عباس(ع) و ادبش تکرارناشدنی‌اند

یک: چند روز بعد از هفتم تیر، رهبر انقلاب که آن روزها متاثر از حادثه مسجد ابوذر در بیمارستان بهارلو بستری بودند، وقتی از طریق تلویزیون متوجه شعار «آمریکا در چه فکریه؟ ایران پر از بهشتیه!» می‌شوند، نقدی می‌کنند تلویحا بدین مضمون؛ «این شعار، اشتباه است، چرا که بهشتی یکی بود… اقلش این است که مملکت پر از بهشتی نیست!»

دو: بعد از تحرکات شوم سلفی‌های تکفیری، جوش و خروش درستی میان شیعیان غیور به وجود آمده، جهت دفاع از بارگاه منور دردانه‌های دهر. ذیل کارهای عملی و البته عملیاتی، ابتکارات فرهنگی نیز ضمیمه این دفاع مقدس شده که قطعا امری صواب و ثواب است. در حاشیه این متن باشکوه اما بعضا شعاری مطرح می‌شود که ناخواسته، از آداب و ادب صنعت استعاره به دور است. «کلنا عباسکِ یا زینب» اگر چه در باطن، استعاره از اوج ارادت و نهایت جان‌نثاری در برابر عقیله بنی‌هاشم‌(س) دارد، لیکن ‌ای کاش از قواعد استعاره‌سازی، به شکل درست پیروی می‌کرد. سهو لسان در این شعار، آنقدر هست که اگر از شعاردهنده عزیز بپرسی؛ «آیا شما خود را برای دفاع از خانم زینب(س) واقعا همتراز قمر منیر بنی‌هاشم (ع) می‌دانی؟» قدر مسلم زبان به شرمندگی، بلکه مغفرت می‌گشاید!

سه: در باب ارادت به اهل بیت هیچ عاقلی منکر نقش شعر و شعار نمی‌شود اما شور با شعور زیبنده‌تر است. بگذریم که «استعاره بد» اثر «استعاره خوب» را هم کم می‌کند. حسین(ع) و زینب(س) بلکه هر دو عالم، فقط و فقط یک «عباس‌(ع)» دارند. یل بی‌بدیل ام‌البنین، همان آقایی است که وقت شهادت، امام عصرشان می‌فرمایند؛ «الان انکسر ظهری» و همان آقایی است که امام عصرمان وعده داده در روضه رضوانی او حاضر می‌شود. با این حساب آیا کمی زیاده از حد و خارج از قاعده، خود را تحویل نگرفته‌ایم با شعار فوق‌الذکر؟!

چهار: در «اشعار معیار و ماندگار»، بیش از آنکه ادعا -آن هم ادعای نادرست!- درباره میزان ارادت شاعر -یا شعاردهنده!- مطرح باشد، مقام و منزلت برای بزرگان دین لحاظ شده. ادعای گزاف نشده که ما چنین‌ هستیم و چنان، بلکه ادعای درست شده معطوف به بزرگی اولیای دین.

پنج: قطعا منظور دوستان محترم از طرح شعار مدنظر این است که «یا زینب! ما همه فدایی تو هستیم». برای چنین جمله زیبایی که ان‌شاءالله شامل حال همه ما باشد، می‌توان استعاره‌های دیگری پیدا کرد، بی‌آنکه فراموش کنیم ادب و آداب استعاره را. عباس(ع) سقای آب و ادب است. وقت سخن درباره علمدار خون خدا، مضاعف باید مراعات کنیم آداب را. این وسط طرفه حکایتی هم هست برای اهل کنایه. از کدام زاویه، ماه بنی‌هاشم، نه به حسین(ع) برادر می‌گفت و نه به زینب(س) خواهر؟! پس برای این خواهر و برادر، علاوه بر آنکه عباس(ع) یکی است، ادب عباس(ع) هم ویژه و تکرارناشدنی است. لذا استعاره را باید درست گفت؛ «آید به جهان، اگر حسین دگری/ هیهات برادری چو عباس آید» و با اینکه جمله آدمیان اهل لیاقت، دستبوس معصوم بوده‌اند، لیکن حتی بر این بیت هم نمی‌توان اندک خرده‌ای گرفت؛ «۵ امامی که تو را دیده‌اند/ دست علمگیر تو بوسیده‌اند».

***

راستی! ما کجا و سقای دشت کربلا کجا؟!… علمدار حسین! تازه اگر اجازه دهی، جرأت می‌کنیم بگوییم؛ «بابی انت و امی». در این اقیانوس، قطره هم حسابمان کنی، اصلا همین که اسم ما هم باشد، لطف کرده‌ای. با دست شما، ظهور زودتر دست می‌دهد. تا کمر روزگار نشکسته، بگیر دست بشریت را. ما راهیان اربعینیم. اگر «جابر» قبل از اربعین، حسین(ع) را در آغوش پیامبر دیده بود، تو دعا کنی، خدا برای ما هم منظره‌های نابی کنار گذاشته. ناب‌تر از اربعینی که گذشت. انقلاب ما در آغوش خون خداست و دلم می‌گوید؛ «اربعین، نشانه ظهور است». نشانی آفتاب از سحر اربعین می‌گذرد. تا سپیده راهی نیست. کاش آفتاب زودتر بزند… و زودتر بزند چشم شوم شب‌پرستانی را که تاب نور ماه را هم ندارند. اذیت می‌کنند! از ما می‌خواهند شب را درک کنیم! و حق بدهیم به باطل! آشتی باشیم با هر دو سوی جبهه! و از ظلمت شب، تمنا کنیم بلکه تحریم را که خود گذاشته، بردارد! امان‌نامه شمر را باور کرده‌اند، آنوقت به ما می‌گویند؛ «همصدا با ابن زیاد»! عموی کودکان حسین! هیچ چیز عوض نشده، قصه همان قصه کربلاست. ما اما از تو آموخته‌ایم که باید به جای شمر، انقلاب حسین(ع) را درک کرد. ما توافق با ۲ دست تو داریم، نه با امان‌نامه! ما درک می‌کنیم… منتها غرور خمینی را و راز آن چفیه که بر دوش خامنه‌ای است. ما تربت معطر کربلا را درک می‌کنیم. بچه‌های اروند و دوئیجی را. اوباما را نتانیاهو باید درک کند، نه ما! اوباما و نتانیاهو با همند! اگر اوباما، نتانیاهو را به بعضی‌ها نمی‌فروشد، به ما چه؟! اگر بعضی‌ها نمی‌فهمند، ما نیک می‌دانیم که با توافق، نمی‌شود حقمان را از آمریکایی‌ها بگیریم! ما همراه با انتقام، حقمان را می‌گیریم! توافق، امتیاز ندهد، امتیاز گرفتن پیشکش! نمیرد، دستاورد پیشکش! انتقام اما زنده است. اربعین شاهد ما است. دنیا با یزید، سر صلح ندارد. بعضی‌ها، روح توافق‌شان مختل شده، زخمش را به ما می‌زنند! به ما چه؟ ما که بیلبوردهایمان را هم برداشتیم! و رسانه ملی، یوم‌الله ۱۳ آبان «مرگ بر آمریکا» پخش نکرد! به ما چه که طرف توافق‌شان وحشی است اما وحشی را «مودب و باهوش» می‌دانند؟! به ما چه که با الفبای مبارزه بیگانه‌اند؟! و حتی با الفبای دیپلماسی! چه راحت تحقیر می‌شوند! اما آنکه روح توافق را نقض کرد، ما نبودیم! مراجع تقلید نبودند! راننده‌های تاکسی نبودند! سرهنگ‌ها نبودند! خانواده شهدا نبودند! گرد میز، بیشترین درسی که پاس شد، اتفاقا «حقوق» بود! من واقعا نمی‌دانم یک جانباز شیمیایی، چگونه می‌تواند اوباما را درک کند؟! چه مطالبات زمختی دارد از ما این روزگار ظریف! ما اصلا داخل توافق با یزید نبودیم! دشمن، خنده‌شان را نگرفته، اخمش را به ما می‌کنند! جدی‌شان نگرفته، سر ما خالی می‌کنند! اما تحقیرشان می‌کنند که تحقیرمان کنند! این رسما یک شعر است؛ «اوباما از ناحیه نتانیاهو در فشار است»! نه جانم! شمر از ابن‌زیاد بدتر است، یزید از جفت‌شان. یلدای دیپلماسی، باید هر چه زودتر بگذرد. دیگر به درازا کشیده این شب… آقایان، مراقب باشند بلکه از ظلمات بازی نخورند! و من حالا می‌فهمم «کل یوم عاشورا» یعنی چه. علمدار جهانی‌ترین فرد هستی! به بچه‌هایی که پای روضه امان‌نامه، ‌های‌های گریسته‌اند، داشت سخت می‌گذشت روزگار… خوب شد رسید اربعین! ما با تو هستیم عباس! و اربعین آمده بودیم با تو نجوا کنیم. دیگر صبح می‌خواهند ستاره‌ها… و تو را… که باب‌الحسینی، باب‌الزینب، باب‌العشق، باب‌البصیره، باب‌الادب… حضرت باب الظهور، عموی خواستنی و دوست‌داشتنی امام عصر! دعا کن برای ما.

