باز هم دیگ پلوی سفارت!

تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان میکردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. بهراستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار میکند؟! دولت دارد کجا میرود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچههای خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود، یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند، اما از قرار معلوم، دل بعضیها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر میکردیم بعضیها خود را قیم دستگاه قضا میدانند؛ نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه میدانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین، سفره پهن میکنند! ما اما اجازه نمیدهیم باز هم سر شیخ فضلالله بالای دار رود. ما اجازه نمیدهیم استقلال ملی را تیرباران کنند. آقای ظریف و خانم اشتون مینشینند تقویمگردی میکنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین میکنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عدهای میخواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمیکشند؟! دیدار اشتون با فتنهگران، چه ربطی به مذاکرات هستهای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه میدهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضیها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوقبشر میدانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق میدانند؟! اگر اینگونه است، افتخار میکنیم که از ما شکایت میکنند! و افتخار میکنیم که با اینان، زاویه داریم! از عمر این دولت، ۶ ماه بیشتر نمیگذرد اما معالاسف در تضعیف استقلال ملی پروندهای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» مینوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضیها ما را از رواداریمان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هستهای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف زمخت استقلال ملی، ظاهرا باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سهگانه، کار به چانهزنی با شیخنشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامهای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست میکند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال میگویند. عاقبت، اتفاقهایی دارد میافتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم میبینیم و میشنویم که اساسا با آن بیگانهایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضیها که اتکا بر این «دژ پولادین» داشته باشند.

امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسهای گفت: «شبهای عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمیبرم». جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچههای جنگ» پز میدهند اما آیا انتظار همان بچههای جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هستهای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنهگران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهانگردی»؟! راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضیها بیشتر با اشتون حال میکنند تا وصیتنامه تو… آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضیها.
وطن امروز/ ۲۰ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
دولت با منتقدان آشتی باشد
تقدیم به آستان رفیع
«امنیت ملی»

بسمالله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم. آن «کلید» که قفل میگشاید، نیک اگر بنگری، خدا و نام خداست. «حکیم» از جمله صفات حضرت باریتعالی است. ما نیز که بندگان خداییم، باید بر مبنای حکمت، عمل کنیم، نه اینکه حتی شکایتمان را هم، حکایت دیپلماسی و اقتصادمان، صدقهای بر گرده متشاکی تحمیل کنیم! ظاهرا دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی از صاحب این قلم شکایت کرده که در ۴ یادداشت، مغایر با مصوبات آن شورا، مطالبی برخلاف امنیت ملی نوشته. هر آنچه غیرحکمت، به من میگوید؛ «محترمانه و قانونی، گریبان شاکی ظاهری را بچسب که آخر، اتهام به این درشتی چرا؟» اما «حکمت» اقتضای دیگری دارد! من که مندرجات خود را مقوم مقوله امنیت ملی میدانم، چه گلهای میتوانم از دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی داشته باشم؟! و این دبیرخانه محترم، چه شکایتی میتواند از نگارنده داشته باشد؟! لطفا به کلماتی که در این ترکیب به کار رفته، دقت کنید؛ «دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی». این ترکیب، یقههایی را باید بچسبد که قطعا یقه من نیست و قلمهایی را باید خرد کند که حتما قلم من نیست. من از این ترکیب، و ناظر بر قلمم، شاید انتظار تشکر داشته باشم اما هرگز انتظار تذکر نخواهم داشت، شکایت که اصلا حکایت غریبی است! «حکمت» به من میگوید؛ «در این شکایت، رد پای بعضیها در میان است، رد پای اعتدال». من، براساس حکمت، شاکی خود را، دولت و معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری میدانم، نه شورایعالی امنیت ملی، که شکایتها، ظاهری دارند و باطنی. به شهادت انبوه نوشتههایم، «امنیتملی» روی سرم جا دارد اما به شهادت این چند زخم که هنوز از فتنه ۸۸ بدین سو، روی سر و صورتم باقیمانده، حتی «مصوبات شورایعالی امنیت ملی» هم روی سرم جا دارد. آنجا که پای امنیت ملی جمهوری اسلامی در میان است، من فقط قلم در دست ندارم، بلکه جان نیز بر کف دارم… و نوشتههایم را بسیار سرشتهام. برای من، امنیتملی کاملا مفهوم است؛ کدام اتهام را و به چه کسی میخواهید تفهیم کنید؟! در مثل، آنهم مثل ملای رومی، مناقشه نیست. گفت: «تو مکن تهدید از کُشتن که من، تشنه زارم به خون خویشتن».

من و ما، همه امت حزبالله، فداییان امنیت این ملکایم. ما علیه ناامنی خوارجصفتان، کارنامه روشنی داریم. وصله اخلال به ما نمیچسبد. منباب اعاده حیثیت مضاعف، مصرم که بدانم دقیقا در کدام جملات ۴ یادداشت مورد شکایت، مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی چیزی نوشتهام؟! این کمترین حق من است و پاسخ این سوال را، نه از دبیرخانه شورا یا سایر اعضای شورا، بل از آن محترمی میخواهم که ایام انتخابات، شعار میداد؛ «نقد باید آزاد باشد، منتقد نباید به لکنت دچار آید، نباید بترسد، نباید بلرزد». این بود اعتدال؟! من که فکر کنم اصلا همین بود اعتدال!! اعتدال، کاریکاتور عدالت است. اعتدال در ظاهر، همه حروف عدالت را دارد اما در باطن، چپاندر قیچی عدالت است. مشتی حرف که برای خود، عاقبت کلمهای تشکیل داده. اصلا اعتدال یعنی مشتی حرف، مشتی قیل و قال. اعتدال، صراحت در شکایت ندارد. صداقت در حکایت ندارد. یک چیزی میگوید، در حالی که چیز دیگری رخ داده. از گرفتهها سخن میگوید، در حالی که دادههایش بیشتر است. از پیروزی سخن میگوید، در حالی که پیروزی، مگر در مکر خدا نهفته باشد! توافق که موید هیچ فتحی نیست! ما اما آنقدر سررشته از حکمت داریم که دچار اشتباه در فهم مسائل نشویم. ما هرگز شکایتی از شاکی ظاهری خود نداریم، فقط از اعضای آن تمنا داریم که هماهنگ با امنیت ملی حرکت کنند، نه هماهنگ با شعار اعتدال. «اعتدال»، خوب یا بد، شعار یک دولت هست و شعار دولت بعد نیست، اما «شورایعالی امنیتملی» همیشه هست. چشم بر هم زدنی، عمر دولت اعتدال به سرمیآید، لیکن آن روز، هنوز هم شورایعالی امنیت ملی، شورایعالی امنیت ملی است. شورا به این مهمی، باید خط خود را از پیام ۲۲ بهمن جاودانه ملت بگیرد، نه دولتهایی که میآیند و میروند. این شورا، باید آنجا ورود کند که واقعا امنیت ملی به خطر افتاده است. نقد یک توافق زمینی، یعنی نقد یک توافق زمینی، نه اخلال در امنیت ملی. سطح امنیت ملی، بسی بالاتر از آن است که زلف خود را به مفاد توافقی گره بزند که از نظر آقای ظریف، مدام روحش توسط طرف مقابل در حال نقض شدن است! «فلان تحریم آمریکا، گند زد به روح توافق ژنو» تلویحا جملهای از وزیر امور خارجه است و اگر بعضیها، این متن را هم کمپلت (!) مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی تشخیص می دهند، خوب است لااقل این جمله را در متن شکایتنامهشان درز بگیرند! دیروز خبرگزاری ایسنا از قول خانم راکعی نوشت؛ «رهبری موافق رفعحصر هستند». دقیقا همینجاست که شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند، نه مندرجات مقوم امنیت ملی این قلم. در سخن خانم راکعی، ایضا در خبرگزاری ایسنا، به ۲ جهت، تغایر بسیار فاحش با امنیتملی دیده میشود. اول؛ دروغ بستن به رهبر انقلاب، دوم؛ گفتار برخلاف مصوبه خود شورایعالی امنیت ملی مبنی بر حصر ۲ تن از سران فتنه. اینجاست محل ورود شورایعالی امنیت ملی! چرا ورود نمیکند؟! چرا مجلس محترم ساکت است؟! چرا جبهه اصولگرایی ساکت است؟! در روز روشن ۲ تهمت بسیار نابجا، یکی به بزرگان بسته شده، یکی هم به مصوبه شورا. جای سکوت است؟! اینجا، هم باید با خانم راکعی برخورد قانونی شود، هم با آن خبرگزاری که البته اینقدر شجاعت نداشت پای مندرجات خود بایستد، عذرخواهی کند و اعلام آمادگی کند بر اجرای قانون. بالکل خبر مزبور را حذف کرد! اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این؟! فتنهگری بیشتر از این؟! من حالا این را یواشکی مینویسم، باشد که دربرود از زیر دست سردبیر؛ «اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این، که وزیر خارجه بر خلاف توصیه بزرگان به ملت، مبنی بر رصد رفتار و گفتار دشمن، به مردم توصیه میکند که توجهی به حرف دشمن نکنند؟!» ما حالا منباب «صبر انقلابی» خیلی از حرفهای یواشکی را در کنج دلمان مخفی نگهمیداریم، بعضیها هم دور برندارند علیه امت حزبالله و روز یومالله. و شکایت نکنند از تکرار شعارهای ملت در راهپیمایی. فتنهگر منافقی که خود جرأت نکرد روز ۲۲ بهمن در دریای مواج و طوفانی ملت، حضور پیدا کند، از ترس آنکه مبادا غرق شود، همه رفتار و گفتار این روزهایش، رسما اعلان جنگ علیه امنیت ملی این مرز و بوم است. نمیبینند؟! نمیشنوند؟! ما حالا حرفی نمیزنیم، لااقل روانه دادگاهمان هم نکنند! روانه دادگاهمان هم میکنند، حداقل لطف کنند مصادیق شکایت خود را بیان کنند! این بود اعتدال؟! آری، همین بود اعتدال! دقیقا همین! دست فرمان اعتدال، جز این در ژنو توافق میبست، جای تعجب بود! اعتدال به توافق میآید، توافق به اعتدال! من در ۲ تا از ۴ متن مورد شکایت، نوشته بودم؛ «حتی لبوفروش بیسواد هم چنین توافقی را امضا نمیکرد». از من اما تندتر، آن عالمی بود که گفت؛ «آدمی وقتی با این آمریکاییها دست میدهد، باید انگشتان دست خود را دوباره بشمرد» یا آن عالم دیگری بود که گفت؛ «حتی هیچ بیسوادی، پای همچین برگهای را امضا نمیکند». آیا تکرار نرمتر سخنان آیتاللهالعظمی نوری همدانی و آیتاللهالعظمی جوادی آملی، مغایرت با مصوبات شورایعالی امنیت ملی است؟!

بعضیها لطف میکنند اگر هنگام سخن گفتن از «آشتیملی» در محکمه را نشان منتقد ندهند! بعضیها لطف میکنند اگر به جای کلیگویی، مشخصا بگویند در کجای نوشتههایم امنیت ملی به خطر افتاده، که از خود دفاعی در برابر این تهمت ناروا کرده باشم. بدترین بیاخلاقی، همین است که انگ اتهام علیه امنیت ملی بزنی و هیچ نگویی کدام جمله، کدام خط، کدام پاراگراف؟! اقدام علیه امنیت ملی، رفتار و گفتار نماینده امور اقوام و اقلیتهاست که یک روز زبان ملی را میزند، یک روز وحدت ملی را، یک روز خط ملی را، یک روز اقتدار ملی را. یعنی ما باید همه چیز را بنویسیم تا معلوم شود چه کسانی دارند علیه امنیت ملی این دیار، کار میکنند؟! آیا ما یک چیزی هم بدهکار شدهایم و جماعت نان به نرخ روزخور، که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز میخورند، طلبکار از ما؟! من در یادداشت «دهان ما پلمب نمیشود» نوشته بودم؛ «تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم و صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به کوتاه آمدن کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدرمسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود!» این، نقد توافق ژنو است یا اقدام علیه امنیت ملی؟! و آیا شورایعالی امنیت ملی، مصوبهای داشته که توافق ژنو نباید نقد شود؟! من در یادداشت «غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم» نوشته بودم؛ «آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!» کجای این حرف، خلاف کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! من در یادداشت «آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن» نوشته بودم؛ «ما از خاطر نبردهایم که آقای روحانی به ملت خود، «کلید» نشان داد، نه بولدوزر، فلذا بهتر است دولت اعتدال، بولدوزر را خرج بیگانگان کند! بیگانگانی که زیاد مغلطه میکنند و مرتب از خط قرمز وزیر امور خارجه عبور میکنند!… اگر دولت گذشته در ۴ سال دوم خود، «مقاومت» را مانع رشد اقتصاد معرفی میکرد، اینک دولت هفت دهم درصدی، «هستهای» را بهانه کرده. و این هر ۲ اشتباه بوده و هست». ذکر مستند و بیان مستدل و صدالبته فراجناحی و فرادولتی اشتباهات دست اندرکاران، زیر پا گذاشتن کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! آیا تاکید بر ایستادگی و مقاومت یا تاکید بر انرژی هستهای، مغایرتی با امنیت ملی کشور دارد؟! من در مطلع یادداشت «هستهای ملت و دیپلماسی دولت» نوشته بودم؛ «توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط ۳ روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتشبیار معرکه است!» آیا این نقد صریح و البته صحیح، بیشتر به مدح امنیت ملی کشور شباهت ندارد تا اخلال در آن؟! به صراحت بگویم؛ اگر بعضیها به توافق ژنو، تعصب بیجا و غیرمنطقی دارند، من به خون همه شهدای این دیار، من جمله شهدای هستهای، از موضع عقل و استدلال، حساسیت دارم. حزبالله، عقل و دین و دل و هوش، به خدای حکیم قادر متعال باخته است، نه به کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! امت حزبالله مثل خمینی، مثل خامنهای، خوشبین به مذاکره با آمریکاییها نیست، چرا که با پیامبر درونیاش فکر میکند، نه با کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! این روزها، هم سالگرد خیبر است، هم سالگرد بدر. خوب است بعضیها هنگام دست دادن به جان کری، لااقل به حرمت خانواده شهدای جوشن، سهند و سبلان، کمی کمتر بخندند. من در همه این یادداشتها، اتفاقا از موضع امنیت ملی، اقتدار ملی، غرور ملی و پرهیز از معرکهگیری، به نقد توافق ژنو پرداختهام. من، امنیت ملی و شورایعالی امنیت ملی را به خوبی میشناسم. هم امنیت ملی و هم انشاءالله این شورا، هم چنان که تا الان هم همین طور بوده، اگر شکایت از کسی داشته باشند، دقیق، عمیق، مصداقی و مشخص، مورد شکایت را مطرح میکنند و هرگز نمیگویند؛ «این ۴ نوشته، خلاف مصوبات شورایعالی امنیت ملی و در حکم اقدام علیه امنیت ملی کشور بوده است، مصداق بیمصداق»! بعضی ها وقتی به جای پاسخ، اصحاب تحلیل را بیسواد میخوانند، شکایتشان هم خلاصه میشود در یک کلیگویی مبهم. من البته به احترام قانون، از ذکر جزئیات دادگاه روز یکشنبه خودداری میکنم، لیکن از دولت محترم میخواهم عمل بر مبنای حکمت کند، یا لااقل به همان «تدبیر» که میگفت، عمل کند. من لااقل در این مجال، هرگز نمیخواهم حکایت فیلم «آژانس شیشهای» ادعا کنم؛ «امنیت ملی را برای من، امثال عباسها معین میکنند» که شهدا خود، یکی هم برای ماندگاری همین قانون و امنیت ملی، جان بر طبق اخلاص گذاشتند. آری، بیشترین احترام به قانون، از آنِ حزبالله آرمانخواه است. من برای زدن حرفهای شاعرانه، نه قلم کم دارم، نه انگیزه، اما طبق قوانین این نظام مقدس و الهی، امنیت ملی را برای من، برای دولت، و برای همه، مصوبات شورایعالی امنیت ملی معین میکند. جناب شاکی محترم و اصلکاری، باید مشخصا بگوید؛ «کدام فراز از نوشتههایم، مخل کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی بوده؟! و به کدام دلیل، اقدام علیه امنیت ملی تفسیر شده؟!» شاکی هر که باشد – به نظر میرسد دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی نباشد! – تهمت درشتی زده و حتما باید جوابگو باشد. اگر طبق قانون، امثال من باید برای آنچه مینویسند جواب پسدهند، طبق همین قانون، شخص شاکی هم باید برای ادعایی که طرح کرده، بینه محکمهپسند و مصداق معین بیاورد و الا از نظر افکار عمومی محکوم خواهد شد به مغلطه و فرافکنی. در تمام دوران روزنامهنگاریام، بویژه در سال ۸۸ تهمتهای مختلفی دشت کردهام اما افترای اقدام علیه امنیت ملی کشور، تهمت درشتی است که هرگز نمیبخشم. بدان امید که از این پس، شاکی خود بار شکایت را بر دوش بگیرد و در یک اقدام خلاف امنیت ملی، اهل تعهد را رودررو با نهادهای حکومتی قرار ندهد. اقدام خلاف امنیت ملی، آنجاست که امثال مرا در مواجهه با شورایعالی امنیت ملی قرار دهند، اما بدانند ما عمل براساس حکمت میکنیم. «ما با این شورا و آن نهاد، سر دعوا نداریم» حتی به این معنی هم نیست که احیانا با دولت اعتدال، سر جنگ داریم. جنگ ما با دشمن این ملت است. شأن و منزلت جنگ ما بالاست. ما جواب شکایت را با شکایت نمیدهیم. اگر بعضیها وقت شکایت از ما دارند، وقت ما اما پر است. وقت ما وقف رفتگری در خیابان امنیت ملی، با جاروی قلم است. جادوی قلم، «حکایت» را کفایت میکند؛ به «شکایت» نیازی نیست. شکایتی هم اگر هست، از «جداییها»ست. دولت باید آشتی باشد با ملت. دولت باید اعتماد داشته باشد به ملت. دولت باید اعتقاد خود به شعارهای ۲۲ بهمن را فزونی بخشد. دولت باید «وحدت و استقامت» را مقوم امنیت ملی بداند. «تغییر» یکی از شعارهای این دولت بود. دولت باید تغییر رویه بدهد و سعهصدرش را بیشتر کند. دولت محترم، خود قضاوت کند؛ چقدر با دشمن، سعه صدر دارد، چقدر با دوست؟! ما دوست دولت هستیم، خیرخواه او. من به دولت توصیه میکنم با جدیت بپردازد به کار، به خدمت، به اقتصاد مقاومتی. من به دولت توصیه میکنم پیام راهپیمایی ۲۲ بهمن ملت مبنی بر «وحدت و استقامت» را بگیرد. بعضی شکایتها، مخل وحدت است و بعضی توافقها، نافی استقامت. اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «در کدام بند توافق ژنو، مقوله استقامت نمود پیدا کرده است؟!» اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «تقسیم بر ۲ کردن ملت و بیسواد خواندن اصحاب نقد، چه نسبتی با پیام وحدت دارد؟!» دولت بپذیرد که نیاز به تغییر رویه دارد و الا فقط در نامههای خصوصی که آیا هست، آیا نیست، از وی دفاع میشود! خطر آنجاست که بعضیها دقیقا عین شکایت کردنشان، برای این ملت کار کنند؛ توزیع سبد کالا! و ایضا عین شکایت کردنشان، با دشمن توافق کنند؛ توافق ژنو! اگر همه کارهای بعضیها عین همین شکایت کردنشان باشد، دیگر جای تعجبی نیست که هر روز درباره مرحله دوم پرداخت یارانهها، یک جور سخن بگویند و ملت را گیج کنند! دیپلماسی صدقهای، اقتصاد صدقهای میآورد و این هر دو، «شکایت صدقهای». شکایت صدقهای یعنی؛ «من میگویم این ۴ یادداشت، مخل مصوبات شورایعالی امنیت ملی و اقدام علیه امنیت ملی است، تو دیگر از من، ذکر مصادیق نخواه، قبول کن!» من اما میگویم؛ «این کشور، قانون دارد و همه در برابر قانون، برابرند و احدی برابرتر نیست!» در آخر، باز هم دعا میکنم برای قوه مجریه که یکی از چند قوه کشور است و آنچه زیاد دارد، کار نکرده. البته توصیه ویژهای هم دارم برای دولت و آن اینکه دولت یک چیز را مشخصا دست بگیرد و همان امر مشخص را درست کند. توصیه مصداقی من به دولت -با احتساب همه جوانب امور- این است که لااقل روی یک امر، انگشت حکمت بگذارد و بعد از ۴ سال، حداقل پز تدبیر در مقام عمل این یک امر را بدهد. از جمله شعارهای انتخاباتی آقای روحانی، بالا بردن ارزش پول ملی کشور بود. همین افزایش ارزش پول ملی، گمانم نکته خوبی است که دولت اعتدال، روی آن سرمایهگذاری کند. در این ۶ ماه که این اتفاق فرخنده نیفتاده، باشد که از این به بعد بیفتد. در راه کمک به این توصیه، که افزایش امنیت ملی کشور هم کاملا در آن ملحوظ است، با قلم خود حاضرم بیهیچ چشمداشتی، دولت محترم را یاری رسانم. گفت: «با لب دمساز من گر جفتمی، همچو نی من گفتنیها گفتمی».
