یک کف مرتب برای آقای روحانی

وطن امروز/ ۵ اسفند ۱۳۹۳

«هر که پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» از یک زاویه جمله درستی است. ناظر بر پیروزی رئیس قوه مجریه، تنها با یک اختلاف چند دهم درصدی -به حدی که با یک احتساب، تعداد رای‌ندهندگان از عدد رای‌دهندگان به وی برتری دارد- مهم‌ترین پیام انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ را نامزدهای رقیب صادر کردند، آنجا که پیروزی جناب روحانی با یک اختلاف چند دهم درصدی را بهانه تمرد از قانون نکردند. قانون، قانون، قانون و… و باز هم قانون. قانون، قانون است و لازم‌الاجرا. پیام ۲۴ خرداد ۹۲ «قانونگرایی» بود. آن روز رقبای فرد پیروز و البته هواداران‌شان، برای جماعت خسرالدنیا و الآخرة ۸۸ کلاس قانون گذاشتند و پیام قانونگرایی صادر کردند. آن روز تمکینی که در برابر یک پیروزی چند دهم درصدی صورت گرفت، برای همیشه مایه عبرت، ایضا شرمساری جماعتی شد که سال هشتاد و اشک، اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی را ندیدند. آن روز آقایان قالیباف، جلیلی و آن دیگران به‌علاوه رای‌دهندگان‌شان نشان دادند وقتی صحبت از «قانون» می‌شود، دیگر چند میلیون یا چند نفر ندارد! باید تمکین کرد از قانون؛ چه با ۱۱ میلیون اختلاف فاحش، چه با یک اختلاف چند دهم درصدی. بویژه ناظر بر حوادث سال ۸۸ برای هر عقل سلیمی قابل پذیرش است که روز ۲۴ خرداد بسی زودتر از پیام اعتدال، پیام قانون بود که صادر شد. پیام قانون یعنی پیام رای مردم، پیام احترام، پیام ادب، پیام منطق، پیام شعور، پیام شرف و پیام امنیت. مستند به اختلاف ناچیز انتخابات ۲۴ خرداد، راحت بود برای نامزد بعد از فرد پیروز، دبه درآوردن لیکن تو وقتی واقف باشی که برای وجب به وجب این بیرق مردمسالار، خون سرخ ریخته شده، بی‌قانونی اینقدر دیگر برایت راحت نمی‌شود! با این حساب، من کاملا موافقم؛ «هر که پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» اگر هم راه یافت لااقل برای رضایت دل آقای روحانی، باید راه‌دهنده را مواخذه کرد. بر مبنای این جمله دقیق رئیس قوه مجریه، کسانی که علیه نتیجه قانونی انتخابات، لشکر می‌کشند، صلاحیت منصب‌نشینی ندارند. جمله وقتی دقیق از آب درآمد، زیبنده‌تر آن است که اولین عامل، ناقل محترم باشد. «تمکین به قانون» البته فقط پیام ۲۴ خرداد ۹۲ نیست؛ پیام ۲۲ خرداد ۸۸ بلکه پیام هر انتخاباتی است. حال اگر فردی حکم دهد که فلان نالایق، بی‌آنکه پیام قانون را گرفته باشد، متصدی پستی شود، او را از همین جا دعوت می‌کنم به گرفتن پیام ۲۴ خرداد. روز ۲۴ خرداد، اعتدال شعار رئیس‌جمهور بود اما پیام ۲۴ خرداد یعنی قانون، شعار همه جمهور در همه روزهاست. هر رئیس‌جمهوری، عاقبت یک شعاری دارد اما مهم‌تر از شعار روسای جمهور، پیامی است که جمهور صادر می‌کند. اگر جمهور، آن روز که رای می‌دهد طبیعتا قابل تقسیم است، همان روز پیام هم می‌دهد که این پیام، دیگر اکثریت و اقلیت ندارد. به قول امروزی‌ها گمانم «لایک» داشت جمله رئیس قوه‌ مجریه. ما سال ۸۸ اگر یک خط می‌نوشتیم ۲۴ از ۱۳ بزرگ‌تر است، مکرر در مکرر فریاد زدیم که ۴۰ از هر دوی اینها بزرگ‌تر است. آری! حق منصب‌نشینی ندارد فتنه‌گر دیوانه‌ای که ۱۳ را از ۲۴ بزرگ‌تر اما از ۴۰، از همه ملت، خیلی خیلی بزرگ‌تر تصور می‌کند!! می‌بینی جناب روحانی! علامت کوچک‌تر بزرگ‌تر، سرشان نمی‌شود، از شما پست هم می‌خواهند! ندهید خب بهشان! احسنت! شما چند روز پیش در زمینه صنعت فضایی، آن اقدام را انجام دادید؛ رسانه‌های اصولگرا همه در صفحه نخست تیتر گرفتند اما جراید فتنه به سانسور گذراندند! وامانده‌ها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند؛ پیام ۲۴ خرداد را هم نگرفته‌اند بدبختی!

1267

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله…

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1545&pid=1&type=0
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

    رفقا؛
    مجله “پنجره” در شماره ۲۳۰ مورخ ۲ اسفند ۱۳۹۳ ضمن کار کردن پرونده ای نسبتا پر و پیمان در نکوداشت مسجد جوادالائمه، تصاویری هم از “داداش حسین” منتشر کرده…
    http://opload.ir/image58251.html
    http://opload.ir/image58252.html
    http://opload.ir/image58254.html
    http://opload.ir/image58256.html
    http://opload.ir/image58257.html
    http://opload.ir/image58258.html

  2. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “«هر که پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد»
    .
    .
    .
    جمله وقتی دقیق از آب درآمد، زیبنده‌تر آن است که اولین عامل، ناقل محترم باشد. 
    .
    .
    .
    آری! حق منصب‌نشینی ندارد فتنه‌گر دیوانه‌ای که ۱۳ را از ۲۴ بزرگ‌تر اما از ۴۰، از همه ملت، خیلی خیلی بزرگ‌تر تصور می‌کند!! می‌بینی جناب روحانی! علامت کوچک‌تر بزرگ‌تر، سرشان نمی‌شود، از شما پست هم می‌خواهند!
    .
    .
    .

    وامانده‌ها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند؛ پیام ۲۴ خرداد را هم نگرفته‌اند بدبختی!”

  3. چشم انتظار می‌گوید:

    حرف حساب بی جواب!!
    خداییش تا حالا از این زاویه به پیام ۲۴ خرداد ۹۲ دقت نکرده بودم! با این تفاصیل اگه شیخ حسن بفهمه چه حرف وزینی زده، بعید نیست حرفش رو پس بگیره!

  4. چشم انتظار می‌گوید:

    چه می کنه این وطن امروز… برد-برد به این تیتر می گن؛ صفـــــــ تورم!! ــــــــر
    نه اون چیزی که دیپلماسی می گه.

  5. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ هفده ـــــــره:
    اتاق به اتاق می رفتیم و با بچه های خوابگاه حرف می زدیم. آذر ۷۹ بود. دنبال این بودیم توی دانشگاه کانون نهج البلاغه راه بیاندازیم. می خواستیم نهج البلاغه رو بیاریم توی زندگی بچه ها. واقعا دغدغه مان بود. سراغ هرکس می رفتیم، می گفت: کار سختیه! اما بین ما، مصطفی از همه سرسخت تر بود. کوتاه نمی آمد. در جواب این حرف می گفت: یه یا علی بگو، پاش وایستا. هرچه زدیم، نتوانستیم خیلی از بچه ها را راضی کنیم کمکمان کنند. مصطفی می گفت: ما نباید بشینیم تا همه چی آماده بشه. باید کار کنیم. آنقدر هم پای حرفش ایستاد تا کانون راه افتاد. کنار بهداری دانشگاه یک اتاق گرفتیم و با برگزاری جلسه های بحث و درس شروع کردیم. حالا بعد از ده دوازده سال هنوز کانون نهج البلاغه سرپاست.

    خاطــــ هجده ـــــــره:
    رفتیم قم از دفتر مراجع برای کانون نهج البلاغه کمک بگیریم. گفتم: بریم خونه ی علامه حسن زاده آملی. سر ظهر بود. در زدیم. حاج آقا آمد جلوی در. گفت: شما عقل ندارید دم ظهر در خونه ی مردم رو می زنید؟! اخلاق حاج آقا را می شناختم. گفتم: حاج آقا، دانشجو اگه عقل داشت، دانشگاه نمی رفت! حاج آقا گفت: پس بفرمایید داخل! رفتیم توی اتاق. حاج آقا گفت: آقاجان، دم ظهر سه تا جوون سبیل کلفت در زدن، منِ پیرمرد ترسیدم، گفتم بفرمایید تو. مصطفی به شوخی گفت: حاج آقا، دیدی ترسیدی؟! حاج آقا با لهجه ی خاصش گفت: پشه چو پُر شد، بزند پیل را! گفتم: مصطفی، پشه هم شدی. از کانون نهج البلاغه گفتیم. حاج آقا خیلی تحویلمان گرفت. گفت: احسنت، آقاجان کارتان برای معارف شیعه خیلی عالی است. بلند شدیم برویم. گفتیم: ما روبوسی می کنیم، بعد میریم! رفتم جلو. حاج آقا به شوخی زد زیر گوشم. انتظار داشتم! خندیدم و گفتم: پیامبر گفتند؛ قصاص اون دنیا از این دنیا سخت تره. بذارین همین جا تلافی کنم. حاج آقا گفت: خب طوری نیست، بیایید من رو ببوسید. سه دور حاج آقا رو بوسیدم. صدای خنده ی مصطفی بلند شد؛ من هم می خوام! حاج آقا گفت: چکار کنم؟! بیاید. حاج آقا مصطفی را که بوسید با دست راست چندبار کشید به طرف چپ و راست صورتش، تعجب کردم؛ انگار که نازش کند.

  6. سیداحمد می‌گوید:

    خصوصی

    داداش این جمله:
    ” آری! حق منصب‌نشینی ندارد فتنه‌گر دیوانه‌ای که ۱۳ را از ۲۴ بزرگ‌تر (اما) از ۴۰، از همه ملت، خیلی خیلی بزرگ‌تر تصور می‌کند!!”

    به جای اون “اما” نباید “و” بذاری؟
    چند بار جمله رو بخون! اونجا “اما” معنی می ده؟

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی/ عمومی: بله که می‌ده!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    بعله!
    این هم تیزهوشیِ شما بود در تحلیل خاص جملۀ پر مفهوم(!) جناب کلیددار!

  8. سیداحمد می‌گوید:

    خدا رو شکر که می‌ده! 😐

  9. چشم انتظار می‌گوید:
  10. سیداحمد می‌گوید:

    «هرکه پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد»

    حالا انگار دولتش چه آش دهان سوزی هست!

  11. شیدا می‌گوید:

    یک کف مرتب براى نویسنده محترم و یک کف مرتب تر براى وطن امروز و آن صفر کذایی خوشگل!

  12. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی/ به اون آدرس زیر عکس ارسالی دقت نکرده بودم!!!

    ـــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی/ عمومی:
    اولا مهم نیست، ثانیا مشکلی نیست، ثالثا… کات! خودم اون عکس مجله پنجره که با جماعتی از خانواده شهدای گلدان به دست هستم را نداشتم! عکس ۲ نفره با حاج‌آقا مطلبی را داشتم اما اون یکی را نه! و چقدر اون کتی که تنم بود را دوست داشتم، خدا عالم است!! خیلی هم پوشیدمش، شاید ۶ یا ۷ سال، آنقدر که دیگر کاملا به تنم کوچک شد و نمی‌شد پوشید هیچ‌رقمه!! و باز خدا عالم است از آن روز مسجد جوادالائمه چقدر خاطره دارم!! ۲ روز مانده بود به عید، یحتمل ۷ سالم بود… فوقش ۸ سال! اغلب که خانواده شهدا را برای گرفتن گلدان صدا می‌کردند، پدران شهدا می‌رفتند اما پدربزرگ، مرا فرستاد!! آخر مراسم هم یکی از مداحی‌های بابا را که مداح اول مسجد بود گذاشتند… ملت، اشکی می‌ریختندها… «گلبرگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد»… فی‌الحال خنده‌ام می‌گیرد وقتی جماعتی می‌خواهند به من و ما حالی کنند که جنگ چقدر چیز بد و پر عواقبی است!!!! خیال می‌کنند ما نمی‌دانیم جنگ چقدر نکبتی است اما این هم هست که اگر در دوران صلح، برادر به برادر خیانت می‌کند، وقت جنگ، همه با هم برادر می‌شوند… اون گلی که اون روز از دست حاج‌آقا مطلبی گرفتم خیلی زود پژمرده شد اما گلدونش هست هنوز! مهمتر؛ عطرش هست هنوز! و هنوز «گلبرگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد»…

  13. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    این اصلا مهم نیست که با ۶۰۰ هزار تومان هر جوری حساب کنی، عمرا نمی توانی از پس مخارج عید بر بیائی! مهم این است که تورم به “صفر” رسیده و این یک معجزه است!

    شوخی نکنید با جناب معجزه گر!

    آنقدر بهش فشار آوردیم که بنده خدا حتما باز هم مجبور می شود ایام عید از کلاردشت و سپس کیش، بازدید کند!

  14. سیداحمد می‌گوید:

    باز هم چشم انتظار؛ (الان داداش بیرونم می کنه!)

    این نوشتن خاطرات مصطفای شهید، حرکت قشنگیه.
    ممنون کربلایی.

    انشالله زیارت علامه حسن زاده قسمت همه دوستان بشه. علامه حسن زاده اگر بزنن تو گوشتون(البته محکم نمی زنن) بدونید خیلی بهتون حال داده… این حال رو در طول زندگی حس می کنید.
    خدا حفظشون کنه برامون…

  15. م.طاهری می‌گوید:

    البته که پیام انتخابات گذشته قانون گرایی بود و بس.
    حالا حسن آقا! واقعا هر کس پیام رو نگرفته نباید صاحب منصب بشه؟ واقعا؟

    در دولت از رئیس جمهور کسی منصب بالاتری دارد؟! محض افزایش اطلاعات عمومی پرسیدم!!!

