دست‌هایت…!

بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. مادرت فاطمه کلابیه تا چند روز دیگر به شهادت خواهد رسید. فاطمیه بی فاطمه کلابیه لطفی ندارد. دیگر شهیده راه ولایت مادر توست؛ علم که از دست تو افتاد پهلوی مادرت شکست. باورش نمی شد. او تو را شیر بچه حیدر کرار پرورش داده بود و وقتی بچه بودی به قد و بالایت نگاه می کرد و برایت اسفند دود می کرد که چه پهلوانی.

دست هایت، دست هایت را در دست می گرفت و گاهی دور از چشم حسنین بوسه ای نثار دستان تو می کرد.

دست هایت، دست هایت را گاهی می گذاشت در دست حسین و به تو می گفت: حق نداری حسین را برادر صدا کنی. حسین مولای توست و فرقش با تو این است که تو فرزند منی اما حسین پسر فاطمه است.

دست هایت، دست هایت را گاهی به زینب نشان می داد و خواهرت زینب لذت می برد که برادرش چنین دستان پر توانی دارد. زینب در دلش می گفت: با این دو دست رعنا عاشورا غمی نیست.

دست هایت، دست هایت را گاه به علی نشان می داد و اشک مولا را در می آورد.

دست هایت، دست هایت، دست هایت…

نه، ام البنین باورش نمی شد علم از دست تو بیافتد. کار کرده بود روی این دست ها از همان بچگی و به دستانت علم می داد بزرگتر از قد رشیدت و تو علم را می چرخاندی در آسمان و جوانان بنی هاشم به افتخارت صلوات می فرستادند.

گاهی می نشست کنار خانه علی و از دور قد و بالایت را نگاه می کرد و می دید که شانه هایت سر به آسمان ساییده اند.

بیا عباس بنشین کنارم می خواهم برایت روضه مادر بخوانم. قبرستان بقیع بهشت زهراست و قبر مادرت فاطمه کلابیه بی چراغ است.

بال یاکریم را بسته اند و نمی گذارند دور مزار مادرت پرواز کند. از حرم خبری نیست. اینجا اشک را ممنوع کرده اند. روضه را هم. باید از دور فاتحه بخوانیم. همان کاری که مادرت با “کف العباس” می کرد.

دست هایت، غصه این دو دست بریده هنوز برای ام البنین تازگی دارد؛ یعنی خدا چکار دارد با دستهایت؟!

***

برایت لباس دوخته بود؛ به آستین که رسید فهمید قطیع الیمین شده ای. این پیرهن الان بر تن امام زمان است…

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. پُر از گریه می‌گوید:

    سلام-
    یعنی میشود کسی کمی از غُصه های حضرت ماه را بفهمد و از غصه جان سپارد؟
    مگر میشود کسی از غُصه های حضرت ماه را بفهمد؟

  2. علمدار غریب می‌گوید:

    سلام داداش حسین بچه بسیجی ها
    مثل همیشه عالی بود.
    خدا حفظت کنه اما فکر کنم شهیدت کنه بهتره
    یا حق

  3. بی بی سیاسی می‌گوید:

    در بی بی سیاسی بخوانید
    اخبار بی بی سی فارسی – صدای آمریکا voa- جرس(جنبش راه سبز)

  4. عرفان می‌گوید:

    سلام . سلام بر ما و بر بندگان صالح خدا . سلام بر شما و بر بندگان صالح خدا .
    یه مدینه یه بقیعه // یه امامه ولی حرم نداره ….
    می دانی داداش حکایت ما شده حکایت همونایی که توی روضه با یه یاحسین با یه یا فاطمه غش می کنن . قربونت که با این همه کار و مشغله هنوز داری می نویسی .
    انشا الله اجرت با ابو الفضل
    راستی نمی دونم چرا وقتی یاد تلاش عباس برای رسوندن آب به خیمه ها می افتم جگرم می سوزه تشنم می شه ….. یا ابوالفضل العباس بیا که تشنه ی آب مشکت هستیم . بیا و خودت را از بین یزیدهای زمانه به ما برسون .
    به حق رقیه
    بیایید همگی فریاد بزنیم یا امام حسین به حق رقیه این جان ما را از ما بپذیر . ببین اقا گرگهای آخر الزمان برامون دندون تیز کردن آقا آتش زدند به مال و جانمون . نذار جان ما طعمه ی آتش اراذل و اوباش بشه . آقا قبول کن ………. به خدا اگه خودت نمی خواستی تا حالا هزار تا کفن پوسونده بودیم . آقا به حق فاطمه جان ناقابل ما را بخر . تو رو به حق مادر پهلو شکسته ات .