وطن امروز/ ۷ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
انقلابیتر از بهمن ۵۷
الله، الله، لا اله الا الله. خدایا! ما به نام تو انقلاب کردیم. فردا هوای ما را، هوای انقلاب خودت را داشته باش. داری. میدانم. اصلا ما که هستیم؟ شیاطین، بغض از قدرت تو دارند. بیش از ما، با خودت دشمنی دارند. مشکل ابلیس، هستی تو است، نه هستهای ما. خدایا! فردا یک طرف تویی، و طرف دیگر، همه فراعنه، همه ابوسفیانها، همه اشرار، همه دشمنان بشریت. ما با انقلاب اسلامی، دیری است که طرف تو را گرفتهایم. طرفداری از تو، همه جرم ماست.
خدایا! انقلاب ما اگر خدایی نبود، دشمنان تو کاری به کار ما نداشتند. فردا، یک طرف، انقلابی است به نام تو و کمی آن سوتر، کسانی که حاکمیت حق را بر جهان نمیخواهند. تو را نمیخواهند. در نبرد خدا و کدخدا، ما ایمان به قدرت تو داریم. تو بالاتری. مکر تو کاریتر است.
خدایا! به سرودهای انقلاب ما نگاه کن! همهاش نام توست. کجا ما خرمشهری آزاد کردهایم، بیآنکه فراموش کنیم نقش تو را؟ و کجا خمینی و خامنهای، از فتوحات سخن گفتهاند، الا آنکه سجده بر درگاه تو را نشانمان دهند؟
خدایا! هر کجا این انقلاب، علیه دشمنان تو، خودی نشان داده، ولیفقیه، دست قدرت تو را به ما نشان داده. نشانی محراب تو را، مِهر تو را، مُهر تو را.
خدایا! در سی و پنجمین تولد انقلاب، چه سخنی زیباتر از سخن گفتن با تو؟ و چه کاری بهتر از حمد و ستایش خدای انقلاب؟ خدایا! ۳۵ سال بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ ما همچنان انقلابی هستیم. قلب انقلاب اسلامی، جای تو است. درون سینه ما که سرشار از محبت، بلکه ولایت توست، چگونه دوستی با آمریکا بگنجد؟! و چرا نمیفهمند بعضیها که خدا و کدخدا، با آن همه دشمنی با هم، هرگز به بازی «برد – برد» نمیرسند؟! بعضیها از ما میخواهند دشمن را درک کنیم! اگر بنا بر درک دشمن بود، اصلا چرا انقلاب کردیم؟ آن هم به نام خدا؟ مگر دشمن، خدای ما را درک میکند، نهاد بشریت را درک میکند، انقلاب اسلامی را درک میکند، خون شهدای ما را درک میکند، خون دل مادران شهدای ما را درک میکند که ما او را درک کنیم؟!
دلی که خدا را درک کرده، به کار درک کدخدا نمیآید! و حنجرهای که «مرگ بر آمریکا» گفته، همچنان هر چه فریاد دارد، بر سر آمریکا میکشد. ما همان انقلابیهای بهمن پنجاه و هفتیم، بلکه تندتر! صراحت ما علیه دشمن، بیشتر شده. ما بیشتر از پدرانمان، خشم داریم نسبت به آمریکا، چرا که بیشتر از شهدا، شاهد عداوت دشمن بودهایم. تنفر ما از آمریکا، بسی بیشتر از شهدای دهه ۶۰ است چرا که بعد از رفتن شهدا، ذرهای از خباثت دشمن، کم نشده.
اگر ما بدیها و بیادبیهای بیشتری از دشمن دیدهایم، حق داریم رساتر از قبل و بلندتر از قبلیها، فریاد برآوریم «مرگ بر آمریکا». روز ۲۲ بهمن ۵۷ ما بلکه دهه ۶۰ ما، همه دنیا با شعار «مرگ بر آمریکا» موافق نبودند. اینک ۳۵ سال بعد از انقلاب، «مرگ بر آمریکا» بدل به شعار همه ملتها شده. دشمنی با نظام سلطه در نهاد بشریت است.
ذات آدمی، تنفر از سلطهگری است و وقتی دشمنی سلطهگران، فزونی میگیرد، خشم جهانیان هم از او بیشتر میشود. با این حساب، آیا ما نیاز به اصلاح چهره انقلاب خود نزد جهانیان داریم یا آمریکای منفور؟! آنکه باید دستی اساسی بر قیافه کریهالمنظر، وحشی، بیادب و منفور خود بکشد، رژیم آمریکاست و الا تصویر جمهوری اسلامی در امهات و اصول، خداییتر از آن است که نیاز به اصلاح داشته باشد.
اگر منتهیالآمال ما، دست دادن با سران کاخ سفید بود، این کار را به طریق اولی، محمدرضا پهلوی گور به گوری داشت انجام میداد! و اگر دست دادن با دشمن و توافق با شیطان، گرهگشا بود، شاه نگونبخت، اساسا سقوط نمیکرد! من در شگفتم که چرا بعضی دوستان دیپلمات، کدخدا را بیش از خدا، در محاسبات خود راه میدهند!
انقلاب متکی به خدا و متکی به ۳۰۰ هزار شهید، زیباتر از آن است که نیاز به تغییر چهره داشته باشد. کدخدایی که دیگر نیست، باید اصلاح کند چشم و ابروی خود را! خدا جای حق نشسته، کدخدا باید اصلاح کند موضع خود را!
خدایا! تو شاهد باش که ما انقلابی باقی ماندهایم و از انقلاب با نام و یاد تو، ذرهای پشیمان نگشتهایم. ما انقلابی حرف میزنیم، انقلابی عمل میکنیم، انقلابی فکر میکنیم و همچنان انقلابی، از انقلابمان پاسداری میکنیم. انقلابی بودن، یعنی جمع آرمانخواهی و واقعگرایی، یعنی جمع تکلیف و نتیجه. نقطه مقابل افراط و تفریط، صراط مستقیم انقلاب اسلامی است، نه اعتدال. اعتدال، نوعی میانهروی کاریکاتورگونه است که حتی این توانایی را هم دارد که در تقابل خدا و کدخدا، میانه را بگیرد و دم از بازی «برد – برد» بزند! اعتدال، نوعی ژست سیاسی است که گاهی در برابر دشمن، لال میشود اما علیه دوست، سرشار از قیل و قال! شعار ما را دولتهایی که میآیند و میروند، تعیین نمیکنند، انقلاب اسلامی معین میکند. ما شعار انقلاب، یعنی شعار استقلال را به هیچ شعاری منجمله شعار اعتدال نمیفروشیم، چرا که اینک دیگر بر ما ثابت شده، اگر استقلال، دشمن را پس میزند، اعتدال، دشمن را جلو میآورد. اگر استقلال، ضامن امنیت، پیشرفت و آرامش است، اعتدال، دشمن را هارتر میکند. خدایا! تو شاهد باش دفاع ما را از شعار شهدا، و شهادت بده ایستادگی ما را بر موضع انقلابی که به جای تعصب به کدخدا، روی شعائر بلند تو حساس است و نسبت به دین تو غیرت دارد. خدایا! تو شاهد باش که ما دولتی نبوده و نیستیم، بلکه انقلابی بوده و هستیم. ما در نامههای خصوصی و البته موهوم، از انقلاب دفاع نمیکنیم، بلکه صریح و صحیح، پشت انقلابمان هستیم. فردا ما با صراحت هر چه تمامتر، از اصل مسلم ولایت فقیه و از مصداق مقتدر آن، دفاع خواهیم کرد. فردا هر «مرگ بر آمریکا»ی ما انشاءالله تیری است بر قلب کاخ سفید. فردا معلوم خواهد شد برخلاف نظر بعضیها، این کاخ روسیاه سفید است که نیاز به تغییر چهره دارد، نه حسینیه خدایی امام خمینی (ره). فردا معلوم خواهد شد طرف حساب آمریکا، انقلاب اسلامی است، نه این دولت یا آن دولت. و به این عبارت، هر توافقی، کاغذپاره است! فردا انشاءالله شعارهای غرّای ملت، ماشین زخمخورده دیپلماسی دولت را روی چال خواهد برد و آن را تعمیر خواهد کرد! فردا کدخدا خواهد فهمید که در مصاف با خدا، چارهای جز شکست ندارد. فردا اوباما و جان کری خواهند فهمید که بیهوده توافق بستهاند، چرا که طرف حسابشان، یک انقلاب اسلامی ۳۵ ساله است، نه دولتهای ۴ ساله! فردا در جشن تولد استقلال، باید آزادی و آزادی بیان سخن براند، نه اعتدال، که فردا روز همه ملت است، نه روز دولت. فردا بیش از آنکه روز این قوه و آن قوه باشد، روز فرمانده کل قواست. فردا روز دست خدا، روز خداست.
خدایا! فردا حلقوم ما در تصرف تو است؛ فردا روز توست. مگر نه آنکه ما از آن به «یومالله» یاد میکنیم؟! فردا، این تویی که میآیی. این تویی که اثبات میشوی. این تویی که حماسه میآفرینی. در خط مقدم فردا، فرمانده تویی… و ما از تو خط میگیریم.
خدایا! فردا، یک ملت، لشکر خواهی داشت. اگر هر روز، یک روز به ظهور حضرت منتقم نزدیکتر میشود، فردا چون «یومالله» است، گویی یک فصل به آمدن بهار نزدیکتر میشود. خدایا! بهترین فردا را تو به ما وعده دادهای. آن ملتی که قرار بود از مشرق زمین، با انقلاب خود، قیام منجی را نزدیکتر کند، اینک به جشن سی و پنجم رسیده. تا فردای ما، فردایی داشته باشد، گمانم وقت خوبی است. خدایا! برای کدام برگ از این سررسید، نقشه ظهور کشیدهای؟! تا آن روز رویایی، نگهدار انقلاب ما باش، نگهدار فردای ما باش، نگهدار فریاد ما باش، نگهدار مولای خراسانی ما باش. سران کاخسفید، انقلاب ما را از چشم تو میبینند. این یکی را درست فهمیدهاند. دارند با تو دشمنی میکنند.
خدایا! فردا «روز حضور» است اما این فردا، خود، فردایی دیگر میخواهد؛ «روز ظهور». فردا ما با حضور خود، بر دهان دشمن تو میکوبیم. باشد که فردایی دیگر، «الله» اذن بر آمدن «بقیهالله» دهد… و تسکین دهد این دل بیقرار را. خدایا! قول حضور از ما، قول ظهور با تو. از این تقسیم کار، دند شیطان نرم، چشم کدخدا کور!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
محسنات دولت را هم ببینید!
یادداشت مهمان/ علی اکبر بهشتی:
این روزها در هر کوی و برزنی، اعم از مترو و تاکسی و صف سبد کالا و اتکا و شهروند و رفاه و چی و چی، مردم را می بینم که مشغول انتقاد از دولت اند و گلایه ها دارند بس زیاد.
من با اینکه خود منتقد این دولت هستم، اما هرگز این رویه را صحیح نمی دانم. صریح بگویم؛
این درست که توافق چندان متوازنی با «۱ + ۵» بسته نشد، این درست که معیشت مردم، تنها با توزیع سبد کالا، آنهم غیر مدبرانه، اصلاح نمی شود، این درست که توزیع سبد کالا، اصلا میانه ای با کرامت مردم ندارد، این درست که دست اندرکاران، بعضا با بولدوزر مشغول قلع و قمع مخالفان از اینجا و آنجا هستند، این درست که بخش اعظم دست آوردهای هسته ای، یک شبه پلمب شد، این درست که در توافق ژنو، «آنچه مرقوم شد» با واقعیت خیلی همخوانی نداشت،
این درست که متاثر از «دیپلماسی صدقه ای» هر روز توسط دشمن، تهدید می شویم، این درست که غرور ملی را بعضا جریحه دار می بینیم، این درست که حتی «ماری» هم علیه ملت ایران از گزینه نظامی سخن می گوید، این درست که سرمایه گذاری بیش از حد روی توافق با دشمن در عرصه سیاست خارجی، تعامل با دوست را در عرصه های سیاست داخلی و اقتصاد، کم و بیش مخدوش کرده،
این درست که میان داده ها و گرفته های توافق ژنو، چندان نسبت درستی وجود ندارد، این درست که از نظر فلان مشاور ارشد دولت، رانندگان تاکسی، لبوفروش ها و… حق حتی یک اظهار نظر هم ندارند، این درست که از نظر بهمان مشاور ارشد دولت، نیمی از مردم، رای به بی قانونی داده اند، این درست که به جای عذرخواهی، بعضا شاهد مغلطه و فرافکنی هستیم، این درست که به سرهنگ ها، چند بار در همین دولت، اهانت شد،
این درست که از نظر دشمن، نقض توافق ژنو، مترادف با حمله نظامی به ایران است، این درست که امتیاز دادن غیر عقلانی به دشمن، گستاخ کردن بیشتر اجنبی را به همراه داشته است، این درست که با سخنرانی و سخندانی نمی توان اوضاع معیشتی مردم را بهبود بخشید،
این درست که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»، این درست که علاوه بر نشان دادن کلید، باید برنامه های مدون و هم شان با کرامت مردم نیز داشت، این درست که بی تدبیری در توزیع سبد کالا منجر به مرگ ۲ نفر، و صدالبته جراحت جسم و جان بسیاری دیگر شد، این درست که مردم در سرمای بی سابقه، بی سابقه ترین صف ها را تجربه کردند، این درست که خیلی ها بعد از ۶ ساعت ایستادن توی صف، دست آخر ملتفت شدند که اصلا نام شان در میان گیرندگان سبد کالا نبوده،
این درست که پیامک های مرتبط با توزیع سبد کالا، مدبرانه و دقیق ارسال نشده، این درست که بعضا اقشار محروم جامعه، جایی در میان سبدبگیران ندارند، این درست که بعضا اقشار مرفه جامعه، جایی در میان سبدبگیران دارند، این درست که خیلی بهتر از این هم می شد در باب توزیع سبد کالا، برنامه ریزی و تدبیر کرد،
این درست که توزیع سبد کالا بدین روش، تقریبا صدای همه ملت را درآورده، این درست که قرار است با افزایش قیمت حامل های انرژی، مردم شاهد گرانی بیشتر، و صدالبته نگرانی بیشتر باشند، این درست که توافق ژنو، سیاهنمایی علیه دولت های سابق و اسبق، و افراطی خواندن اصحاب نقد، برای این مردم، آب و نان نشده و نمی شود، این درست که الان چند روز است برق و گاز بسیاری از مناطق شمال کشور قطع می باشد، این درست که اهالی شمال به ویژه مازنی ها، بعضا از سرما، ویبره گرفته اند، این درست که دست اندرکاران نشان داده اند چندان توان مدیریت بحران را ندارند، این درست که به جای نیروهای دولتی، بچه های خدوم، مخلص و فداکار سپاه و بسیج وارد میدان شده اند، این درست که قرار است حق و حقوق خودمان را، و تنها قسم نازلی از آن را، در اقساط دون شان ملت ایران، و داخل چمدان، از دشمن بگیریم، این درست که علی رغم پای فشردن ریاست محترم جمهوری روی نقد، پای مطبوعات به دادگاه باز می شود، این درست که تیتر «سقوط آزاد بورس» در روزنامه وطن امروز، مخل امنیت ملی، تشخیص داده شده،
این درست که جواب حرف حساب رسانه را، نه با بگیر و ببند، که با خرد و ادب باید داد، این درست که همچنان توزیع شیر رایگان در مدارس ابتدایی در هفته اول آغاز به کار این دولت، بهترین تدبیر دستگاه اجرا محسوب می شود، این درست که حک عکس پلنگ روی پیرهن تیم ملی، حفاظت از محیط زیست نمی شود،
این درست که «کاسبی با حیوانات زبان بسته» حل بحران آلودگی هوای شهرهای بزرگ نمی شود، این درست که مجسمه شیردال، مال ۲۵۰۰ سال بعد از میلاد حضرت مسیح است، این درست که حمل و نقل در بودجه تقدیمی دولت به مجلس، رقم بسیار پایینی دارد، این درست که عدم توازن در لایحه بودجه، صدای اغلب وکلای شهرستانی را درآورده، این درست که آقای ظریف، قدرت نظامی کشور ۳۰۰ هزار شهید را، و اقتدار همرزمان شهدا را ضعیف تلقی می کند، این درست که به جای پاسخ دندان شکن به دشمن، بعضا جواب دوست را تند و تیز می دهند،
این درست که نه دیپلماسی صدقه ای و نه اقتصاد صدقه ای، هیچ یک با رضایت افکار عمومی همراه نشد، این درست که قرار بود فضای فرهنگ و رسانه، امنیتی نباشد، این درست که قرار بود گداپروری، بد و مذموم تلقی شود، این درست که دیشب، هر ۴ جاده منتهی به شمال کشور نزدیک ۲۴ ساعت بسته بود، این درست که پیرزن مادر شهید در فروشگاه اتکای میدان شهدا، بعد از ۴ ساعت صف، آنهم در سرمای زیر چند درجه، دیگر کاملا خسته بود، این درست که هیچ کدام از مشاهیر اقتصادی دولت، استعفا ندادند، این درست که دولت بعدی، به عبارتی کارنامه آسانی خواهد داشت، اگر فقط سبد توزیع کالا بدین روش نداشته باشد، یا اگر تنها، توافق ژنو در کارنامه اش نباشد، و این درست که دولت بعدی، برای حل و فصل همه این بی تدبیری ها، به عبارتی کار بسیار سختی در پیش دارد،
اما…
آری، اما محسنات بی مثال، ممتاز، فراوان، غیر قابل وصف، عالی و فوق العاده کثیر این دولت را هم هرگز نباید نادیده گرفت!
