«روزه نجات» برای «روز حیات»

وطن امروز ۸ دی ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: عصر جمعه است و چه دلگیرتر با وجود این هوای ابری! دل بچه‌ها اما روشن است به آسمان آبی فردا و فرداها! و به روز غلبه نور بر تاریکی! به یوم‌الله رهایی ملل از این بی‌سامانی و بی‌سازمانی! «بچه‌ها»یی که نوشتم، تعدادی از دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران، منظورند که در حرکتی که از مصادیق درست کار «آتش به اختیار» است، تصمیم گرفتند یک هفته‌ای، روزه بگیرند و ۳ روز آخر، اعتکافی بکنند در مسجد تاریخی دانشگاه، بلکه با مدد از تشنگی و گرسنگی، بسی بیشتر و بهتر با مردم مظلوم یمن در محاصره همدردی کنند! و به آن همه کودک و زن و مرد مقاوم مانده در زیر بمباران آل‌سعود جلاد بفهمانند که هرگز تنها نیست یمن! و هنوز هم هستند جوانانی که درد بشریت را بفهمند! و مونس بنی‌آدم باشند! بدون هیچ مرزی! و بی‌توجه به این نقشه‌های بعضا شوم جغرافیا! این بچه‌ها از تبار همان دانشجویانی هستند که ایام تابستان، اوقات فراغت خود را به خدمت در مناطق محروم همین ایران عزیز خودمان می‌گذرانند و با کمترین امکانات، جورکش قصور و تقصیر مسئولین می‌شوند! گاه می‌روند به روستایی در لب مرز جنوب‌غرب و گاه عازم سیستان می‌شوند تا کلاس درسی بسازند؛ راهی باز کنند؛ پارکی افتتاح کنند؛ مسجدی نونوار کنند و فی‌المثل به آن پسرک بازیگوش بشاگردی یاد دهند که سعدی که بود و حافظ چه می‌سرود! درس خوش‌آهنگ الفبا! الفبای غیرت! الفبای خدمت! الفبای کار! الفبای معرفت! معرفت نسبت به همه اولاد آدم، ولو ایرانی نباشند! که تو از نسل آن «شیخ اجل» هستی که «بنی‌آدم» را «اعضای یک پیکر» می‌دانست! نه! چو می‌بینی عروسک‌های یمنی، ساز خون می‌زنند، سکوت نمی‌توانی! انگار می‌کنی که برای همین امروز، سروده شده؛ «چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار»! پس نه عجب که این «دگر عضوها» اگر دیروز عازم اردوی جهادی غرب کشور خودمان می‌شدند، امروز به فکر رساندن صدای مردم مظلوم یمن به جهانیانند! آنهم بی‌هیچ حمایتی از طرف دولت و حتی حکومت! و تحقق جامعه مدنی واقعی! و مثالی برای آن مهم که بزرگان فرمودند؛ «آتش به اختیار»! و آنقدر هم حرکتت برکت کند که از هر ۲ جناح سیاسی کشور، عناصری بیایند حمایت تو! و صحه بر سلامت کارت بگذارند! سلامت کار! روزی آتش به اختیار بروی فلان منطقه محروم و آجر روی آجر بنشانی و روزهایی هم روزه بگیری، برای رساندن صدای غربت یمنی‌ها به فرزندان آدم! و باز هم این تلنگر بزرگ که «بأی ذنب قتلت؟!» چیست واقعا گناه ملت یمن؟! و کجاست سازمان ملل؟! آیا آن عمارت نکره نیویورکی که مفت هم گران است یا هر کجا که فریادرسی برای ملل تحت ستم هست؟! حرکت مخلصانه دانشجویان بسیجی دانشگاه تهران نشان داد؛ اگر چه با ثمردادن شجره «انقلاب اسلامی» به «جمهوری اسلامی» رسیده‌ایم اما آن «نهضت» رسیده به «نظام» هر جا که لازم باشد، باز خودی نشان می‌دهد! هیهات! «نظام جمهوری اسلامی» به معنای پایان «نهضت انقلاب اسلامی» نیست، بلکه آمده تا آن را محکم‌تر، مستحکم‌تر و پویاتر کند! اگر ما «اداره» داریم، لیکن «اراده» هنوز به قوت خود باقی است! و این همان اراده‌ای است که دقیقا همین بچه‌های روزه‌دار برای مظلومیت یمن را سالی ۴ بار عازم اردوهای جهادی کشور خودمان می‌کند! پس خدمت، خیلی هم گیر میز و صندلی نیست! تو حتی اگر «اداره» هم نداشته باشی و هیچ مسئولیت شغلی هم نداشته باشی، باز هم با پای «اراده» توان حرکت به اردوی جهادی سردشت و کرمانشاه را خواهی داشت! و نه فقط این، که حواست به جهان