژیشان پیروز شوند. یعنی در وجودم همزمان هم انتظار صحت نظریاتم را داشتهام و هم آرزوی پیروزی دولتمردان را، و این تناقض همیشه در وجودم مانده ولذا هر وقت ثابت میشود نظریاتم درست از آب در آمده، غم سنگینی وجودم را فرامیگیرد.
یکی، دو سال بعد از این ماجرا مناقشه هستهای پیش آمد، دوستان استراتژی اعتمادسازی را اجرا کردند و این استراتژی شکست خورد و متاسفانه نظریه بنده درست از آب درآمد و دوستان هر آنچه را که غرب خواست همه را ظرف دو، سه سال انجام دادند تا غرب اعتماد پیدا کند اما آخر کار غرب بعد از مصرف شدن همه برگهای ایران و ارائه همه امتیازات از سوی ایران گفت هنوز اعتمادش به ایران کامل نشده و ایران به جای تعلیق، کل برنامه هستهایاش را تعطیل کند! مردم از این وضعیت وادادگی و شکست مذاکرات سرخورده شدند و لذا با انتخاب یک دولت رادیکال عکسالعمل نشان دادند، بنده باز به لحاظ علمی و تجربی و حرفهای میدانستم که روشهای رادیکالی دولت جدید نیز نتیجه نخواهد داد ولذا اینبار آن تناقض در وجودم با یک مدل دیگر ادامه پیدا کرد، در عین اینکه از نظر حرفهای انتظار داشتم روشهای رادیکالی نتیجه بخش نشود اما چون آقایان کاپیتان کشتی ما بودند باز همزمان آرزو میکردم که پیروز شوند. البته در دو، سه سال اخیر دیگر طاقت نیاوردم و دیدگاههای انتقادیام را علنی کردم که در رسانهها منعکس شد. وقتی دیدم ممکن است به مذاکره دوجانبه نیاز باشد، در رسانهها از مذاکره حمایت کردم و حتی برای اولین بار این نظریه را مطرح کردم که برای استیفای منافع ملی اگر لازم باشد حتی میتوان قبل از مذاکره، رابطه هم برقرار کرد و تأکید کردم که اصل، تأمین منافع کشور اسلامیمان است و بقیه همه ابزار و فرع بر آن است، البته طرح چنین مطالبی در آن دوره ثقیل بود. بالاخره در نهایت بن بستهای ناشی از روشهای رادیکالی آن دولت، این بار مردم را به سمت انتخاب دولتی سوق داد که شعارش اعتدال و تدبیر و امید بود. حماسه سیاسی خلق شد و رویکردهای گشایشی بویژه در صحنه روابط خارجی پدید آمد و همه را خوشحال کرد. این بار بنده خوشحالیام یکدست بود چون مطمئن بودم که دوستان این دفعه با توجه به تجربه تلخ شکست قبلیشان دیگر از اتخاذ آن استراتژی غلط پرهیز خواهند کرد، خوشحالی ام مضاعف شد وقتی که سه دوست بسیار نزدیکم از معاونان وزارت خارجه شدند. من هیچوقت در هیأت حاکمه وزارت خارجه به این تعداد دوست همپیاله نداشتم، برای همین خیلی زود احساس کردم بالاخره دوره آن رؤیای «کلید نرم» و تقدیرش تمام شده و روز آن فرارسیده که یک کلید محکم و قرص پیدا کنم و بتوانم بعد از سالها، در یک اتاق در وزارت خارجه را باز کنم. با یکی از دوستان باب گفتوگو برای اینکه در کدام سفارتخانه بیشتر میتوانم مفید باشم را آغاز کردم، با همه وجودم خوشحال بودم زیرا فکر میکردم که درست قبل از بازنشستگیام بالاخره بعد از ۲۴ سال به یک مأموریت میروم. پس از بازگشت از مسکو
(دوره رفع تشنج با شوروی و رد و بدل شدن پیام بین امام (ره) و گورباچف که از موفقترین مأموریتهای سفارت بوده است)، بهرغم وجود امکان رفتن به مأموریتهای گوناگون، به دلیل عدم علاقه به زندگی در خارج از کشور بیشتر علاقه داشتم در داخل وزارتخانه کار کنم و به بهانههای مختلف از رفتن به مأموریتها طفره میرفتم. یکی از ثمرات کارم در داخل، راهاندازی و ایجاد و سازماندهی بخش سخنگویی وزارت خارجه بود و برای اولین بار به کادرسازی برای سخنگویی وزارت خارجه در آن دوره اهتمام ورزیدم و سرکار خانم افخم سخنگوی محترم فعلی وزارت خارجه یکی از نتایج آن دوره است. از آرزوهای بنده این بود که روزی یک خانم سخنگوی وزارت خارجه شود و این را از امام(ره) الهام گرفته بودم که در هیأت اعزامیشان به مسکو یک خانم قرار داده بودند.
مذاکرات اخیر در ژنو خیلی زود آغاز شد، آقای رئیسجمهور قول داده بودند صدروزه یک گزارش پیشرفت بدهند لذا مذاکرات سریع پیشرفت کرد، در آستانه ۱۳ آبان که روز مرگ بر آمریکاست جوی سنگین علیه مذاکرات در کشور به پا شد و پلاکاردها در شهر نصب شد، گویی باید بین شعار مرگ بر آمریکا یا مذاکره با آمریکا یکی انتخاب شود. بنده خواستم به سهم خودم به وزارت خارجه و تیم مذاکرهکننده کمک کنم و دو سخنرانی در دو دانشگاه در تبریز انجام دادم تحت این عنوان که «مرگ بر آمریکا یا مذاکره با آمریکا؟» در این سخنرانی تصریح کردم مذاکره لازم است و ضرورتی هم ندارد که فعلا بهخاطر مذاکره از شعار مرگ بر آمریکا دست برداریم و در این زمینه به تجربه حذف شعار مرگ بر شوروی اشاره کردم که حتی موقعی که در مسکو در سطح سران ۲ کشور در حال مذاکره بودیم در ایران شعار مرگ بر شوروی سر داده میشد اما بعد از امضای موافقتنامه حسنهمجواری و قراردادهای گوناگون سیاسی، نظامی، اقتصادی، صنعتی و پس از بازگشت هیأت از مسکو و گزارش پیشرفت روابط به مردم و برقراری حسنهمجواری عملا شعار مرگ بر شوروی در کشور حذف شد. البته دوستان برگزارکننده این سخنرانیها، چون دیدند بنده از مذاکره حمایت کردهام، این سخنرانیها را منتشر نکردند و فقط بعضی از دانشجویان در وبلاگشان آن را منعکس کردند.
دو روز قبل از پایان مذاکرات در ژنو ناخودآگاه نگران شدم و با خودم گفتم نکند دوباره دوستان اشتباهات گذشته را مرتکب شوند اما یادم آمد که مسؤولان تیم مذاکرهکننده قبل از رفتن به ژنو تصریح کردهاند که دیگر اشتباه ده سال پیش را مرتکب نخواهند شد و دیگر یک توافق بیانتها نخواهند کرد و اینبار یک توافق بهصورت یک پکیج و مجموعه بسته که ابتدا و انتهای کار دقیقا معلوم و مشخص باشد را صورت خواهند داد. در ده سال پیش براساس استراتژی اعتمادسازی هدف نهایی توافق را برقراری «اعتماد» قرار داده بودند و این کلمه «اعتماد» چون کلی و انتزاعی و چندپهلو و قابل دبه کردن است و میتوانست با بهانهجویی تا صد سال اعتماد آنها حاصل نشود، به همین دلیل هم مذاکرات در ده سال پیش شکست خورد. اما من در عین حال آرام نگرفتم و دو روز قبل از پایان مذاکرات متنی را نوشتم و در رسانهها منتشر کردم با عنوان «هشدار به تیم مذاکرهکننده» و در آن تأکید کردم که تیم مذاکرهکننده مراقب بهکار بردن فریبکارانه کلمات کلی و انتزاعی و چندپهلو از طرف حریف در متن موافقتنامه باشد و از آن پرهیز کند و تصریح کردم که نباید از یک لانه دوبار گزیده شویم. شب آخر مذاکرات تا صبح بیدار بودم و نتایج مذاکرات را لحظه به لحظه پی گیری میکردم تا اینکه اوائل صبح سوم آذر ماه امضای موافقتنامه اعلام شد و من با خوشحالی فراوان خانوادهام را بیدار کردم و خبر توافق را به آنها دادم. برای من که ۱۲ سال درگیر این موضوع بودم و میدانستم که چقدر کشور در این مدت دچار مشکل شده، خیلی مهم بود که این مناقشه پایان یابد. روز بعد، پس از انتشار متن موافقتنامه با علاقه و دقت آن را مطالعه کردم، چند بار آن را خواندم، آنچه را که میدیدم باور نمیکردم، نگرانی و غم تمام وجودم را فراگرفت، شاید من متخصصترین فرد در این زمینه در کشور باشم چون سالهاست درگیر تخصصی و حرفهای این مسأله هستم. آنچه میدیدم را نمیتوانستم نادیده بگیرم و با دیدن هر کلمه فورا برنامهای را که حریف با قرار دادن آن کلمه طراحی کرده، متوجه میشدم، این بار آن کلمات کلی و چندپهلو و بیانتها نه یک بار بلکه چندین بار در آن بهکار رفته بود. دوباره مثل ۱۰ سال پیش همه کارهای اصلی که ما باید انجام میدادیم واضح و صریح و روشن برای کوتاهمدت لیست شده بود اما تمام کارهای اصلی که آنها باید انجام میدادند را با حرفهایگری و قرار دادن کلمات کلی و چندپهلو به درازمدت و ابهام و بیانتها و نامعلوم موکول کرده بودند.
شدیدا نگران شدم اما درنگ نکردم و سریعا نقاط ضعف و خلل و فرجی که در موافقتنامه بود را یادداشت کردم و بهصورت نامه برای آقای رئیسجمهور درآوردم بعد آن را با اضافه کردن مطالبی بهصورت سرگشاده تنظیم کردم تا درگیر و دار بروکراسی نماند و هر چه زودتر مورد توجه قرار گیرد. بعدها با مواضعی که آمریکاییها اتخاذ کردند معلوم شد همه نکاتی که من در آن نامه تأکید کرده بودم، دقیق و صحیح و درست بوده است.
وقتی خواستم این نامه را منتشر کنم، همه دوستان، آشنایان، همکاران و بستگان و خانوادهام مانع شدند، آنها تصریح کردند درحالی که در کشور فضای جشن وجود دارد، این کاری نامأنوس و مطرود خواهد شد، خانوادهام یاد آور شد که با انتشار این نامه، برای همیشه همه شانسها را از دست داده و همه پلهای پشت سرم را خراب خواهم کرد، البته این نظر آنها درست بود و انتشار این نامه امیدی که برای «سفت شدن کلید» پدید آمده بود را پایان میداد و نشان میداد هنوز دوره تعبیر آن رؤیا پایان نیافته و حتی کلید بیشتر از گذشته «نرم» میشد. اما برای بنده وقتی منافع ملی مطرح است اصلا منافع شخصی را نمیبینم، بالاخره قرار شد در این باره حَکَم بین بنده و بقیه قرآن باشد و از قرآن طلب خیر کنیم و بر آن اساس اقدام کنم، این آیه آمد:«واجعل لی لسان صدقٍ فی الاخرین» یعنی «خدایا مرا گفتاری عطا فرما که همیشه به صداقت شناخته شوم.» این آیه را در ابتدای نامه سرگشادهام قرار دادم و دوباره بعد از ۱۲ سال قصد قربت کردم…
* دیپلمات باسابقه وزارت خارجه
فدایییی دارییییی!
فدایییی دارییییی!
احداث سونا در ساختمان ریاستجمهوری
http://www.598.ir/fa/news/214743/احداث-سونا-در-ساختمان-ریاستجمهوری
آخه وقتی خزانه خالی است و هر روز دارید منت می کشید تا مردم از یارنه انصراف دهند احداث سونا و استخر چه ضرورتی دارد؟
ملت چگونه به شما اعتماد کنند و از دریافت یارانه انصراف دهند؟
ادای احترام می کنم از صمیم قلبم به بیست فروردین، به شهدای هسته ای و حسین قدیانی عزیز.
بیستم فروردین، نمونه بهارى ۹ دى است.
واى… که چقدر ۹ دى و شعارهاى زیبایش را دوست دارم!
درود به غیرتت… ایشالا همنشین آوینی شهید باشی…
خدا به درجات شهید خلیلی اضافه کنه.