ملت ایران! این بود انشای من…
وطن امروز/ ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
گزینهها پوسید روی میز
این اوباما بچه بود، یادش نمیآید؛
از بهمن ۵۷، سی و پنج سال است که براساس آنچه رؤسای جمهور آمریکا منقول میدارند، هفته بعد قرار است انقلاب اسلامی سقوط کند! به خدا این گزینه نظامی، پوسید روی میز رؤسای جمهور آمریکا!
آمریکا یک رئیسجمهور داشت به نام «ریگان» که میخواست ریشه ملت ایران را از طریق خلیج و با ناوهای دریایی خشک کند! آن روزها مردم، این شعار را سر دست گرفتند؛
«خلیج فارس ایران، محل دفن ریگان».
ما آن روزها بچه بودیم اما نوگل بهار نبودیم! ظریف نبودیم! تخس بودیم! قد کشیدیم! و حالا میپرسیم؛
«کجایی اصلا آقای ریگان؟! حال شما چطور است؟!»
روزی «علیرضا» از این هم بزرگتر خواهد شد و از اوباما و جان کری خواهد پرسید؛
«کجایید عالیجنابان؟! چه خبر از گزینه نظامیتان؟! پدرم مصطفی، با گزینه خون هستهایاش، هنوز در موضع غرور ایستاده. شما کجایید؟! راستی! حال توافقتان چطور است؟!»
چیست انقلاب اسلامی؟ جز تسلیم آمریکا در برابر شکوه و عظمت ملت ایران؟ ۳۵ سال است همه رؤسای جمهور آمریکا به علامت تسلیم در برابر ملت ما، دست خود را بالا بردهاند.
اصلا فرقی نمیکند در ایران چه کسی رئیسجمهور باشد یا در آمریکا چه کسی! اصل مناسبات، دست انقلاب اسلامی است.
دولتها میآیند و میروند، دولتها به عبارتی همه موقتند، آنچه اما باقی میماند، انقلاب اسلامی ملتی است که «الله» خدایش بود و «روحالله» امامش. هر ثانیهای که از این انقلاب میگذرد، یعنی آمریکا در ستیز با ملت ایران، کم آورده. و هر ۱۲ بهمنی که «حضرت آقا» به دیدار امام و شهدا میروند، کاخ سفید را عصبانیتر میکند.
در آمریکا رئیسجمهوری که میگفت؛ «با رفتن خمینی، دیگر کار انقلاب اسلامی تمام است» کجاست؟!
سگی که گاز میگیرد، پارس نمیکند اما رؤسای جمهور آمریکا زیاد هارت و پورت میکنند! انقلاب اسلامی دقیقا خورده به ملاج ابلیس! و آن بالا یکی هست که هوای انقلاب ما را دارد.
خدای «والفجر ۸» هماینک هم خداست. امامِ زمانی که در عرض اروند، یکی یکی دست بچه رزمندهها را گرفت، هماینک هم امام زمان(عج) است. ما در شلمچه، یک خانم حضرت زهرا(س) داشتیم که الان هم مادری میکند برای خون شهدایی که با سربند جگرگوشهاش حسین(ع) با سربند «یا حسین» به خط میزدند.
شوخی نیست؛ دعای دردانههای دهر، پشت این انقلاب است. کاخ سفید، «آقا» ندارد، اگر داشت، هرگز ابرقدرتی آمریکا به این روزگار نمیافتاد که عالم و آدم را علیه اسد بسیج کند، آب از آب تکان نخورد!
این اوباما بچه بود؛ یادش نمیآید؛
روزگاری سران آمریکا اراده میکردند، ظرف ۳ سوت، مصدق را میبردند و شاه را میآوردند! این را میبردند، آن را میآوردند! اینک، این سیدحسن نصرالله است که معلوم میکند چه کسی باید در سوریه حاکم باشد، چرا که رای اکثریت مردم منطقه مهم است، نه اراده سران کاخ سفید. چرا که دنیا، مقاومت علیه سران آمریکا و اسرائیل را دوست میدارد، انقلاب اسلامی را دوست میدارد، شعار «مرگ بر آمریکا» را دوست میدارد. رهبر کاخ سفید، صهیونیستها هستند، اما رهبر سیدحسن نصرالله، «آقا»ی ماست.
در «مصاف رهبران» تو بگذار نتیجه جنگ ۳۳ روزه مشخص کند رهبر فاتح را. دلم میسوزد برای ابرقدرتی آمریکا! اگر زمان خمینی میگفت «گزینه نظامی روی میز است»، اینقدر هم حالا جرات داشت که ۸ سال علیه ملت ایران، جنگی را تحمیل کند. هر چند که همان زمان هم، خمینی عصایش را بلند کرد و کوباند بر فرق کاخ سفید. عصای خمینی، بچههایی بودند که دیگر از گهواره برخاسته بودند؛ شیربچههای الی بیتالمقدس، بسیجیان کربلای ۴ و ۵، دلاورمردان همین والفجر ۸! اینک اما در زمان خلف شایسته خمینی، ۲۴ سال است گزینه نظامی از روی میز سران کاخ سفید تکان نمیخورد! و هرگز به مرحله عمل نمیرسد! هر چقدر آمریکا در ستیز با انقلاب اسلامی، گامهایی اساسی به عقب برداشته، انقلاب اسلامی جلو آمده است. فی الحال، سگهای کاخ سفید، فقط زر مفت میزنند و دیگر گاز نمیگیرند چرا که خوب میدانند عصای خامنهای، همان عصای خمینی است بلکه با بردی بیشتر. سیدحسن نصرالله، عصای خامنهای است. اگر مصطفی چمران، عصای خمینی بود، مصطفی احمدیروشن هم عصای خامنهای است. اگر «مصطفای خمینی» در زیرشاخه فیزیک پلاسما، «گداخت هستهای» خوانده بود، «مصطفای خامنهای» آن علم را به وادی عمل آورد و مظهر غرور ملی، علیه کاخ سفیدی شد که پیشرفت ملت ایران را نمیخواست. عصای آمریکاییها اما صهیونیستها هستند که خود نیاز مبرم به عصا دارند! ما «آقا»یی داریم که خودشان «آقا»یی دارند، امام زمانی دارند، خلوتی دارند. ما بر این باوریم که انقلاب اسلامی با همه شهدایش، عصای دست ظهور است انشاءالله… و دیر نیست که خداوند بر فرستادن حضرت منجی، «اراده انتقام» فرماید. آنکه آن بالا هوای خون شهدای ما را دارد، خود خداست. خدا بهتر از همه میداند که دنیا، منتقمی کم دارد. اینک، «گزینه ظهور» روی میز هستی است.
سال ۴۲ در آن یخبندان امید که هیچ کسی رفتن دیو را باور نداشت -چون آمریکاییها پشتش بودند- شاید این فقط خمینی بود که خوب میدانست گزینه انقلاب اسلامی، روی میز تقدیر است. آن روزها خمینی از فرزندان درون گهواره سخن میگفت! از فردا! از فردایی که آمدنش را هیچ کس باور نداشت!
انقلاب اسلامی؟! مگر ممکن است؟! مگر میشود؟! مگر شاه جلاد میگذارد؟! مگر آمریکاییها میگذارند؟!
اینک اما وقتی خامنهای از فردای روشن ظهور سخن میگوید، تعجبی در کار نیست! چرا که ابهت شب، شکسته است! و شب پرستان دارند آخرین نفسهای خود را میزنند!
تا آفتاب بزند، ستارهها، عصای دست ماه میمانند…
دیگر، روزگار «مگر آمریکاییها میگذارند؟» گذشته است! توافق را ول کنید! روح ندارد! خشم روحالله ندارد! و دولتها همه موقتند! طرف حساب آمریکا، خود خود خود انقلاب اسلامی است.
اینک سران کاخ سفید، آنقدر از عصای انقلاب میترسند که گزینه نظامی فقط روی میزشان است اما خب! جهان را بنگر و نگاه کن به دستان الله که میخواهد «گزینه بقیهالله» را روانه میدان کند… وقتی کدخدا، دیگر کدخدا نیست، فقط توافق ملتها با خداست که روح دارد. ما یک لوگوی شادتر از ۲۲ بهمن ۵۷ به «وطن امروز» بدهکاریم!
خبر مرگ آمریکا، «امام آمد» ما، دیدنیتر است.
فردا دیدنیتر است. وای از آن روز که بلند شود عصای مهدی(عج).
وطن امروز/ ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا

به نام خدا… خدای کلمه، خدای حرف، خدای «چ». به نام خدا… خدای پاوه، خدای جاده اهواز – خرمشهر.
و سلام بر ابراهیم! حالا «چ» فقط یکی از سی و چند حرف زبان فارسی نیست؛ بیشتر، آدمی را یاد آخرین اثر حاتمی کیا می اندازد، یاد «چمران» که درست مثل «چریک» با «چ» شروع می شود! وه که در همین مختصر حرف ناز و مدور ۳ نقطه ای، چقدر معنای بلند بالا خوابیده… و من، «چ» عزیز را دوست می دارم، آنجا که حتی در اوج جنگ و خون، نهیب علیه منیت و دعواهای نفسانی را فراموش نمی کند؛
«شما وسط این بگومگو، صدای اصل کاری را نشنیدید… خوب گوش کنید!»
{از مناره های دوردست، صدای اذان می آید؛ الله اکبر…}
اصلا سر ابراهیم درد می کند برای تبر دست گرفتن، رفتن به جنگ بت های نفسانی، دعوا… دعوا با خود و با نفس خود به خاطر خدا… و خدا رحمت کند آنکه بر این حلال زاده نیز نام «ابراهیم» گذاشت. در زمانه ای که عمدتا فیلمساز به جای فیلم حرف می زند، بعضی ها معتقدند؛ «فیلم باید خودش حرف بزند». در «چ» اما حرف، نه از آنِ فیلمساز است، نه از آنِ فیلم. حتی این «چمران» هم نیست که حرف می زند! حرفی اگر هست، فقط و فقط حرف خداست. «چ» حرف خداست. خدایی که از حلقوم مصطفی چمران و اصغر وصالی حرف می زند! ابراهیم را هم باید به تبر شناخت و هم عرفان… و مگر نه آنکه چمران خود گل و گلوله و صلح و اسلحه و عشق و جنگ و عرفان و نبرد را با هم داشت؟! و مگر نه آنکه وسط معرکه، با گل آفتاب گردان، عکس یادگاری می انداخت؟!
از «علی (ع)» فیلم ساختن، بسی سخت تر است تا از پیامبر، چرا که «جمع اضداد» را مشکل بتوان «تصور» کرد، چه رسد به «تصویر»! و چمران در گونه خودش، «جمع اضداد» بود. گفتم که! سر ابراهیم درد می کند برای دعوا!
«اصلا خود خمینی هم “سرباز خدا“ بود».
وه که چه عارفانه بود این پاسخ شهید چمران به شهید وصالی. «چ» هم سرباز خداست؛ خواه حرف باشد، خواه فیلم…
آهای ابراهیم حاتمی کیا! جایی به بزرگی گفته بودی؛ «من مطرب نیستم» اما هیچ می دانستی روضه های نابی می خوانی؟!
به حرمت اشک هایی که در حریم خصوصی «چ» ریختم، این چند جمله را که با حروفی از قبیل «چ» نوشته شده، پذیرا باش. فقط همین یک قلم شهید، فقط همین چمران کفایت می کند که تو حق داشته باشی عاشق شهدا باشی. و همچنان از جبهه و جنگ، فیلم بسازی. این سهم تو نیست، حق توست. و اصلا نمی شود چمران را دوست نداشت. ابراهیم! این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است. «مصطفی» نام تمام شهدای هسته ای این دیار است. از حیث علمی، همه چمران را به دکترا در زمینه «فیزیک پلاسما» می شناسند، من اما به مهمترین زیرشاخه درسی اش یعنی «گداخت هسته ای». آری، این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است… و هنوز عصای خمینی بلند است.
۲۸ صفر ۹۲/ مصطفایی ترین روز سال
دوستدارت حسین قدیانی
وطن امروز/ ۸ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم
آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، آنقدر تلخ بود که غرور ملی آحاد ملت، حتی رایدهندگان به آقای روحانی را جریحهدار کرد.
ایرانیجماعت را همگان به احساس میشناسند و روحیه حساس. صدالبته دیدن تصاویر پلمب ساخت و سازهای هستهای و بازایستادن سانتریفیوژها از چرخش، روح و روان هر ایرانی آزادهای را آزار میدهد.
تودههای مردم، صرفنظر از مصداق رأیشان، لابد خود را میگذارند جای آن نخبه جوان که آن همه گمنام و بیادعا در کارگاههای هستهای مشغول کار است، بعد میبیند نتیجه تلاشش پلمب شده.
چیست مگر گناه اصحاب هستهای؟! فیالمثل آیا وزرای همین کابینه، خوششان میآید که هر از چندی، دم و دستگاهشان به بهانههای مختلف، پلمب شود؟! یعنی هستهای ما اندازه صفحه فیسبوک وزیر خارجه حرمت ندارد؟!
من قدر سوادم، خود را فقط میگذارم جای فلان سوپور سایت نطنز. دل او هم غروب جمعهای است برای خود، خدا عالم است. یاد آن روز میکند که صبح به جای دیدن مهر و پلمب بازرسان آژانس، به مصطفی احمدیروشن سلام میداد. مشاهده آن جوان شهید کجا، تماشای ریخت جاسوسان سیا و موساد کجا؟!
آنکه دارد لبو میفروشد هم ایرانی است، گیرم هنوز لبو را لای روزنامه بپیچد. ایضا آن راننده تاکسی که غذای گرمش را میگذارد صندوق عقب، بلکه ظهر شود و غذای از دهان افتاده و دیگر سرد شده را میل کند و ادامه کار مسافرکشی.
حال متوجه میشوید که چرا بعضی از دماغ فیل پایین افتادههای مشاور، این همه دل ناصاف دارند با اقشار زحمتکش این ملت؟! بیخود نیست که درمیآید صدای آن عالم فرزانه؛ «بعد از دست دادن با اجنبی، بروید بشمرید انگشتان دستتان را مبادا کم شده باشد.»
ایرانی، ایرانی است و آنجا که سخن از غرور ملی است، لبوفروش و راننده تاکسی و مرجع تقلید به هم میرسند. آه از سیام دی ماه. در این روز، ما در «وطن امروز» یک لوگوی روزنامه را سیاه کردیم، صدای بعضیها درآمد، چه میگویند این همه سیاهنمایی خود را که گویی هیچ افتخاری نبوده در گذشته؟!
از لبوفروش گرفته تا دانشمند هستهای، جملگی غرور ملی را میفهمند اما بیاییم فرض کنیم روزنامههای زنجیرهای هم چیزی از این غرور عایدشان است که تیتر یک میزنند؛
«مرگ تحریمها – تعلیق هستهای».
یعنی ملت! خیلی هم حالا از تعلیق هستهای ناراحت نباشید که مابهازای آن، تحریمها مرد و رفت پی کارش! این به آن در!
ملت ما در کنار غرور ملی، فهم و شعور ملی هم دارد و هرگز عداوت ذاتی با هیچ دولتی نداشته و نخواهد داشت. ملت در درک این دولت هم، هیچ کم نگذاشته، ولو اینکه دولت، هفت دهم درصدی بوده باشد.
