سومین سنگ مزار بابااکبر

شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!

(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)

پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.

مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،

اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!

ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.

من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…

امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.

اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.

یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!

دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!

و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.

القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.

بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!

همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».

این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»

اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:

«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».

هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».

پانوشت

اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!

دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. صاعقه گمنام می‌گوید:

    «««به نام الله/ پاسدار حرمت خون شهیدان»»»

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    رهبر انقلاب در دیدار اهالی فرهنگ و ادب و شاعران پیشکسوت و جوان:
    “جبهه مظلوم را یاری کنید”

    اشکال برخی این است که اصل تهاجم گسترده‌ جبهه سوگندخورده علیه هویت اسلامی و هویت فرهنگی را با وجود نشانه‌های آشکار آن نمی بینند اما شاعر با روح هنری و نگاه تیزبین و دغدغه‌مند خود، به دفاع از این هویت برمی‌خیزد. رهبر انقلاب در ادامه با یادآوری واقعیت‌های تلخ دنیای امروز نظیر دست‌اندازی قدرت‌ها به «استقلال، ثروت، دین، معنویت، ناموس و اخلاق ملت‌ها» و دگرگون کردن حقایق با سلطه تبلیغاتی به حوادث دردناک غزه اشاره و خاطرنشان کردند: گاهی برای کشته شدن یک حیوان در گوشه‌ای از دنیا، چنان جنجال تبلیغاتی به راه می‌اندازند اما تهاجم اخیر به غزه و کشته شدن بیش از ۱۰۰ تن که اغلب آنان نیز کودکان معصوم و مظلوم هستند، نه تنها برای‌شان اهمیتی ندارد بلکه آمریکا و انگیس رسماً از این حملات حمایت می‌کنند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تأکید کردند: واقعیت امروز دنیا، حمایت بی‌واهمه سلطه‌گران از هر بدی و پلشتی و فساد و نجاستی است که در خدمت منافعشان باشد و در مقابل، با هر پاکی و قداستی که با منافعشان سازگاری نداشته باشد، به طور وحشیانه برخورد و معارضه می‌کنند.

    لبیک

    دلم گرفته مشامم اسیر باروت است
    بهار خرم دشمن کویر باروت است
    .
    دلم گرفته بهر همان کودک خرابه نشین
    که فکر می کند از چیست زیر باروت است؟!
    .
    امیر قلب ها که نباشد بنا به امر خدا
    جهان به دست سگانی امیر باروت است
    .
    سفیر حضرت حجت(عج)امیر و رهبر ما
    امیر آنطرف اما صفیر باروت است
    .
    میان جبهه حق آرزو شهادت و لیک
    نماد باطلیان «مستجیر باروت!» است
    .
    همین که قافیه گم می شود بدان ای دوست
    دلم عجیب گرفته، عجیب مبهوت است!

  2. عطشان می‌گوید:

    تا دقایقی دیگر یعنی یک دقیقه یا چی؟ 🙂

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “اینجا” قطعه ای از بهشت است…

  4. ... می‌گوید:

    (البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما را رحم کن!)
    کُشتی ما رو با این اصلش! 🙂

    و جسارتاً خط یکی به آخر مصادق یا مصادیق؟

  5. ... می‌گوید:

    “اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!”

    خدا پدرت رو بیامرزه. که زبونِ دلِ ما شدی.

  6. ... می‌گوید:

    “رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.”

  7. ... می‌گوید:

    “من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصادق(مصادیق)، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم،”

    به عنوان یک دغدغه، ما نیز خواهان بحث مکفی و جزئی نگرانه با ذکر مصادیق هستیم.

  8. ... می‌گوید:

    “اما دیروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم!”

    کاش ما هم آنجا می بودیم.

  9. ! می‌گوید:

    رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس‌جمهور و اعضای هیئت دولت:
    اشتباهات فرهنگی به‌راحتی قابل جبران نیست
    http://kayhan.ir/fa/news/18609

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    به نظر من؛ اینجا و آنجا ندارد! هر جا که نام و یاد و مرام شهید است، قطعه ای از بهشت است… برای ما، بهشتی ترین مکان، قطعه ی مقدس ۲۶ است… با این عشق بازی هات حال می کنم داداش حسین…
    شب ولادت امام المسلمین، خامنه ای عزیز بر سربازان وفادار مولا، مبارک باد…

  11. چشم انتظار می‌گوید:

    چه خبر از مورچه های “سمفونی مورچه ها”؟! چه خبر از “آسینتامن”؟!
    موقع تعویض سنگ مزار، دیدینش یا نه؟!
    حالش خوب بود…؟!

  12. قاصدک منتظر می‌گوید:

    اینجا…
    به حرمت آنجا…
    قطعه ای از بهشت است…
    هر از چند گاهی…
    جوهر قلمش رنگین تر…
    و حال و هوای بهشتی اش…
    بیشتر…

  13. ! می‌گوید:

    به روز کن دیگه بابا……………

  14. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اینجا هر چی که هست، ما دوستش داریم.
    عکس از سنگ مزار یادت نره.

  15. ! می‌گوید:

    😉 معذرت، فقط برای مزاح بود هر چند که الان بخشی از اون به روز شد که برم بخونم

  16. سیداحمد می‌گوید:

    “عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است! (البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما را رحم کن!)”

    “عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.”

    یک مدل خاصی نوشتید این متن را؛
    جملاتش یک طور خاصی است!

  17. ! می‌گوید:

    مدت زمان زیادی این سنگ با اون مزار مأنوس بوده و درسته که اشکالات موجود، اون رو تغییر لازمش کرده اما حتما اون سنگ، از این جدایی دل پر دردی خواهد داشت و چراغ یک رمان جدید را روشن خواهد کرد. چه روزها و شب ها که از اشک چشم افراد؛ چه فرزند و بستگان صاحبش و چه غیر، تر نشده، چه ایامی که درش با فاتحه به صدا در نیومده، چه لحظاتی که در ماه مبارک با طنین دل انگیز قرآن، جون گرفته و… از انسش با شهید دیگه هیچ نمیگم…
    یاد این بیت می افتم؛
    “”بنواخت نور مصطفی آن اُستُن حنانه را، کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو””
    با همه ایراداتی که داشت، حتما خیلی هوای این سنگ را خواهید داشت…

  18. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    اینو نوشتم که؛
    حتما دل اون سنگ قبلی، همون سنگ سی ساله، کلی گرفته…

    که دیدم “!” کامنت گذاشته و…

  19. شهیدزاده می‌گوید:

    اللهم ارفع درجه شهداءنا بالقرآن…
    زنده باشی دلاور…

  20. ناشناس می‌گوید:

    در پایان دیدار شعرا با مقام معظم رهبری در راه خروج از حسینیه، آقا با وزیر ارشاد که از میانه‌ی جلسه به حسینیه آمده‌است هم سلام‌علیکی می‌کنند و با لحن ویژه‌ای به آقای جنتی می‌گویند: «ما با شما خیلی حرف داریم. حرف‌های جدی داریم.» و از کنار وزیر می‌گذرند.

  21. سیداحمد می‌گوید:

    ای خدا…

    یعنی از همه این ماجراها، می تونی داستان های تمیز و شیک و جمع و جور در بیاری و کتابش کنی… ای بابا!
    حیفه… حیف…

    اصلا من قهرم!
    😐

  22. ! می‌گوید:

    عجب سریال دنباله داری شدها!

    “دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! ”

    خدا شهیدت کنه با این مدل نوشتنت. موندیم بخندیم یا گریه کنیم. هرچند که احتمال میدم قراره یک اشکی حسابی از ما بگیری!

  23. سیداحمد می‌گوید:

    الان همه چشم ها تیزه که ببینن بعد از این جملات قراره چی بگی؟!

    “چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!”

