وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم الله…
ـــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
همین متن اما بدون سانسور
پنج + یک + اسرائیل!
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود عالیجناب همان سال ۸۸ پی به این نکته میبرد و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با نتانیاهو نمیفروخت لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با اسرائیل، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که نوشتن «نامه سرگشاده» هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی یک قلم، یک فرد، یک عنصر با اسرائیل در همین نامه سرگشاده علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان…» را هو میکند! خب، نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند؛
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیر قابل خدشه است که محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل را دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان…» نمیشود، بلکه دزدی در روز روشن، یعنی دست برد زدن به طرح اسکناس ملی و حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را مهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را مهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای من درآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا، بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و پنج + یک است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل –بسی جلوتر از اعضای پنج + یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیری ناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آنوقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنانکه طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشان با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنانکه شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار مهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ماست و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبتی و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ماست. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی سازمان ملل نتانیاهو را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را مهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سرگردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن ۵ تای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
سلام و خسته نباشید…
http://kayhan.ir/fa/issue/382/2
همنوایی با نتانیاهو، همپیالگی با پادشاهان مفلوک سعودی، همدردی با فتنه گران ۸۸، حمایت از آقازاده های دله دزد و… برای استوانه ای که دیگر استوانه نیست… مختلف الاضلاعی است که هر روز یکی از اضلاعش برای ضلع دیگر تزاحم ایجاد می کند!!!!
خاطــــ ۴۶ ـــــــره:
یک قطعه برای سازمان شده بود بحران امنیت ملی. این یعنی تحریم. مگر می شد با این تحریم ها کار کرد. آنقدر از آن قطعه وارد کرد که تا مدت ها کار سازمان را راه می انداخت. همه می گفتند؛ هرکس غیر از مصطفی می خواست آن را تامین کند، در آن زمان یک صدم آن هم نمی توانست وارد کند! قطعه را داد به چند تا از بچه های قدیمی که می شناختشان. داد که از رویش بسازند. به وارد کردن راضی نبود. ریسکش بالا بود، ولی می خواست نتیجه بگیرد. زمان می بُرد، اما مصطفی صبور بود. می گفت؛ وقتی می تونیم خودمون بسازیم، چرا باید ارز از کشورمون بیرون بره؟! مدام پیگیری می کرد و همه جوره هوایشان را داشت. به یک گروه هم نداد، کار را به چند تا مرکز دانشگاهی سپرد. طول کشید، اما دست آخر بچه ها قطعه را ساختند، تست کردند و جواب گرفتند. حالا؛ دیگر مصطفی نیست پای قرارداد تولید انبوه!
خاطــــ ۴۷ ـــــــره:
مصطفی شد معاون بازرگانی سایت. همه ی کانال های خرید را شناسایی کرد و کانال های نامطمئن را کور کرد. بعضی از خریدها آلوده به ویروس بود. هر چیزی را که می خرید، اول تمام مراحل کارش را تست می کرد، بعد می داد روی سیستم نصبش کنند. فرایند تضمین کیفیت قبل از مصطفی نبود. شده بود تعداد زیادی کالا را بگذارد کنار و استفاده نکند. از لحظه ی انعقاد قرارداد، تا وارد کردن و تحویل، تا تست و نصب همه چیز زیر نظر خودش بود.
خاطــــ ۴۸ ـــــــره:
آمد دفترم. می خواست برایش یک قطعه وارد کنم. قطعه را که دیدم، گفتم؛ مصطفی، خودم می تونم این رو بسازم! گل از گلش شکفت، مطمئنی می تونی؟! گفتم؛ آره. گفت؛ تو اگه بتونی، من تا دفتر رئیس سازمان هم که شده می رم، کارت رو می برم توی قالب تحقیقاتی. همان هم شد. سازمان را راضی کرد. چهل درصد کار را که جلو بردم، قرارداد ساخت و تولید شش ماهه با من بست. بیشتر از شش ماه طول کشید، ولی مصطفی پای کارم ایستاد. اگر پشتم نبود، نمی توانستم بسازم.
متاسفانه هر حرف و عمل احمقانه این دولت مایه دلواپسی است…
حتی
این روزها
تبدیل شدن قهقهه های جناب ظریف به لبخند!!
نکند صدای خنده های سرخوشش، در راستای همصدایی با اسرائیل خفه شده باشد؟!!!
ای بابا
چرا شما متوجه نمی شوید که دولت باعث چه پیشرفتی در علم کشور شده
دولت با این حرکت خود، نماد آموزش علمی کشور (!) را از پنجاه تومنی به پنج هزار تومنی منتقل کرده است
آیا این از نظر شما به نوبه خود نوعی پیشرفت بی سابقه در عرصه علم کشور محسوب نمی شود؟
آیا این یک «تدبیر» حساب شده برای افزایش ارزش پول کشور نیست؟
آیا این «امید» را به مردم تزریق نمی کند؟
البته که انتظار فهم این موارد از شما بسیار بی خردانه است…!
سلام
فردا یه عمل کوچولو دارم
هم دعا کنید، هم حلال
نیامده ایم که بمانیم؛ راه رفتنی را باید رفت، دیر یا زود!
اما چگونه رفتن؛ مهم این است!
خدایا بودنم که برای تو نبود اما کاش رفتنم برای تو باشد!
نصفه شب نوشته های بیمارستانی یک بیست و ششی!
خصوصی
الان از این نوشته بوی ترس میاد؟
ولی نه…
جدا احساس می کنم مرگ به جز شهادت یعنی خسران دنیا و آخرت!
خصوصی
شما حتی به آخرین خصوصی خواسته های، آدم هم توجه نمی کنید!
البته دور از جونم که آخریش باشه!
اونوقت من نباشم کی بیاد توی قطعه شیطنت کنه!!
می بینید تو رو خدا…
این همه بلا میده، آدم شم، بازم همونم!
خصوصی نوشته ها درست تره
بر همه رفقا سلام
جالبه بعضیا اول نماد حذف می کنند بعد خودش رو
اما بعضیام اول خودش رو بعد سال تحویل هم نمادش رو…
راستی دلیلی ساده برای اثبات شهادت حضرت مادر سلام الله علیها
http://sahamkhabar.persianblog.ir/post/146/
بس کنید این بساط را!
تازه بساط حراج سرمایه مادى و معنوى ملت رو پهن کرده اند!
اینقدر توافق توافق کردی نفهمیدم چی شد.
نکته بعدی اینکه بنده چون از اقشار آسیب پذیر جامعه حساب میشم، خیلی وقته اسکناس نو ندیدم.
جریان نقاشی معروف چیه؟
الان روی چه اسکناسی، چی زدن؟
از دوستان اگه کسی قصد عیدی دادن داره، الان وقتشه!
در ضمن خیلی وقت بود فی حد ذاته بکار نبرده بودی.
دلم براش تنگ شده بوده.
نکته آخر اینکه با خوندن خاطرات مصطفی، کم کم دارم میفهمم اسرائیل بی پدر، چه مهره ارزشمندی رو ترور کرده
وای بر سازمانهای مسئول که نوابغ این مملکت رو بی محافظ رها کردند…
کار به جایی رسیده که حاصل جمع پنج + یک + اسرائیل بشه هیچ شانس آوردیم!
یه بیست و ششی
ان شاالله دوباره بیای و کامنت آرزوی سلامتی رو ببینی!
برای شفای همه ی مریضان ملتمس دعا، قرائت سوره ی مبارکه ی حمد، به همراه صلوات…
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…
اسلامی ایرانی؛
این لینک کلیت موضوع اسکناس…
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931213000338
سلام
دو شب، منو گشنه نگه داشتن که عمل داری بیماریات حاده
صبح عمل میگن آنزیمهات بالاست؛ نمیشه عمل کرد
برو ام آر آی و آزمایش و اینا، هفته دیگه بیا!
خدایا! درد میدی، درمون میدی، هر چی صلاحته ولی ملت رو اسیر این دکترها و بیمارستان ها نکن!
(با عرض معذرت از پزشکان قطعه)
حالا خوبه تازه من توی بیمارستان آشنا داشتم و اینا…
گفتنم بیام بگم، نه که خیلی دلواپس میشن دوستان! از نگرانی دربیان!
ببخشید بابت کامنت های دیشب، قصدم گرفتن حلالیت و طلب دعا بود
گفتم خلاصه عمل است، شاید بازگشتی نباشد و گرنه درد و بیماری را معمولا باید پنهان کرد.
چشم انتظار؛
دوباره اومدم!
ضرب و شتم یک جانباز، در فضای ضد امنیتیِ (!) زنده باد مخالف من!!!!!!!!
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/395306/
با سلام
خوشحال میشیم به وبلاگ جبهه وبلاگ نویسان مطالبه گر انقلاب اسلامی هم سری بزنید
http://eghdam.blog.ir/
نامه جدید دکتر احمدی نژاد به حسن روحانی
http://www.rahkarnews.ir/fa/doc/news/18086/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%AC%D8%AF%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C
سخنان گستاخانه و بی شرمانه جدید ساندویچ خور فتنه ۸۸
دهان کثیفت را ببند و ساکت شو گستاخ!
http://www.rahkarnews.ir/fa/doc/article/18644/%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D8%AB%DB%8C%D9%81%D8%AA-%D8%A8%D8%A8%D9%86%D8%AF-%D8%B3%D8%A7%DA%A9%D8%AA-%D8%B4%D9%88-%DA%AF%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AE
“دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!”
عالی بود
یه بیست و ششی!
فکر کنم فهمیدن شما از بچه های قطعه هستی، می خوان اذیتت کنند!!
حتما، یکی راپورت داده!!
خاطــــ ۴۹ ـــــــره:
یکی از قطعات دستگاه معیوب شده بود. پنج سال بود کار کرده بود و باید از رده خارج می شد. هزینه اش برای سایت خیلی زیاد بود. مصطفی همه ی قطعه های معیوب را جمع کرد، تیم آورد و تعمیرشان کرد و دوباره وارد کار کرد. این کارها وظیفه ی معاونت بارزگانی نبود، اما برایش فرقی نمی کرد. کار سازمان باید انجام می شد.
خاطــــ ۵۰ ـــــــره:
می زد پشت طرف، می گفت؛ دِ لامصب، این مشکل رو داریم، کار مال مملکته، تو می تونی حلش کنی، بیا حلش کن دیگه! همین. طرف دربست قبول می کرد! عرف اداری این بود که اتوکشیده بنشیند چهار تا کاغذ رو کند و خیلی رسمی و با تشریفات کلاس بگذارد و درباره ی کمّ و کیف قرارداد حرف بزند، اما سبک مصطفی همان بود. خیلی خوب هم جواب می داد.
خاطــــ ۵۱ ـــــــره:
بهش گفته بودند اخراجش می کنند. عصبانی بود، از پشت صندلی بلند شد، آستین هایش را بالا زد، داد زد؛ من رو می ترسونید؟! به این دست ها نگاه کنید. من لای پر قو بزرگ نشده ام. من پای رکاب مینی بوس بابام بزرگ شدم.
سلام
http://alef.ir/vdcf00d0xw6dvva.igiw.html?262620
یه بیست و شیشی
انشأالله هر چه زودتر خوب بشی
خدا لعنت کنه اسراییل و آمریکا.
اگه اونا به کل نبودن یا حتی دخالتاشون نبود یا کمتر بود توجیه تقلب تو انتخابات ۸۸ خیلی سخت میشد.
«دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!»
عالی بود داداش حسین
بیست و شیشی
انشالله خدا سلامتی کامل عنایت کند
هیچی بدتر از درد دکتر بیمارستان نیست
آقای قدیانی
قبلا در مورد شباهت های احمدی و روحانی نوشته بودید و گفتید در مورد تفاوت ها هم حرف زیاد برای گفتن دارید
میشه از تفاوت ها هم در خلال کامنت ها بنویسید؟
به گزارش راهکارنیوز، حضرت امام خامنه ای، رهبر معظم انقلاب اسلامی، نوروز ۹۳ نیز مانند سنوات گذشته در منزل تعدادی از خانواده های شهدا حضور یافتند. یک منبع آگاه به پایگاه خبری تحلیلی آیین نیوز گفت: در پایان یکی از دیدارهای نوروزی رهبر انقلاب با خانواده شهدا، خواهر شهیدی از حضرت آیت الله خامنه ای اجازه خواستند تا سوالی را مطرح کنند که با استقبال رهبر انقلاب مواجه شد. وی افزود: آن خواهر شهید خطاب به رهبر انقلاب گفت: «ما سه خواهر هستیم که بر سر موضوع آقای احمدی نژاد، بین یکی از خواهرانمان با ما دو نفر دیگر اختلاف افتاده است. آن خواهرم می گوید آقای احمدی نژاد ضد ولایت فقیه است و ما این حرف او را قبول نداریم و همچنان به آقای احمدی نژاد وفاداریم.اکنون سوال ما از حضرتعالی این است که آیا آقای احمدی نژاد ضد ولایت فقیه است و ما نباید به ایشان وفادار بمانیم؟» این منبع آگاه گفت: رهبر معظم انقلاب بلافاصله در پاسخ به این خواهر شهید فرمودند: «اتهام ضد ولایت فقیه به آقای احمدی نژاد اتهام بسیار نادرستی است، شما به ایشان وفادار بمانید.» این منبع آگاه که خود شاهد گفتگوی حضرت آیت الله خامنه ای با خواهر شهید بود در ادامه گفت: آن خواهر شهید مجددا از رهبر معظم انقلاب سوال کرد که آیا اجازه داریم این سخنان را به نقل از حضرتعالی بازگو کنیم که حضرت آیت الله خامنه ای هم در پاسخ فرمودند: «حتما بازگو کردن این سخنان منعی ندارد».
