اشتباه درست همشهری‌های حافظ

تقدیم به مردم شهیدپرور شیراز

_20120728_1055510362

حسین قدیانی – وطن امروز/ ۲۶ اسفند ۱۳۹۳

ن والقلم که قصه، قصه خرابات است. ابتدا باید در آب «رکن‌آباد» شست‌وشویی کرد و آنگاه از «دروازه قرآن» رد شد. شهری که نام دروازه‌اش قرآن باشد، باید هم «حافظ» داشته باشد تا کلام‌الله را با چهارده روایت از بر بخواند. عشق است حافظه حافظ. رندی که خوب بلد بود چگونه دست حرف، دست کلمه، دست مصرع، دست بیت، دست غزل را بگیرد و ببرد پابوس یوسف گمگشته… «یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور، کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور؛ این دل غم‌دیده حالش به شود دل بد مکن، وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور؛ دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت، دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور». محافظ مفهوم انتظار به حضرت حافظ می‌گویند. غزل او غزالی بود که جز دنبال یار نگشت. حقا که دیوانه‌کننده است دیوان حافظ. دلم «شیراز» می‌خواهد تا در چند محله آن طرف‌تر از «حافظیه» به صاحب فیروزه‌ای‌ترین گنبد این سرزمین بگویم: «السلام علیک یا احمد بن موسی». اگر حافظ، برادر بزرگ‌تر شعر است، «شاهچراغ» دوران خوش کودکی نیز برادر بزرگ‌تر امام رضا علیه‌السلام است. راستی چه رازی نهفته است در شیراز؟ ای شهر خراباتی‌ها! باید هم حافظ، سنگ تو را به سینه بزند؛ «خوشا شیراز و وصف بی‌مثالش». «سعدیه»، «باغ ارم»، «ارگ»، «دار‌الرحمه»، «بازار وکیل» و… اصلا همین حوض حیاط حرم حضرت احمد بن‌ موسی علیه‌السلام، مساحت همه خاطرات بچگی‌های من است، با آن ماهی قرمزهای کوچک که تا بوی بهار می‌شنیدند، بازیگوش‌تر می‌شدند. دلم شیراز می‌خواهد، شیراز و دو رکعت نماز… به یاد خم ابروی یار! الا ای یوسف گمگشته جناب حافظ! داغ فراق تو بد کرده حال بشریت را! اینک حتی فریاد محراب هم بلند است! «شهید محراب» در همین شیراز، دیوان را که می‌گشود، ایوان ظهور تو را اندیشه می‌کرد؛ «مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید…». الا ای مسیحا نفس! غیبت تو، نظم «بوستان» را بهم ریخته! بی‌تو، بهار زمین، چنگی به دل زمان نمی‌زند! مگر نه آنکه صاحب‌الزمان تویی؟ گیرم که موسم بهار باشد؛ بدون آفتاب، پرستو با چه رویی برگردد؟ در «گلستان» دارالرحمه، بنازم «نثر» آن شهید را که جای جای وصیتنامه‌اش پر از «مهدی فاطمه» بود. لب هیچ شهیدی بی‌خود به خنده وا نمی‌شود. کاش چشم ما هم، مثل آن شهید شیرازی، شهادت می‌داد به دیدن تو. ای خلاصه خلقت که هم «محمد»ی و هم «علی» و هم «نوح» و هم «روح»! غزل هنوز هم به عشق تو سروده می‌شود و بهار، همانا غزل خداست که فقط گل روی تو را کم دارد! صحبت تو که می‌شود، نه جای استخاره است، نه حتی جای استعاره! حافظ هم، همین که به تو می‌رسید، ‌استعاره را کنار می‌گذاشت! واضح‌تر بگویم؛ فراق تو، «نظم» بوستان بشریت را بهم ریخته! بدون یار، به چه دردی می‌خورد بهار؟ آقا جان! امروز در شیراز، همین صبحی، دختر بچه‌ای «باغ ارم» را به اشتباه «داغ ارم» نوشت اما معلم به او نمره ۲۰ داد! از حافظ تا به امروز… تا آن روز که بیایی، داغی بزرگ، زمین و زمان را در بر گرفته که با آمدن بهار، علاج نمی‌شود! بهار شاید به درد برگرداندن پرستوها بخورد اما برای بشریت، بازگشت تو یعنی بهار. حضرت منجی! زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده… اینک نوبت زمینیان است! دلم شیراز می‌خواهد، دروازه قرآن را… تو را! زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده… اینک نوبت زمان است! یا صاحب‌الزمان! از روز غیبت به این طرف باورت می‌شود آدمیت هیچ بهاری را تجربه نکرده؟ دیگر خودت بخوان که همشهری‌های حافظ چه اشتباهات درستی مرتکب می‌شوند زنگ انشاء!

cropped-Header

دو متن آخر صفحـ«۰۶ : ۲۰»ـه  وبـ«قطعه ۲۶»ـلاگ

– اسمش است که جنگ تمام شده
– سلمان و ابوذر فاسد نمی‌شوند

این نوشته در 20:06 ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    بسم االله…

  2. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    “زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده… اینک نوبت زمان است!”
    عالی بود…

    اللهم عجل لولیک الفرج

  3. همشهری باکری می‌گوید:

    مژده ای دل که مسیحا نفسی می‌آید…

  4. همشهری باکری می‌گوید:

    عجب تیتری!
    یه گزارش مانند هم از فیلم «یتیم خانه ایران» بنویسید…

  5. ع.ح.ق می‌گوید:

    منتظر متنی با سبک و سیاقی دیگر بودم
    نیت تان را واقعا از نوشتن این متن نمی توانم بخوانم
    و ربطش به تیترش؟!
    ولی متن قشنگی بود و البته هست
    با دل بازی می کند
    البته دل علی مطهری را می سوزاند
    ولی متنی به این زیبایی قطعا حقی بر گردن نویسنده دارد و آن انتخاب تیتری بهتر است
    این متن حیف بود برای سوزاندن امثال پسر نوح