  16. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین؛

    ۱۰۰ هزار بار هم که خاطرات کودکی ات را تعریف کنی، باز هم برایمان ناب و خواندنی است.
    اگر نگویم بیشتر از مطلب اصلی، مطمئن باش لااقل به همان اندازه با جوابی که به کامنت چشم انتظار دادی، صفا می کنند!
    اصلا وقتی با این فاز مطلب می نویسی یا کامنتی می گذاری، ناجور دل می بری… ناجورها!

  17. علمدار می‌گوید:

    جیب من دانشجو که شپش داره توش بشکن می زنه
    از اقشار دیگر جامعه بی خبرم!
    صفر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چی می‌گه این آقای پریزیدنت؟؟؟؟؟؟؟

    “وامانده‌ها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند؛ پیام ۲۴ خرداد را هم نگرفته‌اند بدبختی!”

  18. شین می‌گوید:

    واقعا باید هم برای جناب روحانی بابت این همه کار و ابتکار، کف مرتب زد…

  19. حبیب می‌گوید:

    کاش یکی به من می گفت چه خبره؟ اگر یک روز درد این را داشتم که چرا از نوک پا تا فرق سر همه چیزمون وارداتیه، امروز اینقدر درد دارم که نمی فهمم از چیه!!

    می بینید همش هم ضمیر من گذاشتم؛ یعنی احتمالا یکی این دور و برها هست که مثل من نیست و می فهمه درد ملت ایران چیه. یکی که به دردها از سر نفهمی نمی خنده!

    حتما یکی هست که بدونه کیه داره پشت جبهه خنجر می زنه. یکی که فقط حرف نزنه. یکی که وقتی حرف می زنه جملاتش از خودش باشه یعنی دقیقا اونی که می خواد بگه را رک و راست بگه، نه اینکه حرفای ناب را مصادره به مطلوب کنه.

    یکی هست که بفهمه داریم درد می کشیم و بفهمه دردمون از کجاست. همین درد را هم معنی اش را عوض کردن. درد نچرخیدن چرخ زندگی مردم را با درد نچرخیدن سانتریفیوژ مقایسه می کنند. بعد هم برای مردم بی سواد و تازه به دوران رسیده نسخه التیام درد می پیچیند. التیام که چه عرض کنم…

    یکی هست که همه اینها را می دونه و می‌گه… اتفاقا آدم باسوادی هم هست، نه ببخشید با بصیرت و با معرفته… هم شجاعه… هم انقلابیه… خیلی هم بیش از تازه به دوران رسیده های اون هم با اختلاف دهم درصدی… ولی خوب کو گوش شنوا!

    خدا تا کی فقط باید درد کشید… خار در چشم و استخوان در گلو… تا کی باید ایثار کرد!!

  20. صبا می‌گوید:

    در یکی از کشورها، رییس جمهورشون قراره دو روز دیگه بره به یکی از شهرها، دیده ها حاکی از این است که بنرهای استقبال در سطح شهر بسار اندک و دولتی بوده. شنیده ها حاکی از این است که آقای استاندار شفاهی فرموده اند که ملت بنر بزنند؛ و تهش بنویسند از طرف… مثلا هنرمندان و غیره، تازه میگن به بعضیا هم زنگ زدن و تلفنی گفتن!!
    خواهرم میگه: بچه ها دست گرفتن؛ بنر می زنیم، تهش می نویسیم؛
    الکی مثلا از طرف…

  21. صبا می‌گوید:

    آقا سید؛

    منم با “اما” موافقم!

  22. گفت و شنود می‌گوید:

    تورم(گفت و شنود)

    گفت: دولت می‌گوید تورم در بهمن‌ماه «صفر» بوده!
    گفتم: پس افزایش قیمت مرغ به کیلویی ۸ هزار تومان و افزایش قیمت نان و سایر کالا و خدمات چه بوده است؟!
    گفت: می‌گویند «تورم» و «گرانی» دو موضوع جداگانه هستند!
    گفتم: ولی جناب روحانی خودشان می‌گفتند تورم را نمی‌توان با آمار نشان داد بلکه برای درک تورم باید به جیب مردم نگاه کرد و مردم هستند که تورم را حس می‌کنند.
    گفت: با این حساب و در حالی که قیمت همه اجناس به سرعت رو به افزایش است، تورم صفر در بهمن‌ماه چه مفهومی دارد؟
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو افتاده بود توی چاه و جان به جان‌‌آفرین تسلیم کرده بود، وقتی بیرونش آوردند یکی از اطرافیان گفت؛ اگرچه فوت کرده ولی خوشبختانه زخمی نشده!

  23. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد حضرت زینب(س) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد!

    ……
    http://dl.delsukhtehgan.ir/bahman92/Karimi-Milade%20hazrate%20zeynab%201392-007.mp3

  24. صبا می‌گوید:

    این گل ها هم از طرف من؛

    http://8pic.ir/images/yfai0vijtsbkkw8yuh72.jpg
    http://8pic.ir/images/t3by9y71vhogwxhbpsja.jpg
    تولد بانوی صبر و عشق مبارک!

  25. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    بدبختی!
    وامانده‌ها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند…
    خنده‌ام می‌گیرد وقتی می‌خواهند به من و ما حالی کنند که جنگ چقدر چیز بد و پر عواقبی است!!!!

  26. دی می‌گوید:

    وامانده ها نه تنها در علایم ریاضی، که در اعداد و محاسبات ریاضی هم مانده اند! نمونه اش این صفر
    اگه وطن امروز در ستون سمت راست تیتر، دو تا تیتر کوچولو در خصوص قیمت مرغ و پرتقال کار می کرد، این صفره اونوقت خیلی بیشتر از این، واسه خودش حرف برای گفتن داشت…

  27. همرزم شهید می‌گوید:

    میلاد با سعادت کوه صبر دشت کربلا مبارک

    http://www.rajanews.com/news/199384

  28. برف و آفتاب می‌گوید:

    سید احمد؛

    اولا که مداحی اولی که گذاشتید باز نمی‌شه.
    دوما اینکه یه خواهش دارم؛ شما که همیشه زحمت می‌کشید، مداحی‌ها رو یکی دو روز قبل از رسیدن مناسبتش بذارید. من که دوست دارم قبل از رسیدن مناسبت، مداحی‌ش رو گوش بدم؛ بقیه رو نمی‌دونم.
    و اینکه گاهی همون شب یا روز مناسبت، موقعیت دانلود یا گوش دادن مداحی جور نمی‌شه، بعدش هم که دیگه حسش نیست!
    با تشکر!

  29. برف و آفتاب می‌گوید:

    من حاضرم شرط ببندم تیترها و صفحه‌بندی‌های معرکه‌ی وطن، اگه نه همه‌ش، بخش مهمی‌اش لااقل کار آقای قدیانیه!

  30. خواهرشهید می‌گوید:

    یک ضرب المثل می‌گه؛
    خود گویی و خودخندی! عجب مرد هنرمندی؟

    حکایت حسن آقای روحانی است…

  31. برف و آفتاب می‌گوید:

    چقدر تبصره زدید رو کامنتم! این که معلوم بود؛ شرط بستن نداشت که!! 🙂

    ـــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    آخه واقعا اونطور که شما گفته بودین نیست. من اساسا خیلی حضور فیزیکی در وطن امروز ندارم فلذا اغلب اوقات در جریان امور روزنامه، بویژه صفحه یک نیستم. گاهی که باشم طبعا نظری می‌دهم. تیتر «صفر» البته پیشنهاد من بود. همچنان که با پیشنهاد من، اون گوشواره «هاشمی رهبر اصلاحات شود» به «هاشمی سر اصلاحات شود» تبدیل شد! گمانم زیادی‌اش بود کلمه مقدس «رهبر»! این را هم بگویم که واقعا در تیتر دروغ‌های مشاور رسانه‌ای ابتکار -نیم‌تای پایین صفحه یک- مانده بودیم و هیچ پیشنهادی راضی کننده نبود! یک دفعه به ذهنم خطور کرد که در تیتر واقعیت امر را بگوییم؛ «از بس دروغ گفته‌اند در تیتر مانده‌ایم!» که خوشبختانه با اون «صفر» شیخ حسن هم تناسب خوبی برقرار کرد!!

  32. چشم انتظار می‌گوید:

    ای کاش عکس های با کیفیت مسجد جوادالائمه (ع) موجود بود، می ذاشتین برای بچه ها.
    .
    خصوصی: آقا سید؛ شمال اومد حتما “برین” به استقبالش! 🙂
    پس بیخود نیست جادوگر (جعفری تبار) با معجزه گر ارتباط داشته!!
    در ضمن؛ هنوز خاطرات قشنگ شهید مصطفی مونده. علامه ی عزیز، حسن زاده آملی یکی از خاطرات ناب و قشنگش بود.

  33. برف و آفتاب می‌گوید:

    احیانا تیتر “هیچ” چطور؟

    ــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    «هیچ» را من اصلا نبودم! کار خود رضا شکیبایی بود! «خبر مرگش» هم! «هولوکاست هسته‌ای» هم! صفحه یک‌های ناب و قشنگ وطن امروز، اغلب کار سردبیر محترم است. این را هم در جواب «دی» باید بگویم که نیازی نبود ما به عنوان روزنامه، کنار تیتر «صفر» قیمت اقلام مصرفی را می‌زدیم. در امر رسانه، همه چیز را نباید گفت و همه پیام را نباید صادر کرد، بلکه بعضی چیزها را باید گذاشت خود مخاطب بفهمد و بگیرد! حالا اگر مخاطبی با این تیتر صفر ما، کنار شیشه یک قصابی که قیمت مرغ را زده، عکس بگیرد و به روزنامه بفرستد، حتما آن را کار خواهیم کرد، شاید در حد عکس یک روزنامه! اون دیگر، دریافت پیام از سوی مخاطب -به بهترین نحو ممکن- است که بحثش فرق می‌کند… مخلص کلام؛ ما به عنوان روزنامه، خیلی نباید همه چیز را لو بدهیم!

  34. برف و آفتاب می‌گوید:

    خوب راستش می‌دونستم کامنتم رو تغییر می‌دید؛ حتی اگه واقعا صددرصد تیترها پیشنهاد شما بودند.(به خاطر شکسته‌نفسی قشنگ‌تون). به قول آذرخش خدابیامرز؛ غرض فونت درشت بود که حاصل شد! 🙂

  35. مجنون می‌گوید:

    حالا راه هم پیدا نکنند تو مناصب بالای دولت
    انگار چه آش دهنسوزی هست
    مگه این مناصب بالا به کی وفا کرده که به اینا وفا کنه
    فقط ازش یه خاطره خوب اگر خدمت کرده باشند
    و بد اگر خیانت کرده باشند تو ذهن مردم می‌مونه
    و اون دنیا باید پاسخگوی خون شهدا و امام و مردم باشند

  36. ناشناس می‌گوید:

    نمی دونم من خنگ شدم یا متن چون ریاضی داشت دو بار خوندم تا بفهمم یا شما واضح ننوشته بودید!
    .
    .
    .
    .
    .
    . الکی مثلا فکر کنم من خنگ شدم 🙂
    با دیوونه دادشی موافق ام خیلی بی مزه بود 🙂

  37. مجتبی می‌گوید:

    آن مرد که مراد شما بود و اکنون رفته است، سال ۸۴ همین ۵۰ درصد رو هم در دور اول انتخابات نداشت! اما چنان شخمی زد دولت رو که فقط صم بکم ها ندیدند و نشنیدند!

    ربط دادن ۲۲ خرداد ۸۸ به این قضایای اخیر نیز، همانند ربط دادن جرم ملکولی گاز متان با شقیقه ی نازنین جناب جلیلی است!

    بغض آن چند دهم درصد بماند بر دلتان تا سال ۹۶ (که ان شاء الله نه نماینده جبهه پایداری نفاق رای بیاورد نه دولت بنفش تزویر و امید!!)

    ((مرد باش و منتشر کن! نترس اونقدر هوادار داری تا کرور کرور جواب من رو بدهند!))

  38. خواهر شهید می‌گوید:

    البته جواب ابلهان خاموشی است!
    (یکی از کرورها)

  39. سیداحمد می‌گوید:

    امان از نزدیکی به بهار و آلرژی!
    داغون و مستاصل می کنه آدمو این همه عطسه! 🙁

    اونقدر عطسه کردم گاوگیجه گرفتم؛ الان این بنده خدا بالایی طرفدار کیه؟!!!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    برف و آفتاب؛

    بله! ظاهرا لینک آپلود شده خراب شد.
    این سایت های آپلود کننده وضعیت وخیمی دارند!
    علی الحساب لینک اول را حذف می کنم.

  40. برف و آفتاب می‌گوید:

    سید احمد؛
    تا حالا حجامت آلرژی کردید؟
    http://shiateb.com/pages/?current=viewdoc&langid=1&sel=757

  41. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    همیشه «خاموشی» جوابِ ابلهان نیست! گاهی کرور کرور جواب، «یک کف مرتب» است…!!

  42. برف و آفتاب می‌گوید:

    دلم می‌سوزه براش. فکر می‌کنه خیلی حرف حسابی زده؛ منتظر جواب هم هست! خوب یکی جواب‌شو بده به غرورش لطمه نخوره!!

  43. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    دیدی عکساشونو با هم؟
    طرفداراش هم که ادعای ضدیت با خرافات و پاکی و … دارن، صداشون در نمیاد!

    خدا عاقبت همه ما رو ختم به خیر کنه…

  44. چشم انتظار می‌گوید:

    آره سیدجان!
    تازه، همون یک عکس نیست.
    چند تا دیگه هم دارند، به اضافه ی اون رقمی که هبه فرموده بودند به ستاد!!!

