وطن امروز ۱۴ آذر ۱۳۹۷
کجتر از «پیزا» برج زهرمار «ایفل» است! جمهوری چماق! ادوکلنهای پاریس، بوی خون میدهد! خاک بر سر «سازمان ملل» که کمربند اسد علیه تکفیریها را محکوم میکند اما بیرحمی پلیس فرانسه را نمیبیند! اینجا در ایران اگر نیروی انتظامی و بسیج و بعضا هم حکایت ۹ دی، خود ملت در برابر فتنهگران دروغگو که لگد به ۴۰ میلیون رأی زدند بایستند، حتما از مصادیق «خشونت» است اما در شانزلیزه، هر جنایتی قابل عفو! بیچاره آن منورالفکرانی که روی کراوات مکرون وحشی یادگاری نوشتند! بیچاره آن کارگردان که غرور مردمش را به کشور خروسنشان فروخت، بلکه در کن، تحویلش بگیرند! خروشنشان! کجایی جناب ژان پل سارتر؟! حالا موسم قرار گذاشتن در دیار کافههاست، البته اگر قبل از قهوه، کتک نخوری! کتک در مهد آزادی! آنهم به شهادت آزادی بیان روژه گارودی! و جای زخم در بدن جلیقهزردها! اینجا در ایران، فتنهگر علیه صندوق آرا، منصبنشین هم بشود و باز فرانسه را ناظر بر تضارب آرا و احترام متقابل، به رخ جمهوری اسلامی بکشد! خخخخخ! دم خروس، ناجور از پرچم فرانسه زده بیرون! کاش زینالدین زیدان، یک کله هم برود در سینه لیبرالدموکراسی، بابت این همه جنایت! و این همه دروغ! و این همه تبختر! و این همه غرور! و این همه شو! حق با «جلال» بود که حتی در عصر فکلکراواتیها نیز، هرگز یک فنجان چای قهوهخانههای دیار خود را به کافههای پاتوق روشنفکران پاریسی نفروخت! حق با «شریعتی» بود که عوض شکوهبردن نزد پایههای آهنی ایفل، سر بر در خانهی گلی «علی» و «زهرا» میگذاشت و غم قرنها را زار میگریست! هی مستر تقیزاده! دقیقا از کجا تا کجا باید غربی شویم؟! و فرنگی شویم؟! و فرانسوی شویم؟! حکام الیزه، ملت خود را کتک نزنند؛ ترحم به مردم ایران در برجام اروپایی، پیشکش! دم «روحالله» گرم که ما را نسبت به نقاب چهره غرب، بیدار کرد! دم «سیدعلی» گرم که بیفرجام میداند نشست و برخاست با این وحشیهای اتحادیه اروپا را! چقدر هم اتحاد! به دشداشه و کراوات نیست! یک رگ بنسلمانی در پیکر همه سران این اتحادیه هست که از آزادی، فقط شعارش را میدهند! بهجای تنباکو، بوی دود استخوان نحیف آدمیزاد میدهد پیپ منورالفکران پاریسنشین! بیچاره غربزدههای ما که هنوز هم میخواهند حساب فرانسه را سفید کنند! کل عمرشان «مرسیمرسی» میگویند اما اینجور وقتها چنان چشم بر حوادث فرانسه میبندند که گویا پاریس اصلا پایتخت هیچ قبرستانی نیست! و من حالا میفهمم چرا آن پیرمرد بروجردی، بدش آمد که در وصف شهرش از عبارت «پاریسکوچولو» بهره میبرند! و حالا میفهمم چرا زندهیاد آل احمد، اصرار داشت «فرانسه» را اینجوری با تحقیر بنویسد؛ «فنارسه»! شگفتا! باتوم نیروی حافظ امنیت ما بر تن آنان که ۸۸ میخواستند انتخاباتی با آن عظمت را سرنگون کنند، حتی سر هیلاری کلینتون را هم درد آورد ولی الساعه لال شده وزیر خارجه آمریکا! و کور شده دیدهبان صلح حقوق بشر! و بهخواب زده خودش را شورای امنیت! «شورای امنیت»! چه دروغ گندهای! امنیت را حق بنسلمانها بدانی و سلیمانیها را اما تروریست! باید گل گرفت در سازمان ملل را! باید محکوم و محاکمه کرد این سازمان بیملل را! نه بمبهای بر سر اطفال یمن را ببینی و نه چماقهای مکرون جلاد را! و تنها و تنها زوم کنی روی موشکهای حزبالله! و گردانهای قدس! که مشغول جهاد در برابر غاصب سرزمین خودشان هستند! و من ماندهام جوجهسلبریتیهای ما که یمنیها را آدم حساب نمیکنند، چرا اینجا برای مردم فرانسه، هیچ شمعی بهنشان همدردی روشن نمیکنند؟! نکند دولت مکرون از هفت دولت آزاد است و هر چه زد، زد؟! نکند سیلیخوردن مردمان اروپا فقط از داعش محکوم است؟! «نه غزه، نه لبنان» و نه حتی مردم فرانسه؟! و آنوقت پرستش کورش، چون که پادشاه آدمنوازی بود! یکیدو روز پیش، تولد «جلال» بود! و نهعجب که هنوز هم «غربزدگی» فروش میرود! عنصر غربزده، عاشق سلفی با ایفل است و افتخار به خط اتوی شلوار جانشینان سارکوزی! او حتی چشم بر ظلم دولت فرانسه به مردم فرانسه هم میبندد، چرا که چشمش پر از زرق و برق ادوکلنهای مارک پاریس است؛ آنقدر که نه کارگر گلاب قمصر خودمان را ببیند، نه حتی کارگر فرانسوی را! او خود کارگر کارخانه ستمسازی غرب است! و به حقوقی، جایزهای، خرمهرهای، گندمی، سیبی بر سر برج ایفل، راضی! منظور عنصر غربزده از «نه به خشونت» همان است که مراد سران غرب و FATF و CFT است! در این منظومه، تیر و کمان کودک اهل غزه و چفیهی نصرالله و تفنگ بچههای حاجقاسم، حتما مصداق خشونت است، لیکن چماق مکرون، هویج! ولو بر سر فرانسویهای چشمآبی! الان باید مینوشتی «قلعه حیوانات» را حضرت اورول! بله! دنیای غربزدهها، قلعه وحشیترین حیوانات است! عمری «نه» گفتن به «خشونت» لیکن سوت و کف زدن برای آن نامرد که سر شیخ دردمند عصر مشروطه