باز هم دیگ پلوی سفارت!

تا جایی که یادم هست دولت قرار بود ارزش «پول ملی» را افزایش دهد، نه اینکه چوب حراج بزند بر سر «استقلال ملی»! ما تا به حال گمان میکردیم «اعتدال» کاریکاتور «عدالت» است، نگو با استقلال ملت هم سر جنگ دارد. بهراستی اینجا چه خبر است؟! کاترین اشتون انگلیسی در ایران چکار میکند؟! دولت دارد کجا میرود؟! این روزها سالگرد «عملیات بدر» است و سررسید، سرشار از عطر «بچههای خیبر». ما آن همه شهید دادیم که استقلال ملی حفظ شود، یا به حراج گذاشته شود؟! ما شاه را از کشور بیرون کردیم تا اجنبی در امور داخلی ما دخالت نکند، اما از قرار معلوم، دل بعضیها برای دیگ پلوی سفارت تنگ شده! ما تا الان فکر میکردیم بعضیها خود را قیم دستگاه قضا میدانند؛ نگو بدتر، ادعای دروغین حقوق بشر اجنبی را قیم قوه قضائیه میدانند و با کمال وقاحت برای این ادعای دروغین، سفره پهن میکنند! ما اما اجازه نمیدهیم باز هم سر شیخ فضلالله بالای دار رود. ما اجازه نمیدهیم استقلال ملی را تیرباران کنند. آقای ظریف و خانم اشتون مینشینند تقویمگردی میکنند و برای دیدار، «مناسبت» تعیین میکنند، لیکن برای ما «روز زن» فقط و فقط سالروز میلاد صدیقه کبری است. انقلاب اسلامی «وابستگی» را از در بیرون کرد، عدهای میخواهند آن را از پنجره بازگردانند. خجالت از روی شهدای وطن نمیکشند؟! دیدار اشتون با فتنهگران، چه ربطی به مذاکرات هستهای داشت؟! و دولت با چه حقی و به کدام مجوز اجازه میدهد این زنیکه انگلیسی در ایران حرف مفت بزند؟! نکند بعضیها انگلیس بدسابقه را صاحب حق درباره حقوقبشر میدانند؟! و او را برای دخالت در امور داخلی ما محق میدانند؟! اگر اینگونه است، افتخار میکنیم که از ما شکایت میکنند! و افتخار میکنیم که با اینان، زاویه داریم! از عمر این دولت، ۶ ماه بیشتر نمیگذرد اما معالاسف در تضعیف استقلال ملی پروندهای بس قطور دارد. تضعیف استقلال ملی یعنی خدشه بر امنیت، غرور، اقتدار و شرف ملی. اینجاست که دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند! گیر از «قدم دولت» است، نه «قلم ملت». ما تا به امروز در «وطن امروز» مینوشتیم که توافق ژنو، قابل قیاس با قرارداد ننگین ترکمنچای نیست اما خوب است بعضیها ما را از رواداریمان پشیمان نکنند. اینک برای همگان باید معلوم شده باشد که در آن «لوگوی سیاه هولوکاست هستهای» حق با ما بوده است. ما آن روز البته فقط ناظر بر متن ظریف توافق بسیار بد ژنو بود که لوگوی خود را سیاه کردیم، اینک معطوف بر تضعیف زمخت استقلال ملی، ظاهرا باید نهیب تندتر بزنیم، بلکه از این پس، درباره جزایر سهگانه، کار به چانهزنی با شیخنشین زپرتی امارات نکشد! تعارف را کنار بگذاریم. لیاقت چنین دولتی، حمایت همان روزنامهای است که لوگوی خود را با شال و کلاه اجنبی ست میکند. چوب حراج زدن بر استقلال ملی، شاخ و دم ندارد؛ دقیقا به رفتار و گفتار همین چند وقت اخیر دولت اعتدال میگویند. عاقبت، اتفاقهایی دارد میافتد که با شعائر انقلاب اسلامی همخوانی ندارد و اخباری داریم میبینیم و میشنویم که اساسا با آن بیگانهایم. روحانیت همواره پاسدار و حافظ استقلال ملی بوده. فرض است بر بعضیها که اتکا بر این «دژ پولادین» داشته باشند.

امان از روزگار! من که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. دیروز آقای روحانی در جلسهای گفت: «شبهای عملیات و لحظه خداحافظی را از یاد نمیبرم». جمله جالبی بود! اساسا حتی آنهایی که سرهنگ هم نیستند، به «بچههای جنگ» پز میدهند اما آیا انتظار همان بچههای جنگ از دولتمردان محترم این بود؟! اینکه اجنبی بیاید و عوض «مذاکره هستهای» از «حقوق بشر» سخن بگوید، با فتنهگران دیدار کند، در امور داخلی ما دخالت کند، دست آخر هم ببریمش «تور اصفهانگردی»؟! راستی که دلم هرگز این همه برای شهدا تنگ نشده بود. کجایی سردار شهید حاج حسین خرازی؟! از همان گلزار شهدای اصفهان شاهد باش که بعضیها بیشتر با اشتون حال میکنند تا وصیتنامه تو… آری! جنگ تو شهید، مایه افتخار همه است، درست عکس توافق بعضیها.
وطن امروز/ ۲۰ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
دولت با منتقدان آشتی باشد
تقدیم به آستان رفیع
«امنیت ملی»

بسمالله الرحمن الرحیم، هست کلید در گنج حکیم. آن «کلید» که قفل میگشاید، نیک اگر بنگری، خدا و نام خداست. «حکیم» از جمله صفات حضرت باریتعالی است. ما نیز که بندگان خداییم، باید بر مبنای حکمت، عمل کنیم، نه اینکه حتی شکایتمان را هم، حکایت دیپلماسی و اقتصادمان، صدقهای بر گرده متشاکی تحمیل کنیم! ظاهرا دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی از صاحب این قلم شکایت کرده که در ۴ یادداشت، مغایر با مصوبات آن شورا، مطالبی برخلاف امنیت ملی نوشته. هر آنچه غیرحکمت، به من میگوید؛ «محترمانه و قانونی، گریبان شاکی ظاهری را بچسب که آخر، اتهام به این درشتی چرا؟» اما «حکمت» اقتضای دیگری دارد! من که مندرجات خود را مقوم مقوله امنیت ملی میدانم، چه گلهای میتوانم از دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی داشته باشم؟! و این دبیرخانه محترم، چه شکایتی میتواند از نگارنده داشته باشد؟! لطفا به کلماتی که در این ترکیب به کار رفته، دقت کنید؛ «دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی». این ترکیب، یقههایی را باید بچسبد که قطعا یقه من نیست و قلمهایی را باید خرد کند که حتما قلم من نیست. من از این ترکیب، و ناظر بر قلمم، شاید انتظار تشکر داشته باشم اما هرگز انتظار تذکر نخواهم داشت، شکایت که اصلا حکایت غریبی است! «حکمت» به من میگوید؛ «در این شکایت، رد پای بعضیها در میان است، رد پای اعتدال». من، براساس حکمت، شاکی خود را، دولت و معاونت حقوقی نهاد ریاست جمهوری میدانم، نه شورایعالی امنیت ملی، که شکایتها، ظاهری دارند و باطنی. به شهادت انبوه نوشتههایم، «امنیتملی» روی سرم جا دارد اما به شهادت این چند زخم که هنوز از فتنه ۸۸ بدین سو، روی سر و صورتم باقیمانده، حتی «مصوبات شورایعالی امنیت ملی» هم روی سرم جا دارد. آنجا که پای امنیت ملی جمهوری اسلامی در میان است، من فقط قلم در دست ندارم، بلکه جان نیز بر کف دارم… و نوشتههایم را بسیار سرشتهام. برای من، امنیتملی کاملا مفهوم است؛ کدام اتهام را و به چه کسی میخواهید تفهیم کنید؟! در مثل، آنهم مثل ملای رومی، مناقشه نیست. گفت: «تو مکن تهدید از کُشتن که من، تشنه زارم به خون خویشتن».

من و ما، همه امت حزبالله، فداییان امنیت این ملکایم. ما علیه ناامنی خوارجصفتان، کارنامه روشنی داریم. وصله اخلال به ما نمیچسبد. منباب اعاده حیثیت مضاعف، مصرم که بدانم دقیقا در کدام جملات ۴ یادداشت مورد شکایت، مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی چیزی نوشتهام؟! این کمترین حق من است و پاسخ این سوال را، نه از دبیرخانه شورا یا سایر اعضای شورا، بل از آن محترمی میخواهم که ایام انتخابات، شعار میداد؛ «نقد باید آزاد باشد، منتقد نباید به لکنت دچار آید، نباید بترسد، نباید بلرزد». این بود اعتدال؟! من که فکر کنم اصلا همین بود اعتدال!! اعتدال، کاریکاتور عدالت است. اعتدال در ظاهر، همه حروف عدالت را دارد اما در باطن، چپاندر قیچی عدالت است. مشتی حرف که برای خود، عاقبت کلمهای تشکیل داده. اصلا اعتدال یعنی مشتی حرف، مشتی قیل و قال. اعتدال، صراحت در شکایت ندارد. صداقت در حکایت ندارد. یک چیزی میگوید، در حالی که چیز دیگری رخ داده. از گرفتهها سخن میگوید، در حالی که دادههایش بیشتر است. از پیروزی سخن میگوید، در حالی که پیروزی، مگر در مکر خدا نهفته باشد! توافق که موید هیچ فتحی نیست! ما اما آنقدر سررشته از حکمت داریم که دچار اشتباه در فهم مسائل نشویم. ما هرگز شکایتی از شاکی ظاهری خود نداریم، فقط از اعضای آن تمنا داریم که هماهنگ با امنیت ملی حرکت کنند، نه هماهنگ با شعار اعتدال. «اعتدال»، خوب یا بد، شعار یک دولت هست و شعار دولت بعد نیست، اما «شورایعالی امنیتملی» همیشه هست. چشم بر هم زدنی، عمر دولت اعتدال به سرمیآید، لیکن آن روز، هنوز هم شورایعالی امنیت ملی، شورایعالی امنیت ملی است. شورا به این مهمی، باید خط خود را از پیام ۲۲ بهمن جاودانه ملت بگیرد، نه دولتهایی که میآیند و میروند. این شورا، باید آنجا ورود کند که واقعا امنیت ملی به خطر افتاده است. نقد یک توافق زمینی، یعنی نقد یک توافق زمینی، نه اخلال در امنیت ملی. سطح امنیت ملی، بسی بالاتر از آن است که زلف خود را به مفاد توافقی گره بزند که از نظر آقای ظریف، مدام روحش توسط طرف مقابل در حال نقض شدن است! «فلان تحریم آمریکا، گند زد به روح توافق ژنو» تلویحا جملهای از وزیر امور خارجه است و اگر بعضیها، این متن را هم کمپلت (!) مغایر مصوبات شورایعالی امنیت ملی تشخیص می دهند، خوب است لااقل این جمله را در متن شکایتنامهشان درز بگیرند! دیروز خبرگزاری ایسنا از قول خانم راکعی نوشت؛ «رهبری موافق رفعحصر هستند». دقیقا همینجاست که شورایعالی امنیت ملی باید ورود کند، نه مندرجات مقوم امنیت ملی این قلم. در سخن خانم راکعی، ایضا در خبرگزاری ایسنا، به ۲ جهت، تغایر بسیار فاحش با امنیتملی دیده میشود. اول؛ دروغ بستن به رهبر انقلاب، دوم؛ گفتار برخلاف مصوبه خود شورایعالی امنیت ملی مبنی بر حصر ۲ تن از سران فتنه. اینجاست محل ورود شورایعالی امنیت ملی! چرا ورود نمیکند؟! چرا مجلس محترم ساکت است؟! چرا جبهه اصولگرایی ساکت است؟! در روز روشن ۲ تهمت بسیار نابجا، یکی به بزرگان بسته شده، یکی هم به مصوبه شورا. جای سکوت است؟! اینجا، هم باید با خانم راکعی برخورد قانونی شود، هم با آن خبرگزاری که البته اینقدر شجاعت نداشت پای مندرجات خود بایستد، عذرخواهی کند و اعلام آمادگی کند بر اجرای قانون. بالکل خبر مزبور را حذف کرد! اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این؟! فتنهگری بیشتر از این؟! من حالا این را یواشکی مینویسم، باشد که دربرود از زیر دست سردبیر؛ «اقدام علیه امنیت ملی، بدتر از این، که وزیر خارجه بر خلاف توصیه بزرگان به ملت، مبنی بر رصد رفتار و گفتار دشمن، به مردم توصیه میکند که توجهی به حرف دشمن نکنند؟!» ما حالا منباب «صبر انقلابی» خیلی از حرفهای یواشکی را در کنج دلمان مخفی نگهمیداریم، بعضیها هم دور برندارند علیه امت حزبالله و روز یومالله. و شکایت نکنند از تکرار شعارهای ملت در راهپیمایی. فتنهگر منافقی که خود جرأت نکرد روز ۲۲ بهمن در دریای مواج و طوفانی ملت، حضور پیدا کند، از ترس آنکه مبادا غرق شود، همه رفتار و گفتار این روزهایش، رسما اعلان جنگ علیه امنیت ملی این مرز و بوم است. نمیبینند؟! نمیشنوند؟! ما حالا حرفی نمیزنیم، لااقل روانه دادگاهمان هم نکنند! روانه دادگاهمان هم میکنند، حداقل لطف کنند مصادیق شکایت خود را بیان کنند! این بود اعتدال؟! آری، همین بود اعتدال! دقیقا همین! دست فرمان اعتدال، جز این در ژنو توافق میبست، جای تعجب بود! اعتدال به توافق میآید، توافق به اعتدال! من در ۲ تا از ۴ متن مورد شکایت، نوشته بودم؛ «حتی لبوفروش بیسواد هم چنین توافقی را امضا نمیکرد». از من اما تندتر، آن عالمی بود که گفت؛ «آدمی وقتی با این آمریکاییها دست میدهد، باید انگشتان دست خود را دوباره بشمرد» یا آن عالم دیگری بود که گفت؛ «حتی هیچ بیسوادی، پای همچین برگهای را امضا نمیکند». آیا تکرار نرمتر سخنان آیتاللهالعظمی نوری همدانی و آیتاللهالعظمی جوادی آملی، مغایرت با مصوبات شورایعالی امنیت ملی است؟!

