انقلاب اربعین

وطن امروز ۱۵ آبان ۱۳۹۷

چند روزی است برگشته‌ام اما دلم هنوز آنجاست که «برای ما» و به قول آن سید فکه‌نشین که حقیقتا یکه‌تاز عرصه قلم بود: «پیش از آنکه یک شهر باشد، یک افق است، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدای‌مان فتح کرده‌ایم؛ نه یک بار، نه دو بار، به تعداد شهدای‌مان»! کربلا! کرب و بلا! زیارت اربعین! و سفری که هم با آش نذری همراه بود، هم با آتش نذری، آنجا که پسرک عراقی می‌گفت: «مادرم مرده و پدرم هم زمین‌گیر است، پس هیچ‌چیز برای نذری نداشتیم تا اینکه دیدم امشب هوا خیلی سرد کرده! رفتم و کلی چوب و هیزم جمع کردم از بیابان‌های اطراف تا هم شما گرم‌تان شود و هم ما اجری از خدمت به زوار حسین برده باشیم!» نزدیکای عمود ۸۰۰ بود! آنچه من در تمام این راه رهایی‌بخش دیدم، خبر از آمادگی ابنای آدم برای یک انقلاب جهانی می‌داد! انگار مقدمات واقعه‌ای بزرگ باشد یا به تعبیر قرآن «نبأ عظیم»! اگر سال‌های منتهی به بهمن ۵۷ تنها در ایران به معنای واقعی کلمه «انقلاب» شد، به برکت انقلاب اسلامی، انقلابی بزرگ‌تر را می‌شود از دل کنگره باشکوه و ظلم‌ستیز اربعین حسینی متوقع بود که دیگر محدود به مرزهای جمهوری اسلامی نباشد! روحیات؛ همان روحیه‌های بهمن پنجاه و هفتی، اراده‌ها؛ همان اراده‌های بهمن پنجاه و هفتی، شعارها؛ همان شعارهای بهمن پنجاه و هفتی، راهپیمایی‌ها؛ همان راهپیمایی‌های بهمن پنجاه و هفتی و عجیب آنکه این همه، تنها ۴۰ روز بعد از عاشورا و تنها و تنها ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی که خود نیز تا همیشه مدیون یوم‌العیار عاشوراست! اگر ۴۰ سال پیش، جوانانی از غرب و شرق و شمال و جنوب و مرکز ایران، علیه حکومت طاغوت بپاخاستند، اینک عطر انقلابی دیگر به مشام می‌رسد با حضور جوانانی از شرق و غرب و جنوب و شمال و مرکز جهان! روزهای منتهی به بهمن ۵۷ خبری از «من» نبود و همه «ما» شده بودند و برای خدا و اینک در ذیل سایه بلندبالای اربعین، آن متمکن پرنفوذ عراقی را می‌بینی که خدم و حشم را کنار گذاشته و سینی خرما گذاشته روی سرش! و دیگری که از قبلی هم مشهورتر است، خانه‌اش را کرده محل استراحت زوار! و مگر نه آنکه موسم انقلاب اسلامی نیز درِ خانه مردم به روی انقلابی‌های فراری از اصحاب ستم، باز بود؟! بنگرید! دوباره باز شده باب خانه‌ها برای پناه فراریان از جور و ستم طواغیت جهانی! سازمان ملل و شورای امنیت و اراذل و اوباش حق وتو و وحوش خوش‌رنگ و لعاب یونیسف و بی‌وجدان‌های یونسکو، جملگی اتاق‌های دیگر کاخ سفید هستند و در فتنه و دغل و دروغ، تداعی‌گر همان کاخ سبز معاویه! اصلاح کنید این اغلاط آشنا را! سازمان ملل یعنی بین‌الحرمین! آنجا که در مقام عمل «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» راهپیمایی اربعین است، نه آنجا که اول هر فصل خزانی، محل سخنرانی ۴ تا دیوانه از تبار ترامپ می‌شود! لذا سازمان ملل یعنی سازمان خون حسین که سوئدی سفید و ساحل‌عاجی سیاه را و فقیر و ثروتمند را همراه هم قرار