را برد بالای دار! و تاختن به «آل احمد» که چرا آن جمله مشهور را در شرح مظلومیت آن شیخ شهید و نیز شرح بیوجدانی روشنفکر غربزده نوشت! هان ای مردم فرانسه! ثبت کنید در تاریخ که غمخوار شما همین ما هستیم که غمخوار مردم غزه و لبنان و یمن و بحرین نیز هستیم! خیالتان راحت! از منورالفکران غربزده هیچ کجای دنیا حمایتی نخواهید شد! حتی وقتی هم که شما را میبرند تیتر یک، بیشتر نگران آنند که مبادا «ایفل» آسیبی ببیند! عاقبت، همه حق و حقوقشان سر این برج است! و نگران که مبادا صدای قوقولیقوقول خروس فرانسه، در لابهلای خروش شما قطع شود! از نظر سران چشمچران غرب، بشکه شکمگندهای چون بنسلمان، باید هم حکایت گاو شیرده باشد اما چندی است گریبان فراعنه، افتاده دست شیران نر! گیرم فلان سازمان زیرمجموعه آن عمارت نکره نیویورکی، قاسم سلیمانی را تروریست بخواند اما آنکه تکفیریها را از شجاعت خود و نیروهایش کفری کرده، همان است که هم برای دخترکان کرانه باختری اشک میریزد، هم برای گریه مظلومانه هر دخترک دیگری! ولو در قلب پاریس! اوج انسانیت غربزدهها اما همین است که مثلا اگر کارگردان هستند، ایران خودشان را سیاه و پر از خشونت نشان دهند به پاریسیها! به پاریسیها که بارها و بارها رنگ جلیقه زردشان، سرخ شد این روزها! خوش آمدی به دنیا جلال! این دنیا هنوز هم قلم تو را میخواهد! قلم تویی که روشنفکر بودی و اتفاقا پاریس هم رفته بودی، اما هرگز رو به برج زهرمار ایفل، نماز نخواندی! بوی خون و آهن و دود میدهد این روزها! قلم بردار! قدم بردار! برو و ببین و باز هم بنویس! و باز هم «فرانسه» را «فنارسه» بنویس، از بس که «دموقراضه» است این دموکراسی غربی! لختتر از هر پادشاهی! بشنوید! این فریاد اعتراض انسان طفل معصوم آخرالزمان است علیه مکاری مکرونها و ترامپها و بنسلمانها! هیهات! هیهات اگر بهشت شود دنیا، با وجود این رؤسای جهنمی! دنیا را و این جهان را و این مردمان را، مردی دیگر باید! مردی دیگر باید بیاید…
وطن امروز ۲۲ آبان ۱۳۹۷
تصورشان این بود که این شبهه اخیر، آخرین میخ بر تابوت ستارههای آسمان مقاومت و اختران سپهر شهادت است اما حکمت خدا را بنگر که روی نفهمی جماعت، چه پل قشنگی زد و چه زیبا نام شهید عصر روزنامهدیواری را در زمان حال نیز احیا کرد! روزها و شبهایی است که به یمن BBC نفهم و «من و تو»ی نفهمتر و ایضا چند حسود و عنود داخلی، چنان مجازستان متبرک به اسم و رسم و عکس و شرح شهید حسین فهمیده شده که گویی «آن طفل ۱۳ ساله» همین هفته پیش از باده شهادت نوشیده! و تازه ۲۴ ساعت است که خمینی بتشکن، آن جمله حقیقتا ناب را در وصف دانشآموز دلاور ما بیان کرده؛ «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است» که الباقیاش را از زبان قلم من بشنو: «حتی قریب ۴۰ سال بعد از شهادتش نیز، دشمن را مشغول عظمت خود نگه داشته!» شگفتا! ما به محمودرضا بیضایی و محسن حججی و محمدهادی ذوالفقاری و دهها شهید دیگر متولد همین دهههای کنونی رسیدیم لیکن رسانههای دشمن هنوز درگیر حسین فهمیده هستند و تشکیک در نحوه شهادت او! چقدر از زمانه عقبند احمقها! ما از جاده اهواز به خرمشهر و از شلمچه و فکه و طلائیه و مجنون و اروند و دوئیجی و نهر خیّن و شرق ابوالخصیب و ارتفاعات اللهاکبر و شاخشمیران و کربلای ۵ نهتنها به خود کربلا رسیدیم بلکه با کمک بسیجیان سراسر منطقه و حزبالله تمام این خطه، تا شام و حلب هم رفتیم و به شهادت بُرد موشکهای طهرانیمقدم، همه نگاهمان به رهایی قدس شریف است و قطرات خون شهدایمان، هر آن دارند به قبةالصخره نزدیک و نزدیکتر میشوند؛ آنوقت گیر «من و تو» و BBC و دنبالههایشان در داخل این است که همنسلان بیضایی و حججی و ذوالفقاری را نسبت به کم و کیف قصه شهادت حسین فهمیده دچار شک کنند! چقدر از زمانه عقبند احمقها! اولا الحمدلله الذی جعل اعدائنا منالحمقا! به جبر زمان و به اقتضای روزگار، سخن ما بیشتر بر سر احمدیروشنها و رضایینژادها و بیضاییها و حججیها و ذوالفقاریها بود اما بنازم حکمت خدا را؛ همان خدایی که فرعون را خدمتکار موسی کرد، رسانههای دشمن را نیز بیآنکه میل خودشان باشد، در خدمت شهدای نسل اول جبهه و جنگ قرار داد تا من و ما از یاد نبریم که اگر جوانانی از نسلهای کنونی «مدافع حرم» شدند، جز این نبود که الگویشان نوجوانی بود به نام نامی «حسین فهمیده» که به جای نوشتن مشق شب، راهی میدان نبرد شد تا الیالابد سرمشق همه نوجوانان و همه جوانان باشد! بله! شهید حسین فهمیده میتوانست همچنان به مدرسه برود و درس بخواند و اگر چنین هم میکرد، هیچ مشکلی نداشت اما کار کارستان این شهید والامقام آنجا بود که از سن خود و از شناسنامه خود جلو زد و خودش یکپا مدرسه شد و یکپا درس! و پای درس فهمیده، نه عجب که بیضاییها و حججیها