معیار اول؛ عبور از سیم‌خاردار نفس

وطن امروز ۱۹ اسفند ۱۳۹۵

در حدود کمتر از ۱۰ روز، ۲ بار تاکید بر مقوله بسیار مهم عبور از سیم‌خاردار نفس، یعنی از نظر رهبر صاحب‌نظر انقلاب، نمی‌توان ادعای انقلابی‌گری داشت، بلکه نمی‌توان ادعای پیروی از ایشان داشت، الا آنکه این نفس سرکش را به تعبیر زیبای «راوی فتح» بمیرانی، پیش از آنکه بمیرانند! آری! ادعای انقلابی‌گری را که همه دارند، لیکن خامنه‌ای هم مثل خمینی، برای پذیرش هر آن ادعای بزرگی، در وهله اول، شرط عبور از خود را و عبور از نفس را و عبور از اسم و رسم را می‌گذارد! اینکه خمینی گفت: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» یا اینکه خامنه‌ای می‌گوید: «در یوم‌الله ۹ دی، دست قدرت خدا را باید دید» یعنی انقلاب اسلامی رهبرانی داشته و دارد که علی‌الدوام قید «خود» را می‌زنند و «خدا» را نشان می‌دهند! خدا در رفتار و گفتار و صدالبته نیت ما متجلی نمی‌شود الا به عبور من و ما از سیم‌خاردار نفس! ایام شهادت «همت» است! «سردار خیبر» اگر از سیم‌خاردار نفس عبور نکرده بود، یارای این را نمی‌داشت که نزد محبوب، سر ببازد! «برادران باکری» هم! «برادران دستواره» هم! «شهدای هسته‌ای» هم! «سبک‌باران این جبهه آخرالزمانی» هم! آری! آدمی تازه وقتی قیمت می‌یابد و بزرگ می‌شود و می‌تواند ادعاهای بزرگ داشته باشد که در قدم نخست، پا بگذارد روی نفس! از خود که عبور کنی، عالم را حقیقتا «محضر خدا» می‌بینی! و آن‌وقت، معصیت، دیگر مجالی در سکنات تو ندارد! در دوران دفاع مقدس، اسطوره‌های ما، امثال همین سردار شهید همدانی و رزمنده همدانی و دیگر نازنینان که خود دانی، به موازات جنگ با دشمن، اسلحه‌ دیگری هم داشتند به نام «تقوای الهی» که با آن نفس خود را می‌کشتند! سید شهیدان اهل قلم هم نیک اگر بنگری، ابتدا نفس خود را فتح کرد و آنگاه «راوی فتح» خرمشهر و خیبر و فتح‌المبین شد! با همه اینها، تاکید مؤکد و ویژه حضرت آقا بر مقوله «عبور از سیم‌خاردار نفس» را بشارت ایشان می‌دانم برای آغاز «دوره‌ای جدید»! و «حیاتی نو»! زمانه‌ای که «خود» باید رنگ ببازد تا «خدا» آماده ببیند ما را و مهیا ببیند ما را برای امر عظیم ظهور! اصلش را بخواهی، «غیبت» جریمه ما ابنای آدم بود برای گناه بزرگ گرفتاری در سیم‌خاردار نفس! آری! ما گرفتار نفس خود شدیم که خدا «مهدی فاطمه» را از دیده ما پنهان کرد! حال اگر دوباره می‌خواهیم آفتاب را ببینیم، باید خود را نبینیم! و باید از خود بگذریم! و باید از سیم‌خاردار نفس عبور کنیم! نیروی انقلابی، قبل از هر چیزی، ابتدا باید علیه من و منیت و نفس و نفسانیت خود انقلاب کند! و از قضا، فرق «مکتب ولایت فقیه» با دیگر مکاتب و فرق «حزب‌الله» با دیگر «احزاب» در همین است که اینجا، دعوت اول، دعوت به عبور از خود به مقصد حضرت باری‌تعالی است! و متاثر از همین دعوت است که جوان ایرانی «شهید مدافع حرم» می‌شود! «شهریاری» می‌شود! و اسطوره‌ای مثل «پیر دلاور جبهه‌ها» می‌شود که در «کربلای ۵» دامادش را در حال پرپرشدن می‌بیند اما از ورای این صحنه دلخراش هم، باز خدا را می‌بیند، نه خود را… و بلند فریاد می‌زد: «ماشاءالله حزب‌الله»! «حزب‌الله» را همین افتخار بس که رهبرش توصیه دارد به عبور از خود! و پا گذاشتن بر نفس! از ملزومات زندگی در این زمانه منتظر، گمانم همین «عبور از سیم‌خاردار نفس» است! «مهدی فاطمه» منتظر گرفتار نمی‌خواهد! آنکه گرفتار نفس است، اصلا و اساسا نفس، آنقدر او را به خود مشغول می‌کند که هیچ مجال نکند به معنای درست کلمه «منتظر» باشد! منتظر آفتاب، لاجرم باید از سیاهی‌ و ظلمت نفس عبور کرده باشد! در نهایت، پیشانی بر خاک می‌گذاریم و خدا را سپاس می‌گوییم بابت نعمت گرانقدر رهبری خداباور! چه نعمتی بالاتر از اینکه زعیمی داشته باشی متواصی به عبور از خود به مقصد خدا؟! و متذکر به بالاترین مرتبه‌ها؟! داریم می‌بینیم دور و بر خودمان را! جماعتی هستند که یکی می‌خواهد رئیس‌شان را به الفبای اخلاق و بدیهیات ادب و مسلمات فهم و شعور سفارش کند! مشکل ما با این جماعت، اصلا سیاسی نیست و اساسا به وادی سیاست نمی‌رسد! ما با این جماعت مشکل داریم، سر همین اعتقادات! و سر همین نفسانیات! این کجا که خود را ذیل خدا تعریف کنی، این کجا که ذیل کدخدا؟! این کجا که امیدت به خدا باشد، این کجا که امیدت به کدخدا؟! چقدر هم عمل کرد به وعده‌ها! خدایا! خداوندا! ای قادر متعال! ای خالق هستی! ستایش، تنها تو را سزاوار است… تنها و تنها تو را! تو آن وعده‌دهنده‌ای هستی که تخلف از عهدت نمی‌کنی! و همچنان که نوح و ابراهیم و موسی را از توفان و آتش و دریا عبور دادی، ما را نیز از این روزگار لعنتی غیبت عبور خواهی داد! و از نفس خود نیز… ان‌شاءالله! ما یک ذره هم تردید نداریم که تو «مهدی فاطمه» را خواهی فرستاد! آن‌روز آنقدر شیرین است و آنقدر بزرگ است و آنقدر یوم‌الله است که گویی هستی را تازه می‌خواهی خلق کنی! گویی این همه که آمده و رفته، آمده‌اند و رفته‌اند؛ مقدمه‌ای بودند برای گرامی داشتن مقدم بقیة‌الله! کعبه نفسی تازه خواهد کرد، روز وصال! قال الله الحکیم فی کتابه: «و نرید أن نمن على الذین استضعفوا فى الأرض و نجعلهم أئمّه و نجعلهم الوارثین».

ارسال شده در صفحه اصلی | ۷ دیدگاه

«فشار کار» یا «فشار بیکاری»؟!