می‌دهد! همدل هم! همزبان هم! گفت: «بنازم به بزم محبت که آنجا، گدایی به شاهی مقابل نشیند»! اگر پول داری، آش و اگر نه، آتش! اما چه آش و چه آتش، همه برای یک هدف! انقلاب اسلامی هم همین روحیه‌ها بود! امام خمینی هم‌مسیر کرد جوان جنوب و شمال شهر را! امام اگر به ایران برگشت، بستری فراهم شد که برگشت! آن همه راهپیمایی که عجبا از این همه حکمت؛ معروف شده بودند به «راهپیمایی‌های اربعینی» بسترساز اتمام فراق روح‌الله شد و اینک نیز ان‌شاءالله به یمن همین «راهپیمایی‌های اربعینی» بسترسازی بشود برای ختم غیبت بقیةالله! دیگر این ملل متحد و صدالبته رنجور، با چه زبانی باید بگویند که آقایی آمریکای رو به افول را قبول ندارند برای جهان؟! بی‌خود یک عده دل به مسائلی نسپارند که برای جمهوری اسلامی درست می‌کنند! نظام ما خودش مسئله لاینحل استکبار جهانی است و خودش یک‌پا اپوزیسیون! خامنه‌ای به معنای واقعی کلمه «رهبر انقلاب» است! روزی این رهبری بر دوش خمینی بود و علیه شاه و اینک بر دوش خامنه‌ای است و علیه آمریکا و اسرائیل! «خاورمیانه جدید» را یادتان هست که مرتب سران استکبار می‌گفتند؟! بگذار راحتت کنم؛ خلاصه‌اش این بود که در این منطقه از عالم که به قلب جهان می‌ماند، هرگز حادثه‌ای حماسه‌وار مثل اربعین رخ ندهد ولی داد! بله! قرار بود پترائوس و عمرسلیمان، دست‌دردست هم مچ حاج‌قاسم را بخوابانند، بلکه سردار کربلای ۵ ایران هرگز قدم به خاک پاک کربلا نگذارد اما آنچه نباید می‌شد، شد و مرد بی‌ادعایی که روزی تنها در مرزهای خودمان قهرمان شناخته می‌شد، اینک تصویرش را پشت کوله شیعیانی می‌بینی از نیجریه! و کره‌جنوبی! صدر انقلاب اسلامی، در دل‌مان می‌گفتیم: «کهنوج کرمان کجا و شلمچه و کربلای ۵ کجا؟!» اما لطف و عظمت و کرامت و حکمت خدا را ببین که امروزه‌روز حتی با دیدن تمثال رهبر عربی حزب‌الله لبنان بر کلاه خودساخته دختر و پسر اهل استرالیا هم تعجب نمی‌کنیم! و اینهاست نشانه‌های افول آمریکا! پیش از این هم متنی نوشته بودم با این تیتر که «شرق با خمینی و غرب با خامنه‌ای»! خب حالا! وقت آن است کمی سربه‌سر مخاطب غربزده این سطور بگذارم! چرا امثال ما تا ۲ کلام از این واقعیت‌های روشن و حقایق ملموس می‌نویسیم، جلدی قیمت گوشت و مرغ و پیاز و سیب‌زمینی و بادمجان و کدو و بیکاری و تورم و رکود را به رخ‌مان می‌کشید؟! و همیشه هم این شما هستید که سئوال دارید! بسم‌الله! بفرمایید چرا تحریم‌ها لغو نشد؟! و چرا این است وضع جهانگیری؟! و چرا این است وضع شهرداری تهران؟! و چرا برجام فتح‌الفتوح‌تان نتوانست حتی لحن دشمن را با ما کمی نرم کند؟! و چرا رکود، کنترل نمی‌شود؟! و چرا بیکاری، مهار نمی‌شود؟! عاقبت این دولت، نه محصول رأی ما که ماحصل رأی خودتان است و آش کشک تَکرار خودتان است! وانگهی! نگرانی از گرانی بود یا دیوار پیاده‌روها؟! از چی دقیقا ناراحتید؟! نکند توقع دارید نظام نباید رأی روحانی را می‌خواند؟! پس «تا ۱۴۰۰» دقیقا با کدام بزرگوار «طی‌الارض» و بلکه بگو «طی‌الارز» کنیم؟! شما بازماندگان همان‌ها