بعضیها لطف میکنند اگر هنگام سخن گفتن از «آشتیملی» در محکمه را نشان منتقد ندهند! بعضیها لطف میکنند اگر به جای کلیگویی، مشخصا بگویند در کجای نوشتههایم امنیت ملی به خطر افتاده، که از خود دفاعی در برابر این تهمت ناروا کرده باشم. بدترین بیاخلاقی، همین است که انگ اتهام علیه امنیت ملی بزنی و هیچ نگویی کدام جمله، کدام خط، کدام پاراگراف؟! اقدام علیه امنیت ملی، رفتار و گفتار نماینده امور اقوام و اقلیتهاست که یک روز زبان ملی را میزند، یک روز وحدت ملی را، یک روز خط ملی را، یک روز اقتدار ملی را. یعنی ما باید همه چیز را بنویسیم تا معلوم شود چه کسانی دارند علیه امنیت ملی این دیار، کار میکنند؟! آیا ما یک چیزی هم بدهکار شدهایم و جماعت نان به نرخ روزخور، که حتی نان بازرگان را هم به نرخ روز میخورند، طلبکار از ما؟! من در یادداشت «دهان ما پلمب نمیشود» نوشته بودم؛ «تسلیم دشمن در برابر ملت ایران، آنجا بود که ما در سوریه، روی موضع مقاومت ایستادیم و صرف نظر از دولت، با دستفرمان انقلابی اصل نظام، حزبالله، خون شهدا و خشم انقلابی خمینی، بیآنکه ذرهای از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن را وادار به کوتاه آمدن کردیم. آنچه در ژنو گذشت، قدرمسلم، تسلیم دشمن در برابر ما نبود!» این، نقد توافق ژنو است یا اقدام علیه امنیت ملی؟! و آیا شورایعالی امنیت ملی، مصوبهای داشته که توافق ژنو نباید نقد شود؟! من در یادداشت «غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم» نوشته بودم؛ «آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!» کجای این حرف، خلاف کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! من در یادداشت «آقایان! سر بولدوزر را بچرخانید طرف دشمن» نوشته بودم؛ «ما از خاطر نبردهایم که آقای روحانی به ملت خود، «کلید» نشان داد، نه بولدوزر، فلذا بهتر است دولت اعتدال، بولدوزر را خرج بیگانگان کند! بیگانگانی که زیاد مغلطه میکنند و مرتب از خط قرمز وزیر امور خارجه عبور میکنند!… اگر دولت گذشته در ۴ سال دوم خود، «مقاومت» را مانع رشد اقتصاد معرفی میکرد، اینک دولت هفت دهم درصدی، «هستهای» را بهانه کرده. و این هر ۲ اشتباه بوده و هست». ذکر مستند و بیان مستدل و صدالبته فراجناحی و فرادولتی اشتباهات دست اندرکاران، زیر پا گذاشتن کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی است؟! آیا تاکید بر ایستادگی و مقاومت یا تاکید بر انرژی هستهای، مغایرتی با امنیت ملی کشور دارد؟! من در مطلع یادداشت «هستهای ملت و دیپلماسی دولت» نوشته بودم؛ «توافق ژنو آمده بود که نه در جنگ، بلکه بر جنگ، بر «گزینه نظامی روی میز است»، بر تهدید، بر گلوله، بر حمله و بر جنایت و تجاوز پیروز شود، توافق ژنو آمده بود که ادبیات گل و بلبل را جایگزین ادبیات نظامی کند اما چه آمدنی! واقعا چه آمدنی که وزیر خارجه آمریکا، فقط ۳ روز بعد از اجرای توافق، باز هم در شیپور جنگ دمید تا ثابت شود توافق ژنو، خود آتشبیار معرکه است!» آیا این نقد صریح و البته صحیح، بیشتر به مدح امنیت ملی کشور شباهت ندارد تا اخلال در آن؟! به صراحت بگویم؛ اگر بعضیها به توافق ژنو، تعصب بیجا و غیرمنطقی دارند، من به خون همه شهدای این دیار، من جمله شهدای هستهای، از موضع عقل و استدلال، حساسیت دارم. حزبالله، عقل و دین و دل و هوش، به خدای حکیم قادر متعال باخته است، نه به کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! امت حزبالله مثل خمینی، مثل خامنهای، خوشبین به مذاکره با آمریکاییها نیست، چرا که با پیامبر درونیاش فکر میکند، نه با کدخدایی که دیگر خیلی وقت است نیست! این روزها، هم سالگرد خیبر است، هم سالگرد بدر. خوب است بعضیها هنگام دست دادن به جان کری، لااقل به حرمت خانواده شهدای جوشن، سهند و سبلان، کمی کمتر بخندند. من در همه این یادداشتها، اتفاقا از موضع امنیت ملی، اقتدار ملی، غرور ملی و پرهیز از معرکهگیری، به نقد توافق ژنو پرداختهام. من، امنیت ملی و شورایعالی امنیت ملی را به خوبی میشناسم. هم امنیت ملی و هم انشاءالله این شورا، هم چنان که تا الان هم همین طور بوده، اگر شکایت از کسی داشته باشند، دقیق، عمیق، مصداقی و مشخص، مورد شکایت را مطرح میکنند و هرگز نمیگویند؛ «این ۴ نوشته، خلاف مصوبات شورایعالی امنیت ملی و در حکم اقدام علیه امنیت ملی کشور بوده است، مصداق بیمصداق»! بعضی ها وقتی به جای پاسخ، اصحاب تحلیل را بیسواد میخوانند، شکایتشان هم خلاصه میشود در یک کلیگویی مبهم. من البته به احترام قانون، از ذکر جزئیات دادگاه روز یکشنبه خودداری میکنم، لیکن از دولت محترم میخواهم عمل بر مبنای حکمت کند، یا لااقل به همان «تدبیر» که میگفت، عمل کند. من لااقل در این مجال، هرگز نمیخواهم حکایت فیلم «آژانس شیشهای» ادعا کنم؛ «امنیت ملی را برای من، امثال عباسها معین میکنند» که شهدا خود، یکی هم برای ماندگاری همین قانون و امنیت ملی، جان بر طبق اخلاص گذاشتند. آری، بیشترین احترام به قانون، از آنِ حزبالله آرمانخواه است. من برای زدن حرفهای شاعرانه، نه قلم کم دارم، نه انگیزه، اما طبق قوانین این نظام مقدس و الهی، امنیت ملی را برای من، برای دولت، و برای همه، مصوبات شورایعالی امنیت ملی معین میکند. جناب شاکی محترم و اصلکاری، باید مشخصا بگوید؛ «کدام فراز از نوشتههایم، مخل کدام مصوبه شورایعالی امنیت ملی بوده؟! و به کدام دلیل، اقدام علیه امنیت ملی تفسیر شده؟!» شاکی هر که باشد – به نظر میرسد دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی نباشد! – تهمت درشتی زده و حتما باید جوابگو باشد. اگر طبق قانون، امثال من باید برای آنچه مینویسند جواب پسدهند، طبق همین قانون، شخص شاکی هم باید برای ادعایی که طرح کرده، بینه محکمهپسند و مصداق معین بیاورد و الا از نظر افکار عمومی محکوم خواهد شد به مغلطه و فرافکنی. در تمام دوران روزنامهنگاریام، بویژه در سال ۸۸ تهمتهای مختلفی دشت کردهام اما افترای اقدام علیه امنیت ملی کشور، تهمت درشتی است که هرگز نمیبخشم. بدان امید که از این پس، شاکی خود بار شکایت را بر دوش بگیرد و در یک اقدام خلاف امنیت ملی، اهل تعهد را رودررو با نهادهای حکومتی قرار ندهد. اقدام خلاف امنیت ملی، آنجاست که امثال مرا در مواجهه با شورایعالی امنیت ملی قرار دهند، اما بدانند ما عمل براساس حکمت میکنیم. «ما با این شورا و آن نهاد، سر دعوا نداریم» حتی به این معنی هم نیست که احیانا با دولت اعتدال، سر جنگ داریم. جنگ ما با دشمن این ملت است. شأن و منزلت جنگ ما بالاست. ما جواب شکایت را با شکایت نمیدهیم. اگر بعضیها وقت شکایت از ما دارند، وقت ما اما پر است. وقت ما وقف رفتگری در خیابان امنیت ملی، با جاروی قلم است. جادوی قلم، «حکایت» را کفایت میکند؛ به «شکایت» نیازی نیست. شکایتی هم اگر هست، از «جداییها»ست. دولت باید آشتی باشد با ملت. دولت باید اعتماد داشته باشد به ملت. دولت باید اعتقاد خود به شعارهای ۲۲ بهمن را فزونی بخشد. دولت باید «وحدت و استقامت» را مقوم امنیت ملی بداند. «تغییر» یکی از شعارهای این دولت بود. دولت باید تغییر رویه بدهد و سعهصدرش را بیشتر کند. دولت محترم، خود قضاوت کند؛ چقدر با دشمن، سعه صدر دارد، چقدر با دوست؟! ما دوست دولت هستیم، خیرخواه او. من به دولت توصیه میکنم با جدیت بپردازد به کار، به خدمت، به اقتصاد مقاومتی. من به دولت توصیه میکنم پیام راهپیمایی ۲۲ بهمن ملت مبنی بر «وحدت و استقامت» را بگیرد. بعضی شکایتها، مخل وحدت است و بعضی توافقها، نافی استقامت. اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «در کدام بند توافق ژنو، مقوله استقامت نمود پیدا کرده است؟!» اگر به آقایان برنمیخورد، من سوال میپرسم؛ «تقسیم بر ۲ کردن ملت و بیسواد خواندن اصحاب نقد، چه نسبتی با پیام وحدت دارد؟!» دولت بپذیرد که نیاز به تغییر رویه دارد و الا فقط در نامههای خصوصی که آیا هست، آیا نیست، از وی دفاع میشود! خطر آنجاست که بعضیها دقیقا عین شکایت کردنشان، برای این ملت کار کنند؛ توزیع سبد کالا! و ایضا عین شکایت کردنشان، با دشمن توافق کنند؛ توافق ژنو! اگر همه کارهای بعضیها عین همین شکایت کردنشان باشد، دیگر جای تعجبی نیست که هر روز درباره مرحله دوم پرداخت یارانهها، یک جور سخن بگویند و ملت را گیج کنند! دیپلماسی صدقهای، اقتصاد صدقهای میآورد و این هر دو، «شکایت صدقهای». شکایت صدقهای یعنی؛ «من میگویم این ۴ یادداشت، مخل مصوبات شورایعالی امنیت ملی و اقدام علیه امنیت ملی است، تو دیگر از من، ذکر مصادیق نخواه، قبول کن!» من اما میگویم؛ «این کشور، قانون دارد و همه در برابر قانون، برابرند و احدی برابرتر نیست!» در آخر، باز هم دعا میکنم برای قوه مجریه که یکی از چند قوه کشور است و آنچه زیاد دارد، کار نکرده. البته توصیه ویژهای هم دارم برای دولت و آن اینکه دولت یک چیز را مشخصا دست بگیرد و همان امر مشخص را درست کند. توصیه مصداقی من به دولت -با احتساب همه جوانب امور- این است که لااقل روی یک امر، انگشت حکمت بگذارد و بعد از ۴ سال، حداقل پز تدبیر در مقام عمل این یک امر را بدهد. از جمله شعارهای انتخاباتی آقای روحانی، بالا بردن ارزش پول ملی کشور بود. همین افزایش ارزش پول ملی، گمانم نکته خوبی است که دولت اعتدال، روی آن سرمایهگذاری کند. در این ۶ ماه که این اتفاق فرخنده نیفتاده، باشد که از این به بعد بیفتد. در راه کمک به این توصیه، که افزایش امنیت ملی کشور هم کاملا در آن ملحوظ است، با قلم خود حاضرم بیهیچ چشمداشتی، دولت محترم را یاری رسانم. گفت: «با لب دمساز من گر جفتمی، همچو نی من گفتنیها گفتمی».
وطن امروز/ ۷ اسفند ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
انقلابیتر از بهمن ۵۷
الله، الله، لا اله الا الله. خدایا! ما به نام تو انقلاب کردیم. فردا هوای ما را، هوای انقلاب خودت را داشته باش. داری. میدانم. اصلا ما که هستیم؟ شیاطین، بغض از قدرت تو دارند. بیش از ما، با خودت دشمنی دارند. مشکل ابلیس، هستی تو است، نه هستهای ما. خدایا! فردا یک طرف تویی، و طرف دیگر، همه فراعنه، همه ابوسفیانها، همه اشرار، همه دشمنان بشریت. ما با انقلاب اسلامی، دیری است که طرف تو را گرفتهایم. طرفداری از تو، همه جرم ماست.
خدایا! انقلاب ما اگر خدایی نبود، دشمنان تو کاری به کار ما نداشتند. فردا، یک طرف، انقلابی است به نام تو و کمی آن سوتر، کسانی که حاکمیت حق را بر جهان نمیخواهند. تو را نمیخواهند. در نبرد خدا و کدخدا، ما ایمان به قدرت تو داریم. تو بالاتری. مکر تو کاریتر است.
خدایا! به سرودهای انقلاب ما نگاه کن! همهاش نام توست. کجا ما خرمشهری آزاد کردهایم، بیآنکه فراموش کنیم نقش تو را؟ و کجا خمینی و خامنهای، از فتوحات سخن گفتهاند، الا آنکه سجده بر درگاه تو را نشانمان دهند؟
خدایا! هر کجا این انقلاب، علیه دشمنان تو، خودی نشان داده، ولیفقیه، دست قدرت تو را به ما نشان داده. نشانی محراب تو را، مِهر تو را، مُهر تو را.
خدایا! در سی و پنجمین تولد انقلاب، چه سخنی زیباتر از سخن گفتن با تو؟ و چه کاری بهتر از حمد و ستایش خدای انقلاب؟ خدایا! ۳۵ سال بعد از ۲۲ بهمن ۵۷ ما همچنان انقلابی هستیم. قلب انقلاب اسلامی، جای تو است. درون سینه ما که سرشار از محبت، بلکه ولایت توست، چگونه دوستی با آمریکا بگنجد؟! و چرا نمیفهمند بعضیها که خدا و کدخدا، با آن همه دشمنی با هم، هرگز به بازی «برد – برد» نمیرسند؟! بعضیها از ما میخواهند دشمن را درک کنیم! اگر بنا بر درک دشمن بود، اصلا چرا انقلاب کردیم؟ آن هم به نام خدا؟ مگر دشمن، خدای ما را درک میکند، نهاد بشریت را درک میکند، انقلاب اسلامی را درک میکند، خون شهدای ما را درک میکند، خون دل مادران شهدای ما را درک میکند که ما او را درک کنیم؟!
دلی که خدا را درک کرده، به کار درک کدخدا نمیآید! و حنجرهای که «مرگ بر آمریکا» گفته، همچنان هر چه فریاد دارد، بر سر آمریکا میکشد. ما همان انقلابیهای بهمن پنجاه و هفتیم، بلکه تندتر! صراحت ما علیه دشمن، بیشتر شده. ما بیشتر از پدرانمان، خشم داریم نسبت به آمریکا، چرا که بیشتر از شهدا، شاهد عداوت دشمن بودهایم. تنفر ما از آمریکا، بسی بیشتر از شهدای دهه ۶۰ است چرا که بعد از رفتن شهدا، ذرهای از خباثت دشمن، کم نشده.
اگر ما بدیها و بیادبیهای بیشتری از دشمن دیدهایم، حق داریم رساتر از قبل و بلندتر از قبلیها، فریاد برآوریم «مرگ بر آمریکا». روز ۲۲ بهمن ۵۷ ما بلکه دهه ۶۰ ما، همه دنیا با شعار «مرگ بر آمریکا» موافق نبودند. اینک ۳۵ سال بعد از انقلاب، «مرگ بر آمریکا» بدل به شعار همه ملتها شده. دشمنی با نظام سلطه در نهاد بشریت است.
ذات آدمی، تنفر از سلطهگری است و وقتی دشمنی سلطهگران، فزونی میگیرد، خشم جهانیان هم از او بیشتر میشود. با این حساب، آیا ما نیاز به اصلاح چهره انقلاب خود نزد جهانیان داریم یا آمریکای منفور؟! آنکه باید دستی اساسی بر قیافه کریهالمنظر، وحشی، بیادب و منفور خود بکشد، رژیم آمریکاست و الا تصویر جمهوری اسلامی در امهات و اصول، خداییتر از آن است که نیاز به اصلاح داشته باشد.
اگر منتهیالآمال ما، دست دادن با سران کاخ سفید بود، این کار را به طریق اولی، محمدرضا پهلوی گور به گوری داشت انجام میداد! و اگر دست دادن با دشمن و توافق با شیطان، گرهگشا بود، شاه نگونبخت، اساسا سقوط نمیکرد! من در شگفتم که چرا بعضی دوستان دیپلمات، کدخدا را بیش از خدا، در محاسبات خود راه میدهند!
انقلاب متکی به خدا و متکی به ۳۰۰ هزار شهید، زیباتر از آن است که نیاز به تغییر چهره داشته باشد. کدخدایی که دیگر نیست، باید اصلاح کند چشم و ابروی خود را! خدا جای حق نشسته، کدخدا باید اصلاح کند موضع خود را!
