وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
بسم الله…
“چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد… کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود.”
آی گفتی…!
وزارت علوم مجبور شد اعتراف کند و بگوید بحث چند هزار بورسیه غیر قانونی، حقیقت نداشت؛ اما باز هم رئیس جمهور برمی گردد در مراسم رسمی می گوید: “بورسیه و ما ادراک ما البورسیه”
این ها مجبورند به دروغ متوسل شوند تا خودشان را نشان دهند!
سلام؛
والسلام علی من اتبع الهدی
در خانه اگر کس است، یک حرف بس است؛ لیکن برادر عزیز، گوش اگر گوش برخی ها و ناله اگر ناله توست، آن چه البته به جایی نرسد فریاد است.
فکر کنم برخی از ایشان از یکی از موجودات زیست کننده در کشور که ما آن را کبک می نامیم، دروس خود را به خوبی فرا گرفته اند.
آفرین داداش حسین سالار!
خیلی خوب و به موقع بود این مطلب.
جوابی دارند دروغگویانِ مدرسه پیرمردها برای این متن؟!
بنازم به صبر و درایت آقامون…
“شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی!”
زن و بچه نشسته اینجا نمیشه چهار تا حرف آبدار نثارشون کنیم؛ پس بووووووق…
«چه کنیم ما با دولت راستگویان؟»
فعلا منتظریم ببینیم وقاحت برای این دولت تعریف شده هست یا نه؟ و اینکه تا چه حد؟
نه تنها «فی قلوبهم مرض»، بلکه مرض در تمام وجود و افکارشان رخنه کرده است.
مدام سعی می کنیم نادیده بگیریم خباثت های آشکار و نهانشان را، اما خوشان اصرار دارند بر عیان شدن این خباثت!!
آقایان و خانمهای راستگو!
ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
ما بی سوادها و جهنمی ها که اصلا رأی نداده بودیم به این جماعت “فی قلوبهم مرض” اما اونایی هم که امیدوارانه بهشون رأی داده بودند حالا نومیدانه رأیشون را پس می گیرند ان شاءالله.
جنابعالی؟! (گفت و شنود)
گفت: اگر انتساب فرزندان برخی شخصیتهای برجسته انقلاب، با پدران بزرگوارشان را به حساب نیاوریم، از آنها چه هویتی باقی میماند؟!
گفتم: تقریبا هیچ! برخی از آنها مانند «صفر» هستند که فقط وقتی جلوی عدد «یک» یعنی پدران عزیز و بزرگوارشان قرار میگیرند، عدد حساب میشوند و اگر یک را کنار بگذاریم و فقط خودشان را در نظر بگیریم، در نهایت، میشوند بینهایت صفر! که باز هم همان «صفر» است!
گفت: پس چرا دشمنان بیرونی و دنبالههای داخلی آنها، اینهمه آنان را تحویل میگیرند و سخنان سخیف و بعضا ضدانقلابی آنها را با آبوتاب پوشش میدهند؟!
گفتم: خب! به خاطر جایگاه برجسته پدران بزرگوارشان است و نه خود آنها، مگر نمیبینی که همیشه اسم این فرزندان را با قید فرزند فلان شخصیت انقلابی یاد میکنند!
گفت: یعنی تصور میکنند که مردم متوجه این ماجرا نیستند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! دانشآموز تنبلی به مدرسه زنگ زد و با تغییر صدای خود گفت؛ آقای ناظم امروز بهرام نمیتواند به مدرسه بیاید غیبت او را موجه بدانید. ناظم که شک کرده بود گفت؛ جنابعالی؟! و دانشآموز تنبل گفت؛ خب! من پدرم هستم دیگه!