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
اولا از نظر «آقا» شاید ر…ی و ه…ی هم در عین اینکه با خیلی از راهکارهای ولی فقیه، ضدیت بلکه دشمنی میکنند، «ضد ولایت فقیه» نباشند. ثانیا «آقا» خیلی موافق هزینه از این شعار، به خصوص هنگام نقد شخصیتهای نظام نیستند. ثالثا «آقا» اساسا خیلی موافق این شعار نیستند. رابعا اگر شما مرا هم منبع موثقی میدانید -که غلط میکنید جز این فکر کنید!- باری شنیدهام که حضرت آقا گفتهاند؛ «هر وقت خواستید این شعار را بدهید، همان شعار «مرگ بر آمریکا» بهتر است!» نتیجه اینکه؛ منبع مورد نظر بر فرض محترم و موثق، لیکن حتی با ضد ولایت فقیه نبودن این بابا -اصلا کی هست و کی هستند اینها که شعار فوقالذکر خرجشان شود؟؟!!- نمیتوان تصور نازنین بودنشان را داشت و توهم زد که باز هم باید بهشان رای بدهیم! اکی؟
رضا ۲
اونا که باید باشند! مثل این می مونه که بگی؛ خدا لعنت کنه شیطون رو. اگه نبود، همه می رفتن تو بهشت!
(هر چند که یکی برداره بگه به جهنم!!)
ولی بعضی وقت ها شیطون هم شاکی می شه میگه؛
ما یه غلطی کردیم و گفتیم گمراه می کنیم. این آدم دو پا که از ما جلوتره!!
دقیقا همین حرف رو آمریکا و اسرائیل هم میگن؛
دهن این کروبی و موسوی و خاتمی سرویس! 🙂 اینقدری که اینها شیطونند، ما نیستیم. ما هنوز نگفتیم “ش” اینا می گن شفتالو!!
http://bachehayeghalam.ir/audio/maddahi/%D9%85%DB%8C%D8%AB%D9%85-%D9%85%D8%B7%DB%8C%D8%B9%DB%8C-%DA%86%D8%B4%D9%85-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D8%A7%D9%85%D8%B1-%D9%88%D9%84%DB%8C/
منظورم رو خیلی بد گفتم!! هم بد، هم اشتباه!!
خدا لعنت کنه اسراییل و آمریکا رو…
اگه اونا به کل نبودن یا حتی دخالتاشون نبود یا کمتر بود، توجیه وابستگی آنها به آمریکا و اسراییل و در نتیجه برخورد تند با معترضان تقلب تو انتخابات ۸۸ خیلی سخت میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
گناه شیطان چیست، گاهی که تن خود آدم میخارد؟!
گناه شیطان بزرگ چیست، گاهی که تن خود سران فتنه برای همصدایی با آمریکا -و صدالبته اسرائیل!- میخارد؟؟!!
اولا همین که خدا آمریکا و اسرائیل رو لعنت کنه، پر این لعن، حتما و قطعا سران فتنه رو هم میگیره.
ثانیا نگین اینطوری خواهشا! اگه آمریکا نباشه، پس آقای ر…ی با تحریم کدوم کدخدا کاسبی کنه و بشه رئیس جمهور؟؟!!
ثالثا بد نیست بعضیها یه ذره هم خودشون رو لعنت کنن… مثلا بابت دروغ تقلب و اونهمه بیقانونی و اونهمه همصدایی با دشمن!!!!
انتشار کتاب خاطرات «خودنوشت» سردار سلیمانی (به زودی)
http://jahannews.com/vdcbs8ba9rhb8ap.uiur.html
جمال پررنور امام سیدعلى خامنه اى صلوات…
”خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد مایه دلواپسی دشمن می شود، نه دوست! بس کنید این بساط را…”
سبک نوشتن این دو خط آخر با آوردن فعل ابتدای جمله و تکرار اون من رو یاد سخنرانی های امام (ره) میندازه!
ـــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
چه جالب! جواد آقایی هم در دفتر روزنامه، همین رو میگفت امروز! 🙂
یه بیست و ششی؛
فکر کنم دچار سندرم سفارشی شدید! 🙂
ان شاء الله بهبودی کامل پیدا کنید…
به کامنت های شب قبل از مثلا عملتون خندیدم، حلال کنید!
چرا اثری از مبصر قطعه نیست!
من از همه چی بی خبرم یا کسی نمیدونه؟
از رضا ۲ بعیده امریکا اسرائیل رو نفرین کنه
منظورش اینه که کم این بندهخداها رو بهانهی توجیه تقلب کنید!
ستاد… 🙂
مبصر نیست، به جای ویرایش کردن کامنتها، چرا نقطهها رو حذف میکنید؟ 🙂
“هر توافقی یعنی همان توافق خوب مد نظر نتانیاهو”
چرا نمی فهمند؟!
به بچه دارم کلمات جدید و اسم کشورها را املا میگم
میگم بنویس آمریکا
میگه دشمنه نمینویسم!
جلوی این دیپلمات ها را یکی بگیره!!!!!
سمانه؛
خوشحالم که خنداندم تان
کلا آقای قدیانی هم واسه این که دل ملت شاد بشود، خصوصی های منو عمومی میکنه!
برف و آفتاب؛
شما واسم آرزوی سلامتی نکردیدها!
سلام
در مورد مطلب دوست گرامی « قاسم»
بدون توجه به سنجش میزان ولایت پذیری آقای احمدی نژاد، اعلام سخن از قول حضرت آقا بدون داشتن تایید و یا ثبت در سایت رسمی دفتر معظم له، کار منطقی و صحیح نمی باشد. در خصوص این ماجرا که نقل کردید، به این لینک توجه فرمایید:
http://www.dana.ir/News/87122.html
درد با همه سختی اش، چندان هم چیز بدی نیست انگار
آدم را رام می کند، رام و آرام
خیلی چیزها را که ارزشش را نداشت نمی بینی و خیلی چیزها را انگار تازه می بینی!
لبیک یا حسین
ای جونم! خدا حفظش کنه!
دهه شصتی ها از دستش ندن!
دیدنیه فوق العاده
http://www.rajanews.com/news/204783
ـــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
http://www.vatanemrooz.ir/content/newspaper/Version1556/0/Page16/Block135099/newspaperb_135099.jpg
هی…
آقا سید نیست و گرنه برام دعا می کرد!
آقای قدیانی؛
یه موقع خدایی نکرده شما یه چی نگین!!
طرح شاد کردن دل ملت
راستش توی بیمارستان خیلی درد داشتم
چند تا مسکن زده بودن ساکت نمی شد
منم برای روحیه دادن به همراهم، گاهی قاطی گریه می خندیدم
یکی از پرسنل ها دید دارم می خندم گفت:
این که چیزی نیست بابا!
یه بیست و ششی؛
دعا کردم! تو دلم.
من هر روز صبح یه حمد + چهار قل میخونم برای سلامتی امام زمان و امام خامنهای و همهی آدمهای خوب!
در ضمن؛ این که “چیزی” نیست بابا نه، این که “چیزیش” نیست بابا! 🙂
یه بیست و شیشی؛
از زبان حسین قدیانی: “درد مستقر سینه ی مرد است”
این هم برای اینکه حوصلهتون تو بیمارستان سر نره:
http://m5793m.blogfa.com/post-2176.aspx
دکتر سلام قسمت ۶۹؛
http://media.snn.ir/Original/1393/12/17/VID19414978.flv
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931218000174
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931218000157
یک بیست و ششی؛
مطمئن باشید همه برایتان دعا کردند
ان شالله سلامتی کامل نصیب شما بشه
برای سلامتی یک بیست و ششی “اللهم صل علی محمد و علی محمد و عجل فرجهم”
برف و آفتاب؛
ممنون. من درست می نویسم، چون با گوشی میام اینطوری میشه! گوشیام فرهیخته است، کلمات را اصلاح میکنه…
کیهان/ قاعده حقوقی اقرار (یادداشت میهمان)
یکی از اقدامات در بازی شطرنج، یادداشتبرداری و ثبت حرکات است. یک شطرنجباز حرفهای، هر حرکت خود و حریف را ثبت میکند. این اقدام دلایل متعددی دارد که از آن جمله میتوان به دو مورد اشاره کرد:
بعد از بازی، با دقت در حرکات انجام شده، اشتباه خود یا حریف را مشخص و برای بازیهای بعدی از این نکات استفاده کند.
از آنجا که دبه کردن و جر زنی، یک ضلع اساسی هر بازی است مخصوصاً اگر حریف سابقه این کار را داشته باشد. چنانچه به هر دلیل، حریف، بازی را به هم زد و به اصطلاح میز را واژگون کرد، داوران منصف بتوانند مشخص کنند که مسیر و روند حرکات چگونه بوده و صفحه را بازسازی و بازنده را مشخص نمایند.
اگر مذاکرات هستهای کشورمان در دوره جدید را به یک بازی شطرنج تعبیر نماییم، یکی از مهمترین وظایف دیپلماتها و نخبگان کشور، ثبت دقیق حرکات خودی و حریف است تا بعد از هر مرحله، این حرکات مورد بازنگری قرار گیرد تا حرکات و اقدامات نابجا، راهبردهای خیالی و واهی و… مشخص و از تکرار آن پرهیز شود و در عین حال تلاش حریف نیز مورد رصد قرار گیرد. نکته قابل تأمل دیگر این است که اگر حریف به هر دلیل، سعی در برهم زدن بازی را داشت، اجازه شلوغ کردن و مظلومنمایی و متهم کردن ایران به این اقدام را از حریف سلب نموده و با روشنگری و شمارش گامها و حرکات طی شده توسط طرفین، مشخص کنیم که چه کسی و به چه علت، میز را بر هم زده است.
آمریکا و نظام سلطه پس از توافق ژنو، به دنبال پیشبرد سیاستی مشابه و همسان توافقنامه اسلو بودند؛ یعنی یک توافق دو مرحلهای که در کلیات، محدودیتهای فراوانی برای ایران پیشبینی و مذاکره بر سر جزئیات را به آینده موکول مینمود و جالب این که رفع تحریمها را به عنوان یک امر جزئی به آینده نامعلوم محول میکرد. غرب برای این راهبرد خود گامهایی را نیز برداشته بود لیکن حرکت نظام اسلامی و رهبر انقلاب در رد این راهبرد و تأکید بر یک مرحلهای بودن توافق، حریف را آچمز نموده است. بر پایه توافق یک مرحلهای غیر قابل تفسیر و تأویل و بدون ابهامی که مورد نظر ایران است اگر غرب تمایل به پایان منطقی مذاکرات داشته باشد، باید تحریمها را در یک مرحله و یکجا لغو و حق غنیسازی را برای ایران به رسمیت بشناسد. امری که آمریکا با توجه به تعامل با رژیم صهیونیستی نه تمایل به این کار دارد و نه اجازه آن را و پذیرش این موضوع را به عنوان یک توافق بد، ناممکن معرفی کرده است. به نظر میرسد با این وصف بهترین گزینه برای آمریکا، برهم زدن بازی و مقصر معرفی کردن ایران باشد. سیاستی که نشانههای آن را در کلام دولتمردان آمریکا و برخی دیگر کشورهای غربی مشاهده میکنیم؛ بنابراین لازم است طرف ایرانی، مستندات لازم را برای برخورد و آگاهسازی افکار عمومی با این حربه آماده سازد و به دیگران اثبات نماید که نه تنها این ایران نبوده که بازی را به هم زده است بلکه این رفتار توسط آمریکا و به دلیل فرار از شکست بوده است.