این درست که از نظر مشاوران عالی و ارشد این دولت، نیمی از ملت، رأی به بیقانونی دادهاند اما خب! ادب ملت ما بالاتر از آن است که لزوما جواب بدی را با بدی بدهد.
ملت نجیب ما یک ملت است و هرگز تقسیم بر ۲ نمیشود. ملت این روزها، ناظر بر آنچه بعضیها مرقوم میدارند، درگیر و دار این پرسش است که «ما عکس تعلیق هستهای را دیدیم اما کجاست تصویر مرگ تحریمها؟!» توافق ژنو، بسیار نامتوازن است و این «توافق نامتوازن» را لبوفروش حتی اگر نتواند درست تلفظ کند، کاملا میفهمد. البته عکسش هم صادق است!
ملت اصلا به خاطر روی گل دولت، فرض هم بکند که توافق، متوازن بوده، باز در گیرودار یک پرسش دیگر است؛
«این سرمایه که شما با آن معامله بر فرض متوازن کردهاید، سرمایه خودتان بوده یا سرمایه خون شهدای هستهای؟! سرمایه خودتان بوده یا سرمایه دولتهای قبلی؟! شما که قبلا هم باری هستهای را پلمب کرده بودید، پس سرمایهای که با آن دست به معامله زدید، از خودتان نبوده، بلکه محصول کار و ماحصل خون گذشتگان بوده. با این همه، چرا علیه گذشته سیاهنمایی میکنید؟! و چرا این همه دروغ میگویید؟!»
آری! حتی فرض هم بگیریم دولت در این توافق، گل کاشته، همه آن امتیازی که به حریف داده، مدیون سرمایهای است که دیگران، بویژه شهدای هستهای، به او منتقل کردهاند و الا دولت هفتدهم درصدی، چیزی هم داشت که به دشمن بدهد تا مثلا مرگ تحریمها را از اجنبی بازستاند؟!
و اما فرض و خیال را وانهیم و سخن بر مبنای واقعیت بگوییم. اظهارات دستاندرکاران سیاست خارجی دولت، بلکه شخص رئیس قوه مجریه را اگر در این ۱۰۰ روز اخیر بررسی کنیم، معالاسف آنچه زیاد دیده میشود، تناقض است. «ما از هیچ حق هستهای در برابر قدرتها کوتاه نمیآییم» در حالی بیان میشود که همین چند وقت پیش، جشن شادمانی گرفتند و گفتند: «حتی آمریکا هم حقوق هستهای ما را به رسمیت شناخته».
اولا؛ اگر به رسمیت شناخته، دیگر چه لزوم است به جمله «ما از حق هستهای خود در برابر دشمن کوتاه نمیآییم»؟! مگر او به رسمیت نشناخته بود؟! وانگهی! این چه طرز حرف زدن با یک دشمن مودب و باهوش است که حقوق هستهایات را هم به رسمیت شناخته؟!
ثانیا؛ عاقبت بر ما روشن کنید که دشمن، کدام حق را به رسمیت شناخته؟! حق غنیسازی، حق هستهای یا حق مهر و پلمب تاسیسات هستهای؟!
متاسفانه تناقض در این باب، زیادی زیاد است. «ما از حقوق هستهای خود یک ذره عقبنشینی نمیکنیم» جملهای است از وزیر امور خارجه. آقای ظریف! اینگونه؟! میخواستید عقبنشینی کنید، چه میکردید؟! و آیا بهتر نیست از هستهای، یک چیزی هم باقی بگذاریم و همه را پلمب نکنیم، بلکه برای معامله در ادوار بعدی مذاکرات، احیانا سرمایهای برای چانه زدن داشته باشیم؟!
ما از قبل، سیاهی سیام دی ماه را میدیدیم که معتقد بودیم اسرائیل، اتفاقا بیشترین منفعت را از توافق ژنو میبرد اما بعضیها، نه فقط فریب خنده اوباما را خوردند، بلکه حتی فریب اخم و تخم ظاهری نتانیاهو را هم خوردند!
مسخره است؛ هستهای ما متاثر از توافق ژنو، پلمب شود، آن وقت نتانیاهو از این توافق عصبانی باشد! بعضیها خوب است حالا پیدا کنند همصدای با اسرائیل کیست؟!
و هر چند مشاوران ارشد و عالی این دولت، ما را غیرقانونی میدانند، ما اما مشورتهای بهتری به دولت میدهیم. آنچه سیام دی ماه، نقدا لرزید، ساختمان صنعت هستهای کشور بود، نه ساختمان تحریم. این توافق اما طبق مفاد آن، قابل بازگشت است. سرمایه را بازگردانید، که همه آن سرمایه، اتفاقا در اوج تحریم، حاصل شد.
آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. بهتر نیست به جای شوهر دادن هستهای، دمی با عزم و غرور ملی و همت مردمان نیک خودمان وصلت کنیم؟!
و آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!
به این معنی، من با سرمایهداری موافقم. آدم بیسرمایه، غرور مردمش را میشکند، نه ساختمان تحریم را. آه از سیام دی ماه…
این «آه» خودش مشورتی است به دولت. گیرم رأی ما به بیقانونی بوده! آه ما کاملا قانونی است.
وطن امروز/ ۲ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
متقلب بزرگ ۸۸
«من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده» آشناترین جمله برای خاتمی است. از همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ شنیدههای موثق ما حکایت از آن داشت که خاتمی بارها و بارها در جلسات خصوصی، ضمن تقبیح اعمال دیگر فتنهگران بویژه موسوی و کروبی، به این مهم معترف بوده که در انتخابات ۸۸ تقلبی رخ نداده. این که حالا خاتمی است، از متقلبین ترمزبریدهتر فتنهگر، مکرر نقل است که گفتهاند؛ «اساسا سیستم انتخابات در جمهوری اسلامی، آنقدر که با نظارت مردم و امنای ایشان پیوند دارد، وابسته به حکومت نیست، فلذا تقلب در انتخاباتهای جمهوری اسلامی کلا محال است». فایلی که اخیرا از سخنان خاتمی بیرون آمد و مربوط به سال ۹۱ است، اصلش را بخواهی ریشه در همان روزهای نخست بعد از انتخابات ۸۸ دارد. خاتمی همان روزها هم بهخوبی میدانست تقلبی در انتخابات رخ نداده، چه اینکه در نخستین انتخابات بعد از ۸۸ هم رفت و رای خود را به صندوق انداخت. فیالحال، اساسیترین سوال ممکن این است؛ «این آقایان اگر واقعا معتقد بوده و هستند که تقلب، تهمت و توهمی بیش نیست، پس چرا همان روزهای فتنه، در برابر دروغ بزرگ تقلب، موضع علنی، عمومی و رسمی نگرفتند؟!» من واقعا حیفم میآید که در ازای خون مقدس، پاک و زلال شهدایی چون حسین غلام کبیری و امیرحسام ذوالعلی بخواهم گریبان چرک فتنهگران دانهدرشت را بگیریم، یعنی بر این باورم که معامله این شهیدان بسیجی، با خدا بوده و بس، لیکن دمی خود را بگذارید جای والدین دیگر قربانیان فتنه؛ فتنهای که معالاسف، خشک و تر را با هم میسوزاند. آیا پدر و مادر ایشان حق ندارند خاتمی و امثالهم را اینگونه خطاب قرار دهند که؛ «شما فقط میخواستید جگرگوشههای ما قربانی ادعای تقلب شوند؟! حال راحت شدید؟! اصلا چرا همان روز واقعه، علنی اعلام نکردید تقلبی رخ نداده تا بلکه بچههای ما هم به هواداری شما، اسیر نقشه دشمن نشوند؟!» قدر مسلم هر خونی که در فتنه ۸۸ از بینی کسی خارج شده، در وهله اول، باید یقه سران فتنه را گرفت، و صدالبته یقه آن دسته از سران فتنهای که با علم بر موهوم بودن تقلب، همراهی کردند با داعیه تقلب. با قاضی مرتضوی به اندازه کافی کلنجار رفته شد، اینک وقت است فرشته عدالت، دمی هم گریبان خاتمی را بچسبد که چرا به جای خطکشی با اصحاب تقلب، آتشبیار معرکه شدند و فتنه را با همراهی خود فزون کردند؟! نه فقط در ماجرای کهریزک، بلکه در هر ماجرای هشتاد و هشتی دیگری، آنکه باید حساب پس بدهد، یکی هم خاتمی است. «من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده»، حساب ما را با خاتمی صاف نمیکند، تازه شروع میکند. البته از ما جلوتر، کسانیاند که جگرگوشههایشان، قربانی دورویی و تزویر بعضیها شدند. مدعی به عبارتی ایشانند. آنی فرض کنید خواصی از تبار خاتمی، همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ میآمدند و به شکل علنی، و نه خصوصی، بر دهان داعیه داران تقلب میزدند و میگفتند؛ «انتقادات ما سر جای خود محفوظ اما هرگز تقلبی در انتخابات رخ نداده». آیا باز هم ادعای تقلب، تا این حد و حدود، «اسم رمز آشوب» میشد؟! آنی فرض کنید در برابر یاوه «اگر تقلب شد، بریزید در خیابانها»، خواصی از تبار خاتمی میآمدند جلو و لااقل به جوانان هوادار خود هشدار میدادند که؛ «مراقب باشید، تقلب، تهمتی بیاساس است». آیا آنهمه آتش فتنه، زبانههای متعدد میگرفت؟! هر ۳ قربانی کهریزک، والدینشان حی و حاضرند. آیا جز این است که این جوانان، قبل از هر چیز، جان خود را قربانی ادعای نادرست تقلب کردند؟! آری! این سوال، قبل از آنکه سوال ما از خاتمی باشد، سوال همه آن کسانی است که هزینه دادند بابت ادعای تقلب؛ «آقای خاتمی! شما میدانستی تقلب نشده و همراهی کردی با داعیهداران تقلب؟! این وسط چه میشود جواب خون فرزندان ما که قربانی امراض سیاسی شما شدند؟!» جز این، قانون هم باید گریبان آنان را که باید، بگیرد. عدالت هم، نظام هم. شگفتا! آنهمه آبرو از نظام ریخته شد به بهانه تقلب، آنهم در شرایطی که آقایان خود قائل به تقلب نبودند! آیا ۳۰۰ هزار خون شهدای این مملکت، از مصطفی چمران دکترا گرفته در فیزیک پلاسما، شاخه گداخت هستهای تا آخرین مصطفای روشن هستهای، مسخره دودرهبازی و بیچشم و رویی شبهمردانی نظیر خاتمیاند؟! آیا خشم انقلابی خمینی بتشکن، مسخره امراض سیاسی بعضی خواص جامعه است؟! ۸ ماه که چه عرض کنم؛ حدود ۲ سال، به بهانه تقلب، چشم طمع دشمن به خیابانهای مرکزی تهران و آشوب در خرمن انقلاب اسلامی دوخته شد، آنهم در شرایطی که بعضیها معتقد نبودند تقلب شده؟! مسخره کردهاند ملت را؟! مسخره کردهاند وصیتنامه شهدای این ملت را؟! مسخره کردهاند جوانان طرفدار خود را؟! یعنی فرهنگ لغت فارسی، نیاز به یک خانهتکانی اساسی دارد. من بسیار بعید میدانم هیچ کلمهای در زبان فارسی، معادل درستی برای این کار آقای خاتمی باشد! سزای این عمل خاتمی، هر ناسزایی هست و نیست! و دقیقا از همین زاویه است که من با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» مخالفم. این شعار همانقدر مسخره است که یکی بگوید؛ «من فراموش میکنم اما نمیبخشم!» بخشش فتنهگران از کیسه چه کسی، چه چیزی؟! مگر دست من و ماست فقط؟! اصلا مگر دست لطف و کرامت نظام است فقط؟! اتفاقا بخشش وقتی زیاده از حد میشود، تو خواه فراموش کنی، خواه نه، مجلس ختمات میشود همان مجلسی که اوباما در آن دلقکبازی میکند و کنار همسرش، عکس یادگاری میاندازد با دیگران! الگوی این ملت انقلابی، امام خمینی است، نه این و آن. خاتمی بخشیده نمیشود، چون اصلا ممکن نیست بخشیده شود. قانون ببخشد، عدل نمیبخشد. عدل ببخشد، آبروی نظام نمیبخشد. آبروی نظام ببخشد، خون شهدا نمیبخشد. و بر فرض که این همه ببخشند، جوانانی که با دستفرمان خاتمی به قهقرای زندگی رسیدند و فریب خوردند، هیچ نخواهند بخشید خاتمی را. چند سال پس از یومالله ۹ دی، ما محکمتر از قبل، سر جای خود و در همان موضع قبلی، شهدایی و انقلابی خود ایستاده ایم. آقای خاتمی کجاست؟! و چه کرده با خود که حتی مراجع مهربان تقلید هم، وی را به حریم خود راه نمیدهند؟! من، دیشب بعد از دیدن خبر خاتمی در «تسنیم»، صفحاتی از کتاب «نه ده» را خواندم. اگر و تنها اگر بابت یک مساله از نوشتههای هشتاد و هشتی پشیمان باشم، از این منظر است که چرا اندازه خیانت و نفاق اصحاب فتنه، قلم را با ایشان نیاویختم. خداوند این قصور را بر صاحب این قلم ببخشد که ما همین گونه هم بخشیدهایم فتنهگران را. زیادی بخشیدهایم. شعار «بخشش» را دیگران سر میدهند اما این ما بودیم که حیا به خرج دادیم در قبال آنهمه بیحیایی… که میدانستند تقلب نشده و همراهی کردند با ادعای تقلب! من به جد بر این گمانم که سال ۸۸ اتفاقا تقلب بسیار گستردهای حادث شد، منتها نه در انتخابات، که بعد از انتخابات. از مهمترین متقلبین سال ۸۸ یکی هم همین جناب خاتمی است. تقلب خاتمی در قلب جوانانی بود که به تأسی از خواصی چون خودش، واقعا باور کرده بودند در انتخابات ۸۸ تقلب رخ داده. تقلب از این بدتر؟! تقلب از این بدتر که خود چون خواص هستی، کنج دنج بنشینی و عدهای جوان ذاتا پاک، هزینه دوز و کلک تو را بدهند؟! تقلب از این بدتر که با همان شعارهای انقلاب، آمده بودند به جنگ انقلاب؟! تقلب از این بدتر که هم علیه ۴۰ میلیون رای ملت، هم علیه ۲۴ میلیون رای اکثریت، واقعیت و حقیقت را قلب کردند؟!… و تقلب از این بدتر که «دوست» را به ثمن بخس فروختند به «دشمن»؟! در آخر، توصیهای دارم به آقای خاتمی که شک ندارم منباب «شرط بلاغ» به صلاح دنیا و آخرت اوست. توصیه این است؛ همین سخنان اخیرا منتشر شده را، این بار نه در فلان جلسه خصوصی، بلکه در پیشگاه ملت ایران بیان کند.
وطن امروز/ ۱۵ دی ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
روح توافق!
روح توافق، روح توافق، روح توافق! یعنی خداوند پدر این «روح توافق» را بیامرزد که اگر نبود، معلوم نبود آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، دیگر چه میخواستند بگویند! هی دم به ساعت اوباما و جان کری و وندی شرمن و مک کین و دیوید کوهن و ماری هارف و باب منندز با رفتار و گفتارشان رسما مفاد توافق ژنو را نقض میکنند، هی دم به ساعت آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، رواداری به خرج داده، اظهار میدارند؛ فلان حرف کاخ سفید یا بهمان عمل وزارت خزانهداری آمریکا، نه با کلیت توافق هستهای، بلکه فقط با روح توافق ژنو در تعارض است، تحریمهای جدید، بیشتر ناقض روح توافق است، توافق هنوز کمپلت نقض نشده، در جریان است و… در اینجا چند پرسش به ذهن من میرسد که مطرح میکنم.

یک- روح توافق ژنو دقیقا یعنی چه؟! و مشخصا در کدام قسمت توافق واقع است؟!
دو- آیا همه توافقات، روح دارند یا این، اینطوری از آب درآمده؟! و چرا؟!
سه- این روح توافق ژنو، مثل روح آدمی، آیا با جسم در پیوند است یا برای خودش به صورت مستقل میپلکد؟!
چهار- آیا طرف غربی، بویژه آمریکاییها هم به داشتن روح برای توافق ژنو اعتقاد دارند یا این، فقط اعتقاد این سوی میز مذاکره است؟!
پنج- گور بابای روح توافق، کلا اوباما به روح اعتقاد دارد یا خیر؟!
شش- اگر توافق کاملا نقض شود، تکلیف روح آن چه خواهد شد؟!
هفت- دقیقا و مشخصا چه اتفاقی بیفتد، هم روح توافق نقض شده، هم جسم توافق؟!
هشت- وقتی روح یک توافق، نقض میشود؛ یعنی الحمدلله متن آن هنوز مورد عنایت قرار نگرفته، گرفته، کم و بیش گرفته یا که چی؟!
نه- در بدن آدمی، روح از جسم مهمتر و ماندگارتر است؛ این مساله در توافق ژنو چگونه است؟!
ده- اگر توافق کلا بمیرد، روح این توافق احیانا با کدامیک از ارواح توافقات سیاسی تاریخ محشور خواهد شد؟!
یازده- آیا روح عهدنامه ترکمانچای در عوالم بالا هنوز زنده است؟! در صورت حیات، آیا آن روح، بر روح توافق ژنو نظارت دارد؟ در عالم بالا منظور است! کلا یک توافقنامه، روحش چقدر عمر میکند؟!
دوازده- روز ختم نلسون ماندلا، اوباما که داشت اون کارها رو میکرد؛ این، ناقض حقوق شهروندی میشل اوباما حساب میشود یا ناقض روح نخستوزیر دانمارک؟!
سیزده- چی کار کنیم روح توافق از ما شاد میشود؟!
چهارده- اینکه میگویند
«به حق غنیسازی در توافق، اشاره شده»، منظور این است که به «حق غنیسازی» در روح توافق اشاره شده، در متن توافق یا در جای دیگری از توافق؟!