پیرامون نیز هست! آری! تو را دیروز، برادری بود به نام «فهمیده» و امروز، برادری هست به نام «حججی»! دیروز تو یعنی «مصطفی چمران» و امروز تو یعنی «مصطفی احمدی‌روشن»! تو، هم ریشه در دل خاک داری و هم میوه در بلندای افلاک! قابل توجه کسانی که مدام، بد جوان ایرانی را می‌گویند! الساعه داشتم با یکی از برادران همین حرکت، سخن می‌گفتم! می‌گفت: «حتی شماری از تشکل‌های غیر همسو هم، هماهنگ شدند با این ابتکار بسیج دانشجویی!» و این است جوان ایرانی! و جوان انقلابی! ضمن صحبت با این دوست عزیز، متوجه شدم که جماعت روزه‌دار، وعده ناهار دانشجویی خود را در اختیار مؤسسات خیریه می‌گذاشتند و چند باری هم خودشان، وعده ناهارشان را بردند و رساندند دست کارگران بی‌بضاعت فلان کوره آجرپزی! تو خودت روزه باشی و روزه‌ات هم مشخصا در حمایت از ملت یمن، اما وعده ناهارت سهم کارگر محروم هم‌وطن! با یک تیر، دو نشان! و بهترین جواب به سرایندگان شعر عاری از شعور «نه غزه، نه لبنان»! و ادای دین به خالق شیرین‌سخن آن بیت بنی‌آدمی! و مصداق امروزی‌اش! و این همه، زیر سایه خانه خدا! مسجد! آنهم مسجد دانشگاه! آنهم مسجد دانشگاه تهران! و من حالا بیشتر می‌فهمم چرا این همه حضرت آقا امید دارند به قشر جوان! و امیدوارند به دانشجویان! حرکتی بزنی آنقدر تمیز و درست که حتی ظریف و عارف هم دنبالت بیایند و صدالبته هرندی و اختری و چمران و رستمی و کی و کی! و جالب آنکه روز شروع این حرکت خودجوش، تنها و تنها خودت بودی و خدای خودت! بی‌ربط به دولت و حتی حکومت! مرتبط اما با آن بالایی! یعنی که خدا! یک جرقه‌ای، تنها در دل خودت! و سپس برکت خداوند منان به این حرکت تو! که دیده شوی! که کارت بگیرد! که پیامت برسد به آن زوج یمنی که مراسم عروسی‌شان به جای بوق شادی، پر شد از آژیر خطر! مثل غذای ناهارت که رسید دست پینه‌بسته آن پیرمرد هم‌وطن! پس هنوز زنده است آدمیت! و هنوز باید بوستان و گلستان خواند! و غزلیات حافظ نوشید! و امیدوار بود که اگر سازمان ملل، موم دست فراعنه است، اما ملل را یار و یاوری هست هنوز! «شورای امنیت» شور و نشاط دور سفره افطار شما بود که دعا کردید برای نجات آدمی! با لب تشنه و معده گرسنه! و یقین دارم و دارید که این صحنه‌ها و این حرکات، نه از چشم حضرت آقا دور می‌ماند و نه از چشم «مهدی فاطمه» که این عصر، عصر قدم‌های حجت‌بن الحسن است! کنار خواهند رفت این ابرهای تیره متراکم! شک نداریم! یکی آن بالا هست که همچنان هوای اولاد آدم را دارد! او همان خدایی است که هیچ قوم و قبیله‌ای را بدون پیامبر و امام و منجی نگذاشت! و خدا، خدای ما مردمان عصر آخرالزمان نیز هست! روزه‌تان قبول درگاه احدیت، بچه‌های پای کار انقلاب! اگر انقلاب اسلامی با حرکت‌هایی از همین دست، شکل گرفت و پیروز شد، کارهایی از قبیل این یک هفته روزه‌داری خدومانه شما که هم به مردم خودمان سود رساند و هم به مردم منطقه، حتم دارم تسریع می‌کند ظهور آفتاب را! و جلو می‌اندازد ان‌شاءالله انقلاب حضرت منتقم را! آقاجان! در این غروب آدینه، از همه وقتی منتظرتریم! بلکه بیایی و جان مجدد ببخشی به جهان! و نجات‌مان دهی! «احسن‌القصص» استعاره از وصال تو بود! گمانم هنوز تر باشد دیدگان یعقوب! و مضطر باشد پیر کنعان! نه! یوسف از چاه بیرون نیامده! نابرادری بیداد می‌کند! مگر تو دست آدم را بگیری! در مصر، در یمن، در فلسطین، در شام و در هر کجا، حتی خیابان‌های قلب پاریس! والله بر و بحر، عاشقانه تو را می‌خوانند! مثل این بچه‌های روزه‌دار بسیج! خیلی از «یلدا» دور نشده‌ایم! گفت: «قتیل عشق تو شد حافظ غریب، ولی؛ به خاک ما گذری کن که خون مات، حلال!»

