وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
بسم الله…
دم شجاعت وطن امروز گرم!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1510&pid=1&type=0
قطعه ۲۶: دوستان محترم! لطفا وقت بگذارید و با دقت مضاعف بخوانید…
امام خمینی: آلسعود بهطور کوبنده لعن و نفرین شود
بخشی از فراز پایانی وصیتنامه سیاسی الهی امامخمینی
لازم است در نوحهها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمه حق علیهم سلام الله به طور کوبنده فجایع و ستمگریهاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست آمریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آلسعود، این خائنین به حرم بزرگ الهى -لعنه الله و ملائکته و رسله علیهم- است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ ملیت مسلمین، بویژه شیعیان ائمه اثنىعشر علیهم صلوات الله و سلم است.
پیام امام در اولین سالگرد کشتار حجاج ایرانی در مکه
اگر از صدام بگذریم، اگر مساله قدس را فراموش کنیم، اگر از جنایتهای آمریکا بگذریم، از آلسعود نخواهیم گذشت. انشاءالله اندوه دلمان را در وقت مناسب با انتقام از آمریکا و آلسعود برطرف خواهیم کرد و داغ و حسرت حلاوت این جنایت بزرگ را بر دلشان خواهیم گذاشت و با برپایی جشن پیروزی حق بر جنود کفر و نفاق و آزادی کعبه از دست نااهلان و نامحرمان به مسجدالحرام وارد خواهیم شد. مگر مسلمانان نمیبینند که امروز مرکز وهابیت در جهان به کانونهای فتنه و جاسوسی مبدل شده است که از یک طرف اسلام اشرافیت، اسلام ابوسفیانی، اسلام ملاهای کثیف درباری، اسلام ذلت و نکبت، اسلام پول و زور، اسلام فریب و سازش و اسارت و اسلام حاکمیت سرمایه و سرمایهداران بر مظلومان و پابرهنهها و در یک کلمه اسلام آمریکایی را ترویج میکنند و از طرف دیگر سر بر آستان سرور خویش آمریکای جهانخوار میگذارند. ما مظلومین همیشه تاریخ، محرومان و پابرهنگانیم، ما غیر از خدا کسی را نداریم و اگر هزار بار قطعهقطعه شویم دست از مبارزه با ظالم برنمیداریم. بغض و کینه انقلابیتان را در سینهها نگاه دارید با غضب و خشم بر دشمنان بنگرید و بدانید که پیروزی از آن شماست.
*** *** ***
هیأت نظارت بر مطبوعات، وطن امروز را برای تیتر مربوط به اخبار و گمانهزنیهای بینالمللی درباره مرگ شاه سعودی به دادگاه کشاند
محاکمه بهخاطر«خبر مرگش»!
خبرگزاری فرانسه: روزنامه ایرانی «وطنامروز» بهخاطر خبر مرگ شاهسعودی محاکمه میشود
وطنامروز: در پی تذکر هیأت نظارت بر مطبوعات و ارجاع پرونده روزنامه «وطنامروز» به دادگاه بهخاطر تیتر «خبر مرگش» درباره اخبار گسترده جهانی و گمانهزنی پیرامون مرگ پادشاه سعودی و همچنین تذکر برای انتشار کاریکاتوری درباره برداشت غیرقانونی دولت از صندوق توسعه ملی، «وطنامروز» نامهای را خطاب به هیأت نظارت نوشت که به شرح زیر است:
دبیر محترم و اعضای معزز هیأت نظارت بر مطبوعات
با سلام و دعای خیر
احترماً پیرو تذکر آن هیات محترم درباره تیتر «خبر مرگش!» با موضوع انتشار اخبار گسترده و گمانهزنی پیرامون مرگ پادشاه سعودی در رسانههای جهان، توضیحات زیر لازم به ذکر است:
۱ـ «خبرمرگش» (خبر مرگ عبدالله) خبری بوده که در روزهای اخیر بهطور کمسابقهای در کانون توجه بسیاری از رسانههای جهان و محافل سیاسی قرار داشته است.
۲ـ «خبرمرگش» (خبر مرگ عبدالله) خبری است که این روزها، ۳ دسته، شامل ملتهای منطقه از سوریه و عراق تا بحرین و یمن، کشورهای صادرکننده نفت و شاهزادگان تشنه قدرت سعودی آن را به انتظار نشستهاند.
۳ـ «خبرمرگش» خبری است که تا به حال درباره هیچ حاکمی در تاریخ به این اندازه مورد گمانهزنی قرار نگرفته است.
۴ـ این تیتر درباره یکی از عنودترین دشمنان مردم ایران و منطقه بهکار رفته است؛ کسی که دستش به خون دهها هزار انسان بیگناه در سوریه و عراق و بحرین و یمن و… آغشته است و هر کجا که پای منافع و امنیت ایران وسط بوده حضور توطئهگونه پادشاه سعودی غیرقابل انکار بوده است. از جمله در توطئه اخیر نفتی که درآمد حاصل از فروش نفت کشور ما را به نصف رسانده است. پشتیبانی از گروهکهای معاند جمهوری اسلامی و حمایت از تروریستهای جنایتکار شرق کشور یکی از صدها مورد توطئه آلسعود علیه ایران است. در اینجا نیازی به یادآوری مواضع شدیداللحن امام راحل درباره آلسعود نیست که خود بهتر میدانید. گفته شده این تیتر تخریب رابطه با همسایگان است، این چه رابطه یکطرفه با همسایه ای است که بمبگذاری مقابل سفارت ایران در بیروت را برنامه ریزی میکند و دیپلمات ایرانی را میکشد؟! از آن طرف رسانههای عربستان در داخل و خارج این کشور از انتشار کاریکاتور و مطالب موهن علیه مقامات ارشد جمهوری اسلامی ابایی ندارند و دولت عربستان نگران رابطه با ایران نیست، آن وقت در اینجا، یک روزنامه بهخاطر تیتری درباره مرگ پادشاه سعودی دادگاهی میشود. بر فرض که دولت محترم به دنبال یک رابطه یکطرفه با عربستان است؛ همزمان یک رسانه منتقد سیاستهای عربستان، آیا باید دادگاهی شود؟! «وطن امروز» برای حفظ رابطه یکطرفه کذایی با ملک عبدالله باید به دادگاه برود؛ چه کسی اینجا از شیعه بحرینی دفاع میکند؟!