پانزده- آیا فقط عده خاصی میتوانند روح توافق را ببینند یا همه میتوانند؟!
شانزده- کلا آیا برعکس! ممکن است اتفاقی بیفتد که متن توافق را نقض کند، اما به روح آن وفادار باشد؟!
هفده- آیا اینکه میگویند «روح توافق»، منظور، روح متن توافق است، یا متن توافق، خودش جداگانه روح مجزایی دارد؟!
***
صرفنظر از طنز، بعضیها چطور برای یک توافق مجروح، روح قائلند اما روح پرفتوح شهدای هستهای را نمیبینند؟!
وطن امروز/ ۲۶ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نقد آزاد است، این هم سندش!
دیروز شنبه نامهای رسمی به روزنامه رسید از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
در نامه خطاب به وطن امروز آمده بود:
«به آگاهی میرساند موضوع درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی در شمارههای متعدد آن روزنامه است، در جلسه ۴ آذر ۹۲ هیات نظارت بر مطبوعات مورد رسیدگی قرار گرفت. هیات مذکور مصوب نمود؛ مستند به بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات به جنابعالی تذکر داده شود. ضروری است نسبت به رعایت دقیق مفاد قانون مطبوعات دقت نموده، در انتشار مطالب انتقادی حدود قانونی را مراعات نمایید».

در این باره اشاره به پارهای نکات ضروری است؛
۱- در متن نامه به هیچ مصداق و مثال و شماره خاصی از روزنامه اشاره نشده. ظاهرا دوستان وزارتخانه فرهنگ که خیلی تمایل ندارند با پسوند «ارشاد» شناخته شوند، اساسا با خطمشی روزنامه مشکل دارند و در تلویحی نزدیک به تصریح از ما میخواهند کلا رویه و روندمان را عوض کرده، آنگونه بنویسیم که ایشان میخواهند.
۲- خوب بود دوستان وزارت فرهنگ دقیقا بگویند نسبت این تذکر با این ۲ جمله جناب روحانی چیست که اولا «دولت را نقد کنید» و ثانیا «در عرصه فرهنگ، دولت اعتدال موفق شد نگاه امنیتی را کاملا حذف کند و فضا را از حالت فضای امنیتی درآورد»؟!
۳- از قرار، مطلوب بعضیها از جامعه خبری، همان معدود خبرنگارانی هستند که در زنگ انشای یکصدروزه، فراتر از نقش ضبط صوت به بلهقربانگوی این و آن بدل شده بودند!
۴- و همچنان در نهایت دوباره باید تاکید کنیم؛
ایکاش دوستان به جای عباراتی مثل «درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی است» به یک نمونه از این مطالب یا تیترها اشاره میکردند تا ما متوجه شویم کدام حدود قانونی را باید رعایت کنیم!
وطن امروز/ ۱۰ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
بسم رب الشهداء والصدیقین…
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
وا اُماه…
http://www.uploadtak.com/images/u1561_karimi14.mp3
http://uploadtak.com/images/j8836_2nohemotiei01.mp3
سلامی بهاری همراه با بوی گًل یاس به همه اهالی عزیز قطعه:
باید از فقدان گل، خونجوش بود
در فراق یاس، مشکی پوش بود
یاس ما را رو به پاکی می برد
رو به عشقی اشتراکی می برد
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح، پرپر می شود
راهی شبهای دیگر می شود
یاس مثل عطر پاک نیّـت است
یاس استنشاق معصومیّـت است
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانه های اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
می چکانید اشک حیدر را به چاه
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک می ریزد علی مانند رود
بر تن زهرا: گل یاس کبود
گریه کن زیرا که دُخت آفتاب
بی خبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمه شب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید، خاک
احمد عزیزی
ممنون داداش حسین سالار
برای آغاز کار در سال جدید و در این غروب عزای مادر سادات، بهترین موضوع را انتخاب کردید…
داداش حسین؛ استدعا دارم در همین لحظات که این متن الهی را رقم می زنی، ما را هم دعا کن.
فدایت.
سلام
فرا رسیدن ایام فاطمیه رو به همه اهالی قطعه تسلیت عرض می کنم.
مخصوصا به آقا امام زمان و حضرت ماه
یا علی
هر وقت از چشمام ناامید میشم، دست به دامن شهدا میشم…
ببار ای بارون ببار…
سلام آقای قدیانی؛
ان شاءالله پس فردا عازم کربلا هستم و دعا گوی شما و جناب سید احمد آقا و همه دوستان ۲۶
از همه شما التماس دعا دارم که سفری با معرفت و با بصیرت داشته باشم.
ضمنا زیارتتون هم قبول باشه ان شاءالله.
آزاداندیش؛
سلام ما را به مولا حسین برسانید…
سلام بر شهدا و فرزندان شهدا
به خدا بدون اینکه متن نوشته را بخوانم و تنها به واسطه عنوان و تیتر آن، تصمیم گرفتم ابتدا به خاطر اینکه شهدا را به یاد آوردید، تشکر و قدردانی کنم، بعد متن را بخوانم.
خدا به عزت و ایمان شما از خزانه بی انتهایش بیافزاید.
سید احمد؛ دیگر دوستان؛
سلامتون رو به حضرت حسین(ع) میرسونم.
“مادری داشتند این جماعت… مادری! «لاله» که جای مادر را نمی گیرد… «لاله» که بلد نیست «لالایی» بخواند… آرام، آرام آرام… شهیدش را بخواباند!”
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
انگار همین الان مهمان شهدای بهشت زهرا هستم. دوست دارم بیش تر در قطعه باصفای شهدا باشم. خدا را شکر که ادامه دارد.
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمـَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (*) الرَّحْمـنِ الرَّحِیمِ(*) مَـالِکِ یَوْمِ الدِّینِ(*) اإِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِین(*)اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ (*)صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (۳) وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴)
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (۳) وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴)
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (۱) اللَّهُ الصَّمَدُ (۲) لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ (۳) وَلَمْ یَکُن لَهُ کُفُواً أَحَدٌ (۴)
سلام داداش…
میگم بی نهایت، عید دیدنی قشنگی بود…
یا زهرا…
“…وقتی در همین جا توی قبر گذاشتندش، لبش به خنده باز شد! ”
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت
سلام
خدا قوت………….
دعا می کنم این روزا خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به همه یه جفت چشم بارونی… یه قلب با معرفت ببخشند…
چقدر قشنگه عکس بدون شرح. ناخودآگاه یاد این جمله افتادم:
درخت سرسبزی اش را مدیون ریشه هایی است که در خاک خفته اند.
ممنون که ما را هم مهمان شهدا کردید. خوش گذشت و چه زود گذشت.
شادی روح شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام حاج حسین؛
شیوا و روان بود و چه راحت گفتی چه کسی می دونه ارزش خون شهیدان رو. پدرم وقتی شهید شد فقط گفت پیرو ولایت فقیه باشید. برادرم وقتی شهید شد گفت دنبال روی آقا باشید. حالا ما هم هستیم ولی می ترسم خون هاشون رو آروم و بی صدا زیر پا گذاشته باشیم…
عالی بود؛
قشنگترین و پر آرامش ترین عید دیدنیِ ممکن!
به به… به به…
سلام خدا بر شهیدان…
چه حکایت هایی دارد، این قطعه ی ۲۶ و چه بی نهایت…
آنهایی که دنبال بهشتند! کجا بهتر از بهشت شهیدان؟
.
به طور طبیعی، شما که عید دیدنی شهدا می روید، آن ها هم به دیدن شما خواهند آمد. خوش به سعادتت داداش حسین.
البته، نکته اینجاست؛ شهیدان همیشه آمادگی پذیرایی از میهمان دارند. خدا کند، ما هم همیشه، آماده ی پذیرایی از آنان باشیم گر که لایق بودیم!
صلواتی نثار روح مطهر شهدای قطعه ۲۶ کنیم؛
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
داداش حسین؛
جای شهید قدیانی خالی بودها!
سلام.
چند بار پشت سر هم بگویم ممنونم، کفایت می کند؟
توی این گرفتگی عجیب این روزها، چقدر به این عید دیدنی محتاج بودم. الهی! الحمدلله.
بوی گُل می آید و گُل رفته است …!
ممنون
سلام حسین آقا!
می خواستم بگم توی این قطعه، بخوای تمام بچه ها برای شفاء خواهر شهید مسعود رضوان که الان نزدیک به یک سال است که در حالتی شبیه به مرگ مغزی به سر می برد دعا کنند.
“کار من فکر می کنی در این گروه سرود چه بود؟! هیچی! فقط گاهی آ… آ… آ… می کردم! یکی تک خوان بود، الباقی همین «آ» را می کشیدند!! بعدها فهمیدم «آ» کشیدن، خیلی آسان تر از «آه» کشیدن است. مگر نه شهید علیرضا قدمی؟!”
خیلی جاهاش اشکم در اومد… اینجاش بیشتر…
سلام؛
فقط میتونم بگم خدا خیرت بده.
بدجوری دلم گرفته بود و دل تنگ قطعه ۲۶ بودم.
آخه معمولا سال تحویل رو پیش عموهای شهیدم محمد باقر و مرتضی توکلی بودیم.
ولی امسال نتونستیم بیایم تهران.
وقتی این مطلبتونو دیدم و خوندم، انگار خودم اومدم اونجا و گشتی تو قطعه با صفای ۲۶ زدم.
داداش حسین دوستت داریم.
البته به قول سید احمد جای بابا اکبر تو این نوشته خالی بودا…
شاید میخواستی پارتی بازی نکنی ولی عوض این مطلب دلنشین، فاتحه ای از راه دور نثار روح بابا اکبرت با این شازده پسر گلش!
یا علی
آزاد اندیش! التماس دعای مخصوص…
سلام منو هم به ارباب بی کفن برسون.
چه زیبا بود سمفونی لاله ها…
خوش به حالتون؛ چه مهمانی باشکوهی بود مهمانی لاله ها!
ممنون که قطعه ای از بهشت رو به ما نشون دادید…
سلام؛
مثل همیشه خدا قوت حسین آقا.
عیددیدنی با صفایی بود. متشکرم
هوا خیلی بهاری بود…
برام جالب بود که اسم و عکس شهیدی از شهر اشتهارد رو آوردی؛ شهید مهدی اعلمی برادر شهید محمدباقر اعلمی و فرزند روحانی مجاهد و مبارز حاج شیخ ابوالحسن اعلمی امام جمعه سابق اشتهارد. ضمنا علیرضا قدمی هم اشتهاردی است شهری که بیشترین تعداد شهدا را نسبت به جمعیتش در مقایسه با هر شهر دیگری تقدیم کرده است. شهر آیت الله اشتهاردی استاد امام خامنه ای
دوست داریم داداش حسین رو برای برنامه ای دعوت کنیم شهرستان اشتهارد.
سلام
چون ایام فاطمیه شروع شده از تبریک سال نو صرف نظر می کنم
این مطلب که می نویسم با یک واسطه خاطره دوستم است
گرفتار بود
خواب دید کسی گفت: چرا از امام زاده سید مصطفی حاجت نمی گیری
گفت: امام زاده سید مصطفی کجا هست؟
شنید: همین تهران نزدیک خودتان
گفت: ولی ما توی تهران امام زاده سید مصطفی نداریم
شنید: دستت را بده به من
و صاف بردش یهشت زهرا سلام الله علیها
نزدیک شهدای هفت تیر
سر مزار شهید سید مصطفی آقامیر
این چنین شهدایی داریم ما
چون این چنین مادری داریم ما
راستی آدرس دقیق این امام زاده شهید را بلد نیستم
ولی هر کی دلش رفت
جسمش را هم ببرد کنار همان شهدای هفت تیر
شهید را صدا بزند
خودش خودش را نشان می دهد
من تجربه کردم:)
بسیار زیبا!!
این متنهای دلی خیلی می چسبه!!
دلم از شهدا خیلی گرفته… ترجیح میدم مدتی باهاشون قهر باشم تا یه کم حرف گوش بدن… از دستشون خیلی خیلی عصبانیم… گوشاشون رو گرفتن تا صدای منو نشنون… مهم نیست منم دیگه کاری باهاشون ندارم… این مطلب هم برای خودتون و اونایی که شهدا به حرفاشون گوش میدن… من نمی خونمش… 🙁
وقتی از غربت این قافله عشق خبر می گیرم
وقتی از عشق که سرشار ز بی یاوری است
وقتی این جمعه و آن جمعه پر از در بدریست
وقتی ایام غریبانه ترین ایام است
و تمامی سخن ها لب مرز دهن است
و سر مرز عجب گیر سه پیچی دارد…!!! دل من از همه دلهای جهان داغتر است…
چاره اش نیز دعای سحر است…
دل من می گیرد… گاهی از بی خودی فاصله ها . . . . . .
سلام
تصاویر همه خوب است ولی تصویر بدون شرح خیلی خیلی عالی است. با متن مربوط به شهید عشق پیکان هم کلی خندیدیم… از این عید دیدنی بهاری که ما را هم بردید، نمی دانم با چه زبانی تشکر کنم؟ خدا به حق خانم حضرت زهرا عاقبت به خیرتان کند آقای قدیانی
داداش حسین!
“هان؟! … به این می اندیشی که مبادا آنچه به قیمت خون شهیدان …
وای بر تو! ما را به شهادت فرستاده اند، نه به مزارداری. از
از پریشانی وضع موجود می ترسی؟ ما را با حفظ وضع موجود چه کار؟
ما را برای فتح جهان فرستاده اند…”.
“یوسفعلی میرشکاک”
و خوب در پناه سوء استفاده از شهیدان، سمبل کرده ای پیام ماه را، “حماسه سیاسی و حماسه اقتصادی” را.
قبول دارم کامنت های عمومی و خصوصیِ بعضی دوستان را، که ما از پس تشکر بابت این متن بر نمی آییم!
واقعا داداش حسین لطف کردند در حق ما با این متن… چه عیدیِ دلچسبی!
عکس ها عالی، شرح ها دلنشین!
ممنون داداش حسین هنرمند…
حسین جان عالی بود. شب شهادت حضرت زهرا این پست کاری بس مناسب بود.
سلام،
دلنوشته ای در کنار ضریح حضرت عباس + خاطره طلائیه
http://shafagh313.persianblog.ir/post/191/
……
دوستان برای شهید گرانقدر قدیانی فاتحه بخوانید.
دلخون؛
این حرفا چیه؟ از تو بعیده! از دست شهدا عصبانی هستی؟ چرا؟ کم واسمون ایثار کردند؟………….
خیلی طولانی شده داش حسین اما بجاش دلمونو بردی پیش شهدا
خدا بزودی شهیدت می کنه
راستی می دونستی داستان محبت یوزپلنگ به آهو دروغ بود
http://sandiskhor.blog.ir/
امام خمینی معصوم نبودند و اشتباه هم داشتهاند + دانلود
http://sandiskhor.blog.ir/
اینجا هر شهیدی گمنام تره، به خانم حضرت زهرا (س) نزدیک تره… مادرم!
خبر آمد خبری در راه است…
montazeran-mosleh.mihanblog.com
دوستان محترم؛
قطعه ۲۶ تا دقایقی دیگر با ۲ متن به روز می شود که هر ۲ نوشته به نوعی ادامه همین متن است؛ بهشت زهرایی…
عکس شهید مسعود رضوان، خیلی هنرمندانه گرفته شده، تصویر شهید اکبر قدیانی هم هست و آن پرچم زیبای قرمز بالای مزار…
سلام و درود خدا بر شهیدان.
به به…
پرچم سرخ!
این عکس را چند روز پیش گرفتم، از همسایه اصحاب ۲۶…
http://upload.tehran98.com/img1/rr5yseq5kz5bvlhi0jg.jpg
عجلوا بالصلاة…
…………………………
سلام بر شهیدان
کاشکی من روز و شب مرغ خوش آوای تو بودم
تا که وصفت گفته و مستانه شیدای تو بودم
کاشکی من همچنان آیینه بودم رو به رویت
تا که هر دم شاهد رخسار زیبای تو بودم
کاشکی من لاله بودم آرمیده بر مزارت
تا به زیر سایه ات من صحنه آرای تو بودم
کاشکی من اشک بودم جا گرفته در دو چشمت
تا اسیر راز پنهان در نگاه و چشم گیرای تو بودم
کاشکی من جمله بودم بردمیده از زبانت
محو جذابیت گفتار شیوای تو بودم
کاشکی من خال بودم می نشستم بر لبانت
وقت خنده مست آن لبخند زیبای تو بودم
کاشکی من شعر بودم در رثای تو سروده
“قاصدک” می کرد نظم، وصف سجایای تو بودم
اینجا قطعه ای از بهشت است…
۴۳۹*پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
سوگند به آنکه جانم در دست اوست؛ هیچ کس بر شهدا سلام نمی کند، مگر اینکه شهیدان سلام آنان را پاسخ می دهند…
(الشهاده تأصیل لا استئصال، ج۴،ص۸۰)
“السلام علیکم ایها الشهداء جمیعاً و رحمه الله و برکاته”
………………….
اینو خوب گفتی:
“منشور قانون اساسی ما”!!
سلام. شهید امیر حاج امینی بود شهیدی که اسمش رو نبردی؟ درسته؟ همون عکس شهیدی که خیلی همه جا هست و خون از کنار لب شهید جاریه.
با حال بود.
۱۰ اردیبهشت هم تولد مامانمه هم تولد بابام!
خوش به حالشون؛
حاجی کاش یه شهیدی پیدا می کردی که متولد ۱۸ بهمن باشه.
سلام
آنقدر این پست را ورق زدیم که…
دیشب خواب مادر شهید غلام کبیری را دیدم
برای او چیزی ندارم
ولی این شعر از احمد زارع رحمت الله علیه برای مادر شهید سید محمد حهان آرا را بخوانید
شهیدم محمد برادر منم که در شهر خونین قدم می زنم
شهادت همان شد که می خواستی تو در خون نخفتی، که برخاستی
به مادر نگفتم شکوفا شدی که احیا نمودی که احیا شدی
نگفتم که با سایه افطار کرد نگفتم که با تیر افطار کرد
….