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. حسین قدیانی می‌گوید:

    بسم‌الله الرحمن الرحیم
    .
    .
    .
    اینستاگرام ح‌سین ق‌دیانی

  2. حسین قدیانی می‌گوید:

    نجوایی در فراق بقیة‌الله
    ح‌سین ق‌دیانی: گر چه تازه آغاز زمستان است اما زین پس تا بهار، آرام‌آرام روز، بلندتر می‌شود تا آن فردای خوش که کلا بخواباند مچ شب را! و این استعاره از امید آدمی به آمدن سحر است و وصال سپیده! و به اینکه نور بر تاریکی، غلبه کند ان‌شاءالله! و اصلا یک چیز! تا کی باید این همه مقدمه‌چینی کنیم و سخن به استعاره و ایهام بگوییم؟! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! سحر کیست؟! سپیده کجاست؟! وقتی دستت از دامان حضرت بقیة‌الله، کوتاه است و حتی بیش از عمر نوح «مهدی فاطمه» را ندیده‌ای، چه روزی؟! چه شبی؟! چه زمستانی؟! چه بهاری؟! چه حال خوشی؟! آیا یعقوب که تنها و تنها در فراق عزیز مصر بود، روز و شبی داشت؟! مگر نه آنکه آنقدر گریه کرد و اشک ریخت که سوی چشمانش از دست رفت؟! باورم هست آن زمان، همه‌ی فکر و ذکر یعقوب، یوسف بود و ما اما روز را و نور را و سحر و سپیده را می‌گذاریم جای «مهدی فاطمه» بلکه به خیال خودمان هنرمندانه و شاعرانه، منتظر حجت‌بن الحسن بوده باشیم! خدایی بس است دیگر! باید انقلاب کنیم در نحوه‌ی انتظارمان! دنیا را بنگرید! «زرد» رنگ جلیقه‌ی همه‌ی آدمیان است و بلکه رنگ رخسار همه‌ی آدمیان! واقعیت آن است که غیبت، نسخه‌ی همه‌ی ما را پیچیده! دنیا به شهادت حکامی چون ترامپ و بن‌سلمان، اگر تیمارستان نباشد، حتما یک بیمارستان رواعصاب است که مدام آمبولانس، داخلش می‌شود! و مدام آژیر خطر! روزی کودک فلسطینی! روزی یمنی! روزی سوری! همان طفلک لب ساحل! چه بود اسمش؟! علی‌الظاهر پای برج عاج ایفل بود که آدم از ما بهتران می‌توانست دمی به آسایش، قهوه نوش جان کند و این هم از لیزی قطرات خون خیابان شانزه‌لیزه! و پلیس مهربان خروس‌نشان! و خرس گنده‌های مکتب لیبرال‌دموکراسی! آخر و عاقبت حکومت ما مردم بر خودمان! دقیقا! رسما! علنا! رأی اکثریت! همان «اکثرهم لایعقلون»! بت دموکراسی! شوی انتخابات! اینکه تو توهم بزنی «انتصاب خالق» باید ذیل «انتخاب مخلوق» تعریف شود! و آوردن خدا زیر خلق! حالا تحویل بگیر روزگار بدون «مهدی فاطمه» را! چه روزگار آزگار بی‌آموزگاری! چقدر پریشان‌حالی! چقدر پریشان حالی! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! آن از غرب! این از شرق! آن از شمال! این از جنوب! حقا که «ظهر الفساد فی‌البر و البحر»! حتی اینجا هم کسی که پرهیز دارم از بردن نامش، هنوز مثل ایام تبلیغات، با مردم سخن می‌گوید! گویی هنوز «نامزد» است، نه «مسئول»! یا خیرالمسئولین! به داد بشریت برس! کل جهان شده کلبه‌ی حزن‌آلود کنعان! و ما هم فردای شب یلدا را و بلکه بهار را کم ندیده‌ایم اما «کلبه‌ی کنعان شود روزی گلستان، غم مخور» ربطی به این بهارک‌ها ندارد! بله! روزها بلند می‌شوند ولی وقتی حتی خبری از خیمه‌ی غریبانه‌ی صاحب‌الزمان نداریم، چه روزی؟! این هم مثل روز قبلش! یا روز بعدش! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! هیچ حال خوشی نداریم! غلط کردیم! بیا حضرت صاحب‌العصر و الزمان! برگرد آقاجان! این جهان دقیقا محصول غلبه‌ی رأی ما بر راه الله است! توهم زدیم که بی‌شما نیز زندگی می‌گذرد! آقاجان! مناره‌های تمام مساجد، همان دستان ماست که به علامت تسلیم، بالا آمده! غلط کردیم! ما فکر می‌کردیم مشکل ملل با «سازمان ملل» حل می‌شود ولی لعنت خدا بر این سازمان بی‌ملل که فرمانش دست شیاطین است! پول بن‌سلمان و اراده‌ی ترامپ باید معین کند حکم شورای امنیت را! و این زنده‌به‌گور کردن آدمیت است! اصلی‌ترین عصر جاهلیت! احوال‌پرسی آدم‌ها با هم، اما در مجازستان! خدایا! دلم مسیح می‌خواهد، عوض بابانوئل! این عروسک، اصلا معلوم نیست فرزند کیست، لیکن مسیح، فرزند مریم مقدس است! سخن از «حجاب اجباری» می‌گویند ولی به‌اجبار می‌خواهند دختران حوا را بی‌حجاب کنند! خدایا! دلم موسی و ابراهیم و نوح و آدم می‌خواهد! یعقوب! یوسف! داود! زکریا! یحیی! سلیمان! اسماعیل! همه‌ی‌شان! خدایا! دلم «محمد» می‌خواهد که سلام تو بر ایشان باد! و این همه با آمدن «مهدی فاطمه» محقق می‌شود! او چکیده‌ی همه‌ی انبیا و خلاصه‌ی همه‌ی اولیا و عصاره‌ی همه‌ی اوصیاست! او سیمایی دارد زیباتر از یوسف و صدایی دلرباتر از داود! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! یا الله! دل‌تنگ آسمانیم در این زمین سرد! غلط کردیم! ما گناه داریم! مانده‌ایم چه کنیم! وامانده‌ایم! خسارت‌زدگانیم! حسرت‌خوردگانیم! رحمی کن به حال خلائق، یا حضرت خالق! دارد از دست می‌رود آدمی…
    #حسین_قدیانی

  3. ح‌ق می‌گوید:

    #هاشمی_شاهرودی
    ح‌سین ق‌دیانی: درباره‌ی مرحوم #هاشمی_رفسنجانی بسیار نوشته‌ام؛ چه به زبان زنده‌باد و چه به لسان انتقاد! نخستین سالیانی که روزنامه‌نگار شدم، مصادف شده بود با عصر حملات جریان موسوم به اصلاحات به هاشمی و خب! با وجودی که حتی همان زمان هم هاشمی خیلی علیه‌السلام نبود، لیکن به قدر وسعم دفاع می‌کردم از ایشان در نوشته‌هایم! حتم داشتم جریان مذکور دارد هاشمی را به نمایندگی از انقلاب می‌زند! جز این، عاشق خطبه‌های هاشمی بودم در دهه‌ی ۶۰ و زمانی که خیلی شیک و مجلسی بر دهان دشمن می‌کوفت؛ «این غربی‌ها مثل گاو تحلیل می‌کنند!» همان زمان هم خیلی حال نمی‌کردم با حزب‌اللهی‌هایی که هیچ با هاشمی حال نمی‌کردند! بگذریم که پدر نیز اسمی از هاشمی در یکی از آخرین نوشته‌هایش برده بود! آنهم به نیکی! مجموع این چیزها باعث شده بود که هاشمی همیشه برایم بزرگ باشد، حتی سالیان آخر حیاتش که دم به ساعت، نقدش می‌کردم! القصه! هاشمی که رفت، خیلی زودتر از خیلی‌ها، یک متن راحت نوشتم که نه لوس بود، نه عبوس! و خیلی زود به عنوان یک نگاه منصفانه‌ی عاری از افراط و تفریط، چرخ خورد در مجازستان! همیشه تکلیفم با هاشمی روشن بود! بدون هیچ عذاب وجدانی! نه نادم بودم از تعاریفم، نه پشیمان بودم از نقدهایم! حسم این بود که برای همه‌ی رفسنجانی‌نوشت‌هایم، جواب دارم در محضر خدا! شگفتا اما از این تعارض! برای هاشمی دیگری، یعنی آیت‌الله هاشمی شاهرودی، تنها و تنها یک متن نوشته باشی و چندی بعد، متأثر از توضیح استادت، بفهمی که تند رفته بودی در متن! و اینکه معالجات اولیه در همین ایران خودمان بوده و مع‌الاسف کمی تا قسمتی به حیث پزشکی، مشکوک! و ناچار از ادامه‌ی معالجه در غربستان! به اصرار دوستان و بعضا بزرگان! و همین نیز که بفهمی حیات آیت‌الله آنقدر برای رهبر انقلاب، موضوعیت داشته که ماه‌ها صبر کنند برای حکم رئیس جدید مجمع! لذا پست کذا را پاکیدم و پستی جدید گذاشتم به نشانه‌ی عذر! و برایم شد درس عبرتی که دیگر زود قضاوت نکنم، حتی ناظر بر مفهوم مقدس عدالت! پس به صرف یک فیلم که هیچ خبری از قبل و بعدش ندارم، از من نخواهید فلان وکیل ولو وکیل‌الدوله را بکوبم! الغرض! از استادم خواستم که از طرف من از آیت‌الله شاهرودی، حلالیت بخواهد! از خدا هم خواستم که ایشان حالاحالاها با دار فانی وداع نکنند، بلکه عذاب وجدان ما کمتر شد! استاد به حرفم گوش داد و خدا نه! دی چند سال پیش که هاشمی رفسنجانی رفت، اگر چه ناراحت شدم ولی هیچ عذاب وجدانی نداشتم! برعکس الان! چه دی بدی! کاش اصلا هیچ چیز ننوشته بودی برای شاگرد اول درس صدر شهید…
    #حسین_قدیانی

  4. ح‌ق می‌گوید:

    پایان عصر اطلاعات و کیهان؟!
    ح‌سین ق‌دیانی: سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۹۷ در حالی که اغلب روزنامه‌ها- بعضا با مدد از چاپ دوم- موفق به پوشش خبر دیرهنگام ارتحال آیت‌الله هاشمی شاهرودی شدند که ۲ روزنامه‌ی پیشکسوت #اطلاعات و #کیهان خبر به این مهمی را به قول قدمای مطبوعات، خورند؛ خبر خوردند! و این در حالی است که چاپخانه‌ی هر ۲ روزنامه- برخلاف سایر روزنامه‌ها- دقیقا در همان محل مؤسسه‌ی‌شان واقع است! در قامت یک روزنامه‌خوان و نیز روزنامه‌نگار، از این واقعه‌ی حقیقتا تلخ، به عنوان یک #مصیب_عظمی یاد می‌کنم و گرامی می‌دارم یاد ایام کودکی را که برای خرید اطلاعات و کیهان، بیش از ۲۰ دقیقه پیاده می‌رفتم تا دکه‌ی سر چهارراه! همه‌اش ۱۰ سالم بود! الغرض! زیبنده است آقایان #محمود_دعایی و #حسین_شریعتمداری علی‌رغم همه‌ی اختلافاتی که دارند و ندارند، با کنکاش بیشتر روی این رخداد شوم، در یک کار مشترک و خداپسندانه، صندلی خود را در اختیار جوانان بگذارند و به اتاق فکر و تجربه و مشورت بروند! صدالبته باز هم می‌توانند برای روزنامه بنویسند اما واقعا جا دارد درآوردن روزنامه را واگذار کنند به نیروی نو و تازه‌نفس! از آنجا که هر دوی این عزیزان، حکم از #رهبر_انقلاب دارند، اقدام مذکور، ضروری‌تر به نظر می‌رسد! بیم از آن می‌رود که حتی این خبر خوردن نیز به پای بزرگان نوشته شود! آری! «سه‌شنبه ۴ دی ۱۳۹۷» بدترین روز حرفه‌ای دوقلوهای پیر مطبوعات بود! اطلاعات و کیهان را هرگز این همه خسته ندیده بودم! خسته، بی‌رمق و بی‌حال…
    پی‌نوشت: این مختصر، نافی ارادت فراوانم به استادم جناب حاج‌حسین‌آقای شریعتمداری نیست، بلکه در طول آن است! همین حریت را نیز بدهکار ایشانم…
    #روزنامه
    #حسین_قدیانی