وطن امروز ۱۴ اسفند ۱۳۹۵

وزیر بهداشت ضمن عذرخواهی از فرماندار بدره، مدعی شده فشار کار باعث اهانت به ایشان و فی‌الواقع تمام مردم این شهر استان ایلام بوده است! حال، جای این سؤال از آقای هاشمی است: اگر فشار کار روی یک وزیر -از دولتی که اتفاقا تمام گله مردم از کم‌کاری بی‌سابقه این دولت است!- گاهی می‌تواند آنقدر زیاد شود که زبان به فحش و ناسزا باز کند، چه کند و چه به دولت بگوید آن جوانی که متاثر از فشار بیکاری، ۲ سال است ازدواجش به تاخیر افتاده؟! چه کند و چه به دولت بگوید آن مردی که به واسطه از دست‌دادن شغلش در همین دولت اعتدال، مدام باید شرمنده زن و فرزند و زندگی باشد؟! چه کند همین مرد و چه به دولت بگوید وقتی آقای روحانی، اعتراضش به بیکاری را رسما و علنا شعار می‌خواند؟! و چه کنند و چه به دولت بگویند مردمی که چند ماه است یارانه‌شان قطع شده، بی‌آنکه یک کلام، دولت اعتدال توضیح دهد با چه متر و معیاری اقدام به حذف افراد از فهرست یارانه‌بگیران می‌کند؟! وانگهی! جوری وزیر بهداشت از فشار کار حرف می‌زند کأنه این دولت چقدر حالا کار می‌کند! الساعه یاد حرف چند روز پیش وزیر ارشاد افتادم که ۶ وزیر برای حل مشکل بازی «کلش‌آو‌کلنز» وارد گود شده‌اند! اگر کار یعنی این، خوب است مواظب باشند حضرات یک‌وقت زیر فشار این همه کار طاقت‌فرسا کمرشان نشکند! باورم هست فقط دولتی و دولتمردی، در آخرین ماه‌های خود، زبان به سخن زشت باز می‌کند و این ‌همه از روی عصبانیت حرف می‌زند که دستش از ارائه کارنامه قابل و نمره فاخر کوتاه است! حتم دارم اگر کاری و کارنامه‌ای برای ارائه می‌داشتند، این‌همه حرف بد نمی‌زدند! این ‌همه از روی عصبانیت حرف نمی‌زدند! اصلا این‌ همه حرف نمی‌زدند! این زبان دراز به ناسزا، فی‌حد ذاته، خبر از کارنامه‌ای می‌دهد تقریبا هیچ! تقریبا صفر! و تقریبا مردودی! و الا چرا با کار و کارنامه خود، سخن با مردم نمی‌گویند؟! آری آقای وزیر بهداشت! فشار یعنی فشار بیکاری… پس بفرمایید ناظر بر این فشار، جوان بیکار چه باید به دولت و دولتمرد بگوید؟!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۶ دیدگاه

سؤالات رئیس‌جمهور از مردم خوزستان!

وطن امروز ۵ اسفند ۱۳۹۵

نه فقط در ایران که در هر کشوری، «صندوق رای» و «تابوت شهید» بیشترین حرمت را دارند و مظاهر برجسته ملیت و هویت یک ملت شناخته می‌شوند. در سالیان اخیر اما بیشترین شهید را جماعتی تقدیم امنیت این مرز و بوم کردند که بحق «مدافع حرم» خوانده می‌شوند. سیری ولو گذرا در زندگینامه شهدای مدافع حرم، مؤید خط مشی بصیرت‌افزای ایشان در ماجرای فتنه علیه صندوق آرای ۴۰ میلیونی ۸۸ است. روزی در داخل مرزها، دفاع از اصل و اساس انتخابات، صندوق آرا و ۴۰ میلیون رای، روزی هم در خارج مرزها، برای آنکه اصلا و اساسا قدوم نحس دشمن، خاک مقدس وطن را آلوده نکند. روزی پاسداری از رای مردم، روزی هم پاسداری از جان مردم. روزی دور نگه‌داشتن فتنه‌گران داخلی از نقشه شوم ابطال انتخابات، روزی هم دور نگه داشتن فتنه‌گران خارجی از نقشه شوم ابطال امنیت کشور. روزی چون یوم‌الله ۹ دی، حماسه‌آفرینی در خیابان انقلاب، روزی هم چون روز جنگ و جهاد، حماسه‌آفرینی در عراق و سوریه. روزی سینه‌ سپرکردن برابر تیر و ترکش تقلب، روزی هم تا پای جان ‌ایستادن برابر دشنه داعش. این، یک کارنامه است، یک کارنامه هم متعلق است به اعوان و انصار همان که از تمنای بی‌وجه خود برای برگشتن به قدرت، با عنوان «آشتی ملی» یاد می‌کند! در این کارنامه دوم، روزی بی‌احترامی به ۴۰ میلیون رای ملت دیده می‌شود، روزی هم بی‌احترامی به شهدای ملت، تا آنجا که به ست‌کردن لوگوی روزنامه خود با رنگ پرچم تروریست‌های تکفیری هم راضی نمی‌شوند و رسما تیتر می‌زنند: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! پس فرقی نمی‌کند «انتخابات» باشد یا «امتحانات» و تفاوتی نمی‌کند «صندوق رای» باشد یا «تابوت شهید»؛ در هر ۲ حال، کار این جماعت، فتنه است و دروغ و دغل و نیرنگ و دوز و کلک. کافی است جایی سیل بیاید یا زلزله‌ای یا هر بلایی. عوض آنکه گریبان مسؤول و متصدی را بگیرند، در نهایت وقاحت، سردار سلیمانی و شیربچه‌های مظلوم این ملت را می‌زنند! که چی؟ که چرا برای سوریه دارد هزینه می‌شود؟! اما آیا جناب تاج‌زاده واقعا نمی‌داند ما در سوریه، فی‌الواقع داریم برای امن و امان خودمان می‌جنگیم؟! و اینکه دوفردای دیگر، مجبور نباشیم به جای بیرون مرز، در داخل مرز با دشمن بجنگیم؟! بعید می‌دانم نداند! او و امثال او، نه فقط این مسائل را می‌دانند که حتی این را هم می‌دانند که سازوکار انتخابات در نظام جمهوری اسلامی، اصلا و اساسا اجازه تقلب نمی‌دهد. پس اینجا، بحث بر سر «فی قلوبهم مرض» است! قلب وقتی مریض باشد؛ ناظر بر اوضاع نامساعد مردم عزیز خوزستان، فیش حقوقی ۲ میلیون تومانی شهید مدافع حرم را می‌بیند اما فیش حقوقی ۱۰۰ میلیونی و ۱۵۰ میلیونی و ۲۰۰ میلیونی مدیران دولت اعتدال را نه! حتی این را هم نمی‌بیند و این اقل از انصاف و وجدان را ندارد که برای دختربچه یتیم، سایه امن و امان پدری که دیگر نیست، خیلی بیش از ماهی ۲ میلیون می‌ارزد! و چه می‌گویم که قیمت نمی‌شود برایش معین کرد! سؤال می‌پرسم از شما مخاطبان آشنا! در کجای دنیا و در کدام کشور، جماعتی چنین وقیح سراغ دارید که یک روز لگد به صندوق انتخابات بزنند و روز دیگر به شهید امتحانات؟! این ‌همه «غیر ملی» باشند و تازه! داعیه‌دار «آشتی ملی» هم؟! زنده‌باد مردم غیور خوزستان که خودشان از همه بهتر، جواب یاوه‌سرایی اصحاب فتنه را دادند، در هر فضایی که می‌شد. اولا اشاره کردند به تعداد قابل توجه شهدای مدافع حرم از جای‌جای استان خوزستان و ثانیا اشاره کردند به این مهم که از قضا ما را، مردانی و مدیرانی چون همین شهدای مدافع حرم، سزاوار است که روحیه خدمت داشته باشند، مردمی باشند، بی‌ریا باشند، اهل فداکاری باشند و در یک‌ کلام، برای ما تداعی‌گر جهان‌آرا و علی هاشمی و بهنام محمدی باشند. گویا امروز قرار است جناب رئیس‌جمهور، بالاخره به خوزستان مشرف شوند! خوب است ایشان از مردم خوزستان بپرسند؛ آیا با دیدن وزرای من، معاونان من، استانداران من و سایر شرکای من، یاد «شهیدان به خون غلتان خوزستان» می‌افتند یا صاحبان فیش‌های نجومی؟! الحمدلله سؤال پرسیدن رئیس‌جمهور از جمهور، با قید هیچ فوریتی، هیچ مجازاتی ندارد! سؤال دیگر! آیا شما راضی هستید از عملکرد معاون من در امور محیط زیست؟! سؤال دیگر! آیا شما از مبارزه(!) دولت من با تبعیض و فساد و بیکاری و تورم راضی هستید؟! سؤال دیگر! آیا شما از اینکه مدیران اقتصادی من، هر ماه، تعداد زیادی از مردم، من‌جمله شما مردم خوزستان را از فهرست یارانه‌بگیران حذف می‌کنند، بی‌آنکه هیچ معیار و سازوکاری ارائه دهند، راضی هستید؟! در نهایت، بدا به حال آن دولت که لگدزنان به صندوق آرای مردم و تابوت شهدای مردم، بخواهند طرفدارش باشند!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۶ دیدگاه