  6. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سحرگاهان…
    بیدها، مجنون وار…
    مست از نگاه خمار نرگس چشم انتظار…
    دست نیاز را گره زده بر ضریح شاهی نورانی…
    در طلب اجر صبر بر شاخه نبات و رهایی از بند غم روزگار…
    طنازانه…
    نغمه سر داده اند:

    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
    عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
    ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
    این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
    تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد

    آری!
    دروازه های زمین…
    قرآن بر دست…
    تو را می خوانند…
    امان زمان را…
    صاحب الزمان را…
    عطر نرگس شیراز می آید…
    بوی بهار نارنج…

  7. سیداحمد می‌گوید:

    “الا ای مسیحا نفس! غیبت تو، نظم «بوستان» را بهم ریخته! بی‌تو، بهار زمین، چنگی به دل زمان نمی‌زند! مگر نه آنکه صاحب‌الزمان تویی؟ گیرم که موسم بهار باشد؛ بدون آفتاب، پرستو با چه رویی برگردد؟”

    ممنونم سالار…

  8. صبا می‌گوید:

    صبا به چشم من انداخت خاکی از کویت
    که آب زندگی ام در نظر نمی آید

    مگر به روی دل آرای یار ما ور نه
    به هیچ وجه دگر کار بر نمی آید

  9. سیداحمد می‌گوید:

    از آن متن های حال خوب کن بود… پر از انرژی مثبت!

  10. صبا می‌گوید:

    «از غیبت به این طرف آدمیت هیچ بهاری را تجربه نکرده!»
    از اون جمله هایی ست که در صحیح بودنش دچار تردیدم…

  11. شیدا می‌گوید:

    تو پندارى که بدگو رفت و جان برد
    حسابش با کرام الکاتبین است

  12. ... می‌گوید:

    گفتید شهید محراب یاد حرفی افتادم که امشب شنیدم
    یه بنده خدایی می گفت
    «یه ختم گرفتم واسه یکی از شهدای محراب واسه حاجت»
    سنی ازشون گذشته بود
    گاهی آدم در اعتقاد و ایمان عمیق بزرگترها می ماند!

  13. شیدا می‌گوید:

    بهار، همان غزل خداست که فقط گل روى تو را کم دارد!

  14. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    امان از تیتر…
    هر روز هوشمندانه‌تر از دیروز… دینگ دینگ!

    خدا قوت سالار

    ———-

    نشاندی روی زخم کهنه‌ی من مرهم خوبی
    حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

    جهان، این هیچ سر درگم، فریبم داد با گندم
    برای دفعه‌ی چندم، نبودم آدم خوبی

    گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این‌جا
    خودم را با بدی‌هایم کنارت ای همه خوبی

    رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم
    غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی

    شلوغی ضریح توعجب آشفته گیسویی‌ست
    سپیدی‌ها سیاهی‌ها چه درهم برهم خوبی

    “مربع”

    تو می‌آیی و از نزدیک می‌بینم تو را آخر
    همان وقتی که می‌میرم، عجب می‌میرم خوبی

    «سیدحمیدرضا برقعی»

  15. صبر می‌گوید:

    اشتباه درست همشهری‌های حافظ… آقا جان! امروز در شیراز، همین صبحی، دختر بچه‌ای «باغ ارم» را به اشتباه «داغ ارم» نوشت اما معلم به او نمره ۲۰ داد!… دیگر خودت بخوان که همشهری‌های حافظ چه اشتباهات درستی مرتکب می‌شوند زنگ انشاء!

    دارم به صداقتتون شک می کنم!
    یهویی بگین دلمان خنک شد، تمام!
    چرا اول محکوم می کنید ولی تو نوشته هاتون طعنه می زنید؟
    مثل جریان … اصفهان که هم محکوم می کردند، هم ته دلشان خوشحال بودند!

  16. صبر می‌گوید:

    کار اشتباه، اشتباهه!
    فرقی نمی کنه علی مطهری بکنه یا شیرازی ها یا شما!
    یک سوال؟
    فکر می کنید اول انقلاب که آثار باستانی شیراز (نمونه اش تخریب صورت کنار دروازه قرآن) نخریب شد، کار چه کسانی بود؟
    غیر از افکار تندرو؟
    فرقی نمی کند در چه کسی ظهور کند! علی مطهری یا بعضی شیرازیها یا بعضی اصفهانیها یا…
    این کارها غیر از هزینه دادن برای کشور چه داشته؟
    فقط دشمن شاد کن بوده و دل بعضی از افراد داخلی خنک شده!
    وقتی علی مطهری حرف می زد، دل اصلاح طلبها… حالا دل شما! 🙁

  17. محمد می‌گوید:

    آقای مطهری؛

    بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود
    پسته بی مغز چون لب وا کند رسوا شود

    ضمنا؛ چرا در هر مورد تو زندگی کم میارید خود را به پدرتان وصل می کنید؟
    گویند پدر تو هست فاضل
    از فضل پدر تو را چه حاصل

    به نظر من یک تار مو از آن پدر در تن شما نیست!
    ایشان پاره تن امام بودند، و شما فتنه تن نظام

  18. چشم انتظار می‌گوید:

    الا یا ایها الساقی، ادر کاسا و ناولها
    که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
    به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
    ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دل‌ها
    مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
    جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
    به مِی سجاده رنگین کن، گرَت پیر مغان گوید
    که سالک بی خبر نبوَد ز راه و رسم منزل‌ها
    شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
    کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
    همه کارم زِ خود کامی به بدنامی کشید آخر
    نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل‌ها؟!
    حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو “حافظ”
    متی ما تلق من تهوی دعِ الدنیا و اهمل‌ها

  19. رضا 2 می‌گوید:

    حسین قدیانی
    تظاهرات گروهی از مردم در اعتراض به نتایج انتخابات، بلوا، شورش و هدایت شده آمریکا و اسراییل و غیره است اما حمله عده معدودی (کمتر از ۱۰۰ نفر) به یک نماینده مجلس که به طور قانونی اجازه سخنرانی در یک دانشگاه را دارد یک اشتباه درست است. اونوقت این منطق جنابعالی دقیقا چی هست؟؟

  20. سلیم می‌گوید:

    سلام؛
    حمله به مطهری رو به اسم بسیجیان واقعی، دلسوز، بی ریا، مخلص و بصیر شیراز ننویسید.
    این ها کار بی بصیرت هاست ولو با نیت خوب.
    سال ۷۸ حمله ی این جماعت به خوابگاه ها دل حضرت آقا رو به درد آورد و اشک ریختن بابت این مساله.
    اون هم با وجود اینکه دانشجوها اکثرا فتنه گر بودن…

  21. م.طاهری می‌گوید:

    “زمین به اندازه کافی دور خورشید چرخیده… اینک نوبت زمینیان است!”

