وطن امروز/ ۲۸ اسفند ۱۳۹۳
موسم بهار، بازگشت پرستوها را زیاد دیدهایم اما آن روز که «یوسف گمگشته» بیاید، کدامیک از این شهدا دوباره به زمین برخواهند گشت؟ تا آن روز رویایی، بیا ای دل، دلخوش کنیم به احوال آسمان. نوروز در آسمان خبرهای بهتری است. آسمان همیشه فاطمیه است. برای رزمندهای که در راه دفاع از حرم عقیله بنیهاشم، به کاروان آسمانیان پیوسته، دیگر تهمتها تمام شد! این زمین بود که بچهها زجر میکشیدند! آسمان جای ماجور شدن است! نگاه میکنم به سن و سال بسیجیانی که اجازه ندادند «زینبیه» هم حکایت خانم زینب سلامالله علیها به اسارت رود؛ جنگ ندیدهها! تازه به دوران رسیدهها! ترمز بریدهها! خشونتطلبها! افراطیها! تندروها!

ای شهدا! برای شما، دیگر زخم زبان تمام شد! خوش باشید در قهقهه مستانهتان! نوروزتان مبارک! خون سرخ شما، باورم هست که جنگ ندیدههای تمام تاریخ را روسفید کرد! حقا که شهادت، در چنین روزگاری هنر بیشتری میخواهد. باید هم باد کنند این «ویژهنامههای نوروزی» روی دکهها! جز خون مطهر شما، هیچ حرف تازهای وجود ندارد! جریان سازی، از آن خون سرخ شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! اگر به اعتراف پرزیدنت «مؤدب و باهوش» داعش محصول حمله نظامی آمریکا به عراق است، خود این اعتراف، محصول شهادت شهدای حرم است، همین شماها، همین شهید حی و حاضر، حاج قاسم سلیمانی! ای شهدای حرم! گناه نسل شما… نسل ما… نسل من، جنگ ندیدن بود که آن را هم شهادت شما در روزگاری که علیالظاهر جنگ نیست، پاک کرد! بعد از جنگ، ابتدا نقشه این بود که نسل مرا از «جنگ» بترسانند اما «جنگ کجایی که دلم تنگ توست» آنقدر از زبان نسل من… همین شهدای حرم گفته و شنیده شد که نقش بر آب کرد این نقشه را. آنگاه نقشه طعنه کشیدند و از سن و سال خود بر سر ما چماق بلند کردند. زخم زبان «جنگ ندیدهها» محصول همین نقشه بود. اینک به سن و سال شهدای حرم بنگرید!

مهم نیست شناسنامه آدمی به جنگ بخورد، مهم آن است که وصیتنامه آدمی به شهادت بخورد. مهم آن است که جنگ نباشد و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نباشد اما «مهدی نوروزی» به شهادت برسد تا جنگ نشود و هیچ کجا از خاک کشورت دست دشمن نیفتد! حالا باز به بسیجی کف خیابان ۸۸ ما زخم زبان بزنید که «بسیجی واقعی» نبود! مهم نیست! او دیگر این طعنهها را نمیشنود! نوروز در آسمان خبرهای بهتری است! آسمان همیشه فاطمیه است! اینک صلح، بهار، پرستو و… همین زمین بدهکار آن شهیدی است که تن خود را بیرون مرزها سپر کرد! بیرون مرزها… و پیش از آنکه پای اجنبی، خاک وطن را آلوده کند! در تعریف «شهدای حرم» بسی کاملتر از زخم زبان ناقص «جنگ ندیدهها» این است که بگوییم؛ «در جستوجوی باده شهادت، زودتر از زود رفتند تا باز هم سایه جنگ بر سر این آبادی سنگینی نکند». عراق مال عراقیها و سوریه از آن سوریهاست لیکن آنچه از مجاهدان کنونی جهان اسلام، شهدایی با ملیتهای مختلف ساخته، آرزوی تمدن واحده و مدینه فاضلهای است که انشاءالله با ظهور مهدی موعود (عج) محقق خواهد شد. جمهوری اسلامی اگر دنبال امپراتوری بود، کارهای دیگری غیر از نوکری برای حرم آلالله و خدمت بیمزد و منت به همسایگانش انجام میداد. نشان به نشان شهدایش، جمهوری اسلامی در پی آن است که سایه جنگ، حتی از سر کشورهای دیگر برداشته شود. محصول حمله نظامی آمریکا به عراق را زحمت کشید و خود جناب اوباما برایمان گفت! این وسط، بدبخت کسانی هستند که میخواهند این آمریکا را، با وجود این اعترافات، این سناتورها، این همه روسیاهی، بزک کنند! من اما میخواهم از محصول شهادت شیربچههای سپاه خامنهای در مجاورت حرم اهل بیت سخن بگویم. به یمن این همه شهادت، «یار» خواهد آمد. آقاجان! عاقبت که میآیی… ای آفتاب بالانشین! ضجههای ماه و ستارهها را نمیشنوی؟ داریم تو را صدا میزنیم، تو را میخوانیم… با خون شهدایمان که «جبهه و جنگ» را ندیدند اما «شهادت» را چرا! «ظهور» را ندیدند اما «تو» را در لحظه شهادت چرا! آقا جان! سالیان درازی است که «لحظه شهادت روزگار» است. برس به داد بشریت… که گفت: «حول حالنا الی احسن الحال».

وطن امروز/ ۱۶ اسفند ۱۳۹۳
همین که آقای رفسنجانی هم با آنهمه سوابق هشتاد و هشتی، عاقبت به زشت بودن همصدایی با اسرائیل پی برده، فی حد ذاته چیز خوبی است و خبر از توفیق گفتمان اصولگرایی بر گفتمان تقلب میدهد. این را ما همان سال ۸۸ مکرر گفته بودیم که نگارش نامه سرگشاده، فتنهگری، بیقانونی، دمیدن در دروغ تقلب، بدل شدن به سرمایههای اسرائیل و تبدیل شدن به دوستان خوب نتانیاهو، امری بسیار زشت و فوقالعاده مذموم و نکوهیده است. البته بهتر بود ایشان همان سال ۸۸ پی به این نکته میبردند و همصدایی با دموکراسی، رای مردم و قانون انتخابات مملکت را به همصدایی با اغیار نمیفروختند لیکن تو هر وقت بفهمی همصدایی با دشمن، خطا و خیانت است، ناخودآگاه داری اعتراف میکنی که دروغ تقلب هم خطا و خیانت است! در تاریخ سراسر «مرگ بر اسرائیل» جمهوری اسلامی، اوج همصدایی با اسرائیل در همین دروغ تقلب علیه جمهور و جمهوریت بود. اینک وقتی آقای رفسنجانی هم در مذمت همصدایی با نتانیاهو سخن میگوید، در اصل دارد شعار «نه غزه، نه لبنان» را هو میکند! خب! نگارنده ضمن اینکه این همه را به فال نیک میگیرد، در ادامه نکاتی را به اختصار بیان میکند.
یکم: در سالیان گذشته، هیچ پیشرفت علمی و البته بومی ملت ایران، اندازه انرژی هستهای روی مخ سران اسرائیل رژه نرفته. بدیهی است هر اقدامی که -ولو اندازه یک پیچ و مهره کوچک- صنعت هستهای ما را محدود کند، مورد رضایت اسرائیل است. این دیگر یک تحلیل سیاسی نیست که بتوان علیه آن ردیه اقامه کرد. کاملا واضح است. فلذا این یک اصل مسلم و غیرقابل خدشه است؛ محدود کردن صنعت هستهای با هر نیتی که صورت بگیرد خواسته یا ناخواسته حکم همصدایی با اسرائیل دارد. پس همصدایی با اسرائیل فقط خلاصه در نامه سرگشاده علیه یک انتخابات باشکوه ۴۰ میلیونی یا شعار «نه غزه، نه لبنان» نمیشود، بلکه حذف نماد هستهای هم همصدایی و همراهی با نتانیاهو محسوب میشود. باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی علیرضا و آرمیتا کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
دوم: من تعجب میکنم از آقای رفسنجانی. ایشان با علم بر آنکه همصدایی با نتانیاهو چیز بدی است، آنهمه علیه خط مقدم مقاومت علیه اسرائیل سخنپراکنی کرد؟! باورم هست هر آنچه بغض گله از روزگار را میهمان گلوی حامیان حزبالله و مدافعان حرم عقیله بنیهاشم کند، یعنی همصدایی با اسرائیل خبیث.
سوم: در تحلیلهای مندرآوردی، دبه درمیآوردند که اسرائیل، نه فقط مخالف توافق کذا بلکه اساسا مخالف پر و پا قرص هر گونه توافقی میان دولت اعتدال و ۱+۵ است! نگو اول دیوانه عالم، جماعتی از اصلاحطلبان ما را با عرض معذرت مثل خودش دیوانه فرض کرده و بازی داده! چه گفت نتانیاهو در آن کنگره آمریکایی، جز آنکه؛ «موافق توافق خوبم»؟! نتانیاهو حتی این را هم نمیگفت، باز معلوم بود که اسرائیل -بسی جلوتر از اعضای پنج بهعلاوه یک!- دنبال یک توافق خوب میان دولت اعتدال و غرب است. توافق خوب به آن معنی که در ازای امتیازات نقد و فراوانی که از طرف ایرانی گرفته میشود، به او فقط مشتی وعده نسیه داده شود! برای اسرائیل و در مواجهه با جمهوری اسلامی، چه چیزی بهتر از این؟! نقی هم اگر این وسط نتانیاهوی ابله میزند، از ورای شکم سیریناپذیر اوست، نه آنکه مشکلی استراتژیک مثلا با توافق کذا داشته باشد! با این حساب، بهتر بود این مردک، حرف حساب خود را واضحتر میزد و میگفت؛ «موافق توافق خوبترم!» جای شگفتی اینجاست که غرب و حامیانش این همه روی موضع باطل خود محکم ایستادهاند، آن وقت بعضیها در داخل، هر توافقی ولو توافق بد را بهتر از عدم توافق با غرب میدانند! «هر توافقی» یعنی همان «توافق خوب» مد نظر نتانیاهو، اما «توافق بد» معنای بدتری هم دارد، یعنی همان «توافق خوبتر» مد نظر اسرائیل! حال، همصدا با اسرائیل و مشخصا نتانیاهوی دیوانه چه کسی است؟! آنان که طرف ایرانی را هم ترغیب به یک توافق خوب و همشأن با منافع بلندآوازه ملی میکنند یا کسانی که شعر میگویند؛ «هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست»؟! در رابطه با بحث پیش رو، زاویهدارترین صدا با صدای نتانیاهو، از آن منتقدانی است که ضمن تشویق طرف ایرانی به بستن یک توافق خوب و منطبق با منافع ملی، در عین حال، عدم توافق را بسی بهتر از توافق بد میدانند، همچنان که شبیهترین صدا به صدای نتانیاهو، از آن کسانی است که با سرودن بعضی اشعار، به توافق خوب مد نظر نتانیاهو گرا… گرا که چه عرض کنم، رسما پر و بال میدهند! این بار اما باورم هست هر آنکه بغض را در گلوی خود روزگار میهمان کند، همصدایی با اسرائیل خبیث کرده!
چهارم: اسرائیل دشمن ما است و ما نیز با افتخار، اول دشمن او هستیم و قسم خوردهایم تا روزگار را از این موجود نکبت و جعلی پاک نکنیم، از پای ننشینیم. اگر داشتههای اسرائیل، غصبی است، لیکن داشتههای ما واقعا داشتههای ما است. تو اگر این داشتهها را دعوت کنی که ارزان یا اصلا مفت و در حد یک آبنبات بفروشند، فراتر از همصدایی با اسرائیل، همراهی کردهای با دشمن اول بشریت. همصدایی با اسرائیل، سال ۸۸ شاخ و دم نداشت، الان هم ندارد! آقایان! وسط مذاکره، با برداشتن نماد هستهای از اسکناس ملی، ممنونیم که دست آخر، ما را متوجه معنای «تدبیر» کردید! اما هستهای، احمدیروشن، رضایینژاد و… اتفاقا همه از دل همین دانشگاه و همین سر در بیرون آمدهاند! امیدوارم تحمل این سخن را داشته باشید؛ بیشتر به شما میخورد اگر که به جای نماد هستهای، همان نقاشی معروف را میگذاشتید پشت اسکناس کشور! راستی شما آمده بودید ارزش پول ملی را افزایش دهید یا در آستانه سال نو، حتی هنگام پول نو گرفتن علیرضا و آرمیتا از بزرگترانشان هم، بغض را میهمان گلوی روزگار کنید؟!
***
تیتر را زدم «پنج + یک + اسرائیل». از بس توافق کذا را بد برای ما اما خوب برای اسرائیل بستید که فیالحال نتانیاهو خودش را رئیس سر گردنه مذاکرات میداند و از آمریکا و آن پنجتای دیگر، داعیهدارتر است! خب همصدایی نکنید با نتانیاهو! بس کنید این بساط را! دیپلمات اگر دیپلمات باشد، مایه دلواپسی دشمن میشود، نه دوست! بس کنید این بساط را!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۳
نه پس نمیآییم. نه پس اهل کوفه میشویم و تنها میگذاریم علی(ع) را. نه پس فراموش میکنیم عهدی را که با خون شهیدان بستهایم. نه پس از شعار «مرگ بر آمریکا» آن هم در جهانیترین هنگامهاش کوتاه میآییم. نه پس از یاد میبریم «اللهاکبر» آغشته به خون شهیدی را که شب ۲۲ بهمن ۶۴ به جای بام خانه، در همان اروند خروشان سر داد. نه پس اجازه میدهیم آمریکا فکر کند به جای یک ملت شکستناپذیر، انقلابی و همیشه در صحنه، تنها و تنها با ۴ تا دیپلمات طرف است. نه پس در آستانه سیوهفتمین بهار انقلاب رجز «من انقلابیام» را بدون حماسه حضور، بدون لبیک به ولیامر و تنها در حد یک شعار پایین میآوریم. نه پس دشمن را در این توهم نگه میداریم که تحریم اقتصادی موجب عدول ما از آرمانها شده. نه پس بیتدبیری این دولت و آن دولت را به پای اصل انقلاب اسلامی مینویسیم و در محاسبه دچار خطا میشویم. نه پس مثل بعضیها کت و عینک فلانی، برایمان از لباس بدون جلیقه ضد گلوله شهید زنده موضوعیت بیشتری پیدا میکند. نه پس تنها میگذاریم «محمد رسولالله» را و «علی ولیالله» را و سلمان و ابوذر و عمار را و قرآن و نهجالبلاغه را… و اسلام را… و خمینی و خامنهای را در میان این همه قدارهبند شبپرست. نه پس به برادران چندین ساله، اجازه میدهیم یوسف انقلاب را باز هم درون چاه بیندازند. نه پس مثل بعضی از این آقازادههای اختصاری، خود را طلبکار خون شهدا تصور میکنیم. نه پس حکایت بعضی از این خواص، خمینی بتشکن را به جای افق منتهی به سحر، در خواب شبانه مشاهده میکنیم!… نه پس نمیآییم و فراموش میکنیم که ۲۲ بهمن ۹۳ آن هم بعد از خبر مرگ بشکه سعودی، بیش از هر ۲۲ بهمن دیگری، چشم بقیةالله به خیابان انقلاب اسلامی دوخته شده تا با نشان دادن این «حضور» به الله جلجلاله، تعجیل در «ظهور» خود را از حضرت باریتعالی بخواهد. نه پس مثل بعضیها زمان را میخواهیم اما بدون صاحب الزمان(عج).

هیهات! که هر شعاری در یومالله ۲۲ بهمن ۹۳ و ۲۲ بهمنهای بعدی سرداده شود، استعاره از لبیک اصلکاری، یعنی «لبیک یا صاحبالزمان» است. اگر ۲۲ بهمن ۵۷ فقط شاه رفته بود، اینک ملک عبدالله، علی عبدالله صالح، مبارک، بنعلی و خیلی از دیکتاتورهای دیگر رفتهاند. به یمن انقلاب اسلامی که منتج به بیداری اسلامی شده، فراعنه یکییکی دارند میروند بلکه زمین، اندکی نفس بکشد. فیالحال موسم نفس کشیدن زمان است. باید بیاید صاحب الزمان. به بعضیها بربخورد یا نخورد، ۲۲ بهمن یعنی توافق با مهدی فاطمه(س). اروند با آن جزر و مدهای ناآرام، خروشانتر از آن بود که بچههای ما با دست خالی بتوانند از عرضش رد شوند. کجایند والفجرهشتیها که از توافق خود با بقیةالله الاعظم، در آن لیالی عشر سخن بگویند؟ «عنایت آمریکایی» یعنی تحریم، ترور، کودتا… یعنی طالبان، القاعده، داعش… یعنی دشمنی با ملت ایران اما دوستی با سران ملعون فتنه، لیکن زمانی است که دیگر باید لطف و عنایت را از حضرت صاحبالزمان جستوجو کرد. هم او که حضرت روحالله را در شباهنگام نجوا، انیس و مونس بود. خامنهای را نیز. حضرت ماه خوب میدانند کدامین آفتاب، منظور سخن است. ما نیز خوب میدانیم رمز و راز آن چفیه را که همنشین دائم شانههای رهبر انقلاب است. مگر ما خانقاه بازیدراز را فراموش کرده باشیم که خاطرات صاحبالزمانی رزمندهها از یادمان رفته باشد! و به راستی مگر انقلاب اسلامی اساسا در آستانه بهار سیوهفتم خود قرار میگرفت، اگر لطف و عنایت مهدی موعود نبود؟ ما خوب میدانیم آمریکا و اسرائیل، چه از جان این منطقه از کره زمین میخواهند. ما به خوبی دریافتهایم که دشمن، چه از جان زمان میخواهد. اگر هدف، صاحبالزمان است، چشم دشمن کور باد که مهدی خواهد آمد. اگر دشمن، انقلاب اسلامی را میزند که به خیال خام خود مانع تحقق انقلاب جهانی منتقم خون حسین(ع) شود ما نیز غراتر از همیشه شعار «لبیک یا صاحبالزمان» را سردست میگیریم. بگذار به بعضیها بر بخورد لیکن خرافه آنجاست که از جلاد تحریم، لغو تحریم را تمنا کنی! خرافه آنجاست که در روزگار جهانشمولی «مرگ بر آمریکا» پرزیدنت روسیاه را برداری و بزک کنی! آقایان! آقایی دارد میکند شعار «مرگ بر آمریکا»ی ما در سراسر جهان. در این زمان، هر کس به هر زبانی این شعار را سر دهد، اصلش یعنی «لبیک یا صاحبالزمان». خیابان انقلاب اسلامی صحنههایی را دیده، صحنههایی را خود انقلاب اسلامی باید ببیند. انقلاب اسلامی باید ببیند ثمره خون شهدای والفجر ۸ را. غیبت، هرچقدر میخواهد جزر و مد داشته باشد؛ ما انشاءالله و به مدد خود بقیةالله از عرض تاریکی عبور میکنیم و در ساحل سحر، دگر بار، سلامی دوباره به محضر آفتاب تقدیم خواهیم کرد. برای زمان، برای زمین، خدا، نقشههای بهتری از کدخدا کشیده. خدایا! ما با وعده تو توافق داریم و دست برتر را از آن تو میدانیم. مهم نیست که از ۲۲ بهمن ۵۷ چند سال میگذرد، مهم این است که انقلابی، «انقلابی» میماند تا به چشم خود انقلاب مهدی موعود را ببیند. خمینی خوب میداند چه میگویم، خامنهای نیز، ملت «لبیک یا صاحبالزمان» نیز. سطح آرزوهای ما بالاست، خیلی بالاتر از سقف اتاق بیضی! اگر شیطان از درگاه خدا رانده شد، نشان به نشان صدور بدون ویزای شعار «مرگ بر آمریکا» شیطان بزرگ هم از چشم بشریت افتاده! خرافاتیها بدموقعی دخیل به کدخدا بستهاند! لبیک یا صاحبالزمان را عشق است… عشق است آن زمان، که زمان، عصای دست خود را بیابد و مهدی(عج) بیاید. خدایا! غیبت، زمان را به تبعید فرستاده… گویی هیچ نمیگذرد! قبلا هم در پاسخ بعضیها گفته بودم ما هنوز بهدوران نرسیدهایم! خدایا! ما از تقویم روزگار، یک مناسبت بزرگ طلب داریم که این قطعنامه همه راهپیماییهای ماست: «اللهم انا نشکوا الیک فقد نبینا و غیبه ولینا».
