وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله الرحمن الرحیم
“خداوند به کسانی که خیال میکنند از لوله اسلحه جلاد تحریم، به جای گلوله، گل بیرون میآید یک جو عقل بدهد!”
لعنت خدا بر آخوند انگلیسی!
“واقعا خدا عقل بدهد که غیرت محصول عقل است.”
عالی بود آقای قدیانی
ببخشید که از این واژه استفاده می کنم! ولی بخدا لایک داره لایک!!
خشم انقلابی، در متن انقلابی…
تو فرزند همان علمدار انقلابی هستی که دیپلمات نیست، انقلابی است…
بابای توست خامنه ای (حفظه الله)
خستهشدههای از آرمان انقلاب تو، به ما میگویند «تندرو»، اما وقتی صحیفهات را باز میکنیم، با مشاهده آن همه خشم و غضب، تازه متوجه اوج رواداری خود میشویم!
“بهمن ۵۷ تاریخ ما نیست، هویت ماست”
“من به غیرت و عقل رهبر عربی، سیدحسن نصرالله سوگند میخورم خون سرخ و همواره جوشان عماد مغنیه، آن مسالهای نیست که با شهادت فرزندش «جهاد» برای صهیونیستها حل شود. بچه سوسولهایی که سال ۸۸ میخواستند در قیطریه، برای اول اپوزیسیون عالم یعنی نظام دشمنشکن و انقلابی جمهوری اسلامی مساله درست کنند، مساله درست کردن را باید از شیربچههای گردان شهدای قنیطره در جبهه شبعا بیاموزند!”
آفرین… آفرین سالار!
… اگر خمینی آنقدر مسائل شاه را زیاد کرد که دیگر دژخیم پهلوی مانده بود کدام مساله را حل کند و کدام بماند، جانشین شایسته او اما استاد مسالهسازی برای آمریکا و اسرائیل است. حزبالله لبنان را بنگرید! فراتر از مساله، به مصیبت شیاطین عالم بدل شده. من به غیرت و عقل رهبر عربی، سیدحسن نصرالله سوگند میخورم خون سرخ و همواره جوشان عماد مغنیه، آن مسالهای نیست که با شهادت فرزندش «جهاد» برای صهیونیستها حل شود. بچه سوسولهایی که سال ۸۸ میخواستند در قیطریه، برای اول اپوزیسیون عالم یعنی نظام دشمنشکن و انقلابی جمهوری اسلامی مساله درست کنند، مساله درست کردن را باید از شیربچههای گردان شهدای قنیطره در جبهه شبعا بیاموزند!
احسنت…
“تردید باید در عقل آن جماعت کرد که در آستانه سیوششمین سالگرد انقلاب خمینی، خیال میکنند انقلاب اسلامی برای صدور نیاز به پاسپورت دارد!”
به بعضی ها بربخورد یا نخورد…
“مرگ بر کدخدای بی خدا”
اصلا میگیم که به بعضی ها بربخورد
والا به خدا
سلام
این را هم مطالعه کنید
http://kayhan.ir/fa/news/36415
به بعضیها بر بخورد یا نخورد…
پرچم این انقلاب با دستان با کفایت مولایمان خامنه ای، به دست صاحب الزمان می رسد.
اللهم عجل لولیک الفرج…
اللهم احفظ امامنا خامنه ای…
تکبیر نداشت این متن؟ داشت انصافا. خط به خط، بند به بند
خیلی خوب بود.
شیشه(گفت و شنود)
گفت: شبکه بیبیسی، اقدام رئیس جمهور در معرفی خوشرو بهجای ابوطالبی به عنوان نماینده ایران در سازمان ملل را، نشانه پرهیز روحانی از تنشآفرینی و جنجال دانسته و از آن استقبال کرده است.
گفتم: دولت انگلیس باید هم از عقبنشینی غیرقابل توجیه دولت ایران در مقابل زورگویی آمریکا استقبال کند!
گفت: روزنامه ایران، ارگان دولت هم از تحلیل بیبیسی استقبال کرده و این عقبنشینی را ستوده است!
گفتم: ولی مگر همین دیروز آقای روحانی به شدت از کسانی که برای پیروزی حریف کف میزنند انتقاد نکرده بود؟! یعنی منظور ایشان روزنامه وابسته به دولت بوده است؟!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: شخصی وارد دفتر وکالت یک حقوقدان شد و پرسید؛ اگر بچهای با سنگ شیشه خانه همسایه را شکسته باشد چه باید کرد؟ وکیل گفت؛ باید خسارت آن را از والدین بچه بگیرید. مراجعه کننده گفت؛ پس آقای وکیل، لطفاً پول شیشه را بدهید چون بچه شما به شیشه خانه ما سنگ زده است!
“پرواز انقلاب را نشانه رفتهاند”
واقعا عالی بود داداش حسین!
عاقبت به خیر باشید…
به بعضی ها بر بخورد یا نخورد
تردید باید در عقل، شعور و سواد آن جماعت کرد که از مسولینی که نتوانستند از حق یک ویزا برای کارمند خودشون دفاع کنند انتظار دارند از حقوق هستهای ۷۵ میلیون نفر ایرانی دفاع کنند!!
فاش گویم ته این “راه” به ترکستان است
غم ندارم، به شما بر بخورد یا نخورد!
“وقتى به ازاى امتیازات فراوانى که به دشمن مى دهى، از او چیزى در مایه هاى “هیچ” مى گیرى، انصاف بده در عقل چه کسى باید شک کرد؟”
و همچنین در صداقت و تدبیر و توان چه کسى؟! براستى اگر ایشان، مثل بچه هاى کلاس اولى، که تکلیف هایشان را ننوشته اند این بهانه هاى صد تا یه غاز را نیاورد چه بگوید؟! کدام دستاورد و عملکردش را بشمارد که مایه شرم و خجالت نباشد؟! اعتبار پاسپورت یا قیمت نفت یا آلودگى هوا یا گرانى روز افزون و…؟؟!!
به فرموده رهبر عزیزمان:
“ما میراث بزرگ امام خمینى و همه ارزشها و اصول آن را حفظ خواهیم کرد.”
حتی اگر در این مسیر عده ای نقش ترمز داشته باشند!
به بعضی ها بر بخورد یا نخورد…
آرامش، اقتدار و امنیت این روزها، حاصل زحمات سرهنگ هاست و حقوق دان های انگلیسی دستاوردی جز سرافکندگی و یاس برای مردم نداشتند!
به قول بختیار من در جای خودم بسیار راحتم!
به بعضی ها که بر می خورد!
به کوری چشم دشمنان این انقلاب؛
خدا با ماست…
ماه های خوب خدا از آن ماست…
انقلاب برای ماست…
و در این میان، دلمان قرص به بودن “سید علی” است…
“پرواز انقلاب را نشانه رفته اند”
غافل از این که،
آسمان این انقلاب، در حفاظ بال پرواز همان پرندگانی است که خونشان را برای این انقلاب داده اند…
باور ندارید؟!
این را از قاصدک های نشسته بر دوش نسیم انتظار که در روز ۱۲ بهمن ۵۷ به استقبال بت شکن زمانه رفته اند، بپرسید…
به بعضی ها بر بخورد یا نخورد
محال ممکن است، ما عزت و اقتدار و امنیت مان را، با عقل ناقص عده ای، در گورستان نفهمی هایشان دفن کنیم.
۲۲ بهمن امسال، شاهد خواهد بود که
“شعار «مرگ بر آمریکا» را دوست و دشمن از ما سنگینتر از همیشه خواهند شنید… خیلی سنگینتر! به حدی که حساب کار دست هر دو سوی میز مذاکره بیاید.”
و دوباره دست بیعت مان را محکمتر در دست رهبرمان می گذاریم و دل حضرت ماه را قرص به بودنمان…
خانوم امشب طلبیدن به محضرشون، خیلی دعاتون کردم!
http://www.axgig.com/images/80929158880395943525.jpg
http://www.axgig.com/images/51481072451187591270.jpg
http://www.axgig.com/images/65114154726751300145.jpg
خصوصی
شما و قطعه گره خوردین به حرم رفتن هایم
یعنی هر وقت میرم حرم یادتون می افتم و دعاگو هستم
امشب گفتم؛
شد یه بار بیام حرم، یاد قطعه نیفتم!
یاد جوابتون به مرتضی اهوازی افتادم که گفته بود: یه بار می خواد ازتون انتقاد کنه
بهش گفتین: این چه فکراییه که می کنی.
راستش امشب حرمم روضه داشت اما حس اینجا متفاته انگار
منم روضه خونی نمی کنم!
الان این نوشته تون اقدام علیه امنیت ملی که حساب نمیشه؟ میشه؟
“آنطرفیها در تیم مذاکرات برای جمع خودشان کف میزنند و در سمت ما معلوم نیست چکار میکنند و گاهی برای آنطرفیها کف میزنند”!
آخه عاقل! وقتی دشمنت واسه طرف خودش دست میزنه یعنی اون جلوئه دیگه!
“ما امروز باید به دیپلماتهای شجاع خود افتخار کنیم. تیم مذاکرهکننده شب و روز ندارند و شجاعانه تلاش میکنند و حرف میزنند.”
خیلی کار مهمی می کنند “حرف می زنند”، آخه دفاع کردنم بلد نیستی، اینم شد جمله؟!
آقای قدیانی عزیز
صدای مظلومیت ما را از شهرستان تکاب استان آذربایجان غربی بشنوید که در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمنداسلامی، فرماندار سرکشی از خانواده های شهدا را کم کردن ارزش خانواده ها می داند و در بحث و گفتگو با فرزند شهید(دکتر یحیی حمدی) می گوید؛ من به باور اعتقاد قلبی خودم می گویم که سهمیه دانشگاه برای فرزندان شهدا و ایثارگران و… خیانت به کشور بود و…
آقای قدیانی عزیز
به یاد فرمایش امام راحل افتادم که فرمودند: مبادا یک کلمه درشتی گفته بشود به این بازماندگان شهدا و معلولین.
از محضرتان عاجزانه درخواست می نمایم که این سخنان سخیف فرماندار دولت تدبیر و امید را با قلم شیوا و خداپسندانه تان رسانه ای کنید تا التیام بخش آلام یادگاران شهدا باشد.
به بعضیها بر بخورد یا نخورد بر…
«بگذرد این روزگار تلخ تر از زهر»!
داداش حسین دوست داریم
“و الا اگر نبود که بعضیها مسؤولیتی در نظام دارند، اساساً شأن قلم بسی بالاتر از نوشتن درباره ایشان است.”
“نجوایی با حضرت روحالله در یومالله دوازدهم بهمن ماه” برآیندی است از همه خون دل های این یک سال و نیم در آغاز دهه فجر
که همانا راز دار دل ما پیر خمین است و ما به مبدا انقلاب ایمان داریم…
هیهات منا الذله … یا مرگ یا خمینی
به بعضی ها بر بخورد یا نخورد
(به جهنم)
مشروح اظهارات فرماندار در جلسه هماهنگی برنامه های دهه فجر؛
اهانت بی سابقه فرماندار تکاب به ارزش ها و خانواده های شهدا
http://shiz.ir/index.aspx?fkeyid=&siteid=40&pageid=700&newsview=202827
بچه سوسولهایی که سال ۸۸ میخواستند در قیطریه، برای اول اپوزیسیون عالم یعنی نظام دشمنشکن و انقلابی جمهوری اسلامی مساله درست کنند، مساله درست کردن را باید از شیربچههای گردان شهدای قنیطره در جبهه شبعا بیاموزند!”
و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم لما سمعوالذکر
و یقولون انه لمجنون و ما هو الا ذکر للعالمین
یه کلیپ درباره شهید
http://kahfa.blog.ir/1393/11/12/%DA%A9%D8%AC%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C%DB%8C
توی دهن این دولت میزنیم. دولت زبون دراز بیشخصیت.
علامه حسنزاده آملی:
سینهی خود را شکافتم، به هرجای آسمان رفتم این سید را دیدم. باید قنبر حضرت خامنهای بود.
منبع: پرتو سخن ۹۰/۶/۱۶
اونوقت بعضیها به عمروعاص بودن خودشون افتخار میکنند. خاک تو سر بیعقل و بیشعورشون.
فیلم تحلیل استاد پناهیان از نامه رهبر معظم انقلاب
http://hw1.asset.aparat.com/aparat-video/6e1fc3b12e5b4394944c25566958edc32048060.mp4
“عقل میگوید راه جلب احترام دشمن، امتیاز دادن به او نیست، خنده به او نیست، قدم زدن با آمال او نیست، اعتماد به او نیست، بلکه باید روی موضع حق خود با تدبیر بایستی.”
عقل سالم!!! در بدن سالم
غربزدهها به خیال خام خود میخواهند روح خدای ما را با کدخدا جمع کنند اما شعار ما این است: «یا مرگ یا خمینی»
عالی بود
انصافا هر وقت این صفحه ی سیاه رو باز میکنم از اینکه چطور میشه این همه شعار داد متعجب میشم 😐
ناف بعضیا رو انگار با شعار بریدن 🙂
ما هم به رسم دوستان یه کپی پیستی بنماییم تا باشد که بولد بشود؛
اگر خمینی آنقدر مسائل شاه را زیاد کرد که دیگر دژخیم پهلوی مانده بود کدام مساله را حل کند و کدام بماند، جانشین شایسته او اما استاد مسالهسازی برای آمریکا و اسرائیل است.
لایک داداش لایک
اینو من یه جور اقرار ضمنی میدونم به اینکه مسائل حکومت شاه زیاد نبود
مسائل را زیاد کردند تا مسئولیت رو زیر سوال ببرند و حالا هم مسئله میسازیم تا مسائل خودمون دیده نشه 😉
منظورم ابوموسی بود نه عمروعاص. اعصاب میذارن مگه برا آدم!
ولی به خدا دلمون از دست این دولت، خونه، خون
تا ما باشیم که در مواقع حساس به جون هم نیفتیم
خدایا
یعنی این اصول گراها از این انتخابات درس گرفتند یا نه؟
به نظر من که اگه درس نگرفته باشند همه ی اظهار ناراحتی هاشون از این اوضاع الکیه و باید جواب خون شهدا رو بدهند
مخصوصا خواص اصولگرا که در انتخابات ها جریان ساز هستند و اگر نه، در عمل به آرمانهای انقلاب خیانت کرده اند و بی تدبیری کرده اند
هر چند دیگه از هر چی تدبیره حالم به هم می خوره!!!!!
اگه تدبیر اینه، صد رحمت به بی تدبیری!!!!!
خصوصی لطفا
سلام
امیدوارم حالتان خوب باشد.
قطعه برای من همواره قطعه است، هر چند فاصله باشد بین من و آن…
امروز بعد از مدت ها به اینجا سر زدم، البته شما هم کمتر به قطعه می آیید.