    من هم، این جمله قشنگ این متن قشنگ را تکرار می کنم!

  22. م.طاهری می‌گوید:

    “از روز غیبت به این طرف باورت می‌شود آدمیت هیچ بهاری را تجربه نکرده؟”

    هر سال هم که می گذرد، بیش تر دلگیر و دلتنگ می شویم از این بی بهاری.
    امسال بهار از همیشه بی رنگ تر است.
    حتی ماهی قرمزها هم از همیشه غمگین تر به نظر می رسند.

  23. آینه می‌گوید:

    سلام؛
    از بعد جریان مناظره هادی غفاری و جسارت هایی که کرد، بعضیا می گفتند شیرازی ها بی بخارند و…
    برای همین، متاسفانه سر این جریان یه عده از اونور بوم افتادند و می خواستن بگن بعله! ما هم همچین بی غیرت نیستیم!!!
    آقا اشتباه بود.
    من خودم شیرازی ام، متاسفانه ناراحت شدم.
    اما به نظرم جسارت های غفاری باعث این تندروی شد.

  24. آینه می‌گوید:

    مواضع حجت الاسلام انجوی نژاد پیرامون دعوت دکتر علی مطهری به شیراز:

    http://rahpouyan.com/page.asp?tid=4818

    فایل صوتی:

    http://rahpouyan.com/pagesound.asp?tid=4812

  25. آینه می‌گوید:

    راستی آقای قدیانی؛
    به نظرم شما هم با این رفتارشون خیلی مخالفید اما برای حمایت از بچه حزب اللهی ها این متن رو می نویسید. مثل متنی که برای سعید تاجیک نوشتید اما بعد حذفش کردید. دلیل حذف هم یادمه به خاطر صحبت آقا بود اما به نظرم حقیقت رو باید گفت هر چند تلخ باشه و از حق دفاع کرد هر چند علیه خودمون باشه.

    حضرت آقا:
    “مگر من بارها نگفته‌ام در اجتماعات کسانی که مخالفند، هیچ کس نباید رفتار خشونت‌آمیز داشته باشد؛ چون این، دشمن را خوشحال می کند. بارها ما این حرف را گفتیم، چرا گوش نکردند؟! چرا گوش نمی کنند؟! حتّی اگر یک حرفی که خون شما را به جوش میآورد به زبان آورند -مثلاً فرض کنید اهانت به رهبری کردند- باز هم باید صبر و سکوت کنید. اگر عکس مرا هم آتش زدند و یا پاره کردند، باید سکوت کنید. نیرویتان را برای آن روزی که کشور به آن نیازمند است، برای آن روزی که نیروی جوان و مؤمن و حزب‌الّلهی باید در مقابله با دشمن بایستد، حفظ کنید، و الاّ حالا فرض کنیم یک جوان، یا یک دانشجوی فریب‌ خورده‌ای هم حرفی زد و کاری کرد؛ چه اشکالی دارد؟ من از او صرف‌ نظر می کنم.”

    ـــــــــــــــــــــــــــ

    حسین قدیانی:

    بنا بر جواب دادن نداشتم اما فی‌الواقع متوجه نمی‌شم که این متن چه ربطی به ع. م و حادثه شیراز داره؟؟؟!!! بعدشم، این جملات حضرت آقا چه ربطی به این متن داره؟؟؟!!! شما باید جملات حضرت ماه درباره شیراز، حافظ و صدالبته امام زمان رو کامنت می‌کردین، نه این سخنان آقا رو که بی‌ربط با متنه! من البته این رو بگم که خوب خوب خوب می‌دونم حتی این سخن در چه روزی بیان شد، یعنی روز و ساعتش رو هم می‌دانم؛ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۷۸ بیت رهبری راس ساعت ۱۱ صبح!! ۲ روز قبل چهارشنبه ۲۳ تیر… و اون راهپیمایی باشکوهش که برادر بزرگتر چهارشنبه ۹ دی بود! و اما سخن آقا روی چشم ما لیکن غلط می‌کنه احدی توی این مملکت حتی به عکس خمینی و خامنه‌ای چپ نگاه کنه! غلط می‌کنه، ی چیزی هم روش!! ما به سخنان رهبر گوش دل می‌سپاریم هیچ، به وصیت‌نامه شهدا هم به طریق اولی عمل می‌کنیم!! و غیرتی و انقلابی و مدافع پر و پا قرص حریم ولایت فقیه باقی می‌مانیم… البته کاری که با ع. م شد، کاری بد و غیر قابل دفاع بود لیکن ع. م حقش بود… و این دو با هم قابل جمع است اگر که رند باشی چون حافظ و همشهریانش… بالاخره کسی که پول می‌ده تا کتک بخره و بخوره، باید در ازای این پول، بهش کتک فروخت و خوراند و الا غش در معامله شده که خودش ظلم مضاعفی است!!! 🙂 صادق زیباکلام خیلی جاها از ع. م تندتر و بدتر حرف می‌زنه، اما در همین شیراز رفت و آمد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد… فلذا کرم اصل کاری از خود درخت ع. م است! شک نکنید! البته کار بد، بده… و من هم نمی‌خوام از کار بد دفاع کنم اما دوستان عزیز! غافل از فواید بلندمدت کتک سر وقت و به جا نباشید!! 🙂 حتی در تربیت بچه!! 🙂 یه روزی در همون سال ۷۸ در نماز جمعه، عطاءالله مهاجرانی و عبدالله نوری -۲ تایی با هم!- کتک جماعتی از دوستان رو تجربه و نوش جان کردند!! 🙂 آره، من کتمان نمی‌کنم که آن ایام، تا چند هفته بلکه چند ماه، حزب الله بابت این کار بد -اما به جا و سر وقت!!!!- هزینه داد اما دقیقا متاثر از همون کتک، عمر سیاسی نوری و مهاجرانی برای همیشه تمام شد و رفت پی کارش!! آخه یه ضرب المثل هست که می‌گه؛ «وزیری که تو صف اول نماز جمعه کتک بخوره، دیگه چه وزیریه؟!» 🙂 البته همون کار هم اشتباه بود اما بعضی اشتباهات لازمه!! همین جا برای بار چندم بگویم؛ اون کار سعید تاجیک بد بود و دفاع من از او، بدتر!! فلذا اون کار، ی «اشتباه نادرست» بود اما گاهی اشتباه، درست اتفاق می‌افته… من متن این پست رو واقعا بی‌ارتباط با حادثه شیراز نوشتم اما فتنه ۸۸ ع. م کجا بود وقتی داعیه داران دروغ زشت تقلب داشتند چادر از سر همسر شهید این مملکت می‌کشیدند؟؟!! تو اگر آن روز به حمایت از اصحاب تقلب بلند شوی، فردایش دم از سنگ به دستان روز عاشورا بزنی، روز دیگر به نماینده مجلس در صحن خانه ملت، اهانت رکیک کنی، دگر روز، کف گرگی بروی در صورت نماینده دیگری… و همچنان با همین دست فرمان بروی… و باز و باز و باز ادامه بدی و از صبر و سکوت حزب الله سوءاستفاده کنی، عاقبت یه جا کتک می‌خوری!! بد هم کتک می‌خوری!! چرا که جواب های، هوی است… اونی که به تو کتک زد، صد در صد اشتباه کرد اما تویی که کتک نوش جون کردی، حقت بود!! دنیا همینه… من اگر می‌خواستم متن این پست رو مرتبط با حادثه شیراز بنویسم، می‌نوشتم؛ «شیراز شهیدپرور، شهر شعر هست اما شهر شر و شر و ور نیست! بنابراین سه نقطه چین شعر را برنمی‌تابد!» و بعد ادامه می‌دادم؛ «در ضمن «یاسوج» هم شهر خوبی است… ع. م می‌تواند امتحان کند!!» 🙂 در نهایت ی چیزی هم خطاب به خانوم «صبر» بگم؛ اگه کامنتهای قبلی شما که مرا با … قیاس می‌کردین «افراط» بود، کامنتهای این پست شما، مصداق بارز «تفریط» هستش! انشاءالله رنجیده نشوید و بگذرید… تمام!

