بصیرت ایجابی

یکم: سال ۸۸ در اوج فتنه، وقتی فلان نوشته ام را نزد یکی از اساتید بردم، تذکری داد که گمانم فی الحال وقت عمومی کردن آن است. این استاد ما می گفت: «بصیرت یعنی اقدام درست در وقت درست، روشنگری برای زدودن فتن گوناگون، و رفتار صحیح و گفتار دقیق، اما هنر بزرگ تر بصیرت، آنجاست که هرگز اجازه ندهد مفاهیم عالیه ای چون «جهاد اقتصادی»، «وجدان کاری، انضباط اجتماعی» و «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» حتی در پیچ و خم مبارزه مقدس با فتنه فراموش شود».

دوم: روزهای گذشته، ناظر بر برخی اظهارات زیگزاگی و مواضع دوپهلو، لایه های مختلفی از دوستان حزب الله به میدان نقد و اعتراض آمدند، حرف های لازم را زدند، شبهه زدایی کردند و نشان دادند جذب حداکثری، یک مقوله است و ماستمالی، مقوله ای دیگر. الحمدلله از خواص گرفته تا اصحاب رسانه، و از جنبش دانشجویی گرفته تا بچه های فضای مجازی، هر آنچه لازم بود، گفتند.

سوم: گاه اما فکر می کنم نقشه ای در کار است تا با لطایف الحیل، دوباره فتنه و سران فتنه را «مسئله اصلی» کند. شاید هنر بزرگ تر اهل ولا آنجا باشد که هم جواب شبهات را بدهد، و هم اجازه ندهد «مفاهیم عالیه» تحت الشعاع مسائل دیگر قرار گیرد. در این زمانه سخت، البته قبول دارم کار دشواری است، اما ما ۲ نوع بصیرت داریم؛ «بصیرت سلبی» و «بصیرت ایجابی». اگر بر اساس بصیرت سلبی، چاره ای نداریم جز آنکه حرف های بی منطق را پاسخ دهیم، لیکن بر اساس بصیرت ایجابی موظفیم همواره و همواره دغدغه های عالیه داشته باشیم. شبهه را قطعا جواب باید داد، که کاری نیک است و لازم، اما باید مراقب بود که سر ما را ۳ سال بعد از آن یوم الله خدایی، دوباره با فتنه ۸۸ و سران فتنه و مهندس و شیخ گرم نکنند که «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» تنها بماند.

چهارم: «من در نطنز، با شب بیداری، با کار مضاعف، با دوری از زن و بچه، با غنی سازی، با پیشرفت در انرژی هسته ای، با یو سی اف، با فلان فرمول شیمیایی و با نماز شب کنار لوله های آزمایشگاهی، مشغول مبارزه دیگری با فتنه هستم». این جمله از آن شهید مصطفی احمدی روشن است، همان سال هشتاد و اشک. همان سال رویایی که استاد ما می گفت؛ «… هنر بزرگ تر بصیرت، آنجاست که هرگز اجازه ندهد مفاهیم عالیه ای چون «جهاد اقتصادی»، «وجدان کاری، انظباط اجتماعی» و «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» حتی در پیچ و خم مبارزه مقدس با فتنه فراموش شود».