دیگر سؤالی از این دولت نداریم!

برای دیکتاتوری زمان خوبی نیست…
وطن امروز ۲ اسفند ۱۳۹۵

جناب عارف! مجازات زندان با قید ۲ فوریت، پیشکش خودتان و سایر اعضای فراکسیون امید، چرا که ما خیلی وقت است دیگر هیچ سؤالی از این دولت نداریم! و خیلی وقت است جواب همه سؤالات خود را از این دولت و بویژه رئیس آن، با توهین و تهمت و درشتی گرفته‌ایم. وانگهی! از دولتی که حتی در سال چهارمش هم بزرگان باید بدیهیات را به او گوشزد کنند که «اقتصاد، اولویت کشور است»، آیا سؤالی هم برای پرسش می‌ماند؟ آری! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سؤال کردیم: «آیا با دست فرمان «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست» امکان رسیدن به یک توافق خوب که منبعث از آن، شاهد لغو تحریم‌ها باشیم، وجود دارد؟» رئیس این دولت اما پرسش ما را با اتهام «بی‌سواد» جواب داد! و این در حالی بود که بعدها خود حضرات دولتی اعتراف کردند؛ عایدی ملت ما از برجام «تقریبا هیچ» بوده! جناب عارف! چند نمونه از این دست برای‌تان ردیف کنم، خوب است؟! بسم‌الله! تنها به عنوان مشتی از خروار، چند تایی دیگر ردیف می‌کنم. ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سؤال کردیم: «آیا جواب درگوشی به بدعهدی‌های علنی و عمومی دشمن، در حکم پاره‌کردن فتح‌الفتوح‌تان، آن هم با دست خودتان نیست؟ و مگر نه این است که با این رویه، دشمن را به ادامه بدعهدی وسوسه می‌کنید؟ و با این وضع اصلا و اساسا کو دستاورد برجام که از آن با عنوان «آفتاب تابان» یاد می‌کنید؟» رئیس این دولت اما پرسش ما را با «عینک بزنید» جواب داد و این در حالی بود که خود دولتمردان عینکی اذعان کردند؛ دستاوردهای برجام زیر منگنه‌ ترس شرکت‌های خارجی از جریمه آمریکایی‌ها، گیر کرده و فعلا برای دیدنش باید صبر کرد! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سؤال کردیم: «چرا یک کلام به ملت توضیح نمی‌دهید که با چه سازوکاری هر ماه بخشی از مردم را از فهرست یارانه‌بگیران حذف می‌کنید؟» رئیس این دولت اما هرگز هیچ جوابی به این پرسش نداد! و این در حالی بود که سخنگوی همین دولت، از مدیران نجومی با حقوق ماهی ۱۰۰ میلیون و ۱۵۰ میلیون و ۲۰۰ میلیون به عنوان «ذخیره و امانتدار» یاد کرد! ما خیلی وقت پیش بود که از دولت سؤال کردیم: «اگر طبق سخنان رئیس آقایان زنگنه و آخوندی و دیگر شرکا در کابینه، دولت اعتدال در امر مبارزه با فساد هیچ خط قرمزی برای خود متصور نیست، پس چرا دریغ از معرفی فقط و فقط یک مدیر نجومی به دستگاه قضا؟» رئیس این دولت اما نزد قاضی‌القضات رفت و خواهان بستن روزنامه‌ منتقد شد! و این در حالی بود که آقای روحانی در افتتاحیه نمایشگاه مطبوعات فرموده بودند: «نبندید دهان‌ها را به بهانه‌های واهی!» ما خیلی وقت پیش بود که از دولت درباره بیکاری و رکود و مسائل زیست‌محیطی و… سؤال کرده بودیم و رئیس این دولت اما باری گفت «شیب»، باری گفت «از رکود عبور کرده‌ایم»، باری گفت «چرا شکر نعمت نمی‌کنید» و هر بار هم چیزی در همین مایه‌ها! و این در حالی بود که خود دولتمردان صریحا می‌گفتند؛ هم رکود هست و هم بیکاری! البته از حق نگذریم که با این اعتراف خود «شق‌القمر» کردند، چرا که جوان بیکار‌شده در این ۴ سال، لابد نمی‌داند و نمی‌فهمد بیکار است، مگر آنکه آقایان به جای چاره‌جویی برای حل معضل بزرگ اشتغال، قبول کنند بیکاری هست! و فقط هم همین است وظیفه‌شان! ادامه بدهم آقای عارف یا بس است؟! از این دولت و با این وضع، اساسا سؤالی هم برای پرسش باقی می‌ماند که شما مجازات زندان برای پرسش‌کننده در نظر بگیرید؟! آن‌هم با قید ۲ فوریت؟ ما و مردم و دولت اعتدال؛ چه سؤال دیگری؛ چه جواب دیگری؟! در نهایت، یک نکته و والسلام! دولتی که حتی تیتر کاملا درست و کاملا حرفه‌ای «خبر مرگش» درباره پادشاه ملعون سعودی را که از نظر یکایک این ملت هم حقیقتا «ملعون» است و از نظر خمینی و خامنه‌ای هم حقیقتا «ملعون» است، برنمی‌تابد و ما را روانه محکمه می‌کند، برای برخورد چکشی با اصحاب قلم، نیازی به طرح فلان فراکسیون مجلس ندارد. پس اولا «وکیل ملت» باشید نه وکیل دولت! ثانیا مایه فخر تهرانی‌هایی باشید که به شما رای دادند، نه باعث عذاب وجدان‌شان!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰ دیدگاه

از یک تا ۴۰ میلیون بشمار!