  45. چشم انتظار می‌گوید:

    خصوصی! نمی دونم چرا خاطره رو تو پست یمین گذاشتم!!! شرمنده تو زحمت می افتین…

    خاطــــ نوزده ـــــــره:
    مصطفی نبود. کلی ازش تعریف کردم پیش بچه ها. بچه ها خندیدند و گفتند: ببین چطوری مخت رو زده که اینطوری دفاع می کنی! فردا که مصطفی آمد، بهش گفتند؛ خوب بچه شهرستانی گیر آورده ای و مخش رو زده ای ها! نبودی ببینی چطور ازت تعریف می کرد. شب، مصطفی آمد کنارم. یک نامه داد دستم و رفت! نامه را خواندم. نوشته بود؛ چرا پیش بچه ها از من تعریف کردی؟! نگفتی شاید دچار غرور و خودبزرگ بینی بشم؟! من هزارتا ضعف دارم. دیگه از این حرفا نزن. دو سه روز بابت همین باهام سرسنگین بود، بعد هم خودش آمد سراغم.
    خاطــــ بیست ـــــــره:
    آمد توی اتاق و گفت: پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم! یک ماهی تابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده ی خمیر مانند سفیدی را انداخت توی ماهی تابه. کبریت زد بهش و گفت در رو! دویدیم پشت درخت ها. چند ثانیه بعد یکهو ماهی تابه گُر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف می رفت. آتش که تمام شد، رفتیم سروقتش. قدر یک کف دست سوراخ شده بود. گشته بود ترکیب یک جور سوخت موشک را توی اینترنت پیدا کرده بود، داشت درصد مواد را آزمایش می کرد.

  46. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    سلام
    توجه به تغذیه و استفاده از محصولات ارگانیک و پرهیز از فست‌فود و عمل بر اساس طبع و مزاج در رفع این نوع آلرژی‌ها بسیار مؤثر است.
    سلامتی شما را از خداوند مسئلت می‌کنیم.

  47. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون از پیشنهادات دوستان؛
    هم حجامت خاص انجام دادم و هم کلی مسائل مختلف را رعایت می کنم… بهتر می شوم اما…
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1546&pid=1&type=0
    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1546&pid=2&type=0

    پیامک از دیار تدبیر! 🙂
    بایکوت تورم “صفر” در رسانه های حامی دولت! 😐

  48. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    ۱- تیتر وطن که عالیه
    ۲- مژتبی! (یاد مژتبی محرمی بخیر)
    تا حدودی باهات موافقم ولی تا انتخابات بعدی خدا بزرگه
    در ضمن باید ببینی جرم مولکولی متان ظرفیتش چقدره؟!
    ۳- سید جان، آلرژی نوش جانت. فقط آنتی هیستامین بخور
    ۴- داداش گلم، حسن آقا چند دهم درصد رای نیاوردها!
    حرف هجده میلیون ایرانی واجد رای هستش!
    حالا اگه به پشمک حاج عبدلله علاقه داری، بحثش جداست!

  49. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ بیست و یک ـــــــره:
    دستم را گرفت، از خوابگاه برد بیرون. روبروی خوابگاهِ زنجان خانه هایی بود که معلوم بود از قدیم مانده؛ از زمان آلونک نشین ها. همیشه چشمم به این خانه ها می افتاد اما هیچوقت فکر نکرده بودم به آدم هایی که توی این آلونک ها زندگی می کنند. اوضاعشان خیلی خراب بود. رفتیم جلوتر. از یکی از خانه ها خانمی آمد بیرون، سه تا بچه ی قد و نیم قد هم پشت سرش. مصطفی تا چشمش به بچه ها افتاد، قربان صدقه شان رفت. خانه در واقع، یک اتاق خرابه ی نمناک بود. در نداشت؛ پرده جلویش آویزان بود. از تیر چراغ برق سیم کشیده بودند و یک چراغ جلوی در روشن کرده بودند. مصطفی گفت: ببین اینا چطوری دارن زندگی می کنن. ما ازشون غافلیم. چندوقتی بود بهشان سر می زد. برنج و روغن می خرید و برایشان می برد. وقتی هم که خودش نمی توانست کمک کند، چند تا از بچه ها را می برد که آن ها کمک کنند.
    خاطــــ بیست و دو ـــــــره:
    شب ها ساعت ده توی اتاق بسیج خوابگاه سوره ی واقعه می خواندیم. یک شب من و مصطفی زودتر رفتیم. مسئول اتاق آمده بود، برق روشن کرده بود و نوار مداحی گوش می داد. مصطفی بهش گفت: این اتاق بسیجه! ساعت ده هم باید برای سوره ی واقعه باز بشه. تو الان نشسته ای برق و چراغ و ضبط رو روشن کرده ای!! درست نیست، اینا بیت الماله…

  50. ناشناس می‌گوید:

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1546&pid=1&type=0
    واقع گرایانه تحلیل کرده
    اگر چه به بعضی از قسمتاش ایراد دارم اما خوب نوشته…

  51. صبر می‌گوید:

    نمی دونم چرا اسمم ناشناس می خوره!!!
    دو تا کامنت گذاشتم ناشناس خورده…

  52. صبر می‌گوید:

    ناشناس می‌گوید:
    ۵ اسفند ۱۳۹۳ در t ۱۲:۳۷

    نمی دونم من خنگ شدم یا متن چون ریاضی داشت دو بار خوندم تا بفهمم یا شما واضح ننوشته بودید!
    .
    .
    .
    .
    .
    . الکی مثلا فکر کنم من خنگ شدم 🙂
    با دیوونه دادشی موافق ام خیلی بی مزه بود 🙂

    ناشناس می‌گوید:
    ۶ اسفند ۱۳۹۳ در t ۱۲:۱۲

    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1546&pid=1&type=0
    واقع گرایانه تحلیل کرده
    اگر چه به بعضی از قسمتاش ایراد دارم اما خوب نوشته…

    کامنتهای من ….

  53. حقگو می‌گوید:

    با مطالبی در باره ی فاطمیه به روزیم:
    http://paydar1357.blogfa.com/

  54. ناشناس می‌گوید:

    امان از دست خواهرای غواص!!!
    http://khademoshohada1.blogfa.com/post/5101/

  55. ناشناس می‌گوید:

    بابا پنجعلی هم به مذاکرات پیوست!

    http://khademoshohada1.blogfa.com/post/5104/

  56. همرزم شهید می‌گوید:

    “سخنگوی دولت: مقیدیم تا یازده فروردین مذاکرات را به فرجام برسانیم”

    “فرجام” که می‌دونید چیه؟؟؟!

  57. زیبا می‌گوید:

    http://www.rajanews.com/sites/default/files/content/videos/story/93-12/06/allame%20mesbah.mp4

    ــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    واقعا «زیبا» بود. انشاءالله به دعای علما و خوبان روزگار «شهادت» نصیب همه ما شود… مگر این همه گناه را با خون سرخ خود بشوییم.

  58. زیبا می‌گوید:

    بله واقعا؛
    ان شاءالله برادر…

  59. حسین می‌گوید:

    برید حال کنید
    http://www.rajanews.com/news/199700

  60. سیداحمد می‌گوید:

    اینقدر به ذهنشون نمی رسه که رو این صحبت ها، موسیقی با این تُن نمی ذارن! کاملا تحت تاثیر قرار داده صدای علامه رو!

    مرگی به جز شهادت، برای ما، یعنی بدبختی و شرمندگی… اون هم در این روزگار…

    اللهم ارزقنا…

  61. حسین می‌گوید:

    متاسفانه امروز تو حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، چه کف و سوتی راه انداخته بود!
    ای‌کاش می دونست هر جایی نباید هر طوری صحبت کرد…

  62. سیداحمد می‌گوید:

    معجزه گر در اجتماعات یه طوری سخنرانی می کنه، که یه نفر رو باید بگذارن کنارش چند لحظه یک بار بگه:

    دست و جیغ و هورا!!!
    🙂

  63. همشهری باکری می‌گوید:

    یه حرف کلیشه ای
    متن قشنگی بود!!

  64. چشم انتظار می‌گوید:

    فیلم طنز؛
    معــــــــــــ تورم صفر، هوا پاک، دیوار تحریم تِرِک، پاسپورت باعزت ــــــــجزه
    گــــــــــــــ توافق برد-برد، منتقدین مورد حمایت!! اقتصاد توپ و… ــــــــــــر! 🙂
    با بازی زیبا و چشم نواز آمیتا چاخان کلیدساز!!

  65. چشم انتظار می‌گوید:

    اولین حرمت شکنِ حریم پرواز ملائک، (سوت و کف) شیخِ عباشکلاتی فتنه گر، در حرم امام رضا (ع) بود.

  66. صبر می‌گوید:

    هاشمی رفسنجانی نماینده وضع موجود
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1546/1/134376/0
    این را می گفتم واقع گرایانه تحلیل کرده!

    آقای قدیانی؛
    وطن امروز نمی تونه سایتشو طوری طراحی کنه که وقتی روی مطلبی کلیک می کنیم، آدرسش را تو منو درج بکنه!
    چقدر سایتتون اشکال داره!

  67. لبیک یا حسین می‌گوید:

    صبر؛
    حسین آقا خیلی دوست دارند و ملزمند به اینکه روزنامه خریداری بشه
    دلایل خوبی هم براش دارن!

  68. لبیک یا حسین می‌گوید:

    محمد امروز که از مدرسه اومد بهش گفتم:
    تو مدرسه خبری بود از اومدن روحانی!؟
    گفت: نه؛ فقط من به آقای فراهانی (ناظم) گفتم که آقا می دونید روحانی اومده قم؟!
    (حالا منم خندم گرفته بود و کلی خودم را کنترل کردم)
    ازش دوباره پرسیدم؛ حالا آقای فراهانی چی گفت؟
    محمد لبخند رو لبش اومد و گفت که آقای فراهانی خندید و بعدش هم ادامه داد چه پسر سیاسی ای!!!

  69. لبیک یا حسین می‌گوید:

    تمام شهر پره از بنر! ما موندیم اینا رو کی زده و کِی زده!

  70. لبیک یا حسین می‌گوید:

    ‌نمی‌شه قطعه ای باشی اما تا حالا “من زنده ام” را نخونده باشی!
    خودم البته پریشب تمومش کردم و خیلی لذت بردم از لحظاتی ‌که با حضرت سید علی هم بغض و هم اشک شدم
    آقا در یاداشتی که اول کتاب است این گونه نوشتند؛
    گاهی در پس پرده ی اشک کتاب را خوانده اند…

  71. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    صحبت‌های رهبر انقلاب پیرامون قتل‌های زنجیره‌ای مورخ ۱۸ دی ۱۳۷۷
    (تشبیه‌کردن روزنامه‌های خودزن داخلی به بچه بی‌عقل!)

    یعنی در هیچ حادثه‌ای از حوادث اوّلِ انقلاب تا به حال -حوادث شیرین و حوادث تلخ- اتّفاق نیفتاده است که این بوق های تبلیغاتی یک کلمه بگویند که به نفع ملت ایران باشد؛ امیدی ببخشد، دلخوشی ای بدهد، تحسینی در آن باشد! در همه حوادث، اینها سعی کردند ضربه‌ای بزنند، سوء استفاده‌ای بکنند، اصلی از اصول مورد علاقه مردم زیر سؤال ببرند و به حکومت ضربه تبلیغاتی و ضربه سیاسی بزنند؛ در این حادثه هم این‌گونه است. لذا بنده که بیست سال است از نزدیک با جزئیّات برخوردهای تبلیغاتی با خودمان مواجهم، از این جنجالی که رادیوهای بیگانه در این حادثه درست کردند، تعجّب نمی کنم. البته از بعضی کارهای خودی ها تعجّب می کنم! از کار بعضی از این مطبوعاتی های خودی و رسانه‌های داخلی تعجّب می کنم! اینها درست مثل بچه بی عقلی عمل کردند که پدرش مثلاً در یک برخورد زبانی با یک آدم خبیثِ بدجنسِ بدزبانی درگیر باشد و این بچه بی عقل هم از روی بی‌توجّهی به موقعیت، بنا کند پدر خودش را مثلاً مسخره کردن! اینها چنین موضعی گرفتند. البته حالا این نگاه خوشبینانه است؛ مبنی بر این است که اینها غرض و مرض و ارتباطی ندارند. اگر چنین باشد، که بحث دیگری است. علی اىّ‌ حال، از این‌که دشمن سوء استفاده کند، ما تعجّب نکرده‌ایم.

  72. سیداحمد می‌گوید:

    لبیک یا حسین؛

    بی شک “من زنده ام” یک کتاب فوق العاده است.
    هر کس نخوانده حتما حتما حتما این کتاب را بخواند؛ حتما هم از مقدمه اش بخواند.

    واقعا “ظلم بار ترین واژه اسارت است.”

  73. فرهنگی می‌گوید:

    محمد بن عیسى از برادرش جعفر نقل کرده که گفت:

    نزد امام رضا علیه‌السلام بودیم و یونس بن عبدالرحمن در خدمت حضرت بود که خبر دادند گروهی از اهل بصره آمده اند. حضرت به یونس اشاره کرد که پشت پرده اتاقی پنهان شود و به او فرمودند تا اجازه نداده ام تکان نخور و بیرون نیا! بعد اهالی بصره آمدند و هر چه توانستند به یونس فحش و ناسزا گفتند و حضرت سر به زیر انداخته بود. بعد این که خیلى بد و بیراه گفتند، بلند شدند رفتند. بعد حضرت به یونس اجازه بیرون آمدن دادند و او در حالی که اشک می ریخت آمد و گفت: خدا مرا فدایتان گرداند. من مدافع خط و مکتب شمایم و این حال و روزم در نزد یاران است و مرا بی دین و لامذهب می دانند. حضرت به او فرمودند: ای یونس! اگر امام تو از تو راضی باشد، چه غمی داری؟ ای یونس! با مردم در حد فهم و درکشان سخن بگو و آنچه نمی فهمند را رها کن… ای یونس! اگر در دست تو مرواریدی باشد اما مردم بگویند پشکل است، برایت چه فرقی می کند؟! یا در دستت یک پشکل باشد اما مردم گمان کنند مروارید است، برای تو چه فایده ای دارد؟! حال و روز تو هم چنین است: وقتی در مسیر صحیح باشی و امام تو از تو راضی باشد، حرف مردم هیچ ضرری برایت ندارد.

