بچه که بودم یه وقتایی خودکار بیکم را فرو می کردم در بیلبیلک نوار کاست و می چرخاندم و ادای آهنگران را در می آوردم و داد می زدم؛ «هیات منا الذله، هیات منا الذله». حنجره روزهای جنگ! ما با «هیات منا الذله» قد کشیدیم! جبهه و جنگ و هنگ و آهنگ و آهنگران را عشق است که سوگند به لالایی مادر در شبهای موشکباران، ما زیر بار صلح با یزید نمی رویم. «نه ده» تقدیم صدایت حاج صادق دوست داشتنی. راستی! تا یادم نرفته بگویم که «هیهات منا الذله، هیهات منا الذله».
یسار
کدخدا در قهوهخانه مشقنبر وطن امروز/ ۲۴ اسفند ۱۳۹۳
نه اینکه بگویم از مادها به این طرف، خوب که فکر میکنم حتی قبل از مادها هم بیسابقه بوده که سناتورهای یک قبرستان به کشور دیگری نامه بنویسند و چیزی در این مایهها علیه رئیسجمهور خودشان بگویند؛ «این یارو که مثلا رئیسجمهور ماست، خیلی هم پهن بارش نکنید، همچین هم که فکر میکنید اختیاری ندارد!» من از شمای مخاطب، شمای دیپلمات، شمای مورخ، شمای راننده تاکسی، شمای بیسواد، شمای بیشناسنامه، شمای تازه به دوران رسیده و شمای به جهنم حواله داده شده سوال میکنم؛ از مادها به این طرف یا از مادها به آن طرف… اصلا فرض میکنم حافظه تاریخی شما تا مادها را نمیکشد، به من بگویید از آققویونلوها (!) تا به امروز، آیا همچو چیزی سابقه داشته که ۴۷ سناتور یک قبرستان علیه رئیسجمهور خودشان به کشور دیگری نامه بنویسند… و آنقدر بنویسند و بنویسند که درجه آخر صدای سگ رئیسجمهور یعنی باراک اوباما را درآورند: «نامه سناتورها اقدامی بیسابقه بوده!» همینطور است قطعا که جناب اوباما میفرمایند! کنگو، بوتان، گابن، اوگاندا، روآندا و بالطبع گینهبیسائو و بورکینافاسو هم لااقل تا امروز شاهد همچین فضاحتی نبودهاند که آمریکا بوده! جنگ درشان بوده، کشت و کشتار درشان بوده، قحطی و قتل درشان بوده، اینها را نمیگویم نبوده اما فیالواقع دیگر اینطور نبوده که هفته پیش در آمریکا دیدیم! ای تاریخ بشکند قلمت، یهویی! انشاءالله به بعضیها برنخورد اما این همان آمریکا بود که بهش میگفتند کدخدا؟! در قیاس برخوردی که سناتورها با اوباما کردند راحت میتوان مدعی شد سرکارگر قهوهخانه مشقنبر بیشتر احترام مشقنبر را نگه میدارد و بیشتر رعایت شأن و مقام مشقنبر را میکند! سناتورها زیرآب اوباما را نزنند، کدخدا بودن آمریکا پیشکش! تا بفهمی سناتورها چه گندی به هیکل پرزیدنت زده و چه خاکی بر سرش ریختهاند، باید اوباما باشی! خود خودش! آقای اوباما! یک دورهای بود که آمریکا کدخدایی بود برای خود اما الان آن دوره نیست. آن زمان آمریکا از دست ملت ایران عصبانی میشد، امروز اما از دست سناتورهای خودش آمپر میچسباند در حد مرگ! آمریکا، آمریکا که میگفتند این بود؟! فیالحال مشقنبر در قهوهخانهاش شان و منزلت بیشتری دارد تا اوباما در خاک آمریکا! ای تاریخ! بشکند قلمت، یهویی!
*سلفی بچههای شیراز با علی مطهری!
آخر سالی دوست دارم یک حرف بیربط هم بزنم! کتک خوردن علی مطهری در شیراز، تقصیر حرفهای فلانی بود در مناظره! من و علی مطهری، میدان گلسرخ شیراز، همین الان، یهویی!
(۵۱ دیدگاه)
- بایگانی: یساریک کف مرتب برای آقای روحانی وطن امروز/ ۵ اسفند ۱۳۹۳
«هر که پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» از یک زاویه جمله درستی است. ناظر بر پیروزی رئیس قوه مجریه، تنها با یک اختلاف چند دهم درصدی -به حدی که با یک احتساب، تعداد رایندهندگان از عدد رایدهندگان به وی برتری دارد- مهمترین پیام انتخابات ۲۴ خرداد ۹۲ را نامزدهای رقیب صادر کردند، آنجا که پیروزی جناب روحانی با یک اختلاف چند دهم درصدی را بهانه تمرد از قانون نکردند. قانون، قانون، قانون و… و باز هم قانون. قانون، قانون است و لازمالاجرا. پیام ۲۴ خرداد ۹۲ «قانونگرایی» بود. آن روز رقبای فرد پیروز و البته هوادارانشان، برای جماعت خسرالدنیا و الآخرة ۸۸ کلاس قانون گذاشتند و پیام قانونگرایی صادر کردند. آن روز تمکینی که در برابر یک پیروزی چند دهم درصدی صورت گرفت، برای همیشه مایه عبرت، ایضا شرمساری جماعتی شد که سال هشتاد و اشک، اختلاف فاحش ۱۱ میلیونی را ندیدند. آن روز آقایان قالیباف، جلیلی و آن دیگران بهعلاوه رایدهندگانشان نشان دادند وقتی صحبت از «قانون» میشود، دیگر چند میلیون یا چند نفر ندارد! باید تمکین کرد از قانون؛ چه با ۱۱ میلیون اختلاف فاحش، چه با یک اختلاف چند دهم درصدی. بویژه ناظر بر حوادث سال ۸۸ برای هر عقل سلیمی قابل پذیرش است که روز ۲۴ خرداد بسی زودتر از پیام اعتدال، پیام قانون بود که صادر شد. پیام قانون یعنی پیام رای مردم، پیام احترام، پیام ادب، پیام منطق، پیام شعور، پیام شرف و پیام امنیت. مستند به اختلاف ناچیز انتخابات ۲۴ خرداد، راحت بود برای نامزد بعد از فرد پیروز، دبه درآوردن لیکن تو وقتی واقف باشی که برای وجب به وجب این بیرق مردمسالار، خون سرخ ریخته شده، بیقانونی اینقدر دیگر برایت راحت نمیشود! با این حساب، من کاملا موافقم؛ «هر که پیام ۲۴ خرداد را نگرفته، نباید به مناصب بالای دولتی راه یابد» اگر هم راه یافت لااقل برای رضایت دل آقای روحانی، باید راهدهنده را مواخذه کرد. بر مبنای این جمله دقیق رئیس قوه مجریه، کسانی که علیه نتیجه قانونی انتخابات، لشکر میکشند، صلاحیت منصبنشینی ندارند. جمله وقتی دقیق از آب درآمد، زیبندهتر آن است که اولین عامل، ناقل محترم باشد. «تمکین به قانون» البته فقط پیام ۲۴ خرداد ۹۲ نیست؛ پیام ۲۲ خرداد ۸۸ بلکه پیام هر انتخاباتی است. حال اگر فردی حکم دهد که فلان نالایق، بیآنکه پیام قانون را گرفته باشد، متصدی پستی شود، او را از همین جا دعوت میکنم به گرفتن پیام ۲۴ خرداد. روز ۲۴ خرداد، اعتدال شعار رئیسجمهور بود اما پیام ۲۴ خرداد یعنی قانون، شعار همه جمهور در همه روزهاست. هر رئیسجمهوری، عاقبت یک شعاری دارد اما مهمتر از شعار روسای جمهور، پیامی است که جمهور صادر میکند. اگر جمهور، آن روز که رای میدهد طبیعتا قابل تقسیم است، همان روز پیام هم میدهد که این پیام، دیگر اکثریت و اقلیت ندارد. به قول امروزیها گمانم «لایک» داشت جمله رئیس قوه مجریه. ما سال ۸۸ اگر یک خط مینوشتیم ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، مکرر در مکرر فریاد زدیم که ۴۰ از هر دوی اینها بزرگتر است. آری! حق منصبنشینی ندارد فتنهگر دیوانهای که ۱۳ را از ۲۴ بزرگتر اما از ۴۰، از همه ملت، خیلی خیلی بزرگتر تصور میکند!! میبینی جناب روحانی! علامت کوچکتر بزرگتر، سرشان نمیشود، از شما پست هم میخواهند! ندهید خب بهشان! احسنت! شما چند روز پیش در زمینه صنعت فضایی، آن اقدام را انجام دادید؛ رسانههای اصولگرا همه در صفحه نخست تیتر گرفتند اما جراید فتنه به سانسور گذراندند! واماندهها کاش فقط در علائم ریاضی مانده بودند؛ پیام ۲۴ خرداد را هم نگرفتهاند بدبختی!