    داری همین الان و تند و سریع می نویسی، اینقدر جالب شده؛ حالا فکر کن ده روز روش کار کنی و حسابی چکش کاری کنی… چه شود…

    قهرم ولی صحبت می کنم! 😐

  24. سیداحمد می‌گوید:

    نفسم گرفت!

    لا اله الا الله…

  25. قاصدک منتظر می‌گوید:

    عجیب نیست که سنگ قبر مزار بابا اکبر…
    این سند دنیایی فصل و وصل…
    به آن چه در دل داره…
    سخت دلبسته بشه…
    چقدر خوب!
    که این دلبسته…
    دلشکسته نشد…

  26. صبا می‌گوید:

    باید لحظات سختی رو گذرونده باشید، سخت تر از اون چیزی که نوشتید. به نظرم یه کم باید بیشتر احساسات تان را می نوشتید، من شخصا با توجه به شناختم؛ خیالات را با چاشنی احساس و عاطفه بیشتری خواندم. البته از اونجا که صدای زیارت عاشورا می آمد منقلب شدم و اشکم…

  27. سیداحمد می‌گوید:

    السلام علیک یا حبیبی… یا حسین…

    انشالله همنشین ارباب باشند و به حال ما قبرستان نشینان عادات سخیف هم دعایی کنند…

  28. صبا می‌گوید:

    این بیت خانم حسینی، خیلی حرف دل است! چه به معنای حرم بانو برای ما که واقعا خدا را شاکریم بابت توفیق زندگی در قم و چه به معنای مزار پدر برای شما! به یاد شهید گمنام یا مفقود الاثری که هنوز خانواده اش چشم به راهند…

    “خدا را شکر اگر امروز غم هست؛ حرم هست و حرم هست و حرم هست!”

  29. به جای امیر می‌گوید:

    آبکش(گفت و شنود)

    گفت: این «گنبد آهنین» که صهیونیست‌ها آنهمه درباره قدرت پیشگیری آن در مقابل موشک‌ها پُز می‌دادند و قمپز در می‌کردند چرا نتوانست مانع اصابت موشک‌های مقاومت به شهرها و شهرک‌های فلسطین اشغالی بشود؟
    گفتم: در جنگ قبلی اعلام کردند که گنبد آهنین فقط توانسته مانع از اصابت ۳۰ درصد موشک‌ها شود و حالا اعلام شده که توانایی آن به ۱۵ درصد تنزل پیدا کرده است.
    گفت: پس چرا هنوز هم به آن گنبد آهنین می‌گویند؟! این‌که همه جاش سوراخه!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به رفیقش می‌گفت؛ فکر نکن آنهمه خدمتی که به من کردی بی‌نتیجه بوده! تصمیم دارم شب عروسیت با آبکش برات آب بیارم!

  30. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    قشنگ بود…
    عکس هم از سنگ قبر جدید بگذارید آقای قدیانی

    دوستان
    در شب های قدر دعا برای بیماران و مردم غزه که زیر آتش حروم زاده های یهودی هستند یادتون نره………..

  31. شیدا می‌گوید:

    چه خوب که رضایت موجودى را که عمر دنیایی همنشینى اش با شهید، از عمر دنیایی شهید بیشتر بود و ترکیب قدمت و سادگى و خاطره را پاس داشتید.

  32. ! می‌گوید:

    “هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز!”

    “زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری!”

    «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!»

    فقط همینو بگم که “بگذار کمی گریه کنم” …

  33. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    پسر خوب!
    بابات الان ۹۰ سانت زیره!
    همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!

    من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه…»
    بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد!
    آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب…
    .
    .
    .
    سلام بر حسین٭

  34. صبر می‌گوید:

    «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت»

    مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم/ هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

    برای ما فرق نمی کنه اینجا باشد یا آنجا؛ وبلاگ باشد یا شبکه های اجتماعی دیگر!
    فقط جایی باشد که انسان را یاد خدا بیندازد. جایی که آدم را خوب کند و…
    وبلاگ شما رنگ خدایی دارد.
    آقای قدیانی دوستتون داریم.

  35. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر؛

    با اجازه اصلاح می کنم؛ حروم زاده های صهیونیست!!!

  36. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آقا اصلا شماها می دونید قطعه ای از بهشت یعنی چی؟؟؟
    صبح زود که متن کامل رو خوندم، یه دفعه دلم هوای بهشت زهرا کرد. خیلی سال بود نرفته بودم!
    چه بهانه ای بهتر از دیدن سنگ مزار جدید بابای حسین.
    http://8pic.ir/images/6nii03ta6ex5fjiojatj.jpg

    فکر کن بین اون همه شهید، غرفه فرهنگی هم یه روضه از حاج منصور گذاشته بود! یعنی یه وضعی!

    http://8pic.ir/images/q22xiacskicolbjw9280.jpg

    خلاصه که آقای حسین آقا، فهمیدم قطعه ۲۶ یعنی چی!
    پیدا کردنش هم، راحت بود، ۲۶ که روز تولدمه!
    ردیف ۶۳ هم که سال تولدم!!

    http://8pic.ir/images/efb9dtnayp1rchs8pn75.jpg

    یعنی اگه بذارید طرح یکسان سازی قبور انجام بشه، کلاه سرتون رفته.
    قطعه ۲۶ یه دنیای دیگه ایه. اون برگهای پایین قاب هم یه آبی دادم، داشتن می مردن از تشنگی!

  37. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد!

    قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. 

    «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است.”
    ***
    هر زمان سینه ی ما پایگه غم ها شد
    لطف حق! با مدد از نام حسین احیا شد

  38. سحر می‌گوید:

    هر زمان حالم بد باشه میام به قطعه سر می زنم… همه اش تاثیر مثبت داشت اما کاش امروز نیومده بودم.
    دلم گرفت.
    خدا بهتون صبر بده…

  39. حزب الله سایبر می‌گوید:

    گروه کلیپ و مستند حزب الله سایبر همزمان با ایام ماه مبارک رمضان، ماه مغفرت و رحمت، نماهنگ ربنا را با صدای حامد زمانی تهیه و در اختیار مخاطبان قرار داده است.

    http://www.hizbullahcyber.com/content/22138

  40. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    چقدر قشنگ شده سنگ قبر!
    طرح یکسان سازی قبور شهدا خیلی وقته لغو شده، خانواده شهدا راضی نبودن.

    چشم انتظار؛
    ۹۹ درصد یهودی ها به آرمان صهیون وفادارند.
    با خیلی هاشون صحبت کردم.
    داستانش مفصله، بگذریم…

  41. سیداحمد می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛

    تا پایان ماه مبارک شرایط زیارت قطعه ۲۶ را ندارم؛ ممنون رفیق!

    داداش حسین هنرمند!
    عالی شد، خیلی شیک و خاص… آفرین.
    نوشتن متن کامل وصیت نامه، قشنگ ترین حرکتی بود که می شد انجام داد.

    قبول باشه!

  42. یه دانشجو می‌گوید:

    اتفاقا من هم ترجیح می دهم همه سنگ قبرها سفید باشند. حداقل سنگ مزار شهدا سیاه یا خاکستری نباشد. یک بار داشتم می گفتم که وقتی مردم سنگ قبر سفید برایم بگیرید. گفتند: “سنگ قبر، سفید باشه یا سیاه چه فرقی به حال اون دنیای تو داره. مهم اینه که عمل آدم خوب باشه” و من هیچ جوابی نداشتم! ولی هنوز فکر می کنم سنگ سفید بهتره…

    سنگ جدید ساده و زیباست. البته قبلی رو من ندیدم!

  43. سیداحمد می‌گوید:

    “قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!»”

    http://uploadco.ir/uploads/er2s0sahyxly6aioukvo.wma

  44. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    داداش حسین؛

    آفرین…
    یعنی ۲۰ که کمه… «۲۶»!
    اصلا اصلش را بخواهی… یعنی؛ «آنجا قطعه ای از…» یعنی که یعنی!!