دیگران را نمی دانم، ولی برای من زمانی همین مانیتور و صفحه ی قطعه و حسین قدیانی و بچه ها تمام سهمم از گفتگو با بچه حزب اللهی ها بود.
بچه هایی که هر چند گاهی با اختلاف نظر، اما همواره یک نگاه و آرمان مشترک داشتیم.
زمانی که تازه طعم شیرین ولایت و امام و انقلاب را چشیده بودم و شما و بچه ها شده بودین تمام سهم من از بودن با آرمان هایم…
اما…
فاصله من و قطعه درست از انتخابات کذایی شروع شد
زمانی که همه تند بودند…
حتی حسین قدیانی
بعد از انتخابات هم ناامید از عالم سیاست، جدایی افتاد بین من و قطعه…
هر چند دلتنگ هوایش هستم.
شما هم دیگر نیستید…
گفتگوها، پرسش ها، پاسخ ها…
هیچ وقت لحظه های نابی که با قطعه داشتم فراموش نمی کنم…
گریه ها و هق هق هایم و خنده هایی که پایانی نداشت…
سیاست زدگی بعد انتخابات من از یک سو، نوشته های بیشتر سیاسی شما از سوی دیگر و همچنین کم صبری دوستان در شنیدن نظر مخالف با نظر حسین قدیانی… همگی سبب دوری من از تنها دریچه ی دوست داشتنی من برای ارتباط با دوستانم بود.
و حالا تنها از دلتنگی ام برای قطعه می گویم، قطعه ای که با اینکه در فضای مجازی جا خوش کرده اما برای من عین حقیقت بوده و البته هست
که اگر نبود به گاه دلتنگی مرور نمی کردم خاطراتم را…
هر وقت سری به قطعه می زنم، امید دارم باز هم پویایی را در قطعه ببینم که…
بگذریم…
خوش حالم که بعد از مدت ها برای قطعه نوشتم…
امیدوارم لااقل اسم من رو یادتون مونده باشه هنوز 🙂
یاعلی
امضا: یه قطعه ای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ضمن عرض عذرخواهی بابت عمومی کردن کامنتتان، باید بگم که از دیدن نام و نظر دوستان قدیمی قطعه ۲۶ خوشحال میشم قطعا. فیالحال ۲ چیز را نمیدانم؛ یکی اینکه چرا کامنتتان را عمومی کردم، یکی هم اینکه چرا کامنتتان متقابلا برای من هم یادآور خاطراتی بود بس شیرین و ماندگار… اما یک چیز را خوب میدانم؛ اصلا به مرض فراموشی و بیمعرفتی دچار نشدهام! پس اسمتان در کنار کلی اسم دیگر یادم مانده هنوز… این را اما خودم هم دوست دارم که خیلی وبلاگ، سیاسی نشود… لیکن از قرار نمیشود!! بگذریم که حال و حوصله قبلی، ایضا وقت و مجال قبلی که با شخمیترین سرعت اینترنت، شبی ۱۰ بهاریه از شما دوستان خوب بخوانم و ویرایش کنم، واقعا دیگر در من نیست! بحث خستگی نیستها! قصه این است… یعنی غصه این است که از ۸۸ تا امروز، نه ۵ سال، که گویی ۵۰ سال بر من و شاید شما و دیگر دوستان گذشته است… این وسط خدا را شاکرم که اگر گرد میانسالی، بلکه پیری و سپیدمویی بر سر و صورتم نشسته، در عوض، به برکت این قطعه و شما صاحبان خوبش، خاطراتی ناب و بکر هم برایم به ارمغان گذاشته… بس کنم!
ماجرای کت و عینک!!
http://kayhan.ir/fa/mobile/news/36434/354
میزان عقل این حضرات، از دماغ تا ناف آویزون دیپلماسی و اقتصاد و فرهنگ و… دولتشون عیانه!
جناب فریدون این دماغ رو تا حوالی گردن بکشه بالا، ما کلاهمون رو میندازیم بالا!
نیاز به رمکردن گاه و بیگاه هم نیست!
“۹۳؛ سال اسب، شگفتا که از بعضیها بهجای نجابت، فقط رمکردن در برابر منتقد میبینیم! از قرار، بعضیها، افتاده از اصل، تنها و تنها رمکردن را از اسب آموختهاند، غافل از آنکه اسب، حیوان نجیبی است! در سال اسب، این مخلوق زیبا و خوش قد و قامت خداوند، کجا رفته نجابت بعضیها که این همه در برابر منتقد، درشتگویی میکنند؟! ای خوشا آدمیزاد، از هر حیوانی، چیزی بیاموزد، از اسب، نجابت را. و از مورچه، پشتکار را. تکیه بر بازوی خویش زند، نه آنکه از دشمن، رفع تحریم را گدایی کند! گدایی از دشمن، زیبنده آدمیزاد نیست! چه میگویم؟ که هیچ حیوانی از دشمن خویش، امری را گدایی نمیکند، ولو به بهانه مذاکره!”
————–
so!
ناف شما رو با چی بریدن؟!
جدی سؤال هست واسم!
بریدن اصلا؟!
یا دور گردنته هنوز؟!!
نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش
بتازد به نیرنگ تو توسن من
من ایرانیم آرمانم شهادت
تجلى هستى است، جان کندن من
من آزاده از خاک آزادگانم
گل صبر مى پرورد، دامن من
بلند اخترم رهبرم، از ره آمد
بهار است و هنگام گل چیدن من
براى شادى روح امام عزیز و شهدا و شاعر گرانمایه انقلاب خانم سپیده کاشانى، صلوات…
اینم خبری که در راه بود!
http://ahmadinejad.ir
رسما استارت زد!
http://www.dolatebahar.com/view/29081/
دوستان از الان به فکر باشیم، ۴ سال از وقت جمهوری اسلامی که داره تلف میشه، نذاریم با اومدن این بابا دوباره تمدید بشه…
یک: بی سواد، تازه به درون رسیده، بی شناسنامه، از جای خاص تغذیه می شوند، بی عقل؛ فکر می کنید با این شیب ملایم، سال آینده منتقدین چه نامیده می شود؟!
دو: مودب خواندن شیطان بزرگ، قدم زدن با نماینده شیطان بزرگ، انتخاب نماینده ایران با اجازه شیطان بزرگ؛ فکر می کنید با این شیب ملایم، سال آینده…؟!
لینک دوم باید اینجوری باشه:
http://www.dolatebahar.com/view/29081/
ــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
سید، درستش کرد! و اما امروز متنم کمپلت سانسور شد! 🙂 جملات اولش این بود، دوباره مینویسم، از برم؛
«به شیخک تسبیح ملک عبدالله باشد «لا اله الا الله» هم نباید بگوییم، مبادا مذاکرات آسیبی ببیند! شرک خفی از این آشکارتر که روح خدا را میخواهند اما به شرط کدخدا؟! عقل نه چندان سلیمشان را به کار بیندازند، خواهند دید که خودشان مشغول کف زدن برای آنطرفیها هستند، نه منتقد! آقای روحانی! من از اسم شما نمیترسم… اما این ما بودیم که به اوباما تلفن زدیم یا شما؟! این ما بودیم که برای پرزیدنت کف «مودب و باهوش» زدیم یا شما؟! آقای روحانی! عقل سالم در بدن ناسالم هم کار میکند، اما امان از عقل ناسالم!! راستی که خوش گفت آن مرجع فرزانه؛ «کدام آدم عاقلی توافق ژنو را میبندد؟!………..»
اینه که میگم ۵۰ سال گذشتهها!
ئه…
راستش میدونستم که عمومی می کنید کامنت رو… باور کنین…
دیگه بعد از… (حسابش از دستم رفته 🙂 ) سال دیگه میشناسمتون تا حدودی…
ولی واقعا خودمم خوشحالم اسمم و کامنتم و البته جواب شما رو دیدم…
خداییش خیلی صادقم ها…
حالا که عمومی کردین کامنت رو یه سلام خیلیییی بلند به همه ی دوستان قطعه ای…
دلتنگ همه هستم واقعا…
دلم واقعا برای روزها و شب های پر از شور و هیجان قطعه تنگ شده…
خیلی خیلی
۳۱۳ یاران مهدی؛
یک نکته رو احتمالا سران اصولگرایی فهمیدند. هرچند با هزینه ی گزاف! اونم نکته ای بود که بارها و بارها “حسین قدیانی” تو همین قطعه و تو روزنامه ها فریاد زد؛ (نقل به مضمون): «بخدا اصلاح طلب ها در صحنه اند! دعوا نکنین. نگاه به نتیجه هم خیلی مهمه و…» اما، برخی از ما…!
لکن؛ نکته ای که هنوز از ظواهر امر مشخصه اینه که؛ متاسفانه هنوز که هنوزه عده ای از سران اصولگرایی در حال و هوای ائتلاف کی با کی هستند! و زیر یک چتر جمع نشده اند و گوشه و کنار و تو سخنرانی های مختلف، بر همون طبل می کوبند! شایدم من اشتباه می کنم. امیدواریم زودتر خودشونو جمع و جور کنند که مجلس نزدیکه! ولی دیگه نمی گن اصلاح طلب ها در صحنه نیستند. راحت بخوابید که ما بیداریم!! اون نکته ای هم که گفتی به نظرم مطلب مهمی آمد:
… به نظر من که اگه درس نگرفته باشند همه ی اظهار ناراحتی هاشون از این اوضاع الکیه و باید جواب خون شهدا رو بدهند.
آدم از این مدل حرف زدنتون دلش میگیره
ادامه جوابتون رو الان خوندم…
قصد ناراحتی و دلگیری شما رو نداشتم
فقط از دلتنگی خودم برای قطعه و دوستان گفتم
متاسفانه یا خوشبختانه حستون رو درک می کنم
در مورد گذشت ۵۰ سال و… مخصوصا این روزها و…
بگذریم!
تنها قصدم این بود که بگم قطعه همیشه دوست داشتنی هست برای من
هر چقدر هم دور بشم، لحظات نابی که اینجا داشتم را فراموش نخواهم کرد، اصلا.
حتی هم الان!! که دارم می نویسم کلی خاطره مثل فیلم از ذهنم می گذره
اونقدر که اگر بگین چند تارو بگو قطعا هول می شم و نمی دونم کدوم رو بگم 🙂
ببخشید، خیلی حرف زدم، بالاخره خیلی وقته حرفامو نگفتم.
به عنوان یه قطعه ای حق آب و گل دارم دیگه 🙂
داداش حسین؛
از جوابی که به عطشان دادید، دلم گرفت!
چرا؟ نمی دونم! 🙁
اما دوست دارم هی بخونمش؛ دوباره و دوباره!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرتضی؛
دمت گرم!
داشتم مثلا به حرفهای یه بنده خدا گوش می کردم اما سرم تو لپ تاپ بود
رسیده بودم به کامنت مرتضی اهوازی و سؤالش در مورد بندناف so
یکدفعه باصدا خندیدم و لو رفتم که حواسم به جای حرفاش به قطعه بود
ا ین کامنت های آخر چقدر دوستانه و صمیمی بودند
پشیمون شدم که سال ۸۸ که اولین بار اومدم قطعه پیگیرش نشدم
تا اوایل امسال که یادم نیست چرا دوباره اومدم
ولی اینبار موندم انگار
داداش جان؛ نزن این حرف ها رو
شما هنوز اول چلچلیته. گرد پیری چیه؟! خدای نکرده چمنی باز بودی، سالنی باز بودی و گه گاهی هم هستی حکما… هنوز خیلی از اصولگراهای ناب طعم لایی های شما زیر دندونشونه…! 🙂 حتی اگه استاد باشه…
ــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
حالا جوابم اونقدرم دلگیر نبودها! 🙂 در ضمن، اردیبهشت ۹۴ بیاد، میشه ۲ سال که نه چمن، نه سالن، نه خاکی، نه آسفالت و نه هیچ جای دیگهای فوتبال بازی نکردم. یعنی با این زانو دیگه نمیشه! گاهی شهوت فوتبال، همچین میاد توی وجودم که نگو! از طرفی، از عمل دوباره روی زانویم میترسم! عمل سختیه! فقط ۲ ماه خونهنشینی داره! ۲ ماه! بعدشم فیزیوتراپی و ال و بل! عمل هم نکنم که خطر آرتروز هست! یعنی تو مرض داشتی اسم فوتبال رو بیاری؟؟!! 🙂 واقعا هوایی شدم… خدا رحمت کنه امیرخان رو! یه بار بهش لایی انداختم، تا ۲ ماه قهر کرد باهام! نه که حساس بود!! به تنها استادی که اصلا جرات نکردم لایی بندازم همین حاج آقای صفار بود! یه بار به روی خودش آورد؛ «چرا به من لایی نمیندازی؟!» گفتم: «میترسم بهتون بربخوره، دیگه نوشتههام رو توی کیهان کار نکنین!!» شبی که رفتم ده ونک، خانه حاجی تا متن «تولد یک پروانه» را برای مقدمه «نه ده» ازشان بگیرم، به خنده گفتند؛ «این از نتایج اون لاییهاییه که ننداختی به من!!!!»
اما حالا که برخی دوستان حرف دل می زنند، منم حرف دلمو می خوام بزنم ولی اگه تایید هم نشد اشکال نداره!
داداش حسین
ته صدات یه حزنی رو شنیدم تا حالا ولی خودمو زدم به اون راه!!! بماند…
برای سلامتیت دعا می کنیم همیشه سرباز آقا!
حالا باراک اگه حرفی داره بیاد وسط!!
الحسود لا یسود 🙂
ـــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
حزنی اگر هست که هست به خاطر اینه؛ گاهی فکر میکنم عجب اقتداری آقا داره، گاهی فکر میکنم عجب بصیرتی آقا داره، گاهی فکر میکنم عجب مظلومیتی آقا داره، گاهی فکر میکنم عجب درایت و حکمتی آقا داره… اما همیشه خدا دارم به این فکر میکنم که عجب صبری آقا داره!
http://sajjadsaffar.blogfa.com/post-78.aspx
یادش به خیر!
یادش بخیر
حقیقتا دوستان خوب نعمتند که قطعه ۲۶ این فضا رو برای ما برای داشتن دوستان خوبی که شاید هرگز نبینیمشون به خوبی فراهم کرده.
الهی شکر.
این همه سال ۲۲ بهمن رفتیم کیک ساندیس بگیریم دریغ از یک دونه! الان اون نی ساندیسها خیلی به کار میاد 🙂
ولی خدایی آقای قدیانی انقدر خوب به این موضوع پرداختی که بساط این حرفهای مضحک اساسی جمع شد
نوار (گفت و شنود)
گفت: وکیل یکی از متهمان امنیتی و اقتصادی فتنه ۸۸ گفته است نوار مکالمه موکل او با نیکآهنگ کوثر جعلی است!
گفتم: همان مکالمه که از آن بوی خیانت میآید؟! و در دادگاه کانادا هم مطرح شده بود؟
گفت: وکیل او گفته است در دادگاه کانادا هم جعلی بودن این نوار اثبات شده است!