و ذوالفقاریها رشد کنند! البته فقط هم حسین فهمیده نبود! بهنام محمدی هم بود! و خیلیهای دیگر! در همین مسجد جوادالائمه که مفتخر به شهدای فراوان و حقیقتا هنرمندانی چون مرحوم فردی و سلحشور است، شهیدی داریم به نام «عبدالمجید رحیمی» با فقط ۱۶ سال سن! عکسش معروف است! و در فضای نت بهراحتی قابل رؤیت! این شهید نیز از جمله شهدای روز تاریخی ۱۰ اردیبهشت ۶۱ است و مزارش، کمی پایینتر از مزار پدرم! بروید بهشتزهرا و در قطعه ۲۶ بگردید و پیدا کنید مزارش را! و ببینید عکسش را! جالب اینکه دست او هم یک نارنجک است در عکس مشهورش! در همان بالای مزار، خانواده این شهید، خوشذوقی کردهاند و وصیتنامه شهید ۱۶ ساله خودشان را گذاشتهاند که با سوره «والعصر» هم شروع شده! آدمی میماند در عظمت معرفت و بلندای روح این شهید جوان و بلکه نوجوان، وقتی دقیق میشود در وصیتنامهاش! و اعجاز خمینی، پرورش همین انسانها بود که در کمترین سن ممکن، بزرگترین کارها را میکردند و مثل آدمهای بزرگ، رفتار میکردند! مثل قهرمانان تاریخ! مثل افسانهها و اسطورهها! مضحک است که دشمن بخواهد امثال عبدالمجید را برای ما که همسایگان او بودیم، دروغ بخواند! این همه که نوشتم «اولا» بود و حالا ثانیا! ثانیا گیرم نارنجک، نه دور کمر بلکه در دست فهمیده بود! اصلا هر کجا که BBC بگوید! سلمنا! باز هم حسین فهمیده یک معجزه است و هنوز هم «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله»! ۱۳ سالگی وقت کارهایی است و ۳۰ سالگی نیز! اما اعجاز فهمیدهها و محمدیها و رحیمیها آنجا بود که حکایت «قاسم بن الحسن» در عصر نوجوانی، مرام جوانمردی پیشه کردند و بهمعنای واقعی کلمه، بزرگی کردند! نه از سن کم خود ترسیدند و نه حتی از تعداد زیاد توپ و تانک دشمن! ایمانی داشتند که هیچ کم از ایمان فرماندهانشان نداشت! خود یکپا متوسلیان بودند! یکپا وزوایی! عصر، عصر بچگیشان بود و مگر از طفل ۱۳ ساله چه توقعی جز بچگی میرود؟! لیکن گاه هست که یک طفل ۱۳ ساله، چنان مردانگی میکند که امام بزرگوار ما در وصفش آن جمله ماندگار را بگوید! آن هم امامی که به این راحتیها اسم کسی را نمیبرد، چه برسد بخواهد مدحش کند! ثالثا اصلا و اساسا در ذات اسم شهید، پیامی هست! قبلا هم متنی نوشته بودم با این تیتر که «آوینی؛ مخلص روشنفکران!» توی دشمن یا توی همیشه مخالفخوان، همین که اسم «شهید حسین فهمیده» را ببری، صرفنظر از پس و پیش جملهات و صدالبته چند و چون شبههات، بازی کردهای در زمین «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله»! ظاهرش آن است که متلکی انداختهای اما نه بهتر از متلکهای یزید علیه حسین! صرف بُرد اسم «حسین فهمیده» باخت بدی را بر پیشانی رسانه اغیار ثبت کرد! هدف، زدن بود اما خوردند! آنقدر که شهید عصر روزنامهدیواری که حتی اسمش هم از کتب درسی حذف شده بود، چنان احیا شد که تو گویی همین تازگیها به شهادت رسیده! حسین فهمیده در ۱۳ سالگی پی به راز حقیقت برد و همچون علمای ربانی، مسافر نور شد اما بعضیها آخرش هم فهمیده را و معجزه فهمیده را نفهمیدند! و توهم زدند بحث نارنجک و تانک است فقط! نخیر! سخن بر سر استعداد انقلاب اسلامی در پرورش انسان تراز اسلام است! که مدرسهایاش میشود حسین فهمیده و هنرمندش مرتضی آوینی! به قرآن قسم، خز شده که بگردید و عکسی از عکسهای قدیمیتر «سید شهیدان اهل قلم» را رو کنید و کلی حرف مفت که «آوینی این هم بود! و لذا او را اسیر قرائت رسمی نکنید!» زحمتتان بیخود است! آوینی خود برای ما از «راه طیشده»اش به کرار نوشته که حتی سبیل نیچهای هم میگذاشته! جوری یک عکس را شرح میدهند، کأنه سیاره جدید کشف کردهاند! از قضا، جوانی مشغول به عوالم روشنفکری را که مدام از این کافه به آن کافه میرفت، خراب مجنون و راوی فتح کردن، هنر است! هنری که دیروز خمینی داشت و امروز هم خامنهای دارد! والله نشاندادن عکس فلان شهید مدافع حرم با ماشین لوکس و زندگی لاکچری و چهره آنچنانی که سابق بر این داشت، هم ارادت ما را به آن شهید مضاعف میکند، هم صحه بیشتر بر هنر فرماندهی حاجقاسم و صدالبته هنر رهبری حضرت آقا میگذارد! از طفل ۱۳ ساله، عاشق مفاهیم بلندبالا ساختن و او را تا خط مقدم انسانیت کشاندن که فقط و فقط از خدا بترسی و لاغیر، هنر بزرگی بود که خمینی داشت! و از جوان دیگری در این عصر، قهرمانی در حد حججی آفریدن، هنر بزرگی است که خامنهای دارد! باید هم دستپروردههای خمینی و خامنهای حتی دل جوانان دیگر کشورها را ببرند! اگر دیروز، شهید احمد قصیر از حسین فهمیده الگو گرفت، امروز من با همین چشمهای خودم دیدم که جوان عراقی، چگونه عاشق شهید محمدهادی ذوالفقاری شده است! و آن فیلم نوحه جوانان بحرینی را نیز که چطور دل به شهید محسن حججی دادهاند! هیهات! ما بچهدلفینهای