  5. ح‌ق می‌گوید:

    «خمینی» بابانوئل نبود!
    ح‌سین ق‌دیانی: نگفته پیداست؛ امام ورد زبان ظریف، به بابانوئل شبیه‌تر است! هیهات! خمینی، فقط یک پیرمرد نورانی سفیدچهره‌ی محاسن‌سپید نبود! او سر جنگ داشت با صهیونیست‌ها! او آمد تا در هر قله‌ای و در هر قلعه‌ای و در هر قبه‌ای، به‌خصوص قبة‌الصخره، پرچم بلندبالای #اسلام را نصب کند؛ «محمد رسول‌الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم»! مستر ظریف! اگر شما حوصله‌ی مبارزه با #اسرائیل را ندارید، چرا #خمینی را #بابانوئل می‌کنید؟! نترسید! والله تا حاج‌قاسم و شیربچه‌هایش هستند، ما عمرا شما را بفرستیم جلو! به قرآن، شما عقبی! عقب عقب! و عقب هم خواهی ماند! عقب از جنگ، عقب از مرحله، عقب از منطقه و صدالبته عقب از زمان! اگر #خجالت از شهدای «الی بیت‌المقدس» نمی‌کشید، اقلا اندازه‌ی #محمدصلاح درک مبارزه با اسرائیل داشته باشید! کم مانده مدعی شوید؛ «محمد که مکه را فتح نکرد! مکه خود به خود فتح شد!» به خدا کم مانده بگویید؛ «باد شدید بود و الا علی و کندن در خیبر؟!» حقا که خمینی ورد زبان شما، هیچ فضیلتی بر بابانوئل ندارد! لیکن خمینی همان ابرمرد بت‌شکنی بود که می‌گفت: «حماسه‌ی مردم فلسطین یک پدیده‌ی تصادفى نیست! آیا دنیا تصور مى‌کند که این حماسه را چه کسانى سروده‌اند و هم اکنون مردم فلسطین، به چه آرمانى تکیه کرده‌اند که بى‌محابا در برابر حملات وحشیانه‌ی صهیونیستها مقاومت مى‌کنند؟ آیا تنها آواى وطن‌گرایى است که از وجود آنان دنیایى از صلابت آفریده است؟ آیا از درخت سیاست‌بازان خودفروخته است که بر دامن فلسطینیان میوه‌ی استقامت و زیتون نور و امید مى‌ریزد؟ امروز به همانگونه که فعالیت‌هاى وسیعى در سراسر جهان براى به سازش کشیدن ما با کفر و شرک در جریان است، براى خاموش کردن شعله‌هاى خشم ملت مسلمان فلسطین نیز به همان شکل ادامه دارد و حال آنکه معتقدین به اصول #انقلاب_اسلامى ما در سراسر #جهان رو به فزونى نهاده است و ما اینها را سرمایه‌هاى بالقوه‌ی انقلاب خود تلقى مى‌کنیم و هم آنهایى که با مرکب خون، طومار حمایت از ما را امضا مى‌کنند و با سر و جان، دعوت انقلاب را لبیک مى‌گویند و به یارى خداوند کنترل همه‌ی جهان را به دست خواهند گرفت! امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنه‌ها و مرفهین بى‌درد شروع شده است و من دست و بازوى همه‌ی عزیزانى که در سراسر جهان، کوله‌بار مبارزه را بر دوش گرفته‌اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاى عزت مسلمین را نموده‌اند، مى‌بوسم!» راستی آقای کاملا ظریف! به ما چه که روح‌الله بت‌شکن، هرگز دست‌بوس دیپلمات‌ها نبود؟!
    #حسین_قدیانی