۵ـ ترجمه این تیتر در هیچ زبانی توهینآمیز نیست؛ با توجه به وخامت حال پادشاه سعودی، انتشار «خبر مرگ او» (خبر مرگش) به یک روال طبیعی در نشریات مهم جهان تبدیل شده است و شما تیتر «خبر مرگش» را به هر زبانی که بخواهید ترجمه کنید با توجه به واقعیت موجود، توهینآمیز نیست بلکه خبری است. این تیتر نگاه مخاطب را متوجه گزارشهایی میکند حول «مرگ او» (مرگش) که در ۲ هفته اخیر در بیش از ۱۰۰ روزنامه و خبرگزاری معتبر جهان منتشر شده است. در واقع آن هیات محترم متوجه نشدهاند که آن روز «خبر مرگش» خود، خبر و محور گمانهزنی بوده است. گفته شده این تیتر مغایر با مصوبات شورایعالی امنیت ملی است؛ با توجه به توضیحات بالا این تیتر مغایر با هیچ مصوبهای از شورایعالی امنیت ملی نیست چه برسد به اینکه پرونده روزنامه از سوی آن هیات به دادگاه ارجاع شود! اگر بخواهد مصوبات شورایعالی امنیت ملی نادرست تفسیر شود، بیم آن میرود با ادامه این روند، فرداروزی «وطن امروز» بهخاطر تیتری درباره باراک اوباما تذکر بگیرد!
در اینجا طرح یک سوال ضروری است. دغدغه حفظ شأن مصوبات شورایعالی امنیت ملی از سوی آن هیات محترم امری پسندیده بلکه واجب است، لذا لطف فرموده، بفرمایید به طور نمونه درباره تیترها و گزارشهای متعدد روزنامههای اصلاحطلب علیه «حصر سران فتنه» و «استفاده از نویسندگان و کارشناسان شبکههای ضدانقلاب» که خلاف نص صریح مصوبات شورایعالی امنیت ملی است (نه برداشت سلیقهای از مصوبات) و عدد آن قابل شمارش هم نیست، چه اقدامی نمودهاید یا تذکری صادر کردهاید و پرونده کدام یک از این روزنامهها که هر روز مشغول نقض بلکه لگدمال کردن مصوبات شورایعالی امنیت ملی هستند، به دادگاه ارجاع شده است؟!
آن هیات همچنین در کمال شگفتی، کاریکاتور چاپ شده «وطنامروز» درباره برداشت غیرقانونی ۱/۴ میلیارد دلاری دولت از صندوق توسعه ملی را مصداق توهین به رئیسجمهور دانسته است! لازم به ذکر است که کاریکاتور مذکور به هیچوجه ارتباطی به رئیسجمهور ندارد و چنین برداشتی نهتنها کجسلیقگی بلکه حاکی از اعمال یک نوع دیکتاتوری خزنده در برابر مطبوعات منتقد است. در این کاریکاتور، صرف داشتن «کلید» در دست فردی که به طور غیرقانونی از صندوق توسعه ملی برداشت کرده و در ادامه به دنبال توجیه آن است، نمیتواند مجوز تطبیق آن با آقای روحانی باشد. در جریان برداشت غیرقانونی از صندوق توسعه ملی که نمایندگان مجلس آن را اعجاب آور خواندند و همه مراجع نظارتی بر آن صحه گذاشتند، نهتنها هیچ اسمی از رئیسجمهور در گزارشهای «وطنامروز» مطرح نبوده بلکه همه اظهارات و گزارشات حول سخنگوی دولت، دیوان محاسبات و کمیسیون برنامه و بودجه مجلس بوده است، حال در این بین تلاش برای الصاق رئیسجمهور به این موضوع و تذکر به «وطنامروز» تعجببرانگیز است.
در پایان از اجحافی که این روزها به اسم اعتدال بر روزنامه «وطن امروز» روا داشته میشود به خدا پناه میبریم و از قوهقضائیه میخواهیم در برابر این هجمه ناجوانمردانه ملجأ جبهه رسانهای انقلاب باشد.
*** *** ***
خبرگزاری فرانسه: روزنامه ایرانی «وطنامروز» بهخاطر سعودی محاکمه میشود
در همین حال، خبرگزاری فرانسه در خبری از تهران گزارش داد، «مسئولان یک روزنامه ایرانی به سبب توهین به ملک عبدالله پادشاه عربستان در یک دادگاه محاکمه خواهند شد». فرانسپرس افزوده است: «روزنامه «وطنامروز» متهم است با انتشار مقالهای به تاریخ ششم ژانویه در مورد بستری شدن پادشاه عربستان با عنوان «خبر مرگش»، منافعملی را به خطر انداخته است. «خبر مرگ» عبارتی است که آن را توهینآمیز هم میتوان تلقی کرد. در این مقاله عباراتی همچون «نشانههای سقوط پادشاهی عربستان سعودی»، «مرگ ملک عبدالله و نفت بشکهای دویست دلار»، «بحران جانشینی عبدالله» و «وهابیسم برابر با تروریسم است»، به کار برده شده است». خبرگزاری فرانسه گزارش داده است: «مطبوعات و رسانههای ایران در سطح گسترده موضوع بستری شدن پادشاه عربستان را پوشش داده و مسأله جانشینی برای او و مدیریت این کشور را بزرگنمایی کردهاند. ریاض تهران را به مداخله در جنگ سوریه و تنشها در بحرین و یمن متهم میکند و تهران نیز حمایت ریاض از شورشیان سوری را محکوم میکند. در هفتههای اخیر، برخی مسؤولان ایرانی، امتناع عربستان از مهار سقوط بهای نفت را که بشدت بر درآمدهای نفتی تهران اثر منفی گذاشته است محکوم کردند».
«مهدی نوروزی» هم شهید شد… خوش به سعادتش!
واقعا شیر و خستگی ناپذیر بود.
مزد تلاشش رو هم گرفت.
صلواتی نثار روح پاکش کنیم…
ممنون داداش؛
خدا قوت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چرا امام خمینی خلاف قوانین شورای امنیت عمل می کرد؟
چرا روابطمان با همسایه را تخریب می کرد؟
ای بابا… امام خمینی هم با این درس هایی که به ما داده، اعصاب نگذاشته برای حامیان داخلی اسلام آمریکایی!
“اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ …
علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».”
۱ـ «خبرمرگش» (خبر مرگ عبدالله) خبری بوده که در روزهای اخیر بهطور کمسابقهای در کانون توجه بسیاری از رسانههای جهان و محافل سیاسی قرار داشته است.
۲ـ «خبرمرگش» (خبر مرگ عبدالله) خبری است که این روزها، ۳ دسته، شامل ملتهای منطقه از سوریه و عراق تا بحرین و یمن، کشورهای صادرکننده نفت و شاهزادگان تشنه قدرت سعودی آن را به انتظار نشستهاند.
