وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله…
خدا کنه یه روزم یه حاج قاسم تو اقتصاد پیداش بشه تا از این فلاکت تورم دربیایم.
آمین
“تولید احترام… نه جانم! عکس گرفتن با جان کری تولید احترام نمیکند که اگر میکرد، هیچکس اندازه نتانیاهوی نقاش با جان کری و امثالهم عکس یادگاری ندارد! تولید احترام… احترام ایران و ایرانی محصول مذاکره نیست، بلکه ریشه در خون دانشمند شهیری همچون شهید شهریاری دارد که با شاهکار غنیسازی ۲۰ درصد به بعضیها این مجال را داد که در مذاکره با دشمن، امتیازی برای عرضاندام داشته باشند! تولید احترام… آنجا بود که خمینی گفت: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» و آنجا بود که مردم یمن به تأسی از انقلاب اسلامی، کاخ علی عبدالله صالح را… آنهم کمی آن ورتر از شارع «ندی سلطان» فتح کردند! تولید احترام… آنجا بود که حضرت روحالله فرمود: «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید».”
آفرین سالار… آفرین…
معلوم بود همان “هیچ” نابودشان کرد!
فکر کرده اند بچه زرنگ اند و با آسمان ریسمان بافتن های پوچ، می توانند ملت را … کنند!
دم وطن امروز گرم که صفحه یک های حرفه ای اش سبب دل گرمی ملت است.
http://tnews.ir/news/0CDF33970643.html 🙂 به همین خیال باش!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: همین مونده بود که پشمک حاجعبدالله به ما بگه چی بنویسین، چی ننویسین!
حاج قاسم…
بزرگترین سرباز ولایت…
سلامتی حاج قاسم صلوات
ای بابا…
پس چرا ما فکر می کردیم ایران این چند وقت اخیر ناامن تر شده؛ حمله به بیمارستانها، اسید پاشیا، دستگیری گروههای تکفیری، دستگیری باندهای بمب گذاری… شاید هم همهاش دروغه
یه بسته پشمک خریدم، روش نوشته بود:
با مشارکت حاج عبداله، حاج ناصر، حاج محمد و حاجی نظر.
خداوکیلی راضی نبودم برای یه پشمک، این همه حاجی تو زحمت بیفتن!!
“دنیا فهمیده با این مردم می شود بر اساس احترام و درک متقابل و منافع مشترک به تفاهم رسید.”
از همه دوستان قطعه و مردم شریف ایران اسلامی قویا پوزش می طلبم اما یعنی تا قبلش مردم ما بی تمدن و وحشی و عقب مانده و قبیله ای در جزیره ای دور افتاده بودند، جناب ظریف اومد وساطت کرد و ما را نجات داد از اون وضعیت اسفناک؟؟؟!!!
این جمله ی آخرتون خیلی خوبه. خیلی…
«هیچ» همه تیتر ما بود بعد از تمدید کذا. بعضیها اگر نفهمند احترام ایران و ایرانی در گرو چیست، «هیچ» هم برایشان زیاد است! آن روز، چه روادارانه تیتر زدیم ما!
یادش بخیر…
«««در قضیه هسته ای قدرتهای استکباری تمام توان سیاسی، تبلیغاتی و اقتصادی خود را به کار گرفتند و تلاش کردند با جنجال آفرینی، فشار و تحریم زمینه ساز صرفنظر کردن جمهوری اسلامی ایران از این موضوع شوند اما اکنون بعد از گذشت ۸ سال ایران اسلامی بر همه تلاشها و فشارهای استکبار فائق آمده و ضمن پیشرفت چشمگیر در قضیه هسته ای، نشان داده که در جنگ اراده ها، قویتر از قدرتهای بزرگ دنیا است.»»»
رهبر معظم انقلاب – ۹۰/۱/۱۴
.
اما این که چرا برخی خود را به آن راه!! می زنند باید از خودشان پرسید… شاید به خاطر امنیت بالاشون هست!
.
اسلامی ایرانی؛
فکر کنم اگه مذاکرات هسته ای ما هم با این دست فرمون جلو بره، عاقبت حکایت همون پشمک و حاج حسن و حاج جواد و سایر حجاج محترم که شما گفتی خواهد شد!!
با سلام
ممنون از وبسایتتون
لطفا ما رو با نام شش گوشه لینک کنید
ممنون
http://shesh-gosheh.blogfa.com
داداش حسین
ممنون از این متن کوبنده
من فکر میکنم جناب ظریف و رفقاشون میفهمن، خوبم میفهمن که امنیت ما مدیون چیه، ولی خودشونو زدن به نفهمی
مثل کبک سرشونو کردن زیر برف
سلام بر حاج حسین قدیانی
سلام بر سردار جبهه ی قلم
آقای قدیانی
من یه جوجه نویسنده ای هستم که چند مدتی است یک چیزهایی می نویسم
از شیوه نوشتن شما بسیار بسیار خوشم می یاد
در کل با نوشتنتون حال می کنم مخصوصاٌ کوری جان کری و مطلبی که در مورد شهید صیاد شیرازی نوشتید
می خواستم اگه براتون امکان داره، اگه لطف کنید بنده ی حقیر رو راهنمایی کنید مثل شما بنویسم
می دونم سرتون خیلی خیلی شلوغه و من نباید جسارت می کردم ولی اگه میشه منو راهنمایی کنید
واقعا هنر شما در نوشتن منو مجذوب شخص حضرتعالی کرده
منتظرتان هستم…
تشکر از این حرف دل
تولید احترام… آنجا بود که خمینی گفت: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»!
و آنجا بود که «هیچ» هم از سرتان زیاد بود!!
و دیگر «هیچ!» 🙂
تقدیم به حاج قاسم
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خط و خال چه حاجت روی زیبا را
“حافظ”
“دنیا آنجا به نشانه احترام سر تعظیم در برابر ایران و ایرانی فرود میآورد که حاجقاسم سلیمانی کیلومترها آن سوی مرزها به «قهرمان جهانی مبارزه با تروریسم» بدل میشود، در خط مقدم مبارزه با تکفیریهای اجیر شده توسط آمریکا و حکام منطقه، بدون جلیقه ضد گلوله! “
عالی بود…
کیف کردیم!
ولی من کم کم دارم شک می کنم…
من دیگه شک دارم به اینکه ما و اعضای تیم مذاکره کننده داریم تو یک کشور زندگی می کنیم! یا تو یک زمان!
فکر کنم جایی که آقای ظریف و تیم مذاکره کننده زندگی می کنند ایران نیست یا ایران زمان حال نیست
آقای ظریف
ایران اسلامی همون کشور قدرتمند و ضد استکباری خاورمیانه است. زادگاه حاج قاسم و طهرانی مقدم ها.
آقای ظریف
صدای من رو از ایران بعد از انقلاب اسلامی می شنوید.
صدای شما رو ما از کجا می شنویم؟ انگار موج رو موج افتاده و ما صدای شما رو از ایران قبل از انقلاب می شنویم. انگارها!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: هر چه خواستم نگویم نشد! قسمت آخر کامنتتان که پررنگ هم شد، واقعا عالی بود. احسنت! کلا وقتی دوستان، خوب و تر و تمیز و پرمغز کامنت میگذارند، لذت میبرم؛
http://www.ghadiany.ir/1393/22771/comment-page-1#comment-167322
آیا هیچ و دیگر هیچ؟!!
آیا هیچ «عقبگرد» نداشتهاید؟!!
آیا هیچ «تعهد و تحریم و تمدید» نداشتهاید؟!!
آیا هیچ برای «احترام» و «امنیت» لَنگ مانده بودید؟!!
آیا هیچ در یک سال اخیر «هیچ!» و این چیزها نخوانده بودید؟!!
آیا هیچ تصور نکرده بودید که «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟!!
.
.
.
.
.
ما به شما «پشمک حاج عبدالله» را پیشنهاد میکنیم!!
با پشمک حاج عبدالله در مذاکرات بدرخشید!!!
این “پشمک” رو خیلی خوب گفتی داداش!
🙂
چه عجب! جز حرف زدن، بالاخره یه «کار» دیدیم از این دولت!
http://kayhan.ir/fa/print/31321
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930912000669
این راهآهن که قبلا زمان احمدی نژاد یه بار افتتاح شده بود و کار این دولت نیست!!
البته من از سایت ۵۹۸ خوندم
http://www.598.ir/
همه می روند کربلا، اربعین را
و چقدر بد است تو می مانی و حس عمیق یک جامانده!
مخصوصا اگر بار سفر یکی دیگر را ببندی، کوله اش را پر از اشک میکنی!
شاید اشک هایت روی کول او پیادهروی کنند…
جا دارد یک اربعین عزاداری کنی؛ این یک اربعین را!
جاماندهها همیشه جا میمانند!
……………………
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
پای پیاده آمدم و شوق وصل تو
من را اگر چه از نفس افتاده میبرد
این آخرین سر زدن من به قطعه است. عازمیم انشا الله
نائب الزیاره همه دوستان قطعه خواهم بود انشا الله
“لبیک یا حسین”
احترام و عزت ایرانی، اینجاست، نه جای دیگر…
http://jahannews.com/vdchwknxw23nw-d.tft2.html
یکى از افراد هیئت مذاکرهکننده چندى پیش حرف خوبى زد، گفت اگر به توافق هم نرسیدیم، آسمان به زمین نمىآید، دنیا به آخر نمیرسد؛ خب، نشود. حرف درستى است. ما آنچنان که حالا آنها خیال کردند، ضرر نمیکنیم؛ تصوّر کردند که اگر چنانچه چنین بشود، چنان خواهد شد؛ نه، راه حل وجود دارد، راه حل همین اقتصاد مقاومتى است که ضربههاى دشمن را اوّل کم اثر میکند، کاهش میدهد که این مالِ کوتاهمدّت است، در میانمدّت و بلندمدّت به حرکت عظیمِ مردم اوج میدهد. اقتصاد مقاومتى اینجورى است. آنکسانى که صاحبنظر در زمینهى اقتصادند، بعد از آنکه ما اقتصاد مقاومتى را اعلام کردیم، قضاوتشان این بود. ما راه حل داریم، آنها راه حل ندارند. با همهى اینها، خب استکبارى حرکت میکنند. همین حرفهاى چند روز اخیرشان را شما بشنوید؛ مىآیند مىایستند و میگویند ایران باید اعتماد جامعهى جهانى را جلب کند. اسم خودشان را میگذارند جامعهى جهانى! آمریکا و انگلیس و فرانسه و چند کشور مستکبر، شدهاند جامعهى جهانى؛ این جامعهى جهانى است؟ حدود ۱۵۰ کشور عضو غیرمتعهّدها که دو سال پیش در تهران جلسه داشتند، جامعهى جهانى نیستند؟ نزدیک به پنجاه رئیسجمهور و رئیسکشور و رئیسدولت که در آن اجلاس به تهران آمدند و شرکتِ فعّال کردند، اینها جامعهى جهانى نیستند؟ میلیاردها مردمى که در این کشورها زندگى میکنند، جامعهى جهانى نیستند؟ همین چند کشور -آن هم کشورهایى که رؤسا از مردم خودشان غالباً منقطعند- جامعهى جهانىاند؟ «اعتماد جامعهى جهانى را جلب کنید» یعنى اعتماد ما را، یعنى اعتماد آمریکایىها را! ما نمیخواهیم اعتماد آمریکا را جلب کنیم. ما اصلاً به اعتماد آمریکا هیچ احتیاجى نداریم. ما نیاز نداریم شما به ما اعتماد کنید؛ اعتماد شما به ما، هیچ اهمّیّتى براى ما ندارد. ما هم به شما اعتماد نداریم، مردمتان هم به شما اعتماد ندارند.
قسمتی از بیانات مقام معظم رهبری در جمع اعضای مجمع عای بسیج مستضعفین
“یکى از افراد هیئت مذاکرهکننده چندى پیش حرف خوبى زد، گفت اگر به توافق هم نرسیدیم، آسمان به زمین نمىآید، دنیا به آخر نمیرسد؛ خب، نشود. حرف درستى است.”
این بخش از بیانات حضرت آقا خون به دل من کرده. مثل اینه که یه پدر از قبل هشدارهایی رو به بچهاش بده، ولی اون حرف پدر رو گوش نکنه و به کار خودش مشغول بشه، بعد از مدتی که آثار درستی کلام پدر روشن میشه، بدون اعتراف به اینکه بابا، شما گفته بودی و هشدار داده بودی که این کار سودی نداره، همون حرف پدر رو تکرار میکنه و فکر میکنه چه شاهکاری کرده!! و اون پدر در نهایت تواضع و مهربونی میگه بله حرف شما درسته و به روش نمیاره و اصلا انگار نه انگار که قبلا همه این چیزها رو خودم بهت گفته بودم…
خصوصی
چند روز پیش داشتم تو اینترنت دنبال یه مطلبی میگشتم. در یکی از جستجوها رسیدم به نام شیخ رشیدالدین وطواط!