  26. nasrtv می‌گوید:

    مار در آستین پروراندن
    تلاش های غرب در راستای تربیت تروریست ها به ثمر نشست و حالا تروریست ها امتحان خود را در کشورهای اروپایی پس می دهند
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11321

    من عاشق آقا خامنه ای هستم
    سرودی زیبا تقدیم به رهبر انقلاب از طرف مقاومت اسلامی درعراق
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11323

    بهای امنیت قسمت(دوم)
    روایتی از چرایی کمک های ایران به سوریه و عراق و لبنان در بحران اقتصادی
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11322

    دروغ به سبک هولاکاست(قسمت سوم)
    شناختی تازه از هیتلر و بیان تحریفات تاریخی وقایع جنگ جهانی دوم
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11325

    لوتی
    نماهگ رضا صادقی درباره شهدا
    این کلیپ را از دست ندهید!
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11324

  27. حقگو می‌گوید:

    بسم رب الشهدا
    سلام! با “من بی خیال سیلی مادر نمی شوم” به روزم
    http://paydar1357.blogfa.com/post/576

  28. سیداحمد می‌گوید:

    “کاری که با ع. م شد، کاری بد و غیر قابل دفاع بود لیکن ع. م حقش بود… و این دو با هم قابل جمع است اگر که رند باشی چون حافظ و همشهریانش… بالاخره کسی که پول می‌ده تا کتک بخره و بخوره، باید در ازای این پول، بهش کتک فروخت و خوراند و الا غش در معامله شده که خودش ظلم مضاعفی است!!!”

    خیلی قشنگ گفتی داداش!
    اصلا عالی بود این جواب… سالاری به خدا!

  29. صبر می‌گوید:

    باشه!
    شما اینطوری فکر کنید.
    من، هم مقایسه ام را قبول دارم، هم این کامنتها را!
    از ارزش شما و محبتی که بهتون دارم هم، ذره ای کم نشده!

  30. حیدرعلی می‌گوید:

    خدا کند که بیاید یکی مرا بزند…
    http://sahamkhabar.persianblog.ir/post/148/7

  31. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ ۸۱ ـــــــره:
    عشق ماشین بود! اسم هر ماشینی که می‌آوردی، آخرین اطلاعاتش را برایت ردیف می‌کرد. تویوتا کرولا داشت. فروخت و آزرا خرید. خون‌سرد رانندگی می‌کرد. می‌گفت؛ کامیون و تریلی که می‌بینم، روح از بدنم خارج می‌شه. از نطنز که می‌آمدیم سمت تهران، کامیون‌ها که از کنار ماشینمان رد می‌شدند، کف دستش را بوس می‌کرد و برای کامیون‌ها می‌فرستاد! بعضی وقت‌ها می‌ماندم که این چه کارهایی است می‌کند! عشقش این بود که کورس بگذارد. اگر یک ماشین بی‌ام‌و ازمان سبقت می‌گرفت، از پشت شانه‌های رضا قشقایی را می‌گرفت، تکان می‌داد و می‌گفت؛ رضا برو، تو رو خدا برو بگیرش! رضا هم عین خیالش نبود. آرام دنده عوض می‌کرد، انگار نه انگار که مصطفی حرفی زده.

    خاطــــ ۸۲ ـــــــره:
    خیلی که خوشحال می‌شد، مثلا قرارداد خوب می‌بست، و تخفیف می‌گرفت، دو تا انگشت اشاره‌اش را می‌گرفت کنار هم، با هم تکانشان می‌داد و به زبان برره‌ای می‌گفت؛ وَری وَری وَری، وَری وَری وَری! نگاهش می‌کردیم و می‌خندیدیم.