خبر مرگش یعنی خبر مرگ عبدالله؛ نمیفهمید؟!! 😀
شاهکار ایهام بود…
با آرزوی تحقق «خبرمرگش»؛ ان شاءالله! از دست نفهم ها و کج فهم ها و «فی قلوبهم مرض»های داخلی به خدا پناه می بریم.
“علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!”
انشاءالله. حتما همینطور خواهد بود. سنت خدا بر هدر رفتن خون شهید نبوده و نیست.
خدا رحمت کند حضرت امام رو.
یعنی واقعا دلیل مسخره تر از تیتری درباره پادشاه منفور ملعون سفاک جنایت کار سعودی گیر نیاوردند برای دادگاهی کردن وطن امروز؟!!
فامیل(گفت و شنود)
گفت: هیئت نظارت بر مطبوعات که کمترین انتقادها را مستحق مجازاتهای سنگین میداند، در مقابل اهانت وقیحانه سایت خبر آنلاین به دو صحابه بزرگ پیامبر اسلام(ص) یعنی ابوذر و سلمان مجازات این سایت را فقط در حد یک «تذکر» دانسته است!
گفتم: کاش اعضای هیئت نظارت رأی تکتک خود را اعلام میکردند تا مردم کسانی که منافع شخصی و حزبی و گروهی خود را بر دفاع از حریم مقدس اصحاب خاص پیامبر اسلام(ص) ترجیح میدهند، بشناسند.
گفت: اینطوری میخواهند حافظ حریم اعتقادات و فرهنگ و باورهای دینی مردم باشند؟!… ما که میدانیم اصل ماجرا چیست و چرا در مقابل این اهانت بزرگ به مقدسات اسلامی ساکت بودهاند.
گفتم: چه عرض کنم؟! میگویند داوطلب بیسوادی در سالن دانشگاه برای کنکور نشسته بود. بغل دستی از او پرسید؛ درسها را خواندهای؟ جواب داد، نه. بغل دستی گفت؛ «نیم عمر تو شد بر فنا». بعد از شروع کنکور یکی از ناظران به داوطلب بیسواد تقلب رساند و او به بغل دستی گفت؛
کل عمرت ای یارو فناست
چون جناب ممتحن فامیل ماست!
امشب بعد دیدن اختتامیه عمار، پدرم گفت:
“علامه جوادی گفتند که شهدا زنده اند یعنی اصلا نمی میرند”.
راستش من خندیدم و گفتم خب آقاجون اینو که خود قرآن هم میگن که شهدا زنده اند و نزد من روزی می خورند…
اما الان دارم اونجوری به این جمله فکر میکنم که اونموقع پدرم در حالیکه اشک توی چشمش حلقه زده بود این جمله رو نقل کرد.
ای خاک بر سرشون
اینا دیگه از کجا پیداشون شده؟
اینقدر ذلیل آخه
سوره مبارکه انعام آیه ۱۶۵
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّیَبْلُوَکُمْ
فِی مَا آتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ
و او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان) خود در زمین ساخت،
و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله
آنچه در اختیارتان قرار داده بیازماید؛ به یقین پروردگار تو سریع العقاب و آمرزنده مهربان است.
چه تمثیل قشنگی آوردید؛
سال ۶۵ مهدی جان! آزادی کربلا و نجف…
سال ۹۳ علیرضا جان! آزادی قدس شریف… (ان شاالله)
جناب پرزیدنت «پژوهشگاه فضایی ایران» رو هم منحل فرمودند!
اینو کجای دلمون بزاریم؟
با این دست فرمان رئیس جمهور به زودی شاهد تعطیلی مدارس خواهیم بود! اصلاً چه معنی داره درس خوندن، تولید علم کیلویی چند…
یقینا این متن زیبا، با شنیدن این صدای ملکوتی، لذتی مضاعف دارد…
ممنون داداش حسین، که هر از گاهی، از این منجلاب دنیا می کَّنی ما رو!
http://dl.aviny.com/multimedia/aviny/rf3/alamdar-04.mp3
http://dl.aviny.com/multimedia/aviny/rf3/alamdar-01.mp3
علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
به قول حاج سعید قاسمی: ما اربعین امسال تسبیح چرخوندیم و ذکر گفتیم و فلافل خوردیم و رفتیم کربلا…
بی شک راه قدس، از کربلا می گذرد…
آن روز دیر و دور نخواهد بود
سلام
خدا قوت
آقا عجب قیاس قشنگی از پسر شهیدان خرازی و احمدی روشن کردید
جالب بود
انشاالله آزادی قدس شریف نزدیک است
شهادت پایان نیست، آغاز است، تولدی دیگر است در جهانی فراتر از آن که عقل زمینی به ساحت قدس آن راه یابد. تولد ستاره ای است که پرتو نورش عرصه ی زمان را در می نوردد و زمین را به نور رب الارباب اشراق می بخشد.
پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند. اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.
“سید مرتضی”
صوت متنی که آقا مهدی خرازی در مراسم سالگرد شهادت پدرشان خواندند. چهار یا پنج سال پیش
http://shahidhoseinekharazi.persiangig.com/audio/mahdi%20kharazi.wma/dl
سلام؛
عالی…
ـــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
علیک سلام. چه عجب از این ورا! 🙂
سلام داداش
و سید احمد عزیز
و همه ی بچه های گل قطعه
یه عذرخواهی بدهکارم
ببخشید واقعا مدتی درگیر بودم
ولی متن ها رو از این ور اون ور کم و بیش می خوندم
دلم براتون یه ذره شده بود
می دونم دل شمام برام قد سوراخ جوراب مورچه شده بود.
ایشالله هستم دیگه
مقایسه ی سران فتنه، از نگاهی دیگر و از دید یک استاد انقلابی:
http://www.jahannews.com/vdcf0ydjtw6dxva.igiw.html
از طرف همه دوستان، سلام مسعود!
خوش اومدی رفیق.
اینو ببینید بخندید
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=216587
بنده ی خدا نفر دومی رو که حذف کرد از صحنه!! 🙂 قالتاقیه برای خودش!!!
خصوصی؛
مجردها، بجنبند!!!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/380267/
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931024001498
خیلی بدبختیم… خیلی!
خیلی…
لینک قبلی حالمو خراب کرد؛ این یکی روحمو جلا داد:
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/28659/index.html
تفاوت را احساس کنید!
