اصلا شمال یعنی شهیدآباد/ خشم مادر شیرودی علیه فتنه گران

این کنگره شهدای مازندران و بویژه سخنان حضرت آقا در جمع اعضای این حرکت نیک، مرا یک سر برد به ۱۰ سال پیش، به یک روز از روزهای فصل خزان که با امین چیذری شال و کلاه کرده بودیم برویم مصاحبه با اصحاب شهادت دیار طبرستان. از آن سفر برای تان حرف ها دارم بگویم هنوز. از دیدارمان با حاجیه خانم شهربانو ثمنی، همسر شهید نوروزعلی یزدان خواه شروع می کنم که با حفظ سمت همسر شهیدی، از سوی خدا منصوب شده بود مادر ۴ شهید هم باشد. مادر شهیدان خدیجه، طوبی، قربانعلی و رحیم. خدیجه و طوبی در روزهای منتهی به انقلاب، جلوی چشم همین شیرزن، با گلوله مستقیم سربازان دژخیم پهلوی به شهادت می رسند. هنوز جنگ نشده بود، اصلا هنوز انقلاب به ثمر نرسیده بود که شهربانو شده بود مادر شهید. دقیق تر بنویسم؛ مادر ۲ شهیده نوجوان. قربانعلی پسر بزرگ شهربانو اما عضو سپاه بود و در حال اعزام به جبهه، هنوز خاک گرم جنوب را زیارت نکرده، تصادف می کند و جان به جان آفرین، تسلیم. کاملا موثق است که رزمنده عازم به میدان جنگ، اگر در طول راه دچار سانحه شود و جان ببازد، نزد خدای شهادت، «شهید» محسوب می شود، لیکن شیرزن شمالی ما، خود می گفت: «۲ سال بعد از انقلاب، من مادر ۳ شهید بودم، اما دوست داشتم همسر و دیگر فرزندم در میدان جنگی رسمی تر از این حرفها به شهادت برسند. واقعا به آن ۳ شهید راضی نبودم. من غبطه می خوردم، بلکه حتی حسادت می کردم به مادران شهدایی که بچه های شان در خط مقدم جبهه به شهادت رسیده بودند. بازگشت همه ما به سوی خداست، چه بهتر که با شهادت باشد. هنوز اربعین شهادت قربانعلی نرسیده بود که یک شب، همسرم به من گفت: «اگر من هم بخواهم با رحیم عازم جبهه شوم، رضایت می دهی؟» جواب دادم: «مراسم چهلم قربانعلی با من، تنهایی از پس همه کارها برمی آیم، تو و رحیم با خیال راحت بروید منطقه» و رفتند. خوب یادم هست عملیات الی بیت المقدس بود. چند روز بعد از فتح خرمشهر، یک شب در خانه به صدا درآمد. رفتم در را باز کردم. دیدم همسرم نوروزعلی است. گفتم: «پس رحیم کو؟» گفت: «در خرمشهر، کار زیاد بود، ماند همان جا، اما برایت نامه ای نوشته، بیا بخوان…». نامه رحیم را باز نکرده، اشک در چشمانم حلقه زد. نوشته بود؛ «مادر عزیز! دلم خیلی برای شما تنگ شده، اینقدر که گاهی از دوری ات، شب ها در خفا گریه می کنم، اما خونین شهر تازه آزاد شده، کارهایش خیلی بیشتر از زمان اسارت است». باورت می شود رحیم ۲ ماه بعد از فتح خرمشهر آمد مرخصی؟!» حرفهای حاجیه خانم شهربانو ثمنی را مو به مو در خاطر دارم. فی الحال دی ماه است. همین چند روز پیش یعنی سوم دی، سالگرد عملیات کربلای ۴ بود. نوروزعلی و رحیم، پدر و پسر، هر ۲ با هم، در آغوش هم، در همین عملیات کربلای ۴ به شهادت رسیدند. «عملیات کربلای ۴» متشکل از چند حرف و یک عدد بیشتر نیست، اما در باطن خود، معانی بس بلندبالایی مستتر دارد. از این پس هر وقت نام «عملیات کربلای ۴» را شنیدی، یا هر وقت چیزی از «جزیره مینو» خواندی، اندکی تانی کن… «ایمان من از کربلای ۴ به بعد راسخ تر شد. از آن شب بارانی که خبر شهادت نوروزعلی و رحیم را آوردند. من خدا را شاکرم بابت این همه افتخار. تازه حضرت آقا، رهبر شده بودند. ما رفتیم خدمت شان، همراه تعدادی دیگر از مادران شهدا. مادر شهید شیرودی هم بود. خیلی ها بودند. من همان جا میکروفن را گرفتم و به ایشان گفتم: «برای انقلاب و ولایت فقیه، هنوز یک پسر دیگر هم دارم، تازه خودم هم هستم». این را که گفتم، مادر شیرودی با یک لهجه غلیظ مازنی و خیلی بلند گفت: «من هم هستم تا چشم دشمن شما کور شود». بعد، دیگر مادران شهدا هم همین جمله را تکرار کردند».

سخن از مادر شهید شیرودی شد. ای جانم از این قهرمان. شیرودمحله در خانه ای به غایت روستایی، همان خانه ای که علی اکبرش را به دنیا آورده بود، دیدیمش. ابتدا به درختان پربار حیاط خانه اش اشاره کرد و گفت: «تا از این پرتغال ها چند تایی نخورید، مصاحبه، بی مصاحبه!»

آن زمان هنوز روپا بود. ما را راهنمایی کرد برویم اتاقی که درست کرده بود به عشق علی اکبرش. پر از عکس شیرودی. پر از بریده جراید.

در میان همه عکس ها و همه نوشته ها، چشمم افتاد به «فرازی از سخنان سرتیپ ۲ خلبان شهید شیرودی ۲ هفته قبل از شهادت»؛ «در حال حاضر اگر تعریف از خود نباشد، فکر می کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته ام. تا به حال ۳۶۰ بار از خطر گلوله های دشمن، جان سالم به دربرده ام و در حدود بیش از ۴۰ هلیکوپتر که من خلبان آن بوده ام تیر خورده که البته همه آنها قابل تعمیر بوده که هم اکنون قابل استفاده اند. در حال حاضر فکر می کنم بیش از ۲۰۰۰۰ ماموریت انجام داده باشم و آنچه مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده ام و امیدوارم که تا روزی که اسلام به پیروزی می رسد زنده بمانم».

مادر شهید شیرودی نشسته بود روی یک صندلی قدیمی و می گفت: «این اتاق را خودم درست کرده ام. اینجا قبلا اتاق علی اکبر بود. برای نماز، قامت که می بست، می آمدم بهش اقتدا می کردم. دوست داشتم نماز خواندنش را. جوری نماز می خواند که همه نماز خواندنش را دوست می داشتند. اصلا شما ببینید «آقا» درباره علی اکبر چه گفته؟ گفته؛ «شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم». در این اتاق، اغلب روسای جمهور آمده اند تا مردم عادی. یادداشت روسای جمهور را ببینید! در این خانه همیشه باز است. یک بار، ما را صدا زدند که امام خمینی می خواهد شما را ببیند. آن زمان هنوز پدر علی اکبر زنده بود. رفتیم جماران. عکسش هست.

ما را بردند اتاق خود امام. امام به من گفتند: «شما مادر شهید شیرودی هستی؟» گفتم: «بله!» دوباره گفتند: «من به مقام شما غبطه می خورم» و بعد سکوت کردند. حاج آقای مان به امام گفتند: «ما آمده ایم از نصایح شما بهره ببریم». امام جواب دادند: «من دوست دارم ساکت باشم و شما حرف بزنید. من هیچ ندارم در برابر شما که بخواهم بگویم. من در برابر آن همه شجاعت فرزند شما، زبانم قاصر است». من به امام گفتم: «اگر هزار بار دیگر هم خدا، علی اکبر را به من برگرداند، باز هم در همین راه تربیت اش می کنم». حالا هم همین حرف را به «آقا» می گویم.

اگر «آقا» یک بار به فرزند من در نماز اقتدا کرده، من همه زندگی ام وقف راه ولایت است». شگفتا! زمانه گذشت و گذشت تا رسیدیم به فتنه ۸۸ که مادر شهید شیرودی بارها و بارها موضع جانانه گرفت علیه فتنه گران. خدا رحمت کند این شیرزن را. من بعد از آن دیدار، یک بار هم در نوروز سال ۸۹ رفتم شیرودمحله، دیدارش. خوب که به دیوار اتاق فوق الذکر نگاه کردم، دیدم دستخط یادگاری بعضی از این روسای جمهور را برداشته. گفتم: «چرا؟» گفت: «اینها دیگر لیاقت علی اکبر مرا ندارند» و بعد، انگار که از سئوالم بدش آمده باشد، همچین خیلی تند ادامه داد؛ «بروند گم شوند، نامردها». یک چیزهای دیگری هم گفت که من درز می گیرم حالا، اما برگردیم به همان سفر ماضی که شبی میهمان پدر شهید علمدار بودیم. پیرمرد باصفا، باورتان می شود شب، ما را در خانه نگه داشت که؛ «حالا می خواهید کدام مقر بروید؟ اینجا هم مقر است دیگر!»