بازیگوش روی آب نیستیم! ما نهنگانیم و در قعر دریا! ما با وجود اسطورههایی چون فهمیده در دیروز و حججی در امروز، نه زیر برف میمانیم و نه زیر حرف! ۴۰ سال بعد حتم دارم فلان گوشه قصه حججی را به شبههای دچار خواهند کرد اما آن روز محسن سرجدا حتی از امروز هم بزرگتر خواهد بود! شهدای ما مثل ماه هستند، نه مهتابی، که بهواسطه یک کلید، نورشان خاموش شود! نه! کلاف این رشته، از دستم درنرفته! و خوب میدانم کجا هستم! رابعا امثال این شبههپراکنان اخیر، همانها بودند که مدام میگفتند؛ «ما شهدای ۸ سال جنگ تحمیلی را قبول داریم اما مشکلمان با این شهدای مدافع حرم است که فیالواقع مدافعان «اسد»ند، نه خاک پاک ایران!» و دروغگو دقیقا اینطوری خودش را لو میدهد! مگر حسین فهمیده هم در خانطومان به شهادت رسیده که اینجور بهزعم خودتان تخریبش میکنید؟! او که در خاک خودمان جرعهنوش باده شهادت شد! پس قبول کنید که مشکل شما با ذات شهادت است و الا شهید، شهید است! این هم تناقض دیگرتان، اسطورههای تناقض! دروغ در ذات خودتان است و شهید نوجوان ما را دروغ میخوانید! لیکن فهمیده اگر دروغ بود، هرگز از آن «طفل ۱۳ ساله» جوانی چون «محسن حججی» رشد نمیکرد! این را بنویسم و خلاص! ما، هم عکسهای متوسلیان با سبیل صرف را دیدهایم و هم عکسهای حاجهمت را با موهای افشان! بگردید برای شبههافکنی، دنبال راههای تازهتری! خیلی خز شدهای BBC! قطار دوکوهه به لطف خدا نزدیکای ایستگاه ظهور است و حتی کربلا و حلب و شام و خانطومان را هم رد کرده! توی ابله، هنوز گیر نارنجک فهمیدهای! یعنی خدایی ماندهام «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله» چگونه ضامن نارنجکش را کشیده بود که بعد از گذشت ۴۰ سال، هنوز نتوانستهاید هضمش کنید! فهمیده شد حججی و شما عاقبت هم نفهمیدید قصه فهمیده را! نفهم هستید دیگر! رسما برگرداندید شهید عصر روزنامهدیواری را به صفحه نخست روزنامههای عصر رسانه! فقط میماند این جمله که هنوز هم «رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است»! هم رهبر ما، هم رهبر خمینی و هم رهبر خامنهای! با نفهمیتان و ندانسته و نخواسته، بزرگتر کردید فهمیده را! خیلی بزرگتر!
روزگاری امام حسن هم در بقیع مدینه، حرمی داشتند لیکن وای از روزی که حرم باشد و مدافع حرم، نه! اگر حججیها نبودند، بیشک الان مزار سیدالشهدا هم مثل برادرش شده بود؛ ساکت و سوت و کور! و راستش عجیب دلم گرفته! دهها امامزاده حسن در همین ایران داریم و آنوقت قبر امام حسن مجتبی اینجور! و قدرش اینقدر مهجور! «فاتح جمل» باشی و «ولی حسین» و «مربی عباس» و «پدر قاسم و عبدالله»؛ آنوقت هر نفلهای که خواست با دشمن ببندد و به اجنبی در قبال «تقریبا هیچ» دستاوردی، هر امتیاز گزافی بدهد، خودش را «حسنی» بخواند و تابع «صلح امام حسن»! و یکی هم نیست که به جماعت بگوید؛ «بله! مظلومانه بود صلح حسن بن علی لیکن هیهات! هرگز ذلیلانه نبود!» رسما بنا دارند دومین امام ما را سمبل «اسلام غیرانقلابی» معرفی کنند! حال آنکه الفبای انقلاب را به امام حسین، امام حسن یاد داد! و «جمل» فقط یک ترم این کلاس سراسر درس بود! اگر اولین فرزند علی و فاطمه، الگوی «اسلام آشتی با باطل» بود، آیا شیربچههایش «قاسم و عبدالله» میشدند؟! الغرض! همان آبرویی که حسین بن علی از یزید برد، حسن بن علی از معاویه برد! مهم این است، نه اینکه ببینیم کدام این امامان، شمشیر کشیدند و کدام نه! وانگهی! نوشتم؛ راه و رسم شمشیر را به امام حسین، امام حسن یاد داد که الحق در جنگ جمل، شیر بود و در هر جنگ دیگری نیز شیر بود! در اسلام، نه جنگ و نه صلح، حقانیت ذاتی ندارند! حقانیت با حفظ خود «اسلام» است که امام امت، معطوف بر اوضاع جامعه، تشخیص میدهد که راه محافظت از آن، چگونه است؛ موقتا صلح کنی یا موقتا بجنگی! صلح امام حسن با همهی مسائل و مصائبی که داشت، در نهایت منجر به حفظ اسلام شد اما برجام حتی خودش را نیز نتوانست حفظ کند! لغو بالمرهی همهی تحریمها در همان روز امضا یا حالا بگو اجرای توافق، پیشکش! حتم دارم که کربلا و عاشورا و اربعین و تمام وجود حسین و عباس و زینب و تمام فلسلفهی «ما رأیت الا جمیلا» اولا؛ مدیون تدبیر حسن بن علی است و ثانیا؛ ممنون کرامت ایشان! همان که پیش از اینها خطاب به امام حسن علیهالسلام نوشته بودم؛ «تو آنقدر کریمی که حتی کربلا را هم به حسین بخشیدی!» در بقیع، سنگی هست آسمانی که بینالحرمین با تمام عظمتش تکیه به آن داده و دقیقا همان سنگ را به سینه میزند؛ سنگ مزار حسن! لذا در هر «یا حسین» ما، بیش و پیش از «حسین» این «حسن» است که تمنا میشود! خراب مظلومیت شما هستیم یا حسن! اما در اقتدارتان نیز همین بس که وقتی میخواهیم «علی» را در اوج شجاعت بخوانیم، به امیرالمؤمنین میگوییم؛ «ابالحسن»!