من اصلا نمی تونم درک کنم مذاکره یعنی چی و واسه چی؟
آخه وقتی دو نفر اهداف شان و نتایجی که می خوان به دست بیاورند مثل هم نیست یا حداقل در یک راستا نیست (تازه اگه در تضاد نباشه)، واسه چی باهم باید مذاکره کنند؟
یعنی “سخت تلاش می کنند” که به چه برسند؟
سلام
مرتضی اهوازی؛
از دیدن اینکه یک مسئول مملکت کنار اون مردک پلید نشسته حالم به هم می خوره، چه برسه این فضاحت و ندید بدید بازیا!
عادت نداریم پرچم منحوسشون رو جز در حال آتش یا زیر پا ببینیم
وقتی دیدم مقابل پرچم سرافراز و پرافتخارمون که عزتش رو از خون شهدا بدست آورده قرار گرفته حالت تهوع گرفتم!
کاش ۱۶,۱۷ تا مثل ظریف داشتیم مملکت رو با خیال راحت می دادیم دستشون
حیفه این بشر یه دونست به خدا
حیفه
اسمش تو تاریخ ایران می مونه مثل امیرکبیر
عقده از دلش در اومد
همش دهن کجیه
دلم تنگ شهیدان است امشب…
دوباره چرندیات جناب دامتبرکاته درباره انتخابات شروع شد، خدا به خیر بگذرونه!
کسی می دونه سریال تکراری بشین پاشوهای بی نتیجه و کسل کننده ظریف-کری کی تموم میشه؟؟!!
http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=28674
حسن روحانی در همایش اقتصاد ایران:
“همه مردم باید از آمار، ارقام و طرحهای اقتصادی در یک لحظه باخبر شوند؛ در اینجا پسرخاله و پسرعمه نداریم…!!”
حالا یه سَری بزنیم به پسرعمهها و پسرخالههای پریزیدنت راستگو در دولت:
حسین فریدون برادر حسن روحانی؛ دستیار ارشد رئیس جمهور
عبدالحسین فریدون برادرزاده حسن روحانی؛ مدیرکل وزرات علوم و آموزش عالی و همچنین سرپرست مرکز جذب اعضای هیئت علمی
طاهره قیومی مسئول روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری که حسن روحانی دایی مادرش می شود.
اسماعیل سماوی خواهرزاده حسن روحانی؛ سرپرست گروه مشاوران جوان، رئیس مرکز ارتباطات مردمی نهاد ریاست جمهوری و مشاور رئیس دفتر رئیس جمهور
علیاصغر مونسان خواهرزاده حسن روحانی؛ مدیرعامل منطقه آزاد کیش
علیاصغر پیوندی پسر عمه حسن روحانی؛ سرپرست دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی
.
.
عجبا!!
این مردِ تازه به ریاست رسیده،
تو روز روشن،
جلوی چشم هفتاد و هشت میلیون ایرانی
راست راست راه میره و خروار خروار دروغ تحویل ملت میده!!!!!
بعد از پیاده روی در وین؛
نشست جان و جواد در جکوزی + عکس
سناریو پاریس! کمدی صاحبان زر و زور و تزویر!
به روزم؛ http://paydar1357.blogfa.com/post/493
طرف قافیه را گم کرده
اخیرا وقتی فلسفه بافی می کنه به نظر می رسه مجری برنامه است که داره شعار میده تا فضا را برای سخنران اصلی آماده کنه
واقعا: علیکم باالحاشیه!!!!!!!!
از اونجاییکه وزیرخارجه متخصص تعلیق و تعطیل کردن هستن فکر کنید مثلا وزیر اقتصاد یا وزیر نفت و بازرگانی هم مثل ایشون بودند چی میشد؟
البته الانم خیلی این حضرات فرقی ندارند!
فکر کنید ایران و افغانستان٬ تو استادیوم آزادی بازیدارن. چقدر افغانی میره استادیوم.
الان تماشاچیای ایران تو استرالیا حکم همینو دارن.
ولی خوب دقت می کنی می بینی اینا تخصص و شور و جوونیشون رو بردن اونور.
با همین فرمون بریم چند سال دیگه یه جمعیت کوچیک خودی تو ایران می مونه.
خیلیام خوبه
درخواستکننده:
http://upload7.ir/uploads//be253f2fe4433a496ad9e7a9c5b9c5b15a8b0b83.jpg
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931025000219
مورد درخواست:
http://www.farsnews.com/MediaDisplay.aspx?nn=13931020001052
اینجا منطقه سرخرود شهرستان فریدونکناره؛
چند هزار “قو” برای زمستان گذرانی از سیبری به این منطقه میان.
اجتماع قوها واقعا زیباست. چقدر هم جیغ می زدن!! جای همگی خالی؛ امروز:
http://opload.ir/image44568.html
http://opload.ir/image44569.html
http://opload.ir/image44571.html
http://opload.ir/image44573.html
این هم یک پلیکان تنها که نمی دونم وسط قوها چکار می کرد. قوها هم اصلا ازش خوششون نمی اومد و پلیکان بیچاره با یک فاصله ای از قوها، برای خودش می چرخید!!
http://opload.ir/image44577.html
http://opload.ir/image44578.html
این طرف هم کلی غاز خوشگل و پر سروصدا خوش می گذروندن.
http://opload.ir/image44581.html
http://opload.ir/image44585.html
عشق است قطعه بیست و ششِ ۵ سالۀ ما که در اوج مظلومیت است و حواسمان به تولدش نبود! 🙁
حواس برای آدم نمی گذارند اصلا!
http://www.ghadiany.ir/1388/172
قطعه ۲۶ عزیز!
دوستت داریم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به جای مقدمه
ارسال شده در ۱۱ دی ۱۳۸۸ توسط حسین قدیانی
فکرش را هم نمیکردم که سرانجام انتظار دیدارم با میرحسین بدینجا ختم شود ولی من نه میرحسین که حامیانش را به جای روز روشن در شب تاریک مشاهده کردم؛ آنجا که جای دست دوستی نخستوزیر دوران جنگ، سنگی سنگین به سنگینی انتظار ۲۰ ساله، فرق سرم را شکافت، مرا بیهوش کرد تا ضربات سنگهای دیگر جسم نحیفم را بیش از این نیازارد.
اما جناب موسوی! اگر سنگ دوستانت بر جسم و جان خراش آورد، امان از حرفهایت، بیانیههایت، شاخ و شانه کشیدنهایت و خندههای شیطانی آن سوی آب که روح را آزرد و بی تاب و مجروح کرد. جناب میرحسین! دوست داشتم در فضایی مهربانانهتر با تو سخن بگویم. قرارمان این نبود ولی تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرفیانت.