و صبح، ما را برد گلزار شهدا. در سنگ مزار فرزند شهیدش نوشته بودند؛ «بسم رب الحسین/ مداح اهل بیت، جانباز شهید، حاج سیدمجتبی علمدار/ طلوع: ۱۱ دی ۴۵/ عروج: ۱۱ دی ۷۵».

آری، زیباست طلوع و عروج آدمی در یک روز باشد، لیکن از این مظاهر زیبا، فراوان پیدا می شود در میان شهدای لشکر ۲۵ کربلا. شهید سیدعلی دوامی، جانشین گردان مسلم همین لشکر نیز تاریخ ولادت و شهادتش یکی است؛ ۲۱ ماه رمضان.

سنگ مزار شهدا، کتیبه انقلاب اسلامی است. و اساسی ترین قانون این دیار را شهدای ما در وصیت نامه شان نوشته اند. جمهوری اسلامی «دولت شهدا» است، نه دولت هایی که می آیند و می روند. مازندران، یکی هم رفتیم روستای کوتنا که حوزه علمیه معروفی دارد با ۵۳ شهید. رئیس این حوزه علمیه می گفت: «اغلب شهدای ما، مال عملیات های کربلای ۴ و کربلای ۵ اند»، یعنی دی ماه ماندگار ۶۵ یعنی شلمچه، موانع ۵ ضلعی، سه راهی شهادت، یعنی طلبه هایی که یک پای شان حوزه بود، یک پای شان جبهه، یعنی هم درس و هم جهاد.

در آن ۱۰ روز به یاد ماندنی، خیلی جاها رفتیم و خیلی چیزها یاد گرفتیم که بماند برای مجال دیگر! آخرین مقصد ما، روستای گیجان بود و زیارت مادر شهید داوود درخشیده. چون از مادر شهید درخشیده، هیچ تلفنی نداشتیم، کمی هماهنگی سخت شده بود. اواسط جاده چالوس، در تندترین سربالایی ممکن، رفتیم فرعی الیردلیت و بعد از ۲ ساعت راه، حدود ساعت ۲۱ که کمی هم دیر شده بود، به گیجان رسیدیم. هم باران می بارید، هم برف، و با چه شدتی! و زور برف بیشتر! لاستیک لگن ما هم حکم آینه! با کلی دعا و التماس رسیدیم گیجان و در خانه ای را زدیم که؛ «لطفا خانه شهید درخشیده را به ما نشان دهید». پیرمردی گفت: «اینجا یعنی گیجان در حکم ییلاق است و مادر شهید درخشیده رفته روستای واسپول، قشلاق!» گفتیم: «حالا این واسپول کجاست؟!» گفت: «همان فرعی که از جاده چالوس آمدید، الکی بالا آمدید! واسپول اول جاده بود!» برف اما زمین را کاملا سفیدپوش کرده بود و دیگر، برگشتن ما به صلاح نبود. چه کنیم، چه نکنیم، پیرمرد درآمد؛ «از بنیاد شهید هستید؟! صلاح نیست برگردید توی این هوا. ما اینجا یک اتاق اضافی داریم، شب را همین جا بخوابید، تا صبح پروردگار عالمیان بزرگ است».

خلاصه ما آن شب تلپ شدیم خانه همسایه شهید درخشیده. و چه شبی بود دیدنی! دیدن مردمانی که تا به حال ندیده بودیم! مردمان زلالی که هیچ نمی دانستند آلودگی هوا و دود و ترافیک یعنی چه؟! القصه، صبح ماشین را سراندیم سمت پایین، بدین امید که ماشین و پیچ های تاریخی آن جاده پیچاپیچ، ان شاء الله با هم بپیچند! ساعاتی بعد، راحت تر از آنکه فکرش را می کردیم مادر شهید درخشیده را دیدیم در خانه ای بسیار محقر و کوچک. من آنجا از دهانم در رفت و از این مادر پرسیدم؛ «شما مطالبه ای از مسئولان ندارید؟!»

این مادر گفت: «مطالبه یعنی چه؟!» گفتم: «یعنی خواسته؟!» گفت: «معنایش را می دانم، اما مطالبه یعنی چه؟! ما اگر از نظام، مطالبه داشتیم که خودمان، تنها بچه مان را عازم جبهه نمی کردیم! ما آمده ایم باری از دوش این انقلاب برداریم، نه اینکه باری اضافه کنیم بر دوش انقلاب. ما مطالبه ای نداریم، طلبی نداریم. اینجا هم که می بینی خانه من است. یک خانه هم دارم در گیجان، کوچک تر از اینجا. زیاد داریم که کم نداریم. خدا را شکر… از جنگ، یک ماه نگذشته بود که داوود رفت جبهه. همیشه می گفت؛ «انقلاب، مال ما روستایی ها هم هست، ولی فقیه، مال ما هم هست. اگر صندوق رای را حتی در روستای ما هم آورده اند، اگر انقلاب، حتی صدای ما را هم می شنود، ما هم در عوض باید صدای انقلاب را بشنویم، ما هم باید کمک کنیم به جبهه ها». اصلا چرا من بگویم، بیا خودت بخوان… این وصیت نامه اش… نگاه کن! صفحه دومش نوشته؛ «اصلا شمال یعنی شهیدآباد».

***

ما با بزرگان هم عقیده ایم. فتنه علیه رای و راه شهیدآباد، «نابخشودنی» است. قسم به نماز «سرتیپ ۲ خلبان شهید شیرودی» اینها دیگر به دیوار اتاق «بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا» برنمی گردند.

وطن امروز/ ۱۷ دی ۱۳۹۲

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. صبر می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم

  2. سیداحمد می‌گوید:

    خیلی خوشحال شدم از دیدن این متن!
    دقیقا دلم چنین حال و هوایی را می خواست…

    الحمدلله رب العالمین…

  3. ناشناس می‌گوید:

    واقعاً شمال یعنى شهیدآباد… نه دى امسال هم سنگ تمام گذاشته بودند.

    خیلى امیدوار کننده و شادى آفرین بود. همه خیابان هاى سارى پر بود از تصاویر شهداى عزیز…

  4. صبا می‌گوید:

    پنج ساله نشده بودم که جنگ تموم شد. خیلی کوچیک بودم ولی یادمه آژیر قرمز و سفید شدن صفحه تلوزیون و حتی دستای خونی پدرم را که از کمک به بمبارون شده ها برگشته بود. قم که بمباران شد؛ پدرم من و مادرم را برد و گذاشت شمال پهلوی خانواده اش؛ خانواده که چه عرض کنم؛ مردا همه جنوب بودن! جنگ به شمال نمی رسید، حداقل به اون جاهایی که ما بودیم ولی پسرا و پدرا نمی دونم چی بود که همه جبهه بودن!
    هر روستایی یه عالمه شهید داره!

  5. صبا می‌گوید:

    شاید خیلی پررویی باشه؛ من که کاری نکردم واسه این انقلاب!
    اما دلم می خواد بگم؛

    من هم هستم!

  6. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    شهرستان بهشهر، روستایی داره به نام کوهستان. کوهستان روستای آیت الله کوهستانی و متصل به روستای شهید آباده!
    چند روز قبل متوجه شدم روستای کوهستان “۲۶” شهید داره. برام جالب بود!

  7. سیداحمد می‌گوید:

    به نظرم برای هر کسی که یک رگ شمالی داشته باشد (ظاهرا اینجا هم زیاد شمالی داریم) این عبارت خیلی دلچسب است…

    “اصلا شمال یعنی شهید آباد”

  8. برف و آفتاب می‌گوید:

    شمال غرب هم به شمال ربط پیدا می‌کنه به نظرتون؟! خوب ما هم هستیم!!