(۱۸۳ دیدگاه)
- بایگانی: یساررحم کن به برند ۵۷ اسد هست و ملکعبدالله رفت
وطن امروز/ ۷ بهمن ۱۳۹۳
انقلاب اسلامی صرفنظر از دستفرمان بعضا غلط دولتها با قدرت مشغول طی طریق است. ادارههای اینجا و آنجا، خواه به انقلاب اسلامی کمک کنند، خواه چوب لای چرخ بگذارند، ارادههای انقلابی، انقلاب را تنها نخواهند گذاشت. شهیدان شهریاری، احمدیروشن و… دست روی دست نگذاشتند تا ببینند کدام دولتمرد با هستهای موافق است و کدام نه! کار خویش انجام دادند. صد البته بهتر است ادارههای دولتی به وظیفه خود عمل کنند اما نکنند هم، اندک خللی در عزم جوانان انقلابی صاحب اراده به وجود نخواهد آمد. پس انقلاب پیش رفته است. ما منکر ضعف هیچ دولتی از دولتهای پس از انقلاب نیستیم لیکن حرکت رو به جلوی انقلاب اسلامی در همه آرمانهای زمینی و آسمانی کاملا مشهود است. با ملاک آرمانها، همان اندازه که انقلاب اسلامی پیشرفت داشته، دشمن و بویژه آمریکا عقبنشینی آن به آن داشته. فیالمثل در آرمان سران کاخ سفید، هرگز این نبود که عمر با برکت انقلاب اسلامی به بهار سی و ششم برسد، با آن همه تهدید و تحریم و ترور و جنگ و چه و چه که علیه ملت ما روا داشتند. حال ایران، هستهای هم شده! در سخنان امام خامنهای دقت کنید. گویی همان خمینی بتشکن است، لیکن قیاس کنید رفتار و گفتار سران ۳۰ سال پیش کاخ سفید را با سران روسیاه امروزش. نقشههای ریگان برای خلیجفارس را یادتان هست؟ واقعیت آن است که این گزینه بامزه نظامی روی میز آقای اوباما، سالیانی پیش برای خودش ارج و قربی داشت، نقطه هدفی داشت، سوختی داشت! در همان سالیان یعنی نزدیک ۳۰ سال پیش بنا به اقتضای روزگار، ولیفقیه به یکی از ۲ قطب آن روز دنیا نامهای نوشتند و نکات مهمی را متذکر شدند و پیشبینی کردند… و همه محقق شد. اینک ۳۰ سال از آن دوران گذشته و هم او دست برتر را در منطقه دارد که در جغرافیای مقاومت، سیدحسن و حاجقاسم را در آستین دارد. اینک لازم نیست ولیفقیه به آقای اوباما نامه بنویسد، بل این اوباما است که در ضمن نامه، منت ژنرالهای سپاه انقلاب اسلامی را میکشد. اینک ولیفقیه، نامه هم بخواهد بنویسد به جوانان غربی مینویسد، چرا که آمریکا دیگر ابرقدرت و کدخدای جهان کنونی نیست که لازم باشد ولیفقیه به او نامه بنویسد و آینده را پیشبینی کند. آینده معلوم است! آن روزی که آمریکا، حرف اول و آخر را در دنیا میزد، روزگاری بود که مثلا اراده میکرد فلانی در فلان جا رئیسجمهور نباشد، فیالفور همین اتفاق میافتاد اما من فردایی را میبینم که بشار اسد با رای مردم شام همچنان رئیسجمهور سوریه است و آن روز، اوباما دیگر رئیسجمهور آمریکا نیست! همانطور که امروز اسد هست و ملک عبدالله نیست! خامنهای هم دهه ۶۰ ولیفقیه بود حتما به گورباچف نامه مینوشت و خمینی هم امروز اگر در میان ما بود ـ دقیقا عین آقا ـ محلی به اوباما نمیگذاشت و نامه به قلوب ذاتا پاک جوانان دیار غرب مینوشت، بلکه اسلام را بیواسطه رسانههای شیطانی دریابند. فلذا خامنهای همان خمینی است اما آنچه عوض شده، نوع آرایش جبهه حق و باطل است. در این آرایش جدید، دست برتر از آن جبهه حق است و این رئیسجمهور آمریکا است که لاجرم باید نامه به بزرگان بنویسد. آقای اوباما لابد دوست میداشت بزرگان نامه او را محلی بگذارند، بیچاره نمیدانست که امروزه روز برای جانشین خمینی، جوانان غربی، بیشتر از سران غرب موضوعیت دارند! من واقعا دلم برای سران غرب و در راسشان این آقای اوباما میسوزد. بیچارگانی هستند که برای ادامه حیات، یک روز متوسل به ابوبکر البغدادی میشوند، دگر روز به «خبر مرگش»! این هم آخر شد ابرقدرت؟! امام اگر به گورباچف نامه نوشت، این هم بود که رئیسجمهور شوروی برای ادامه حیات خود، لااقل آدمکش و تروریست از جای جای عالم اجیر نمیکرد و یک حد و حدودی از پرنسیب و پرستیژ برای خودش قائل بود. خب! دقیقا در این منظومه است که بعضی پیادهرویها، نه فقط اقتصاد را علاج نمیکند که در حکم پیادهروی روی مخ منافع ملی و غرور ملی معنی مییابد. وقتی در جنگ آرمانها، دست برتر از آن انقلاب اسلامی ملت ایران است، بیشتر باید مراقب برند بهمن ۵۷ بود. بعضیها بدانند اگر این نبود که در جمهوری اسلامی صاحب مسؤولیت هستند، ملت هرگز این همه در رفتار و گفتار ایشان دقیق نمیشد. ادعا میشود که ما اگر در برابر دشمن علیالدوام کوتاه بیاییم، در صورت عدم توافق، افکار عمومی همه دنیا حق را به جمهوری اسلامی میدهد، نه آمریکا. من حتی اگر با این ادعا موافق باشم، سوال میپرسم که در برابر دشمن اساسا تا کی و تا کجا باید کوتاه بیاییم؟ و براستی خط قرمز این بساط کجاست؟ درباره ادعای یادشده ضمن اشاره به چند نکته پرونده این متن را میبندم و خواننده را به تامل و تدبر بیشتر دعوت میکنم.