با این مقدمه شایسته است به وضعیت کنونی مذاکرات توجه کنیم و اینبار بدون لحاظ کردن دیدگاه منتقدان داخلی این مذاکرات، از دید وزیر امور خارجه دولت آمریکا مسیر و گامهای طی شده توسط دو طرف را برشماری نماییم. ممکن است برخی به این موضوع انتقاد نمایند که در بازی شطرنج نیز هر کدام از طرفین، به برگه ثبت خود استناد میکند و نه حریف. بله همین طور است اما اگر نوشته حریف مورد تأیید شما باشد، آیا باز هم آن را رد میکنید؟ اگر حریف علیه خودش گواهی داد، شما او را تخطئه مینمایید؟ حقوقدانان و از جمله رئیسجمهور محترم که خود را حقوقدان میداند، قاعدهای حقوقی به نام «قاعده اقرار» را معرفی مینمایند. قاعدهای که تقریبا در تمام نظامات قضایی جهان پذیرفته شده است. اقرار در لغت به معنی تثبیت و تحکیم آمده ولی در اصطلاح قضایی، به معنی اعلام به وجود حقی علیه خود و به نفع شخص دیگر میباشد. به عبارت دیگر در یک پرونده قضایی، فردی اقرار مینماید که مرتکب اشتباه و خلاف شده و حق با طرف مقابل است و اتهام وارده به خود را میپذیرد. البته اقرار شرایطی دارد. اقرار باید بدون شکنجه و تهدید، در غیر دیوانگی و جنون و مستی، توسط فرد عاقل و بالغ بیان گردد تا مورد پذیرش قرار گیرد.
آقای جان کری وزیر امور خارجه آمریکا در تاریخ ششم اسفندماه، در نشست استماع کمیته روابط خارجی سنای آمریکا مطالبی را مطرح نمود که قطعا میتواند به عنوان یک سند حقوقی به آن استناد نمود. آقای کری در این جلسه اظهار میدارد: « ما هر روز افرادی در سایتهای هستهای ایران داریم و دقیقا در حال بررسی هستیم که سانتریفیوژهای آنها [ایران] چه کار میکنند و تعداد سانتریفیوژها چقدر است و سطح تولید آنها چیست و زباله کجا میرود. آژانس بینالمللی انرژی هستهای اخیرا در چند هفته پیش مشخص کرده است که ایران حتی از یک مورد از الزامات خود براساس این توافق عدول نکرده است. ایران عضو انپیتی است و اکنون آژانس هستهای بینالمللی انرژی هستهای گفته است ایران از هر مورد از توافق موقت تبعیت کرده است. آنها اورانیوم غنی شده در حد بیست درصد را به صفر کاهش دادند. آنها تأسیسات زیرزمینی فردو و نطنز و اراک را برای بازرسی روزانه باز گذاشتند. آنها فعالیت در اراک را متوقف کردند. هیچ یک از بخشهای راکتور اراک از روزی که ما به این توافق دست یافتیم، پیشرفت نداشته است.»
بنابراین جان کری اذعان و اقرار دارد ایران به تعهدات خود کاملا پایبند بوده و تمام آنچه تعهد نموده است (فارغ از اعتراضات داخلی به پذیرش این تعهدات) رعایت نموده است؛ اما لازم است به اقدامات طرف غربی و به خصوص آمریکا نیز اشارهای، البته از قول جان کری، داشته باشیم.
جانکری در مورد تشدید تحریمها میگوید: «چهل شخص حقوقی به فهرست تحریمها اضافه شده است. پانزده مورد براساس اختیارات مقابله با تروریسم و سی و چهار مورد نیز براساس اختیارات مربوط به نقض تحریمها و حمایت مادی و سه مورد دیگر براساس اختیارات حقوق بشر، پنج مورد موسسات مالی ایرانی و هشت مورد دیگر بر فهرست تحریم اضافه شدند.»
جانکری در همین جلسه در پاسخ به سوالی در خصوص میزان مبالغ پرداختی به ایران در دوره توافق و کاهش تحریمها اظهار میدارد: «حقیقت این است که ایران پول بسیار کمتر از این رقم را به خاطر مشارکت و امید آنها برای کاهش تحریمها براساس توافق موقت به دست آورده است. مطلب دوم این است که مجموع کل دورهها حدود چهارده میلیارد دلار است. حقیقت این است که در آن زمان نیز بسیاری از اوقات پول به حسابی انتقال داده میشد که آنها نمیتوانستند دسترسی داشته باشند… دلیلی که آنها امروز مذاکره میکنند به خاطر این است که میخواهند از دست تحریمها خلاصی یابند. آنها از تحریمها خارج نشدند بلکه ما در حقیقت تحریمها را افزایش دادیم. فقط تحریم نفتی ما علیه ایران موجب شده است ایران بیش از چهل میلیارد دلار از دست بدهد.»
معادله کاملا مشخص است. ایران اسلامی به تعهدات خود به طور کامل عمل کرده است. موضوعی که رهبر معظم انقلاب بر آن تاکید نموده بودند: «ایران آنچه را قرار گذاشته است و عهد کرده است نقض نخواهد کرد.» لیکن آمریکا مانند همیشه عهدشکنی کرده و تعهدات خود را نقض نموده است. جانکری خواسته یا ناخواسته اقرار و اعترافی انجام داده که موید ادعاهای ایران اسلامی است. وی اعلام کرده اگر مذاکرات به نتیجه نرسید این آمریکا بوده که ضمن عهدشکنی و عدم پایبندی به توافق، موجب شکست توافق و تفاهم شده است. البته برای بازپسگیری و یا انکار این اقرار چند راه وجود دارد: جانکری اعلام کند تحت شکنجه! مجبور به چنین اظهاراتی شده است یا این که در آن جلسه مجنون بوده و عقل نداشته است و در گام آخر مشخص شود وی هنوز بالغ نشده و نمیتوان به اقرار وی، استناد کرد!
علی اکبری
ببین حسین خان
من با لعنت کردن خودم مشکلی ندارم
اگر دروغ گفته باشم یا هدفم نزدیکی به دشمن یا تقویت دشمن بوده خدا من رو هم لعنت کنه
ولی واقعیت اینه که من با گذشت حدود ۶ سال هنوز فکر می کنم انتخابات ۸۸ مخدوش هست و راهی که میشه این ادعا رو ثابت یا رد کرد یه تحقیق مستقل به مسئولیت یه تیم تحقیق با اختیارات زیاد که هم مورد تایید نظام باشه و هم مورد تایید ۴ کاندیدای شرکت کننده در انتخابات ۸۸
خاطــــ ۵۲ ـــــــره:
برای بازرگانی باید چند تا مهارت را با هم داشته باشی؛ مشکل فنی را بفهمی، خرید بلد باشی، چانه زنی بدانی، قوانین کشورها و گمرک را از بر باشی، به مسائل امنیتی و اطلاعاتی وارد باشی، بتوانی با انواع و اقسام آدم از تاجر، دلال، وکیل و امنیتی سر و کله بزنی. مصطفی همه ی اینها را خودش تجربه کرده و یاد گرفته بود. ۳۱ سالش بود ولی به اندازه ی یک آدم شصت ساله توی بازرگانی تجربه داشت. هم مهندس طراح و بهره بردار بود، هم سال ها خرید کرده بود. قطعه ها را می شناخت و می فهمید که با نیاز سازمان منطبق هست یا نه. همه ی معاملات سایت از زیر دستش رد می شد. مصطفی تمام و کمال بود برای سازمان.
خاطــــ ۵۳ ـــــــره:
پیرمرد کارگر با وانت جنس جا به جا می کرد برای سایت. یک پمپ آب از دستش افتاده و شکسته بود. نامه نوشته بودند به مدیرعامل که چهارصدهزار تومان پول پمپ از حقوق پیرمرد کم کنند. حقوق پیرمرد سیصدهزار تومان بود. خیلی شاکی شدم. همراه مدیری که نامه را نوشته بود، رفتیم پیش مصطفی. داستان را برایش گفتم. همه ی حرف هایم را شنید. پیرمرد را می شناخت. گفت؛ پاشو بریم درستش کنم. مدیرعامل را راضی کرد و همان جا نامه ی قبلی را فسخ کرد.
خاطــــ ۵۴ ـــــــره:
مصطفی گفت؛ من به این شک دارم! به نظرم دوربین داره. داره همه ی برندهای ما رو نگاه می کنه فلان فلان شده! مأمور آژانس بین المللی انرژی اتمی آمده بود بازرسی. گفتم؛ نه بابا، این که فقط تأسیسات رو نگاه می کنه. گفت؛ حالا ببین کی گفتم بهت. این مأموره که اومد بازدید رو یادته؟! بازنشست شده. داشتم باهاش چت می کردم، گفت؛ من علامت اختصاری همه ی شرکت های بزرگ و کوچک دنیا رو می شناسم. همه ی برندهای شما رو به آژانس گزارش دادم تا دیگه کسی بهتون نفروشه! مصطفی به نیروهاش گفت؛ روی همه ی دستگاهها و تجهیزات برچسب بزنند که بعد از این کسی نتواند تشخیص بدهد.
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931218000538
کاری ندارم راست می گوید یا کج!
کاری ندارم اصلاح طلب است یا اصول گرا!
کار به این دارم که اگر مال شبهه ناک به هر طریقی (قاچاق کالا و مواد مخدر، رشوه و…) وارد سیستم مالی کشور بشود،
باید بگویم: فاتحه مع صلوات 🙁
چون همه را آلوده می کند و دیگر نمی شود با فساد مبارزه کرد!!
باید به هر طریقی جلوگیری شود…
…می تونی برامون آب بیاری؟
آب نیست برادر…
یا علی کربلا…
.
.
آخرین صدای شهید مدافع حرم دقایقی قبل از شهادت:
عقب نشینی در کار نیست!
http://www.mehrnews.com/news/2514780/%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D8%B5%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%82%D8%A8-%D9%86%D8%B4%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA
خاطرات یک تازه به دبستان رسیده
در باب “اگر احساس خطر و تکلیف نمایم می آیم!!”
آن ابتدایی ترین سالهای دبستان اصولا نه تنها زنگ های تفریح لذت بخش نبود بلکه غریب بودن میان آن همه سال بالایی، کمی احساس ترست را قلقلک می داد. یادم هست یکی از سال بالایی های مدرسه شده بود انیس نسل جدید! بنابر قانون نانوشته ای همیشه زنگ های تفریح، دور و برش پر بود از بچه های مدرسه! شاید اصلا حوصله ی تحمل کوچولوهای مدرسه، آن هم دقیقا در وقت استراحتش را نداشت ولی عجیب صبر می کرد و شده بود یخ شکن فضای سرد آن روزهای غریب ما……………………
مخلص داداش حسین هم هستیم
از خدا می خوام به حق بزرگیش همه بیمارها رو شفا بده
این دوست بیست و ششی ما رو هم شفا بده
ایام فاطمیه رو به همه دوستان تسلیت میگم…
http://www.rajanews.com/news/204789
یک سوال از آقای قدیانی
آیا قبول دارید کیهان و برخی اصولگرایان در مدار نقد دولت قبل، گاهی اوقات از دایره انصاف خارج شدند؟
البته من خودم منکر برخی اشتباهات دولت قبل نیستم اما بسیار بزرگ کردن مسایل فرعی به ضرر اصولگرایان از جمله خود آقای فالیباف تمام شد!
حاج حسین
نقد رهبر به کوه خواری تهران، احتمالا اندک ارتباطی به حاج باقر و زیر مجموعهاش نداره؟
حالا این برادرمون اگه رییس جمهور میشد، همین رفقای کوه خوارش رو نمیاورد تو سیستم؟
اینایی که از کوه نمیگذرن، از دلار آمریکایی میگذرن؟
خبرگان هم هاشمی رای نیاورد.
بعضی ها بریزند تو خیابونا!
سلام؛
بنده خدا هاشمی ضایع شد!
طبق استاندارد ارائه شده توسط این خانواده حتما تقلب شده.
تکلیف چیه بریزیم تو خیابون؟
لالالای لای
لالالای لای
.
.
.
هاشمی با خبرگان، دیگه بای بای!
الحمدالله
روح آیتالله مهدوی شاد، قلب آیتالله یزدی قرص و محکم
درود بر خبرگان ملت
مهم نیست دیگه هاشمی احساس تکلیف کنه یا نه
حتی این هم مهم نیست که برای این احساس تکلیف از بزرگان مایه بگذاره یا نه
این مهمه که خبرگان هم مثل ملت، دیگه این عنصر رو برای مصادر مهم، شایسته نمیدونن…
یعنی هاشمی بره دعا به جان سید و سالار انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی امام خامنه ای -صلوات- کنه که با مهربانی و حکمت و تامل و تانی و صبر و درایت و بصیرت و خیلی چیزهای دیگه، فعلا ایشون رو در مجمع تشخیص رئیس نگه داشته…
سلام سالار!
از پا قدم خودمه ها 🙂
خدا آقامون رو حفظ کنه برامون، به حق محمد و آل محمد…
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دوستان محترم!