  5. چند جرعه اندیشه می‌گوید:

    پـــــــــــــــــــــوســــــــــتــــــــــــــــرهـــــــــــــــــای ســــــــــیــــــــــــــاســــــــــــــــی

  6. تلنگرخانه می‌گوید:

    سلام…

    در تلنگرخانه بخوانید:

    “””تروریست ها در دانشگاه و حوزه آدم دارند… کجا دنبالشان می گردید؟؟!!!””

    یا حق…

  7. منتظرالظهورالامام می‌گوید:

    سلام برادر اجرت با علمدارناامید امیدوار به نگاه مادر برادر دوست دارم از راهنمایی های شما در یک کار رسانه ای بهره ببرم .یاعلی.

  8. خانم معلم می‌گوید:

    سلام
    امروز نمایشگاه بودم و از کتابتان اثری ندیدم …ناشرش را بنویسید لطفا …

  9. مرتضی می‌گوید:

    سلام حسین جان، زیبا بود به نظر من نقطه عطف و اوج زیباییش را می توان در سطر آخر دید. یا حق

  10. سوره عیوضی می‌گوید:

    اسم ناشر کتاب رو خواهشا بگین.قراره برام بگیرن

  11. هانی... می‌گوید:

    حواسم نیست این ثانیه ها ، این لحظه ها
    برای من است.
    برای خودِ خودِ خودم.
    برای من است تا دنیایم را بسازم.
    حواسم نیست که باید برگردم.
    باید برگردم.
    همین الان باید برگردم که باز دست کمک به سمت من آورده ای.
    ای خدای مهربانم …

  12. پیمان می‌گوید:

    سلام
    من چنتا سوال داشتم
    ۱ ما اگه توفیق شد تو نمایشگاه شمارو دیدیم می تونیم داد بزنیم بگیو داش حسین مخلصیم یا چون محیط فرهنگی باید گفت آقای قدیانی بسیار ارادت داریم
    ۲ داداش شما دستور بده غرفه ی مرکز اسناد که سهله کل نمایشگاه رو برات اتیش می زنیم می خای همین الان مسئوله غرفه رو کت بسته برا عرض معذرت خواهی خدمت برسونم

  13. حنانه می‌گوید:

    الهم صل علی محمد و آل محمد

  14. انیس می‌گوید:

    لعن الله ظالمیکِ یا فاطمة

  15. سوره عیوضی می‌گوید:

    قطع الیمین خدای من کمکمون حقیقت رو فراموش نکنیم و زیر پا له

  16. محمد محمدی می‌گوید:

    خیلی عالی بود.

  17. پیمان می‌گوید:

    اسم ناشر : مرکز اسناد انقلاب اسلامی

  18. ... می‌گوید:

    یا من هو اسمه دوا یا عباس!

    یا من هو ذکره شفا یا عباس

    نگذار خدا نکرده کافر بشوم

    عباس خداست یا خدا…یا عباس

  19. خودم می‌گوید:

    دل عاشق که بی دلبر نمیشه /آسمون بی مه و اختر نمیشه /بری از هرکسی بپرسی میگه /واسه من هیچکسی مادر نمیشه

  20. هانیه می‌گوید:

    هر چند وقت یک بار در یکی از خونه های محله ی ما ، گلریزون برپا می شه !!! آدمای امروز فقط ظاهرشون تغییر کرده .بگذریم…..
    برای دختر های که ازدواج کردند ولی جهیزیه و خرج عروسی ندارن ، گلریزون به پا می کنیم . یکی تقبل آرایش عروس رو می کنه ، یکی لباس عروسشو میاره ، یکی میوه و شیرینی رو به عهده می گیره و….بقیه پول و وسیله های منزل شو تهیه می کنند .
    سبد تزئین شده رو دور می چرخونن و پول جمع می کنن و لبخند عروس ، خوشحالت می کنه و گریه ی مادرش دلت رو می لرزونه .
    جشن ما دیدنیه ، تو عروسی محله ی ما گریه و خنده یه جور دیگست ، یه معنی دیگه می ده ، قیافه هاشونو ببینی قضاوت هایی می کنی که همه ی آخرتتو می بره رو هوا ، ولی وقتی تعداد اسکناسا و اشکاشو می بینی ….
    خدایا شکرت

  21. مولا جان یا سید علی،
    دستت اما حکایتی دارد، رحم الله عمی العباس….

  22. حامد می‌گوید:

    سلام
    مادر کجایی که ببینی عباست ندارد دستی به تن
    مادر کجایی که ببینی مشک عباست پاره پاره است
    مادر کجایی که ببینی عباست شده پرپر
    ای مادر تمام عاشقان حال که دیگر علمدار کربلا نیست اما علم علمدار به دست مولایمان سیدعلیست درست است که یک دستش مثل دست عباست……..
    ولی با همان یک دست آتشی به جان دشمن انداخته که مپرس مثل علمدار کربلا،مثل برادر حسین و زینب
    ولی مادرجان بدان این علم روزی به دست پسرت مهدی(عج)سپرده خواهد شد
    دیگر آن زمان است که همه میدانندعلمدار روز محشر کیست
    به امید آن روز که بگویند توام در صف عاشقان هستی

  23. منتظر می‌گوید:

    سلام داداش حسین عزیز .
    راستی می دانستی امسال تولد حضرت آه مصادف شده با میلاد امام حسین ع
    ۲۴ تیر سالروز تولد رهبری و تولد امام حسین
    در متنهاتیتان می توانید استفاده کنید
    به ما هم سر بزنید
    راستی ما که تهران نیستیم چه طور کتابو بخریم ؟

  24. پیمان می‌گوید:

    دلم واسه شعر های روضه گرد تنگ شده
    چند وقته نیست کسی ارش خبر داره؟

  25. هانیه می‌گوید:

    امروز عروسی بود .
    اتفاق عجیبی افتاد .
    خدارو تو یک واژه دیدم.
    یا رزاق

  26. خودم می‌گوید:

    به به داداش حسین بچه بسیجی های بیشمار مثل همیشه بیداره.
    کتاب به نمایشگاه رسید؟؟؟

  27. سوره عیوضی می‌گوید:

    منتظر عزیز تولد رهبرمون ۲۴ تیر نیست گذشت.

  28. پیمان می‌گوید:

    سلام
    خطاب به خودم
    داش حسین در نظرات پست قبل گفتن رئیس انتشارات گفته کتاب تا عصر پنج شنبه

    ۵۰% و تا صبح جمعه۱۰۰%تو نمایشگاه هست

  29. مهدی می‌گوید:

    ما هم هستیم نترس برو جلو.
    یاعلی

  30. پیمان می‌گوید:

    رفتین؟

  31. گمنام 124 می‌گوید:

    سلام . و مثل همیشه

    طیب ال… انفسکم .

  32. سیداحمد می‌گوید:

    ام البنین
    ام بی بنین…..

    احسنت داداش حسین؛مثل تموم روضه هائی که برامون خوندی عالی بود…
    علمدار کربلا نگهدارت باشه…

    آخ چه دنیائیه قبرستان بقیع،یه حس غیر قابل توصیف،بهشته واقعا.
    چقدر دلم هوای مدینه رو کرده…

  33. امیر مسعود می‌گوید:

    سلام
    عالی بود

  34. سارا می‌گوید:

    مثل همیشه عالی بود
    چقدر زیبا روضه می نویسید اشکم رو درآوردید خیلی وقت بود تو مجلس عزاداری شرکت نکرده بودم روحم رو جلا دادید
    دستهای عمو عباس نگهدارتون باشه

  35. حسین می‌گوید:

    محشر بود
    فقط همین

  36. امین می‌گوید:

    سلام
    ان شاالله آقا میاد و دسته جمعی می ریم زیارت ائمه بقیع
    بر وهابیت خبیث لعنت

  37. صبوری می‌گوید:

    مثل همیشه اشک همه رو در اوردی
    اجرت با
    عباس

  38. امین عارفی می‌گوید:

    به نام حی سبحان

    السلام علیک یا ابالفضل العباس

    ام‌البنین چه می‌کنی؟ این نوزاد کیست؟ که دور سر حسین می‌گردانی، چقدر زیبا و پر فروغ است؟ ام‌البنین تو از احوال همسرت علی آگاهی، چرا به بازوان این نوزاد خیره شده است‌؟ تو هم همان چیزی را حدس میزنی که حسن و حسین و زینب حدس میزنند‌؟ مولا چه می‌گوید؟ هذا ذخیره‌ الحسین یعنی چه‌؟ ام‌البنین جای نگرانی نیست، دستان فرزند تو ایرادی ندارد، علی برای چیز دیگری گریه میکند، شاید برای روز مبادا! اولین کلامی که به نوزادت آموخته‌ای چیست‌؟ مامان، بابا‌؟ یا، حسین؟ برای چه حسین؟ نگو! می‌دانم، برای روز مبادا! چه زیباست، نوزاد در آغوش زینب آرام گرفته، زینب جان تو از احساست بگو؟ خوشحالی؟ تو، تو دیگر اشک نریز مگر قد و بالای این نوزاد چه عیبی دارد؟ ببین چه رشید است، لبخند بزن! نکند تو هم نگاهت خیره به روز مبادا است؟ اینقدر خیره به چشمانش نگاه نکنید، چشمانش چشمه جوشان آفتاب است، ببینید چه درخششی دارد، نافذ و بی‌همتا! ببینید بین شما بیشتر به حسین نگاه می‌کند! این نیز از باب روز مبادا است! آخه او هم نگران است. خدایا این نوزاد چه می‌خواهد بگوید، همه خیره به او نگاه می‌کنند و او خیره به لبهای حسین، نکند بین چشمان او و لبهای حسین ارتباطی باشد! حسین جان تو دیگر بخند ذخیره روز مبادایت آمد، کسی که امانتدار طراوت لبهای توست! مادرش به او گفته تو را برادر صدا نکند، اما او نگهبان و ساقی خیمه‌های توست. همبازی علی‌اصغر، آرام کننده رقیه، معلم قاسم، رفیق علی‌اکبر، لبخند بزن عباس آمد.
    مطمئن باش یوسف زهرا، عباس حتی برای تو به لبهایش هم رحم نمی‌کند، او خوب میداند لب خشک امام زمان یعنی چه؟ او غیرت الله است، او عباس است و عباس بی‌همتاست!

    و خوشا به حال ما که عباس داریم …

    یا زهرای علی مددی

    انا مجنون‌الحسین یا ثارالله

  39. حاج احمد می‌گوید:

    دست درست حاج حسین آقا، خیلی وقت بود گریه نکرده بودم.
    بازهم بنویس اجرت با خانم فاطمه با مادر ما سادات.

    راستی بعد از یکسال انتظار بالاخره اسمم برای عتبات عالیات درآمد اگر عمری بود و رفتم پیش “کف العباس” خوب دعات می کنم، به این شرط که تا می توانی در وصف عباس قلم بزنی. یا علی

    کف العباس

  40. امین عارفی می‌گوید:

    به نام حی سبحان

    سلام حسین آقا
    صبح بخیر
    مثل همیشه محشر بود و پر سوز.
    “یعنی خدا چکار دارد با دستهایت؟!”
    خدا خیرت بده حاجی

    یا زهرای علی مددی

    انا مجنون‌الحسین یا ثارالله

  41. دانشجوی بیدار می‌گوید:

    خدا را به حق اشکهایی که از چشمها درمیاوری قسم بدهیم که در اسرع وقت با ظهور حضرتش قلبهای شکسته را التیام دهد.خصوصا” قلب ام البنبن
    ان شا الله اگر از راه منحرف نشوی و قلمت را حفظ کنی از دستان بریده با کفایتش تقدیرنامه خواهی گرفت با امضای علمدار کربلا

  42. چکاوک می‌گوید:

    خیلی خواندنی بود.