باعث شرم ساری هست در خیابون های مملکتمون زن ها و دخترهایی رو می بینیم که تو محله شانزه لیزه پاریس هم دیده نمیشن.
ما هم می بینیم و بی تفاوت رد می شیم!
اون وقت یکی هم مثل این جوون با غیرت از ناموس ملت دفاع می کنه و شهید می شه…
ــــــــــــــــــــــــــــــ
از دوستانی که این همه انتقاد می کنن فقط یه چیزی می پرسم؟
یادتونه مشایی تو مصاحبه با روزنامه ایران گفت؛
“دوران اسلام گرایی به پایان رسیده است”؟؟
یادتون هست یا نه؟
حالا هی انتقاد کنین مردم رو تحریک کنید تا ۹۶ مشایی و داداشش!! برگردند ببینیم کی ضرر می کنه…
خصوصی
سلام و عرض ادب
سمفونی بیتدبیریها در دولت فعلی، شلختگی ۲ سال آخر دولت قبلی را اثبات نمیکند،” منظورتون انکار نمی کند نبود؟! با توجه به جملات قبلی میگم.
آقا ما محض کنجکاوی (البته ما ثبت نام می کنیما اما نوبتمون سه روز دیگه ست) با بدبختی وارد سایت رفاهی شدیم.
باور بفرمایید با دیدن ماده تبصره ها چهار ستون بدنمون ناجور لرزید و فی الفور از سایت اومدیم بیرون و در لحظه به ذهنمون رسید اینایی که ملت رو اینجور با این همه اخطار آچمز کردن ببین تو توافق نامه ی ژنو چه بلایی سر اشتون اینا آوردن! آوردن؟! نیاوردن؟!
شاید هم از اون جا درس گرفتن و اینجا پس دادن!!!
دکتر؛
ما هیچ وقت به عقب برنمی گردیم… هیچ وقت!
صبا؛
متوجه نمی شم چرا خصوصی نقد می کنید اغلب؟! جمله اصلش این بود؛ “روحانی، احمدی نژاد را ثابت نمی کند” که به خاطر جملات پس و پیشش، تند تشخیص داده شد و… شد این جمله. جمله فعلی را عشقی (!) بخوانی درست است، در غیر این صورت حق با شماست.
آقا رضای پزشک؛
شما فقط توی خیابونای شهرتون زن ها و دخترهایی رو می بینید که… اگه خوب دقت کنید مردها و پسرهایی را هم می بینید که… اگر بیشتر توجه کنید می بینید که یکی از دلایل مهم آمدن این چنینی خانم ها به خیابان طالب بودن و پسندیدن آقایان است!!!
به کجا داریم می ریم؟!!
رضا اعتدال طلب
ماشاالله چقدر درد اسلام داری…
توی سال ۸۸ کجا بودی که افساد طلبان داشتند آش رو با جاش تقدیم اسراییل می کردند؟
توی سال ۷۸ کجا بودین که افسادطلبان به خاطر توقیف روزنامه سلام کشور را به آتش می کشیدند؟
تویی که اینقدر غیرتی هستی و از شهادت شهید خلیلی ناراحت هستی، پس چرا یک بار هم به خاتمی معترض نیستی که با دختران ایتالیایی دست می داد؟
آقا سید؛
شما هم که گاهی خصوصی هاش رو بر می دارید و عمومی می کنید!! من می زنم خصوصی شما هم هر جور عشقتونه(!) عمل کنید.(شیطنت)
شاید واسه این باشه که نقد عمومی اعتماد به نفسم را می آورد پایین. اصلش موقع انتقاد از داداش حسین خجالت می کشم، نمی دونم چرا می زنم خصوصی؛ خجالتم کمتر می شه!!
عدالتخواه؛
اون وقت مادر چاوز، محرم بود به احمدی نژاد دیگه؟؟؟!!! 🙂
علی ای حال، خوب است لااقل نسبت به احساسات درست دوستان دیگرمان در وبلاگ، کمی با رواداری بیشتری کامنت بگذاریم. وقتی رضا اعتدال به شهید ما (و شهید خودش) احترام می گذارد، گارد اینگونه گرفتن، اخلاقی نیست. اگر به کامنت دوم صبا حق بدهم، به کامنت شما اصلا نمی دهم.
اعتدال یعنی همین، که ۴ تا به کلید می زنی، ٢ تا هم به بهار بزنی.
اصولا لعن دومی، بدون لعن اولی معنا نداره.
خدا به علی صبر بده از دست این حمقا، کمثل الحمار یحمل اسفارا
نظر بالا کاملا خصوصی بود، یادم رفت خصوصیش رو بنویسم
اسلامی ایرانی؛
اعتدال اینه که کشور رو بدی دست فتنه گران ۸۸ و مشغول مبارزه با دشمن فرضی باشی!
دست شما درد نکنه با این تکریم مشتری! قبلنا یه نقطه ای چیزی می زدی.
کامنت سنگینه، بعضیها کشش ندارن، این اول و دومش رو با اون ٢ تا خبیث
جابجا می گیرن، پس لطفا بجای لعن بذار نقد، مطلب سبک شه!
اسلامی ایرانی؛
سلام… عزاداری هات قبول، سال خوبی داشته باشی!
برای چی خصوصی بود؟ قشنگه ها!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عدالتخواه؛
نقش احمدی نژاد + نقش احمدی نژاد + نقش احمدی نژاد + تلقی های غلط از تکلیف گرایی و آرمان خواهی + سیاست نابلدی قالیباف، کشور را تحویل همان فتنه گرانی داد که البته به قول بعضی علما، هیچ خطری نداشتند و در صحنه نبودند و…!! شبی که حسن روحانی به ملت، کلید نشان داد، داداش حسین نوشت؛ http://www.ghadiany.ir/1392/19181 و متهم شد که ترسیده!!!! و…
هم نزن لطفا… دوباره مجبور می شوم چیزهایی را یادآوری کنم که اصلا میلی به تکرارشان ندارم! پس هم نزن لطفا…
احمدی نژاد هم مشکل زیاد داشت و یکی از اون ها همین علاقه بیش از حدش به چاوز بود!
برادر معتدل طلب! ضربه ای که اسلام و انقلاب از خواب نماها و
خشک مغزها و بهار خواب ها و منافقا خورده، هزار سال از یهود و نصارا نخورده.
برو دعا به جون علی کن دق نکنه، که امسال تنها امیدش به جوانان خود جوشه!
درد از این بالاتر؟؟؟
رییس جمهور می فرمایند در چهارسال گذشته ۶۰ قطعنامه تند صادر شد، کسی صدایش در نیامد و هوادارانشان هم بدون تفکر و تامل همان جملات را تکرار می کنند که در جواب باید گفت؛
اولا بین چهار سال تا هشت ماه فاصله بسیار است یعنی با این سرعت تا چهار سال دیگه فقط خدا به دادمان برسد.
ثانیا بین قطعنامه تند تااین همه توهین فاصله میان ماه من تا ماه گردون است.
ثالثا دلیل شما برای مذاکره رفع تهدید بود، نه افزایش توهین.
رابعا تهدید می شدیم چون بر حق هسته ایمان پافشاری می کردیم حالا که همه چیز را بخشیدیم این همه توهین چه توجیهی دارد؟
سلام عزیزم، هر وقت میگی قالیباف، یاد پاس گل میفتم.
قهرمانی حقش بود، تو مشتش بود! یه لحظه به کلید ساز وا داد،
طرف هم سخنران قهار، آی فیتیله پیچش کرد!
یادش بخیر قهوه میترا!!
یادش به خیر اون قهوه و موشک…
مثل خل و چل ها، همه ضربدری افتاده بودن به جون هم! معلوم نبود کی به کیه!
😐
محسن رضایی اون وسط می گفت: شماها مثلا با هم ائتلاف کردید؟!
🙂
دره توریستی!
😀
غرضی اون وسط گیر داده بود ریال از رویال میاد!
خدا رحمت کنه شهید علی خلیلی رو، یک تار موی سرش می ارزید
به کل نامزدها!
آفا رضا؛
خوشحالم که قلب پاکی داری،
دلیلش هم همینه که با سعه صدر به خواندن نقدها می پردازی و بدون توهین پاسخ می دی.
کاری که اکثر دوستان شما نمی کنند!
ولی یادت باشه اصولگراها اگر از احمدی نژاد حمایت کردند،
تا زمانی بود که او را هم خط با اصول می دیدند و به محض مشاهده انحراف بسیار تندتر از همه
نقد یا اعتراض و حتی اگر لازم شد افشاگری کردند.
پس لازم نیست هر حرفی می زنی یک گریز هم به احمدی نژاد بزنی!
چون پرونده او با وجود کارهای زیاد قابل دفاع بسته شده.
آیا اصلاح طلب ها هم همین گونه برخورد می کنند؟
یا با سیاست بازی از خوب و بد منتخبشون فقط دفاع می کنند؟
آقا سید؛
از انصاف به دور نیست که دست دادن از روی اراده با یک دختر جوان را مقایسه کنید با یک پیرزن داغدیده که غافلگیرانه بدون خواست و اراده طرف مقابل چنان حرکتی می کند؟؟
چه سر مقاله ای شده
از متن این پست هم بهتر بود خدا خیرش بده……………………
سلام
خداقوت سردار…
متن زیبای فوق در “ره به ری”: http://rahberey.com/ShowNews/13668
ای بابا جناب سید احمد شمام چه خاطراتی رو یاد اوری می کنیدها!!
مملک شده گل و بلبل، اینا مجلسم دستشون بگیرن دیگه بهشتِ بهشت میشه.
دیروز استادمون می گفتن ما مذهبی ها خیلی غیر منعطف هستیم.
راست میگن، وگرنه این نبود اوضاعمون.
ما مذهبی ها هیچ کس رو جز خودمون قبول نداریم، یک کلام هستیم. و این یه درده، باید درمان بشه.
این میشه که به قول برادر محسن مثلا با هم ائتلاف می کنیم ولی از صد تا دشمن بدتریم.
به نظر من درد ما قبل از اینکه دشمن بیرونی و این شیطان های داخلی باشه خودمونیم.
وقتی ما خودمون حرف خودمون رو نمی فهمیم و نمی تونیم با هم تعامل برقرار کنیم اوضاع میشه این…
هسته ای در هر صورت باید به جایگاه واقعیش برگرده! می خواد مغموم باشه می خواد نباشه!! متاسفانه سالها توی قضیه هسته ای دمیدیم و اون رو بیش از حد بزرگ کردیم و یه روز تقویم رو به اون روز گذاشتیم در حالی که هسته ای هم چیزی بیش از هزاران علم دیگر نیست که باید در حد و اندازه خودش به آن رسیدگی شود، نه چون آمریکا گیر داده باید به آن هزاران برابر اهمیت داده شود و علوم دیگر نادیده گرفته شود.
محمد خاتمی:
«عید یزد و… رفته بودم. وضع دولت خوب نبود، اما احمدی نژاد فضا داشت».
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوبه اگه این دولت، واقعا دوست نداره که کشور به زمان احمدی نژاد برگرده، کمی بهتر و مدبرانه تر در زمینه های مختلف کار کنه………………..
آن شب انتخابات من خودم دعا می کردم قالیباف رییس جمهور شود چون که او از سرداران جبهه و اهل خدمت بود.
من مثل جبهه پایداری نیستم که بگویم اصلح تر از جلیلی وجود ندارد و آرمان گرایی را فدای واقع گرایی کنم.
مشایی را منحرف می دانم و هزار بار هم او و قالیباف با هم در انتخابات شرکت کنند صد در صد به قالیباف رای می دهم. چرا که قالیباف را رهبرم امام خامنه ای اعتماد کرده و ریاست نیروی انتظامی و فرماندهی نیروی هوایی سپاه را به او داده و ما هزاران احمدی نژاد را فدای یک تار موی امام خامنه ای می کنیم و …
و از رضا اعتدال طلب هم به خاطر تندی کامنتم معذرت می خواهم و تذکر شما در این بابت وارد می دانم.
آقا رضا ۲؛
چرا امریکا به قول شما گیر داده؟
فکر کن!
اینو خیلی خوب اومدی:
“اما خب! خوب شد این آقایان در قامت قوه مجریه دوباره سر کار آمدند تا به شهادت توافق ژنو با دشمن و آییننامه اجرایی با دوست، معلوم شود همچین مالی هم نبودند!”