خدایا! تو شاهد باش که ما انقلابی باقی ماندهایم و از انقلاب با نام و یاد تو، ذرهای پشیمان نگشتهایم. ما انقلابی حرف میزنیم، انقلابی عمل میکنیم، انقلابی فکر میکنیم و همچنان انقلابی، از انقلابمان پاسداری میکنیم. انقلابی بودن، یعنی جمع آرمانخواهی و واقعگرایی، یعنی جمع تکلیف و نتیجه. نقطه مقابل افراط و تفریط، صراط مستقیم انقلاب اسلامی است، نه اعتدال. اعتدال، نوعی میانهروی کاریکاتورگونه است که حتی این توانایی را هم دارد که در تقابل خدا و کدخدا، میانه را بگیرد و دم از بازی «برد – برد» بزند! اعتدال، نوعی ژست سیاسی است که گاهی در برابر دشمن، لال میشود اما علیه دوست، سرشار از قیل و قال! شعار ما را دولتهایی که میآیند و میروند، تعیین نمیکنند، انقلاب اسلامی معین میکند. ما شعار انقلاب، یعنی شعار استقلال را به هیچ شعاری منجمله شعار اعتدال نمیفروشیم، چرا که اینک دیگر بر ما ثابت شده، اگر استقلال، دشمن را پس میزند، اعتدال، دشمن را جلو میآورد. اگر استقلال، ضامن امنیت، پیشرفت و آرامش است، اعتدال، دشمن را هارتر میکند. خدایا! تو شاهد باش دفاع ما را از شعار شهدا، و شهادت بده ایستادگی ما را بر موضع انقلابی که به جای تعصب به کدخدا، روی شعائر بلند تو حساس است و نسبت به دین تو غیرت دارد. خدایا! تو شاهد باش که ما دولتی نبوده و نیستیم، بلکه انقلابی بوده و هستیم. ما در نامههای خصوصی و البته موهوم، از انقلاب دفاع نمیکنیم، بلکه صریح و صحیح، پشت انقلابمان هستیم. فردا ما با صراحت هر چه تمامتر، از اصل مسلم ولایت فقیه و از مصداق مقتدر آن، دفاع خواهیم کرد. فردا هر «مرگ بر آمریکا»ی ما انشاءالله تیری است بر قلب کاخ سفید. فردا معلوم خواهد شد برخلاف نظر بعضیها، این کاخ روسیاه سفید است که نیاز به تغییر چهره دارد، نه حسینیه خدایی امام خمینی (ره). فردا معلوم خواهد شد طرف حساب آمریکا، انقلاب اسلامی است، نه این دولت یا آن دولت. و به این عبارت، هر توافقی، کاغذپاره است! فردا انشاءالله شعارهای غرّای ملت، ماشین زخمخورده دیپلماسی دولت را روی چال خواهد برد و آن را تعمیر خواهد کرد! فردا کدخدا خواهد فهمید که در مصاف با خدا، چارهای جز شکست ندارد. فردا اوباما و جان کری خواهند فهمید که بیهوده توافق بستهاند، چرا که طرف حسابشان، یک انقلاب اسلامی ۳۵ ساله است، نه دولتهای ۴ ساله! فردا در جشن تولد استقلال، باید آزادی و آزادی بیان سخن براند، نه اعتدال، که فردا روز همه ملت است، نه روز دولت. فردا بیش از آنکه روز این قوه و آن قوه باشد، روز فرمانده کل قواست. فردا روز دست خدا، روز خداست.
خدایا! فردا حلقوم ما در تصرف تو است؛ فردا روز توست. مگر نه آنکه ما از آن به «یومالله» یاد میکنیم؟! فردا، این تویی که میآیی. این تویی که اثبات میشوی. این تویی که حماسه میآفرینی. در خط مقدم فردا، فرمانده تویی… و ما از تو خط میگیریم.
خدایا! فردا، یک ملت، لشکر خواهی داشت. اگر هر روز، یک روز به ظهور حضرت منتقم نزدیکتر میشود، فردا چون «یومالله» است، گویی یک فصل به آمدن بهار نزدیکتر میشود. خدایا! بهترین فردا را تو به ما وعده دادهای. آن ملتی که قرار بود از مشرق زمین، با انقلاب خود، قیام منجی را نزدیکتر کند، اینک به جشن سی و پنجم رسیده. تا فردای ما، فردایی داشته باشد، گمانم وقت خوبی است. خدایا! برای کدام برگ از این سررسید، نقشه ظهور کشیدهای؟! تا آن روز رویایی، نگهدار انقلاب ما باش، نگهدار فردای ما باش، نگهدار فریاد ما باش، نگهدار مولای خراسانی ما باش. سران کاخسفید، انقلاب ما را از چشم تو میبینند. این یکی را درست فهمیدهاند. دارند با تو دشمنی میکنند.
خدایا! فردا «روز حضور» است اما این فردا، خود، فردایی دیگر میخواهد؛ «روز ظهور». فردا ما با حضور خود، بر دهان دشمن تو میکوبیم. باشد که فردایی دیگر، «الله» اذن بر آمدن «بقیهالله» دهد… و تسکین دهد این دل بیقرار را. خدایا! قول حضور از ما، قول ظهور با تو. از این تقسیم کار، دند شیطان نرم، چشم کدخدا کور!
وطن امروز/ ۲۱ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
محسنات دولت را هم ببینید!
یادداشت مهمان/ علی اکبر بهشتی:
این روزها در هر کوی و برزنی، اعم از مترو و تاکسی و صف سبد کالا و اتکا و شهروند و رفاه و چی و چی، مردم را می بینم که مشغول انتقاد از دولت اند و گلایه ها دارند بس زیاد.
من با اینکه خود منتقد این دولت هستم، اما هرگز این رویه را صحیح نمی دانم. صریح بگویم؛
این درست که توافق چندان متوازنی با «۱ + ۵» بسته نشد، این درست که معیشت مردم، تنها با توزیع سبد کالا، آنهم غیر مدبرانه، اصلاح نمی شود، این درست که توزیع سبد کالا، اصلا میانه ای با کرامت مردم ندارد، این درست که دست اندرکاران، بعضا با بولدوزر مشغول قلع و قمع مخالفان از اینجا و آنجا هستند، این درست که بخش اعظم دست آوردهای هسته ای، یک شبه پلمب شد، این درست که در توافق ژنو، «آنچه مرقوم شد» با واقعیت خیلی همخوانی نداشت،
این درست که متاثر از «دیپلماسی صدقه ای» هر روز توسط دشمن، تهدید می شویم، این درست که غرور ملی را بعضا جریحه دار می بینیم، این درست که حتی «ماری» هم علیه ملت ایران از گزینه نظامی سخن می گوید، این درست که سرمایه گذاری بیش از حد روی توافق با دشمن در عرصه سیاست خارجی، تعامل با دوست را در عرصه های سیاست داخلی و اقتصاد، کم و بیش مخدوش کرده،
این درست که میان داده ها و گرفته های توافق ژنو، چندان نسبت درستی وجود ندارد، این درست که از نظر فلان مشاور ارشد دولت، رانندگان تاکسی، لبوفروش ها و… حق حتی یک اظهار نظر هم ندارند، این درست که از نظر بهمان مشاور ارشد دولت، نیمی از مردم، رای به بی قانونی داده اند، این درست که به جای عذرخواهی، بعضا شاهد مغلطه و فرافکنی هستیم، این درست که به سرهنگ ها، چند بار در همین دولت، اهانت شد،
این درست که از نظر دشمن، نقض توافق ژنو، مترادف با حمله نظامی به ایران است، این درست که امتیاز دادن غیر عقلانی به دشمن، گستاخ کردن بیشتر اجنبی را به همراه داشته است، این درست که با سخنرانی و سخندانی نمی توان اوضاع معیشتی مردم را بهبود بخشید،
این درست که «به عمل کار برآید، به سخندانی نیست»، این درست که علاوه بر نشان دادن کلید، باید برنامه های مدون و هم شان با کرامت مردم نیز داشت، این درست که بی تدبیری در توزیع سبد کالا منجر به مرگ ۲ نفر، و صدالبته جراحت جسم و جان بسیاری دیگر شد، این درست که مردم در سرمای بی سابقه، بی سابقه ترین صف ها را تجربه کردند، این درست که خیلی ها بعد از ۶ ساعت ایستادن توی صف، دست آخر ملتفت شدند که اصلا نام شان در میان گیرندگان سبد کالا نبوده،
این درست که پیامک های مرتبط با توزیع سبد کالا، مدبرانه و دقیق ارسال نشده، این درست که بعضا اقشار محروم جامعه، جایی در میان سبدبگیران ندارند، این درست که بعضا اقشار مرفه جامعه، جایی در میان سبدبگیران دارند، این درست که خیلی بهتر از این هم می شد در باب توزیع سبد کالا، برنامه ریزی و تدبیر کرد،
این درست که توزیع سبد کالا بدین روش، تقریبا صدای همه ملت را درآورده، این درست که قرار است با افزایش قیمت حامل های انرژی، مردم شاهد گرانی بیشتر، و صدالبته نگرانی بیشتر باشند، این درست که توافق ژنو، سیاهنمایی علیه دولت های سابق و اسبق، و افراطی خواندن اصحاب نقد، برای این مردم، آب و نان نشده و نمی شود، این درست که الان چند روز است برق و گاز بسیاری از مناطق شمال کشور قطع می باشد، این درست که اهالی شمال به ویژه مازنی ها، بعضا از سرما، ویبره گرفته اند، این درست که دست اندرکاران نشان داده اند چندان توان مدیریت بحران را ندارند، این درست که به جای نیروهای دولتی، بچه های خدوم، مخلص و فداکار سپاه و بسیج وارد میدان شده اند، این درست که قرار است حق و حقوق خودمان را، و تنها قسم نازلی از آن را، در اقساط دون شان ملت ایران، و داخل چمدان، از دشمن بگیریم، این درست که علی رغم پای فشردن ریاست محترم جمهوری روی نقد، پای مطبوعات به دادگاه باز می شود، این درست که تیتر «سقوط آزاد بورس» در روزنامه وطن امروز، مخل امنیت ملی، تشخیص داده شده،
این درست که جواب حرف حساب رسانه را، نه با بگیر و ببند، که با خرد و ادب باید داد، این درست که همچنان توزیع شیر رایگان در مدارس ابتدایی در هفته اول آغاز به کار این دولت، بهترین تدبیر دستگاه اجرا محسوب می شود، این درست که حک عکس پلنگ روی پیرهن تیم ملی، حفاظت از محیط زیست نمی شود،
این درست که «کاسبی با حیوانات زبان بسته» حل بحران آلودگی هوای شهرهای بزرگ نمی شود، این درست که مجسمه شیردال، مال ۲۵۰۰ سال بعد از میلاد حضرت مسیح است، این درست که حمل و نقل در بودجه تقدیمی دولت به مجلس، رقم بسیار پایینی دارد، این درست که عدم توازن در لایحه بودجه، صدای اغلب وکلای شهرستانی را درآورده، این درست که آقای ظریف، قدرت نظامی کشور ۳۰۰ هزار شهید را، و اقتدار همرزمان شهدا را ضعیف تلقی می کند، این درست که به جای پاسخ دندان شکن به دشمن، بعضا جواب دوست را تند و تیز می دهند،
این درست که نه دیپلماسی صدقه ای و نه اقتصاد صدقه ای، هیچ یک با رضایت افکار عمومی همراه نشد، این درست که قرار بود فضای فرهنگ و رسانه، امنیتی نباشد، این درست که قرار بود گداپروری، بد و مذموم تلقی شود، این درست که دیشب، هر ۴ جاده منتهی به شمال کشور نزدیک ۲۴ ساعت بسته بود، این درست که پیرزن مادر شهید در فروشگاه اتکای میدان شهدا، بعد از ۴ ساعت صف، آنهم در سرمای زیر چند درجه، دیگر کاملا خسته بود، این درست که هیچ کدام از مشاهیر اقتصادی دولت، استعفا ندادند، این درست که دولت بعدی، به عبارتی کارنامه آسانی خواهد داشت، اگر فقط سبد توزیع کالا بدین روش نداشته باشد، یا اگر تنها، توافق ژنو در کارنامه اش نباشد، و این درست که دولت بعدی، برای حل و فصل همه این بی تدبیری ها، به عبارتی کار بسیار سختی در پیش دارد،
اما…
آری، اما محسنات بی مثال، ممتاز، فراوان، غیر قابل وصف، عالی و فوق العاده کثیر این دولت را هم هرگز نباید نادیده گرفت!
ملت ایران! این بود انشای من…
وطن امروز/ ۱۶ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
گزینهها پوسید روی میز
این اوباما بچه بود، یادش نمیآید؛
از بهمن ۵۷، سی و پنج سال است که براساس آنچه رؤسای جمهور آمریکا منقول میدارند، هفته بعد قرار است انقلاب اسلامی سقوط کند! به خدا این گزینه نظامی، پوسید روی میز رؤسای جمهور آمریکا!
آمریکا یک رئیسجمهور داشت به نام «ریگان» که میخواست ریشه ملت ایران را از طریق خلیج و با ناوهای دریایی خشک کند! آن روزها مردم، این شعار را سر دست گرفتند؛
«خلیج فارس ایران، محل دفن ریگان».
ما آن روزها بچه بودیم اما نوگل بهار نبودیم! ظریف نبودیم! تخس بودیم! قد کشیدیم! و حالا میپرسیم؛
«کجایی اصلا آقای ریگان؟! حال شما چطور است؟!»
روزی «علیرضا» از این هم بزرگتر خواهد شد و از اوباما و جان کری خواهد پرسید؛
«کجایید عالیجنابان؟! چه خبر از گزینه نظامیتان؟! پدرم مصطفی، با گزینه خون هستهایاش، هنوز در موضع غرور ایستاده. شما کجایید؟! راستی! حال توافقتان چطور است؟!»
چیست انقلاب اسلامی؟ جز تسلیم آمریکا در برابر شکوه و عظمت ملت ایران؟ ۳۵ سال است همه رؤسای جمهور آمریکا به علامت تسلیم در برابر ملت ما، دست خود را بالا بردهاند.
اصلا فرقی نمیکند در ایران چه کسی رئیسجمهور باشد یا در آمریکا چه کسی! اصل مناسبات، دست انقلاب اسلامی است.
دولتها میآیند و میروند، دولتها به عبارتی همه موقتند، آنچه اما باقی میماند، انقلاب اسلامی ملتی است که «الله» خدایش بود و «روحالله» امامش. هر ثانیهای که از این انقلاب میگذرد، یعنی آمریکا در ستیز با ملت ایران، کم آورده. و هر ۱۲ بهمنی که «حضرت آقا» به دیدار امام و شهدا میروند، کاخ سفید را عصبانیتر میکند.
در آمریکا رئیسجمهوری که میگفت؛ «با رفتن خمینی، دیگر کار انقلاب اسلامی تمام است» کجاست؟!
سگی که گاز میگیرد، پارس نمیکند اما رؤسای جمهور آمریکا زیاد هارت و پورت میکنند! انقلاب اسلامی دقیقا خورده به ملاج ابلیس! و آن بالا یکی هست که هوای انقلاب ما را دارد.
خدای «والفجر ۸» هماینک هم خداست. امامِ زمانی که در عرض اروند، یکی یکی دست بچه رزمندهها را گرفت، هماینک هم امام زمان(عج) است. ما در شلمچه، یک خانم حضرت زهرا(س) داشتیم که الان هم مادری میکند برای خون شهدایی که با سربند جگرگوشهاش حسین(ع) با سربند «یا حسین» به خط میزدند.
شوخی نیست؛ دعای دردانههای دهر، پشت این انقلاب است. کاخ سفید، «آقا» ندارد، اگر داشت، هرگز ابرقدرتی آمریکا به این روزگار نمیافتاد که عالم و آدم را علیه اسد بسیج کند، آب از آب تکان نخورد!
این اوباما بچه بود؛ یادش نمیآید؛
روزگاری سران آمریکا اراده میکردند، ظرف ۳ سوت، مصدق را میبردند و شاه را میآوردند! این را میبردند، آن را میآوردند! اینک، این سیدحسن نصرالله است که معلوم میکند چه کسی باید در سوریه حاکم باشد، چرا که رای اکثریت مردم منطقه مهم است، نه اراده سران کاخ سفید. چرا که دنیا، مقاومت علیه سران آمریکا و اسرائیل را دوست میدارد، انقلاب اسلامی را دوست میدارد، شعار «مرگ بر آمریکا» را دوست میدارد. رهبر کاخ سفید، صهیونیستها هستند، اما رهبر سیدحسن نصرالله، «آقا»ی ماست.