پنجم: گمانم «مبارزه دیگر» یعنی همین «بصیرت ایجابی». از مفهوم متعالی بصیرت، کارها برمی آید. تنها هنر بصیرت، مقابله با فتنه های رنگارنگ نیست. بصیرت فقط «بصیرت سلبی» نیست. الحق ما امروز در شرایط «خیبر و بدر» هستیم. شرایط خیبر و بدر، بیشتر «بصیرت ایجابی» می طلبد. طبعا بلااشکال است که گاهی متاثر از بصیرت سلبی اهل ولا، خواص بی بصیرت یا سران فتنه، به حداقل سزای رفتار و گفتارشان برسند و جواب لازم را بشنوند، لیکن «بصیرت ایجابی» در میدان علم، کار، عدالت، معیشت، پیشرفت، اقتصاد، تولید، فن آوری، هنر و… مداقه مقدس تری است. آنهم ۳ سال بعد از یوم الله ۹ دی! ما فتنه ۸۸ و سران فتنه اش را مدت هاست پشت سر گذاشته ایم. نگاه بچه حزب اللهی باید به «افق» باشد؛ «افق بصیرت». بیش از حد سخن گفتن از سران فتن ماضی، شان اصحاب ولایت را پایین می آورد. دیری است بصیرت ما برای سران استکبار رجز می خواند، نه یک مشت پیزوری هشتاد و هشتی! به قول «آقا»؛ بیچاره های این دنیا و آن دنیا! ما با قطره های خون شهید طهرانی مقدم، جز اسرائیل، طرف حسابی نداریم… و با قطره های خون شهید احمدی روشن، جز غرب جلاد، دشمنی نداریم. چه خوب اگر بعضی رجل سیاسی، حال که برای بصیرت خود منزلتی قائل نیستند، فکر شان و مقام بصیرت اهل ولا باشند! ما با قطره های خون شهدای مظلوم فتنه، افت کلاس دارد باز هم جوجه ها را بزنیم. این خون، حریف دیگری می طلبد. جوخه ها، سوژه های ما هستند. ما بزرگ شده ایم؛ خیلی بزرگ… و دیگر از «تقلب؛ اسم رمز آشوب»، کمتر سخن می رانیم. اینک حرف ما این است؛ «فجر ۵؛ اسم رمز سقوط اسرائیل» است. با شهیدی در تراز مصطفای شهید، بصیرت ما باید «تولید ملی…» را بر فرق فتنه اقتصادی بکوبد. امان از دست این اسگل های سیاسی! فکر شان «عمار» را نمی کنند…

جوان/ ۵ بهمن ۱۳۹۱

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. سلاله 9 دی می‌گوید:

    بسم الله…

  2. برف و آفتاب می‌گوید:

    گفتید اسگل؛ یاد اینا افتادم!

    http://www.ghadiany.ir/?p=11922

  3. سیداحمد می‌گوید:

    نکته مهم و قبال توجهی بود.
    آفرین به این تیزبینی؛ خوشم آمد!

    دقیقا چند روز قبل بود که یکی از اساتید ما هم چنین حرفی زد و می گفت:
    دقت کنید که دارند سرتان را به ۳ سال پیش گرم می کنند اما خودشان در تدارک برنامه های آینده اند. حواستان باشد یک وقت عقب نمانید از دشمن و رو دست نخورید!

  4. سیداحمد می‌گوید:

    “ما بزرگ شده ایم… و دیگر از «تقلب؛ اسم رمز آشوب»، کمتر سخن می رانیم. اینک حرف ما این است؛ «فجر ۵؛ اسم رمز سقوط اسرائیل» است. با شهیدی در تراز مصطفای شهید، بصیرت ما باید «تولید ملی…» را بر فرق قتنه اقتصادی بکوبد.”

    احسنت… سالاری!

    اسم رمزها دیگر لو رفته است؛
    مهرۀ سوخته شده اند بعضی ها!

    حریف قدر می طلبیم… حریفی در شان عمارها و شیر بچه های خامنه ای…

    به به!

  5. برف و آفتاب می‌گوید:

    تقلب اون وقت‌ها اسم رمز فته بود؛ اما الان “انتخابات آزاد” اسم رمز فتنه‌گرشناسی شده! اونم چند ماه جلوتر از انتخابات! مگه تو خواب ببینند که باز بتونند از این غلط‌ها بکنند!

  6. مسعودساس می‌گوید:

    والا با این سران فتنه اسگل
    اسرائیل جیگر داری بیا جلو
    نفس کش…

  7. سلاله 9 دی می‌گوید:

    آنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند؛ ولی خدا نور خود را کامل می کند، هر چند کافران خوش نداشته باشند!

    «الصف/ ۸»

  8. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    اسرائیل: گرگم و بره می‌برم!
    بر و بچ: زرشک! تا جون داریم نمی‌ذاریم!

  9. شهید آینده می‌گوید:

    با این متن هم خندم گرفت، هم گریه… هم ذوق کردم، هم بغض…
    هم عشقم فوران کرد، هم تنفرم!

    احسنت؛ بسی ممنون…

  10. چشم انتظار می‌گوید:

    البته؛ در راستای همان بصیرت ایجابی که فرمودید، باید تشکری هم، از سران فتنه، یا خواص بی بصیرت، یا حتی ساکتین داشت! که با رفتار و گفتارِ اسگل مأبانه شان! بر بصیرت ایجابی ما، می افزایند. و این خود، نوعی بازی کردن، در زمین نظام است. بی آنکه خود بخواهند…

  11. محمد حسن می‌گوید:

    “ما با قطره های خون شهید طهرانی مقدم، جز اسرائیل، طرف حسابی نداریم…”.