  9. آرش می‌گوید:

    با سلام؛
    سوالی داشتم از دوستان مخصوصا آقایان قدیانی و سید احمد که صد در صد از اکثر ما مطلع تر از پشت پرده های دنیای سیاست هستند.
    اصولگرایان را چه می شود؟ به کجا می روند؟ آینده ی سیاسی شان چیست؟؟
    تقریبا اکثر کسایی که اینجا هستیم و از اهالی پایه ثابت قطعه به قالیباف رای دادیم، اینو میشه از نظرات پست های زمان انتخابات فهمید. با اعلام نتایج اکثر ما شوکه شدیم و چند روز یا شاید چند هفته تو شوک بودیم. همه ی ما می دونیم که شکست در انتخابات محصول خودزنی در جبهه ی به اصطلاح خودی بود و هر روز با توجه به اتفاقات مملکت اه می کشیم و حسرت انتخابات رو می خوریم. چه بسا که بعضی هم لعنتی به مسببین این ماجرا می فرستن.
    حال ۴ ماه از انتخابات می گذره و اصولگرایان حامی قالیباف تقریبا با دولت همراهی می کنن (بخوانید چوب لای چرخ دولت نمی ذارن تا بهانه ای دست دولت ندن!) ولی از اون سو نماینده های جبهه ی پایداری که از قضا فراکسیون اصولگرایان هم هستند و همانطور که همه می دونین پر سرو صدا هم به اندازه ی کافی هستن، شدن نمایندگان اصولگرایی!!
    حداقل نظر شخصی من اینه که ادبیات اونها در جامعه ممکنه واسه بعضی ها خوب و دلنشین باشه ولی بیشتر از اون در جامعه اثر منفی می ذاره و این به پای اصولگرایی نوشته میشه. و البته که گروهی اقلیت ولی به شدت منسجم و هماهنگ هستن و با توجه به مصاحبه ی علامه با هفته نامه ی ۹ دی انتخابات ریاست جمهوری تازه شروع بوده واسه اونها. پس ول کن نیستن و ۱۰۰ درصد برنامه دارن و امتحان اونها هم پس داده شده که اهل ائتلاف نیستن! فقط نفرات اونها اصلحن!!
    از اون طرف اصلاح طلب ها هم به جد دارن واسه انتخابات مجلس کار می کنن، و بدون تعارف اونها پایگاه اجتماعی قوی در قشر متوسط جامعه مخصوصا تهران و شهر های بزرگ دارن. بعد از انتخابات سال ۸۴ هم کامل یاد گرفتن کار تیمی کنن و به حرف بزرگانشان گوش کنن. دیدید که عارف با یک نامه ی خاتمی کنار رفت. حالا راضی یا ناراضی کنار رفت!
    حال تکلیف ما چیست؟! آیا به همین زودی اصولگرایی با پروپاگاندای پایداری چی ها مصادره میشه؟؟ اونها که اهل ائتلاف نیستن مگر اینکه باج کلانی بگیرن، پس اصولگرایان جبهه ی متحد و جامعتین باید در قبال اونها کوتاه بیان؟! چرا کسی از اصولگرایان واقعی و با ریشه حرفی نمی زنه تا سبد رای پایداری را از اینی که هست کمتر کنن تا کار به روز مبادا نکشه دوباره؟!
    مجلس اگه از دست بره همه می دونیم که جای پای اصلاح طلبان حداقل تا هشت سال و شاید بیشتر چقدر سفت میشه!!
    به نظر من این سال ها خیلی مهمتر از سال های بعد از ۲ خرداد هست چرا که با گسترش اینترنت و علم ارتباطات هر سال این روزها برابر با ۴ سال اون دورانه. حالا حساب کنین ضرری که ما در ۸ سال ریاست جمهوری خاتمی کردیم برابر میشه با اینکه اون وقت ها خاتمی ۳۲ سال رییس جمهور بوده باشه!!
    فرهنگ؟! سیاست خارجی؟! حجاب؟! دین گریزی؟! در اون هشت سال چه شد؟! در این هشت سال چندین برابر خواهد شد!!
    کاری باید کرد، طرحی نو باید در انداخت، پایداری غیر قابل اعتماد و زیاده خواست، باید جوانان حزب الله ی را از اونها دور کرد و به جبهه ی واقعی اصولگرایی برگرداند.
    آقایان قدیانی و سید احمد عزیز، برنا مه ای هست؟ امیدی هست؟ خیلی دوست دارم آقای قدیانی به جای اینکه همش در مورد دولت بنویسه در مورد انتخابات مجلس بعدی شروع به کار کنه که از نون شب هم واجب تر است! رسانه های پایداری گیره سه پیچ به دولت دادن، اونم فقط بعد از ۴ ماه!! باور کنید که اثر منفی می ذاره در جامعه. به آینده بیاندیشید.
    موفق و پیروز باشید.

  10. برف و آفتاب می‌گوید:

    دلمون خیلی خنک شد!
    تو لیاقت نداری که سرهنگ باشی! که دست‌خطت روی دیوار اتاق شهید باشه!
    فدای این مادرهای زرنگ و باایمان!
    اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم والعن من عاداهم…

  11. رها می‌گوید:

    امروز بعد از مدت ها تو شهرمون درست و حسابی برف اومد.
    این برف و این متن!!

    ممنون

  12. صبر می‌گوید:

    فرزند شهید؛ یک پیشنهاد میدم روش فکر کنید اگه خوب بود عملی کنید!
    کنار کار روزنامه نگاری شروع به نوشتن یک رمان عاشقانه کنید!
    عشق امری است وجودی که از آدم تا حالا بوده. فقط اگر عفت بورزیم به عشق الهی منتهی میشه و اگه عفت نورزی به ابتذال کشیده میشه!
    تا حالا کسی رمان عاشقانه اسلامی ننوشته! با توانایی که در شما وجود داره می تونید حتی جایزه نوبل ادبی هم بگیرید. هر چند می دونم شما به این چیزا اعتقاد ندارید.
    رمان، عشقش می تونه از جبهه و جنگ شکل بگیره حتی به اسیری هم بکشه و…!
    فرزند شهید! آرزو دارم این کار را بکنید. فکر می کنم بهترین رمان دنیا بشه!
    چون تا حالا مذهبی ها رمان هایی اینطوری ننوشتند! (در ضمن نگید چقدر این صبر پرروه!)

  13. مهدی می‌گوید:

    مقام معظم رهبری: «شیرودی نخستین نظامی بود که به او اقتدا کردم و نماز خواندم».
    کجایید ای شهیدان خدایی…

  14. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    زیباست…
    طلوع و عروج آدمی در یک روز!

  15. محسن حسینی می‌گوید:

    سلام و بعد…
    اگه ریا نشه بالاخره مام ی رگ شمالی داریم، گفتم فقط محض اطلاع…
    اما هر بار که تا حالا رفتم شمال اون چیزی که برام جالب و مهم بود این بود که هرجایی رفتم از آرایشگاه تا قصابی از جنگل و دریا تا مسجد، همه به نحوی جزو خانواده شهدا بودن…
    حتی راننده تاکسی ها و لبو فروش ها…

  16. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    من رو تا بیست-سی نسل بری عقب به شمال نمی‌رسی ولی رفیق شمالی بیست-سی تا دارم خدا رو شکر…
    جای جای ایران که بری اولش نوشته به شهر شهیدپرور فلان خوش آمدید؛ اینه مرز پر گهر…

  17. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    ممنون از متن دل نشین تون.
    سخنان حضرت آقا خیلی دلگرمی بهم می داد.

    انشاالله همیشه تو راهمون ثابت قدم باشیم و پیرو ولایت فقیه…

    “اصلا شمال یعنی شهید آباد”

    بسیار دلچسب… تعریف از خود نباشه! مخصوصا شهرستان بابل که شده پایتخت شهدای شمال…

    شادی روح شهدا صلوات…

  18. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    سپاس آقای قدیانی.
    پر از حس خوب است جملات و تصاویر این متن.

    شهر و استانمان روزهای خوبی را گذراند. تمام شهر پر است از تصاویر زیبای شهدای استان.
    جای همه شما خالی…

  19. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    “من” “تو” و فقط یک قاب عکس…
    این تمام خوشبختی بود که از جیب خدا کش رفتم!

    http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/3328/9982853-b.jpg

  20. می کُشی مرا حسین می‌گوید:

    خوب که به دیوار اتاق فوق الذکر نگاه کردم، دیدم دستخط یادگاری بعضی از این روسای جمهور را برداشته. گفتم: «چرا؟» گفت: «اینها دیگر لیاقت علی اکبر مرا ندارند» و بعد، انگار که از سئوالم بدش آمده باشد، همچین خیلی تند ادامه داد؛ «بروند گم شوند، نامردها».

    بروند گم شوند…

  21. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ما با بزرگان هم عقیده ایم…
    و راه شهیدآباد…!

  22. حسین می‌گوید:

    مقام معظم رهبری: لشکر ۲۵ کربلا یک لشکر قوی، قدرتمند، خط‌‌شکن و خط‌‌نگهدار بود.

  23. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    اصلا…
    .
    .
    .
    سلام بر حسین٭

  24. حسن عزتی می‌گوید:

    سلام؛
    ممنون از متن خوبتون.

    مار شهیدان یزدانخواه یک مادر فداکار و نمونه است…

    ما در شهرمون، خطه مبارک فریدونکنار، به حرمت و تقدیر ازین مادر بزرگوار، مجسمه ایشون رو در وسط شهر نصب کردیم و به وجود همچین مادر و شهدایی در شهرمون فریدونکنار افتخار می کنیم.

    این لینک تصویر مجسمه مادر فداکاره در فریدونکنار:

    http://cdn.mazandasnaf.ir/KS-UpFile/KS-image/%281391-4-24%29-%5B494555%5D-f11.jpg

    خطه مبارک، نامی است که آقا بر شهر شهید پرور فریدونکنار نهاده است…
    دست‌نوشته‌ای از امام خامنه‌ای در مورد سرلشکر شهید حاج حسین بصیر موجود است که ایشان چنین نوشته‌اند:

    «علو درجات و مقامات شهید عزیز آقای حاج حسین بصیر و دیگر شهیدان آن خطه مبارک را از خداوند مسئلت می‌کنم و یاد و نام شکوهمند آنان را گرامی می‌دارم».