در «مصاف رهبران» تو بگذار نتیجه جنگ ۳۳ روزه مشخص کند رهبر فاتح را. دلم میسوزد برای ابرقدرتی آمریکا! اگر زمان خمینی میگفت «گزینه نظامی روی میز است»، اینقدر هم حالا جرات داشت که ۸ سال علیه ملت ایران، جنگی را تحمیل کند. هر چند که همان زمان هم، خمینی عصایش را بلند کرد و کوباند بر فرق کاخ سفید. عصای خمینی، بچههایی بودند که دیگر از گهواره برخاسته بودند؛ شیربچههای الی بیتالمقدس، بسیجیان کربلای ۴ و ۵، دلاورمردان همین والفجر ۸! اینک اما در زمان خلف شایسته خمینی، ۲۴ سال است گزینه نظامی از روی میز سران کاخ سفید تکان نمیخورد! و هرگز به مرحله عمل نمیرسد! هر چقدر آمریکا در ستیز با انقلاب اسلامی، گامهایی اساسی به عقب برداشته، انقلاب اسلامی جلو آمده است. فی الحال، سگهای کاخ سفید، فقط زر مفت میزنند و دیگر گاز نمیگیرند چرا که خوب میدانند عصای خامنهای، همان عصای خمینی است بلکه با بردی بیشتر. سیدحسن نصرالله، عصای خامنهای است. اگر مصطفی چمران، عصای خمینی بود، مصطفی احمدیروشن هم عصای خامنهای است. اگر «مصطفای خمینی» در زیرشاخه فیزیک پلاسما، «گداخت هستهای» خوانده بود، «مصطفای خامنهای» آن علم را به وادی عمل آورد و مظهر غرور ملی، علیه کاخ سفیدی شد که پیشرفت ملت ایران را نمیخواست. عصای آمریکاییها اما صهیونیستها هستند که خود نیاز مبرم به عصا دارند! ما «آقا»یی داریم که خودشان «آقا»یی دارند، امام زمانی دارند، خلوتی دارند. ما بر این باوریم که انقلاب اسلامی با همه شهدایش، عصای دست ظهور است انشاءالله… و دیر نیست که خداوند بر فرستادن حضرت منجی، «اراده انتقام» فرماید. آنکه آن بالا هوای خون شهدای ما را دارد، خود خداست. خدا بهتر از همه میداند که دنیا، منتقمی کم دارد. اینک، «گزینه ظهور» روی میز هستی است.
سال ۴۲ در آن یخبندان امید که هیچ کسی رفتن دیو را باور نداشت -چون آمریکاییها پشتش بودند- شاید این فقط خمینی بود که خوب میدانست گزینه انقلاب اسلامی، روی میز تقدیر است. آن روزها خمینی از فرزندان درون گهواره سخن میگفت! از فردا! از فردایی که آمدنش را هیچ کس باور نداشت!
انقلاب اسلامی؟! مگر ممکن است؟! مگر میشود؟! مگر شاه جلاد میگذارد؟! مگر آمریکاییها میگذارند؟!
اینک اما وقتی خامنهای از فردای روشن ظهور سخن میگوید، تعجبی در کار نیست! چرا که ابهت شب، شکسته است! و شب پرستان دارند آخرین نفسهای خود را میزنند!
تا آفتاب بزند، ستارهها، عصای دست ماه میمانند…
دیگر، روزگار «مگر آمریکاییها میگذارند؟» گذشته است! توافق را ول کنید! روح ندارد! خشم روحالله ندارد! و دولتها همه موقتند! طرف حساب آمریکا، خود خود خود انقلاب اسلامی است.
اینک سران کاخ سفید، آنقدر از عصای انقلاب میترسند که گزینه نظامی فقط روی میزشان است اما خب! جهان را بنگر و نگاه کن به دستان الله که میخواهد «گزینه بقیهالله» را روانه میدان کند… وقتی کدخدا، دیگر کدخدا نیست، فقط توافق ملتها با خداست که روح دارد. ما یک لوگوی شادتر از ۲۲ بهمن ۵۷ به «وطن امروز» بدهکاریم!
خبر مرگ آمریکا، «امام آمد» ما، دیدنیتر است.
فردا دیدنیتر است. وای از آن روز که بلند شود عصای مهدی(عج).
وطن امروز/ ۱۳ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نامه ای به ابراهیم حاتمی کیا

به نام خدا… خدای کلمه، خدای حرف، خدای «چ». به نام خدا… خدای پاوه، خدای جاده اهواز – خرمشهر.
و سلام بر ابراهیم! حالا «چ» فقط یکی از سی و چند حرف زبان فارسی نیست؛ بیشتر، آدمی را یاد آخرین اثر حاتمی کیا می اندازد، یاد «چمران» که درست مثل «چریک» با «چ» شروع می شود! وه که در همین مختصر حرف ناز و مدور ۳ نقطه ای، چقدر معنای بلند بالا خوابیده… و من، «چ» عزیز را دوست می دارم، آنجا که حتی در اوج جنگ و خون، نهیب علیه منیت و دعواهای نفسانی را فراموش نمی کند؛
«شما وسط این بگومگو، صدای اصل کاری را نشنیدید… خوب گوش کنید!»
{از مناره های دوردست، صدای اذان می آید؛ الله اکبر…}
اصلا سر ابراهیم درد می کند برای تبر دست گرفتن، رفتن به جنگ بت های نفسانی، دعوا… دعوا با خود و با نفس خود به خاطر خدا… و خدا رحمت کند آنکه بر این حلال زاده نیز نام «ابراهیم» گذاشت. در زمانه ای که عمدتا فیلمساز به جای فیلم حرف می زند، بعضی ها معتقدند؛ «فیلم باید خودش حرف بزند». در «چ» اما حرف، نه از آنِ فیلمساز است، نه از آنِ فیلم. حتی این «چمران» هم نیست که حرف می زند! حرفی اگر هست، فقط و فقط حرف خداست. «چ» حرف خداست. خدایی که از حلقوم مصطفی چمران و اصغر وصالی حرف می زند! ابراهیم را هم باید به تبر شناخت و هم عرفان… و مگر نه آنکه چمران خود گل و گلوله و صلح و اسلحه و عشق و جنگ و عرفان و نبرد را با هم داشت؟! و مگر نه آنکه وسط معرکه، با گل آفتاب گردان، عکس یادگاری می انداخت؟!
از «علی (ع)» فیلم ساختن، بسی سخت تر است تا از پیامبر، چرا که «جمع اضداد» را مشکل بتوان «تصور» کرد، چه رسد به «تصویر»! و چمران در گونه خودش، «جمع اضداد» بود. گفتم که! سر ابراهیم درد می کند برای دعوا!
«اصلا خود خمینی هم “سرباز خدا“ بود».
وه که چه عارفانه بود این پاسخ شهید چمران به شهید وصالی. «چ» هم سرباز خداست؛ خواه حرف باشد، خواه فیلم…
آهای ابراهیم حاتمی کیا! جایی به بزرگی گفته بودی؛ «من مطرب نیستم» اما هیچ می دانستی روضه های نابی می خوانی؟!
به حرمت اشک هایی که در حریم خصوصی «چ» ریختم، این چند جمله را که با حروفی از قبیل «چ» نوشته شده، پذیرا باش. فقط همین یک قلم شهید، فقط همین چمران کفایت می کند که تو حق داشته باشی عاشق شهدا باشی. و همچنان از جبهه و جنگ، فیلم بسازی. این سهم تو نیست، حق توست. و اصلا نمی شود چمران را دوست نداشت. ابراهیم! این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است. «مصطفی» نام تمام شهدای هسته ای این دیار است. از حیث علمی، همه چمران را به دکترا در زمینه «فیزیک پلاسما» می شناسند، من اما به مهمترین زیرشاخه درسی اش یعنی «گداخت هسته ای». آری، این جمهوری، «جمهوری مصطفی ها» است… و هنوز عصای خمینی بلند است.
۲۸ صفر ۹۲/ مصطفایی ترین روز سال
دوستدارت حسین قدیانی
وطن امروز/ ۸ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
غرور ملی شکست، نه ساختمان تحریم
آنچه متاثر از توافق ژنو اجرا شد، آنقدر تلخ بود که غرور ملی آحاد ملت، حتی رایدهندگان به آقای روحانی را جریحهدار کرد.
ایرانیجماعت را همگان به احساس میشناسند و روحیه حساس. صدالبته دیدن تصاویر پلمب ساخت و سازهای هستهای و بازایستادن سانتریفیوژها از چرخش، روح و روان هر ایرانی آزادهای را آزار میدهد.
تودههای مردم، صرفنظر از مصداق رأیشان، لابد خود را میگذارند جای آن نخبه جوان که آن همه گمنام و بیادعا در کارگاههای هستهای مشغول کار است، بعد میبیند نتیجه تلاشش پلمب شده.
چیست مگر گناه اصحاب هستهای؟! فیالمثل آیا وزرای همین کابینه، خوششان میآید که هر از چندی، دم و دستگاهشان به بهانههای مختلف، پلمب شود؟! یعنی هستهای ما اندازه صفحه فیسبوک وزیر خارجه حرمت ندارد؟!
من قدر سوادم، خود را فقط میگذارم جای فلان سوپور سایت نطنز. دل او هم غروب جمعهای است برای خود، خدا عالم است. یاد آن روز میکند که صبح به جای دیدن مهر و پلمب بازرسان آژانس، به مصطفی احمدیروشن سلام میداد. مشاهده آن جوان شهید کجا، تماشای ریخت جاسوسان سیا و موساد کجا؟!
آنکه دارد لبو میفروشد هم ایرانی است، گیرم هنوز لبو را لای روزنامه بپیچد. ایضا آن راننده تاکسی که غذای گرمش را میگذارد صندوق عقب، بلکه ظهر شود و غذای از دهان افتاده و دیگر سرد شده را میل کند و ادامه کار مسافرکشی.
حال متوجه میشوید که چرا بعضی از دماغ فیل پایین افتادههای مشاور، این همه دل ناصاف دارند با اقشار زحمتکش این ملت؟! بیخود نیست که درمیآید صدای آن عالم فرزانه؛ «بعد از دست دادن با اجنبی، بروید بشمرید انگشتان دستتان را مبادا کم شده باشد.»
ایرانی، ایرانی است و آنجا که سخن از غرور ملی است، لبوفروش و راننده تاکسی و مرجع تقلید به هم میرسند. آه از سیام دی ماه. در این روز، ما در «وطن امروز» یک لوگوی روزنامه را سیاه کردیم، صدای بعضیها درآمد، چه میگویند این همه سیاهنمایی خود را که گویی هیچ افتخاری نبوده در گذشته؟!
از لبوفروش گرفته تا دانشمند هستهای، جملگی غرور ملی را میفهمند اما بیاییم فرض کنیم روزنامههای زنجیرهای هم چیزی از این غرور عایدشان است که تیتر یک میزنند؛
«مرگ تحریمها – تعلیق هستهای».
یعنی ملت! خیلی هم حالا از تعلیق هستهای ناراحت نباشید که مابهازای آن، تحریمها مرد و رفت پی کارش! این به آن در!
ملت ما در کنار غرور ملی، فهم و شعور ملی هم دارد و هرگز عداوت ذاتی با هیچ دولتی نداشته و نخواهد داشت. ملت در درک این دولت هم، هیچ کم نگذاشته، ولو اینکه دولت، هفت دهم درصدی بوده باشد.
این درست که از نظر مشاوران عالی و ارشد این دولت، نیمی از ملت، رأی به بیقانونی دادهاند اما خب! ادب ملت ما بالاتر از آن است که لزوما جواب بدی را با بدی بدهد.
ملت نجیب ما یک ملت است و هرگز تقسیم بر ۲ نمیشود. ملت این روزها، ناظر بر آنچه بعضیها مرقوم میدارند، درگیر و دار این پرسش است که «ما عکس تعلیق هستهای را دیدیم اما کجاست تصویر مرگ تحریمها؟!» توافق ژنو، بسیار نامتوازن است و این «توافق نامتوازن» را لبوفروش حتی اگر نتواند درست تلفظ کند، کاملا میفهمد. البته عکسش هم صادق است!
ملت اصلا به خاطر روی گل دولت، فرض هم بکند که توافق، متوازن بوده، باز در گیرودار یک پرسش دیگر است؛
«این سرمایه که شما با آن معامله بر فرض متوازن کردهاید، سرمایه خودتان بوده یا سرمایه خون شهدای هستهای؟! سرمایه خودتان بوده یا سرمایه دولتهای قبلی؟! شما که قبلا هم باری هستهای را پلمب کرده بودید، پس سرمایهای که با آن دست به معامله زدید، از خودتان نبوده، بلکه محصول کار و ماحصل خون گذشتگان بوده. با این همه، چرا علیه گذشته سیاهنمایی میکنید؟! و چرا این همه دروغ میگویید؟!»
آری! حتی فرض هم بگیریم دولت در این توافق، گل کاشته، همه آن امتیازی که به حریف داده، مدیون سرمایهای است که دیگران، بویژه شهدای هستهای، به او منتقل کردهاند و الا دولت هفتدهم درصدی، چیزی هم داشت که به دشمن بدهد تا مثلا مرگ تحریمها را از اجنبی بازستاند؟!
و اما فرض و خیال را وانهیم و سخن بر مبنای واقعیت بگوییم. اظهارات دستاندرکاران سیاست خارجی دولت، بلکه شخص رئیس قوه مجریه را اگر در این ۱۰۰ روز اخیر بررسی کنیم، معالاسف آنچه زیاد دیده میشود، تناقض است. «ما از هیچ حق هستهای در برابر قدرتها کوتاه نمیآییم» در حالی بیان میشود که همین چند وقت پیش، جشن شادمانی گرفتند و گفتند: «حتی آمریکا هم حقوق هستهای ما را به رسمیت شناخته».
اولا؛ اگر به رسمیت شناخته، دیگر چه لزوم است به جمله «ما از حق هستهای خود در برابر دشمن کوتاه نمیآییم»؟! مگر او به رسمیت نشناخته بود؟! وانگهی! این چه طرز حرف زدن با یک دشمن مودب و باهوش است که حقوق هستهایات را هم به رسمیت شناخته؟!
ثانیا؛ عاقبت بر ما روشن کنید که دشمن، کدام حق را به رسمیت شناخته؟! حق غنیسازی، حق هستهای یا حق مهر و پلمب تاسیسات هستهای؟!
متاسفانه تناقض در این باب، زیادی زیاد است. «ما از حقوق هستهای خود یک ذره عقبنشینی نمیکنیم» جملهای است از وزیر امور خارجه. آقای ظریف! اینگونه؟! میخواستید عقبنشینی کنید، چه میکردید؟! و آیا بهتر نیست از هستهای، یک چیزی هم باقی بگذاریم و همه را پلمب نکنیم، بلکه برای معامله در ادوار بعدی مذاکرات، احیانا سرمایهای برای چانه زدن داشته باشیم؟!
ما از قبل، سیاهی سیام دی ماه را میدیدیم که معتقد بودیم اسرائیل، اتفاقا بیشترین منفعت را از توافق ژنو میبرد اما بعضیها، نه فقط فریب خنده اوباما را خوردند، بلکه حتی فریب اخم و تخم ظاهری نتانیاهو را هم خوردند!
مسخره است؛ هستهای ما متاثر از توافق ژنو، پلمب شود، آن وقت نتانیاهو از این توافق عصبانی باشد! بعضیها خوب است حالا پیدا کنند همصدای با اسرائیل کیست؟!
و هر چند مشاوران ارشد و عالی این دولت، ما را غیرقانونی میدانند، ما اما مشورتهای بهتری به دولت میدهیم. آنچه سیام دی ماه، نقدا لرزید، ساختمان صنعت هستهای کشور بود، نه ساختمان تحریم. این توافق اما طبق مفاد آن، قابل بازگشت است. سرمایه را بازگردانید، که همه آن سرمایه، اتفاقا در اوج تحریم، حاصل شد.