    خونم به جوش اومد! دستت درد نکنه…
    ولی ما سه سال و اندی پیش هم می گفتیم مشکلی پیش نمیاد و غفلت کردیم.
    نکنه دوباره تاریخ تکرار بشه؟

  12. دلخون می‌گوید:

    بعدا می خونمش…

  13. به جای امیر می‌گوید:

    کت (گفت و شنود)

    گفت: یک سایت ضد انقلابی از گروه های اپوزیسیون گله کرده که توان لازم برای مقابله با جمهوری اسلامی را ندارند.
    گفتم: عجب خل و چلیه؟! وقتی از دست آمریکا و متحدانش علیه ایران اسلامی هیچ غلطی برنمی آید، از یک مشت فراری دست و پا چلفتی چه کاری ساخته است؟!
    گفت: خطاب به گروه های اپوزیسیون نوشته؛ در ایران هر روز یک ابتکار جدید به کار می برند ولی ما- اپوزیسیون- هنوز نتوانسته ایم یک حرکت موثر از خودمان نشان بدهیم.
    گفتم: یارو به پسر علاف و بی عرضه اش می گفت؛ بچه های مردم می روند المپیاد ریاضی و فیزیک و شیمی مدال طلا می آورند ولی تو هنوز وقتی میخوای کت بپوشی سر بی صاحاب مونده ات توی آستین کت گیر می کنه!

  14. صاعقه گمنام می‌گوید:

    حرف از نابودی اسراییل به میان آمد و باز خاطره حاج احمد متوسلیان که تصویرش آواتار داداشمون مرتضی اهوازیه زنده شد برای ما…
    اللهم فک کل اسیر
    ایشالله برسه روزی که اسراییل رو از دم تیغمون بگذرونیم؛ شاید هم راه قدس از کاخ سفید بگذرد!

  15. میلاد می‌گوید:

    احسنت برادر…

  16. سیداحمد می‌گوید:

    دوستان محترم؛

    تا ساعاتی دیگر قطعه ۲۶ با ۲ متن به روز می شود… در خلال یکی از متن ها داداش حسین به ماجرای طلبه سیرجانی اشاره و از ایشان انتقاد خواهد کرد…

  17. صبا می‌گوید:

    خصوصی
    حاجی؛ این که از قول استادتون اشاره کردید به “تولید ملی حمایت از کار و سرمایه ایرانی”
    با توجه به سال ۸۸ بودن این قول و سال ۹۱ بودن این اسم یه جوری نیست؟ آخه نقل قول رو هم داخل گیومه با دونقطه گذاشتید، انگار نقل قول مستقیمه!

  18. پیر مرد می‌گوید:

    با تاخیر ولی‌ دلچسب:

    بنا کند پس از آن گنبد کبودش را

    خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
    یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود

    یکی نبود که جانی به داستان بدهد
    و مثل آینه او را به او نشان بدهد

    یکی که مثل خودش تا همیشه نور دهد
    یکی که نور خودش را از او عبور دهد

    یکی که مَطلع پیدایش ازل بشود
    و قصه خواست که این مثنوی غزل بشود

    نوشت آینه و خواست برملا باشد
    نخواست غیر خودش هیچ کس خدا باشد

    نوشت آینه و محو او شد آیینه
    نخواست آینه اش از خودش جدا باشد

    شکفت آینه با یک نگاه؛ کوثر شد
    که انعکاس خداوندی خدا باشد

    شکفت آینه و شد دوازده چشمه
    و خواست تا که در این چشمه ها فنا باشد

    و چشمه ها همه رفتند تا به او برسند
    به او که خواست خدا چشمه ی بقا باشد

    نگاه کرد، و آیینه را به بند کشید
    که اصلاً از همه ی قیدها رها باشد

    خدا، خدای جلالت خدای غیرت بود
    که خواست، آینه ناموس کبریا باشد

    نشست؛ بر رخ آیینه اش نقاب انداخت
    و نرم سایه ی خود را بر آفتاب انداخت

    در این حجاب، جلال و جمال “او” پیداست
    “هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست”