وطن امروز/ ۴ دی ۱۳۹۲

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    بسم رب الحسین…

  2. چشم انتظار می‌گوید:

    السلام علیک یا ابالفضل العباس…

  3. سیداحمد می‌گوید:

    “ما کجا و سقای دشت کربلا کجا؟!… علمدار حسین! تازه اگر اجازه دهی، جرأت می‌کنیم بگوییم؛ «بابی انت و امی».”

  4. سیداحمد می‌گوید:

    “اگر بعضی‌ها نمی‌فهمند، ما نیک می‌دانیم که با توافق، نمی‌شود حقمان را از آمریکایی‌ها بگیریم! ما همراه با انتقام، حقمان را می‌گیریم!”

    الله اکبر…

  5. سیداحمد می‌گوید:

    منطقی و درست بود بندهای پنج گانه؛ سپاس… اما چه کردید در بند پایانی!

    عالی بود، عالی!
    “به ما چه که طرف توافق‌شان وحشی است اما وحشی را «مودب و باهوش» می‌دانند؟! به ما چه که با الفبای مبارزه بیگانه‌اند؟! و حتی با الفبای دیپلماسی! چه راحت تحقیر می‌شوند! اما آنکه روح توافق را نقض کرد، ما نبودیم! مراجع تقلید نبودند! راننده‌های تاکسی نبودند! سرهنگ‌ها نبودند! خانواده شهدا نبودند! گرد میز، بیشترین درسی که پاس شد، اتفاقا «حقوق» بود! من واقعا نمی‌دانم یک جانباز شیمیایی، چگونه می‌تواند اوباما را درک کند؟! چه مطالبات زمختی دارد از ما این روزگار ظریف! ما اصلا داخل توافق با یزید نبودیم! دشمن، خنده‌شان را نگرفته، اخمش را به ما می‌کنند! جدی‌شان نگرفته، سر ما خالی می‌کنند!”

  6. چشم انتظار می‌گوید:

    ادب، موج می زند در این ادبیات…
    و گلواژه ی این متن نورانی، همین است: «بابی انت و امی»

  7. نسیم می‌گوید:

    “علمدار جهانی‌ترین فرد هستی! به بچه‌هایی که پای روضه امان‌نامه، ‌های‌های گریسته‌اند، داشت سخت می‌گذشت روزگار… خوب شد رسید اربعین! ما با تو هستیم عباس! و اربعین آمده بودیم با تو نجوا کنیم. دیگر صبح می‌خواهند ستاره‌ها… و تو را… که باب‌الحسینی، باب‌الزینب، باب‌العشق، باب‌البصیره، باب‌الادب… حضرت باب الظهور، عموی خواستنی و دوست‌داشتنی امام عصر! دعا کن برای ما.”

    حضرت باب الظهور؛ لقبی شگفت برای علمدار جهانی ترین فرد هستی.

  8. چشم انتظار می‌گوید:

    این مداحی قدیمی و زیبای حاج محمود کریمی، بی مناسبت با متن نیست.
    هرچند تکراریه ببخشید!

    http://dl.zakerin.ir/fb81f2e4da5b1f457dc32dfb9be7a8cc/Maddahi/Karimi/1381/Sinezani/Karimi-Golchin1381%5B65%5D.wma

  9. قاصدک منتظر می‌گوید:

    عباس جان!
    رونق جمله “ادب آداب دارد” را میان نام بلندت می جویم؛ چه کسی مؤدب تر از تو به این آداب…
    یل بلند بالای ام البنین! ستون خیمه انقلاب چشم امید به قامت رشید تو دارد…
    گر چه “از ما می‌خواهند شب را درک کنیم!”
    ولی زهی خیال باطل! که ما در فصل چراغانی ستاره ها، محو جمال ماه گشته ایم تا طلوع آفتاب عشق…
    “علمدار جهانی‌ترین فرد هستی! به بچه‌هایی که پای روضه امان‌نامه، ‌های‌های گریسته‌اند، داشت سخت می‌گذشت روزگار… خوب شد رسید اربعین! ما با تو هستیم عباس!”
    و با دستانی که از دست با کرامتت گرما گرفته است، خط بطلانی می کشیم بر افکار شبزدگانی که در فکر پذیرفتن امان نامه اند…
    “دیگر صبح می‌خواهند ستاره‌ها…”
    از پشت ماه، کم کم شعاع نور خورشید به رویمان لبخند می زند و انگشتانمان را گرم می کند…
    “حضرت باب الظهور، عموی خواستنی و دوست‌داشتنی امام عصر! دعا کن برای ما”
    تا کام تشنه مان به شیرینی وصال یوسف زهرا سیراب شود…

  10. صبا می‌گوید:

    قشنگ بود! ممنون!

    “عموی خواستنی و دوست‌داشتنی امام عصر! دعا کن برای ما.”

  11. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    عجب دل‌نوشتی بود قسمت دوم متن.
    کلمات و جملات چه هنرمندانه به هم مرتبط شدن.

    “من واقعا نمی‌دانم یک جانباز شیمیایی، چگونه می‌تواند اوباما را درک کند؟! چه مطالبات زمختی دارد از ما این روزگار ظریف!”

    ماشاالله…

  12. به جای امیر می‌گوید:

    کف (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: آخرین نظرسنجی‌ها در آمریکا نشان داده است که مردم این کشور از جنگ‌افروزی دولتمردان آمریکایی عصبانی هستند.
    گفت: ولی دولتمردان آمریکایی ادعا می‌کنند که از اعتبار و رضایت مردم آمریکا برخوردارند.
    گفتم: پشه‌ای به بچه‌اش گفت؛ مواظب آدم‌ها باش که خیلی با پشه‌ها لج هستند. بچه پشه گفت؛ ولی مامان پشه! هر وقت ما را می‌بینند برایمان کف می‌زنند! مامان پشه گفت؛ بدبخت عقب افتاده! می‌خواهند ما را بین دو کف دست خود له و لورده کنند!

  13. یک استکان چای داغ! می‌گوید:

    حاج حسین عزیز؛ زبان قاصره از تشکر بابت این جملات…

    “علمدار!
    ما از تو آموخته‌ایم که باید به جای شمر، انقلاب حسین(ع) را درک کرد. ما توافق با ۲ دست تو داریم، نه با امان‌نامه! ما درک می‌کنیم… منتها غرور خمینی را و راز آن چفیه که بر دوش خامنه‌ای است. ما تربت معطر کربلا را درک می‌کنیم. بچه‌های اروند و دوئیجی را. اوباما را نتانیاهو باید درک کند، نه ما! اوباما و نتانیاهو با همند! اگر اوباما، نتانیاهو را به بعضی‌ها نمی‌فروشد، به ما چه؟! اگر بعضی‌ها نمی‌فهمند، ما نیک می‌دانیم که با توافق، نمی‌شود حقمان را از آمریکایی‌ها بگیریم! ما همراه با انتقام، حقمان را می‌گیریم! توافق، امتیاز ندهد، امتیاز گرفتن پیشکش! نمیرد، دستاورد پیشکش!”

  14. مجنون می‌گوید:

    یاعلی

  15. پویا می‌گوید:

    سلام
    من این حسین قدیانی رو خیلی بیش تر از خیلی دوست دارم، شاید حرفای این پست قدیانی عزیز خیلی هم معنا و هم مفهوم باشه با کامنت های ح ق اما به قول عزیزی همون داستان بفرما و بشین و بتمرگه که هر سه یه معنی رو میدن اما قطعا تاثیر بفرما و بتمرگ بر دیگران یکی نیست! ماها که با همدیگه مشکل قبیله ای و پدر کشتگی نداریم، فقط کمی در حد “اسمها” و نه “اصلها” اختلاف سلیقه! می تونی دانشجوی امام صادق باشی و پای ثابت جلسه های میثاق و طرفدار حاج میثم و شعرای میلاد عرفان پور در کنار همه ی اینا شیفته و دلداده و شیدای کلمه به کلمه ی نوشته شده به قلم حسین قدیانی. من فکر نمی کنم اینا با هم تضادی داشته باشن. اینا رو گفتم نه برای اینکه به حسین قدیانی، ح ق یا دیگری اعتراض کنم برای این که بهش بگم ما دوستت داریم زیاد یا بهتره بگم خیلی زیاد و شما و کلامتون خیلی زیاد تاثیر گذارید بر کسانی که میان اینجا و مطلب هاتون رو می خونن و من این رو از دو شنبه شب با چشمای خودم دیدم. این کامنت رو هم برای حضور بین دیدگاه ها ننوشتم صرفا حرفای دلم رو کمی بلند تر از زمانی که در “دل” داشتم با شما درد و دل کردم.