بسمالله الرحمن الرحیم
.
.
.
اینستاگرام حسین قدیانی
نامهی حسین قدیانی به علی فروغی
مدیر محترم شبکهی ۳
با سلام
جوانی حضرتعالی و نیز حضورتان در بهزعم من، مهمترین صندلی صداوسیما سبب شد که شما را مخاطب این مختصر، قرار دهم! گمانم بدانید حقیر از هواداران استقلال هستم و علیرغم اشتهارم به سیاسینویسی، گاه حتی کریهای داغ هم علیه پرسپولیسیها خوانده و فیالواقع نوشتهام لیکن ناظر بر دریافتهایم از روزهای اخیر مجازستان، اعتراف میکنم که اغلب آبیها خواهان تکرار باخت قرمزها به ساموراییها در آزادی هستند! قرمزها هم به کرات نشان دادهاند که در بیاخلاقی و نفهمیدن شرایط ملی، هیچ کم از آبیها ندارند! شگفتا! استقلالیها فقط رنگ آبی را میپرستند اما در عین حال به پیشکسوت نامآشنای خود- امیر قلعهنویی- رکیکترین فحشها را میدهند و پرسپولیسیها نیز همین کار را با علی دایی انجام میدهند! معالاسف ترکشهای این نگاهِ اولا یکسویه و ثانیا بهشدت عاری از اخلاق، به پیج شما هم سرایت کرده! گیرم یک هفتهای خواسته باشید فلان مجری یا بهمان تهیهکننده را درست و یا حتی نادرست، تنبیه کنید؛ هزینهاش میشود دشتکردن کوهی فحش ناموس! چرا؟! واقعا چرا؟! آیا ما واقعا قوم برآمده از حافظ و مولانا و فردوسی هستیم؟! قبول کنید برنامهی ۹۰ بهرغم پارهای فایدهها که حتما دارد، با غلبهی همیشگی حاشیه بر متن، خواسته یا انشاءالله ناخواسته دامن زده و دامنها زده به این جو مسموم! بله! راز جذابیت ۹۰ در همین پرداختن به حواشی است ولی حد آن بهراستی چیست و کجاست؟! گمانم مضحک است از ۹۰ متوقع باشیم که به سوژهی این یادداشت بخواهد نگاه کارشناسانه کند! ۹۰ خودش متهم است! با همهی این اوصاف، واقعا موافق تعطیل ۹۰ نبوده و نیستم و حتی پخش ۹۰ با شومنی غیر از عادل را نیز، اقدامی نادرست و از مصادیق بارز لجبازی با مردم میدانم لیکن سرکار، در رأس پرمخاطبترین شبکهی رسانهی ملی نشستهاید! واقعا جای یک برنامه در شبکهی ۳ خالی است که بررسی کند ببیند چرا ما آبیها همچین شدهایم؟! و چرا قرمزها؟! و چرا مسابقهی اصلی، فیالواقع بر سر تعدد ناسزاست؟! گیرم بارساییها نیز در خلال نبرد رئال با یک تیم غیر اسپانیایی، خواهان باخت تیم مادریدی باشند اما آیا با این همه تمسخر و فحش؟! اخیرا شما در پیجتان یک ابرازنظر از مخاطب خواسته بودید! تا آنجا که من دیدم، قریب به اتفاق کامنتها، نه تنها هیچ ربطی به تمنای شما نداشت، که پر از الفاظ خاص بود! روح تختی و بلکه هم سعدی در عذاب است از این همه لغزش در ورزش و ادبیات! فکر کنید به برنامهای که جایش در شبکهی ۳ بسیار خالی است! یا علی!
ما اهل #عمار نیستیم؛ #علی تنها بماند!
فریاد هر مسلمان، خیانت است به قرآن!