    نشاند پیش خودش یاس آفرینش را
    و داد دسته ی دستاس آفرینش را

    به دست او که دو عالم، غبار معجر او
    و داد دست خدا را به دست دیگر او

    به قصه گفت ببیند یکی نبودش را
    بنا کند پس از این گنبد کبودش را…

    رسید قصه به اینجا که زیر چرخ کبود
    زنی، ملازم دستاس، خیره بر در بود

    چرا که دست خداوند، رفته بود از فرش
    انار تازه بچیند برای او در عرش

    کمی بلندتر از گریه های کودکشان
    درخت های جهان در حیاط کوچکشان

    کنار باغچه، زن داشت ربنا می کاشت
    برای تک تک همسایه ها دعا می کاشت

    و بی قرارتر از کودکی که در بر داشت
    غروب می شد و زن فکر شام در سر داشت

    چه خانه ای ست که حتی نسیم در می زد
    فدای قلب تو وقتی یتیم در می زد

    صدای پا که می آمد تو پشت در بودی
    به یاد در زدن هر شب پدر بودی

    فقیر دیشب از امشب اسیر آمده بود
    اسیر لقمه ی نانت فقیر آمده بود

    صدای پا که می آید… علی ست شاید… نه…
    همیشه پشت در اما…کسی که باید… نه…

    نسیمی از خم کوچه، بهار می آورد
    علی برای حبیبش انار می آورد

    خبر دهان به دهان شد انار را بردند
    و سهم یک زن چشم انتظار را خوردند

    ز باغ سبز تو هیزم به بار آوردند
    انار را همه بردند و نار آوردند

    قرار بود نرنجی ز خار هم… اما…
    به چادرت ننشیند غبار هم… اما…

    قرار بود که تنها تو کار ِخانه کنی
    نه این که سینه سپر، پیش تازیانه کنی

    فدای نافله ات! از خدا چه می خواهی؟
    رمق نمانده برایت… شفا نمی خواهی؟

    صدای گریه ی مردی غریب می آید
    تو می روی همه جا بوی سیب می آید

    تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه
    به عزت و شرف لاإله إلاالله

    خدای قصه یکی بود و سخت تنها بود
    یکی نبود و خدا در دلش سخن ها بود

    و قصه رفت بگرید، یکی نبودش را
    سیاه پوش کند گنبد کبودش را
    ***حسن بیاتانی**

  19. م.طاهری می‌گوید:

    “اینک حرف ما این است؛ «فجر ۵؛ اسم رمز سقوط اسرائیل» است.”

  20. ضیاءالدّین می‌گوید:

    نقل قول از استادتون با تصرف و تلخیص و این جور چیزا بود دیگه…
    چه استاد با بصیرتی داری حاج حسین، که سال ۸۸ در اوج فتنه الان یعنی سال تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی را می دیده! از این استادای آینده نگر و آینده بین و بصیر داشتی دیگه که این طوری بصیرت ازت تراوش می کنه! البته تف به ریا، ما هم استاد زیاد داریم تو دانشگاهمون، همشون ‘سکسولار’ و تو اون مایه هان! واسه همینه این طوری شدیم دیگه…(چشمک!)
    خیلی دوست دارم…
    التماس دعا…

  21. ناصر می‌گوید:

    گفتن ما از فتنه از نگفتن های بزرگانی سررشته می گیرد که گاه ناگفته هایی را که می خواهند بگویند، دوپهلو می گویند انگار نه انگار که اصلا اتفاقی افتاده است. گاه گفتن هایمان را از باب فراموشی بعضی ها قبول کنیم که لازم است.

  22. ناشناس می‌گوید:

    بصیرت چی چیه؟

  23. Hossein می‌گوید:

    سلام………………

  24. من می‌گوید:

    این استاد ما می گفت:
    «بصیرت یعنی اقدام درست در وقت درست، روشنگری برای زدودن فتن گوناگون، و رفتار صحیح و گفتار دقیق، اما هنر بزرگ تر بصیرت، آنجاست که هرگز اجازه ندهد مفاهیم عالیه ای چون «جهاد اقتصادی»، «وجدان کاری، انضباط اجتماعی» و «تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی» حتی در پیچ و خم مبارزه مقدس با فتنه فراموش شود

    این استاد نوستر اداموسی هم بوده برای خودش، سال هشتاد و هشت حرفی از تولید ملی و جهاد اقتصادی نبودها! دوتا شاخ رو سر ما نشانید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.