قصه آن شب را میخواهی بدانی؟… شاید برایت مهم نباشد اما قصه آن شب، متن شکایت من از توست. تو متهم هستی به ریختن خون فرزند یک شهید. من هم رهایت کنم، مادر بزرگم دستبردار نیست. آخر من تنها یادگار فرزند شهیدش هستم… میدانی، تا همین امروز اعتراضات مدنی تو به قیمت جان چه بیگناهانی تمام شده است؟! جانباز دوران جنگ را طرفداران تو و نه بعثیهای خبیث، باز جانباز کردهاند. این ننگ را کجا میخواهی ببری، آقای نخستوزیر دوران جنگ؟! بنده خدا رضا برجی حق دارد از تو بپرسد که: «روی خون چند نفر میخواهید رئیسجمهور شوید؟!»
***
دوشنبه شب، همان شبی که تو غروبش به بهانه بیانیه، فرمان آشوب دادی، همان شبی که تو بعد از این فرمان به دامان خانه بازگشتی و در آشیانه آرام گرفتی، میلیشیای دموکراسی، ناشیانه به جان ملت افتاد و تنها در خیابان آزادی، هفت نفر را به شهادت رساند. در آن شب که تب آتش و دود بالا گرفته بود، دوستانت بوی باروت میدادند. اعتراضشان مدنی بود اما بوی خون میداد. گنگ خواب دیده شده بودند. حجاریان که گفته بود؛ اصلاحات خون میخواهد! چرا تعارف کنیم. تو مشکلت احمدینژاد نیست. در سر نه سودای اصلاحات، که خیال کودتای مخملین داشتهای. حداقل رفتار و گفتارت که این را میرساند. در دل چه میاندیشیدی، خدا عالم است اما باز هم خدا عالم است که با امثال ساسی مانکن نمیتوان انقلاب کرد.
امر گاهی بر آدم مشتبه میشود. اشتباهی گمان میکند که کار تمام است. این گمان سنگ به دستان هوادار تو بود. البته همه هواداران تو را با یک چوب نمیرانم. عقلای شان خوب مردمی هستند. هرچند که بعید میدانم که دگربار به تو روی خوش نشان بدهند و رای بدهند. تو حتی صدای مسیح مهاجری را هم درآوردی! در سرمقاله جمهوریاسلامی خطاب به تو با عتاب و بعد از کلی حساب و کتاب نوشته بود: چرا وقتی ولایتفقیه و شورای نگهبان را قبول نداشتهاید، اصولا نامزد انتخابات شدهاید؟ اما از صفحات کاغذی به کف خیابان برگردیم. خس و خاشاکی که به اسم تو، دنبال رسم براندازی بودند، با خود میپنداشتند که این ظلمت و تاریکی، همیشگی است اما نیک که بنگری ره افسانه زده بودند. سحر نزدیک بود. نماز آدینه را دیدی؟ زیارت قبول! میدانم در آن نماز نبودی. سرباز انقلاب بودن، لیاقتی میخواهد که خدا سعادتش را برای همیشه به آدمی نمیدهد. خواه مرجع تقلید باشی، خواه قائممقام رهبری. بزرگتر از شما بودند کسانی که میخواستند بر صورت خورشید، خاک بپاشند. سرنوشتشان را تو بهتر از ما میدانی… و خوب میدانی که قرارمان این نبود،تو قرارمان را بهم زدی، با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت. چه بسیار که از در نصیحت به تو میگویند: به سیم آخر زدهای اما هنوز دیر نشده! جناب موسوی! معمولا رسم روزگار بر این است که زود، دیر میشود. تو قبل از آنکه بخواهی با پاپس کشیدن،منت بر نظام و ملت بگذاری، اول باید جواب این خونها را بدهی. قهرمانبازی بماند برای بعد.
***
دوشنبه شب، من بیآنکه عضو نیروی انتظامی باشم، دوشنبهشب، من بیآنکه عضو بسیج باشم، راهی خانه بودم اما نمیدانستم که خانه رفتنم جرم بود. من نه سپاهیام، نه مدعیام که حزباللهیام و نه هیچ، الا فرزند یک شهید. بیش از ۱۰ سال سابقهکار مطبوعاتی دارم و تاکنون یاد ندارم اشارهای به این کرده باشم که فرزند شهید هستم. اما از آنجا که شما وقتی حال و روز امروز خود را خراب میبینید از نخستوزیریتان در دوره جنگ مایه میگذارید، چه باک اگر دیگران بدانند مرا هم با همان دوره عهد و پیمانی ناگسستنی است! اما این ننگ را کجا میخواهی ببری، آقای نخستوزیر دوران جنگ، که همه قاتلان پدر من و تمام دشمنان شهدا پشت شما درآمدهاند؟
همان کسانی که به صدام دستور کشتن پدر مرا دادند این روزها برای تو دست میزنند! همان کسانی که حاجاحمد متوسلیان، این حیدر کرار سپاه خمینی (ره) را به اسارت بردند، این روزها در مدح تو شعر میخوانند! همان منافقینی که در مرصاد نقشه فتح تهران را کشیده بودند، این روزها با تو ابراز همدردی میکنند! فرح پهلوی و فرزند شاه مخلوع را با تو چه نسبتی است؟ چه شده که شیمون پرز به طرفداری از تو برخاسته؟ اینها که روزگاری مقابل همه ما، تاکید میکنم همه ما، صفآرایی کرده بودند، اینک پشت سر تو سنگر گرفتهاند. راستش را بگو این ۲۰ سال با خودت چه کردهای؟ تو عوض شدهای یا آنها؟ نه به آن سکوت ۲۰ سالهات، نه به این همه هیاهو. نه به آن تفریط، نه به این افراط. راستی! فریادت هم مثل سکوتت، مشکوک و معنادار است. البته قرارمان این نبود ولی تو قرارمان را بهم زدی؛ با حرفهایت و سنگهای اطرافیانت.
***
جناب میرحسین!
نظامی که خمینی پایه آن را گذاشت و خامنهای ادامه دهنده راهش است، دوستانی دارد و دشمنانی. نه هر کسی برای این دوستی، سزاوار است و نه هر ناکسی برای این دشمنی لایق. امثال شما شاید روزگاری دستی در سپاه دوست داشتهاید و لیکن امروز نه آنگونه است که با داد و بیداد و فریاد مبدل به دشمن نظام شوید. جمهوری اسلامی، جمهوری مقدسی است که خبیثترین شیاطین عالم دشمن آنند؛ صهیونیستها، سران شیطان بزرگ، ابر سرمایهداران عرصه رسانه و… پس با این خودنماییها، بیزحمت خودتان را دشمن نظام جا نزنید.