    “ارادتمند همیشگی با همه ی اختلاف سلیقه های کوچک”

  16. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    ٭حسین قدیانی و قلمش تکرار ناشدنی اند٭

  17. صبر می‌گوید:

    بتش نکنید!

    حالا وقتی یکی پیدا می شه اشکالشون رو بگه شما نمی خواد ازش دفاع کنید! ماشاءالله خودشون به اندازه کافی بلدن جواب بدن! البته ببخشید!
    بغضی وقتا فرزند شهید بی پروا جواب میدن و ملاحظه هیچ کاربری را هم نمی کنه!

  18. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    ابالفضل علمدار! http://upir.ir/files/464635-125.jpg نگه‌دار…

  19. یل می‌گوید:

    ارادت تمام!

  20. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    کربلا اینقدر شیدایی نداشت
    بی تو و بی ماجرای دست تو

    مطمئنا عزیزانی که روی شیشه عقب ماشینوشون نوشته بودن
    کلنا عباسک یا زینب، منظورشون این بوده که ما همه خاک کف پای
    عباس توئیم یا زینب! و الا ما رو چه به ادعای عباس بودن!!
    حالا شاید دیگه خیلی غلو کنیم بگیم عباسی هستیم.
    نه اون عباسی قلابی ها، عباسی اصل اصل.

  21. به جای امیر می‌گوید:

    خواب (گفت و شنود)

    گفت: نتانیاهو از بی‌اعتنایی ایران نسبت به تهدیدهای نظامی آمریکا ابراز ناخشنودی کرده است.
    گفتم: پس انتظار داشتی ابراز خوشحالی کند؟
    گفت: به نوشته روزنامه صهیونیستی «جروزالم‌پست»، نتانیاهو در پارلمان اسرائیل گفته است «تعجب می‌کنم که چرا برخی از نمایندگان پارلمان نیز، خطر ایران را نادیده می‌گیرند»!
    گفتم: یارو توی سینما به دوستش گفت؛ ببین! بغل‌دستی تو حسابی خوابش برده! دوستش با عصبانیت گفت؛ به درک که خوابش برده، چرا منو بیدار کردی؟!

  22. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    غصــہ نـخـور حـقیــر نـشد خـواهـرتــــ حسیـن

    از فتــح شـام آمده‌ام با چــہ هیبتــے

    شرمنـده‌ام رقیـــہ ے تو در خرابـہ مـانـد

    لطفــے کن و سـراغ نگیــر از امـانتــے

    عبـــاس اگر نبــود اسارتـــ چـہ سختـــ بود

    ممنــونم از حمـایتــــ آن چـشم غیـرتـــے…

  23. چشم انتظار می‌گوید:
  24. سیداحمد می‌گوید:

    “این رسما یک شعر است؛ «اوباما از ناحیه نتانیاهو در فشار است»! نه جانم! شمر از ابن‌زیاد بدتر است، یزید از جفت‌شان.”

    دمت گرم داداش حسین!
    صفا می کنم با این متنِ جانانه!

  25. سیداحمد می‌گوید:

    جان کری چپ می رود راست می آید می گوید اصلا نمی گذاریم فشار ها بر ایران کاهش یابد؛ جناب رئیس جمهور به جای اینکه یک بار مردانگی کند و یک جواب به آمریکا بدهد، اخم و تاسفش را برای منتقدین داخلی می فرستد!

    ترسوها عرضه ندارند مثل آمریکایی و با همان ادبیات خودشان، جوابشان را بدهند!

  26. لبیک یا حسین می‌گوید:

    با ربط یا بی ربط؟!
    خیلی بی شرفی کردند آنانی که راضی به شهادت دخت نبی اکرم شدند آنهم با فاصله ای اندک از فوت پیامبر، باورش سخت است که بی خیال جماعت غدیر شوی و دم از جهل و نادانی مردم آن روزگار بزنی!
    واضح نمی توانم مطلب را بیان کنم زیرا خورشید ما غایب است ولی ببینید این… با ماه دارند چه می کنند! مگر چقدر از فتنه گذشته؟! تا چه اندازه همه چی در پس پرده بود؟!

  27. لبیک یا حسین می‌گوید:

    آیا هنوز هم باور تنهایی حضرت امیر سخت است؟
    آیا هنوز هم بی یار و یاور بودن ابا عبدالله سخت است؟
    آیا هنوز هم غریبی و تنهایی یوسف فاطمه سخت است؟

  28. مجید می‌گوید:

    خیلی ها اینجور وقتها می گن که ما منظورمون این نیست که فلان… در حالی که منظور خوب رو باید با شعار خوب بیان کرد. ممنون از این پست واقعا روشنگرانه شما…

  29. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛

    تازه، ای کاش این اخباری که موجب عصبانیت جناب حقوقدان شده، و چپ و راست دلسوزان واقعی رو، با ترش رویی و بی انصافی متهم می کنند، از جانب منتقدین داخلی باشد. خبر دیدار با خواننده ی دستگاه voa و مصاحبه ی منتسب به وی با روزنامه ی آلمانی و… را که روزنامه های حامی ایشان و برخی مشاوران دروغگو! انعکاس می دهند.
    حکایت غضنفر و صف آش نذریه!! مثل اینکه امر بر خودشون هم مشتبه شده که خبریه!…
    فعلا باید به جای خانم سخنگو، یکی مثل داداش حسین، جواب بی حرمتی های روز در میان کشورهای اروپایی و آمریکا رو بده!! حضرات که زدند تو کار سیب زمینی پشندی!!!

  30. چشم انتظار می‌گوید:

    دوستان اگه فرصت داشتید این برنامه رو ببینید:

    به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شبکه قرآن و معارف سیما، “شب آسمانی” طی هفته های اخیر موضوع برنامه خود را به «پاسخگویی به شبهات وهابیت» اختصاص داده است، که با استقبال بی نظیری از مخاطبان روبرو شد.
    به همین جهت پیرو درخواست مکرر بینندگان شبکه قرآن و معارف سیما، مجموعه برنامه ی شب آسمانی با موضوع پاسخگویی به شبهات وهابیون در ارتباط با عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام، از اول دیماه هر شب ساعت ۲۴ از آن شبکه باز پخش خواهد شد.
    گفتنی ست، کارشناسان این برنامه حجج الاسلام و المسلمین «روستایی»، «عباسی» و «ابو القاسمی» می باشند.
    شب آسمانی با اجرای دکتر امیر مهرداد خسروی و تهیه کنندگی علیرضا قطبی تقدیم مخاطبان و بینندگان محترم شبکه قرآن ومعارف سیما می شود.

  31. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    وزیر که دارد ضعف می کند برای آمریکا و رئیس جمهور هم که چیزی نگویم بهتر است… کار مفید مسئول اجرایی کشور سر زدن به خانواده جانبازان و شهدا و بهزیستی و آسایشگاه و دادن پیام های تبریک و تسلیت است!!!

    جز چاخان کردن و سوتی دادن و تلاش برای ماست مالی، ما چیزی از این جماعت ندیدیم!!!

  32. یه معتدل ضد افراط می‌گوید:

    غربی‌ها با سه کلیدواژه‌ی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره می‌کردند. شرقی‌ها با دو کلیدواژه‌ی مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژه‌ی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
    اصل «امامت‌محوری» مهم‌ترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصه‌ی سیاست احیا شد.
    ده سال هر کاری کردیم، یک رسانه‌ی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه می‌گفتند «آیت‌الله خمینی».
    سال ۵۹ به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانه‌های شما نمی‌گویند امام خمینی؟». خنده‌ای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیف‌اش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمه‌ی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم “امام”، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص می‌شود. چون کلمه‌ی “امام” قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم “رهبر”، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار می‌دهیم. کلمه‌ی “رهبر” به نفع ما و کلمه‌ی “امام” به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان می‌گوییم “آیت‌الله”، اما “امام” یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور می‌شود امام امت اسلامی که مسلمان‌های دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
    یک رسانه‌ی غربی یا شرقی را پیدا نمی‌کنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانه‌های غربی آیا می‌پذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ می‌خواستیم ۶۰،۰۰۰ مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
    شهریور ۵۸ که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمه‌ی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمی‌توانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دسته‌جمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
    امامت‌محوری، امّت‌گرایی، عدالت‌گستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
    امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبه‌ی اولین نمازجمعه‌ی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمی‌خواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان “امام” بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال ۴۸ مطرح کرده، شما می‌گویی نمی‌خواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشین‌اش نمی‌گوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را می‌خواهم با شما دفن کنم! جمله‌ی دوم‌شان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
    وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسی‌ها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
    اما کلمه‌ی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدس‌ترین کلمه‌ای که آقای هاشمی در دوران ریاست‌جمهوری‌شان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمه‌ی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف می‌کنند، اما «توسعه» را صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و صهیونیست‌های عالَم.
    در عرصه‌ی بین‌الملل هم دو کلیدواژه‌ی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهین‌آمیز است! به جایش بگوییم «قدرت‌های جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آن‌ها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرت‌های جهانی» باید با آن‌ها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیب‌پذیر»؛ یعنی آدم‌های بی‌عرضه‌ای که خودشان پذیرای آسیب‌اند! پنج کلیدواژه‌ی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژه‌هایی که دشمنان می‌خواستند.
    تا موقعی که کلیدواژه‌های قرآنی امام خمینی –که رأس آن‌ها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصله‌پینه کردن است.
    شما هر لعنی که به …… بکنید، این قدر جگر دشمنان نمی‌سوزد که بگویید «امام خامنه‌ای».
    مشکلی که هست هم این است که همه می‌گویند «دیگران بگویند ما هم می‌گوییم!». اصولگراها می‌گویند صداوسیما شروع کند، ما هم می‌گوییم! صداوسیما می‌گوید ما که از روحانیون نمی‌توانیم جلو بیفتیم! روحانیون می‌گویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمی‌توانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد می‌گویند وقتی جوانان انقلابی هم نمی‌گویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و…
    بعضی هم می‌گویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمت‌الله طبرزدی) این کار را کرده و سابقه‌ی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوب‌ها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آن‌ها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
    آیت‌الله سید محمدباقر حکیم پا می‌شود می‌رود نجف. از آن‌جا نامه می‌نویسد به «حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای». یک هفته بعد شهیدش می‌کنند. آن مرد بزرگ می‌فهمد که باید از آن‌جا پیغام دهد «امام خامنه‌ای». سید حسن نصرالله می‌فهمد در سخت‌ترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنه‌ای! ما اینجا نشسته‌ایم و نمی‌گوییم!
    اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، می‌فرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آن‌جا ندا داده می‌شود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.

    نمی دونم متنش برای کیه ولی جایی دیدم دلم نیومد تنهایی بخونم.

  33. پویا می‌گوید:

    سلام
    “یه معتدل ضد افراط عزیز”
    مطلب زیبایی که ارائه کردی در دو هفته نامه ای با نام “معروف” که نشریه داخلی معاونت تربیت و آموزش سازمان بسیج مستضعفین می باشد چاپ شده که در شماره ۳۹ـ خرداد ماه ۱۳۸۹ و در صفحه ۱۳ این مطلب به چشم می خورد٬ این مطلب را آقای دکتر سعید جلیلی دبیر سابق شورای عالی امنیت ملّی گفته. بازم ممنون که تلنگری زدی به کنجکاوی من تا با یه جستجوی کوچک نام نویسنده را پیدا کنم، گفتم شاید شما هم بخواهی بدانی.

  34. سیداحمد می‌گوید:

    آنقدر این آقایان تازه از راه رسیده، در برابر غربی ها خودشان و کشور را خفیف و دست پایین گرفته اند که هر حیوانی برای ما صاحب نظر شده و در مورد ایران نظر می دهد!
    نخست وزیر ایتالیا هم برای ما آدم شده!
    ظریف از ذوق دیدار با وزیر خارجه ایتالیا داشت سکته می کرد! با کلی عزت و احترام از «اما بونینو» استقبال و پذیرایی کردند؛ نتیجه اش شد اظهار نظر نخست وزیر ایتالیا:
    “ایران، عامل اصلی تمامی مشکلات منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا”

    چرا هیچ غیرتی ندارند بعضی ها؟!!!

  35. سیداحمد می‌گوید:

    تعقیباتی که مرحوم نخودکی اصفهانی به امام خمینی آموزش دادند. (بعد از هر نماز)

    آیت الکرسی تا “… هو العلی العظیم”
    تسبیحات حضرت زهرا
    ۳ بار سوره توحید
    ۳ بار صلوات
    ۳ بار آیه دو و سه سوره طلاق

    امام خمینی فرمودند: ۴۰ سال، بعد از هر نماز یومیه به این تعقیبات مداومت داشتم و الان هر چه دارم از آن است.

  36. باقریان می‌گوید:

    سلام آقا سید
    آیا این تعقیبات رو باید دقیقا بعد از نماز یدون هیچ نوع دعایی یا صحبتی انجام داد؟

  37. سیداحمد می‌گوید:

    باقریان؛

    بله!

  38. چشم انتظار می‌گوید:

    پویا؛

    اگه مطلب مال دکتر جلیلی هست، پس چرا اصلا توش ظرفیت نداشت!!! 🙂

  39. میلاد پسندیده می‌گوید:

    حرف دلمان رو زدید؛

    راستی سید احمد! آخرین مرحله در اون اذکار، سه بار خواندن آیه ۲ طلاق از «و من یتقی الله یجعل له مخرجا» تا آخر آیه ۳ سوره طلاق هست.

  40. یه معتدل ضد افراط می‌گوید:

    خیلی ممنون جناب پویا.

  41. یه معتدل ضد افراط می‌گوید:

    سید جان؛
    بابا شما هم دلت خوشه ها!!!
    خوب حرف دل مسئولان فعلی مملکت رو زده دیگه نخست وزیر به درد نخور ایتالیا. در صحبت ها و مصاحبه های آقایون در نیویورک و افاضاتشان در تهران که کاملاً مشخص بود بیشتر از اینکه از دست آمریکا و اسراییل ناراحت باشند و آن ها را مسبب مشکلات ایران و منطقه بدانند، دولت قبلی و بعضاً آرمان های نظام را باعث مشکلات ایجاد شده میدانند.
    هی داره تو جهان میگه افراط افراط، منظورش آرمان های نظام خودمونه دیگه!

  42. سیداحمد می‌گوید:

    میلاد؛

    خوبی؟!
    خب من هم آخرین مرحله را ۳ بار خواندن آیه دو و سه سوره طلاق ذکر کردم دیگر!

  43. میلاد پسندیده می‌گوید:

    ممنون سید… منظورم این بود که آیه ۲ رو کامل نباید خوند! فقط آخرِ آیه دوم و کل آیه سوم.
    ببخشید

  44. سیداحمد می‌گوید:

    چون خودم می دانستم باید از “و من یتقی الله یجعل له مخرجا…” بخوانیم، فراموش کردم در کامنتم هم ذکر کنم! شرمنده!

  45. باقریان می‌گوید:

    آقا سید! ممنون از پاسختون.
    ولی منظورم این بود که اگه مجبور شدیم که بعد از نماز صحبت کنیم یا … دیگه خوندن این تعقیبات اثر خودشو نداره؟

  46. سیداحمد می‌گوید:

    باقریان؛

    عجب سوالاتی داریدها!
    دیدم و شنیدم که بزرگان می گویند تعقیبات را بی فاصله و حرف و صحبت، بعد از نماز به جا بیاورید.

  47. نقاد نکته گیر! می‌گوید:

    به جز چند تا کامنت اول که اومده و مرتبطه، الباقی کامنت ها اصلا ربطی به متن آقای قدیانی ندارند!
    جسارت نباشه البته!

  48. ناشناس می‌گوید:

    دلم “چهارشنبه اتوبوسی …” می خواد. می نویسی یا نه جناب، درباره ۹ دی؟

  49. دلخون می‌گوید:

    بی ربط:

    مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟

    آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم.

    گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بارمصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.
    می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین در و دیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة ۲۵ ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در ۲۵ سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(ع) کیست؟!
    امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای که دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.
    http://media2.afsaran.ir/sirsyaO.jpg

  50. سیداحمد می‌گوید:

    نقاد نکته گیر؛

    نقد شما رو چشم ما، اما وقتی بچه ها نظرشان را راجع به متن گفتند و چند روز از متن گذشت، طبیعی است که نظرات کمی به حاشیه برود و این خاصیت زنده بودن قطعه ۲۶ است!

    با تشکر!

  51. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    درسته که میگن حرف حق را حتی اگر از دشمنت هم شنیدی بپذیر، اما بعضی وقت ها حرف بدون سند خریدار نداره و شاید تاثیر مثبتش رو هم از دست بده!
    کامنت یه معتدل ضد افراط بسیار جالب بود ولی من هرچی سرچ کردم نتونستم گوینده اصلی این جملات رو پیدا کنم…

  52. میلاد پسندیده می‌گوید:

    با عرض پوزش از صاحابش و در پاسخ به نقاد: خب متنش تکراری بود دیگه… در کامنتهای مطلب قبلی گفته بودن همینارو تقریبا!!
    حرف حسابم که جواب نداره.