وطن امروز یکم اسفند ۱۳۹۵

برای ثبت در تاریخ می‌نویسم: رهبری که چهارشنبه هفته پیش، باز هم بر لزوم قهر انقلابی با فتنه‌گران علیه ۴۰ میلیون رای انتخابات ۸۸ تاکید کردند و دوباره نشان دادند به این راحتی‌ها قصد گذشتن از حق‌الناس آرای مردم را ندارند، همان رهبری هستند که روز دوشنبه ۲۱ تیر ۷۸ در یک سخنرانی عمومی از حق شخصی خویش گذشتند. بنابراین آنچه برای حضرت آقا هیچ موضوعیتی ندارد، حب و بغض شخصی است و آنچه برای ایشان واجد اهمیت مضاعف است، حق و حقوق مردم است. سال ۸۸ قریب ۴۰ میلیون رای درون صندوق آرا ریخته شد لیکن جماعتی خواهان ابطال کل آن انتخابات شدند، چرا که رای اکثریت طبق میل‌شان نبود! بعضی از این جماعت، شگفتا! خودشان دقیقا با همین سازوکار رئیس‌جمهور شده بودند! با وجود این، بی‌هیچ سندی، نظام را متهم کردند به تقلب! و «تقلب» را کردند «اسم رمز آشوب» تا دشمن خبیث، ناظر بر ناآرامی چند خیابان مهم ام‌القرای جهان اسلام، فرصت را برای وضع تحریم‌های معروف به فلج‌کننده، مغتنم بشمرد! جماعت وقیح، با فتنه بزرگ خود، آبرویی از این مردم و از این نظام بردند که بعید می‌دانم در تمام عمر نزدیک به ۴۰ سال جمهوری اسلامی سابقه داشته باشد. حالا اما چند ماه مانده به یک انتخابات ریاست جمهوری دیگر، نامه می‌نویسند که بیایید با ما آشتی کنید! البته این اقل از صداقت را هم ندارند، چرا که در دروغی دیگر، نام این «منت‌کشی» را «آشتی ملی» می‌گذارند! چرا آشتی ملی؟! راستش را بگویید که چند ماه مانده به انتخابات ریاست جمهوری، باز هم بوی کباب به مشام‌تان خورده! می‌خواهید دوباره با صندلی قدرت و میز دولت آشتی کنید، چرا دیگر از عنوان «آشتی ملی» استفاده می‌کنید؟! مگر ملتی که با وجود همه تفاوت سلیقه‌ها و حتی اختلاف عقیده‌ها، همه با هم متحد و یکصدا هر سال ۲۲ بهمن را در شمایل حماسه‌ای بزرگ‌تر از سالیان قبلش برگزار می‌کند، احتیاجی به چنین نسخه‌ای دارد؟! مگر ملتی که با وجود رای به نامزدهای غیریکسان، وقت لزوم، حماسه ماندگار «۹ دی» را در یک صف واحد، سراسری و حقیقتا ملی می‌آفریند، احتیاجی به چنین نسخه‌ای دارد؟! مگر ملتی که روز انتخابات، صف دور و دراز و پررمز و راز رای‌گیری را مبدل به خاری در چشم دشمن قسم خورده می‌کند، احتیاجی به چنین نسخه‌ای دارد؟! پس اگر چند ماه مانده به انتخابات، دوباره دل‌تان هوس «پُست» کرده است، این همه «پَست» نباشید و آنچه «هست» را بگویید، نه آنچه «نیست»! نه! این مردم با هم قهر نیستند که اندک نیازی به نسخه «آشتی ملی» داشته باشند! آنچه اما «هست» فی‌الواقع تمنای شما برای نشستن دوباره روی صندلی است! یعنی هنگام منت‌کشی هم حاضر نیستید برای لحظه‌ای از برج عاج تکبرتان پایین بیایید و بدون هزینه از واژه مقدس «ملی» مایه از خود غیرملی‌تان بگذارید؟! ممنون می‌شویم نجس نکنید این واژه مطهر را! از جمله مهم‌ترین مظاهر «ملی» همین صف دشمن‌شکن روز انتخابات است که شما اندک حرمتی برایش نگه نداشتید و ۴۰ میلیون رای شمارش شده را به هیچ گرفتید و با پرهیز از پیگیری اعتراض‌تان از مجاری قانونی، رسما ثابت کردید که «انتخابات بهانه است؛ اصل نظام نشانه است»! واقعا چه کردید شما با حرمت آن مادر شهید که صبح علی‌الطلوع با تصویر جگرگوشه‌اش می‌رود محل حضور، محل حماسه، محل وحدت، محل سرنوشت تا اولین رای را درون صندوق انتخابات بیندازد؟! واقعا چه کردید شما با حرمت آن پدر شهید روستایی؟! واقعا چه کردید شما با حرمت رای‌اولی‌های انتخابات ۸۸ که با کلی امید و آرزو و نشاط آمده بودند آرزوی بزرگ خود را بدل به خاطره‌‌ای شیرین کنند؟! به چه حقی تلخ کردید این خاطره را؟! مگر حتی همان سال ۸۸ که تنور رقابت، داغ‌تر از حد معمول بود، مردم در روز انتخابات، جلوه‌ای جز «اتحاد» داشتند و بذری جز «وحدت ۴۰ میلیونی» در زمین صندوق آرا کاشتند که اینک دعوت‌شان می‌کنید به آشتی با هم؟! از قضا، آنچه بعد از روز انتخابات، محل بعضی بگومگوها میان مردم شد، ناشی از ادعای دروغ شما بود لیکن هر چه بیشتر معلوم شد «انتخابات بهانه است؛ اصل نظام نشانه است»، ‌اهداف شوم شما هم بیشتر برای مردم معلوم شد و معلوم شد که حقیقتا اصل انتخابات، بهانه است و نشانه، اصل دیگری است! و از ورای فهم همین مهم بود که یوم‌الله ۹ دی، تجلی حضور «همه مردم» شد در «همه کشور»! و آنقدر خودجوش و درون‌زا که در بعضی شهرها، یک روز پس و پیش این یوم‌الله هم یوم‌اللهی دیگر آفریده شد. اینک چه مضحک که دعوت‌کننده این مردم به «آشتی ملی» شما پرچم‌داران اختلاف و علم‌داران دروغ بزرگ تقلب باشید! سال ۸۸ دست‌اندرکاران انتخابات که عمدتا امنای مردم و خود مردم هستند، «۴۰ میلیون رای» شمردند؛ ۴۰ میلیون رای! آسان است؟! و اما شما به همه این ۴۰ میلیون عدد، لگد تمرد از قانون زدید و زحمات رای‌دهنده و رای‌شمارنده را نادیده گرفتید و خستگی‌ها را به تن باقی گذاشتید و باغی شدید علیه مردم و رای‌شان! بشمار ببینم آقای مدعی، از یک تا ۴۰ میلیون چقدر زمان می‌برد؟! ۴۰ میلیون بار، آن‌هم در همه رسانه‌های مکتوب و مجازی، با صدای رسا باید بگویید «غلط کردیم» و این «غلط کردیم» را آنقدر باید تکرار کنید که همه از دوست گرفته تا دشمن، بشنوند و الا اذعان به عدم تقلب در انتخابات ۸۸ تنها در جلسات خصوصی، حلال هیچ مشکلی نخواهد بود! مگر خصوصی فتنه کردید و مگر خصوصی بر طبل دروغ بزرگ تقلب کوفتید که حالا خصوصی اعلام می‌کنید که «بله! معتقد نیستیم تقلب شده!» در نهایت لازم است اشاره کنم که هر تمنایی برای آشتی، آدابی دارد! فتنه سال ۸۸ اما تصادف ۲ ماشین در میدان انقلاب نبود و «قهر قهر تا روز قیامت» ۲ کودک خردسال هم نبود! لذا تمنای آشتی هرگز جدی نخواهد شد الا با عمل به موارد زیر:

یک- اذعان عمومی به اینکه سال ۸۸ تقلب نشد.