ما که از اون اول هم می دونستیم مالی نیستن، جهت اطلاع بعضی ها که سنگ اینارو به سینه می زدن!
فقط مشکل اینه بازم نمی فهمند…
عدالت خواه؛
مشایی را منحرف می دانی، قبول!
شنیدی که همین چند روز قبل در سفر راهیان نور، جناب احمدی نژاد مجددا گفت: “مشایی یعنی من، من یعنی مشایی”؟!
حسی که داری را درک می کنم.
ولی متاسفانه باید واقعیت را بپذیری!
افتضاحات دولت فعلی مهر تاییدی بر اشتباهات دولت قبلی نیست.
البته کارهای خوب و درست دولت قبلی، قطعا فراموش شدنی نیست و مردم هم فراموش نمی کنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواهر شهید؛
من حرکت خاتمی ملعون را مساوی با حرکت احمدی نژاد نمی دانم ولی خب همانطور که طرفداران احمدی نژاد ماجرای مادر چاوز را توجیه می کنند، طرفدارن خاتمی هم برای خودشان توجیهی دارند!
کامنت عدالتخواه، همان پاسخ را می طلبید.
جناب اسلامی ایرانی؛
بصیرت، بصیرت، بصیرت…
خواهر شهید:
باور کنید، به خدا من خیلی به این مسئله فکر کردم و تنها چیزی که بهش می رسم اینه که دلیل گیر دادن آمریکا اینه که رشد نکردن ایران در هسته ای به نفع آمریکاست و نه لزوما به این خاطر که رشد کردن در این زمینه به نفع ماست! حتی اگر هم آمریکا فکر کنه هزینه کردن در زمینه هسته ای به نفع ماست اشتباه می کنه! متاسفانه اینقدر قضیه ناموسی و غیرتی شده که بحث علمیش کمتر مورد استقبال واقع میشه و بحث های تند احساسی تو بورس هست! نمونه هاش مثلا آب سنگین: می دونید توی دنیا عمده نیروگاه ها آب سبکن؟ چرا چون کاراییش بالاتره و هزینش کمتر! اما هنوز بعضیا از آب سنگین استفاده می کنن چرا؟ چون زباله های اون ماده ای هست که میشه توی سلاح هسته ای از اون استفاده کرد اما من مطمئنم هدف ایران این نیست و نبوده؛ بنابراین فکر می کنم کسی که تصمیم به استفاده از آب سنگین به جای آب سبک گرفته کم اطلاع بوده. تو این شرایط من به غربی ها حق می دم که نگران باشن چرا ما به جای آب سبک رفتیم سراغ آب سنگین. می تونید سرچ کنید یا از متخصصین بپرسین اگه من اشتباه می کردم هم خوشحال می شم همین جا بنویسید.
حالا چرا به ضرر آمریکاست اگر ما رشد کنیم؟
چون با رشد ایران در زمینه هسته ای (و حتی اینکه ایران نخواد به سلاح دست پیدا کنه) کشورهای منطقه با این تفکر که ما به دنبال سلاح هستیم وارد قضیه هسته ای میشن و یک رقابت تسلیحاتی هسته ای تو منظقه راه می افته و این واسه منافع آمریکا در منطقه (رژیم اشغالگر، نفت و…) به شدت بده!
البته من به این دلیل نیست که میگم هسته ای خوب نیست، بلکه سود یا ضرر آمریکا اصولا ربطی به ما نداره و حتی در شرایطی که پای ضرر ما نباشه ضرر آمریکا برای من ارحجه. ولی دلیل اینکه هزینه کردن هسته ای رو مناسب نمی دونم، ضرری هست که چه از بابت ادامه خود هسته ای و چه از بابت فشار های جهانی متوجه کشورمون میشه.
من فقط می دونم اگه احمدی نژاد برگرده روزگار سیاهی در انتظارمونه.
راستی؛ می دونستید چند تا بیمارستان بردن شهید خلیلی رو؟
هیچ کدوم قبول نکردن گفتن اول پول!
خدا وکیلی وضع بدیه. تو بیمارستان به بیمار، به عنوان مشتری(!) نگاه می کنن.
حالا از همه بیمارستان ها شکایت کردن ولی بعید می دونم به جایی برسه!
دکتر؛
احمدی نژاد که همینطور الکی بر نمی گردد.
برگشت احمدی نژاد یعنی مردم خواستند که او برگردد.
و شما هم که حتما بیشتر از ما برای نظر مردم ارزش قائلید!!!
تنها راهی که سبب عدم بازگشت احمدی نژاد می شود، این است که روحانی درست کار کند که متاسفانه نمی کند.
در همه کارهای این دولت بی تدبیری و غرور موج می زند.
تفکر کارگزارانی کار دست این دولت می دهد.
استفاده از وزرای معلوم الحال، کار دست این دولت می دهد.
گرانی ها، کار دست این دولت می دهد.
تبختر، نگاه از بالا به ملت، عزیز بودن مرفهین و نادیده گرفتن قشر مستضعف، کار دست این دولت می دهد…
روحانی اصلا محبوب نیست.
نگاه به یک قشر خاص نکن. مردم اصلا راضی نیستند از اوضاع.
مردم سکه و دلار که نمی خورند! پس نمی توانید پز ثبات قیمت سکه و ارز را بدهید. ( به فرض ثبات!)
اقلام خوراکی، پوشاک، آب، برق، گاز، تلفن، بنزین و کلا هر چه که مردم با آن سروکار دارند، گران شده و انتظار مردم این نبود!
احمدی نژاد را که ولش کن ولی با این وضعیت، رئیس جمهور ۴ سال بعدی، به نظر من روحانی نخواهد بود!
همسنگر عزیز، که من نمی دونم در کدام سنگری؟!
بصیرت من در حد نه دی و حضور در انتخابات و مخلص سید علی، بودنه
و هر کسی که که مقابلش بایسته، از نظر من الاغی بیش نیست!
قرآن هم به قوم یهود میگه الاغ، البته هر الاغی یهودی نیست!
ولی هر کس مقابل پرچمدار انقلاب بایسته، قطعا اهل آتشه،
ولو با ریش و چفیه و عمامه.
ولی در مورد بهار و هاله و کلید و اینها، دیگه اون حد بصیر نیستم.
“رهبر انقلاب اسلامی در ابتدای سخنان خود با تبریک بیستم فروردین ماه، روز ملی فناوری هسته ای، ثبت چنین روزی در تقویم رسمی کشور را نتیجه تلاش ها و مجاهدت های نیروهای متخصص و متعهدِ فعال در صنعت هسته ای کشور دانستند و…”
انگار همچین هم این انرژی هسته ای بی اهمیت نیستا! شاید بعضیا نفهمیدن!!!
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار مدیران و متخصصان سازمان انرژی اتمی تأکید کردند:
“هیچ یک از دستاوردهای هستهای کشور قابل تعطیلشدن نیست و کسی هم حق معامله برروی آنها را ندارد و کسی هم این کار را انجام نخواهد داد.”
یک کلام… ختم کلام…
اسلامى ایرانى؛
سطح برخورد و ادبیات شما از عدم پختگى شماست و حرجى نیست..
این ادبیات به واقع بدترین نوع دفاع تلقى میشه، طنازى در بى ادبى نیست.
ادب آداب دارد…
مغموم نباش هسته ای! ما تا آخر ایستاده ایم…
عجب متنی بود.
امسال هم توفیق شد سال نو به پابوسی آقا بروم.
روز اول فقط به نیابت برادرم شهیدم، علی خلیلی، زیارت کردم امام مهربانی ها را. خدا رو شاهد می گیرم که عجیب زیارت با برکتی شد زیارت آن روز.
«این بچه اصلا شهید جبهه است!»
قربون آقا برم، با این اصطلاحات ناب و قشنگشون… قلدر محله!!!
درود بر حاتمی کیا، درود… شبکه ی چهار کولاک می کنه…
سر مقاله وطن امروز خیلی جالب بود.
خوشا به سعادتت شهید خلیلی… خوشا به سعادتت…
http://www.jahannews.com/vdcfxjdmtw6dtya.igiw.html
داداش دیدی ابراهیم چی گفت؟
گفت یه بچه مسلمون نیست یه نقد مثبت از ما بنویسه.
خوب برادر من، شما که هم اهل قلمی، هم بچه شهیدی،
هم خوب نقد می نویسی، هم فیلم شناسیت خوبه
تمام هم و غمت شده کلید ساز!
بابا یه خورده بحث رو عوض کن، ما هم یه تنوعی تجربه کنیم.
اسلامی ایرانی؛
داداش حسین برای “چ” یک متن مجزا نوشت و در خلال یک متن هم چند جمله ای حاشیه رفت. حالا اینکه داداش حسین از نظر آقای حاتمی کیا، “بچه مسلمون” حساب می شود یا نه، آن دیگر بحث مجزایی است! عجیب است که ابراهیم حاتمی کیا وقت مصاحبه را به محمد قوچانی می دهد، اما تعریف از فیلمش را از “بچه مسلمون” ها متوقع است! به هر حال فکر می کنم بیش از این لزومی ندارد حسین قدیانی درباره “چ” بنویسد. بدهکاره مگه؟! یه مقدار هم آقای حاتمی کیای عزیز، وقتی داداش حسین و دیگر بچه مسلمون ها، احضار به دادسرا می شوند، خودش را خرج کند! گفت: “چه خوش بی مهربونی هر دو سر بی…”. آقای حاتمی کیا، مظلوم نمایی نکنند بهتر است. الان کل در و دیوار شهر شده تبلیغ “چ”. از در و دیوار رسانه ملی هم دارد “چ” می بارد. از این فیلم جالب است که هم اغلب اصولگرایان، هم اغلب اصلاح طلبان تعریف کرده، هر یک از زاویه خود، نکات مثبت “چ” را نوشته اند. یعنی دیگه چه اتفاقی باید بیفته؟؟!! الکی می گن که جو علیه “چ” سنگینه!! کدوم جو؟؟!! همه که دارن فیلم شما رو به به چه چه می کنن!! جو اگر هم سنگین باشه، علیه اون بچه مسلمون هایی است که به خاطر ۴ تا نقد، احضار می شوند دادگاه (توسط همون رئیس جمهوری که آقای حاتمی کیا بهش رای داده!) تا بلکه با قرار، آزاد باشند! دیگه خواهشا………………………. آره!
شما از کجا وطن رو خوندی؟ هنوز که رو سایت قرار نگرفته!
آها فهمیدم! منظورت چهارشنبه بود.
حسین آقا؛
چطوره هر روزی که شما در وطن مقاله داری سریع شماره جدید رو سایت قرار می گیره؟
فکر کنم شما مثل بچه های منظم مقاله ات رو سریعتر از بقیه افراد برای سردبیر می فرستی!