  53. چشم انتظار می‌گوید:

    …اینکه من عرض می کنم روز نُه دى در تاریخ ماندگار است، به خاطر این است. مردم بیدارند؛ همین است که کشور شما را نگه داشته است عزیزان من! همین است که انقلابتان را حفظ کرده است؛ همین است که جرأت سران استکبار را از آنها گرفته است که بخواهند به ملت ایران حمله کنند؛ می ترسند. حالا در تبلیغات، زید و عمرو و بکر را می کشند جلو، بمباران تبلیغاتى می کنند؛ اما حقیقت قضیه چیز دیگرى است. دشمن حقیقى آنها ملت ایران است، دشمن حقیقى آنها ایمان و بصیرت ملت ایران است، دشمن حقیقى آنها همین غیرت دینى جوانهاست که می جوشد. یک وقتى هم دندان روى جگر می گذارند، صبر هم می کنند، باید هم بکنند؛ اما یک وقت هم آنجائى که وقت حضور در صحنه است، مى‌‌‌‌آیند توى صحنه.

    «بخشی از سخنان حضرت آقا، ۱۹ دی ماه ۸۸ در جمع مردم قم»

  54. چشم انتظار می‌گوید:

    میلاد؛

    چقدر این لباس، به هیکل کریه المنظرش میاد 🙂 ولی یکم قیافه ی نحسش مظلوم افتاده تو عکس!

  55. بردیا می‌گوید:

    +میلاد:

    ممنون از عکس زیبایی که گذاشتی
    دوستان، این عکس رو در همه جا پخش کنید تا بعضی ها شمر و یزید زمانه شان را بشناسند.

  56. همسنگر می‌گوید:

    براى مدافعان حرم حضرت سکینه دعا کنید، دعا فراموش نشه…

  57. پویا می‌گوید:

    سلام آقا سید
    پست جدید نداریم؟!

  58. سیداحمد می‌گوید:

    پویا؛

    بعید می دانم قطعه ۲۶ این هفته به روز شود.

  59. چشم انتظار می‌گوید:

    بردیا؛

    نمی دونم چند درصد این حرف درسته، ولی علیرغم اینکه طرح میلاد پسندیده خیلی تمیز درومده، ولی برای شناخت و جستجوی شمر و یزید زمانه، زیاد نیاز نیست به خودمون زحمت بدیم و بریم اونور آب!

  60. به جای امیر می‌گوید:

    هوش (گفت و شنود)

    گفت: تازه چه خبر؟!
    گفتم: یکی از مدعیان اصلاحات که به آمریکا گریخته در سایت خود نوشته است؛ «باید همان سال ۸۸ از آمریکا می‌خواستیم ایران را با حمله نظامی از دست رژیم اسلامی نجات بدهد»!
    گفت: سران و عوامل فتنه خیلی زور زدند که ایران را تحویل آمریکا بدهند ولی آمریکا بهتر می‌دانست که هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.
    گفتم: اتفاقا هفته‌نامه ویکلی استاندارد بعد از ۹ دی نوشته بود «همه روسای جمهور آمریکا از کارتر تا اوباما در یک نقطه با امام‌خمینی(ره) اشتراک نظر دارند و آن، این که آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند.»
    گفت: پس این یارو چی میگه؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! از یک آدم خل و چل پرسیدند؛ هوش‌گاو بیشتره یا گوسفند؟!‌ گفت؛ اگر بگم گاو ممکنه فکر کنید دارم از خودم تعریف می‌کنم!

  61. صبا می‌گوید:

    “بعید می دانم قطعه ۲۶ این هفته به روز شود. ”
    آقا سید؛ تازه امروز اول هفته بود که!!

  62. امیرحسین می‌گوید:

    برای ۹ دی نباید خوشحال بود، بلکه باید برای مظلومیتش گریست.
    بهترین فرصتی که می شد ناخالصی ها را از چهره انقلاب پاک کرد، چنان از دست رفت که هم اکنون آنها بر ما ریاست می کنند.
    ۹ دی! ما را بخشش که قَدرت را ندانستیم…

  63. رضا اعتدال طلب-پزشک می‌گوید:

    سوره طلاق دیگه کدوم سوره قرآنه؟؟ 😐
    چرا من تا حالا نشنیده بودم؟؟

  64. ناشناس می‌گوید:

    سوره منافقون رو چی، اونو شنیدی اعتدال طلب؟
    امان از سوادهای سازمانی!!

  65. سین. ز می‌گوید:

    در تایید متن/ منظور درست را باید با شعار درست بیان کرد. اینکه ما منظورمان خوب است و چنین و چنان، دلیل نمی شود حرف لغو بزنیم.
    عده ای هم هستند که شعار علی خداست، سرمی دهند، بعد که باهاشون حرف می زنی، می گن منظور ما این نیست که……………….

  66. پویا می‌گوید:

    سلام دوستان/ یه سوال: کسی هست که از “نه دی” خوشحال باشه؟ به نظرم ما باید به “نه دی” مفتخر باشیم اما خوشحال، نه! باید از “نه دی” مثل کلاس درس یک استاد خیلی خوب بهره بگیریم، باید به خودمان ببالیم که “نه دی” را آفریدیم، باید سینه های مان را جلو بدهیم و به خودمان بنازیم، چرا که آن روزی که باید، به آقایمان، مولایمان و ولی مان لبیک گفتیم و بر دهان سرایندگان شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه کوبیدیم، پس “نه دی” نه خنده آفرین است و نه گریه آور، بلکه هنگام درنگ است! بزنگاه تفکر و تعقل که مبادا گاهی دیگر چون “نه دی” بیاید و آن روز مثل دیروز به موقع فریاد یا حسین و یا علی مان را به گوش بداندیشان و بدخواهان حکومت ولایت فقیه نرسانیم. پس “نه دی” را گرامی می داریم تا خیلی چیزها را از یاد نبریم؛ واژه هایی مثل عاشورا، ولایت، عزت، غیرت و البته خیانت، فتنه، سکوت خواص و…

  67. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    سلام
    با عرض پوزش میشه کمکم کنید؟
    من می خوام برای اسم خودم آواتار بذارم، از راهنمای ساخت گراواتار هم استفاده کردم اما تو همون مرحله اول گیر دارم؛ آخه گزینه sing up اصلا وجود نداره! از سایت فارسی اش هم که استفاده می کنم، گزینه ورود وجود نداره… یکی راهنماییم کنه لطفا.

  68. سیداحمد می‌گوید:

    به به!

    هیچ متن و مطلب و حرکتی جای این شاهکار را نمی گیرد؛
    “چهارشنبه اتوبوسی که ما را…”

    http://0up.ir/do.php?imgf=13883446401611.jpg

    من مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است
    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود که پدرم را برد جبهه. پلاک اتوبوس «ایران ۱۱» نبود. نه از آن قدیمی‌ها بود، نه از این لیزری‌ها. پلاک اتوبوس «AK-S022-91H» بود و پلاک پدرم در جبهه «BB-C068-0282H». من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاک کرخه نور. امسال عید باز هم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا ۱۲۵ پدرم می‌شوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد. ۲۰۰ کلاهک هسته‌ای اسرائیل، حریف هوندا ۱۲۵ پدر من نشده‌اند! پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد که آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره». زیر لاستیک هوندا ۱۲۵ پدر من، هنوز هم دارد استخوان‌های آمریکا خرد می‌شود. امروز هم فتنه‌گران از صدای هوندا ۱۲۵ «بابااکبر» بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند.

    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیکش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه‌هایش دودی نبود. دنده‌اش خوب جا نمی‌رفت. فرمانش هیدرولیک نبود. سقفش یکی دو تا سوراخ داشت. BMW نبود که سقف متحرک داشته باشد. راننده‌اش کت و شلواری نبود. پیراهن مشکی‌اش وصله داشت. کاپشنش را از «تاناکورا» خریده بود که قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسکنی کت شلوار می‌پوشد. آنجلا مارکل کت دامن. سارکوزی یک وقت‌هایی لخت می‌گردد و من به کوری چشم «Frence 24» اعتراف می‌کنم و افتخار می‌کنم که حکومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم «نی» اش را نگه داشتم تا در روضه علی‌اصغر در آن بدمم. بشنو از نی. من نی‌ام را درون ساندیس نکردم. فرو کردم در چشم رئیس‌جمهور آمریکا و از حرمله انتقام گرفتم. ساندیس من آب سیب بود. دادم به رباب تا طفل ۶‌ ماهه‌اش را سیراب کند. به کوری چشم ضدانقلاب، رئیس‌جمهور آمریکا با ما نیست. او با ما نیست. با سران فتنه است. با آن بی‌سواد که مردم گفتند عامل دست موساد. خانم کلینتون! ساندیس‌های جمهوری اسلامی الکل ندارد که ۱۰۰ دلار آب بخورد. از شیر مادر حلال‌تر است. ۱۵۰ تومان است که مش رجب ۱۰ تایش را می‌فروشد هزار تومان. سران فتنه کوکاکولا می‌خورند که گازش اشک‌آور است و اشک کودکان فلسطینی را درمی‌آورد. نتانیاهو با سران فتنه است. فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است. حسن نصرالله با ماست. چشم اسرائیل کور! حکومت به ما تی‌تاپ هم داد. من روزه‌ام را با همین تی‌تاپ باز کردم. خاک بر سر شما که به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوک را می‌خورید. دانشمندان می‌گویند؛ گوشت خوک، آدم را خرف می‌کند. بنازم انقلاب اسلامی را که با ساندیس و تی‌تاپ و هوندا ۱۲۵ و اتوبوس، دهن‌کجی کرده به تمام دنیای غرب. آمریکا حریف ساندیس ما نمی‌شود. برادر کوچک من، ساندیس خود را که خورد، آن را باد کرد و ترکاند جلوی عکس نتانیاهو و مردک ۲ متری عقب رفت. من یک ساندیس جمهوری اسلامی را با کل دنیای آمریکا و اسرائیل عوض نمی‌کنم. من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد که به عشق بی بی سی سر از لندن درآورم. ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما ساندیس‌های جمهوری اسلامی‌اند. نه چشمه‌ای که اختیارش دست سعودی‌های شیعه‌کش است.