حسین قدیانی: هر ۲ تیتر این متن که در بالا آمده، نه شعرند و نه شعار! سلمنا! «سهنقطهچینشعر» هستند که معالاسف ناظر بر اوضاع کنونی جامعهی حزباللهی، ذیل «حرف حساب» تعریف میشوند! واقعا یکی از مشکلات فعلی جمع خودمان را «تعدد عمار» میدانم! اگر روزی «علی» و روزگاری «سیدعلی» در فراق یار پابهرکاب، ندای ممزوج با شکوهی «أین عمار؟!» سردادند، هیچ بعید نیست که معطوف به این همه عجله در سخن حضرات عمار- که ماشاءالله، یکیدوتا هم نیستند!- بزرگان اقلا در دل خود بگویند؛ «مستر عمار! یه کوچولو ولوم اون بلندگودستیات رو کم کنی، این امید میره که ۴ نفر صدای ما رو هم بشنون!» القصه! کربلا بودم و مشغول زیارت اربعین که مکرر برایم دایرکت میآمد؛ «فلانی! منتظر متنت علیه شبیری هستیم!» یا «فلانی! منتظر متنت دربارهی مسائل امسال روز ۱۳ آبان هستیم!» یا «فلانی! چرا دربارهی حکم حسن عباسی سکوت کردهای؟!» یا «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحهی کذا چه میکند؟!» من چه بدانم چه میکند؟! طرفه حکایت اینجاست؛ خود من با اینکه خاک پای شاگردان شاگردان شاگردان حضرت عمار سلاماللهعلیه هم نمیشوم، بسی آلودهام به این تب عمارگرایی یا عمارنمایی یا عماربازی! لذا متأثر از این متن، عزیزی از حقیر، دلخور نشود! مخاطب در وهلهی اول، خودمم، آنجا که چند روز پیش از سفر به عتبات، رفتم پیش استاد عزیزم صفارهرندی و منجمله از ایشان پرسیدم: «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحهی کذا چه میکند؟!» استاد، خندهای کرد و تلویحا درآمد: «من چه بدانم چه میکند؟!» و در ادامه افزود: «همین چند روز پیش، خودم این سئوال را از جناب کدخدایی مطرح کردم که ایشان هم ابراز بیاطلاعی کرد از نظر قطعی شورا! یعنی فعلا داریم مداقه میکنیم!» پس وظیفهی عمار، همیشه آن نیست که مشت را در آنِ واحد بکوبد و خلاص! عمار علیهالسلام فقط آن شخص نبود که بههنگام و صریح و صحیح، فریاد بکشد؛ آن شخصیت نیز بود که بههنگام و صریح و صحیح، سکوت کند یا اگر نمیداند و مطلع نیست، نظر نپخته و عجولانه ندهد! چند جمله به صراحت بنویسم؛ اولا تعداد عمارهای شعاری از بس زیاد شده، بیم از تنهایی معکوس علی میرود! ثانیا وای بر ما اگر تعصبمان روی این قبیل عمارها و اصلا شخص شخیص عمار، از خود علی بیشتر شود! شگفتا! در همین مجازستان گاه مشاهده میشود من و ما به حرف عمارها بیشتر ضریب میدهیم تا سخن خود حضرت آقا! آنهم حرف غلطِ «بعید میدانم تا عید عمر کند فلانی!»
#محمدحسین_صفارهرندی
#حسین_قدیانی
سلام
و چه رازی است در این اربعین ها … یا ابا عبدالله
#محمد
«محمّد» محبوبیتش «تشدید» دارد…
#اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
حسین قدیانی: به نام آزادی، جنایت میکنند! به نام آزادی بیان، اهانت! به نام قلم، هتک حرمت! به نام بنیاسرائیل، نسلکشی! به نام تاریخ، مرزکشی جعلی! به نام حقوق بشر، تجارت فشنگ! و به نام دموکراسی، جنگ! ما اما به نام دین، سخن از ختمالمرسلین میبریم! محمد امین! معجزه پیامبر اسلام «کتاب» است! آیاتی پر از حرف و کلمه و جمله و حریت و آزادگی و اعجاز! چیست راز و رمز «الف. لام. میم»؟! مگر کهنه میشود این آیات؟! «قرآن» تازه آغاز شده انگار، از بس به روز است! پیامبر ما دیروز اعجاز کرد برای فردا! برای همین امروز! دین محمد، حرف برای گفتن دارد! رساتر از قبل! گذشت دوره تقیه! به نام اسلام، تازه حرف ما شروع شده! و مباهله ادامه دارد! اما ظاهرا آقای فوکویاما حرف جدیدی برای گفتن ندارد! نظریهای، فرضیهای، کلاس درسی! فرعون این همه لال؟! آمریکا این همه خالی از استدلال؟! چه شده که غرب به جای «ساموئل هانتینگتون نظریهپرداز» پناه برده به «سام باسیل فیلمساز»؟! نانجیبها اینگونه میخواهند تاریخ را پایان دهند! این روزها «انبار ایسم» نظام سلطه ته کشیده! خبر از فحش و ناسزا و توهین و دروغ هست، اما خبری از دیالوگ نیست! «ایسم» کم آورده در برابر «اسم»! اگر دیروز «خاکروبههای ابوسفیانی» موفق شدند جلوی پیام پیامبر آخرین را بگیرند، امروز هم «شکمبههای مجازی سفیانی» کارگر خواهد شد! کسانی که دیروز دندان پیامبر را شکستند، فکر فریاد امروز مسلمین؛ «یا رسول الله» نبودند! من در اسلام خادمین حرمین شریفین شک دارم، که نان مکه و مدینه را میخورند، اما در برابر