و او گفت خواب تو را دیده است
و پرواز ناب تو را دیده است
…چه آرام و روشن چه نزدیک گفت
به من تسلیت گفت، تبریک گفت
به من گفت: احمد تو اما مپر
بیا تا مزارش مرا هم ببر
شهیدم، محمد، برادر منم
چنین سرخ و ویران قدم می زنم
ببین چاک خورده است پیشانی ام
ببین زخم ها کرده زندانی ام
“اصحاب ۲۶”
ضرب قشنگی دارد این تیتر در ذهنم!
به به از این قلم!
بی ربط:
مولای من!
حالا نمی شد که بیایی و با خودت
چیزی بیاوری شب عیدی برای ما
چیزی شبیه مرهمی از جنس عاشقی
چیزی شبیه تذکره ی کربلای ما
از اول که شروع کردم به خوندن، چشم انتظار یه آشنا بودم. منتظر قطعه ۲۶ ردیف ۹۳ شماره ۲۹… (اگه رفتید یه روز دیدنش، سلام منم بهش برسون!)
راستی! من که نتوانستم تعداد گنجشک های نشسته روی این درخت را بشمرم. بد نیست شما هم امتحان کنید! ما چه راحت می گوییم ۳۰۰ هزار شهید… کسی این قطره های خون را شمرده؟! داغ این باغ را کسی شمرده؟! اینجا قطعه ای از بهشت است… لطفا به بی نهایت، عدد نبندید!
http://www.hashemirafsanjani.ir/content/%D8%A2%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF%DB%8C-%D9%86%DA%98%D8%A7%D8%AF-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%D9%85
سلام حسین آقا
ممنون بخاطر مطلب جالبتون. واقعا خیلی وقت بود دلم لک زده بود واسه همچین حرفایی
فقط میتونم این دعا رو تو حقتون بکنم که ایشالا موقع ساندیس خوردن شهید بشی
من اگه خدا بخواد اردیبهشت ماه با عیال میخوام برم دیار غربت پابوس دخت نبی. همو که شیعه همیشه در غصه او خواهد ماند تا ظهور منتقم، دعا کن برامون خالی بریم و پربار برگردیم البته بار معنویت و اینکه بعدش هم کربلا نصبمون بشه و بین الحرمین البته انشاء الله تو اربعین آینده؛ آمین
آخه حالی میکنم با اربعین نگفتنی
و یک گله: چرا با اینکه دو روز از ششم فروردین گذشته در مورد خیانت های منتظری ملعون به اسلام، انقلاب و امام هیچ مطلبی نگذاشتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!! چرا ؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
*— ششم فروردین ماه، بیست و چهارمین سالگرد عزل آقای منتظری
«آیت الله خمینی معصوم نبودند و اشتباه هم داشتهاند» این یکی از جملات آقای منتظری است پیرامون حضرت امام که بعد از ماجرای اهانت به امام خمینی در زمان فتنه هشتاد و هشت گفتند
ما که عاشق امام خمینی هستیم، هرگز ایشان را معصوم و بدون اشتباه نمیدانیم، اما اگر قرار باشد درباره افراد قضاوت کنیم و مثلا اشتباهات امام خمینی را بگذاریم کنار اشتباهات آقای منتظری و بعد اشتباهات آنها را هم ردیف هم قرار بدهیم، در این صورت هم به امام خمینی ظلم کردهایم و هم به آقای منتظری. بعد هم لابد آدمهایی میگویند«حالا که هردو اشتباه میکردند، پس حق با هر دوی آنهاست و میتوان همزمان هم خط امام بود و هم خط آقای منتظری!» پس بهتر است عدالت را درباره امام و آقای منتظری رعایت کنیم و اشتباه آنها را با همدیگر مقایسه کنیم و ببینیم آیا اشتباهات آنها در یک سطح و به یک اندازه است؟!
یکی از اشتباهات بزرگ امام خمینی که اشتباهات و مشکلات بعدی را در پی داشت، دستور ایشان مبنی بر پیگیری پرونده مهدی هاشمی (برادر داماد آقای منتظری) بود. امام خمینی در نامهای خطاب به آقای منتظری مینویسد: «علاقه اینجانب به جنابعالى بر خود شما روشنتر از دیگران است… این خطر بسیار مهم از ناحیه انتساب آقاى سید مهدى هاشمى است به شما. من نمىخواهم بگویم که ایشان حقیقتاً مرتکب چیزهایى شدند؛ بلکه مىخواهم عرض کنم ایشان متهم به جنایات بسیار، از قبیل قتل، مباشرت یا تسبیباً و امثال آن می باشند و چنین شخصى، ولو مبرا باشد، ارتباطش موجب شکستن قداست مقام جنابعالى است که بر همه حفظش واجب مؤکد است.
آنچه مسلّم است و در آن پافشارى دارم رسیدگى به وضعیت و موارد اتهام او است، رسیدگى به خانه تیمى و انباشتن اسلحه، آن هم با پول ملت، به اسم کمک به سازمانهاى به اصطلاح آزادی بخش. اصولًا یک همچو اعمالى بدون دخالت دولت جرم است و باید ایشان، که صلاحیت این امر را ولو واقعاً براى این سازمانها باشد ندارد و دخالت در حکومت است، جواب بدهد. این امر قطعى است. و آنچه از شما مىخواهم در رتبه اول پیشنهاد مستقیم شما به دخالت وزارت اطلاعات و رسیدگى به این امور است. و اگر براى شما محذور دارد، به طورى که تکلیف شرعى از شما ساقط است، سکوت است. حتى در محافل خصوصى دفاع از یک همچو شخصى که خطر براى حیثیت شما است و احتمال فساد و خونریزى بیگناهان است سَم قاتل است.
باید تمام فعالیتها که به اسم کمک به سازمانهاى به اصطلاح آزادیبخش است قطع شود و تمام کسانى که در این امور دخالت داشتهاند محاکمه شوند و آنچه مسلّم است و مایه تأسف، حسن ظن جنابعالى به اعمال و افعال و گفته ها و نوشته هاست که به مجرد وصول به شما ترتیب اثر مىدهید و در مجمع عمومى صحبت مىکنید و به قوه قضاییه و غیره سفارش مىدهید و من از شما، که دوست صمیمى سابق و حال من هستید و مورد علاقه ملت، تقاضا مىکنم که با اشخاص صالح آشنا به امور کشور مشورت نمایید، پس از آن ترتیب اثر بدهید، تا خداى نخواسته لطمه به حیثیت شما، که برگشت به حیثیت جمهورى است، نخورد. آزادى بیرویّه چند صد نفر منافق، به دستور هیأتى که با رقت قلب و حسن ظنشان واقع شد، آمار انفجارها و ترورها و دزدیها را بالا برده است. «ترحم بر پلنگ تیز دندان- ستمکارى بود بر گوسفندان» من تأکید میکنم که شما دامن خود را از ارتباط با سید مهدى پاک کنید که این راه بهتر است؛ و الّا هیچ عکس العملى در رسیدگى به امر او از خود نشان ندهید که رسیدگى به امر جنایاتِ مورد اتهام حتمى است. سلامت و توفیق جنابعالى را خواهانم. (صحیفه نور، ج۲۰)
این از اشتباه امام خمینی که برای نجات آقای منتظری به وی توصیه میکند بیت خود را از آدمهای جنایتکار و قاتل پاک کند. اما اشتباه آقای منتظری، ببینیم آقای منتظری در جواب نامه محبتآمیز و پدرانه امام راحل چه کردند؟ مهدی هاشمی در برگه بازجوییاش در این خصوص نوشته است: روز آخری که قصد داشتم خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم، آقا (منتظری) مرا احضار کردند و گفتند حضرت امام نامهای برای من نوشتهاند و قسمتی از آن را که درباره من بود، خواندند. بعد اضافه کردند که من هم یک نامهای برای امام نوشتم و آن قسمتی را که درباره من بود برایم خواندند. بعد گفتند: «امام با نامه خودشان، خواب را از چشم من گرفتهاند. من هم نامهای نوشتم که خواب را از امام بگیرد!» مرحوم حاج سید احمد خمینی هم در رنجنامهای که برای آقای منتظری نوشته بودند، دقیقا به همین مساله اشاره کردند: «این مطلب را شما هم به من گفتید که من هم نامهای نوشتم تا خواب را از چشم آقا بگیرم!»
اشتباه دوم امام این بود که بعد از اعتصاب و قهر کردن آقای منتظری، از ایشان دعوت کردند تا به همراه مسئولان نظام در جماران حضور داشته باشند. امام در آن جلسه با تواضع بسیار با آقای منتظری صحبت کردند، اما اشتباه آقای منتظری؟ ماجرایش را باز هم از رنجنامه حاج سید احمد خمینی بخوانیم:
«امام با کمال بزرگواری شما را خواستند و شما در جلسهای در منزل اینجانب که سران قوا و نخستوزیر بودند، شرکت کردید. از ابتدا معلوم بود که به شما گفته بودند که زیر بار هیچ پیشنهادی نروید تا آقا مهدی را آزاد کنند. چرا که با همه با خشونت برخورد کردید. امام در این جلسه با تواضع بسیار از شما خواستند که اعتصاب خود علیه نظام را بشکنید. به شما گفتند: آیا شما، ماها را دشمن خود میدانید؟ یقینا این را نمیتوانید بگویید. بعد با حالت بسیار صمیمی و گرم فرمودند: من از شما خواهش میکنم که این کارها را کنار بگذارید و مشغول کار خود شوید. قبول نکردید! فرمودند: من به شما ارادت دارم. من مخلص شما هستم. از این مرید و مخلص خود قبول بفرمایید و به کار خود مشغول شوید. با کمال خشونت گفتید: «لا یکلف الله نفسا الا وسعها»
در این هنگام من به دوستان نگاه کردم. دیدم همگی از شرم و حیا، سرهایشان را پایین انداختهاند و آقای خامنهای اشک در چشمانشان بود. آقای رفسنجانی و من در جلو امام به شما گفتیم که شما قائل به ولایت فقیه هستید و به قول خودتان ۷۰۰ صفحه پیرامون آن مطلب نوشتهاید (البته تا آن موقع) چرا گوش به حرف امام نمیدهید؟ باز همان جمله «لایکلف الله نفسا» را به زبان آوردید و امام با خونسردی به شما نگاه میکردند!» (رنجنامه ص ۴۵)
اشتباه دیگر امام پافشاری و ایستادگی بر اجرای عدالت و حکم محکومیت سید مهدی هاشمی قاتل بود و اشتباه آقای منتظری هم این بود که به امام پیغام داد: «سید مهدی هرچه بود و شد، بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد!»
و سرانجام بزرگترین اشتباه امام که هنوز هم بغض و کینه آقای منتظری را به همراه دارد، برکناری آقای منتظری از قائممقامی و نجات کشور و مردم و انقلاب اسلامی از رهبری آیندهی آقای منتظری بود: «جناب آقاى منتظرى با دلى پر خون و قلبى شکسته چند کلمهاى برایتان مىنویسم تا مردم روزى در جریان امر قرار گیرند… از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامى عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین مىسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبرى آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدرى مطالبى که مىگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهاى براى جواب به آنها نمىدیدم… در مسئله مهدى هاشمىِ قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر مىدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام مىدادید که او را نکشید. از قضایاى مثلِ قضیه مهدى هاشمى که بسیار است و من حالِ بازگو کردن تمامى آنها را ندارم… سعى کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدى هاشمى و لیبرالها نریزد. از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسى دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد. دیگر نه براى من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هرچه اسرار مملکت است را به رادیوهاى بیگانه دهند. نامهها و سخنرانیهاى منافقین که به وسیله شما از رسانههاى گروهى به مردم مىرسید؛ ضربات سنگینى بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتى بزرگ به سربازان گمنام امام زمان- روحى له الفداء- و خونهاى پاک شهداى اسلام و انقلاب گردید؛ براى اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند …
سخنى از سرِ درد و رنج و با دلى شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خداى خود عهد کردم که از بدى افرادى که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشى نکنم. من با خداى خود پیمان بستهام که رضاى او را بر رضاى مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمى دارم. من کار به تاریخ و آنچه اتفاق مىافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعى خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعى کنند تحت تأثیر دروغهاى دیکته شده که این روزها رادیوهاى بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا مىخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضى هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزى نداریم، هرچه هست اوست.
امام خمینی چند روز بعد در نامهای خطاب به نمایندگان مجلس و وزرا مینویسد:
شنیدم در جریان امر حضرت آقاى منتظرى نیستید و نمیدانید قضیه از چه قرار است. همین قدر بدانید که پدر پیرتان بیش از دو سال است در اعلامیه ها و پیغام ها تمام تلاش خود را نموده است تا قضیه بدین جا ختم نگردد، ولى متأسفانه موفق نشد. از طرف دیگر وظیفه شرعى اقتضا مىکرد تا تصمیم لازم را براى حفظ نظام و اسلام بگیرد. لذا با دلى پرخون حاصل عمرم را براى مصلحت نظام و اسلام کنار گذاشتم ان شاء اللَّه خواهران و برادران در آینده تا اندازهاى روشن خواهند شد. سفارش این موضوع لازم نیست که دفاع از اسلام و نظام شوخى بردار نیست؛ و در صورت تخطى، هر کس در هر موقعیت بلافاصله به مردم معرفى خواهد شد. والسلام … —*
سلام بر بی نهایت شهید دفاع مقدس
کاش هر کس مسئول یک قطعه میشد و قطعه قطعه ذره ای از بی نهایت را روایت می کرد…
مهدیه!
روایت کننده هم مهم است؛
کمتر روایت کننده ای می تواند این چنین دل ببرد!
ذوق هنری تون به پدرتون رفته! زیبا می نویسید…
خوشا به سعادت پدرتون و رفقای شهیدشون و خوشا به حال شما که پسر شهید هستید و این قدر با شهدا رفیقید!
شهید محمدعلی خیلی باحال بود! پیکان!
“مادرم! ما اینجا دست مون بازه ها، چرا از ما چیزی نمی خوای؟!…” خیلی امید بخشه…
سلام ما رو هم به شهدا برسونید!
التماس دعا
اگه دستشون بازه، چرا پس بابا و داداشم من رو رها کردن و…
یه درد دل… خسته شدم از اینکه فرزند و خانواده شهیدم. یه عمر دارم سختی انتخاب پدر و برادرم رو من می کشم…
سلام؛
سالی سرشار از خیر و خوشی داشته باشید و حماسه البته!
سوغات سفر!
http://ir2up.ir/up19/32313645069051.jpg
قبلاها البته مثل قطعه بیست و شش هر شهید عکسی و گلدانی و پرده ای داشت و البته مادری که هر هفته آب و جاروش می کرد؛ خوبست که امروز اکثر این مادران نیستند که غصه ی این یکسان سازی را بخورند.
http://ir2up.ir/up19/32313645069052.jpg
http://ir2up.ir/up19/6bf13645067402.jpg
http://ir2up.ir/up19/6bf13645067401.jpg
این جمله بزرگ روی بنر در بلوار میاندرود نصب بود. به نظرم عیدی خوبی برایم بود!
“من حرف های بیهوده را کمتر از غذای حرام نمی دانم”
آیت الله کوهستانی
مادر هر کاری کنه معمولا بچه ها زود یاد می گیرند؛
مثلا اگه شهید شه…
ای گل پر پر… مادر ای مادر…
بی ربط:
مولای من!
می خواستم امروز با شما درد و دل کنم اما موکول می کنم سخنم را به روز بعد… امروز حال مادرتان رو به راه نیست…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شما هم دعوتین…
http://zobooni.ir/wp-content/uploads/2013/03/basij-daneshjoei.mp4
“مادرم! ما اینجا دست مون بازه ها، چرا از ما چیزی نمی خوای؟”
خوش به حال مادرش. خوش به حال اونایی که شهیدا هواشونو دارن و براشون دعا می کنند.
کاش درک می کردم که شهدا دارن حرفامو گوش می کنند.
ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها، همان قبیله که بودند غرق پاکی ها
به آسمان که رسیدند، رو به ما گفتند، زمین چقدر حقیر است، آی خاکی ها
خیلی قشنگه. چه خانواده ی با سلیقه ای داره این شهید عزیز.
خدا رو شکر که امسال بالاخره یه عیددیدنی رفتیم که به دلمون نشست.
ممنون حاج حسین که ما رو هم با خودت به این عیددیدنی بردی
شادی روح امام و شهدا صلوات.
سلام؛
گرچه مظلومی مولا سندی معتبر است
این سند ثابت و امضا شده با میخ در است…
بسیار لذت بردم؛
واقعا با سلیقه ی شهدایی نوشته شده بود.
دست به قلمتان عالی؛
و کلامتان خدایی است.
بی ربط:
دلتنگ کرب و بلایم…
http://sangariha.com/i/attachments/1/1364654563954459_large.jpg
سلام قولا من رب رحیم
یاد شهدا و عکس های زیبایی که گذاشتید دل و جانمان را جلا داد… از آن خوب تر زمانی که دیدم یادی از هم محله ای عزیز ما “شهید سید حسین مسعودیان” کرده اید. شهید عزیز و بزرگواری که قبل از شهادتش و در دوران انقلاب، اولین کانون اسلامی را در مسجد محله اوین برپا کرد و جوانان و نوجوانان تشنه این محل را به دور خود جمع کرد و حلقه صالحین ای را تشکیل داد که اکثرشان به شهادت رسیدند.
یادشان گرامی و راهشان پر رهرو
سلام داداش حسین!
عیدت مبارک
به ما هم سر بزنید.
سلام.
امیدوارم حال خودتون و دلتون مثل بهار سبز سبز باشه…
نوشته هاتون بوی صداقت میدن… بوی راستی… بوی گلاب…بوی شهید و شهادت… بوی خدا…
لذت بردم از عید دیدنی شما…!