    “بحارالانوار ج ٢ ص ۶۵”

  74. رضا 2 می‌گوید:

    جناب قدیانی
    این حق دولت نیست که افراد و مناصب را از همراهان خود انتخاب کند؟ در قضیه ۸۸ بحث متفاوت بود. آنجا جمعی از مردم و کاندیداها (همه کاندیداها بجز کاندیدای پیروز) نتایج را قبول نداشتند یعنی ۲۴ و ۱۳ را درست نمی‌دانستند بنا به دلایل خود درست یا غلط که البته تا به امروز مهلت روشن کردن ادعای‌شان به آنها داده نشده. در هر انتخاباتی فردی که نصف + ۱ رای را بدست آورد نماینده تمام مردم است ولو واقعا ۱ رای بیشتر از نصف باشد. انتخابات ۸۸ هم اگر ۲۴ به ۱۳ که نه، ۱۸۰۰۰۰۰۱ به ۱۷۹۹۹۹۹۹ هم بود -لیکن نتیجه مورد قبول مردم بود- احمدی نژاد می‌شد نماینده تمام ملت ایران ولی حتی اگر نتیجه ۳۹ به ۰ هم که بود -لیکن جمعی آن را غیر قابل قبول می دانستند- احمدی نژاد رئیس جمهور آن عده نبود.

  75. چشم انتظار می‌گوید:

    وجدان چیست؟! (نیم نمره)

    http://www.jahannews.com/vdccpoq0s2bqxe8.ala2.html

  76. برف و آفتاب می‌گوید:

    رضا ۲ و بقیه؛

    به دو نکته باید توجه کنید:
    یکی اینکه تو انتخابات ۸۸ با اینکه برنده‌ی انتخابات، خیلی خیلی بیشتر از نصف مردم بهش رای داده‌بودند؛ با این‌حال هیچ‌وقت به اون درصد کمی که بهش رای نداده‌بودند توهین نکرد اما برنده‌‌ی انتخابات ۹۲ نصف ملت بهش رای ندادند، اون‌وقت این راه به راه توهین و تحقیرشون می‌کنه. بی‌ادبی‌ش به کنار، اعتماد به نفسش خیلی بالاست!! (دقت کنید که این مسئله، ربطی به اینکه احمدی‌نژاد خوب بود یا بد، نداره!)

    نکته‌ی دوم:
    جای اعتراض به نتیجه‌ی انتخابات، تو سال ۹۲ بیشتر از سال ۸۸ بود. چون درصد رأیی که باعث برنده‌ شدن روحانی شد، خیلی کمتر از درصد رأیی بود که باعث برنده شدن احمدی‌نژاد شد اما بازنده‌ی انتخابات ۹۲ قانون‌مداری کرد و اعتراض نکرد و وحشی‌بازی درنیاورد، و با کمک رسانه‌های دشمن، به طرفدارانش القا نکرد که تقلب شده، تا اینجا هم جمعی از مردم باور کنند که تقلب شده! (این هم ربطی به اینکه حتی یک رای هم می‌تونه سرنوشت‌ساز باشه، نداره!!)

    “ستاد ساده‌سازی مفاهیم!”

  77. شیدا می‌گوید:

    خصوصی؛

    وقتى مطلب مهمى رو در کتاب یا سایتى مى خونم، نکاتى رو که به نظر خودم مهم هستند را مى نویسم.
    فکر می کنم که خصوصى باشه بهتره! البته مى دونم که شما اطلاعات بهترى دارید.
    ولى فکر می کنم شاید به درد بخوره!

    افراد و مناصب و همراهان دولت؛

    معصومه ابتکار؛ یکى از شرکت کنند گان در اجلا س بیلد برگ، که اعضای آن صهیونیست ها و ماسون هاى برجسته جهان بودند! تحت عنوان، گفتگوى تمدن ها به همراه خاتمى فتنه گر!
    حسین روحانى؛ همراهى با تراب حق شناس و محمود شامخى که در سال ١٣۵٠ رهبرى منافقان را در خارج از کشور به عهده داشت!
    صفایی فراهانى؛ از بنیانگذاران چریک هاى فدایی!
    حسین موسویان؛ سفیر ایران در ماجراى میکونوس و متهم به جاسوسى هسته اى!

    شاید ادعاى جدید منافقین درباره تاسیسات جدید هسته اى، بى ارتباط با سفر و ماموریت رفیق فریدون نباشه! خیلى بدبینانه است ولى از این ها هیچى بعید نیست!

    جمله کوسه هم که گفت: با همکارى ایران و عربستان خیلى مسائل حل مى شه، جالبه! واقعاً با همکارى هم قیمت نفت رو به کمتر از آب معدنى رسوندند و به خیال منحوس خودشان، جام زهر رو تهیه کردند! موسسه مالى بین المللى ilf اعلام کرده: نفت ارزان و تحریم، اقتصاد ایران را تا ٢ سال دیگر به زانو در خواهد آورد. چنان که زنگنه گفت: واقعاً وزیر نفت با یک دیپلماسى انرژى فعال!!!!!! نقش وزیر دوم خارجه را ایفاء مى کند! معاون ایشان معظمى گفته: ایران کمترین ضررها را از کاهش قیمت نفت مى کند!!! اینها دست در دست عربستان و امریکا دارند به فرماندهى کوسه فتنه گر، خوب ماموریتشان را اجرا مى کنند… باید به “والله خیر الماکرین!” امیدوار باشیم!

    برایتان بهترین ها را آرزو مى کنم و همیشه دعایتان می کنم که استوار و با ایمان و سلامت در خدمت آرمانهاى رهبر عزیزمان باشید! آمین!

  78. شیدا می‌گوید:

    برف و آفتاب عزیز؛
    واقعا به “ستاد ساده‌سازى مفاهیم” براى بعضى ها نیاز مبرم بود!

  79. پرسشگر می‌گوید:

    نظرتون در مورد آیت الله وحید چیه؟!

    آیت الله وحید خطاب به روحانی:
    “شما یکی از بهترین روسای جمهور هستید، اما با مشکلات طاقت فرسایی روبرو می باشید”

  80. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ بیست و سه ـــــــره:
    ما که نمی تونیم بوق بسازیم، چطور می خوایم هواپیما بسازیم؟! به مصطفی برخورده بود. شرکتی که برای ایران خودرو، قطعه تولید می کرد، بوق هایش تست استاندارد بین المللی را جواب نمی داد. می خواستند از آفریقای جنوبی!!! یک خط تولید دست دوم بخرند. اینها را یکی از دوستانمان گفت که تازه آنجا کار گرفته بود. همان دوستمان واسطه شد و رفتیم پیش رئیس شرکت، گفتیم بگذارد ما هم روی پروژه ی بوق کار کنیم. با اصرار راضی شد، اما جدی نگرفتمان. چهارم عید برگشتیم تهران. قرار بود برایمان هتل رزرو کنند. رفتیم شرکت، دیدیم خبری نیست. مدیرعامل هم رفته بود مسافرت. گفتم: مصطفی ولش کنیم بریم! گفت: نه، حالا که تا اینجا اومده ایم. روزها می رفتیم کارخانه و شب ها برمی گشتیم خوابگاه. غذا یا نیمرو می خوردیم، یا نان و شیره ی انگور که از شهرمان آورده بودم. شوفاژخانه ی خوابگاه تا بعد تعطیلات بسته بود. شب با سه تا پتو تا صبح می لرزیدیم. چهار پنج روز مو به مو خط تولید را بررسی کردیم تا گیر کار را فهمیدیم! ابعاد قالب را با بوق یکی گرفته بودند!! از قالب که در می آمد، خودش را ول می کرد. تا قبل از سیزدهم عید کارمان تمام شد. با ابعاد درست تست زدیم و سه چهار نمونه تحویلشان دادیم، رفت ساپکو و همه تایید شد. جای ده میلیون پاداشی که قولش را داده بودند، نفری سیصدهزار تومان برایمان چک کشیدند! مصطفی همان را هم نمی گرفت، می گفت: ما برای پول این کار رو نکردیم.
    خاطــــ بیست و چهار ـــــــره:
    نان سنگک گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه. چند تا سنگ به نان ها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت به سمت نانوایی. می گفت: بچه بودم، یه بار نون سنگک خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم، بهش چسبیده بود. خونه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم، گفت: برو بده به شاطر. نونواها بابت اینا پول می دن!

  81. صبر می‌گوید:

    نمی دونم چرا برای خاطره ۲۳ و ۲۴ گریه کردم…
    چرا اینقدر آدما می تونند پست باشند؟!
    یادمان باشد اینجا، یعنی مثلا جمهوری اسلامی است!

  82. سیداحمد می‌گوید:

    پرسشگر؛

    لطفا اسم آقای وحید را نیاور! از بردن اسم ایشان، در کامنت ها خاطره خوبی ندارم!
    شما یک سوال پرسیدی، ۴ نفر جواب می دهند، دردسرش برای قطعه ۲۶ است!

    آقای وحید خیلی خوب است. شیخ حسن خیلی خوب است. کلا همه خوب است! والا!

  83. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    فرمودید: إن‌شاءالله زیارت علامه حسن زاده حفظه‌الله‌ تعالی قسمت همه دوستان بشه.
    می‌شه بفرمایید علامه ساکن کجا هستند؟ جلسات و دیدارهای عمومی دارند یا فقط برای افراد خاصی نظیر شما امکان ارتباط و دیدار با ایشان فراهم هست؟

  84. ناشناس می‌گوید:

    صبر؛
    چرا گریه؟
    خاطره ۲۳ قبول، ولی ۲۴ چرا؟!

    بنده ۲۴ رو خوندم؛ اول از همه گفتم الله اکبر از این همه دقت! بعدش مرحبا به این تربیت!
    اینقدر این آدابی که تو بچگی بهمون یاد دادند رو دوست دارم. خیلی آرامش و لذت داره که بزرگترها این چیزها رو به آدم یاد می‌دن. آدم احساس خوب تعلق پیدا می کنه…

  85. سیداحمد می‌گوید:

    ناشناس؛

    من آدم خاصی نیستم!
    تا جایی که خبر دارم، جلسه و دیدار عمومی ندارند. اگر داشته باشند هم بنده بی اطلاعم. باز هم تا جایی که خبر دارم، یا آمل هستند یا تهران منزل دامادشان یعنی دکتر باقر لاریجانی و یا قم! (چه اطلاعات دقیقی!) تابستان ها هم به روستایشان ایرا می روند.
    ایرا روستایی در پایین کوه دماوند است و راهش هم از جاده هراز است.
    علامه تابستان ها که در ایرا تشریف دارند، نماز را در مسجد محل می خوانند. تعداد زیادی از ارادتمندان ایشان برای زیارتشان، به ایرا می روند و مسیر منزل تا مسجد را با ایشان همراهی می کنند و نماز را به امامت علامه می خوانند. گفتگو با ایشان و یا ورود به منزلشان، شرایط خاصی می طلبد؛ آنهایی که علامه حسن زاده را دیدند و می شناسند، می دانند چه می گویم. همسر علامه هم در اتاقی در کنار منزلشان در ایرا مدفون هستند؛ معمولا در این اتاق باز می شود و مردم می توانند برای قرائت فاتحه وارد اتاق شوند. ما هم به قول معروف آمار حضور علامه در ایرا را می گرفتیم و چند دفعه با دوستان و یا خانواده خدمتشان رسیدیم!

    ایرا
    http://opload.ir/image59142.html

    در سفید، که در منزل علامه است و آن نرده های سفید و پله ها، به همان اتاق (که گفتم، محل دفن همسرشان است) می رسد!
    http://opload.ir/image59143.html

  86. فاطمه می‌گوید:

    سلام؛
    می‌شه لینک صفحاتی که راجع به آقای وحید بحث شده رو بگذارید؟

  87. چشم انتظار می‌گوید:

    بچه ها؛
    تازه از خاطرات ۲۵ به بعد، اوج مظلومیت مصطفی و البته اقتدارش مشخص می شه! من با خوندن این کتاب پیش خودم به این نتیجه رسیدم که بخش عمده ای از توفیقات نطنز، مدیون شخص مصطفی است. بلاشک.
    شیخ حسن، کلاهشو بذاره بالاتر!!

  88. چشم انتظار می‌گوید:

    خوش به حالت آقا سید…
    خصوصی؛ آقای خاص 🙂 🙂

    ـــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    شبکه ۲ برای بار شونصدم داره «کفش‌های میرزانوروز» نشون می‌ده! 🙂
    عاشقشم!
    . . .
    «ایرا»… چه اسم قشنگ و گیرایی!
    سید؛ وجه تسمیه‌اش چیه؟ می‌دونی؟

  89. سیداحمد می‌گوید:

    من می‌گم در این مورد صحبت نکنیم، ایشون می‌گن لینک صفحات رو بدید! 😐

    ـــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    🙂 حالا من رو دعوا نکن اما یه متنی داشتم… درش هم «وحید بیت» بود، هم «بیت وحید»!!
    علی‌ای‌حال اولی رو عشق است…

  90. سیداحمد می‌گوید:

    وجه تسمیه اش نمی دونم چیه، ولی می دونم گیلاس و سیب و … خیلی خوشمزه ای داره!
    فقط دوستان خواستن برن حتما با ماشین خوب و راننده ماهر برن چون کار راحتی نیست بالا رفتن از اون راه!

    ـــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    دوستان، یه نگاهی به کامنت‌ها بندازن! چه این پست، چه پست‌های قبلی. بلاشک در کمتر فضایی از فضاهای مختلف مجازی، اینقدر کامنت مرتب، منظم و بی‌غلط می‌توان پیدا کرد. گاهی کامنت‌های فلان خبرگزاری و بهمان سایت را می‌بینم، غصه می‌خورم چرا این‌همه شلوغ و شلخته است! حالا می‌بینی چند تا هم حقوق‌بگیر داره بخش کامنت‌هاشون!! اصلا دبیر داره!!!! این نظم البته فقط در ظاهر کامنت‌های خوب و دقیق شما نیست، اغلب کامنت‌ها به لحاظ محتوی هم خوب و آموزنده‌اند. این نیز قشنگ است که در «قطعه ۲۶» به مدد زحمات آقای مبصر، معمولا کامنت‌ها به لحظه و در آن، مورد بررسی و تایید قرار می‌گیرد. الحمدلله…

  91. سیداحمد می‌گوید:

    اون متن مصاحبه با سردار صفار بود که درش هم “وحید بیت” بود و هم “بیت وحید”!