  32. نگارخانه می‌گوید:

    جالب بود برام که از زاویه ای دیگه به قضیه نگاه کرده بودین 😀

  33. فرهنگی می‌گوید:

    مهدی هاشمی سال ۸۴ نگران چه بود که هاشمی را به گریه انداخت….!!!
    جریانی به دنبال هاشمی، هاشمی به دنبال یک خانواده + فیلم
    http://rasaee.ir/content/1977

  34. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “دلم شیراز می‌خواهد، دروازه قرآن را… تو را!”

    و ماهی‌قرمزِ کوچکِ تُنگِ تَنگ،

    دلش دریا را…!!

  35. پیرمرد می‌گوید:

    آقای قدیانی؛
    خیلی ممنون.
    داشتم کامنتی در پاسخ دوستان تهیه می کردم که پاسخ محکم و دلنشین شما را دریافت کردم.
    آخر من برای یک مطلب، اول بایستی آنرا بر روی یک برگه بنویسم و بعد از اصلاح به دلیل عدم دسترسی به کیبورد فارسی، با استفاده از برنامه به نویس آن را به لاتین تایپ کنم (آنهم تک انگشتی “استفاده از ابزاری که مربوط به نسل من نیست”) بعد از حک و اصلاح آنرا کپی پیست کنم.
    گاهی آنقدر طول می کشد که زمان استفاده آن نظر، از دست می رود.
    اما برای این یکی خیلی اصرار داشتم که خوشبختانه شما عنایت کردی و طبق معمول پاسخی محکم و دلنشین دادی.
    فقط یک سوال آنهم برای رفع خستگی شما!
    این ضرب المثل زیبا را از کدام منبع استفاده کردی؟
    خیلی جالب و هنرمندانه بود. 🙂

    متن عیدانه شما با عطر مولا بسیار فاطمی بود.
    باز هم ممنون.
    راستی!
    با همت پسرم، برنامه کیبورد فارسی برایم تنظیم شد.
    ولی تایپ تک انگشتی را چاره ای درمان نمی کند!!!

  36. چشم انتظار می‌گوید:

    یک طنز بگم بخندین؟!
    می‌شه به‌عنوان طنز چهارشنبه‌ی آخر سال هم ازش یاد کرد…
    شیخ حسن در آیین افتتاح فاز ۱۲ پارس جنوبی:

    همه وعده‌هایی را که به مردم دادیم توانستیم محقق کنیم و در پیشگاه مردم شرمنده نیستیم. 🙂 🙂

  37. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    اینایی که با علی مطهری این کار رو کردند، مثل همون داعش هستند.
    آدمای اراذل و ضعیفی که تک بزن هستند.
    با چوب و چماق و موتور، خوب بلدند به جون مردم عادی بیفتند.
    خب اگه راست می‌گن مخالف این داعشی های وطنی رو هم آزاد بذارن تا ببینند خیلی بیشتر از ۵۰ نفر هستند.
    اون حرف علی مطهری درباره ۹ دی و یوم الشیطان، خیلی ها رو بدجوری اذیت کرد.
    حرف حق تلخه متاسفانه!

  38. مهدی منتظر می‌گوید:

    خیلی سال پیش از انقلاب، مرحوم جلال آل احمد یه مقاله یا مطلب نسبتا تندی به حکومت وقت نوشته بود.

    مرحوم محمد علی جمال زاده، براش نوشته بود که مقداری رعایت کن.
    با این کارا سرتو به باد می‌دی! (قریب به مضمون).

    جلال در جوابش نوشته بود، گاهی یه آدم مست از سر مستی می‌ره می زنه تو گوش یه پاسبون.
    کاری که تو عالم هشیاری با عقل محاسبه گر، هیچ وقت انجام نمی‌ده.
    وقتی مستی از سرش می پره می‌گه این چه کاری بود کردم؟
    اما ته دلش حال می‌کنه که عجب کاری کردم!!

    قضیه شیراز قدری شبیه این قضیه است، نیست؟

  39. علی م از شیراز جنت تراز می‌گوید:

    احسنت به متن زیبایتان حاج حسین عزیز؛
    اما این حرکت همشهری های من مطلقا مورد تایید نیست…
    به راحتی می توان با چهار کلام حرف متقن و منطقی، حرف های بی اساس امثال علی مطهری را پاسخ داد و نیازی به این امور نیست!

  40. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    این حرکت شیرازیها، مثل ضربه سر زیدان به ماتراتزی بود!
    با اینکه جام از دستشون پرید ولی همه با این ضربه حال کردند!
    و صد البته در تاریخ موندگار شد…

  41. همشهری باکری می‌گوید:

    جوابتون چه نمکین بود
    دوستان یه مختصر اندیشه و عقلی هم برای آقای قدیانی قایل بشن!!!
    البته حاج حسین جسارته ها

  42. همشهری باکری می‌گوید:

    در رابطه با لینکی که داده بودین
    منظور تون رو متوجه نشدم که چه ربطی به نظرم داشت؟

  43. ع.ح.ق می‌گوید:

    یه متنی تو افسران دیدم که منتسب بود به شما آقای قدیانی
    نمی دونم شما واقعا اون حرف ها رو زدید یا نه
    من که گشتم تو این پست های آخری ولی چیزی دستگیرم نشد
    شاید حذفشون کرده باشید
    ولی اگر راست باشه، باید دید «بزرگان» چطوری می خوان گند این یارو یونسی رو درست کنن
    بی همه چیز عجب گندی زده
    استغفرالله

  44. صبر می‌گوید:

    رضا اعتدال طلب-پزشک و بقیه دوستان
    لطفا و خواهشا اینقدر قیاس مع الفارق نکنید و هموطنان خود را مقایسه با داعش نکنید!

  45. لاله عاشق می‌گوید:

    تا خز نشده سال نو مبارک

  46. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    دوست عزیز با نام “پیر مرد”
    من خیلی دوست دارم یه مختصری از سرگذشت زندگی شما و اینکه چی شد که به خارج مهاجرت کردید، بدونم. البته اگه فضولی نیست! البته یکبار با لحن نسبتا بدی ازتون سوال کردم اما جواب شفافی نگرفتم که همینجا عذر می خوام. پیگیری نوشته های داداش حسین و البته نظرات روانتون برام جالبه!