  25. سیداحمد می‌گوید:

    همه شمالی ها می توانند شدیدا به شهر و دیارشان بنازند بس که شهید پروریم!

    ممنون داداش حسین بابت این متن دلنشین…

  26. چشم انتظار می‌گوید:

    مهمان نواز تر از مردم خطه ی سبز و سرخ شمال جایی ندیدم، حقیقتا…

    این نوای شهید علمدار رو صدبار هم که بشنوی، کمه… دوستان فیلم های ایشون رو گیر بیارید ببینید.

    http://snd1.tebyan.net//hozeh/soundgallery/defaemoghadas/sherkhani/11.mp3

  27. چشم انتظار می‌گوید:

    این کلیپ هم تقدیم به داداش حسین عزیز، به خاطر این متن زیبا.
    مطمئنم این فیلم کمیاب از سردار سلیمانی رو، خیلی هاتون ندیدید. حتی داداش حسین و سید احمد! ولی من ده سال پیش این کلیپ رو دیدم و حالا پیداش کردم:

    http://www.roshangari.ir/jMediaDirect/videos/sd/5890/TSZI48YHYTqRE3Lz91apeXQMO7Q6D40W.mp4

    http://www.roshangari.ir/index.php?option=com_jvideodirect&v=2jeKpcBu7OQc6&Itemid=17

  28. سید علی دوامی علاوه بر تولد و شهادتش در ۲۱ ماه رمضان…، وقتی شهید میشه هم ۲۱ سالش بــوده و وقت ِ فارغ شدن ِ سیدعلی، مـادرش هم ۲۱ سالش بوده… که معروفـــه به سردار ِ راز ِ ۲۱!

    مادرش با سید زندگی می کنه… راه میره… نفس می کشه…

  29. حسین می‌گوید:

    رهبر معظم انقلاب: مازندران انصافاً در جنگ امتحان بسیار خوبى داد. بیش از ده هزار شهید مازندران دارد که حالا آقایان رقم را گِرد می کنند، می گویند ده هزار، امّا بیشتر از ده هزار است. معناى این تعداد شهید چیست؟ چقدر اینها رفتند جبهه؟ چقدر مکرّر رفتند و برگشتند؟ چقدر در آنجا ماندند که در طول هشت سال بیش از ده هزار شهید تقدیم کردند؟

  30. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سخن از عشق آباد، از شهیدان
    سرای جان نثاران و دلیران
    سخن از پاکبازان خدایی
    شهیدان، مظهر قالو بلایی
    شهید آباد، نام آشنایی
    دیار یم، پر از یار فدایی
    شده قطعه ز متنی آسمانی
    ز یاد مادران جاودانی
    دوباره مست از بوی شهیدان
    معطر از گل روی شهیدان

  31. باقریان می‌گوید:

    چشم انتظار؛ ممنون!
    نعریف از خودمان نباشه، شاخص بارز این قطعه علاوه بر مهمان نوازی، مهربونیش هست.

  32. چشم انتظار می‌گوید:

    قاصدک منتظر؛

    شعرها، و برخی نوشته هایی که در خصوص متن های داداش حسین می گویید، انصافا دارای معانی زیبا و حتی در برخی موارد، حاوی اصطلاحات عمیق و بجاست. و نشان از تسلط شما به واژگان دارد. ولی، در پاره ای موارد با پوزش از شما، در تنظیم قافیه و ردیف و تا حدودی عروض، نیاز به تلاش بیشتری است. همون مشکلی که خود من هم دارم! و برخی ابیات شکسته بسته ای که می گم، همین معایب رو داره. به نظرم توصیه ی قدیمی داداش حسین، برای همه ی ما خوبه. خوندن کتاب های شعر و رمان های مختلف و داستان های ادبی، می تونه خیلی کمک حال باشه. البته برای حقیر، خوندن متن های داداش حسین، از هر کتاب و رمان و… آموزنده تر بوده.
    در بیت اول، وقتی کلمه ی شهیدان رو بکار بردید، طبیعتا باید به جای کلمه ی دلیران، از واژه ای استفاده بشه که به لحاظ وزنی هم ردیف با اون باشه. مثلا، یا تکرار همون کلمه یا عباراتی مثل رشیدان و… عذرخواه.

  33. چشم انتظار می‌گوید:

    جناب باقریان؛
    این حرف من تنها نیست حتما همه ی بچه ها تا حالا سفر شمال زیاد رفتند اصلا شمالی ها سرشون درد می کنه برای مهمون داری کردن. حالا شما حساب کن، این استان های پر رفت و آمد خوش آب و هوا، چقدر در سال مسافر دارند؟ به این ترتیب گیلکی های عزیز و مازنی های نازنین، اکثر مواقع سال مهمون دارند. خدا برای همشون بسازه و شر زمین خوارها و برخی پلاژ سازهای منفعت طلب رو، از سرشون کم کنه. والده ی حقیر اصالتا یزدی هستند، ولی بینی و بین الله تو مهمون نوازی و مهربونی، به پای شمالی ها نمی رسند.
    حالا مهمون نوازی ما مشهدی ها که زبون زده! با پیژامه ی راه راه، دَم در، وا مِستِم دستامانَم مِذارم بین چارچوب در، مِگِم حالا میامدن بالا! چاییمان حاضره. تعارف نِمُکُنِم ها. جدی مِگِم بذارِن یک یالّا بُکنِم… 🙂 شوخی بود. خاک پای زائران امام مهربانی ها، توتیای چشمان ما…

  34. چشم انتظار می‌گوید:

    قسمت بیست و سوم دکتر سلام؛

    http://snn.ir/Images/News/AtachFile/15-10-1392/FILE635246004501284771.flv

  35. صاعقه گمنام می‌گوید:

    “ما مجددا می گوییم که یک موی سر این کوخ نشینان و شهید دادگان به همه کاخ و کاخ نشینان جهان شرف و برتری دارد.”

    صحیفه نور/ جلد بیستم/ پیام برائت از مشرکین به تاریخ ۶ مرداد ۱۳۶۵

  36. پسر شهید می‌گوید:

    سلام بر مولای شهیدان…

  37. به جای امیر می‌گوید:

    نبض (گفت و شنود)

    گفت: مگه انگلیس آن همه کینه‌توزی علیه ایران نکرده و مگر هنوز هم به دشمنی‌های خود ادامه نمی‌دهد؟
    گفتم: بر منکرش لعنت.
    گفت: پس چه خبر شده که انگلیسی‌ها برای ورود به ایران ریسه شده‌اند؟!
    گفتم: ولی قرار است مجلس از جایگاه نظارتی و وزارت اطلاعات از جایگاه امنیتی و وزارت خارجه از جایگاه مسئولیت سیاست خارجی خود اینگونه حرکت‌های مشکوک را کنترل کنند.
    گفت: چند هفته قبل هیئت پارلمانی اروپا وارد کشور شد و با عوامل فتنه ملاقات کرد و بالاخره معلوم نشد کدامیک از دستگاه‌های مربوطه در وظیفه خود کوتاهی کرده است و هر کدام مسئولیت را به گردن دیگری انداختند.
    گفتم: چه عرض کنم؟! دو تا پزشک بر بالین بیماری حاضر شده و دست زیر پتو بردند تا نبض بیمار را بگیرند و بعد از چند دقیقه هر دو اعلام کردند که مورد نگران‌کننده‌ای نیست. بیمار پتو را کنار زد و معلوم شد پزشکان در زیر پتو نبض همدیگر را گرفته‌اند!

  38. یـــک ... می‌گوید:

    خب یهو بگید نظر ندید دیگه!!

  39. پویا می‌گوید:

    سلام بر همه. یه چیزی برام خیلی جالب بود تو این متن؛ اینکه مادر بزرگ و پدر بزرگ ها، یا مادر پدر هایی که سنی ازشون گذشته شاید سواد آنچنانی نداشته باشن اما چه قدر باهوشن! چه به موقع حرف می زنن. اون قسمتی که از مادر شهید درباره ی مطالبه سوال میشه و میگه می دونه مطالبه چه معنایی داره و… رو بخونید. خدایی ببینید آدم کیف می کنه از این تحلیل جامع و کامل و بی تکلف.

    اونوقت این خواص بی بصیرت و بی خاصیت؟!؟!؟! یعنی خاک بر سرشون با این همه ادعا و اهن و تولوپ!