مرتبط!!
http://kayhan.ir/fa/news/26467
http://kayhan.ir/fa/news/26465
http://kayhan.ir/fa/news/26463
http://kayhan.ir/fa/news/26462
عالی بود
با این همه سوتی، شعار راستگویی رو کجای دلمون بذاریم؟؟
من خواهش می کنم زبان زیبای فارسی را درست بنویسید روزنامه نگار محترم
“خواهش” یک کلمه زیبای فارسی است
جمع بستن آن با تنوین عربی اشتباه است
لطفا ننویسید خواهشا
غلط است
دولت سه لتی -به قول رضا امیرخانی- به همین دولت راست گویان می گویند…
اوج هنر دولت راستگویان این می تواند باشد، که حداقل به راستی دروغ هایشان اعتراف کنند!!
وقتی…
اندک ابایی ندارند!
آنجا که باید باشند نیستند…!
آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند!!
چقدر میتوانند «راستگو» باشند؟! و چقدر «فی قلوبهم مرض»؟!!
چه کنیم با ۷۰۰۰ میلیاردتومان فساد ارزی؟ چه کنیم با بابک زنجانی و امضای چند وزیر؟ چه کنیم با ۳۰۰۰ میلیارد امیرخسروی؟ چه کنیم با مقام بلند پایه دولت معجزه همه هزاره ها؟ چه کنیم با تورم ۴۰ درصدی؟ آن روزها جمهوری اسلامی مظلوم نبود یا شما زنده نبودید؟!
خیلی خوبه که مشکلات مملکت از تورم ۴۷ درصدی و بیکاری و فسادهای مالی و بابک زنجانی و نرخ افسار گسیخته دلار ۴۰۰۰ تومنی و بنزین سرطان زا (فراکسیون محیط زیست مجلسم گفت بنزین تولید داخل سرطان زاست) رسیده به تناقض گویی دو مسئول دولتی که اونم انگار آقای نوبخت تکذیب کرده حرفش رو!
خدا رو شکر خوب پیشرفت کردیم.
امام حسن عسکری علیه السلام:
جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.
و با الهام از این حدیث؛
زبان دروغ، کلید گشایش قلب های مریض است و حقا که صاحب این کلید بودن! برازنده ی این دولت است.
آنجا که باید باشند نیستند..
آنجا که نباید باشند به دروغ هم حاضرند بایستند..
این جملات خیلی چسبید!
“«چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! “
دولت راست گویان٬ یک عبارت ادبی است!
یک پارادوکس قشنگ!
اگه شما این بورسیه ها رو شنیدید؛ من باهاشون همکلاسم.
دور هم که می شینن به ریش امثال ما می خندن که به چه بدبختی قبول شدیم.
تورم ۴۷ درصدی (مثلا الان تورم چقدره! همه آمارها و به اصطلاح مستندات که شبهه دارند و هنوز اون شیییییییییبی که وعده داده بودند محقق نشده. ما که تو این مملکت زندگی می کنیم و می خریم و می پوشیم و می خوریم چیزی احساس نکردیم!!!)
و بیکاری (برگرفته از قول خود پرزیدنت: و ما ادریک ما البیکاری!!!)
و فسادهای مالی حالا بعدا تقش در میاد! در این یک ساله درصدد مهیا کردن زیر ساخت ها هستند!!!)
و بابک زنجانی (این دیگه خیلی تکراریه، همه داستان تولد و رشد و بلوغش رو می دانند!)
و نرخ افسار گسیخته دلار ۴۰۰۰ تومنی (کیه که نداند دلار دست چه کسانی بود و چگونه چه ها که نمی کردند!)
و…
از نظر شیفتگان بی بی سی، تنها آبروی بزرگان (نادمان) نظام مهم است و نه امت کف خیابان!!