هستید که دهه ۶۰ به این پیام شهید که «ما کربلا را برای خودمان نمی‌خواهیم، بلکه برای نسل‌های بعد می‌خواهیم» حتما زهرخند می‌زدند که «ای بابا! تو اول، همین خرمشهر خودمان را آزاد کن، کربلا و نسل فردا پیشکش!» صدالبته وصیت شهید محسن وزوایی محقق شد و کربلا به نسل‌های بعد رسید اما اعوان و انصار همان مهندس متوهم فتنه‌گر که تا الان هم وزیرند، اقتصاد را نتوانستند آزاد کنند! لذا الان هم مشکل از «الا ان حزب‌الله هم‌الغالبون» نیست! از این متن هم نیست! مشکل از رأی شکمی است! و تَکرار سیاست، عوض تکرار خدمت! قطعا مراد، همه رأی‌دهندگان به این دولت نیست! سخن سر جماعتی است که اغلب اسطوره‌هایش لندن تشریف دارند و آن‌وقت هنگام شایعه‌پراکنی علیه قالیباف، او را عین آب خوردن می‌برند لندن و برمی‌گردانند! خیال‌تان تخت! گذشت دوره‌ای که نبض حوادث دنیا در لندن و پاریس و نیویورک و واشنگتن می‌زد! زهرخندتان را به این جمله پذیراییم ولی بدانید که اینک، این کربلاست که آقایی می‌کند در جهان! و «راه قدس از کربلا می‌گذرد»! ما به کربلا رسیدیم اما سلمنا! آخوندی با کوله‌باری از افه و تبرج و کارنامه خالی، استعفا کرد و جهانگیری هم درگیر منشی محترم! مجددا سلمنا! به‌رغم برخی فتوحات، در بعضی حوزه‌ها وضع‌مان خوب نیست لیکن بفرمایید حضرت عشق ایرباس، وزیر منتخب رأی من بود یا شما؟! وجدان غربزده‌ها مثل غرب، میل به «افول» دارد! غرب ما اما هنوز هم بازی‌دراز است! هیهات! ما نه‌تنها خجل از راه رفته نیستیم، بلکه راستش خجالت می‌کشیم از روی ارباب و خدامش، از بس که سنگ تمام گذاشتند برای ما! دارای‌شان یک‌جور و ندارشان نیز! اربعینی دیگر تمام شد اما این تازه آغاز انقلاب اربعینیان است! بهمن پنجاه و هفتی در ابعاد جهانی که با ذکر «یا حسین» از خداوند منان «مهدی» را می‌خواهد! با همین ذکر، روزی خمینی برگشت و منتقم خون حسین نیز برخواهد گشت به اذن الهی! و حالا که این اربعین گذشت و این متن هم به آخر رسیده، جا دارد هم نزد حضرت اباعبدالله و هم نزد حضرت بقیةالله، سر به نشانه خجالت پایین بیاوریم از همه قصورها و تقصیرها! فقرایی بودیم با کمترین بضاعت که وسع‌مان بعضا تنها به جمع‌آوری ۴ تا هیزم می‌رسید! یا حسین و یا مهدی! ما همان شرمندگانیم! همان دست‌خالی‌ها! همان فقرا! همان بی‌بضاعت‌ها! همان بی‌عددها! همان‌ها که هرگز نتوانستند اندازه بزرگی این سفره، تدارک ببینند و توشه‌ای بیاورند! همه توشه ما همین چند نم اشک است در فراق کربلا که صدالبته با دنیایی عوض نمی‌کنیم! کربلا! کرب و بلا! یادش به‌خیر! روز ورودمان به کربلا، دختربچه‌هایی بودند که با خنده کودکانه خود از ما زوار اربعین، پذیرایی می‌کردند! آش و آتش و عطش و اشک و لبخند، همه نذر حسین! یا حسین و یا مهدی! شرمنده‌ایم از این بضاعت قلیل! یعنی همین که چشمم از دور به گنبد و گل‌دسته حضرت اباالفضل‌العباس افتاد و دست خودم را خالی‌تر از همیشه دیدم، در دل گفتم: «یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا ان‌الله یجزی المتصدقین»!