  47. خواهر شهید می‌گوید:

    یک بار من گفته بودم “کسانی که رهبری را قبول ندارند چرا از ایشون مایه می گذارند”؟
    به بعضی ها ظاهرا خیلی برخورد، ولی حالا می بینی از یوم الشیطان خواندن مطهری چه ذوق زده شده اند!
    راستی می شه یه نفر نفاق را برای من معنی کنه؟!

  48. پیرمرد می‌گوید:

    بازخوانی «خودزنی‌»های اصلاحات برای کسب قدرت
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13931226001043

  49. پیرمرد می‌گوید:

    برادر ارجمند اسلام ایرانی عزیز؛
    اولا بنده کوچکتر از آنم که به کسی جسارت کنم، آنهم در این قطعه مقدس که مزین به شهدای راه ولایت است.
    ثانیا زندگی بنده چندان اهمیتی ندارد. تنها قسمت مهم آن این بوده که در تمام کوران آن، از بذل عنایت اهل بیت (س) متنعم بوده ام. فکر می کنم عمده دلیلش خدمت کوچکی بود که در دوره کوتاهی به پدر و مادر، از جانب خداوند متعال نصیبم گردید.

  50. چشم انتظار می‌گوید:

    خواهر شهید؛

    بهترین کسانی که می‌تونند نفاق رو معنی کنند، خود منافقین هستند.
    چون این خصلت رو با تمام وجود در خودشون نهادینه کردند…!

  51. چشم انتظار می‌گوید:

    خاطــــ ۸۳ ـــــــره:
    بهش می‌گفتیم؛ معلوم هست تو راننده‌ی رضایی یا رضا راننده‌ی تو؟! می‌گفت؛ خیلی فرق نمی‌کنه! شب با ماشین اول می‌رفتند در خانه‌ی رضا. رضا پیاده می‌شد، مصطفی ماشین را می‌آورد. صبح می‌رفت دنبالش، سوارش می‌کرد، توی اتوبان جایشان را عوض می‌کردند. صدایش می‌کرد؛ داش رضا. مثل برادر بود برای رضا قشقایی. اگر گرفتاری برای رضا پیش می‌آمد و مرخصی می‌خواست، آنی بهش می‌داد. می‌خندید و به رضا می‌گفت؛ تو بد عادت کردی به این‌جا. هرجا برم، تو رو هم با خودم می‌برم. همان شد؛ همراه خودش برد.

    خاطــــ ۸۴ ـــــــره:
    چندمیلیون چک کشیده بود. داد دستم. گفت؛ یه مجموعه زیر نظر رهبری هست که می‌رن مناطق محروم، به مردم کمک می‌کنن. این پول رو بریز به حسابشون. گفتم؛ خب چرا به اسم خودت نمی‌دی؟ خندید، گفت؛ بدبخت! می‌خوام برای خدا کمک کنم. گفتم؛ خب برای خدا کمک کن، ولی به اسم خودت بده یه منافعی هم برات داره! زد به خنده و شوخی، گفت؛ تو آدم بشو نیستی. می‌گم می‌خوام برای خدا کمک کنم. آن‌شب چقدر خندیدیم. دوشب قبل از شهادتش بود.

    خاطــــ ۸۵ ـــــــره:
    انگار که کارهای باقی‌مانده را تمام کند، هفت هشت‌تا حکم نیروهایش را که از قبل مانده بود، امضا کرد. چندنفر که ترفیع‌شان مانده بود، یکی دو مورد هم تمدید قرارداد. همه را امضا کرد و داد به رئیس دفترش. دو سه نفری هم روی حق و حقوقشان حرف داشتند. یکی‌شان راننده‌ای بود که به‌خاطر کارِ شرکت ماشینش را فروخته بود و وانت خریده بود. شش‌ماه که گذشته بود، نیاز شرکت عوض شده بود و بهش گفته بودند؛ برو ماشینت رو عوض کن. ماشین صفر خریده بود و حالا که می‌خواست بفروشد، سه چهار میلیون ضرر می‌کرد. یک نفر هم حقوقش کم‌تر از حقش رد شده بود. به مصطفی ربطی نداشت، ولی خودش بلند شد رفت پیش مدیر‌عامل و همه‌شان را پی‌گیری کرد. دو نفر را هم به خود من سفارش کرد. داشت می‌رفت، برگشت گفت؛ این راننده وانته حتما هواش رو داشته باش. به اونایی که بهش گفتن ماشینش رو عوض کنه، بگو شما خودتون رو بذارید جاش. اگه جای اون بودید، چه احساسی داشتید؟! یه کار دیگه مشغولش کنید که ضرر نکنه.

  52. چشم انتظار می‌گوید:

    بچه ها!

    حتما این متن رو بخونید. مخصوصا؛ اندک کسانی که هنوز دو به شکّند!!!

    http://www.jahannews.com/vdcg7w9tzak9qw4.rpra.html

  53. مجید قمی می‌گوید:

    تمام متنتون و کامنت‌ها یک طرف، این جمله‌تون هم یک طرف:
    “«در ضمن «یاسوج» هم شهر خوبی است…”.

    خییییلی خوب بود! 🙂

  54. سیداحمد می‌گوید:

    موافقم با مجید قمی!
    خیلی قشنگ گفتید آن جمله را!
    🙂

    جناب قمی؛
    عکس آواتارتان، متعلق به کیست؟!

  55. شیدا می‌گوید:

    جناب چشم انتظار؛

    به طنز با نمک شما، این توضیح رو اضافه کنم که فقط هشت درصد پایانى این فاز، در زمان دولت ایشان تکمیل شد!

    چه راستگو و چه نجیب و با شرف دولتى داریم!