    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را آتش زدند، دودش رفت در چشم آقازاده معروف. من دختر بن‌لادن را در سفارت عربستان ندیدم ولی در چهارراه استانبول دیدم آقازاده‌ای را که فقیر نبود اما کاسه گدایی دراز کرده بود جلوی در سفارت روباه پیر. من ادعا می‌کنم رهبرم «سید خراسانی» است اما در دجال بودن شما شک ندارم و البته که ظهور نزدیک است. امروز صبح یکی به من SMS داد که سران فتنه دررفته‌اند. رفته‌اند شمال. ویلای «احسان‌الله خان»! با ماشین ضدگلوله که ترمزش ”ای بی اس” دارد و همه چراغ قرمز‌های منتصب به خون شهدا را رد می‌کند! به میرزاکوچک‌خان زنگ زدم که حواست به وطن‌فروش‌ها باشد. میرزا گفت: دکتر حشمت، نبض شیخ را گرفته. چهارشنبه‌ای، مردم را که دیده، تبش بالا رفته. آن یکی هم ساندیس بدنش کم شده! به میرزا گفتم: این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطن‌فروشی دارند. وطن‌فروش خواننده‌ای است که حنجره‌اش را پنجره‌ای کرده به سوی غرب. عالیجناب چهچه! «دود عود»‌ات بوی زغال سوخته می‌دهد. برای این ملت برای قوم طالوت حضرت داوود باید نغمه بخواند. هان ای ابراهیم! تبر بردار. دیکتاتورهای مخملین از دموکراسی بت ساخته‌اند. علامت کوچک‌تر، بزرگ‌تر سرشان نمی‌شود. معلم کلاس اول من یاد داده بود که ۲۴ از ۱۳ بزرگ‌تر است و آرای باطله از رای شیخ! معلم دینی من می‌گفت: ۱۳ عدد نحسی نیست. نحس کسانی هستند که به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس کسی است که آشوبگر عاشورا را هوادار خود می‌داند. سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است. محرم که بیاید، حتی عید ارمنی‌ها هم عزا می‌شود. آن وقت هواداران آقای نخست‌وزیر، سوت می‌زنند در روز عاشورا و به افتخار شمر که سر امام را برید، کف مرتب می‌زنند. ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف کرده و «مروه شربینی» را نمی‌بیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را کرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف که عمر سعد، هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد و الا «یونیسف»، یک تقدیری هم از او کرده بود. اینجا هم،‌ کسانی بودند که عکسش را ۶ ستونی کار کنند. ستون دین من نماز یزید نیست. آقازاده معاویه مست بود و «انالله و اناالیه راجعون» را نوشت «اناالله و اناعلیه الراجعون»(!) ستون دین من، آن نمازی است که سیدالشهدا خواند در ظهر عاشورا و به‌ازای هر کلمه نماز یک تیر خورد و الا ابن‌ملجم هم زیاد نماز می‌خواند اما قبله‌اش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابی‌عبدالله خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابن‌ملجم، کرشمه دختر اغیار!

    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش کمربند نبسته بود. جریمه شد ۲۰ هزار تومان. ۱۳ هزار تومانش البته به خاطر سیگار بود. «وینستون» می‌کشد. ریه‌اش آسیب می‌بیند ولی در عوض محصول آمریکایی را آتش می‌زند. چرا کسی آنهایی را که «بهمن» می‌کشند، جریمه نمی‌کند؟! مگر«۲۲ بهمن» را که محصول امام بود آتش نزدند؟ من کاری با قوه قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران فتنه می‌سوزد که به جای حفاظت از انقلاب، مجبورند مراقب جان شیخ بی‌سواد باشند. سربسته بگویم: این سخت‌ترین کار دنیاست؛ شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا که این پیرهن دوباره شر نشود.

    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، به راننده‌اش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر کوچکم هم در مدرسه لغو شد. هان ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌کنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حکومتی هستیم. من مستأجر نیستم؛ خانه‌ام «بیت‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط «سید‌علی» نیست. کاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌کنیم. تا وقتی حاکم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما همه حکومتی است.

    چهارشنبه اتوبوسی که ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش می‌گفت؛ ۲۲ بهمن، نوشابه و ساندویچ هم می‌دهند. ما ۲۲ بهمن هم می‌آییم. برای چنین ملتی که جانش بر کف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش می‌رسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» که هر وقت اراده کنیم، چفیه‌اش را می‌گیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم که با یک اشاره‌اش نشانی خیابان انقلاب را می‌گیریم و می‌آییم، ساندیس هم می‌خوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب به فکر مردمان خود باشند که اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطه‌مان با رهبرمان گرم گرم است. خاک بر سرت سارکوزی! به ما چه که مردم فرانسه می‌خواهند، سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تی‌تاب و هوندا ۱۲۵ همه حیثیت «همه ابرقدرت‌های دیگر+۱+۵» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هسته‌ای می‌خواهیم چه کار؟ حالا آقای اوباما دیدی که ما چرا انرژی هسته‌ای را برای مصارف صلح‌آمیز می‌خواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست؛ ما هم می‌رویم سراغ نیزه.

    راستی! یادم رفت بگویم؛ برای این دل‌نوشت که تقدیمش می‌کنم به مولایم خامنه‌ای، ۲ تا ساندیس گرفتم، یک تی‌تاب، حرفی هست؟!

  69. سیداحمد می‌گوید:

    این هم یادش به خیر!

    حسین قدیانی در عرصه قلم همان حسین قدیانی میدان فوتبال است؛ جنگنده، سمج، برخوردار از ذخیره تمام‌نشدنی انرژی و نیز هنرهای فردی با چاشنی عملیات نمایشی.
    یادش بخیر، روزهای توپ زدن در زمین گل کوچک کیهان که با همت امیرحسین فردی -پدر خوب بچه‌ها- تعطیل‌ناپذیر بود و جماعتی از اهالی ادب و هنرهای فردی را به کاری جمعی وا می‌داشت که هم تفنن و تفریح بود و هم ورزش و تمرین و هم بهانه‌ای برای یاران همدل و صدالبته با دیدگاه‌ها و مشارب گوناگون سیاسی و فرهنگی و تنوع نسل‌ها، آنگونه که پیشکسوتانی همچون محمدرضا سرشار و پدیده‌های مبارک ادبیات انقلاب نظیر رضا امیرخانی در کنار و رویاروی هم پا به توپ می‌شدند و قهرمانان دیگری از اهل قلم نیز فارغ از دغدغه کتاب و نقد و ترجمه‌ توی زمین فوتبال بر سر و کله و ساق پای هم می‌زدند. در آن میان برای یکی مثل من که سالیان درازی است از شور و تقلای عصر جوانی فاصله گرفته و در میانسالی بیشتر حسرت توش و توان گذشته در صحنه‌های پرهیجان ورزشی را می‌خورد، قرار فوتبال امیرخان فرصتی بود تا کنار جماعت مختصر تکاپویی داشته باشم و بیش از آن از شور و نشاط جوان‌ترها لذت ببرم. آنکه بیش از همه این مقصود را برآورده می‌کرد، هنرنمایی‌های جوانکی پرتب و تاب در زمین بازی بود که وقتی پا به توپ می‌شد، هر دو طرف عزا می‌گرفتند؛ طرف رقیب از آن رو که حریف او نمی‌شدند و تیم خودی هم کلافه از خوره‌بازی‌های او که به کسی پاس نمی‌داد! دریبل‌های ریز و پی‌درپی و شوت‌های کاری و حساب‌شده‌اش و مزید بر هر دو بازی‌های نمایشی و درجا که به مالیات گرفتن از توپ تشبیه می‌شد، خیره‌کننده و جالب اینکه مایه دلخوری یاران هم‌تیمش نمی‌شد؛ اگرچه کلافه‌شان می‌کرد! پسرک تیز و پرجست ‌و خیز با این همه، بسیار کم‌حرف، محجوب و خجالتی بود. وقتی پای حرف و بحث به میان می‌آمد، جز درحد گزیده‌گویی، لب به سخن بازنمی‌کرد و بیشتر از بزرگ‌ترها می‌شنید و آنچه را مطبوع طبعش می‌افتاد، در لوح اندیشه و دل ثبت می‌کرد.