آقایان! آنچه مخل چرخیدن چرخ کارخانههای ما بود، چرخش سانتریفیوژها نبود. سانتریفیوژها خود بخشی از کارخانه ما هستند. بهتر نیست به جای شوهر دادن هستهای، دمی با عزم و غرور ملی و همت مردمان نیک خودمان وصلت کنیم؟!
و آیا بهتر نیست به جای مفت فروختن سرمایهای که دیگران برای ما به ارث… یعنی به امانت گذاشتهاند، با کار و تلاش، سرمایهای به سرمایه قبلیها اضافه کنیم؟!
به این معنی، من با سرمایهداری موافقم. آدم بیسرمایه، غرور مردمش را میشکند، نه ساختمان تحریم را. آه از سیام دی ماه…
این «آه» خودش مشورتی است به دولت. گیرم رأی ما به بیقانونی بوده! آه ما کاملا قانونی است.
وطن امروز/ ۲ بهمن ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
متقلب بزرگ ۸۸
«من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده» آشناترین جمله برای خاتمی است. از همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ شنیدههای موثق ما حکایت از آن داشت که خاتمی بارها و بارها در جلسات خصوصی، ضمن تقبیح اعمال دیگر فتنهگران بویژه موسوی و کروبی، به این مهم معترف بوده که در انتخابات ۸۸ تقلبی رخ نداده. این که حالا خاتمی است، از متقلبین ترمزبریدهتر فتنهگر، مکرر نقل است که گفتهاند؛ «اساسا سیستم انتخابات در جمهوری اسلامی، آنقدر که با نظارت مردم و امنای ایشان پیوند دارد، وابسته به حکومت نیست، فلذا تقلب در انتخاباتهای جمهوری اسلامی کلا محال است». فایلی که اخیرا از سخنان خاتمی بیرون آمد و مربوط به سال ۹۱ است، اصلش را بخواهی ریشه در همان روزهای نخست بعد از انتخابات ۸۸ دارد. خاتمی همان روزها هم بهخوبی میدانست تقلبی در انتخابات رخ نداده، چه اینکه در نخستین انتخابات بعد از ۸۸ هم رفت و رای خود را به صندوق انداخت. فیالحال، اساسیترین سوال ممکن این است؛ «این آقایان اگر واقعا معتقد بوده و هستند که تقلب، تهمت و توهمی بیش نیست، پس چرا همان روزهای فتنه، در برابر دروغ بزرگ تقلب، موضع علنی، عمومی و رسمی نگرفتند؟!» من واقعا حیفم میآید که در ازای خون مقدس، پاک و زلال شهدایی چون حسین غلام کبیری و امیرحسام ذوالعلی بخواهم گریبان چرک فتنهگران دانهدرشت را بگیریم، یعنی بر این باورم که معامله این شهیدان بسیجی، با خدا بوده و بس، لیکن دمی خود را بگذارید جای والدین دیگر قربانیان فتنه؛ فتنهای که معالاسف، خشک و تر را با هم میسوزاند. آیا پدر و مادر ایشان حق ندارند خاتمی و امثالهم را اینگونه خطاب قرار دهند که؛ «شما فقط میخواستید جگرگوشههای ما قربانی ادعای تقلب شوند؟! حال راحت شدید؟! اصلا چرا همان روز واقعه، علنی اعلام نکردید تقلبی رخ نداده تا بلکه بچههای ما هم به هواداری شما، اسیر نقشه دشمن نشوند؟!» قدر مسلم هر خونی که در فتنه ۸۸ از بینی کسی خارج شده، در وهله اول، باید یقه سران فتنه را گرفت، و صدالبته یقه آن دسته از سران فتنهای که با علم بر موهوم بودن تقلب، همراهی کردند با داعیه تقلب. با قاضی مرتضوی به اندازه کافی کلنجار رفته شد، اینک وقت است فرشته عدالت، دمی هم گریبان خاتمی را بچسبد که چرا به جای خطکشی با اصحاب تقلب، آتشبیار معرکه شدند و فتنه را با همراهی خود فزون کردند؟! نه فقط در ماجرای کهریزک، بلکه در هر ماجرای هشتاد و هشتی دیگری، آنکه باید حساب پس بدهد، یکی هم خاتمی است. «من نمیگویم در انتخابات ۸۸ تقلب شده»، حساب ما را با خاتمی صاف نمیکند، تازه شروع میکند. البته از ما جلوتر، کسانیاند که جگرگوشههایشان، قربانی دورویی و تزویر بعضیها شدند. مدعی به عبارتی ایشانند. آنی فرض کنید خواصی از تبار خاتمی، همان نخستین روزهای فتنه ۸۸ میآمدند و به شکل علنی، و نه خصوصی، بر دهان داعیه داران تقلب میزدند و میگفتند؛ «انتقادات ما سر جای خود محفوظ اما هرگز تقلبی در انتخابات رخ نداده». آیا باز هم ادعای تقلب، تا این حد و حدود، «اسم رمز آشوب» میشد؟! آنی فرض کنید در برابر یاوه «اگر تقلب شد، بریزید در خیابانها»، خواصی از تبار خاتمی میآمدند جلو و لااقل به جوانان هوادار خود هشدار میدادند که؛ «مراقب باشید، تقلب، تهمتی بیاساس است». آیا آنهمه آتش فتنه، زبانههای متعدد میگرفت؟! هر ۳ قربانی کهریزک، والدینشان حی و حاضرند. آیا جز این است که این جوانان، قبل از هر چیز، جان خود را قربانی ادعای نادرست تقلب کردند؟! آری! این سوال، قبل از آنکه سوال ما از خاتمی باشد، سوال همه آن کسانی است که هزینه دادند بابت ادعای تقلب؛ «آقای خاتمی! شما میدانستی تقلب نشده و همراهی کردی با داعیهداران تقلب؟! این وسط چه میشود جواب خون فرزندان ما که قربانی امراض سیاسی شما شدند؟!» جز این، قانون هم باید گریبان آنان را که باید، بگیرد. عدالت هم، نظام هم. شگفتا! آنهمه آبرو از نظام ریخته شد به بهانه تقلب، آنهم در شرایطی که آقایان خود قائل به تقلب نبودند! آیا ۳۰۰ هزار خون شهدای این مملکت، از مصطفی چمران دکترا گرفته در فیزیک پلاسما، شاخه گداخت هستهای تا آخرین مصطفای روشن هستهای، مسخره دودرهبازی و بیچشم و رویی شبهمردانی نظیر خاتمیاند؟! آیا خشم انقلابی خمینی بتشکن، مسخره امراض سیاسی بعضی خواص جامعه است؟! ۸ ماه که چه عرض کنم؛ حدود ۲ سال، به بهانه تقلب، چشم طمع دشمن به خیابانهای مرکزی تهران و آشوب در خرمن انقلاب اسلامی دوخته شد، آنهم در شرایطی که بعضیها معتقد نبودند تقلب شده؟! مسخره کردهاند ملت را؟! مسخره کردهاند وصیتنامه شهدای این ملت را؟! مسخره کردهاند جوانان طرفدار خود را؟! یعنی فرهنگ لغت فارسی، نیاز به یک خانهتکانی اساسی دارد. من بسیار بعید میدانم هیچ کلمهای در زبان فارسی، معادل درستی برای این کار آقای خاتمی باشد! سزای این عمل خاتمی، هر ناسزایی هست و نیست! و دقیقا از همین زاویه است که من با شعار «میبخشم اما فراموش نمیکنم» مخالفم. این شعار همانقدر مسخره است که یکی بگوید؛ «من فراموش میکنم اما نمیبخشم!» بخشش فتنهگران از کیسه چه کسی، چه چیزی؟! مگر دست من و ماست فقط؟! اصلا مگر دست لطف و کرامت نظام است فقط؟! اتفاقا بخشش وقتی زیاده از حد میشود، تو خواه فراموش کنی، خواه نه، مجلس ختمات میشود همان مجلسی که اوباما در آن دلقکبازی میکند و کنار همسرش، عکس یادگاری میاندازد با دیگران! الگوی این ملت انقلابی، امام خمینی است، نه این و آن. خاتمی بخشیده نمیشود، چون اصلا ممکن نیست بخشیده شود. قانون ببخشد، عدل نمیبخشد. عدل ببخشد، آبروی نظام نمیبخشد. آبروی نظام ببخشد، خون شهدا نمیبخشد. و بر فرض که این همه ببخشند، جوانانی که با دستفرمان خاتمی به قهقرای زندگی رسیدند و فریب خوردند، هیچ نخواهند بخشید خاتمی را. چند سال پس از یومالله ۹ دی، ما محکمتر از قبل، سر جای خود و در همان موضع قبلی، شهدایی و انقلابی خود ایستاده ایم. آقای خاتمی کجاست؟! و چه کرده با خود که حتی مراجع مهربان تقلید هم، وی را به حریم خود راه نمیدهند؟! من، دیشب بعد از دیدن خبر خاتمی در «تسنیم»، صفحاتی از کتاب «نه ده» را خواندم. اگر و تنها اگر بابت یک مساله از نوشتههای هشتاد و هشتی پشیمان باشم، از این منظر است که چرا اندازه خیانت و نفاق اصحاب فتنه، قلم را با ایشان نیاویختم. خداوند این قصور را بر صاحب این قلم ببخشد که ما همین گونه هم بخشیدهایم فتنهگران را. زیادی بخشیدهایم. شعار «بخشش» را دیگران سر میدهند اما این ما بودیم که حیا به خرج دادیم در قبال آنهمه بیحیایی… که میدانستند تقلب نشده و همراهی کردند با ادعای تقلب! من به جد بر این گمانم که سال ۸۸ اتفاقا تقلب بسیار گستردهای حادث شد، منتها نه در انتخابات، که بعد از انتخابات. از مهمترین متقلبین سال ۸۸ یکی هم همین جناب خاتمی است. تقلب خاتمی در قلب جوانانی بود که به تأسی از خواصی چون خودش، واقعا باور کرده بودند در انتخابات ۸۸ تقلب رخ داده. تقلب از این بدتر؟! تقلب از این بدتر که خود چون خواص هستی، کنج دنج بنشینی و عدهای جوان ذاتا پاک، هزینه دوز و کلک تو را بدهند؟! تقلب از این بدتر که با همان شعارهای انقلاب، آمده بودند به جنگ انقلاب؟! تقلب از این بدتر که هم علیه ۴۰ میلیون رای ملت، هم علیه ۲۴ میلیون رای اکثریت، واقعیت و حقیقت را قلب کردند؟!… و تقلب از این بدتر که «دوست» را به ثمن بخس فروختند به «دشمن»؟! در آخر، توصیهای دارم به آقای خاتمی که شک ندارم منباب «شرط بلاغ» به صلاح دنیا و آخرت اوست. توصیه این است؛ همین سخنان اخیرا منتشر شده را، این بار نه در فلان جلسه خصوصی، بلکه در پیشگاه ملت ایران بیان کند.
وطن امروز/ ۱۵ دی ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
روح توافق!
روح توافق، روح توافق، روح توافق! یعنی خداوند پدر این «روح توافق» را بیامرزد که اگر نبود، معلوم نبود آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، دیگر چه میخواستند بگویند! هی دم به ساعت اوباما و جان کری و وندی شرمن و مک کین و دیوید کوهن و ماری هارف و باب منندز با رفتار و گفتارشان رسما مفاد توافق ژنو را نقض میکنند، هی دم به ساعت آقایان ظریف، عراقچی، بلکه هم روحانی، رواداری به خرج داده، اظهار میدارند؛ فلان حرف کاخ سفید یا بهمان عمل وزارت خزانهداری آمریکا، نه با کلیت توافق هستهای، بلکه فقط با روح توافق ژنو در تعارض است، تحریمهای جدید، بیشتر ناقض روح توافق است، توافق هنوز کمپلت نقض نشده، در جریان است و… در اینجا چند پرسش به ذهن من میرسد که مطرح میکنم.

یک- روح توافق ژنو دقیقا یعنی چه؟! و مشخصا در کدام قسمت توافق واقع است؟!
دو- آیا همه توافقات، روح دارند یا این، اینطوری از آب درآمده؟! و چرا؟!
سه- این روح توافق ژنو، مثل روح آدمی، آیا با جسم در پیوند است یا برای خودش به صورت مستقل میپلکد؟!
چهار- آیا طرف غربی، بویژه آمریکاییها هم به داشتن روح برای توافق ژنو اعتقاد دارند یا این، فقط اعتقاد این سوی میز مذاکره است؟!
پنج- گور بابای روح توافق، کلا اوباما به روح اعتقاد دارد یا خیر؟!
شش- اگر توافق کاملا نقض شود، تکلیف روح آن چه خواهد شد؟!
هفت- دقیقا و مشخصا چه اتفاقی بیفتد، هم روح توافق نقض شده، هم جسم توافق؟!
هشت- وقتی روح یک توافق، نقض میشود؛ یعنی الحمدلله متن آن هنوز مورد عنایت قرار نگرفته، گرفته، کم و بیش گرفته یا که چی؟!
نه- در بدن آدمی، روح از جسم مهمتر و ماندگارتر است؛ این مساله در توافق ژنو چگونه است؟!
ده- اگر توافق کلا بمیرد، روح این توافق احیانا با کدامیک از ارواح توافقات سیاسی تاریخ محشور خواهد شد؟!
یازده- آیا روح عهدنامه ترکمانچای در عوالم بالا هنوز زنده است؟! در صورت حیات، آیا آن روح، بر روح توافق ژنو نظارت دارد؟ در عالم بالا منظور است! کلا یک توافقنامه، روحش چقدر عمر میکند؟!
دوازده- روز ختم نلسون ماندلا، اوباما که داشت اون کارها رو میکرد؛ این، ناقض حقوق شهروندی میشل اوباما حساب میشود یا ناقض روح نخستوزیر دانمارک؟!
سیزده- چی کار کنیم روح توافق از ما شاد میشود؟!
چهارده- اینکه میگویند
«به حق غنیسازی در توافق، اشاره شده»، منظور این است که به «حق غنیسازی» در روح توافق اشاره شده، در متن توافق یا در جای دیگری از توافق؟!
پانزده- آیا فقط عده خاصی میتوانند روح توافق را ببینند یا همه میتوانند؟!
شانزده- کلا آیا برعکس! ممکن است اتفاقی بیفتد که متن توافق را نقض کند، اما به روح آن وفادار باشد؟!
هفده- آیا اینکه میگویند «روح توافق»، منظور، روح متن توافق است، یا متن توافق، خودش جداگانه روح مجزایی دارد؟!
***
صرفنظر از طنز، بعضیها چطور برای یک توافق مجروح، روح قائلند اما روح پرفتوح شهدای هستهای را نمیبینند؟!
وطن امروز/ ۲۶ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
نقد آزاد است، این هم سندش!
دیروز شنبه نامهای رسمی به روزنامه رسید از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
در نامه خطاب به وطن امروز آمده بود:
«به آگاهی میرساند موضوع درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی در شمارههای متعدد آن روزنامه است، در جلسه ۴ آذر ۹۲ هیات نظارت بر مطبوعات مورد رسیدگی قرار گرفت. هیات مذکور مصوب نمود؛ مستند به بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات به جنابعالی تذکر داده شود. ضروری است نسبت به رعایت دقیق مفاد قانون مطبوعات دقت نموده، در انتشار مطالب انتقادی حدود قانونی را مراعات نمایید».

در این باره اشاره به پارهای نکات ضروری است؛
۱- در متن نامه به هیچ مصداق و مثال و شماره خاصی از روزنامه اشاره نشده. ظاهرا دوستان وزارتخانه فرهنگ که خیلی تمایل ندارند با پسوند «ارشاد» شناخته شوند، اساسا با خطمشی روزنامه مشکل دارند و در تلویحی نزدیک به تصریح از ما میخواهند کلا رویه و روندمان را عوض کرده، آنگونه بنویسیم که ایشان میخواهند.
۲- خوب بود دوستان وزارت فرهنگ دقیقا بگویند نسبت این تذکر با این ۲ جمله جناب روحانی چیست که اولا «دولت را نقد کنید» و ثانیا «در عرصه فرهنگ، دولت اعتدال موفق شد نگاه امنیتی را کاملا حذف کند و فضا را از حالت فضای امنیتی درآورد»؟!