    من، اما در دلم؛ آخــــــــــــــــــــــــــــــ 🙁 ـــــــــــــــــــــــــــــی… آواتارم!!!

  45. برف و آفتاب می‌گوید:

    چقدر حال و هوای سمفونی‌ مورچه‌ها داشت! خوب شما که مونده بودید رمان‌تون رو چطوری تموم کنید؛ از همین ماجرا استفاده کنید دیگه!

    نمی‌تونم تصور کنم… که آدم اصلا پدرش رو ندیده‌ باشه.
    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن من عاداهم
    هم برای شادی روح شهدا، و هم برای دل فرزندان شهدا…

  46. همشهر باکری می‌گوید:

    متن های شهدایی یه شهد دیگه ای دارند
    که شیدایی اثرش!
    الله بنده سی چوخ گوزل قبیر داشیدی!

  47. چشم انتظار می‌گوید:

    دکتر؛

    شایدم شما درست بگین… تو این زمینه اصلا تخصص ندارم!

  48. هنوز منتظریم... می‌گوید:

    سلام؛
    خدا عاقبت به خیر کند کسی را که گاهی، ما را از “عادات” در می آورد.
    جالب است؛ وقتی که بالای سنگ ایستاده اید، لحظه ای تفکر کنید؛
    فاصله شما با دستی که در “سپیده دم خونین عشق”، وصیت نوشت، در این دنیا… “۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره!” اما فاصله شما تا قلب شهید، دنیایی است؛ کم که نیست، دنیایی است!
    بخوانید:
    زخم… تیره… سرد… جور… شلاق… ستم… استخوان گداز؛
    از آن ور:
    فجر… شفق… خمینی

    “یا ایتها النفس المطمئنه، ارجعی الی ربک، راضیه مرضیه، و ادخلی فی عبادی، فادخلی جنتی”

    و هنوز منتظریم…

  49. ! می‌گوید:

    امیری حسینٌ و نعم الأمیر…
    التماس دعا

  50. صبا می‌گوید:

    قسمتی که بعد از “سلام” اضافه کردید خیلی قشنگه!

    واقعا؛ “«حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!»”

    سنگ مزار خیلی خوب شده؛ مخصوصا ایده وصیت نامه اش!

  51. محمد پیرانی می‌گوید:

    خیلی با سلیقه و هنرمندی داداش حسین
    وصیت نامه پدرت حرف نداره و بهترین کاری که می تونستی انجام بدی همین بود که وصیت نامه رو روی سنگ کار کنی.
    هر قدر برای این سنگ هزینه کرده باشی می ارزه.

    پدرت ازت راضی باشه انشالله

  52. محمد پیرانی می‌گوید:

    سید!
    باورت میشه دلم برای این پست مداحی می خواست و چند تا مداحی مختلف گوش کردم ولی اونقدر که دلم می خواست حال نکردم.
    اما این “امیری حسین” که گذاشتی خوراک همین متن بود.
    انتخابات درسته

  53. صبا می‌گوید:

    “عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم!” واقعا!

  54. ! می‌گوید:

    لا اله الا الله
    داداش ما خودمون کم توهم داریم شما هم با حذف و اضافه و غیب و ظاهر کردن متن بهش دامن می زنی ها!

  55. مجنون می‌گوید:

    سلام؛
    آقا مبارک باشه
    نسبتا هم سلیقه هستیم، منم به بابام سپرده بودم شهید شدم از این سنگ قبرا برام بزاره! (آرزو بر جوانان عیب نیست)
    خیلی خوشگله…

  56. پیر مرد می‌گوید:

    ممنون داداش حسین…
    ممنون از اینهمه کامنت‌های ملکوتی…

  57. حزب الله سایبر می‌گوید:

    گروه نشریات و چندرسانه ای حزب الله سایبر به مناسبت فرا رسیدن شب های قدر، نشریه “بهتر از هزار ماه” را برای مخاطبان عزیز آماده کرده است.

    http://www.hizbullahcyber.com/content/22145

  58. 313 یاران مهدی (ع) می‌گوید:

    عالی بود…

  59. سائل الزهرا می‌گوید:

    بنده شخصا با تعویض سنگ مزار شهدا مخالفم، به نظرم همون سنگ های قدیمی خیلی زیباتر و ساده تر هستند و انگار “وطابت الارض التی فیها دفنتم” در حق سنگ مزارهای قدیمی تر بیشتر ادا شده…
    اولین بار که به زیارت شهید قدیانی اومدم یه خورده تعجب کردم که چرا تغییری تو شکل ظاهری مزار ندادید و مثلا سنگ مزار رو عوض نکردید، اما بعدها متوجه شدم که از این زیباتر نمیشه…
    خلاصه اینکه با احتساب دلایلی که شما آوردید و این که شهادتنامه ی بابا اکبر رو روی سنگ مزار کار کردید، کار مقبول و حرکت جدیدیه.
    انشاالله که این حرکت الگویی بشه برای سایر خانواده ها و بقیه هم شهادتنامه ی شهدا رو روی سنگ مزار شهدا کار کنند.

  60. یه دانشجو می‌گوید:

    امام کاظم (ع):

    مَنْ دَعَا لِإِخْوَانِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَکَّلَ اللَّهُ بِهِ عَنْ کُلِّ مُؤْمِنٍ مَلَکاً یَدْعُو لَهُ

    هر کس که برای برادران و خواهران ایمانی‏ و اسلامی‏‌اش دعا کند، خداوند به ازای هر مؤمن، یک فرشته برای او می‌گمارد که برایش دعا کند.

    من دیگه حرفی ندارم…

  61. سحاب می‌گوید:

    این شب ها که قرآن به سر می گیریم… ای کاش سرنیزه نباشیم…
    (حسین بیاتانی)

    دوستان! دراین شب ها برای هم بهترین ها رو دعا کنیم.

  62. ناشناس می‌گوید:

    روزنامه آمریکایی بوستون گلوب:
    “پیش‌بینی رهبر ایران درست بود/ آمریکا به وعده‌اش پایبند نیست”
    http://kayhan.ir/fa/news/18828

  63. سائل الزهرا می‌گوید:

    یا خالِقَ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ الْمُنیرِ
    یا مُغْنِىَ الْبآئِسِ الْفَقیرِ
    یا رازِقَ‏ لْطِّفْلِ الصَّغیرِ
    یا راحِمَ الشَّیْخِ الْکَبیرِ
    یا جابِرَ الْعَظْمِ الْکَسیرِ…

    السلام علیک یا اباعبدالله

  64. خیبر-طاعتی می‌گوید:

    با شوق و اشک خواندم …

  65. سائل الزهرا می‌گوید:

    شنیدم در این شب ها خدا همه رو می بخشه الا کسانی که از خواهران و برادران خود کینه به دل دارند…
    دوستان بیایید همدیگرو حلال کنیم.

  66. سائل الزهرا می‌گوید:

    راستی!
    شعار وبلاگ استعاره ای است از نسخه ی اصلی اش،
    همین استعاره شاهدی بر کاربرد ضمیر اینجاست به جای آنجا…

  67. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    رفقا التماس دعا…

  68. جلال معترف می‌گوید:

    سلام به داداش حسین و همه دوستان؛
    نماز و روزه هاتون قبول

    داداش!
    می دونستیم با سلیقه ای ولی این سنگ مزار جدید خدا وکیلی خیـــــــــــــلی خوب شده.
    دمت گرم

  69. صبر می‌گوید:

    آقای قدیانی؛ داشتم فکر می کردم عجب عشق بازی می کنید با “بابا اکبر” که اگر زنده بودند شاید رابطه ی حالا را نداشتید!
    راستش، یادِ این شعر افتادم:

    “چون میسر نیست ما را کام او/ عشق بازی می کنم با نام او”

    در شبهای قدر، ما را با اسم دعا کنید 🙁

  70. سیداحمد می‌گوید:

    شهادت آقا امیرالمومنین علی (ع) بر دوستان تسلیت باد…

    http://uploadco.ir/uploads/lkc039lypdnvne6ds4pj.mp3
    http://uploadco.ir/uploads/h4x29zf5ym2rm2c6t8.mp3
    http://uploadco.ir/uploads/tylov0st2k9bjtgkp32y.mp3
    http://uploadco.ir/uploads/5nlb6hwnjykqmqfezcw5.mp3

    اللهم عجل لولیک الفرج…
    بر دشمن مرتضی علی لعنت…
    التماس دعا

  71. میم... می‌گوید:

    درود بر روح و روان شهدای وطن…

  72. امیر رضا می‌گوید:

    آقا یک متن هم درباره بلند مردان والیبال بنویس.. بعد اون متن قشنگت درباره فوتبال، جای یک متن عالی درباره والیبال خالیه..