یادت کردم 🙂 یادش بخیر
خیلی ممنون.
خدا را شکر بالاخره بعد از سال ها قطعه ۲۶ خوانی یاد گرفتیم که یک وقت ها کامنت خوب هم بگذاریم.
بعضىها احساس مسئولیّت داشتند در دوران مبارزات امّا نمیفهمیدند این را کجا خرج کنند؛ جایى خرج میکردند که به ضرر حرکت عظیم مبارزاتىِ امام بزرگوار بود؛ بعد از انقلاب هم همینجور؛ تا امروز هم همینجور است. بعضىها احساس دارند، احساس مسئولیّت میکنند، انگیزه دارند امّا این انگیزه را غلط خرج میکنند؛ بد جایى خرج میکنند؛ اسلحه را به آنجایى که باید، نشانه نمیگیرند؛ این بر اثر بىبصیرتى است.
«رهبر معظم انقلاب»
.
.
.
ما هرچی می کشیم از بی بصیرتی خواصمونه! خواص بی خاصیت…
یه بندگان خدای دیگهیی تو شهر و بیابون کشورهای عراق، سوریه و… دور از خونه و خانواده دارن خون دل میخورن، میجنگن و امنیت کشور رو رقم میزنن؛ بعد یکی دیگه، امنیت کشور رو به حساب کارهای خودش مینویسه!
یه گروه دیگه داره فلسطین رو حداقل برای امنیت کشور مسلح می کنه، اونوقت…
اگر نبود فداکاری و پیروزیهای یکسال اخیر این دوستان در جنگ عراق و سوریه به عنوان یک برگ برنده و امتیاز برای ایران، تو این مذاکرات نیز مثل یکسال قبل گند میزدید! اصلاً جرات می کردید داد بزنید؟
با داد زدن و گفتن «معذرت می خواهم یه لحظه صدام رو بلند کردم» که احترام و امنیت به وجود نمیآید!
اگر هم «بواسطه مذاکرات، ایران در یک سال اخیر امنتر شده است» برای بعضی گروههای فکری و سیاسی خودباخته و آدمهای آنها امنترشده، نه مردم عادی… که به نظر من حداقل واسه مردم عادی در حوزه اقتصادی ناامن تر شده……….
آنچه که دوستان به بعضی از مردم دادن «حس جامعه شکست خورده و ضعیف شده در مقابل آمریکا» بود، نه حس امنیت بیشتر!
امروز خیلی اتفاقی به اینجا آمدم. این سوال هم درباره این مطلبت نیست، چون نخواندمش جز سطر اول. حسین خداوکیلی خسته نشدی این همه شعار دادی؟
حاج قاسم و ظریف همه بچههای انقلابند. با این متنها تفرقه نیدازید بین بچه های انقلاب. اگر انتقادی از ظریف دارید مستقیم انتقاد خود را کنید. این وسط چه کار دارید به حاج قاسم؟ امیدوارم با این مقایسه هدفتان تفرقه و جدایی انداختن بین مقامات و طرفدارنشان نباشد و از روی اشتباه اینگونه متن نوشته باشید.
“جناب وزیر خارجه میخواست عاقبت جواب اراجیف همتای آمریکایی خود را بدهد اما در کمال تعجب، متوجه شدیم که ایشان فرمود: «به واسطه مذاکرات، ایران در یک سال اخیر امنتر شده است»! جان کری هم که گفت: «در یک سال اخیر اسرائیل امنتر شده است»! نکند این وسط گوشت قربانی، «منافع ملی» باشد!”
یاد دو تا دیالوگ از آژانس شیشه ای افتادم!!
یکی اونجا که حرف از منافع ملی هست!
یکی اونجایی که حرف از انجام وظیفه است!
دقیقش یادم نیست!
شما چه می دانید؟! هیچ…
افکار شما یک سال است پشت میز مذاکره خواب می رود و سر ما از شنیدن صحبت های پر ز تحقیر، سنگینی می کند!
نکند پیش خود فکر کرده اید لبخند شما به روی دشمن، مولد احترام و امنیت ملت است؟!!!
“نه جانم!…”
ما احترام را در قامت رعنای حاج قاسم سلیمانی می بینیم…
امنیت ما، ماحصل موشکهای شهید طهرانی مقدم است…
احترام و امنیت ما ریشه در خون شهیدان و کلام امام شهیدان دارد…
بله! جناب ظریف؛
ظرافت در نکته سنجی است؛ نه در ضعف…
ما در پس این تمدید مذاکرات، شما را نشسته بر دیواری می بینیم که رویش نوشته: هیچ
به رضا ٢
خال مهرویان سیاه و دانه فلفل سیاه!
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا؟
رضا ۲
راست می گی
هم حاج قاسم یه انقلابیه، هم ظریف آن قلابی!!
چه می کنه دولت راستگویان با وعده های آزادی بیان و نقد…
می گم جناب روحانی خوب چرا برای گلخانه ای کردن مراسم روز دانشجو انقدر خودتون رو به زحمت انداختید؟ تو بیا، تو نیا، همسر شهید هستی نیاد، فعالان ستادهای انتخاباتی بیان، تو یک دقیقه وقت حرف زدن داری، تو فقط می تونی بری رو سن، تو اصلا از در سالن اجتماعات نمی تونی بری تو …. اوه! چرا انقدر خودتون رو خسته کردید؟ از اول به جای حضور در دانشگاه و مثلا جمع دانشجویان، مراسم روز دانشجو را با اعضای هیئت دولت و کابینه تدبیر! برگزار می کردید همه حضار هم تضمینی روحانی مچکریم می گفتند و خبری از نقد نمی شد!!
به همه ی عزیزان تازه به دوران رسیده ی قطعه ی ۲۶ و جاهای دیگر سلام عرض می کنم!!
.
رییس دولت راستــــــــــ دروغ ــــــــــــــگویان خطاب به منتقدین؛
یک عده “تازه به دوران رسیده” که البته ما به آنها هم احترام می گذاریم، نمی خواهد اینقدر نسبت به آینده و ارزشهای انقلاب و ارزشهای اسلام دلنگران باشند. 🙂 🙂
کسى که با ویلچر، آنهم ساختگی (!) به مذاکره با شیطان برود، “هیچ” هم از سرش زیاد است!
دارم میرم کربلا…
دعاتون میکنم، دعامون کنید!!!
لبیک یا حسین…………………….
این مملکت پر سوژه خنده است و ایضا سوژه فیلم سازی، حیفه این حرفایی که چه از اصولگرا و چه اصلاح طلب گفته می شه رو آدم مستند نکنه و باهاش فیلم نسازه!!
سطح شادی مردم فقط نمی دونم چرا پایینه اینجا با این همه جوک!
بنده معتقدم: برای رایج کردن یک گناه در عمل، یکی از راههایش این است که آن گناه را در زبانها رایج کنند. آن قدر بگویند که قبحش از بین برود! شما قضیه فلسطین و سرنوشت شومی را که بعضی از فلسطینیها برای خودشان و ملت فلسطین قبول کردند، ببینید! امروز این تجربه بسیار عظیم و عبرت بزرگی است. از بس مدام در گوشه و کنار، کسی چیزی گفت و دیگران به او تشر نزدند! هی گفتند: «چه مانع دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم!؟» دیگر نگفتند: «دشمنِ غاصب!» نگفتند: «این دشمنِ غاصب است. این در خانه فلسطینها نشسته است. چه مذاکرهای!؟ مذاکره با او این است که بگویند فلان فلان شده، از خانه ما برو بیرون!» مذاکره با غاصب، این است. مذاکره با ظالم این است که بگویند: «فلان فلان شده، چرا این قدر ظلم می کنی!؟» مذاکره، یعنی این. و اِلّا، مذاکره دوستانه، که بروند و بگویند و بخندند و او چیزی بگوید و این چیزی بگوید و بعد چانه بزنند، و اینکه گفته شود «دیگر با غاصب این حرفها را نداریم»، چه معنی دارد!؟ هیچ کس هم به آن کسانی که هی اسم مذاکره با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تشر نزدند، تا عیب و قبحش در نظرها از بین رفت و آخرش به این روز تلخ و سیاه رسید. نکند کسانی که هی اسم مذاکره را اینجا و آنجا و در داخل ملت ایران می آورند، قصدشان اینها باشد! ملت ایران، ملتی است که احتیاج به مذاکره ومراوده و ارتباط با دشمن مستکبر ندارد. مگر شما ضعیفید!؟ مگر ملت ایران ملت کوچکی است!؟ مگر ملت ایران، قدرت دفاع از خود را ندارد!؟ ما چه احتیاج داریم به اینکه به درِ خانه مستکبرین، مستبدین و دیکتاتورهای بینالمللی برویم!؟ من سال گذشته گفتم: این آقایانی که اسم دمکراسی را می آورند و پرچم دمکراسی را -به اصطلاح و به ظاهر- برای ملتهای خودشان بلند کردهاند، همان هم دروغ است و دمکراسىِ واقعی در اینگونه کشورها نیست. همانها در سطح بینالمللی، یک دیکتاتوری عظیم و خونین به راه میاندازند. هر جا دلشان می خواهد وارد می شوند، هر جا دلشان می خواهد تفحّص می کنند، و متأسفانه دستگاهی هم آنجا درست شده است به عنوان ابزاری در در دستِ اینها. یعنی سازمان ملل و شورای امنیت! چه لزومی دارد ما سراغ دیکتاتورها برویم؛ در مقابل آنها تعظیم کنیم و بگوییم: «بفرمایید با ما مذاکره کنید!؟» نه آقا! این دیکتاتور، همان دیکتاتوری است که این ملت، آنوقت که هیچ چیز نداشت، با مشت خالی و با شعار او را از خانه خود بیرون کرد. این، همان دیکتاتور است.
بیانات رهبری در دیدار جمعی از دانشآموزان و دانشجویان
بچه انقلاب بودن هر دردی رو دوا نمی کنه، همان طور که پسر پیامبر بودن درد پسر نوح رو دوا نکرد.
پسر نوح با اینکه بچه پیامبر بود کار رو به جایی رساند که خدا درباره اش به نوح نبی فرمود از اهل تو نیست! عملی است ناسالم.
بچه انقلاب بودن هم یک حرفه، بچه انقلاب ماندن یک حرف دیگه. همان طور که یکی رو بگن انقلابی یک حرفه، یکی رو بگن بچه انقلاب یک حرف دیگه!
سلام تازه به دوران رسیده های عزیز!
آخه چرا اینقدر دل نگرانید خب! هان چرا؟!
اون شعره هست میگه؛ همه چی آرومه ما چقدر خوشبختیم….
کارشماسی هسته ای در دانشگاه علامه طباطبائی
شیخ محمدجواد بن ظریفچیان در هشتمین کالیهمایشاتور سالانه در حالی که در مقابل استاد سابق خود درس کارشماسی هسته ای پس میداد درباره علل عدم حصول توافق نهایی گفت: برای نوشتن جزئیات توافق نهایی نیازمند زمان بیشتری بودیم یعنی ما که خیر، بلکه برادران عزیزمان برای انجام پاره ای امور که خودشان بهتر می دانند چیست، نیازمند زمان بیشتری بودند و ۷ ماه تمدید مذاکرات برای فراهم کردن این زمان بود تا کشورهای دوست و برادر ۱+۵ فرصت کافی و وافی در اختیار داشته باشند تا بتوانند به اهداف درازمدت و خیرخواهانه و بشردوستانه خود (از همان اهداف بشردوستانه ای که الساعه در کشور سوریه و عراق و یمن و… به دنبال آن بوده و هستند) و در رأس آن حمایت همه جانبه از جمهوری اسلامی ایران که دستیابی به آن آرزوی دیرینه ی آنان بوده و هست، دست یابند. لذا ما بدون اینکه خدای ناکرده با نگاهی بدبینانه و منفی احساس نماییم که برادران عزیزمان در پنتاگون و اتحادیه مقدسه اروپا، از این مدت برای فرصت سوزی استفاده نمایند و در جهت (البته فرض محال) نابودی تشکیلات هسته ای ما اقدامی نمایند، با حسن نیت و به منظور اعتمادسازی که امری فوق العاده حیاتی و مهم می باشد، بدون کوچک ترین ظن و گمان منفی بطور قطع و یقین به ایشان (برادرانمان) اطمینان کرده و زمان لازم را که حق مسلّم این انسانهای خیرخواه، باهوش و عالم بود در اختیارشان قرار دادیم تا با خیال راحت و با فراخ بال هر آنچه از کارشماسی های دموکراتیک در چنته دارند به منظور هدایت موضوع هسته ای ایران در جهت تعطیلی کامل، برون ریزی نموده و جهانیان را برای همیشه ی تاریخ از شر این پدیده نوظهور و خطرناک نجات دهند. چرا که طی مذاکرات صورت گرفته با ادلّه متقنی که برادران دانشمند و علامه ما ارائه دادند و ما را قانع فرمودند، این نتیجه حاصل شد که انرژی هسته ای از نوع ایرانی آن خطری فوق جدّی برای حیات نوع بشر و صد البته کل خلقت و آفرینش به حساب می آید و باید هر چه سریعتر اولاً به حال تعلیق، ثانیاً تعطیل و ثالثاً نابودی مطلق درآید.