برای شادی روح مطهر امام، شهدا و نیز آیتالله مهدوی گرانقدر و عزیز که همیشه یادش برای ما جاودانه است، صلوات!
برای سلامتی نمایندگان غیور ملت در مجلس خبرگان هم صلوات!
یه بیست و ششی؛
انشاءلله شفای عاجل!
صد و یک مرتبه بخوان:
رَبِّ اِنّی مَسَّنِیَ الضُر و اَنتَ ارحَمُ الرّاحِمین
چهل مرتبه بخوان:
لا اِله اِلا اَنت سُبحانَکَ اِنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین
گفت:
چشم تنگ مرد دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
خاطــــ ۵۵ ـــــــره:
یک دفعه بلند شد و رفت بیرون. چیزی نگفت. یک ساعت بعد برگشت. یک پاکت دستش بود، از هر میوه یکی دوتا توش بود: کیوی، پرتقال، سیبب. تعجب کردم. گفتم کجا رفتی یک دفعه؟! گفت؛ من می دونم با این پیمانکارها چه کار کنم. رفتم خودم از این میوه ها خریدم، ببینم این پیمانکارها میوه ها رو به قیمت خریدن یا نه! کاری کرده بود پیمانکارهایی که خلاف کرده بودند و یک جای کارشان گیر داشت، با مصطفی که جلسه داشتند، دست و پایشان می لرزید!
خاطــــ ۵۶ ـــــــره:
توی جنگ که باشد، همه کنار هم با دشمن می جنگند و به هم روحیه می دهند. یکی اگر آر پی جی بزند، بقیه تکبیر می گویند و تشویقش می کنند. ولی مصطفی که کاری می کرد، بغل دستی اش نمی فهمید چه کار کرده. همه چیز لو می رفت. فقط خودش می دانست و خدای خودش. همیشه چراغ خاموش کارهایش را می کرد.
خاطــــ ۵۷ ـــــــره:
بازرگانی سایت موقعیت خوبی بود برای کسی که بخواهد بار خودش را ببندد و جیبش را پُر پول کند. گاهی یک قلم قراردادها چند میلیارد قیمت داشت! مصطفی که شد معاون بازرگانی، سفره ی خیلی ها را جمع کرد. حتی دنبالش بود که پرونده شان را کامل کند و مستند محکومشان کند و پول هایی را که از جیب سازمان رفته بود، دوباره زنده کند. فشار آورد تا چند نفر از مدیران سازمان را عوض کند. کار سختی بود.
ادب از که آموختی؟ از دولت شیخ حسن!!!
http://www.jahannews.com/vdchiznkk23nz6d.tft2.html
مجلس، ریاست جمهوری، شورای نگهبان و حالا خبرگان…
من جای هاشمی بودم، شوراها رو تست نمیکردم دیگه!!
http://www.farhangnews.ir/content/115770
گفته بود، اگر ببینم کسانی که کاندیدای ریاست می شوند در حد خبرگان نیستند، کاندید می شوم.
مثل این که حد همه چیز را ایشون باید معلوم کنه!
نمی دونم حالا حد خودش را فهمید یا نه؟
… من نمیخواهم دخالت کنم! من از اول به رهبری و رییس قوهقضاییه و همه گفتهام. قاضی را نمیشناسم و هیچ وقت ندیدهام. به اینها گفتم اگر مهدی جرمی کرده باشد، ترجیح من این است در دنیا جزایش را ببیند و به آخرت نیفتد!!! چون آخرت خیلی سخت است و اگر جرمی نکرده، این در شأن جمهوری اسلامی نیست که انسانی را که جرم ندارد، به دلیل مسایل سیاسی، متهم یا محکومش کنند. من باید از جمهوری اسلامی دفاع کنم(!!) نظر من این است. بنابراین در دادگاه هیچ دخالتی نکردم. با اینکه قاضی روحانی است، من اصلا ندیدهام و نخواستهام ببینم. الان دادگاه تمام شده و مهدی و وکلایش آخرین دفاعشان را بهصورت لایحه نوشتند که نزدیک دو هزار صفحه و خیلیخواندنی است و بعدها میتواند یک کتاب شود. 🙂 🙂 🙂 ما هم نمیخواهیم در کار قوهقضاییه دخالت کنیم!!! حرف من با همه اینها این است که از بالا دستور ندهید و اگر از بالا دستور دادید، خلاف موازین قضایی و شرع است.(در صورت محکومیت مهدی هاشمی) اعتراض میکنم، دعوا نمیکنم 🙂 اگر قاضی به حکم برسد، هیچ حرفی ندارم، چون قانون است و اگر قاضی نرسد و دستور بدهند، طبعا هر کس هم باشد، اعتراض میکند.
سیداحمد؛
امیدوارم دفعه ی دیگه که رفتی و برگشتی، از پا قدم خیرت خبرهای خوش دیگه ای اتفاق بیافته…
از اون خبرهای وطن امروزی!! 🙂
یک: الحمدالله با درایت جریان اصیل انقلابی، اولین گام برای بازگرداندن استوانه سابق به آغوش گرم خانواده آغاز شد و این چنین شد که حاج آقا خاطره به خاطره ها پیوست.
دو: الحمدالله در انتخابات اعضای اتاق بازرگانی، طرفداران فتنه گران شکست خوردند و از لیست مدعیان فقط یک نفر وارد پارلمان بخش خصوصی شد و امثال اخوی سعید حجاریان و آقا زاده رانت خوارِ محمدرضا عارف به نام حمید رضا عارف معروف به آقا زاده ایرانسلی، ناکام ماندند.
سه: ان شاءالله قبل از گفتن “هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز” حکم عادلانه آقازاده فتنه گر صادر شود و ما با دلی شاد، وارد سال موسوم به گوسفند شویم. خدا هیچ استوانه ای را مفتون اطرافیان نکند و هیچ خاندانی را از اصل نیندازد.
چهار: حیرت آور است که عالیجناب مورد نظر ما، عین نامزد متوهم انتخابات سال ۸۴، پیروزی اش را از قبل تو صفحه اینستاگرامش اعلام کرده بود و نوشته بود:
رای اکثریت خبرگان به هاشمی!!!
… کلا توهم دارند این خاندان.
دوستان سری به صفحه اینستاگرام حاج آقا بزنید و ببینید جوانان انقلابی چه طور با کامنت های جالب انگیزناک خود، از خجالت راست گویان دروغپرداز در آمده اند!!
https://instagram.com/p/0BOlV7wpfa/?modal=true
با توجه به سوابق ۴ و ۵ سال اخیر، به نظرتون نفر برنده رای گیری، آنچنان تفاوت فاحشی با نفر دوم دارد که بخواهیم بگیم نفر دوم کاملاً رای گیری رو باخته؟؟!!
نفر دوم در مرحله دوم، یک رای از آرایش کم شده که خیلی جالبه و اینکه رای های مرحله دوم آیت ا… یزدی بیشتر معنای «نه» به آقای هاشمی بود و این خود یک نشانه مثبته!
شیوانو(گفت و شنود)
گفت: روزنامه آمریکایی «یو.اس.ای تودی» در تحلیلی نوشته است اگر ۵+۱ با ایران به توافق نرسند، ادامه تحریمها به آسانی ممکن نیست و آمریکا و اروپا بازنده خواهند بود.
گفتم: چه بهتر از این! حالا ننوشته چرا؟!
گفت: نوشته است؛ آمریکا و اروپا در شرایط اقتصادی شکنندهای قرار دارند و عدم توافق با ایران میتواند باعث فروپاشی سامانه تحریمها شود.
گفتم: ولی اوباما که چند روز قبل رجز میخواند و شاخصههای اقتصادی آمریکا را رو به بهبود معرفی میکرد؟!
گفت: همان رجزخواندن اوباما، در محافل رسانهای و سیاسی آمریکا با تمسخر روبرو شده بود. و یکی از اقتصاددانان آمریکایی گفته بود از اظهارات اوباما سر در نیاوردم.
گفتم: یارو ژاپونیه سر پسرش داد میزنه و میگه؛ «SHIVANO TA» پسرش، سرشو از خجالت پائین میندازه و میگه؛ NIANI VATOSI MAB و… خودمونیمها، بدجوری با دقت میخونی که انگار ژاپنی میدونی!… اصلا مسائل خانوادگی مردم به ما چه مربوطه؟!
حاج قاسم، سردار ایران زمین
ولادتت مبارک
مصاحبه خواندنی دکتر قالیباف با «خامنه ای. آی. آر» درباره دغدغه های محیط زیستی رهبر انقلاب
http://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=29105
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مردی که موتور آمریکا را پایین آورده… روی موتور!
http://bealaveh1.ir/news/detail/%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%82%D8%A7%D8%B3%D9%85-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%AA%D9%88%D8%B1-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B7%D9%82-%D8%B9%D9%85%D9%84%DB%8C%D8%A7%D8%AA%DB%8C-%D8%B9%D8%B1%D8%A7%D9%82/%D8%B9%DA%A9%D8%B3/76554/view/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تسلیت به روزنامه «جمهوری اسلامی» و مشخصا «مسیح مهاجری»
http://jomhourieslami.net/paper/index.php?year=1393&month=12&day=20&category=1&#
الساعه رفتم اینجای سایت روزنامه مسیح!
http://jomhourieslami.net/paper/contact.html
و واحد دریافت کننده رو زدم مدیر مسئول روزنامه!
این پیام رو نوشتم:
سلام آقای مسیح دامت توفیقاته! از طرف من یعنی حسین قدیانی دامم توفیقاته! به آقای هاشمی دامش توفیقاته! بگین که:
«ای پیر ما، ای پیر ما! بنشین به روی صندلی!!»
🙂
🙂
ـــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
یعنی اینقدر که دوست دارم مسیح از روزنامه جمهوری اسلامی بره، دوست ندارم اکبر از ریاست مجمع تشخیص بره! 🙂
نمیدونم بهتون گفتم یا نه… اگه گفته باشمم تکرارش لازمه…
۱۲ سال پیش یکی از رفقا که اون زمان در سرویس سیاسی روزنامه جمهوری اسلامی کار میکرد میگفت؛
روی میز کارم، زیر شیشه، عکس شهید آوینی رو زده بودم، مسیح دید، گفت: این کارا چیه؟ این کارا شرکه!
.
.
.
اونوقت شما نمیدونین توی این هفته گذشته، همین مسیح چقدر مشرک شد، چه جور پاچهخواری هاشمی رو کرد و چه جوری آسمان ریسمان بافت که خبرگان به هاشمی رای بدن! یعنی داشت خودش رو میکشت رسما…
من یه بار ایام فتنه، ایشون رو نماز جمعه دیدم، گفتم؛
«حالا خود هاشمی رو یه جای دلمون میذاریم، دیگه چرا با این شدت و حدت از خانواده ایشون دفاع میکنی؟؟!! ناسلامتی شما جانباز هفتم تیریها!! چه نسبتی بین شما و فائزه هاشمیه؟؟!! آخه چه نسبتی بین شما و مهدی هاشمیه؟؟!! هر روز صفحه یک روزنامه جمهوری اسلامی، عکس امام رو میزنی، اونوقت دم از فائزه هاشمی میزنی که اعتقاد داره خمینی، هر کی بود، «امام» نبود؟؟؟؟!!!!»
بیجنبه، عصبانی شد، داد زدم سرم… 🙂
مسیح: تو هنوز به دنیا نیامده بودی، هاشمی توی جبهه بود!
من: آقای مهاجری! من قبل از جنگ به دنیا آمدهام!
مسیح: شما هدف کثیفتون اینه که میان هاشمی و خامنهای جدایی بندازین!
من: اولا میان خامنهای و هاشمی! ثانیا اشتباه میکنین! طرف، تن خودش میخاره!!
مسیح: درست صحبت کن!
من: نامه سرگشاده رو من نوشتم یا همون که تن خودش میخاره؟!
مسیح: {یه حرف بیادبی}
من: آقای مهاجری! ما که هدف کثیفی نداریم، اما ظاهرا هدف شما کثیفتره!!
{حرکت مسیح به سمت ماشینش…}
{حرکت من به دنبال مسیح…}
من: آقای مهاجری! هدف کثیف شما اینه که خامنهای، ولیفقیه باشه اما رهبر انقلاب، هاشمی باشه!!!!
من: ما خامنهای رو بدون شرط و شروط میخوایم یا البته بنا به گفته خودش با شرط خدا، خمینی و خون شهدا اما شما با شرط هاشمی و اهل و عیال!!!!
مسیح: تو یکی حرف از شهدا نزن واسه من!!!!!!!!
من: آقای مهاجری! یه عرضی داشتم خدمتتون…
{نشستن مسیح پشت رل}
{سوار شدن من با پررویی در صندلی کنار راننده}
{دست دادن حالی به من شبیه شبهای عملیات}
من: جناب مهاجری! این رو بگم، گورم رو گم میکنم!