دوستان محترم؛
سلام. ان شاء الله در این سال فاطمی، خیر و خوشی و سعادت، نصیب همه ما شود. و اما، قابل توجه اونایی که فکر می کنن به خاطر هسته ای است که امریکا داره به ما فشار میاره؛ ما در توافق ژنو بخش مهمی از هسته ای را دادیم، اما فشار امریکا به جای کم شدن، لحن تهدید و تمسخر و… هم به خود گرفت! حالا حتی اتحادیه اروپا، انتخاب آقای روحانی را غیر دموکراتیک می داند! اتفاقا آنچه دشمن را وادار به عقب نشینی و کم کردن فشارهایش می کند، ایستادگی ما اما ایستادگی هوشیارانه، عاقلانه و منطقی ما، روی پیشرفت های مهم علمی من جمله بحث هسته ای است. هسته ای به دلیل ویژگی های ممتاز و متمایز، جمیع بسیاری از علوم از قبیل شیمی و فیزیک و… است که از پزشکی گرفته تا صنعت و چه و چه کاربرد دارد. اتفاقا به خاطر همین اهمیت هسته ای است که دشمن روی آن حساس شده. فلذا به جای مرگ بر هسته ای، باید همان مرگ بر امریکای خودمان را بگوییم. الحمدلله امروز وزیر امور خارجه هم گفت که به تاسی از امر رهبر، تسلیم حرف زور نمی شویم. و خوشا که در مقام عمل هم شاهد تحقق این جمله از سوی دوستان دیپلمات باشیم، ان شاء الله. با این همه، اگر بنا به جدل باشد، من از بعضی دوستان که می گویند؛ “هزینه هسته ای بیش از فایده آن است” سئوال می کنم؛ «آیا هزینه همین شیخ حسن آقای کلیدساز انصافا خیلی بیشتر از فایده او نیست؟!» (شما را ارجاع می دهم به انتقادات علی مطهری -نه نوشته های خودم!- از عدم تحمل منتقد از سوی دولت اعتدال، و انتقادات سعید لیلاز -نه نوشته های خودم!- از آئین نامه اجرایی فاز دوم/ شما را ارجاع می دهم به توافق ژنو با دشمن اما فروبردن کلید در حساب دوست) خب حالا رئیس قوه مجریه را چون هزینه ای بیش از فایده دارد، باید بیندازیم سطل آشغال؟؟!! در غلبه فایده هسته ای بر هزینه هسته ای همین بس که ما این علم مهم، بسیار مهم و استراتژیک را علی رغم میل دشمن، بومی کردیم و سبب اعتلای مضاعف غرور و عزت ملی شدیم. این همه قشرق آمریکا به آن خاطر است که در هسته ای، ملت ایران، پوزه شیطان را به خاک مالید. حال باید مرگ هسته ای را خواست یا مرگ شیطان بزرگ را؟؟!! آیا وقتی همین دشمنان ما ادعا می کنند؛ “روحانی در یک انتخابات غیر دموکراتیک، رئیس جمهور شده”، باید من باب کم شدن فشار دشمن و درک اوضاع جهانی، گوش این رئیس جمهور به قول دشمن غیر منتخب را بگیریم و بیندازیم سطل آشغال؟؟!! (دقت شود که من اینها را در مقام جدل گفتم) خلاصه، این است رویه بی ادبانه دشمن ما. آن همه آقایان روحانی و ظریف به ایشان خندیدند، آخرش هم آمریکا که چه عرض کنم؛ اتحادیه اروپای داغان، به روحانی می گوید غیر دموکراتیک!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوستان عزیز؛
«قطعه ۲۶» اگر چه به نظرات شما احترام می گذارد، اما علاقه ای به کش دادن بیش از اندازه مباحث، آنهم در این فضای مجازی/ کامنتی ندارد. نه تعصب روی احمدی نژاد داشته باشید، نه تعصب روی روحانی. تعصب روی حقیقت داشته باشید. تعصب روی آن در گرانقدری داشته باشید که برایش خون ریخته شده، عرق ریخته شده، اما دشمن می خواهد آنرا با زور از چنگ ما درآورد و هیچ چیز دندانگیری هم به ازایش ندهد، الا آنکه انتخاب آقای روحانی -و نه احمدی نژاد را!- غیر دموکراتیک بخواند. علی ای حال، اگر باز هم دوستی معتقد است که «احمدی نژاد، گل سرسبد هستی و هسته ای است» یا اگر باز هم دوستی معتقد است که «هسته ای مفت نمی ارزد، اما آقای روحانی سرشار از فایده، بلکه معجزه همه هزاره هاست» لطف کند و ارادت خود را بدان عزیزان، در سایت های خودشان ابراز کند که اینجا «قطعه ۲۶» است. ما یه متن می گذاریم، به تعداد کلمات متن، بلکه بیشتر، و از زاویه های مختلف و بعضا متضاد نقد می شود. باید هم بشود اما حد و مرز این نقدها، این است که دیگر به قول معروف، شورش درنیاید که اینجا «قطعه ۲۶» است. ممنون از حوصله ای که به خرج دادید.
ممنون حسین جان؛
در این دنیا غیر از احمدی روشن و شهدای هسته ای و دفاع مقدس و امام خامنه ای و امام خمینی، اغلب الباقی ارزش دفاع کردن ندارند و ممنون از کامنتت.
سال نو شما هم مبارک. ان شاء الله که سال خوبی داشته باشید و با نوشته هایتان دل رهبری را شاد کنید…
قابلی نداشت!
ضمن احترام به کامنت جناب قدیانی!!
دکتر الهام: اگر احمدی نژاد دارای روحیه بزرگ، باور توانمندی ملت ایران، اعتقاد اسلامی، مسلمان متوکل به خداوند و مسئول اجرایی کردن مطالبات مقام معظم رهبری ((قطعه ۲۶/ به خصوص در مقطع خانه نشینی ۱۱ روزه!!!!)) نبود هیچگاه به چنین موفقیت هایی دست پیدا نمی کردیم.
منظور موفقیت های هسته ای هست!!
((قطعه ۲۶/ رهبر انقلاب: چه در این دولت، چه در دولت قبل، عده ای خواهان حل پرونده هسته ای از راه مذاکره با آمریکا بودند که……………..))
و بنده از این لحاظ از دکتر ممنونم!
مگر حسین قدیانی نگفت این بحث های مسخره را جمع کنید؟؟ حالا هی کشش بدین!!
🙂
سلام
…………………
امیرالمومنین علیه السلام می فرماید؛ «حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت». انسان نباید تعصب بی جا داشته باشد. آدمها نقاط مثبت و منفی دارند. هرچه قدر قویتر و مثبت تر، احترام بیشتر. برخی انسانها به قواره عمار می رسند که خودشان می توانند راهنمای حق باشند. این همان فرمایش حضرت آقا است که ظهور و حضور عمارها را طلب می کنند اما باید دانست عمار شدن به این سادگی نیست که من و تو افرادی را عمار بنامیم. این لقب باید از طرف خود ولی به افراد داده شود چرا که پیامبر بود که فرمود عمار همواره با حق است اما چرا عمار همواره با حق بود، چون با امام زمان خود همراه بود و در خیمه ولایت قرار داشت………..
همشهری باکری؛
انصافا بیشتر به این می ماند که همشهری همان شهر مشترک روحانی و احمدی نژاد یعنی سمنان باشی، تا همشهری باکری! و اما، من تا به حال جمله معایب این دولت را گفتم، لیکن بگذار بینی و بین الله -به این بینی و بین الله تاکید دارم- بگویم که مشخصا در بحث مقاومت سوریه، این دولت بیشتر با سپاه و سپاه قدس و سردار سلیمانی، همراهی نشان داده تا دولت قبل. بیشتر همراهی نشان داده، به این معنی که لااقل کمتر از دولت قبل اذیت کرده. این یک، دوم: خداوکیلی الان همین که شاهد دعوای سران قوا نیستیم، خودش نعمتی است. شگفتا! هم مورد اول و هم این مورد، از آنجا در ردیف محسنات دولت اعتدال قرار می گیرد که دولت قبل، بعضا بدیهی ترین امور را رعایت نمی کرد، و الا مگر اساسا دولت باید در کار سپاه قدس دخالت کند؟؟!! و مگر باید سران قوا با هم دعوا کنند؟؟!! عزیز من! من که منکر نقش دولت احمدی نژاد و شخص او در اعتلای صنعت هسته ای نیستم، اما بینی و بین الله، آن اواخر، احمدی نژاد هم بدش نمی آمد که به جای نرد عشق باختن با نماد غرور ملی یعنی هسته ای، کم و بیش همین راه کنونی دولت اعتدال را برود. اون جمله حضرت آقا را که چپاندم در کامنتت و حق هم داشتم، ناراحت نشو، چرا که جمله آقاست و شما هم «همشهری باکری»، شهید راه ولی فقیه هستی، نه شهید راه روسای جمهور! این یکی رو دیگه یواشکی می نویسم اما باز هم بینی و بین الله! بزرگان، هر طور بود و هر جور بود، و با هر تحلیلی، به دولت قبلی، مجوز مذاکره با امریکا ندادند، اما به این دولت دادند. این رو یادت نره، ما ضربه بسیار بدی از احمدی نژاد خوردیم، خیلی بد! خدماتش محفوظ، اما ضربه بدی زد… حتی به اون خدماتش هم ضربه زد! احمدی نژاد به ما ضربه ای زد که الان عدم دعوای میان سران قوا، شده محسنات کارنامه دولت اعتدال!! احمدی نژاد ضربه ای زد که عالیجناب به بزرگان «دیدید گفتیم!» بگوید. می فهمی که چه دارم می گویم؟! و البته عالیجناب باید بداند که آنچه ثابت شد، بی صفتی احمدی نژاد بود، نه بی بصیرتی بزرگان. دکتر الهام سهمش را گرفته که دارد درباره احمدی نژاد سخن به غلو می راند، شما لااقل بی جیره و مواجب، مجیز کسی را نگو. آنچه باید ممنون احمدی نژاد باشی، وضعیت امروز است!! به خدا، هیچ وقت روحانی در این کشور رئیس جمهور نمی شد، الا آنکه رئیس جمهور قبل از او، احمدی نژاد باشد و همان کارهای ۲ سال آخر او را انجام دهد!! احمدی نژاد اگر مثل آدم کار می کرد، اینطور نمی شد که نظام، نامزد مورد نظرش را رد صلاحیت کند، بلکه اساسا الان باید به «علی بولدوزر» وزیر راهش می گفتیم رئیس جمهور، یا به سایر وزرای خوبی که داشت، یا حتی به شهردار تهران، یا اصلا حتی ادوار بعد به دکتر لنکرانی… (که این آخری، با آن همه نخبگی و توانایی، قربانی سیاست نفهمی و رویه عجولانه و تند گروه پایداری شد) خلاصه به هر که غیر از روحانی. اینجاست که باید ممنون باشی از احمدی نژاد، اینجاست. من گاهی مخم سوت می کشد که چرا بچه حزب اللهی ما از فهم بدیهیات عاجز است؟! به هر حال وقتی عالم ما معتقد است که «اصلاح طلبان در صحنه نیستند و خطری ندارند» خیلی هم ظاهرا نباید انتظار از همشهری باکری داشت!! اصلاح طلبان در صحنه نیستند؟؟؟!!! دست در دست ۲ سال آخر احمدی نژاد، دست در دست تکلیف گرایی غلط و آرمان خواهی نادرست، دست در دست تفرق اصولگرایان، دست در دست پایی که جا ماند، اما بی خود ورود در انتخابات کرد، دست در دست ۲ قطبی کردن فضای انتخابات به دوگانه مقاومت و سازش، دست در دست «از ترس رئیس جمهور نشدن جلیلی، بی خیال قالیباف، رای می دهیم به روحانی»، و صدالبته دست در دست یول براگنر سیاست ایران یعنی جناب شهردار تهران که روحانی با پیکان قراضه و فقط با یک کلید و ۲ جمله، از بنز او سبقت گرفت، رئیس جمهور برایت معرفی می کنند عین چی!!!! اصلاح طلبان در صحنه نیستند؟؟!! اووووووف… دوستان محترم! به خصوص اونهایی که اهل بحث هستند ماشاء الله! حداقل کامنت تان را بی نیاز به اصلاح ویرایشی مبصر قطعه مرقوم دارید. این رو که دیگه می تونید؟؟!! این رو هم نگم نمی شه. توی این وبلاگ، هم کسانی که به احمدی نژاد تعصب دارن، اغلب غلط غلوط کامنت می گذارن، هم کسایی که به روحانی. هم به حیث فرم، هم به لحاظ محتوی، سالم و سلامت ترین کامنت ها که اصولا نخوانده تایید می شوند، اغلب مال دوستانی است که فهم سیاسی خود را از ولی فقیه می گیرند، بینی و بین الله. آقای رضا ۲! که کامنت تشکر می گذاری بابت اصلاح غلط غلوط های ویرایشی کامنتت، خب خودت درست کامنت بگذار. لااقل برای ظاهر نظرتون احترام قائل بشین… این رو که می تونین؟!
داداش حسین رو دوست دارم، خیلی زیاد……………………….
اسلامی ایرانی! در ادامه کامنت سیداحمد خطاب به شما؛ مگه داداش حسین به حاتمی کیا بدهکاره؟؟
یه خانوم بسیار کم بینایی رو آورده بودند تلوزیون، می گفت؛
اونجایی که نمی تونی؛ همون موقعی ست که نمی خواهی!
اوووووووف. امشب چقدر فونت درشت دیدیم!
آقا این دوستان رو به امان خدا رها کنی، مجلس رو هم دودستی تقدیم “دیدید دید! گفتم” می کنن.
اون وقت دو فوریتی پشت دو فوریتی، برای مذاکره صادر می شه.
بعد جام و شوکران و ای بابا تاریخ افتاده رو دور تند! هی تکرار می شه!
بعد من میام همینجا می گم: دیدید گفتم؟
بیست ششی؛
دقت کن!! “سید احمد” خودشون گفته بودند این قضیه بدهکاری رو! دوست داشتید تکرار کنید باید می گفتید: به قول سید احمد، نه در ادامه کامنت…
خصوصی
ایشش چقدرم بعضیا خودشون رو شیرین می کنند.