  40. negar_man می‌گوید:

    خانه ای ساخته ایم/ در جهان بی همتا/ هر ستونش از جان/ محکم و پا برجا/ خانه ای ساخته ایم/ زیربنایش ایثار/ قفل هر پنجره اش/ وا شود با شهدا/ خانه ای ساخته ایم/ رو به دریای خدا/ ساکنینش همه جان برکف/ مثل یک چشمه روان سوی دعا/ خانه ای ساخته ایم/ بر بلندای دعا/ خانه ای سمت شهیدان خدا…

  41. زائر می‌گوید:

    سلام ایام ربیع الاول مبارک..
    اینجا دیگر یک قطعه نیست، یک گلزار است به وسعت خاک پاک ایران…
    قلم و بیانتان فوق العاده است. خدا شما را برای اسلام حفظ کند.
    مددتان افزون

  42. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اول اینکه، اون جمله مادر شهید شیرودی رو که فاکتور گرفتی چی بود؟؟
    دوم اینکه بعنوان یک ژورنالیست بچه شهید، کاش میرفتی
    ته و توی این طرح یکسان سازی قبور شهدا رو که زدن همه آثار جنگ
    رو نابود کردن و همه رو با خاک یکسان کردن، در میاوردی،
    ببینی کدوم بی ناموسی پشت همچین طرحی بوده.
    تو مسکن و اقتصاد و سیاست و دین مردم گند زدید رفت.
    همین ۴ تا خاطره از مزار شهدا رو هم از ما گرفتین.
    ای تف به ذات خرتون. اون قاب عکسهای قدیمی شهدا
    که با آدم حرف میزدند، چه مرضی داشتین که برداشتین؟

  43. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    ارباب!

    انگشت نما شده ام بین نوکرا…
    .
    .
    .
    باورم نمی شود بین این همه…
    .
    .
    .
    .
    نبود جای من؟!…

    http://upload.iranvij.ir/farvardin92/79453141055201306068.jpg

  44. سیداحمد می‌گوید:

    متن خواندنی و کربلای پنجی حسین قدیانی در وصف شاعر انقلابی علیرضا قزوه

    امشب در قطعه ۲۶

  45. چشم انتظار می‌گوید:

    منتظر این متن قشنگ هستیم. و دفاع از شاعر مظلومی که رفقای قدیمی اش، نان فتنه گران رو خوردند و نمکدان قزوه را شکستند. تف به این رفاقت های دوزاری…

  46. چشم انتظار می‌گوید:

    بازتاب متن وطن امروزی داداش حسین، در سایت خبری:

    http://www.jahannews.com/vdch-mnxk23nxwd.tft2.html

    (البته در سایت های زیادی کار شد.)

  47. سیداحمد می‌گوید:

    روزنامه وطن امروز، همین امروز دادگاهی شد!!!
    آنهم در دولتی که ممنوع القلم ندارد اصلا…

    دروغگوترین دولت…

  48. سیداحمد می‌گوید:

    سر یالثارات را هم که زیر آب کردند!
    چقدر این ها امنیتی نیستند! آخه چقدر؟!

  49. پویا می‌گوید:

    سلام؛
    آقا چرا ناراحت بشیم؟؟؟ هم لثارات رو توقیف کردن هم وطن و نه دی رو به دادگاه فراخوندن به جاش (ب.ز) رو هم گرفتن، بیچاره اوینه! اما بی خیال چون: در عوض شورا تشکیل شده برای افزایش حامل های انرژی، تازه لبنیات گرون شده، تازه تر کری جان فرمودن ایران خودش می دونه ما در موضوع هسته ای و سوریه چی ازش می خواهیم. آهان رییس دولتم تو نشست با استاندارای جدیدش دستاوردهای شش ماهه دولت رو بیان کرده. آهان یادم رفت جنتی جان هم گفت نویسنده ی بهار حیوونکی از نوشته هاش منظوری نداشته. دیدید کلا قوا چه پر کارن؟ یعنی با این همه خوشی چیمون کمه؟ هر کی مرگ می خواد بره سودان جنوبی!(غُر غُرو های نق نقو)

  50. چشم انتظار می‌گوید:

    دولت تحقیر و توهین…

  51. باقریان می‌گوید:

    “گمنام نامدار
    بی گناه سرزمین من!
    چه کرده اند
    با پیکر پاره پاره ات
    دستان خون چکان نامر دان روزگار”

    امشب شهرمون نه فقط، محله مون بوی شهدای گمنام گرفت، وداع با شهدایی که روز پنج شنبه مهمان (که نه میزبان) همین محله خواهند شد. امام حسین چه خوب دستمزد دو ماه عزاداریی مردم محله مونو داد و چه هدایای زیبایی!!!
    دعاگوی همه شما بودم و از خدا می خوام به حق این شهدا و به حق مادر گمنام شون، هر کسی که داره خون این شهدا رو پایمال می کنه دستشو از سر این مملکت کوتاه کنه!
    آمین

  52. فدایی سید علی می‌گوید:

    سلام
    مثل همیشه تکان دهنده و گاهی اوقات سنگین
    می خواستم نظرتون رو در مورد مطلب زیر بدونم

    http://horrehosein.blogfa.com/post/80

  53. امیرحسین می‌گوید:

    سلام
    من ساکن یکی از روستاهای مازندران هستم. در شهر ما روستایی هست که علی رغم جانبازهای زیادی که تقدیم کرده هیچ شهیدی نداده…!!!!
    دوستان هم همیشه دستمون می ندازن بابت این مساله!!!
    انشالله خودم میشم اولین شهیدش به امید خدا…

    خدا رو چه دیدی!!

    یا علی

  54. سوره تماشا می‌گوید:

    اکسیژن ۲۱ درصدی هوا توی این اوضاع یعنی کشک! حتما نباید شیمیایی باشی تا نفست خفه بشه! نامردی بدجور خفه می کنه آدمو…
    دمتون گرم که درست به موقع نفس می رسونید… اونم نه تنفس مصنوعی… نه!
    این نفس عین حیاته… نفس به نفس شهدا که بند باشه قاچاقی عندربهم یرزقون میشی…
    این قلم مستدام… بگو بلند… آمـــــــیـــــــــــــــــن

  55. gomnam 67 می‌گوید:

    سلام حاج حسین
    ممنون از متن فوق العاده شما
    شمال یعنی بصیرت آباد . . .
    مردم بصیر استان ۸ هزار شهید هم در ۸ دی ۸۸ به صحنه آمدند.

    *اما همین یک نشانه‌ى واضح و بارز در قضیه‌ى نهم دى که ملت ایران یکپارچه به صورت خودجوش به صحنه آمد، مردم رشت جزو معدود مراکزى در کشور بودند که یک روز جلوتر وارد میدان شدند. روز هشتم دى -که امروز مصادف با آن روز است- مردم گیلان این آگاهى را، این بصیرت را، این عزم را، این احساس نیاز به حضور در صحنه را زودتر از دیگران نشان دادند. اینها را باید حفظ کرد. سرمایه‌هاى اساسى یک ملت همین چیزهائى است که نشانه‌ى بصیرت، نشانه‌ى عزم، نشانه‌ى بیدارى و آگاهى است؛ اینها را باید نگه داشت.*

    امام خامنه ای (مدظله) ۱۳۸۹/۱۰/۰۸

  56. ضحی می‌گوید:

    خانواده شهدا چشم و چراغ ملتند…

    میشه لطفا شهدا را از خط کشی سیاسی و تقسیم بندی جناحی مبری کنید؟؟؟
    واقعا کار خوبی نیست…
    همه ملت ایران شهدا و خانواده محترمشان را دوست دارند، حتی اوناییکه به خیلی اصول اعتقاد ندارند ولی به شهدا به شدت احترام می گذارند…
    استفاده ابزاری از دین از دولت قبلی باب شد ولی خوبه دیگران ادامه ندهند، فقط به احترام شهدا و خانواده محترمشان…

  57. طه می‌گوید:

    ای چه وضعشه که تو این اینترنت لامصب و لابه لای سایت ها یه دونه پی دی اف روزشمار فتنه پیدا نمیشه؟ اون وقت توقع دارن نگیم گردش آزاد اطلاعات نیست!!!… ها ببخشید یه لحظه جو گرفتم! متن زیبایی بود مثل همیشه…

  58. منتظر محبوب می‌گوید:

    خانم ضحى؛
    مشکل شما اینه که فکر مى کنید دین و سیاست از هم جداست! در حالى که سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست…
    ضمنا نمى دونم منظورتون از استفاده ابزارى از دین در دولت قبلى(!!!) چیه اما در دولت فعلى داریم مى بینیم که عملا به مردم متدین و حزب اللهى واقعى برچسب افراطى و تندرو مى زنن!!!