من: آقای مهاجری! اگه یه بار دیگه به دنیا اومدین، به مادرتون بگین یه اسم دیگه غیر از «مسیح» براتون انتخاب کنن!!!!!!!!!!!!
{بیرون رفتن من از ماشین مسیح}
{رفتن مسیح}
{عدم توقف ماشین مسیح در چراغ قرمز؛ تخطی از قانون}
{دیده شدن هادی غفاری توسط چشمان من}
{موج دوم حمله توسط من…}
🙂
.
.
.
ادامه دارد…
آخ جون
عملیات قطعه ۲۶
جونم حسین
عجب فیلم نامه ای می شه ها!
در ضمن یکی هم یه تسلیت به هاشم زاده هریسی بگه بد نیست!!!
چقدر از صبح به این دوتا کامنتتون خندیده باشم خوبه؟ 🙂 🙂 🙂
جانم… پس تکلیف آهوهای اینجا چه میشود؟
اینم از سرنوشت حاج آقا خاطره
دیشب واسه تیتر snn.ir با مرتضی اهوازی خیلی خندیدیم
هههعععی! خدا چقدر خندیدیم به بعضیها…
خب بالاخره آقای قدیانی، هر چی نباشه شما پسر بابااکبرید دیگه…
با سلام
دوستان! هاشمی رفسنجانی آیت الله هست؟؟؟
هاشمی:
با پا گذاشتن بر ٨٠ سال آبرو و حیثیت سیاسیام، به آخرین وظیفه و تکلیفم برای انقلاب و نظام عمل کردم.
خدا رو شکر آخرین وظیفه اش رو هم انجام داد. تموم شد دیگه!!
شهریار؛
اگر با دیدن رفسنجانی به یاد خدا می افتید، پس آیت الله است!!
شما کلا همه چیز رو برعکس متوجه می شوید!
نوشتید نتانیاهو موافق توافق بوده؟
این که چپ و راست سفر به امریکا داره و به امریکایی ها میگه با ایران توافق نکنید.
عکس العمل زیباکلام خواندنى است!!
مورد داشتیم طرف ظرف چند سال، ۵ شکست بزرگ انتخاباتی خورده، ولی باز حس خدمت رهاش نکرده…
اللهم صل علی محمد و آل محمد
وای که چقدر خاطره مسیح خنده دار بود.
آن قسمت تذکر به مادرش دیگه آخرش بود.
ولی از همه بیشتر، من هادی غفاریاش رو دوست دارم!
اگر درست یادم باشه طرف در مصاحبه با شرق گفته بود:
«اکثر خبرگان طی نامه ای تقاضای نامزدی من را داشتند!»
حالا اگر حساب کنیم تمام ۲۴ نفری که به ایشون رای دادند (رای خودش را هم حساب کنیم) آن نامه را امضا کرده باشند (به فرض اینکه نامه ای هم در کار باشه) باز می رسیم به سال ۸۸ و این که عدد ۲۴ یعنی اکثریت خبرگان!! یعنی ۲۴ هم از ۴۷ بزرگتر است، هم اصلا از خود ۷۳!! نتیجه هم که معلومه تقلب شده، پس بریزید تو خیابون…
خداوندا!
عقده های خود بزرگ بینی همه ما را دوا کن…
یه بنده خدایی رو به شدت دوست دارم
از حرف ها و بیاناتش هم بسیار استفاده کردم
ولی در صفحه اینستاگرامشان نوشته اند که نباید جامعه را دو قطبی کرد
این خیلی بده و ریشه فتنه هم در همین مباحث و این صحبت هاست!
خب یکی نیست بگه جبهه شما در انتخابات قبلی که دقیقا داشت همین کار رو می کرد
یه عده ولایی و خوب و آفرین؛ یه عده هم غربی و ضد ولایت فقیه و استغفرالله…
یادش بخیر، همون زمان آقای قدیانی وقتی می خواستن این گروه رو نقد کنن
یکی از مهمترین دلایلشون همین حرکت تقسیم کردن انتخابات در دو قطبی سازش گر و انقلابی بود…
ای بابا!!
با عرض معذرت از همه دوستان عزیز قطعه
کلا به این نتیجه رسیدم؛ در مملکتی که مردمش اینقدر بیشعورن که سردار رشید و دلاورش رو در کنار یک خواننده قرار میدن، کار سیاسی، اشتباه محضه.
ملتی که تمام داشته ها و ثروت هاش رو در وایبر و کوفت و زهر مار، به حراج می ذاره و برای تمام مقدساتش جوک می سازه، لیاقتش یکی مثل فتحعلی شاه قاجاره که چوب حراج بزنه به ایران، نه سید علی خامنه ای که خون دل بخوره برای سانت به سانت این خاک. حیف شهدا و حیف جانبازان. تف به شرف نداشته بعضیها. تف…
دوستان ظاهرا دم سال نو خیلی خوشحال شدند!
صندلی ریاست خبرگان چیزی به حضرت آیت الله اضافه نمی کرد
بلکه حضور مبارک ایشون هست که به همه جا شان و منزلت می ده
مهم نیست!
ریاست یک ساله این حرف ها را ندارد
به مصاحبه حضرت آیت الله مراجعه کنید با شرق:
“در لحظه حساس حتما لازم نیست رییس باشم”
خاطــــ ۵۸ ـــــــره:
یک قطعه را سفارش داد که وارد کنم. از کارخانه ی کشوری که تولید می کرد، قیمتش را استعلام کردم. آن قدر حساس بود آن قطعه، که ریختند و درِ کارخانه را بستند، چون به ما قیمت داده بود! همان قطعه را از یک کشور دیگر برایش آوردم. مصطفی می خندید و می گفت؛ برو، برو که اگه بگیرنت، بدبختت می کنن. شجاعتی بود توی این شوخی هایش. خنده اش را که می دیدم، خیالم راحت می شد.
خاطــــ ۵۹ ـــــــره:
همراه هم رفتیم دفتر مدیرعامل یکی از شرکت های سازمان. طرف پنج سال مسئول بود، ولی کار را به نتیجه نرسانده بود. تازه دوسال دیگر هم وقت می خواست! مصطفی بهش گفت؛ پنج ساله داری جون می کنی، چه کار می کنی؟! پول های بیت المال رو معلوم هست چه کار کرده ای؟! طرف جا خورده بود. دستش را گذاشت روی شانه ی مصطفی که آرامش کند. مصطفی خیلی از این که کسی بهش دست بزند، بدش می آمد! گفت؛ دستت رو بنداز، بگو چه غلطی کرده ای این همه سال؟! این همه خون شهید داده ایم که تو این طوری کنی؟! طرف گفت؛ آقای مهندس این چه ادبیاتیه؟! مصطفی گفت؛ جمع کن خودت رو!! ادبیات من اینه. دمار از روزگارت در می آرم. رو کرد بهم؛ چقدر وقت می خوای مهندس؟! از قبل برنامه آماده کرده بودم. گفتم؛ شش ماهه تحویل می دیم. مصطفی به مدیرعامل گفت؛ تموم. کار رو تحویل آقای مهندس بدید، خداحافظ شما. کم تر از شش ماه تمامش کردیم!
خاطــــ ۶۰ ـــــــره:
تحریم جدی است. در هر چیزی که مستقیم و غیرمستقیم به صنعت هسته ای ربط دارد، از فیلامان لامپ رشته ای بگیر تا حتی بازی پلی استیشن که پردازشگرهای قوی دارد! آن هم توی صنعتی که همه ی حیاتش بسته است به تجهیزات و قطعات. اگر تجهیزات نباشد، چرخ صنعت لنگ می ماند. تجهیزاتی که کاربردی غیر از مسائل هسته ای ندارد، تک منظوره است و توی دنیا فقط یک منبع است که آن را تأمین می کند. حالا فرض کن آن یک منبع هم دشمن شماره ی یک تو باشد! هرکس که از آن قطعه بخرد، همه می دانند که برای چه می خرد. اگر بخری و بیاوری، مثل این می ماند که طعمه را از دهان شیر بیرون آورده ای. هر اتفاقی هم ممکن است برایت بیفتد. اتفاق هایی که فقط توی فیلم های تخیلی یا فانتزی می توانی تصورش را بکنی! مصطفی شب تا صبح نقشه می کشید. برای تک تک اتفاق ها از ریز و درشت، سناریو طراحی می کرد. همه را پیش بینی می کرد.
رفقا!
هفته گذشته در شهرک سینمایی غزالی، داداش حسین از پشت صحنه فیلم «یتیم خانه ایران» اثر ابالقاسم طالبی بازدید کرد…
خیلی دوست دارم مشاهدات نویسنده قطعه ۲۶ در این باره را بخوانم.
چشم انتظار؛
کل خاطرهها چند تاست؟
تعدادش رو بگید که موقع تموم شدن، آمادگی داشتهباشیم!
تموم که بشن، دلتنگشون میشیم.
سلام؛
کاش یه موی حاج قاسم سلیمانی تو تن بعضیا بود.
برف و آفتاب؛
خاطرات مجموعا صد تاست که چند تاش رو ادغام کردم و حدودا می شه ۹۶ تا.
خودم از الان دلم تنگ شده براش…!
با اجازه تون من هم رفتم اونجای سایت روزنامه مسیح که شما رفته بودید!!
و این پیام رو نوشتم:
از: یک بی سوادِ بزدلِ افراطیِ تازه به دوران رسیده
به: مجیزنامه اکبر هاشمی بهرمانی دامت احساس التکلیفه
آقای روزنامه جمهوری اسلامی
با سلام و احترام؛ خواهشمندم از جانب اینجانب به حضرت عالیجناب سرخپوش دامت احساس التکلیفه بفرمایید:
ای قدیم الاخراج، ای جدید الاخراج، ای دائم الاخراج… بس است دیگر
“گوشه ای بنشین و ساکت شو!!”
ــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
شاید بگذارید به حساب اغراق اما من هنوز که گاهی به جبر کارم روزنامه جمهوری اسلامی را میخرم و میخوانم، بغض میکنم و حتی گریهای! چرا؟
من خیلی از بابااکبر خاطره واضح و روشن ندارم الا شبهخاطراتی مبهم و گنگ! از جمله این شبهخاطرات مبهم و گنگ -که شاید ۶ تا باشد فقط- یکی هم این است که بابااکبر، بعد از شام، بنا میکرد روزنامه خواندن… و گاه، از لا به لای کاغذ بزرگ روزنامه، سر بیرون میآورد و برایم شکلک درمیآورد و میخنداند! و گاه، روزنامه را میدیدم که برایش حکم ملافه -ملحفه!- را دارد بازی میکند و بابااکبر خوابش برده روی کاغذ روزنامه! آن روزنامه اما «جمهوری اسلامی» بود و به ندرت، کیهان! این را بعدا همشیره برایم گفت که آن زمان تازه داشت سواد خواندن و نوشتن میآموخت. خب! واقعا برایم سخت است «ارگان حزب جمهوری اسلامی» را… و ملافه شبهای گرم و ماندگار پدرم را… چه از حیث محتوی، چه حتی از حیث ظاهر، در این حال و روز ببینم! آن روزها مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی «حضرت آقا» بود و عجبا از طنز روزگار که سردبیرش همین میرحسین خان موسوی!! من خیلی زود روزنامه جمهوری اسلامی را بنا کردم خواندن و شاید بی اغراق، از همان زمان که خواندن و نوشتن را یاد گرفتم! بعدها که یواش یواش متوجه خط و ربطها هم داشتم میشدم، ملتفت شدم روزنامه جمهوری اسلامی در کنار آن همه صفحه جبهه و جنگ و آن لوگوی خونین، کمی فاز روشنفکری هم دارد!! و مثلا با مصدق، مهربانتر از دیگر حزباللهیها، حتی شخص امام خمینی است!! کات! این همه را لطفا به پای آرا و نظرات مهندس موسوی ننویسید که شخص آقا و شخص شهید بهشتی هم کم و بیش روشنفکرتر از من و ما، فیالمثل معتقد بودند در جریان کودتای ۲۸ مرداد، آیتالله کاشانی هم بیتقصیر نبود، اگر چه مقصر اصل کاری خود مصدق بود بلاشک… و یا مباحث مربوط به دکتر علی شریعتی که لابد در جریان هستید. باز هم کات! اختلاف سلیقه حتی با ولی فقیه هم بلااشکال است اگر که پای مرض در میان نباشد… و موضوع مهم فصلالخطاب بودن رهبر، در مقام عمل و با نیت خالص رعایت شود. یک وقت هست خمینی از فیلمی خوشش میآید اما شهید بهشتی نه! یک وقت هست خامنهای با کتابی صفا میکند اما همین کتاب خیلی به مذاق این مومن یا آن حزباللهی خوش نمیآید! الغرض، روزنامه جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ در پارهای موارد نه خیلی مهم، معلوم بود که اختلاف سلیقههایی با امام دارد اما وجود نازنین و فرزانه سیدعلی خامنهای در راس آن مجموعه نوستالژیک، هرگز اجازه نداد حد و حدود مخدوش شود. سال ۸۸ اما دیگر بحث اختلاف سلیقه نبود؛ روزنامه جمهوری اسلامی انشاءالله همچنان ولی فقیه را دوست میداشت و واجبالاطاعه میپنداشت اما معالاسف دلی نیز در گرو عناصری داشت که هر چه خامنهای مدارا میکرد و لطف، متاسفانه به هیچ صراطی مستقیم نبودند! و یک کات دیگر! دوستان! همان روز که خاطرهاش را برایتان نوشتم، این را هم بگویم که ماشین جناب مهاجری، یک پژو آردی بود!!!! خدا عاقبت همه ما را ختم به خیر کند! گاه میتوانیم ساده زیست باشیم، میتوانیم هر روز صفحه یک روزنامه خود را مزین به عکس امام کنیم، میتوانیم جانباز واقعه ۷۲ تن باشیم و تا مرز شهادت، بلکه همسایگی سیدالشهدا رفته باشیم، میتوانیم مدعی ولایت مداری حتی بیشتر از دیگران باشیم… و در عین حال، «مسیح مهاجری» باشیم!! که حتی در اسفند ماه ۹۳ هم هاشمی را برای ریاست بر مجلس خبرگان، شایستهتر از دیگران میداند!! که حتی معتقد است نظام در حق این فتنهگر و آن دیگری، ظلم کرده!! آری، آدمی میتواند مسیح مهاجری باشد با آن همه سابقه نیک و نیکو، اما چشم ببندد بر این همه ظلم سران فتنه بر انقلاب خمینی… و در عین حال، هر روز بخشی از وصایای همین امام را در ویترین روزنامه جمهوری اسلامی بگذارد!!!! عزیزان! دعا کنیم در حق همدیگر عاقبت به خیری را… همین! و تدبر کنیم عمیق و دقیق در تاریخ انقلاب اسلامی و افراد و عناصرش… همین!