دو- عذرخواهی از مردم و نظام.

سه- تلاش حداکثری در مقام عمل برای برگرداندن آبرویی که بردید.

چهار- تلاش حداکثری در مقام عمل برای لغو آن دسته از تحریم‌هایی که مشخصا فتنه شما باعث وضع آن شد.

پنج- مشاهده توبه واقعی، در گفتار و رفتار بعدی شما. فی‌المثل اینگونه نباشد که از تمنا برایی آشتی خود با نظام، تعبیر به «آشتی ملی» کنید.

این همه را انجام دهید؛ به انضمام گرفتن رضایت تک‌تک این ۴۰ میلیون رای، بعدش آنچه بزرگ است، خداوند بزرگ است!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۰ دیدگاه

گلایه نقاره‌های انقلاب

وطن امروز ۲۷ بهمن ۱۳۹۵

«صحن انقلاب» یک فرقی با «خیابان انقلاب» دارد و آن اینکه به برکت وجود حضرت شمس‌الشموس، اینجا همیشه «راهپیمایی» است و همیشه «روز پیروزی» است و همیشه «یوم‌الله» است و همیشه «تجلی وحدت و حماسه». الحق هر چه خداوند منان را بابت نعمت تام و تمام آقا علی بن موسی‌الرضا شکر کنیم، باز کم است و بی‌مقدار. چه بسیار «خیر» که متاثر از حضور سلطان جان و جهان در ایران، بر ما جاری شده و ما از آن غافلیم و چه بسیار «شر» که به یمن همین حضور، از سر ما دفع شده و باز ما از آن غافلیم. ضمن اعتراف به این غفلت، لیکن این را هم باید اذعان کرد که ایرانی‌جماعت، هویت خود را جز زیر برج ثامن تعریف نمی‌کند. اگر برای «خدمات متقابل اسلام و ایران» بخواهیم دنبال شاهد بگردیم، هیچ‌کجای ایران عزیز، اندازه صحن و سرای باصفای رضوی، نمی‌تواند گواه این مهم باشد. از هنر تا معماری و حتی تا انقلاب، آنچه هر ایرانی را به صحنه آورده، از برکت همین صحن مطهر است. بی‌خود نیست که نخبگان وطن، مدال و افتخار خود را تقدیم موزه آستان قدس می‌کنند و بی‌خود نیست که پروفسور سمیعی می‌گوید «وقتی اسم امام رضا می‌آید، همه ما محو ایشان می‌شویم». آری! بی‌خود نیست که این‌همه شهدا اصرار داشتند در «صحن انقلاب» عکسی از خود به یادگار بگذارند. این صحن، حقا که برای ایران و ایرانی، صحنه حضور و حماسه دائم است؛ آن هم از نوع صددرصد ملی و صددرصد سراسری. اینجا، تو هم فارس می‌بینی و هم دیگر اقوام از ترک و بلوچ و لر و ترکمن. دیشب اما در همین صحن رویایی، با یک عرب چفیه بر سر، گرم گرفته بودم. می‌گفت: «آمده‌ام پیش آقا، یکی هم به‌منظور شکایت از دولت که اصلا انگار نه انگار در قبال مشکلات ما وظیفه چاره‌جویی دارند! حتی دریغ دارند از ابراز همدردی!» من از صحبت هموطن خوزستانی به نکته‌ای رسیدم. اینکه اگر رئیس‌جمهور بودم، اعضای کابینه‌ام را هر از چند گاه بیاورم اینجا، تا در آن واحد، پای حرف تقریبا همه مردم از همه جای ایران بنشینند. برای نیل به این مهم، کجا بهتر از صحن انقلاب که همیشه خدا از همه جای ایران، زائری یعنی نماینده‌ای دارد؟! در سایه بی‌عهد کدخدا، نتیجه مذاکره با شیاطین عالم معلوم شد؛ اینک وقت آن است دولت، دمی هم زیر برج ثامن و اندکی هم پای درددل مردم خود بنشیند. چهره‌به‌چهره! روبه‌رو! واقعا گناه این مردم چیست که دولت‌شان، وقت برای اجنبی بیشتر می‌گذارد تا ابنای وطن خود؟! آیا این مردم، فقط وقت رای‌ دادن به آقای روحانی، «مردم‌» حساب می‌شوند؟! و بعد از رای‌ دادن، اعتراض‌شان به بیکاری و رکود و هزار و یک مشکل دیگر من‌جمله مشکلات زیست‌محیطی، یا باید «شعر» و «شعار» خوانده شود یا اصلا به‌هیچ گرفته شود؟! هم‌الان در صحن انقلاب، چشم به مردم دوخته‌ام! این مردم خوب! این مردم نازنین! این مردم همیشه در صحنه انقلاب! و همیشه در صحن انقلاب! دولت اما کجاست؟! در کدام صحنه است؟! در کدام صحن است؟! شگفتا! اوباما رفت و ترامپ آمد؛ آخرین ماه سال ۹۵ هم عن‌قریب خواهد آمد لیکن دریغ از معرفی فقط و فقط یک مدیر نجومی توسط قوه مجریه به قوه قضائیه! آن‌وقت آقای روحانی در جمع مردم کرمانشاه وعده می‌دهند دولت اعتدال در امر مبارزه با فساد، اهل تعارف نیست! اینگونه؟! تعجب من از داعیه‌داران «مجلس در راس امور» است که چرا چنین مواقعی، موتورشان به‌شکل خودجوش، خاموش می‌شود! طرفه حکایت اینجاست! درست در همان‌ روزهایی که دولت، شبانه‌روز، مردم را به انصراف از گرفتن ۴۵ هزار تومان یارانه دعوت می‌کرد، شمار قابل توجهی از مدیرانش، حقوق ماهی ۱۰۰ میلیون و ۱۵۰ میلیون و ۲۰۰ میلیون می‌گرفتند! همین دولت اما ۳ سال است که هر ماه، جماعتی از مردم را بدون اعلام هیچ معیاری، از گرفتن یارانه محروم می‌کند! چرا؟ واقعا چرا دولت به مردم توضیح نمی‌دهد حذف یارانه‌بگیران، عاقبت با چه معیاری انجام می‌شود؟! یعنی این مردمان عزیز صحن انقلاب و همیشه حاضر در صحنه انقلاب، اینقدر نزد دولت اعتدال، فاقد ارزش و اعتبارند که حتی ندانند برای چه و بر اساس کدام فرمول، از ماه بعد یارانه نمی‌گیرند؟! یا امام رضا! شکایت به بارگاه تو آورده‌اند این مردم… از دست دولتی که نه در صحن انقلاب است و نه در صحنه خدمت! واقعا کجاست دولت؟! خانه سفرا؟! کاش از دست این دولت، فقط قلب رآکتور اراک گرفته بود! کاش فقط برجام بود که برای ملت، عایدی «تقریبا هیچ» داشت! در امر مبارزه با فساد هم، در امر راستگویی هم، در امر اشتغال هم و در امر مقابله با رکود هم، نمره آقایان چیزی در همان مایه‌های «هیچ» است! با خود می‌اندیشیدم دولت اعتدال هم اگر بخواهد یک مدال به موزه آستان قدس تقدیم کند، شاید یک «کلید» باشد! یا چه بدانم؛ یک «کلاه»!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۳ دیدگاه