    مدتی بود که او را در جمع بچه‌های «مدرسه» و بعد «نسل سوم» کیهان فعال می‌دیدم؛ کنار دوستان خوبی مثل صادق غفرانی، کامران نجف‌زاده و مهدی محمدی که خود بچه‌ها این آخری را فیلسوف صفحه مدرسه لقب داده بودند: حسین قدیانی اما خیلی زودتر از بقیه، طریقت گریز از مدرسه و راهیابی به جمع – ظاهراً- بزرگان را آموخت و به قول طعنه‌زنانش، غوره نشده، مویز شد! او این راه را آسان طی نکرد، می‌خواند و می‌نوشت و می‌نوشت… حتی اگر ۱۰ بار نوشته‌هایش راهی به صفحات رویی روزنامه نمی‌یافت، دست از سماجت برنمی‌داشت، باز می‌نوشت، پس از آنکه بسیار می‌خواند … و چنین بود که کلاس‌های مدرسه را جهشی طی کرد و خیلی زود به دانشگاه رسانه راه یافت.
    وقتی جنگ شد! یعنی آنگاه که شعله‌های فتنه زبانه کشید، وقت آن بود که سوار اتوبوسی شود که پیش از این پدرش را برده بود جبهه! و سوار شد آنگونه که دیگر پیاده شدن از آن قابل تصور نیست. حسین، وقتی پلاک پدر شهیدش را به گردن آویخت و با اصحاب فتنه دست به گریبان شد، توفانی به‌پا کرد که بی‌اختیار ما را به یاد پیچ و تاب‌های هنرمندانه و یکه‌تازی‌هایش در زمین گل کوچک کیهان و قرارگاه امیرخان انداخت. به جای جادوگری با توپ و دریبل‌های ریز و شوت‌های فنی و کاری، حالا قلم او بود که رقص‌کنان بر صفحه روزنامه می‌خرامید و دل‌نوشته‌هایش بر صفحات اینترنت، شور و شعور پمپاژ می‌کرد؛ دل دوستان را خنک و سینه دشمنان را آکنده از کینه و درد می‌کرد. هنر او آنجا ظاهر شد که در هجوم ناجوانمردانه جبهه فتنه بر سرش، قافیه را نباخت و یک تنه قد علم کرد و جنگید و جنگید تا لشکر حریف سپر انداخت و خواب نیمه‌شب را بهانه کرد تا وانمود کند در صحنه مصاف یک «قبیله» با یک «مرد» کم نیاورده است! بی‌تردید، این روزها ادبیات انقلاب و ادبیات و هنر مقاومت به قلم حسین قدیانی بدهکار شده است. چه، او زمانی به پای این علم خجسته قامت برافراشت که بسیاری از سرافرازان این عرصه در قعود حیرت و سرخوردگی کمر خم کرده بودند. بگذریم از جماعتی که گسسته از بیعت پیشین راه خروج بر امام خویش در پیش گرفتند و سبب‌ساز جوشش غیرت نسل سوم انقلاب در هنگامه خیانت و سکوت خواص راه ‌گم کرده و سرگردانی یاران دست و پا گم کرده شدند.
    ادبیات غیرت، این روزها مدیون جوانی است که به کلمات، جان و معنایی تازه بخشید. حالا دیگر کمتر کسی است که وقتی نام «ساندیس» را می‌شنود به یاد این جمله فرزند شهید اکبر قدیانی نیفتد که «به کوری چشم فرانس ۲۴، اعتراف می‌کنم و افتخار می‌کنم که حکومت به ما ساندیس داد.» آنقدر این جمله را گفت و نوشت و تکرار کرد که دشمنان ایران، از تهمت‌های سخیف و مضحک‌شان به حماسه حضور ملت انقلابی و بلندهمت ما، انگشت ندامت به دندان گزیدند.
    شاگرد دیروز مدرسه، امروز استاد دل بردن از دلدارانی است که به نام خدا انقلاب کرده‌اند، به یاد روح خدا در صحنه دفاع از حق ایستاده‌اند و پیروی از ولی خدا (حضرت سیدعلی) را دعای فرج آن ذخیره موعود و دردانه خدا ساخته‌اند.
    این سطرها را به مثابه شکر به درگاه حضرت حق به خاطر «تولد یک پروانه» و به نیابت از خیل عظیم خوانندگان و دوستداران قلم فرزند خوب ملت نوشتم تا شاهدی باشد بر صدق این ادعا که «شاگرد از استاد سر آمده است!»

    محمدحسین صفارهرندی

  70. چشم انتظار می‌گوید:

    هر هنرمندی یه شاهکار داره. این هم شاهکار داداش حسین قدیانی…چقدر این متن تر و تازه ی! انگار همین یه ساعت پیش نوشته شده.

  71. چشم انتظار می‌گوید:

    پویا؛

    نه دی یه بغضه. یه بغض فروخورده، یه التهاب مقدس، یه انفجار غیرت، یه دریای بیکران، یه رفراندوم الهی و… نه دی رو فقط و فقط آقامونه که از همه بهتر می تونند در موردش صحبت کنند و البته سرباز فدایی اش…

  72. چشم انتظار می‌گوید:

    با ربط یا بی ربط!! به مناسبت یوم الله نه دی؛

    صحبت های شهید با بصیرت، عبدالحمید دیالمه دو روز قبل از شهادت…

    http://media2.afsaran.ir/rdakWs0g.mp3

  73. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛

    یاد امیرحسین فردی عزیز هم بخیر…
    رحم الله من قرأ الفاتحه مع الصلوات: اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم.

  74. پویا می‌گوید:

    چه قدر دوست دارم این متن اتوبوسیِ ساندیسی رو؛ خدا به قلمت قوت بده حسین قدیانی، ممنون از آقا سید.
    “من هم مستاجر نیستم، خانه ام بیت رهبری است”

  75. ناشناس می‌گوید:

    به متن “اتوبوس چهارشنبه” باید نوبل ادبیات داده شود، اگر در جهان عدالتى باشد!

  76. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    کلا ممنونم از کمک همه

  77. چشم انتظار می‌گوید:

    در عطش عدالت مهدوی؛

    این طور راهنمایی ها رو بیشتر آقا سید انجام می دهند همونطور که خودمون هم با راهنمایی ایشون تونستیم آواتار انتخاب کنیم. یادمه یه زمانی سید احمد، روز درمیون! از بچه ها می خواستند برای خودشون آواتار انتخاب کنند. اگه در فرایند کار مشکل پیش بیاد، طبیعتا بهترین راه، جستجو در خود اینترنت هست…

  78. سیداحمد می‌گوید:

    در عطش عدالت مهدوی؛

    شرمنده! من اینترنت پر سرعت در دسترسم نیست و نتوانستم وارد سایت آواتار شوم تا به سوالتان پاسخ دهم. انشالله چند روز آینده…

  79. سیداحمد می‌گوید:

    رحلت حضرت رسول (صلوات الله علیه) و شهادت حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ تسلیت باد…

    http://upir.ir/files/karimi-pa-10.mp3
    http://upir.ir/files/Karimi-shab-23-safar-1391-004.mp3
    http://upir.ir/files/MohebbanAliAsghar-Shab28Safar1391%5B03%5D.mp3

  80. صبر می‌گوید:

    سلام سیداحمد

    چرا متن جدید نذاشتید؟! برام سواله! پیش خودم فکر می کردم چه متن پرشوری می گذارید!
    اما چیزی جز سکوت از قطعه، بلند نشد!
    آن هم سکوت سنگین و صدا دار!

  81. سیداحمد می‌گوید:

    صبر؛

    http://www.ghadiany.ir/1389/1954

    این متن را بخوان…
    زرنگ باشی، از لا به لای همین متن هم می فهمی چرا وبلاگ این روزها ساکت است؟!

  82. صبر می‌گوید:

    فکر کنم گفته اند که فرزند شهید، بنا بر مصالحی سکوت کنند!
    با عقل ناقصم اینو فهمیدم!