رئیس بسیار خوش باور، خوش بین و خوش لبخند هیئت مذاکره شونده ایران در ادامه سخنان خود، تمدید مذاکرات را امری کاملاً طبیعی دانست و واکنش منفی برخی روزنامه های معلوم الحال و سنگ انداز را که دشمن آزادی و دموکراسی و بدخواه درجه یک و کمربسته انقلاب و کشور و بشریت هستند بی جا و غیرمنطقی و منفی بافی مطلق قلمداد کرد و اصولاً اینگونه برخوردها را بدبینانه و مخرب برای کل حیات بشری و در جهت عدم توسعه و پیشرفت کشورها از جمله کشور خودمان دانست و نگرانی آنان را از ریشه بی اساس قلمداد کرده و برخلاف چهره معروفش در وین، ژنو و… به تندی و با خشم مثال زدنی نظرات مخالفان پیشرفت و ترقی را ردّ و طرد نمود.
شیخ ظریفچیان در ادامه سخنان بسیار مهم خود در مورد مسائل هسته ای کشورمان، در حالی که با مشقت و محنت تمام می توانست جلوی ذوق زدگی خود را بگیرد با قهقهه ای از ته جان اعلام کرد. اتفاقِ فوقِ مهمی که در این مذاکرات پیش آمد، این بود که علاوه بر ۶ برادر وزیر خارجه کشورهای دوست و حامی ۱+۵ که وی از آنان به عنوان کشورهای گندهء جهان یاد کرد، ۳ مقام ارشد وزارت مقدسه خارجه دموکراتیک ایالت متحده آمریکا یعنی جناب برادر وزیر، قائم مقام و معاون سیاسی اش که هر سه از برادران مجاهد و خستگی ناپذیر در امر رسیدگی به حقوق بشر بلکه حقوق کل بشریت بودند، هستند و خواهند بود (از آن گونه امور حقوق بشری که در آفریقا و آمریکای لاتین و لبنان و سوریه و یمن و عراق و افغانستان و کلاً در سرتاسر کره ارض انجام داده اند) در مذاکرات حضور بهم رسانیدند. که این امر در تاریخ روابط بین ایران و برادران مدافع حقوق بشر، دستاورد بسیار بسیار مهم و قابل توجهی است. چرا که تا به حال سابقه نداشته است که در یک نشست این چنینی بالبداهه بزرگ ابدالان جهان و اقطاب عالم بشری و مبدعین دهکدهء جهانی و جهانی سازان قلمبه، یکهو و غفلتا جلوه کرده و با جماعت یک لاقبا و هیچکاره حسن جهان سوم سر میز مذاکره (تأکید می کنم و تذکر میدهم که کاملاً دقت فرموده و مگویید مداخله) بنشسته و دیسکورس نمایند!! لذا همین که اصلاً اراده فرموده و رضایت داده و وقت شریف را خرج فرموده اند تا با ما یک لا قبایان این سوی خاک دیالوگ فرمایند! خودش به تنهایی ره توشه ای بسیار بسیار پربهاست که باید قدرش را دانست و به پاس این گشایش عظما پیشانی بر خاک نهاد. بنابراین حتی اگر این مذاکرات به هیچ نتیجه ی درخوری هم نرسد، همین که جناب قطب المشایخ سَرِ سرهنگان، جان کری و مراد و دلیل فمنیست های مدینه فاضله جهان، مردِ مردان خواهرِ روحانی مجتهده وندی شرمن و فقیه عالی مقام جناب برادر مکرم ویلیام برنز روحی فدا قدم رنجه فرموده، منت نهاده و ما بینوایان جهان سومی و یا چهارمی و پنجمی و … را داخل آدم حساب کردند و با ما هیچکسان بر سر یک میز نشستند فتح الفتوحی است که نتیجه میمون و مبارکش آن است که هم اینک خلایق از اقصی نقاط جهان اعتقاد راسخ یافته اند که راه برخورد با ایران فقط و فقط مداخله!!… ببخشید مذاکره است.
شیخ المشایخ ظریفچیان که از شدت ذوق زدگی و دستپاچگی گاه اشک ریخته، گاه لبخند میزد و گهی قهقهه سر میداد در ادامه سخنانش گفت: البته ما نباید مانند بعضی روزنامه های معاند با انقلاب و جمهوری اسلامی که سیاه نمایی کرده و تصور می کنند مذاکرات ظاهر قضیه است و حقیقتِ ماجرا مداخله است! من اکیداً تأکید می کنم مطلقاً اینگونه نیست بلکه این نظرات غیرکارشناسانه که از سوی تعدادی تازه انقلابی کم تجربه عنوان می شود چوب لای چرخ پیشرفت انقلاب و اسلام گذاشتن است. اینان توجه ندارند که یکی از دستاوردهای مهم ما در این مذاکرات تبدیل مقاومت به کالای قابل عرضه در صحنه جهانی است. کالایی که برای ما امنیت می آورد امنیتی که در سایه آن بتوانیم به توسعه و ترقی و پیشرفت و ارتقاء و … نایل شده و کشور را ظرف سه سوت به ژاپن و چین و غیره برسانیم و انشاالله با خیال راحت بتوانیم در جهت آزادی بیان ترتیب این اندک روزنامه های آنارشیست منفی بافِ دشمن انقلاب و اسلام را داده و با اشاعه رفتارهای دموکراتیک و با احترام به آزادی قلم به رشد روزافزون مطبوعات و جراید خوش فکر و دموکرات مثل خودمان کمک نماییم. و به دنبال آن جامعه ایدآل مدنی را تئوریزه و عملیزه کرده و با کلید تدبیر بسیاری از پروژه های عبادی، اقتصادی، سیاسی، نطامی، فرهنگی، اجتماعی و … را کلید بزنیم و استانها را یکی پس از دیگری دالان توسعه قرار دهیم تا انشاالله نه تنها به آرمان والای خود که رسیدن به الگوهایی همچون ژاپن و چین و کشورهای دوست و برادر و قبله جهان یعنی ۱+۵ دست یابیم و به حول و قوهء لیبرال دموکراسیِ اسلامی، از آنان نیز عبور کرده و بهشت زمینی را در جهت حمایت از توده های محروم درست وسط خیابان فرشته تهران ایجاد نماییم. و این مهم محقق نخواهد شد مگر با تعامل و گفتمان و دیالوگ و دیسکورس با کشورهای دوست و برادر ۱+۵ و گوش جان سپردن به نصایح اقطاب بزرگ جهان و با پاره کردن زنجیره های ظالمانه تحریم که فقط و فقط با گسترش شرایط مداخله مستقیم!!… ببخشید مذاکره مستقیم صورت خواهد پذیرفت.
به گمانم منظور حسن خان صاحب کلید از تازه به دوران رسیده و منتقدین نسبت به گوجه تا انرژی هسته ای جنابعالی هسته بوده باشید! آیا این گونه نیست؟! به راستی چنین است که می گویم؛ هم از گوجه سخن رانده اید هم از هسته! برادر، خودت رو اصلاح کن تا خاطر همایونی شیخنا را مکدر ننمایی که او حقوق دان است و ممکن است حقوقت را بیش از این بی ارزش کند و جای این خزعبل، از وی انتقاد سازنده (تعریف) نما و چون کاسه لیسان خوان کرمش دست ببوس!…….
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶: http://www.rajanews.com/detail.asp?id=213036
مرقومه رهبر انقلاب برای همایش ملی ارتقای سلامت نظام اداری و مقابله با فساد
این سمینار و امثال آن بناست چه معجزهای بکند؟
http://farsi.khamenei.ir/news-content?id=28427
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶: و در همین باره؛ گمانم درستترین سخن علی لاریجانی در تمام عمرش:
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/582381
ناله ای می رسد ز کوبانی
ناله ای از سر پریشانی
ناله کردی است زار می گوید
“وه هاوارن وه ره س که بیچاره م”
“گو بده یه”… قاسم سلیمانی!
رضا شیبانی
بچه های انقلاب با انقلابی فرق دارد!!!
هم “هیچ” و هم “تهدید و قلدری” قرار بود “تدبیر و امید” باشد و خیلی چیزهای دیگر!! امان از خالی بودن چنته و باختن قافیه!
رئیس دولت راستگویی و تدبیر و مخلفاتش…
یعنى از بیت المال ملت، کرور کرور حقوق می گیرید که براى مردم تعیین کنید که از چه نگران باشند؟؟
ولى قیمت ارزاق عمومى و چوب حراج زدن به ابرو و سرمایه ملت…
و ایضاً ١٢ هزار میلیارد اختلاس در عرض کمتر از یکسال و نیم!
همکارى براى رساندن بهاى نفت به تقریباً نصف قیمت در سردترین فصول سال…
به شما ربط ندارد؟
خسته نباشید!
این رئیس جمهوره چه اصراری داره که چند وقت یه بار بیاد در ملا عام بی شخصیتی و عقده ای بودنش رو ابراز کنه؟
فکر کنم می ترسه ما فراموش کنیم چه شخصیتی (!) رئیس جمهورمونه!!!!!!!!!!!!!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶: همچنان با دقت مضاعف خوانده شود…
خط مقدم چگونه گم شد؟ (یادداشت روز)
تاجر و کاسب بازار بود. مالالتجارهای داشت که خوب فروش میرفت. آن قدر خوب که وسوسه شد گران بفروشد. اما دست نگه داشت. پا شد و رفت پیش امام جماعت مسجد سیدعزیزالله بازار تهران که آیتالله سید احمد خوانساری از مراجع تقلید بود و فقه و اخلاق تدریس میکرد. گفت من جنسی را به قیمت صد تومان میخرم ولی چون بازار کشش دارد آن را ۲۰۰ تومان میفروشم. آیا این کار اشکال دارد. آقای خوانساری فرمودند این مال متعلق به توست و میتوانی هر قیمتی که میخواهی بفروشی ولی این کار بیانصافی است. مرد کاسب گفت حرام نباشد، بیانصافی اشکالی ندارد. داشت میرفت که آیتالله خوانساری(ره) سخنی گفت بس تکاندهنده. «کاری هم که در کربلا با امام حسین علیهالسلام کردند، بیانصافی بود». به اعتبار همین انصاف بود که آیتالله خوانساری از آغاز نهضت امام(ره) در سال ۴۲ تا آخر حیات مبارک خود پای حمایت از ایشان ایستاد و در این مسیر پا پس نکشید.
درست است که «الانصاف افضل الفضایل. انصاف برترین فضایل است» اما این فرمایش امیرمؤمنان بدان معنا نیست که انصاف مستحب باشد. انصاف خمیرمایه قوام و دوام حیات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی یک ملت است. به تعبیر امیرمؤمنان علیهالسلام انصاف است که «یُرفَع الخلاف و یوجب الایتلاف. اختلافها را از میان برمیدارد و موجب الفت میشود». جوهره انصاف در میان برخی سیاسیون ما رقیق شده بود که سال ۸۸ در سرمایه حماسه ۴۰ میلیونی ملت ایران آتش تعصب و تکبر و جاهطلبی انداختند و آن فرصت بزرگ ملی را تبدیل به یک تهدید بزرگ و مایه طمع و امیدواری دشمن کردند. اگر قرار بود رقبای انتخاباتی رئیس جمهور امروز مانند رقبای رئیس جمهور آن روز رفتار کنند، آیا چیزی در کف ظرف امنیت و منافع ملی میماند؟ شاید کسانی مایل باشند که مسئولیت آن فتنه بزرگ را پای احمدینژاد و عملکرد و اظهاراتش بنویسند. فرض محال که محال نیست بیایید تصور کنیم آن روز رقبا در موضع حق بودند -که بسیاری از واقعیتها خلاف این است- اما این سخن یک مقام ارشد دولت فعلی را چگونه توجیه کنیم که ۳۰ خرداد ۹۳ در برنامه شناسنامه و در توجیه تبریک نگفتن به منتخب مردم در سال ۸۴ تصریح میکند «تبریک و تهنیت گاهی دلی است و گاهی سیاسی. دل ما با کسی که سال ۸۴ پیروز شد، اصلاً صاف نشد و هیچ وقت نتوانستیم او را به عنوان مظهر جمهوریت مردم بدانیم»!