اولا که اون کامنت رو خود صاحب اینجا نوشته.
دوما من از حاتمی کیا خوشم میاد، در حال حاضر تنها فیلمساز جنگ ایرانه. می خوای این یکی رو هم منهدم کنیم، منتظر اخراجیهای ۲۸ باشیم!
البته من ده نمکی رو هم دوست دارم که توی این سینمای فاسد، یه بچه بسیجی فیلمهاش میلیاردی می فروشه.
ولی خدائیش، سطح فیلمسازیش ۱۰۰ سال از حاتمی کیا عقب تره. حالا چون ابراهیم به یکی دیگه رای داده، یعنی منحرف بی بصیرت بدبخت؟؟
حسین قدیانی که بچه شهیده از سینمای جنگ تعریف نکنه، می خوای منتقدهای اهل بساط!! تعریف کنن؟؟
بعد این بشر اینقدر استعداد توی نقد فیلم، تحلیل فودبال! داستان نویسی، متون مذهبی و عاطفی داره، اصلا نمی فهمم، چرا رفته تو فاز قفل و کلید، اصلا بیرون نمیاد که نمیاد.
دوستمه، خوب نمی نویسه اما موضوعات جالبی را انتخاب می کنه!
http://mohajeromid.blogfa.com/post/103
سلام علیکم؛
اول اینکه با کامنت ها و کلا شخصیت اسلامی ایرانی خیلی حال می کنم.
دوم جواب سید احمد به اسلامی ایرانی باحال بود، ممنون.
سوم داداش حسین درست میگه؛ خداییش تعصب بی جا نداشته باشید. تعصب فقط مخصوص ولی فقیه رهبر عزیزمون هست.
جناب قدیانى؛
متعجم از کامنتتون به همشهرى باکرى!
بنده اطلاعى از منبع اطلاعاتتون ندارم اما به نظر می رسه کمى تدقیق کنید و بعد نظر بدید..
شما که استاد فن هستید از شما توقع بیشترى می ره.
در هر حال دعا بفرمایید.
به روزم…
سلام…
آقا! چرا بعضی وقتا نظر که می گذاریم، بعدش نصفش نیست؟
قربون کلام امام خامنه ای برم که خوب به موقع می زنن تو هدف… صحبت های دیروزشون با اهل هسته ای، مرحمی بود روی غصه ها و خون دلهامون…
بچه ها بجنبیم واسه فرهنگ. به خصوص دانشجوها… تو پرانتز میگم یه جمله از شهید بهشی رو: (دانشجو موذن جامعه است، اگر خواب بماند نماز مردم قضا می شود.)
آقا چقدر قشنگ گفتن که حتی خود اقتصاد مقاومتی هم با فرهنگ هست که تحقق پذیره… یادمون نره “عزم ملی و مدیریت جهادی” رو…
سید احمد؛
من هم بیشتر برنامه راز دیشب رو دیدم، اما به نظرم نیومد که حاتمی کیا گفته باشه چرا کسی پشت فیلمم نیست، برداشت من این بود که دو نکته دغدغهاش بود، یکی در جواب سوال طالب زاده که جای خالی آوینی رو کجا بیشتر حس کردی، اشاره به جای خالی قلم قوی و نافذ و نگاه درست ایشون به فیلم کرد. گمانم گفت دلش به پشتیبانی و قوت قلب او گرم میشد و از زاویه نگاهش مسیر درست رو می فهمید و کسی که همچین تکیه ای بهش داشته باشه الان براش نیست. یکی هم نگاه فرهگی دولت و به طور خاص جشنواره فجر به موضوع فیلم ها براش مسئله بود، همون جهت منافع ملی که در همه جشنواره های دنیا خط اصلی حمایتی است.
-یک فیلم در باره شهید چمران و به کارگردانی حاتمی کیا روی پرده است، حالا اگر یک صاحب قلمی مثل آقای قدیانی به همین مناسبت یه مطلب بنویسند این که دیگه اسمش خرج کردن نیست. حرفم این نیست که ایشون باید بنویسند یا بدهکارند، اصلا چرا یا باید بدهکار بود یا طلبکار؟ به نظر من نیومد حاتمی کیا هم به اون معنا طلبکار باشه، به یک چیزهایی معترضه و نسبت به اونها هشدار میده، ملاک های خودش رو هم داره. حاتمی کیا حاتمی کیاست، نه وحید جلیلیه و نه می تونه باشه، نه اصغر فرهادیه و نه می تونه باشه! مدیریت فرهنگی الان کشور و جریان روشنفکی سینما هم معلومه با “چ” و نگاه اون هم جهت نیست، روی سخن او بیشتر اونها هستند. خوب بهشون رای داده و ازشون توقع داره و خودش رو محق و موظف به انتقاد می دونه. ما چرا خودمون رو بگذاریم جای مخاطبش که نیستیم؟ با احترام.
-دوستان! سعید مستغاثی هم یک مطلب درباره “چ” نوشته که خوندنش خالی از لطف نیست.
سلام؛
خیلی دوست دارم یه متن با عنوان مقاومت اقتصادی یا ریاضت اقتصادی، از شما بخونم.
یاعلی!!
ما به این بحث ها احتیاج داریم!
ممنون حسین قدیانی عزیز!
یک منبع معرفی کنین برای یادگیری قواعد ویرایشی!
سلام بر شهیدان
سلام بر شهید اخیر
و سلام بر قدیانی
کتاب نه ده را خوندم… عالی بود.
آوینی، احمدی روشن، خلیلی، چقدر شبیه هم؛ همگی غیرتمند! باور کنید آنچه کم است غیرت است! غیرت در کار و در دین با هم که جمع شود مدینه ی فاضله ای خواهیم داشت.
دوستان گرامی:
مدت مدیدی است که با شما همراه بوده ام. از قلم و مهمتر، از بصیرت و بینش داداش ارجمند حسین قدیانی فیض برده ام. هم چنین از نظرات اغلب شما عزیزان. من توان و سواد و قلم درستی برای ارائه مطلب ندارم. زخم خورده دوم خرداد هستم. دوم خردادی که ریشه در زمانی دارد که متاسفانه هاشمی رفسنجانی به دلیل عدم شناخت اقتصاد اسلامی و شاید به دلیل دیگر مروج سرمایه داری غرب شد. فراموش نمی کنم که در نماز جمعه تهران از بچه حزب اللهیها خواست به سرمایه دار شدن رو بیاورند و با این دعوت گروهی از بچههای سالم را به انحراف کشاند. آری عزیزان من؛ تمام داستان از آن روزها شروع شد. البته تفکّر تعامل با غرب و پیروی از غرب در تعداد کمی از افراد جامعه وجود داشت اما رسمیت نداشت. عدّه ای که به علّت عدم برداشت صحیح از اقتصاد اسلامی راه غرب را پیش گرفتند. بدون توجه به تضاد تفکرات غربی با اسلام و بدتر بدون توجه به در سرازیری بودن انهدام این سیستم. در دوره خاتمی این حرکت به اوج خود رسید. و در اواخر دوره احمدی نژاد با نفوذ گروهک انحرافی و وادادگی او تداوم یافت. اکنون نیز همان تفکّر حکومت را قبضه کرده. تفکری که تنها راه حل را سرمایه داری غربی، فرهنگ غربی، رفاه غربی و در نتیجه تنها با تعامل با غرب میبیند. اگر به فرمایشات حضرت آقا در چندین سال اخیر دقت کنیم می بینیم که عمده هشدارها یا مساله فرهنگ است و یا اقتصاد. و آن به دلیل هدایت بازگشت به راه اصلی. می بینید که نهایتاً شخصا عهده دار ارائه و مدیریت اقتصاد مقاومتی شدند. و سر لوحه امسال را به هر دو اختصاص دادند. اما همانطور که خیلی از شما نیز اشاره کردید فقط علی است و یارانش که شما جوانان بصیر هستید. و راه حل هم فقط به دست شما ست. چه در رابطه با فرهنگ، و چه در رابطه با اقتصاد. من اعتقاد قلبی دارم که این انقلاب به دست صاحب اصلیش خواهد رسید و ایمان دارم شما از عهده این کار بر خواهید آمد. آیا بهتر نیست بجای اعلام نظرات بی ارتباط و غیر مفید، بیشتر در ارتباط ارائه راه حل هایی در این دو مقوله نظر بدهید تا فضای بحث ایجاد شود. به هر حال عمده متن این قطعه بهشتی ریشه در این دو مقوله دارد. با پوزش
سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات جناب ام البنین، بر همه ی عزیزان تسلیت باد…
http://www.askdin.com/gallery/images/378/1_2402_548.jpg
اگه نگی کفر می گم، اگه نگی شطحیات میگم، امروز کشف کردم نوشتار شما مثل……..!
در کتاب “نه ده” اون نوشته هات که ترجمه قرآن را هم آوردی، این کشف را نشانم داد!
……………………………
چطوری یک تنه اون روز که همه ساکت بودند تونستید اینقدر دفاع جانانه بکنید؟
خیلی هواخواهتم ان شاالله باشی و بنویسی و با شهادت بروی!
همشهری باکری؛
بهترین منبع، مطالب و بعضی کامنت های قطعه ۲۶ است.
صبر؛
کامنتتان مورد دار بودها!
عواقبش به پای خودِ شما.
اما این را خوب گفتید:
“چطوری یک تنه اون روز که همه ساکت بودند تونستید اینقدر دفاع جانانه بکنید؟
خیلی هوا خواهتم ان شاالله باشی و بنویسی و با شهادت بروی!”
ممنون از نوشته ها و کامنت های خیلی خوب شما…
خدا حفظ کنه شورای نگهبان رو برای انقلاب! و الا فکر کنید برا انتخابات مجلس امسال کیا می خواستن کاندیدا بشن!
بعد این فوق لیسانس های بصیرت، امسال هم می خوان لیست اصولگراها رو شقه شقه کنن؟!
صبر؛
در مورد نهج البلاغه احدی از بزرگان این جرات رو به خودشون ندادند که بگن مثل……
خواهشا کمی به خودتون مسلط باشید!
صبر! جمله اولت کفر گویی محضه.
پناه بر خدا
متن های زیبایی از داداش حسین، که مناسبت با ایام وفات بانوی از خودگذشتگی، حضرت ام البنین (س) دارد…
http://www.ghadiany.ir/1392/18865
http://www.ghadiany.ir/1390/10375
http://www.ghadiany.ir/1389/122
عزیزان بزرگوار!
حالا قرار نیست همه مون حمله کنیم به جناب “صبر” به جهت جمله ای که گفتند و بهتر بود جور دیگه ای گفته می شد! بعدشم خودتون بهتر از همه می دونین، شرایط هر کدوم از ما در هنگام کامنت گذاری، خیلی متفاوته. شاید تأثیر زیاد این متن، باعث شده که صبر چنین مطلبی بگن. عذرخواهم البته، ولی همون که آقا سید گفتند، کافی به نظر می رسید…
وای!
عجب متنی کامنت گذاشت آقای قدیانی!
فدایی داری خدا وکیلی…
خدا کنه همیشه منصف باشی…
حالا ما خودمون می دونیم نیتش خیر بوده،
یک لحظه احساسی شده، ولی دیگه خیلی نافرم!
ما هم قبول داریم بعضی از نوشته های حسین قدیانی، بهش می رسه!
خود من ۱۰ بار گفتم جوهر قلمش، وصل به خون شهید.
همش هم برمی گرده به اون آجر کذایی!
از مبصر قطعه گلایه دارم و منتظر پاسخ هستم…
خواهر بزرگوار شهید؛
به جای گلایه، لطف کنید و کمی مرتب تر کامنت بگذارید.
اصلا نقطه و ویرگول هیچ؛ لااقل بین کلمات یک فاصله بگذارید!
واقعا کامنتی که تمام کلماتش به هم چسبیده باشد، ناجور می رود روی اعصاب!
همشهری باکری؛
«نشانههای نگارشی» را… همین!
خدا این قطعهی آسمونی رو برای ما نگه داره…
سلام؛
مطلب جالبی در مورد شهید بزرگواری دیدم.