  59. به جای امیر می‌گوید:

    سوپ (گفت و شنود)

    گفت: مگر آقای دکتر روحانی تاکید نکرده است که خروش مردم در ۹ دی، علیه دخالت بیگانگان و حرمت‌شکنان عاشورای حسینی(ع) بوده است؟
    گفتم: ایشان قبل از این هم اصحاب فتنه را عامل بیگانگان معرفی کرده بودند.
    گفت: پس چرا برخی از دولتمردان به جای پیروی از نظر رئیس‌جمهور تعدادی از اصحاب فتنه را در پست‌های کلیدی به کار گرفته‌اند؟!
    گفتم: آنها به نظام و کشور و مردم وطن خود خیانت کرده‌اند پس دیگر چه انتظاری داری که از دستورات رئیس جمهور اطاعت کنند؟!
    گفت: این عده در مقابل اعتراض مردم با کمال وقاحت می‌گویند، مگر بکارگیری تعدادی از فتنه‌گران چه آسیبی می‌تواند به کشور بزند؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی وارد رستوران شد و هنگام صرف غذا متوجه شد که یک مگس درون بشقاب سوپ افتاده است. مدیر رستوران را صدا کرد و به او اعتراض کرد. مدیر رستوران با پررویی گفت؛ ای آقا! مگر یک مگس چقدر سوپ می‌تواند بخورد؟!

  60. باقریان می‌گوید:

    دین و سیاست تار و پود هم اند و جدا شدنی نیستند و گر نه که شهید نداشتیم…

  61. شیدا می‌گوید:

    متن دلچسب و زیبایی بود.

    شمال رفتن شما و شمال رفتن ما… هر دو سفرند اما این کجا و آن کجا!
    ولى یه فکرى به حال اون لاستیک هاى کذایی بکنید.

    لعنت خدا بر آنها که در جنگ هشتاد و اشک، دل مادران شهدا را شکستند!

  62. ن. مهر می‌گوید:

    آقای قدیانی

    اگه نوشته های شما نبود واقعا از غصه می مردم…
    این روزا از همه طرف دارن حمله می کنن

    بله عدالت هم مثل شلمچه سه راهی شهادت دارد!

  63. ناشناس می‌گوید:

    چه خوب است مسولان به خودشان بیایند.

  64. سیداحمد می‌گوید:

    آجراک الله یا بقیة الله…

    شهادت آقا امام حسن عسگری (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تسلیت باد…
    http://upir.ir/files/b03a88afb1be1.mp3
    http://upir.ir/files/650097fc21882.mp3
    http://upir.ir/files/860db2105d333.mp3

  65. مسعودساس می‌گوید:

    شب تاریک هوای سحرش را می خواست
    شهر انگار خسوف قمرش را می خواست

    گوشه حجره کسی چشم به راه افتاده
    حسن دوم زهرا پسرش را می خواست

    حضرت عسگری از درد خود می پیچد
    زهر از سینه ی آقا جگرش را می خواست

    آسمانی ست امامی که زمین گیر شده
    آسمان جلوه ای از بال و پرش را می خواست

    شعله زهر که بدجور زمین گیرش کرد
    به خدا که نفس مختصرش را می خواست

    لحظه آخر خود، روضه عاشورا خواند
    منبر خاک غم چشم ترش را می خواست

    ته گودال کسی روی زمین افتاده
    خنجر شمر گمانم که سرش را می خواست

    دختری دید که بالای سرش نامردی
    آمده بود و نگین پدرش را می خواست

    جان به تن داشت که پیراهن او را بردند
    شب غربت به گمانم سحرش را می خواست

  66. فریاد فداییان رهبر می‌گوید:

    چقدر بوی باران می دهد نوشته هایتان در وصف شهدا…

  67. علی می‌گوید:

    سلام برادر!
    بلاگفا با شما مشکلی داره؟!!
    دو تا وبلاگ دارم تو بلاگفا. خواستم لینک شما را بذارم توش دیدم اصلا درج نمی شه. لینکهای دیگه ولی به راحتی درج می شدند.
    یه بررسی کن ببین اگه جدیه یه حرکتی کنیم.

  68. سیداحمد می‌گوید:

    قطعه بیست و ششِ ۴ ساله!
    چقدر دوست داشتنی است این قطعه بهشتیِ متولد ساعت ۱۳:۲۰ یازده دی ماه ۱۳۸۸!

    عمری از ما گذشت در این هوای دلچسب…

    خدا قوت داداش حسینِ سالار!

  69. ناشناس می‌گوید:

    نوشته های این چنینی هر چه سریعتر باید از توی این وبلاگ درآد و کتاب و کتابچه بشه حتما…
    حیفه به خدا

  70. سیداحمد می‌گوید:

    آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان، بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد.

    اللهم عجل لولیک الفرج… اللهم احفظ امامنا خامنه ای…

  71. سیدرضی می‌گوید:

    سلام. موفق باشید.
    متن های سیاسی را کمی آرامتر بنگارید!
    تاج ولایت بر سر مهدی زهرا سلام الله مبارک.

  72. یـ‗_‗ـک قـ‗_‗ـدم تـ‗_‗ـا خـ‗_‗ـدا می‌گوید:

    بـالـَت اگـر شکست غَمـت مبـاد!
    شهـادت، بـال نمـی خـواهـد!
    حـال مـی خـواهـد…
    بـال را پـس از شهـادت می دهنـد،
    نـه پیـش از آن…
    .
    .
    .::هر روز در وقت ِ غـروب ِ دلتنگــی، می خـوانیم شما را کــه:

    آی کـــربلائی ها! یــادتان بخـــــــــیر::.

  73. خدا شهیدت نکنه برادر حسین.
    اونجا که اومدی ۲تا شهید جوون داره، حسین محمدی نهاد و یعقوب دلیرروحی.
    یک ده بالاتر از اونجایی که شب و تا صبح اونجا گذروندی تقریباً آخر دنیاست. یه روستای کوچیک، یک کم از گیجان بزرگ تر که بهش انگوران میگن. من اهل اونجام، انگوران و گیجان با هم ۱۱ ستاره ی شهید داره که یکیش سیدمحمدباقر میرمجیدی عموی منه. ایکاش این سفری که رفتی یه فتح بابی باشه که با شما رودر رو ملاقات داشته باشیم. بیست و چهار ساله توی اون کوره ده ها یه عده شیرمرد یادواره شهدا برگزار می کنن. یاد اون ستاره های دور حضرت روح الله. کاش می شد برای تابستون سال آینده که مراسم یادوارمون برگزار میشه از حضور شما استفاده کنیم.
    می تونم برای نمونه چند تا از فیلمهای این سالها رو براتون بفرستم، اگه خواستین!
    شماره تلفن شمارو که ندارم، این شماره تلفن منه تماس بگیرید. ۰۹۱۰۹۰…….

    حسین قدیانی: ممنون برادر. ان شاء الله وقتی باشد که بیشتر در خدمت شهدای روستای شما باشم. البته من انگوران هم آمده ام ۲ بار. با شما تماس می گیرم…

  74. تاج ولایت بر سر مهدی فاطمه (س) مبارک باد.
    خدا کنه به شهیدا بپیوندیم!
    آمین.

  75. قزوه می‌گوید:

    سلام بر حسین قدیانی عزیز!
    در روزگار قحطی وجدان خواستم دست مریزادی بگویم به جوانمردی که خیلی بیشتر از پیران مدعی هنر آداب و ادب می داند. شاید روزی در جایی در باره ی زلالی هایت بیشتر نوشتم. فعلا به غنیمت فرصت گفتم سلامی گفته باشم و درودی…

    حسین قدیانی: ما کما فی السابق، بلکه هم بیشتر، واقعا بیشتر، ارادت داریم به شما عزیز. اگر «با علی بودن در بدر شرط است» همه این فحش هایی که این چند وقت به شما دادند، اتفاقا نشانه سلامت راه شماست… یاد امیرخان اما حسابی به خیر! دلم واقعا برای فوتبال کیهان بچه ها و گیردادن هایش به خصوص به خود شما، تنگ شده… در ضمن، دوستانم در این وبلاگ، ناجور عاشق اشعار ولایی شما عزیز هستند و دعاگو… یک کلیک روی تیتر متن http://www.ghadiany.ir/1392/21373 کنید، تا خود ببینید… موفق باشید!

  76. حسین جان
    چند ساله نوشته های شما را می خوانم و در تنهایی های خودم با آن روزگار می گذرانم. نمی دانم قطعه ۲۶ قطعه ای از بهشت است و یا بهشت قطعه ای از قطعه ۲۶ ولی می دانم شهدا همه شان بهشتی اند. بده بستان کرسنت آقا زاده را خواندم. ای کاش ما هم پدر داشتیم به خدا بی پدری سخته. شلمچه میدان نفتی داره ولی بچه ها از سهم نفت هیچ نگرفتند. سهم نفتی ایران را افزایش دادند تا آقا زاده ها راحت تر بخورند. شلمچه، دوئیجی، فکه، طلائیه مال ما پا برهنه هاست. بی خیال شویم مذاکرات را… چرا نمی گویی آنلاین برای اسرائیل پخش می شود ولی برای شهید داده های ایران محرمانه است؟! بابای احمدی روشن که بعد مرگ پسر، لرزش دست گرفته، نباید از مذاکرات مطلع بشه، چون آقا که انگلیسی صحبت می کند میگه محرمانه است. علیرضا دو ساله بابا میگه، خانم کم سن و سال آقا مصطمفی، بغضش را هنگام بهانه های پسر بی بابا، در سینه خفه می کند تا اسرائیل شاد نشود و حامیان فتنه در ایران پررو تر نشوند، امّا ماحصل جلسات هسته به اصطلاح ژنو برای اینها محرمانه است.