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ح‌ق می‌گوید:

    نامه‌ی حسین قدیانی به علی فروغی
    مدیر محترم شبکه‌ی ۳
    با سلام
    جوانی حضرت‌عالی و نیز حضورتان در به‌زعم من، مهم‌ترین صندلی صداوسیما سبب شد که شما را مخاطب این مختصر، قرار دهم! گمانم بدانید حقیر از هواداران استقلال هستم و علی‌رغم اشتهارم به سیاسی‌نویسی، گاه حتی کری‌های داغ هم علیه پرسپولیسی‌ها خوانده و فی‌الواقع نوشته‌ام لیکن ناظر بر دریافت‌هایم از روزهای اخیر مجازستان، اعتراف می‌کنم که اغلب آبی‌ها خواهان تکرار باخت قرمزها به سامورایی‌ها در آزادی هستند! قرمزها هم به کرات نشان داده‌اند که در بی‌اخلاقی و نفهمیدن شرایط ملی، هیچ کم از آبی‌ها ندارند! شگفتا! استقلالی‌ها فقط رنگ آبی را می‌پرستند اما در عین حال به پیشکسوت نام‌آشنای خود- امیر قلعه‌نویی- رکیک‌ترین فحش‌ها را می‌دهند و پرسپولیسی‌ها نیز همین کار را با علی دایی انجام می‌دهند! مع‌الاسف ترکش‌های این نگاهِ اولا یک‌سویه و ثانیا به‌شدت عاری از اخلاق، به پیج شما هم سرایت کرده! گیرم یک هفته‌ای خواسته باشید فلان مجری یا بهمان تهیه‌کننده را درست و یا حتی نادرست، تنبیه کنید؛ هزینه‌اش می‌شود دشت‌کردن کوهی فحش ناموس! چرا؟! واقعا چرا؟! آیا ما واقعا قوم برآمده از حافظ و مولانا و فردوسی هستیم؟! قبول کنید برنامه‌ی ۹۰ به‌رغم پاره‌ای فایده‌ها که حتما دارد، با غلبه‌ی همیشگی حاشیه بر متن، خواسته یا ان‌شاءالله ناخواسته دامن زده و دامن‌ها زده به این جو مسموم! بله! راز جذابیت ۹۰ در همین پرداختن به حواشی است ولی حد آن به‌راستی چیست و کجاست؟! گمانم مضحک است از ۹۰ متوقع باشیم که به سوژه‌ی این یادداشت بخواهد نگاه کارشناسانه کند! ۹۰ خودش متهم است! با همه‌ی این اوصاف، واقعا موافق تعطیل ۹۰ نبوده و نیستم و حتی پخش ۹۰ با شومنی غیر از عادل را نیز، اقدامی نادرست و از مصادیق بارز لج‌بازی با مردم می‌دانم لیکن سرکار، در رأس پرمخاطب‌ترین شبکه‌ی رسانه‌ی ملی نشسته‌اید! واقعا جای یک برنامه در شبکه‌ی ۳ خالی است که بررسی کند ببیند چرا ما آبی‌ها همچین شده‌ایم؟! و چرا قرمزها؟! و چرا مسابقه‌ی اصلی، فی‌الواقع بر سر تعدد ناسزاست؟! گیرم بارسایی‌ها نیز در خلال نبرد رئال با یک تیم غیر اسپانیایی، خواهان باخت تیم مادریدی باشند اما آیا با این همه تمسخر و فحش؟! اخیرا شما در پیج‌تان یک ابرازنظر از مخاطب خواسته بودید! تا آنجا که من دیدم، قریب به اتفاق کامنت‌ها، نه تنها هیچ ربطی به تمنای شما نداشت، که پر از الفاظ خاص بود! روح تختی و بل‌که هم سعدی در عذاب است از این همه لغزش در ورزش و ادبیات! فکر کنید به برنامه‌ای که جایش در شبکه‌ی ۳ بسیار خالی است! یا علی!