گفتم: ولی در خبرها آمده است که دادگاه کانادا صحت نوار را تأیید کرده است و از این گذشته، متخصصین داخلی هم به آسانی میتوانند واقعی یا جعلی بودن آن را نشان بدهند.
گفت: پس چه نیازی به این هیاهو دارند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو میگفت؛ جلال آل احمد فقط یک کتاب دارد به نام «هملت». به او گفتند؛ ولی هملت، اثر شکسپیر است و طرف گفت؛ دیگه بدتر! پس این یک کتاب جلال آل احمد را هم شکسپیر برای او نوشته است!
یکی نیست به این عطشان بگه تو که نبودی تا الان چرا اومدی باز!!
ببخشید واقعا دوستان
قصدم ابراز دلتنگی برای قطعه دوست داشتنی بود…
اصلا تقصیر خود آقای قدیانی است
من که گفتم خصوصی 🙁
عطشان؛
خوبه حالا از عمومی کردن کامنتت عذر خواهی میشه!!!
هیعععععععع!
بریم یه چند وقت کامنت نذاریم بلکه…
قبلش سلام
یادمه آخرین باری که یکی از بچه ها از این کامنتا مثل کامنت من گذاشت؛ داداش حسین کلی عصبانی شد!
الان دیگه بعد ۵ سال فکر نکنم عصبانی بشه، البته منم یه ذره شوخی کردم!
حالا خیلی هم توی جواب کامنت عطشان حس دلگیری به اون غلیظی رب انار نبودا!
یه پیام بی زرگانی!
افراد آنلاین: ۱۶
بقیه اش هم همان حرف هایی که آقا سید می نوشت.
دوستان؛ خاطرات تکمیل شد!
آقا توبه….
من رفتم کلا تو افق محو بشم…
قصدم ایجاد آشوب بود که خدا رو شکر محقق شد
رفتم تا چند ماه بعد که بریزیم تو خیابونا
🙂
SO
پسرم چه بزرگ شدی بابا!
مرتضی اهوازی
به تو چه که نافش رو با چی بریدم؟ اصلا با همون چاقویی که دادم دست دولت اسلامی خوبه؟
شیخ دیپلمات کارش را بلد است، سر عقلتان خواهد آورد.
باراک؛
شما اولین کامنتت مال چه وقتیه؟ یعنی می خوام ببینم قدمتت (تاریخی) چقدره؟
H2so4! 🙂
سرکار خانم صبا؛
نگران نباشید
دیگه حاجی بزرگ شده!
خودش اعتراف کرده “گرد میانسالی، بلکه پیری و سپیدمویی بر سر و صورتم نشسته”
دیگه اژدها وارد نمیشود! 🙂
حاج خانوم
از وقتی که اینترنت رو درست کردیم!
باراک؛
دلت نی ساندیس حکومتی میخواد؟!
باراک؛
بانمک، منظورم اولین کامنتتون در قطعه بیست و شش! آخه ما همه اولین کامنتامونو یه باری توی یه پستی گذاشتیم!
ناشناس؛
همه مون بزرگ شدیم! من که خیلی از قطعه درس گرفتم.
سرکار خانم صبا؛
بنده هم کارت رشدم رو با اینجا چک می کنم! 🙂
گاهی از خط رشد پایین میافتم ولی با غذاهای کمکی که توسط حاجی و دوستان (یاد یوگی و دوستان افتادم! 🙂 ) توصیه میشه لنگلنگان خودم رو به خط نزدیک میکنم…
روزای اول راه اندازی قطعه بود که یکی از دوستام آدرس وبلاگ رو داد و گفت متنهای قشنگی داره.
منم اومدم و چند ماهی خواننده دائمی قطعه بودم اما بعد از مدتی متاسفانه دیگه اصلا نیومدم تا خرداد پارسال، که کنجکاو شدم بدونم نظرتون درباره قالیباف و جلیلی چیه، دوباره وارد قطعه شدم
که خدا رو شکر اون چیزی که دوست داشتم باشه، بود
ولی مثل اینکه به قول دوستان روزها و شبهای پر از هیجان قطعه و لحظات ناب و از همه مهمتر متنهای خوب که باید سر زمان خودش خونده می شد رو از دست دادم و صد البته افسوس از اینکه دیگه حال و حوصله قبلی، ایضا فرصت و مجال قبلی وجود نداره…
سلام
فکر کنم so و باراک که احتمالا یکی باشند، وقتی می بینند بعضی ها مثل امشب دلشون گرفته، یه خودی نشون میدن جهت انبساط خاطر.
منظور و خاصیت دیگری ندارند طفلکی ها!!!
شایدم استراتژیش عوض شده؛
کمتر عصبانی میشه، بیشتر حذف می کنه؟!
ناشناس
از هرچی ساندیس حالم بهم میخوره، ما red bull می خوریم!
عرض کنم خدمت شما حالا که هستم از نظراتم استفاده کنید، به قبلش کار نداشته باشید.
چشم انتظار
مثلا شما معلمی، خودت فهمیدی چی گفتی؟
خواهر شهید؛
ولی من فکر می کردم باراک بیشتر طنز میگه و خودیه!!
باراک خیلی کوچیکی!
برو با «راک» بیا!!
باراک؛
خوردن ساندیس حکومتی لیاقت و توفیق میخواد! شنیدن اسم ساندیس ما رو شارژ و پر انرژی می کنه. دیگه نیازی به اون چیزا نداریم!
بعدش نگفتم ساندیس، عرض شد نی ساندیس!
حاجی؛
دیگه بزرگ شدن هم حدی داره! این باراک برای چی داره تأیید می شه؟! (ببخشید جنبه نداریم… رو که می دید وارد حوزه مدیریت شما هم می شیم) حس میکنم روحم و فضای قطعه با حضورش داره کثیف می شه! خیلی آقایی کردیم که این چند روزه در برابر چرندیاتش (یا به قول خودش نظراتش!!) فقط سکوت کردیم.
ناشناس؛
اوه! یه ذره تحمل نظر مخالفتونو ببرید بالا!!
http://ahmadinejad.ir
از الان باید برای مقابله با این طاعون معاصر ایران کمیته تشکیل داد و برنامه ریزی کرد
یا الله
زمستان سختی در راه هست
خدایا به ایران رحم کن
ــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
طاعون معاصر شیخ حسنه. دوره اون بابا گذشت، البته اگه طاعون معاصر جوری گند نزنه که ملت بگن صد رحمت به اون قبلی!
دکتر؛
چقدر حلال زاده ای، باعث سوء ظن شدید! گفتم لابد آقای قدیانی باهاتون دعوا کرده یا رفتید قهر، یا حاجی سانسورتون می کنه!
حالتون خوبه؟
معده منم ناراحته، پزشک گفت اندوسکوپی، قبول نکردم. دارو داده بهتره اما ناراحته! میگن اندوسکوپی احتمال واگیر بیماری داره!
دکتر!
هر کی برای ما یه … بخوره ما تاییدش می کنیم
تو که از خودمونی فکر کن بعد نظر بده
صبا
اتفاقا من هم همین فکر را کرده بودم
به هر حال طنز هم انبساط خاطر میاره
نه من گرفتارم
چند وقت یه بار می شینم پای اینترنت
اندوسکوپی بعضی وقتا تحریک می کنه و کلا تا لازم نباشه نباید انجام داد
شما به حرف دکترت گوش کن
سعی کن هر چی به ذهنت می رسه ازش بخوای و تمام ابهام هایی که داری رو بپرس
اگه هم لازم هست می تونم ایمیل یا شماره تلفن بدم بیشتر صحبت کنیم یا افراد متخصص درست حسابی بهتون معرفی کنم
سنتونم نمی دونم ولی اگه جوونید که اصلا جای نگرانی نیست
با معده باید مدارا کرد
یکی از فامیلامون که از نظر سیاسی همچین ولایتمدار هم نیست(!) یه بار که بحث سیاسی داشتیم این قصه رو تعریف کرد:
یه مرد آسیابونی بوده که همیشه قبل از اینکه گندم مردم رو براشون آرد کنه، پولش رو میگرفته. برای همین همه ازش شاکی بودند. بعد از مرگش هم لعن و نفرین بود که پشت سرش میگفتند.
یه روز پسرش میگه اینطوری نمیشه. من باید یه کاری کنم که همه به پدرم رحمت بفرستند.
دکان پدرش رو باز میکنه و این بار سر کوچه و قبل از اینکه مشتری گندمش رو تحویل بده پولش رو میگیره!
بعد از اون همه میگن؛ صد رحمت به پدرت!!
البته ما بصیرتمون بیشتر از این حرفاست. هردوشون رو نفرین میکنیم!
آنچنان که اهل ایمان گفتهاند
ابتدای قطعه با نام خدا
ای جناب شیخ روحانی، سلام!
بنده حرفی راست دارم با شما
مولوی بلخی عارف یکی
شعر دارد هست بیتش آشنا
شعر او را پیش از اینها خواندهای
بنده تضمین کردهام آن شعر را
بار دیگر هم بخوان از قول من
میکنم تقدیم با دست دعا:
“ای بسا ابلیس آدم رو که هست”
(در لباس جان کری و اوباما)
“پس به هر دستی نباید داد دست”
پس به هر پایی نباید داد پا!
“استاد قزوه”
ای کاش شود به هر دلی حاکم عقل
رنجه نشود ز عده ای دائم عقل
در دولت اعتدال و تدبیر و امید
دیدیم تن سالم و ناسالم عقل
باراک؛
قرار نیست هرچی معلم می گه، دانش آموز بفهمه که! باید چند جلسه بیای کلاس خصوصی تا یادت بدم… 🙂 آقای مؤدب و باهوش…!
دکتر؛
ما ایمیلمون قطعه است، شماره تلفنموم قطعه است، خونه مون قطعه است! داداش حسین هم هر جور صلاح بدونه کامنتامونو خونه تکونی میکنه!!
اتفاقا پزشک بعدی که بهش مراجعه کردم و تحت نظرشم، درست حسابیه (قبلی هم بود البته)
میگه الان آندوسکوپی لازم نیست ولی اتفاقا چون جوونی نباید این علائم را داشته باشی
گفت چون استرست بالاست، بهم آزمایش تیروئید داد
(مشکلی نداشت)
هر چیه زیر سر این استرسه……………
دوستان؛
وقتی داریم در مورد مسولین حرف می زنیم؛ یادمون نره که مسولین نظام جمهوری اسلامی اند! دقت کنید؛ یعنی هر چی رییس جمهور اومد بد بود؟! دقت دارید که انتخاب مردمن! حالا آقای قدیانی اگه بد میگه؛ خوبم گفته!
(از حسن آقا هم خوب گفتید راستی؟)
الان داشتم از عدالت حاکم می خوندم:
“اگر عدالت سلطان نباشد، احدی متمکن از اجرای عدالت نخواهد بود. چگونه چنین نباشد و حال این که تهذیب و تحصیل معارف و کسب علوم و تحصیل اخلاق و تدبیر امر منزل و خانه و تربیت عیال و اولاد، موقوف است به “فراغ بال” و اطمینان خاطر، و انتظام احوال و با جور سلطان و ظلم پادشاه، احوال مردم مختل و اوضاع ایشان پریشان می گردد و از هر طرفی فتنه بر می خیزد و از هر جانبی محنتی رو می آورد و دل ها مرده و خاطر ها افسرده می شود…”
این مسولین و روسای جمهور ما به این چیزها هم فکر می کنند وقتی که مشغول حرف زدن و سیاسی بازی و کم کاری و بی عدالتی هستند آیا؟
خدایا؛
تو رو به خودت “آقا” رو واسمون نگه دار!
یعنی یه روزی میاد مردم یاد بگیرند؛
دموکراسی و انتخاب من و اونا چرته و جامعه باید دست فقیه، عالم و عادل باشه، از بالا تا پایینش!
باراک؛
اتفاقا داعشی ها هم خیلی به red bull علاقه دارند و پز مصرفش رو می دهند.
من میخواستم برای این پست، یک آیه بذارم
ولی با درک ناقصی که از قرآن دارم
آیه ای با مضمون چشم سفیدی و کلید شکسته پیدا نکردم!!
سوره مبارکه لقمان آیه ۷
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَإِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّىٰ مُسْتَکْبِرًا کَأَن لَّمْ یَسْمَعْهَا
کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ
و هنگامی که آیات ما بر او خوانده میشود، مستکبرانه روی برمیگرداند
گویی آن را نشنیده است؛ گویی اصلاً گوشهایش سنگین است!
او را به عذابی دردناک بشارت ده!
خدا شاهده دلم براشون میسوزه
اینا یه روز بچه های انقلاب بودن
الان به این روز دراومدن
خدا همه رو عاقبت بخیر کنه
آقای قدیانی؛
بر انسان دو نوع غم مستولی می شود.
۱- غم متعالی یا وجودی
۲-غم غیر متعالی یا غیر وجودی!
غم های متعالی و وجودی باعث رشد انسان می شود که نیاز همه انسانهاست اما غم غیر وجودی باعث بیماری و افسردگی انسان می شود. مانند غم های مردم عادی مثلا قسط وام، ازدواج دختر و پسر، چرا ماشین ندارم و از این قبیل…! کاش همیشه انسان غمش وجودی باشد!
سلام چشم انتظار؛
اگر هم اصول گرایان نکته را فهمیده باشند مطمئن باش به توافق نمی رسند چون همه شون دیدگاهشون نسبت به قضایا مفسر محور است و توافقی حاصل نمی شه! مثلا اگه از شما یا آقای قدیانی که هیچ کدام جز خواص تاثیر گذار هم نیستید بخواهند به کاندید غیر از مورد نظرتون رای بدید، آیا رای می دهید؟
برای مفسر محور بودن به لینک زیر مراجعه بفرمایید!
http://khosropanah.ir/fa/files/downloads/kalam-jadid/hermo-.pdf
در ضمن این توضیح را بدم؛ کسی در انتخابات پیروز است که خطیب خوبی باشد و بتونه افکار توده های مردم عادی را جذب کند! چون رای مردم عادی تاثیر گذار است، نه رای احزاب و گروه ها! احزاب با این تنوعی که دارند هر کدام دو میلیون رای بیشتر ندارند. باید مثل مرتضی پاشایی بود که مردم عادی دوستش داشتند! صدا نداشت اما حزنی در آهنگهاش بود… 🙂
خداى من!
این آدم بدون توهین نمى تونه سخنرانى کنه؟!
این بار به امام خمینى (ره) توهین کرد و به سخنان ایشان گفت: “کلمات بى روح”!!!
باورم نمى شه!
بارها گوش کردم؛ واقعاًاین آدم خیلى بى ادب و… است!
علیرضا قزوه:
آنچنان که اهل ایمان گفته اند
ابتدای قطعه با نام خدا
ای جناب شیخ روحانی، سلام!