این همه راه که آمدیم یعنی…

وطن امروز ۲۱ بهمن ۱۳۹۵

GOL (36)

آه! دوباره یوم‌الله افتاده آدینه! روز متعلق به حضرت صاحب‌الزمان! قریب ۴۰ سال است که به «آزادی» رسیده‌ایم اما به آزادی از این روزگار غریب غیبت، نه! فردا فریاد ما، جز خواندن شما نیست یابن‌الحسن! فردا ما خود سخن‌ها داریم! و این شعارهای ما ملت است که سخن و سخنران اصلی مراسم را معین می‌کند! آقاجان! ما چون معما حل گشته، حمل بر آسان بودنش نمی‌کنیم! و بر این باوریم سرنگونی رژیم شاه، کاری نشدنی بود اگر دست امام ما را نمی‌گرفتی! مستظهر به لطف و عنایت شما بود که ترس در قاموس خمینی، محلی از اعراب نداشت! ما را ببخش، اگر گاهی فراموش می‌کنیم شما را! هر روز هم به یادتان باشیم، باز نتوانسته‌ایم قدر شما را بشناسیم! گمانم ما واقف نیستیم «غیبت» یعنی چه و الا تا به حال آمده بودی! قریب ۴۰ سال است چو فردایی، جشن پیروزی می‌گیریم، به آن نشانه که برای واقعه عظمای ظهور در صحنه حاضریم! فردا تا ساعاتی دیگر خواهد آمد! و یقین داریم آن فردای موعود نیز! این درست که غیبت، دست نالایق ما را از دامان شما کوتاه کرده اما امام مگر می‌تواند به فکر امت خود نباشد؟! و برای‌شان دعا نکند؟! دعای تو اگر نبود، کدام «طریق‌القدس» به «فتح‌المبین» می‌رسید؟! و کدام خرمشهر، آزادی را جشن می‌گرفت؟! حق داشتند شهدا، این همه امام زمانی بودند! این همه تهدید، این همه تحریم، این همه جنگ، این همه فتنه، لکن این همه راه که آمدیم، یعنی در گذر هر حادثه‌ای، مراقب ما بوده‌ای! و امام ما بوده‌ای! امامِ خمینی! و امامِ خامنه‌ای! رهبر ما، خطبه جمعه، آن همه می‌گوید و می‌گوید، تا دست آخر، با امام خود، نجوایی کند: «مولای ما تویی! صاحب ما تویی!» آقاجان! غم جدایی از آفتاب را، از همه بیشتر ماه می‌داند! و آن ستاره شهید مدافع حرم که آرزو داشت جانش قربانی آن راهی شود که عاقبت به آمدن شما ختم می‌شود! آه! دوباره یوم‌الله افتاده آدینه! فردا باید «ندبه» را انقلابی‌تر از همیشه بخوانیم! و «سمات» را پر شورتر! و از هر جمعه‌ای بیشتر، تو را از خدا بخواهیم! به یمن تقارن فردا، از این پس باید آدینه‌های ما بیشتر رنگ انتظار بگیرد! آن موعود فرخنده، اگر شمایی، باید «ایستاده» منتظر بود! «انقلابی» منتظر بود! جوری که انگار هر ثانیه این غیبت، عمری به درازای یک قرن دارد! آقاجان! پیامبری نیامده است الا آنکه خود را از منتظران شما خوانده باشد! و خدا وعده آمدن تو را، قبل از همه به «آدم» داد! و «عیسی» خود را از حواریون تو می‌داند! و «محمد» که سلام و صلوات خدا بر او باد، وعده آمدن تو را می‌داد! اگر چشم دنیا به آخرین رسول روشن شد، دوباره باز یک روز، چشم ما به واپسین امام می‌افتد! آدمیزاد قدرت را ندانست! و همین شد راز غیبت! ما از گناه خود پشیمانیم! به گلدسته‌های مسجدالحرام نگاه می‌کردم، دیدم استعاره از دستان ما ابنای آدم است که به علامت تسلیم رفته بالا! و دیدم این همه بت که گستاخانه سایه بر خانه خدا انداخته‌اند، بت‌شکنی بت‌شکن‌تر از ابراهیم می‌خواهد! تو یوسفی هستی که از خیل پیامبران، فقط یعقوب انتظارت را نمی‌کشد! تو مهدی فاطمه‌ای… و فردا، همه فریاد ما!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۹ دیدگاه

تو برو «ایالات متفرقه» را جمع کن!