    تو اون متن یادته چقدر مثبت شده بودی؟ منو دعوا کردی که چرا به لاریجانی طعنه زدم، اون هم خصوصی!

  92. شیطونک می‌گوید:

    چقدر من دوست نداشتم کفش های میرزا نوروز را… کلی با دیدنش حرص می خوردم!

  93. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    اصلاحیه
    همه خوب هست. 🙂

    یادش بخیر

  94. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    مجموع رای رقبای رییس جمهور به ۵۰ درصد هم نرسید
    اما دوستان با اعتماد به نفس کامل(مثل کسی که مدال المپیک گرفته) دولت رو تخریب می کنند
    کارهای مثبت دولت رو نمی بینند
    کارهایی که مثل کنترل تورم یا اداره مملکت با نفت ۴۰ دلار گاهی شبیه معجزه است!
    آدم با انصاف کجاست؟
    مرجع سنتی و به شدت محافظه کاری مثل آیت الله مکارم هم می گویند “اقدامات دولت در اقتصاد و خدمات درمانی خوب است، دولت یازدهم وارث مشکلات زیاد گذشته است”…

    بهتر است یک کف مرتب برای این همه بی انصافی زد جدا!

    ــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    کاملا موافقم! مثلا در روزی که دولت اعتدال در زمینه صنعت فضایی، آن اقدام مهم را انجام داد، روزنامه‌های اصلاح‌طلب در اوج «بی‌انصافی» به سانسور این خدمت پرداختند، درست عکس روزنامه‌های اصول‌گرا… و اما درباره تورم، خود جناب روحانی قبلا گفته بودند که مردم، تورم را با آمار -حالا چه آمار راست، چه آمار دروغ!- نمی‌سنجند، بلکه با جیب‌شان می‌سنجند! به هر حال بهتر است وقتی آقای روحانی آماری ارائه می‌دهد، جوری نباشد که حتی روزنامه دولت یعنی «ایران» هم مصلحت را در عدم انتشار آن ببیند!! در نهایت این را بدان که اگر واقعا بحث کار و خدمت در میان باشد، دعا و ایضا کمک ما برای موفقیت دولت جمهوری اسلامی -حالا هر که می‌خواهد رئیس‌جمهور باشد- به قوت خود باقی است. حتی نقدمان هم از زاویه خیرخواهی است، نه عداوت…

  95. صبر می‌گوید:

    ناشناس؛
    اتفاقا اوج داستان و گریه قسمت ۲۴ است! در فارسی وقتی می خواهی چیز کم بها را مَثَل بزنی می‌گی: مثل ریگ بیابان!
    اونوقت شما فکرشو بکن، ریگ بیابان باید به صاحب حقش برسد! اما سرما، لرز، بی غذایی، نرسیدن به ده میلیون و خیلی چیزهای دیگه که از نظر ما پنهان است (مثلا نیاز شدید مالی در همان لحظه…) اوج داستان همین جا است!

    شاید بی ربط!
    امریکا درسته استعمار گر است، درسته زور گو است و هزاران چیز دیگر! اما برای مردم کشور خودش خوبه! اگر چنین نبوغی پیدا بشود براش چنان هزینه ای می کنن و چنان استفاده ای می کنن که نگو؛ لذا برای همین اندیشه های ایران و سایر کشورها، آنجا جذب می‌شن و اولین چیزا باید انجا اختراع بشه! خیلی وقتا اسلامی بودن به اسم نیست، به عمل است!
    ______________________________________
    فاطمه لینکش اینه؛
    http://www.entekhab.ir/fa/news/19195
    ببخشید فضولی کردم ولی دانستن چیزهای عادی حق همه است!
    ______________________________________
    آقای قدیانی؛
    تنها جایی که کامنت می‌ذارم و مرتب میام اینجاست! مدیر و بچه های باصفا و پر از اخلاصی داره و صد البته فرهیخته…

  96. صبر می‌گوید:

    یک سوال؛
    چطوریه ایسم ها و احزابی که در غرب به وجود میاد ناشی از خود نشناسی است!
    اما احزابی که (اصول گرا و اصلاح طلب) در ایران بوجود می آورند ناشی از تکثر اندیشه است؟

  97. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ بیست و پنج ـــــــره:
    یکی از مسئولین آمده بود دانشگاه سخنرانی کند. برنامه که تمام شد، دوره اش کردیم و آوردیمش توی دفتر بسیج. می خواستیم بودجه و امکانات بگیریم برای کارهای فرهنگی. مدام طفره می رفت. می گفت؛ بودجه نداریم! یکی از بچه ها گفت: شما که رئیسید، یه کار واسه ما بکنید دیگه. بنده ی خدا از دهانش درآمد و گفت: من اونجا رئیس نیستم، جارو می زنم! حالا مگر مصطفی ول می کرد. رفت از گوشه ی اتاق جارو را برداشت، بلند، با خنده گفت: حاجی، پول که بهمون نمی‌دی، بیا این جارو یه جارو بکش ببینیم بلدی؟؟!! 🙂 شانس آوردیم صدای بچه ها بلند بود و آقای رئیس نفهمید. دو سه نفری با چشم و ابرو به مصطفی رساندیم که؛ تو رو خدا بی خیال شو. جلویش را نگرفته بودیم، جارو را داده بود دستش! با کسی تعارف نداشت.

    خاطــــ بیست و شش ـــــــره:
    خانواده های شهدای دانشگاه را دعوت کرده بودیم. وقت امتحانات بود. هرچه گشتم کسی را پیدا نکردم که بیاید و کمک کند، غیر از یکی دو نفر. مصطفی یکی‌شان بود. از صبح آمد و تا شب ایستاد. دم ناهار توی سلف سرویس دانشگاه کنار خانواده ها می شست، به درد دل هایشان گوش می داد. باهاشان شوخی می کرد. می خندادنشان. یکی دو تا از خانواده ها گیر و گرفتاری داشتند، فکر می کردند از دست ما کاری بر می آید. بهمان می گفتند. تا مدت ها بعد از مراسم، مصطفی پیگیری می کرد کاری برایشان کرده ایم یا نه.

    خاطــــ بیست و هفت ـــــــره:
    رفقایم توی بسیج شنیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می رساندند که قبول نکن؛ متعصبه!! با خانم ها که حرف می زد، سرش را بالا نمی گرفت. سر برنامه های بسیج اگر فکر می کرد حرفش درست است، کوتاه نمی آمد. به قول بچه ها حرف، حرف خودش بود. معذرت خواهی در کارش نبود. بعد از ازدواج، محبتش آنقدر به من زیاد بود که رفقایم باور نمی کردند این همان مصطفایی باشد، که قبل از ازدواج می شناختند! طاقت نداشت سردرد من را ببیند.

    خاطــــ بیست و هشت ـــــــره:
    خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده ام قبول نکردند. گفتند؛ سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم. دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد! کمی بعد از ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد. بس که لاغر بود و قد بلند! توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده ها گذاشتند؛ پانصد تا سکه ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود! بعد از ازدواج هم همه ی سکه ها را بهم داد. مراسم عقد و عروسی را خانه ی خودمان گرفتیم؛ خیلی ساده.

  98. رضا 2 می‌گوید:

    جناب برف و آفتاب و احتمالا دوستان دیگر
    من واقعا نمی‌فهمم چرا نمی‌خواین قبول کنید که تو انتخابات ۸۸ اون کاندیداها و مردم واقعا فکر می‌کردن تقلب شده با دلایل خودشون اما تو انتخابات ۹۲ کاندیدایی اعتراض نکرد خوب لابد فکر می‌کردن تقلب نشده و اگرم فکر می‌کردن شده و دلیلی براش داشتن باید اعتراض می‌کردن. اینکه تو ۹۲ هم یه عده می‌تونستن انتخابات رو به هم بزنن که نشد دلیل. به هم زدن انتخابات قطعا کار نادرست و جرم سنگینی هست اما اعتراض به تقلب (در صورت وجود) کار شجاعانه و مناسبی است هر چند گاهی این دو قابل تمییز از هم نیستند… یه نکته واضحم اینه که میزان رای کاندیداها هیچ ربطی به صحت انتخابات نداره.

  99. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر؛
    به این حرف‌هایی که می‌گید، سال ۸۸ هم اعتقاد داشتید؟! یا فقط مرغ همسایه غازه؟!!! شیخ حسن هم همینطوری فکر می‌کنه که ملت رو به خاک سیاه نشونده. می‌گه؛ مرگ حقه، ولی برای همساده!!! اون زمان مجموع همه‌ی آرای رقبا به اضافه‌ی آرای باطله 🙂 چه‌جوریا بود که یه عده وحشی از خدا بی خبر، مملکت رو به آشوب کشیدند؟! -من، اون ۱۳ میلیون رو نمی‌گما، مرادم فتنه‌گرهان- احتمالا اون زمان هیچ کار مثبتی به زعم شما نشده بود که اقلیتی غیر از مردم، از صدر تا ذیل فقط فحش می دادند!!! کلا؛ نکته‌ی جالبی که در مجموع کامنت‌های شما هست اینه؛
    جواب خودتون در پیامهاتون به طور محسوسی مستتره!!!!! 🙂

  100. چشم انتظار می‌گوید:

    رضا ۲ و احتمالا دکتر!!
    فصل الخطاب تو هر کشوری قانون هست یا نه؟! اگه به نظر شما هست، (به نظر ما که هست) کسی که اعتراض به یک فرایند اجتماعی مثلا انتخابات داره، به نظر شما باید مسیر قانون رو بره یا نه؟! (به نظر ما که باید بره) خب؛ حالا بفرمایید اون اشراری که با احساسات یه عده معترض بازی کردند و با تحریک اونا مملکت رو هشت ماه به آشوب کشیدند، و دست بر قضا حتی یک دلیل محکمه پسند هم برای ادعاشون نیاوردند، چرا به اون قانونی که قبل انتخابات گوش فلک رو کر کرده بودند که ما به قانون وفاداریم و هرچه که مردم بگن همونو می پذیریم، قاعده ی بازی رو که یه روش برده یه روش باخت، قبول نکردند؟! اما اونهایی که نظامشون و آرامش مردمشون و قاعده ی بازی رو قبول دارند، قانون رو فصل الخطاب می دونند. حتی اگه به ضررشون باشه. این اون دلیلیه که شما چون تو فازش نیستید، نمی تونید هضم کنید. رقبای روحانی نه تنها به نتیجه گردن گذاشتند، که بهش تبریک هم گفتند. این وجه تمایز فتنه گرهاست با مردم ولایت مدار ایران.

    یکی از اعضای “ستاد ساده سازی مفاهیم”!!!

  101. سیداحمد می‌گوید:

    رضا ۲؛

    من واقعا نمی فهمم که چرا نمی خواین قبول کنین کاندیدهای بی شرف و وطن فروش و شکست خورده سال ۸۸، به هیچ وجه اعتقادی به تقلب نداشتند و صد در صد با برنامه ریزی قبلی، تقلب را بهانه ای کردند برای آسیب زدن به جمهوری اسلامی!

    مردم، یعنی مردمی که تا ۲۵ خرداد به خیابان آمدند، گول آن دو روانیِ دنیاپرست را خوردند و به خیابان آمدند -که بعدا اغلب شان متوجه و متنبه شدند و فتنه گرها رو در تجمعات بعدی تنها گذاشتند- بنابراین بعدش هر که در خیابان ماند و جفتک انداخت، تکلیفش مشخص است. واقعا شعار «نه غزه، نه لبنان…» چه ربطی به موضوع تقلب داشت؟

    برای من از جمعیت و تعداد معترضان و سکوت و چه و چه نگو که از قبل روز انتخابات تا خودِ ۲۵ بهمن ۸۹ در وسط ماجرا بودم!

  102. سیداحمد می‌گوید:

    یه جوری راجع به اتفاقات ۸۸ با کلاس صحبت می کنن، اگر کسی در جریان نباشه، فکر می کنه چقدر آدم های متمدنی بودن معترضان به نتایج انتخابات ۸۸!!!
    اتوبوس اتوبوس اوباش از شرق و غرب کشور آورده بودن وسط تهران!
    طرف نمی تونست درست فارسی صحبت کنه. قیافه اش حبس ابد داشت! گرفته بودنش، می گفت ما به نتیجه انتخابات اعتراض داریم و رای های ما شمرده نشد!
    بهش می‌گن خب چرا تو شهر خودت اعتراض نکردی و یه تبر برداشتی اومدی تهران؟!
    می‌گه چون اعتراض تو شهرستان به چشم نمیاد و باید تو تهران فشار بیاریم تا انتخابات تکرار بشه!
    هماهنگ کردن چند تا از دوستان رفتن خونه طرف و شناسنامه شو فرستادن تهران؛
    می دونید جالب چی بود؟ تا حالا تو هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بود!

  103. سیداحمد می‌گوید:

    “ستاد ساده سازی مفاهیم”
    🙂

  104. چشم انتظار می‌گوید:

    …بهش می‌گن خب چرا تو شهر خودت اعتراض نکردی و یه تبر برداشتی اومدی تهران؟!
    می‌گه چون اعتراض تو شهرستان به چشم نمیاد و باید تو تهران فشار بیاریم تا انتخابات تکرار بشه!
    هماهنگ کردن چند تا از دوستان رفتن خونه طرف و شناسنامه شو فرستادن تهران؛
    می دونید جالب چی بود؟ تا حالا تو هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بود!

    این خودش یه دکتر سلامه!! 🙂

  105. شیدا می‌گوید:

    دکتر؛
    اول یه کف مرتب براى نابغه هایی بزن که در چنین مدت کوتاهى با وجود بحران هاى فراوان در مناطق نفت خیز و بهتر شدن اوضاع اقتصادى در غرب،
    در یک خیانت آشکار قیمت سرمایه مملکت را به کمتر از نصف رساندند.
    خدایی، کار هر کس نیست!!