    حسین جان
    از محرمانه بودن نمی نویسی! دوست دارم برایم ایمیل بفرستی و ایمیلت را داشته باشم. خواهشاً ایمیلم در دسترس قرار نگیرد… دوستت دارم… عاشق بابای تو و همه همرزمان خودمان هستم.

  77. سیداحمد می‌گوید:

    ســـــــــــــــــــــــــ بر استاد علیرضا قزوه ـــــــــــــــــــــــلام

    خانه شعر ما، وبلاگ شماست؛ “عشق علیه السلام”. و السلام!

  78. یکی! می‌گوید:

    جناب استاد قزوه!
    درافتادن بیش از حد شما، تاکید می کنم؛ بیش از حد شما، با شعرای سگ سبیلی که مخ شان کچل تر از سرشان است، ایضا شعرای ننر و لوس بینندگان جان (!) مخل شان و جایگاه شما می باشد. کار اصلی و ابتکار والاتر شما، در همان سروده های هشتاد و هشتی یا در «مولا ویلا نداشت» و «قطار اندیمشک» است. این جماعت «خانه شِر» را وقتی زیاده از حد، آدم حساب می کنی و طرف دعوایت، خوش خوشان شان می شود!! طرف حساب تو، گلوله یانکی هاست، نه این شعرای بانکی!! دعوای تو با گنده هاست، نه این جماعت دون. سیدحسن خمینی در موسسه تنظیم، حقوق دولتی می دهد، اما سیدحسن نصرالله، نه! و تو شاعر نصراللهی… شاعر انقلاب… شاعر احمدی روشن… شاعر حسین غلام کبیری… البته گاهی بلااشکال است سر به سر اعضای این خانه شِر بگذاری، اما نه زیاده از حد… فقط گاهی و گذرا! که طرف تیر قلم تو، دشمنان نصرالله اند، دشمنان حقوق حقه دین مبین اسلام… جماعت خانه شِر، اصلا عدد این حرفها نیستند. اینها را با عروسکی، پفکی، چیبسی… وامی می توان رام کرد!! پس مثل همیشه دشمن را بزن!!

    در انتخابات، تو به جلیلی رای دادی و حسین قدیانی به قالیباف، اما خوشم می آید وقت لزوم، خوب همدیگر را پیدا می کنید…

    و اما، حالم بهم می خورد از بی وجدانی بعضی شاگردانت در شعر، که خودشان را زیر هیچ بارانی خیس نمی کنند!! نه سال ۸۸ برای حضرت مولا و نه الان برای تو… اینها ضد… آری، ضد حال اند!! و بعضا ناموسی جز فروش بیشتر کتاب شان ندارند!! و اینکه مبادا، دفاع شان از غزوه و قزوه و غزوه ها و قزوه ها، احیانا به ضرر فروش آثارشان تمام شود!!

  79. بسم الله
    سلام
    داشتم اشعار گلسرخی را می خواندم؛ نه اینکه کمونیست باشم یا عاشق گلسرخی ولی معرفتی که گاه در برخی اشعارش است صد رحمت دارد به برخی شعرای اجنبی پرست که حالا شده اند نماینده ی قشر شعرا.
    به قول خودتان اینان شعرا نیستند و شر سرایند.
    فکر می کنم بزرگترین لذت است برای امثال قزوه ها که همیشه راهی برای تر و تازه کردن اعتقاداتشان و مستحکم تر کردن آن باقی باشد می خواهد جبهه باشد یا عده ای شاعر نفهم.

  80. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    عرض سلام و ادب و احترام به شاعر ولایی؛ قزوه‌ی انقلابی

    “اگر در انجمن ادبی خفاشان قصیده‌ای در مدح آفتاب بخوانی، مطمئن باش صله‌ات جز لعن و نفرین نیست.”
    بریده‌ای از کتاب «براده‌ها» اثر مرحوم سیدحسن حسینی
    ——–
    با “یکی!” موافقم کاملا!

  81. رضا میقات می‌گوید:

    ماشا الله قلم قوی دارین برادر
    خدا به شما توفیق بده
    بعضی اوقات که یه خورده مثلا کار فرهنگی می کنم، فکر می کنم خیلی کار بزرگی کردم
    و هیمنه ای خیالی از خودم در ذهنم نقش می بنده
    ولی وقتی اسم و یاد و خاطرات شهدا رو می خونم
    این هیمنه ی پوشالی و خیالی من در هم شکسته میشه از درون خرد میشم می شکنم داغون می شم

    شهدا خرابم می کنن! با سن های کمشون با اخلاص بسیار بالاشون
    باز این شهدا هستند که به داد من میرسن، پالایشم می کنن…

    از شهید سید علی دوامی نام بردین، دلم هواشو کرد…

    عکس این شهید تاثیر عجیبی رو من می ذاره… هر موقع بهش نگاه می کنم، دلم یه طوری میشه… منو تکون میده…
    منظورم همون عکسیه که جلو حسینه ی سید علی دوامی شهرستان ساری، رو یه درخت تو پیاده رو نصبه…
    از میدون ساعت که به سمت میدون شهدا میرم از بس دختر بزک کرده می بینم دلم می گیره تا که به عکس سید علی می رسم که تو اواسط این مسیره بهم آرامش میده…
    اسمش رو گذاشتم (ایستگاه آرامش) و انگار بهم میگه تو خودت مقصری!
    اگه تلاش می کردی وضع جامعه این نبود! برو خودت رو بساز… تو هنوز از پس خودت بر نیومدی!
    بعدش راه میافتم سمت میدون شهدا
    شهدا، دلم تنگه…

  82. خانواده بهشتی می‌گوید:

    نهم ربیع الاول، پیام رسان بهار ظهوری است که گلهای زیبای زندگی
    همچون عدل، قسط، عزت، عشق، صفا، صمیمیت، گذشت
    ایثار و ایمان و احسان در آن می شکفد.
    عید شما مبارک
    پوسترهای ویژه ۹ ربیع الاول
    http://ahd6.persianblog.ir/post/251/

  83. عفتی می‌گوید:

    سلام
    خیلی زیبا بود، تشکر. لطفا از دعا برای باران و برف هم بنویسید و مردم را برای دعا ترغیب بفرمایید. اوضاع بارندگی در کشور خراب است. لطفا خودتان هم دعا بفرمایید، تشکر.

  84. ستاره خرازی می‌گوید:

    تو این تصاویر ناب و زنده، اونی که از همه بیشتر دلم رو سوزوند و جذبم کرد، عکس شهدای حوزه علمیه است. چقدر جوون، که به معنای واقعی کلمه دور رسول الله و اهل بیت پروانه سان گشتند و سوختند.

  85. مسعودساس می‌گوید:

    عفتى؛

    ما دعا کردیم و انشاالله خواهیم کرد.
    ولى وضع بارندگى که خیلى خوبه!
    دیگه سیستان بلوچستان و کرمان که برف بباره، ببینید غرب و شمالغرب چه وضعیه.
    ما که امسال اینقدر برف پارو کردیم، دیسک و صفحه ى کمر گرفتیم.

  86. سید کمیل می‌گوید:

    هو الشهید

    خدا به قلمتان برکت بدهد…

  87. محسن می‌گوید:

    خیلی عالی بود. هر چه داریم از سیدالشهدا علیه السلام داریم و همین شهدا…
    آبادی وامنیت ایران مرهون آسمونی هاست…

    ایران سراسر شهید آباده…

  88. میلاد می‌گوید:

    ………………………شهید مهدی باکری برادرش شهید می شود، بهش می گن برگرد عقب! میگه همه ی این هایی که اینجا هستند برادران من هستند! ماند و شهید شد.

  89. به جای امیر می‌گوید:

    پیاز (گفت و شنود)

    گفت: یک روزنامه زنجیره‌ای، برگزاری همه‌پرسی درباره قانون ‌اساسی مصر را نشانه دموکراتیک بودن ژنرال‌های کودتاچی دانسته است!
    گفتم: ژنرال‌ها با کودتا بر سر کار آمده‌اند، تحت حمایت مستقیم آمریکا هستند، رئیس‌جمهور قانونی مصر را به زور برکنار و زندانی کرده‌اند و همه روزه تعدادی از معترضان را در خیابان‌ها به قتل می‌رسانند… کجای کار آنها دموکراتیک است؟!
    گفت: احتمالا این روزنامه زنجیره‌ای که هنوز به خاطر شکست فتنه آمریکایی – اسرائیلی ۸۸ داغدار و عزادار است، از اینکه می‌بیند ژنرال‌های آمریکایی در مصر موفق به کودتا شده‌اند، با آنها احساس همخوانی و همزادی می‌کند.
    گفتم: نوکر یکی از خان‌ها که آرزوی کباب خوردن داشت در حالی که اربابش در حال کباب خوردن بود رفت پشت پنجره و با دست چند تا ضربه زد. خان پرسید؛ چی‌میگی؟! و یارو گفت؛ هیچی قربان! می‌خواستم عرض کنم که پیاز هم بخورید!