فرهنگی؛
منم دیروز به سایتش شرفیاب شدم 🙂 و براش نوشتم؛
آقا مسیح! صمیمانه بهت تسلیت می گم.
می دونم خیلی سخته، ولی تحمل کن.
هنوز شکست ها و غمهای دیگه ای تو راهه!!
ـــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دوستان محترم! لطفا با مطالعه آنچه در بالا و در جواب «فرهنگی» نوشتم، این حرکت کامنت گذاشتن در سایت روزنامه جمهوری اسلامی را متوقف کنید! کاملا جدی هستم و جدی گفتم… ممنون که گوش میکنید!
خصوصی
نیک و نیکو 🙂
اون زنبورها!
خصوصی
الان ملت میگن داداش حسین کلی خاطره و نکته گفت، سید فقط “نیک و نیکو” رو دید!
چه جوابی به کامنت فرهنگی دادید
اندازه ۱۰ تا پست حرف داشت
متشکر و ممنون
خصوصی
آقای قدیانی
من فکر می کردم شما تک فرزند شهید اکبر قدیانی هستید
چه خوب که خواهر دارید
خیلی خوشحال شدم
آقا این احساس تکلیف چطوریه که…………
بهقول آقای قدیانی، کات!
دکتر؛
اینو نگه (نگین) چی می خواد بگه (بگین)؟!
در لحظه حساس، حتما لازم نیست رییس باشم!!
ضمن اینکه؛
اگه مثلا رأی می آورد هم همین جمله رو می گفت؟!
در لحظه حساس حتما لازم نیست رییس باشم!!
یا می گفت؛
امام از اول هم گفته بود، تو سال ۹۳ دوباره رئیس خبرگان میشی!!
از اون گذشته؛
حالا که شما به امید یکساله بودن ریاست خبرگان، می فرمایید؛ ریاست یکساله این حرف ها رو نداره! چرا چند ماهه دارن خودشونو “قطعه قطعه” می کنند برای رأی آوردن؟! و حتی نتیجه رو هم پیش بینی کردند 🙂
نکته ی ظریف دیگه در کامنت شما؛
شما درست میگی! اصولا حاج آقا به یک سال مسئولیت قانع نیستند.
نه که خیلی خــــ خا….نند ـــادمند، دنبال پست های مادام العمر می گردند!!!
ممنون که ما رو از شبهه خارج کردید!!
(!)…
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/397302/
چشم انتظار عزیز!
بدبختی این مملکت می دونی چیه برادر؟
می دونی چیه مومن؟
اینه که آدمی مثل شما، با حداکثر ۳۰ سال سن به خودش این قدر جرات و جسارت می ده بیاد به آیت الله هاشمی یکی از بنیان گذاران انقلاب، از بزرگ ترین شخصیت های تاریخ معاصر ایران در کنار امیر کبیر، قوام السلطنه، مصدق و حسین قدیانی! 🙂 معمار ایران نوین بعد از جنگ، تیکه بندازه و متلک بگه!
آخه مومن!
این آدم سال ها قبل به دنیا اومدن…
اتفاقا دیوونه داداشی هم سالها قبل به دنیا اومدن!! 🙂
شما اون موقع که پدر مادرتون زیر کولر آبی به فکر قیمت نان بودند، داشته تو زندان های ساواک به بدترین شکل ممکن شکنجه می شده.
خاک عالم بر سرم! 🙂
بیست میلیون تومن قبل انقلاب واسه این کشور و مبارزه هزینه کرده
(می شه بیست میلیارد الان یا بیشتر)
یا بیشتر! 🙂
فرمانده جنگ بوده؛ تنها جنگ افتخار آفرینی که تو قرن اخیر، تکه ای از خاک ایران در پی اون جدا نشد.
بهتره کلمات رو بسنجیم، حرف ها رو بفهمیم.
آخه درباره محمدرضا رحیمی یا ا. ن صحبت نمی کنید که!
اتفاقا م. ر و الف. ن رو اول بار همین عالیجناب صندلی داد بهشون، شرمندهها!! 🙂
ــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
جملات با فونت درشت بعدها به این کامنت اضافه شده است!
حسین قدیانی:
جناب دکتر! یک سال پس از دوم خرداد ۷۶ اون زمانی که مواضع هاشمی نسبتا خوب بود -لااقل به بدی الان نبود!- سازمان مجاهدین و امثالهم با آنکه به لحاظ سن، حکم بچهها بلکه نوههای آقای هاشمی بودند، ایشان را «عالیجناب سرخپوش» به معنای «قاتل خونریز» معرفی میکردند!! یادت که هست؟؟ آن زمان بنا به اعتراف قبلی خودت، شما جزئی از زیرمجموعه همین سازمان البته الان منحله بودید!! یادت که هست؟؟ باز همان زمان، ما با آنکه خیلی هم دل خوشی از مواضع آقای هاشمی نداشتیم، مثل مرد آمدیم وسط میدان و حداقل از آن هاشمی که «هاشمی انقلاب» بود شجاعانه و مخلصانه دفاع کردیم!! یادت که هست؟؟ و باز همان زمان، دوم خردادیها چنان بلایی سر حیثیت و شخصیت هاشمی آوردند که ایشان از شرکت در انتخابات مجلس انصراف داد، آنهم بعد از اعلام نتایج آرا!! یادت که هست؟؟ و باز همان زمان، این ما بودیم که دلخوریهای خود از هاشمی را بهانه عدم دفاع از وی نکردیم!! یادت که هست؟؟ حالا یه کم آهستهتر خواهشا برونین در دفاع از آقای هاشمی!! بزرگترهای شما اتفاقا الان هم هیچ «هاشمی انقلاب» یا حتی شخص هاشمی را دوست ندارند، بلکه اونی که دوست دارند «رفسنجانی مدعی تقلب و نویسنده نامه سرگشاده» هستش!! برادر! صحبت زمان و سن و سال را مطرح نکن که حقیر هم مستمع خطبه جمعه هاشمی انقلاب بوده!! وه که چه خوب خطیبی بود؛ قرا، دشمنشکن… الغرض، شما یه روزی هاشمی رو میزدین، چون قصدتون زدن انقلاب بود، و الان هم دقیقا با همین قصد، شدین مداح همون که یه روزی بهش میگفتین؛ قاتل سیداحمد خمینی!!!! یا قاتل این روشنفکر و آن نویسنده!!!! یادت که هست؟؟؟؟ برادر! چای نخورده، فامیل سیاست نشو!! هاشمی هر چه هست -خوب یا بد- نه دیروز قاتل بود و نه امروز امیرکبیر!! منتهی بزرگترهای شما در میدان سیاست، چه جور منافقینی هستند که طرف هر چه بدتر میشود، بیشتر مدافع او میشوند؟؟!! و هر چه خوبتر، بیشتر به او فحش میدهند؟؟!! دکتر! من یه بار در همین قطعه ۲۶ نوشتم که «صداقت، سیادت دارد بر سیاست». همین!
خاطــــ ۶۱ ـــــــره:
خواب درست و حسابی نداشت، کیلومتری می خوابید! عادت کرده بود. عقب ماشین پتو داشت. هر وقت می آمدیم طرف تهران، نمی گذاشت من عقب بنشینم. می فرستادم صندلی جلو. تا جایی که می توانستیم، صحبت می کردیم. اگر موبایل زنگ نمی خورد، همان جا پتو و متکا می گذاشت و دراز می کشید. صندلی پشت پژو ۴۰۵ با ۱۸۴ سانت قد، مچاله می شد و می خوابید!
خاطــــ ۶۲ ـــــــره:
تازه دکترا قبول شده بودم. یک بار که صحبت می کردیم، بهش گفتم؛ مصطفی، تو نمی خوای درسِت رو ادامه بدی؟ گفت؛ موقعیتش برام هست، خود سازمان هم بورس می کنه ما رو، ولی داداش، ما با همین لیسانسمون خیلی کارا می تونیم بکنیم!
خاطــــ ۶۳ ـــــــره:
رفته بودیم سخنرانی حاج آقا خوش وقت. بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید؛ حاج آقا ظهور نزدیکه؟! حاج آقا گفت؛ تا شما توی نطنز چه کار کنید!! مصطفی گفت؛ یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار می کنیم!؟ حاج آقا گفت؛ آره، بالاخره ارتباط داره. شما برید نطنز کار کنید، کوتاه نیایید. یه ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سر کار، با چراغ خدا هم برگردید. بهانه زیاد بود برای این که کار را ول کنیم و برویم. ولی مصطفی خواب و خوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هسته ای است. وِرد زبانش شده بود؛ باید کاری کنیم که از دغدغه های آقا کم بشه.
دکتر!
حالت خوب نیست ها؛ نگرانتم!
در صورت صلاحدید؛
دکترجان؛
توی قطعه، بعد پیرمرد عزیز، من سنم از همه بیشتره 🙂 🙂 که البته جزو افتخارات نیست…! چیکار کنم؟! همسر خوب و باوفا آدم رو جوون نگه می داره! (ببخشید خانوادگی شد!) اتفاقا؛ دوستان و همکارام هم میگن تو خیلی جوون تر از اونی نشون میدی که هستی!!
در ضمن؛ کل وسایل برودتی (!) حاجی ما در زمان دفاع مقدس یک پنکه ی فکسنی بود که بعدها به برکت دولت سازندگی بخون “بازندگی” فروخت برای ستاد حاج آقا خاطره تبلیغات کنه 🙁 این می دونی یعنی چی برادر؟! یعنی چی مومن؟! یعنی اینکه قبل از اینکه شما با حاج آقا آشنا بشین، بابای جانباز ما (ریا نشه البته) مدافع کسی بود که الان آرمان هاش زیر پای بچه ننرهای گردن کلفتِ همون گردن کلفت، داره له می شه… چند روزی رو هم توفیق حضور در زندان شاه رو داشتند.
اینم اضافه کنم و کات! برای متلک انداختن به امثال حاج آقا ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ سال ملاک نیست. بیشتر از همه ی ما و شما، الان علیرضا احمدی روشن حق داره این خاندان رو با خاک یکسان کنه و متلک بارون. پسر خوب!!!!! 🙂
قرآن خواندن را از سوم ابتدایی شروع کردیم
از جزء اول
سالهای بعد هم دوباره از همان اول شروع می کردیم
هر وقت به آیه «صم بکم عمی فهم…» می رسیدم
بدون اینکه معنی آن را بفهمم آیه را دوست داشتم و مدام تکرار می کردم
حالا هم نمی دونم چرا با خوندن بعضی دفاعیات توی کامنت های بعضی ها هی یاد همین آیه می افتم!!