من فقط یه بار رفتم بهشت زهرا… اونم فقط قطعه ی شهدا…
حس و حالش اینقدر خوب بود که دلم می خواد هر ۵شنبه جمعه برم دیدن شهدا…
ولی خب لیاقت میخواد… باید خودشون بطلبن…
به شما هم حق میدم که اینقدر با شهدا رفیق و مانوس باشید…
خدا خیرتون بده که دل امثال من رو یه بار دیگه مجازا بردین زیارت شهدا…
ان شاالله قلمتون همیشه با همین جوهر عشق و صداقت بنویسه…
التماس دعا…
«آنکه گمگشته، ماییم، نه شهدا…»
سلام خدا بر مجاهدانِ راهِ حق…
سلام خدا بر آن کسانی که آن حماسه و شور را آفریدند…
به روزم.
http://nasr1212.blogfa.com/
من که تنها دختر پیغمبرم
پشت این در پیش مرگ حیدرم
فاطمه تنها طرفدار علی است
در هجوم دشمنان یار علی است
آنکه باشد مرد این سنگر منم
اولین قربانی حیدر منم
چشم پوشیدم زجان خویشتن
ای مغیره هر چه میخواهی بزن
این در کاشانه، این پهلوی من
این غلاف تیغ، این بازوی من
من به جان زخم علی را می خرم
گو چهل نامرد ریزد بر سرم
گر بر آید شعله از کاشانه ام
یا که گردد قتله گاهم خانه ام
گر شود در پشت در جان بر لبم
افتم از پا پیش چشم زینبم
باز می گویم به آوای جلی
یا علی و یا علی و یا علی…
سلام.
“رئیس جمهور آینده باید اینگونه باشد…”
http://hezr85.blog.ir/post/20
(ممنون میشم تشریف بیارید و نظرتونو بگید)
یاعلی…
۴۴۰* امیرالمومنین حضرت على علیه السلام:
نگاه کردن به سبزه موجب شادابى است…
(نهج البلاغه، حکمت ۴۰۰)
سلاله ۹ دی؛
من مشکلم با سبزه اینه که تا جوونه میزنه شاد میشم.
می خورمشون!
به به…
سال نو مبارک!
باسلام خدمت شما دوست عزیز…
عملکرد مثبت قوه قضائیه و نیروی انتظامی در گذشته و حال و آینده…خلاصه و مفید و قابل نقد تقدیم شما می گردد.
دوستان محترم!
لطفا لینک های تبلیغات کاندیدهای احتمالی ریاست جمهوری را کامنت نکنید؛ تایید نمی شود!
چه عید دیدنی خوبی بود! از اونایی که اصلا خسته نمیشی و مزه شیرینیش به کام دل می مونه…
دست شما درد نکنه داداش حسین؛ تا باشه با شما توی این مهمونیا.
ولی حتما خیلی سخت بوده که از بین صدها گل بخواین چند تا رو انتخاب کنین…
دلمون نمی خواست این پست تموم شه. هر وقت میرین نائب الزیارة ما باشین.
سلام علیکم آقای قدیانی؛
بالاخره ما هم دست به قلم شدیم.
هر چند با سبکی دیگه…
مؤید باشید، چرا که مسبب راه اندازی وبلاگی دیگه بودید.
اول! تشکر؛
دوم! دمتون گرم، کلی صفا کردیم.
سوم! چرا همه شهدا رو نذاشتید از این قطعه؟
سلام بر حسین*
سلام؛
مراسم عزاداری حضرت زهرا(س) (دهه دوم فاطمیه)
سخنران: حجت الاسلام علوی تهرانی و حجت الاسلام دکتر آقا تهرانی
مداحان: جاج سعید حدادیان و حاج محمد رضا طاهری و حاج محمود کریمی و حاج سید مجید بنی فاطمه
زمان: از پنجشنبه ۱۵ فروردین ماه ۱۳۹۲ به مدت ۱۰ شب از نماز مغرب و عشاء
مکان: مجیدیه شمالی بالاتر از میدان ملت کوچه شهید صباح غربی مسجد الهادی (ع)
۴۴۱* حضرت امام صادق علیه السلام:
خدا ثوابی را که به حُسن خلق بنده می دهد؛ مانند ثواب کسی است که هر صبح و شام در راه خدا جهاد کند…
(اصول کافی، جلد۴، ص۳۰۹)
یک کاربر در سایت شما می نویسه:
اگه دستشون بازه، چرا پس بابا و داداشم من رو رها کردن و…
یه درد دل… خسته شدم از اینکه فرزند و خانواده شهیدم. یه عمر دارم سختی انتخاب پدر و برادرم رو من می کشم…
و یک کاربر دیگر:
این مشکل من است. مشکل پدر و مادر من. اگر میشد پدرم را شهید میکردم!……….
آقای قدیانی! می دانی برای چی یک خط در میان به قبرستان شهدای مظلوم می روی؟
برای اینی که بدون انها چیزی نداری؟ چشم بر نقد مخالفت ببند و در تفکر خود حس کن به جایگاهی رسیدی که هزار نفر روزانه بیایند و تو را تایید کنند. ولی مابقی را که ثانیه ای تو را تحمل نمی کنند از یاد برده ای……..
آقای قدیانی! بالاترین مقدسات همدردی با مردم درد کشیده است. خداوند مهربان است و یکسان به بشر خود نگاه کرده، ولی این بشر است که دسته بندی می کند.
چرا در دین های دیگر از صلح و انسان دوستی سخن به میان است ولی ما شمیشر می کشیم؟ در نوجوانی وقتی اسلحه در دست امام جمعه می دیدم لذت می بردم، ولی امروز متفاوت شده ام. به این نتیجه رسیدم که حتی مذهب قادر نیست ذات منفعت طلب انسانها را تغییر دهد و………
أَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الَّذی سَمَحَتْ نَفْسُهُ بِمُهْجَتِهِ…
ممنون با این همه شهید، این همه قطعه، این همه ۲۶ و این همه «بی نهایت»
جناب میثم دوران صلح؛
اتفاقا فقط مذهب (اسلام/ شیعه/ امامت/ ولایت) قادر است ذات منفعت طلب انسان ها را تغییر دهد و از یک جوان عشق پیکان، رزمنده عاشق شهادت بسازد.
تمام این متن، ردیه ای بر ادعای بی خود، تکراری و مستعمل جنابعالی است. اکسیر ولایت فقیه را نگاه کن که به مدد مذهب و دین، چگونه از عادی ترین آدم ها، متعالی ترین انسان ها را می سازد.
آقای سید احمد
“به به…
پرچم سرخ!”
خوش به حالتون، ما که بی نام و نشونیم…!
سلام و رحمت و رضوان خدا بر شما
سایت شما در بخش پیوند های ارزشی پایگاه فرهنگی ادبی دل آباد لینک شد.
http://delabad.ir/page/links
یا زهرا
آیه؛
خب یک نام و نشان برای خود مهیّا کنید!
http://www.blogsky.com/gravatar.htm
سلام بر اهالی قطعه بیست و شیشی.
سال نو مبارک!
نظام را ساعت ۸ صبح در ایستگاه مترو دیدم……………
سلام بر حسین
سلام برادر
وب خوب و زیبا و پر محتوایی دارید.
خسته نباشید – خدا قوت –
واقعا که افسرانه کار می کنید.
این حقیر هم وبلاگی دارم که اگه شما به من سر بزنید و نظر بدید خیلی خوشحال می شم.
من واقعا مجذوب وب شما شدم و خیلی دوست دارم و تمایل به همکاری و تبادل لینک با شنا رو دارم.
من، شما رو در وبلاگ خودم لینک کردم و خواهش و تمنا می کنم که این حقیر رو با نام (در انتظار یار) لینک کنید.
واقعا خواهش می کنم که این کار رو انجام بدید.
دست شما درد نکنه. اجرتون با بی بی زهرا ( سلام الله علیها )
منتظر شما هستم.
فعلا یا مهدی
به ما سر بزنید و نظر بدهید
این حقیر کد لوگوی شما رو در وبلاگ خود قرار دادم و خیلی ممنون میشم اگه شما هم لوگوی بنده رو قرار دهید.
وبلاگ بنده: http://www.torkaman.blogsky.com
گرونه! (گفت و شنود)
گفت: در یکی از جلسات مدعیان اصلاحات گفته شده است که اگر چه می دانیم خاتمی پایگاه مردمی ندارد و رد صلاحیت هم می شود ولی باید روی نامزدی او تبلیغ کنیم!
گفتم: خب! که چی؟!
گفت: در این جلسه گفته شده مقصود اصلی از تبلیغ روی نامزدی خاتمی این است که او در اذهان عمومی به فراموشی سپرده نشود.
گفتم: چه حرفها؟! مگر می شود که مردم وطن فروشی و خیانت خاتمی در فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ را فراموش کنند؟
گفت: البته یکی از افراد حاضر در جلسه این روش تبلیغاتی را آبکی دانسته و گفته است؛ در خیلی از موارد بهانه این تبلیغات مضحک به نظر می رسد و همه می فهمند که تحمیلی و دستوری است!
گفتم: چه عرض کنم؟! یارو به دوستش گفت؛ تازگی ها یک ماشین خریده ام. دوستش پرسید مدلش چیه؟ یارو گفت؛ قرمزه! و دوستش گفت؛ گرون خریدی!
………
سلام؛
امروز فهمیدم یادمان شهید گرانقدری که اهل شهر ماست در قطعه ۲۶ است. منزل مادرشان بودم که فرمودند آنجا که رفتی پیش شهید ما برو.
«شهید ضمیرایی»
شادی روحشان صلوات
دو خط موازی که یکدیگر را قطع کردند! (یادداشت روز)
http://www.kayhan.ir/920118/2.htm#other200
بی ربط:
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام!؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟
در این سه ماه، آب شدم، امتحان شدم
با هر صدای سرفه ی تو نصفه جان شدم
با دیدنت، نگاه مرا سیل غم گرفت
با اولین تبسم تو، گریه ام گرفت
این بوی نان داغ به من جانِ تازه داد
حتی به پلک های حسن، جان تازه داد
زحمت نکش! هنوز سرت درد می کند
باید کمک کنم، کمرت درد می کند
آیینه ی پراز ترکم، احتیاط کن!
فکری به حال و روز بدِ کائنات کن
تا کهنه زخم بازوی تان تیر می کشد
دستاس خانه، آه نفس گیر می کشد
ازدست تو، به آه شکایت بیاورم
نگذاشتی طبیب برایت بیاورم
با اینکه اهلِ صحبت بی پرده نیستم
راضی به رنج دستِ ورم کرده نیستم
********
شاعر: وحید قاسمی
زیارت حضرت فاطمة الزهرا (س)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ
صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَى (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ
إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ
اَلسَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ نَبِیِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَلِیلِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ صَفِیِّ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِینِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ خَلْقِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ خَیْرِ الْبَرِیَّةِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا سَیِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا زَوْجَةَ وَلِیِّ اللَّهِ وَ خَیْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ سَیِّدَیْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الرَّضِیَّةُ الْمَرْضِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْفَاضِلَةُ الزَّکِیَّةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا التَّقِیَّةُ النَّقِیَّةُ السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِیمَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ
السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکِ وَ عَلَى رُوحِکِ وَ بَدَنِکِ
أَشْهَدُ أَنَّکِ مَضَیْتِ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّکِ وَأَنَّ مَنْ سَرَّکِ فَقَدْ
سَرَّرَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ جَفَاکِ فَقَدْ جَفَا
رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ آذَاکِ فَقَدْ آذَى رَسُولَ اللَّهِ
صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَنْ وَصَلَکِ فَقَدْ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
وَ مَنْ قَطَعَکِ فَقَدْ قَطَعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
لِأَنَّکِ بَضْعَةٌ مِنْهُ وَ رُوحُهُ الَّذِی بَیْنَ جَنْبَیْهِ کَمَا قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
أُشْهِدُ اللَّهَ وَ رُسُلَهُ وَ مَلاَئِکَتَهُ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیتِ عَنْهُ سَاخِطٌ عَلَى
مَنْ سَخِطْتِ عَلَیْهِ مُتَبَرِّئٌ مِمَّنْ تَبَرَّأْتِ مِنْهُ مُوَالٍ لِمَنْ وَالَیْتِ مُعَادٍ لِمَنْ
عَادَیْتِ مُبْغِضٌ لِمَنْ أَبْغَضْتِ مُحِبٌّ لِمَنْ أَحْبَبْتِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِیداً وَ
حَسِیباً وَ جَازِیاً وَ مُثِیباً.
http://uploadtak.com/images/j7167_kocheshologh.mp3
سلام،
با “حسین(ع) نقطه اتصال رنگ ها”
http://shafagh313.persianblog.ir/post/192/
به روز هستم.
یا فاطمه
دوستان محترم؛
حمد شفا بخوانیم برای سلامتی مادر بزرگوار شهید قدیانی، که به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان بستری شده اند…
هول! (گفت و شنود)
گفت: کارکنان یک سایت شخصی این روزها پشت سر هم برای صاحب سایت نوشابه باز می کنند و به تعریف و تمجیدهای آنچنانی مشغولند!
گفتم: خب! پس انتظار داشتی نان صاحب سایت را بخورند و از دیگران تعریف کنند!
گفت: مثلا نوشته اند ایشان همواره «بن بست شکن»! و «فرشته نجات»! و… بوده است و از او خواسته اند بار دیگر به میدان بیاید و کشور را نجات بدهد!
گفتم: یارو توی معبد نشسته بود که متوجه شد مرد ثروتمندی دارد دعا می کند و می گوید؛ حضرت بودا…! همه چیز به من داده ای، حالا یک مدیر لایق و شجاع و کاردان و فداکار هم برای اداره املاک و ثروتم بفرست… یارو که این دعا را شنید، در حالی که یواش یواش به طرف مرد ثروتمند می رفت، بلند بلند می گفت؛ حضرت بودا چشم! خودم دارم میرم، دیگه هولم نده!
سلام و عرض تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه.
……………………… یا علی
آقای قدیانی درست است که باید از آدم های ضعیف حمایت کنیم، ولی قرار نیست از فرهنگ پایین جامعه بسازیم.
آش و کتلت در نوشته شما اشاره به چه واقعییتی دارد؟
چه کسانی دور هم آش می خورند؟
همکاری داشتم که می گفت آش غذایی است که زنان دور هم می نشینند و می خورند و غذا نیست. به خصوص که شما سفر نامه هم نوشتی برای آن که احساس نزدیکی با مخاطب پیدا کنی!!!!
ولی کاملا مضحک است. در ضمن به شما اصلا سهراب سپهری ربط پیدا نمی کنه. ایشون شخصیتی نداشتند که آرزوی مرگ برای کسی کنه. بی جهت برای خودتان کلاس نگذارید. بروید با بد حجاب ها برخورد فیزیکی کنید. این تخصص شماست.
سلام حاج آقا. امروز بد جوری به ما ضد حال زدی. میدان رسالت وایستاده بودی هر چی گفتیم برسونیم افتخار ندادی. کلی ما رو سنگ روی یخ کردی جون داداش. در هر صورت ما همیشه ارادتمند خانواده شهدا هستیم. راستی آشنایی بنده با شما روزی بود که جوایز مسابقه طراحی معماری میدان ۹ دی رو اعطا می کردن… بنده حقیر هم تو اون مسابقه شرکت کرده بودم و همون جا کتاب ۹ دی شما رو هدیه بهمون دادن. خوندمش. دستت درد نکنه. الحق که قلم خوبی داری. یا علی
حسین قدیانی: ممنون از لطف تان. شرمنده شدم الان. ببخشید! من اما منتظر یکی از اقوام بودم و… لذا قصد جسارت نبود. خنده دار اینکه گمان بردم شما قصد سوار کردن مسافر دارین، نه مصافحه 🙂 قول می دم دفعه بعد زیر پل سیدخندان (منظورم “خاتمی” نیست!) جبران کنم!! ما مخلص و کوچک همه بچه بسیجی ها هم هستیم…
منشور قانون اساسی امروز ولایت است و شهیدان مدافع
پدر واژه ای بزرگ اما کم حرف… قدرتمند اما مظلوم… سپر اما برای من نه… در همه جا حاضر ولی برای من غایب…
درکش برای شما سخت نیست ولی برای دیگران معنا ندارد!
دوستش دارم اما کاش بالای سرم بود تا سپری در برابر یاوه گویان بود واز دخترش هم مانند میهنش دفاع میکرد کاش…
در شب سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی، صلواتی نثار روح مطهرش کنیم…
دمپایی (گفت و شنود)
گفت: یکی از وزرای دولت خاتمی گفته است وقتی اصلاح طلبان اعلام می کنند که به نظام و قوانین کشور احترام می گذارند دیگر نباید نامزد انتخاباتی آنها رد صلاحیت شود!
گفتم: در جریان فتنه آمریکایی- اسرائیلی ۸۸ هم، همین کلک را سوار کردند و گفتند از قوانین و مقررات کشور پیروی می کنند ولی بعداً معلوم شد منظورشان پیروی از مثلث آمریکا و انگلیس و اسرائیل است.
گفت: یعنی بعد از آنهمه وطن فروشی و خیانت و جنایت و اهانت به ساحت امام حسین(ع) و پاره کردن عکس حضرت امام(ره) و شعار به نفع اسرائیل در روز قدس و شعار به نفع آمریکا در ۱۳ آبان و آتش زدن مسجد و… هنوز هم انتظار دارند که وارد نظام شوند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! دوباره دارند کلک می زنند… یارو را برده بودند جهنم، دمپایی شو پرت کرد توی بهشت و بعد به ملائکه بهشتی گفت؛ اجازه میدین برم دمپایی رو بیارم؟!
ریزش مخاطب یعنی آمار بازدید کننده هات. جدیدا نگاه کردی وبگذرت و تعداد کامنتای متنا تو؟ فداییات و به به چه چه کننده هات دیگه حوصله چرندیات تو رو ندارن!! یه روزی فقط خودت می مونی و وبلاگت. سید احمد هم ولت میکنه. حالا هی جبهه پایداری رو بنواز!
سلام؛
دلمون براتون تنگیده بود.
مسعود ساس؛
سلام اخوی، رسیدن به خیر!
زیارت قبول بسیجی.
