نجوای آخرین لیالی

عاشقانه‌ای برای حاج‌منصور

شب‌های آخر رمضان، سوز دیگری دارد صدای حاج‌منصور. مثل روزهای آخر جبهه که جامانده‌های سفر آسمان، سر بر دیوار حسینیه‌ی حاج‌همت می‌گذاشتند و به خاطر بسته شدن در باغ شهادت های‌های می‌گریستند! و نگاه که می‌کنم، می‌بینم من هم از تبار جاماندگانم! جاماندگان از غفران الهی در شب‌های پیشین! خوش به حال بندگان کاردرست خدا که همان شب قدر نوزدهم، آمدند و گرفتند و رفتند! کار ما به درازا کشید! سخت شد! خسارت‌زده‌ای هستم که امید دارم به همین واپسین لیالی! به همین ساعات آخر! پس با آه بیش‌تری بخوان پیرغلام اهل بیت، این شب‌ها! و تا می‌توانی دل ما را بسوزان! و از دیدگان ما گریه بگیر! مگر اشک در این شب‌های آخر به دادمان برسد! آه! سفره دارد جمع می‌شود و دست ما خالی است! خیلی خالی! اگر رمضان برود، دیگر در کدام مسجد و در کدام سحر، ابوحمزه بخوانیم؟! تازه داشتیم مأنوس می‌شدیم با «یا علی یا عظیم»! تازه داشتیم با خوبان شب‌زنده‌دار، رفیق می‌شدیم! کاش به این زودی‌ها تمام نشود این چند شب باقی‌مانده! کاش هر شب، دقایقی بیش‌تر بخواند حاج‌منصور! من از بچگی عاشق صدای حاجی بودم! از همان زمان که می‌خواند؛ «۳ ساله دختر که کتک نداره!» ما رقیه را و حتی حسین را در حنجره‌ی گرم حاجی شناختیم! البته می‌شناختیم عاشورا را و‌ می‌دانستیم رمضان را، اما آن‌که چشم‌های ما را با اشک، آشنا کرد و دل‌های ما را با سوز، منصور بود! حاج‌منصور بود! قبلا در متن «ارک‌های دزدکی» مطول نوشتم از عشق دور و درازم به حاجی! البته آن زمان هنوز اینستا نیامده بودم ولی متن مذکور، چرخ خوبی خورده بود در این محیط! هنوز هم که روی هشتگ اسمم بزنی، به «ارک‌های دزدکی» خواهی رسید در پیج‌های دیگر! القصه! امشب که ماشین ندارم و خوابانده‌ام تعمیرگاه، بنا دارم مثل روزگار کودکی، با تحمل کمی سختی بروم ارک! خدایا! بندگان خوبی برایت نبوده‌ایم ولی آوارگان بدی هم برایت نبوده‌ایم! اصلا بگو سیاهی‌لشکر عشاق تو! و نه چیزی بیش‌تر! می‌بینی! هنوز رمضان نرفته، غم رفتنش را داریم! غم شب‌هایی که هست اما شب‌های رمضان نیست! غم شب‌هایی که هست ولی بدون ارک، بدون منصور، بدون اشک، بدون «اللهم ارزقنا حج بیتک‌الحرام»! آه که چقدر با سوز می‌خواند این فراز فریضه‌ی رمضانی را حاج‌منصور عزیز! خوابت هم که بیاید، می‌پراند خواب را از سرت! به‌خصوص اگر گریزی هم بزند به کوی کربلا و بخواند؛ «تویی نگار آشنا»! خدایا! نزد تو، آبرودارتر از امام عاشورا نیست؛ ببخش گناهان ما را، بالحسین! گفت: می‌کشی مرا حسین…

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.