در دیدار رهبر فرزانه ی انقلاب با خبرگان ملت:
حضرت آقا انتخاب رئیس جدید خبرگان را انتخابی مناسب و بجا خواندند و خاطرنشان کردند: این انتخابات، بسیار متین، و بدون حاشیه های رایج برگزار شد و میتواند الگویی برای دیگر دستگاهها باشد.
رهبر انقلاب با اشاره به برخی سخنان دشمنان نظام که میگویند دنبال تغییر رفتار جمهوری اسلامی هستیم نه تغییر نظام، افزودند: تغییر رفتارِ نظام، یعنی ملت ایران از لوازم حتمی حرکت به سمت تحقق آرمانهای خود و اجرای اسلامِ کامل کوتاه بیاید و این هدف، در واقع همان تغییر نظام و نابودی سیرتِ دین در حرکت عمومی نظام اسلامی است که این بار، از این طریق دنبال میشود.
رهبر انقلاب با طرح سئوالاتی مهم افزودند: آیا اگر اقتصاد کشور و زندگی ملت را به درآمد نفتی وابسته نمیکردیم و با پرهیز از ادامه ی اشتباه اوایل انقلاب مبنی بر دولتی شدن همه مسائل، مردم را حقیقتاً وارد فعالیتهای اقتصادی میکردیم دشمن میتوانست با تحریم نفتی و تحریم دستگاههای دولتی، این آسیبها را وارد آورد؟
حضرت آیتالله خامنهای تأکید کردند: اگر مسائل را اینگونه ریشه یابی و علاج کنیم، مشکلات حل میشود و نگاهمان به محبت دشمن نخواهد بود.
رهبر انقلاب با اشاره به کارآیی این نگاه عمیق و منطقی در مدیریت چالشهای آشکار و پنهان با زیاده خواهان جهانی از جمله مسئله هسته ای افزودند: تیم هسته ای که رئیس جمهور محترم انتخاب کرده انصافاً خوب، امین، مورد قبول و دلسوزند و در حال کار و تلاشند. اما با وجود این برادرانِ خوب، “من نگرانم” چون طرف مقابل حیله گر و اهل خدعه و نیرنگ است و از پشت خنجر میزند.
ایشان با اشاره به یک اشتباه رایج مبنی بر اینکه اشخاص قدرتمند، نیازی به حیله گری ندارند افزودند: برخی فکر میکنند آمریکا با این قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی، احتیاجی به نیرنگ و موذی گری ندارد اما برخلاف این تصور، آمریکایی ها به حیله و فریب نیاز فراوانی دارند و الان هم همین گونه عمل میکنند و این واقعیت، ما را نگران میکند.
رهبر انقلاب با تأکید بر مراقبت از شگردهای آمریکایی خاطرنشان کردند: آمریکایی ها همیشه در آستانه زمان تعیین شده برای پایان مذاکرات، لحن خود را سختتر، تندتر و خشنتر میکنند تا اهداف خود را محقق کنند که باید مراقب این حیله بود.
حضرت آیتالله خامنهای با اشاره به سخنان سخیف و مشمئز کننده آمریکاییها در هفتهها و روزهای اخیر افزودند: “یک دلقک صهیونیست” در آنجا سخنانی گفت، مقامات آمریکایی هم برای اینکه خود را کنار بکشند مطالبی گفتند اما در همان مطالب، ایران را به حمایت از تروریسم متهم کردند که واقعاً حرف خندهآوری است.
تکبـــــــــ الله اکبر، خامنه ای رهبر، مرگ بر ضد ولایت فقیه ـــــــــیر.
داداش حسین؛
خیلی خوندنی و جذاب و البته زیرکانه جواب می دید!
کیف می کنم… فـــــــــــــــــــــدایی داری…
آقا این «دلقک صهیونیست» خوراک تیتر یکهها!
حیفش نکنید!
رضا احسان پور
چشم امید ملّت ایران، مذاکره
حتّی شده است باور و ایمان، مذاکره
دی شیخ با چراغ همی گشت در ژنو
کز پنج و یک ملولم و دیوان مذاکره،
اصلاً بلد نبوده و هرگز نمیکنند
یک بار مثل بچّهی انسان، مذاکره
گفتم که: شیخ! خانه خراب است، ماندهای،
در فکر نقشبندی ایوان؟ (مذاکره؟)
ارسال کرد شیخ، پیامی ظریف که:
“یک ذرّه هم نرفته به بهمان، مذاکره
ای بی سواد و بی خبر از حُسن “جان کری”
دارد چقدر سود به قرآن، مذاکره
وقتی کنار “اشتون”م انگار… بگذریم!
گاهی گرفته حالت عرفان، مذاکره
تا زیر چشم در گل تحریم ماندهایم
راه خروج از این همه بحران، مذاکره
دمهای این گروه، مسیحایی است ها!
روحی به جسم مردم بی جان، مذاکره
تشدید مشکلات جوانان، مقاومت
پایان مشکلات جوانان، مذاکره
تولید و خودکفایی ملّی بهانهاند
تنها دلیل رونق و عمران، مذاکره
ترمیم جای زخم سفارت گرفتن و
بهبود و دیپلماسی جبران، مذاکره
در شرق و غرب، بحث دراز مذاکره است
حتّی رسیده تا ته کیهان، مذاکره
بدبختِ ماتِ هسته! به آزادگی مناز
هست ای عمو برای تو دکّان، مذاکره
هی راست میروی چپکی نطق میکنی
حس میکنم که با خود شیطان، مذاکره،
دارم؛ بیا و بگذر از این موضع خشن
بی فایده است همره جولان، مذاکره
ما اهل اعتدال و شما اهل اغتشاش،
هستید و کردهاید پریشان، مذاکره
سهراب در نبرد نمیگشت خط خطی
میکرد اگر که رستم دستان، مذاکره
هر جا که گلّهای تلفاتش اصولی است
کرده است گرگ با سگ و چوپان، مذاکره
پس بیخیال عزّت ملّی، نمی شود،
کرد این زمانه ساده و آسان، مذاکره
باید به ساز غرب برقصیم تا شود
رقصی چنین میانهی میدان، مذاکره
قبلا آدرس مزار بابا اکبر رو این کنار نذاشته بودید؟
یا من اشتباه یادمه؟
حالا اگه یه موقع گذارمون افتاد بهشت زهرا(س)، چطور مزارشون رو پیدا کنیم؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
قطعه ۲۶ ردیف ۶۳ شماره ۱۱
درست دارم میگم دیگه؟!
التـــــ قطعه ۲۶، ردیف ۶۳، شماره ۴۴ ــــــماس دعـــــــ شهید اکبر قدیانی ـــــــــا
خصوصی؛
۱۱ یا ۴۴؟!
شماره ۴۴
😐
خاطــــ ۶۴ ـــــــره:
ما مصطفی را با حاجآقا خوشوقت آشنا کردیم، ولی خودش شده بود پایهی مجلس حاجآقا! یک جلسه که دور حاجآقا جمع شده بودیم، مصطفی پرسید؛ حاجآقا، یک ذکر بده شهید شیم! حاجآقا گفت؛ شما اول کارتون رو تموم کنید، بیاید بهتون میگم چیکار کنید شهید شید! نمیدانم، شاید همان جملهای که حاجآقا گفت، ذکر شهادت بود. حتما مصطفی کارش را تمام کرده بود!
خاطــــ ۶۵ ـــــــره:
بچهها میگفتند؛ هر کی بیاد نطنز، یعنی زندگی تعطیل، زن طلاق، بچه یتیمخونه!! مصطفی کارش زندگیاش بود. تلفنش مدام زنگ میخورد. فرقی نمیکرد چه کسی و چه وقتی بهش زنگ بزند. نصف شب هم اگر بود، باید جوابش را میداد. دیگر تا صبح خوابش نمیبرد، تا کار را انجام دهد. هرکس دیگری بود، لابد می گذاشت صبح. از کاشان که میآمد طرف تهران، توی ماشین، از سه ساعت راه، دو ساعتش را با موبایل حرف میزد. با این تأمینکننده، با آن فروشنده، با این مدیر، با آن کارشناس. توی خانه هم اوضاع همین بود. گاهی وقتها از شدت خستگی به تخت نمیرسید. وسط هال خوابش می برد! گاهی موبایلش را از کنارش برمیداشتم، تا کمی بخوابد.
خاطــــ ۶۶ ـــــــره:
بعضی وقتها ساعت چهار صبح تازه میخوابید. هرچه صدایش میزدم برای نماز صبح بلند نمی شد، از خستگی. میگفتم؛ مصطفی، یه چیزی بخواد جلوی شهادتت رو بگیره، همین نماز صبحه! صورتش سرخ شده بود. خواب دیده بود در صحرای کربلا پشت سر امام حسین (ع) نماز صبح می خواند.
۴۴ هم داشت
ــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
سرویسم کردین! بسه دیگه! 🙂
یه ذره هم به ارادتم به آقا مصطفای شهید اضافه نشد!
بعضی آدم ها اینطوری اند، وجودشان مثل آیینه ست، روشن و شفاف
وقتی می بینی شان انگار تا اعماق وجودشان را می شناسی…
همه ی حرف هایی که در خاطرات است در همان عکس شان پیداست
شاید برای من اینگونه است
ولی جز اندکی به شناختم اضافه نشد
خاطرات همان را می گویند که عکس می گفت!
ولی سخن دوست؛ نیکو ست!
ممنون چشم انتظار!
چه سؤال چالش برانگیزی پرسیدم! 😀
سوژه نده دست ما
ما به تَرَک دیوارم گیر میدیم!
آلزایمر تو که جای خود دارد!!
یکی از دوستان میگفت:
سر امتحان نشسته بودم، هر چی فکر میکردم اسم و فامیلم یادم نمیومد. کلا ناامید شده بودم تا اینکه استادم اومد بالای سرم و گفت: خانم فلانی…
واقعا چه جوری؟ ۱۱- ۴۴! از شما بعیده…
برادر بزرگوارم آقای چشم انتظار؛
آقای رضا و امثالهم را باید فهمید. هم از آن جهت که اساسا به دلیل سست بودن بنیان های فکری و علمی ناچیزشان، به “آنها می توانند” اعتقاد والتزام عملی بیشتری دارند تا “ما می توانیم” و هم از آن رو که برای این جماعتِ ساده لوح، حتی نفس کشیدن هم بدون شیطانک پوشالی قرن، محال ممکن است فلذا چشم به سراب خیالی کدخدای خود خوانده دهکده جهانی بسته اند و کیست که نداند یکی از شاخصه های شخصیتی این جماعتِ سست عنصر، نه اعتدال طلبی که بالاتر و مهم تر از آن کدخداطلبی و دلباختگی به کدخدای بی خدای جهان است و پیرو همین دلدادگی کودکانه و متوهمانه است که از دیدن و شنیدن هر آنچه که ممکن است به مذاق اربابان بیگانه خوش نیاید برآشفته می شوند و دیگران را به صغر سنی متهم می کنند و اربابان داخلی شان را به امیرکبیر تشبیه می کنند. در این باب سخن بسیار است که می گذاریم و می گذریم…
اما جناب آقای چشم انتظار؛ اجازه دهید از دریچه فضای مجازی، شایسته ترین مراتب تشکر و قدرشناسی خود را از “حضرت پدر” که تجلی تمام قد اخلاص و فداکاری هستند، ابراز دارم. سلام مرا به حضرتش برسانید و بفرمایید تمام آسایش و امنیتی که امروز در دل های ما جاری است، مرهون جانفشانی های غیرتمندانه شما بوده و بس… از ما دور باد که با خزیدن در لاک غفلت و بی تفاوتی، ناخواسته جاده صاف کن شبیخون ناجوانمردانه دشمن باشیم. از ما دور باد که مغبون مانورهای مزورانه دشمن مذبذب شویم و از ایستادن بر سرآرمان ها و ارزش ها غافل شویم… دورباد…
بدیهی است بضاعت اندک قلم حقیر، یارای قدردانی از رشادت های آن جانباز معزز را ندارد و صرفا به رسم سپاسگزاری، این “دعانوشت” را تقدیم ساحت نجیبانه آن رزمنده سرافراز می کنم و متقابلا از محضرشان استدعای خیر می نمایم: “سلام قولا من رب رحیم” پیشکش وجود با برکتتان، “آیة الکرسی” هزاران بار نذر سلامتی تان، “اجرا عظیما” پاداش همه مجاهدت های خالصانه تان و دعای حضرت “سه ساله عشق” بدرقه راهتان.
پاسخهاتون سراسر متلک و توهین بود دوستان و آقای قدیانی!
البته من ناراحت نمیشم
مدعی هستید همه رو با معیار انقلاب می سنجید در حالی که همه رو با معیار منافع حزبی و افکار گاه تاریخ مصرف گذشته ی خودتون میسنجید.