  106. برف و آفتاب می‌گوید:

    با تشکر از همکاران و اساتید گرامی 🙂

  107. برف و آفتاب می‌گوید:

    دیگه افغانستان هم فهمیده که اگه به نتیجه‌ی انتخابات اعتراض داشته‌باشند، هر کاری -حتی اگه به اندازه‌ی تقسیم مناصب، خنده‌دار باشه- بهتر از به گند کشیدن مملکته. اون‌وقت‌ این‌ها هنوز دارند از آشوب‌شون دفاع می‌کنند!!
    ما با اینا شدیم هفتاد مِیلیون؟!!

  108. برف و آفتاب می‌گوید:

    میزان رای کاندیداها هیچ ربطی به صحت انتخابات نداره. اما اگه اختلاف رای خیلی خیلی کم باشه، می‌شه حتی به حساب تیری در تاریکی، اعتراضی کرد و شاید حتی تو چند تا پایگاه اشتباه شده باشه، و نه تقلب، که می‌تونه باعث کشیده‌شدن انتخابات به دور دوم بشه، و از این ستون تا اون ستون فرجی است!

    شماها هم که کلا تکلیف‌تون معلومه. هر وقت نتیجه باب میل‌تون نباشه یعنی تقلب شده. دیگه دلیل آوردن نداره که!
    هر چند تقلبی هم اگه تو انتخابات بشه به نفع شماهاست، نه به ضررتون.
    مثل چند تا صندوقی که تو سال ۸۸ بازشماری شد و رای مهندس شما کمتر شد! و مثل انتخابات چند سال پیش تو شهر ما، که امثال شما تقلب کردند و وقتی تقلب‌شون لو رفت، ماشین آتیش زدند. خونه آتیش زدند. حوزه علمیه آتیش زدند. قرآن آتیش زدند…

  109. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛
    شاید وقت اون رسیده باشه شما رو کم کم تو شبکه ی افق ببینیم! هرچند که شما اساسا دوربینی نیستید و فراری از تلویزیون و… اما حسی بهم می گه؛ شبکه ی افق اگه طبق اهداف و نشانه گذاری هاش پیش بره، جای مناسبی برای هنرمندان انقلابیه، که چندان مورد حمایت دولت ها (بسته به نوع اعتقاداتشون!) نیستند.

  110. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    پیشنهاد هم کم ندارندها!
    انشاءلله حالا که شبکه افتتاح رسمی شد، داداش حسین هم جدی تر به این موضوع فکر می کنند!

  111. رضا 2 می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    من واقعا نفهمیدم اون حرفای اول یعنی چی؟!! ولی در مورد دومی از نظر من قانون فصل الخطاب است و هر کسی از موسوی و کروبی و احمدی نژاد و غیره باید در ازای کارای غیر قانونیشون محاکمه بشن. من هم نظرم همون ۸۸ هم این بود که موسوی باید کار رو از طریق قانونی پی گیری کنه، مثل رضایی اما نکرد! خودش مسئول این کار هست نه من. اما اینکه کسی اگه جایی صد در صد عین قانون عمل نکنه بشه وحشی و آدمکش و مزدور هم درست نیست چه برای معترضان ۸۸ و چه برای معترضان به حضور انگلیس در ایران که جلو سفارت اعتراض کردند و چه دشنام دهندگان به فائزه اما اگر کسی خلاف بزرگ و مشخصی داشت باید به سزای جرمش برسه از هر گروه و جناحی.

    سید احمد؛
    از کجا می‌گی اینو؟ شما چقدر موسوی و کروبی رو می‌شناسی؟ من از آدمای نزدیک به این دو شنیدم که اینها واقعا به تقلب اعتقاد داشتند.

    برف و آفتاب؛
    تو افغانستان اتفاقا اعتراض به تقلب بسیار جدی انگاشته شد و پس از بررسی فراوان و بدون توهین به کاندیدای معترض و حامیان وی که بعضا رفتار غیر قانونی هم داشتند بنا شد که به علت عدم احراز صحت انتخابات، قدرت بین دو کاندیدایی که احتمال پیروزی داشتند تقسیم شود که این کار حسن ها و مضراتی داشت البته به نظر من بهترین کار ممکن بود.
    این حرفتم خیلی نادرسته که تیری تو تاریکی. این حرف کسی هست که دنبال رسیدن به قدرت به هر قیمتی هست که شما فکر می کنید موسوی و کروبی و خاتمی اینگونه اند اما من فکر می کنم اینگونه نیستند و اگر به نتیجه برسم (نه من، هر کدام دیگر از کسانی که مخالفشان نیستند) که آنها به دنبال قدرت بودند مسلما به صف مخالفان آنها خواهند پیوست.

  112. حیدرعلی می‌گوید:

    با سلام؛
    عالی…

    فیلم و مطلب جالبی درباره جوک ترکی و لری و…
    http://sahamkhabar.persianblog.ir/post/142/

  113. چشم انتظار می‌گوید:

    روح پاک و مطهره ی مادر بزرگوار شهیدان کشوری، شاد باد…

  114. چشم انتظار می‌گوید:

    رضا ۲:
    از اونجایی که داداش حسین همیشه توصیه می کنند موضوعات رو کش ندیم، فقط یه بار دیگه کامنت در مورد وحشی و … رو بخون، ان شاالله که متوجه می شی!
    این ساده سازی مفاهیم هم حکایتی شده ها…! 🙂

  115. شیطونک می‌گوید:

    دقت کردید؛
    نمی‌شه چند بار پشت هم گفت: “ستاد ساده سازی مفاهیم”!!!

  116. شیطونک می‌گوید:

    سید احمد؛
    خب شاید این رضا ۲ راست می‌گه، ولی من می خوام بدونم کسی که دور و بری هاش رو اینقدر نمی تونه دقیق انتخاب کنه که بهش دروغ نگن و آمار غلط ندهند و صحنه سازی نکنند، باید بیاد کاندیدای ریاست جمهوری بشه؟!

    بی خیال رضا ۲… “رسیدن به قدرت به هر قیمتی”!! ما رو گرفتی؟!!

  117. شیطونک می‌گوید:

    سلام مرتضی اهوازی؛
    من اینقدر این عکس آواتارت رو دوس دارم! به آدم آرامش می‌ده!

    ــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    «حاج‌احمد متوسلیان»… حتی اسمش هم دل می‌برد از آدم! این کتاب یا بهتر بگویم؛ فیلم‌نامه «وقتی کوه گم شد» به قلم «بهزاد بهزادپور» را حتما تهیه کنید و بخوانید. عاشقانه‌ای درباره «سردار جاویدالاثر» است… اصلا بگذار خلاصه فیلم‌نامه را برای‌تان بگویم؛

    پسری عجیب عاشق دختری نجیب می‌شود… و بنا می‌کند به معشوقه، منظم و مرتب و مکرر نامه نوشتن! اما نامه‌ها را ناخودآگاه و به جبر تقدیر در آن روی سفید کاغذ A4 هایی می‌نویسد که روی دیگرش زندگی‌نامه حاج‌احمد متوسلیان است! دختر هم بنا می‌کند جواب نامه‌های او را دادن، اما شگفت‌آور اینجاست که دختر، نه به سبب عشق به پسر، بلکه از روی عشق به حاج‌احمد و سردرآوردن از ادامه زندگی سردار، محل به نامه‌های پسره عاشق می‌گذارد!! بنده‌خدا پسره که فکر می‌کنه دختر هم واقعا عاشق او شده، در حالی که دختر دنبال خواندن ادامه قصه حاج‌احمد در آن روی برگه‌هاست…

  118. سیداحمد می‌گوید:

    رفقا؛

    یه پیشنهاد برادرانه…
    یک مبلغی، اندازه اش مهم نیست، حداقل در حد ۵ هزار تومان و ۱۰ هزار تومان همه می توانیم هزینه کنیم. یک مرکز خیریه، یک خانواده مستضعف، نمی دانم… بالاخره یک شخص که واقعا نیازمند است را پیدا کنید و در حدی که می توانید دستشان را بگیرید.
    سعی کنید این حرکت را انجام دهید… خیر و برکتش را به طور محسوس در زندگی می بینید.

  119. شیطونک می‌گوید:

    خصوصی
    حالا که عاشقانه است؛ حتماتر می خونیمش!

  120. شیطونک می‌گوید:

    بازم خصوصی
    پسری عجیب، عاشق دختری نجیب…
    عجیب بودن جذاب تره یا نجیب بودن؟
    جمله مال کتابه یا از خودتون؟
    .
    .
    .
    بنده خدا پسره…! الهی!
    از شوخی گذشته، ممنون بابت معرفیش، حتما می خونمش!

    ـــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    «وقتی کوه گم شد» را خیلی وقت است خوانده‌ام، قبل از کتاب شدنش!

    یه چند وقت که از ماجرا می‌گذره -باز هم بنا به جبر تقدیر و اقتضای شرایط- پسره عاشق، نامه‌هاش رو توی برگه‌های دیگری برای دختره می‌نویسه… اما دختره دیگه جواب پسره رو نمی‌ده که نمی‌ده!! تا اینکه این دو ظاهرا جایی هم رو می‌بینن اگه اشتباه نکرده باشم. دختره می‌گه؛ «اگه بازم دوست داری جواب نامه‌هات رو بدم، توی همون ورقه‌های قبلی بنویس!!» اینجا می‌شه که پسره شک می‌کنه…

    آقا! من این همه رو گفتم که یه صلوات نثار حاج‌احمد متوسلیان بفرستیم… جذبه و جاذبه را با هم داشت سردار… بنی‌صدر، رئیس‌جمهور مملکت بود اما مثل سگ از حاج‌احمد می‌ترسید!! امام‌خمینی رهبر مملکت بود اما یه بار فقط حاج‌احمد رو دید، عاشقش شد!! حاج‌احمد اون روزی که خدمت امام رسید، با عصا بود. بعد از فتح خرمشهر بود. امام بهش گفت؛ «به تو می‌گن احمد؟؟ به تو می‌گن فلان؟؟ به تو می‌گن بهمان؟؟» حاجی گفت: «بله!» امام خندید و جواب داد: «برو کارتو بکن… و اگه بازم چیزی بهت گفتن و بهتونی زدن، بهشون بگو که من هم از طرف خمینی مجوز دارم!!» بعد این دیدار، حاج‌احمد دیگه عصا دست نگرفت!!!! خود این کار، یک‌پا معجزه بود رسما!!!! با عصا رفت جماران، بی‌ عصا برگشت… برگشت و گفت؛ «ما باید پرچم اسلام را در انتهای افق بر زمین بکوبیم».

  121. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان؛

    نیاز به کامنت کردن نشانی هیچ خیریه‌ ای نیست. هر کسی بخواهد به راحتی نشانی خیریه های معتبر یا افراد واقعا نیازمند را پیدا می کند.
    در ضمن، تایید آدرس سایت های خیریه ای که هیچ شناختی نسبت به آنها نداریم، مسئولیت دارد! با عرض پوزش…

    ـــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    حالا اگه جناب مبصر، قول بده بیرونم نکنه، با مسئولیت خودم(!) نشانی اینترنتی یک فرد نیازمند را در زیر می‌گذارم؛
    http://hashemirafsanjani.ir/
    آخه طرف بارها و به صورت کاملا علنی گفته که؛ نداره!!
    یعنی گلریزانی بشه‌ها… 🙂

  122. علمدار می‌گوید:

    کل شهر رو با پول کی بنر زدن؟؟؟
    چطور برای اون قبلی، از بیت المال بود، به این که رسیده شده بیت الحال؟؟؟

  123. علمدار می‌گوید:

    راستی مهمون امام رضا بودم و به یاد همه ی بچه های قطعه ۲۶ بودم!

  124. شیطونک می‌گوید:

    حاجی؛
    دقت کردین دارید می‌شید اپوزیسیون سید؟
    اون از “بیت وحید” اینم از “نشانی اینترنتی”!

  125. سیداحمد می‌گوید:

    🙂
    اصلا حواسم به آدرسی که گذاشتید نبود. خیلی جدی داشتم می خوندم که ببینم طرف کیه!

    بر باعث و بانی دزدی ها، بی عدالتی ها، رشوه خواری ها، وام های کلان بدون بازگشت، رانت ها و فامیل بازی ها لعنت…

  126. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    این قدر بحث ۸۸ نکنید
    آدم یاد اون کبک که سرشو کرد تو برف میفته
    اعتراض به کی؟؟
    ب اون شورای نگهبان؟؟ 🙂
    فقط مونده بود دوستان رسما در ستاد ا. ن ثبت نام کنند
    شبیه شوخی می مونه حرفتون

  127. ناشناس می‌گوید:

    سلام؛

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    http://s2.picofile.com/file/7881156662/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C_%DA%A9%D9%87_%DA%A9%D9%88%D9%87_%DA%AF%D9%85_%D8%B4%D8%AF.pdf.html

    دانلود “وقتی کوه گم شد”

  128. خواهرشهید می‌گوید:

    شوخی را کسانی می کنند که با اعتماد به نفس و انبساط خاطر می گویند
    “مجموع آرای رقیبان رییس جمهور به ۵۰ درصد هم نرسید!”
    منظورت همان هفت دهم است؟
    خوب اگر می رسید نتیجه همین بود؟

  129. باراک می‌گوید:

    پسرای گلم چطورن؟
    چند وقت نبودم چه بزرگ شدن پدرسوخته ها.

  130. شیدا می‌گوید:

    اضافه حقوقهاى ملت، طبق قانون باید بر اساس نرخ تورم باشه!
    با این معجزات دولت فکر کنم وطن امروز، یه “صفر” یا “هیچ” دیگه به دولت بدهکاره!
    بی‌خود نیست دولت صادق، این همه روى نرخ تورم “صفر” مانور می‌ده!!
    چه صداقتى!!