  56. چشم انتظار می‌گوید:

    دوستان عزیز قطعه؛ این چندخاطره‌ی آخر رو با سوز و اشک مضاعف بخونید. حقیقتا پر از اندوه و غمه. و برای خودم جالب بود که بدون برنامه ریزی قبلی، با خاطرات کوتاهی که در بعضی از خاطرات دیگه ادغام کردم، شماره‌ی آخرین خاطره شد (نود و سه!) در آخرین روزهای سال نود و سه و آخرین خاطره از مصطفای شهید… اللهم الحقنا…

    خاطــــ ۸۷ ـــــــره:
    جلسه که تمام شد، برایش خودکار قرمز آوردیم. امکان نداشت با خودکار قرمز امضا کند. یک‌بار که توی یکی از جلسات قبلی خودکار قرمز دادم دستش، ناراحت شد، جوش آورد که؛ مگه کسی با خودکار قرمز امضا می‌کنه؟! برید خودکار آبی بیارید. این‌بار چیزی نگفت! آخرین جلسه بود. یک‌روز قبل از شهادت.

    خاطــــ ۸۸ ـــــــره:
    می‌دانست می‌زنندش، ولی از محافظ خبری نبود. کلت بهش داده بودند، اندازه‌ی چماق! آرزو به‌دل ماندیم یک‌بار ببندد به کمرش. پدرش حمایل هم برایش خریده بود، ولی نمی‌بست. یا توی کیف بود، یا صندوق عقب ماشین. توی محل کار هم می‌داد بچه‌ها برایش بیاورند. یک‌بار عصبانی شدم، بهش گفتم؛ من دلم مدام می‌لرزه، چرا اسلحه نمی‌بری با خودت؟! گفت؛ مامانی، این‌رو دستمون می‌گیریم که دل شما خوش باشه! و الا اون کسی که بخواد من‌رو بکشه، از این ماسماسک می‌ترسه؟! اگه قرار باشه اجازه بده من کلت بکشم، که دیگه تروریست نیست! مطمئنم زمان ترور هم همراهش نبود.

    خاطــــ ۸۹ ـــــــره:
    نُه شب؛ از لبنیاتی جلو‌ی خانه‌ی ما کره و ماست خرید. دست دادیم و خداحافظی کردیم. گفت؛ مَشتی بخواب امشب، می‌خوام فردا سبک باشی! هشت و چهل دقیقه‌ی صبح؛ دیر کرده بود. زنگ زدم. زنگ می‌خورد، جواب نمی‌داد. با همه‌ی خط‌هایی که داشت، تماس گرفتم، خبری نبود. نُه صبح؛ بچه‌های سازمان تلفن زدند سراغ مصطفی را گرفتند. گفتند سعی کنم باهاش تماس بگیرم. گفتند؛ مصطفی قرار بوده کجا بره؟ گیج شدم. نُه و پنج دقیقه؛ دوباره تماس گرفتند. گفتند؛ حفاظت خبر یه حمله‌ی تروریستی رو داده. اسم مصطفی هم هست. حال خودم را نفهمیدم. باورم نمی‌شد. از دفترم زدم بیرون. احساس سنگینی می‌کردم. انگار تمام آسمان خراب شده بود روی سرم.

    خاطــــ ۹۰ ـــــــره:
    سر قبر نشسته بودم. روی سنگ قبر نوشته بود؛ شهید مصطفی احمدی روشن. از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. بعداز ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به خنده و شوخی. گفت؛ بادمجون بم آفت نداره! ولی یک‌بار خیلی جدی پا‌پیچ‌اش شدم که؛ کی شهید می‌شی مصطفی؟! مکث نکرد، گفت؛ سی سالگی. باران می‌بارید، شبی که خاکش می‌کردیم…

    خاطــــ ۹۱ ـــــــره:
    نشسته بودیم و تلویزیون تماشا می‌کردیم. تلویزیون داشت یک کلیپ از امام‌زاده علی‌اکبر چیذر و قبر شهدا نشان می‌داد. محو تماشا شده بود. رو کرد بهم و گفت؛ عجب جای خوبیه. قول می‌دم تا پنج‌شنبه ببرمتون اونجا. جمعه‌ی همان هفته همه‌مان چیذر بودیم. مصطفی بهانه شد که همه بیایند.

    خاطــــ ۹۲ ـــــــره:
    از آدم‌های سیاسی کشور زیاد انتقاد می‌کرد. می‌گفت؛ فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده. بهش می‌گفتم؛ تو که هیچ‌کی رو نذاشتی بمونه! آخر سر طرفدار کی هستی؟! می‌گفت؛ فقط آقا. هرچی آقا بگه. گاهی وقت‌ها که دلش می‌سوخت، می‌گفت؛ آرزوم اینه سرم رو بذارم روی سینه‌ی آقا و درددل‌هایی رو که نمی‌تونم به کسی بگم، بهش بگم. علیرضا دست انداخته بود گردن آقا، سرش رو گذاشته بود روی سینه‌اش. آقا گفت؛ عصای من‌رو بگیرید. عصا را داد دست محافظ و علیرضا را بغل کرد. شهید عزیز ما، مصطفی احمدی روشن … شهادتش دل ما را سوزاند. بغض نشسته بود توی گلوی آقا.

    خاطــــ نود و سه ـــــــره:
    باورم نمی‌شود مصطفی رفته باشد. گاهی وقت‌ها دستم می‌رود طرف موبایل، بهش زنگ بزنم! عکس آخرش را می‌بینم، وقت شهادت، توی ماشین نشسته، کت و شلوار مرتب، با پیراهن مشکی، دست راستش روی دست چپ. همیشه عادتش بود، دست راستش را روی دست چپش می‌گذاشت. موقعی که می‌خواستند غسلش بدهند هم همینطور بود. با محاسن زیبا و مرتب، انگار که خوابیده است. راحت و آرام، همان لبخندی را داشت، که همیشه روی لب‌هایش بود. فقط غبطه می‌خورم بهش. می‌دانم که الان آن بالا نشسته و تماشایم می‌کند.

    … و حکایت همچنان باقیست…

  57. سیداحمد می‌گوید:

    ممنون چشم انتظار عزیز؛
    با این حرکت به همه بچه های قطعه ۲۶ لطف کردی!