وطن امروز/ ۲۳ دی ۱۳۹۳
۷ یا شاید ۸ سال پیش بود؛ باز هم حدودا پس و پیش که از میدان فردوسی قصد کردم این ۴-۳ ایستگاهی که تا پل کریمخان فاصله است پیاده گز کنم. مقابل «روایت فتح» اما چشمم به برگهای افتاد که نصب شده بود روی در شیشهای فروشگاه. «علمدار با کیفیت ارتقا یافته رسید». به عشق صدای آوینی و نوحه حاجصادق و شعر بیمثال حبیب معلمی و شرق ابوالخصیب و کربلای ۵ و سهراهی شهادت و خندههای جاودان حاجحسین خرازی و آستین خالی دست راست و صدالبته طمع آن کیفیتی که ارتقا هم یافته بود، یک نسخه دیگر از دیویدی علمدار را خریدم. آخر شب در خانه، غوغایی بر پا شد در دلم با «علمدار». از یک سو صدای محزون راوی فتح بود که میگفت: «آخرین بار که ما حاج حسین را دیدیم در عملیات کربلای ۵ بود. شرق ابوالخصیب. وقتی از این کانالها که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میداده است بگذری، به فرمانده خواهی رسید، به علمدار… او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت. چه میگویم؟ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است… مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی. اگر کسی او را نمیشناخت هرگز باور نمیکرد با فرمانده لشکر مقدس امام حسین علیهالسلام روبهروست. ما اهل دنیا از فرماندهان لشکر، همان تصوری را داریم که در فیلمهای سینمایی دیدهایم اما فرماندهان سپاه اسلام، امروز همه آن معیارها را در هم ریختهاند… حاج حسین را ببین! امروز در شرق ابوالخصیب، نزدیک بصره و ۱۰ سال پیش در مدرسه شبانه نمونه… خدایا چه رخ داده است؟ چگونه میتوان این همه را باور کرد؟»
و از دیگر سو، حنجره محزون بلبل خمینی بود که سرود حبیب معلمی را به غایت زیبا میخواند: «اسوه شب شکاران فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… رایحه بهاران در دل لالهزاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی… سوی خدا نموده رجعت جاودانه، همچو همای رحمت در دل بیکرانه؛ اوج گرفته روحش سرخوش و عاشقانه، تا به تقرب حق بر زند آشیانه؛ جای کند به بزم و مجمع رستگاران؛ حسین خرازی، حسین خرازی…». در جایی از مستند «علمدار» که لنز دوربین روی صورت فرزند نوزاد شهید حسین خرازی بود، سید شهیدان اهل قلم با مخاطب قراردادن «مهدی خرازی» داشت میگفت: «یادگار حاجحسین خرازی، پسری است که بعد از شهادت او به دنیا آمده است و نامش را آنچنان که خود وصیت کرده بود «مهدی» گذاشتهاند. مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». یاللعجب! زمستان ۶۵ که ما بابت دفاع از سرزمین خودمان در جنگ بودیم، شهید آوینی داشت به فرزند نوزاد علمدار کربلای ۵ میگفت؛ «مهدی جان! بیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است…». من البته بیش از آنها شهید آوینی را دوست میداشتم که بخواهم متهمش کنم به شعار و شعارزدگی، لیکن زمستان ۶۵ و مشغول بودن ما به شلمچه و جزیره بوارین و موانع مثلثی شکل کجا و آزادی نجف و کربلا کجا؟! معالاسف آن شب هم که داشتم علمدار ارتقا یافته را میدیدم، نیمی از عراق دست یانکیها بود و آن نیم دیگر دست انگلیسیها! فلذا بیشتر به یک رویای شیرین میمانست آنچه داشت آوینی خطاب به مهدی خرازی میگفت!
***
دیروز صبح، حاجصادق آهنگران تماس گرفت که «از همه جا دارند به من زنگ میزنند و بابت دلنوشتهام به «حضرت آقا» تشکر میکنند. از اهواز، از دزفول، از تبریز، از زنجان، از شمال، از غرب، از مشهد، از تهران، از سپاه، از ارتش، از بسیج، از دوست، از ناآشنا… از همه جا، حتی از خارج کشور!» بعد بغض کرد و ادامه داد: «نمیدانم لایق این همه محبت هستم، نیستم! شرمنده شدهام عجیب! نمیدانم چه کار کنم؟» به حاجصادق گفتم: «مردم که شما را کلا دوست داشتند اما نامهتان به «تنها تداعی خمینی» و آن «هیهات مناالذله» آخرش، این محبت را مضاعف هم کرد! اساسا یکی از رموز ولایت، همین بیشتر کردن محبت دلها و قلبهاست». صدای محمدصادق آهنگران که زیباست اما اخلاص نغمهخوان ما از صدای او هم زیباتر است. گمانم «ستاد تبلیغات یکنفره جنگ» دارد نان همین اخلاص را میخورد. عجیب مردم دوست میدارند این حاجصادق آهنگران را! باری در حج، هنگام رمی جمرات، صحنهای دیدم که خالی از لطف نیست تعریفش. با آهنگران و جماعتی دیگر مشغول سنگ زدن به ابلیس بودیم که چشم پیرمردی افتاد به حاجصادق. پیرمرد سنگ زدن به شیطان را بیخیال شد و بنا کرد بوسیدن حاجصادق، حالا نبوس کی ببوس! حاجصادق خندهکنان به پیرمرد گفت: «حالا اعمال حجت خراب نشه؟!» که جواب شنید؛ «این بوسه هم بخشی از اعمال حج من است!»
***
اوضاع آنقدر کربلای پنجی است که دیشب به سرم زد دوباره «علمدار» را بگذارم و ببینم؛ «مهدی جان! پیش از آنکه تو آنهمه بزرگ شوی که اسلحه به دست بگیری و علم پدر شهیدت را برداری، «نجف و کربلا» آزاد شده است اما مهدی جان! این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست».
*** *** ***
این روزها سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدیروشن است… و این متن از صدر تا انتها، هیچ نیست الا نامهای به «علیرضا» که تروریستهای صهیونیست، پدرش را کشتند به جرم غیرت در علم و عمل. اگر یک نسل پس از شهدای «روزگار جنگ» و به شهادت «اربعین بیست میلیونی»، نجف و کربلا آزاد شد، فرزندان شهدای «جنگ روزگار» هم انشاءالله پیش از آنکه آنهمه بزرگ شوند که سلاح علم و دانش پدر را به دست گیرند، شاهد آزادی قدس شریف خواهند بود. علیرضا جان! زمان بر شهید نمیگذرد، بلکه این شهید است که زمان و زمین را در برمیگیرد. پس حتم کن خطاب آوینی با تو هم هست؛ «این قرن، قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید. آینده در انتظار توست». علیرضا جان! غمگین مباش. خون سرخ پدر تو انشاءالله جمع میکند این بساط را که خدا بیخود نام هر شهیدی را «مصطفی» نمیگذارد!
وطن امروز/ ۱۳ دی ۱۳۹۳: رزمایش ارتش جمهوری اسلامی هنوز در روزهای نخست خود بود که صدای نتانیاهو درآمد تا معلوم شود تجهیزات نظامی از قبیل موشک اگر متکی به ارادههای مقدس باشد، اتفاقا اقتدارآفرین است. صدالبته اقتدار ارتش و سپاه انقلاب اسلامی در ایمان مستحکم سردار و سرهنگ و سرباز ما ریشه دارد، در تقوا و ترس فقط از خدا و لاغیر، لیکن حضرت باری تعالی خود گفته است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوه». حال آیا زیبنده است که وسط رزمایشی به این دشمنشکنی، آن هم در بینالمللیترین، اقتصادیترین و حساسترین شاهراه آبی جهان، بفرمایند: «افزایش برد موشک، اقتدار نمیآفریند»؟! ما اگر شعار خود را گذاشتهایم تدبیر، مگر نه آن است که باید مدبرانه سخن بگوییم و مدبرانه رفتار کنیم؟! واقعیت این است؛ سردار مملکت دارد به وظیفه خود عمل میکند، آن هم به نحو احسن. سردار مملکت، خواه چون حاج حسن طهرانیمقدم، شهید باشد، با موشکهایش، همچنان مشغول خدمترسانی است؛ خواه چون حاج قاسم سلیمانی، شهید زنده باشد، باز هم به شایستهترین نحو ممکن کار خود را دارد میکند. سپاه، موشکی که قول ساختش را داده بود، ساخته. ارتش غرورآفرین نیز. علیالظاهر جنگ نیست، اما سرهنگ کشور به شکوه هرچه تمامتر از پس کارهای خود برآمده. رزمایش برگزار میکند لیکن اندازه یک جنگ واقعی، موجب وحشت اسرائیل میشود. خب! آن که باید موشک خود را بسازد، تمام و کمال این کار را کرده، آیا آن که ایام انتخابات قول داده بود صد روزه بخش مهمی از مشکلات اقتصادی کشور را حل کند هم کار خود را به نیکی انجام داده است؟! انشاءالله به کسی برنخورد اما حقوقدانها کم آوردهاند از سرهنگها. اگر «من سرهنگ نیستم» تا دیروز یک پز انتخاباتی ـ تبلیغاتی بود، اینک باید گفت کاش بعضیها عمل به وظیفه را از سرهنگ مملکت آموخته بودند. کاش همانگونه که نظامی ما در وظیفه خود یعنی ساخت موشک، آنچنان مدبرانه عمل کرده که دشمن، دیگر در خواب هم قادر به حمله نظامی به ایران عزیز نیست، دولتمرد ما هم در مقوله اقتصاد اقتدار میآفرید. عرصه نظامی به سردار و سرهنگ خود مفتخر است، اما سردار میدان اقتصاد و سرهنگ عرصه معیشت کجاست؟! معالاسف بعضیها به جای عذرخواهی بابت بدقولیهای اقتصادی و البته خیلی چیزهای دیگر، هنوز هم بر سر مردان جنگ میکوبند و وسط رزمایش ارتش، علیه اقتدار موشک جمهوری اسلامی سخن میرانند. خوب است دستگاه اجرا به جای فرافکنی و احیانا تخطئه اقدامات غرورآفرین دیگران، در همان «تشک کارآمدی» با اصحاب نقد کشتی بگیرد. ما با دولت، دعوا نداریم لیکن «دعوی کارآمدی» چون دست آخر گره به زلف «منافع ملی» میخورد، کتمان نمیکنیم که محل اصلی مناقشه ما با دولت است. دگربار باید دولتمردان ما مداقه کنند که با چه شعارهایی از مردم رأی گرفتند؟! نیز باید مقایسه کنند چه نسبتی میان آن شعارهای عمدتاً اقتصادی و کلیدواژههای بعد از سکانداریشان وجود دارد؟ آیا پارازیت، فیلترینگ، زدن امر به معروف، اینترنت، معطل کردن امهات امور کشور به نتیجه مذاکره و… اندک تناسبی با شعارهای انتخاباتی آقایان دارد؟! متأسفانه حرفهایی که برای مردم «نان» نمیشود، به کلیدواژههای اصلی دولت اعتدال بدل شده. خواننده فلان بتواند بخواند، نویسنده بهمان بتواند بنویسد، آن یکی بتواند بنوازد، این یکی بتواند برقصد؛ صرفنظر از درست یا نادرست بودن این موارد -که بررسی آن مجال دیگری میخواهد- شده مهمترین کلیدواژههای دولت اما فرار اینچنین از حوزه اقتصاد به حوزههای دیگر، زیبنده دولتی نیست که دو شعار تدبیر و اعتدال را سر دست گرفته. نکته بسیار مهم اینجاست که اگر دولت قصد دارد «جنگ مواضع» با اصحاب نقد راه بیندازد، منتقدان هوشیارتر از آنند که دولت را امر به معروف اصل کاری یعنی «امر به اقتصاد» نکنند. فرار از «نبرد کارآمدی» به «جنگ مواضع» این ظن را در مردم برمیانگیزاند که نکند دولت خود از کارنامه نهچندان خوبش در حوزه اقتصاد باخبر است که علیالدوام از اقتصاد فرار میکند! شگفتا! در حوزههای مورد علاقه آقایان هم وقتی از ایشان سؤال میکنی، باز از زیر بار مسؤولیت شانه خالی میکنند با این بهانه جالب که بودجه این نهاد و آن سازمان، از بودجه ما بیشتر است! فرار از اقتصاد، هم خودش بد است، هم منجر به نتایج بدی میشود که همین فرار از مسؤولیت در حوزههای مورد علاقه هم از نتایج شوم فرار از فراحوزه اقتصاد است. آری! اقتصاد «فراحوزه» است و تو وقتی از آن فرار میکنی، با آن همه ادعا در دیپلماسی خارجی و دیپلماسی نفتی، قیمت نفت میشود ۵۷ دلار! باورم هست نفت ۵۷ دلاری بیش از آنکه قدرت کدخدای غیر کدخدا را نشان بدهد، بیش از آنکه قدرت آلسعود در حال سقوط را نشان بدهد، حتی بیش از آنکه محصول زد و بند اوباما و اخوک عبدالله بعضی آقایان باشد، نتیجه طبیعی فرار قوه مجریه از فراحوزه اقتصاد به حوزههای بعضا مبتذل و دستچندم است. همچنانکه نتیجه بدیهی تمدید توافق کذا هم میتواند باشد که ما سابق بر این در روزنامه «وطن امروز» از آن به «دشت اول تمدید توافق» یاد کردیم. فرار از حوزه اقتصاد حتی اگر فرار به حوزه مهم و غیرمبتذل دیپلماسی هم باشد، باز نتیجهای بهتر از نفت ۵۷ دلاری در پی نخواهد داشت. اینک جا دارد داخل پرانتز به آقای رفسنجانی بگوییم که آیا بهتر نیست برای این نفت ۵۷ دلاری هم پایی پیش بگذارید و نزد اخوک عبداللهتان چیزی به گرو بگذارید؟! و آیا بهتر نیست به آلسعود که این همه نزد ملت ما منفور است، اینقدر مشتاق نباشید؟! بگذریم… که من از سر خیرخواهی به دولت محترم عرض میکنم منفعت، فقط و فقط در «نبرد کارآمدی» است و الا «جنگ مواضع» دولت، نه با ما، که علیالقاعده باید با آمریکا و اسرائیل منفور و امثال همین عربستان مفتخور باشد. با شعارهای اقتصادی از مردم رای گرفتن اشکالی ندارد اما شرط است که بعد از روی کار آمدن هم حقیقتا نقش «کلید» را ایفا کنیم، نه اینکه با خلق کلیدواژههای غیر اقتصادی، گرههای معیشتی زندگی مردم را بیشتر کنیم. از قضا، نقد ما به توافق کذا یا تمدید آن هم به زبان اقتصاد بود. آقایان قول داده بودند با توافق، تحریمها برداشته میشود و اقتصاد نفسی میکشد! فیالحال تحریمها که برداشته نشد، اما تو اگر میخواهی اقتصاد نفسی بکشد، اولین قدم آن است که از اقتصاد، فرار نکنی. با این دستفرمان، همه حرفی زده میشود الا حرفی که برای مردم «نان» داشته باشد! با این دستفرمان، کلیدواژهها «کلید» را میخورند!
وطن امروز/ ۵ آذر ۱۳۹۳
دوشنبه شب بعد از اتمام مذاکرات، جان کری نشان داد که حقا وزیر خارجه شیطان بزرگ است و به آرمانهای صهیونیسم متعهد؛ «با این توافق، امروز دنیا از سال گذشته امنتر است و تمام کشورها بویژه کشورهای حوزه خلیج فارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند.» معالاسف پاسخ دندانشکن جناب ظریف، مختصر در این جمله شد که «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد»! اساسا دستفرمان دولت اعتدال در حوزه سیاست خارجی، همین کاستن نگرانیهای دنیا از خطرات(!) جمهوری اسلامی است اما اولا کدام نگرانی؟ ثانیا کدام دنیا؟ ثالثا کدام خطر؟ «خوشحالیم دنیا کمتر نگران باشد» که نشد جواب دشمن! شگفتا! نزدیک ۱۷ سال پیش، دولت اصلاحات نیز در حوزه سیاست خارجی شعار «گفتوگوی تمدنها» را سردست گرفت بلکه از نگرانیهای دنیا(!) کم کند اما چه بود واکنش دنیای مدنظر بعضیها، بعضیها از اصلاحاتچی گرفته تا معتدل، به آن همه شعر که درباره گفتوگوی تمدنها سروده شد؟ هیچ، دنیا یعنی حضرت کدخدا نگرانتر هم شد و عدل، ما را گذاشت در لیست کشورهای محور شرارت! الان هم همینگونه است و شیطان همچنان به شیطنت مشغول. تو وقتی دنیا به این بزرگی را خلاصه در قطر گردن اوباما، جانکری و صدالبته نتانیاهو میکنی و خیال میکنی همه دنیا همین قدارهبندان سرگردنه هستند، نتیجه این میشود که حتی برای «تمدید» هم که فیالواقع نظر، خواست، میل، آرزو و هدف ۱+۵ بوده، از جنابعالی امتیاز میگیرند! دقت شود؛ این امتیاز، قرار بود به دشمن داده شود در ازای لغو تحریم اما در کمال تاسف شاهد هستیم که عینا همین امتیاز دارد به دشمن داده میشود آن هم فقط در ازای تمدید، تمدید چی؟ تمدید خود مذاکرات! خلاصه کردن دنیا در چهره چند حرامی که اتفاقا منفور جهان و جهانیاناند، ایضا وجیزه «هر توافقی از عدم توافق بهتر است» نتیجه آن همه مذاکره را جز این میکرد، جای تعجب بود! تا این دو مورد اصلاح نشود، هر توافقی به روایت جان کری متضمن امنیت بیشتر اسرائیل است. وقتی جان کری میگوید؛ «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم» میخواستی اسرائیل از توافق ژنو یا تمدید آن ناراضی باشد؟ خوب است آقایانی که دنبال افراد همصدا با نتانیاهو میگشتند، دمی درنگ کنند در آن همه اتهاماتی که به این و آن میبستند. آن اتهامات، خدا را خوش نمیآمد اما کدخدا را چرا! رضایت دیگر کدخدا آنجاست که میبیند بعضیها دنیا به این بزرگی را با مساحت کاخ سفید اشتباه گرفتهاند! از این مساله باید هم کدخدا راضی باشد! از تمدید باید هم کدخدا راضی باشد! «تمدید» خواست دشمن بود، اما چون بعضیها در مذاکره «تدبیر» نداشتند، کدخدا بابت عملی شدن خواسته خودش هم از بعضیها امتیاز گرفت! واقعا این بود آن همه آشنایی حضرات با فوت و فن دیپلماسی؟! «خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد» مال بعد از توافق کذا یا تمدید آن نیست؛ فیالواقع از روز ۲۲ بهمن ۵۷ به بعد وقتی دنیا دید ملتی مثل ملت ایران با رهبری ابرمردی چون خمینی بتشکن، شیطانشکن، خمینی «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» بیهیچ ترس و هراسی جلوی زورگوییهای آمریکا و اسرائیل ایستاده و همچنان میایستد، نگرانیهایش کمتر شده. اتفاقا توافق کذا و تمدید آن، چون منجر به درازتر شدن زبان شیطان شده، به نگرانی بیشتر «آزادگان عالم» منجر میشود. آری! ما وقتی میگوییم «دنیا»، منظورمان «مستضعفین جهان»اند؛ ابنای آدم، آحاد بشریت. حال بعضیها بگویند که از نظر دنیا، خطر، جمهوری اسلامی است یا شیطان بزرگ؟! از سمفونی جهانشمول و غرورآفرین باریکه غزه، زمان زیادی نمیگذرد. جمهوری اسلامی حامی غزه، فلسطین، کرانه باختری، در یک کلام مهمترین و مؤثرترین حامی قدس شریف بود و آمریکا بزرگترین حامی اسرائیل. در آن نبرد که هنوز هم البته ادامه دارد، دنیا طرفدار که بود؟! و علیه که؟! عجبا که از نظر دنیا، خطر همین آمریکا و اسرائیل است، آنوقت بعضیها آنگونه پاسخ دندانشکن به جانکری میدهند! انقلاب اسلامی ملت ایران انقلاب علیه استعمار و استبداد بود. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا و اسرائیل از تروریستها؟! ما ۸ سال علیه تجاوز صدام مورد حمایت همین ۱+۵ از وجب به وجب خاکمان با قطره قطره خون شهدایمان دفاع کردیم. این برای دنیا خطر است یا حمایت آمریکا از صهیونیستهای کودککش؟! دانشمندانی چون علیمحمدی، شهریاری و احمدیروشن برای دنیا خطرناکاند یا ۲۵۰۰ کلاهک اتمی اسرائیل؟! هستهای ما با صلحآمیزترین مصارف در کنار فتوای جهانی ولیامر مسلمین جهان برای دنیا خطر دارد یا تجارت اسلحه و بمب توسط همین کاخ سفید؟! حاجقاسم سلیمانی، مرد اول خاکریزهای منطقه که خواب خوش را بر داعش وحشی حرام کرده، خطر برای دنیا حساب میشود یا کسانی که با حمایت آمریکا مهمترین زیرساختهای کشورهای منطقه را به تلی از خاک و خاکستر بدل کردهاند؟! سیدحسن نصرالله یا نتانیاهو؟! دنیا کدام یک را برای خود خطر میداند؟!… و البته سلمنا! گیرم دنیا یعنی همین اوباما و جان کری! اینها اگر تا دیروز، با ما فقط دشمنی میکردند، امروز که زبان به تحقیر هم میگشایند! واقعیت این است که توافق کذا و تمدید آن، دشمن را با ما دوست نکرده، بلکه زبان او را علیه ملت ما درازتر کرده! دیگر، صحبتهای دوشنبه شب جانکری را همه شنیدند و همه دیدند «تحریمها ماند و ایران نیز به تعهداتش عمل کرد. احمق خواهیم بود، اگر بخواهیم شرایط امروز را ترک کنیم و به عقب بازگردیم»! من از آن «سلمنا»یی که نوشتم عذر میخواهم. بیم از آن دارم که دنیا با دیدن این صحنهها، اتفاقا نگران شود و دلش از چیزهایی بگیرد! آخر، بعد شعر «گفتوگوی تمدنها» در عصر اصلاحات، دنیا با خودش میگفت؛ «نکند که راست باشد و ما داریم از دولت جمهوری اسلامی صداهای دیگری میشنویم؟!»
***
آقای ظریف! شما وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، امید دل احرار عالم هستید و دنیا ما را به مبارزه با آمریکا و اسرائیل میشناسد. اگر واقعا دل جهانیان برایتان مهم است، جواب جانکری را بدهید.