  2. ح‌ق می‌گوید:

    ما اهل #عمار نیستیم؛ #علی تنها بماند!
    فریاد هر مسلمان، خیانت است به قرآن!

    ح‌سین ق‌دیانی: هر ۲ تیتر این متن که در بالا آمده، نه شعرند و نه شعار! سلمنا! «سه‌نقطه‌چین‌شعر» هستند که مع‌الاسف ناظر بر اوضاع کنونی جامعه‌ی حزب‌اللهی، ذیل «حرف حساب» تعریف می‌شوند! واقعا یکی از مشکلات فعلی جمع خودمان را «تعدد عمار» می‌دانم! اگر روزی «علی» و روزگاری «سیدعلی» در فراق یار پابه‌رکاب، ندای ممزوج با شکوه‌ی «أین عمار؟!» سردادند، هیچ بعید نیست که معطوف به این همه عجله در سخن حضرات عمار- که ماشاءالله، یکی‌دوتا هم نیستند!- بزرگان اقلا در دل خود بگویند؛ «مستر عمار! یه کوچولو ولوم اون بلندگودستی‌ات رو کم کنی، این امید می‌ره که ۴ نفر صدای ما رو هم بشنون!» القصه! کربلا بودم و مشغول زیارت اربعین که مکرر برایم دایرکت می‌آمد؛ «فلانی! منتظر متنت علیه شبیری هستیم!» یا «فلانی! منتظر متنت درباره‌ی مسائل امسال روز ۱۳ آبان هستیم!» یا «فلانی! چرا درباره‌ی حکم حسن عباسی سکوت کرده‌ای؟!» یا «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحه‌ی کذا چه می‌کند؟!» من چه بدانم چه می‌کند؟! طرفه حکایت اینجاست؛ خود من با این‌که خاک پای شاگردان شاگردان شاگردان حضرت عمار سلام‌الله‌علیه هم نمی‌شوم، بسی آلوده‌ام به این تب عمارگرایی یا عمارنمایی یا عماربازی! لذا متأثر از این متن، عزیزی از حقیر، دل‌خور نشود! مخاطب در وهله‌ی اول، خودمم، آنجا که چند روز پیش از سفر به عتبات، رفتم پیش استاد عزیزم صفارهرندی و من‌جمله از ایشان پرسیدم: «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحه‌ی کذا چه می‌کند؟!» استاد، خنده‌ای کرد و تلویحا درآمد: «من چه بدانم چه می‌کند؟!» و در ادامه افزود: «همین چند روز پیش، خودم این سئوال را از جناب کدخدایی مطرح کردم که ایشان هم ابراز بی‌اطلاعی کرد از نظر قطعی شورا! یعنی فعلا داریم مداقه می‌کنیم!» پس وظیفه‌ی عمار، همیشه آن نیست که مشت را در آنِ واحد بکوبد و خلاص! عمار علیه‌السلام فقط آن شخص نبود که به‌هنگام و صریح و صحیح، فریاد بکشد؛ آن شخصیت نیز بود که به‌هنگام و صریح و صحیح، سکوت کند یا اگر نمی‌داند و مطلع نیست، نظر نپخته و عجولانه ندهد! چند جمله به صراحت بنویسم؛ اولا تعداد عمارهای شعاری از بس زیاد شده، بیم از تنهایی معکوس علی می‌رود! ثانیا وای بر ما اگر تعصب‌مان روی این قبیل عمارها و اصلا شخص شخیص عمار، از خود علی بیشتر شود! شگفتا! در همین مجازستان گاه مشاهده می‌شود من و ما به حرف عمارها بیشتر ضریب می‌دهیم تا سخن خود حضرت آقا! آنهم حرف غلطِ «بعید می‌دانم تا عید عمر کند فلانی!»
    #محمدحسین_صفارهرندی
    #حسین_قدیانی