هتک حرمت رسول گرامی اسلام سکوت کردهاند! اخوان المسلمین حقیقی مصر، پسربچه های فاتح سفارتاند! بیداری اسلامی، لکنت زبان فرزندان «محمد اسماعیل» را بر طرف کرده! در «رمی جمرات» سنگ را باید به صورت شیطان بزرگ زد! اسلام عزیز و نام بلند «محمد» و در ادامه؛ خمینی و خامنهای و انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، اپوزیسیون قدرتمند نظام سلطهاند! برای نظام سلطه، «جمهوری اسلامی» خود یک پا اپوزیسیون است! اسم برای ایسم، مسئله درست کرده! آنقدر زیاد که فیالحال نظام سلطه نمیداند کدام مسئله خود را حل کند، کدام بماند! و هر حکومتی به اینجا برسد، سقوط میکند! غرب مانده ملک عبدالله را شفا دهد؛ مبارک را پرستاری کند؛ فکری به حال تسخیر والاستریت کند؛ معمای سنگ فلسطینیها را حل کند؛ پاسخ «سپاه قدس» در غرب آسیا را بدهد؛ نتانیاهوی عصبانی را آرام کند؛ با سیدحسن نصرالله مبارزه کند؛ ریاضت اقتصادی را علاج کند؛ بسیجیهای سوریه را چاره کند؛ مراقبت از جان سفرای آمریکا کند؛ از دیوار سفارتخانههای ابلیس پاسداری کند و یا پاسخ سخنان ولی امر مسلمین جهان را بدهد در اجلاس! غرب به جای نظریه، دیروز روآورد به خیمهشببازی ۱۱ سپتامبر، اما امروز، ناکام از دشمنسازی، اصل اسلام را نشانه گرفته است! اسلامی که با «گفتمان محمد» ترک بر اندام نظام سلطه انداخته و بت و بتگر را با هم به زمین نشانده، سر و کارش با ۲ برج تجارت جهانی نیست، بلکه با قلعه شیطان بزرگ است! ول کنید ۲ گفتار مرسی و ۲ رفتار اردوغان را! نشان به نشان «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» ذرهای در اصالت بیداری اسلامی تردید نیست! «قرآن» رسانه ملی بیداری اسلامی است! غرب، عاقبت فهمید که از صدام و بنلادن برایش دشمن درست نمیشود! دشمن باطل، حق است و محمد، حقا که بر حق است! آنجا که پای جهاد در میان است، مسلمین با پرچم رسول خدا، لانه ابلیس را فتح میکنند، لیکن آنجا که پای زندگی در میان است، پیامبر ما معطر بود همیشه! آینهای هم اگر نمییافت، ظرف آبی حتما بود تا سیمایش را مرتب کند! متبسم بود! پیشتاز در سلام، حتی به کودکان! من اتفاقا از عاقبت «محمدهراسی» خوشم میآید! من از نام آخرین فرستاده خدا روی پسران غربی خوشم میآید! تو بگذار حجاب زنان لندنی نیز به مسائل انبوه نظام سلطه اضافه شود! غرب با این همه مسئله فرو میپاشد! در مدینه و از میان تمام ضجههای پیرزن سیهچهره- با چه قیافهای و چه چادر هزاررنگی!- فقط معنای گریههایش را میفهمیدم و خطاب آشنایش را که جا به جا میگفت؛ «یا رسول الله!» نشسته بود زمین مسجدالنبی، رو به روی گنبد سبز و مدام گریه میکرد و مدام میگفت؛ «یا رسول الله!» چشم برنمیداشت از رحمة للعالمین! قصدم خرید بود و گذر از مسجد به بازار، که دیدم مگر خریدنیتر از این همه اشک، دُرّ دیگری هم پیدا میشود؟! نشستم کنارش! روضهای بود؛ «یا رسول الله! یا رسول الله! یا رسول الله!» به خود آمدم! دیدم این فقط من نیستم که گریههای پیرزن، امانش را بریده! زنی بود اندونزیایی با ۲ بچهاش و «یا رسول الله!» مردی بود لبنانی با زنش و «یا رسول الله!» چند تایی جوان بور بودند و پرچم یونان و «یا رسول الله!» دخترک الجزایری بود و «یا رسول الله!» پیرمرد عراقی بود و خانواده شلوغش و «یا رسول الله!» باز هم بودند! جماعتی از کاروانی مصری و «یا رسول الله!» من ایرانی و «یا رسول الله!» روضهخوان و «یا رسول الله!» هیچ کس زبان هیچ کس را نمی فهمید جز «یا رسول الله!» آنی فهمیدم که بیخود نیست آخرین رسول «رحمة للعالمین» است! جاهای غریب، فریادهای ناآشنا، زبانهای مختلف، مرزهای دور، تیرههای تار و سپید و سیاه، دردهای رنگارنگ، اما از همه جا بهتر و از همیشه بیشتر دریافتم که محمد، الحق «امین عالمیان» است! گریه، نه رنگ دارد و نه لهجه و نه نژاد! «یا رسول الله» ملیت ما بود! هویت ما بود! نشسته بودیم زیر پرچمش! در خیمهاش! و چه با صفا بود «یا رسول الله! یا رسول الله!» و فهمیدم خدا، چنین رسولی دارد که فرزند نمیخواهد! و شریک نمیخواهد! راستی که خدا هم میان ما بود یا رسول الله! آری! یا رسول الله! در نام شما؛ «محمّد» والله این محبوبیت است که «تشدید» دارد…
وطن امروز؛ ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
#حسین_قدیانی
چرا مردم از ما میترسند؟!