صدای حسین(ع) دیری است به گوش ما رسیده. ما آنقدر از عاشورای ۶۱ هجری قمری دور نشدهایم که «هل من معین» شه دین را نشنیده باشیم. محرم خواه همجوار آفتاب تابان باشد، خواه همسایه برف و باران؛ ملت ما تماشاچی کربلا نبوده، بلکه رسما آمده به جنگ یزید. معالاسف بعضیها تماشاچی کربلایند! و کربلا را از مفهوم بلندبالای مقاومت و ایستادگی فرو میکاهند تا احیانا لازم نباشد هزینهای برای حسین(ع) بپردازند. آنکه حسین(ع) را یک طرف میز مذاکره و یزید را طرف دیگر میخواند، به فکر پیروزی حق بر باطل نیست؛ سودای برد – برد دارد! بعضیها خدا را میخواهند اما حال و حوصله جنگ با شیطان را ندارند! بعضیها خدا را میخواهند اما کدخدا را هم! بعضیها میخواهند از سیدالشهدا، عاشورا و کربلا بلکه شهادت را بگیرند، همچنان که میخواهند برائت از شیطان بزرگ را از ماهیت انقلاب اسلامی جدا کنند! واقعیت آن است که بعضیها بیش از خون خدا، روی نقشه یزید حساب باز کردهاند! و بیش از مکر خدا، درگیر کدخدایی هستند که فیالواقع دیگر کدخدا هم نیست! آری! بعضیها هنوز هم فکر میکنند تأثیر تحریم یزید، از اثر خون حسین(ع) مؤثرتر است! وه که چه وارونه خواندهاند بعضیها داستان کربلا را! ملت اما عاشورای امسال باز هم درس کربلا را یاد داد. من از شکوه و عظمت تاسوعا و عاشورای ۹۳ این را فهمیدم که ملت ما بر خلاف بعضیها، ایمان به وعده خدا دارد. این «شورش در خلق عالم» که دوباره پدید آمد، به راستی آیا جز این معنایی دارد که کربلا درس ایستادگی در برابر دشمن، ولو با خالیترین دست ممکن است؟! باز بهنام اصلاحطلبی بروند بنویسند که ما به زیارت عاشورای دیگری، خالی از مضامین خشونتبار نیازمندیم! باز بروند بگویند که حرکت امام حسین(ع) در عاشورا عقلانی نبود! باز بردارند مدعی شوند کربلا درسی جز درس ایستادگی داشت! شگفتا! ملت روی ایستادگی حسینبن علی(ع) سرمایهگذاری میکند، بعضیها روی تسلیم شدن در برابر یزید زمانه! و مگر جز این است که تحریم، کسب و کارشان است؟! ملت، همه نگاهش به کرم آلالله است، بعضیها این وسط کاسه گدایی انتخابات سمت اوباما دراز کردهاند! و در راه این گدایی، دمی کربلا را وارونه جلوه میدهند، دمی امر به معروف را میزنند! شک ندارم آه محرم، دامن دشمندوستان را خواهد گرفت. شک ندارم! دهه اول محرم ۹۳ تمام شد؛ در مذاکره میان گلوی علیاصغر(ع) و تیر سه شعبه، ما پرچم خون ۶ ماهه رباب را بالا میدانیم. به نشانهگیری هم که باشد، هدف تیر حرمله فقط چند متر با او فاصله داشت لیکن حضرت سیدالشهدا تا بلندای آسمان، خون علیاصغر(ع) را پرتاب کرد. خوب است کلاه وجدانشان را قاضی کنند بعضیها که خون حسین(ع) برندهتر است یا شمشیر یزید؟! اگر به شهادت این ملت، خون حسین(ع)، پس دیگر این همه شمشیر تحریم کدخدا را به رخ این ملت نکشید!
وطن امروز/ ۱۴ آبان ۱۳۹۳
چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد، آن هم نظام مقدس جمهوری اسلامی که متکی بر خداست و خون ۳۰۰ هزار شهید؟ کاش میشد بر این مظلومیت، حدی متصور بود. مغرضان و معاندان، یک سال تمام با استناد به سخن فلان دولتزن و بهمان وزیر، به مسخره گرفتند بنزین تولید داخل را بلکه اصل و اساس خودکفایی را، حالا جناب سخنگوی دولت اعتراف میکند که بلااشکال است بنزین محصول دسترنج کارگر ایرانی! فقط هم بنزین نیست. مثلا در موضوع بورسیهها، باز هم دشمن، نزدیک چند ماه، مستند به سخن این یا آن مسؤول دولتی، به جوسازی و سیاهنمایی پرداخت، حالا جناب سرپرست وزارت علوم اذعان میکند؛ «اینطورها هم که میگفتند نبوده!» صدالبته ما را نیز اذعان و اعترافی هست و آن اینکه عاشقانه دوست میداریم این جمهوری اسلامی شهدایی را و در هیچ میدانی، تنها نمیگذاریم انقلاب را. در موضوع بنزین، به صحنه آمدیم و اگرچه مدرک و شاهد دال بر سلامت بنزین تولید داخل بسیار داشتیم اما عجیب، دستمان بسته بود! چرا؟ چون BBC مستظهر به سخن «مسؤول جمهوری اسلامی» عنصر بلندبالای خودکفایی را میزد. طرفه حکایت اینجاست؛ رسانه روباه پیر لیکن لگدپران، به اینجا که میرسید خانم فلانی را یک دولتزن معرفی نمیکرد، بلکه میگفت «مسؤول جمهوری اسلامی»! یعنی «وقتی مسؤول جمهوری اسلامی، خود معتقد است بنزین تولید داخل، آلودگی دارد، شما عشاق سینهچاک جمهوری اسلامی دیگر خواهشا کاسه داغتر از آش نشوید!» در بحث بورسیهها هم همین بود. دشمن، مستند به ادعای وزارت علوم جمهوری اسلامی -و نه حتی وزیر علوم دولت اعتدال!- وارونهنمایی میکرد؛ ما هم که چیزی میگفتیم، آن چند کلمه مقدس زیر آرم قدسی «الله» یعنی «جمهوری اسلامی ایران» و در ذیل این یکی، این چند کلمه «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» را -۳ تایی با هم- به رخمان میکشید! یعنی «وقتی وزارت علوم زیر نظر جمهوری اسلامی زیر نظر خدا خودش قبول دارد که در بحث بورسیهها تخلف گسترده صورت گرفته، شما دیگر خواهشا ساکت»! برگردم به همان سؤال مطلع نوشتار؛ براستی «چقدر میتواند یک نظام، مظلوم باشد»؟! شگفتا از شرف بیمایه بعضیها که بنشسته در صندلی جمهوری اسلامی، جمهوری اسلامی را میزنند، آن هم به دروغ! حالا دیگر کاملا باید معلوم شده باشد که هم در بحث بنزین دروغ گفتند، هم در موضوع بورسیهها. این بود آنکه بهش میگفتند «دولت راستگویان»؟! که تو اولا، دروغ بگویی! ثانیا، یک سال تمام دروغ بگویی! ثالثا، یک سال تمام با دروغ وقیحانه خودت، خوراک به دشمن بدهی! آقایان نوبخت و نجفی بفرمایند حالا که ادعای دیگر دولتمردان اعتدال مبنی بر آلوده بودن بنزین، ایضا آلوده بودن ۳۷۰۰ بورسیه، دروغی بیش نبوده، این آبرویی که مکرر در مکرر از نظام رفته شد، چه میشود؟! یعنی همه آبرو دارند و آبروی همه مهم است الا آبروی بنایی که با قطره قطره خون ۳۰۰ هزار شهید بالا رفته؟! پس دوباره میپرسم؛ «چقدر میتواند یک نظام مظلوم باشد»؟! و چقدر میتوانند عدهای «مریض» باشند؟! از مصادیق بارز «فی قلوبهم مرض» این است که در موضوع بنزین، روی صندلی جمهوری اسلامی، مرتب به دشمن جمهوری اسلامی خوراک بدهی. عجیب آلوده است محیطزیست قلب بعضیها! آلوده به مرض سیاستبازی! مرض فتنه! مرض خوشرقصی برای دشمن! آن هم مستند به ادعای دروغ! در ماههای اخیر، این همه جنگل در آتش سوخت، دولتزن دولت راستگویان، هرگز واکنش شایسته و بایسته نشان نداد اما آنجا که هیچ ضرورتی به موضعگیری نیست، علیالدوام حی و حاضرند، چه میگویم که در بستن دروغ، اندک ابایی ندارند! آنجا که باید باشند نیستند، آنجا که نباید باشند، به دروغ هم حاضرند بایستند! دروغ، همینطوری هم مخل دولتمردی هست، وای از آن روز که علیه جبهه حق و به خوشامد باطل، دروغ گفته شود! متحیر ماندهام دشمن جمهوری اسلامی، برای عدهای، چقدر عزیز است که حاضرند ولو به دروغ، خوراک برایش تهیه کنند؟! من واقعا نمیدانم برای دفاع از حق، چیزی به اسم «دروغ مصلحتی» وجود دارد یا نه اما ظاهرا برای دشمنی با حق و خوراک دادن به باطل، دروغ، فراتر از مستحب، واجب موکد است! همون سازمانه بود که هوا رو در روزهای توفانی تهران، به موقع (!) پیشبینی میکرد، اخیرا مدعی شده؛ «وجود پارازیت نمیگذارد گاهی هوا را درست پیشبینی کنیم!» عجب! ما به خیالمان این هم تقصیر بیلبوردهای ضد آمریکایی بود که شما نمیتوانستید هوا را درست پیشبینی کنید! چطور امواج خود ماهواره برای امر خطیر هواشناسی و اعلام مه غلیظ صبحگاهی -که همه خودشان خود به خود دارند میبینند!- هیچ مزاحمتی ندارد اما پارازیت دارد؟! واحیرتا از قلوب مریض! هر جا جبهه حق میخواهد یک مزاحمتی برای کید و نقشه جبهه دشمن درست کند؛ مخل سلامت میشود، مخل دیپلماسی میشود، مخل محیط زیست میشود، مخل زندگی گونهای نادر از گربه ماده کویر میشود، مخل اعلام مه غلیظ صبحگاهی هم میشود! در عوض، احیانا هیچ خباثتی از دشمن، مزاحم هیچ چیز نیست! گویی ممد حیات، مفرح ذات و مزید نعمت است هر آنچه از ناحیه دشمن صورت گیرد؛ خواه ماهواره باشد، خواه بمبی که برای کودک درون گهواره «لالایی مرگ» میخواند! این موارد، نه فقط محیط زیست را خلل وارد نمیکند، بلکه چون از آنور آب ساطع میشود، گل است و بلبل. با این دست فرمان، بیم از آن دارم که دوفردای دیگر مدعی شوند؛ «شعار «مرگ بر انگلیس» برای سلامت گونه نادری از بچه کوسههای در حال انقراض، مضر است!» و «شعار «مرگ بر آمریکا» از عدد عناصر جدول مندلیف به طرز چشمگیری میکاهد!» این مواجهه شماری از راستگویان دولتی با نظام مظلوم جمهوری اسلامی است، لیکن بنگرید تعامل رسانههای اصولگرا با دولت محترم را. باری از بدنه خود دولت، مدعی شدند؛ «آب تهران آلوده به نیترات است.» آیا ما نمیتوانستیم در همین «وطن امروز» تیتر یک برویم؛ «سلامتی نوزادان در خطر» و دولت راستگویان را بنوازیم؟! ما اما «شرف» داریم و هرگز حاضر نیستیم قوه مجریه را به هزینه «تشویش اذهان عمومی» نقد کنیم. نقد ما از زاویه حق است، فلذا بیآنکه «ارگان دولت» باشیم، از قول وزارت بهداشت نوشتیم که آب تهران، مشکلی ندارد. آقایان و خانمهای راستگو! ما نانخور دولت نیستیم اما شما دارید نان این نظام شیدایی و شهدایی را میخورید! لااقل به شکرانه رواداری منتقدان با دولت اعتدال، اندکی اهل انصاف باشید در حق جمهوری اسلامی… و الا بیم از آن دارم که مردم گریبانتان را با این سؤال بگیرند؛ «آن از سیاست خارجهتان، این هم از سیاست داخلهتان، چه کار دارید میکنید؟!» آقایان و خانمهای راستگو! ملت، سعهصدر منتقد را ندارد؛ خوشگل رای میدهد، خوشگلتر پس میگیرد!
وطن امروز/ ۱۹ مهر ۱۳۹۳
شعاری که آن بالا، سر در وبلاگ گذاشته ام، اگر چه ایهام دارد، لیکن فقط و فقط ناظر بر آن «۲۶» است که یکی از قطعات بهشت زهرای تهران است. «اینجا قطعه ای از بهشت است؛ نه با قلم، که با خون باید نوشت» قدر مسلم یک «وبلاگ» در یک فضای به شدت مجازی نمی تواند باشد، آنهم وبلاگ فقیری چون حقیر! فلذا ادعاهای زلال بهشتی، به یک شدیدا قبرستان نشین عادات سخیف نیامده! اصلا نیامده! ما زمین گیرشده ها، خود زمین مان چیست که حالا بخواهیم پز فضای مجازی این زمین را بدهیم؟؟ آنهم که شعار مذکور، به جای «آنجا»، با ایهام «اینجا» شروع می شود، جز این نیست که «قطعه ۲۶» برای من همیشه و همواره «اینجا» است! عاقبت، هر چه «آنجا» دور و دست نیافتنی است، «اینجا» نزدیک و صمیمی است!
(البته اصلش را بخواهی، «اینجا»، «آنجا» است؛ «هر جایی غیر از اینجا»، «یک کنج دنج باصفا، غیر از اینجا» اما تو اصلش را نخواه و به دل ما رحم کن!)
پر واضح است مرادم از «اینجا» در شعار بالای سر، نه وبلاگ قطعه ۲۶ بلکه حس خوش قرابت، -لااقل در نام- با همان قطعه ۲۶ جاودان و بهشتی است. و اگر این حس قرب نبود، و اگر نبود که ما دل به همین وصال خوش کرده ایم -دل را که می توانیم به وصل و قرب خوش کنیم!- حتما شعار را اینگونه تصحیح می کردم؛ «آنجا قطعه ای از…» که اینجا یعنی این خانه، این «سنگر سایبری» در بهترین حالت یک وبلاگ است.
مع الاسف، رسانه «وبلاگ» نیز به لحاظ «حرفه ای» تعریفی مشخص دارد که با استناد به آن، حتما -شاید بهتر باشد بنویسم؛ حتی!- قطعه ۲۶ ما نمی تواند یک «وبلاگ» باشد! دیدین میگن؛ «از اینجا مونده، از اونجا رونده»؟ همین قطعه ۲۶ را می گویند! این قطعه ۲۶ را! و اعتراف می کنم؛ دقیقا! اغلب قریب به اتفاق مطالب اینجا، به شهادت منبعی که پای مطالب می خورد، مختص یعنی اختصاصی این فضا نیست، و همین محکم ترین دلیل است که ما قطعه ۲۶ خود را «وبلاگ» ندانیم و «وبلاگ» نخوانیم! اشتباه نشود؛ من این را من باب افتخار نمی گویم! اتفاقا به نسبت دیگر رسانه های فضای مجازی، «وبلاگ» را آشناتر، دوست تر، بهتر، راحت تر، خودمانی تر و در عین حال، باوجدان تر و قانونمندتر از سایر رسانه های سایبر می دانم. از این رو،
اولا؛ جز اینجا -حالا اسمش وبلاگ باشد یا هر نام دیگری!- هرگز خانه دیگری در فضای مجازی نخواسته ام. اینجا هر چه باشد، یک ورودی دارد، یک خروجی، و یک قفل و چفت و بستی! بی در و پیکر نیست! ول نیست! فیسبوک نیست! شبکه ارواح عمه شان «اجتماعی» -بخوانید «اشتباهی»- نیست! نه «رها» است برای خود، و نه «هار» است برای خود! نظم و نسقی دارد!
ثانیا؛ از آنجا که نمی خواهم میان عنوان «وبلاگ» با این قطعه ۲۶ خودمان فاصله های بعیدتر از این بیفتد، گاهی… هر از چند گاهی، این دور و درازی را با مطالب وبلاگی کاهش می دهم و مختص اینجا می نویسم. هم «مختص»، و هم «وبلاگی». «مختص» که معلوم است، اما «وبلاگی» به این معنی که چیزی از درونیات زندگی خود را با توی خواننده به «اشتراک» می گذارم، بی آنکه حریمی را شکسته باشم یا حرمتی را درنوردیده باشم. اساسا تفاوت اشتراک گذاری های وبلاگی با اشتراک گذاری در شبکه های موسوم به اجتماعی در همین «حفظ حرم» است! رسانه وبلاگ، یک زلالیتی دارد که اگر آدمی بخواهد به بهانه اشتراک کذایی، حرمت های اسلامی، حتی حرمت های انسانی را خدشه دار کند، اگر نگوییم قطعا، این را می توانیم بگوییم که اغلب، ترجیح می دهد این حریم شکنی در شبکه های اجتماعی صورت پذیرد، نه رسانه وبلاگ.
من البته برای کش دادن این مقدمه که تا همین جا هم مطول شد، سر پردردی دارم، و شاید روزی با ذکر مصداق، و ورودی جزئی نگرانه، به بحث مکفی در این باره بپردازم، اما…
امروز صبح، سنگ مزار پدرم را عوض کردم! اولین سنگ مزار بابااکبر، حدود ۱۰ روز بعد از شهادتش نصب شد و تا ۲ سال هم ماند. من تقریبا چیز مشخصی از آن سنگ قدیمی به یاد ندارم، مگر بعدها… و به روایت تصاویر گرفته شده. آن سنگ، از این سنگ قدیمی های بهشت زهرا بود که رنگ طوسی مایل به خاکستری داشت با قطر فقط ۳ سانت، عرض نیم متر، طول یک متر. همین! هنوز هم میان گلزار شهدا، تک و توک از آن سنگ پر خاطره پیدا می شود، فی المثل در همین قطعه از قطعه ۲۶ که پدرم هست، مزار چند تایی شهید، با همان سنگ قدیمی، مشخص شده همچنان. دوست شان دارم! روی اولین سنگ مزار بابااکبر، به سبب کمبود جا، چیز متمایزی نوشته نشده بود الا «شهید بسیجی اکبر قدیانی… و ذکر تاریخ ولادت و شهادت». به پیشنهاد پدربزرگ، اردیبهشت ۶۳ سنگ دیگری و بزرگتری، جای سنگ قدیمی گذاشته شد که لابد اغلب شما آنرا دیده اید. آن سنگ تا همین دیروز، نزدیک ۳۰ سال، بگو یک عمر، سنگ مزار پدرم بود! جالب اینکه این سنگ، دو سال بیشتر از بابااکبر ۲۸ ساله در این دنیا عمر کرد! عمر به عنوان سنگ مزار قابل تماشا و بهم پیوسته مزار بابااکبر می گویم، و نه به عنوان دیگری. نیز عمر دنیوی می گویم، و نه عمر دیگری.
اگر فقط با من بود، شاید به همان سنگ اول قدیمی دست نمی زدم که اساسا زیبایی را در ترکیب قدمت می دانم و سادگی و خاطره. با این همه، تعویض سنگ مزار دوم ۳۰ ساله، به دلایلی واجب می نمود.
یک؛ روی سنگ، آیه قرآن نوشته شده بود و از آنجا که خواهی نخواهی روی سخن خدا پا گذاشته می شد، امر بسیار ناخوش آیندی بود، رسما گناه!
دو؛ آیه اشتباه نوشته شده بود، رسما گناه بزرگتر!
و سه؛ وصیت نامه مختصر و مفید پدرم که همه می گویند شاهکار است، بریده بریده، نامنظم و منقطع روی سنگ کار شده بود که لااقل، همیشه روی مخ من بود، اساسی! و از آنجا که کل این چند خط وصیت، قابل حک روی سنگ بود و به راحتی جا می شد، واقعا دوست می داشتم همه آن، گذاشته شود. این ۳ دلیل، به یک دلیل ذوقی هم می تواند اضافه شود و آن اینکه؛ کلا از سنگ قبر سفید خوشم می آید. هر چند سنگ مزار دوم بابااکبر، مشکی نبود، اما همین سفید نبودنش هم -یه جور طوسی روشن بودنش- خیلی به مذاقم خوش نمی آمد.
القصه! از قبل، «سیدناظر ۷۲ تن» را می شناختم. عاقله مردی افغان که دربان و نگهبان و حافظ و مراقب بنای موسوم به ۷۲ تن بهشت زهراست و می دانستم که در زمینه سنگ و سنگ قبر، هم خودش تخصص دارد، هم برادرش که در باقرشهر مجاور بهشت زهرا در کار سنگ قبر است. جمعه هفته پیش به سیدناظر گفتم که یک سنگ مزار سفید برای پدرم می خواهم، همچین مشتی ها! پرسید؛ «حدود چه قیمتی؟» گفتم؛ «برو بالاتر!» دوباره گفتم؛ «سنگ معروف به سنگ سفید افغان که سفیدی اش همچین توی چشم می زنه، هنوزم هست؟» دستم را گرفت و برد بیرون ۷۲ تن، بعد از ۱۰ دقیقه بهشت نوردی (!) مزاری را نشان داد و با تحکم گفت؛ «این سنگ رو می خوای!» گفتم؛ «همین رو!» گفت: «توی یه برگه بنویس چی می خوای روش بنویسی و بده من». نوشتم… و دادم بهش؛ «این رو روی سنگ بنویس، اما تا خودم نیام نبینم نظر ندم، نبر!» «خیالت تخت» محکمی گفت، و از هم جدا شدیم. روز یک شنبه برادر سیدناظر تماس گرفت که بیا ببین. رفتم و دیدم؛ «شهید بالا رو قرمز کن، قرمز مایل به سرخ، اصلا سرخ! کل وصیت نامه رو هم! الباقی همون مشکی بمونه… این فونت درشت تر شه، اون فونت ریزتر شه… همین الان بکن ببینم توی زمینه سفید، این ترکیب قشنگ می شینه یا نه؟…». بعد، از همانجا رفتم ۷۲ تن، پیش سیدناظر افغان… و تکرار سفارش ها! و اینکه؛ «موقع نصب و کار بنایی هم خودم باید باشم. زنگ بزن، سریع میام. قرنیز چسبیده به سنگ، بیشتر از ۱۰ سانت نشه که مکروهه زیاد برجسته شه، رنگش هم سرخ باشه، اما قرنیز کف، همون سفید خوبه». خلاصه امروز دوشنبه ۲۳ تیر ۹۳ ساعت ۹ صبح، سید تماس گرفت که بیا! نیم ساعته خودم را رساندم بهشت.