۳- از قرار، مطلوب بعضیها از جامعه خبری، همان معدود خبرنگارانی هستند که در زنگ انشای یکصدروزه، فراتر از نقش ضبط صوت به بلهقربانگوی این و آن بدل شده بودند!
۴- و همچنان در نهایت دوباره باید تاکید کنیم؛
ایکاش دوستان به جای عباراتی مثل «درج مطالب و تیترهای حاوی افترا و توهین به افراد که موجب تشویش اذهان عمومی است» به یک نمونه از این مطالب یا تیترها اشاره میکردند تا ما متوجه شویم کدام حدود قانونی را باید رعایت کنیم!
وطن امروز/ ۱۰ آذر ۱۳۹۲
- بایگانی: یمین
بسم الله…
“دزدی را لیبرال های کرسنت کرده اند، تذکرش را ما گرفتیم!”
“از قرار، «عدالت» هم مثل «شلمچه»، «سه راهی شهادت» دارد.”
“در جمله «ما ممنوع القلم ها را سریع القلم کرده ایم» تشخیص میزان صداقت، آسان است.”
کلا صداقت از سر و روی این دولت می بارد.
از رئیس جمهوری که خبرنگارها را قرنطینه می کند مبادا سوالی بر خلاف میلش، بپرسند، انتظاری جز این نیست!!
طرف امنیتی ترین کابینه رو چیده، خب باید هم هر روز فضا بسته تر و امنیتی تر بشه.
طرفداری آزادی بیان کجان؟ چرا الان نمیان یقه پاره کنن؟
آزادید که هر طور دلتون می خواد از دولت تعریف کنید ولی هیچ کسی حق انتقاد و بیان حقیقت نداره!
یه سرچی برای قزوه کردم این شعر را پیدا کردم!
دسته گلها دسته دسته میرونداز یادها
گریه کن ای آسمان در مرگ طوفانزادها
سخت گمنامید اما ای شقایق سیرتان
کیسه میدوزند با نام شما شیادها
خیلی ناراحت نباشید گهی زین به پشت و گهی پشت به زین!
هیچ گروهی هم براش تجربه نمیشه که کلا عدالت را رعایت کنه!
“بعضی شعرا آخرش هم نفهمیدند که ۲۴ از ۱۳ بزرگ تر است و ۴۰ از جفت شان. بعضی شعرا سال ۸۸ «مداح توهم» شدند، و در «دربار آقازاده ها»، سبیل شان با «تقلب» چرب شد. بعضی شعرا، در «دربار فتنه»، بچه های کانال پرورش ماهی را به قطر گردن «م. ه» و چند اسم مخفف و خار و خفیف دیگر فروختند.”
سرایندگان شعار برای فتنه گران حرامیِ ۸۸ باید هم در مقابل کسی که حقیقتشان را بر ملا کرده، این چنین برآشفته شوند!
هر روز خبری می شنویم که بیشتر به این جمله جناب آملی می رسم؛ “افعی ها گرما دیده اند”!
خوب است برای ما، بعضی ها، خط قرمز معین نمی کنند…
بی خیال دادگاه…
هر جا بحث “ممنوع القلم” است، نام «حسین قدیانی» می درخشد…!
وقتی عصبانی میشید خیلی قشنگ مینویسید!
سخنان رئیس جمهور راستگو را در جمع استاندار ها شنیدید؟!!!
اینقدر راحت؟ واقعا می شود اینقدر راحت دروغ گفت؟!!!
اولین بازنده بازی برد_برد! سیاست داخلی که امروز جناب رییس جمهور رسماً اعلام کردند، یالثارات و وطن امروز و ۹ دی بودند!
بازی برد_برد کلاً بازی کثیفیه.
وقتی عصبانی می شوی خیلی قشنگ می نویسی؟ (به قول برف و آفتاب)
یا…
وقتی خیلی قشنگ می نویسی عصبانی می شوند؟!!
“شعرهای شان هست!”
امروز یعنی حسین قدیانی زده به سیم آخر به جون خودم.
(آخه الان برادر؟! تو این بلبشو و بگیر و ببند؟!)
سلام؛
یاد این قطعه افتادم… هوا بس ناجوان مردانه سرد است!
خیلی خیلی سرد است…
وقتی به شما تذکر می دن و م.ه آزاده، یعنی هوا خیلی خیلی سرده.
گناه شما نوشتن از خون شهداست.
شما مگه نمی دونید خون شهدا اعتدال رو به هم می زنه.
قطاری هر شب
از ایستگاه خاطره ات می رود به اندیمشک
قطاری هر شب
از ایستگاه جمجمه ات
تا آتش چاه های نفت
قطارهای یک طرفه
با پرده های چفیه و باران
دریچه های قلبت که بسته می شود
قطار به تونل رسیده است
نفس که تنگ می شود
چفیه را با اشک، خیس کن
شیمیایی است
دلت که می گیرد
فوری بخواب
خمپاره است!
و پیش از آن که ماسک خود را
به ماه تعارف کنی
نخل و ستاره را به عقب بفرست
قطار، سوت می زند
و جوانی ات برایش دست تکان می دهد
قطار خالی است
ماه لکوموتیو را می راند
و فرشته ها
تو را و قطار اندیمشک را
به آسمان می برند!
“دزدی را لیبرال های کرسنت کرده اند، تذکرش را ما گرفتیم!”
تازه اولشه داداش!! امروز هم که در لفافه کلی تهدید کرد جناب کلیددار اعظم!!
بعضی ها تا پای دفاع از آرمان ها می شود، ستاره ی سهیل می شوند و از آن طرف، ساعد راست و چپ فتنه گران!!
عشق علیه السلام:
http://www.ghazveh.blogfa.com
بخشی از نامه ی قزوه به، شعرای فیسبوکیِ فتنه ی ۸۸:
همیشه دلم به درد آمده وقتی دیده ام شاعری جوان و از گرد راه رسیده به یکی از پیشکسوتان و شاعران بزرگ و محبوب وطنم که شعرهای زیبایی هم برای انقلاب و امام گفته توهین می کند و به او لقب دلقک می دهد. شاید تنها جرم آن شاعر همراهی نکردن با شما و همدلی کردن با بچه های انقلاب باشد.
دلم می سوزد وقتی می بینم بچه های این و آن را مثل گوشت قربانی سپر اهداف خود کرده اید و در پشت نام ها پنهان شده اید.
دلم می سوزد وقتی می بینم بچه های درد کشیده انقلاب که خیلی شان حتی خانه ای ندارند و به مراتب از تمام شما شاعرترند در لیست شما جایی ندارند چون به دیدار حضرت آقا می روند و شعر دفاع از انقلاب می سرایند. اما کسانی که به آرمان های انقلاب توهین می کنند، هر روز به شما نزدیک و نزدیک تر می شوند.
“بعضی شعرا آخرش هم نفهمیدند که ۲۴ از ۱۳ بزرگ تر است و ۴۰ از جفت شان. بعضی شعرا سال ۸۸ «مداح توهم» شدند، و در «دربار آقازاده ها»، سبیل شان با «تقلب» چرب شد. بعضی شعرا، در «دربار فتنه»، بچه های کانال پرورش ماهی را به قطر گردن «م. ه» و چند اسم مخفف و خار و خفیف دیگر فروختند. شعرهای شان هست! بعضی شعرا، علاوه بر شعر، شِر هم می گویند. ”
هعی روزگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار…
منم اولین بار قزوه رو فکر کردم غزوه است!!!
درست ترین اشتباه عمر…
زندگی کردم با شعرهای استاد قزوه…
“ساعت دست بعضی شعرا اما هم چنان با «موسسه، تنظیم» می شود!”
شاعر “مولا ویلا نداشت” درباریه یا شاعر “دوباره خطبه بخوان، ای مرد!”؟!
————-
از لطف تهی نیست؛ شعر طنز قدیمی ناصر فیض برای استاد قزوه:
با سر آمد علیرضا قزوه
شد سرآمد علیرضا قزوه
همه باید به یک طرف بروند
تا شود رد علیرضا قزوه
شعرهایش در ابتدا بودند
یک مجلد علیرضا قزوه
چاپ آثار او پس از چندی
شد مجدد علیرضا قزوه
نیست جایی و نیست ارگانی
که نباشد علیرضا قزوه
شک ندارم که بیش تر از صد
شغل دارد علیرضا قزوه
بیت رهبر علیرضا قزوه
توی مرقد علیرضا قزوه
هر کجا میروی پی کاری
میرسد عد! علیرضا قزوه
کنگره نیست کنگره، وقتی
که ندارد علیرضا قزوه
هیچکس مصرعی نخواهد خواند
تا نیاید علیرضا قزوه
نمرهی دیگران اگر شد بیست
شد ولی صد علیرضا قزوه
به یقین رشد کرده از هر حیث
خاصه از قد علیرضا قزوه
شکر ایزد که زن گرفت و نماند
یک مجرد علیرضا قزوه
بوق تکتک تمام شاعرها
بوق ممتد علیرضا قزوه
یک نفر گفت: مخلصیم آقا
گفت: باشد، علیرضا قزوه
وای بر حال تو اگر با تو
بشود بد علیرضا قزوه!
من که میترسم از عواقب آن
به محمد، علیرضا قزوه!
قزوه یک شاعر است اما، کاش…!
هیس! آمد علیرضا قزوه
سوپ (گفت و شنود)
گفت: مگر آقای دکتر روحانی تاکید نکرده است که خروش مردم در ۹ دی، علیه دخالت بیگانگان و حرمتشکنان عاشورای حسینی(ع) بوده است؟
گفتم: ایشان قبل از این هم اصحاب فتنه را عامل بیگانگان معرفی کرده بودند.
گفت: پس چرا برخی از دولتمردان به جای پیروی از نظر رئیسجمهور تعدادی از اصحاب فتنه را در پستهای کلیدی به کار گرفتهاند؟!
گفتم: آنها به نظام و کشور و مردم وطن خود خیانت کردهاند پس دیگر چه انتظاری داری که از دستورات رئیس جمهور اطاعت کنند؟!
گفت: این عده در مقابل اعتراض مردم با کمال وقاحت میگویند، مگر بکارگیری تعدادی از فتنهگران چه آسیبی میتواند به کشور بزند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! شخصی وارد رستوران شد و هنگام صرف غذا متوجه شد که یک مگس درون بشقاب سوپ افتاده است. مدیر رستوران را صدا کرد و به او اعتراض کرد. مدیر رستوران با پررویی گفت؛ ای آقا! مگر یک مگس چقدر سوپ میتواند بخورد؟!
مرتضی؛
می دانی که چند شاعر به این سبک در وصف علیرضا قزوه شعر گفتند که واقعا جالب بود!
همه آن شعر ها در این صفحه هست!
http://omahdinejad.blogfa.com/post-90.aspx
“شاعران هی شراب میخوردند… خورد شربت علیرضا قزوه”
…………………………
“زن پر رو فروغ فرخزاد… مرد کم رو علیرضا قزوه!”
آره! «مولی ویلا نداشت» قزوه را فکر کنم ۱۰۰۰ بار بیشتر خوانده ام…
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: شرمندهام.
یک سال است چیزی نگفتهام.
گفتم: برای عاطفهای که در ما مرده است
رحم الله من یقرء الفاتحة مع الصلواة!
گفتم: چیزی بخوان.
گفت: رویم سیاه،
آخر می دانی که . . .
گفتم: میدانم خشکسالی است
اما در کیفهای سامسونت هم
یک خروار مضمون ناب نهفته است.
امسال شعرها چنگی به دل نزد
رباعیها مثل هم بود
بعضی خودشان را کشف کردند
بعضی خودشان را باور کردند
بعضی خودشان را گم کردند
بعضی در مصاحبههایشان خودکشی کردند
شاعران پروازی
هتل بازی
آدمهای از خود راضی
دکههای سکهسازی!
اصلاً مردم حق دارند کاسه «انوری» را بر سرتان خرد کنند
کارمندان هنر فقط گزارش کار پر میکنند
وقتی تابوت عاطفه بر زمین مانده بود
جمعی به جیغ بنفش میاندیشیدند
و برای کشف زوزه صورتی
هفت مرتبه «الیوت» و «اکتاویو پاز» را ورق میزدند
چقدر وقت ما صرف آدامسهای بادکنکی شد
بعضی شعرهایشان را
به مینا و سوزی تقدیم میکردند
احمقترها برای گرفتن نوبل
به شبکههای بیبیسی و واشنگتن دخیل میبستند
امروز هم بینش هنرمندان
از سقف تالارها بالاتر نمیرود
بهار برای مردم آواز میخواند
خدا برای مردم نقاشی میکشد
نقاشها فکر میکنند زندگی یعنی فتح قله «پیکاسو»
خطاطها برای خدا خط و نشان میکشند
قصهنویسهای شنگول
در زمستان حبّه انگور میخورند
شاعران را میل جاودانه شدن کور کرده است
شاعران کمحوصله شدهاند
میترسم روزی بهنام تمدن
به گردن بعضی زنگوله بیندازند!
میترسم شلوارهای «جین» و «چارلی» کار دستمان بدهد
و شکلاتهای انگلیسی دهانمان را ببندد
گاوهای چشمچران، آزادانه در خیابان میچرند
پسرخواندههای مایکل جکسون به دانشگاه میروند
انیشتین بیخوابگاه میماند،
دیوار مسافرخانههای ناصرخسرو
فرمول نسبیت را از بر میکند
با اینهمه در دانشگاه ما
یک استاد پاپیون میزند
و فرانسه صحبت میکند
شعرهای سبک قصیده و عینک
برای اهل قبور شعر میخوانند
بوفالوهای آمریکا خلیج فارس را شخم میزنند
برادرم با پوتینهای کهنه سربازیاش
بسیج میشود
مادرم آب و آیینه و قرآن میآورد
پدرم “فالله خیر حافظاً ” میخواند
اما بعضی خاطرشان جمع است
که ناوگان آمریکا
به استخرهای سرپوشیدهشان کاری ندارد.
کامبیزخان دوست دارد پسرش را «آلفرد» صدا کند
آلفرد فکر میکند
از دماغ فیل افتاده است
برای همین میخواهد به هندوستان پناهنده شود!
«گیتی» گیتار را ترجیح میدهد
سوزی بیآنکه خجالت بکشد
نامه بویفرندهایش را برای مادرش میخواند
رادیو از ماووت میگوید
مادرم آماده میشود به بهشت زهرا برود.
امروز پسر همسایهمان شهید شد
اما این باعث نمیشود که ساسان
دوستانش را به قهوه و اسبسواری دعوت نکند
و برای سگش بستنی نخرد
شاپورخان اما عاشق فیلمهای سرخپوستی است
و این را از افتخاراتش میداند
که در آمریکا، همبرگر را درست تلفظ میکرده است
شاپورخان به مشتریهایش سیگار وینستون تعارف میکند
و مطمئن است که قیمت سکه و طلا
پایین نمیآید
او فکر میکند هنوز هم خرمشهر
دست عراقیهاست!
و چقدر خوشحال است که پسرش را معاف کردهاند
به خانه برمیگردم
تلویزیون دعای «نامها و نشانهها» میخواند
بعضی اوقات خاموشی هم چیز بدی نیست
امسال به ساعتهای «کاسیو» اطمینان کردیم
و نماز صبحمان قضا شد!
امسال متولیهای مسجد و امامزاده
با هم مسابقه گذاشتند
و همه از رساله امام یک جور سؤال دادند
تلویزیونهای رنگی
سشوار
هدف بالا بردن معلومات است
کودکان ششماهه هم میتوانند شرکت کنند
بشتابید
تبلیغات فلان مسجد
رنو و پیکان پخش میکند
در عتیقهفروشیها پیکان صفرکیلومتر میفروشند
در میدان انقلاب
اتحادیه خرید و فروش کوپن
حوصله مردم را سر آورده است
دلالان کامپیوتر و روغنچراغ
دلالان شیر مرغ و جان آدمیزاد
با ارز غیرآزاد، تجارت میکنند
شرکتهای ثبتنشده
سیاستبازان لرد مستضعف
جیببرهای باجواز
جیببرهای بیجواز
غولهای پوشیده در لباس مذهب
مقاطعهکاران خیابان زعفرانیه
شرکت صادرات زعفران
شرکت صادرات فرش . . .