آیا شرع، عقل و قانون مجوزی برای این گونه رفتار میداد؟ اینکه هرگز دل ما با منتخب مردم- از همان روز اول!- صاف نشد و او را به عنوان مظهر جمهوریت نپذیرفتیم یعنی چی؟ گوینده این سخنان به همراه دیگر نماینده آقای هاشمی در تبلیغات انتخاباتی سال ۸۴ علناً قیافه نامزد رقیب را نیز به استهزا گرفتند بیآنکه کوچکترین تشری از آقای هاشمی بشنوند. با این وصف عجیب است که امروز از همین چهره سیاسی میشنویم «جمله رهبری درباره حقالناس بودن رأی مردم در انتخابات سال ۹۲ یک نکته سیاسی از یک مجتهد فقیه و مرجع است و معلوم نیست که چرا بعضی مدعیان تندرو به جای تبلیغ این جمله تاریخی، از تکرار آن نگرانند». آیا پیروزی یک نامزد با ۵۰/۷ درصد آرا (نصف به علاوه ۲۷۰ هزار رأی) حقالناس است اما پیروزی دیگری با ۱۱ میلیون تفاوت رأی (۶۳ درصد) مستوجب انتقامگیری و آشوبافکنی است؟ آیا ما به نوعی آپارتاید معطوف به اشرافیت و امتیاز و انحصار مبتلا شدهایم؟ عنایت داشته باشیم که پاسخ این قبیل سؤالات را نمیشود با ایراداتی که برای مدیریت و عملکرد بعدی احمدینژاد میتوان برشمرد داد؛ همچنان که اگر طیف مقابل احمدینژاد را حق مطلق در معارضه با او بدانیم- که در بسیاری مواقع اتفاقاً برعکس است- باز هم این موضوع نمیتواند مستمسکی برای امضای بیانصافیها و رفتارهای خلاف و خائنانه طیف حامی فتنه و آشوب در سال ۸۸ باشد. به راستی اگر دعوا، دعوای هاشمی و موسوی و خاتمی و کروبی با احمدینژاد بود، چرا وقتی پای شعارهایی چون «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» و «نه غزه نه لبنان» و اهانت به امام و ولایت فقیه و خط کشیدن روی عنوان جمهوری اسلامی پیش آمد تا سرانجام کار به خیانت روز عاشورا رسید، همین حضرات حاضر نشدند حساب خود را با گروهکهای قسم خورده ضد انقلاب و حاضر در وسط میدان جدا کنند؟ انصاف کجا رفته بود که در برابر هجوم مغولوار به همه مقدسات اسلام و انقلاب سکوت کردند، بلکه مقدمهچین آن بودند. چرا وقتی پای حمایت صریح سران اسرائیل و آمریکا و انگلیس به میان آمد، باز هم رگ خشکیده انصاف و مصلحت و وفاداری به انقلاب به حرکت درنیامد؟
گم شدن آرمانها و اهداف بلند عمرو و زید نمیشناسد. انصاف که به یغما رفت، حاشیهها به جای متن و اصل مینشیند و آنگاه رقم میزند همه آن کجاندیشیها و کج رفتاریهایی که در طول عمر مبارک انقلاب از برخی خواص مشاهده کردهایم. دشمن برای دو شبیخون سیاسی و اقتصادی بزرگ در سالهای ۸۸ و ۹۰ خیز برداشته بود حال آن که بخشی از طیفهای سیاسی مؤثر ما در بحبوحه این شبیخون، خطوط دفاعی را چه در میان برخی اجزای دولت و چه در میان طیفهایی از مخالفان آن رها کرده بودند. انگار مثلاً دشمنتر از احمدینژاد برای هاشمی و مؤتلفانش و دشمنتر از آنها برای احمدینژاد وجود نداشته باشد. بدین ترتیب همچنان که برای مفسدان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی حاشیه امنیت ایجاد میشد، دشمن هم مجال پیدا میکرد تا ضربه خود را بزند. دیگر چندان تفاوتی نمیکند که سوء استفاده اقتصادی چند هزار میلیارد تومانی در دوره دولت مهرورزی باشد یا واگذاری امتیاز ۶۵۰ میلیون یورویی (چند هزار میلیارد تومانی) در دولت اعتدال و یا واگذاری یک قرارداد گازی هنگفت به شرکت خارجی با قیمت ۱۴ برابر زیر قیمت و برای ۲۵ سال در دولت اصلاحات؟! سال ۸۱ دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی (آقای روحانی) درباره همین قرارداد نامه اعتراض به رئیسجمهور وقت نوشت مبنی بر اینکه «عقد قرارداد طولانی گاز با شرکتی غیرمعتبر که بنا بر گزارشات دریافتی از وزارت نفت طی سالهای گذشته عملکردی ضعیف و توام با نادیده گرفتن حقوق ایران در ارتباط با میدان نفتی مبارک داشته، تکرار تجربه تلخی است که سالیان دراز گرفتار آن خواهیم بود… قیمت و شرایط قرارداد مذاکره شده در مقایسه با منطقه بسیار پایین و غیرمطلوب است… احتمالا آثار منفی اقتصادی درازمدت بر بازار گاز کشور خواهد داشت و هیچ منفعت سیاسی نیز در پی نخواهد داشت.» اما اکنون آیا نباید پرسید چرا وزیر مربوطه که به خاطر تعلل یک ساله در پاسخ دادن به پیگیری شورا مورد اعتراض دبیر شورا قرار گرفت، بعدها مجددا به کابینه بازگشت؟!
رهبر معظم انقلاب همانگونه که بداخلاقیهای سال ۸۸ را مذمت کردند، سال ۹۲ نیز فرمودند در جریان رقابتها و تبلیغات انتخاباتی بیانصافیهایی صورت گرفت. شاید کسانی در سال ۸۸ یا سال ۹۲ پس از شنیدن این تذکرات، با مسئله مانند آن تاجر بازار تهران برخورد کردند و تصور نمودند بداخلاقی یا بیانصافی که حرام نیست! شاید هم برخی سیاسیون حرفهای، بداخلاقی و بیانصافی را به عنوان لازمه رقابت و بازی سیاسی خود فرض کردهاند اما حقیقت این است که همین تعاملات، نقش کاهنده و فرساینده در قبال قدرت ملی و پیشرفت عمومی کشور دارد. آیا عبرتآموز نیست که برخی اجزای دولت مهرورزی پای در همان مسیری گذاشتند که افراطیون مدعی اصلاحات در حضیض سقوط آن فرو غلتیده بودند و آیا نگرانکننده نیست که برخی اجزای دولت فعلی با وجود نکوهش دولت قبلی، بدتر از همان عیوب را به جان میخرند؟ انصاف دهیم آیا رئیس دولت قبلی در طول ۸ سال به اندازه یک سال اخیر و رئیس دولت فعلی به منتقدان انگ و برچسب نثار کرد؟ او نهایتا به دشمنان ملت ایران در غرب میگفت آب را بریزید همان جایی که میسوزد اما اکنون به منتقدان دولت گفته میشود «بزدل، ترسو، بیسواد، مزدبگیر، تازه به دوران رسیده، افراطی، کاسب تحریم و…». اگر بخشی از دولت دوم احمدینژاد به واسطه حضور حلقه انحرافی مشغول حاشیهسازی و غفلتآفرینی نسبت به دشمنان اصلی ملت ایران شد، برخی از افراد موثر دولت فعلی از همان ماههای اول آغاز به کار تا به امروز مشغول حاشیهسازی و غوغاافکنی هستند و برای آسان کردن کار خود، اختناق سفید و شیک را تدارک میکنند که هیچ صاحبنظر منتقدی جرئت یا مجال نقد برخی عملکرد دولتمردان را نداشته باشد.
چرا به اسم برداشتن فضای امنیتی، فضای ارعاب و اختناق علیه منتقدان- که بسیار فراتر از حامیان خاص دولت سابق و حتی اصولگرایان هستند- تدارک میشود و در عین حال به مجرمان نشاندار خیانت و فتنه بزرگ سال ۸۸ مجال تجدید سازمان داده میشود؟ آیا برخی رئوس اصلی گفتمان دولت در حوزه کارآمدی آن قدر غیرقابل دفاع است که باید به موازات شعار دعوت به نقد، دهان منتقدان را بست و در عین حال تصور کرد خائنان به یک ملت در دو فتنه ۷۸ و ۸۸ آنگونه که تظاهر میکنند، حمایتی وفادارانه و مخلصانه نسبت به دولت دارند؟ وقتی مشاور ارشد رئیس دولت اصلاحات از همین جماعت به عنوان کسانی که حیات نباتی- انگلی دارند یاد میکند، یا عضو شورای شهر منحله (دور اول) تهران تصریح میکند که همین جماعت «دولت را رحم اجارهای خود میدانند» آیا نباید برای برخی مسئولان دولتی حجت تمام شود و از خود بپرسند که چنین حمایتی به کجا ختم میشود؟ اگر بخشهای مهمی از فناوری اتمی به واسطه توافق ژنو به تعلیق درآمد و چرخ آن از کار افتاد اما همزمان تحریمها رو به کاهش ننهاد که فزونی هم گرفت و معلوم شد خوشگمانی به شیطان اساسا بیبنیاد است، آیا به اقتضای حکمت و مصلحت باید این مسیر را با شجاعت تمام اصلاح کرد یا به فرافکنی پرداخت و افکار عمومی را درگیر دوقطبیسازیهای انحرافی کرد؟ آیا انصاف است که به جای عمل به رهنمود حضرت امام مبنی بر اینکه «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید»، آمریکا را در گفتار و رفتار خود منزه سازیم و ناراحتیهای ناشی از اشتباه درآمدن فرضیه مبنایی خود را بر سر منتقدانی خالی کنیم که از روز اول ناصحانه درباره خوشگمانی مفرط و نیمه تعطیل گذاشتن برخی از مسئولیتها هشدار میدادند و در دولت سابق نیز به خاطر برخی انتقادهای صریح، کماهانت و دهنکجی ندیدند و نشنیدند.
آیا اقتضای تدبیر، فراهم کردن فضا و فرصت برای گروهکهایی است که به تعبیر حضرت امام(ره) میخواستند مرگ بر آمریکا منسی (فراموش) شود؟! آیا باید به دوقطبیهای مجعول و غفلتآور دامن زد و بازی اقلیت و اکثریت یا اعتدال و افراط راه انداخت؟ به راستی اکثریت کجاست وقتی ۹۶/۲ درصد مردم به اعتبار بیتدبیری بر سر گران کردن بیرویه و سپس دعوت به عدم ثبتنام درباره یارانهها، خلاف نظر دولت رفتار میکنند؟! چرا پس از ۱۶ ماه خبری از حذف دهکهای پردرآمد و اختصاص یارانه آنها به اقشار نیازمند نیست؟ و چرا در همین یک سال با وجود فشارهای تحریم، ۶ میلیارد دلار صرف واردات خودروهای لوکس، لوازم آرایشی و بنزین وارداتی شد؟ چرا در حالی که در تهران اصلا بنزین تولید داخل توزیع نشده بود، آلودگی هوا به بنزین داخلی نسبت داده شد و چرا بعد از واردات بنزین کذایی، آلودگی هوا همچنان مدعیان را به چالش میکشد؟ و… آیا تصور نمیکنید سنگ بنای سیاستورزی را بر بداخلاقی و سیاهنمایی و بیانصافی گذاشتن سرانجام دامن خود شما را هم میگیرد؛ ضمن اینکه در منطق استقلال، استقامت و پیشرفت ملی خلل وارد میکند و دشمن را امیدوار میسازد؟ آیا افکار عمومی نخواهند پرسید که غیر از بدگویی به دولت قبل یا برچسب زدن و وارونهنمایی منتقدان و کوشش برای انزوا و انفعال آنان، هنر خود شما چیست؟ اگر نه از قیمت گوجه باید پرسید و نه از برنامه هستهای، بفرمایید که سوال از کدام حوزه عملکرد شما مباح و مجاز است؟ با کور باش و دور باش که نمیشود دهان پرسشگران عام و خاص را بست. البته انصاف باید داد که دولت مسئولیت سنگینی در شرایط فشار دشمن برعهده دارد اما انصاف نیست اگر مسیر نادرست و اشتباه پیموده شده یک سال گذشته در سه سال آینده نیز با هزینهکرد فرصتهای مهم ملی ادامه یابد و اجازه مصادره دولت توسط افراطیون ورشکسته فراهم آید.