یک ـ اساس این تفکر که افکار عمومی دنیا در قضیه هستهای، حق را به ۱+۵ میدهد، نه ایران، اشتباه و ناشی از یک ذهن مرعوب است.
دو ـ اما گیرم لازم باشد برای اقناع بیشتر جهانیان، از چیزهایی کوتاه بیاییم. گمانم آنچه در این یک سال و نیم اخیر انجام شده، کافی باشد.
سه ـ کوتاه آمدن بیش از این، اصلا و ابدا به اقناع بیشتر جهانیان منجر نخواهد شد بلکه دنیا اتفاقا از خود خواهد پرسید این همه کشور مسلمان سفیر فرانسه را اخراج کردند، چرا جمهوری اسلامی در بینشان نیست؟ این چه وقت سفر وزیر امور خارجه ایران به پاریس بود؟ ایران که در میدان مسابقه، با عناصری چون قاسم سلیمانی و سیدحسن نصرالله بهخوبی از پس نقشههای شوم آمریکا و اسرائیل برآمده، چرا در زمین دیپلماسی متوجه برند خود نیست؟!
چهار ـ اگر ادعای مورد بحث را قبول کنیم آیا ممکن نیست در نهایت به اینجا برسیم که انقلاب اسلامی را دودستی تقدیم دشمن کنیم تا دنیا نه فقط پی به حقانیت ما ببرد بلکه ملتفت مظلومیت ما هم بشود؟! آیا مضحکتر از این هم چیزی پیدا میشود؟!
پنج ـ صدالبته طراحی رفتار و گفتار بهگونهای که دست آخر، دنیا بیش از پیش متوجه ذات پلید و درستنشدنی شیطان بزرگ شود بلامانع است، منتها دقت باید کرد در این طراحی به منافع ملی و اقتدار ملی ظلم نشود.
شش ـ این یک اصل است؛ آدمی که از خود ضعف نشان دهد بیش از آنکه محق بودن خود را ثابت کرده باشد، ذلیل بودن خود را به کرسی نشانده… و دنیا به آدم ذلیل هیچ حقی در هیچ قضیهای نمیدهد.
هفت ـ اتفاقا اگر قضاوت جهانیان برای ما ملاک است، در عالم دیپلماسی، بسی بیش از اینها باید روی موضع حق خود پافشاری کنیم. زیادی که کوتاه بیاییم، دنیا لابد با خود خواهد گفت ایران که خودش هم روی مواضع خود محکم نیست و خودش هم خود را چندان محق نمیداند که روی این حق ایستادگی کند، ما چرا حق را به او بدهیم؟
هشت ـ افکار عمومی دنیا بماند؛ بعضیها در همین ایران خودمان به جای آنکه منبعث از این بساط یکسال و نیم، متنبه راه غلط خود شوند، تازه میگویند «سیاست باید به اقتصاد یارانه بدهد»! علاوه بر پیادهروی با اجنبی و سفر به پاریس در بدترین زمان ممکن، دقیقا باید تا کجا در برابر دشمن خم شویم که شاخکهای فهم بعضیها تکانکی بخورد؟ آمدیم و این جماعت اصلا نخواست موضوع را بفهمد، آیا ما مسؤول فهم اینها هم هستیم یا کمی این وسط باید دلمان برای برند انقلاب اسلامی بسوزد؟ انقلابی که امام آن، نه لزومی به نامه نوشتن به اوباما میبیند، نه حتی جواب دادن به نامه او، آیا اندازه فهم بعضیها ارزش ندارد؟
نه ـ خنده به دشمن، تحریم را برنمیدارد. دیگر این یک سال و نیم اخیر همه گونه به دشمن لبخند زده شد اما تحریم به قوت خود باقی است بعضا تحقیر هم میکنند. تحریم وقتی از بین میرود که دشمن ببیند تحریم او بیاثر است اما تحریم دشمن چگونه بیاثر میشود؟
ده ـ نگاه به درون، به اقتصاد، به عزم ملی، به جوانان وطن خود، اثر تحریم را از بین میبرد یا آنچه در این یک سال و نیم اخیر عمل شد؟ برای از بین بردن اثر تحریم، من که رد خون شهریاری شهید را میگیرم تا خندههای جناب ظریف! این انتخاب سرنوشتساز، امتحان خود را پس داده است! غنیسازی ۲۰ درصد و چرخش سانتریفیوژها، خود نوعی فراعمل اقتصادی و ناظر بر افقهای آینده جهان است. آنچه نمیگذارد چرخ کارخانهها بچرخد، لباس بدون جلیقه ضدگلوله حاجقاسم سلیمانی نیست، مردمک چشم «علیرضا» نیست، پری نقاشی «آرمیتا» نیست، سیدحسن نصرالله نیست، تحولات یمن نیست، «خبرمرگش» نیست، قطرات خون سردار شهید سپاه قدس نیست، تذکرات آیتالله جوادیآملی نیست؛ در یک کلام خلاصه کنم بیتدبیری است! آقایان! قند در دل دشمن آب کردن، برای اقتصاد این ملت، نان نمیشود. بفهمید!
(۱۰۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسار«نه ده» تقدیم به «حاج صادق» بچه که بودم یه وقتایی خودکار بیکم را فرو می کردم در بیلبیلک نوار کاست و می چرخاندم و ادای آهنگران را در می آوردم و داد می زدم؛ «هیات منا الذله، هیات منا الذله». حنجره روزهای جنگ! ما با «هیات منا الذله» قد کشیدیم! جبهه و جنگ و هنگ و آهنگ و آهنگران را عشق است که سوگند به لالایی مادر در شبهای موشکباران، ما زیر بار صلح با یزید نمی رویم. «نه ده» تقدیم صدایت حاج صادق دوست داشتنی. راستی! تا یادم نرفته بگویم که «هیهات منا الذله، هیهات منا الذله».