روحشان شاد…
http://www.tabnak.ir/fa/news/391678/%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%D8%A8%DA%A9-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7-%D8%AF%D8%B3%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87
ادامه از کامنت قبل…
اسنادی از شهیدی که محاسبه نفس روزانه داشت…
http://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1393/1/20/361644_773.jpg
http://cdn.tabnak.ir/files/fa/news/1393/1/20/361645_115.jpg
«اذا جـــــــاء نصرالله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک وستغفره انه کان توابا». بعضی اصحاب دین، معتقدند؛ «فتح مکه، نه فقط هنوز، بلکه تا ابد، مهمترین فتح اسلام بوده و هست». سوره فوق الذکر، اشاره به همین فتح عظمی دارد. با این همه، خدا بعد از شاهکار بزرگ مسلمین، آنهم در معیت پیامبر گرامی، یعنی بعد از «نصرالله و فتح و و رایت الناس و…» می گوید؛ «الان وقت فسبح بحمد ربک» است، یعنی وقت تسبیح و حمد خدا، اما به همین هم اکتفا نمی کند؛ «الان تازه وقت استغفار است که خدا توبه را می پذیرد»! یعنی حتی توی مسلمون، آنزمان که شاخ غول را هم شکاندی، و واقعا شکاندی، آنهم به فرماندهی رسول خدا، تازه باید استغفار کنی، بلکه توبه ات را بپذیرم! وقتی قصه فتح الفتوح این است، من و شما، آنهم بی هیچ فتح خاص و قابل ذکری، واقعا باید به طریق اولی، استغفار کنیم، بلکه خدا توبه مان را بپذیرد. من حتی با اون جمله مورد تایید سید و لابد دیگر دوستان هم مشکل دارم. دقیقا کی و کجا همه خواب بودند به جز این حقیر؟؟!! چرت و پرت چرا می گویید؟؟!! از قضا، من هم وقتی یه چیزی می نویسم، تکرار همون حرف ها و سخنان درست این و آن است که خواب هم نیستند(!) منتهی با قلم خودم. از شما بیشتر من به استغفار نیاز دارم، از من بیشتر شما. «فتح مکه، آنهم همراه دردانه آفرینش» به استغفار نیاز دارد، آنوقت در این منظومه، جایگاه من و شما کجاست؟! در اولین متن ۹۳ چی نوشتم توی ستون یسار؟؟!! مگه دعوت به خدا نبود؟؟!! خانم صبر، خودم، دیگران، دوستان، روحانی چی ها، احمدی نژادی ها! «ما غرک بربک الکریم»؟؟!! وقتی حتی هنگام پیروزی بزرگ، نه فقط وقت گناه، باید استغفار و توبه کنیم، زدن بعضی حرفها دیگر هیچ وجهی و هیچ بهانه ای ندارد. آهای سرباز همراه پیامبر! یه وقت فکر نکنی مکه را تو فتح کرده ای ها! اگر این فکر را کردی، استغفار کن، بلکه توبه ات را بپذیرم. و اما، اگر هم فکر می کنی تو هیچ کاره بوده ای و همه فتح مال من خدا بوده، باز هم استغفار کن، باز هم توبه کن. اصلا من دوست دارم وقت پیروزی، بیایی سمت من و سجده کنی به من. این هنره، و الا وقت شکست و گناه که باید بیایی. هنر آنجاست که هنگام فتح مکه، استغفار کنی، توبه کنی. اونایی که فکر می کنن در قلم این حقیر، چیزکی هست، فتحی هست، بهتر آن است هم مرا، هم خودشان را دعوت کنند به استغفار، به توبه. بنابراین گاهی به جای سوره معروف به «سوره»، خوب است که بعد از «حمد» بخوانیم؛ «اذا جـــــــاء نصرالله و الفتح و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا فسبح بحمد ربک وستغفره انه کان توابا». مگه مولای ما خامنه ای نیست؟! شبی که حماسه ۹ دی را خیال کردیم ما آفریدیم، نگو آفرینش اساسا کار خدا بود، نشان به آن نشان که «آقا» بعدا گفتند؛ «انسان هر چه در متن و حاشیه این حماسه نگاه می کند و دقت می کند، دست قدرت خدا را می بیند». و بعد هم کلی درباره بی چیز بودن من و ما در برابر خدا و دست قدرت خدا سخن گفتند. شما باید من رو دعوت به استغفار کنین، بخصوص آنجایی که خیال کردید جمله خوبی دیده اید، متن خوبی دیده اید. این همه را گفتم، اما گاهی شیطان، آدمی را دعوت به استفغار و توبه می کند، آری! گاهی شیطان. شیطان گاهی وسوسه می کند؛ «الان سربازی برای خدا را رها کن، سنگر را خالی کن، برو خودت را بساز، برو روی نفس خودت کار کن، برو استفغار کن، برو توبه کن، بعد که پاک شدی، بیا سربازی کن برای خدا»! (عجبا! در این قبیل مواقع، به شهادت تاریخ، معمولا اونایی که می رن، قوی تر برگردن…، باش تا با برگردن!!!! اینه وسوسه شیطان ها…) و این در حالی است که در دل سربازی برای خدا، استغفار و توبه و خودسازی نهفته است، اگر که واقعا سربازی برای خدا باشد. خدا برخلاف شیطان، اتفاقا می گوید؛ «برو مکه را فتح کن و به پیامبر کمک کن، یعنی برو سربازی کن، اما مکه را که فتح کردی، بهترین وقت اسغفار و توبه است»! ما قبل فتح، حین فتح، بعد فتح، بخصوص بعد فتح، هنگام سربازی، هنگام سرداری، هنگام شکست، اساسا همیشه، بخصوص بعد فتح، نیاز مبرم داریم به خاک افتادن در برابر خدا. دعوت انقلاب اسلامی و دعوت خمینی و خامنه ای، هیچ نیست الا دعوت به خدا. خدا، خدا، خدا… که ما هر چه می کشیم از خود بی خداست. خرمشهر آزاد شد، همه به شادی ریختند توی خیابان ها، اما خمینی گفت؛ «خرمشهر را خدا آزاد کرد». یه وقت توی رزمنده خیال نکنی خبریه حالا. آره! گول وسوسه های شیطان رو نخوردی، سنگر مبارزه رو به بهانه خودسازی رها نکردی، بلکه اساسا از همان سنگر بهترین خودسازی ها رو داشتی، اما یادت نره که کار، کار خدا بود. و خدا استغفار بعد از فتح، توبه بعد از فتح را دوست دارد. گویی خدا اینجاست که از آفرینش انسان، فخر می فروشد به شیطان؛ «ببین! پوزه تو را به خاک مالیده، اسیر وسوسه ات نشده، برای من جنگیده، مرد و مردانه ایستاده، به فتح هم رسیده، به سوم خرداد هم رسیده، به ۹ دی هم رسیده، اما باز هم می آید و دعوت به خدا می کند، دعوت به من می کند، دعوت به استغفار می کند، دعوت به توبه می کند، «اذا جـــــا نصرالله…» مرا فراموش نمی کند، می گوید؛ سوم خرداد و ۹ دی کار من بوده، نه خودش، نه سربازانش، نه ملتش…». اینکه چرا ما وقت دیدن سیمای ولی فقیه، خواه خمینی باشد و خواه خامنه ای، ناخواسته اشک از چشمان مان جاری می شود، نه تنها متاثر از این است که با ایشان دعوت به خدا می شویم، نه خود…، بلکه معطوف به این مهم هست که ولی فقیه ما، باعث افتخار خدا، دین خدا و مایه زینت معصوم است. و این همه، زیباترین هنر انقلاب اسلامی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اما، دوستانی که واقعا حس می کنن به پول یارانه نیازی ندارن، یا بدون این پول هم می توانند زندگی کنند، بهتر است برای کمک به دولت محترم، بلکه کمک به اقتصاد مقاومتی مد نظر رهبر عزیزمان، حتی المقدور از گرفتن این ۴۵۵۰۰ تومن صرف نظر کنن. اینکه تبلیغات دولتی در این زمینه غلط بوده، دلیل بر لجبازی ما با دولت که نه، با فرامین رهبرمون نمی شه. اونی که می تونه نگیره، نگیره. این در وهله اول، کمک به حکومته، نه دولت. وانگهی، کمک به دولت جمهوری اسلامی در جهت خدمت بهتر نیز قطعا وظیفه و تکلیف همه ماست. نقد ما هم به تبلیغات غلط بوده، و الا ما منتقد کمک ملت به هیچ یک از قوای ۳ گانه جمهوری اسلامی نیستیم. ان شاء الله دولت محترم در امر خدمت کوشا و موفق باشد.
در جواب رضا ۲ که در خصوص راکتور آب سنگین ایراد گرفته بود، عرض می کنم:
اگر بخواهید ابعاد راکتور را کوچک کنید (مثل راکتور تحقیقاتی تهران که برای مصارف پزشکی کاربرد دارد یا راکتورهای موجود در زیر دریایی ها) یا باید درجه غنای اورانیوم را بالا ببرید (باز مثال راکتور تهران که نیاز به سوخت ۲۰ درصد دارد) یا باید از راکتور آب سنگین استفاده کنید تا بتوانید از اورانیوم با غنای پایین استفاده کنید. با این توجیه که ما از لحاظ علمی باید توان استفاده از هر دو نوع سیستم را داشته باشیم، قضیه حل است و نیازی به زیر سوال بردن راکتور آب سنگین نیست. گر چه در فرایند آن پولوتونیوم هم به دست می آید. گل به خودی نزنیم با همصدا شدن با غربی ها! برای مثلا زیر سوال بردن علمی عدم احتیاج به راکتور آب سنگین.
آقا!
اینطور کامنت می گذارید، ما همچون قطره ای آب می شویم و در زمین فرو می رویم…
ممکن است از نقطه و ویرگول کم استفاده کرده باشم که پوزش می طلبم. ولی فاصله ها را قطعا رعایت می کنم ولی پس از ارسال می بینم فاصله ها از بین رفته اند و حتی پارگراف ها به هم چسبیده اند. علت را نمی دانم و از اعصاب شما هم عذر می خواهم.
الان من بیام تو رو دعوت به استغفار کنم، ملائک الهی، چشماشون گرد می شه! کی به کی می گه!
فقط جهت خالی نبودن عریضه، چند تا حدیث می گذارم:
خداوند کسانى را که زیاد توبه و استغفار مى کنند، دوست دارد.
زبانهایتان را به استغفار و آمرزش طلبیدن، عادت دهید که خداوند، استغفار را به شما نیاموخت مگر براى این که مى خواهد شما را ببخشد.
با استغفار و آمرزش خواهى از خداوند، خود را معطّر کنید، تا بوى بد گناهان، شما را رسوا نکند.
براى دل ها زنگار و کدورتى است مثل زنگار و کدورت مِس، دل هاى خویش را با استغفار و طلب آمرزش از خدا، جلا دهید.
سه چیز است که بنده را به رضوان و خشنودى خدا مى رساند:
۱ ـ زیاد استغفار کردن
۲ ـ فروتن و نرم خوى بودن
۳ ـ زیاد صدقه دادن
حرم بی بی؛ دو ساعت گذشته از نیمه شب جمعه!
http://upir.ir/931/201401221872.jpg
استغفار در درمان و شفای بیماری هم موثر است.
البته کسانی هم هستند که اصلا از اول ثبت نام نکردند و گفتند که نیاز ندارند.
نمیشه بگید “صبر” چی گفته بود؟
من به خاطر رییس جمهور از گرفتنش انصراف دادم. امیدوارم به دست مستحقش برسه
مبلغ زیادی هم نیست. پول ۵ سطل ماست!
«فتح مکه، آنهم همراه دردانه آفرینش» به استغفار نیاز دارد، آنوقت در این منظومه، جایگاه من و شما کجاست؟!
ممنون حاج آقا قدیانی!
همیشه: استغفرالله ربی و اتوب الیه
دوم: جواب همه را در این پست داده ام! http://esharatvatanbihat.blogfa.com/post/982
سوم:
من نمی گویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر ولی دارد کتاب
مثنوی ما چو قران مدل
هادی بعضی و بعضی را مضل
حضرت مولوی در نظم
حضرت قدیانی در نثر مثل هم هستند!
این را نوشتم که آیندگان بدونن من اولین نفری بودم که پی بردم!
و در آخر از همه مخصوصا چشم انتظار ممنون.
برو توبه کن…
آقای قدیانی؛
نگاهتون به سوره “نصر” خیلی خیلی جالب بود ولی خیلی از دست خودم ناراحتم که چرا به این نکته قابل توجه و مهم نرسیده بودم و خوشحال از اینکه این مطلب مهم رو به واسطه شما دریافت کردم.
واقعا خوشحال می شیم از این قبیل مطالب هر از گاهی در قطعه بیان بشه.
از کامنت خوب صادقی هم ممنون.