فکر میکنید انقلاب اونیه که تصور شماست و بقیه همه اشتباه میکنند.
در حالی که حرف های دویست سال پیش فیدل کاسترو رو با اسلام قاطی کردن، اسمش انقلابی بودن نیست!
انقلابی یعنی آیت الله هاشمی، دکتر روحانی
در ضمن آقای قدیانی بنده ۵۲ ساله هستم
فرهنگی عزیز؛
نمیدونم داداش حسین صلاح میدونند پیرامون مطلبی که شما فرمودید، اشارهای داشته باشم یا نه؟ در هر حال این خط، به عنوان “در صورت صلاحدید” هم هست. اما در خصوص بند دوم و لطفی که شما به حقیر و پدرم داشتید باید عرض کنم؛ کار را که کرد آنکس که تمام کرد! بابای من و همه ی باباهایی که به برکت انقلاب عظیم خمینی کبیر (ره) یادگار و نشانهای از جنگی که ما دفاع مقدس میخونیمش دارند، هر چند که به فرمودهی حضرت آقا از اسناد ارزشمند این انقلابند، لکن؛ وقتی پای صحبتهاشون مینشینی، حرف مشترک خیلیهاشون اینه که ما وظیفهمون رو کامل انجام ندادیم و اگر چه به رفقای شهیدمون گلایه داریم که رسم رفاقت به جا نیاوردند و تکی خوری کردند! ولی از طرفی همین نفس کشیدن الانمون رو هم مدیون شهدایی مثل “بابااکبر قدیانی” هستیم که چون به حضرت روح الله یا علی گفتند، تا ته تهش رفتند. ما، کم جانباز صفین تو انقلابمون نداریم! که امروزه نه تنها کمترین دلبستگی رو به گذشتهی خودشون ندارند، که اساسا از کردهی خود پشیمانند! برای همین لازمه بگم؛ ضمن قدردانی از محبت شما به این حقیر و پدرم که به نوعی جنبهی عام داشت و شامل همهی ایثارگران وفادار به نظام اسلامی ایران هست، ایشان کار خاصی جز شناخت تکلیف و عمل به اون در زمان خودش انجام نداده و این کمترین وظیفهشون بوده. که به قول داداش حسین؛ (انقلاب به کسی بدهکار نیست) حتی به عزیزترین عزیزانمون که یک تار مویشان را با کل خاندان حاجآقا و مافیها!! عوض نمیکنیم. فلذا؛ دعا کنیم که پدران ما (همهی ما) راهی رو که پای درش گذاشتند، اونطوری تموم کنند که شایسته هست. انشاالله…
رضا اعتدال طلب- پزشک؛
خوب است در کنار اعتدال طلبی کمی هم انصاف داشته باشید. متلک گوئی را که خود شما در سطر اول نخستین کامنت خود شروع کردید و اهانت در کامنت دوم شما بیش از هر چیزی مشهود است.
پاسخ سرشار از حقیقت آقای قدیانی به کامنت شما، به تنهایی گویای همه ماجرای ارادت امثال شما به شخص هاشمی رفسنجانی است که با بی انصافی از کنار آن می گذرید و از آن به متلک و توهین یاد می کنید.
انقلاب اسلامی ایران هم یک واقعیت است…
یک حقیقت روشن و نه چیزی در تصورات ما و شما که یکی درست باشد و دیگری اشتباه!
انقلابی یعنی امام خامنه ای عزیز
اینهایی که شما نام بردید دیپلمات هستند، البته روحانی با ارفاق 🙂
نقل به مضمون:
“در شرق تهران بوستان بزرگی است که برای ارتش است… به سمت ارتفاعات که می رویم برای پیاده روی، من این زمین ها را می بینم و خیلی جای خوش آب و هوایی است. خیلی چشم به سمتش دوخته شده… البته بنده تشری زدم و نگذاشتم این زمین ها تصرف شود ولی خوب خیلی ها منتظر غفلت هستند تا به سمت این زمین ها دست دراز کنند………………………”.
تاکید «آقا» بر حفظ محیط زیست، عین بهار طبیعت، زیباست…
دکتر سلام
می دونی اختلاف ریشه ای ما در چیست؟
دقیقا اشاره ای که در آخرین کامنتت وجود دارد!
عزیز من
انقلابی کسی است که خود گوید و در عمل به نمایش گذارد، نه دیگران…
…من شما را بعنوان دکترترین دکتر همیشگی قطعه انتخاب میکنم!!
جناب دکتر! یک سال پس از دوم خرداد ۷۶ اون زمانی که مواضع هاشمی نسبتا خوب بود -لااقل به بدی الان نبود!- سازمان مجاهدین و امثالهم با آنکه به لحاظ سن، حکم بچهها بلکه نوههای آقای هاشمی بودند، ایشان را «عالیجناب سرخپوش» به معنای «قاتل خونریز» معرفی میکردند!! یادت که هست؟؟ آن زمان بنا به اعتراف قبلی خودت، شما جزئی از زیرمجموعه همین سازمان البته الان منحله بودید!! یادت که هست؟؟ باز همان زمان، ما با آنکه خیلی هم دل خوشی از مواضع آقای هاشمی نداشتیم، مثل مرد آمدیم وسط میدان و حداقل از آن هاشمی که «هاشمی انقلاب» بود شجاعانه و مخلصانه دفاع کردیم!! یادت که هست؟؟ و باز همان زمان، دوم خردادیها چنان بلایی سر حیثیت و شخصیت هاشمی آوردند که ایشان از شرکت در انتخابات مجلس انصراف داد، آنهم بعد از اعلام نتایج آرا!! یادت که هست؟؟ و باز همان زمان، این ما بودیم که دلخوریهای خود از هاشمی را بهانه عدم دفاع از وی نکردیم!! یادت که هست؟؟ حالا یه کم آهستهتر خواهشا برونین در دفاع از آقای هاشمی!! بزرگترهای شما اتفاقا الان هم هیچ «هاشمی انقلاب» یا حتی شخص هاشمی را دوست ندارند، بلکه اونی که دوست دارند «رفسنجانی مدعی تقلب و نویسنده نامه سرگشاده» هستش!! برادر! صحبت زمان و سن و سال را مطرح نکن که حقیر هم مستمع خطبه جمعه هاشمی انقلاب بوده!! وه که چه خوب خطیبی بود؛ قرا، دشمنشکن… الغرض، شما یه روزی هاشمی رو میزدین، چون قصدتون زدن انقلاب بود، و الان هم دقیقا با همین قصد، شدین مداح همون که یه روزی بهش میگفتین؛ قاتل سیداحمد خمینی!!!! یا قاتل این روشنفکر و آن نویسنده!!!! یادت که هست؟؟؟؟ برادر! چای نخورده، فامیل سیاست نشو!! هاشمی هر چه هست -خوب یا بد- نه دیروز قاتل بود و نه امروز امیرکبیر!! منتهی بزرگترهای شما در میدان سیاست، چه جور منافقینی هستند که طرف هر چه بدتر میشود، بیشتر مدافع او میشوند؟؟!! و هر چه خوبتر، بیشتر به او فحش میدهند؟؟!! دکتر! من یه بار در همین قطعه ۲۶ نوشتم که «صداقت، سیادت دارد بر سیاست». همین!
***
وقتی جواب دکتر اعتدال طلب را به این نوشته جناب قدیانی خواندم یاد روزنامه های دوم خردادی افتادم. این جراید هم هر وقت در جواب منتقدان میمانند، به جای پاسخگویی، برمیدارنند تیتر میکنند “دور جدید حمله به هاشمی… یا دور جدید حمله به روحانی”!
آقای دکتر! چرا از واقعیت فرار می کنین، آنهم با بدترین نوع فرافکنی؟! اهانت را جناب قدیانی به شما نکرد، بلکه شما به آقای هاشمی کردین با اون تهمت زشت “عالیجناب سرخ پوش”! پس وقتی جوابی در چنته ندارین، خوب است دیگران را متهم به اهانت نکنین که بدترین بی اخلاقی هاست قطعا…
حضرت آقا امسال ۱۵ اسفند درخت نکاشتند یا حداقل بنده بیاطلاعم و این در نوع خود بسی قابل تأمل است خصوصا با بیاناتی که در دیدار با جمعیت حفظ محیط زیست داشتند
بگذریم از اینکه بعضیا هول کردند و ۱۴ اسفند رفتند پیشواز درختکاری
یکی نیست بگه این حرکات نمادین جای خود اما شما نهاد اجرایی کشور هستی و سازمان محیط زیست تحت نظارت شماست
احیانا یه کار اصولی برای محیط زیست انجام بشه هم بد نیستا
آژانس شیشه ای؛ شبکه دو.
به به… به به…
http://www.rajanews.com/news/205236
«جانباز شیمیایی» و «شهید عشقیایی»
http://www.ghadiany.ir/1391/18441
پیام حاج قاسم سلیمانی به زبان عربی.
http://wpc.be1e.edgecastcdn.net/00BE1E/news/2015/03/13/alalam_635618439165188840_25f_4x3.mp4
واقعا دولت نمی خواد با یونسی برخورد کنه؟
این که کل آبروی مملکت رو بر باد داد، با این حرف زدنش!
اینها چرا اینجوری می کنن؟
گند بخوره تو دیپلماسی شون…
خاطــــ ۶۷ ـــــــره:
ماه رمضان بعد از سالها دیدمش. خیلی با هم حرف زدیم. ناراحت بود که چرا بچهها هر کدامشان رفتهاند یک جایی و مشغول شدهاند و از هم بیخبرند؟! بعضی از رفقا یا کار نداشتند، یا زده بودند توی کارهایی که ربطی به رشتهشان نداشت، یا رفته بودند خارج! میگفت: من این چندسال با کلی شرکتهای داخلی و خارجی ارتباط داشتهام. تجربه دارم. هر کدوممون با مجموعههایی ارتباط داریم. ظرفیتمون خیلی بالاست. یه مجموعه درست کنیم، با هم مشغول کار میشیم، تولید میکنیم، هوای هم رو داریم و دیگه تکّی نمیریم جایی که همرنگشون بشیم. حرفِ هم را خوب میفهمیدیم. بعد از آن افطار، چندبار تلفنی حرف زدیم. یکبار هم آمد دفترم. میگفت؛ زودتر جمع بشیم و کار اقتصادی راه بندازیم. خودش هم کارهایی را شروع کرده بود. برای صنایع خودروسازی قطعه تولید می کرد. میگفت؛ چرا حوزهی اقتصادی برای ما شده حوزهی ممنوعه؟! الان باید کاری کنیم که بچهها محتاج نون شبشون نباشن.
خاطــــ ۶۸ ـــــــره:
از پلهها که میآمد بالا اول به یزدی چیزی میگفت و من را میخنداند، بعد با لهجهی همدانی با پدرش خوش و بش میکرد. آخر سر هم لهجهاش را کاشانی میکرد و با خانمش شوخی میکرد. علیرضا هم یاد گرفته بود.
خاطــــ ۶۹ ـــــــره:
به مادرش میگفت؛ مامانی! پشت تلفن لحنش را عوض میکرد و با مادرش مثل بچهها حرف میزد! گاهی وقتها مادرش که میآمد دمِ در شرکت، میرفت دو دقیقه مادرش را میدید و برمیگشت. حتی اگر جلسه بود. بچهها تعریف میکردند زمان دانشجویی، دکتر هم که میخواست برود، با مادرش میرفت! بچهها بهش میگفتند؛ بچهننه!!!
شاهکار شورای عالی فضای مجازی
http://enqelabi.mihanblog.com/post/6
سید سید مسعود!
لینک اون مقایسه ی احمدی و هاشمی رو میدی؟؟
مسعود؛
درست متوجه منظورت نشدم!
این متن؟
http://www.ghadiany.ir/1390/9971
سید!
اینم خوبه
ولی منظورم یه متنی بود که توی کامنت هاش داداش ده تا از شباهت های احمدی و هاشمی رو گفته بود (یا روحانی، یادم نیست دقیق…)
منظورم اون بود.
تو کامنت ها نمی تونم سرچ کنم
بازم ممنون یه عالمه
سید احمد؛
به به…
بارک الله به محمود کریمی!
اولا اینکه دقایقی دیگر قطعه ۲۶ به روز خواهد شد!
ثانیا «رحم کن به برند ۵۷» تقدیم به مسعود عزیز!
http://www.ghadiany.ir/1393/22903/comment-page-1#comment-169892
ــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
متنی که انشاءالله تا دقایقی دیگر به روز خواهد شد، خیلی سریع نوشتم، شاید پنج دقیقهای! خیلی هم کوتاه است فلذا!! 🙂
فلذا؛ دستمریزاد!
سلام عموحسین