حسین قدیانی: هیچ آیا تحقیق کردهایم چرا سال ۹۲ اکثریت مردم «رقیبهراسی»های حسن روحانی را باور کردند؟! در همان انتخابات، قالیباف با کوهی از کارنامهی روشن عملیاتی و مدیریتی در جبهه و جنگ و نیروی انتظامی و شهرداری تهران، واقعا چرا عرصه را به نامزد پیروز، واگذار کرد؟! یا حتی جلیلی چرا بهرغم اشتهار به ۳ مبحث ایستادگی، سادهزیستی و عدالت، نتوانست جایی در دل ملت باز کند؟! آیا ارزشها و ضدارزشها اینقدر در دید مردم عوض شده که حاضرند به سیاستمدار ویلانشین پرادوسوار رأی بدهند اما به سیاستمدار سادهزیست پرایدسوار نه؟! آیا مردم با امثال قالیباف، جلیلی و صدالبته رئیسی پدرکشتگی دارند که حتی ۹۶ هم باز اعتماد کردند به وعدههای تَکراری شیخحسن؟! گیرم مردم ۹۲ روحانی را نمیشناختند؛ ۹۶ چه؟! آیا مردم نفهمیدند درختی که ۴ سال ثمر نداده، در ۴ سال دوم هم میوه نخواهد داد؟! قبول دارید بخش مهمی از مردم باور کردند که بهراستی اگر قالیباف رئیسجمهور شود، سیاستش گازانبری و لوله خواهد بود و اگر رئیسی، دیوارکشی در پیادهروها؟! خب حالا چرا؟! واقعا چرا سخن علیه قشر متدینتر جامعه یا به قول معروف «حزباللهیها» این همه بین مردم خریدار دارد؟! اصلا فرض کنید همالان از مردم تهران خواسته شود که از بین گزینههای آخوندی، ابتکار، هاشمی، کرباسچی و یکی هم قالیباف، شهردار تهران را خودشان و با رأی مستقیم خودشان انتخاب کنند! حتی با وجود این همه گند و گندکاری اصلاحطلبان در شهرداری و شورای شهر که کارنامهی جماعت را «تقریبا هیچ» کرده، کسی هست تضمین بدهد بهشتنشینی مجدد قالیباف را؟! اگر نه، برگردیم به تیتر یادداشت؛ واقعا «چرا مردم از ما میترسند؟!» و چرا شبهات امثال روحانی علیه ما را این همه راحت باور میکنند؟! بسمالله الرحمن الرحیم! خودمان هم مقصریم! و اصلا خودمان مقصریم! از رسانهی ملی شروع کنم! پخش زندهی مراسم شام غریبان امام رضا در مشهدالرضا، آنهم در شب حلول ماه میلاد رسولالله، واقعا چرا؟! البته اشتباه نکنید! من خودم با این مراسم، صفایی کردم و تا آنجا که پخش شد، کامل دیدم لیکن تلویزیون «رسانهی ملی» است، نه رسانهی تنها متدینترها! وانگهی! شام غریبان امام رضا از کجا آمد؟! بله! آمدیم و مردم مشهد در سنتی دیرباز دوست داشته باشند برای شمسالشموس نیز مثل امام حسین، شام غریبان بگیرند؛ پخش زنده از صدا و سیما چرا؟! عزامحوری و غمگستری چرا؟! همین جا تأکید کنم؛ من هم اگر امکانش را داشتم، این مراسم را بهصورت لایو در پیجم میگذاشتم اما پیج شخصی خودم، نه رسانهی ملی! حتی در پیج شخصی خودم نیز، دم آن انسان آشناتر از من و ما به معارف اسلام، گرم که بیاید گوش حقیر را بگیرد و متذکر این مهم شود که «فلانی! عزاداری به این سبک و سیاق، فقط و فقط مختص ثارالله است که الحق یک استثناء است! لذا تسری آن حتی به پیامبر گرامی اسلام هم بدعتی خطرناک است! ما قرار نیست تلویزیون را در لیالی منتهی به رحلت یا حالا بگو؛ شهادت حضرت رسول، همانقدر عزادار کنیم که تاسوعا و عاشورا! چه خبر است؟!» سلمنا! مراسم شام غریبان، تنها مختص سیدالشهدا است! حالا اگر منِ نوعی دلم خواسته برای امام علی یا امام علی بن موسی نیز همان کنم که برای حسین بن علی، اولا حواسم باشد که کارم مصداق مسلم افراط است، ولو در پیج شخصی خودم! ثانیا حواسم باشد که قرار نیست همهی مردم به همان ساز برقصند که من میخواهم! گمانم جای این تذکر، همین جاست؛ حتی اقامهی عزای ایام فاطمیه، درست به سبک و سیاق عمومیت اقامهی عزا برای حضرت اباعبدالله، اشتباه و کجسلیقگی است! اینکه در و دیوار شهر را و کانالهای تلویزیون را، دقیقا همان کنیم که محرم و صفر! چه خبر است؟! گفت: «گر همه شب، شب قدر بودی؛ شب قدر، بیقدر بودی»! بنابراین اجازه دهیم فاطمیه همان فاطمیه باشد، نه عاشورای ثانی! بله! من هم شبهای فاطمیه، بیت رهبری میروم اما هرگز این حق را ندارم که اگر مثلا رئیس تلویزیون بودم یا شهردار تهران، برای فاطمیه نیز همانقدر سیاهپوشی کنم که برای حسین بن علی! بزنی ۱؛ منصور! ۲؛ شیخحسین! ۳؛ مطیعی! ۴؛ حدادیان! ۵؛ پناهیان! ۶؛ کوثری! ۷؛ رسولی! ۸؛ طاهری! ۹؛ سازور! ۱۰؛ آهنگران! و الی آخر! واقعا چه خبر است؟! باز هم این حقیر، حلول ماه میلاد دردانهی خلقت را تبریک گفت و جماعتی شروع شد کامنتهایشان که «چرا تبریک؟!» البته همه را پاک کردم و بلاک هم کردم! واقعا این چه دین و آیینی است که شهادت محسن بهدنیانیامده را میبیند اما ولادت محمد بهدنیاآمده را نه؟! والله هیچ ترسی از نوشتن این جمله ندارم؛ «تمام علی و تمام فاطمه و تمام آن خانه، فدای اولین تبسم محمد امین در آغوش آمنه!» و الا حتی روز ۱۷ ربیع هم باید اقامهی عزا کرد، چرا که اولا هنوز خانهی علی و زهرا عزادار است و ثانیا هنوز ادامه دارد حرکت کاروان اسرای کربلا! نه اما! منِ حسین قدیانی هم از چنین اسلامی در هراسم، وای به حال روزنامهنگار زنجیرهای! اسلام محمد، باورم هست که در شب حلول ماه ربیع، جشن برای آغاز امامت امام جواد را بیشتر مرضی رضای خدا و امام رضا میداند تا عزا برای شام غریبان ثامنالحجج! حالا شما جای مردم! چنین دینی با این همه غم و عزا، آیا ترس ندارد؟!