بنده حرفی راست دارم با شما
مولویِ بلخیِ عارف یکی
شعر دارد هست بیتش آشنا:
شعر او را پیش از این ها خوانده ای
بنده تضمین کرده ام آن شعر را
بار دیگر هم بخوان از قول من
می کنم تقدیم با دست دعا:
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
در لباسِ جان کری و اوباما!
پس به هر دستی نباید داد دست
پس به هر پایی نباید داد پا!
سلام برادر حسین
عالی بود
چرایی این قضیه رو نمیدونم ولی تایید نظر من اینجا عین معجزه است
خلاصه که اختلاف سلیقه جزیی داریم اما در اصول سریاز ولایتیم
مطلب را در وطن امروز خواندم
داغ دلم حرارتش کم شد ولی با این هیزم کشی های آقایون بعیده خاموش بشه
یاعلی
دکتر سلامی ها سلام! (۶۴)
http://snn.ir/detail/video/386133/202
عالی بود
سپاس
.
ما متولد هزار و سیصد و انقلابیـــــم…
تـولد سالهای کودکیمان را، با مارش ِ عملیات ها، جشن گرفتیم…
کم کم در بحران ِ روزهای انقلاب، قَد کشیدیم…
رفتن ِ یاران ِ خمینی را، در روزهای تقویم ِ زندگی مان، نشان گذاشتیم
تا فراموش نکنیم به چه کسانی مدیونیم…
کربلای ۵ و والفجر ۸ از پرافتخارترین عملیاتهای رزمندگانمان شد…
و زبان از بَیان ِ حقایق ِ کانال ِ کمیل و نهر خَیِّن، قاصـــــــــــــر…
با نام ِ باکری ها بر خود بالیدیم…
نام حاج احمدِ متوسلیان و حاج ابراهیم همت، سوال ِ امتحان ِ اخلاقمان شد…
با دوکوهه اُنس گرفتیم…
و بازی دراز، ارتفاعات ِ غیرت ِ مردان ِ سرزمینم را به رخ ِ دنیا کشید…
و در مـــرصاد، با دشمن اتمام حجت کردیم…
دیری نپائید که خمینی بی تاب ِ یاران شد و در واپسین لحظه های ناامیدی
سید علی، قرار ِ دل ِ بی قراران شد…
و انقلاب دوباره به پا خاست…
آری…
این تمام روزهای پرافتخار ِ دهه ی شصت ِ ما بود…
همان نسل ِ انقلاب…
و تنها خدا می داند که ما، قدمی از آرمانهای انقلابمان عقب ننشستیم
و این روزها منتظر ِ یک اشاره ی ولایتیم…
با شمایــَم ای نااهلان و نامحرمان!
ما همان متولدین ِ هزار و سیصد و انقلابیم که همچنان با عزمی راسخ،
ایستاده ایم…
«یادآوری روزهای پرافتخارمــــــــــــــــان مبارک باد»
.
اول اینکه؛
so هیچ ربطی به باراک نداره!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دوم اینکه؛
اسلامی ایرانی! ممنون… خدا عاقبت همه مونو ختم به خیر کنه و دعای خیر امام زمان رو شامل حالمون کنه…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سوم اینکه؛
همه! حالا چون یاد خاطرات افتادید اشکال نداره ولی سعی کنید زیاد شیطنت نکنید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چهارم هم…
هیچی دیگه!
آها! دکتر سلام رو هم ببینید!
در واقع مرگ بر امریکایی که مردم ما می گویند، همان اعوذبالله من الشیطان الرجیم است که اول هر سوره قبل از بسم الله الرحمن الرحیم گفته می شود.
رهبر انقلاب
چرا؟!!
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=218364
خصوصی:
سلام خدمت داداش و آقاسید
خوبید؟
شرمنده من چند وقت نبودم
کارم افتاده …
الانم تازه اومدم خونه
مشهد بودم یادتون کردم
چه خبرا؟
دلم براتون تنگ شده بودا
از این جواب ها بدید که هیشکی نمی بینه
تا شب هم بذارید بمونه. آخه شب میام خونه
خخخخخخ
ــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی/ عمومی:
شرمنده که این جواب رو هیشکی (!) نمیبینه!! 🙂 ما بالاخره نفهمیدیم تو همدانی، تهرانی، مشهدی، کجایی!! یه کم از کار و بارت بگو، این دفعه قول میدم عمومی نکنم! 🙂
🙂
نوشتۀ مصطفی همت (پسر شهید همت) در جواب فرماندار … تکاب:
“موجودات ناپاک، دهانهای نجس، منافقینی که در مقابل سهمیههای سایر ارگانها مثل سهمیهٔ دانشگاهی خانوادهٔ هیأت علمیهای دانشگاهها که کاملا مؤثرتر از سهمیهٔ ایثارگران است و سهمیهٔ مناطق محروم و سهمیههای دانشگاهیِ دیگر اعتراضی نمیکنند و فقط از دهان ناپاکشان اعتراض به سهمیهٔ ایثارگران بیرون میآید… لعنت خدا بر مسئولین مربوطه در سازمان سنجش که در دفترچهٔ کنکور، سهمیهٔ ایثارگران را در چشم مردمان نمکنشناس و دشمنان شهدا فرو میکنند اما حرفی از سهمیهٔ هیأت علمیها و امثالهم نمیزنند…”
خصوصی، شایدم عمومی:
خخخخخخخخخخخ
مردم از خنده. آی خداا
من مارکوپولوام. :d
داداش
کارم یک سالی هست افتاده عسلویه.
تو یه پالایشگاه مشغول به کار شدم.
۲۰ روز اونجام؛ ۱۰ روز همدان
الانم زیارت رفته بودم مشهد
تهرانم که پارسال بودم
این بود زندگی نامه ی من
در کل ارادت داریم و فدایی دارید
مختصر و مفید
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
انشاءالله موفق و موید باشی… هر وقت تهران آمدی و کاری داشتی، روی کمک ما هم حساب کن. منم هر وقت اومدم عسلویه، فاز ۵ و ۶ رو میخوام! 🙂
خصوصی
حالا فعلا با حزن صدات کاری ندارم.. ولی صدات چقدر بانمکه! بالاخره برای اولین بار شنیدم اصلا فکرشم نمیکردم اینطوری باشه!
اون زمانی که داری حرفای بوقی!! میزنی (از اونایی که خشم انقلابیت میگیره و بعضی وقتا تو وب و وطن نشده بنویسی و تلفنی به آقای شکیبایی گفتی و اونی که داشته خطتون رو کنترل میکرده رو هم دعوت کردی) ببین چه شنیدنی میشی! 🙂
فاز ۵ و ۶!! پس چی برای آقازاده ها می مونه؟! 🙂
“باید هشیار و بیدار و مراقب باشید که سیاست بازان پیوسته به غرب و شرق، با وسوسه های شیطانی شما را بسوی این چپاولگران بین المللی نکشند و با اراده مصمم و فعالیت و پشتکار خود به رفع وابستگی ها قیام کنید. و بدانید که نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروی کم ندارد و اگر خودی خود را بیابد و یاس را از خود دور کند و چشم داشت بغیر خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه کار و ساختن همه چیز را دارد. و آنچه انسان های شبیه به اینان به آن رسیده اند شما هم خواهید رسید به شرط اتکال به خداوند تعالی، و اتکاء به نفس وقطع وابستگی به دیگران و تحمل سختی ها برای رسیدن به زندگی شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب.”
از توصیه های امام به ملت ایران. ظاهرا خیلی از مسئولین و طرفداران شون هنوز فرصت نکردند وصیت نامه حضرت امام رو بخوانند.
“از هر امری که شائبه وابستگی با همه ابعادی که دارد بطور قاطع احتراز نمایید. و باید بدانید که وابستگی در بعض امور هرچند ممکن است ظاهر فریبنده ای داشته باشد یا منفعت و فایده ای در حال داشته باشد، لیکن در نتیجه ریشه کشور را به تباهی خواهد کشید”
توصیه حضرت امام به وزارت امور خارجه در وصیت نامه شون.
روحت شاد امام عزیز امت.
روح منی خمینی.
خوشم می آید از این مطلب؛
تیتر شیکی هم دارد!
خیلی قشنگ گفتید:
“به بعضیها بر بخورد یا نخورد، ما از موضع ۱۲ بهمن ۵۷ یک ذره عقب نمینشینیم.”
باید پیام دیشب صبا را کامل کنم!
داداش حسین عزیز؛
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــدایی داری…
“پرچم این انقلاب با دستان با کفایت مولایمان خامنه ای، به دست صاحب الزمان می رسد”
عزیزم خیلى مطمئن نباش.
اگه صلاح ندونید؛ خب تاییدش نمی کنید. پس نمیگم؛ اگه صلاح نمی دونید تاییدش نکنید!
شرمنده ها؛ ولی اگه اشکال نداره، می خواستم بگم من فقط در قطعه با نام “صبا” نظر میگذارم.
آخه چند تا وبلاگ که سر میزنم، دوستان بیست و ششی هم انگار سر میزنند، یکی دو تا نظر با اسم صبا خوندم که خیلی به نظرم قشنگ نبود! گفتم یه موقعی بچه ها؛ فکر نکنند که منم!
البته در این فضا مشابهت اسمی بسیار است و آدم معمولا همچین فکری نمیکنه!
ولی من؛ گفتم که گفته باشم!
“پرچم این انقلاب با دستان با کفایت مولایمان خامنه ای، به دست صاحب الزمان می رسد”
انشاءالله
فاصله(گفت و شنود)
گفت: مشاور فرهنگی رئیس جمهور گفته است کسانی که به کت و عینک ظریف انتقاد میکنند بهتر است اگر حرف و طرحی برای سیاست خارجی کشور دارند آن را ارائه کنند!
گفتم: قبلاً هم در همین ستون نوشته بودیم که این مشاور فرهنگی رئیس جمهور نفوذی مخالفان دولت است!
گفت: چطور مگر؟!
گفتم: برای اینکه غیر از خود رئیس جمهور، هیچ کس دیگری به کت و عینک آقای ظریف انتقاد نکرده است، بنابراین آقای آشنا با زبان بیزبانی و با کنایه دارد به رئیسجمهور میگوید به جای انتقاد به کت و عینک ظریف، بهتر است در سیاست خارجی خود تجدیدنظر کند!
گفت: چه عرض کنم؟! شاید هم این آقای مشاور پیش خودش فکر میکند که با این نظرت مشعشع دارد به رئیس جمهور کمک میکند.
گفتم: کارمندی که خیلی خرابکاری میکرد به رئیس شرکت گفت؛ من دلم میخواهد که خورشید شرکت شما باشم! و رئیس گفت؛ پس لطفاً ۱۳۰ میلیون کیلومتر از من دور شو!
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند، پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می برند، عیب جوان و سرزنش پیر می کنند
جز قلب تیره نشد حاصل و هنوز، باطل درین خیال که اکسیر می کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید، مشکل حکایتی است که تقریر می کنند
تشویش وقت پیر مغان می دهند باز، این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
.
.
.
…………………
آقای …
اون زمانی که مردم بفهمند رایشون ارزشی نداره و همه چی دست یه نفر باشه، جمهوری اسلامی از بین رفته و تبدیل شده به ولایت اسلامی
یه چیزی تو مایه های طالبان
شما شاید سنت قد نمیده به سخنرانی های امام
ما هنوز حرف های امام تو گوشمونه
“میزان رای مردم است”
“جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد”
یا حتی همین حرف های آیت الله خامنه ای: “رای مردم حق الناس است”
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید، خوبان درین معامله تقصیر می کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست، قومی دگر حواله به تقدیر می کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر، کاین کارخانه ای است که تغییر می کنند
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب، چون نیک بنگری همه تزویر می کنند
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
دوستان حتما بخوانند؛
http://jahannews.com/vdcj8iexhuqey8z.fsfu.html
http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=218388
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931113000032
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/641744
حکایت دولت و اجنبی ها، از زبان استاد صفار:
http://jahannews.com/vdcdsk0ofyt0zs6.2a2y.html
خصوصى
نمى دانم آیا کسى از خودى ها وقایع کوبانى را آن طور که هست، ثبت مى کند یا باز……………………….
در انتخابات زمانی که قلم در بر علیه آیت الله مصباح یزدی گرفتید و تا توانستید برداشت های خود را از ایشان به نقد کشیدید، دل خیلی ها به لرزه آمد که چرا حسین قدیانی؟ با دو مطلب از علامه مصباح چرا کلیدواژه های طعنه ای بکار بردید؟ بنده حاضرم شما در جلسه خصوصی از خود ایشان سوال کنید که آیا نتیجه را قبول نداشت؟! که آیا جمهوریت را قبول نداشت؟! من کاری به فلان جبهه ندارم و اما کلیدواژه های طعنه ای شما اخلاقی نبود… حاضرم حضوری اثبات کنم. کسی که رهبری به معنای تمام کلمه او را بصیر دانستند. بنده هم از خانواده شهیدم… تو چون در جبهه مایی دوستت داریم. من شماره موبایلم را خدمتتان می دهم ان شاءالله دوستی ما شروع شود. بنده طلبه و رشته فلسفه و کلام می خوانم. چونکه دوستی میان آمد دیگر رسم و اسم مهم نیست.
۰۹۳۹۸۷۰…. چاره دان
حسین جان
برادر مومن و عزیزم
منتظر تماس شما هستم
سلام
این رو الان ساختم
ببنید خوبه؟
http://s6.uplod.ir/i/00524/kzm6cqbexzkp.jpg
http://www.afsaran.ir/link/828494
داداش حسین اگه وقت کردی شما هم ببین
فرزندان شاهد و خانواده های مظلومشام منتظرند حسین قدیانی پاسخ فرماندار شهرستان تکاب را بخاطر توهین بی سابقه اش بدهد. خواهشا سکوت نکن چون این فتح بابی است که آخرش به توهین به کربلا می رسد.
شنیدم «اوباما» سیهفام است…
ظریف(!) و کمی نازکاندام است!!
یکی «باهوش و با ادب» یافتش!
او را «کدخدا»یش پنداشتش!!
جفا دید و با جامِ زهرش بساخت
«کلید»ها زیاد بهر قهرش بساخت!!
چو پیشش فرستاد وزیرش باز…
نمود پایش، بیش از گلیمش دراز!!
بسی داد پا و بسی پا گشود…
نه افتاد ز پا آن «وزیرک»، زود!
چو از «عاقلان»سخت بودش سخن
بگفتا از این رو بِهِش «شیخحسن»؛
چو ما خوبیم و «منتقدان» بدن (!)
بوَد عقلِ سالم، در این بدن…!!
http://panup.net/uploads/y780950_PhotoGrid_1422907145802.jpg
آقای قدیانی
اگه یه جا این حسن روحانی رو ببینین چی بهش می گین؟
ـــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
🙂
بگذار کمی فکر کنم…
.
.