واز قضا،این به اصطلاح بزرگان، کسانی هستند که امروز نقطه مقابل نظام ۳۰۰ هزار خون شهیدند…
راستی یادم رفت بگم هر وقت به بعضی ها میگن بزرگان نظام، چقد حرص آدم در میاد؛ چون بزرگان نظام، همسران و مادران و پدران شهدا هستند و نه راس فتنه!! (البته بزرگان ضد نظام اند فتنه گران)
به علی
نفرین بورسیه هایی که با داشتن رزومه قوی و گذراندن مراحل مختلف و کلی هزینه و وثیقه و وقت و برو بیا، تونستن برای انتقال دانش فنی به کشور، برن اونور، همیشه بدرقه راه این دولت خواهد بود که با آبرو شون بازی کردن و برچسبی رو بهشون زدن که حالا حالا ها پاک شدنی نیست….
البته آبرویی که برای خدا بره، دیگه اهمیتی نداره که بعدا برگرده…
……………………
حاج حسین از اونجا که جوابی برای این ادعای من نداشتی احتمال سانسور شدن متن زیاد بود ولی حداقل یه جوری به بی نشان بفهمون که من چی گفتم!!
از صفحه یکی از دوستان در شبکههای اجتماعی:
در ادامه تمجید از دکتر قاضی زاده هاشمی وزیر دوست داشتنی و موفق بهداشت و درمان
این سیدحسن آقای قاضی زاده هاشمی فریمانی، آدم عجیبی است. درست وقتی دولتمرد و وکیل و وزیر، کاسه چه کنم گرفته اند دستشان که با مقوله اسیدپاشی باید چگونه برخورد کنند و چه موضعی بگیرند که این شود و آن نشود، بلند می شود می رود به دیدار دختر آسیب دیده. سخنرانی نمی کند، کنفرانس مطبوعاتی نمی گذارد، خودش را نماینده رئیس جمهور جا نمی زند و از آب گل آلود هم برای خودش و به نفع دولتش ماهی نمی گیرد؛ که تازه اگر می گرفت هم کمتر کسی اعتراضی داشت. صرفا کار خودش را می کند؛ بی حاشیه. دختر را معاینه می کند، دلداری اش می دهد، امیدوارش می کند و بعد هم خیال پدرش را راحت می کند که نگران هزینه های درمان نباشد. کاری را می کند که بلد است؛ همان کار درستی که فکر می کند باید کرد. باور کنید تحسین نکردنش، آن هم درست در زمانه ای که کمتر کسی کار درستی که باید را در همان زمانی که باید انجام می دهد، بی انصافی است. گمان می کنم این سید حسن آقا، از معدود کسانی است که منتی بر دوشش نیست بابت منصب وزارت و البته یقین دارم اندکند دولتمردانی که بزرگترین آرزو یا افتخار زندگی شان وزارت نباشد. زندگی نامه اش را که در فضای مجازی جستجو کنید، تقریبا در تمام موارد به متن ثابتی برمی خورید که احتمالا از همان سایت شخصی اش برداشته شده؛ شرحی کوتاه و مختصر. اما همان را هم که بررسی کنید احتمالا از خودتان می پرسید آدمی با این سوابق، خب چرا در همان سالهای پایان جنگ و آغاز دولت سازندگی نرفت سراغ مشاغل و مناصب دولتی؟ اندکی درباره نقشش در جهاد سازندگی دوران جنگ بدانید، تعجبتان بیشتر می شود. فهرست همنشینان آن سالهایش را مرور کنید، احتمالا شک می کنید که چرا در این همه کابینه بعد از آن همه سال، تا به حال خبری از سید حسن قاضی زاده هاشمی نبود؟ کاش یکی از دوستان روزنامه نگار، همت کند و یک “گزارش شخص” تفصیلی درباره اش بنویسد. شاید آن روز برای شما هم آشکار شود چرا برای آنکه درست هنگام بهره برداری از سوابقی که پیش و پس از انقلاب برای خود اندوخته، ناگهان غیب می شود و می رود درس می خواند و زحمت می کشد و نان آینده اش را در روغن گذشته فرو نمی کند، وزارت، چندان آش دهان سوزی نیست.
بعضی ها اینقدر قشنگ دروغ می گویند که آدم حیفش می آید باور نکند!