محمد ایمانی/ کیهان ۱۸ آذر ۱۳۹۳
ظریف: “تجاوز اسرائیل به سوریه نشانگر همراهی این رژیم با تروریست هاست.”
واقعا زحمت کشیده جناب ظریف با این اظهار نظر!!!!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: این حرفا که تکرار همون شعار تازه به دوران رسیدههاست. فلذا بهتر است بگذریم! الان «فارس» از قول سخنگوی کاخ سفید نوشت؛ «برای تمدید، امتیازات زیادی از طرف ایرانی گرفتهایم». جالبه که «تمدید» را اول بار خود آمریکاییها مطرح کردند!! یعنی جناب ظریف، برای تحقق خواسته یانکیها هم به دشمن امتیاز داد!!!! سابق بر این در عالم دیپلماسی، وقتی تو قبول میکردی که خواسته طرف مقابل را بپذیری، در ازای آن، از طرف امتیاز میگرفتی، نه اینکه امتیاز هم بدهی!!!!!!
دریای احترامی و ما ورپریده ایم
تو سرو استواری و ما سر خمیده ایم
رنگ بنفش چون به تن خود ندیده ایم
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
ما دزد می شویم که باشی پلیس پس
ما را حراج کن که نباشی خسیس پس
مدرک نداشتیم چون از انگلیس پس
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
اصلا نیامدی تو به چشمان کور ما
عیب از غرور توست وَ یا از غرور ما
از فتنه چون جداست مسیر عبور ما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
اصلا چه زود مرغک پر بسته می شوی
نرمی ولی به سفتی یک هسته می شوی
از انتقاد کردن ما خسته می شوی؟
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
زیر گلوت تیزی شمشیر ما که نیست
راه نجات را تو بگو گیر ما که نیست؟
تمدید شد مذاکره تقصیر ما که نیست
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
حال جناح باد به هم خورده ظاهرا
آن وعده ها که داد به هم خورده ظاهرا
اوضاع اقتصاد به هم خورده ظاهرا
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
.
چون خیر دیده ایم از این دولت شما
جای تشکر است از این همت شما
با افتخار عرض کنم خدمت شما
ما تا همیشه تازه به دوران رسیده ایم
«حسین صیامی»
شعار دولت، اعتدال است؛ اعتدال، شعار بسیار خوبی است، ما هم تأیید می کنیم اعتدال را؛ افراط محکوم است و بد است. سفارشی که من می کنم این است که مراقب باشید جریانهای مؤمن را با شعار اعتدال کنار نزنند؛ بعضیها این کارها را دارند می کنند، من می بینم در صحنهی سیاسی کشور؛ با شعار اعتدال، با شعار پرهیز از افراط، سعی می کنند جریان مؤمن را که در خطرها آن جریان است که زودتر از همه سینه سپر می کند، آن جریان است که دولتها را در مشکلات واقعی به معنای حقیقی کلمه حمایت می کند، کنار بزنند؛ مراقب باشید. اسلام، مظهر اعتدال است. این «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم»(۲۹) اعتدال است؛ «قتِلوا الَّذینَ یَلونَکُم مِنَ الکُفّار»(۳۰) اعتدال است؛ امربهمعروف و نهیازمنکر اعتدال است -اعتدال اینها است دیگر- معنای اعتدال این نیست که ما از کارهای احساس وظیفهای که فرد مؤمن، جریان مؤمن، مجموعهی مؤمن انجام می دهد، جلوگیری کنیم.
بیانات رهبر در دیدار مسئولان نظام
آقایان تازه به دوران رسیده! آقای پرزیدنت روحانی به خوبی معنای اعتدال و دریافته اند!!
……………………………………………..
هر دم از این باغ بری میرسد تازهتر از تازهتری میرسد
با هر میتینگ انتخاباتی “تازه به دولت رسیدهها” یک برچسب به صدای مخالف هدیه میشود…
این تازه به دوران رسیدههای روحانی بدجوری به بعضیا برخورده و خودشون رو مصداق اون دونستن!! ولی خداییش خیلی حرف قشنگی زد. طرف تا دیروز، خدا میدونه چه کارا که نمیکرده، بعد میبینی اونقدر ظاهر انقلابی گرفته که کسی ندونه فکر میکنه ۲۰ سال زندان شاه بوده ۸ سالم با عراق جنگیده! آدم دلش نمیسوزه یکی با سابقه، مثل هاشمی، مهدوی کنی، عسکراولادی و کسانی از این دست که عمرشون رو برای انقلاب گذاشتن از کسی یا چیزی انتقاد کنند و ایراد بگیرند و یا تمجید کنند که موجب تضعیف یا تقویت انقلاب میشه اما بعضیا که انقلابی چند روزه هستن، اونم چون دیدن مثلا براشون نون (اعتبار سیاسی یا اقتصادی یا قدرت و پست) توش هست، میان یه ژستایی میگرن و حرفایی میزنن که انگار پدر مادر انقلاب هستند. اینا حقشون همون حرفای روحانیه…
من داشتم با خودم حساب کتاب می کردم٬ گفتم فرض کنیم همه منتقدان دولت نسل سوم و چهارمی اند. اصلا چشم هامون رو ببندیم و نبینیم منتقدان بی شمار از نسل اول و دوم انقلاب رو.
در منطق رئیس جمهور این طوری می شه که این نسل سومی ها نسبت به نسل اولی ها تازه به دوران رسیده اند! خب٬ انقلاب ما اسلامیه. یعنی بخواهیم این طوری حساب کنیم باید از صدر اسلام حساب کنیم. این طوری تکلیف رئیس جمهور چی می شه؟ یعنی نسبت به مسلمانان صدر اسلام اصلا به دوران نرسیده آقای روحانی!
قشنگه
http://snn.ir/detail/video/373560/202
مهرداد بذرپاش مطالبتون رو خوب و با دقت می خونه.
سلام
زنده باد محمد ایمانی
واقعا قشنگ نوشت
«تقدیم به روز مقدس اربعین… و به عشق حضرت سیدالشهدا»
(بابای من و بابای زینب)
مثل دو تا خواهر بودیم. من که خواهر و برادری نداشتم. زینب هم به هیچ وجه آبش با برادرش تو یه جوی نمی رفت. پدر زینب جبهه بود و بابای من شهید شده بود ولی به نظر من فرقی بین این دو تا نبود. شاید اگر مراسم های بابا رو به یاد داشتم وضع فرق می کرد، شایدم نه. چون باهام درباره شهادت بابا حرف زده بودند یا می دیدم دایی صادق بعضی وقت ها بر می گردد خانه، ولی بازم به نظرم فرقی بین آدمی که شهید شده باشه و آدمی که رفته باشه جبهه وجود نداشت. جبهه بودن بابای زینب برای من یه قوت قلب بود. زینب یکی بود مثل خودم. زینب رو که می دیدم با خودم می گفتم؛ «درسته دیگه! باباها میرن جبهه، مثل بابای من و زینب و علی کوچولوی تلوزیون!» دیگه برام مهم نبود که چرا بابای هاله همین جا پیش هاله است. زینب و خانواده اش همسایه طبقه پایینی ما بودند و هاله همسایه دیوار به دیوارمان. بچه که بودم فکر می کردم هاله خیلی دختر بدجنسیه ولی الان می بینم فقط یه بچه بوده که گاهی بچگی می کرده. مثل وقت هایی که مدام از پدرش و خوبی هاش برای من و زینب تعریف می کرد. زیاد به حرف هاش توجه نمی کردیم. نهایت چند دقیقه بعد از اینکه هاله می رفت با زینب درباره حرف هاش بحث می کردیم و بعد می رفتیم سر کار خودمون. البته پیش می آمد که حرف هاش کارگر بیفتند و من و زینب مستقیم بریم سراغ مادرهایمان. هر چه فکر می کنم در قبال بدقلقی هایم جز مهربونی مادرم چیزی یادم نمی آید.
***
بابای زینب حدود هفت-هشت ماهی بعد از قطعنامه برگشت. یه چیزهایی از داداش زینب شنیده بودم که این دفعه باباش بیاد دیگه بر نمی گرده.اون روز رو خوب یادمه. شلوغی حیاط و خوشحالی و هیجان تک تک اعضای خانواده زینب و خود زینب که منو کشونده بود پشت پنجره. قبلا هیچ وقت ندیده بودم باباش برگرده خانه. بزرگ تر که شدم فهمیدم روزهایی که مادرم دستمو می گرفت و چند روز چند روز می رفتیم خانه مادربزرگ ها، روزهایی بوده که بابای زینب می آمده مرخصی. اون روز خیلی بهم بر خورد وقتی دیدم جدی جدی باباش برگشت. خیلی سنگین بود برام. زینب باید مثل من می ماند. با یه غیظ و عصبانیتی رفتم سراغ مادرم و تشر زدم به اون بنده خدا. تک تک کلمات و حالت خودم و مادرم رو کاملا یادمه انقدر که ان روز بد بود در نظرم
– بابای زینبم آمد بابا نمی آد؟
مادرم سرشو بلند کرد، لبخندی نشست رو لبش و گفت: بابا شهید شده!
– شهید شده یعنی چی؟ یعنی نمی آد؟
ما نمی بینیمش!
– چرا شهید شد که نبینیمش؟
بعضی ها به خاطر خدا شهید میشن دیگه!
– پس چرا بابای زینب به خاطر خدا شهید نشد؟
***
همون موقع با خودم قرار گذاشتم چند روزی با زینب قهر کنم به جرم اینکه باباش برگشته! ولی زینب سرش انقدر شلوغ بود که چند روزی اصلا سراغ من نیامد. بعد از سه-چهار روز هم هر وقت آمد پشت در، نشستم پای تلوزیون که دارم کارتون می بینم! یه مدت بعد همه چیز عادی شد و شدیم همان دو تا خواهری که بودیم. عادی شد و گذشت. گذشت و بعدها که بزرگ تر شدیم و بابای زینب شد عمو منصور، یه روز این ماجرا رو برای زینب تعریف کردم.
***
بابای زینب اون سال برگشت ولی یه خروار یادگاری با خودش آورده بود و تا همین چند ماه پیش باهاشون سر می کرد. این اواخر اصلا حالش خوب نبود. از دو هفته پیش رسما آسمانی شده بود منتها هنوز از زمین کنده نشده بود. یک ساعت پیش زینب بهم یه اس ام اس داد. فقط یه جمله نوشته بود: “بابای زینب هم به خاطر خدا شهید شد.”
توضیحاتی که برای مطلب قبلی جناب ایمانی بیان کردید، برای این مطلب باید جدی تر تکرار کرد!
خیلی خوب نوشتند؛ حیف این مطالب که فقط در روزنامه ای می آید و می رود… حیف!
م. طاهری بزرگوار؛
ممنون بابت این کامنت عالی!
خدا بابای زینب و شما و همه باباهای خدایی و آسمانی را با سید الشهدا همنشین کند و ما را شرمنده شهدا نکند…
باز هم ممنونم…
جا مانده ایم و شرح دل ما خجالت است
زائر شدن، پیاده یقینا سعادت است
ویزا، بلیط، کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیام هستم به یادت است
خوش به حال کسایی که الان در مسیر بهشتی نجف-کربلا هستن و افسوس به حال ما جامانده ها…
یعنی دوست دارم رییس جمهور زبونش تیزه و دقیق می زنه به هدف خداوکیلی
ضرب المثل داریم میگن حرفو بنداز زمین، صاحابش خودش میاد برمی داره
حکایت این دوستان “تازه به دوران رسیده” هست
از سال ۸۴ مثل گیاه تو مملکت سبز شدند، قبلش کجا بودند الله اعلم
یکی دیگه تو زندانای شاه شکنجه و اعدام می شد
یکی دیگه ۸ سال جلو صدام حسین جنگید
یکی دیگه مملکت خراب بعد جنگ رو ساخت
یکی دیگه عملا پای جنگ و شکنجه و ساواک و… وایساد
حالا دوستان “دیر اومدند زود هم می خوان جمع کنند برند”
به هر حال اینم روشی هست
مبارزه با استکبار جهانی و اسراییل از پشت میز و پشت لپ تاب و بعد از خوردن کباب کوبیده و پیاز انصاف دهیم که کار سختی نیست!!