.
آهان! بهش میگم؛
«ای پیر ما، ای پیر ما! بنشین به روی صندلی».
آدم دهنش باز می مونه از بس کارت درسته حاجی
دقیقا می زنی به هدف حسین جان
اوه اوه اوه
پوکیدم از خنده داداش
بنشین به روی صندلی
الان سید مبصر میگه
(از فلان جنبه و بهمان جنبه این جواب درست نیست و بهتره حذف بشه)
منو کفن کنی سید همین مدلی کامنت نمی ذاره؟
خصوصی:
هر چند به هزار و یک دلیل، زیاد از توکلی خوشم نمیاد!!! ولی این کارش خوب بود…
http://jahannews.com/vdcgun9tzak9zw4.rpra.html
……
http://www.farhangnews.ir/content/110733
سلام عزیز
نشانی قطعه یکی از لینک های قدیمی وبلاگ من است.
اگه وقت کردی سری به نشانی من هم بزن و نظرت رو راجع به مطلب «پا توی کفش کارتونیست ها!» برام بنویس. یه جورایی برام مهمه!
سرفراز باشی
مثل اینکه نشانی وبلاگم رو باید می نوشتم:
http://javadyan.ir/
ارادت
ممنون مرتضی… ممنون.
دندانکج!(گفت و شنود)
گفت: چه خبر؟!
گفتم: دیروز در مجلس اعلام شد یکی از عوامل فتنه ۸۸ که پرونده وی در دست بررسی است، در یک قلم مبلغ ۵ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار از شرکت نفتی استات اویل نروژ رشوه گرفته است.
گفت: خب! از نروژ گرفته است، از بیتالمال کشور خودمان که نگرفته!
گفتم: مرد حسابی! چرا پرت و پلا میگی؟! مبلغ رشوه همیشه خیلی کمتر از مبلغی است که با گرفتن آن از بیتالمال مسلمین به تاراج میرود. رشوه گرفته که زمینه غارت بیتالمال را برای آن شرکت خارجی فراهم کند.
گفت: یعنی قرار است به این جرایم رسیدگی شود؟!
گفتم: خب معلومه! شخصی رفت دندانپزشکی و گفت؛ آقای دکتر، این دندونم کج در اومده، دکتر پرسید؛ میخوای بکشم؟ گفت؛ پَنهپَ اومدم یک کم نصیحتش کنی شاید به راه راست هدایت بشه!
مرتضی اهوازی؛
ممنونم از شما که این فیلم رو گذاشتید.
خدا دل خانواده همه شهدای گمنام رو شاد کنه به حق امام زمان…
به برکت این متن، قطعه بیست و ششی هایی که چند وقتی غیبت داشتن، یکی یکی دارن حاضری می زنن!
آقا یه سیلی واسه دولت کنار گذاشته
حالا یا توی دیدار با همافرها به صورت غیر مستقیم یا بعد ۲۲ بهمن همچین مشتی و خمینی وار…
رضا اعتدال طلب-پزشک؛
در نامه آقا به جوانان اروپا اومده اسلام را از قرآن بگیرید، ما در اسلام اصلا چیزی به اسم انتخاب نداریم به نظرت عقلانیه افسارمون رو بدیم یه روز دست یکی که سلیقه اش شماله، چند روز دیگه دست کسی که جنوبه! اصلا به اسلام هم کاری نداشته باشی، می بینی که چرا باید چهار سال ریاست جمهوری کسی را تحمل کنی که قبولش نداری که هیچ، به نظرت اشتباه هم می کند! آدم می خواهی خودت را باید بسپری دست کسی که بر هوای نفسش غالب است و آگاه به امور و خیر و صلاح… عرض و آبروی مردم چیزی نیست که یک روز این قانون را برایش بگذاریم، چند روز دیگر غالب نمایندگان مجلس آنوری شدند؛ قانون را عوض کنند! امام و آقا هم اگر از رای مردم دفاع می کنند یکی به خاطر همین نرسیدن مردم به این مهم است که همین باعث می شود باب سوءاستفاده از گرگ هایی باز شود که مظهر نفس اند اما به گمانشان مظهر خدایند. بحثم فوق العاده ناقصه اما می دونم که در اسلام چیزی به اسم انتخاب مردم نداریم… انتخاب تنها از جانب خدا یا ولی خداست!
ـــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دوست محترم! سر جدت از جمهوری اسلامی مثل گروه فلان دفاع نکن… که این دکتر هم واسه ما زبون باز کنه و جواب شما رو بده. اگه ما داریم میگیم جمهوری اسلامی، یعنی قبول اصل مهمی به نام رجوع به رای مردم، خواه به بنی صدر رای بدن، خواه به صدر بنی آدم یعنی شیخ حسن روحانی! صدالبته در خود اسلام هم چیزی به اسم انتخاب مردم و اساسا انتخابات -منتهی در اشلی متفاوت از انتخابات به معنای امروزی- وجود دارد و الا حضرت ابوتراب چرا ۲۵ سال خانه نشینی را تحمل کرد؟… بعله البته! از حیث مباحث نظری، مراجعه به رای مردم، اشکالات خاص خودش را دارد اما این اشکالات -در مقام عمل- حل نمیشه جز به مدد ظهور… و اینکه ببینیم نسخه «صاحبالزمان(ع)» برای اداره جهان، چیست و چگونه است… من واقعا عذر میخوام اما این کامنت شما یعنی وقتی بزرگان دارن میگن «میزان رای مردمه» یا «حقالناسه» دارن فیلم بازی میکنن استغفرالله!! ما یه «مشروعیت» داریم، یه «مقبولیت». مشروعیت قطعا ربطی به رای مردم نداره. چه «علی(ع)» رو ملت بخوان، چه نخوان، مشروعه و حق. لیکن مقبولیت، بسته به نظر مردمه. تو نمیتونی اسم کشورت رو بگذاری «جمهوری اسلامی» اما در عین حال همچین کامنتی بگذاری. این کامنت، مثل این میمونه که ما بیاییم و در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ نامزد معین کنیم، بعد بگیم؛ «رای مردم و نظرسنجی و نتیجه و واقعگرایی، کیلو چنده؟؟!! ما مکلفیم به تکلیف…». در مثل هست که «شتر سواری دولادولا نمیشه»… و اما، من خودم این جواب را دادم که جناب دکتر برنداره دوباره جواب بده… و به ما یاد بده «میزان رای مردم است». عجب! شما میدونستی میزان رای مردمه، و سال ۸۸ توهم زده بودی که میزان رای شمال شهر تهرانه؟؟؟؟!!!!! خب! این از آن مباحثی است که ادامه دادن آن در صفحه کامنتها یحتمل منحرف میشه به گودرز و شقایق. فلذا دوستان خواهشا بحث رو کش ندن… کات! اعتراف میکنم بیش از ۱۵ سال است که حرم امام خمینی نرفتهام. بهشتزهرا هم میرم، حرم نمیرم. چهاردهم خردادها هم حرم امام نمیرم. چرا؟؟!! آقا یعنی چی که هر گربهای تو جماران میمیره، عدل کنار امام دفنش میکنن؟؟؟؟؟؟!!!!!! یه عده فکر میکنن ما عاشق دخترخالههای امام هم بودیم!!!! ملک عبدالله مرد، هنوز حرم امام کامل نشده!!!! بچهها! من اصلا نمیگم کارم درستهها… شایدم اشتب باشه اما واقعیت اینه که براتون گفتم. اووووف! اینقدر از دیدن این صحنه در صدا و سیمای این روزهای سال بدم میاد؛ «تجدید میثاق عمه وزیر ارشاد با آرمانهای خاله امام»!! همچینم آهسته راه میرن انگار زدن دور کند!! بچهها! روحالله موسویالخمینی اونقدری که در همین قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران است، در مقبره خانوادگی ساکنین جماران نیست!! هرگز اسیر این رسم و رسومات نباشید که خمینی خودش آزاده بود از هر آنچه رنگ تعلق پذیرد. عوضیها به خود امام فحش میدن، اونوقت با قبرش تجدید میثاق میکنن!!
ببینید چقدر قشنگه!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931113001327
محمد چهار سال و نیم بیشتر نداشت که یک روز در حالیکه دستانش را به حالت قنوت گرفته بود و البته دست چپش را کمی کج کرده بود و انگشتانش کمی خم داشت سوالی از من کرد؛ بابا! چرا رهبر وقتی نماز میخونه دستش را این جوری میگیره؟! من با کمی مکث پاسخش را دادم و شاید هم با کمی بغض…
از آن روز نزدیک به ۴ سال میگذرد و من اما همیشه با دیدن آقا و با کمی مکث…
مهم نیست که محمد دست چپ آقا را با دست راست اشتباه گرفته بود، مهم این است که از آن موقع تا کنون میداند که رهبرش جانباز است!!!
ــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
و رئیس جمهورش باندباز!! 🙂 اینم به دانستههای آقامحمدتون اضافه کنین، ممنون میشیم!!!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/311615/
باشه دفاع نمی کنم! اصلا هیچی نمیگم، خوبه!
ـــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
از من لطفا ناراحت نشوید و ناراحت نباشید. حکومتداری قواعد خودش رو داره. نمیشه که وقتی ملت یومالله ۹ دی رو میآفرینه، بگیم به به! وقتی که به حسن روحانی رای میده، بگیم؛ «اصلا مگر امامان را خدا معین نمیکنه؟؟!! پس این وسط مردم، خر کی هستن؟؟!!» برادر یا خواهر محترمه! دقت کنین در این مباحث. ما معصوم داشتیم که گفتن «حتی اگه احدی با من نیاد، از راه کربلا برنمیگردم» اما هیچ معصومی نداریم که گفته باشه «چه مردم بخوان، چه نخوان، من براشون حکومت میکنم و لاغیر!» حتی در دوره ظهور هم مطمئن باشین که با مردم دنیا، همچین سخن گفته نمیشه. اینکه حالا ساز و کار اون زمان چیه و چطوره، الله اعلم اما قدر به یقین، اسلام -همیشه خدا- در مواجهه با افکار عمومی، متوجه ریزهکاریها هست. البته شما در اون کامنتتون نیت خیری داشتین، لیکن جواب من لازم بود و انشاءالله مفید. عذر میخوام اگه صریح و بیتعارف بحث کردم و متشکرم بابت رعایت حد و حدود محدود چنین مباحثی در چنین فضایی…
حسین آقا!
محمد همه فن حریف شده! در سن خودش پختگی سیاسی خوبی داره.
انشاالله عاقبت همه ی ما ختم به خیر شود!
ــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
چند سالشه پدرصلواتی؟؟
…نمیدونم چرا خندهام گرفته!!
آی دلم… 🙂
وا! آقای قدیانی میشه هشت و نیم دیگه! مگه نمیشه؟!
ـــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
شما چطور حساب کردین که شد بیست و سی؟؟!! 🙂
“غیرت محصول عقل است” جمله ی برازنده ای بود.
یاد یکی از کامنت هایم افتادم در متن های قبلی، در آنجا به دوستان پیشنهاد داده بودم برنامه ی شناسنامه را که گفتگو با علی جنتی بود حتما ببینند؛ مجری برنامه در ضمن سوالی از جنتی، خاطره ای از امام نقل کرد که عبارت بود از پیام مستقیم امام به جنتی در اوایل انقلاب و جنتی خودش کاملا اشراف به خاطره داشت و در جزییات کمک به رنجبران کرد. مضمون پیام، ابراز نگرانی امام به خاطر پخش نوعی از موسیقی (که احتمالا الآن خیلی متداول شده در سیما) در یک رسانه بود. (الآن در مورد آن رسانه حضور ذهن ندارم) سوال رنجبران این بود که آقای جنتی شما دیگر چرا؟! شمایی که این چنین خاطره ای از امام داری و نظر مستقیم و بی واسطه ی ایشان را می دانی؟! و جنتی انکار کرد همه چیز را و به قولی متن را به حاشیه کشاند و جواب سر بالا داد.
سوالی که مطرح است این است؛ الآن در نوشته هایم در قسمت بالا چی به چی ربط داره؟! بعد از خوندن موارد پایین حل قضیه با خودتون!
۱؛ قبل از اینجا متن استاد شریعتمداری در باره ی آوازه خوان زن را خوانده بودم.
۲؛ خاطره ای از امام در آن برنامه ی گفتگو بود و این متن از آرمان های امام گفته بود.
۳؛ جمله ی غیرت ثمره ی عقل است نظرم را جلب کرد.
۴؛ یاد روایتی از پیامبر افتادم که می فرمایند؛ موسیقی مرد را بی غیرت می کند.
۵؛ هر کس ربط مسائل را فهمید لطفا تکبیر!!!
روز اربعین امسال ۸ را تمام کرد
چرا سر به سر میذاری بشر؟ 🙂
اتفاقا میخواستم بنویسم بیست و سی! گفتم شاید ناراحت بشن!
(عرض ارادت “لبیک یا حسین” إنشاءالله علی اکبرت سرباز امام زمان “عجل الله تعالی فرجه الشریف” باشه)
الله اکبر!
آخ که چقدر دلم برای شب ۲۲ بهمن تنگ شده!
ناشناس؛
علیک سلام
من به یک سری تشبیهات حساسم
اسم پسرم محمد هست
دوستانی که من را می شناسند شاید یاد داشته باشند که سر اون مداحی محمود کریمی مسئله سازی کردم چون ما خاک پای غلامان اهل بیت علیهم السلام نمیشیم ما باید به عنوان عبد خدا و مطیع اهل بیت، حد نگه دار باشیم حتی در ابراز دوستی ها و تشبیهات.
ما چون قراره هیچی نگیم، تکبیر هم نمیتوانیم بگوییم!
ناشناس؛
البته ممنون از ابراز لطف شما
اطرافیان همیشه به من میگن تو با همه چیز ابتدا منطقی برخورد میکنی
به نظرم کار درستی هست اما بعضی اوقات حرصشون در میاد
اون هم وقتی که برام جوک تعریف میکنن!
لبیک یا حسین؛
ما مخلصیم
قصد جسارت نداشتم
عذرخواهی میکنم اگر اسباب ناراحتی شما فراهم شد!
خدا محمد گلت رو حفظ کنه و او را امام متقین قرار بده!
این دیگه آیه قرآن بود! ایراد نگیر! تشبیه و این حرفها هم نداشت 🙂
البته کلی هم حرف توش بود.
ضمنا در این مدل برخوردهای منطقی مشترکیم و اطرافیان بنده هم گاهی شاکی میشن از دستم
گربه رو خیلی خوب اومدی داداش! یعنی به معنای واقعی روده کن شدم!
قبل از هر چیز از قطعه ۲۶ عذر می خوام اما روی کلامم با افکاری مثل رضا اعتدال طلب پزشک و … (سه نقطه) است! این متن http://www.mashreghnews.ir/fa/news/311615/را که خواندم به این نتیجه رسیدم دو نوع دیکتاتوری میتونه وجود داشته باشه!