خیلی وقته که وقت ندارم برم گلزار شهدا… نمی دونم چرا!؟
«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
مرا بگو که سال ها فکر می کردم سرمایه ام درس و سواد و مدرکم بود… مرا بگو که ارزشی می گذاشتم برای همین خرت و پرت کاغذی ام، دلم خوش بود که خبری ست، که فردایی ست، که اقاقی گاهی با همه بداخلاقی اش می خندد، که سرمای نرسیدن این همه بدبختی و دویدن هم لذتی دارد، عالمی دارد، ولی ممنونم از تو که به دادم رسیدی و چه زیرکانه و سر بزنگاه در گوشم فریاد زدی که «این قبری که بالا سرش گریه می کنی، مرده توش نیست!»… یک چیزی در مایه های همان «بوی کباب نیست که به مشامت خورده، خر داغ کرده اند!…» که به قول آن عزیز دل، خر نه، جیگرم! جیگرم! که واقعا آه جگرم، آه که جگرم سوخت از این همه صراحت لهجه ات رییس، کمی شوخ طبع تر با من مدارا کن.
یکی را پدر ندارد نان، یکی را پدر جنم ندارد هان، یکی را پدر اصلا ندارد جان، یکی اسیر چو آهویی بی زبان»
«یک روز از خواب پا میشی، می بینی رفتی به باد… هیچکس دور و برت نیست، همه رو بردی ز یاد..»
همه ی بغض های اکنونم تقدیم به تو آقای وزیر!
که چیز دیگری جز همین بغض برای از دست دادن ندارم.
بردار و ببر، برو.
صدامون به هیچ جا نمی رسه، برای ما هیچ تصمیمی نگرفتن. یه شبه تصمیم ادغام گرفتن، وزیر جدید یه شبه دستور انفصال میده. انگار مملکت ارث باباشونه. ما شدیم قربانی سیاست بازی ها و پست و مقام خواهی های یه عده.
دو ماه دیگه وزیر عوض میشه. هیچ تضمینی در برابر وعده ها نیست.
در دانشگاه ما هم زلزله سیاست بازی ها، ما را لرزاند. احساسات ما را نابود کرد. هویتمان را دزدید.
داداش، از این عکسا با مرحوم پدرت داری؟
http://jahannews.com/vdciruar5t1avw2.cbct.html
متهم (گفت و شنود)
گفت: یکی از مدعیان اصلاحات گفته است شورای نگهبان چگونه می خواهد صلاحیت افرادی را رد کند که بسیاری از شخصیت های بین المللی از آنها به عنوان افراد برجسته و هوشمند یاد می کنند.
گفتم: مثلا کدام شخصیت بین المللی؟ نتانیاهو که از آنها به عنوان سرمایه اسرائیل در ایران یاد کرده بود؟! یا جرج سوروس صهیونیست که آنها را بهترین جایگزین برای جمهوری اسلامی می دانست؟! یا اوباما که حمایت از آنها را هدف استراتژیک آمریکا معرفی کرده بود؟! یا ملک عبدالله سعودی و…
گفت: چه عرض کنم؟! می گوید سران جریان اصلاح طلب افرادی صاحب نظر! مردم دوست و مدیر و مدبر هستند!
گفتم: وکیل مدافع توی دادگاه داشت از متهم دفاع می کرد و می گفت؛ آقای قاضی! ایشان فردی شریف، با شخصیت و انسان دوست هستند و متهم که هاج و واج مانده بود به او گفت؛ فلان فلان شده از من پول گرفته ای و داری از یک نفر دیگر دفاع می کنی؟!
امروز مثل آدمایی که برای غافلگیری اموات چهارشنبه میرن زیارت، جالبه منم امروز توسط بابام و داداشم که شهیدن، غافلگیر شدم!
برای من یه مشکل پیش اومده بود. چند وقت دپرس بودم. به قولی تو فاز اینکه فراموشم کردند، همچین خودشونو نشون دادند که موندم! بابا غیرت و مرامشون منو کشته.
امروز چند تا از همرزم هاشون بعد سال ها برای زیارت اومدن قم. اتفاقی همدیگه رو دیدن. یادی از پدر و برادرم کردند و گفتند بریم به خانواده شون سر بزنیم. اصلا فکرشم نمی کردم… یکی از همرزمان برادرم وقتی می رفت، بی مقدمه گفت: من فلان جا تو تهران مشغولم، اگر مشکلی بود خبر بدبد. و من با تعجب و اشک جمع شده در چشم، بهت زده نگاه کردم که… مادرم جواب داد: آره حاج آقا؛ دخترم چند وقته درگیره و مشکلش حل نشده.
جالب بود برای من؛ شاید اتفاقی بود…
بسیار عالی، جالب بود.
http://www.khanevadenews.com/
خوشحال می شیم اگه به سایت ماهم سر بزنید.
این دعوت از تمام بچه های قطعه ی ۲۶ است…
دل بود که از قافله ما را عقب انداخت
سر رفتن این حوصله مارا عقب انداخت
حتی همه جاده ها نیز گواهند
این پای پر از آبله ما را عقب انداخت
******
عالی بود…
امسالم اینو کم داشت که خدارو شکر زود بهش رسیدم.
این روزها…
صدای در که میآید
آتش میگیرم…
سلام…
سلام
انشالله بحق حضرت صدیقه طاهره علیها سلام، زیارت مدینه النبی و عتبات عالیات روزی هر ساله تان باشد و خداوند به عمر و مال و فکر و قلمتان برکت دهد.
میشه لطف بفرمایید آدرس مزار شهید علی کلانتری پور را بدهید. در عکس به وضوح آدرس مشخص نیست.
تشکر
تمنای دعا
سلام لطفا اطلاع رسانی کنید:
قرآن بلاگ اولین سرویس حرفه ای وبلاگ دهی قرآنی بر پایه وردپرس و بدون تبلیغات شروع به کار کرد. لطفا برای ترویج قرآن و فرهنگ وبلاگ نویسی ارزشی، لینک یا بنر سایتو بذارید.
قرآن بلاگ
http://mqb.ir/
نمونه وبلاگ های حرفه ای در قرآن بلاگ
http://pptdownload.mqb.ir/
«ماه» این بار نه پشت ابر، که پشت «در» قرار گرفت…
http://mahdiyar85.blog.ir/post/40
-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.–.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-
با حضور و نظر خود مفتخرمان کنید…
دانا؛
قطعه ۲۶ ردیف ۶۹ شماره ۴۱
ای کاش که مرغ بام افلاک شویم
با گریه برای فاطمه س پاک شویم
ایوان نجف شبی بمیریم، اما
بین الحرمین کربلا خاک شویم
نیمه شب جمعه؛
اذن بگیرید!
http://ir2up.ir/up19/72513657174101.jpg
وارد شوید! (البته این در زنونه ست)
http://ir2up.ir/up19/72513657174102.jpg
السلام علیک یا فاطمه المعصومه سلام الله علیها
http://ir2up.ir/up19/72513657174114.jpg
هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت/ کندم قصد دل ریش به آزار دگر
باز گویم نه درین واقعه حافظ تنهاست/ غرقه گشتند درین بادیه بسیار دگر
***
حافظ سخن بگوی که بر صفحه جهان/ این نقش ماند از قلمت یادگار عمر
السلام علیک یا اباصالح المهدی عجل الله و تعالی فرجه الشریف
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر/ بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
باغ بهشت (به جای گفت و شنود)
در سالروز شهادت مظلومانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، این ستون را به چند پیامک از انبوه پیامک هایی که خیل دلسوختگان حضرتش در سوگ، «ام ابیها» به تسلیت برای یکدیگر می فرستند، اختصاص می دهیم.
¤¤¤
خون است که روی خاک خشت افتاده است
داغ است به قلب سرنوشت افتاده است
خیزید و فرشته ها به بیرون ببرید
آتش به در باغ بهشت افتاده است
¤¤¤
ای نور خدا سرشته با آب و گلت
ای مهر علی، راز هویدای دلت
این ذکر هزار سالۀ مهدی توست
ای یاس نبی «بأی ذنب قتلت»؟
¤¤¤
از فاطمه اکتفا به نامش مکنید
نشناخته، توصیف مقامش مکنید
هر کس که در او محبت زهرا نیست
علامه اگر هست، سلامش مکنید
داداش حسین! نمی خوای آپ کنی؟!! عید تموم شده ها!! برای مادر بچه سیدها یه متن بنویس اخوی!
سلام حسین جان
دایی بنده هم قطعه ی ۲۶ ای است!
او هم ۱۸ ساله بود و تنها پسر خانواده.
او در شلمچه و قبل از عملیات بیت المقدس پر کشید.
با “صالح مقبول یا اصلح مقام گریز؟” به روز ام.
موفق باشید و بصیر بمانید
سید! حال مادر بزرگ داداش خوبه؟! داداش کجاست؟!
آجرک الله یا بقیة الله
صل الله علیک یا اُماه… یا زهرا…
http://up.toca.ir/images/b807f44e4bakxme02gl.mp3
http://up.toca.ir/images/5qyb7vqf8yh3tqsv69d.mp3
نسل سوم انقلاب اسلامی با امضای میثاق نامه زیر بیعت مجددی با امام امت خواهد بست و انشاالله با شکل دهی منسجم جبهه نسل سوم انقلاب اسلامی، در همه صحنه های نقش آفرینی خود اثبات خواهد کرد که به همه آرمانهای انقلاب پایبند بوده و در سیر تعالی انقلاب تاثیرگذار خواهد بود..
برای امضای بیعت نامه نام و مشخصات خود را در انتهای متن در سایت زیر وارد نمایید.
لبیک یا امام خامنه ای
http://www.nasle-3.ir
السلام علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک
امشب در دل علی علیه السلام و فرزندان پاکش چه می گذرد؟
http://nanofile.ir/do.php?filename=1365879650731.mp3
خوش به سعادت خانواده شهدا
سلام؛
خدا هیچ وقت روزی رو نیاره که یا خودم دیگه وارد این قطعه گران بها و بهشتی نشم یا اخراج بشم؛ گاهی به دلم میاد نکنه من اجازه خواندن و گشتن در این قطعه رو نداشته باشم. (البته اخراجم بشم میروم سر قبر دایی و عموی شهیدم) بعد هر چند جواب سوالم رو نگرفتم؛ شما با اینکه فرزند شهید هستید چطور طوری از شهدا می نویسید انگار با آنها همدوره بودید و توجه و دقتتون عالی و بالاست؟… ولی بازم جواب ندید! میگم الله اعلم و البته شاید بخاطر جواب نگرفتن از سوالم هم باشد که فکر اخراج از قطعه رو می کنم چون گفته بودم اگر سوالم تکراری است اگر جای دیگری به این سوال جواب دادید راهنمایی کنید برم ببینم که جوابی نگرفتم… و در راه دانشگاه که می روم شهری نزدیک به شهرمون تا برسم دانشگاه در بلوار عکس شهدا خود نعمتی است که سعی می کنم تا حد امکان صلوات بفرستم……….
شب شهادت مادر؛ حرم دختر!
دو ساعت گذشته از نیمه شب
http://ir2up.ir/up19/21f13658945942.jpg
http://ir2up.ir/up19/21f13658945943.jpg
http://ir2up.ir/up19/21f13658945944.jpg
http://ir2up.ir/up19/21f13658945945.jpg
http://ir2up.ir/up19/21f13658945931.jpg
یا علی؛ این مردم قرن هاست داغدار تشیع غریبانه فاطمه اند!
جا مانده؛
خوش به سعادت خودِ شهدا…!
“عالیجناب آب نبات”
دوستان محترم؛ قطعه ۲۶ فردا به روز می شود…
صبای بزرگوار؛
وقتای جالبی حرم هستی…
رازقی پرپر شد،
باغ در چله نشست!
تو به خاک افتادی،
کمر عشق شکست…
این عکس رو در تشییع پیکر شهدای دیروز گرفتم
شهدا برای نسل ها…
http://media.afsaran.ir/siPpWz_535.jpg
دیوونه ها…
http://sangariha.com/i/attachments/1/1366018270843627_large.jpg
آبگوشت! (گفت و شنود)
گفت: روزنامه شرق پیشنهاد کرده است که خاتمی و هاشمی هر دو کاندیدا شوند و خاتمی بعد از رد صلاحیت به نفع هاشمی تبلیغ کند.
گفتم: ولی حمایت خاتمی از لیست اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هشتم باعث شد که هیچیک از آن ۳۰ نفر رأی نیاورند.
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: حمایت سینه چاک خاتمی از نامزدی هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری ۸۴ هم باعث پیروزی هاشمی نشد.
گفت: باز هم چه عرض کنم؟!
گفتم: حمایت مشترک هاشمی و خاتمی و آمریکا و اسرائیل و انگلیس و ملک عبدالله سعودی و همه گروهک های ریز و درشت از موسوی در انتخابات ۸۸ هم نتوانست باعث رویکرد مردم به او بشود.
گفت: پس روزنامه شرق چی میگه؟!
گفتم: چه می دونم؟! یارو می گفت؛ اگر گوشت داشتیم، نخود و لوبیا هم داشتیم، پیاز هم داشتیم، دیگ همسایه رو قرض می گرفتیم و یه آبگوشت بار میذاشتیم. بعدش کمی فکر کرد و گفت اما حیف که نونشو نداشتیم!
۲۶ فروردین… اولین بیست و شیشِ ۹۲
اولین سیاسی نوشتِ داغ داداش حسینِ بیست و شیشی!
تا ساعاتی دیگر…
.
.
.
ماشالله داداش حسین… شروع کن!
سلام حسین جان
من داداش شهید قاسم ساغریچی هستم
هر وقت میرم قطعه بیست و شش نگاهی می کنم ببینم اومدی یا نه/ برای پدر شهید و عزیزت فاتحه ای می خونم/ اون اطلاعیه رو من زدم اونجا، مدلهای دیگه ای هم از اطلاعیه ی سالگرد قاسم تو دهه ی شصت دارم؛ از تیز بینی ات خیلی حال کردم/ دمت گرم/ فکر نمی کنم بتونی حدس بزنی تو چند تا همایش سایبری شرکت کردم به عشق شنیدن صحبتهای تو و باز هم فکر نمی کنم بتونی حدس بزنی تو موبایلم چند تا فایل صوتی ازت دارم… که گاهی می شینم گوش می کنم…
یادش بخیر!
وقتی “نه ده” رو با صدای دلنشین ات می خوندی، هم اشک می ریختم، هم می خندیدم…
زنده باشی دلاور
یا علی مددی
حسین قدیانی: یا علی…
بی ربط:
زیاد بگویید «سلام بر علی»… این روزها کسی در مدینه سلامش نمیکند…
http://ir2up.ir/up19/48b13660653604.jpg
http://ir2up.ir/up19/48b13660653605.jpg
گلزار شهدای ما!
شهداییییییییی ۲۶ ییییییییییییییییییی
به خدا حال کردم؛ عالی بود، دست مریزاد
تحریک می کنی که برم بهشت زهرا س…
آفرین…
چی شده که اینقدر دور افتاده شده اند شهدا؟! چی به سر ما اومده که اگه من از شهید نوجوان خالق زاده بنویسم دوستان پیام می گذارند تو هم حزب اللهی هستی؟! این واژه مگه بده؟! چرا اینقدر حرمت این چفیه ها را رو زیر سوال می برین؟! چرا اینقدر تکرار های شما برای بعضیا تهوع آور میشه؟! چرا اینقدر بین مردم مرزبندی کردین تا این به روزمون اومد؟! مردمی که اول انقلاب همه یکدست شده بودند چرا ریز و درشتشون رو سوا کردین و اینقدر به اسم شهید گند بالا آوردین که مردم رو از شهید دور کردید؟! چقدر بودند مسولینی که با ریش و تسبیح و دکمه بسته یقه جنایت کردند؟! همیشه به علتش فکر می کنم و جوابهای زیادی برام پیدا میشه… کاش نبود این همه بود…
بسم الله
با عرض سلام
ممنونم از وبلاگ خوبتون… خدا خیرتون بده……
من همین الان با وبلاگ شما آشنا شدم……..
من هر وقت میرم بهشت زهرا میرم قطعه ۲۶
آخه دایی گلم قطعه ۲۶ هست…….
عاشقانه دوستش دارم…….
اگر رفتید سلام منم به دایی گلم برسونید……..
شهید مصطفی مقدس قطعه ۲۶ ردیف ۲۱
التماس دعا
م.ا.گندم؛
تو هر قشری آدم بد هست. روحانی خوب داریم؛ روحانی بد داریم. مسئول خوب داریم؛ مسئول بد داریم. بسیجی خوب داریم؛ بسیجی بد داریم. مغازهدار خوب داریم؛ مغازهدار بد داریم. مهندس خوب داریم؛ مهندس بد داریم. هنرپیشهی خوب داریم؛ هنرپیشهی بد داریم. خواننده ی خوب داریم؛ خوانندهی بد داریم.
مشکل از حزباللهی ها نیست. مشکل از شما و دوستانتونه که اولا انتظار دارید حزباللهیها معصوم باشند؛ دوما فقط بدیهاشون رو میبینید و برجسته میکنید. در حالی که اشتباهات بقیهی قشرها رو شاید توجیه هم بکنید!
بعد از یک ماه شاید دیر باشد ولی می ارزد همچین عیدانه ای …
نمی دونستم شهید علیرضا موحد دانش، برادرشون شهید شده!
سلام آقای قدیانی…
http://aleefbaa.blogfa.com
سلام؛ بروز شد…
باسلام؛
با افتخار لینک شدید.
واقعا وبلاگ خوبی دارید. امیدوارم باهم بیشتر آشنا شویم. در هر صورت من نیاز مبرم به تصویر قله قلاویزان دارم؛ تورو خدا اگر دارید خبرم کنید. خیلی خیلی واجب است برای کار یک شهید مفقودالاثر، بنام محمدرضا عسگری… منتظرم برادر…
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
مصداق آب طلب نکرده بود، چه خوش نوشیدم، چه گوارا بود…
مرسی!
با عکسها و مطالبت من رو بردی به دهه ۶۰ و ۷۰
یادش بخیر . . .
یاد شهدا یاد امام یاد یکرنگی مردم یاد صفا و مهربانی یاد جنگ و غیرت . . .
خیلی ممنون از این متن عالی…