  73. قاصدک منتظر می‌گوید:

    امشب متنی ندارم. حرفم حرف ساده ای است؛
    امشب مرا یاد کنید، در هر “الغوث” که می گویید؛
    شاید به حق “یا رب” گفتنتان، “خلصنا”ی تان برای من هم مستجاب شود…
    التماس دعا
    شهادت مولی الموحدین علی (ع) تسلیت باد.

  74. سیداحمد می‌گوید:

    یادش بخیر؛ http://8pic.ir/images/rs33pa1gt18bebd0y05g.jpg

    این عکس/ طرح رو حمیدرضا قاسمی سال ۸۹ برای وبلاگ کامنت کرده بود!

  75. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    «عهدنامۀ معروف امام علی علیه السلام است خطاب به مالک اشتر نخعی»

    “همانا زمامداران را خواص و نزدیکانى است که خودخواه و چپاولگرند، و در معاملات انصاف ندارند، ریشه ستمکاریشان را با بریدن اسباب آن بخشکان، و به هیچکدام از اطرافیان و خویشاوندانت زمین را واگذار مکن، و بگونه اى با آنان رفتار کن که قراردادى به سودشان منعقد نگردد که به مردم زیان رساند، مانند آبیارى مزارع، یا زراعت مشترک، که هزینه هاى آن را بر دیگران تحمیل کنند، در آن صورت سودش براى آنان، و عیب و ننگش در دنیا و آخرت براى تو است. حق را مال هر کس که باشد، نزدیک یا دور بپرداز، و در این کار شکیبا باش، و این شکیبایى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشکلاتى براى نزدیکانت فراهم آورد، تحمل سنگینى آن را به یاد قیامت بر خود هموار ساز. و هرگاه رعیت بر تو بدگمان گردد، افشاگرى نموده عذر خویش را آشکارا در میان بگذار، و با اینکار از بدگمانى نجاتشان ده، که این کار ریاضتى براى خودسازى تو، و مهربانى کردن نسبت به رعیت است، و این پوزش خواهى تو آنان را به حق وا مى دارد.”

  76. . می‌گوید:

    طاعات قبول و التماس دعا
    خبرها خیلی واضح نیست ولی انگار خبرهای خوشی از مذاکرات وین ۶ به گوش نمی رسه!

  77. چشم انتظار می‌گوید:

    “دست التماس” استاد ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﻗﺰﻭﻩ؛

    ﺁﻗﺎﯼ ﭘﭙﺴﯽ ﮐﻮﻻ!
    ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﻏﺰﻩ، ﺩﺭ ﻣﺤﺎﺻﺮﻩ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺖ
    ﺁﻗﺎﯼ ﻓﺎﻧﺘﺎ!
    ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ
    ﮐﻪ ﺯﻣﺰﻡ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ
    ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ.
    ﺍﻫﺮﺍﻡ ﻣﺼﺮ!
    ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻌﺒﺪ ﺁﻣﻮﻥ!
    ﺧﻮابگذاران ﺍﻋﻈﻢ
    ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ.
    ﮐﻪ ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﺳﻪ ﻣﺎﺭ ﺳﯿﺎﻩ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
    ﮐﻪ ﻣﻐﺰ ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﺷﺼﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ
    ﺩﺭ ﺳﯿﻨﯽ ﻣﺎﻩ
    ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﺮ
    ﺧﻮﺍﺏ ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﺷﺼﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺧﻮﻧﯽ
    ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﯿﻞ
    ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺎﻃﻮﺭ
    ﺳﯿﺼﺪ ﻭ ﺷﺼﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺗﮑﻪ ﺷﺪ…
    ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ
    ﺩﺭ ﭼﺎﻩ ﻧﻔﺖ
    ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ!
    ﻭ ﺗﺎﺟﺮﺍﻥ ﺩﻻﺭ ﺑﺮ ﺳﺮ ﭼﺎﻩ
    ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ:
    – ﻫﻔﺘﺎﺩ ﺳﻨﺖ ﺑﺎﻻ!
    – ﺩﻭ ﺩﻻﺭ ﮐﻢ!
    ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻧﺎﻭﻫﺎ ﻭ ﺷﻤﺸﯿﺮﻫﺎ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻫﺎ ﺩﯾﺪﻩﺍﻡ
    ﺩﯾﺪﻡ
    ﮐﻪ ﺟﻤﺎﻝ ﻋﺒﺪﺍﻟﻨﺎﺻﺮ
    ﺑﺎ ﺍﺳﺐ
    ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﺭﻓﺢ ﮔﺬﺷﺖ
    ﻭ ﻋﺰﺍﻟﺪﯾﻦ ﻗﺴﺎﻡ
    ﻭ ﺻﻼﺡ ﺍﻟﺪﯾﻦ
    ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ ﻫﺎﯼ ﻏﺰﻩ ﺭﺍ
    ﮔﺸﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ…
    ﺧﻮﺍﺏ ﺳﻪ ﻣﺎﺭ ﺳﯿﺎﻩ
    ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﺴﻨﯽ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ
    ﺷﺎﻩ ﭼﻤﻮﺵ ﺍﺭﺩﻥ ﻭ ﺍﻣﯿﺮ ﭘﺮﻓﺴﻮﺭﺍﻟﺮﯾﺶ!
    ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻥ ﻋﺮﺏ
    ﺧﻮﺭﺍﮎ ﻣﻐﺰ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻏﺰﻩ ﺭﺍ
    ﺩﺭ ﺳﻪ ﺩﯾﺲ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ
    ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ ﯾﺄﺟﻮﺝ
    ﺗﻘﺪﯾﻢ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ…!
    ﺁﻗﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ!
    ﮔﻮﯾﺎ ﻧﯿﻮﺯ!
    ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ!
    ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ!
    ﭼﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰه؟!
    ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻦ ﺯﺧﻤﯽ
    ﻣﺎﺭﺍﺩﻭﻧﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ ﭘﺮﺗﻘﺎﻟﯽ!
    ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ!
    ﺷﯿﺦ ﺑﺪﻭﻥ ﭼﺸﻢ!
    ﺻﺎﺣﺐ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﻤﯽﭼﺮﺧﺪ
    ﻭ ﻋﮑﺲ ﺣﺮﺍﻡ…
    ﺍﻣﯿﺮ ﻧﻔﺖ!
    ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻧﺎﺗﻨﯽاﺕ
    ﻋﺮﺑﯽ ﺭﻗﺼﯿﺪﯼ
    ﯾﮏ ﻏﻠﻄﯽ ﮐﻦ!
    ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﭖ ﻭ ﺭﺍﮒ!
    ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ!
    ﮐﻪ ﻏﺰﻩ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﺍﺳﺖ…
    ﺑﻪ ﭘﺎﭖ ﮊﺍﻥ ﭘﻞ ﭼﻨﺪﻡ ﻣﺮﺑﻮﻁ ﻧﯿﺴﺖ
    ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺒﺎﻥ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﻧﻪ
    ﺑﻪ ﺧﺎﺩﻡ ﺍﻟﺤﺮﻣﯿﻦ
    ﺑﻪ ﺍﻻﺯﻫﺮ
    ﺑﻪ ﮐﺒﺎﺭﺍﻟﻌﻠﻤﺎ
    ﻫﺮﮔﺰ!
    ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺘﻮﺍ ﻋﻠﯿﻪ ﻧﻤﺎﺯ
    ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺑﺎﺯ
    ﺁﻧﺎﻥ ﻓﻘﻂ
    ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺼﺮﻑ ﺻﺎﺑﻮﻥ ﻭ ﺍﺩﮐﻠﻮﻥ
    ﻣُﺤﺮﻡ ﺷﺪﻥ
    ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺣﻠﻖ ﻭ ﺗﻘﺼﯿﺮ
    ﻭ ﺣﺮﻣﺖ ﺻﯿﺪ ﺣﺮﻡ
    ﺁﻓﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ!!
    ﺁﻗﺎﯼ ﺍﺳﮑﻮﻻﺭﯼ!
    ﺗﻮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ!
    ﺁﻗﺎﯼ ﭼﻠﺴﯽ!
    ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎﻟﯿﻮﻭﺩ!
    ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ!
    ﺧﺎﻧﻢ ﺁﯾﺸﻮﺍﺭﯾﺎ!
    ﻋﺮﻭﺱ ﺁﻣﯿﺘﺎﺑﺎﺟﺎﻥ ﻋﺰﯾﺰ!
    ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ!
    و ﺷﻤﺎ
    ﺍﯼ ﺍﺳﺐ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﯿﻞ ﻋﺮﺏ!
    ﻧﻪ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺫﻭﺍﻟﺠﻨﺎﺡﺍﯾﺪ
    ﻧﻪ ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺑﺮﺍﻕ
    ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﺍﯾﻨﺘﺮﻧﺖﺍﯾﺪ ﻭ ﭼﺖ ﺭﻭﻡ ﻭ ﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ
    ﺍﺯ ﻧﮋﺍﺩ ﯾﻮﺭﻭ ﻭ ﺟﮑﻮﺯﯼ
    ﺳﻮﺍﺭﺍﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻨﺪ
    ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺧﺘﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ
    ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ
    ﺗﺎ ﺩﺭ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﭘﺮﺵ
    ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺑﺪﻫﯿﺪ ﻭ
    ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﯾﺪ
    ﮐﻪ ﺷﯿﻮﺥ ﻋﺮﺏ
    ﺑﺰﻏﺎﻟﻪ ﻭ ﻭﺯﻍ ﺭﺍ
    ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ
    ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺷﻤﺎ
    ﻣﺮﺩﺗﺮﯾﺪ!!!!!
    ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ کنید
    ﮐﻪ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﻣﻠﻞ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﺍﺳﺖ!