۱- دیکتاتوری مدرن که از آنِ بعضی اصلاح طلبان است و با نام آزادی، دمکراسی، انتقاد، منافع ملی و… هر کاری بخواهند میکنند!
۲- دیکتاتوری سنتی که از آن ِ بعضی اصول گرایان است و با نام دین هر کاری بخوانند میکنند!
ببخشید اسم آوردم… 🙁
ممنون مرتضی اهوازی
.
.
.
خبر تشخیص هویت فرزند شهیدشان ولو خبر مسجل شدن شهادتش باشد “خبر خوش” است.
خوش آن روزی که نوبت بر من افتد…
استاد رحیم پور:
راهبرد آقایان شده تنبلی در داخل و التماس از خارج!!
این کامنت من نیاز به تایید عمومی نداره و فقط برای حسین آقای قدیانیه/ عمومی هم شد مشکل ندارم ولی مخاطبم فقط حسین آقاست.
بی پرده بگم
کاملا روشن و واضح و صریح
معتقدم حضرت امام راحل اشتباه کردن که “جمهوری” اسلامی رو به رای گذاشتن. ای کاش “حکومت” اسلامی به رای گذاشته می شد. با توجه به شرایط اون موقع قطعا حکومت اسلامی هم اگه بیشتر از جمهوری اسلامی رای نمیاورد کمترم نمیاورد!
ببینید، وقتی دم از حکومت اسلامی می زنیم منظور حکومت قهری و جابرانه نیست که مقبولیت از بین بره. وقتی میشه حکومت اسلامی تشکیل داد که اکثریت مردم خواهانش باشن و گر نه ما معتقد نیستیم که حکومت اسلامی الا و لابد هر طور شده ولو با شمشیر رو گردن مردم تشکیل بشه.
جمهوری اسلامی سیستمیه که نتیجه عکس میده. از اونجایی که مردم رای به کسانی میدن که قراره عهده دار فرهنگ اسلام و اقتصاد اسلام و… بشن رای اشتباه مردم باعث این میشه که حکومت اسلامی بعد سی و اندی سال پر از فساد و فحشا و اقتصاد ضعیف و فرهنگ اضعف! و… بشه. ارمغان حکومت “جمهوری” همین وضع خیابان هاست و از این جهت علمایی که ضد ولایت مطلقه هستند همیشه این قضیه رو تو سر ما می کوبونن که آقا بفرمایید این هم نتیجه ی حکومت اسلامی. و متاسفانه حق هم دارن و البته اشکالشون اونجاست که فکر میکنن ما حکومت اسلامی تشکیل دادیم! نمیدونن که فرق است بین جمهوری اسلامی و حکومت اسلامی. حکومت که اسلامی شد ولی فقیه ناچار نیست هر گوسفدی رو در کنار خودش به عنوان رئیس جمهور و رئیس فلان جا و… ببینه. در حکومت اسلامی رئیس جمهور، رئیس قوه مقننه، رئیس قوه قضائیه همگی با انتخاب شخص ولی فقیه منتخب میشن، نه با رای مردم. مثل این میمونه که ما یه بیمار داشته باشیم و به خانوادش بگیم شما برای درمان بیمار هر دکتری که می خواین برین از کوچه و بازار بردارین و بیارین. وقتی طرف میره قصاب میاره برای درمان، نتیجه بهتر از این میزان فقر و فحشا نمیشه. سیاستهای غلط فرهنگی و اقتصاد ربوی به اسم حکومت اسلامی تو جامعه پیاده نمیشه. اگر بشه یک هزارم این میزان خواهد بود چون کار دست کاردانه.
اینجا علامه مصباح با حضرت امام خامنه ای اختلاف نظر دارن و من به شخصه رای علامه رو منطقی میدونم و نظر حضرت امام راحل و حضرت آقامونو قوی نمیدونم. فقط در این قضیه. البته دیگه الان نمیشه حکومت اسلامی تشکیل داد. دیگه مقبولیت از دست رفته. اون موقع که تنور داغ بود باید نون چسبونده میشد، نه الان. چون الان میشه همون حکومت جابرانه و قهرآمیزی که شما گفتید. و علت به وجود اومدن این وضع هم همین سیستم جمهوری اسلامیه.
و دلایلی که شما آوردید هیچ کدوم “جمهوری” اسلامی رو تایید نمیکرد. کجا امیرالمومنین گفته بیایید والی فلان شهر و… را شما انتخاب کنید؟ خانه نشینی ایشون معنیش این بود که مادامی که مردم نخوان نباید حکومت اسلامی تشکیل داد ولی وقتی خواستن من علی خودم نماینده بالا سرشون میذارم.
مطمئنا الان تکفیرمون میکنید میریم. این مباحث شاید برای ۵۰۰ سال بعد باشه… دیگه الان گفتنش فایده نداره. این سیستم از هم خواهد پاشید. سیستم ضعیفی سر کار میاد تا مجددا قلبها برای پذیرش حکومت اسلامی آماده بشه…. ای کاش اون موقع باز هم نگیم جمهوری اسلامی که این دور باطل ادامه خواهد داشت.
خداحافظ
http://jahannews.com/vdcc0pq0o2bqx18.ala2.html
چند لحظه از زندگی عماد
دوستان این فیلم را یک بار دیگر ببینید؛ می دانم داداش حسین خیلی قشنگ این شو را تشریح کرد.
http://www.farsnews.com/MediaDisplay.aspx?nn=13931107000105
اما تو این فیلم غیر از اراجیف مدبر اعظم، نگاههای فقیه اندر سفیه سید حسن “که البته خود لعبت دیگری است” نیز مرا در گیر کرد. مثل اینکه این همه اراجیف و اباطیل یکجا نشنیده بود. از تاریخچه آن ایام حضرت امام “ره” گرفته تا کاربری نام حضرتش و تا موضوعاتی که ایشان تدریس می کردند.
به روزم…
گروه خواهران جنبش دانشجویی “حیا” نوشت:
سلام
بنده یه پسر ۴ ساله دارم، دیروز با هم سوار مترو شدیم.
یه خانم بدحجاب شروع کرد بازی کردن با پسرم، پسرم اخم کرد بهش گفت شما زشتی.
همه برگشتن سمت ما. خانم گفت چرا عزیزم؟ پسرم گفت برو اونور، خانم گفت چیکار کنم باهام دوست شی، گفت خوشگل شو!!!!
همه واگن زوم کرده بودن روی ما، خودم تعجب کرده بودم، ولی چیزی نگفتم.
گفت چیکار کنم خوشگل شم بلا؟!
پسرم گفت مثل مامانم شو، لبخند رو لبای خانومه ماسید. یه نگاهی به من کرد، بهش لبخند زدم و گفتم شما از من زیباتری قطعاً اما فطرت بچه که پاکه اینطوری دوست داره! (به گردی صورتم اشاره کردم)
حواسم بود که چند نفر خودشونو جمع کردن، خانومه مصنوعی دستشو برد به شالش، پسرم گفت گوشوارتو بکن زیر روسریت.
باور نمی کنین چه جوی بود.
آنقدر حیرت انگیز بود فضا که همه متعجب بودن. یه دختری اون طرف تر با لج پیاده شد و گفت بچه هاشونم کردن گشت ارشاد، حال آدمو به هم می زنن. اما کسی دیگه چیزی نگفت. خانومه که خودشو جمع کرده بود به پسرم گفت حالا باهام دوست می شی؟!
پسرم به من گفت مامان منو بشون روی پات، این خانمه بشینه خسته نشه. خانمه دلش ضعف رفته بود؛ نشست و نازش کرد. پسرم گفت جا بهت دادم منو دعا کن.
(بهش گفتم تو مترو و اتوبوس به هرکس جا بدیم برامون دعا می کنه،اینو به همه خانوما می گه…)
خانمه گفت تو باید برای من دعا کنی و بهش شکلات داد.
فهمیدم حالش عوض شد، راستش خودم هم بغض کرده بودم…
http://web.archive.org/web/20140704173557/http://esharatvatanbihat.blogfa.com/post/1190/%D8%A8%D8%AD%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%AD%D8%B1-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%DA%A9%D9%87-%D9%87%DB%8C%DA%86%D8%B4-%DA%A9%D9%86%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AC%D8%B2-%D8%A2%D9%86%DA%A9%D9%87-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%AF-%D9%87%DB%8C%DA%86-%DA%86%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA
نامه خبرنگار آمریکایی به رهبر انقلاب
“کالیب تی. ماپین” خبرنگار و تحلیلگر سیاسی آمریکایی، در واکنش به نامه مقام معظم رهبری به جوانان اروپا و آمریکای شمالی، نامه ای را به شرح زیرخطاب به ایشان نوشته است:
حضرت آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی
بسیار متأثر شدیم از اینکه دریافتیم شما جوانان اروپا و آمریکای شمالی را طی یک نامه خطاب قرار دادهاید. بیشتر متأثر شدیم وقتی این نامه زیبا را خواندیم.
من هم مثل شما از این واقعیت که رهبران ما میخواهند به نفرت از مسلمانان دامن بزنند، آشفته هستم. من به رهبران کشورم که سابقهای تاریخی در فریب و جنایت دارند و سبب رنج بسیاری از مردم سراسر جهان شدهاند، اعتماد ندارم. قصد دارم دقیقاً همان کاری را که شما پیشنهاد کردهاید انجام دهم و خودم در مورد اسلام تحقیق کنم.
اگرچه برخی افراد در کشور من شدیداً میخواهند جنگ و درگیری بین دو کشور ما را رواج دهند، من مطمئن هستم میلیونها نفر از جوانان در آمریکا این حرف من را تأیید میکنند که ما صلح و تفاهم میخواهیم. اسلام و مردم ایران دشمن ما نیستند.
با تشکر از کلمات الهامبخش و حکیمانه شما
کالیب تی. ماپین
سلام بر حسین
وزیر مسکن مزخرف!!!!!
http://jahannews.com/vdcfmtdjyw6dxta.igiw.html
چه جالب! دم از حکومت ولایت فقیه بزنی در حالی که به تصمیمش اعتماد نداری!!
سلام
برید به این آدرس http://www.alexa.com/
سپس آدرس وبتون رو درج کنید! وقتی صحفه باز شد پایین صفحه نوشته
How did ghadiany.ir look in the past?
روش کلیک کنید، صفحه دیگری باز می شود! روی اولین تاریخ کلیک کنید، وب شما از ابتدای پیدایشش نمایان می شود! حتی اگر چیزی را حذف کرده باشید هم نمایان می شود!
مثل من که وب سایتم را حذف کردم ولی همه اش وجود دارد!!
تمام وب سایتهای حذفی را می تونید ببینید!!
این هم یکی دیگر از قدرتهای شیطان بزرگ!!!
سلام علیکم
راستش رو بخواید اومدم تعریف کنم
دوست داشتم نکته ای نغزی می نوشتم به جای تعریف و تمجید
ولی نمیشه
همون دستت درد نکنه، خدا خیرت بده، خدا به نوشته هات برکت بده
امروز به یادت بودم حاج آقا
که ۹ دی ۲۲ بهمن خامنه ای است
جای امام در قلب ماست
کاشکی دوره بعد سرهنگ کاندید بشه
مرد کاره
با مذاکره چیزی حل نشد
توی این مملکت کار لازمه و تلاش اقتصادی
اگه می خواهیم به انقلاب خمینی بپیوندیم باید نیاز کشور به بیگانه رو قطع کنیم
اقتصاد مقاومتی ام آرزوست
یا علی
http://web.archive.org/web/20100924195750/http://ghadiany.ir/
ـــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
وای! یادش به خیر…
یه چند باری خواستم نظرات ناجور! بنویسم
بعد با خودم گفتم ولش کن بابا
دیگه نه حسین قدیانی، شور جوونی داره
نه میشه جلوی بچه ها، از این حرفا زد
ولی ای پیر ما رو که دیدم، میبینم چقدر کوته فکر بودم!!
یادش بخیر قدیما هر چی می خواستیم می گفتیم!
ــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
تو چی کار میکنی؟! تو یه ذره از خودت بگو…
صبر
اینهمه اصرار برای ایجاد شبکه اطلاعات داخلی (اینترنت بومی) دلیلش عدم دسترسی نامحرمان به اطلاعات مردم می باشد. جهت اطلاع شبکه هایی مانند گوگل، واتزآب، وایبر و… یکی از منابع درآمدش فروش این اطلاعات و صدها نمونه دیگر به سازمانها اطلاعاتی نظیر سیا و موساد و… است. تازه این سایتی که شما معرفی کردید مربوط به یک کمپانی همه کاره چند ملیتی است.
حاج حسین در زندان
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/386635
«خصوصی»
هیییییی…
یادش به خیر!
.
.
.
همینجوری… الکی مصلن(!) 🙂
………………………
ــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
با عرض معذرت که کامنتهای تعدادی از دوستان -از قبیل همین کامنت- نقطه چین، خلاصه، کلا حذف یا دچار اندکی تغییر شد. میبخشین اما تمایلی به کش دادن بیخود بعضی مباحث در قطعه ۲۶ نیست. قدر مسلم، برای ما نظر «ولیفقیه» ملاک است. تمام!
http://www.axgig.com/images/03751649456835110707.jpg
http://www.axgig.com/images/09545263306997935366.jpg
سلام پیر مرد؛
اینترنت بومی فقط کارش فیلتر کردن چیزهای مستهجن و بعضی چیزهاست! وقتی اصل اینترنت در امریکا باشه هیچ کاری نمی توانند بکنند! مگر خودمون یک چیزی مثل چین درست کنیم و …! خیلی وارد نیستم در اینجور مسائل فنی… ولی به بچه هام می گم اگه می خواهید پیشرفت کنید باید واقع گرا باشید و آرمانی فکر نکنید تا از بقیه و دنیا عقب نیفتید!
در ضمن قبل از اینکه ما کامنتمان را بفرستیم آقای قدیانی بخواند و تایید کنند، آنها تا تایپ می شود می خوانند!!! کاری دیگر باید کرد…
آقای قدیانی؛
هر چه نوشته های شما را می خونم به کلامم که گفتم “قرنها باید بگذرد تا قلمی چون شما متولد شود و مقایسه شما با مولانا” ایمان می آورم!
ولی حیف که در روزگار خودتون ناشناخته می مانید و قرن بعدی نوادگان ما از قلمتون استفاده خواهند کرد! این رسم “روزگار آزگار” است! و کاری نمی شود کرد!
همیشه علما، نویسندگان، دانشمندان و… در غیبت اند. اما هنرپیشه در صحنه ی “روزگار آزگار”…
دوستتون داریم…
جمهوری اسلامی؛
نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد
زنده باد خمینی، زنده باد خامنهای
تمام!