  131. برف و آفتاب می‌گوید:

    رضا اعتدال‌طلب-پزشک؛

    اعتراف کردید که قانون رو قبول ندارید؟ تو بحث‌های بعدی باید حوا‌س‌مون به این موضوع باشه.

  132. برف و آفتاب می‌گوید:

    رضا ۲ هم که به جای ساده‌سازی، به ستاد تکرار مفاهیم احتیاج داره!!

    می‌شه توضیح بدید جدی انگاشتن اعتراض چطوریه؟ که افغانستان انجام داد و ایران انجام نداد؟!!

  133. برف و آفتاب می‌گوید:

    شرمنده. من هم دیگه کش نمی‌دم.

    ـــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    این بحث رو به خصوص با این دوستان، کش ندیم بهتر و سنگین‌تره! حرمت بحث هم از بین نمی‌ره! اما یه نکته؛

    از قرار ما اشتباه کردیم که به بهانه بلکه به دلیل پیروزی بسیار بسیار بسیار ضعیف چند دهم درصدی، مدعی تقلب و تخلف نشدیم و در خیابان‌ها نریختیم!! آخه دوستان یه جوری حرف می‌زنن کانه کاز غلط رو ما کردیم که به قانون مملکت تمکین کردیم!!! و حالا چون تمکین کردیم، یعنی ۸۸ تقلب شده و ۹۲ نه!!!! شیوه استدلال جالبیه؛ چون من یکی رو کشتم پس حتما حقش بوده اما فلان مجرم جانی چون دستگیر هم حتی نشده، یعنی بی‌گناهه!

    من حالا می‌فهمم چرا در جای جای «قرآن» خدا به پیامبر خودش که اساسا برای «هدایت» آمده -در تلویحی نزدیک به تصریح- می‌فرماید؛ «اینا رو ولشون کن!»

  134. سیداحمد می‌گوید:

    من می خوام یک اعترافی بکنم!
    این هلی کوپتر که سقوط کرد مال من بود!

    آقایون! کافیه دیگه دعوا نکنید لطفا… مال من بود، ببخشید حواسم نبود سقوط کرد!
    شرمنده دیگه تکرار نمی‌شه!

    مسخره بازی راه انداختن!
    یعنی اینقدر سخته که بفهمن هلی کوپتر مال کدوم ارگان بود؟!
    این سه تا بنده خدایی که توش بودن، بچه های کدوم نهاد بودن؟!
    هلی کوپتر به اون عظمت از کجا بلند شد؟!
    ماموریتش چی بود؟!

    آبروی آدمو می برن… انگار مثلا دمپایی بود که معلوم نباشه مال کیه!

    “تدبیر”… زرشک!

  135. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ بیست و نه ـــــــره:
    مرکز تحقیقات سپاه هر سال جشنواره ی سلمان فارسی را برگزار می کرد. سال ۸۳ پروژه ای که مصطفی روی سوخت موشک کار کرده بود، توی جشنواره رتبه آورد.
    خاطــــ سی ـــــــره:
    نُه ماه رفت و آمد تا استخدامش کردند. توی همین رفت و آمدها به سایت نطنز، گاهی می آمد پیش ما. کنار خوابگاه خانه اجاره کرده بودیم. یک شب تا ساعت ۲ با مصطفی سر مسائل سیاسی روز بحث می کردم. نمی دانم چطور شد که بحثمان کشید به مسائل هسته ای. برایم عجیب بود که چرا مصطفی می خواهد برود نطنز! آن وقت ها از صد نفر بچه ها، یک نفر هم نمی رفت آن جا. نه پُستی بود، نه مقامی، نه حقوق بالایی. عوضش دوری بود و غربت و سختی رفت و آمد. حتی حرفش بود که اسرائیل می خواهد مراکز هسته ای مان را بمباران کند. مصطفی آن شب گفت؛ نمی دانم راهی که دارم می رم، ممکنه ختم به شهادت بشه؟!

  136. فرهنگی می‌گوید:

    ماجرای روبه‌رو شدن پروفسور با یک جانباز نابینا
    http://shohadayeiran.com/fa/news/67567/

    ــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:
    http://www.ghadiany.ir/1393/22209
    توی دنیا اگر بگویی؛ «علم؟» از نانو تا هسته ای، و از پزشکی تا ملی ترین سلول های مغز پروفسور سمیعی را دارم که برایت رو کنم! توی دنیا اگر بگویی؛ «تلاش در راه دانش؟» قطرات خون احمدی روشن را به رخت می کشم، آرمیتا را!

  137. پسرشهید می‌گوید:

    سلام

    کلا شکرالله

  138. چشم انتظار می‌گوید:

    تقلب داخلی!! 🙂 🙂

    http://www.jahannews.com/vdchvvnkm23nzvd.tft2.html

    ــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    یه بارم زمان معاونت تاج‌زاده در وزارت کشور، تعدادی صندوق‌ رای، دست آخر سر از آهنگری درآورد!! باز زمان همین جناب، انتخابات مجلس بود و جناب حداد عادل در مسجد محل خودشان طبعا به خودش رای داده بود -ایضا خانواده‌شان- اما عاقبت ادعا شد که در آن صندوق، حداد حتی یک رای هم نداشته!! 🙂 بنده‌خدا حداد عادل رفت «فارس» و گفت؛ «اصلا خانواده به کنار، اون رایی که خودم به خودم دادم کجا رفت؟؟؟؟ اینکه شد حکایت مدرس!!!!»
    بعله! «متقلب» شورای نگهبان را به کیش خود پندارد…

  139. چشم انتظار می‌گوید:

    به نظر شما، نباید به داشتن چنین جونیوری افتخار کرد، با این همه هنرهای نهان و آشکار؟! من که به نوبه ی خود، بهش افتخار می کنم!!
    .
    … فساد موجود در قراردادهای مرتبط با جونیور، نه تنها یک موضوع غیر قابل انکار در محافل ضد فساد غرب شناخته می‎شود، بلکه به دلیل پیچیدگی خاص این شیوه از فساد و بکارگیری متدهای جالب توجه، به عنوان یک کیس استادی (Case Study) و نمونه‎ای مهم برای تحقیق در «منابع قضائی، علمی-پژوهشی و رسانه‌ای خارجی» مرتبط با فساد مورد توجه قرار گرفته است.
    به عنوان مثال؛ در تحقیقی که توسط آقایان والند و هید (Terje I. Vaaland and Morten Heide) از دانشکده تجارت دانشگاه نروژ در سال ۲۰۰۶ صورت گرفته، فساد جناب جونیور در قرارداد نفتی استات اویل به عنوان یک کیس استادی قابل مطالعه مورد بررسی قرار گرفته است!!

  140. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    ما نباید بهش افتخار کنیم، پدر و مادرش باید به این فرزند خلف افتخار کنند!
    چند روز صبر کنیم، حکم خنده‌دارش هم صادر می‌شه!
    از همین الان ذهن هامون رو آماده کردن، ۴ تا تهمت هم پیش پیش نثارمون کردن که به اصطلاح گربه رو دم حجله بکشن!
    یکی می‌گه کلا بیگناهه و تبرئه می‌شه، یکی دیگه هم حرف از ۵ سال زندان می‌زنه!
    اگر واقعا بی گناهه، قوه قضائیه غیرت داشته باشه و همه کسانی که سند و مدرک داشتن بر علیهش و به این گردن کلفت مظلوم(!) تهمت زدن رو تنبیه کنه!

    ــــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    اولا تا حکم صادر نشده، این‌جور حرف زدن، منصفانه نیست.
    ثانیا قاضی من باب دل من و شما یا من باب دل وکیل مدافع «م. ه» حکم صادر نمی‌کنه، بلکه با استناد به اسناد پرونده حکم ‌می‌ده.
    ثالثا از یاد نبریم بعضی از ما حتی در خواب هم محاکمه این شخص رو نمی‌دیدیم، همچنانکه باری گفتیم اگه فلانی یه ساعت بره بهمان‌جا، ال و بل می‌کنیم… که خب! ضایع هم شدیم!!
    رابعا کاش قوه قضائیه بیش از پیش مطمئن باشه که؛
    http://www.ghadiany.ir/1393/22526

  141. سیداحمد می‌گوید:

    مطمئن بودم این جواب رو می دید!
    🙂

  142. شهاب ثاقب می‌گوید:

    طبق مواد ۵۹۸ و ۶۰۹ قانون مجازات اسلامی نشر اکاذیب و توهین به روسای دولت و وزیران و… جرم قلمداد می شود و شامل شلاق و جریمه می‌شه!!
    ۹ دی رو که توقیف کردند
    شما و روزنامه زردتون و این سایت سیاه نماتون هم به زودی بهشون ملحق می‌شید!!
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    الکی مثلا من طرفدار ۲ آتیشه جناب روحانی ام
    خرداد پارسالم به ایشون رای دادم
    اسمم هم بنفشه است
    یه دسته گل بنفشه هم دستمه!!

  143. چشم انتظار می‌گوید:

    مصطفی مال ما، همه ی دنیا مال اونا…
    .
    خاطــــ سی و یک ـــــــره:
    سال ۸۲ تازه وارد سایت شده بود، به عنوان کارشناس. همان سال سایت نطنز را به طور رسمی تعطیل کردند! 🙁 اما بچه ها نصفه نیمه مشغول بودند. همان موقع ها بود که یکی از سیستم های سانتریفیوژ از کار افتاد. خیلی هزینه بود برای کشور. بحث امنیت ملی شده بود. مدیرهای مافوق نمی خواستند گزارش کنند!!!! می ترسیدند همین گزارش ساده درز کند. ولی مصطفی گفت؛ من باید گزارش کنم. جلویش درآمدند که تو چکاره ای؟! فقط یک کارشناسی. چشم همه ی دنیا به اینجاست. اگه بازرس های آژانس بفهمند، همه چیز بهم می خوره! ولی مصطفی پای حرفش ایستاد. آنقدر بالا و پایین کرد تا آمدند، رسیدگی کردند و دستگاه را راه انداختند. خودش دوازده روز پای دستگاه ایستاد، تا مشکلش حل شد. می گفت؛ بعضی شب ها پای دستگاههای سانتریفیوژ ایستاده یا نشسته خوابمان می برد.
    خاطــــ سی و دو ـــــــره:
    چند ماه به خاطر تعلیق غنی سازی، سایت نطنز تعطیل بود، ولی مصطفی آن جا را رها نکرده بود. یک روز آمد خانه گفت؛ بخدا یه کاری کردن که ما ببوسیم کار رو بذاریم کنار! گفتم؛ چطور بابا؟! گفت؛ اومدن در سایت رو مهر و موم کردن این خدا نشناس ها. کاری کردن که از بغل سایت هم نمی تونیم رد شیم. عکس برداری می کنن. دولت جدید که آمد و تعلیق را برداشت، غوغایی بود توی وجودش. چسبید به کار.

  144. ع.ح.ق می‌گوید:

    “قاضی من باب دل من و شما یا من باب دل وکیل مدافع «م. ه» حکم صادر نمی‌کنه، بلکه با استناد به اسناد پرونده حکم ‌می‌ده.”

    واقعا اینجور فکر می کنید؟ من اینجور فکر نمی کنم.
    .

    “از یاد نبریم بعضی از ما حتی در خواب هم محاکمه این شخص رو نمی‌دیدیم، همچنانکه باری گفتیم اگه فلانی یه ساعت بره بهمان‌جا، ال و بل می‌کنیم… که خب! ضایع هم شدیم!!”

    البته حق با شماست. خدا رو شکر که ضایع شدیم این بار رو…

  145. گفت و شنود می‌گوید:

    سواد(گفت و شنود)

    گفت: معاون اول رئیس‌جمهور گفته است، کسانی که تورم
    صفر درصد بهمن‌ماه را نفی می‌کنند، بی‌سوادند.
    گفتم: یعنی درک افزایش سرسام‌آور قیمت مرغ هم نیاز به سواد دارد؟!
    گفت: البته اگر مرغ سواد داشت در عرض یک ماه خودش را بیش از ۲ هزار تومان گران نمی‌کرد!
    گفتم: معلوم نیست این سواد مورد نظر برخی از دولتمردان چه جور سوادی است که هر که زبان و قلم به انتقاد از آنها می‌گشاید، متهم به بی‌سوادی می‌شود؟!
    گفت: چه عرض کنم؟!
    گفتم: قاضی از متهم پرسید سواد داری؟ گفت؛ فقط سواد نوشتن دارم! قاضی ورقه‌ای به او داد و گفت بنویس! و متهم چند خط کج و کوله‌ روی کاغذ کشید و تحویل داد. قاضی با تعجب پرسید؛ اینها دیگر چیست که نوشته‌ای؟ و متهم گفت؛ قربان! عرض کردم که فقط سواد نوشتن دارم و نه سواد خواندن!

  146. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان؛

    این فایل pdf رو دانلود کردید؟ حتما بخونید… خیلی جالبه!

    پیرمرد ۴: عجب یلیه برای خودش، عین شیر می‌مونه. تا به حال ندیده بودمش.
    مرد ۱: یعنی این همون کاک احمدیه که دموکراتها و کوموله‌ها رو ذلّه کرده بود؟!
    مرد ۹: آره برادر، این همونه که کردهای عراق بهش می‌گن احمد اَسَد!… از خوزستان داره میاد. همین یه هفته پیش تو یه عملیات دو تا لشکر خیلی گنده عراقیها رو درب و داغون کرده… می‌گن فقط ده هزار اسیر ازشون گرفته.
    قهوه چی: از اون روزی که این مرد پاشو تو کردستان گذاشت، ریشه نامردی سوخت و مردم روی آرامش و امنیت رو دیدن.
    مرد ۱: پس برای چی چو انداخته بودند که با مجاهدین ارتباط داره و منافقه؟
    زن میانسال: لعنت به اون زبونی که به حاج احمد بگه منافق. لعنت! همه مردم کردستان اون ماجرا رو فقط دهن به دهن شنیدن، اما من خودم از نزدیک شاهد بودم که حاج احمد تا پای جون از ناموس شما دفاع کرد. حاج احمد منافقه؟!
    مرد ۱: من غلط کردم همچین حرفی زده باشم، من گفتم چرا اون موقع ها این حرف رو چو انداختن.
    زن میانسال: این شایعه رو کوموله دموکراتها پخش کردن. می‌خواستن محبت مردم رو به حاج احمد کم کنن، همین.