خجالت هم چیز نایابی است
حتماً باید مسئله جنگ بماند برای بعد از جنگ
سیاستبازان باز سرگیجه گرفتهاند
باند ارتشا
باند زنا
باند مهدی هاشمی هزارپا (۱)
اصلاً گور پدر مال دنیا
ریاضتکش به ویلایی بسازد!
باری ما هرچه میکشیم
از دست مرغ و بنز و ویلاست
ما هرچه میکشیم از اینهاست
اصلاً با این طرح چطورید؟
جاندادن از ما
طرح اقتصادی از شما!
من فکر میکنم شاعری زخمزبان میخواهد
نه مبانی نه بیان میخواهد
شاعر یعنی مویدماغ سیاستبازان
شاعری که با خیال راحت میخوابد
اصلاً شاعر نیست
بیا به آفتابی نهج البلاغه برگردیم
چرا نهج البلاغه را جدی نمیگیریم؟
مولا ویلا نداشت
معاویه کاخ سبز داشت
پیامبر به شکمش سنگ میبست
البته به شما توهین نشود
بعضی برای جنگ شعار میدهند
و خودشان از جاده شمال به جبهه میروند
پیش از آنکه بر من حدّ تهمت جاری کنید
من بر خویشتن حد وجدان جاری کردهام
من دو شاهد عادل دارم: قرآن و نهج البلاغه
من چاپلوس نیستم
تملق نمیگویم
اما قدر امام را میدانم
بیایید قدر مردم را بدانیم
بیایید مثل مولا با مردم همدردی کنیم
بیایید امام را اذیت نکنیم
بیایید امام را نصیحت نکنیم
اردوگاههای فلسطینی را نگاه کن
ابوالفضل با مشک تشنه برمیگردد
صدای گریه رقیه را میشنوی؟
«گورباچف» و «ریگان» هم کاندید صلح نوبل شدهاند
قرآن «فهد» زیباتر از قرآن «قابوس» چاپ میشود
«عرفات» شلوار اسرائیلی میپوشد
راستی یاد شهیدان بیت المقدس به خیر!
«جهانآرا» که بود؟
«حاج همّت» که بود؟
«حاج عباس» از دنیا یک قرآن جیبی داشت
شهید خرازی
شهید نوری
سرداران بیدست
شهیدان گمنام
بییادنامه
بیسنگقبر
«عاصمی» پودر شد
یوسف نوشته بود:
“خدایا، یوسف هم شهید شد،
او را بیامرز! “.
اسماعیل وصیت کرد روی قبرش بنویسند:
“پر کاهی تقدیم به آستان الهی. “
امسال هیچ شاعری با «حلق اسماعیل» همصدا نشد.
راستی شماره قطعه شهدا چند بود؟!
این روزها مردم را با هوشیار و بیدار خواب میکنند!
خنده و چشمبندی
شوهای تالار وحدت
هنرمندان فخرفروش
خدا کند «روایت فتح» را فراموش نکنیم
امسال در جلوی «امجدیه» کوررنگی بیداد میکرد
امسال همه چیز را
یا آبی دیدیم یا قرمز
امسال هم انصافهای ما حسابی چُرت زد
امسال وجدانهای ما آنفلوآنزا گرفت
امسال تاکسیها به پاهای قطعشده
با دنده چهار احترام گذاشتند
چرا باید از زیر روسریهای «ژرژت»
رشتههای جهنم شعله بکشد
مگر اینجا الجزایر است؟
امسال در خیابان ولی عصر(عج)
هیچکس مثل خود «آقا» غریب نبود!
یکروز یک کراواتی سرمایهدار
با بنز قهوهایاش از جلوی پایم ویراژ داد
و به عبای وصلهدارم وصلههای عوضی چسباند
دیشب جلوی مهمانم، تخممرغ آبپز گذاشتم
دیشب مادرم با چایی و کشمش سر کرد
او قلبش برای انقلاب میتپد
اما وسعش نمیرسد یک نوار قلب بگیرد
و من میدانم که نوار قلب هم
همه منحنیهای دردش را نشان نمیدهد
مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد
و همیشه ابوالفضل به دادش میرسد
او برای شهیدان اشک میریزد
حلوا میپزد
و به ما یاد میدهد که چگونه شبهای جمعه
با چهار قاشق حلوای نذری سیر شویم
او قبر شهیدان را با دست میشوید
وقتی باد، چادر وصلهدارش را تکان میدهد
بوی فقر و غربت
تمام پرچمهای سبز و سرخ را به بوسه میگیرد
او یک شب خواب خیمههای امام حسین(ع) را دید
خواب زینب را
خواب رقیه را
و فردایش مرا به آقا سپرد و روانه کرد
یک بار هم در خواب
آینده سبز برادرم را دید
و فردا وقتی خوابش را تعریف میکرد
«مارش حمله» میزدند
او نمیداند «کادیلاک» چه جانوری است
و داخل هواپیما چه شکلی است
اما خوب میداند
که شمشیر امام حسین(ع) از طلا نبوده است
و امام زمان در «جزیره خضرا» نیست
او قلبش برای انقلاب میتپد
و هرشب دعا میکند که پیروزی با امام باشد
و آقا بیاید . . . !
(زمستان ۱۳۶۶)
۱- مهدی هاشمی، برادر هادی هاشمی داماد آقای منتظری
سید الان دیگه میدونم ولی قبلش نه! خیلی جالب بود!
شاهکاره این شعر “مولا ویلا نداشت”
راستش اولین متنی که از داداش حسین خوندم همون “چهارشنبه اتوبوسی…” بود؛ اولین چیزی هم که موقع خوندنش به ذهنم رسید، شباهت سبک و سیاقش به شعرهای استاد قزوه بود…
البته اولین متنی که با اسم “حسین قدیانی” خوندم “چهارشنبه اتوبوسی…” بود…
بعدا فهمیدم از داداش حسین چیزهای دیگهای هم خوندم و لذت بردم، بدون اینکه بشناسم…
“گفتا ز که نالیم، که از ماست که بر ماست”
بنده هر روز که دسته کلیدهای جدیدی از اعتدالیون رو می شود، هی ناخودآگاه بر می گردم به ۲۴ خرداد ۹۲ و هی افسوس می خورم که ما جماعت اصولگرا، چه طوری قافیه را در دقیقه ۹۰، باختیم. بیشتر حسرت می خورم که این اشتباه عزیزان ما در اصولگرایی (مخصوصاً بزرگان اصولگرایی)، حداقل ۳ سال و نیم دیگر خودش برایمان مایه غصه فراهم می آورد، حالا نتایج و تاثیرات تصمیمات حضرات تا کی باقی می ماند، خدا می داند!
http://www.ghadiany.ir/1388/89/comment-page-1#comment-5358
کامنت قزوه برای قطعه ۲۶ آنهم از هند!!
البته این فکر کنم کامنت دوم (چندم) شان بود… یک کامنت دیگر هم گذاشته بودند که پیدایش نمی کنم!
سید، بگرد!
قطعا کامنت اولش باید قبل از این متن باشه!
http://www.ghadiany.ir/1388/84
هار شده این …، پاچه می گیره…
اینم بوده ظاهرا:
http://www.ghadiany.ir/1390/9413/comment-page-1#comment-95259
یعنی حالم به هم خورد از این شعر:
“دوباره خطبه بخوان؛ ای نامرد!”
شاعر درباری هم شعرای درباری قدیم!
پیدا کردم!
متن http://www.ghadiany.ir/1388/82
ghazveh میگوید:
۱۸ اسفند ۱۳۸۸ در t ۰۸:۴۵
رفقا؛
کمی در کامنت گذاشتن مراعات کنید. جدی عرض می کنم!
اینطور که از ظواهر این دولت بر می آید، شمشیر از رو بسته اند و از آنجا که اوقات فراغتشان هم زیاد است، وقت برای چک کردن همه وبلاگ ها و سایت های مخالف و منتقد و حتی کامنت ها هم دارند.
طوری کامنت بگذارید که ۴ صباح دیگر ما را به جرم تایید فلان کامنت دادگاهی نکنند؛ ما زن و بچه داریم! 😐
سلام؛
جناب قدیانی
ممنون بابت متن خوبتان. اجرکم عندالله. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
چقدر خوبه میشه ناشناس نظر بگذاریم هر جایی… بخصوص که شخص چندان مهمی نباشی
سید؛
به لطف فضای باز و روحیه انتقاد پذیری دولت و مجوز دادن های بی حساب و کتاب در گذشته و حال به اصحاب زنجیره ای و روحیه آزاد اندیشی حضرات زنجیره ای، تعداد سایت ها و روزنامه های منتقد اینقدر کمه که به راحتی خود رییس جمهور هم میتونه کامنت ها رو چک کنه.
داشتم میگشتم که سید پیدا کرد!
اینو اتفاقی دیدم، کامنت کامران نجفزاده:
http://www.ghadiany.ir/1388/73/comment-page-1#comment-2191
ولی قدیم چقدر کامنت مطالب بالا بود.
یکی از مطالبت بالای هزارتا کامنت خورده بود.
نصف روز طول می کشید صفحه باز بشه!
به زودی شاه میمیره و اوضاع کمی بهتر میشه.
داشتم به ماجرای آقای قزوه فکر میکردم یاد “قیدار” افتادم.
چقدر قطعه ریزش و رویش کامنتی داشته!
سرچم گل کرده امشب!
منظور از خانوم قیامتیون ایشونن؟
“زینب قیامتیون” که همیشه از شهدا می نوشت؛
http://www.ghadiany.ir/1389/3815/comment-page-1#comment-57843
حسین قدیانی: آره!
این ماجرای مجلس عزا و یک خنده بی موقع و عمیق و دست گذاشتن جلوی صورت برای جلوگیری از آبروریزی، فکر کنم برای همه پیش آمده!
“همان حضرت زهرای بچه های پهلوشکسته «کربلای ۵»” “بچه های” و “پهلو شکسته” جا به جا نشدن؟
“شاعر «قطار اندیمشک»، قزوه عزیز! امشب بچه های «کربلای ۵» به خط می زنند.”
بیا امشب تمام «کربلای ۵» را زیر و رو کنیم شاید گلوله ای احتمالی یافتیم و در سه راه شهادت رسیدیم به خط دوست…
این روزها برای باز کردن معبری در میدان مین زمان در خون دلمان می غلتیم…
این روزها آنقدر حالمان سنگین است که گاهی احساس می کنیم این سنگینی را فقط در زمین «شلمچه» می توان سبک کرد…
این روزها شدیدا دلتنگیم…
دلتنگ «همت» مردانه «سردار حاج حسین خرازی» و کلام این فرمانده عاشق:
*امشب شب عاشوراست. با تمام توان به دشمن می زنیم. هر کس نمی تواند یا عذری دارد آزاد است برود، هرکس می تواند بماند، این یک عملیات ولایتی است.*
بیا امشب به یاد «پهلو… دیوار… در سوخته…» گریه کنیم…
عالی بود، عالی
راستی آقای قدیانی گل بمالم بهتون؟؟؟
(روز عاشورا، فکه)
بی ربط:
همه چی رو فیلتر کردن… حتی نفس کشیدن ما هم در این تهران مدتیه فیلتر شده…
بوش میاد که قطعه ۲۶ هم میخواد فیلتر شه… بعد میگن ما انتقاد رو دوست داریم آخه چی بهت بگم شیخ حسن؟؟!! 😐
http://esharatvatanbihat.blogfa.com/post/685
عدالت! بی ربط به این متن قطعه ۲۶ نیست!
شما اگه سند داشته باشی می تونی تو دادگاه از خود دفاع کنی برادر! قوه قضاییه که ربطی به دولت نداره. اگر هم اتهام بدون پایه اساس زده باشی حقت رو باید بگیری حبس یا تعلیق از نوشتن طبق قانون.
بی ربط:
شب یلدا این کلیپ رو وقتی دیدم بعد از کلی اشک ریختن گفتم فردا می ذارمش تو قطعه ۲۶ تا بچه ها هم اگر ندیدن ببینن… نمی دونم چرا یادم رفت… امروز دوباره یادم افتاد و حالا گذاشتمش…
تقدیم به خانواده شهدا
http://www.aparat.com/v/NmAOb
“دوباره باید سربند «یا زهرا (س)» بست…”
.
.
.
“«حالا قطار بر ریل گلوله ها خواهد رفت… و سوزن بان بهشت در «سه راهی شهادت» ایستاده است».”
سید گفتی مجلس عزا و خنده؛
یه سری رفتیم مجلس ختم مادر یکی از دوستان.
این دوستمون فکر کنم انقلابی ترین نهادی که پاش رو توش گذاشته بود اداره ی دخانیات بود.
آقا تا نشستیم یه نیگا با دوستامون به دور و بر مسجد انداختیم و چهارتایی با هم زدیم زیر خنده. خنده ها. کل یک ربع رو خیلی تابلو خندیدیم.
تو بنرها جایی نبود که بهش تسلیت نگفته باشن. از وزارت اطلاعات و حراست کل و تمامی دانشگاه ها و بیت آیت الله نوری همدانی و سپاه های ۳۲ تا استان و وزارت دفاع و سازمان انرزی اتمی بگیر تا آخر.
یعنی له له شدما از خنده.
بعدا لو رفت که خودش زحمت چاپ همه ی بنرها رو کشیده بوده.
http://www.farhangnews.ir/content/59664
صلاح دونستید بذارید!
هی سید گفت کامنت منشوری نذارید ها!
گوش ندادید؛ فیلتر کردن سایتو!
(خصوصی: واقعا فیلتره یا سیستم من مشکل داره؟! بدون فیلترشکن باز نمیکنه قطعه رو 🙁 )
ناشناس؛
فیلتر نیست. اما برای ما هم کمی بد باز می شود!
انشالله که مشکلی نیست!
بچه ها؛ برنامه شبکه ۱ رو ببینید!
درود بر پدر شهید احمدی روشن که با شجاعت حرف های دل مارا زد.
خدا قوت پهلوان!!! مستدام باشی!!!
سید! به راستی باید با قطعه خداحافظی کنیم؟
حقگو؛
خداحافظی برای چه؟!!!
هم شما، هم دیگر دوستان، نفوس بد نزنید. ان شاء الله نه وطن امروز توقیف می شود، نه قطعه ۲۶ مسدود…
امروز هم برای ساعاتی، ظاهرا وبلاگ دچار مشکل فنی شده بود؛ همین.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://bachehayeghalam.ir/blog/iran-policy-blog/%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%AA-%D9%87%D9%85-%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%AF%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF/
نعمت در بلا (به جای گفت و شنود)
در آستانه سالروز شهادت مولای مظلوممان حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام، این ستون را به احادیثی از زلال حکمت آن امام بزرگوار اختصاص میدهیم؛
***
*شما عمری کاهنده و روزهایی برشمرده دارید و مرگ ناگهان فرا میرسد. هر کس دانه خیری بکارد، به خوشی درو کند و هر که تخم شرّی بکارد به پشیمانی بدرَوَد.
*دو خصلت است که بهتر و بالاتر از آن نیست، ایمان به خدا و سود رساندن به برادران.
*بهتر از زندگی، چیزی است که اگر آن را از دست بدهی، از زندگی بدت آید و بدتر از مرگ آن است که چون بر سرت آید، مرگ را دوست بداری (آرزوی مرگ کنی).
*هیچ بلایی نیست، مگر این که در آن نعمتی از سوی خدا وجود دارد.
اجرتون با خود شهید **قطعه ۲۶**
آجراک الله یا بقیة الله…
شهادت آقا امام حسن عسگری (ع) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تسلیت باد…
http://upir.ir/files/b03a88afb1be1.mp3
http://upir.ir/files/650097fc21882.mp3
http://upir.ir/files/860db2105d333.mp3
نمی دونم این شیخ دیپلمات چه مهره ماری داره، که بعضی ها با شکم خالی هم فکر می کنند سفره شون بزرگتر شده!