(۴۱ دیدگاه)
- بایگانی: یسارما هنوز به دوران نرسیدهایم! وطن امروز/ ۲۳ آذر ۱۳۹۳
… آری! «ما رایت الا جمیلا». بزرگترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین (ع) ما. این از زینب (س) و عباس (ع) ما. این از بینالنهرین و بینالحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» میگویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسینبنعلی (ع) را میگویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آنهم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی! عجیب در دست گرفته سیدالشهدا نبض حوادث جهان را. سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست. آن از عاشورا، این هم از اربعین… و البته که همه جا کربلاست. اینک خون خدا حاکم بلامنازع جهان است. اگر بپرسی چه کسی بر جهان حکومت میکند، جواب میدهم مسبب حماسه بینظیر دیروز. دیروز، روز همان روز بود اما روزگار، روزگار دیگری بود! سیلی به این سرخی، هرگز کدخدا نخورده بود از خون خدا! دیروز، شمر زمانه… این جلاد تحریم فهمید که همچنان با غیرت و غرور اباالفضل (ع) طرف است؛ آنهم درست در محل منازعه! محل مبارزه! محل جنگ! بینالحرمین مگر رها میکند گریبان شمر را؟ دنیا اگر شمر دارد اما از وجود حسین (ع) هم خالی نیست! و شب اگر سیاهی و ظلمت دارد، لیکن از وجود ماه هم خالی نیست! دیروز حضرت سیدالشهدا با اربعین خود، فقط یک چشمه نشان داد! جانم! جانم از مناسک حج خون. مشعر عاشورا. منای کربلا. و اگر بپرسی عرفات قیام حسینی کجاست، من همین اربعین را نشانت میدهم! آدمی که در حج، نسبت به خدا و خود معرفت مییابد، در اربعین، به شناخت خون خدا میرسد. اینجا اما خبری از وقوف نیست که سراسر باید در هروله باشی. حرکت. جوش و خروش. اینجا همه چیز وقف رفتن است؛ رفتن و نایستادن! اینجا خیمه برپا نمیکنی، بلکه به سمت خیمه میروی… تا افق. تا آفتاب. تا نور. اینجا به تمنای آب، پای بر زمین کوبیده نمیشود، بلکه مراد، خون خداست. اینجا قصه هاجر نیست! داستان هجرت است! هجرت، نه از یک شهر به شهر دیگر، که از عصر غیبت به دوران ظهور. اینجا هجرت، مهاجرت از زمانی است به زمان دیگر… و آن چشمه اصل کاری که حسین (ع) به اذن خدا برای دنیا رو خواهد کرد «حضرت منتقم» است. راهپیمایی اربعین را تو حرکت از شهر نجف به شهر کربلا نبین! این هرولهای است از غدیر تا عاشورا… از علی (ع) تا حسین (ع)… از آدم تا خاتم… از همه دیروز تا همه فردا… و از همه ازل تا همه ابد… در این منظومه، آنکه از همه حی و حاضرتر است، منتقم خون سیدالشهداست. حقا که در این عرفات حسینی نیز، میتوان چشم بر یوسف زهرا (س) گشود… و جرعهای از نور چشید. این فقط راه قدس نیست که از کربلا میگذرد! راه قدسی ظهور نیز از کرب و بلا میگذرد. حال که اینچنین تکیه داده یوسف زهرا (س) بر خون خدا، دیر نیست آنروز که شاهد تکیه منتقم خون حسین (ع) بر دیوار کعبه نیز باشیم. چشم ما روشن است! به پشتوانه حضور اربعین، چشم ما به جمال ظهور روشن است. اگر تا عاشورا شناخته نشود، ظهور محقق نخواهد شد، اینک به مدد اربعین، جهان به معرفت عاشورا رسیده و باز هم بیشتر خواهد رسید. همچنانکه زینب (س) پیامبر خون حسین (ع) بود، اربعین نیز برای روز عاشورا مشغول پیامبری است… و اربعین به شهادت دیروز وظیفه خود را به خوبی بلد است! اگر ابنای آدم، اربعین را تنها نگذاشتهاند، اربعین هم بههنگام به داد ایشان رسیده… و حسین (ع) دقیقا همینگونه هوای ما را دارد؛ با شهرش که کربلا باشد، شهر خودمان! با یومالعیارش که عاشورا باشد، روز خودمان! و با اربعین… اربعین خودمان! ما هنوز داشتیم «لبیک یا حسین» میگفتیم که حضرت ارباب، خود جواب ما را داد! در وادی عشق، آنکه باز هم جلودار بوده، حضرت حسین (ع) است. اربعین، سلام ارباب است بر ما. این سفرهای است که خود حضرت گشوده. هیچ دیدهای راهی را که با خون خدا باز شود؟ در کار دین خدا، هر گرهای که دشمن بزند، ما به پشتوانه خون خدا بازش میکنیم. به شهادت شهدایمان، ما سهم داریم از سیدالشهدا. ثارالله کمی بیشتر بجوشد، الله، بقیهالله را خواهد فرستاد. یکی دو عاشورای دیگر، چند اربعین دیگر… حسین (ع) کامل خواهد کرد رسالت خود را. در این غدیر آخرین یعنی اربعین، گویی تقدیر خدا بر آن است که ثارالله دست بقیهالله را بالا برد. دیگر حتی لازم نیست جاماندگان، خود را به صحنه برسانند و جلوتررفتگان، گامی به عقب بردارند، چرا که عظمت دیروز را همه دیدهاند! دشمنی که میخواست یک هفته بعد از بهمن ۵۷ انقلاب اسلامی ملت ایران را انکار کند، هیچ فکر نمیکرد به پست «انقلاب اربعین» بخورد! اینک شعار «مرگ بر آمریکا» فراتر از میدان امام حسین (ع) تا میدان آزادی، از غدیر تا عاشورا شنیده میشود! اگر نیک بنگری، دست روحالله را هم حضرت ثارالله بالا برده بود. قم، قمقمه، قیام… همه دست اباعبدالله بود. از چشم حسین (ع) باید دید حوادث نیک عالم را… و امروز هم حضرت سیدعلی به پشتوانه همین دست، همین چشم، همین چشمه، همین چفیه و همین اربعین… همین عظمت با دشمن سخن به اقتدار میرانند. بهمن ۵۷ ما به پشتوانه همین اربعین با دنیا سخن گفتیم. ایمان ما به فردایی بود که با خون حسین (ع) میجوشید! دیروز، شهر خودمان دست دشمن بود، اما شعار شهدایمان این بود؛ «کربلا کربلا! ما داریم میآییم». اگر دیروز، شهر را پس گرفتیم و امروز، افق را… این همه را مدیون تو هستیم ای امام عاشورا. اینک دنیا دیری است پشتوانه ما را دیده اما پشتوانه جبهه باطل کجاست؟ مشتی شمر تکفیری و حرمله سلفی که نشد پشتوانه! پشتوانه باید متکی به جمعیت باشد، به یدالله مع الجماعه، به ثارالله مع الجماعه، نه ترور! از ترور اگر کاری ساخته بود، خون علیاصغر (ع) به زمین برمیگشت… و از پس عاشورای ۶۱ هرگز به اربعین امروز نمیرسیدیم. کربلا یعنی جاذبه آسمان از زمین بیشتر است… و جذبه خون ۶ ماهه از تیر سهشعبه بیشتر است! صلح و سازش با دشمن، هرگز به هیچ اربعینی نمیرسد! دقت شود! اربعین دیروز در همین دنیا حادث شد! دنیا را هم اگر میخواهیم، باید راه حسین (ع) را برویم! خوب است بعضیها بیشتر در تصاویر اربعین مداقه کنند، بلکه ملتفت شوند با چه پشتوانهای مشغول مذاکرهاند! پشتوانه اگر حقیقتا اربعین باشد، تو از دشمن، امتیاز خواهی ستاند! و از موضع بالاتر با او سخن خواهی گفت! بزرگان واقف بر این پشتوانهاند که اسرائیل را ناامن میخواهند. معالاسف جهل نسبت به این پشتوانه، توافق کذا را در پی دارد! امان از جهل! این جهل است که باعث میشود تو درس کربلا را هم وارونه بفهمی! و این جهل است که باعث میشود اربعینیان را همصدا با اسرائیل بخوانی، حال آنکه ایشان همصدا با رجز عباساند در شب عاشورا… که پاره کرد اماننامه شمر را! و خیال نکرد آن جلاد تحریم، مودب و باهوش است! و خیال نکرد امیدی به وعدههای شمر هست! راه قدسی ظهور که از مسیر کربلا گذشت و مهدی (عج) که آمد، تازه آن موقع، ما به دوران خواهیم رسید! بعضیها عجیب اشتباه میکنند؛ ما هنوز به دوران نرسیدهایم! ما را عقیده بر آن است که تا از خون حسین (ع) انتقام گرفته نشود، هیچ دورانی نگذشته الا آنکه دَوَران روزگار بوده باشد. شکوه و عظمت و حماسه و حکومت از آن خون خداست، آنوقت بعضیها دل به وعده کدخدا خوش کردهاند! امان از جهل! اربعین ۱۴۳۶ وقت مناسبی برای پذیرفتن اماننامه شمر نیست! اینک حسین (ع) در اوج قدرت بلامنازع قرار دارد… و بزرگترین اجتماع همه تاریخ، از آن اوست. اربعین ۱۴۳۶، بهمن ۵۷ خون خداست که بلاشک منتهی به ظهور خواهد شد انشاءالله. الان که وقت آویزان شدن از کدخدا نیست! آنهم کدخدایی که اساسا دیگر نیست! اگر شاه رفت؛ کدخدا را هم دیگر باید رفته حساب کرد! همچنانکه فیالحال در عراق، حاج قاسم هست و خبری از ژنرال نگونبخت جناب پرزیدنت نیست! خدا با اربعین خون خود، گویی در تدارک مقدمات ظهور است. لرزه افتاده بر اندام بطالین. ناامناند و بیامان. ببینید! بشنوید! از حکومت ثارالله، صدای حکومت بقیهالله میآید…
***
یا اباعبدالله! حکومت تو بر قلب عالم و آدم، محشری بر پا کرده که جز «ما رایت الا جمیلا» تفسیری ندارد. تو با کربلا، با عاشورا… و با اربعین، چه زیبا پاسخ دادی ندای غربت بشر امروز را. عصر، عصر غیبت است لیکن خون خدایی تو، همواره به نفع اولاد آدم جوشیده، التیام داده زخم آدمیزاد را. حتم دارم برکت خون تو، زخم جانسوز و یلدایی غیبت را نیز مداوا خواهد کرد. دیروز، حضور با اولاد آدم بود در کربلای تو… و فردا، وقت آن است که ظهور مهدی (عج) امت، از مسیر کربلای تو بگذرد. یا اباعبدالله! با این اربعین با آن عظمت، چشم دنیا به دعای ثارالله است… ما کم از خون خدا معجزه ندیدهایم!
(۸۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارجیغ بنفش گوجه وطن امروز/ ۲۸ آبان ۱۳۹۳
خیلی جاهای دنیا با گوجه بر سر و صورت سیاستمداران میکوبند، اینجا اما بیتوجهی دستاندرکاران و غرقشدنشان در سیاستبازی، البته اعم از داخله و خارجه! حتی از قیمت گوجه هم بر سر مردم، چماق ساخته، بلکه ملت بیش از پیش ملتفت «تدبیر و امید» شوند! یادش بخیر! روزگاری بعضیها وعده داده بودند به ملت که ما اگر دکان دولت را باز کنیم، هم چرخ غنیسازی میچرخد، هم سایر چرخها! ما را این گمان نبود که قیمت گوجه در بعضی شهرها به ۱۰ هزار تومان برسد! آری، اینجا جای دیگری است. اینجا سوءاستفاده میشود از نجابت مردم. گوجه هم مثل آب و هوا، مثل آلودگی هوا، مثل بنزین محصول عِرق و عَرق کارگر ایرانی، مثل خیلی چیزهای دیگر! اگر ما چند روز پیش در «وطنامروز» ناچار شدیم متاثر از این هوای آلوده، «سلام خانم ابتکار» را تیتر یک خود کنیم، این بار ماندهایم به که سلام کنیم! به وزیر کشاورزی، به که، به چه؟ علیالظاهر از پیوند گوجه و سیاست گریزی نیست. گوجه همان است که پرتاب آن بر صورت سیاستمداران، در بسیاری از فرهنگها -درست یا نادرست- به روشی از اعتراض بدل شده، اینجا اما در شماری از شهرهای کشور تا ۱۰ هزار تومان هم بالا کشیده، باز دولت تدبیر، ترجیح میدهد خودش را به ندیدن بزند یا اینکه حدت کند در گرفتن وقت نمایندگان ملت در سیاسیکارانهترین معرفیهای وزیر علوم به مجلس در طول تاریخ انقلاب! به نظر میرسد بعضیها آنقدر خود را درگیر کدخدا و مذاکره با شیطان بزرگ کردهاند که دیگر کمتر میتوانند این مسائل را ببینند. گویی کلاس دولت پایین میآید اگر درباره دغدغههای معیشتی ملت از جمله قیمت این روزهای گوجه پاسخگو باشد یا لااقل به «تدبیر و امید» سخن بگوید. شگفتا! رسانههای همسو با دولت نیز به قوه مجریه رفتهاند. اگر در گذشته، قیمت گوجه و مساله سیبزمینی باعث میشد «شارلاتانیسم مطبوعاتی» اساس جمهوری اسلامی را مورد سوال قرار دهد و فریاد «وا همه چیزا» سر دهد، امروز اما انگار نه انگار! اینک بهتر میتوان قضاوت کرد که رسانههای دومخردادی آیا درد مردم را دارند یا فیالواقع مصداق «فی قلوبهم مرض» مرض دارند؟! از نظر دولت محترم، شاید همین که گوجهفرنگی عاقبت هر جا یک قیمتی برای خودش دارد، بهتر از عدم قیمت است! به هر حال، زیاد که چشمت به دهان دشمن باشد، یادت میرود مردم آبادی خود را هم ببینی. چه خندهدار! با پول یارانه، در بعضی شهرها فقط میتوان چهار کیلو و پانصد و پنجاه گرم گوجه فرنگی خرید!! آقایان! اشتباه نکنید! من در شما این توان را میبینم که بردارید و مدعی شوید قیمت گوجه هم تقصیر بنزین داخلی بود یا اینکه اصلا بیندازید گردن پارازیت یا غنیسازی ۲۰ درصد!