کی برداشت!!
در راستای نکته سنجی برخی دوستان، از آقای احمدی نژاد پرسیدیم: چرا اونجا گفتی آب رو بریز همونجایی که میسوزه؟!
ایشون بدون درنگ پاسخ داد: حرف رو بنداز زمین، صاحابش میاد بر میداره!!
…
ما به دشمن ناسزا میگیم، آقایون بدشون میاد!!
اونها به ما ناسزا میگن، ما اگه حرف بزنیم افراط میشه!!
فکر کنم اینم یکی از نشون های آخرالزمان بوده باشه!!!
آقارضاها
خوبه من خواهر شهیدم، حسین آقای قدیانی فرزند شهید و آن یکی همرزم شهید، ولی پز و افتخارش مال شما… مشکلی نیست.
خودتون هم خوب می دونید منتقدین اکثرا از چه قشری هستند ولی فرافکنی عادت شده براتون…
و…
یک زمانی یک بنده خدایی از خس و خاشاک صحبت کرد و مدتها نقل مجالس شد که با کی بوده و با کی نبوده…
چنانچه تعریف شمااز سنگ و زمین را درست فرض کنیم تکلیف خس و خاشاک هم معلوم می شود!!
“ضربالمثل داریم میگن؛ حرفو بنداز زمین، صاحابش خودش میاد برمیداره”
دویدید و دویدید…
از صاحابش ترسیدید!
تازه به دوران که هیچ
به «هیچ» هم نرسیدید!!
همچنین…
یادتان هست یک بار گفته بودم کسانی که مخالف ولایت فقیه هستند حق ندارند از سخنان ایشان سوءاستفاده کنند؛ به تریج قبای اصلاح طلبی تان برخورد که ما «طرفدار پر و پا قرص ولایتیم».
حال شمارا ارجاع می دهم به «دم خروس» که از لای قبای هادی غفاری در دانشگاه شیراز زده بیرون. آنهم چند صدمتر!!!!
شمارا به خدا دست از این شامورتی بازی ها بردارید؛ حنای شما دیگر برای خودتان هم رنگی ندارد، چه رسد برای اهل بصیرت.
سخنی با دکتر قطعه!
دکتر عزیز؛ الهی که درد و بلات بخوره تو سر جان کری و امثال ذلک! به نظر شما، این موضوع خیلی مهمه که مخاطبِ “تازه به دوران رسیده” چه کسانی هستند؟! و آیا افرادی که به ادبیات لمپنی رییس دولت راستگویان اعتراض کردند، جزو جماعت تازه به دوران رسیده اند؟! که به گمان ما و به روایت اسنادِ صوتی، تصویری و نوشتاریِ موجود در این یک سال و اندی، ذیلِ افاضات (بهشتی ها و جهنمی ها) (واصل شوندگان به درک) (بی سوادان و بی شناسنامه ها) و از این دست دُرافشانی های عصر اعتدال، “تازه به دوران رسیده” یقینا همین شخصِ شخیص رییس جمهور و اعوان و انصارشون از مشاور و ملازم گرفته، تا برخی مذاکره کنندگانِ منفعل در مقابل سلطان جائرند! اما دُم خروس، از دهان کسانی بیرون زد که می گفتند؛ ادب مرد به ز دولت اوست. مدعیان دروغگوی شعار (زنده باد مخالف من) بیشتر آرزوی مردن منتقدینشان را دارند! نشون به این نشون که در ۱۶ آذر امسال، به صورت خیلی تابلو عقده های درونی شان را، با الفاظی چاله میدانی و کوچه بازاری اما رسا و شمرده! کمی هم همچون همیشه با عصبیت و اَبرُوانِ درهم، بیرون ریختند.
راستی یک سئوال دیگه:
چرا اون زمانی که رییس دولت وقت، در کنار احترام به ۴۰ میلیون رای دهنده به کاندیداها به افرادی که مملکت رو به آشوب کشیده بودند، درست یا غلط خس و خاشاک نامید، عده ای رگ گردنشان حرکت کرد و (حرف رو از روی زمین برداشتند!!!) مگر منظور، آنان بود و مگر آنان جنبش سطل آشغال راه انداخته بودند؟!
آری دکتر عزیز؛
اگر برای اعتراض به هر لق دهنی و گُنده گویی که فرهنگ و ادب جامعه رو نشونه رفته، دنبال منکوب کردن قاطبه ی مردم باشیم، پس باید به آن نماینده ی لوده ی مجلس، که از قضا خیلی هم برای همفکران معنویش خوش رقصی می کنه، و به نماینده ی دیگری در صحن علنی مجلس میگه؛ {با عرض پوزش از عزیزان قطعه} … کوچک اف، بتمرگ پ … یوز! چه گفت؟! او که به شدت مدافع ذائقه و دوست داشتنی های شماست!! به نظرم پس از استقرار دولت فعلی، باید باز تعریفی از بسیاری عبارات و اصطلاحاتِ آلت دست تندروها، از جمله گروه فشار و چماق به دست و… ارائه داد. و مصداق های بی شمار آن را از لابلای روزنامه های زنجیری و برخی به اصطلاح هنرمندان منورالفکرِ عصبی مزاج و متولیان بی فرهنگ فرهنگ و مشاوران شوربخت، جستجو کرد!
اما با جمله ی آخرت، به شدت موافقم. با کِرکِر و هِرهِر خنده و من فدات بشم تو قربونم بری، نمی شه با استکبار وارد کارزار شد! حالا اینکه کنار صبحانه و نهار کاری، پیاز باشه یا شلغم! فرقی نمی کنه. این جمله ی شما نقض غرض بود و حدیث غیر. به گمانم!
و؛
حتما می دانید که انقلابی ماندن، مهم تر است از انقلابی بودن و انقلاب کردن. و یکی مثل من، یک تار موی همون کسی رو که اگه اسمشو بنویسم، نقطه چین می کنه 🙂 به سوابق افرادی که با امام عکس یادگاری زیاد داشتند، ولی الان اصل امام رو انکار می کنند، نخواهد فروخت.
یعنى وقتى جناب رئس جمهور مستقیماً به انرژى هسته اى و قیمت گوجه اشاره می کنه و منتقدان را “تازه به دوران رسیده” میخونه! منظورش اینه که ایشون و وزراى عزیزشون و خاتمى و برادران و فرزندان ایشان بودند که در زندان هاى شاه شکنجه شدند و در جنگ شهید دادند و حالا هم دور از خانه و کاشانه به قلب
دشمن خونخوار دست پرورده امریکا واسرائیل زده اند، تا یک عده تازه به دوران رسیده مثل جناب قدیانى و جناب بذر پاش و پدر شهید احمدی روشن و همفکرانشان که چه حضورى و چه غیر حضورى در گلاسکو درس خواندهاند آنهم در زمانى که از چند ارگان مهم مملکتى حقوق هاى کلان مى گرفته اند و در خانه هاى آنچنانى به همراه پدران شهیدشان روز گار به سر برده و فرزندان و فامیل هایشان با بورسیه در آن طرف آب به نحصیل و تفریح مشغولند، بیایند و هى انتقاد کنند و براى اسلام و انقلاب نگرا ن بشوند؟؟
عجب اعتدالى طلب کردهاى دکتر…!!!
رضا اعتدال طلب؛
این حرف آقای روحانی که خب معلوم بود به کی داره زده می شه دوست من، اون ضرب المثل که شما زدید برای این حرف بود: “آب رو بریز اونجایی که می سوزه!” می دونی این حرف چقدر صاحب داشت؟؟ تازه نه فقط داخل کشور، از اونور مرزها هم کلی صاحاب داشت! 🙂
این حرف آقای روحانی توهین به خودتونم هست؛ فقط نمی دونم چرا انقدر ذوق کردید شما؟؟
ما هم قبول داریم از تو نیاوران جنگیدن زیاد سخت نیست! ولی حرفای این بابا یه جا دیگه رو نشونه رفته…
دکتر اعتدال طلب
دقیقا همه این حرف هایی که زدی یکی از مصادیقش مثلا همین ظریف نیست؟ یعنی به نظر جنابتان منظور رئیس جمهور، وزیر امور خارجه خودش بوده؟
کلا عاشقتم با این طرز استدلالت عزیز
آقای اعتدال طلب
من تعجب می کنم از این استدلال. شما واقعا دکتری؟
اگر اینطوره لطفا شما و رییس جمهورتون لیست کسایی که حق اظهار نظر درباره مسایل رو دارند اعلام کنید که ما تکلیف خودمونو بدونیم. مثلا اگه کسی حرف زد و اسمش تو لیست نبود راحت بهش بگیم؛ ما کاری به منطق حرف شما نداریم بلکه شما اصلا حق حرف زدن نداری!
راستی حاج حسین
برکات دیپلماسی فعال و علمی دوستان همه چیزدان و حقوقدان و لبخدهای لاینقطع دوستان به دشمنان تیزدندان ملت ایران هر روز نمایان تر میشه. آخرین نمونه تلاش دوستانه آمریکا و عربستان هست برای نفت ۶۰ دلاری… این بود نتیجه اون همه بلدم بلدم آقایون!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: این آقای رفسنجانی که میگفتن اگه بره عربستان و با ملک عبدالله حرف بزنه، اعدام شیخ نمر منتفی میشه -امان از این گندهگوییها!- نمیشه یه مذاکرهای هم با حکام آل سعود درباره قیمت نفت داشته باشه؟؟!!
راست مىگى دکتر
مبارزه با استکبار تو سونا و استخر تازه تاسیس پاستور و تو هتلهاى درجه یک جهان و شنگول و منگول و خندون خیلی سخته!!
اونوقت ملت، سردار بسیجى قاسم سلیمانى و همفکران تازه به دوران رسیدهاش را قهرمان نبرد با استکبار مى دونند…
من که رسما دلم برای آقای رضا اعتدال طلب سوخت 🙂 قبول دارید که؟!!
*بِسمِ رَبِّ الشُّهَدا*
تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «پنجرههای تشنه»
http://paydar1357.blogfa.com/post/416
به نظرم با دیدن این لینک؛
http://jahannews.com/vdcjtietmuqehmz.fsfu.html
دیگه پاسخ دادن رو تمام کنیم…
سلام و نور
بعد از مدت ها دویدیم و دویدیم به هیچ پس رسیــدیم 🙂
امیرالمؤمنین علیه السلام: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال
یا
ببین چی میگه، نبین کی میگه!
دکتر عزیز
شما راهتون رو سفت و سخت ادامه بدید و از هیاهوى این جماعت نترسید که خدا جاى حق نشسته و سیر تا پیاز این بندگان رو می دونه.
قبل ۸۴ نبودید
به خدا نبودید
هیچ اثری از جریان فکریتون نبود
نهایت تو انتخابات می رسیدید به توکلی و…
دو سه میلیونی رای می آوردید و تمام
۸ سال دولت جنگ
۸ سال دولت سازندگی
۸ سال دولت اصلاحات
همه و همه دست افراد لایق و فرزندان واقعی انقلاب و ملت بود
طوری تو این ۲۴ سال ایران پیشرفت کرد و طوری مملکت اداره شد و خرابی ها ساخته شد و به رشد اقتصادی رسیدیم و به سمت دموکراسی بیشتر حرکت کردیم همه انگشت به دهان موندن (البته تو شرایط خاص کشور (جنگ و انفجار جمعیت و …) منظورم هست)
بعد ۸۴ یه دفعه اومدید و گفتید هر چی ساختید همش واسه ماست
نشد که آخه
خدا از سر تقصیرات اون آدمی که رفت نگذره انشاالله
ایران رو وارد شرایطی کرد که بیرون اومدن ازش شاید سال ها زمان ببره…
با سلام
خسته نباشید حاج حسین
مطلبی اینجا کار شده با موضوع امام حسین و قضیه مذاکرات
http://sahamkhabar.persianblog.ir/post/116/
زنگنه در آغاز وزارت:
“پس ازوزیر خارجه، وزیر نفت با یک دیپلماسى فعال انرژى، نقش وزیر دوم خارجه را ایفا مى کند!”
http://ramzeobour.ir
گفتگوی خواندنی مجله «رمز عبور» با «آیه الله سیدمحمد خامنهای»
دکتر
حرف حقی میزنی که نبودیم و این رو کاملا قبول دارم!!