  90. سیداحمد می‌گوید:

    شبکه قرآن… دعای کمیل حاج محمود… بهشت زهرا…
    به به…

  91. یه معتدل ضد افراط می‌گوید:

    سید؛

    سایت چرا متروکه شده؟ خبری نیست؟

  92. عفتی می‌گوید:

    سلام…

  93. ریحانه می‌گوید:

    سلام.
    لذت بردم.

  94. سلام می‌گوید:

    تعجب کردم تو کامنت های قطعه کسی در مورد بیانات اخیر آقا اشاره ای نکرد!
    این صحبت های اخیر آقا در مورد شهردار و تایید مدیریت جهادی شهرداری خیلی چسبید!
    امیدوارم بعضی ها فهمیده باشند تایید این مدیریت جهادی کجا و اتهام های بی اساس اونها کجا…!

  95. سیداحمد می‌گوید:

    سلام؛

    تایید مدیریت جهادی از طرف حضرت آقا، نکته ای است که همان ایام انتخابات، بارها و بارها توسط حسین قدیانی به آن اشاره شده بود. اولا، ما به قوت تحلیل سیاسی نویسنده این وبلاگ، شک نداریم و ثانیا، علاقه ای به دیدید گفتم و این چیزها هم نداریم، بخصوص درباره بدیهیات.

  96. سلام می‌گوید:

    ای بابا جناب سید احمد؛
    شما هم کلا تو فاز ضد حالید!!

  97. بلوغ می‌گوید:

    به روزیم…

  98. سیداحمد می‌گوید:

    عید میلاد حضرت رسول اکرم (صلوات الله علیه) و امام جعفر صادق (علیه السلام) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تبریک و تهنیت باد!

  99. به یاد سیدسجاد می‌گوید:

    شیرین ترین
    ذکر ِ دل نشین
    عرض سلام
    به ختم المرسلین
    “اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم”

    عید بر شما مبارک…

  100. م.طاهری می‌گوید:

    عید همه قطعه بیست و ششی ها مبارک!
    انشاءالله برای همه پر برکت باشد.

  101. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

    به حق محمد و آل محمد عاقبت به خیر و حاجت روا باشید.
    عید بر همگی مبارک.

  102. صبا می‌گوید:

    حرم بانو؛ یک ساعت گذشته از نیمه شب میلاد جد بزرگوارشان!

    http://upir.ir/files/c016d2a28464.jpg
    http://upir.ir/files/51fab8721fe5.jpg

  103. ف. طباطبایی می‌گوید:

    عید همگی مبارک.

  104. سنگربان می‌گوید:

    خورشید محمد است و صادق ماه است
    خورشید همیشه با قمر همراه است

    یعنی که ولادت امام صادق (ع)
    در روز ولادت رسول الله (ص) است

    عید بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک!

  105. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    ای لهجه‌ات ز نغمه‌ی باران فصیح‌تر
    لبخندت از تبسم گل‌ها ملیح‌تر

    بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
    یعنی ندیده از خم زلفت ضریح‌تر

    ای با خدای عرش ز موسی کلیم‌تر
    با ساکنان فرش ز عیسی مسیح‌تر

    با دیدن تو عشق نمکْ‌گیر شد که دید
    روی تو را ز چهره‌ی یوسف ملیح‌تر

    تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی
    حسن ختام قصه‌ی ناب نبوتی
    —–
    هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی‌ات
    ذرات خاک و مرحمت آسمانی‌ات

    احساس شاخه‌ها و نسیم نوازش‌ات
    شوق شکوفه‌ها، وزش مهربانی‌ات

    تنها گل همیشه بهار جهان تویی
    گل‌ها معطر از نفس جاودانی‌ات

    لطف تو بوده شامل حال درخت‌ها
    «حنانه» بهرمند شد از خطبه‌خوانی‌ات

    هر آفریده‌ای شده مدیون جود تو
    بُرده نصیبی از برکات وجود تو
    —–
    بر چهره‌ی تو نقش تبسم همیشگی
    در چشم‌های تو غم مردم همیشگی

    دریایی و نمایش آرامشی ولی
    در پهنه‌ی دل تو تلاطم همیشگی

    در وسعتی که عطر سکوت تو می‌وزد
    بارانی از ترانه، ترنم همیشگی

    با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل
    سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

    خورشید جاودانه‌ی اشراق روی توست
    سرچشمه‌ی «مکارم الاخلاق» خوی توست
    —–
    تکرار نام تو شده آواز جبرئیل
    آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل

    تا اوج عرش در شب معراج رفته‌ای
    بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل

    مثل حریرِ روشنی از نور پهن شد
    در مقدم «براق» پر باز جبرئیل

    مداح آستان تو و دوستان توست
    باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

    سرمست نام توست بزرگِ فرشتگان
    پیر غلام توست بزرگ فرشتگان
    —–
    در آسمان عرش تمام ستاره‌ها
    بر نور با شکوه تو دارند اشاره‌ها

    چشم تو آینه است نه آیینه چشم توست
    باید عوض شود روش استعاره‌ها

    شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
    داده است آبرو به تمام هزاره‌ها

    همواره با نسیم مسیحایی اذان
    نام تو جاری است بر اوج مناره‌ها

    گلواژه‌ای برای همیشه است نام تو
    «ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام تو»

    “سیدمحمدجواد شرافت”

    عید بر همه‌ی ساکنان قطعه‌ی ۲۶ مبارک!

  106. علی می‌گوید:

    سلام استاد؛
    خواهش می کنم این قضیه اختلاط زن و مرد در مترو را پیگیری کنید. دو واگن مخصوص زنان است و بقیه مشترک و چقدر در مواقع شلوغی گناه انجام می شود خدا می داند. نمی دانم از مترو استفاده کردید در مواقع شلوغی یا خیر؛ اما کافی است یک بار استفاده کنید تا ببینید چه خبر است؟! این همه از اول انقلاب گذشته، چرا نباید ساده ترین حکم اسلام که به شدت جلوی فساد را می گیرد و آن تفکیک زن و مرد است انجام شود و ما در جلوی چشممان شاهد تماس فیزیکی زنان و مردان در مترو باشیم و نتوانیم دم بزنیم؟!
    لطفا پیگیری بفرمایید و نگذارید این همه گناه انجام شود. تشکر از لطف شما…

  107. ستاره خرازی می‌گوید:

    لذت در کنار هم بودن و با هم گفتن و شنیدن رو اونها که چشیدن می دونن
    اما
    از سر بی لیاقتی از همین راه دور سلام میدم
    هر روز که شما به یاد من هستید
    به امید نگاهی به علیکی
    السلام علیک یا رسول الله…

  108. ebrat می‌گوید:

    :::: ملاقات در گرای ۴۰ درجه ::::
    “…کمی جلوتر از قطعه شهدای تازه تدفین شده، قطعه شهداء جاویدالاثر بود همین طور که از ابراهیم دور می شدم به مادران منتظر شهیدی نگاه می کردم که پای سنگ قبرهای نمادین، با فرزندان دلبندشان درد دل می گفتند. پشت هر سنگ و هر عکس شهید یک داستان و یک سبک و شیوه و سبیل برای زندگانی آنطور که خدا می خواهد، هست…”
    +سبک زندگی شهداء؛ الگوی زیست مسلمان انقلابی

    شما به عبرت دعوت شده اید!
    در صورت تمایل و صلاح دید، بازنشر(لینک) دهید.
    ebrat.blogsky.com

  109. احمد رضایی می‌گوید:

    حاج حسین آقای قدیانی، سلام
    یادش به خیر اون روزی رو که با آسید محمود خیرالامور و امین آقای چیذری و شما منازل شهدای مازندران سر می زدیم و دنبال سوژه می گشتیم. یادش به خیر. خدا کنه دوباره توفیق بشه.
    خدا مادر شهید شیرودی رو زحمت کنه.
    ایشالله یه روز برسه شما هم فرصت کنی و اون مطالبی رو که جمع شده، منتشر کنی.
    به امید آن روز
    ارادتمند: احمد رضایی همر اه آن ایام شما…

    حسین قدیانی: سلام… واقعا سلام! به به… خوبی شما؟ خیلی از دیدن اسم تان و نظرتان مسرور شدم. ان شاء الله جملگی با شهدا هم نشین و هم راه باشیم.

  110. امین چیذری می‌گوید:

    داداش حسین… یادش بخیر!

  111. سیده از ساری می‌گوید:

    شهید سید علی دوامی در ۲۱ رمضان زمانی که مادرش ۲۱ ساله بود به دنیا امد در ۲۱ رمضان و در سن ۲۱ سالگی به شهادت رسید.

  112. ناشناس می‌گوید:

    دروغگو

  113. طهور می‌گوید:

    سلام…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.