  6. ح‌ق می‌گوید:

    لطفا خدای خامنه‌ای را دست کم نگیرید!
    ح‌سین ق‌دیانی:
    – یعنی ببینی حضرت آقا چه کسی را می‌گذارند رئیس مجمع؟!
    – فکر کنی ببینی فرد مدنظر رهبر انقلاب برای ریاست قوه‌ی قضا چیست؟!
    الغرض! این‌قدر حالم بهم می‌خورد از این سئوالات که نگو! مثل همان که با خود زمزمه می‌کردیم؛ «بعد از خمینی، انقلاب چه خواهد شد؟! و رهبر انقلاب که خواهد شد؟!»
    صدالبته دوراندیشی و عقل‌گرایی و محاسبه و تدبیر و گمانه‌زنی و مصلحت‌سنجی، خوب است لیکن سئوالات فوق‌الذکر، عمدتا ریشه در توکل قلیل سئوال‌کننده یا به عبارت اصح؛ سائل به خداوند منان دارد! پس این را از زبان خدا بخوان! «تو لازم نکرده نگران این چیزها باشی! کار خودت رو بکن کوچولو! اگه من #خدا هستم، نمی‌ذارم این #انقلاب بدون #رهبر بمونه! من کاری می‌کنم که «راه قدس از کربلا می‌گذرد» که زمان رهبری روح‌الله، فقط به یک شعار می‌مانست، در زمان رهبری سیدعلی به شکل کامل، محقق بشه! کمی صبر کنی، قاسم سلیمانی کربلای ۵ رو تا خود کربلا خواهم برد! و تا قدس هم می‌تونم ببرمش! اتفاقا در زمان رهبر بعد از خمینی هم این حرکت رو می‌زنم! پس این فضولی‌ها به تو نیومده! تو مشق خودت رو بنویس! کاری با تکالیف رهبرت نداشته باش! این فرد، بنده‌ی محض منه! تو غروب نه دی، مست حماسه‌ی خودت بودی اما خامنه‌ای زد پس کله‌ات! نهم دی هم حکایت سوم خرداد، باید دست قدرت من خدا را دید! اینه فرق مرد الهی با خودت، نیم‌وجبی! رئیس مجمع، به تو چه که کی می‌شه؟! بنده‌ی محض من، تدبیر می‌کنه و یکی رو می‌ذاره! یکی رو هم می‌ذاره رئیس قوه‌ی قضا! توی جزجگرزده به فکر متن اینستای خودت باش که حرف حق باشه! هم صریح باشه و هم صحیح! نمی‌خواد نگران تصمیم بزرگان باشی فسقلی! تو خواب بودی و من اما شن‌های صحرای طبس رو بیدار کردم! این از دیروز! اسد رو هم تا الان نگه داشتم در خط مقدم مقاومت! این هم از امروز! حالا تو با کلا ۶۵ کیلو وزن، چی کار داری به رهبر بعد از خمینی؟! کار خودت رو بکن! من، کار خودم رو خوب بلدم! تو رأیت رو درست بده و انتخابت رو درست بکن، نمی‌خواد تو کار من دخالت کنی! و نگران امور من باشی! من بعد از حسین‌بن علی نگذاشتم دنیا و آخرت، بدون امام بمونه! لنگ بزنم در کار خودم، بعد از خمینی؟! تو غصه‌ی من رو نخور! من بلدم از فهمیده، حججی بسازم! و از مصطفی چمران، مصطفی احمدی‌روشن! تو چی بلدی؟! هیس! اصلا نمی‌خوام صدات رو بشنوم! فقط باید بری توبه کنی! بار آخرت باشه می‌بینم از این سئوال‌های چرت می‌پرسیا! به #عزرائیل می‌گم؛ جوری جونت رو بگیره که نفهمی از کجا خوردی! آفرین! توبه، بوس، لالا!»
    نزن خدا! تسلیم!
    #حسین_قدیانی

  7. ناشناس می‌گوید:

    امروز منظور آقای صفار به شما بود؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.