چند توصیه از آقا:
“جوانان در محیط خودشان، امر به معروف و نهی از منکر کنند. چرا این واجب –امر به معروف و امر به کار خوب- در جامعه ی اسلامی هنوز اقامه نشده است؟
نگویید به من چه؛ او هم نمی تواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکیند.
بعضی ها خیال می کنند تا منکری دیده شد باید با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحی داریم که از مشت کارگرتر است. آن چیست؟
زبان از مشت خیلی کارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است، مشت کری نمی کند.
… حرف بزنید، بگویید، یک کلمه بیشتر هم نمی خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانی بکنید. کسی که می بینید خلافی را مرتکب می شود –دروغ، تهمت، کینه توزی نسبت به برادر مؤمن، بی اعتنائی به محرمات دین، بی اعتنایی به مقدسات، اهانت پذیرفته های ایمانی مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت- یک کلمه ی آسان بیشتر نمی خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است. لازم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید. امر به معروف و نهی از منکر را اقامه کنید؛ نگذارید در جوامع جوان –چه در مدرسه ها و چه در دانشگاهها- کار به فساد بکشد این مراکز برای دشمن هدف است.”
برگزیده بیانات مقام معظم رهبری، حدیث ولایت ج۸، ص ۱۹۹
“وقتى تقوا نبود، وقتى مراقبت ازخود نبود، وقتى نسبت به عمل خودمان، حرف خودمان، معامله خودمان، خدمتى که در دستگاه دولتى بر عهده گرفتهایم، وظیفهاى که در میدان بردوش گرفتهایم و خلاصه به رفتارى که بر حکم وظیفه اسلامى بر ما لازم است، حواسمان جمع نبود، لغزشها به سراغمان مىآید. خیال نکنید که لغزش از آنِ عدهاى مخصوص و شهوات ویژه جمع معینى است! همه انسانها دچار شهوت مىشوند. شهوتِ برخى گران و شهوتِ بعضى ارزان است. لذّتِ بعضى فاخر و لذّتِ بعضى ناچیز و کوچک است. لذّت، لذّت است. لذّتِ حرام، لذّتِ حرام است. فرق نمىکند؛ بزرگش هم حرام است، کوچکش هم حرام است. از آدم بزرگ هم حرام است، از آدم کوچک هم حرام است. امتحان، امتحان است. براى همه امتحان است. براى همه قشرها امتحان است.”
خطبههای نماز جمعه تهران؛ ۲۹/ ۱۱/ ۷۲
چقدر عالی و تاثیر گذار بود این کامنت آخر آقای قدیانی.
بدون شرح؛
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/299626/%D8%B4%D9%85%D8%AE%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%B9%D9%85%D9%84-%D8%A7%D9%88%D8%B1%DA%98%D8%A7%D9%86%D8%B3%DB%8C-%D8%AC%D8%B1%D8%A7%D8%AD%DB%8C-%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%B4%D8%AF
ممنون از تذکر به جا و زیباتون آقای قدیانی
صبر؛
اگر می خواستم بد بین باشم، می گفتم شما مأمور شدید حسین قدیانی ما رو از انگیزه های ایمانی خالی کنید. حالا گذشته از شوخی، خواننده های این وبلاگ، همگی معترف به توانایی های نویسنده اش هستند و بیشترشون هم همیشه تحسینش کردند، اما این جور تعریف کردن هم قبول کنید که اصلا رشد دهنده نیست، حالا چه واقعیت داشته باشه چه نه.
در جواب خواهر شهید
سلام
مطمئن نیستم که چگونه تایپ می کنید اما ممکن است در نرم افزار ورد ۲۰۱۰ تایپ و سپس کپی کرده و در بخش کامنت، قرار می دهید. برای رفع این اشکال باید یا مستقیم در بخش کامنت سایت تایپ کرد و یا این که قبل از کپی کردن متن در فایل ورد، فایل را با فرمت ۹۷-۲۰۰۳ که در بخش save as قابل مشاهده است، فایل را ذخیره و سپس مجددا فایل را باز کرده و متن را کپی و در بخش کامنت سایت قرار داد.
امیدوارم این مشکل رفع شود؛ اگر علت همین باشد.
صبر! واقعا زیبنده نبود بعد از کامنت سوم و بسیار به جای حسین قدیانی، اون شعر مولوی رو بیارین و اون قیاس رو بکنین. یکی میاد وبلاگ رو می بینه، واسه خود حسین قدیانی هم بده.
گذر زمان اثبات کننده ی همه چیز است.
شاهکار جدید سیدحمیدرضا برقعی در وصف شهید علی خلیلی
گرفته است سیاهی، زمانه را در بر
چنان شدست که شیطان، نمیکند باور
دوباره قصهی تاریخ میشود تکرار
دوباره قصهای از احزاب، باز هم خیبر
دوباره آمدهاند آن قبیلهی وحشی
که میدرید جگر، از عموی پیغمبر
عصای کینه برآورده باز ابوسفیان
دوباره کوفته بر قبر حمزه و جعفر
بدا به مشرک و ملحد چنین نیفتادهاست
چنین که امت احمد، به جان یکدیگر
بدا به ما که بیاید از آن سر دنیا
به قصد مصلحت دین مصطفی، کافر
بدا به شیعه و حاشا به غیرت من و ما
که باز هم شود این خانه، بی در و پیکر
به هوش باش مبادا که سِحرمان بکنند
عجوزههای هوس، مطربان خونیاگر
زمان زمانهی سِحر است، خود کلیم شویم
که اژدها شده اینک عصای جادوگر
به این خیال که مرصاد تیر آخر بود
مباد اینکه بشینیم گوشهی سنگر
که از جهاد فقط چند واژه فهمیدیم
چفیه، قمقمه، پوتین، پلاک، انگشتر
زمان زمانهی بیدردی است، میبینی؟
که چشمها کورند و گوشها همه کر
بدا به من که اگر ذوالفقار برگردد
در آن رکاب نباشم، سیاهی لشکر
بدا به حال من و خوش به حال آنکه شدهاست
شهید امر به معروف و نهی از منکر
خوشا به حال تو آری که لحظهی تصمیم
گرفتهای مدد از ذوالفقار، از حیدر
خوشا به تو در روزگار بیدردی
به پیشگاه خداوند رفتهای با سر
به کاروان شهیدان کربلا ای دوست
تو با گلوی بریده، رسیدهای آخر
خلیلوار در آتش دو سال سوختهای
به یاد حضرت زهرا«س» میان شعلهی در
شعر دیگری از فرشید یارمحمدی با همین سبک و سیاق…
شهید امر به معروف و نهی از منکر
شهید غفلت انسانهای سنگینسر
خوشا به حال تو در روزگار بیدردی
به پیشگاه خداوند رفتهای با سر*
در آن زمان که همه خواب دین میدیدند
تلنگری شدی تا خوابشان رود از سر
دلیل، غفلت یک عده بیتفاوت بود
که مثل حضرت ارباب دادهای حنجر
زمین خوردی، ولی باز امر بر معروف…
به یمن خون تو حالا گرفته شد از سر
چقدر خوب نشان دادی فاطمیه را
گذشتن از خود و… لبخند و… شادی رهبر
خلیلوار در آتش دو سال سوختهای
به یاد حضرت زهرا میان شعلهی در*
چه دستمزد عجیبی خدا تو را دادت
دو فاطمیه چشیدی تو روضهی بستر
کش پیداکردن یه موضوع، معمولا نتیجهی خوبی نداره ولی…
داداش حسینی که من شناختم؛ تو ثبات راه و قدم و قلمشون، نه تعریف و تمجیدهای بعضا عجیب و غریب من و ما تاثیر داره، نه مخالفتها و اذیت و آزارهای اکثر مضحک این و اون؛ برای داداش حسین یه لبخند رضایت حضرت سیدعلی کافیه و از این لحاظ هم، غبطهخور داداش، ناجور ملسه!
خوش به حالتون داداش حسین…
سلام
خدا قوت…………
رهگذر! متشکرم…
من هم مستقیم تایپ می کنم.
سلام بر حسین آقای قدیانی عزیز یا همان داداش حسین دوستداشتنی
من فکر کنم این اولین کامنتم در این وبلاگ و کلا در فضای وبلاگها و سایتها هست. آنچه دلیل شد این کامنت را بگذارم، قسمت دوم کامنت آخرتان بود. قبل از زدن حرف اصلی ام، فرصت را مغتنم می شمارم و هم از متن خوب شما، هم از کامنت های مفیدتان و هم از این محیط واقعا اخلاقی که درست کرده اید، تشکر می کنم. بی نهایت استفاده می کنیم. ان شاء الله که اجرتان را از همان شهدایی بگیرید که هرگز از قلم تان نام و مرام شان نمی افتد.
اما بروم سر حرفم.
من با اینکه هیچ احتیاجی به پول یارانه ندارم، اما حتما ثبت نام خواهم کرد. چرا انصراف بدهم؟؟ انصراف بدهم که دولت با این پول و دیگر پول های بیت المال، جریان کثیف و وهابی مولوی عبدالحمید حامی جیش العدل را تقویت کند؟؟ انصراف بدهم که دولت با این پول، روزنامه های زنجیره ای را تقویت کند؟؟ انصراف بدهم که دولت با این پول، علیه امثال خود شما، بیشتر سیاهنمایی کند؟؟ نه… نه!! من پولم را و حقم را می گیرم و خودم می گردم و آنرا جهت رعایت حال اقتصاد مقاومتی، می دهم به اهلش، به نیازمندش. من بعید می دانم این دولت با پول انصراف از یارانه، اقتصاد مقاومتی را تقویت کند، بعید می دانم. تعارف که نداریم. به قول خودتان حرف را باید رک زد دیگه! من واقعا به این دولت اعتمادی ندارم که بخواهم از حق خودم بگذرم. من به نقدهای شما اعتماد دارم، لذا حیفم می آید از حق خودم بگذرم که دولت با آن، به جای تقویت امثال خود شما، عوضی ها، ضد انقلاب ها و منافقان را تقویت کند. بد می گویم، بگو بد می گویی!
آقای حسین آقا! روحانی لیاقت بخش دوم کامنت آخر شما را ندارد… شما که این بشر را لابد بهتر از من می شناسی، چرا؟؟
رضا فاضل پور دارابی؛
چی بگم والا… حرف حساب، جواب نداره…
آقای قدیانی؛
این فایل رو برادرم به شما تقدیم کردن…
http://parizzz.persiangig.com/audio/Aqa-khoram%20shar.mp3/download
نه در زمان احمدی نژاد یارانه گرفتم و نه الان چنین کاری خواهم کرد.
آن قسمت دوم کامنت آخر شما را هم خیلی قبول دارم؛ اما این کامنت جناب “فاضل پور دارابی” هم دور از حقیقت نیست!
مخصوصا اشاره به عبدالحمید وهابیِ…
استغفرالله…
عجب لینکی گذاشتی برف و آفتاب!
نشنیده بودم.
بچه ها!
حتما گوش کنید.
فدای خروش انقلابی ات آقاجان…
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم…
آه آقا، دامنشون رو گرفت…
گوساله (گفت و شنود)
گفت: یک سایت وابسته به اپوزیسیون قطعنامه اخیر پارلمان اتحادیه اروپا علیه ایران را مضحک نامیده است.
گفتم: چی نوشته؟
گفت: نوشته است؛ در حالی که ایران برای قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل اهمیتی قائل نیست، قطعنامه پارلمان اتحادیه اروپا که چیزی شبیه یک «ان.جی.او» است و در خود اروپا هم رسمیت ندارد، مسخره به نظر میرسد.
گفتم: کشورهای اروپایی، مخصوصا انگلیس و فرانسه از اینکه انقلاب اسلامی طی سیوچند سال گذشته آنها را تحقیر کرده است عصبانی هستند و خواستهاند به اصطلاح خودی نشان بدهند.
گفت: ولی نظر مردم ایران که نسبت به اتحادیه اروپا عوض نشده است.
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو وارد مطب یک روانپزشک شد و گفت؛ آقای دکتر! مردم مرا گاو صدا میزنند. دکتر پرسید؛ از کی؟ و یارو گفت؛ از همان موقع که گوساله بودم!
آقا رضا فاضل پور دارابی؛
گل گفتی گل گفتی!
ما هم به همون دلایلی که شما گفتی یارانه را می گیریم.
جناب رضا فاضل پور دارابی:
فرمایش شما متین، لیکن با اجازه چند نکته قابل تذکر؛
۱- اگر فردی نیاز به دریافت یارانه ندارد،دریافت آن اشکال شرعی و قانونی دارد.