    همگی ممنون شمائیم…

    الهی الحقنی بالشهدا و الصالحین…

  58. صبر می‌گوید:

    چشم انتظار
    واقعا ممنون…
    سال خوبی داشته باشید!
    هم شما هم مدیر هم مبصر و همه ی بچه ها کلا…
    چه اینوری، چه اون وری! 🙂

  59. چشم انتظار می‌گوید:

    ممنون سیدجان

    حداقل کاری که می تونستم انجام بدم. نوروز فاطمی همه‌ی عزیزان خجسته. با یاد بی‌بی مظلوم دو عالم.

  60. آینه می‌گوید:

    ممنون آقای قدیانی
    جوابتون جالب بود!
    البته یادمه علی مطهری همون سال ۸۸ تقلب رو رد می کرد اما مشکلش این بود که سوزنش روی مناظره احمدی نژاد گیر کرده بود!

  61. مجید قمی می‌گوید:

    سید احمد عزیز؛
    تصویر شهید جواد دل آذر است؛ فرمانده عملیات لشکر ۱۷ علی بن ابی‌طالب (ع)
    توی جبهه بهشون می‌گفتند: جواد قمی…
    یکی از افتخارات بچه قمی‌ها!

  62. چشم انتظار می‌گوید:

    طبق معمول همه‌ساله در اولین روز از سال جدید، نایب‌الزیاره‌ی همه‌ی دوستان هستیم. هم زیارت امام رئوف حضرت علی‌بن موسی‌الرضا علیه آلاف التحیه والثنا و هم زیارت نایب‌الامام خامنه‌ای (حفظه الله تعالی)

  63. سمانه می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    ممنون به خاطر خاطره ها
    خوشا به سعادت شما در اولین روز سال جدید در محضر نورانی خورشید و ماه
    التماس دعا

  64. بیرمرد می‌گوید:

    تا حالا این اندازه کشته و مرده غرب، آن هم با نام ایرانیان، ندیده بودم، که در سایت معرفی شده از طرف ناشناس دیدم!
    خدایا! خودت یک بینشی به این بندگانت عنایت فرما…

  65. پسرشهید می‌گوید:

    سلام
    تسلیت بابت کشته شدن خبرنگار وطن امروز و تسنیم در سانحه هوایی هواپیما آلمانی

    یا حق

  66. منتظر خورشید می‌گوید:

    احسنت به این پدر شهید و بصیرتش
    http://72sq.com/47998

  67. ناشناس می‌گوید:

    سلام
    “دولت و ملت؛ همدلی و همزبانی”

    انصافا تو این دو سال دلم با آقای روحانی صاف نمی شد. همون اوایل خوب بود تا اینکه شروع کرد به تحقیر مخالفان که دیگه واقعا حس بدی بهش داشتم. این جریان ادامه داشت تا زمانی که حضرت آقا این نام رو برای امسال انتخاب کرد. از همون لحظه حسم عوض شد، نه اینکه منتقد نباشم اما واقعا دیگه حس منفی ای به دولت ندارم. مخصوصا که اگر در زمینه اقتصادی دولت موفق نباشه و مردم شاکی باشن همون فتنه ای که حضرت آقا در سخنرانی یکم فروردین اشاره کردند اتفاق می افته.

    نظر شما چیه دوستان؟ چقدر به این توصیه عمل می کنید؟

  68. ناشناس می‌گوید:

    منتظر خورشید؛
    یه سوال:
    آقای احمدی نژاد به نظر شما اصلا تایید صلاحیت می‌شه که سفرهای تبلیغاتیش رو شروع کرده؟؟

  69. ... می‌گوید:

    “و اما سخن آقا روی چشم ما لیکن غلط می‌کنه احدی توی این مملکت حتی به عکس خمینی و خامنه‌ای چپ نگاه کنه! غلط می‌کنه، ی چیزی هم روش!!”

    غلط می کنه که درسته یعنی اشتباه می کنه! ولی ما هم غلطی نمی کنیم یعنی اشتباهی نمی کنیم بنا به فرمایش حضرت آقا و “عمل” به فرمایش و تاکید ولی فقیه!

  70. محمد می‌گوید:

    سلام
    سال فاطمی بهاری باد
    حاج قاسم شیر بیشه نه فقط ایران زمین بلکه ذوالفقار یاران و دوستاداران علی و فاطمه!
    یمن هم در انتظار توست…

  71. محمد می‌گوید:

    خیلی جالبه
    امیر تتلو خواننده زیر زمینی محبوب خیلی ها که از نسل جدید هستن -همونی که خیلی ها فکر می کنن هیچی حالیش نیست- پیام داده به حا ج قاسم که همه ما پشتتیم……..

  72. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    برا امشب یه صفحه جداگانه باز کن یه خورده با بچه ها فک بزنیم.
    ببینیم چند چندیم با باراک!

  73. حسینیه دوکوهه می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

  74. محمد می‌گوید:

    متاسفم از این بچه‌حزب‌الهی‌ها…….

  75. ... می‌گوید:

    من نوشته بودم:
    “غلط می کنیم به عبارتی اشتباه می کنیم!”

    از شما بعیده چرا تحریف می کنید؟! قبلا تکمیل می کردید حالا چرا کلا معنای نظرم رو برعکس کردید؟!!!

  76. حسین می‌گوید:

    حاج حسین قدیانی؛

    سلام!
    چرا دیر به دیر مطالبتون رو به روز می کنید؟!
    قبل این تدبیر و امیدی که اومده، خیلی فعال تر و خوشحال تر بودین!!!
    کجایین بابا؟!
    ما دلواپستونیم…

  77. ناشناس می‌گوید:

    آقای روحانی از جریان علی مطهری هم در سخنرانی امروز شیراز یاد کردند!

  78. محمد می‌گوید:

    آقا این چه وضعیه؟
    دمای هوای اتاقش باید ۱۹ درجه باشه… افت فشار داره، باید آب قند دائما تو بغل فریدون باشه!!
    حسن خیلی سر خودش معطله!!! این همه مکانیزم امنیتی برای چی؟ مگه کی باهات کار داره؟!
    یارانه ما رو می خواد قطع کنه، که هی اسکورتشو بیشتر کنه دیگه!
    به خدا کسی باهات کار نداره!

  79. شیرازی می‌گوید:

    چه عجب یکی مارو تحویل گرفت…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.