(۷۲ دیدگاه)
- بایگانی: یسارآیا دولت از قلقلک خوشش میآید؟ «آخرین گمانهزنیها حکایت از آن دارد که سرنخ اسیدپاشیهای اخیر به بخشی از بدنه دولت اعتدال بازمیگردد. این بخش با وجود فتنهگری در سال ۸۸ اساسا به این دلیل خود را درون دولت اعتدال راه داد که این بار به جای سپهر سیاست، در فضای جامعه، فتنهآفرینی کند. حالا سوژه فتنه، از بالا یعنی حکومت، به پایین یعنی ملت نقل مکان کرده و مصداق بارز آن اسیدپاشی در کف خیابانهای اصفهان است. صدالبته فتنهگران در راه موجسواری از اسیدپاشی، از سکوت همراه با غفلت اعضای ارشد دولت اعتدال و معالاسف شخص رئیس کابینه بهترین استفادهها را کردهاند. به نظر میرسد حکایت پارهای حوادث تلخ در دولت اصلاحات -که کرم از خود درخت دولت وقت بود- این بار هم دولت اعتدال -شاید بیآنکه خود بخواهد یا حتی بداند- به محلی امن برای مقاصد شوم اهل فتنه تبدیل شده است.»
فرض کنید سخنران محترم یا نسبتا محترمی پشت یک تریبون، ضمن بیان این مطالب، بیفزاید:
«حداقل ادب دولتمردی به آن است که تو وقتی ریشه فتنه را در بخشی ولو کوچک از دولت خود مییابی، بهجای تخریب فریضه بلندبالای امر به معروف و نهی از منکر، صداقت را بر فرافکنی، وارونهنمایی و احیانا دروغ مرجح بدانی و با برخوردی محکم، اجازه ندهی احدی با سوءاستفاده از صندلی دولت و دست در دست BBC دست به فتنه همزمان علیه ملت و حکومت بزند، آن هم به هزینه گزاف پاشیده شدن اسید بر صورت دختران عفیف و بیگناه.»
خب، من دوست دارم اینجا ببینم واکنش دولت اعتدال به این سخنان چیست؟! و احیانا در کدام دادگاه را بهروی این سخنران نشان میدهند؟! من واقعا دوست دارم ببینم شخص آقای روحانی در برابر این اظهارات، چه برخوردی از خود نشان میدهند؟! دوباره فرض کنید این سخنران بردارد در ادامه سخنان قابل تامل و معنیدار خود بگوید:
«اگر مردم، خروج اقتصاد از رکود را باور نمیکنند و اگر «شیب ملایم» در چنتهشان فرو نمیرود و اگر به آمارهای ارائه شده حتی توسط شخص رئیس دستگاه اجرا خدشه وارد میآورند، این وسط جرم امر به معروف و آمر به معروف چیست؟! آیا باید جور عدم اعتماد ملت به دولت را آن فریضهای بدهد که امام حسین(ع) برای احیای آن به شهادت رسید؟!»
خب، من اینجا هم دوست دارم ببینم و بدانم دولت محترم هم آیا مثل آحاد ملت متدین، صبوری و کظم غیظ بلد است یا کمافیالسابق، عصبانی میشود و با ادبیاتی زننده، واکنش عجولانه نشان میدهد؟! باز فرض کنید سخنران فوقالذکر در بخش دیگری از اظهارات خود، بگوید:
«اگر دولت اعتدال از جواب قانعکننده به اصحاب نقد عاجز است، گناه دختران چیست که باید شاهد پاشیده شدن اسید بر صورت خود باشند؟! اگر دولت میخواهد فضای منفی جامعه علیه خود را عوض کند، خب بکند! دیگر چرا اجازه میدهد جماعت فتنهگر خزنده در دولت، دست به اسید ببرند؟! این بود اعتدال؟! این بود میانهروی؟!»
خب، راستش اینجا هم دوست دارم تصور کنم واکنش عالیجنابان را! و ببینم آیا یک صدهزارم صبر ملت غیور و انقلابی را دارند یا خیر؟ لیکن باز فرض کنید سخنران قصه ما در فراز دیگری از سخنان خود خاطرنشان کند:
«چرا باید تقاص توافق ضعیف کذا را صورت دختران و سیرت امر به معروف به صورت مشترک بپردازند؟! و آیا چون قرار است اذهان عمومی متوجه نکات منفی بعضی توافقهای دیگر نشود، باید به اسید متوسل شد؟! یعنی فتنهگران میخواهند با استفاده از غفلت دولت، مردم را به ضرب و زور اسید، رهنمون جهنم «نسیان و فراموشی» کنند؟!»
خب، باید دید واکنش بعضیها به این بخش از سخنان سخنران مذکور چیست؟ آیا با توجه به سابقهشان، فضا را برای زندگی او «امنیتی» میکنند یا چه؟! در هر حال خوب است گاهی دولت، خود را بگذارد جای ملت، تا ببیند آیا از «قلقلک» خوشش میآید؟!
(۵۵ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- دیگر زخم زبان تمام شد!
- اشتباه درست همشهریهای حافظ
- دیروز را به اوراق سررسیدت اضافه کن، شمایی که زیاد «خاطره» مینویسی…
- کدخدا در قهوهخانه مشقنبر
- پنج + یک + اسرائیل!
- میخواهد نفسی بکشد قلم
- یک کف مرتب برای آقای روحانی
- نه پس نمیآییم!
- اسمش است که جنگ تمام شده!
- پرواز انقلاب را نشانه رفتهاند
- رحم کن به برند ۵۷
- یک سال و نیم پیادهروی!
- نام پدر: مصطفی
- «نه ده» تقدیم به «حاج صادق»
- دست
- سلمان و ابوذر فاسد نمیشوند؛ فکری به حال طلحه و زبیر کنید
- فرار از اقتصاد
- یلدای نبوی
- ما هنوز به دوران نرسیدهایم!
- احترام ایرانی لَنگ مذاکره نیست
- کور خوانده کری!
- یکی جواب کری را بدهد!
- جیغ بنفش گوجه
- امان از این تفاوتها و تشابهها
- ملت درس کربلا را یاد داد
- آیا دولت از قلقلک خوشش میآید؟
به نام خدا
“هیهات من الذله، هیهات من الذله”
http://www.ammarfilm.ir/NewsView.aspx?newsid=3727
خیلی هم عالی!
نه خیلی هم بی ربط!!
تجسم عینی بیلبیلک نواری که داداش حسین گفتند!!
http://8pic.ir/images/5v8nwk016n8w38smvz5y.jpg
و البته استفاده های دیگر خودکار! یادش بخیر. از هر چه بگذریم، بازهم دهه ی شصت خوشتر است…
http://8pic.ir/images/a8fltpz7sev8bkshzuh6.jpg
صدای حاج صادق آهنگران، همان نوای آشنای مانده از جنگ است که هنوز شنیدنش، شور و شوق حرکت به سوی دیار عاشقان را در دلهای خدایی بیدار می کند.
«هیهات منا الذله، هیهات منا الذله»
نوحه های آهنگران و روایت فتح سید شهیدان اهل قلم. به سن و سالمان نمی خورد ولی خاطرات ما با این دو از پدرانمان بیشتر نباشد، کمتر نیست!
“م طاهری”؛
یادم نمیاد شما آدرس وبلاگ یه خانوم دندونپزشک را چند وقت پیش گذاشتید یا “ف طباطبایی”، اگه شما گذاشتید؛ دوباره برام میذارید؟ آخه تنبلیم میاد برم پستای قبلو بگردم پیداش کنم!!
ــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶: http://panjdari.blogfa.com/
متشکرم؛ قطعه بیست و شش! خیلی لطف کردید!
مرسی چشم انتظار؛
واقعا نوستالژی جالبی داشت.
سلام
هنوز با خودکار بیک می نویسم
سلام
والا ما که دهه شصتی نیستیم هم با خودکار و نوار خاطره داریمااا
حتی با خودکار بیک!!
کاغذ مچاله می کردیم فرو می کردیم توش سر کلاس، استاد و تخته رو نشونه می رفتیم!
ما که دردهه شصتیم خاطراتمون از خودکار بیک فراتر میره؛ میرسه به قلم و دوات و کتابت
جای دشمناتون خالی!
این پست اینقدر معنوی هست، که زیاد نباید به حاشیه ی خودکار بیک پرداخت! لکن؛ خودکارهای بیکِ دهه ی شصت هم، قداست خاص خودش رو داره!!!
لذا؛ به عرض می رسد، این هایی که گفته و دیده شد، بخشی از کارایی خودکارهای بیک بود. کاربردهای دیگه ای هم داشت! از جمله اینکه، لوله ی خالی اون رو روی آتش حرارت داده و سوزنی داخلش می کردیم و پس از سرد و محکم شدن، انتهاش رو با کمک کاغد و تپاندن چوب کبریت! به داخل آن، چیزی شبیه دارت درست می کردیم و به اهداف ثابت، که همانا یک تکه کارتن بود، پرتاب می کردیم. و عجب دقیق هم می زد. البته چند باری، اهداف متحرک رو هم نشانه رفته بودیم!!! از جمله در یک حرکت ناشیانه و البته سهوی! بعد از به پرواز درآمدن این صنعت دست ساز، مستقیم بر سر مبارک خواهر کوچک فرود آمد و یک کتک جانانه ی دهه ی شصی (کمربند، داخل حمام و اسارت چند ساعته) میل کردیم 🙁 این دارت وطنی، علیرغم نشانه گیری، یک کار دیگر هم انجام می داد. که حقیقتا؛ من یکی اهلش نبودم 🙂 ولی دوستان عزیز هم مدرسه ای!! تبحر خاصی داشتند. به این ترتیب که نوک دارت که به تیزی همان سوزن های خیاطی قدیم بود جهت نوشتن انواع فرمول های ریاضی و… بر روی بدنه ی سایر خودکارهای بیک (خراش سطحی بر روی بدنه ی هندسی شکل) بکار گرفته می شد! و بعنوان امدادهای غیبی، که جز در زاویه ی نور، دیده نمی شد استفاده می کردند!!!! و قس علی هذا 🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
دوستان محترم! پیرو اهدای یک جلد کلامالله مجید از طرف رهبر انقلاب به حاج صادق آهنگران -که در اختتامیه جشنواره عمار صورت گرفت- حماسه خوان امام و شهدا، نامهای به فرمانده کل قوا مرقوم داشتند که در ادامه میخوانید؛
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر امام عاشورایی و مقتدای عاشوراییان که بیعت سرخ ما با او در امتداد افق خونین کربلا جاودانه خواهد شد انشاءالله.
تنها تداعی خمینی، حضرت سیدعلی!
هر هدیهای که از دست کفالعباسی و زخم خورده شما تقدیم گردد، فینفسه نفیس است لیکن این هدیه اگر قرآن کلامالله مجید باشد میشود حکایت نور علی نور.
آقا جان!
به فضل الهی این حنجره وقف اسلام و ایران است و پس از امام و شهدا تا رمقی هست در بیعت با ولایت باقی خواهد ماند.
رهبر چفیه به دوش!
در این لیالی کربلای چهار و پنج دوست دارم به یاد زمان جنگ، دگر بار همان شعار جبهه را سردهم و به کوری چشم دشمنان اسلام و انقلاب بگویم؛
«هیهات مناالذله، هیهات مناالذله».
{سرباز شما-محمدصادق آهنگران}
عجب قلمی دارد حاج صادق آهنگران!
😐
قطعه ۲۶: دوستان محترم! لینک سرود زیر رو میتونین پیدا کنین؟ حاجصادق خونده… یعنی باهاش میشه گریه کردها!
اسوه ی شب شکاران فخر طلایه داران؛
حسین خرازی حسین خرازی
رایحه ی بهاران در دل لاله زاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بی کرانه
اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه
جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
رنگ عقیق خون در جامه ی جان فشانده، سوی شهادت او را عشق حسین کشانده
جذبه ی اعتلایش زعالم خاک رانده، نشعه ی وصل جانان صبر از او ستانده
رسته ز هر تعلق، بسته نظر به یاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
اسوه ی شب شکاران فخر طلایه داران؛
حسین خرازی حسین خرازی
شیفته ی شهادت بوده دل سلیمش، کرده ادای فرمان از طرف زعیمش
به به از این مقام و موهبت عظیمش، در قلل تقرب کرده خدا مقیمش
تا که کند وفا بر وعده ی جان نثاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
اسوه ی شب شکاران فخر طلایه داران؛
حسین خرازی حسین خرازی
اوج عروج عنقا جایگه مگس نیست، لاله ی دست پرور شسته ز خار و خس نیست
هان نفس مسیحا در خور هر نفس نیست، زبده تر از شهیدان رتبه ی هیچ کس نیست
کیست که حق نداند لایق حق گذاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
اسوه ی شب شکاران فخر طلایه داران؛
حسین خرازی حسین خرازی
عشق حسین عجین است با گل پاسداران، شور حسین نهفته در دل پاسداران
با رخ اوست روشن محفل پاسداران، کشته شدن به راهش قابل پاسداران
در هدف حسین اند جمله ز ره سپاران؛
حسین خرازی حسین خرازی
اسوه ی شب شکاران فخر طلایه داران؛
حسین خرازی حسین خرازی
«حاج حبیبالله معلمی»
لینک این مداحی نیست! تو آرشیوم هم ندارم!
🙁
با اجازه ی آقا سید عزیز؛
http://imna.ir/images/docs/files/000162/nf00162557-1.wma
فقط مقداری کیفیت ضبطش احتمالا ایراد داره. ولی زیباست زیبا…
ممنون چشم انتظار!
خواهش می کنم. امیدوارم بشه با کیفیتش رو پیدا کرد.
قصد کش دادن پدیده “خودکار بیک” رو ندارم، اما…
از دیگر کاربردهای بیک دهه شصتی ها:
سر لوله خالی خودکار بیک رو حرارت می دادیم بعد تیغ تراش شکسته رو بالای لوله خودکار بیک وصل می کردیم و با این ابزار خود ساخته مدادهامون رو می تراشیدیم.
همینه اینقد دکتر و مهندس دهه شصتی زیاده
حس نوستالژیک خوبی بود؛ چرخاندن نوار ضبط با نوک خودکار بیک آبی اکثرا!!!
نوار کاست یعنی!!
این چیزی که سحر اشاره کرد، از آرزوی های دوران کودکی من بود!
ولی مادرم نمی ذاشت درست کنم! 🙁
دائیم که چند سال ازم بزرگتره همیشه تیغ مدادتراش رو با حرارت می چسبوند رو لوله خودکار و منم همیشه بهش حسودیم میشد ولی این وسیله از نظر مادرم از قمه هم بدتر بود انگار!