  147. علمدار می‌گوید:

    http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/CESzumOhlzycPqKj-yoQGjHm__Fy9AZAngrX1pmeU-lvYjjwH-EA0w/s/w480/
    آدم واقعا نمی دونه چی بگه
    فقط شرمنده ام شرمنده

  148. شیطونک می‌گوید:

    می‌گم این اینترنت هم چیز خوبیه ها!
    اسم کتاب می‌دید با نویسنده اش!
    امروز یکی رو فرستادم چند تا کتاب فروشی نداشتند!
    الان سرچ کردم اسم و آدرس انتشاراتش رو پیدا کردم!

    سید احمد؛
    هیچی مثل خوندن از روی کتاب نمی چسبه!

  149. سیداحمد می‌گوید:

    خوندن از روی کتاب قطعا بهتره؛
    اما وقتی فعلا کتاب در دسترس نیست، می‌شه از رو مانیتور خوند!

    در ضمن، دوستان لطف کنند زیرآبی نروند و با همون اسم خودشون کامنت بگذارند!

    ــــــــــــــــــــــــــــــــ

    ح ق:

    یک سال و اندی پس از توافق کذا جا دارد خسته نباشید بگوییم به آقای روحانی
    http://jahannews.com/vdceno8e7jh87oi.b9bj.html

    عجیب این است که ایشان حتی به وزیر خارجه‌ خودش هم بی‌اعتماد است، آنقدر که برای دکتر ظریف، بپا -بخوانید فریدون!- می‌گذارد در مذاکرات!! که مبادا یک وقت در دوگانه فرضی دولت و حکومت، طرف حکومت را بگیرد و حافظ منافع ملی باشد! دکتر ظریف از اونجا که دست آخر یه دیپلمات هستش -لااقل من باب شرافت حرفه‌ای- اصلا دوست نداره حکایت توافق کذا، باز هم نام و امضاش پای توافقی خورده بشه که هیچ قابل دفاع نباشه…* لیکن دکتر روحانی از اونجا که همه تخم مرغ‌های دولتش را در سبد مذاکره گذاشته، و از اونجا که فکر می‌کنه هیچ راهی جز توافق با آمریکا، حلال موضوع تحریم نیست، فقط و فقط به «توافق» فکر می‌کنه، حالا هر توافقی، و با هر محتوایی!! از من نشنیده بگیرید اما شنیده‌ام از منبع موثقی، ظریف خطاب به فریدون گفته؛ «شما با کدام شایستگی، صلاحیت، تخصص و تجربه‌ای وارد موضوع مذاکره شده‌اید؟؟!!» حتی این را هم به فریدون و با کلی اخم و تخم گفته که؛ «اگر به آبروی مملکت فکر نمی‌کنید، لااقل به آبروی دولت اعتدال فکر کنید!! من با شناختی که از شما دارم، بلاشک در روند گفت و گوها، هر چه از زبان‌تان خارج شود، مایه وهن خواهد بود…»! این یکی را به شدت حق دارد دکتر ظریف! این جناب بپا -اونایی که می‌شناسنش، خوب می‌دونن چی می‌گم!- با یه بقال نمی‌تونه دیالوگ برقرار کنه، اون‌وقت شده یکی از نماینده‌های جمهوری اسلامی در مذاکره با فلان + بهمان!!** فلذا…

    ماموریت فریدون؛
    «مبادا دکتر ظریف در طول فرایند مذاکرات، مصلحت حقیقی جمهور را بر نفع خیالی رئیس‌جمهور برتری دهد».
    الباقی را هم که دیگه نمی‌شه گفت… خیلی حرف است، خیلی… اندازه یک سینه سخن هست… که بماند!

    پانوشت؛
    *هیچ توجه کرده‌اید که آقای روحانی خیلی بیشتر از دکتر ظریف به توافق کذا می‌بالد؟؟!!
    **امام خمینی: چه من در میان شما باشم یا نباشم، نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد!!

  150. شیطونک می‌گوید:

    من روانشناس نیستم اما وقتی از روی کتاب می خونی ارتباط حسی (لمسی) که دستان با کاغذ برقرار می کنه باعث تخلیه انرژی های تولید شده می‌شه!

    راستی قطعه، روانشناس نداره!

  151. ... می‌گوید:

    دکتر ظریف از اونجا که دست آخر یه دیپلمات هستش -لااقل من باب شرافت حرفه‌ای- اصلا دوست نداره حکایت توافق کذا، باز هم نام و امضاش پای توافقی خورده بشه که هیچ قابل دفاع نباشه…*

    *هیچ توجه کرده‌اید که آقای روحانی خیلی بیشتر از دکتر ظریف به توافق کذا می‌بالد؟؟!!
    .
    .
    .
    . . . راست می‌گین‌ها، تا به حال به این موضوع دقت نکرده بودم اصلا!

  152. سیداحمد می‌گوید:

    خسته نباشید آقای روحانی… کلا!
    ـــــــــــــ
    تا صفحه ۹۰ خوندم فعلا… خواب رو از سرم پرونده!
    خیلی قشنگه… خیلی!

  153. سیداحمد می‌گوید:

    ای بابا!
    این چرا اینجوری تموم شد؟!
    🙁
    ناقص بود این فایل؟!
    🙁
    چرا زود تموم شد؟!!!

  154. ... می‌گوید:

    با این دولت چه باید کرد؟؟

  155. ... می‌گوید:

    وزیر امور خارجه را موقع ماموریت، از کار بر کنار کنی، خیلی بده!
    اما بدتر اینه که هنگام ماموریت، براش بپا بگذاری!!

    از این هم بدتر هست البته؛
    اونجا که به جناب وزیر بهداشت، از داخل خود دولت، بد و بیراه گفته می‌شه!!!

  156. ناشناس می‌گوید:

    سید احمد؛
    نسخه قدیمی بود

  157. خواهرشهید می‌گوید:

    عشق است حاج احمد متوسلیان…

  158. شیدا می‌گوید:

    دیشب “وقتى کوه گم شد” رو خوندم
    خیلى قشنگ بود!
    و ممنون از ناشناس عزیز براى گذاشتن این لینک ارزشمند
    چه دنیاى قشنگى داشتن مردان خدا…

  159. چشم انتظار می‌گوید:
  160. شیدا می‌گوید:

    جهت اطلاع خانم افخم براى پاسخگویی به اون پیرزن زشت!

    بعد از جنگ جهانى دوم، امریکا ٣٧ جنگ به پا کرده یا عامل ایجاد آن بوده!
    مسؤل مرگ ١٠ تا ١۵ میلیون نفر، در کره، ویتنام، افغانستان، ٢ جنگ عراق، لائوس و کامبوج، وایجاد خمرهاى سرخ و مسؤل جنایت هاى آنها بوده است!
    دادن سلاح شیمیایی به عراق و کشتار حلبچه، کشتار مردم بیگناه در حکومت هایی که به دستور امریکا ساقط شدند!
    فقط ٩ تا ١۴ میلیون، در آنگولا، کنگو، السالوادر، دومینیکو، گرانادا، هندوراس ، آرژانتین، پاکستان، افغانستان، یمن، سودان، که همه میدان تاخت و تاز نظامى امریکا بوده اند!
    این جنایتکاران، مسؤل مرگ ٢٠ تا ٣٠ میلیون نفر در سر تاسر جهان هستند!
    البته لابد اینها بشر نبوده است و فقط مزدوران آنها در ایران بشر هست!
    و امریکا خوب هست و البته نیتش هم خوب هست!

  161. رضا 2 می‌گوید:

    من هم بحث رو تموم می کنم و کش نمی دم!
    اما دلیل اصلی کش آمدن بحث ها در کامنت، خود جناب قدیانی است که بعد از یک ماه هم یه مطلب جدید نمی گذاره!!
    خوب یه کم زودتر مطلب بذاری، بحث های توی کامنت اینقدر کش نمیاد. 😀

  162. حسین می‌گوید:

    دم بچه های دکتر سلام گرم با پیشنهاد جدیدشون
    رفع حصر سران فتنه و رها کردنشون در طبیعت!

    دکتر سلام ۶۸
    http://snn.ir/detail/video/393354/202

  163. صبا می‌گوید:

    نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی
    حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

    جهان، این هیچ سر درگم، فریبم داد با گندم
    برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی

    گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این جا
    خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی

    رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم
    غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی

    شلوغی ضریح تو عجب آشفته گیسویی ست
    سپیدی ها سیاهی ها چه درهم برهم خوبی

    مربع
    تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر
    همان وقتی که می میرم، عجب می میرم خوبی

    {سید حمیدرضا برقعی}

    http://8pic.ir/images/h61ycu2x2w7vm8081mwe.jpg
    http://8pic.ir/images/2nrqix0lghgd8ek0xse4.jpg
    http://8pic.ir/images/osnvyq85p8z7xjh8xeay.jpg

  164. رضا 2 می‌گوید:

    جناب حسین
    رها کردن در طبیعت جالبش کجاست؟ اینکه دو نفر که بخاطر حقی که خودشون فکر می کنند ضایع شده و در واقع به خاطر اعتقادشون!! ۵ سال سختی کشیدن و نه فرار کردن و نه به بیگانه متوسل شدن!!!! و کماکان با صبر و حوصله در حال پایداری بر نظرشون هستن و مهمتر از این دو نفر که دستشون به هیچ جا جز عنایت خدا که قطعا شامل حال همه می شه بند نیست رو به حیوون تشبیه کردن خیلی خنده داره؟؟

    ـــــــــــــــــــــــــــــ

    قطعه ۲۶:

    علامت‌های تعجب از وبلاگ است!

  165. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ سی و سه ـــــــره:
    یکی از پنج شش نفری بود که اولین بار توانستند کار آزمایشگاهی زنجیره ی غنی سازی چهار درصد را انجام بدهند. قرار بود رئیس جمهور بهشان جایزه بدهد، ولی اسمش را نفرستادند! حتی دیدار رهبر که رفتند مصطفی را نبردند! مصطفی حرفش را می زد. چند وقت بعد دعوایش شد و آمد بیرون. یک بار هم سراغ هیچکدام از رفقایش که توی دولت کاره ای شده بودند، نرفت. رفت یک شرکت دیگر سازمان. می گفت؛ می خوام کار کنم. آنجا شد مامور خرید؛ ایستاد و کار کرد.

    خاطــــ سی و چهار ـــــــره:
    برایش خیلی راحت بود از سازمان بیاید بیرون و برود جاهای دیگر. پیشنهادهای خوبی هم داشت. از وزارت نفت، ایران خودرو. بهش می گفتم؛ بمون همین تهران، برو جاهای دیگه. چرا چسبیدی به این سازمان؟! می گفت؛ مامان، الان محل خدمت انرژی اتمیه. من نمی تونم کارم رو نیمه کاره بذارم و برم.

  166. صبا می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    ممنون بابت خاطره ها!

  167. رضا 2 می‌گوید:

    ………

  168. چشم انتظار می‌گوید:

    صبای محترم؛

    ممنون از داداش حسین که زمینه ی این کار رو فراهم کردند… اگه خدا توفیق داد و شرایط آماده بود، با موافقت داداش حسین قصد ادامه ی خاطرات از این دست رو دارم. خاطرات شهید احمدی روشن تقریبا از نیمه گذشته…

  169. چشم انتظار می‌گوید:

    البته نوشتنش از نیمه گذشته. ولی تا حالا یک سوم از خاطرات، در قطعه گذاشته شده.

    ـــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:
    حرکت خوب و مبارکی است این کار شما. ضمن تشکر فراوان و ابراز شرمندگی همه‌جوره، ازتون خواهش می‌کنم ادامه بدین… اجرتون با خدای شهیدان.

  170. سیداحمد می‌گوید:

    بچه ها؛

    وطن برای این عکس و تیتر هم تذکر گرفت و باید بره دادگاه!
    http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1549

    (جز 😐 چی می‌شه گفت؟!)

    قطعه ۲۶ تا ساعاتی دیگر با متنی در همین باره، به روز می شود…

  171. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛

    من می تونم بجای اون آیکونی که گذاشتین چیزی بگم، ولی می ترسم قبل از وطن، قطعه مونو تعطیل کنن!! 🙂

  172. رضا 2 می‌گوید:

    ما دیگه رفتیم تو فاز بووووق!! ولی خداییش حرف بدی نزدم!!
    واقعیت رو گفتم…

  173. سیداحمد می‌گوید:

    http://www.jahannews.com/vdcen78exjh8zei.b9bj.html

    ـــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    آدم می‌مونه بخنده یا گریه کنه…

  174. صبا می‌گوید:

    آقای قدیانی؛
    من عکس حرم می گذارم
    مجازی همه دوستان رو می برم زیارت
    حرکت خوب و مبارکی نیست؟
    خب یه بارم از من تشکر کنید!!

    شوخی بودا، نذارید به حساب حسادت!

  175. صبا می‌گوید:

    خصوصی

    آهان راستی شرمندگی همه جورش را هم نفهمیدم واسه چی به چشم انتظار گفتید!
    اصلا یعنی چی که یه جوری می نویسید که ایهام داشته باشه
    ذهن جستجوگر!! ما را درگیر کنه؟؟

  176. شهریار می‌گوید:

    سلام به داداش حسین و سایر دوستان!
    لطف کنید چند تا کتاب برای شناسایی احزاب و چند تا سایت جهت مباحث سیاسی معرفی کنید.
    ممنون

  177. ناشناس می‌گوید:

    صبا؛
    ممنون که زحمت می‌کشید و عکس حرم می‌گذارید و ما را مجازی می‌برید زیارت
    اما بزرگوار
    بی‌زحمت تصاویر رو عمودی بذارید
    گردن برام نموند از بس به موازات عکس چرخوندمش 🙂

  178. ضد قلدر می‌گوید:

  179. طب سوزنی می‌گوید:

    ممنون از سایت خوبتون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.