دام دو مرحلهای
مهدی محمدی: شواهد متعدد نشاندهنده این است که یک جریان خاص در کشور قصد دارد ظرف هفته آینده – احتمالا در حاشیه مذاکرات مونیخ- توافق سیاسی با گروه ۱+۵ را نهایی و علنی کند.
در سوم آذرماه گذشته، ایران و ۱+۵ توافق کردند ظرف ۳ ماه (تا ۴ فروردین) یک توافق سیاسی روی اصول انجام بدهند و پس از آن، ۳ ماه باقیمانده (تا تیرماه) را صرف نهایی کردن جزئیات این توافق کلی کنند.
در روزهای اخیر شواهد متعددی وجود داشته است که نشان میداده تحرکات مربوط به پرونده هستهای ایران رنگ و بویی ویژه به خود گرفته و رفت و آمدها و مباحثاتی در جریان است که حکایت از تغییر معادله «در همین نزدیکیها» میکند. از یک سو، جزئیاتی از مذاکرات درز کرده است که به نوعی تداعیکننده نزدیکی ظاهری دیدگاههای دو طرف در موضوعات مورد اختلاف است. بویژه رسانههای غربی سعی کردهاند بگویند در دو موضوع ظرفیت غنیسازی و جدول زمانی لغو تحریمها، پیشرفتهایی حاصل شده است. دقت در جزئیات این اطلاعات البته بلافاصله آشکار میکند که ماهیت تحقیرآمیز پیشنهادهای آمریکا هیچ تغییری نکرده و هر چه هست صرفا یک مشت ظاهرسازیهای فنی برای وادار کردن تیم ایرانی به کنار نهادن خطوط قرمز مذاکراتی خویش است (به زودی در نوشتهای مبسوط درباره جزئیات این موضوع بحث خواهیم کرد). از سوی دیگر، در داخل کشور، رئیسجمهور شخصا حمله به منتقدان دیپلماسی هستهای را به نحو بیسابقهای تشدید کرده است. لحن و عبارات آقای رئیسجمهور به گونهای است که نشان میدهد ایشان اراده کرده است به هر قیمت ممکن یک توافق هستهای به دست بیاورد. برخی ناظران که اخیرا به تحلیل رفتارهای دولت علاقهمند شدهاند میگویند رئیسجمهور طوری سخن میگوید که گویی دولت وی بدون توافق هستهای هیچ نیست و هیچ شانسی برای بقا ندارد. در سمت دیپلماسی هم، خبرهای مبسوط و پیدرپی نشاندهنده آن است که همهچیز به انتهای کار نزدیک شده و زمانی بیش از یک هفته تا اعلام توافق موردنظر دولت باقی نمانده است.
مهمترین سوال اکنون این است که بر سر چه چیز و با چه محتوایی توافق شده و دو طرف چه متنی را میخواهند بهعنوان یک توافق هستهای اعلام کنند؟
اگرچه هنوز جزئیات قابل اتکایی از مذاکرات منتشر نشده (و این هم خود جزو تکنیکهای تیمهای مذاکرهکننده است که جزئیات را زمانی اعلام کنند که دیگر کار از کار گذشته باشد) ولی به میزانی که بتوان درباره ماهیت این توافق یک قضاوت قابل اتکا کرد، جزئیات موثق وجود دارد.
درباره موضوع غنیسازی، هیچ اتفاقی که بتوان آن را پذیرش حق ایران طبق معاهده از سوی آمریکا خواند رخ نداده است. آخرین خبر این است که آمریکاییها پذیرفتهاند ایران با حدود ۹۰۰۰ ماشین ولی به اندازه ۶۰۰۰ سو غنیسازی کند. این امر حداقل ۳ نتیجه مهم دارد:
۱- نخستین نتیجه چنین اتفاقی این است که ماشینها باید زیر ظرفیت خود کار کنند یا اینکه به لحاظ زمانی متناوبا خاموش و صرفا در ساعتهای خاصی روشن شوند. هر کدام از اینها درست باشد، تاسیسات غنیسازی نطنز به لحاظ فنی عمر چندانی نخواهد کرد.
۲- نکته دوم این است که طرف غربی هیچ تعهد مشخصی در این باره نسپرده است که ایران بتواند درطول گام نهایی، زیر ساخت غنیسازی خویش را به گونهای توسعه بدهد که نتیجه آن آمادگی فنی برای حرکت به سمت ۱۹۰ هزار سو غنیسازی در چند سال آینده باشد. به عبارت دیگر، برنامه غنیسازی ایران فعلا بشدت محدود میشود بدون اینکه درباره آینده این برنامه، حتی پس از سپری شدن زمان اعتمادسازی، تعیین تکلیف مشخصی شده باشد.
۳- سومین مساله هم این است که زمان گام نهایی چنان طولانی دیده شده است (حداقل ۱۰ سال) که آمریکاییها تصور میکنند در پایان این زمان دیگر کسی که خواهان آغاز برنامه غنیسازی صنعتی در ایران باشد، وجود نخواهد داشت. این نکته بسیار مهمی است که برخی منابع غربی بیپرده آن را فاش کردهاند. این منابع میگویند طراحی آمریکا این است که در طول یک دهه ما بعد توافق، روی ایجاد تغییرات سیاسی در ایران متمرکز شود که هدف اصلی آن تثبیت جایگاه غربگرایان در آینده سیاسی ایران و اصول زدایی از مکتب امنیت ملی ایران است.
بنابراین اگر بخواهیم صریح باشیم، در توافق سیاسیای که آقایان بنای اعلام آن را دارند، برنامه غنیسازی ایران تا مدت زمانی نامعلوم در آینده تعطیل و ایران از اعمال حق خود در زمینه غنیسازی صنعتی محروم خواهد شد. اما نکته مهمتر جای دیگری است. بیایید فرض کنیم اساسا آنچه درباره غنیسازی توافق شده، بهترین توافق ممکن است و بنا را بر چون و چرا نکردن درباره جزئیات آن بگذاریم. مهمترین سوالی که باقی میماند این است که در ازای این امتیاز بزرگ و بیسابقه، چه امتیازی از طرف مقابل دریافت شده است. انتظار افکار عمومی این است که دولت توانسته باشد همه تحریمهای ظالمانه و غیرقانونیای را که علیه کشور اعمال شده به طور یکپارچه بلافاصله پس از توافق نهایی لغو کند. تکتک واژههایی که در اینجا به کار برده شده، اهمیت غیرقابل چشمپوشی دارد.
اولا همه تحریمهای اعمال شده علیه ایران (تحریمهای کنگره، تحریمهای شورای اروپا، تحریمهای شورای امنیت و فرمانهای اجرایی رئیسجمهور آمریکا) باید لغو شود.
ثانیا همه این تحریمها باید بلافاصله پس از حصول توافق نهایی، لغو شود.
ثالثا تحریمها باید لغو شود نه تعلیق به این معنا که باید زیرساخت حقوقی آنها برچیده شود.
آقای رئیسجمهور هم از مدتها پیش به مردم قول داده است که در حال انجام همین کار است و اساسا دیپلماسی هستهای دولت هدفی جز لغو تحریمها ندارد.
اما شواهد نشان میدهد در متنی که بناست بهعنوان توافق سیاسی میان طرفین نهایی شود خبری از این سختگیریها نیست. اگرچه در این متن صرفا به بیان عباراتی کلی بسنده شده و توافق درباره جزئیات به آینده موکول خواهد شد ولی وقتی نوبت به جزئیات میرسد همه آن چیزی که میتوان گفت این است که آمریکاییها اساسا قصد ندارند هیچ تحریمی را لغو کنند.
اولا آمریکاییها گفتهاند تحریمها را تعلیق خواهند کرد نه لغو و این یعنی کل فرآیند در یک چشم به هم زدن قابل بازگشت به حالت اول است.
ثانیا زمانبندی تعلیق تحریمها حداقل
۱۰ ساله دیده شده است. معنی این اقدام این است که آمریکا به مدت یک دهه –که به لحاظ سیاسی زمان بسیار بلندی است- تحریمها را گروگان خواهد گرفت و میتواند انواع و اقسام بازیهای سیاسی را با آن دربیاورد.
ثالثا آمریکا قصد ندارد هیچ کدام از تحریمهای مرتبط با عدم اشاعه را حتی تعلیق کند.
رابعا هیچ کدام از تحریمهای غیرمرتبط با موضوع هستهای هم تعلیق نخواهد شد.
خامسا آمریکا هیچ تعهدی نمیدهد که تحریمهایی که اکنون تعلیق میشود، به بهانهای دیگر اعمال نشود.
سادسا هیچ ضمانتی وجود ندارد دولت بعدی آمریکا به تعهدات دولت فعلی پایبند باشد.
سابعا هیچ ضمانتی وجود ندارد تحریمهایی که روی کاغذ احتمالا تعلیق میشود در عمل هم تعلیق شود.
و ثامنا و از همه مهمتر، هیچ شواهدی وجود ندارد که جایگاه تحریم در استراتژی امنیت ملی آمریکا کوچکترین تغییری کرده باشد. آمریکاییها همچنان به تحریمها بهعنوان ابزار تغییر محاسبات در میانمدت و ابزار براندازی در بلندمدت نگاه میکنند و انتصاب معمار تحریمهای ایران (دیوید کوهن) به قائم مقامی سیا هم حکایت از آن دارد که ابزار تحریم پس از این در آمریکا با قدرت بیشتری مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
بنابراین بیآنکه هیچ قصدی برای اغراق وجود داشته باشد، توافقی که طرفها به دنبال اعلام آن در هفته آینده هستند یک فاجعه تاریخی است. منتها ظاهرا دو طرف برای کاستن از ابعاد این فاجعه تصمیم گرفتهاند با تفکیک توافق به دو مرحله سیاسی و جزئیات، اندکی از بار منفی آن بکاهند.
آخرین نکتهای که مایلم در این یادداشت به آن بپردازم دقیقا همین مساله است که چرا توافق نهایی با ۱+۵ به دو بخش توافق سیاسی و توافق روی جزئیات تقسیم شده است؟ هدف از این بازی دیپلماتیک چیست و سود آن را چه کسی
خواهد برد؟
ابتدا توجه کنید که اساس دعوا میان ایران و ۱+۵ بر سر همان چیزی است که نام آن «جزئیات» نهاده شده است. موضوعاتی مانند نوع و تعداد ماشینها، ذخیره مواد، زمان گام نهایی، اراک، فردو، بازرسیها، PMD، R&D و… اصلیترین موضوعات مورد اختلاف میان ایران و آمریکاست که در این ترفند جدید نام همه آنها جزئیات نهاده شده و تعیین تکلیف نهایی آنها به مرحله مابعد توافق سیاسی موکول شده است. توافق سیاسی اما ظاهرا شامل یک سلسله اصول کلی خواهد بود که جزئیات آن در ماههای بعد تکمیل میشود.
نخستین نکته در اینجا این است که ایران و ۱+۵ اساسا نیازی به تفاهم روی اصول کلی ندارند. فهرست کردن یک مشت عبارات کلی بدون شک دردی از ایران دوا نخواهد کرد. بنابراین اگر حقیقتا ارادهای برای یک توافق خوب وجود دارد دو طرف باید مستقیما به سراغ همان چیزی که نامش را جزئیات گذاشتهاند بروند و آنها را تعیین تکلیف کنند.
نکته دوم این است که در شرایطی که درباره جزئیات تفاهمی وجود ندارد، توافق روی اصول کلی فقط یک دام است. توافق روی کلیات، توافق بر سر جزئیات را اجباری خواهد کرد و ظاهرا آمریکاییها (به همراه کسانی در داخل) دقیقا به دنبال همین هستند که شرایطی ایجاد کنند که ایران دیگر نتواند در جزئیات مناقشه کرده و مجبور شود با امتیازدهی در آن حوزه، شرایط مدنظر آمریکا را بپذیرد.
دومرحلهای کردن توافق در واقع روشی است برای کاهش حساسیتها نسبت به موضوعات اصلی و بازگشتناپذیر کردن توافق روی مسائل اصلی.
به راستی اگر دولت باور دارد که میتواند به یک توافق قابل دفاع با ۱+۵ برسد، نیازی به این بازیها نیست و هر زمان که جزئیات اصلی مورد اختلاف را حل و فصل کرد، باید اعلام توافق کند. در غیر این صورت، اصرار بر اعلام یک توافق سیاسی کلی، یک معنا بیشتر نخواهد داشت و آن هم این است که دولت میخواهد حین بحث درباره آنچه جزئیات نام نهاده شده، در مسائل اساسی مورد اختلاف، امتیازهای تاریخی به طرف مقابل واگذار کند.
صبر، سلام و عرض ادب
منظور بنده دقیقاً طرح و أجرای شبکه اینترنتی بومی همان است که چین دارد.
اخیرا تعدادی از کشورها خصوصا بعد از ماجرای شنود آلمان اقدام به اختصاصی کردن شبکههای داخلی نموده اند.
البته چند سال قبل حضرت آقا گروهی را مسئول فضای مجازی فرمودند که انتظار من از این گروه کاری در این سطح بود.
همین که آمریکاییها، امیدشون برای تغییر حکومت ایران را به ده سال آینده موکول کرده اند
یعنی تا خامنه ای هست هیچ کاری نمیتونن بکنن
تا اون موقع هم انشاالله صاحب اصلیش میاد و پرچم انقلاب رو از دست خود سید علی میگیره
فقط دعا کنید تا خدا این چند ساله باقی مونده رو
ندید بگیره و منجی رو برسونه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
انشاءالله… و اما دو نکته؛
یک- گاهی در وبلاگ کامنتی تایید میشه، نه برای اینکه جوابی بهش داده شه، فقط برای اینکه دوستان، بعضی چیزها رو از بعضی گروهها و آدمها بهتر و بیشتر بدونن و بفمن… و تامل و تانی و تدبر و حتی تحمل کنن.
دو- این هم هست که گاهی شخصی به اسم طرفداری از یکی دیگه میاد اینجا حرفی میزنه، لیکن بیش از اونکه واقعا طرفدار اون فرد باشه، مرض داره که در تنور بعضی اختلافات بدمه.
سلام
امشب شبکه افق مستندی درباره بچههای مسجد جوادالائمه پخش کرد که دائم ما رو یاد شما و قطعه میانداخت!
Fantastic….!
در مورد مقاله ی آقای مهدی محمدی
مگر دولت میتونه بدون اجازه رهبری چنین توافقی داشته باشه؟ مگر منافع ملی کشور خط قرمز نیست؟
در هر صورت دولت اجازه نداره سر منافع ملی کوتاه بیاد
تنها ضرری که این مذاکرات داره اتلاف وقت و انرژیه کشور هست
یکی توضیح بده لطفااااااا
با عرض پوزش
مگر مملکت بی صاحابه که دولت بتونه هر غلطی خواست بکنه؟!!!!
…………..
سلام حسین آقا
حالا به شماره زنگ زدی یا نه؟
فارسی را پاس بداریم 🙂
هر کی می خواد نامه رسون عشق باشه!!