  78. .. .. .. می‌گوید:

    آخرین سروده استاد قزوه -کامنت «چشم انتظار»- با وجود همه زیبایی های شعری، نمی دانم چرا از حیث محتوی، معنی، مقاومت و تعهد -در برش هایی از شعر- آنچنان که انتظار می رفت -و از این شاعر متعهد انتظار می رود- به دلم نچسبید… (بگذریم که صرف این سرایش، خودش بیانگر تعهد شاعر دوست داشتنی و محبوب ماست) آخر، یعنی چی؛ «ﺁﻗﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ! ﮔﻮﯾﺎ ﻧﯿﻮﺯ! ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ! ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ!» (خوب شد شعر، خیلی مطول نبود و الا بعید نبود با استناد به سبکش در محتوی، دست آخر، یک استمدادی هم از نیروهای داعش و شمر و یزید می کرد برای غزه!!) بی بی سی و اینها و نظایر اینها که دارن کارشون رو می کنن، اما به نفع اسرائیل!! یعنی برای نجات غزه -و لابد به این بهانه که داریم “شعر معکوس و طعنه زن” می گوییم و از “صنعت تمسخر” استفاده می کنیم- باید دست به دامان حامیان حرامی اسرائیل حرامزاده شویم؟؟!! واقعا اینقدر قافیه تنگ اومده؟؟!! (قافیه شعر قزوه شاید، اما قافیه شهر غزه هرگز!) من یکی که فکر نمی کنم برای شماتت سکوت شیوخ عرب، لازم باشد اینگونه «شعر» بگوییم! شاید بهتر بود بر این سیاق -سیاق همیشگی خودشان!- می سرودند حضرت استاد؛ «…شیوخ عرب! شما هم کاری نکنید، خون کودک غزه کار خودش را می کند… اینک برد گریه های دخترک غزه تا خیابان چندم منهتن هم رسیده… و “گنبد آهنین دلار” و “سپر ضد موشکی پروپاگاندا” را سوراخ کرده سنگ کوچک کودک تیرکمان به دست… غزه دیگر یک «باریکه» نیست… حماسه سنگ، یعنی پیروزی اشک و آه و ایستادگی بر مرکاوا… و “فتح افطار با خون” بر “شکمبارگی بمب افکن های سیری ناپذیر”… می گویید نه؟… دنیا را نگاه کنید! غرب پاریس را، قلب برلین را… شرق لندن را… و نه حتی کرانه باختری……» و اما ناظر بر همین سروده، یک مزاحی بکنیم؛ تصور کنید جناب اسکولاری بخواهد برای مردم مظلوم غزه کاری بکند! با توجه به سابقه کاری این بابا، ایضا نتایج خیره کننده برزیل در جام جهانی، حتی تصورش هم وحشتناکه!! رسما غزه رو به فنا می ده… 🙂

  79. صبر می‌گوید:

    باید شعر با عنوان هماهنگی داشته باشد؛ “دست التماس” عنوان شعر است!
    از طرفی فکر کنم منظور شاعر از «ﺁﻗﺎﯼ ﺑﯽ ﺑﯽ ﺳﯽ! ﮔﻮﯾﺎ ﻧﯿﻮﺯ! ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ! ﺷﻤﺎ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻨﯿﺪ! ﭼﺮﺍ ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰه؟» به طعنه بوده، زیرا مثلا در ایران اگر تقی به توقی بخوره، صدای عدم حقوق بشر در ایران بلند می شود ولی حالا، با وجود به خاک و خون کشیدن زنان و بچه ها صدای کسی در نمی آید!
    جناب .. .. ..! خیلی انتقادتون وارد نیست! ولی کلا شعر را که خوندم گفتم چقدر بی قافیه و کم محتوا است!

  80. سیداحمد می‌گوید:

    صبر؛

    شعر با توجه به سبکی که دارد، اتفاقا از نظر شعری محکم است! اساسا خیلی این سبک، قافیه بردار -به آن معنا که قافیه در شعر کلاسیک و قدمایی دارد- نیست! “دست التماس” اما اصول سبک خودش را کاملا رعایت کرده…
    انتقاد “.. .. ..” هم به محتوی بود که حالا، می تواند وارد باشد یا نباشد!
    آنچه معلوم است “صرف این سرایش، خودش بیانگر تعهد شاعر دوست داشتنی و محبوب ماست”.

  81. سیداحمد می‌گوید:

    ظاهرا جناب قزوه قصد طعنه زدن دارن؛
    چون همه افراد و برندها و شخصیت هایی که اسم بردند تقریبا حامیان محکم اسرائیل محسوب میشن!
    البته بهتر بود این طعنه زدن شاعرانه، از نظر مضمون، قشنگ تر در شعر می نشست… یه جوریه این التماس ها در شعر، اونم از…
    به بهانه طعنه زدن، نمیشه هر چی رو گفت! همچنان که نمیشه به اسم تمسخر، هر التماسی رو مطرح کرد!

    من بر خلاف “صبر” با نقد “.. .. ..” موافقم، اما موافق تر بودم این نقد، اصلا طرح نمی شد؛ خیلی هم ضرورتی نداشت حالا…

  82. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    خصوصی
    این شعر استاد، آخرین سرودشون نیست و سروده‌ی پنج شیش سال پیش ایشون هست…
    http://rajanews.com/detail.asp?id=22514
    چهارشنبه، ۱۱ دی ۱۳۸۷

  83. برف و آفتاب می‌گوید:

    من هم نظر بدم؟
    مثلا به جای “شما کاری کنید” می‌نوشتند “چرا کاری نمی‌کنید؟”

  84. برف و آفتاب می‌گوید:

    .. .. ..