آخه اون موقع مملکت بیشتر نیاز به نیروهای مخلص تو جبهه داشت؛ بعدش (بعد از جنگ) نیاز بود تو عرصه های مختلف (چه سازندگیهای جهادی بعد جنگ، چه مسائل فرهنگی و…) راه رزمندهها ادامه پیدا کنه! بعدش هم که فقط فرصت شد بعضی مسائل رو از کف خیابونها تا می تونیم جمع کنیم؛ فرصت نشد دولت چرخونی کنیم بعضیها سوءاستفاده کردن… (منتها اونقدر که چرخوندنش دولت رو و به کامشون خوش اومد، رقاص فتنه شدند!! مجبور شدیم بگیم بسته دیگه نچرخون!!)
راستی اون موقع شما کجا بودی؟!
دکتر! چند سالته؟
سال ۵۷ توی حکومت نطامی، ما راهپیمایی شبانه داشتیم؛ از ۸ شب روی پشت بام شعار و تکبیر می گفتیم؛ از ۱۱ شب توی خیابان راهپیمایی می کردیم؛ شب اول فقط ۷ نفر بودیم! یادم نمیاد شما را دیده باشم!! و ایضا شبهای بعد…
حالا شما هی قسم خدا را بخور.
ولی من بدون قسم برای تو که نبودی تعریف می کنم، چون می بینم حسابی فریب خوردی!
یقینا ما به کسانی مثل سردار سازندگی رای دادیم؛ پشیمان هم نیستیم، چون کسی که عوض شده، اوست؛ نه ما… قبول نداری صحبتهای دیروز و امروزش را مقایسه کن ببین خودش خودش را تکفیر می کند یا نه؟
پس این ما بودیم که او را با رای هایمان بزرگ کردیم و او امروز به ما بدهکار است.
دکتر!
من از خاتمی حرف نمی زنم چون هرگز به او رای ندادم ولی از موسوی و هاشمی حتی بازرگان به خاطر جمهوری اسلامی دفاع کردیم.
کسانی که امروز پشت سر اینها نماز می خوانند «و بعضا با کفش» همان هایی هستند که دیروز با هزاران القاب زشت و کثیف، خود و خاندانشان را می ستودند و ما در مقابل دفاع می کردیم!!
دیروز ما به خاطر دفاع از آنها از گروهی چوب لعن می خوردیم و حالا همان گروه شده اند طرفدار دو آتشه!!!
راستی! شما بزرگتری که سالهای گذشته را تجربه کرده باشد نداری؟ که این طور فریبت ندهند!
خدا درجات عالی شهید عزیز سید عبدالحمید دیالمه و شهید آیت رو متعالی کنه
چقدر خوب دیالمه جواب این تفکر خودبرتربین و متوهم رو دادند.
در ضمن؛ ایشون هم خیلی قبل از سال ۸۴ بودند! 🙂 هم دکتر بودند. هم نماینده ی مجلس بودند. هم رزمنده بودند و هم شهید هستند!
هر چند که نگذاشتند عزیز دیگر شهید آیت، رسوا کنه این جماعت مذبذبِ پُست پرست رو.
اگر نه، به گمونم اثری از فتنه ها و فتنه گران ۷۸ و ۸۸ که از قضا برخی شون هم بر مسند قدرت تکیه دارند، نبود. بسوزه پدر تروریسم خارجی و “داخلی”!!!!!!!
گوش دادن چندباره به این صدای حقیقت، خالی از لطف نیست. چون هنوز هم این تفکر وجود داره.
http://download1046.mediafire.com/h3b2trl2txhg/dqh3mgj38w4yx8p/dialame-mirhosein-rahnavard-Efshagari-Full-islammovie.ir.mp3
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: عجیب لینکی گذاشتی برادر! اسم روزنامه «جمهوری اسلامی» مرا یکسر برد به زمان بچگی که هر روز میخریدم و میخواندم این روزنامه را + چیزهای دیگری که میخریدیم و میخواندیم. البته ایرادهای آن زمانی به این روزنامه، سر جای خودش محفوظ که حقا ایرادات مهمی بود اما یاد ستون «ارزشها از نگاه شهیدبهشتی» به خیر! یادت میاد شما؟؟!! یا مثلا ویژهنامههایش به مناسبت ۷۲ تن انقلاب اسلامی یا سالروز اعلام حکم اعدام سلمان رشدی… صفحات «جبهه و جنگ» که گمانم یکشنبه و سهشنبه شاید هم پنجشنبه درمیآمد… و آن رد خون سرخ روی لوگوی روزنامه… یا عکس و کلام امام که هر روز در صفحه یک روزنامه، گوشهای جا خوش کرده بود. به عبارتی، صاحب امتیاز این روزنامه در اصل، حضرت آقاست؛ هر چند که نه آن زمان، نه به خصوص الان، هیچ دخل و تصرفی در مطالب روزنامه نداشتند و الان که دیگر اصلا ندارند بالطبع. من حتی غلط نگفته باشم فکر کنم اسم آقا را اوایل دهه ۶۰ به عنوان صاحب امتیاز روزنامه جمهوری اسلامی میزدند یا لااقل مشهور بود بین دوست و دشمن که صاحب امتیاز این روزنامه، بعد از انحلال حزب جمهوری اسلامی، حضرت آقا است. الغرض؛ اینقدر که دوست دارم مسیح مهاجری از این روزنامه بره، دوست ندارم رفسنجانی از ریاست مجمع تشخیص بره!! 🙂 کاش میشد تنها روزنامهای که در این دیار هم نام «جمهوری اسلامی» است، حقیقتا دست بچههای جمهوری اسلامی باشد، نه کسانی که در دوراهی خواص و خون شهدا، خواص و نظام، خواص را برمیگزینند! این از این… و اما، در دهه ۶۰ یک سیاستورزی حکیمانه خمینی کبیر این بود که حضرت آقا رو از مسائل روزمره و قیمت گوشت و روغن و صف نفت و بنزین، مبری و منزه کردند! تازه به دوران رسیدههای روحانی از قبیل همین دکتر خودمان، فکر میکنند امام به مهندس موسوی خدمت کرد! نه آقا! امام به حضرت آقا خدمت کرد!! امام با حکمت و درایت، نخستوزیری موسوی را به جای فرد پیشنهادی خود حضرت آقا، قبول کرد… و نتیجه این شد که مردم در صفهای طویل آن زمان، اگر هم بد و بیراهی میگفتند به موسوی و… میگفتند، چرا که خوب میدانستند این فرد، مورد تایید قلبی رئیس جمهور مکتبی سیدعلی خامنهای نیست. حضرت آقا با کارویژه و تدبیر مدبرانه امام خمینی که الحق در زیرکی نمونه و ممتاز بود، در آن ۸ سال از دهه ۶۰ پاک، سلامت، زلال، بیپرونده، بی اشتباه و… بیرون آمدند. خب! قصه این است که خمینی کبیر به خوبی میدانست حضرت آقا را باید فراتر از حوزههای روزمره، برای امر خطیر رهبری نظام نگهدارد. از همین رو بود که خرحمالیها را انداخت گردن موسوی و باند چپ، بلکه اینگونه درباره خامنهای سخن بگوید؛ «ایشان چون خورشید میدرخشد و لیاقت رهبری را دارد و…». جالب است؛ دهه ۶۰ موسوی نخستوزیر و رئیس کابینه بود اما مردم، درد دل خود را به دفتر «آقا» میآوردند!! و نامههای مردمی دفتر ایشان، از دفتر نخستوزیری بیشتر بود!! کلا هدف امام این بود که حضرت آقا از ابتلائات دهه ۶۰ به سلامت بیرون بیایند و در نزد مردم، کارنامه آلوده به گلایه و نق و نقد نداشته باشند، بلکه بشوند محرم و مرهم زخمهای ملت… که همین هم شد! همان زمان هم اهل بصیرت به نیکی دریافته بودند که امام، حضرت آقا را برای جای دیگری، و روز سرنوشتساز دیگری درنظر دارند، نه اینکه ایشان هم درگیر کوپن و قیمت گوشت شوند و از این قبیل!! بنابراین آنکه اول بار این فتنهگر را در حصر برد، خود امام بود، منتهی جوری تمیز و شیک که خیلیها نفهمند! یه چیز دیگه هم میخواستم بگم که… ولش کن!
دکتر؛
اون وقت سال ٨۴ چرا فرزندان لایق که مملکت را گل و بلبل کرده بودند، در انتخابات آن نتایج افتضاح رو به دست آوردند؟؟
شما راست می گین! ما بودیم که همین چند روز پیش راه آهنى رو که دیگران ساخته بودند، به نام خودمون افتتاح کردیم!!
…………………
دوستان، رفقا؛
از آنجا که به قولی جواب ابلهان چه دکتر، چه غیر دکتر، خاموشی است، من ترجیح می دم درباره قصه قشنگ و فوق العاده زیبا و پر از محتوای “م. طاهری” نظر بگذارم و به ایشان بگویم که انشاء الله دعای شهدا بدرقه راه مان باشد، به خصوص دعای پدر آسمانی شما…
التماس دعا!
درود بر “خواهر شهید” محترم و “چشم انتظار” معزز و “شیدا”ی مکرم و مدیریت بزرگوار سایت بااین همه بصیرت و دقت.
در مقابل تاسف و تاثر برای کسانیکه با فضاسازی های نا بجا در روز استکبار ستیزی “دانشجو” فرافکنی کردند.
داداش حسین؛
قطع به یقین نه به اندازه ی نگاه دقیق و مداومت شما، ولی روزنامه ی کیهان و ایضا جمهوری اسلامی رو سال های نوجوونی گه گاهی می خوندم. و البته کیهان رو هنوز هم. ولی این کامنت شما چیز دیگه ایه. خداییش می گم… لذت همراه با غمی داره، خوندنش!
ـــــــــــــــــــــــــ
ح ق: عجیب امام زیرک بود؛ رند عالم بود! میدانید دیگر! «رند» معنای مثبتی هم دارد که مثلا «حافظ» -درود خدا بر او باد- زیاد در اشعارش به کار برده. فرمانده جنگ به حکم امام، رفسنجانی بود، اما با اینکه حضرت آقا بیشتر از رفسنجانی جبهه میرفت، بچهرزمندهها نق و نقدها رو به هاشمی نسبت میدادند و البته حق هم داشتند، چرا که بالاخره او فرمانده بود و میبایست پاسخگو باشد. نخستوزیر موسوی بود، اما با اینکه آقا رئیس جمهور بودند و آقا سفر خارج میرفتند و آقا سفر داخل میرفتند و آقا از مردم رای گرفته بودند، مردم، گلایههای اقتصادی و معیشتی که خیلی هم زیاد بود آن موقع، به پای کابینهای مینوشتند که به نیکی میدانستند با سلیقه قلبی رئیس جمهور محبوبشان بسته نشده. دهه ۶۰ صرف نظر از شیرینیهایش، تلخیها و سختیهایی هم داشت که نه قسمت جنگش، و نه قسمت زندگیاش، هیچ کدام متاثر از زیرکی امام، به پای حضرت آقا نوشته نشد. آن زمان، بعد از ارتحال امام، واقعا واقعا واقعا میبایست حضرت آقا یک سلم و سلامتی نزد مردم داشته باشند تا آحاد ملت، راحت و آسوده، رهبر بعد از خمینی کبیر را قبول کنند و بپذیرند. و اما، آن عزیز فرزانه هم که میگوید؛ «من با مذاکره مخالفتی ندارم» زیرکی را در مکتب خمینی آموخته. این خط، این نشان! این سو و آن سوی میز مذاکره، جفتشان با هم، دست در دست هم، اگر حریف خلف صالح خمینی رند عالم شدند!!؟؟ مچ جفتشون رو خامنهای خواهد خواباند! تا الان هم که خوابانده البته… الغرض! آنچه میخواستم در جواب قبلی بگویم و نگفتم را الان، به اشاره میگویم؛ «خامنهای هم گاهی همچین خیلی شیک و اتوکشیده سیلی میزند که…». بماند! و اما، آنچه به ما توصیه شده این است؛ «اصلا تا حضرت ولیعصر (عج) نیایند، دورانی بر بشریت نگذشته که حالا ببینیم کی تازه به دوران رسیده، کی از قبل!! دوران مال اون زمانه… شما توجه نکنین به این حرفها! شما که سن و سالی دارین، حتی اطفال درون گهواره هم حق دارن… اون جمله امام درباره امیدشان به اطفال درون گهواره چه بود؟!…» عمری باقی باشد در همین بارهها نیز درباره «اربعین» یکشنبه متنی خواهم نوشت انشاءالله… بلکه بیشتر معلوم شود تازه به دوران رسیده چه کسی است! حرفی رو که زمین خواهم انداخت، حتما صاحبش دولا میشه برش برمیداره!! کلا رئیس دولت دولایی داریم… حتی در همایش مبارزه با فساد اداری هم، دولا میشود و حرف مربوطه قبلی را از زمین برمیدارد و علیه منتقد حرف میزند و یک رسانه را تهدید میکند که تیترهایش مصداق فساد است!! 🙂
آقای قدیانی
نزن از این حرفا علیه ما و علیه رئیس جمهور قانونی…….