بگذریم که دیشبش اصلا خوابم نبرد درست حسابی! و کلی فکر و خیال! و بعضا فکر و خیالات آنچنانی! شاید هم شیطانی! شاید هم انسانی! شاید خیر! شاید شر! اصلش همان شب، چند بار نزدیک بود به سیدناظر زنگ بزنم که؛ «آقاجون! من پول این کار رو تمام و کمال بهت می دم، اما بی خیال! اصلا از خیر تعویض سنگ گذشتم! من آدمش نیستم!» حتی یک بار هم زنگ خورد که سریع، گوشی را قطع کردم! و سعی کردم بر خودم مسلط باشم!
همچنان القصه! وقتی به قطعه رسیدم، دو به شک بودم که سنگ جدید را بگذاریم روی سنگ قبلی یا نه! موضوع را با سید و برادرش درمیان گذاشتم که برادر سید گفت؛ «اگر این سنگ را بگذاریم روی سنگ قبلی، از ۱۰ سانت خیلی می زنه بالا، وانگهی! اندازه سنگ ها تناسبی با هم ندارن. باید سنگ رو برداریم». و دست به کار شدند. البته سید، لحظاتی بعد از آمدن من، رفت ۷۲ تن. به جز برادر سید، ۲ نفر دیگر هم بودند. من ۳ حس داشتم وقتی که فهمیدم باید سنگ قدیمی برداشته شود. یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. روز قیامت که بابااکبر خواست از قبرش بلند شه، ۲ تا سنگ رو نمی شکافه، همین یه سنگ رو می شکافه، زحمت کمتری می کشه بنده خدا!» باز هم یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه که؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. فاصله ما از پدر، دوباره می شود همان یک سنگ، و نه ۲ سنگ!» و همچنان یک حس بچگانه شاید هم بزرگانه؛ «اینطوری اتفاقا بهتره. شاید هنگام برداشتن سنگ قدیمی، خاک و ماسه های بالطبع چسبیده به سنگ هم کنده شد، شاید… شاید… شاید سنگ لحد چسبیده به خاک و ماسه چسبیده به سنگ هم برداشته شد… و… و… و…».
این برادر سید لامروت، نمی دانم چه از چشم من خوانده بود که برداشت گفت؛ «ما با دیگر فرزندان شهدا هم، همین مصیبت را داریم! فقط تو نیستی! آنها هم وقتی می خواهند سنگ قبر پدر را عوض کنند، یک حرف هایی می زنند، یک خواهش هایی می کنند، یک چیزهایی از آدم توقع دارند که! پسر خوب! نبش قبر طبق فرموده دین، همون دینی که پدرت براش شهید شده، گناهه، خیلی هم گناهه». در دلم گفتم؛ «یعنی واقعا داشتم به همونی فکر می کردم که این میگه؟؟؟!!!»
اما این یکی را دیگر در دلم نگفتم. به برادر سید گفتم؛ «بعد از سی و چند سال، دیدن پدر، آنهم پدری که شهید شده باشد، ولو از داخل قبر، چیزی نیست که حکم بردار باشد! کلا این یه جور خاص از محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصاله که شاید شامل حکم ن… ق… نشه، نمی دونم! اما خیلی دوست دارم بابام رو ببینم، خیلی! اصلا گناهش رو به گردن می خرم! واسه یه گناه، خدا بخواد بهونه قبول کنه، همینه!» برادر سید که البته مشغول کار هم بود، خندید و گفت؛ «اما این سنگی که من می بینم، این جوری کنده نمی شه! چسبیده به زیر! مگر اینکه خوردش کنیم، کنده شه! یه جا کنده نمی شه! از زیر و به شکل درست کنده نمی شه!» گفتم؛ «تلاش تون رو بکنین یه جا و سالم دربیاد، من نمی دونم!» خلاصه بعد از نیم ساعت دیگر جان کندن، سنگ، یک تکانی خورد، تا به یک جا درآمدنش امیدوار شویم! بنده های خدا، ۳ تایی، از ۳ جهت مختلف، میخ های به چه بزرگی را گذاشته بودند محل اتصال سنگ و قرنیز، و هی با چکش های به چه بزرگی می کوبیدند بر فرق میخ های بیچاره! شکر خدا، با هر مشقتی بود سنگ کنده شد، اما عجبا! همراه اولین سنگ مزار بابااکبر! جالب اینکه نوشته های سنگ اول، در قسمت زیر سنگ دوم، رد کاملی از خود باقی گذاشته بودند… و تازه، من آنجا بود که فهمیدم این سنگ دوم را روی آن سنگ اول گذاشته بودند! پس متن را اصلاح می کنم؛ ما اگر می خواستیم این سنگ سوم را بگذاریم روی سنگ دوم، مزار بابااکبر بنده خدا، شاهد ۳ سنگ می شد و… چه کار سختی داشت روز قیامت! هم الان باز متن را اصلاح کنم؛ لحد را هم سنگ حساب کنی… !! تا قیامت نشده، ۲ سنگ قبر بهم چسبیده را درآوردند و… اما، آنچه بیرون آوردنش سخت تر بود، افکاری بود که از ذهنم بیرون نمی رفت… و باز برادر سید؛ «پسر خوب! بابات الان ۹۰ سانت زیره! همچین نیست که با یه کلنگ به داخل قبر برسی!» من، اما در دلم؛ «۹۰ متر که نیست! همه اش ۹۰ سانته! تازه، ۱۰ سانت هم کمتر از یه متره! بکن دیگه… یعنی از کندن این ۲ تا سنگ، سخت تره؟!» یکی از شاگردهای برادر سید که بزرگتر و زبده تر از آن دیگری بود گفت؛ «آقا سید! توی قطعه ۲۷ یادت میاد وقتی خواستیم پدر یک شهید رو بگذاریم داخل قبر فرزندش، و اجازه داده بودن که قبر شهید رو ۲ طبقه کنیم، پیکر شهید تقریبا سالم بود و از روی صورتش قابل شناسایی؟!» برادر سید با عصبانیت گفت؛ «حالا این حرفه که تو داری می زنی؟!» و لابد در دلش ادامه داد؛ «این یارو که نزده می رقصه، تو هم داری خاطره اش رو جور می کنی!» بغض بدی گلویم را فشرده بود… یکی باید دستم را می گرفت و نجاتم می داد! من از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به پدرم، به مزار پدرم، بلکه به خدا، به دین، به حکم دین، به سنن الهی، و از سویی دوست نداشتم خیانت کنم به محبت و خشم و مهر و قهر و جدایی و وصال شهید قطعه ۲۶… مادرم زنگ زد؛ «این یه لباس نو واسه بابااکبره. امروز خوشحاله. الان خوشحاله. هر کجای کار هستی، زیارت عاشورا بخوان»… و شگفتا! هیچ لازم نبود خودم بخوانم! گوش که تیز کردم، دیدم از چند قبر آنطرف تر از مزار پدر، دارد صدای زیارت عاشورا می آید. خیلی نگذشت که رسید به اینجا:
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى جمیعا سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».
هرگز این همه نفهمیده بودم که حسین (ع) سفینه النجات است، هرگز! زمانی که داشت بد می گذشت، دیر می گذشت، ناجور می گذشت، افتاد در سرازیری! اسم رمز شب قدر آمد و روز قبر مرا به خوشی تمام کرد! و هیچ نفهمیدم کی سنگ مزار جدید در جایش آرام گرفت! و کی، این همه زود گذشت، زمانی که داشت روی اعصاب می گذشت! «سلام بر حسین (ع)» آنهم با زبان روزه و لب تشنه زیر آفتاب، مگر بی اجر می ماند؟! و مگر می گذارد به ما سخت بگذرد سید ۷۲ تن؟! «سید ۷۲ تن»! قبر و مرگ و قدر و زندگی ما، جملگی دست سیدالشهداست. «اینجا» حسین است، «آنجا» حسین است؛ همه جا کربلاست، هر روز عاشوراست. «حسین (ع)» فقط ما را از دشمن نجات نمی دهد؛ از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید! «از خودمان هم نجات می دهد، آنجا که باید!» این «سید ۷۲ تن» عجیب سفینه النجات است. اتفاقا «ناظر» هم هست! «ناظر» از این بیشتر؟! و «حاضر» از این بیشتر؟!… مات و مبهوت مانده بودم از دستگیری «سید ۷۲ تن»، حضرت ارباب… که سیدناظر بقعه ۷۲ تن هم سر رسید، با یک سربند امام حسین (ع)؛ «بیا این رو بگذار جلوی عکس بابات… ماشاء الله کار چه خوشگل از آب درومد… سرخی ها هم توی زمینه سفید، قشنگ نشسته… روح بابات شاد».
“پانوشت“
اول: من از سنگ مزار جدید پدرم، از لباس نوی بابااکبر عکس نگرفتم، با اینکه طبعا می توانستم! دوست دارم توی خواننده، این عکس را بگیری و کامنت کنی… و ایضا نظر بدهی که خوب شده یا نه؟!
دوم: در داخل ۴ قرنیز به رنگ سرخ، باید مقدار زیادی خاک و ماسه -ملات- می ریختیم تا محل اتصال سنگ سفید به قرنیزها، به خوبی و در تمام سطوح مستطیل شکل، جفت و جور شود. و اما، از آنجا که دل خودم هم روا نبود آن ۲ سنگ قبلی بهم چسبیده، یک باره از مزار پدر جدا شوند، نیز از آنجا که هرگز راضی به انتقال آن به جای دیگری جز «اینجا»، جز «آنجا» نبودم، برش هایی از سنگ قدیمی -سنگ های قدیمی- را که سنگ تراش آمد و منظم و درست تراشید، زیر سنگ جدید، یعنی در داخل قرنیزها گذاشتیم. با این کار، مهم تر از آنکه به شکل محسوسی در مصرف ملات، صرفه جویی شد، جلب رضایت سنگ اول و دوم مزار بابااکبر بود! عاقبت، همین سنگ هاست که ما در «قطعه مقدس ۲۶» به سینه می زنیم! همین سنگ ها… همین سنگ نوشته ها… و همین کتیبه ها… که نیک اگر بنگری، این کتیبه ها اساسی ترین قانون این دیارند.
روزخند/
… نه پس! میخواستید ندانید که در یکی از بازیهای گروه D جامجهانی در شهر ناتال برزیل «سوآرز» مهاجم اروگوئه ضمن گاز گرفتن بازیکن ایتالیا، رد دندانهایش را بر بدن «کیه لینی» جا گذاشت.
با این یادآوری که این ذلیلمرده در انجام این کار شنیع «هتتریک» کرده، بازتاب این اتفاق دلخراش را مرور میکنیم.
باقر نوبخت: حتی با وجود این گاز، دل سوآرز هیچ وقت با کیهلینی صاف نشد!
قالیباف: اعصابخردی سوآرز ناشی از مدیریت شهری ضعیف در«مونتهویدئو» است!
اکبر رفسنجانی: راهحل همه اینها را در نماز جمعه ۲۶ تیر گفته بودم!
زیباکلام: اگر حمایت اصلاحطلبان از سوآرز نبود، اروگوئه به دور بعدی صعود نمیکرد!
سعید حجاریان: دندان نیش سوآرز ستون فقرات اروگوئه است!
علی جنتی: هم سوآرز، هم کیه لینی و هم داور را باید به بخش خصوصی واگذار کرد!
دکتر الهی قمشهای: به قول خانم امیلی دیکنسون؛ تا بوس هست، گاز چرا؟!
علی لاریجانی: گاز سوآرز باعث ابتهاج مردم آمریکای جنوبی شد!
وزیر جهاد کشاورزی: شیر بعد از جامجهانی گران میشود!!
معصومه ابتکار: علت این حادثه، مصرف بنزین پتروشیمی در پمپ بنزینهای شهر ناتال بود!
بیژن زنگنه: گاز را هم وارد میکنیم!
محسن رضایی: با استفاده از استراتژی «گلولههای برفی» و «فدرالیسم گازی» در دولت من، شاهد این صحنهها نخواهیم بود!
حسین شریعتمداری: استثنائا در این مورد بهخصوص، سند خاصی در روزنامه موجود نمیباشد!
جواد ظریف: امیدوارم به برکت ماه رمضان، سوآرز سر عقل بیاید!
محمدرضا نعمتزاده: تجهیزات مداوای کتف گاز گرفته شده کیهلینی تا صد سال دیگر هم به ایران نمیرسد!
سعید جلیلی: سوآرز با این کار ظرفیت خودش را آزاد کرد!
وطن امروز/ ۵ تیر ۱۳۹۳
بسم رب الشهدا و الصدیقین…
“اینجا همه چیز مطیع عشق است!”
خیلی خوب… خدا قوت سالار…
“آنچه از سرخی خون شهدا، محکمتر صورت دشمن را مینوازد، قرار پنجشنبههای مادران شهدا در بهشت زهراست.”
زندگی در فضای مجازی، چشم آدم را به چه واقعیتهایی که نمیبندد. یک چیزهایی هست که در گوگل نباید سرچ کرد، بلکه باید در همین خیابانهای شهر، دنبالش بگردی. تا بدانی هنوز «مادر شهید» هست، باید پنجشنبهها دقت مضاعف کنی در کوچهپسکوچههای شهر. رد عشق را در اینترنت نمیتوان گرفت لیکن در کوچههای شهیدداده، هنوز هم خبرهایی هست. فضای حقیقی اینجاست؛ جایی که «حقیقت» با همه وسعتش درون زنبیل یک مادر شهید جا میشود. در جستوجوی «انسان» گاه باید دنبال یک اتوبوس راه افتاد، اتوبوسی که جز «بهشت» مقصد دیگری ندارد.
لگدخوردههای از روباه پیر! لگد به عاقبت خود نزنید که عدم توافق با اتوبوس پنجشنبهها جای ترس دارد
منبع انرژی اند مادران و پدران شهدا!
عصرهای پنجشنبه، زیارت این بزرگواران، در کنار مزار فرزندانشان و سلام علیک و گپ و گفتی کوتاه، امید زندگی می دهد به آدم!
سالهای پیش…
مادران شهدا…
دلشان را جا گذاشتند…
روی صندلی اتوبوس…
آن هنگام که «اتوبوس رفت»…
و حالا سالهاست…
محکم تر از هر چراغ راهنمایی…
ایستگاه به ایستگاه ایستاده اند…
آقایان راستگو!
مردمک چشم هایتان را خوب باز کنید…
مبادا ایستگاه را اشتباه پیاده شوید…
“زندگی در فضای مجازی، چشم آدم را به چه واقعیتهایی که نمیبندد. یک چیزهایی هست که در گوگل نباید سرچ کرد، بلکه باید در همین خیابانهای شهر، دنبالش بگردی. تا بدانی هنوز «مادر شهید» هست، باید پنجشنبهها دقت مضاعف کنی در کوچهپسکوچههای شهر. رد عشق را در اینترنت نمیتوان گرفت لیکن در کوچههای شهیدداده، هنوز هم خبرهایی هست. فضای حقیقی اینجاست؛ جایی که «حقیقت» با همه وسعتش درون زنبیل یک مادر شهید جا میشود.”
طعنه قابل تاملی است؛
خیلی غرق شدند بچه ها در مجازستان و شبکه های اجتماعی موبایلی و چی و چی!
مذهبی و غیر مذهبی، دختر و پسر، جوان و نوجوان و بعضا کودک… دیوانه وار اسیر این فضا شدند. همه سرها در تبلت و موبایل است!
شکر خدا همه سروکار ما در فضای مجازی همین قطعه ای از بهشت خودمان است که مجازی نیست و سرشار از حقیقت و زندگیست!
چقدر لطیف و دلچسب می نویسی حاج حسین
دمت گرم
سید!
یعنی تانگو و وایبر نداری؟
خدایی نداری؟
حقیقت تلخیه:
زندگی در فضای مجازی، چشم آدم را به چه واقعیتهایی که نمیبندد. یک چیزهایی هست که در گوگل نباید سرچ کرد، بلکه باید در همین خیابانهای شهر، دنبالش بگردی.
زیبا بود ممنون
محمد پیرانی؛
شکر خدا، نه!
اصلا، تحت هیچ شرایطی.
استفاده من از موبایل اینه که باهاش تماس می گیرم و بعضا پیامک.
چیه مسخره بازی راه افتاده صبح تا شب، شب تا صبح عکس و جوک و کلیپ برای هم می فرستن؟ خب که چی؟ بحث گناه و قبح زدایی مراودات به کنار، تمام وقت جوونا گرفته شده سر این موبایل و تبلت!
اصلا نمی تونن تمرکز کنن!
رفتم سلمونی؛ طرف یه دستش قیچیه اون دستش رو تبلت سُر می خوره!
تو داروخونه، طرف با یه دست نسخه رو آماده می کنه با اون یکی دست تق تق می زنه رو موبایلش!
کافیه یه بار یکی از این نرم افزارها، رو موبایلت وصل کنی.
تمام شماره های تو گوشیت، متن تمام مسیج ها، تمام فیلم ها و عکس ها و هر اطلاعاتی که تو گوشیت داری چشم بر هم زدنی در اختیار موساد قرار می گیره!
بدون هیچ سختی، آمار کل خانواده ات رو در اختیار اسرائیل قرار می دی ضمن اینکه اسرائیل منفعت مالی هم می بره با استفاده شما از این نرم افزارها.
متن های اتوبوسی تون واقعا یه حال و هوای دیگه ای دارن…
پنجشنبه ظهر بهشت زهرا بودیم ما…
و آنقدر درگیر و جوگیر فضا که هیچ چیز ندیدیم جز خودمان و شهدا…
اما این بحث فضای مجازی و واقعی و آه مادران شهدا هم بحثی است اساسی برای خودش…
راستی…
سنگ مزار بابااکبر هم بسیار زیبا بود. ساده… شیک… باکلاس… و دوستداشتنی…
نثار روح همه شهدا
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
حتی تصور این مناظری هم که توصیف شد، جالب و لذت بخشه، چه برسه که از نزدیک دیده بشه، مخصوصا اون زنبیل قرمز و محتویاتش و بطور ویژه اون قاب عکس طلایی.
واقعا باید به حال و هوایی که مادران عزیز شهدا دارند غبطه خورد…
این نظر رو سانسور کنید ولی دلم خیلی پره
بذارید ۴ تا فحش اینجا به اون بی شرفای خاک بر سر ندید بدید عشق تمدن بی تمدن و بی فرهنگ غرب بدم!
بی غیرتای نفهم عوضی بی شعور غربزده آشغالای بی دین و وطن فروش موس موس کنای کشته مرده های لبخند اشتون
مرده شور ریختتون رو ببره الهی
انشاالله با همان اتوبوس چهار شنبه پنج شنبه ها، یه جمعه دسته جمعی اسمامون را بخونن برای سربازی آقا! فدایی مولا!
دوان دوان (گفت و شنود)
گفت: یکی از عوامل داعش که در عملیات حزبالله در شرق لبنان به اسارت درآمده گفته است؛ بیشترین وحشت تروریستها از سپاه پاسداران و حزبالله است.
گفتم: «تره به تخمش میره، غلومی به باباش»! پادوهای اسرائیل باید هم مثل نظامیان رژیم صهیونیستی بزدل باشند. «زئیف شف» استراتژیست اسرائیلی میگفت؛ سربازان ما برای حمله به زن و کودک بیسلاح در خیابانها آموزش دیدهاند و جرأت روبرو شدن با دشمن را ندارند.
گفت: همه هنر این جرثومههای فساد و پلیدی، بریدن سر زنان و کودکان و افراد بیسلاح است ولی در مقابل رزمندگان اسلام دوان دوان روی آب روان حرکت میکنند!
گفتم: دزدی رفته بود آرایشگاه سرش را اصلاح کند، آرایشگر ازش پرسید؛ حال آقای پلیس سر کوچهتان چطور است؟ و یارو جواب داد؛ خوبه! سلام میرسونه! ولی آرایشگر چند بار پشت سر هم این سؤال را تکرار کرد. یارو پرسید؛ حالا چرا پشت سر هم حال آقای پلیس را میپرسی؟ و آرایشگر گفت؛ آخه هر دفعه که اسم او را میآورم موهایت از ترس سیخ میشود و سرت را بهتر میتراشم!
خصوصی
داداش! چرا وطن تو صفحه یک اشاره ای به عید غدیر نکرده؟!
مسئله مهمیه!
عمومی: اشاره کرده! دقت کن!
شوخی می کنی؟ یا من کم بینایی پیدا کردم؟!
نمی بینم!
http://www.vatanemrooz.ir/
ح ق: پایین گوشواره سمت چپ، به رنگ سبز.