وطن امروز ۱۹ بهمن ۱۳۹۵

سگی که گاز می‌گیرد
پارس نمی‌کند آقای مثلا رئیس‌جمهور!
تو آخرین لامپ لیبرال‌دموکراسی هستی
که خیال می‌کنی
همه دنیا تگزاس است!
و پایتخت آمریکا لاس‌وگاس!
شنیده‌ام بساز بفروشی!
راستش را بگو!
آخرین کاخی که ساخته‌ای
شبیه کاخ نمرود نبود؟!
پس مراقب دماغت باش!
پشه‌ها پستاندار نیستند!
نه جانم!
اشتباه نکن!
«کلید»
دست حسن روحانی نیست!
دست قاسم سلیمانی است!
و خدا اراده کند
آخرین لامپ نظام لیبرال‌دموکراسی را خاموش می‌کند!
آری!
شیر جبهه شام
برای رفتن تو هم دست تکان خواهد داد!
گریه‌های اوباما را
در روز وداع ندیدی؟!
تو هم که گفتی «گزینه‌های روی میز»!
من اما
تنها یک گزینه
روی میز لیبرال‌دموکراسی می‌بینم
توی بوزینه را!
آخرین میخ بر تابوت دین فوکویاما!
تو را باید دست انداخت!
تو سگ زردی هستی
برادر شغالی به نام اوباما
که هیلاری خواهر جفت‌تان بود!
و با حفظ سمت، مادر داعش
اسلحه دستم بود
هر ۳ نفرتان را می‌کشتم
و «به آهنگ مسلمانی»
«غریو لاتخف» سر می‌دادم
تا بفهمی «بهمن»
ماه مناسبی برای رجزخوانی علیه «ایران ‌ای سرای امید» نیست!
«ما نوگل بهار» نیستیم
مراقب باش، وقت حرف زدن درباره ایران ما!
ما مردم آمریکا نیستیم
که پرچم کشورمان را به آتش بکشیم!
ما دشمن را به آتش می‌کشیم…
گمان نکنم تو
فردوسی را بشناسی!
و بدانی
دماوند چند متر است؟!
و کارون
چقدر عمق دارد؟!
دنیا اما
آقای مثلا رئیس‌جمهور!
خیلی بلندتر از «ساختمان ترامپ» است!
یک چیزهایی یادت می‌دهم
حفظ کن!
مارادونا
گل زدن با دست را اختراع کرد!
ادیسون
برق را
رازی
الکل را
مادر داعش
ابوبکرالبغدادی را!
و تو هم عن‌قریب
لیبرال‌دموکراسی را به موزه خواهی فرستاد!
تا مخترع بزرگ‌ترین سطل آشغال دنیا باشی!
و بروی گینس!
نگران نباش!
ما هنوز
«خبر مرگش» را
تیتر یک خود نکرده‌ایم!
صفحه یک «وطن‌امروز»
برای فردای تو
یعنی مرگ لیبرال‌دموکراسی
برنامه‌ها دارد…
تا حتی
پری نقاشی آرمیتا هم
به تهدید نکره‌ات بخندد!
اصلا می‌خواهی
رجزخواندن را یادت بدهم؟!
برد موشک‌های تو
مگر چقدر است؟!
به سنگر طهرانی‌مقدم
در بهشت هم می‌رسد؟!
بهشت یعنی
حسینیه امام خمینی
و هر کجا که
«قاسم‌بن‌الحسن» را می‌شناسند!
و «احلی‌ من‌العسل» را!
پس ما را از مرگ نترسان!
«ما نهنگانیم»…
و نسب به شیربچه‌های والفجر ۸ می‌بریم!
فرعون اما
تا غرق نشد، نفهمید!
عکسش هست!
و صدام هم
تا سوم خرداد را ندید، نفهمید!
سندش هست!
تو برو «ایالات متفرقه» را جمع کن!
آقای مثلا پرزیدنت!
تو ماقبل تهدیدی!
تو دیوانه‌ای هستی
نه برای تمام فصول!
بلکه برای آخرین فصل لیبرال‌دموکراسی…
اینجا
منورالفکر ما
توهم زده
که هیأت حاکمه آمریکا
از بوی گند تو
جلوی بینی‌شان را گرفته‌اند!
جان کلام اما چیز دیگری است!
بوی جنازه لیبرال‌دموکراسی می‌آید…