حالا حالا ها باید از دست دولتِ بی چشم و روی اعتدال، خون دل بخوریم…
با تشکر از دکتر قالیباف و معاونان و معماران شهری و
دوستان شورای شهر! که با نصب گارد ریل مخصوص بی آر تی
در اتوبان امام علی، رسما این اتوبان میلیاردی رو از کار انداختن!
یه بچه ۵ ساله هم می فهمه همچین طرحی برای
اتوبان امام علی، به جز خیر رسانی به دوستان پیمانکار،
هیچ نفعی نداره…
مولا ویلا نداشت…
داداش حسین! یاد سال هشتاد و اشک افتادم با نوشته ات.
سلام
زیارت ما قبول!
واقعا هر چی بگردی شایسته تر از “شیطان” واسه آمریکا پیدا نمی کنی!
داره کم کم حالم از ایران و روابط حاکم بر اون به هم می خوره!
هر کی هم هر فکری می خواد برام بکنه، خیالی نیست!!
حالم از این به هم می خوره که هر دولت و فکری که بیاد سر کار، مخالفش رو قانونی یا غیر قانونی می زنه!
حالم به هم می خوره که تو دانشگاهها و ادارات برای کار کردن و تدریس، روابط حاکمه نه معلومات!
برای قبول شدن در مقطع دکترا روابط حاکمه و…
از خیلی چیزا حالم به هم می خوره. شاید شما هم مثه من فکر می کنید اما جرات ندارید بگید!
خدا را شکر، نه خودم و نه بچه هام و نه شوهرم و نه خویشانم کار دولتی نداریم که برای سنار سه شاهی دستمال کش باشیم و خیلی چیزای دیگه…
بی ربط:
آجرک الله یا صاحب الزمان…
“آقای روحانی خیلی خوب هست” و مابقی ماجرا…
امشب در قطعه ۲۶
پیشاپیش؛ آی دلم! 😀
http://www.ghadiany.ir/1389/5718
صبر عزیز؛
همه دولتها این دوره تاریخى را گذرانده اند، بعضى ها مثل غربى ها ٢٠٠ یا ٣٠٠ سال پیش و ماالان!
انشاءالله در سایه سار ولایت، این پیچ مهم تاریخى را با همه ضعف ها و خساراتش پشت سر مى گذاریم…
و تمدن دزدیده شده اسلامى که باعث عبور غرب وحشى از دوران سیاه و تاریک قرون وسطى به رنسانس
و آغاز تمدن درخشان علمى قرون اخیر در غرب شد، را دوباره زنده مى کنیم.
با صبر و تلاش و ایثار، ضعف ها را تبدیل به قوت مى کنیم. انشاءالله.
صبر؛
اولا که این ادبیات اصلا در شان یک خانم نیست!
دوما هم اجازه ندارید به هر کسی که شغل دولتی دارد توهین کنید. خدا را شکر که امثال شما شغل دولتی ندارید و امور مهم و جاری مملکت زیر دست شما نیست که هر وقت عصبانی شدید بزنید زیر میز!
شما که خودتان وبلاگ دارید. نظرات این چنینی تان را در وب خودتان منعکس کنید!
سلام؛
اگه در شان بک خانم نیست، می خواستید مثل بقیه کامنت ها عمومی نمی کردید!
در ضمن چه چیزی شانیت را مشخص می کنه؟ بفرمائید روشن بشیم؟
به همه ی دولتی ها هم توهین نکردم! به اون قسمی که دیدم، روی سخنم بود!
خدا را هم شکر!
حالا یک سوال داشتم. اگه دیگری عصبانی بشود و خیلی چیزا بگه اشکالی نیست اما از من اشکال داره؟
دوستان؛
به اندازه کافی تو مملکت عدم انتقاد پذیری وجود داره و برخی از مسئولان برخلاف فرمایشات رهبری خودشون رو پاسخگو نمی دانند و باب نقد از مسئولان بسته است. به نظرم اینکه ما هم دهن همدیگر را ببندیم اصلاً به صلاح مملکت و آینده نیست. اتفاقاً جوانان و به خصوص کسانی که تعلق خاطری به انقلاب و نظام دارند باید در باز کردن فضای نقد و تلاش برای پاسخگو بودن مسئولان به هم کمک کنند. شکی نیست که مشکلات زیادی در ساختار اداری ما وجود داره و خیلی از کارمندان مؤمن و متعهد هم دل خوشی از این قضیه ندارند.
خدا لعنت کنه کسانی رو که دانسته کارهایی کردند و می کنند که نایب امام بگوید ما برای رفع شر شیطان با او مذاکره می کنیم.
با سلام؛
بابت دفاع جانانه تان از شاعر انقلاب و خادم حضرت ماه سپاسگذاریم.
توفیق حق یارتان. علی نگهدارتان…
آغاز ولایت حضرت صاحب الزمان، بر اهالی قطعه ۲۶ مبارک باد.
اللهم عجل لولیک الفرج… اللهم احفظ امامنا خامنه ای…
” این بقیه الله التی لا تخلو من العتره الهادیه “
ای وای…
(همین جوری)
سلام؛
در راستای تلطیف فضا!
همه چی خوبه
همه چی آرومه
ما چقدر خوشحالیم
روحانی مچکریم
غیر از چاپلوسی های بیجا برای کسی که داره مسیر حق و شعر و فرهنگ رو عوض می کنه و به طرف درباری شدن می بره، هیچ چیز ننوشته اید!
علیرضای قزوه ی “از نخلستان تا خیابان” زمین تا آسمان با کسی که حالا شما این مطالب را برایش نوشته اید، تفاوت کرده است. حسّ قدرت طلبی و ریاست مآبی، در جلسات بزرگداشت های کاذب دولتی تجلیل شدن، خوگرفتن به به به و چه چه شنیدن های بی جا و نان و آب حرام حکومت را خوردن، خیلی ها از جمله ایشان مسخ کرده است. امثال شما به جای این که ایشان را متوجه اشتباهشان کنند تا تفرعن منحوس را کنار بگذارند، با این مدیحه سرایی ها و مجیزگویی های نسجیده، ایشان را به حضیض پرتگاهی می اندازید که از هشت سال قبل بر لبه آن قرار گرفتند و چهار سال قبل به اواسطش سقوط کردند! قزوه آن کتاب؛ با زر و زور و تزویر سر ستیزه و ناسازگاری داشت و قزوه مورد ستایش شما به شدت دلبسته این ها شده است!
یادتان نرود که هر کسی ظرفیت این گونه مدّاحی ها را ندارد! بالاخره استاد سخن شیراز این آموزه حکیمانه را برای عبرت گرفتن و عمل کردن فرموده است، نه درس پس دادن در مکتبخانه و مدرسه و دانشگاه:
“احمق را ستایش خوش آید؛ چون لاشه که در کعبش دمی، فربه نماید!”
ایشان به اندازه کافی در این هشت سال سیاه، با بزرگنمایی های دروغین غافلگیر شده اند، حالا دیگر باید “بیدارش نمایید که تا خفته نماند!” البته اگر آگاهانه و منطقی و منصفانه قزوه سال های “از نخلستان تا خیابان” را دوست می دارید و طمعی به “اسب و علیق” از دست رفته در کار نیست!
تا باد، چنین بادا!
دعا کنید برای نابودی دشمنان شیعه و دستگاه نوکری امام حسین…
جناب رنجبرراد؛
اشتباه اومدید، حسین قدیانی و بچههای اینجا همه حکومتی هستند.
از نان و آب حکومت ولیفقیه حلالتر سراغ نداریم.
تا باد چنین بادا…
شما این ۷-۸ سال که محمود و شرکا ۷۰۰-۸۰۰ میلیارد پول نفت رو هاپولی کردن، که بوی کثافت کاریش الان از ایران تا ترکیه رو گرفته (حالا یه ۲-۳ میلیاردشو بابک جان باید پس بده البته)، چرا خفه شده بودی و حرف نمی زدی؟
دوستان محترم؛
کامنت جدید استاد قزوه را در این پست http://www.ghadiany.ir/1392/21326 ببینید!
به روزم با جدیدترین شعرم…
خوشحال میشم همه رفقا تشریف بیارند و مزین کنند کلبه درویشی مان را
ناشناس!
و شما وقتى که عالیجنابان قتل هاى زنجیره اى دار و ندار مملکت را تاراج کرده بودند و مى کنند، چرا حناق گرفته بودید و حمایت کرده و حمایت مى کنید؟!
چنان خودتان را به نفهمى مى زنید که انگار، ب. ز دست پرورده و مباشر ارباب عالیجنابتان نیست!
و روزنامه هایی که از کمک هاى او هار شده اند، روزنامه هاى حامى شما نیستند؟!
به اطلاعتان مى رسانم جناب مباشر بابک زنجانى، چون اشاره کوچکى به منبع پیدایشش در دولت یار نمود، تاریخ مصرفش به سر آمد!!! و چه بهتر که طبق معمول، به بدنامى رقیب و به کام عالیجناب، خاموشانده شود! تا ب.ز جدیدى، مباشر خرس گنده هاى خاندان تبعیض شوند!!
ننگ و نفرین بر شما مجیزگویان نفاق!
با سلام؛
همیشه با خودم می گفتم حتما اباعبدالله الحسین در کربلا انتظار انصاف داشته که فرموده اگر مسلمان نیستید لا اقل آزاده باشید. اما الان می فهمم که حضرت آن جمله فرمود و آن کردند با حضرت اش که همه شنیده ایم تا اگر مثل امروزی ما را به گناه نکرده مان متهم کردند و هر چه خودشان لایق بودند به ما گفتند بدانیم اگر مثل ارباب خود بخواهیم باشیم چیزی بهتر آنچه برای آن حضرت اتفاق افتاد در انتظارمان نخواهد بود.
این جا همه از چاپلوسی به یاد یک نفر می افتند و آن الف.ه.ر است. اینجا وقتی از قدرت طلبی و ریاست طلبی می گویند ما یاد یک نفر می افتیم فقط و آن باز هم آقای الف.ه.ر است.
حتی وقتی سخن از حرام خوری و تفرعن منحوس می شود، بیخود و بی جهت به یاد کسی لایق تر از الف.ه.ر و هم پالگی هایش نمی افتیم. لابد یا ذهن ما خیلی کج شده یا بعضی به اندازه همان مردم بی انصاف کوفه انصاف ندارند.
تا باد چنین بادا!!
راستی مؤمن
یادم رفت بگم که به هر حال اوضاع خرابه و کفگیر ته دیگ. محمود و شرکا، هم دلار بیشتر در میاوردن هم کیسه شون گنده تر بود، اینجوری به رفقأ بیشتر می رسیدن، دیگه سفر نیو یورکی بود و جیره مواجبی و اینا. الان وضع خرابه، یک چاهی بوده…………
جناب حسین اهوازی عزیز و بزرگوار، “اگر دین ندارید، لطفاً ادای دینداران و ولایتمداران را درنیاورید”! مخالفان مشی و مرام شما در اینجا زیادند، دیدنشان چشم بصیرت می خواهد که امیدوارم به مرور زمان پیدا کنید! پشت سر ولی فقیه مخفی شدن و از عنوان فخیم او برای خواسته های سخیف خود خرج کردن، مشکل امثال شما را حل نمی کند. دو خط نوشته تان بوی تعفن ریا و غرور و دروغ می دهد. بر سر در این سایت ننوشته اند که فقط همفکران جناب قدیانی و اهوازی می توانند کلیک رنجه فرمایند و نظر بدهند و ورود مخالفان از هر دسته و گروهی ممنوع است؛ وگرنه بنده نمی آمدم.
ضمناً شما و دوستان دیگری که بعد از شما پاسخی به عرایض حقیر مرقوم فرموده اند، اگر حرف حسابی دارید، در باب دفاع من از قزوه (کتاب از نخلستان تا خیابان) و تغییر مسیر و جهان بینی و عملکردش در سال های اخیر) بیان فرمایید! چون بقیه مسائل که اظهر من الشمس است و قولی است که جملگی برآنند! ظاهراً نعل وارونه زدن و مغلطه و سفسطه و از مقدمات درست نتایج غلط گرفتن برای سرکوب هر نوع نغمه مخالف و معترضی و حذف رقبا به هر قیمتی، در وجود امثال جناب عالی نهادینه شده است، ولو دو کلمه حرف حساب منطقی و مستند و مستدل در اعتراضات پنهان باشد.
منظور بنده در کامنت قبلی “جناب آقای مرتضی اهوازی” است. عذرخواهی می کنم.
جناب فرهاد رنجبرراد؛
منظور آقای اهوازی اینه که “حکومتی” بودن برای ما ننگ نیست؛ بلکه افتخار هم هست. همین.
متن “چهارشنبه اتوبوسی …” رو نخوندید؟!
جناب فرهاد رنجبرراد؛
اولا عرض کنم که منظور از “اشتباه اومدید” در کامنت قبل تصور اشتباه شما از نویسندهی متن بود، ظاهرا شما شاعر هستید؛ توقع برداشت لطیفتری از کامنتم را داشتم…
ثانیا مشکل بویایی بدبین! شما به امثال بنده ارتباطی نداشته، ندارد و نخواهد داشت!
ثالثا از آنجا که کامنتم کوتاه بود؛ چندباری خواندم و نفهمیدم کجای آن از ولیفقیه فخیم، خرج خواستهی سخیف کردهام! متوجهام کنید بزرگوار!
رابعا تا آنجا که میدانم کسی که ادعای مطلبی میکند باید برایش دلیل و سند بیاورد در مورد کسی که توهین میکند حرفی ندارم؛ هرچند مشکل مطالبی که شما در کامنت اول در مورد استاد قزوه گفتید ریشهایتر است و به نوع نگاه و عقیده برمیگردد که بحث جداگانهای دارد…
یک عرض کوچکی هم دارم در مورد اینجملهی “اگر دین ندارید، لطفاً ادای دینداران و ولایتمداران را درنیاورید”؛ التماس دعا!
فصل رویش در گلوگاه دنیا
اطلاعات بیشتر: http://www.faslerouyesh.ir
“جهنم همه در عذاب اند ولی هیچ عذابی بد تر از بوی تعفن عالمان فاسد نیست که تمام اهل جهنم از آن در عذابند”.
سلام آقای قدیانی؛ منتظر مطالب جدیدتون هستیم…
دو کوهه السلام ای خانه عشق…
پیش از شما
به سان شما،
بی شمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد
کاین دولت خجسته جاوید زنده باد!
برادران ارزشی نان حکومت خوار نازنین، خیلی هم به عاقبت به خیری راه و روشی که در پیش گرفته اید، دل خوش نکنید. افتخارات پوشالی مسبوق به سابقه است! در صدر اسلام هم عمروعاص هایی بودند که به معاویه می گفتند: ما نمازمان را پشت سر علی می خوانیم و نهارمان در کاخ تو می خوریم!
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست
نان حلال شیخ، ز آب حرام ما
حسین قدیانی
اگه یه جو مردونگی داشتی نظرای مخالف رو هم می ذاشتی و توش دست نمی بردی.
حیف که اون رو هم نداری. فقط ادعا دارید. اصولگرایان اقتدار طلب…
بر آئینه جمال داور صلوات
بر روشنی چشم پیمبر صلوات
بر حضرت معصومه فروغ سرمد صلوات
بر دسته گله موسی بن جعفر صلوات
سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به قم مبارک باد.
جناب آقای فدیانی! سلام…
مردک بی بتّه بی شرفِ بی غیرتِ بی حمیّت بی اصل و نسب!
«ای کمند انداز ها از پیش و پس، توسن سرکش نگردد رام کس»
آی آدمای پرمدعا! راه شهدا رو رفتن خیلی مرد می خواد…
این قصه ها رو سر می دید برای اینکه اگه یه روزی صاحبش اومد، بگیم ما با تو بودیم! میگی نه؟
سایت غزه رو سرچ کن.
از اون روزی که از حزب الله به اصول گرا تنزل مقام پیدا کردیم، می شد این روزا رو به وضوح دید. صرف نداشت خودمون رو زدیم به خواب.
حالا؟