بسیار زیبا بود. خیلی چسبید. یاد مادر خودم افتادم که حتما حالا با تنها پسرش محشور است. دلم برای هر دوشون خیلی تنگ شده.
“این مملکت «مادر شهید» دارد. نزد ابلیس که این همه نمیخندند!”
ضمن تایید نظرات سید احمد مبنی بر ضرر عضویت در این شبکه های موبایلی، دوست دارم اعلام کنم که من هم به نوبه ی خودم عضویت را مخل روابط خانوادگی می دونم و نیز احیا کننده ی روابط آلوده ای می دانم که با کلاه شرعی از کنار آن گذر میشه!
راستش اون چیزی که من دارم می بینم اینه که شبکه های موبایلی تا ۹۰ درصد افراد را معتاد خود می کنند!
دوستان یه مقدار دقت کنیم؛
مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیلِ ماها، صرفا نباید لقلقهی زبون باشه!
کمک مالی و اطلاعاتی به صهیونیستها از این مستقیمتر؟!
سِروِر وایبر تو خاک غضبشدهی اسرائیله! تا چند وقت پیش کاملا اسرائیلی بود، که بعد توسط یه شرکت ژاپنی خریداری شد، ولی هنوز فناوری، تماماسرائیلی هست؛ به رایگانبودنش نگاه نکنید، صرف استفاده از سرور و جابهجایی هر بایت اطلاعات، واسشون سود هست!
تانگو هم همینطور…
واتساپ رو که فیسبوک، رسما خرید! صهیونیستها، برای “مارک زاکربرگ”؛ مدیرعامل ۳۰ سالهی فیسبوک، بیشتر از نتانیاهو ارزش قائل هستن…
از نظر امنیت اطلاعات هم همونطور که سید گفتن، کل اطلاعات، به راحتی دردرسترس اونا قرار میگیره؛ شاید بگید که ما رعایت میکنیم و مسائل و محتوای خصوصی رو انتقال نمیدیم؛ در جواب باید گفت که اولا با دقت کامل هم نمیتونید بهطور کامل اینکار رو انجام بدید؛ ثانیا “اندروید” سیستم عامل گوگل هست که پر از حفرهی امنیتی عمدی هست که به راحتی میشه به اطلاعات دسترسی داشت؛ ثالثا از خیلی از اطلاعاتی که برای ما عادی و غیرمهم هست، میشه بهعنوان یه پازل برای پرکردن یه سند اطلاعاتی استفاده کرد…
اینا رو ببینید:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13920507001360
خیلی از این شرکتهایی که ما باهاشون سر و کار داریم، “طبق قانون” موظفند که انواع اطلاعات کاربراشون رو در اختیار CIA ،NSA و سازمانهای دیگهی امنیتی آمریکا قرار بدن!
http://upload7.ir/imgs/2014-10/52900170593455202223.png
اینایی که گفتم، برای این نیست که ازشون شگفتزده بشیم یا بترسیم، نمیخوام هم بگم از فردا برگردیم به عصر تیرکمون!! ولی واقعا میشه از خیلی از این امکانات استفاده نکرد و مشکلی هم در روند زندگی پیش نیاد؛ و از اون مواردی که مجبوریم و نیاز کارمون هست، با آگاهی و هوشیاری استفاده کنیم.
حرف آخر اینکه تا وقتی “کوکاکولا” بخوریم و “پپسی” سر بکشیم و “نستله” هورت بکشیم و تو این شبکههای اجتماعیِ کذاییِ غیرضرور، با هر بهانهای ولو تبلیغ دین، جولان بدیم؛ مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیلمون، نمیگم بیتأثیر هست، ولی بیشتر قلقلکشون میده تا زمینشون بزنه!
http://safirfilm.ir/14124
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: تمام حرفهایی که گفتی رو قبول دارم، اونقدر که کامنتت پررنگ شد اما خیلی هم نقل این حرفها نیست. اساسا شان آدمی بالاتر از این است که آنقدر خود را درگیر «غیر» آنهم از نوع «مجازی» کند که کمتر متوجه… همونکه گفت؛ «اتوبوس آمد» شود. این «غیر» گاهی ممکن است صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشد، گاهی ممکن است همین خزعبلات بنده کمترین. واقعا میگم! جز «خدا» همه چی «غیر» است، همه چی.
دقیقا درسته داداش حسین؛ چون بحث محیط مجازی شد، اینا به ذهنم رسید…
البته اگه هر کدوم از این “غیر”هایی که اطرافمون هست، مثل همین متن، باعث توجه به همونکه گفت؛ «اتوبوس آمد» بشه یا باعث نزدیکی و شناخت بیشتر به خدا، اونوقت دیگه اسمش “غیر” نیست؛ “واسطهی فیض” هست…
التماس دعا
افقیکه علی(ع) میدید (یادداشت روز کیهان)
محمد ایمانی: چه کسی مانند علی علیهالسلام و پیروان او از دیانت به وجدان پل زده است؟ بیتردید نسخه او نسخه دردهای امروز به ویژه در منطقه غرب آسیاست آنجا که غربیها خاورمیانهاش نام نهادهاند. و بیشک چالشهای بزرگی که مستضعفان از آن رنج میبرند، حاصل رنجهایی است که امیرمومنان به آنها دچار شد. به راستی جز علی کیست که به فرماندار منصوب خود سفارش کند «مهربانی و محبت با رعیت را بر قلب خویش حاکم کن و با آنان چون جانور درنده مباش که خوردن آنها را غنیمت میشمارد که همانا مردم دو گروهند؛ یا برادر دینی تو هستند یا شبیه تو در آفرینش.» غمخواری او برای محرومان و مستضعفان بینظیر است. او نماد بزرگی روح است و تنها درباره او و فرزندانش میشود گفت «روح که بزرگ شد تن به زحمت میافتد … روح بزرگ به تن نان جو میخوراند، بعد هم بلندش میکند و میگوید شب زندهداری کن. روح بزرگ به تن میگوید این سر را توی تنور ببر تا حرارت آن را حس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکن…».
اکنون که مستکبران بر گوشه و کنار منطقه ما، پنجه انداختهاند و شیعه و سنی و کرد و عرب و ترکمن را به خاک و خون میکشند، ۶۰ کشور مدعی دوستی با ملتهای منطقه در کنار آمریکا به تماشا ایستادهاند و به قول روزنامه اومانیته فقط اشک تمساح میریزند که چگونه جلادان نیابتی غرب، سر میبرند و از شمال و غرب عراق تا شرق سوریه جوی خون راه میاندازند. منطقه الانبار عراق و عربالعین (کوبانی) سوریه اکنون کم ندارد از ۱۴۰۰ سال پیش که سفیان بن عوف غامدی از سرداران سپاه شام به همین منطقه انبار تاخت و به غارت پرداخت. هر وجدان آزادهای ندای آن روز علیبن ابیطالب را بشنود، به درد میآید و با او همنوا میشود. «این غامدی است که سوارانش به شهر انبار تاختهاند. به من خبر رسیده مهاجمان بر زن مسلمان و نیز زن غیرمسلمان که در امان ماست، هجوم برده و خلخال و دستبند و گوشواره آنان را به غارت بردهاند و آنها در برابر غارتگران جز استرجاع گفتن و خواستن اینکه رحم کنند، چارهای نداشتهاند. آنگاه مهاجمان با دست پر و بیهیچ زخمی بازگشتهاند. اگر پس از این اتفاق مرد مسلمان از شدت اندوه و غصه بمیرد مورد ملامت نخواهد بود بلکه سزاوار است.» (۱)
امیر مومنان بارها از مصیبتهای تحمیل شده به جبهه خودی رازگشایی کرده است. تفرقه و پراکندگی دلها به جای الفت و وحدت اصلیترین چالش ائمه معصومین از امیرمومنان(ع) تا ولی عصر(عج) بوده است. اگر امام عصر میفرماید «لو انّ اشیاعنا وفّقهم الله لطاعته علی اجتماع من القلوب فی الوفاء بالعهد لمّا تأخّر عنهم الیمن بلقائنا»، همان رنج دیرین جد خود علیبن ابیطالب را بازگو میکرد که فرموده بود «والله یمیت القلب و یجلبالهّم من اجتماع هولاء القوم علی باطلهم و تفرّقکم عن حقّکم. به خدا سوگند دل را میمیراند و غم را جلب میکند اجتماع دشمنان بر باطل خویش و تفرقه شما از حق خود.» (۲) امام بعد از مغلوبه شدن جنگ صفین و ماجرای حکمیت تحمیلی فرمود «ایهاالناس المجتمعهًْ ابدانهم المختلفهًْ اهوائهم… ای مردمی که بدنهاشان مجتمع اما سودای آنها پراکنده است! کلام شما سنگ سخت را نرم میکند اما رفتارتان دشمنان را درباره شما به طمع میاندازد.» (۳) و «انه لاغناء فی کثرهًْ عددکم مع قلهًْ اجتماع قلوبکم. همانا در زیادی شمار شما در حالی که همدلی شما اندک است، هیچ بینیازی و بهرهای نیست.» (۴)
دشمن غلبه کرد نه اینکه بر حق بود. «به من خبر رسیده که بسربن ارطاهًْ بر یمن مشرف شده و سوگند به خدا اطمینان دارم آنان به همین زودی قدرت را از شما میگیرند (باجتماع علی باطلهم و تفرقکم عن حقکم) به خاطر اجتماعشان بر باطل خویش و پراکندگی و جدایی شما از حقتان؛ و به خاطر نافرمانیتان نسبت به امام خویش در حق و اطاعت آنها از امامشان در باطل؛ و به این دلیل که آنها نسبت به امیر خود ادای امانت میکنند و شما با امیر خویش خیانت میورزید.» (۵) و «به خدایی که جانم به دست اوست سوگند آن قوم بر شما چیره میشوند نه به خاطر اینکه آنان به حق سزاوارترند بلکه به خاطر شتاب آنها در باطل امیرشان و کندی شما از حق من… ای گروهی که بدنهاشان حاضر اما عقل آنها غایب و هواهای آنان گوناگون است. امیر شما اطاعت خدا را میکند و شما نافرمانی او میکنید. و امیر اهل شام معصیت خدا میکند و اطاعت او میبرند. به خدا دوست داشتم معامله صرافان- درهم با دینار- با معاویه کنم، ۱۰ نفر از شما را میگرفت و مردی از آنان به من میداد.» (۶)
این بیوفایی و ناهمراهی در حالی اتفاق افتاد که پس از بالا گرفتن اشرافیگری و تبعیض در دورههای قبل، مردم فوج فوج به در خانه امام آمده بودند تا با او بیعت کنند. «نعلین پاره شد و ردا افتاد و ناتوان زیر دست و پا ماند… خشنودی بیعت تا آنجا رسید که بیمار خود را سرپا میداشت و دختران جوان سربرهنه دوان بودند.» (۷) اکنون اگر وجه ملکوتی ولایت امیرمومنان مغفول مانده بود، مردم شامل خواص و عوام گویا دوباره او را کشف کرده باشند، از حضرت میخواستند امامت و زعامت آنان را برعهده بگیرد. امام- همو که ولایت او در وحی الهی مایه کمال دین و هموزن ۲۳ سال رسالت پیامبر اعظم(ص) شمرده شده بود- در همین موقف از جماعت خواست هیجان و اشتیاق را فرو بنشانند و او را واگذارند تا به جای آن که امام و امیر آنان باشد، وزیر و یاور امیری باشد که آنان میگمارند؛ چه آن که افق تیره و تار است و دلها نااستوار. «مرا واگذارید و از دیگری بخواهید زیرا ما به استقبال امری میرویم که چهرهها و رنگهای مختلفی دارد؛ دلها در آن تاب نمیآورند و عقلها در آن برقرار نمیمانند. و همانا آفاق تیره و راه ناشناخته است. و بدانید من اگر خواست شما را اجابت کنم چنان رفتار میکنم که میدانم و گوش به گوینده و سرزنش سرزنشگر نمیسپارم. و اگر مرا واگذارید پس مانند یکی از شما هستم و شاید که شنواترین و مطیعترینتان باشم نسبت به کسی که او را بر امارت خویش میگمارید و من وزیر شما باشم بهتر است که امیر شما باشم.» (۸) و این غم جانکاه بر سینه تاریخ سنگینی میکند که چرا مولای متقیان و امیر مومنان وزارت و معاضدت را بر ولایت نسبت به چنین مردم بدعهدی ارجح میشمرد و یا با آنان پیشاپیش احتجاج میکرد حال آن که تاکید داشت «نسبت من با خلافت نسبت محور به سنگ آسیاب است.» (۹)
پیشبینی مولای ژرفاندیشی که میفرمود «ان معی لبصیرتی. همانا بصیرتم با من است.» (۱۰) درست بود. یکی از رنجهای بزرگ همان است که حضرت در باره هلاک امتها برمیشمارد. «یعملون فیالشبهات و یسیرون فیالشهوات. معروف نزد آنان همان است که میشناسند و میپسندند و منکر، همان که نمیشناسند و ناخوش میدارند. پناهگاه آنها در مشکلات خودشان هستند و در امور مهم به آرای خود پناه میبرند. کأنّ کلّ امرءٍ منهم امام نفسه. گویا هر یک از آنان امام خویش است.» (۱۱) خطاب به همین جماعت و قبیل آنها میفرمود «از کرامت الهی به مرتبتی رسیدهاید که حتی کنیزهای شما را احترام میکنند. کسانی شما را بزرگ میشمارند که هیچ برتری نسبت به آنها ندارید و هیچ نعمتی از شما به آنها نرسیده است. هیبتی از شما در دل کسانی نشسته که ترسی از قدرت شما ندارند. و شما (با این همه) میبینید پیمانهای الهی شکسته میشود اما به خشم و غضب نمیآیید؛ در حالی که از شکستن پیمانهای پدرانتان مانع میشوید. ستمکاران را به مقام و منزلت خود مسلط ساختید… و سوگند به خدا اگر شما را زیر تمام ستارگان پراکنده سازند خداوند شما را برای روز شرّ آنها جمع میکند». (۱۲) در کمتر از چند سال آنان که حاضر نبودند دست بیعت با علی علیهالسلام بدهند یا بر سر بیعتی که با او کردهاند وفادار بمانند، مجبور شدند به پای سفلگان فرومایه بیفتند یا با بوزینه آنان بالاجبار بیعت کنند! و تلخی ستم جباران را بچشند.
امام افق تیره آیندهای نه چندان دور را میدید که هشدار میداد «به خدا سوگند پس از من بنی امیه را بد اربابانی مییابید مانند شتر بدخو که با دهان خود زخمی کند و با دست و پا لگد بزند و از دوشیدن شیر مانع شود. بنی امیه کسی را از شما زنده باقی نمیگذارد مگر اینکه سودی برای آنها داشته باشید… در این هنگام قریش دوست دارد دنیا و آنچه در آن است را بدهد تا زمانی کوتاه- به اندازه زمان قربانی کردن شتر- مرا ببیند تا تمام آنچه را که امروز مقداری از آن را میخواهم و از انجام آن امتناع میکنند، از آنان بپذیرم!» (۱۳)آیا تاریخ جز همین حقیقت را پیش آورد و آیا امیر مومنان نبود که مشفقانه میفرمود «آنچه از حکمت میگویم سخنان رسول خدا(ص) است؛ من آن را بدون مطالبه بها در پیمانه میریزم و عرضه میکنم، اگر که ظرف (وظرفیتی) برای آن باشد.» (۱۴) بزرگترین دلواپسی و نگرانی امام این بود که دشمن تعدی میکند و چون واکنش درستی نمیبیند گستاختر میشود. «به خدایی که جانم دست اوست سوگند، بد آتشی است آتش جنگی که شما بیافروزید. برای شما نقشه میکشند و شما کید نمیکنید. از مرزهای شما کاسته میشود و پروا ندارید. دشمنان نمیخوابند و چشم به شما دوختهاند اما شما در خواب غفلت غوطهور شدهاید. مغلوب شدند- به خدا سوگند- آنها که همدیگر را خوار کردند. به خدا میبینم اگر آسیاب جنگ به گردش درآید و مرگ دهان گشاید، پسر ابوطالب را واگذارید و پراکنده شوید. به خدا سوگند هر کس که به دشمن فرصت دهد و او را بر خود توانمند و مسلط سازد تا گوشت وی را بخورد و استخوانش را نرم سازد و پوست او را بکند، سخت ناتوان و زبون، با دلی ضعیف در سینه است.» (۱۵)
تنها یک چیز سوز سینه این مرد الهی و غمخوار مستضعفان را فرو مینشاند. آب را به روی شما بستهاند و به مذلت میخوانند؟ «شما را به مبارزه و جنگ فرا میخوانند. پس با ذلت و از دست دادن موقعیت برجای بمانید یا شمشیرها را از خون آنها سیراب کنید تا از آب سیراب شوید؛ که همانا مرگ آن است که در زندگی مقهور و ذلیل دشمن باشید. و زندگی آن است که در مرگ بر دشمن چیره شوید.» (۱۶) جزو شیرینترین لحظهها برای امیر مومنان ساعتهای دلیری و جولان رزمندگان جبهه حق است؛ از جمله در روزهای اوج جهاد صفین. «همانا تاخت و تاز شما را در آغاز کارزار و سپس برکنار شدن شما را از صفوفتان دیدم. دیدم که مردم خشن فرومایه و اعراب بادیهنشین شام شما را شکست میدادند و میراندند حال آن که شما جوانمردان عرب و بزرگان شرف هستید. و سوز و خروش سینهام فرو نشست آن هنگام که دیدم شما شامیان را از صفوفشان کنار زدید چنان که شما را پراکنده کرده بودند. و آنان را راندید چنان که شما را رانده بودند.» (۱۷) راهبرد آن حضرت راهبرد پیروزی برای همیشه تاریخ است. «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند برای دوستان مخصوص خویش میگشاید… پس هر کس از آن رو گرداند خدا لباس مذلت بر تن او بپوشاند و… محکوم به خواری شود و از عدل و انصاف محروم ماند… به شما گفتم با دشمنان بجنگید پیش از آن که با شما بجنگند و به خدا سوگند با هیچ قومی در درون خانه او نجنگیدند مگر اینکه او را ذلیل و خوار ساختند. اما شما مسئولیت جهاد را به دوش هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا غارتگران تاختند.» (۱۸)
در کوردلی صحابه راه کج کردهای مانند ابوموسی اشعری و سعد وقاص و دیگران همین بس که پیروزی از مولای سفارش شده خدا و رسول(ص) او از جمله در مقوله حکومت و جهاد را «فتنه» شمردند حال آن که به تصریح قرآن در قعر فتنه سقوط کرده بودند. بیخود نبود که عمروعاص به هنگام نقشهچینی قرآنهای سرنیزه به معاویه گفت «پیشنهادی کردم که اگر بپذیرند دچار اختلاف شوند و اگر نپذیرند باز هم دچار دودستگی باشند»! او درست میگفت. وقتی حکومت و حکمیت از مدار ولایت خارج شد، جز حیرت و سردرگمی و تیرهروزی نمیآفریند. و این نقطه مقابل همان حقیقتی است که حضرت زهرا(س) سلامالله علیها فرمود «خداوند اطاعت ما را مایه انتظام و قوام دین و امامت ما را موجب امان از تفرقه قرار داد.»
۱و۲- خطبه ۲۷ نهجالبلاغه/ ۳- خطبه ۲۹/ ۴- خطبه ۱۱۹/ ۵- خطبه ۲۵/ ۶- خطبه ۹۷/ ۷- خطبه ۲۲۴/ ۸- خطبه ۹۲/ ۹- خطبه ۳/ ۱۰- خطبه ۴/ ۱۱- خطبه ۸۸/ ۱۲- خطبه ۱۰۶/ ۱۳- خطبه ۹۳/ ۱۴- خطبه ۷۱/ ۱۵- خطبه ۳۴/ ۱۶- خطبه ۵۱/ ۱۷- خطبه ۱۰۷/ ۱۸- خطبه ۲۷/
برای من اما این متن یک “زیارتنامه” بود تو فضای مجازی
آنقدر که نیت کردم آخر هفته حقیقتا بروم زیارت اهل آسمان
مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء
آقای قدیانی؛
اجرتون با مادر آقای شهیدان
http://lshahadat.blogfa.com/post-107.aspx
وجودشون برکته. خدا رفته هاشون رو بیامرزه و زنده هاشون رو حفظ کنه و عمر با عزت بهشون بده
“جز «خدا» همه چی «غیر» است، همه چی. این «غیر» گاهی ممکن است همین خزعبلات بنده کمترین باشد.”
* * * همانکه نوشت «اتوبوس آمد» * * *
برای آمرزش روح مادران شهیدی که از بین ما رفتند صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
“والله «شهدا با قهقهه مستانهشان، عند ربهم یرزقون بودند.» این مملکت «مادر شهید» دارد. نزد ابلیس که این همه نمیخندند!”
عالی بود… عالی
سلام؛
مرد مومن از طرف ما به بچه های وطن بگو انتظار بیشتری داشتیم برای عید غدیر!
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته امیرالمومنین…
عید بزرگ شیعیان، عید امامت و ولایت آقا امیرالمومنین(ع) بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد…
http://dl.delsukhtehgan.ir/aban%2092/Karimi-Shab%20Eyde%20Ghadi%201392-007.mp3
http://dl.delsukhtehgan.ir/aban%2092/Karimi-Shab%20Eyde%20Ghadi%201392-002.mp3
http://dl.delsukhtehgan.ir/aban%2092/Karimi-Shab%20Eyde%20Ghadi%201392-0011.mp3
بر دشمن مرتضی علی لعنت!