ارسال شده در صفحه اصلی | ۲۱ دیدگاه

ترامپ؛ هم نماینده لیبرال‌دموکراسی، هم پایان آن

وطن امروز ۱۸ بهمن ۱۳۹۵

صادق زیباکلام در یکی از این زنجیره‌ای‌ها که سابق بر این لوگوی خود را با پرچم تکفیری‌ها ست کرده بود، آسمان و زمین را بهم بافته تا ثابت کند «ترامپ نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی نیست»! اساسا نگاه همه غربگراها همین است! با رئیس‌جمهوری از رؤسای جمهور آمریکا صفا کنند، او می‌شود «نماینده لیبرال‌دموکراسی» لیکن نفر اول کاخ سفید اگر ترامپ باشد، آنقدر حاضرند ببافند و ببافند و ببافند تا ثابت کنند دامن لیبرال‌دموکراسی از داشتن چنین نماینده‌ای پاک است! ناگفته روشن است در یادداشت مد نظر، اوباما واجد این لیاقت بوده که نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی فرض شود! اشتباه فاحش زیباکلام و امثالهم در اینجاست که فکر می‌کنند نظام لیبرال‌دموکراسی حکایت آن میوه‌فروشی است که براساس قاعده «سوا کن، جدا کن» میوه‌های خود را می‌فروشد! براساس این قاعده، شاید میوه‌فروش یادشده بتواند ادعا کند بادمجان تلخ، نماینده میوه‌های من نیست اما نکته اینجاست که در میوه‌فروشی لیبرال‌دموکراسی، اصلا و اساسا قاعده‌ «سوا کن، جدا کن» حاکم نیست! و به قول معروف، میوه‌ها «درهم» است! در چنین منظومه‌ای، صرف‌نظر از نظر شخصی تو درباره شخصیت بوش پدر، بیل‌کلینتون، بوش پسر، اوباما و ترامپ، این‌همه، همگی با هم، میوه‌های نظام لیبرال‌دموکراسی هستند؛ گیرم هر کدام، وجهی از این نظام را به شکل متمایز و ویژه نمایندگی کنند! زیباکلام می‌تواند از اوباما خوشش بیاید و از ترامپ نه، لیکن نماینده و نتیجه و محصول لیبرال‌دموکراسی شدن، ربطی به خوشایند امثال ایشان ندارد که چون اوباما «مؤدب و باهوش» است، می‌تواند نماینده لیبرال‌دموکراسی خوانده شود و چون ترامپ «خل و چل» است، نمی‌تواند! واقعا جا دارد بپرسیم: چگونه ممکن است کالایی محصول یک کارخانه باشد اما نماینده‌اش نباشد؟! کالایی که از یک کارخانه بیرون آمده، خوب باشد یا بد، معرف و نماینده آن کارخانه است! همین‌جا بگویم؛ ما به شهادت تیتر یک‌هایی که در وصف دیوانه فعلی حاکم بر کاخ سفید رفته‌ایم، من‌جمله تیتر یک «دادزن تحریم» بسی بیشتر از «صادق و دوستان» متنفر و منزجر از رئیس‌جمهور فعلی آمریکا هستیم اما درست به همین اندازه، از اوبامای جلاد و کلاش بدمان می‌آید! واقعا مانده‌ام جماعت، با وجود آن همه تهدید و تحریم و بدعهدی در حق ملت ایران، چطور اوباما را «خوب» فرض می‌گیرند و منتج از این فرض، دوباره فرض می‌گیرند؛ پس رئیس‌جمهور سابق آمریکا، شایستگی این را دارد که نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی خوانده شود؟! ما البته اوباما را هم مثل ترامپ، نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی می‌دانیم اما نه به این دلیل که چون «خوب» بود! و نه حتی به این دلیل که چون «بد» بود! ما، چون از ترامپ بدمان می‌آید، او را به نظام لیبرال‌دموکراسی سنجاق نکرده‌ایم، بلکه واقعیت این است که ترامپ و همه آن اسلافش، ذاتا به لیبرال‌دموکراسی سنجاق شده‌اند! میوه‌هایی از این دست، محصول مستقیم باغ یا به تعبیر اصح باغچه لیبرال‌دموکراسی هستند! و البته بله! می‌توان به موازات این نمایندگی، در وصف خوب و بد بودن‌شان سخن‌ها گفت! که بود اوباما؟! الا همان دیو بدکاره‌ای که حتی کدخداشمارندگانش هم تصریح کردند به بدعهدی او؟! الا همان جلاد واضع تحریم‌های معروف به فلج‌کننده علیه دولت و ملت ایران؟! الا همان دزد سرگردنه پسابرجام که با یک دست تلفن روحانی را جواب می‌داد و با دست دیگر ۲ میلیارد دلار از اموال ملت ایران را بالا می‌کشید؟! الا همان حامی سفت و سخت رژیم غاصب صهیونیستی؟! الا همان حامی آل‌خلیفه و آل‌سعود؟! الا همان حامی بمباران مردم یمن توسط ابولهب‌های معاصر؟! الا همان که همه جهانیان، مستند به اسناد آشکار و تحلیل‌های متقن، او را البته همراه با هیلاری کلینتون، «مخترع داعش» و «حامی پر و پا قرص همه تکفیری‌ها» می‌خوانند؟! فقط در یک قلم عرض می‌کنم که در ۸ سال ریاست‌جمهوری این دیو نابکار، هواپیماهای بدون سرنشین پنتاگون توانستند «رکورد جنایت» بزنند در کشت و کشتار، من‌جمله به عزا تبدیل کردن عروسی‌های مردم افغان! و مثال و نمونه، از این دست بسیار است! همین جلاد را اما غرب‌زده‌های ما آنقدر بزک می‌کنند که شرم نکنند و حیا نکنند هنگامی که «خوب» یا «مؤدب و باهوش» خطابش می‌کنند! اگر اوباما خوب بود، پس چرا با بدعهدی‌های مکرر خود، بارها و بارها بر فرق سر «صبح بدون تحریم» زنجیره‌ای‌ها که از قضا صادق زیباکلام در همه‌شان بلااستثنا سرمقاله نوشته، چماق کوبید؟! نکند منظورتان از خوب بودن اوباما، خوب بودن جنس چماق این مردک یانکی است؟! طرفه حکایت اینجاست؛ جماعت مدعی خوب بودن اوباما، در حالی اذعان به بد بودن ترامپ دارند که در موارد مکرر، با این هر دو نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی، هم‌رای و هم‌عقیده‌اند؛ تندرو و افراطی خواندن نیروهای انقلابی در همه کشورها از جمله ایران، معتدل خواندن عناصر دارای گرایش به غرب در همه کشورها از جمله ایران، فتنه علیه انتخابات، آنجا که با رای مردم بنا به هر دلیل مشکل دارند، در همه کشورها از جمله ایران! آری! ترامپ دیوانه است اما دیوانه‌بازی‌های او مثل دیوانه‌بازی آن روزنامه‌ای است که در اوج وقاحت، لوگوی خود را با پرچم تکفیری‌ها ست می‌کند! و مثل دیوانه‌بازی‌های آن روزنامه‌ای است که فردای شهادت سردار شهید حسین همدانی، بی‌شرمانه تیتر می‌زند: «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! آیا ترامپ و اوباما اگر در ایران روزنامه‌ای داشتند، جز این تیتر می‌‌زدند؟! القصه! ترامپ، نخستین نماینده دیوانه نظام لیبرال‌دموکراسی نیست! این نظام ظاهرا منظم اما فی‌الواقع لخت و عریان و وحشی، از این مجانین، زیاد تربیت کرده! چون بخشی از هیأت حاکمه یانکی‌ها با ترامپ حال نمی‌کنند، هرگز دلیل بر این نمی‌شود او را فاقد شایستگی برای نمایندگی نظام به بن‌بست رسیده لیبرال‌دموکراسی فرض کنیم! از قضا، حرف حساب این هیأت حاکمه هم این نیست که ترامپ، خارج از کارخانه لیبرال‌دموکراسی، ناگهان وارد گود کاخ سفید شده، بلکه تمام جلز و ولز این روزهای‌شان، از این زاویه است که نکند این دیوانه، علاوه بر نمایندگی نظام لیبرال‌دموکراسی، مهر پایانی سریع‌تر و عجول‌تر بر این نظام همین‌طوری هم رو به زوال لیبرال‌دموکراسی باشد! آقای زیباکلام! ترامپ، آن روی سکه اوباما است، نه آن روی سگش! ما سال ۸۸ روی سگ این جلاد را در همراهی با فتنه قانون‌شکنان، کم ندیدیم! همان روزهایی که اینجا عده‌ای در تنور فتنه می‌دمیدند تا اوباما و هیلاری کلینتون، آنجا و در کاخ سفید، چراغ تحریم معروف به فلج‌کننده را علیه ملت ایران روشن کنند! آری! ترامپ، آن روی سکه رئیس‌جمهور قبل از خود است؛ سکه‌ای که توسط نظام لیبرال‌دموکراسی ضرب شده! عینا و دقیقا! به این سکه نگاه کنید! به منتخب مردم آمریکا نگاه کنید! به رئیس‌جمهور نظام لیبرال‌دموکراسی نگاه کنید! به حاکم پایتخت تمدن غرب یعنی همان که به او می‌گفتید «کدخدا» نگاه کنید! این تمدن ظاهرا مدنی اما واقعا وحشی، جز این تقدیری ندارد که با یکی در مایه‌های ترامپ، به آخرین روزهای عمرش نزدیک شود! نه! این «پایان تاریخ» نیست! پایان نظام خشن لیبرال‌دموکراسی است! نظامی که نظم خود را در بی‌نظم کردن دنیا جست‌وجو می‌کرد، اینک بدل به ضرب‌المثل هرج و مرج شده! گفتار ترامپ یعنی هرج و مرج! رفتار ترامپ یعنی هرج و مرج! و لیبرال‌دموکراسی، حالا باید ثمره آن همه باد را که در جای‌جای دنیا کاشت، با توفانی به مراتب مهیب‌تر از کاترینا در جای‌جای سرزمین خود درو کند! من البته شما را درک می‌کنم! و لااقل این یکی را به شما حق می‌دهم! به ترامپ نمی‌خورد «پادشاه» باشد! او بیشتر شبیه پشه‌ای است که وزوزکنان، بینی نظام لیبرال‌دموکراسی را هدف گرفته! نظامی که مردم دنیا را زیاد نیش زد، این بار، مار را در آستین خود می‌بیند! و نماینده راستین خود می‌بیند! آقای زیباکلام! دلواپسی خوب نیست! اصلا خوب نیست! سرمقاله‌تان اما عجیب بوی دلواپسی می‌داد! جمله بعدی را محض مزاح لیکن کاملا جدی بخوانید؛ پا روی پرچم بدترکیب یانکی‌ها بگذاری، آنقدر «مرگ بر آمریکا» نگفته‌ای که برداری بنویسی؛ رئیس‌جمهور پایتخت تمدن غرب، نماینده نظام لیبرال‌دموکراسی نیست! نه جانم! ترامپ، نماینده لیبرال‌دموکراسی هست اما لیبرال‌دموکراسی با وجود او، دیگر یک نظام نیست! و نظم و نسقش، دیری نخواهد پایید! و نخواهد ماند! ترامپ، دیوانه‌تر از آن است که «گورباچف» باشد لیکن برای «لیبرالیسم» همان تحفه‌ای را ارمغان آورده که سیاستمدار شرق برای «کمونیسم»! این روزها، سلفی رئیس‌جمهور حاکم بر کاخ سفید با بینی نظام لیبرال‌دموکراسی، آدمی را یاد وزوز پشه‌ای می‌اندازد که پادشاهی را از تاج و تخت انداخت! بدرود نمرود لیبرال‌دموکراسی! بی‌تو، دنیا برای زندگی، جای بهتری است! تا تو باشی برای ساختن مجسمه‌ای به اسم «آزادی»، این همه ابنای آدم را به «اسارت» نبری! به رفتار و گفتار نماینده‌ات نگاه کن! دارد گور می‌کند برایت ترامپ گوربه‌گوری!

ارسال شده در صفحه اصلی | ۱۱ دیدگاه