“کلا رئیس دولت دولایی داریم…” 🙂
لعنت خداوند بر خیانت کار در امر ریاست
امروز کشورهای مسلمان، مجذوب حاکمیت اسلامند و آن روزی که تحقّق واقعی حاکمیت اسلام را ببینند، این جاذبه ده برابر خواهد شد. یعنی ببینند حدود الهی در جامعهای رعایت میشود؛ ببینند حقوق مردم در یک جامعه به طور کامل رعایت میشود؛ ببینند هیچ کس به خاطر برخورداریهای گوناگون، دیگران را در دامان بیعدالتی و ظلم نمیاندازد؛ ببینند هیچکس به خاطر شخصیت و مقام، از اجرای عدالت حقیقی و واقعی در حقّ او برکنار نمیماند؛ ببینند تخلّف از همه کس جرم است؛ ببینند به همهی آحاد مردم به خاطر شأن انسانی و برادریِ اسلامی، یکسان نگاه میشود. اگر ما اینطور عمل کردیم، این امانت الهی را که در دست ماست، پاسداری کردهایم؛ اما اگر اینگونه عمل نکنیم، آنگاه امیرالمؤمنین قضاوت سختی دارد: «اعلم یا رفاعة انّ هذه الأمارة امانة»؛ امیرالمؤمنین میفرماید: این ریاست و مدیریتی که در اختیار من و شماست، یک امانت است؛ «فمن جعلها خیانة»؛ هر کس این را به خیانت تبدیل کند و به هوی و هوس آلوده نماید و در خدمت مطامع شخصی و وسیلهی اجرای مقاصد غیرالهی و غیرعادلانهی خود قرار دهد، «لعنه اللَّه الی یوم القیامة»؛ تا روز قیامت لعنت خدا بر او خواهد بود.
۱۳۷۹/۱۲/۲۶ بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران
دشمنشناسی
امروز اگر چه ما همهی مردم را به دقت و هوشیاری در مقابل توطئههای پیچیدهی دشمن توصیه میکنیم، اما کسانی را که با مسؤولیتهای گوناگون سر و کار دارند، بیشتر توصیه میکنیم؛ چون امروز دشمن با ملاحظهی شوکت و اقتدار روزافزون جمهوری اسلامی، آهنگ حملات خود را نسبت به این نظام، پرشتابتر و تندتر کرده است. از دو سه طریق حمله به نظام جمهوری اسلامی را پیش میبرند، شاید بتوانند ضربهای بزنند؛ و چون میبینند که ضربهها کاری نیست و اثری نمیکند، مرتب در روشهایشان تجدید نظر میکنند. اقتدار این نظام که به عواطف و آراء عمومی و ایمان مردم متکی است، دشمن را سراسیمه کرده؛ اما هنوز از میدان خارج نشده است. دشمن هنوز توطئه میکند و تا مدتها توطئه خواهد کرد. ما باید بیدار باشیم و همچنان که دشمن روشهای دشمنی خود را تغییر میدهد، هوشیاریهای خودمان را زیاد کنیم؛ هم همهی آحاد این مردم عزیز -خوشبختانه مردم ما، جوانهای ما، قشرهای مختلف ما، همه آگاه و هوشیار و حساسند؛ که این حساسیت عمومی در کشور ما، امر بسیار مهمی است و خیلی چیزهای ریز به چشم مردم میآید و هم مسؤولان. به مجرد اینکه بر سر مسألهای در داخل کشور اختلاف نظری به وجود میآید، بنا میکند یک طرف را کوبیدن، به نفع یک طرف دیگر؛ یک طرف را تعظیم و تجلیل و تکریم کردن، علیه یک طرف دیگر! ما باید هوشیار باشیم، حواسمان جمع باشد و بفهمیم که دشمن در چه فکر و چه خیالی است. خیلیها این ترفند را میفهمند، بعضیها هم نمیفهمند و فریب میخورند. امام رضواناللهعلیه در اینگونه موارد یک قاعدهی کلی ابراز میکردند. بنده در طول این بیستودو سال تجربهای که از آغاز جمهوری اسلامی تا امروز داشتهام، همهجا دیدهام که این روش و منطقی که امام به کار میزدند، درست بوده است. امام میگفتند که هر وقت دشمنان از شما تعریف کردند، بدانید طمعی در شما دارند؛ لذا مراجعه کنید و زمینهی آن طمع را از بین ببرید. هرچه که آنها مردم را، جماعت را، جوانان و قشرهای مختلف را به آن دعوت کردند، بدانید که آن به ضرر شماست. ما هرجا تاکنون تجربه کردهایم، همینطور بوده است؛ بنابراین بسیار باید مراقب بود.
۱۳۷۹/۱۲/۲۶ بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران
بعضی ها کمی دقت کنند می بینند که تو اون چند سال ریاست خاتمی و هاشمی و امثال آن اقایان، بیشترین منافع از آن همین آقایان بوده!
……………..
حاج حسین آقا
چرا انقدر دیر به دیر به روز میکنی؟!!
نکنه چون تازه به دوران رسیدهای؟!
قبلاها روزی چند بارم مطلب داشتی!!!
البته اون موقع که هنوز قیمت نون رو شیب ملایم نیفتاده بود!!!!
پیروز و سرافراز باشی
آقا زود به زود به روز نکنید لطفا! حیف است!
کلا نعمتی که همیشه و زیاد دم دست باشد قدرش را نمیدانیم!
همون چند روز یه بار خوبه…
“اعجاز قمر”
مرثیه، مرثیه در شور و تلاطم گفتند…
همه ارباب مقاتل، به تفاهم گفتند…
گرد و خاکی شد و از خیمه، دو تا آینه رفت
ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت
ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را
پسر ام بنین و پسر فاطمه را
قمر هاشمی از اصل و نَسَب می گوید
دیگری هم، اَنا قتّالُ عرب می گوید
پرده افتاده و پیدا شده یک راز دگر
سر زد از هاشمیان، باز هم اعجاز دگر
گفتم اعجاز! از اعجاز فراتر دیدند
زورِ بازوی علی را دو برابر دیدند
شانه در شانه، دو تا کوهِ سراسر محشر
حمزه و جعفر طیار، نه، طوفانی تر
شانه در شانه، دو تا کوه، خودت می دانی
در دلِ لشکرِ انبوه، خودت می دانی
که در آن لحظه جهان، از حرکت افتاده است
اتفاقی است، که یکبار فقط افتاده است
ماه را من چه بگویم که چنین هست و چنان
شاه شمشماد قَدان، خسرو شیرین دهنان
ماه، در کسوت سقا، به میان آمده است
رود برخواست، که موسی به میان آمده است
رود، از بس که شعف داشت، تلاطم می کرد
رود، با خاک کفِ پاش، تیمم می کرد
ماه افتاده در آئینه، ز تصویر بگو
مشک لبریز شد از علقمه، تکبیر بگو
ماه اگر چه، همه ی علقمه را پیموده
غرقه گشته است و نگشته است به آب آلوده
رود را تا به ابد، تشنه ی مهتاب گذاشت
داغ لبهای خودش را به دل آب گذاشت
لب اگر تر کند از چشمه ی دریا، عباس
چه جوابی بدهد ام بنین را عباس؟
دیگر این مشک نه مشک است که میخانه ی اوست
چشم امید رباب است که بر شانه ی اوست
دستش افتاده ولی، راه دگر پیدا کرد
کوه غیرت، گره کار به دندان وا کرد
می توانست به آنی همه را سنگ کند
نشد آنگونه که می خواست دلش، جنگ کند
چه بگویم که چه شد؟ یا که چه بر سر آمد؟
ناگهان رایحه ی چادر مادر آمد
پسرم، دست مریزاد قیامت کردی
تا نفس داشتی از عشق، حمایت کردی
آسمان ها همه یکپارچه بارانیِ توست
من بمیرم، عرق شرم به پیشانی توست
آه! برخیز که گهواره به غارت نرود
دختر فاتح خیبر، به اسارت نرود…
(سیدحمیدرضا برقعی)
نوشتم اول خط بسمه تعالی سر
بلند مرتبه پیکر بلند بالا سر
فقط به تربت اعلات سجده خواهم کرد
که بندهی تو نخواهد گذاشت هر جا سر
قسم به معنی “لا یمکن الفرار از عشق”
که پر شده است جهان از حسین سرتاسر
نگاه کن به زمین! ما رایت الا تن
به آسمان بنگر! ما رایت الا سر
سری که گفت من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند میروم با سر
هرآنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه مبادا کفن مبادا سر
همان سری که یحب الجمال محوش بود
جمیل بود جمیلا بدن جمیلا سر
سری که با خودش آورد بهترینها را
که یک به یک همه بودند سروران را سر
زهیر گفت حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر
سپس به معرکه عابس “اجننی” گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر
بنازم ام وهب را به پاره تن گفت:
برو به معرکه با سر ولی میا با سر
خوشا بحال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت لحظه آخر به پای مولا سر
در این قصیده ولی آنکه حسن مطلع شد
همان سری است که برده برای لیلا سر
سری که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود پا تا سر
پسر به کوری چشمان فتنه کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر
امام غرق به خون بود و زیر لب می گفت:
به پیشگاه تو آورده ام خدایا سر
میان خاک کلام خدا مقطعه شد
میان خاک الف لا میم طا ها سر
حروف اطهر قرآن و نعل تازه اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن ها سر
تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هر که هر چه دلش خواست داد، حتی سر
نبرد تن به تن آفتاب و پیکر او
ادامه داشت ادامه سه روز… اما سر
جدا شده است و سر از نیزهها درآورده است
جدا شده است و نیافتاده است از پا سر
صدای آیه کهف الرقیم میآید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر
بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر
چقدر زخم که با یک نسیم وا می شد
نسیم آمد و بر نیزه شد شکوفا سر
عقیله غصه و درد و گلایه را به که گفت
به چوب، چوبه محمل نه با زبان با سر
دلم هوای حرم کرده است میدانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر
«سیدحمیدرضا برقعی»
حسین جون
خوب با این دکتر اعتدال طلب، ملت رو سرکار گذاشتیا 🙂
آخه تو بعضی از کامنتا، فهم اعتدال طلبا رو از خر هم پایین تر در نظر گرفتی!!
بابا یه خورده شخصیت فیلمنامت رو پرورش بده.
همیشه که آدم بدا اسگل نیستن که.
سلام حسین آقای قدیانی!
یک سوال کاملا جدی و شاید در حال حاضر کمی بی ربط!!!
تناقض حمایت از قالیباف جهادی و کوبیدن خالی باف شهرداری!!!
از منطق مستحکم شما برداشتم این بود که همه شایعه است لیک…
ممنون می شم پاسخ بدید
حتی خصوصی به ایمیل خودم
انرژی هستهای که داشته باشیم به دردمون نمیخوره
ولی … شما که بسوزه خیلی حال میده
همین کامنتت، از سوزش زیاده اصغرجون!
زیادی حال کردی، سوخته!!!
سلام
واقعا عجیبه
کار جامعه به جایی رسیده که امروز یکی از همکلاسیهام رضا شاه رو با … مقایسه کرد
گفت مجلس خبرگان رسما هیچ … نداره
یا صاحب الزمان عج…
سلام
تا حالا فکر کردید چرا اینقدر سیاست مدارهای آمریکایی سابقه نظامی گری دارن؟
من فکر می کنم برای این است که اونا هم می دونن کسی که کمتر هزینه کرده برای مملکتش، کمتر هم مقاومت می کنه.
اونوقت ما سیاست مدارهای نظامی خودمون رو با سیاست مدارهایی عوض می کنیم که حتی خدمت سربازی رو هم هم توی سازمان ملل انجام دادن!!!
خیلی بد…