۲- اگر قرار باشد هر کس رأسا برای اجرای قانون اقدام کند که این خود رواج بی قانونی است، و منافی نظرات حضرت امام و حضرت آقا است. البته کمکهای ما به افراد نیازمند در حد توان امریست بدیهی و لازم.
۳- نظر داداش حسین، عدم دریافت یارانه برای متمکنین بیشتر پیام لبیک به حضرت آقا در مورد اقتصاد مقاومتی و کمک به نظام از طریق کمک به قوا است، نه فقط دولت.
۴- فکر کنم اکثر ما با نظر شما مبنی بر عدم اطمینان و عدم اعتماد به دولت فعلی اشتراک عمیقی داریم، که بایست فریاد بزنیم، ولی نه از این طرق.
سرک کشیدن به حساب های مردم نه تنها شرعی است بلکه واجب است که توسط دولت انجام شود… حالا اینکه برخی، حتی مراجع محترم تحت تاثیر عده ای دلال و بازاری نظر دیگری دارند محل پرسش است.
وظیفه حکومت حفظ حقوق تمام مردم است، اینکه عده ای در این مملکت که تولید به واسطه عدم دسترسی به منابع مالی متوقف هست، امکان دریافت وام های کلان دارند و خیلی موارد مشابه دیگه در واقه تضییع حق مردم است. اینکه عده ای به راحتی با پرداخت رشوه کارهای غیرقانونی انجام می دهند تضییع حقوق بیت المال است. اینکه عده ای از عدم شفافیت مالیاتی بهره برده و با درآمدهای چند صد میلیاردی، در طول سال، از یک کارمند ساده کمتر مالیات می دهند تضییع حق اون روستایی است که ولی نعمت انقلاب است… جلوگیری از این اتفاقات تنها از مسیر شفافیت اطلاعات افراد جامعه برای دولت یا به عبارتی سرک کشیدن به حساب های مردم اتفاق خواهد افتاد.
پ.ن: این متن کپی پیستی می باشد ولی کاملا با آن موافقم و دلیل مخالفت آقای قدیانی را با شفافیت اطلاعات مالی افراد متوجه نمی شوم.
یه دانشجو؛
پس یک کاری کنیم!
دولتی ها اعم از رئیس جمهور و وزرا، حساب بانکی های خودشان را هم رو کنند، تا ببینیم نیازی به دریافت های چند ده میلیونی ماهانه دارند یا نه!
بحث کمک به تولید ملی و بخش سلامت و … است دیگر.
قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود!
یه دانشجو؛
ما هم دوست داریم تو حساب پولدار ها سرک بکشند و برای شروع از خودشان شروع کنند به تیتر زیر نگاه کنید.
تعویق بررسی طرح «رسیدگی به اموال مسئولان» با نظر هاشمی!
http://jahannews.com/vdcamyne649nmm1.k5k4.html
اول هاشمی و روحانی و خاتمی و نمایندگان مجلس و… و همه و همه مسئولین دارایی شان را اعلام کنند، نه به قوه قضاییه، بلکه به مردم.
خون شهید علی خلیلی رهگشای محاکمه خاندان فتنه است
خدایش رحمت کند علی را
حقیر به شخصه، متوجه نمی شم چرا دوستان موضوع ثبت نام یارانه رو پیچش می دن؟!
عزیزان؛
اولا؛ کسی هنوز به ما یارانه ی مرحله ی دوم نداده، که یکیمون می گه می گیرم یکیمون می گه نه!! 🙁 فعلا ثبت نام می کنیم. اینکه آیا شامل حال ما بشه یا نه، خدا عالمه!
ثانیا؛ فرض بر این که یک آدم پولدار، دلش بخواد ثبت نام کنه. شاید دو هدف داره!! یک؛ راستی آزمایی دولت راستگویان، که معتقده اگه کسی دروغ بگه پدرش رو درمیاریم! و تمام اطلاعات ما از میزان دریافتی و پرداختی های ملت دقیقه!! دو؛ شاید دوست داره سه برابر جریمه بشه، تا به این طریق کمکی به کلیدهای نساخته ی دولت راستگویان کرده باشه!! در اینجا بگم به گمانم برای دومین یا سومین بار هست که جسارت کرده و به خودم اجازه می دم بگم؛ نتونستم با منظور داداش حسین، در خصوص اقتصاد مقاومتی مد نظر آقا و رابطه ی اون با عدم دریافت یارانه ارتباط برقرار کنم. شاید من کُنه قضیه رو خوب درک نکردم. و البته همینطور هم هست. ولی؛ به این معتقدم و بعید می دونم، از این امام زاده ای که هنوز هیچی نشده، چند میلیارد خرج بازسازی و نوسازی کاخ ریاست جمهوری شون می کنند، شفایی دربیاد!! اگه به همون اندازه که ملت، در اعلام دار و ندارشون صادقند، دولت هم صادق باشه، باز جای امیدواری هست. ولی من یکی چشمم آب نمی خوره. دولتی که حقوق زن رو هم شامل درآمد خانوار می دونه و اصلا دستور اسلام و فتوای فقهای دین براش محلی از اعراب نداره، چطوری می تونه چنین ادعاهایی داشته باشه؟! زن چه کارمند، چه هر شغل شریف دیگه ای، پولش مال شخص خودشه. و جدای از اینکه از همسرش نفقه دریافت می کنه، می تونه تمام درآمدش رو خرج خودش کنه. حال اینکه؛ اکثر قریب به اتفاق زنان وفادار جامعه ی ما همه ی زندگیشون وقف همسر و فرزندانشونه، دلیل بر این اقدامات نمی شه!! همین.
زنده باشی حسین آقای گل…
وطن امروز
http://www.vatanemrooz.ir/
وقتی در دامان مادری شبیه حضرت ام البنین(س) پرورش یافته باشی. وقتی درس آموخته مکتب حسین بن علی(ع) باشی. غیرتت عباسی می شود و به مدد آفتاب ولایت، پا در مسیر احیای هدف سیدالشهدا می گذاری و اینگونه می سرایی:
“اگر بارها شاهرگمان را بزنند بازهم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچههای شهرمان بخشکد.”
ای شهید نسل من!
در حال و هوای فضایی سرشار از عطر یاس، در آرامشی غریب، قد کشیدنت به سوی نور مبارک…
علی خلیلی نسل سوم، چه کم دارد از شهدای دیگر این انقلاب؟
همچنان که می بینی حالا بعد از این همه سال، با شهدای اول انقلابمان هم نشین شده و در قهقهه مستانه اش عند ربهم یرزقون است…
چه عجب بعد از یک هفته شهادت علی خلیلی یادتون افتاد؟
کلیپ زیبای “بهارم” تقدیم به مادر صبور شهید صبوری و همه ی مادران عزیز شهدا؛
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=9528
قسمت ۳۵ دکتر سلام:
http://snn.ir/Images/News/AtachFile/24-1-1393/FILE635330080445029988.flv
“باید دشمن را درست بشناسیم تا مانند برخی از خود باختگان استقلال کشور را به سخره نگیریم همانند برخی روزنامه ها که رنگ لوگو و زمینه نشریه شان را با لباس کاترین اشتون هماهنگ می کنند!”
{به نقل از امام جمعه اهواز}
یه مطلبی امروز متوجه شدم، مخم سوت کشید.
شهید خلیلی، بعد از چاقو خوردن، نیم ساعت روی زمین افتاده بود!
وقتی هم می برنش بیمارستان، ۲۶ بیمارستان! پذیرشش نمی کنن!!
بیمارستان ۲۷ ام با گرفتن ۶ میلیون پول نقد! قبولش می کنن.
خدائیش جا داره چند تا فحش آیدار نثار مدیر بیمارستان ها بکنم.
حیف نمی شه!
پیتزا (گفت و شنود)
گفت: چی شده که هر وقت پای یک حرکت غیراسلامی و ضدایرانی در میان است حلقه انحرافی دولت قبلی و اصحاب فتنه در دولت جدید با هم متحد میشوند و ائتلاف میکنند؟
گفتم: خب! برای این که حلقه انحرافی و اصحاب فتنه دولبه یک قیچی هستند. حالا منظورت چیه؟!
گفت: دهها نمونه میتوان مثال زد و از جمله این که «ریچارد فرای» جاسوس رسمی سازمان «سیا» هم در دولت احمدینژاد مورد حمایت گسترده بود و هم اصلاحطلبان از او حمایت میکنند و خواستار دفن وی در کنار زایندهرود هستند!
گفتم: در حالی که آمریکا به نماینده ایران در سازمان ملل اجازه ورود نمیدهد، این چه احساس حقارتی است که شرکت سهامی حلقه انحراف و اصحاب فتنه در مقابل آمریکا دارند؟!
گفت: چه عرض کنم؟! ظاهرا علیه یکدیگر موضع میگیرند ولی در باطن، سر و ته یک کرباسند!
گفتم: یارو میگفت؛ درسته که پیتزا، خودش گرده و موقع خوردن ظاهر مثلث داره ولی نباید گول این ظاهر متفاوت رو بخورید، چون همش توی یک جعبه است که مربعی شکله!
…
دوستانم خیلی شلوغش می کنند…
من نگران مسائل خطرناک تر هستم. من می ترسم از ایمان چیزی نماند…
بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند می گفتند به تو چه ربطی داشت؟!!…
.
.
.
اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد باز هم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد…
«روحانی شهید علی خلیلی»
با توجه به کامنت به جای رضا فاضل پور دارابی…
و با توجه به اینکه حسن روانی! دنیای منه!
لیکن خوب احتمالا شما هم می دونید که به دنیا هیچ اعتمادی نیست!
بنده به هیچ عنوان از دریافت یارانه انصراف نخواهم داد…
ولی، لیکن تر! اینکه لا مصبا به زور می خواهند به انصرافوننم!!!:|
از دیشب ساعت دوازده، سی چهل بار رفتم این پیام رو میده بهم…
“لطفا ساعت و تاریخ دستگاه خود را تصحیح بفرمایید و سپس مجددا صفحه را بارگزاری نمایید”
و این در شرایطی که ساعت سیستم من با ساعت جهانی ثانیه ای تنظیم شده!
خوب یه چیز جدیدی بگو (یه دلیل قانع کننده تری!) بد مصب لااقل امیدوار بشم!
یارانه حق منه
مال منه
سهم منه
(یارانه مال من بود. تو مشتم بود)
………………………………
آقای قدیانی کاش همون قدر که نسبت به شهادت کسی که در دفاع از ناموس مردم به شهادت رسیده حساس بودید در مورد دختری که به جرم قتل شخصی که قصد تجاوز به او داشته نیز یک صدم حساس بودید چرا که وی در حال محاکمه و اعدام است. اسم او هم ریحانه جباری است ولی افسوس که اسم چنین فردی را یک بار هم نیاوردید و یا کلا در مورد اینکه چرا در کشور ما اگر دختری شخصی را که قصد تجاوز به وی داشته را به قتل برساند باید اعدام شود؟ پس وی باید چکار کند؟ منتظر تجاوز بماند و یا منتظر اعدام؟؟
هویت واقعی و هویت آرمانی
http://azhoviat.blog.ir/
آنچه را که من امروز به عنوان یک تکلیف براى جامعه جوان کشور حس می کنم، این است که جوانان باید از سرمایه هویت ملى و جمعى کشور، با همه وجود و همت خود دفاع کنند.
حضرت آیت الله امام خامنه ای
جالب بود… مرسی!
زمان شاه ملعون خواهر شاه در کاخ سعدآباد پارتی های آنچنانی زنانه می گرفت و حالا…!
این هم از یارانه.
شیخ حسن! دیدی حالا زورکی رای آوردی؟
حداقل اون آدمایی که بهت رای دادن هم دیگه قبولت ندارن.
از امروز هم بنزین گرون می شه هم نرخ مکالمات همراه اول…
جنگه مگه؟؟ یه یارانه ثبت نام کردیما، دولت هم اینقدر کینه ای!
پیامک جدید روحانی:
مردم عزیز گزینه انصراف از یارانه تا ابد روشن خواهد ماند.
سلام و خدا قوت؛
حسین آقا! چرا اینقدر فاصله می افته بین مطالبتون؟
تو این زمونه با این دولت… یه دلخوشی داریما!
ازمون دریغش نکنید.
یاعلی (ع)
http://rajanews.com/detail.asp?id=189352
حرف دل همه ی فرزندان شهدا و انقلاب بود…
ممنون