    آدمو یاد پیتیکو پیتیکو می‌ندازه!

  85. محض اطلاع! می‌گوید:

    .
    .
    .
    … همچنین در این مراسم محمد قوچانی سردبیر مجله مهرنامه خطاب به روحانی گفت: آقای رییس‌جمهور سلام. ما روزنامه نگاریم؛ می‌نویسیم، خطبه نمی‌خوانیم. به زبان قلم سخن می‌گوییم نه به زبان قدرت، هر چند که زبان اهل قدرت را به خوبی می‌شناسیم. قاعدتا شما نیز باید به زبان اهل قدرت سخن بگویید، چرا که رییس جمهور به عنوان وکیل همه ملت نماد قدرت، مشروعیت و اقتدار ملی است، اما دریغا که با شما هم به زبان قدرت سخن می‌گویند؛ تهمت می‌زنند و تهدید می‌کنند. پس اجازه دهید با شما همزبانی کنیم و نه خطاب به شما که خطاب به همان اهل قدرت با زبان اهل قلم سخن بگوییم. خطاب به همان کسانی که می‌گویند هیچ چیز عوض نشده است. همان کسانی که می‌کوشند ۲۴ خرداد را را از یاد ببرند و در خواب بازگشت سوم تیرند. همان کسانی که سعی می‌کنند حافظه کوتاه مدت ملت را پاک کنند و نگذارند از یادها برود که در آن سال‌های سخت با یک تماس تلفنی آن مدعی العموم معزول کارمان را از دست می‌دادیم و همچون حلزون‌های خانه به دوش کوچ می‌کردیم و چون کرگدن‌های پوست کلفت خم به ابرو نمی‌آوردیم و کارمان را از سر می‌گرفتیم. ما مامور به حرفه بودیم و آنها نیز مامور به وظیفه؛ کار ما روزنامه نویسی بود و کار آنها روزنامه ننویسی. هر دو به تکلیف عمل می‌کردیم.

    این روزنامه نگار اصلاح طلب ادامه داد: اما ما ماندیم و آنها رفتند و ما روزنامه نگار ماندیم و آنها مدعی العموم و رییس جمهور و وزیر ارشاد و اطلاعات نماندند. ما حتی مهاجرت هم نکردیم که برگردیم هر چند هجرت از راه‌های حفظ حیات و ایمان است. اما ما برای حفظ همان ایمان، وحدت و امید ماندیم و نرفتیم. از روزنامه به هفته نامه و از هفته نامه به ماهنامه و از ماهنامه به فصلنامه و از فصلنامه به سالنامه و از سالنامه به خانه رفتیم اما آن قدر ماندیم تا … شما آمدید… آن قدر ماندیم تا آنها رفتند.

    وی افزود: آنها که سال‌ها فرزندان این انقلاب را به کوچکترین بهانه و شاید خطایی ضد انقلاب خواندند، آنها که جز با پول بیت المال نمی‌توانند روزنامه نگاری کنند اما کسانی که با بذل جان و مال خود روزنامه نگاری می‌کنند را غیرخودی می‌خوانند، آنها که در روزنامه هایشان مناسبت‌های انقلابی را با حذف این و آن نشانه گذاری کرده‌اند و روزهای وحدت بخش آن انقلاب را از یاد برده‌اند، آنها که کارشان حذف حداکثری، افتخارشان شمارش ریزش‌ها و مذهب‌شان تکفیر خلق خداست، اما آقای رییس جمهور ما کافر نیستیم. ما روزنامه نگارانی هستیم که در دامن همین میهن، آیین، اسلام، ایران و انقلاب زاده شده‌ایم، بالیده‌ایم و کارنامه و برآمده جمهوری اسلامی هستیم. ما کم هزینه‌ترین و کم توقع‌ترین فرزندان انقلابیم. به فهرست توقعمان بنگرید: ما روزنامه نگاریم. به این حرفه عشق می‌ورزیم و آن را با هیچ مقامی عوض نمی‌کنیم. اما ثبات حرفه‌ای حق ما است. به کوچکترین انتقاد یا اشتباهی حق‌مان نه، عشق‌مان و کارمان را از ما نگیرید. ما از کوچ خسته شده‌ایم. یکجا نشینی حق ما است. چرا به کوچک‌ترین اشتباهی یک رسانه را، یک نهاد مدنی را به اشد مجازات یعنی اعدام محکوم می‌کنند؟ آیا گناه یک روزنامه‌نگار ولو خطاکار، از گناه یک دولتمرد مختلس یا قاضی ناعادل یا درجه‌دار خاطی که به اموال عمومی، عدالت اجتماعی یا اعتماد ملی خیانت می‌کند بیشتر است؟ آیا به بهانه رسیدگی به اتهام این افراد، نهاد دولت یا دادگستری یا نیروهای مسلح را معلق می‌کنند؟ آیا نمی‌توان با روشن کردن مرز توهین، انتقاد، تعریف و توصیف دقیق مقدسات از قربانی کردن ارزش‌ها به پای اغراض سیاسی -که علت اصلی توقیف روزنامه‌ها است- جلوگیری کرد؟ آیا نمی‌توان از مجازات‌های جایگزین استفاده کرد؟

  86. نسیم می‌گوید:

    در روزنامه کیهان آمده: “وال‌استریت ژورنال همچنین با ابراز ناخرسندی از اشراف رهبر معظم انقلاب نسبت به مذاکرات نوشت: رهبر عالی جمهوری اسلامی اخیراً تأکید کرد که ایران از توانایی غنی‌سازی اورانیوم دست نمی‌کشد و به طور حتم در جهت توسعه این ظرفیت حرکت خواهد کرد. روزنامه آمریکایی تصریح کرد: با توجه به حجم ظرفیت غنی‌سازی ایران و تلاشی که در مذاکرات وین برای کاهش این ظرفیت در حال انجام است، این اظهارات رهبری عالی جمهوری اسلامی برای آمریکا و شرکایش راضی‌کننده نبود. با این حال هنوز هم تردیدهایی در مورد خط قرمزهای حداقلی و حداکثری ایران وجود دارد. چرا که مذاکره‌کنندگان ایرانی برای نخستین بار در روز دوشنبه اعلام کردند که علاقه‌مند به پذیرش کاهش نسبی ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم هستند.”

    این که میگه “مذاکره‌کنندگان ایرانی برای نخستین بار در روز دوشنبه اعلام کردند که علاقه‌مند به پذیرش کاهش نسبی ظرفیت غنی‌سازی اورانیوم هستند” یعنی چی؟ علاقمند به پذیرش کاهش نسبی ظرفیت غنی سازی؟ این با کلام آقا هماهنگه؟