“مسئلهی امامت و مسئلهی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئلهی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خود مسئلهی غدیر میتواند وحدتآفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یک نحلهی دینی و مذهبی به یک اصل اعتقادی، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالیترین مسئله در باب تشکیل جامعهی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئلهی غدیر متجلی کرده است.”
(امام خامنه ای)
**********عید همگی مبارک**********
قرینه هاتو دوس دارم
http://mihman.blog.ir/post/38
بی ربط
همایش وحدت اصولگرایان برگزار شد ولی واقعا جای حاج آقا مهدوی خالی بود! دوستان پایداری دنبال ریاست علامه بودن که در غیاب آیت الله مهدوی به خواسته شون رسیدن! البته قصد مقایسه ندارم ولی بعضی استوانه ها هم دنبال ریاست بر خبرگان هستند که خدا اون روز رو نیاره…
برای سلامتی حاج آقا مهدوی امشب دعا می کنم…
قرار پنجشنبه ها
با یک زنبیل قرمز مشبک سراسر خاطره…
خدا حفظشون کنه.
جمهورى مظلوم اسلامى به غمخوارى و مادریشان، سخت محتاجه!
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ
امام صادق سلام الله علیه می فرماید:
روز “عید غدیرخم” در میان سه عید فطر و قربان و جمعه، مانند درخشندگی ماه در میان ستارگان است.
بخش هایی از خطبه مهم و زیبای “غدیر”
بخش اول: حمد و ثنای الهی
“ستایش خدای را سزاست که در یگانگی اش بلند مرتبه و در تنهایی اش به آفریدگان نزدیک است؛ سلطنتش پرجلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است. بى آنکه مکان گیرد و جابه جا شود، بر همه چیز احاطه دارد و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است…”
بخش دوم: فرمان الهی برای مطلبی مهم
“و اکنون به عبودیت خویش و پروردگاری او گواهی می دهم. و وظیفه خود را در آن چه وحی شده انجام می دهم مباد که از سوی او عذابی فرود آید که کسی یاری دورساختن آن از من نباشد. هر چند توانش بسیار و دوستی اش (با من) خالص باشد.
– معبودی جز او نیست -چرا که اعلام فرموده که اگر آن چه (درباره ی علی) نازل کرده به مردم نرسانم، وظیفه رسالتش را انجام نداده ام- و خداوند تبارک و تعالی امنیت از [آزار] مردم را برایم تضمین کرده و البته که او بسنده و بخشنده است…”
بخش سوم: اعلان رسمی ولایت و امامت دوازده امام علیهم السلام
” …هان مردمان! او را برتر بدانید. چرا که هیچ دانشی نیست مگر اینکه خداوند آن را در جان من نبشته و من نیز آن را در جان پیشوای پرهیزکاران، علی، ضبط کرده ام. او (علی) پیشوای روشنگر است که خداوند او را در سوره یاسین یاد کرده که: «و دانش هر چیز را در امام روشنگر برشمرده ایم…»
” …هان مردمان! همانا او هم جوار و همسایه خداوند است که در نبشته ی عزیز خود او را یاد کرده و درباره ی ستیزندگان با او فرموده: «تا آنکه مبادا کسی در روز رستخیز بگوید: افسوس که درباره ی همجوار و همسایه ی خدا کوتاهی کردم…»
“…هان مردمان! در قرآن اندیشه کنید و ژرفی آیات آن را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابهاتش پیروی ننمایید. پس به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را آشکار نمی کند مگر همین که دست و بازوی او را گرفته و بالا آورده ام و اعلام می دارم که: هر آن که من سرپرست اویم، این علی سرپرست اوست. و او علی بن ابی طالب است؛ برادر و وصی من که سرپرستی و ولایت او حکمی است از سوی خدا که بر من فرستاده شده است…”
بخش چهارم: بلند کردن دست امیرالمومنین علیه السلام به دست رسول خدا صلی الله علیه و آله
“خداوندا، تو را گواه می گیرم که پیام تو را به مردمان رساندم…”
بخش پنجم: تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
“هان مردمان! خدا هرگاه ایمان آوردگان را خطابی نموده به او آغاز کرده [و او اولین شخص مورد نظر خدی متعال بوده است ] و آیه ای ستایشی نازل نگشته مگر درباره ی او. و خداوند در سوره ی «هل أتی علی الإنسان» گواهی بر بهشت [رفتن ] نداده مگر برای او، و آن را در حق غیر او نازل نکرده و به آن جز او را نستوده است. آگاه باشید! که با علی نمی ستیزد مگر بی سعادت. و سرپرستی او را نمی پذیرد مگر رستگار پرهیزگار. و به او نمی گرود مگر ایمان دار بی آلایش. و سوگند به خدا که سوره ی والعصر درباره ی اوست: «به نام خداوند همه مهر مهر ورز. قسم به زمان که انسان در زیان است.» مگر علی که ایمان آورده و به درستی و شکیبایی آراسته است…”
بخش ششم: اشاره به کارشکنی های منافقین
“و حال، مأموریت تبلیغی خود را انجام می دهم تا برهان بر هر شاهد و غایب و بر آنان که زاده شده یا نشده اند و بر تمامی مردمان باشد. پس بایسته است این سخن را حاضران به غایبان و پدران به فرزندان تا برپایی رستاخیز برسانند.”
بخش هفتم: پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمنان ایشان
“هان مردمان! صراط مستقیم خداوند منم که شما را به پیروی آن امر فرموده. و پس از من علی است و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایان راه راستند که به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت کنند.
سپس پیامبر صلّی الله علیه و آله قرائت فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدللّه ربّ العالمین الرّحمن الرّحیم» – تا آخر سوره. هان! به خدا سوگند این سوره درباره ی من نازل شده و شامل امامان می باشد و به آنان اختصاص دارد.
هان مردمان! بدانید که همانا من انذارگرم و علی مژده دهنده…”
بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف
“آگاه باشید! همانا آخرین امام، قائم مهدی از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد بود.”
بخش نهم: مطرح کردن بیعت
“هان مردمان! اینک شما را می خوانم که پس از پایان خطبه با من و سپس با علی دست دهید تا با او بیعت کرده به امامت او اقرار نمایید.”
بخش دهم: حلال و حرام، واجبات و محرمات
“هشدار که دوباره می گویم: بیدار باشید! نماز را به پا دارید. و زکات بپردازید. و امر به معروف کنید و از منکر بازدارید. و بدانید که ریشه ی امر به معروف این است که به گفته ی من [درباره ی امامت ] برسید و سخن مرا به دیگران برسانید و غایبان را به پذیرش فرمان من توصیه کنید و آنان را از ناسازگاری سخنان من بازدارید؛ همانا سخن من فرمان خدا و من است و هیچ امر به معروف و نهی از منکری جز با امام معصوم تحقق و کمال نمی یابد.
مرگ، قیامت، و حساب و میزان و محاسبه ی در برابر پروردگار جهانیان و پاداش کیفر را یاد کنید. آن که نیکی آورد، پاداش گیرد. و آن که بدی کرد، بهره ای از بهشت نخواهد برد.”
بخش یازدهم: بیعت گرفتن رسمی
“پس همگان بگویید:
«البتّه که سخنان تو را شنیده پیروی می کنیم و از آن ها خشنودیم و بر آن گردن گذار و بر آن چه از سوی پروردگارمان در امامت اماممان علی امیرالمؤمنین و امامان دیگر – از صلب او – به ما ابلاغ کردی، با تو پیمان می بندیم با دل و جان و زبان و دست هایمان. با این پیمان زنده ایم و با آن خواهیم مرد و با آن اعتقاد برانگیخته می شویم. و هرگز آن را دگرگون نکرده شکّ و انکار نخواهیم داشت و از عهد و پیمان خود برنمی گردیم. و نیز فرمان تو را به نزدیک و دور از فرزندان و خویشان خود خواهیم رسانید و خداوند را بر آن گواه خواهیم گرفت.»
هان مردمان! سبقت جویان به بیعت و پیمان و سرپرستی او و سلام بر او با لقب امیرالمؤمنین، رستگارانند و در بهشت هی پربهره خواهند بود.
هان مردمان! آن چه خدا را خشنود کند بگویید. پس اگر شما و تمامی زمینیان کفران ورزند، خدا را زیانی نخواهد رسانید.
پروردگارا، آنان را که به آن چه ادا کردم و فرمان دادم ایمان آوردند، بیامرز. و بر منکران کافر خشم گیر! و الحمدللّه ربّ العالمین.”
سلام آقای قدیانی………………….
یک حلقه به درب جنت آویزان است
دائم به على على على گویان است
این شاهد آن است که دربست بهشت
مختص على و جمله ى یاران است
شیعیان مولا امیرالمومنین (ع) عیدتان مبارک.
عید غدیر بر همگان مبارک…………………….
با اجازه مبصر محترم؛ ۲۲ روز مانده به عاشورا…
سلام خدا بر این بزرگان (واقعی و غیر تقلبی) نظام
من هم به نوبه ی خودم، این عید اعظم رو تبریک می گم به؛ سید و سالار انقلاب اسلامی ایران امام خامنه ای (ارواحنا فداه) و دوستان خوب و همیشه در صحنه ی قطعه ی مقدس ۲۶ بویژه داداش حسین عزیز و مبصر مهربونمون آقا سید احمد.
حتما طبق معمول همه ساله، آقا سید عیدی هم دادن به بچه ها؟! حالا برم متن هایی که نخوندم بخونم!!!
عید ولایت مبارک!
چشم انتظار؛
طبق روال سال های قبل، ۱۱۰ بار “نادعلی” خواندم به نیت رفع مشکلات و عاقبت به خیری همه دوستان عزیز.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه چیزی بگم بخندید!
ما یه آشنایی داریم، یه پیرمرد حدود ۷۰ یا ۸۰ ساله. از وقتی من یادم میاد همین شکلی و همین سنی بود! 🙂
روز عید غدیر، مثل خیلی از سادات، در منزل پدر ما از ساعت ۷ صبح باز میشه تا آخر شب! این بنده خدا اولین مهمونیه که زنگ می زنه و وارد میشه و آخر شب هم مسئول بستن در، خودشه!
من از خستگی دیگه نفس برام نمونده و جمع رو ترک کردم و اومدم بالا؛ جناب پیرمرد هنوز پایین نشسته!!!
دقیقا همه سال همین برنامه رو باهاش داریم!
😐
مردم با مشکلات ریز و درشت زندگی دست به گریبانن، اونوقت جناب رئیس جمهور ریشش رو با رنگ عباش ست کرده؛ قهوه ای!!!!!!
جناب پرزیدنت؛
اگر مسیرت به اینطرف ها خورد و کامنتم رو خوندنی، بهت بگم که خیلی زشت شدی و این رنگ ریش امشب، اصلا بهت نمی اومد!!!!!
د.س!
من که اصن نگاهش هم نکردم! چه برسه به اینکه ببینم ریشش رو با کجاس ست کرده!!! مهم ریشه ی که برخی ندارند. حالا هی ریش رنگ کنند! دروغ های شاخدار امشب دولت راستگویان ۲۰۱۴ بود…
سلام
نیروهای انقلاب تلاش می کنند برای وحدت، همین تلاش باعث دلواپسی برخی شده است.
دوست گرامی که موضوع علامه را مطرح کرده اید!
به نظرم باید از تلاش برای وحدت استقبال کرد، نه این که موضوع ریاست و حضرت آیت الله مهدوی کنی و… را مطرح کنیم. امیدواریم تجربه قبلی درسی برای آینده باشد. ضمن این که در انتخابات مجلس با توجه به تعدد شهرها و نامزدها و نیز امکان ارایه لیست، معمولا امکان همگرایی بیشتر فراهم است. امیدواریم هر چه زودتر با دعای خیر همگان شاهد سلامت و عافیت حضرت آیت الله مهدوی کنی باشیم. ان شاء الله
ـــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: کامنتتون رو پررنگ کردم به این معنی؛ جواب لازمی بود که باید به اون دوستمون داده میشد، اما……………. خودمم همچین آینده خوبی برای این همگرایی متصور نیستم!! در این همگرایی، سیاستورزی، دست اهلش نیست، تمام!!
مطلب سایت جماران در خصوص دیدار یکی از سران فتنه در روز عید سعید غدیر خم.
یکی نیست بگوید درس غدیر درس تبعیت از ولایت است، نه این که با جنگولک بازی، فکر کنیم که می توان واقعه غدیر را زنده نگه داشت و فتنه ۸۸ را فراموش کرد.
فتنه ۸۸ را باید در امتداد فتنه سقیفه تعبیر کرد و بس…
همه چی ارزونه؛ من چقدر خوشبختم
این چقدر خوبه که؛ یه دروغگو هستم!!
…
ارز من ارزونه؛ بلبلم میخونه!
خطر پالم هست؛ شیر نیاری خونه!
…
دست او را بستم؛ کمرش بشکستم
گفتمش هوی رکود؛ من روحانی هستم!
…
همه چی ارزونه؛ من چقدر خوشبختم
این چقدر خوبه که؛ یه دروغگو هستم!!
…
در ژنو خندیدم؛ پُزشم هی میدم!
بی سواد است کسی؛ که بفهمد ری…م!!!
…
با وزیر فرهنگ؛ گفتم از آزادی!
به جهنم بفرست!؛ به بهشت گیر دادی؟!!
…
همه چی ارزونه؛ من چقدر خوشبختم
این چقدر خوبه که؛ یه دروغگو هستم!!
…
کامرون رو دیدم؛ چند سوال پرسیدم!
اون چیزی نشنیده!؛ من چیزی نشنیدم؟!
…
من پر از فریادم؛ از خودم دلشادم!
اگه دست من بود؛ امتیاز می دادم!
…
همه چی ارزونه؛ من چقدر خوشبختم
این چقدر خوبه که؛ یه دروغگو هستم!!
…
زنگنه داد به باد؛ پول نفت ما را
چون می ترسیم لو بدیم؛ عشق حاج آقا رو!!!
…
تحریم از بین رفته؛ آمارهامون گفته!
آگهی ترحیم؛ در حال پیشرفته!!!
…
همه چی ارزونه؛ من چقدر خوشبختم
این چقدر خوبه که؛ یه دروغگو هستم!!
عید بر شما مبارک!
http://www.axgig.com/images/58090175065492178648.jpg
http://www.axgig.com/images/14667744246072020945.jpg
http://www.axgig.com/images/74497069411855857828.jpg
سلام؛
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب و ائمة المسلمین علیهم السلام
عید غدیر بر شما و خانواده محترم مبارک
سعید قاسمی در مراسم بزرگداشت نادر مهدوی: عوامل فتنه ۸۸ داعش داخلی هستند/ میگویند آمریکا میتواند با یک دکمه ما را بفرستد هوا، خب چرا غزه را نتوانست؟!
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=207400
منتشر که نمی کنی من باب این می فرستم که بگم به یادت هستم و دعاگو
التماس دعای مخصوص………………….
با افتخار من هم یک وایبری، واتس آپی، تانگویی و…. نیستم.
توصیه می کنم دوستان را به دوری از این فتن زمان! فی الحال شرش بیشتر از خیرش هست… از ما گفتن بود.
سلام جناب قدیانی
عالی بود!!
این یادآوری و نوشتار زیباتون از آن پنج شنبه ها یکهو آدم را یک تکانی می دهد! یاد آن روزها و شلوغی بهشت زهرا (س)…
شعری حقیر سروده بودم؛ اینجا یکی دو بیتش را می گذارم:
برای آقای رئیس…
تو فکر سازشی و دور بعد و رای بیشتر
من به فکر دو تا نسخه واسه پا دردای مادر
دیپلمات سطح بالا واسه آینده و حالا
پیروزیت مبارکه مرد
تو شدی تیتر خبرها
…
تو روابط جهانی فکر دارو و دوا باش …
فکر پا دردای مادر واسه خاطر خدا باش…
واقعا سایت شما و نوشته هاتون یکی از تریبون های استوار بچه بسیجی هاست…
یا علی
چاپ اولین کتاب داستان از شهیدی از دارالشهدای تهران به قلم توانمند نویسنده انقلابی آقای محمد علی گودینی با نام “چتربازی در امواج”
لینک دانلود صوتی مقدمه کتاب با صدای مهدی مجنونی گوینده رادیو تهران
http://s5.picofile.com/file/8143476976/Amvaj.mp3.html
.
از راه کـــه می رسد پنج شنبه ها!
راه میوفتیـــــــــم… هر سه با هـــــــــم… من و پلاک و چفیه ام…
به همــراه ِ بـُغضی کـــه هنوز نشکستــــه…
می رویم آنجا کـــه میراث ِ ماست…
خــدایا!
سرانجامم را به هیـچ بهشتی نکشان جــــــــــز؛
بهشت ِ زهـــــــــــــــــــــــــــــرا.س.
.
.
.
.
قلمتــــآن مستـــــــدآم…
.
مـ‗‗ـا قـ‗‗ـوم عَـجـ‗‗ـم بـ‗‗ـه بـ‗‗ـاده عـ‗‗ـادت داریـ‗‗ـم
بـ‗‗ـر پیـ‗‗ـر ِ مُغـ‗‗ـان “عـ‗______‗ـلی” ارادت داریـ‗‗ـم
مـ‗‗ـن “هـُ‗‗ـوُ” نکـِ‗‗ـشَم جنـ‗ـون مـ‗‗ـرا مـ‗ـی گیـ‗ـرد
ایـ‗‗ـن دل بـ‗‗ـه هـ‗‗ـوای “کـ‗ـربـ‗_‗ـلا” مـ‗‗ـی گیـ‗‗ـرد
تـ‗‗ـا طـ‗‗ـور کشـ‗__‗ـانده ای، عَصـ‗ـا مـ‗ـی خـ‗ـواهم
از تـ‗ـو مـ‗ـن تـ‗ـذکـ‗ـره ی کـ‗ـرب و بـ‗ـلا مـ‗ـی خـ‗ـواهم
ایـ‗‗ـن “علـ‗‗ـی” کیسـ‗‗ـت کـ‗‗ـه عـ‗‗ـالم همـ‗‗ـه دیـ‗‗ـوانـ‗‗ـه ی اوستـ‗‗ـ
ایـ‗‗ـن چـ‗‗ـه شمـ‗ـعی سـ‗ـت، فقـ‗‗ـط “فـ‗ـاطمـ‗‗ـه” پـ‗ـروانـه ی اوستـ‗‗ـ
.
شاید من منظورم رو بد رسوندم
قصدم ناامید کردن شما از وحدت اصولگراها و احیانا اهانت به احدی نبود ولی………..
سلام
من یک فرزند شهیدم
در کمال ناباوری، معاونت آموزش دانشگاه پزشکی تهران، برای دفاع از دانشجویان پولی خود که عده زیادی به اونها معترض بودند، گفت:
اگر اعتراضی باشه اول به سهمیه های شاهد و ایثارگر وارده!! اونها هم جای خیلی ها رو تنگ کردن!! تازه بر خلاف دانشجویان پولی، پول هم نمی دن!!
جالبه برای توجیه خودشون، شهدا رو وسط میکشن… تو این سالها، کسی اینطور به ما متعرض نشده بود… فکر کنم بوی الرحمانمون بلند شده…
سید احمد! خدا اون مایه ی برکت را براتون حفظ کنه.
نزدیک ۲ هفته بود اینترنت نداشتم. اما هنوز زندهام! فکر کنم به خاطر اینکه چند روز یه بار با ایرانسلم به قطعه سر میزدم! یه بار تونستم کامنت بذارم. اما یه بار هرچی تلاش کردم نشد. بعضی کارهای ضروریم رو نتونستم بدون اینترنت انجام بدم. اما از صبح تا شب شاید فقط یک ساعت کامپیوترم روشن بود؛ برعکس همیشه که فقط یک ساعت خاموشه!!
تو این دو هفته به یه نتیجهای رسیدم: اینکه ملت وقتی حوصلهشون سرمیره میرن سراغ یخچال، من قطعه ۲۶ رو رفرش میکنم!!
و اینکه فلاسک، نه فلاکس!
و این: اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن من عاداهم…
خودمم همچین آینده خوبی برای این همگرایی متصور نیستم!! در این همگرایی، سیاستورزی، دست اهلش نیست، تمام!!
اینو خوندم، میدونید یاد چی افتادم؟
اون شخصیته بود تو کارتون گالیور هی راست میرفت چپ میاومد، میگفت:
من میدونم! من میدونم نمیشه! من میدونم شکست میخوریم! من میدونم آخرش گرفتار میشیم! من میدونم به نتیجه نمیرسیم! من میدونم …
حالا شما هم کلا افتادید روی دنده من میدونم …
جدای از مزاح، حالا که یه اتفاق مثبت افتاده، به نظرتون بهتر نیست اولِ راهی، یه کم با دیده مثبت به ماجرا نگاه کنیم و با تحلیلهامون، ما هم راه رو برای همگرایی بیشتر باز کنیم؟
گذشته از این حرفها …
من میدونم این کامنتم منتشر نمیشه! من میدونم!
بسم رب شهدا و الصدیقین…
یاد امام و شهدا دلو می بره کرب و بلا…
یادش به خیر….
شنیدم میگن همه دنبال مسکن مهرن… میگم ما هنوز رفتگر خونه فاطمه زهراییم…
…………….یا علی
لبیک یا حسین؛
قبول دارم!
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: چند ساعته که دارم به این قسمت یکی از نظرات ارسالی فکر میکنم؛
اگر اعتراضی باشه اول به سهمیه های شاهد و ایثارگر وارده!! اونها هم جای خیلی ها رو تنگ کردن!! تازه بر خلاف دانشجویان پولی، پول هم نمی دن!!