  43. سیده مرضیه حسینی می‌گوید:

    سلام

    خیلی عالی وبا احساس بود ممنون

    بی نهایت

  44. ترگل می‌گوید:

    چی بگم؟

    آدم هنگ می کنه

  45. مخلوق او می‌گوید:

    خیلی خوشحال شدم.

  46. سلمان می‌گوید:

    ای ولله داداش ما بچه بسیجی ها.مدیربلاگفاروهم که گرفتی ببخشید گرفتند

  47. کیخوان می‌گوید:

    سلام داداش حسین مبارکه.
    فعلا همین

  48. سلام می‌گوید:

    سلام
    مبارک باشه ان شاء الله

  49. ufnhgi می‌گوید:

    امروز که در نمایشگاه دیدمت کلی حال کردم مخصوصا وقتی که گفتی باید بفهمن که با بسیجی نباید درافتاد که من خود تا تهش را خواندم که ور خواهند افتاد انشالله

  50. عون می‌گوید:

    این وبلاگ خیلی از قبلی بهتره.حال می کنیم باهات حسین جان…

  51. افسر جنگ نرم می‌گوید:

    مدیریت بلاگفا بازداشت شد
    علیرضا شیرازی، مدیریت سرویس دهنده بلاگفا بازداشت شد.

    به گزارش «وبلاگ نیوز» علیرضا شیرازی، مدیر “بلاگفا” ساعتی پیش با حکم قاضی در منزل دستگیر و به دادسرای نیابت منتقل شد.

    گفته می‌شود دستگیری وی درباره شکایت شخص حقیقی از یکی از وبلاگهای بلاگفا است.

    لازم به ذکر است خبر مربوطه توسط وبلاگ خبری بلاگفا تایید شده است.

    هنوز اخبار دقیق تری در دسترس نیست.

    تا اینا باشن دیگه جنبه انتقاد داشته باشن

  52. عباس می‌گوید:

    سلام داداش حسین .خوبی؟مبارک باشه سایتت.خیلی زیباست.فقط این فضای آزادی که در ادامه این مطالبت هست(دست چپ) چیه؟

  53. سلام می‌گوید:

    سلام
    ببخشید انگار هیچ کی نمی دونه سایت جدیدتون افتتاح شده
    لطفا اطلاع رسانی کنید.

  54. س÷هر می‌گوید:

    سلام داداش حسین!
    خب یه اطلاع رسانی بکنید که اینجایین.از کیه که من میام ومی بینم همون نوشته ی قدیمیتون اونجاست.این چندمین بار که ابن رو میذارم.ظاهرا تاحالا نرسیده بهتون.
    اقا حلال کنید.من چندوقت ÷یش یه قسمتایی از نوشته هاتون رو گذاشتم تو سایت امتداد برای بچه های امتدادی.ولی بااینکه من منبع رو ذکر کرده بودم.منبع ذکر نشده بود والبته ازاون موقع تاحالا کام÷یوترم خراب شده والان هم کافی نتم.خلاصه حلال کنید.چون هم مطلب بدون منبع ذکر شد وهم اینکه مطلب رو گزینشی گذاشتم که بچه های امتداد کاملش رو تو وبلاگتون بخونن…

  55. س÷هر می‌گوید:

    دوست داشتم از نزدیک ببینمتون که قسمت نشد.۵شنبه داداشم کتابتون رو برام گرفت.اگه می دونستم خودتون هم هستید میومدم…به هرحال الان یه کتاب نه ده باامضا ودست خطتون دارم.خیلی دعام کنیدکنکور دارم.هم کنکور ولایت ÷ذیری وهم…

  56. من می‌گوید:

    خوندنش خیلی سخته

  57. مریم می‌گوید:

    اللهم عجل لولیک الفرج

    دست هایت…
    با دست هایت دست های ا راهم بگیر . منجلات وحشتناکیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.