    قطعه ۲۶: اولا؛ باید دقت کرد که خط رسانه های غربی در این باره چیست؟ اینها مرتب می گویند؛ «رهبر عالی ایران، بحث ۱۹۰ هزار سو را مطرح کردند». برای چی این همه پای «آقا» را میان می کشند؟! برای اینکه اگر مذاکرات شکست خورد، اینطور به اذهان جامعه القا کنند که ورود رهبر و خط قرمز رهبر مسبب شکست یا عدم نتیجه مذاکرات بود. باید مراقب بود. «حضرت آقا» همان روز سخنرانی معروف هم این عدد را از قول «کارشناسان و اهل فن هسته ای» گفتند. چیزی که در اخبار و تحلیل های رسانه های غربی اصلا به آن اشاره نمی شود، مع الاسف گاهی رسانه های خودی هم، از آن غفلت می کنند. اینکه جمهوری اسلامی یه عدد رو برای غنی سازی معین کرده، حرف و نظر و خواست نخبگان عرصه هسته ای است، نه شخص «آقا». صدالبته رهبر حکیم هم از این نظر کارشناسان دفاع علمی و عملی کردند که باید نظرشان لحاظ شود. ثانیا؛ فعلا باید صبر کرد! این خیلی مهم است! برای اینکه بگوییم «فلان حرف یا بهمان کار با کلام اهل فن هسته ای هماهنگ هست یا نیست» کمی زود است! وانگهی، فقط با استناد به یک خبر نمی توان قضاوت کرد. ثالثا؛ به جای همه این حرفها، این را باید گفت که؛ «ما خواهان تامین منافع ملی و علمی مان هستیم. فلذا برای ما، مهمتر از مذاکره صرف، و نتایج آن، تامین نفع ملت است. مذاکره موظف است که این نفع را تامین کند، و اگر مذاکره کننده ما دید از دل مذاکره، این نفع حاصل نمی شود، وظیفه دارد نفع ملی را بچسبد، نه مذاکره را». پس این همه نگوییم؛ «مذاکره به نتیجه می رسد یا نه؟!» کمی درباره «منافع ملی» سخن بگوییم که اون چی می شه؟؟!! اصل، این نفع است، نه مذاکره. اصلا مذاکره، فرع بر این نفع است…

  87. خطاب به محض اطلاع! می‌گوید:

    چرا نقش آقای «س» را درچوپانی حلزون‌ها سانسور کردید؟! (خبر ویژه)
    http://kayhan.ir/fa/news/18935

  88. به جای امیر می‌گوید:

    گلدون (گفت و شنود)

    گفت: زمان مذاکرات هسته‌ای ایران و ۵+۱ برای ۴ماه تمدید شد.
    گفتم: که چه بشود؟! ایران که به قول مقامات آمریکایی به تمامی تعهدات خود در توافقنامه ژنو عمل کرده است، بنابراین در ۴ ماه آینده باید به همان روال ادامه بدهد ولی ۵+۱ چی؟!
    گفت: ۵+۱ هم اعلام کرده که در ۴ماه آینده ۲/۸ میلیارد دلار دیگر از دارایی‌های مسدود شده ایران را آزاد می‌کند!
    گفتم: ولی طی ۶ ماه گذشته علاوه بر ۱۰۰ میلیارد دلار قبلی، نزدیک به ۳۰ میلیارد دلار دیگر از درآمدهای ما را بلوکه کرده‌اند و طی ۴ ماه آینده هم به همین روال مبالغ کلان دیگری را مسدود می‌کنند.
    گفت: این آمریکایی‌ها هم از توبره می‌خورند و هم از آخور، تازه طوری حرف می‌زنند که انگار خیلی لطف کرده‌اند!
    گفتم: چه عرض کنم؟! قاضی به متهم گفت؛ اگر می‌گویی که فقط یک شاخه گل به سمت شاکی پرتاب کرده‌ای پس چرا سرش شکسته است؟ و متهم گفت؛ قربان گل رو با گلدون پرت کردم!

  89. حیدرعلی می‌گوید:

    سلام
    سلام و درود خدا بر شهیدان
    حسین آقا خسته نباشی برادر
    ای کاش عکس جدید رو بذاری داداش. آخه همه که تهرونی نیستند برن زیارت.

  90. سیداحمد می‌گوید:

    حیدرعلی؛

    عکس جدید را اسلامی ایرانی کامنت کرده است.
    مجددا لینکش را می گذارم:

    http://8pic.ir/images/6nii03ta6ex5fjiojatj.jpg

  91. نسیم می‌گوید:

    ممنون از پاسخ و روشنگری های شما.
    مخالف سرسخت مذاکره با زبون نفهم هایی چون آمریکا و انگلیس هستم و درست یا غلط معتقدم که باید همچین با رفتارت بزنی تون دهن کفر که نتونه و جرأت نکنه حرف از مذاکره و زیاده خواهی داشته باشه. کما اینکه در زمینه نظامی الان همین طوریم که طرف به خودش اجازه نمی ده نگاه چپ کنه؛ اما وقتی افتادیم تو دور مذاکرات، و منافعمون رو به زلف مذاکرات گره زدند، طبیعتا، وقتی پیگیر نتایج اون می شیم در واقع دلمون برای منافع ملی و استقلال و کشورمون می تپه. کشوری که تا بحال عنایت خدا و معصومین به برکت خون شهدا، حفظ و بقای اون رو تضمین کرده. کلام حضرت آقا برای ما حد و مرز منافع ملی را تعیین می کنه. شاید اشتباه ما این بوده که کلام اهل فن و متخصصان هسته ای را حرف نهایی حضرت تعبیر کردیم.

  92. بانو می‌گوید:

    سلام و عرض ادب و قبولی طاعات
    بعد از مدتها… دوری از قطعه ۲۶ سحر امروز دلم هوای اینجارا کرد… نمی دانم چرا ناخودآگاه، این متن را برای خواندن انتخاب کردم، اما… یک زیارت عجیب شد؛ هم زیارت اباعبدالله، هم زیارت یاران شهید اباعبد الله…
    التماس دعا

  93. .. می‌گوید:

    حجت‌الاسلام والمسلمین ناطق نوری: امیرالمومنین(ع) در اداره کشور با کسی تعارف نداشت پس کی به حساب چپاولگران بیت‌المال رسیدگی می‌شود؟

    ج: حاج آقا اگر در نره قراره ۱۱ مرداد رسیدگی بشه.

  94. ناشناس می‌گوید:

    بازگشت به گام اول
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1369/

    یادداشت “مهدی محمدی” را بخوانید…

  95. لیلی می‌گوید:

    شاید باور نکنید ولی هنگام خواندن این متن و در تمام مدت، ناخودآگاه انگار پرده ای از یک نمایش کم نظیر و شاید بی نظیر در برابر دیدگانم داشت اجرا می شد. صحنه ای با صفا و ساده که در گوشه ای از مقدس ترین مکان های این سیاره رنج و در لحظاتی از تاریخ تراژیک بشر، این بشر مهجور، مغموم و محروم مانده از آسمان، ناگهان به زیباترین صورت داشت به نمایش در می آمد و بازیگران این صحنه مقدس نیز فرزند شهید، خود شهید، و آن مردِ غریب، یعنی سیدناظر بودند و ماجرای نمایش هم این که فرزند شهیدی پس از سی سال بر سر مزار پدرش داشت حماسه و عشق و اندوه و خشم و مهر و غربت و مظلومیت را می آفرید و دلگویه هایش چه جانگذاز بود و چه مظلومانه و جگرخراش و چه نیازی!!… چه نیازی!! و چه حسرتی!!… چه حسرت دیرسالی!! در خواهش دیدار چهره ی پدر شهیدش و در کلام التماس گونش موج می زد!! و چه عشقبازی شگفتی با سنگ و خاک و خون و زمان و زمین و آسمان در حال آفرینش بود و این همه را خداوند در آنِ واحد داشت خلق می کرد و هنر به معنی نابِ ناب و اصیل آن به شکلی معجزه آسا در برابر چشمان اشکبار من خلق شده و با سخاوت تمام به نمایش در می آمد!! و چه مظلومیتی داشتند این پدر و فرزند در این هنگامه پر آه و حسرت و حماسه و رنج و در این نمایش بی نظیر ایثار!! آری ایثار!! که در والاترین مفهوم آن یعنی خود را ندیدن و خود را به حساب نیاوردن و سراپا از خود گذشتن و جانفشانی کردن، حتی بدون اندکی چشم داشت!! و حتی پس از سی سال… آری پس از سی سال! رنج زنده نگاه داشتن خون شهید را نیز بر دوش کشیدن و مظلوم بودن و مظلومانه حسرت و محرومیت را جرئت ابراز نداشتن!! و ای دریغا… اینک من می مانم و بار سنگینی از گناه و حسرت و کوتاهی در حفظ و تقدیس خون و اهداف عالی، ربوبی و الهی شهدا و تحمیل خودخواهانه این رنج عظیم نیز (که وظیفه من و امثال من است) بر دوش این فرزند شهید…!!