اون «پول هم نمیدن» که آخرشه!!
بله؛ پول که ندادند!
بعضی از این مسئولین، خصوصا مسئولین تازه به منصب رسیده، با خون و عزت و شرف رابطه ای ندارند! همه چی را با پول می سنجند.
مهم پول است که دانشجویان شاهد ندادند!
راست میگه دیگه، توی این دوره زمونه آدما مشکل شرف پیدا کردن، واسشون خون و جون هم بدی مهم نیست؛ فقط پول مهمه!
خجالت هم نمی کشند!
خوبه هنوز داریم شهید می دهیم و اینا اینطوری حرف می زنند!
حالا نگفته جای کیا رو تنگ کردن؟!!
چقدر حرصم دراومده با خوندن اون کامنت!
باغ وحش (گفت و شنود)
گفت: منوشه امیر یعنی همون منوچهر ساچمهچی تهرانی، مدیر رادیو اسرائیل از نتانیاهو به عنوان یک شخصیت صلحدوست! یاد کرده است!
گفتم: وارونه نهند نام زنگی، کافور!
گفت: منوشهامیر میگوید؛ حمایت نخستوزیر اسرائیل از «جنبش سبز»! حمایت از صلح و آزادی در ایران بود!
گفتم: پس برای همین گفته بود اصلاحطلبان بزرگترین سرمایه اسرائیل در ایران هستند!؟
گفت: پسر یعقوب نزولخور گفته است؛ مقامات اسرائیل خواهان آرامش برای مردم غزه و کرانه باختری هستند! و… دهها تعریف و تمجید دیگر از این جرثومههای فساد و تباهی.
گفتم: از یارو پرسیدند؛ رفیقت چه شکلیه؟! گفت؛ مثل اسب نجیب! مثل کبوتر مهربون! مثل پلنگ قوی! مثل… بهش گفتند؛ دیگه بسه یک روز قرار بذار که بریم باغ وحش از نزدیک ببینیمش!
خواهران وکیلی!
نه کامنت ح ق و نه کامنت شما را کامل تایید نمیکنم چون زمان همه چیز را روشن میکنه! واقعا من چقدر باهوشم؛ نه! فقط یه حس خوبی به من میگه آقا خودشون کنار نذاشتن علامه و به قول دیگر جدا کردن یاران افراطی علامه از ایشان را می پسندند!
دیپلمات هایی که در درس عشق و عاشقی از دیپلم آن طرفتر نرفتند و بی دیپلم هایی که نه برای عشق و نه برای عاشقی هیچ مرزی نداشتند، همان هایی که هنوز محاسنشان سبز نشده بود و همان هایی که هنوز قد پایشان آنقدر نبود که برسد به زین اسب این دنیا، همان هایی که اکنون همین دیپلمات های بی دیپلم با پا گذاردن بر روی قد آسمانیشان بنا دارند پا بلندی کنند تا شاید بتوانند قد علم کنند برای… اما افسوس که حراس افتادن ندارند… و نزدیک است این افتادن های پیاپی… ان شاالله
قرار ما پنج شنبه ها کنار مزار قد به آسمان کشیده آسمانی، یا زهرا
بسیار عالی و کوبنده بود.
خدا ان شاء الله ازتون قبول کنه.
یا علی.
دولت اعتدال داد “سعدی” رو هم در آورده!! 🙂
“چه روی و موی و بناگوش و خط و خال است این
چه قد و قامت و رفتار و اعتدال است این”
سلام
قدیانى جان عزیز
می دانم که این کامنت را نمى گذارى داداش
لیکن از خیلى وقت پیش، جواب ندادى که واقعا اگر “دکتر روحانى” شما را به سرزمین اجنبى یعنى آمریکا مى برد، باز هم اینگونه نقدش می کردی؟؟؟
ای نفس! تو دمی مطیع سبحان نشدی
وز کار بدت هیچ پشیمان نشدی
صوفی و فقیه و زاهد و دانشمند
این جمله شدی ولی مسلمان نشدی
«««مولانای رومی»»»
“صوفی و فقیه و زاهد و دانشمند”
… و البته روحانی و دیپلمات!!
سیداحمد؛
ایول داری داداش، احسنت به این جوابت به شعر دکتر
حجة الاسلام پناهیان:
اگر ذلت، منافعی داشت ما بیخیال عزت میشویم اما واقع این است که اگر شما عزت را کنار بگذارید باید سال بعد در خیابانها منتظر داعش باشید. این ها نتیجه یک ذره کوتاه آمدن مقابل آمریکاست.
از همه ی بچه های عزیز قطعه، حلالیت می طلبم. توفیق اجباری (!) شد، که با جمعی از دانش آموزان مدرسه، فردا راهی کربلای ایران بشم. نایب الزیاره ی هستم ان شاالله. اگر لایق بودم. امیدوارم شهدای عزیز دستگیرمان باشند…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: به به! به امید خدا سلامت بری و سلامت برگردی همراه با یک توشه پربار معنوی-شهدایی…
چشم انتظار؛
خوش به سعادتت اخوی!
التماس دعا شدید
دعاگوی شما هستیم فراوان
سلام؛
اگر ممکنه کامنت فحش و ناسزا نذارید.
امام باقر علیه السلام فرموده اند: ناسزاگویی اسلحه ی فرو مایگان است.
“لبیک یا حسین”
راستش درباره علامه و یارانشان و اتفاقاتی که افتاد، سؤال و نگرانی زیاد داریم، اما به آینده خوشبینیم. به قول شما زمان همه چیز را روشن میکند.
عالی بود…
همین قطعه هیچ کم ندارد از وجه تسمیه اش، از همین فصای مجازی دل ما رو بردی قطعه شهدا…
سلام بر داداش حسین بچه بسیجی ها
قبل از هر چیز، به قول خودت “به روزیم…”
و بعد…
یک سرقت ادبی دیگه از شما انجام دادم و با نام مستعار در سایتمون قرار دادم…
البته حاجی، سرقت های ما هم با بقیه فرق داره، اول یه وضو گرفتیم و دو رکعت نماز خوندیم و بعد جملات شما رو با خزعبلات خومون قاطی کردیم و یه مطلب نوشتیم.
خلاصه شد این:
حال و هوای شهرستان ری در آستانه محرم/ ارباب ما آنقدر آقاست که هنوز ماهش نیامده، سرور و شادی تمام وجودمان را فراگرفته است + تصاویر
http://rahberey.com/ShowNews/%D8%AD%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D9%87%D9%88%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%D8%AD%D8%B1%D9%85-%D8%A7%D8%B1
باشد که به خاطر این سرقت ادبیِ شبه با کلاس، بهشت بر ما واجب شود.
استاد ما (که کلا یک بار قسمت شد ببینمت)! دعامون کن…
(اون یه بار هم اومده بودی در مصلای شهرری به مناسبت نه دی، چهارشنبه اتوبوسی… رو خوندی)
یا علی…
قدیانى عزیز،
حداقل کامنت منو کامل میذاشتى!!
غرض عرض بنده این بود که:
حاصل سفر شما با هزینه بیت المال به سرزمین اجنبى، براى ما که در شرق کشور در جوار برادران افغان هستیم، چه بود؟؟
یادتون که هست، رفتى و بابت توجیه رفتنت یک عالمه توجیه کردى؟؟
حداقل دستاورد آن سفر با آنهمه هزینه چه بود؟؟
آن مسافرت را هم شما مدیون خون شهدا هستى…
به فرخ:
توقع شما از دستاورد سفر یک روزنامه نگار به کشور دیگر، چیست؟
تامین امنیت مرزهای شرقی؟!
یا ساخت نانوایی سنگگ در مرز ایران و افغانستان؟!
و یا آسفالت فلان خیابان بهمان شهر شرقی؟
با احترام نسبی عرض می کنم که؛
غرض عرض شما، نشانه مرض قلب شماست!
بعضى دوستان نفس مبارکشان در جاى گرم می زند،
نیت خوان هستند،
سایرین را مریض تصور می کنند!!!
به جاى جواب قانع کننده، جواب کوبنده می دهند!!!
ایرادى ندارد، اما اصل سؤال بى جواب ماند!!!
با اجازه آقای قدیانى؛
آقاى قدیانى دستاورد سفر شما از نظر من:
“وقتى آب باشد همه شناگر هستند”
این را سایر هم کیشان شما بصورت رسائى ثابت کرده اند!!!
سلام
خداقوت
چه عجب بالاخره نظر ما بدون تعارف، تایید شد.
برادر این دو قسمت رو حتما بخون، بازنشر بخشی از مطالب شما…
جانباز مجتبی اسلامی: جوراب آن پای مصنوعی آدم سوراخ باشد، عیبی ندارد. سوراخ های اخلاص آدمی تکراری باشد، واویلاست + عکس
http://rahberey.com/ShowNews/%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%AC%D8%AA%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C-%D8%AC%D9%88%D8%B1%D8%A7%D8%A8-%D8%A2%D9%86-%D9%BE%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B5%D9%86%D9%88%D8%B9
—————
گلزار شهدای جعفر آباد و مزار شهدای گمنام/ دیروز مسلم بود و کوفه و نامه ها، امروز سید علی و کربلا و وصیت نامه ها + تصاویر
http://rahberey.com/ShowNews/%DA%AF%D8%B2%D8%A7%D8%B1%D8%B4-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%AF%D9%84%D8%B2%D8%A7%D8%B1-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%B9%D9%81%D8%B1-%D8%A2%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D9%88
دیروز بعد مدت ها رفتیم بهشت حضرت زهرا. بعد از خوندن متن “برای قرار پنجشنبه ها” عهد کرده بودم بروم زیارت شهدا و شهید این قطعه، که رفتم. قطعه ۲۶ هم رفتم اما ردیفش را نمی دانستم. با خودم گفتم از یکی که این جا دست اندر کار اموراته، بپرسم قبر شهید حسین قدیانی (!!!) کجاست که یادم آمد شهید حسین قدیانی نه؛ شهید “اکبر قدیانی” پدرِ حسین قدیانی… دو تا آقا را دیدم که سر قبر بعضی شهدا می رفتند و یکیشون توضیح می داد و اون یکی گوش می داد. به نظرم اومد از جبهه رفته ها باشند، چهره هاشون که این طور نشان می داد، انگار آثار آن روزها روی صورت های مهتابی شون مونده بود. گفتم بروم نشونی قبر شهید حسین قدیانی را ازشون بگیرم، دوباره یادم اومد که شهید حسین قدیانی نه؛ شهید اکبر قدیانی پدرِ حسین قدیانی…
ناگهان دیدم این یکی که توضیح می داد به اون یکی گفت: بیا برویم یه “شهید با حال” رو نشونت بدم. کنجکاو شدم، چه اصطلاح جالبی، شهید با حال!!
با نگاهم دنبالشون کردم، رفتند اون طرف تر کنار قبر یک شهید ایستادند؛ باز هم این یکی توضیح می داد واون یکی گوش می داد. وقتی برگشتند ازشون پرسیدم: ببخشید آقا کدوم شهید رو گفتید با حاله؟! با دست اشاره کرد و قبر شهید “امیر حاج امینی” رو نشونم داد. رفتیم و فاتحه خوندیم. حدسم هم درست بود اون دو آقای صورت مهتابی، از جبهه رفته ها بودند.
رفتیم زیارت “شهید آوینی”، پایین پایش زانو زدم، پیشانی ام را روی قبر مطهرش گذاشتم و دعا کردم. ازش خواستم دعا کند ما “قبرستان نشینان عادات سخیف” از اسارت رها شویم، خواستم وساطت کند و از خدا بخواهد فرج امام عصر را، سلامتی آقایمان را، پیروی از ولایت را، مثل شهدا بودن را، مثل شهدا رفتن را…
بعد رفتیم زیارت شهید “صیاد شیرازی”، پایین خاکش زانو زدم، پیشانی ام را روی قبر مطهرش گذاشتم و دوباره درخواست هایم را تکرار کردم.
پیرمردی داشت سنگ قبر شهیدی را می شست، مشتاقانه پرسیدم: آقا شما پدر شهید هستید؟ جوابش چنان شوق و حسرتی در دلم ایجاد کرد که در تمام مدت فاتحه خوندن به حال خوش این پدر و پسر غبطه خوردم… اللهم الرزقنا…
آن طرف تر هم شهید “پلارک” بود و ازدحام جمعیت و استشمام عطر بهشتی…
دم اذان بود و وقت برگشتن… جلوی رویم گلدسته های حرم مطهر امام را دیدم… السلام علیک ایها العبد الصالح…
یادم افتاد که بالاخره شهید قدیانی را پیدا نکردم، یک نگاه به گلدسته ها کردم و دوباره برگشتم و با حسرت قطعه شهدا را نگاه کردم… این بار با خودم درست تکرار کردم؛ شهید اکبر قدیانی.
از بین قبور اموات که می گذشتیم نمی دانم چرا احساس اندوه و مردگی داشتم برعکس لحظاتی که در بین شهدا بودم و تمام وجودم پر از شور و اشتیاق و امیدواری بود…
“امواتا” کجا و “قتل فی سبیل الله” کجا!!
امروز دوباره عهد کردم آخر هفته بعد بروم زیارت شهدا، اما این دفعه با نام و نشونی دقیق یکراست بروم زیارت شهید بزرگوار اکبر قدیانی، پایین خاکش زانو بزنم، پیشانی ام را روی قبر مطهرش بگذارم و از او بخواهم وساطت کند و از خدا بخواهد فرج عاجل امام عصر را، عافیت و عاقبت بخیری رهبرم و سربازانش را و پسر برومندش را…
به خودم هم نهیب زدم تو حق نداری پیشاپیش سرباز وفادار آقا را شهید بخواهی؛ حتی به اشتباه. ما به این گونه حسین ها نیاز داریم. حسین قدیانی باید بماند تا یوسف زهرا بیاید و از اون متن های زیبای دل شاد کن برای آقای ما بنویسد، ما بخوانیم و از سر شوق گریه کنیم و از ته دل بخندیم، درست مثل اون طنزهای دوران فتنه که می خواندیم و اشک می ریختیم و می خندیدیم. هر چند که میان خنده ها و گریه های روزگار فتنه با اشک ها و لبخندهای روزگار مهدی فاطمه(عج) تفاوت از زمین تا آسمان است.
ای آخرین مسافر دنیا کجایی
ای یوسف صحرایی زهرا کجایی…
http://upir.ir/937/مناجات-با-امام-زمان-عج-ابر-بهارم-یابن-الزهرا-حسن-خلج.mp3
18 روز مانده تا عاشورا
صلی الله علیک یا ثارالله…
بعضى دوستان نفس مبارکشان در جاى معتدل می زند!!
نیت خوان هستند،
سایرین را شناگر تصور می کنند!!!
به جاى جواب قانع کننده، جواب بی ربط می دهند!!!
ایرادى ندارد، اما اصل سؤال بى جواب ماند:
توقع شما از دستاورد سفر یک روزنامه نگار به کشور دیگر، چیست؟
با اجازه آقای قدیانى؛
آقاى فرخ مشکل شما از نظر من:
“اطلاعات ناقص و غلط –> تحلیل نادرست و گتره ای”
این را سایر هم کیشان شما بصورت تابلویی ثابت کرده اند!!!
حال من، با پیرهن مشکی خوش است… دکترم گفته؛ محرم لازمم!
.
.
.
سلام بر ♥سین*
حال من، با پیرهن مشکی خوش است… دکترم گفته؛ محرم لازمم!
.
.
.
سلام بر ♥سین*
سلام……………………
گر چه در بزم حماسه، هیچ جاى گریه نیست
در هجوم شعله ها تکلیف باران روشن است
کى میان ابرهاى تیره پنهان می شود
آسمان ما که با خون شهیدان روشن است
با خواندن این متن زیبا یاد این شعر “میلادعرفان پور” افتادم که در شهادت شهید هسته اى، احمدى روشن سروده شده…
هم مکمل متن است، هم آرامشى براى باران اشک و اطمینانى براى قلب…
روایتی از نحوه تحصیل پسر ظریف و دختر فریدون در آمریکا
http://www.farhangnews.ir/content/95195
………………………
سلام.
خدا قوت.
من تازه شروع به فعالیت کردم.
خوشحال میشم اگه یه سری به منم بزنید و راهنماییم کنید…
قلمت برکت داره ها قالیبافچی…. 🙂
سلام
دستاورد قابل توقع از گزارشگری مثل آقاى قدیانى از سفر به آمریکا:
– فیلمبردارى از واقعیات در آمریکا و تطبیق آن با شعارها
– مناظره با یک همکار از نوع آمریکائى
– فیلمبردارى از نارسائى هاى فرهنگى و ادعاهاى توخالى آنها در خصوص حقوق بشر
– فیلمبردارى از اختلاف طبقاتى و فقرا در مغایرت با ادعاهاى آنها
و موارد متعدد دیگر
حداقل گزارشى از سفر خانوادگى دوستان دولت!
بعضی ها چقدر از بیان حقیقت توسط آیت الله جنتی عزیز، برآشفته شده اند!
راست گفته اند که “حقیقت تلخ است”
طرف را وقتی سال ۸۸ بازداشت کردند، از ترس خودش را خراب کرده بود، حالا گنده تر از دهانش حرف می زند!
جناب ابطحی! شما برو خدا را شکر کن که زنده ای، بعدش هم دهانت را ببند.
چی می گه؟!
مناظره؟ فیلم برداری؟ تو آمریکا؟؟؟
خدا شفا بده انشاءلله!
“به گزارش خبرگزاری فارس از کاشان، مرضیه برومند عصر امروز در مراسم افتتاحیه نخستین موزه اسباببازی و عروسکهای خیمهشببازی کشور در کاشان اظهار کرد: زمانی که دولت تدبیر و امید روی کار آمد نور امید به دل همه تابید اما در ظاهر خوشحالی ما سودی ندارد چرا که اتفاقی نمیافتد.”
آخی! امیدشون ناامید شد!
“تدبیر و امید”!!
الان کسی هست که خوشحالیش سودی داشته و نور امید دلش خورشید درخشان شده باشه؟!
آقای قدیانی؛ هیچ وقت به اندازه ی حالا مرخصی رفته بودید؟!
ح ق: من عجالتا دارم دنبال دوربین فیلمبرداریام میگردم!! 🙂
الان بپرسم چرا فضولی نیست؟ می خواهید برید سفر؟
هان! واسه کامنت فرخ!
گزارشگر همون خبرنگاره؟
🙂
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/355456/
بیچاره زناشون! خوبه در ایران هم واسه اونایی که خواهان تساوی حقوق زن و مرد هستند، بذاریم.
صبا؛
از نظر بعضی ها، تساوی حقوق زن و مرد، فقط از نظر دیه و ارث و روسری سر نکردن و این مسائل خوب است.
وقتی پای کار و مهریه و سربازی و … به میان می آید، به کانالِ کی بود کی بود من نبودم مراجعه می کنند!
دارم میوه پخته می خورم، یاد “آذرخش” افتادم؛ اونموقع ها که هرچی می خورد، نصفه شبی، پای سیستم کامنت می کرد.
البته من چون قرص خوردم مجبور شدم یه چیزی بخورم معده م خالی نباشه و گر نه؛ چه موقع خوردن!
معده م ناراحت شد، سرخود دو ماه میوه و سبزیجات خام نخوردم بدون این که پزشکم تجویز کرده باشه! حالا که می خوام بخورم معده م از عادت افتاده. کاش می شد چند وقت ترک گناه کنیم یا ماه رمضون که گناه نمی کنیم بعدش دیگه از عادتش بیفتیم و اصلا وجودمون نپذیره که گناه کنیم.
پنجره! (گفت و شنود)
گفت: این روزها اردوغان رئیسجمهور ترکیه بدجوری برای دست و پا کردن یک جایگاه در منطقه خودش را به درو دیوار میزنه.
گفتم: اردوغان در تمام معادلات چند ساله منطقه روی اسب بازنده سرمایهگذاری کرده است و شکستهای پیدرپی او را گیج و منگ کرده.
گفت: اخیرا اعلام کرده در صورتی حاضر به حضور در ائتلاف ضدداعش است که هدف نهایی آن براندازی حکومت بشاراسد باشد و آمریکا میگوید براندازی حکومت اسد امکانپذیر نیست و باید به تضعیف آن و تنشآفرینی در سوریه اکتفاء کرد.
گفتم: دو نفر در کوپه قطار نشسته بودند یکی گفت؛ اگر نیم ساعت پنجره باز باشد من از سرما خواهم مُرد و دیگری میگفت؛ اگر نیم ساعت بسته باشد من از گرما هلاک میشوم. کنترلچی قطار گفت؛ نیمساعت پنجره باز باشد که اولی بمیرد و نیم ساعت بسته باشد تا دومی سقط شود تا بقیه مسافران کوپه با خیال راحت به سفرشان ادامه بدهند!
دوستان آموزشگاهی-جایی رو میشناسید که روش فیلمبرداری از “ادعاهای توخالی” رو آموزش بده؟!
پیشنهاد من فیلمبرداری از زوایای مختلف یک “طبل” هست، با پسزمینهی کاخ سفید!!
برای فیلمبرداری از اختلاف طبقاتی و واقعیات موجود در آمریکا و همزمان، تطبیق اونا با شعارها و ادعاهای سرانش هم، فکر کنم از تکنیک تصویر در تصویر!! میشه استفاده کرد و کاخهای سفید و کوخهای سیاه رو کنار هم نمایش داد!
باید یه فکری هم برای گرفتن مجوز پخش “نارسائىهاى فرهنگى” فیلمبرداریشده، بکنیم!!
خالی از شوخی، جناب فرخ!