علی(ع) را دشمنی سزاست همچون عمروعاص و معاویه. ابن ملجمها و قطامها گرچه در تقاطع براندازی، با سران کفر به یک نقطه مشترک میرسند اما امثال پسر ملجم و…، حقیرتر از آنند که دشمن ابوتراب لقب گیرند. چنین افرادی بیش از آنکه دشمن علی باشند، آلت دست دشمن اصلیاند. نه! نظام در شناخت دوست و دشمن اشتباه نمیکند. ما یک «خودی» داریم و یک «غیر خودی» و این وسط هستند کسانی که نقششان بیشتر از «نخودی» نیست. نخودیها نه به سکوتشان اعتباری هست نه به فریادشان. اما هم سکوتشان و هم فریادشان قند در دل دشمن آب میکند و دشمن را به یک چیزهایی امیدوار. بیچاره دشمن! بیچاره رئیسجمهور آمریکا که باز هم به امید خبرهایی از ایران نشست اما از کودتای مخملین، طرفی نبست.
این ننگ را به کجا میخواهی ببری، آقای نخستوزیر دوران جنگ! تو امروز رایحه دوران امام را میدهی یا بوی خباثتهای شیطان بزرگ را؟ تو امروز، چیزی از دیروز خود باقی نگذاشتی. آمریکا، انگلیس و اسرائیل، آنقدر از تو خوبی دیدهاند که گناه با امام بودنت را و گناه انقلابی بودنت را و گناه ۸ سال نخستوزیری دوران جنگت را بخشیدهاند. از نظر اوباما تو دیگر پاک پاکی!… و این یعنی اینکه قرارمان این نبود، قرارمان را تو بهم زدی، با حرفهایت و سنگ و تیغهای اطرافیانت. همان سنگ که پدران بسیاری را داغدار عزیزانشان کرد و بر سر من نیز نشانهای گذاشت.
گفت: به کسی که جرمش آتش است، به خاکستر قناعت کردهاند، چه جای شکایت است. شکایتی از محضر دوست نیست. جان امثال من چه ارزشی دارد که برای یار خراسانی، قربانی شود. ما اما گریبان آنهایی را که به صورت خورشید، خاک میپاشند، رها نخواهیم کرد؛ پس بسمالله…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
http://old.vatanemrooz.ir/1388/4/9/VatanEmrooz/178/Page/1/Index.htm
این متن رو البته سهشنبه ۹ تیر ۸۸ نوشتم که بعد از آن حادثه شب ۲۵ خرداد در بلوار کاوه، اولین متنم بود بعد از ۱۵ روز بیمارستان بودن و چه و چه… منتهی دوستانی که ۱۱ دی ۸۸ قطعه ۲۶ را در فضای مجازی هم برایم راه انداختند، من باب آزمایش (!) این متن را گذاشتند که ببینند وبلاگ درست شده یا نه… که دیدند درست شده!!
“این ننگ را به کجا میخواهی ببری، آقای نخستوزیر دوران جنگ! تو امروز رایحه دوران امام را میدهی یا بوی خباثتهای شیطان بزرگ را؟ تو امروز، چیزی از دیروز خود باقی نگذاشتی. آمریکا، انگلیس و اسرائیل، آنقدر از تو خوبی دیدهاند که گناه با امام بودنت را و گناه انقلابی بودنت را و گناه ۸ سال نخستوزیری دوران جنگت را بخشیدهاند. از نظر اوباما تو دیگر پاک پاکی!… و این یعنی اینکه قرارمان این نبود، قرارمان را تو بهم زدی، با حرفهایت و سنگ و تیغهای اطرافیانت. همان سنگ که پدران بسیاری را داغدار عزیزانشان کرد و بر سر من نیز نشانهای گذاشت.”
انشاءلله زنده باشیم و ببینیم روزی را که مسببین جنایات ۸۸، به سزای اعمالشان برسند…
قطعه عزیز بهشتى
تولدت مبارک!
نورت تابنده و عمرت پاینده
تولدت مبارک قطعه ۲۶!
ولی یادت باشه کیک ندادیا!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/380553/
قدرت خدا!
بیا شمع ها رو پوف! (فوت) کن، تا صد سال زنده باشی. 🙂
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1513/1/132044/0
گعده ظریف و کری در خیابانهای ژنو
دور بعدی پیادهروی کجاست؟!
ضمناً سالروز زیبای ولادت قطعه محترم ۲۶ بر همگی مبارک.
رفقا؛
این مطلب رو حتما بخونید!
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1513/16/132035/0
ــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶ هم تا یکی دو ساعت دیگر به روز خواهد شد انشاءالله
«یک سال و نیم پیادهروی»
سلام
عکسهای سال ۸۸ شما منو آتیش میزنه! اصلا طاقت ندارم ببینم!
نمیدونم این ابلهان چطور میگن بیخیال ۸۸ بشید، همه چی آرومه، با نمایش دوباره وقایع ۸۸ تنش و تفرقه ایجاد نکنید؟ واقعاً که! یعنی قصد دارند اینطوری برای انتخابات سال بعد مجلس رأی جمع کنند؟!
ـــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
از لطف شما ناشناس محترم ممنون… و اما بچهها! متن اول وبلاگ، برای این تیترش «به جای مقدمه» شد که دوستان ازم خواسته بودند مقدمهای برای راه اندازی قطعه ۲۶ بنویسم که جواب دادم؛ «وقتی رسانه وبلاگ را نمیشناسم چه مقدمهای؟؟!!» میدونین دیگه! تیتر اصلی اولین متن وبلاگ، این است فیالواقع: «جناب میرحسین! بسمالله…» و باز هم و اما، نمیدونم تا به حال اشاره کردهام یا نه، لیکن اولین متنم درباره حماسه ۹ دی رو روز شنبه ۱۲ دی ۸۸ نوشتم؛
http://www.vatanemrooz.ir/Newspaper/Page/324
یادش اساسی به خیر! اما خودمم نمیدونم چرا این متن رو دوستانی که برایم وبلاگ را راه انداختند در وب نگذاشتند؟؟!! 🙂 جالبه که یه روز بعد از شروع به کار قطعه ۲۶ نوشته بودم!!