  96. صبر می‌گوید:

    شب قدر همه با هم مرگ بر اسرائیل …
    http://esharatvatanbihat.blogfa.com/post/1226-

  97. ناشناس می‌گوید:

    حواسمان باشد.
    شاید این آخرین شب قدر عمرمان باشد…

  98. هاتف می‌گوید:

    بعد مدتها سلااااام و طاعات و عزاداری ها قبول
    متن که عالی و بارانی بود. قبل از ما دوستان گفتنی ها رو گفتن. خدا قوت
    توی کامنت ها کامنتی با نام “نسیم” (کامنت دوم) مطلبی نوشته شده بود که وقتی می خوندم یاد این بخش از تفسیر حضرت آیت الله جوادی آملی(حفظه الله تعالی) افتادم. اگر صلاح دونستید و متن سنگین نبود برای دوستان بگذارید اگر هم متن سنگینه خودتون با قلم شیواتون ساده اش کنید…

    {{درباره عمل محکم و مُتقَن فرمود شما بُنْیان مَرْصُوصٌ (بنایی پرداخته شده از سرب) باشید و ذات اقدس اله کسانی را که در راه او در حدّ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ مبارزه می کنند دوست دارد. و در کلّ جریان های اسلامی هم فرمود شما سِتَبر باشید، نفوذناپذیر باشید، سلطه ناپذیر باشید وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَة (ای کسانی که ایمان آورده اید، با کافرانی که هم جوار شما هستند پیکار کنید) و باید در شما صلابت و سرسختی بیابند. (توبه/۱۲۳) این آیه مکرر معنا شد، وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَة خِطاب به امّت اسلامی است که مسلمان ها طرزی زندگی کنید که بیگانه ها حتماً در شما سِتَبری را احساس کنند. بفهمند نفوذناپذیرید و به طرف شما نیایند، حمله نکنند، قصدِ سرزمین شما را نکنند؛ نه (به این معنا که) شما نسبت به آن ها خشونت اعمال کنید. فرمود حتماً، این لام در فعل وَ لْیَجِدُوا هم این تأکید را می‌فهماند. نفرمود اُغْلُظُوا عَلَیْهِمْ (بر آنان سخت بگیرید) فرمود طرزی باشید که آن ها بفهمند شما نفوذناپذیرید……….}}

    خیلی خیلی التماس دعا

  99. تجربه کرده.... می‌گوید:

    سلام…
    ما هم زخم خوردگان طرح یکسان سازی قبور شهداییم!!!
    من حتی کنار قبر بابام نمی تونم بشینم!!!!
    متولیان امر شاید گمانشان این بود که ما همچنان بچه می مانیم! فاصله ی قبر بابای من و همسایه های کناریش اینقدر کم و تنگ شده که من کنار قبر بابام جا نمیشم! و فقط یه ذره به زور می تونم بشینم، ولی خیلی نمی تونم دوام بیارم! بالای سر و پایین پا هم نمی تونم بشینم، چون توی مسیره!! گاهی وقتها تو روزای خلوت گلستان شهدا به جبران روزایی که حقمون نشستن روی زانوی بابا بود، با فاطمه؛ خواهرم روی دولبه ی پایینی قبر می شینیم…

  100. gomnam 67 می‌گوید:

    سلام پسرم
    وَٱلَّذِینَ جاهَدُوا۟ فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا
    شـهـــــــــــــید

    اکبر قدیانی

    فرزند : احمد علی
    ولادت : ۱۳۳۲/۱۱/۳
    شهادت: ۱۳۶۱/۲/۱۰

    ————————————————-
    شادی روح شهدای اسلام صلوات

  101. ناشناس می‌گوید:

    صبح ۱۹ رمضان المبارک البته شب قدر هم اونجا مراسم بود:

    http://bayanbox.ir/id/7351637482578748698?info

    http://bayanbox.ir/id/2402764008360807772?info

  102. نگین می‌گوید:

    شهدا همیشه زنده هستند. روح پدرتون شاد

  103. ناشناس می‌گوید:

    صدیق سروستانی می‌گوید:
    ۷ خرداد ۱۳۸۹ در t ۰۳:۵۴

    سلام بر شما و این قلم زیبا
    داشتم فکر می کردم که به عنوان یک کسی که سال ها شیراز زندگی کرده و از جلوی حافظیه رد شده یک پیشنهاد بدهم شاید به درد بخوره که آن بالا بنویسید:
    ”این جا قطعه ای است از بهشت
    نه با قلم که با خون باید نوشت”
    مخلصیم
    داداش حسین: ممنون از شما استاد عالیقدر.

  104. او... می‌گوید:

    همون شب تعویض سنگ قبر بابااکبر، دوست من خواب بابا رو دیده که تو تابوت شون هستند و یک پارچ آب رو تابوت…
    بابااکبر می شینند و می خندند؛ با همان چهره ی زیبا…

  105. یاحیدرمدد می‌گوید:

    دیروز دوباره یک نفر خندید
    وقتی که پلاک گردنم را دید
    این خنده او به من نبود آری
    بر ارزشهای خانه می خندید
    با خنده ای از سر تمسخر گفت
    صلح است! شما هنوز می جنگید؟
    می گفت که این شعار پوسیده
    از صحبت او تن و دلم لرزید
    ناگاه مرا به خویشتن آورد
    موج سخنی که در فضا پیچید
    دل بود که با زبان خون می گفت
    دل بود که غرق غم چنین نالید
    این رمز رفاه ماست در امروز
    مرده اید مگر! چرا نمی فهمید؟

  106. بیدل می‌گوید:

    سنگ قبلی صمیمی و دهه شصتی تبار بود؛ این سنگ جدید شیک و ساده تره… روحشون شاد…
    راستی رونمایی از نامه های بچه های قطعه که از طریق همین مزار نورانی به دستتون رسید کی انجام میشه؟؟؟
    چیز جالبیه ها… منتظریم…

  107. لبیک یا حسین می‌گوید:

    عکسش را دیدم قشنگ بود!

  108. آیه می‌گوید:

    بسمک یا الله

    به روز نخواندم این متن را
    که خیلی وقت است عقبم….
    اما
    شهدا ورای زمانند… می دانی؟

    دلم به هوایتان پر از بغض شد و سختیِ عجیبی را حس کردم با شما
    مأجورید ان شاءالله

    یا ستارالعیوب

  109. شفیق فکه می‌گوید:

    سلام
    دل نوشته خودم هست. تقدیم به همه شما:

    واله و شیدا می کند سنگ مزار هر شهید
    دل را تسلا می کند سنگ مزار هر شهید
    گفتم که دست بگذار بر تربت شهیدان
    گفتا توسل ماست سنگ مزار هر شهید
    گنج درون خاک را هرگز نمی توان دید
    الماس ناب عشق است سنگ مزار هر شهید
    گفتم چرا صبوری، مهر که بر دلت هست
    گفتا که مهرورز است سنگ مزار هر شهید
    گفتم که ره نشان ده، من مانده غریبم
    گفتا چراغ راه است سنگ مزار هر شهید
    دل را اگر که تنگ است با میل حق در آمیز
    حتی عزیز رب است سنگ مزار هر شهید
    این جاودانگی ها اینگونه شد میسر
    اسباب سرفرازی است سنگ مزار هر شهید

    http://shahidpedia.ir/

  110. من می‌گوید:

    «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!»

    سلام بر حسین

  111. ناشناس می‌گوید:

    همه شما منافع تان در جنگی کردن مملکت می باشد.

  112. ناشناس می‌گوید:

    داشتم این مطلب رو از تفاسیر حضرت آیت‌الله جوادی‌ آملی مطالعه می‌کردم، گفتم به شما هم هدیه‌اش کنم……

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.