“آزادگیِ” حسین قدیانی، تو وقتا و جاهای مختلفی اثبات شده!
حرص این رو نخور شما!
شب راحت بخواب…
سید احمد؛
کارشناس هواشناسی توصیه کرده فعلا تور پهن نکنیدا
صبا؛
جای بیسوادایی که متاسفانه توی دانشگاه های تراز اول ایران کم نیستند.
طرف خنگ مطلق هستش اومده دانشگاه اول ایران فقط بخاطر اینکه پولشو داده!!!
منظورم پردیس دانشگاه های دولتییه
دولت ماستگویان(!) هفته قبل، مسئولان برنامه پایش را تحت فشار قرار داد تا نظرسنجی برنامه را حذف کنند!
😐
“حیدری گفت: ما در برنامه هفته گذشته چند ساعت قبل از برنامه، سئوال نظرسنجی این برنامه را برای اخذ نظر مردم منتشر کردیم و بحثهای زیادی در مورد این سئوال بین بینندگان در گرفته بود اما با شروع برنامه و با درخواست دولت، سئوال نظرسنجی را حذف و آن را نمایش ندادیم. سئوال نظرسنجی این برنامه که به دستور دولت حذف شده بود، به این شرح است: آیا شما کاهش نرخ بیکاری در ماههای اخیر را احساس کردید؟ در مدت زمانی که این سئوال نظرسنجی پخش می شد و قبل از فشار دولت برای حذف آن، حدود ۶۰ درصد از شرکت کنندگان گزینه خیر و ۴۰ درصد گزینه بله را انتخاب کرده بودند.”
هر دولتی این کارها را بکند ما تعجب نمی کنیم.
اما از دولت اعتدال با این همه کمالات، این حرکات بعید است!
🙂
این چندمین بار هست که دولت به قول شما ماستگویان سوال نظرسنجی رو عوض می کنه.
یه بار هم توی برنامه ثریا این اتفاق افتاد. خدا عاقبت همه را ختم به خیر کنه!
http://uplod.ir/ydwrrovufcpz/ganjine_marefat_04.mp3.htm
http://s3.picofile.com/file/7990387090/%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7_%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D9%85_%D8%A7%D8%B1%D8%B2%D9%82%D9%86%D8%A7.mp3.html
تحمل یک نظر سنجی رو هم ندارن؟!
حالا خوبه خیلی موضوع تکون دهنده ای نبود و یه موضوع عادی بود.
اون سانسورى که مى گن خوب نیست و نباید باشه، واسه مواردیه که به دین و انقلاب توهین بشه!
والا وقتى پاى انتقاد به عملکرد آقایان باشه سانسور تازه خیلى هم چیز خوبیه! اصلاً واجب شرعیه!
بعضیا چه حافظه ای دارن! ما خودمون یادمون نمیاد اون موقع ها چی کار می کردیم. 😀
سلام و درود و صد بدرود(!) خدمت داداش حسین عزیز و سیداحمد بزرگوار و صبای عزیز و همه دوستان حاضر و غایب و جدید و قدیم.
عرض ارادت.
ما رو نمی بینید خوشید؟
🙂
ــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: از طرف خودم و همه دوستان، اولا سلام! ثانیا خوشحالمان کردید! ثالثا کم پیدایین؟ رابعا چه خبرا؟
سلام؛
نداشتن تاب تحمّل انتقاد اظهر من الشمس است!
خود برتر بینى موج می زند.
آقاى قدیانى!
علت اصلى طرح سؤال مسافرت آمریکا، دقیقأ باور داشتن “آزادگی” شما بود.
لکن دوستان به دلیل علاقه مفرط به شما، برخورد جالبى نداشتند!!!
به هر حال اگر بار گران بودیم رفتیم…
با آیندگان مهربان تر باشید!
“قاینات کهن، سرزمین گلهاى بنفش را به خاطر بسپارید”
(گل بنفش، یعنى گل زیباى زعفران)
در این شهر، آرزوى مردم فراتر از آسفالت و نانوائى سنگک است!!!
این شهر، قدمتى به بلنداى دوهزار سال قبل از اسلام دارد.
این شهر، زادگاه “محمود کاوه” است که با محمودهاى امروزى، تفاوت ها داشت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق: علیک سلام جناب فرخ! و اما، من سال اول ریاست جمهوری دکتر، در سفر استانی دولت ایشان به «سمنان» هم رفته بودم. حدود ۳ روز سمنان بودم که ماحصلش شد ۱۶ صفحه ویژه نامه برای روزنامه ایران. از یاد نبر این همان سمنان دکتر روحانی هم هست! الغرض، با احتساب هزینه آن ۱۶ صفحه پرتیراژ، پولی که در سمنان خرج من و قلمم شد، خیلی بیشتر از هزینه سفرم به آمریکا بود!! به هر حال، همانکه پول سفر سمنان را به من داد، پول سفر آمریکا را هم جور کرد!! آمریکا برای من، اندازه همان ۴ تا مقالهای ارزش داشت که در وطن امروز نوشتم. و از این حیث، چین و چروک پیرمرد سمنانی برای من بیشتر موضوعیت داشت تا مثلا «مجسمه آزادی»… و آن، مرا بیشتر گرفت تا این. من یه دهات این مرز و بوم میروم، وبلاگم را پر از عکسهای خودم در آنجا میکنم، اما آمریکا آنقدر جای دیدنی نداشت! و اگر هم داشت، جذابیت نداشت برایم! سمنانی هم مثل قائناتی… که گفت؛ «همه جای ایران، سرای من است». جناب فرخ! خیلی میخواهی مو را از ماست بیرون بکشی، باید به هزینه سفرم به سمنان هم گیر بدهی که عاقبت، سودش برای شما چه بود؟؟!! من به شخص آقای احمدینژاد گفتم؛ «اگر مرا برای نوشتن سفرنامه خودم یا خودتان میخواهید «قول» نمیدهم! مرا گرفت مینویسم، نگرفت هم که هیچ! وانگهی، اختلاف نظراتی با شما دارم که زیبنده نمیدانم سفرنامه رئیس جمهور کشورم به فلان جا، آلوده به این گله گذاریها شود.» فلذا عزیز من! من نرفتم آنجا که آمریکا را ببینم، بلکه رفتم «مرگ بر آمریکا» را از نزدیک ببینم! من گزارشگر نیستم، فیلمبردار نیستم، فقط «قلمکی» دارم که آن را هم به احدی نمیفروشم! در نهایت، علاوه بر ادب و آزادگی، کمی هم «گستاخی» دارم. غلط نکرده باشم معطوف به حرف حساب اصلی شما که مرتب قبلا هم کامنت میگذاشتید، نگران بیتالمال بودید که من حقا با آن پول به آمریکا رفتم؛ کتمان هم نمیکنم! سمنان را هم لطفا اضافه کن! جمع و ضربش با خودت! فرض کن ۴۰ میلیون هزینه سفرم به سمنان بوده و ۲۰ میلیون هزینه سفرم به آمریکا. این را تقسیم عدد کنونی جمعیت ایران کنی، حاضرم در صورت دادن شماره حساب، سهم شما یکی را بپردازم! لیکن اگر دنبال این هستی که ماحصل سفرم به آمریکا را بدانی و بخوانی، جز همان چند خط خزعبلات، آمریکا مرا نگرفت!! عجبا که خوب یادم هست شما پای همان نوشتهها هم، حرف بیت المال را میزدی. پس لطفا شماره حسابتان را مرحمت کنید. یادت باشد در میان روزنامه نگاران، هیچ کس اندازه من مداح محسنات احمدینژاد نبوده، هیچ کس هم اندازه من، منتقد بدیهایش. سندش هست… جناب فرخ! اگر واقعا اهل قائنات کهنی… و از ما مردمی، بیشتر باید دنبال دستاورد سفر روسای جمهور به این ور و آن ور باشی تا من جمهور!! حداقلش این است که من در آمریکا، از هیچ روباهی لگد نخوردم، اما در دو کلمه حرف حسابی که با فرید ذکریا زدم، از انقلاب توی ایرانی و توی ایرانی دفاع کردم… با پول بیت المال، پول خودت!! بی نیاز به مناظره!! عزت زیاد اخوی…
آقا راجع به اسید پاشی ها هیچ نظری یا خبری ندارین؟؟………………….
آذرخش؛
سلام!
حافظه بچه های قطعه ۲۶ رو دست کم نگیر!
اون قدیما یه روز از جناب مدیر دستور رسیده بود که بعضی از دوستان اسم هاشون رو عوض کنن و اسم های رسمی تر و ترجیحا مخفف انتخاب کنن.
یادته تصمیم گرفته بودی اسمتو چی بذاری؟!
“آسمون قلمبه”
🙂
اولا علیک سلام.
ثانیا خوشحالی از خودتونه. 😀
ما هم بسی خوشحال شدیم که روی ماه قطعه و شما عزیزان رو دوباره زیارت کردیم.
ثالثا از کم سعادتی ماست که رفت و آمدمون کم شده. شما به بزرگی خودتون ببخشید.
رابعا سلامتی. گرفتاریه و زن و بچه و بدهی و اینا دیگه. خودتون که بهتر می دونید. 🙂
جدا سر حال شدم اومدم کامنت گذاشتم ها. 😀
فاطمه؛
انشاءلله مسئولین جدی و قاطع پیگیر باشند و این حیوان وحشی را پیدا کنند و با همان اسید نابودش کنند!
مسئولین اگر در برابر یک اسید پاش مقابله به مثل کنند و با همان اسید خدمتش برسند، دیگر هیچکس جرئت چنین غلطی نخواهد کرد!
سیداحمد؛
به به سلام علیکم. بالاخره تحویل گرفتید.
😀
آره برادر این یکی رو یادمه. ولی آسمون قرمبه بود نه قلمبه. :-)))
عرض ارادت.
به به! سلام خانم آذرخش!!
خوبید انشالله؟
واقعا یاد قدیما بخیر!
چه روزایی داشتیم تو قطعه یه زمانی!
ما که خیلی یاد قدیما و دوستان میکنیم.
خدا کنه دوستان هم یاد قدیما و قدیمیا بکنن …
راستی آقاسید!
شما هم خوب همه چی از قدیما یادتونهها!
رو نمیکنید!
بله!
۸ سال به خر جناب رییس جمهور(تون) می گفتن یابو، توقیف و بسته شدن و انحلال و بازداشت و…
حالا از حذف نظرسنجی، دوستان شاکی هستند!!
در ضمن استاد قدیانی! شما و دوستان بعد از اون قضیه ۱۱ روز با اون چپ افتادید و یاد انتقاد از دولت کردید، قبلش که همه چی گل و بلبل بود و معجزه هزاره سوم و…
بابا والله ما شاید ایمانمون ضعیف باشه اما حافظمون ضعیف نیست؛ یادمون نرفته ها
داروی تربیت از پیر طریقت بستان
کادمی را، بدتر از علت نادانی نیست
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق، پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست!!
دکتر؛
تو همین سایت، بری مطالب قبل از ۱۱ روز رو چک کنی، متوجه میشی یه کمی حافظه ات ضعیفه!
همین چند روز قبل رئیس جمهور منتخبتون، داد آزادی سر داده بود؛ که بگذارید مردم راحت باشند و راحت انتقاد کنند و این حرف ها…
به قول شیدا؛ از نظر شیخ حسن فقط توهین به دین و انقلاب و نظام، نیاز به آزادی داره و در مورد انتقاد از دولت، باید دهان طرف رو گل بگیرن، آره؟!
دکتر! این اکبر ترکان، یار غار رئیس جمهورتون، ادب نداره؟!
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1444&pid=1&type=0
آذرخش؛
من یکی که از دیدن اسم و کامنت شما جدا سرحال میشم! اسم بچه ها یادگار لحظات قشنگیه در قطعه که به قول دوستی، نه فراموش می شوند و نه تکرار!
سلام نکردم چون آقای قدیانی از طرف همه سلام کرده بودند…………..
دارم فکر می کنم الان بیشتر سانسور می کنید یا قبلنا؟!
نقل به مضمون، حدیث داریم که مردم دین شان را از والیان شان می گیرند. گفتم شاید تحمل “آزادی بیان” شان را هم همینطور! (جدی نبود)
من بلد نیستم شکلک بذارم؛ واسه همین لحنم رو ته کامنتم گاهی می نویسم!
آقای قدیانی جاتون تو باشگاه افسران خالیه
چرا عضو نمیشید؟
سلام؛
برادر حسین عزیز، ای کاش این زبان تند و گزنده رو کمی به انصاف آذین کنی. مرد حسابی! عرق کارگر چه ربطی داره به دستور ریختن بنزن داخل بنزین؟؟…………………….
در سالگرد رحلت مرحوم عسگر اولادی، آیت الله مهدوی هم درگذشت.
خواهران وکیلی عزیز؛
درود بر شما. احتمال قطع به یقین اسمتون رو باید عوض کرده باشید، یا کهولت سن باعث شده من به جا نیارم. عذرخواهی می کنم.
در هر صورت خیلی خیلی ممنونم از کامنت پر مهر و محبتتون. جای بسی شادیست که هنوزم هستن کسانی که آذرخش رو یادشونه. 😀
مخلصیم
صبا جان؛
ممنونم از کامنتت. حال و هوای پر شور قطعه و اون شب بیداری ها تا صبح و همه اون کل کل ها واقعا بی نظیر و تکرار نشدنی هستن. شاید از بهترین لحظات زندگی من باشن.
خوشحالم که هستید.
پ.ن: نگران نباش. کامنت اول منم سانسور شد. 😀
فاطمه جان؛
فکر کنم اگر اسید پاشی ها در تهران اتفاق می افتاد مورد توجه قرار می گرفت!
شما اصلا ما را نمیفهمید و نمیفهمید که تا قرار پنجشنبهها به قوت خود باقی است، جنگ هم ادامه دارد.
من اما به شما از سر خیرخواهی توصیه میکنم؛
«راستگویان» بروید! جای نگرانی نیست…!!
«اتوبوس آمد» و این صندلی، ارزانی نیست!
طاعت آن چفیه که بر دوشِ «امام خامنهای»
صدق، «چین و چروکِ کارگرِ سمنانی»ست!!
*دستِ حسرت گزی ار یک درمت فوت شود*
هیچ غم از خندهی ابلیس وَ «روحانی» نیست!!
*سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
به عمل کار برآید به سخندانی نیست!!*
داروی «تدبیر»ت از «پیرِ بصیرت» بستان…
که لباسِ «حَسن»ش، راحتِ نفسانی نیست!!
اختیار دارید خانم آذرخش! کهولت سن کدومه؟
همون احتمال قطع به یقین درسته. این بار سومه که اسم رو عوض کردیم.
آره واقعا! جای شادی داره. ما هم شاد شدیم شما رو دیدیم و یاد گذشتهها و خاطرات کردیم.
میدونم که اکثر بچههای قدیمی هنوز هم هستند و میدونم که توی این مدت همهمون بزرگ شدیم و پخته …
به قول شما اون خاطرات شاید از بهترین لحظات زندگی همه ما بودن و چقدر قشنگه اگه فضای قطعه باز هم به اون سمت بره و دوباره اون خاطرات تکرار بشن با چاشنی پختگی …
راستی …
در نهایت تأسف و تأثر …
بسم الله الرحمن الرحیم
با تأسف و تأثر اطلاع یافتیم که عالم مجاهد و پارسا حضرت آیت الله آقای حاج شیخ محمّد رضا مهدویکنی رضوان الله علیه دار فانی را وداع گفته و دوستان و ارادتمندان خود را داغدار کرده است. این عالم بزرگوار از جملهی نخستین مبارزان راه دشوار انقلاب و از چهرههای اثرگذار و یاران صمیمی نظام جمهوری اسلامی و از وفاداران غیور و صادق امام بزرگوار بود و در همهی عرصههای مهم کشور در دوران انقلاب شجاعانه و با صراحت تمام نقشآفرینی کرد. از عضویت در شورای انقلاب و سپس تشکیل کمیتههای انقلاب در آغاز تأسیس نظام اسلامی تا تصدی وزارت کشور و سپس قبول نخست وزیری در یکی از سختترین دورانهای جمهوری اسلامی، و تا ورود در عرصهی تولید علم و تربیت جوانان صالح و تأسیس دانشگاه امام صادق(ع) و تا امامت جمعه تهران و سرانجام ریاست مجلس خبرگان، همه جا و همه وقت در موضع یک عالم دینی و یک سیاستمدار صادق و یک انقلابی صریح ظاهر شد و هرگز ملاحظات شخصی و انگیزههای جناحی و قبیلهئی را به حیطهی فعالیتهای گسترده و اثرگذار خود راه نداد.
این انسان بزرگ و پرهیزگار، همهی وزن وزین خود را در همهی حوادث این دهها سال در کفهی حق و حقیقت نهاد و در دفاع از راه و سیرهی انقلاب و نظام، کوتاهی نورزید. رحمت و رضوان الهی بر روان پاک او باد.
اینجانب به خاندان گرامی و برادر عالیقدر ایشان، و به مردم ایران و روحانیت عظیم الشأن و همهی ارادتمندان و شاگردان و دستپروردگان آن مرحوم صمیمانه تسلیت میگویم و علوّ درجات وی را از خداوند متعال مسألت مینمایم.
سیّد علی خامنهای
۲۹ مهر ۱۳۹۳
دوستان محترم؛
قطعه ۲۶ تا ساعاتی دیگر با متنی از حسین قدیانی در رثای مرحوم آیت الله مهدوی به روز می شود.
سلام
عروج آیت الله مهدوى همه ملت را داغدار کرد…
…………………
«عمار»
عنوانی زیبنده آیت الله مهدوی…
برای یک بار هم که شده این عنوان در محل درستش خرج شد!
وطنی ها! متشکریم…
تحلیل تازه روحانی از واقعه کربلا:
“درس و پیام امام حسین(ع) درس برادری، وحدت، گذشت و قبول توبه از یکدیگر است و درس کربلا هم درس تعامل سازنده و مذاکره در چارچوب منطق و موازین میباشد.»
فقط یک درس خوانده گلاسگو (بورسیه و ما ادراک ما البورسیه) می تواند درس کربلا را مذاکره بنامد و سران فتنه را با جناب حر مقایسه کند.
با سلام
خسته نباشید
من مدیر سایت “روایت نو” هستم از استان البرز
من تمام وبلاگ نویسان استان را جمع آوری کرده ام و یه سایت درست کرده ام به خاطر اینکه مطالب آنها دیده بشه و مجموعه شده ایم با هم..
خواستم ببینم شما وقت دارید من از شما مصاحبه بگیرم در سایتمان منتشر کنیم..
…………………
منتظر جواب شما هستیم…
خدا قوت
آرملیا-خبرنگار چیزنا:
در تماس تلفنی با آقایان شمر، ابن زیاد و یزید، این عزیزان را باهوش و مؤدب یافتم.
سلام؛
جناب قدیانى!
هنوز در خصوص شماره حساب دارید فکر می کنید؟!
محرم آمد………………
سلام؛
جناب قدیانى!
مدّعیان فقط و فقط ادّعا می کنند!!
عمل نمی کنند و عدم عمل را توجیه می کنند!!
کم مى آورند توجیه می کنند!!
همه را نصیحت می کنند!!
املا نمى نویسند و همیشه به خود، نمره ۲۰ می دهند!!
نان معایب فرضى دیگران را می خورند!!
حاضر نیستند به خاطر حیف و میل حق النّاس، حتّى شجاعانه عذرخواهى کنند!!
در حالى که سایرین را به همین دلیل ملامت می کنند!!
جناب قدیانى!
از ایجاد مزاحمت فکرى در این مدّت، شرمنده…
سلام آقای محترم!
قصه واقعی قشنگی گفتی ولی آیا همیشه مردم توی غم و ناراحتی باشند؟
این همه احساس شما زیباست ولی زیباتر اینه که دیگر هیچ مادری این روز را نداشته باشد،
و جوانش را فعال و کوشا در کار سازندگی کشورش ببیند.
این همه عاطفه داری، پس نسبت به رای مردمی که به روحانی دادند هم عاطفه داشته باش،
و گاهی خوبست که اینطور نگاه کنی که ما دوست نداریم دیگر این قصه اتوبوس آمد تکرار شود.
چرا نباید جوانان این دیار کار و کوشش و اختراع و اکتشاف کنند؟
چرا همه اش شما دوست داری به دولت انتقاد کنی؟
چرا به مایی که رای به ایشان دادیم و اکثریت هستیم اهمیت نمی دهی؟
باور کن صلح هم خوبه!
و شهدا دوست دارند که این ملت هم آرامش داشته باشد و اساسا برای آرامش ملت فدا کاری کردند.
موفق باشید…
سارا خانم؛
یعنى این همه قصه و رمان و فیلم و تحلیل که در همه جاى جهان، براى پاسداشت فداکاریهاى افراد در جنگها و پایدارى و صبر و شجاعت بازماندگانشان نوشته و ساخته می شه، واسه اینه که مى خواهند مردم همیشه تو غم و ناراحتى باشند؟ و منظورشون اینه که صلح بده؟ و باعث شده که جوانان آنها اختراع و اکتشاف نکنند و فعال و کوشا نباشند و آرامش نداشته باشند؟
لطفا یه کمى سطح تحلیلتان را افزایش بدید…………………
سلام؛
سایت موج ما افتخار دارد که سایت شما را در قسمت پیوند های سایت لینک نموده است.
لذا جهت لینک دو طرفه
“پایگاه تحلیلی خبری موج ما”
را با آدرس
http://www.mojema.ir
لینک نمائید و اطلاع دهید.
با تشکر
مدیریت پایگاه تحلیلی خبری موج ما