  83. پویا می‌گوید:

    سلام بر رسول خوبی و مهربانی…

  84. میعاد می‌گوید:

    سلام
    خوبین انشاالله؟
    دلم تنگ شده بود واسه داداش حسین، واسه کامنت گذاشتن تو قطعه! گه گداری سر می زنم اینجا ولی درس و مشقم امونم رو بریده! فقط متن های کوتاه رو می تونم بخونم!
    خدا رو شکر مثل همیشه خوبن. همین دیگه یا علی.
    راستی داداش! واسه اولین بار تو دو سال گذشته کم نوشتنت رو می پسندم چون بجاست!

  85. یار دبستانی می‌گوید:

    با سلام

    به رسم دفاع از حق، برای دفاع از شاعر آئینی علیرضا قزوه که مظلومانه در میان شعرا و اهل قلم به توبیخ کشانده اند چیزی بنویسید.
    به یقین ظلم پایدار نمی ماند…

  86. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    لینکی که آقا سید احمد گذاشتن گویای خیلی چیزها بود!
    سکوت حکیمانه آقا دل همه ما رو به درد آورده
    http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?p=jelveh&view=Txt&mod=album&topid=8

  87. قاصدک منتظر می‌گوید:

    آنان که با غم حسنین آشنا شدند
    خونین جگر شدند و حسینی فدا شدند
    مظلوم عالم است حسن نیز چون حسین
    هر دو ولی فدای غم مرتضی شدند

  88. در عطش عدالت مهدوی می‌گوید:

    من هم کم و بیش دستی در بازدید از مراکز مختلف خدمات روانشناختی و مدد کاری و… دارم. علاقه زیادی به خانواده های شهدا و جانبازان دارم و اگه توفیق باشه دوست دارم هر هفته به دیدارشون برم، عاشق ادبیاتم و از شعر خوانی و قرائت انشاء لذت می برم، تازه سرهنگم نیستم بلکه روانشناسم، برای حل مشکلات مختلف زندگی مردم ایده های روانشناختی جالبی دارم. مثلا می تونم با روشی به اسم “تلقین مثبت” اونها رو به آینده ای موسوم به گل و بلبل امیدوار کنم، به نظرتون منم چهار سال دیگه می تونم رئیس جمهور بشم؟!

  89. چشم انتظار می‌گوید:

    مجتبی رحماندوست نماینده ی مجلس:

    بردار و بگیر عَلَم که آمد نُه دی
    آتش بزن ای قلم که آمد نُه دی

    از فتنه گران نمانده جز بد نامی
    زان بی خردی نمانده جز ناکامی

    ای خام خیالان و خدانشناسان
    از خلق بریدگان، خسان، خناسان

    بر خلق خدا عجب جفایی کردید!
    با رمز تقّلب چه خطایی کردید!

    حقا که شدید عامل بیگانه
    حاشا که چنین کند، مگر دیوانه

    گر عذر نخواهید چه عذری دارید؟
    شک نیست شما فتنه گران بیمارید

    تا چند به ساز دشمنان رقصیدن؟
    بر خون شهید کربلا خندیدن؟

    نشناخته اید حرمت عاشورا
    ای بی خبران ز قدرت عاشورا

    گفتید “خداجوی” به یاران یزید!
    بستید دو چشم خویشتن بر خورشید!

    در قدس به جای یاری مظلومان
    بردید پناه در حریم شیطان

    از کشور ما نفی مسلمانی شد
    تصریح به جمهوری ایرانی شد

    گفتید که عهد و دین دگر آخر شد
    دوران ولایت فقیهی سر شد

    جان و تن ما فدای ایران! آری
    ما را نه به غزه نی به لبنان کاری

    با رمز تقلب آتشی بر پا شد
    در پیکر شهر فتنه و غوغا شد

    حاشا ز نظام ما که بر باد رود
    خون شهدای جنگ از یاد رود

    یک بار دگر نایب مهدی دم زد
    فریاد و خروش بر همه عالم زد

    ما را به بصیرت و نظر دعوت کرد
    ما را به حضور بیشتر دعوت کرد

    فریاد برآورد که هوشیار شوید
    از خواب خوش خیال بیدار شوید

    روز نُه دی پیر و جوان بر پا خاست
    ایران به ندای رهبرش قد آراست

  90. ss می‌گوید:

    عثمان را بکشی و پیراهنش را سر نیزه بکنی و علیه حقیقت حماسه صفین راه بیاندازی!

  91. ناشناس می‌گوید:

    شاید قلم قدیانی هم تکرار ناشدنی است؛ از خون دل بر می آید…

  92. ناشناس می‌گوید:

    صبر و ظفر دوستان دیرینه اند؛
    بعد از صبر نوبت ظفر آید…

  93. سیداحمد می‌گوید:

    شهادت حضرت امام رضا (ع) بر دوستان بزرگوار، تسلیت باد…

    http://upir.ir/files/karimi-re-28.mp3
    http://upir.ir/files/karimi-re-21.mp3

  94. چشم انتظار می‌گوید:

    تقدیم به تشنگان زیارت ثامن الائمه، امام علی بن موسی الرضا (ع):

    http://upcity.ir/images2/01939349742484553274.jpg

  95. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    عجب عکسی! ممنون…

  96. سوره تماشا می‌گوید:

    سلام
    خدا قوت به همه بیست و شیشی ها…
    هر کی ندونه خدا شاهده که قلم و مرام داداش حسین یکی از انگیزه های وبلاگ نویسی من بود…
    داداشی، مثل یک استاد و برادر بزرگتر هم دوستت دارم و هم احترامت برام واجبه…
    قلمت رو هم روی چشم میذارم…
    حتی اگه بعضی وقتها و فقط بعضی وقتها اختلاف سلیقه ای باشه حتی همون بعضی وقتها این اختلاف عمیق هم باشه…
    اما همه ما تو یک سنگر و جبهه ایم… مگه نه؟ همه ما هم خونه ایم… خانه ما بیت رهبری است…
    اومدم بگم هنوز هم رقیب در صحنه است…
    میشه، هم شیفته قلم شما بود و هم اشک ریخت با همین شعر حاج میثم… حتی اگه برداشت متفاوتی از مصرعش بشه…
    علمدار یکی بود و بعد از او هم نیاید میر و علمداری…
    دفعه اول که شنیدم این شعر و به قول شما شعار رو، یاد شهید مدافع حرم افتادم…
    همان شهید علی شبیب محمود که روی گنبد حضرت، پرچم یا زینب(س) رو نصب کرد…
    میشه فرسنگها فاصله داشت با علمدار و ادبش و ولایت مداریش… اما میشه همین هم جرقه ای باشه برای تلاش بیشتر برای صعود و عروج…
    میشه عاشق شعار ۹ دی هم باشی که در روز عزا حرمت ارباب شکستند علمدار کجایی؟
    میشه با همه وجودت بگی ابالفضل علمدار خامنه ای نگه دار…
    میشه هم خودت رو در رکاب علمدار بدونی و عهد ببندی به سهم خودت نذاری قصه‌ی غصه دار اسارت تکرار بشه…
    مخلص داداش حسینم هستیم…

    “انقلاب ما در آغوش خون خداست و دلم می‌گوید؛ «اربعین، نشانه ظهور است». نشانی آفتاب از سحر اربعین می‌گذرد. تا سپیده راهی نیست. کاش آفتاب زودتر بزند… و زودتر بزند چشم شوم شب‌پرستانی را که تاب نور ماه را هم ندارند. اذیت می‌کنند! از ما می‌خواهند شب را درک کنیم! و حق بدهیم به باطل!”

  97. بانو می‌گوید:

    آخه یکی این حرفا رو در مورد «کلنا عباسک…» بزنه که اینقدر راحت نذاره مبصر وبش هی بهش بگه عمارِ آقا!
    والا دیگه!
    هیچ طوری نیست برا شما بگن فدایی داری و یا واقعا عماری و… ولی میان یه عبارت میگن که خودتم می دونی استعاره ست و اتفاقا استعاره خوبه و نه بد و خیلی نشان ادب داره، شما رو این طوری برآشفته می کنه؟
    چرا جاهای دیگه خم به ابرو نمیارید پس؟

  98. برف و آفتاب می‌گوید:

    اتفاقا من هم بدم میاد بعضیا شعار می‌دن “ما همه عمار توایم خامنه‌ای”. انگار که عمار بودن به حرفه! یا می‌بینی طرف اسم کاربری‌شو گذاشته “عمار”! خیلی اعتماد به نفسشون بالاست!
    اما این‌که یکی دیگه بیاد از شما تعریف کنه؛ این از خود راضی بودن شما رو نشون نمی‌ده. محبوب بودن شما رو نشون می‌ده. اینجا هم قسمت نظرات وبلاگه. تعریف و تمجید داره. انتقاد و بد و بیراه هم داره.

    “کلنا عباسک یا زینب” هم آرزوی قشنگیه که حقیقت نداره.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.