اینجا تهران پایتخت انقلاب اسلامی
آنقدرها اعتیادی به اینترنت ندارم اما همین سرکشیهای هرازگاه در این فضای مجازی باعث دوستی من و پدرام شد که ساکن شهر منچستر انگلیس است. پدر پدرام تاجر فرش است و یک پا در ایران دارد و یک پا در اروپا اما پدرام خودش تنها ۳ بار به ایران آمده و بار چهارم قرار است برای عید نوروز به ایران بیاید و با دختر عمه اصفهانیاش در نصف جهان عقد کند. پدرام شرط سمیه خانم را هم پذیرفته و قرار است به جای انگلیس، در همین ایران زندگی کنند. من و پدرام ارتباط تلفنی هم داریم. پدرام به طنز میگوید: از این پس باید به جای «بیبیسی»، «بیست و سی» گوش کنم! آخرین باری که با این جوان ایرانی ساکن منچستر همصحبت شدم، پنجشنبهشب بود. با پدرام زیاد شوخی میکنم. او نیز شاید به مزاح اینگونه مرا نواخت: میگویند چهارشنبه به شما ساندویچ دادهاند که آمدید در خیابان!؟ به پدرام گفتم: بیبیسی خیال کرده همه مردم ایران مثل فائزه هاشمیاند که به خاطر ساندویچ به میدان انقلاب بروند! اما گذشته از شوخی، پدرام به من حرفی زد که هنوز که هنوز است فکر مرا به خود مشغول کرده:«پدرام شب جمعهای به من گفت، باور کن اگر انگلیس هم میتوانست همچین جمعیتی را در کل کشور به خیابانهای خود ببیند، با بهره از همین بیبیسی و شگردهای رسانهایاش، کل دنیا را میگرفت». و بعد چند بار گفت: باور کن، باورکن…! *** محل کار ما نزدیکیهای مصلاست و بزرگراه مدرس از پنجره اتاق کار اغلب بچهها معلوم است. چهارشنبه هنوز ساعت، نیم ساعتی به ۳ فاصله داشت که من وقتی نگاهی به «مدرس» انداختم و مسیر شمال به جنوب را که به میدان ۷ تیر ختم میشود نظاره کردم، مطمئن شدم از همین جا پیاده اگر به راهپیمایی بروم خیلی راحتترم. نیازی هم به این نخواهد بود که ۲ ساعت بگردم تا شاید برای ابوطیارهام جای پارکی پیدا کنم. تازه! از شر ترافیک هم راحت میشدم. سر همین راهپیمایی، برای من، نه از مسیرهای ششگانه، که از پیادهرو بزرگراه مدرس، تقاطع خیابان پاکستان شروع شد. ساعت، ۳ یک ربع کم بود که به میدان ۷ تیر رسیدم. در این میدان اما چه بسیار که چون من ترجیح داده بودند پیاده، این مسیر طولانی تا میدان انقلاب را طی کنند. دروغ ننوشته باشم، کمی خسته شده بودم و خیلی آهسته در پیادهرو حاشیه میدان در حرکت بودم که گوش تیز کردم تا صحبت ۲ نفری که جلوی مغازههایشان ایستاده بودند را بشنوم؛ امروز راهپیمایی «اینها»(!)ست، نیازی نیست مغازه را ببندیم. خدا را شکر کردم که راهپیمایی «ماها» (!) را مخل امنیت کسب و کارشان ندانستهاند. انصافا ما مشتهایمان گره کرده بود اما دست هیچ کداممان سنگ نبود. دل خون ما آتش گرفته بود ولی هیچ جا را آتش نزدیم. هلهله نکشیدیم، سوت و کف نزدیم. زورمان را به رخ سطحهای زباله نکشیدیم. دلمان شکسته بود اما میلههای خیابانی را نشکستیم… آری! داشتم به جملههای همین گزارش فکر میکردم که خود را در خیابان کریمخان، سر خردمند دیدم. لحظاتی ایستادم و خیره شدم به همان جایی که حاتمیکیا، آژانس شیشهای را ساخته بود. طرفه حکایتی است؛ موتوریها بازآمده بودند تا از «عباس» حمایت کنند. دودشان هم کاری با ریه حاج کاظم نداشت. موتوریها خودشان خیبری بودند؛ اهل هور، اهل نی، اهل آب، … و من اضافه میکنم اهل انقلاب. *** روی پل کریمخان، دیگر ماشینها یارای حرکت نداشتند. ساعت را نگاه کردم. ۵ دقیقه از ۳ گذشته بود. مردم ترجیح داده بودند از همان روی پل، از ماشینها پیاده شوند و راهپیمایی خود را شروع کنند. بندهخدا رانندههایی که میخواستند در آن ازدحام، پل را رد کنند و جایی برای پارک پیدا کنند. سر خیابان ویلا دیگر همهچیز رنگ و بوی راهپیمایی داشت. با اینکه از قبل گفته شده بود از این سمت، راهپیمایی از میدان ولیعصر(عج) شروع میشود ولی مردم، هم دوست را مات و مبهوت کرده بودند و هم دشمن را. راستش نه شورای هماهنگی سازمان تبلیغات فکر این جمعیت را کرده بود، نه «سیانان» و« بیبیسی». سر خیابان حافظ، جماعتی از خانمها شعار میدادند: «فلانی فلانی! خیال نکن ما زنیم، تو دهنت میزنیم» چندتاییشان هم خطاب به «تاجر ورشکسته»، شعارهایی میدادند که ما چون بنا نداریم روزنامهمان بسته شود، بیخیال مصرع دومش میشویم. از میدان ولیعصر(عج) به طرف چهارراه ولیعصر، دیگر حتی حرکت برای عابر پیاده هم سخت شده بود. نکته جالب، شور و شوق و ذوق مردم بود. کمتر کسی با دست خالی به تظاهرات آمده بود. به غیر از آنهایی که پلاکاردهای رسمی دستشان بود، بسیاری از مردم با بهره از ذائقه خود متنهایی نوشته بودند و نقاشیهایی کشیده بودند. شعارهای غالب مردم قبل از رسیدن به چهارراه ولیعصر، اینها بود: «آشوبگر عاشورا، اعدام باید گردد» و «لعن علی عدوک یا حسین…». اما در کنار این شور، شعور هم موج میزد. برخی از جوانان که احتمالا دانشجو بودند، بیاناتی از حضرت امام(ره) را روی پلاکاردها در دست گرفته بودند که معلوم میکرد از نظر پیر جماران، افراد هتاک و سرانی که به آنها خط میدهند، نه خطاکارانی قابل بخشش که محاربانی هستند شایسته سرزنش. در چهارراه ولیعصر جوانی که موهایش تا شانه میرسید، روی کاغذ نوشته بود: «آقای موسوی! من […] خوردم که بهت رای دادم» و در همین حین که بازار عکس و فیلم داغ بود یکی خوشمزگی کرد و از مردم خواست تا برای «حر زمانه» صلوات بفرستند. تراکم جمعیت از چهارراه ولیعصر تا خیابان فلسطین به حدی بود که بسیاری از مردم ترجیح داده بودند روی جدول کنار پیادهرو بنشینند. در این حدفاصل به هیچوجه صدای سخنران اصلی مراسم شنیده نمیشد و هرچه بود همان شعارهای مردم بود. شعارهایی که پر از خشم مقدس عاشورایی بود. من یادم نمیآید که به عمرم شبیه این تظاهرات را دیده باشم. حتی ۲۳ تیر ۷۸ که آنجا هم ملت غوغا کرد و حماسه آفرید و از قضا آن روز هم چهارشنبه بود، باز در برابر این سیل خروشان، چیزی شبیه هیچ بود. خوب شد که ساعتی پس از مراسم، جناب صفار هرندی را در جمعی دیدم. صفار میگفت: «این راهپیمایی، تداعیگر تظاهرات عاشورای سال ۵۷ بود و من همیشه در این حسرت مانده بودم که آیا آن حماسه تاریخی باز هم تکرار میشود یا نه و امروز جمعیت مردم و کیفیت بیمثال حضور ملت چیزی از عاشورای سال ۵۷ کم نداشت». البته صفار تنها آمار خیابانهایی را داشت که در آن حضور داشت والا وقتی در سیما و از بالا جمعیت نشان داده شد، نمیگفت، امروز حتی میخواهم بگویم بهتر بود از آن تظاهرات!