سلام
ما دههشصتیها چه خاطراتی داریما 🙂
چرا من از این کارایی که شما با خودکار بیک می کردید، نمی کردم!! نکنه دهه شصتی نیستم؟!! ای بابا… برم شناسنامه مو ببینم شاید هفتادی باشم!
آقای قدیانی؛
انگار دوستان خیلی دلشون واسه خاطرات بچه گی شون تنگ شده؛ تا زیر این پست رو پر نکردن از کامنتایی که خیلی هم به “حاج صادق” ربطی نداره براشون یه پست خاطره ساز بگذارید.
از نظر مادرم از قمه هم بدتر بود انگار! 🙂 🙂 🙂
صبای محترم؛
پست خاطره ساز می خواین؟!
http://www.ghadiany.ir/1390/9076
اینم ببینید دیگه، بچه های دهه ی شصتی!! فارغ از خزعبلات امثال علی مطهری…!
خدا رحمتش کنه، استاد حسین نیرزاده نوری رو.
http://hw7.asset.aparat.com/aparat-video/4b313d059a68d65713d3fde2b285299980841__30028.apt?start=0
چشم انتظار؛
چه جالب! این بچه همین حسین درخشانه ها
چه روزگاری…
صبا؛
والا ما دهه هفتادیا هم همچین کارایی می کردیم.
حتی قمه می ساختیم با خودکار بیک!
شما شاید دهه هشتادی باشی…
یه نگاه دقیق بنداز به شناسنامتون!!!
علمدار؛
الان تو داری به من توهین میکنی با این هشتادی گفتنت!!(با لحن بهبود بخون)
من گذشت میکنم و این توهینت رو ندید میگیرم!
حالا… این نوستالژی و خاطره و از اینجور چیزایی که مال دهه هفتادی هام باشه دیگه شصتیا واسه چی پزشو میدن، انحصاری نیست که دیگه!!!
من دیگه حرفی ندارم!
نه چرا دارم؛
اینقدر بدم میاد این هفتادیا بعضی کلمه ها رو ضایع میکنن؛
مثلا به عشقم میگن عچقم
ایشششششششششش!
اصلا کلا پستاشون رو در مورد عشق می خونی، دلت می خواد کله ات رو بکوبی به دیوار!
من دیگه حرفی ندارم!
دوران ابتدایی، یکی دوسالی با پسر کوچک حاج صادق، همکلاسی بودیم.
همیشه هم سعی داشت ادای باباش رو در بیاره. تو دیگه تصور کن با اون صدای
بچه گانه وقتی دعا میخوند، ما تو نماز خونه مدرسه، از خنده می مردیم!!
یادش بخیر.
خیلی ممنون صبا که گذشت کردی، قصدم فقط یه شوخی بود!
و ممنون که از دهه هفتادیا بدت میاد
اصلا من خودمم از دهه هفتادیای لوس بدم میاد!
به عزیزم هم می گن عجیجم
ایشششششششششششش
صبا؛
عجقم!
ایششششششششششش
دهه شصتی ها تکرار ناپذیرن، بس که ماهن.
ممنون به خاطر گذاشتن لینک پست خاطره ساز چشم انتظار بزرگوار
“چند خط یادگاری روی دیوار دهه ۶۰” رو نمی دونم چندبار خواندم. حسابش از دستم خارجه. همون موقع متن رو پرینت گرفتم تا همیشه در دسترسم باشه برای خواندن. و بارها خواندم و می خوانم و قطعا باز هم خواهم خواند. هر بار می خوانم انگار بار اوله که می خوانمش.
صبا؛
مونتاژ تیغ تراش و لوله خودکار بیک ایده و حق مالکیت فکریش مال دهه شصتی ها بود وگرنه بچه های دهه شصتی که انحصارطلب نبودن طفلکی ها
ف.طباطبایی؛
الحق و الانصاف حرف زیبایی زدید.
در تعریف دهه شصتی باید گفت: دهه شصتی یعنی دهه شصتی و دیگر هیچ…
من متن چند خط یادگاری روی دیوار دهه ۶۰ نخونده بودم
تازه خوندم!
خیلی خیلی زیبا نوشتین! واقعا لذت بردم!
فقط یه چی در مورد خودمون بچه های دهه هفتادی بگم:
شما دهه ۶۰ ی ها پدراتون رو از دست دادین اما ما دهه ۷۰ ی ها هر روز پدر از دست می دیم، ما ها هر روز می ترسیم که امروز شاید روز آخری باشه که پدر هست، هر روز پدر برامون غریبه تر می شه! چشم که باز کردیم بابا نداشتیم؛ یعنی داشتیما اما مثل بابای بقیه نبود، نمی تونست باهامون بیرون بیاد، نمی تونست باهامون خرید بیاد، حتی نمی تونست ما رو تا مدرسه ببره، آخه بابا روی ویلچر بود! بعضی وقتا بابا الکی الکی عصبانی می شد؛ اونوقت ماها باید سریع می پریدیم تو اتاقمون یا به نقلی پناهگاهمون! یا بعضی وقتا از بوی بهترین عطرهای دنیا بابا سرفش می گیره اینقدر سرفه می کنه تا تاولاش می ترکن و خون میاین… بیچاره مامان هنوز عادت نکرده… هنوزم با گریه، زخمای بابا رو می بنده!
آره ما دهه ۷۰ ی ها اینیم
فقط صدامون درنمیاد!
ولی بازم دم شما دهه ۶۰ ی ها گرم!!
من کی گفتم از هفتادیا بدم میاد! من فقط گفتم از ضایع کردن کلمات بدم میاد
من و ما مخلص و دعا گوی جانبازان هم هستیم!
خداوند همه جانبازان رو شفای عاجل عنایت کنه ان شا الله!
سلام؛
خوش به حالتون
چه دل خوشی دارین!
حسین متن رو ننوشت که شما به فکر خودکار بیک بیفتین
نوشت که هر کدوم پیام رسون “هیهات منه الذله” باشین دوستان….
نوشت که پایبندی به ارزشی به نام استکبار ستیزی در شما روشن بمونه…
نوشت که حسین رو فراموش نکنیم…..
حالا ما داریم در مورد خودکار بیکمون بحث می کنیم و دهه دهه می کنیم…
“بیسواد”(جسارت نشه اسمی که خودتون انتخاب کردید)
گاهی باید پروژه خودکار بیک وسط بیاد، یاد و خاطره اش تازه بشه تا برخی برادران “استکبار دوست”مون یادشون بیاد وقتی “نوای هیهات من الذلة” تقارن پیدا می کرد با خودکار بیک و دهه شصتی ها، چقدر محتوای این نوا و تفسیر هم دوره های ما از این جمله مقدس، با این نوای “هیهات من الذلة” که دوستان استکبار دوست مون میگن فرق داشت!
این نوا رو سر بدی و توافق ننگین امضا کنی گریه آوره، بغض شکنه…
دهه شصت شاید نشه گفت دوره خودکار بیکه اما دوه بستن توافق ننگین هم نیست.
ارتباط ظریفی بین خودکار بیک با نوای مقدس “هیهات من الذلة” است.
خدا پسرحاج صادق را هم به راه راست هدایت کند
حوری های بهشتی را ایضا