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/28865/index.html
یه خواب هایی براتون دیدم…
بعد از یکی دو ماه سری به ستون کامنتها زدم و میخواستم بنویسم «اماما، جایت حسابی خالیست تا بیایی و توی دهن این دولت بزنی!» تا رسیدم به جوابتان به «عطشان». خب فکر ما هم باشید؛ خاطرهبازی خوب است، ما هم آخرِ خاطرهبازی هستیم، لیکن به قول آسداحمد دلگیرکننده بود؛ البته ما میگذاریم روی حساب بیحوصلگیهای وقت و بیوقت که همه گاهی دچارش میشویم. حقیقتا تنها جایی که در این مجازآباد، خودش و ستون کامنتهایش اشک و لبخند واقعی میگیرد همین جاست. قطعهی دوستداشتنیِ خودمان.
مورد داشتیم طرف نمی دونسته ملاصدرا شیرازیه، تو جمع اصفهانی ها گفته؛ اصفهان شهر ملاصدرا!!!
بعد به منتقدانش می گفته؛ بی سواد 🙂
………………….
ـــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
همچنان از شما و بعضی دیگر از دوستان شرمنده. جوابهایی که میدهید اغلب درست و منطقی است اما وارد بحث مورد نظر نشوید اساسا!
از الآن به خاطر جملات بعدم دستانم بالاست!
خدا اصول گراها را دوست داشت که دشمن را پیروز کرد!
وگر نه، خودمان به جان هم می افتادیم.
از بس جبهه های خودی و غیر خودی درست می کنیم.
تا روز جمعه و سخنرانی پیش از خطبه متوجه منظورتان نشدم ولی بعد از آن تازه گرفتم معنی جوابت به اسلامی ایرانی چیه! (خب چیه دوزاری کجه دیگه! حرفی هست؟!)
چون فرمودید وارد نمیشویم به بحث مذکور
http://shalamche1.blogfa.com/post-66.aspx
داداش حسین
تو رو به خدا یه متنی بنویس برای این مطالبی که جدیدا تو شبکه های اجتماعی باب شده
که میان نظام اسلامی رو می کوبن و نظام شاهنشاهی رو زیبا جلوه می دن
اونم با استدلال های بسیار ضعیف!!
می دونم چطوری باید جوابشونو بدم اما قلمم خیلی ضعیفه
فایده نداره
یه متن توپ بنویس که تمام نقشه هاشون نقش بر آب بشه
الهی به حق ولی نعمت این کشور امام رضا علیه السلام این متن رو ببینی و ترتیب اثر بدی
“سید علیرضا”
متاسفانه به دلیل عملکرد فاجعه بار دولت قبل در اون ۸ سال، قضاوت بخش قابل توجهی از مردم نسبت به محمدرضا و حکومتش عوض شده و به نیکی ازش یاد می کنند. نسل جوان هم اون موقع نبودن که بدونن اوضاع از چه قرار بود. کافی بود یک کتاب چپی از شما بگیرند تا سر از کمیته مشترک در بیارید. من به شخصه کسی رو می شناختم که به جرم داشتن کتاب راه انسان راه انبیا (یکی از کتاب های حنیف نژاد و منافقین) حتی جسدش رو به خانوادش تحویل ندادند. داستان های کودکان به جرم عقاید چپ سانسور می شد(واقعی) داشتن یک کتاب از مارکس = احتمالا شکنجه و اعدام… خیلی ها به جرم پخش اعلامیه امام بسیار زندان و شکنجه می شدند… روحانی ها حق صحبت درباره اسراییل و دربار نداشتند و… حکومت محمدرضا فاسد بود و شخص شاه یک دیکتاتور البته صفاتی داشت از جمله وابستگی به امریکا و ضعف و فساد جنسی و البته کمی وطن پرستی… از وابستگی و عدم استقلال مملکت و ضعف شاه نمی گویند برای ما… به هر شکل مشکلات عمیق اقتصادی و بیکاری گسترده و افسردگی مردم و… این آثار رو هم داره… دوای همه ی این دردها توافق با ۵+۱ هست و بس. تنها راه ادامه زندگی برای این مملکت توافق هست. باید به نتیجه برسند…
چقدر دو خط آخر نوشته پزشک محترم قطعه، بوی “وطن فروشی” می دهد!!!
به قول بازیگر ایرانی صبح جمعه رادیو، در حیرتم در حیرتم که چی میشه که نان و نمک خوردۀ این مملکت، اینقدر اورژانسی نسخه وطن فروشی می پیچد!!!
ذلت طلبی، کدخدا طلبی و راحت طلبی ذلیلانه، نام دیگر اعتدال طلبی است این روزها.
http://khosropanah.ir/fa/files/downloads/siasat/mash-velayi.pdf
فاجعه دولت قبل هر چقدر باشه هزاران بار کمتر از فاجعه دولت حاج آقا خاطره و ممد تمدن و حاج حسنه.
توافق ننگین با ۵+۱ خواستگاه دکترهای است که زیاد حال خوشی ندارن…
این مردم با همه مشکلاتی که دارند و ما هم منکرش نیستیم ولی پای این انقلاب و خون شهدا ایستادند و عزت را به خفت توافق بی فایده با دوستان غربی شما ترجیح میدهند…
کاشکی ما می فهمیدیم دوای درد دکترهای وابسته به غرب که نگاهشون به دست کدخداست، نه خود خدا، چیه؟!
داداش حسین! خواهشا هر چرت و پرتی رو تایید نکنید.
حالش خوب نیست…
آقای قدیانی؛
شما که اهل قلم هستی
تحویل بگیر
ای اهل قلم خب به جهانیان بگو “انقلاب ما انقلاب اعتدال بود” دیگه!
چرا عامل تنش با دنیا میشید؟
“این شما هستید که باید تنش را با جهان کمتر و کمتر کنید و همزیستی مسالمت آمیز را برای سراسر جهان به ارمغان ببرید”!
اوج وطن پرستی شاه ملعون و کثیف، فروش بخش هایی از کشورش بود دیگه!!
دوای همه دردها، غیرت و همت و تلاش داخلیه.
دوای همه دردها، اعتماد به جوانان وطن و پشتیبانی از اونهاست.
این مملکت ۸ سال در اوج فقر و مشکلات، ایستاد و جنگید و به زندگی ادامه داد؛ پس الان خیلی راحت تر از قبل، با قدرت و توان بی نظیر، می تونه به زندگی ادامه بده.
این وسط فقط اونهایی که احمقانه و کوته فکرانه منتظر توافق با کفتارها هستن ضایع میشن.
ضمنا ما از وقتی یادمون میاد، یه عده بودن کلا طرفدار پهلوی بودن؛ فرقی نداشت چه زمان اکبر شاه، چه خاتمی ملعون، چه احمدی نژاد بی لیاقت و چه زمان شیخ حسن عصبی و روانی!!
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
آب ما و ۵+۱ (بخونید آمریکا) تو یک جوب نمیره
شهید رجایی:
“یک تکه نان را ۳۰ میلیون نفر می خوریم، اما زیر بار حرف زور نمی رویم”
متن خوبی بود. ممنون.
“اگر با همت و تلاش، به داشته های خود، به صورت مناسب توجه کنیم، حتی اگر نتوانیم حربه تحریم را از دست دشمن خارج کنیم، می توانیم آن را کُند کنیم.”
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/28898/B/13931119_0128898.jpg
چقدر بزرگوار و صبور و با درایت است آقایمان…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
رفقا؛
تا دقایقی دیگر قطعه ۲۶ با یک متن شهدایی به روز می شود…
دکتر سلام؛ قسمت ۶۵:
http://media.snn.ir/Original/1393/11/19/VID16045499.flv
سلام
چشم انتظار؛
امشب موقع پخش بیانات آقا یاد شما بودیم
مدتیه دلم عجیب هوای حرم و زیارت کرده
هر وقت مشرف شدید حرم التماس دعای ویژه
هر وقت مشرف می شم، با اسم و بدون اسم و کلی و جزئی! به یاد همه ی بچه ها هستم
ان شاالله خدا توفیق بده که زیارتمون مورد قبولشون واقع بشه
هر کدوم از عزیزان که قصد حرم کردند در نوکری و خدمتگزاری آماده ایم…
این هم از برکات دولت اعتدال دوستدار فرهنگ:
اجرای رقص تحت عنوان همایش نیکو کاری ویژه بانوان!!!!
آن هم در پژوهشگاه نیرو!!!!!!!
http://www.sigozar.com/ticketing/user/showSaloon.sigozar?apcParam=1423493480368
چشم انتظار؛
سلام و ممنون که درهم دعا میکنی 🙂
إنشاءالله توقیق قبولی زیارتها نصیبتون شده و میشه
اخوی این از بزرگواری و روح بلند شماست که اینطور خودتون رو خادم زوار رضوی بدونید و اعلام آمادگی میفرمایید.
إنشاءالله چشمانتظاریمون با ظهور منتقم یاس کبود سر بیاد.
دعاگوی شما و خانواده محترم هستیم
یاعلی
به بعضیها بر بخورد یا نخورد
پای شعار «یا مرگ یا خمینی» نسل ما هم جوان داده است…
عصر جمعه؛ جمکران، جای همه ی دوستان خالی!
http://8pic.ir/images/cxiwhelqzsoowf04r8i6.jpg
http://8pic.ir/images/d9x95xbuvhbcihj9vdgk.jpg
البته عکاس پسرم بود!
روز راهپیمایی دو تا جوجه رنگی، بدون اجازه من خریدند. دیشب یکیش مرد! نشست به گریه! بچه تر که بود هر وقت جوجه ای، کبوتری، جونوری می مرد من بهش می گفتم: مرد، خدا بیامرزدش. اونم همین رو می گفت و ناراحت نمی شد اما آدما وقتی بزرگ می شوند انگار وابسته تر می شوند.
دارم فکر میکنم به پسرم گفتم که؛ مرد که مرد چرا به چیزی که مردنی است دل می بندی؟! اما… راستش مشغول تذکر به نفس خودمم… تذکری بود که باید به خودمم بدم!
جناب رضا اعتدال طلب
ما ۳۶ سال است که با نسخه استقلال و عزت امام درمان شدیم!
انقلاب نکردیم که بعد از ۳۶ سال راه حل مشکلاتمان را در گرو توافق با شیطان بزرگ ببینیم! اشتباه نکنید؛ با اصل مذاکره مخالف نیستیم “هر چه می خواهند بروند مذاکره کنند” اما انقدر بی غیرت نشدیم که هر توافقی را بهتر از توافق نکردن بدانیم!
مسئولین اگر عرضه داشتند می توانستند مشکلات را با قطع وابستگی به نفت و اقتصاد مقاومتی و توجه به نیروی داخلی حل کنند. همان طور که ما در عرصه های نظامی هم تحریم بودیم اما به خودکفایی رسیدیم!
خبری دیدم از ان بی سی. فکر نمی کردم دوقطبی احمدی نژاد – روحانی توسط رسانه ای امریکایی کلید بخوره!!!
بازگشت احمدینژاد در گرماگرم نبرد روحانی:
http://www.shafaf.ir/fa/mobile/308229
این قسمت واقعا تامل برانگیزه:
“بر روی دیوار مقابل نیز تصویر عظیمی از رهبر عالی ایران [آیت الله] خامنه ای نصب شده بود که با نگاهی پدرانه [به جمعیت] مینگریست؛ این احتمالا پیامی برای جمعیت بود که احمدینژاد هنوز هم مورد حمایت قویترین مرد این سرزمین است.”
وقتی ان بی سی از رهبری برای موجه نشان دادن احمدی نژاد نزد علاقه مندان رهبری مایه می گذارد!! اون هم فقط به دلیل یک عکس که نصب شده بود!!! جل الخالق! العاقل یکفیه الاشاره
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931121000291
خدا وکیلی؛ ما آدم بزرگ ها در همچین جایی خواب مون میبره که از بچه ها توقع دارند بخوابند؟!!
به نظرتون تحلیلم در مورد خبر ان بی سی اشتباه بود که منتشر نکردید؟
خصوصی
این جوجه دومی روی اعصابمه
از توی اطاق پسرم صدای جیک جیکش میاد!!
شیطونه میگه این یکی را هم وردارم خودم بکشم!!!
حاجی؛
لطفا پاکش کنید!
آخه چه وقت ما می تونیم با خیال راحت کامنت خصوصی بذاریم و امیدوار باشیم که شما عمومیش نمیکنید؟!
عمرا فکرشو می کردم که این کامنتو عمومی کنید! غلط کردم! بابا ضایع است کامنتش!
جوجه کش هم شدیم!
و اما…
http://kayhan.ir/fa/issue/364/2
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1536&pid=1&type=0
گفتم خبر کامل بشه!
اون یکی هم دیشب مرد! اما پسرم به اندازه قبلی ناراحت نشد، گریه هم نکرد! آخه آمادگی داشت… بهش گفته بودم که عمر این جوجه ها کمه و این که آدم به حادثه ها عادت می کنه، شایدم آبدیده میشه!
دارم فکر می کنم؛ کاش بتونم واسه از دست رفتن تمام چیزهایی که از بین رفتنی اند غصه دار نشم و البته از قبل آماده باشم!
روزی باید رفت، کاش توشه ای برداریم که قابل بردن باشد!
کاش زنجیرهای تعلق مان کم باشد، تا وقت کنده شدن؛ خیلی هم سخت نباشد!
روزی باید رفت…
سلام؛
بعد از مدت زیادی دوباره اومدم اینجا. هر از گاهی به وب ها و سایت هایی که روزگاری سر می زدم و مطالبشون رو می خوندم سر می زنم. خدا رو شکر هستند هنوز. می نویسند. شما هم که هنوز شور و هیجان سابق رو دارید. بر قرار باشید و البته تمام کسانی که اینجا کامنت می گذارند.
در جوشنکبیر یه عبارت هست که میگیم: “یا کٓریمٓ الصَّفْح”… معناش خیلی جالبه؛
یهوقتی یهکسی تو رو میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی و همیشه یهجوری رفتار میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته؛ یهجورایی که انگار مدام به یادت میاره…
ولی یهوقتی یهکسی تو رو میبخشه و یهطوری فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی! اصلا هم به روت نمیاره… به این نوع بخشش میگن صَفح.
و خدای ما اینگونهست…
آری!
تفاوت هست بین عفو، صفح و غفران…
«یا کٓریمٓ الصَّفْح»
آفرین دیوونه داداشی!
خوبه دور هم نشستید همینجوری با هم می گید و تایید می کنید!
…………..
ورود قطار ترمز بریده هستهای به………..
الان که اینا رو واست مى نویسم توافق با شش قدرت به فضل خدا نهایى شده
…
دلم واست مى سوزه که نونت رو از راه نابودى منافع ملى و شعار و شعر و توهم به دست مى یاری
جالبه که همهی عقدهایها اینجا نظر میدن در کنار هم!
عالی