***
جلوی سینما سپیده که رسیدم دیدم مادر شهیدان رحمتی، عکسهای مرتضی و مجتبی را در دست گرفته و نشسته روی پلههای سینما. ۷۸ ساله است این پیرزن که همه «عمه خانم» صدایش میکنند. عمه خانم به من میگفت: یادش بخیر! عاشورای سالی که انقلاب شد، مجتبی و مرتضی را هم آورده بودم. من امروز وقتی جوانها شعار میدادند، مرگ بر فلانی، یاد جگرگوشههای شهیدم افتادم که میگفتند مرگ بر شاه! بعد «عمه خانم» گفت: شاه هم مثل اینها بود، خودش غد و دیکتاتور بود ولی ولایتفقیه را دیکتاتور میدانست. این همه دم از مردم میزنند، خب این هم مردم! اگر مرد بودند میآمدند میان مردم تا ما در همین خیابان، محاکمهشان میکردیم.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
این متن همانطور که در لینک مشاهده کردین سرمقاله روزنامه بود. متن «من مستاجر نیستم…» مال یه روز بعد این متن، یعنی روز یکشنبه ۱۳ دی ۸۸ است اما «من مستاجر نیستم…» کجا کار شد؟! صفحه ۳ روزنامه بدون هیچ اشارهای در صفحه یک!!!! http://www.vatanemrooz.ir/?nid=325&pid=3&type=0 این رو گفتم تا همه ما من جمله خودم بدونیم که اگه قرار باشه یه نوشته آدم دیده بشه، میشه… و اگه مشیت چیز دیگری باشه، تیتر و عکس صفحه یک رو هم بهت بدن، باز افاقه نمیکنه. این چیزا و همه چیزا دست خداست. دست خداست. دست خداست. وظیفه و تکلیف ما درست کار کردنه، حالا در هر کاری که هستیم؛ الباقی دست خداست و ما باید راضی به رضای او باشیم. دومین متن این وبلاگ فقط ۳ تا کامنت داره! http://www.ghadiany.ir/1388/174 متنی هم هست که بعد از گذشتن یک ساعت، براش حدود ۲۰۰ کامنت اومده!! این رو بدونین که حسین قدیانی انشاءالله با قوت و قدرت و انگیزه کامل به کارش ادامه میده… و الباقی را راضی به رضای خداست؛ تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
به به از این قلم رویایی؛
“آری! داشتم به جملههای همین گزارش فکر میکردم که خود را در خیابان کریمخان، سر خردمند دیدم. لحظاتی ایستادم و خیره شدم به همان جایی که حاتمیکیا، آژانس شیشهای را ساخته بود. طرفه حکایتی است؛ موتوریها بازآمده بودند تا از «عباس» حمایت کنند. دودشان هم کاری با ریه حاج کاظم نداشت. موتوریها خودشان خیبری بودند؛ اهل هور، اهل نی، اهل آب، … و من اضافه میکنم اهل انقلاب”.
این متن در وبلاگ نیست؟!
ولی من این متن را قبلا خواندم؛ یعنی از روزنامه خواندم؟!
داداش حسین؛
من یک سوال دارم!
شما که اهل روزنامه اید و آشنا با قوانین روزنامه نگاری، نمی دونید جریان این روزنامه هایی که یهو مثل قارچ سمی در میان و چند صباحی هستن و بازم یهو توقیف میشن چیه؟
روزنامه رو توقیف می کنن ولی کاری به مسئولش ندارن!
همون مسئول چند صباح بعد میره یه روزنامه دیگه راه میندازه!
یک پزشک اگر اشتباهی کنه، پروانه طبابتش لغو میشه! یک راننده اگر چند بار تخلف حادثه ساز کنه، گواهی نامه اش باطل میشه.
یه روزنامه نگار بازداشتی فتنه ۸۸ با اون همه فضاحت امنیتی و… هیچ وقت ممنوع الکار نمیشه؟!
باید چه کار کنه که دهنش رو گل بگیرن و دیگه بهش مجوز تولید قارچ سمی ندن؟!
😕
حسین آقا
شما اربعین کربلا بودی؟!
دقت کن! میانگین بگیری فکر کنم در همه ی متنهای بعد از اربعین ازش مایه گذاشتی!
به قول استاد پناهیان مگه میشه یک هنرمند که کار اصلیش انسان شناسی هست در اربعین غایب باشه!
می خواستم بگم اگر هم نبودی درکش کردی! فهمیدی خلاصه انقلابی بود برای خودش!
دوستان انشاالله برای اربعین سال دیگه از الآن برنامه ریزی کنید، خانوادتون را هم همت کنید و ببرید. عراقی ها خیلی تحویل می گیرن!!!
زنده باد قاسم سلیمانی!
خیلی خوب بود…
گاهی هر چقدر هم لج کنی بازم یه متنی مثل متن شما آدمو سر به راه میکنه(خودمو میگم)
tnx 🙂