  3. منتظر می‌گوید:

    سلام
    و چه رازی است در این اربعین ها … یا ابا عبدالله

  4. حسین قدیانی می‌گوید:

    #محمد
    «محمّد» محبوبیتش «تشدید» دارد…
    #اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم

    ح‌سین ق‌دیانی: به نام آزادی، جنایت می‌کنند! به نام آزادی بیان، اهانت! به نام قلم، هتک حرمت! به نام بنی‌اسرائیل، نسل‌کشی! به نام تاریخ، مرزکشی جعلی! به نام حقوق بشر، تجارت فشنگ! و به نام دموکراسی، جنگ! ما اما به نام دین، سخن از ختم‌المرسلین می‌بریم! محمد امین! معجزه پیامبر اسلام «کتاب» است! آیاتی پر از حرف و کلمه و جمله و حریت و آزادگی و اعجاز! چیست راز و رمز «الف. لام. میم»؟! مگر کهنه می‌شود این آیات؟! «قرآن» تازه آغاز شده انگار، از بس به روز است! پیامبر ما دیروز اعجاز کرد برای فردا! برای همین امروز! دین محمد، حرف برای گفتن دارد! رساتر از قبل! گذشت دوره تقیه! به نام اسلام، تازه حرف ما شروع شده! و مباهله ادامه دارد! اما ظاهرا آقای فوکویاما حرف جدیدی برای گفتن ندارد! نظریه‌ای، فرضیه‌ای، کلاس درسی! فرعون این همه لال؟! آمریکا این همه خالی از استدلال؟! چه شده که غرب به جای «ساموئل هانتینگتون نظریه‌پرداز» پناه برده به «سام باسیل فیلم‌ساز»؟! نانجیب‌ها اینگونه می‌خواهند تاریخ را پایان دهند! این روزها «انبار ایسم» نظام سلطه ته کشیده! خبر از فحش و ناسزا و توهین و دروغ هست، اما خبری از دیالوگ نیست! «ایسم» کم آورده در برابر «اسم»! اگر دیروز «خاکروبه‌های ابوسفیانی» موفق شدند جلوی پیام پیامبر آخرین را بگیرند، امروز هم «شکمبه‌های مجازی سفیانی» کارگر خواهد شد! کسانی که دیروز دندان پیامبر را شکستند، فکر فریاد امروز مسلمین؛ «یا رسول الله» نبودند! من در اسلام خادمین حرمین شریفین شک دارم، که نان مکه و مدینه را می‌خورند، اما در برابر هتک حرمت رسول گرامی اسلام سکوت کرده‌اند! اخوان المسلمین حقیقی مصر، پسربچه های فاتح سفارت‌اند! بیداری اسلامی، لکنت زبان فرزندان «محمد اسماعیل» را بر طرف کرده! در «رمی جمرات» سنگ را باید به صورت شیطان بزرگ زد! اسلام عزیز و نام بلند «محمد» و در ادامه؛ خمینی و خامنه‌ای و انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، اپوزیسیون قدرتمند نظام سلطه‌اند! برای نظام سلطه، «جمهوری اسلامی» خود یک پا اپوزیسیون است! اسم برای ایسم، مسئله درست کرده! آنقدر زیاد که فی‌الحال نظام سلطه نمی‌داند کدام مسئله خود را حل کند، کدام بماند! و هر حکومتی به اینجا برسد، سقوط می‌کند! غرب مانده ملک عبدالله را شفا دهد؛ مبارک را پرستاری کند؛ فکری به حال تسخیر وال‌استریت کند؛ معمای سنگ فلسطینی‌ها را حل کند؛ پاسخ «سپاه قدس» در غرب آسیا را بدهد؛ نتانیاهوی عصبانی را آرام کند؛ با سیدحسن نصرالله مبارزه کند؛ ریاضت اقتصادی را علاج کند؛ بسیجی‌های سوریه را چاره کند؛ مراقبت از جان سفرای آمریکا کند؛ از دیوار سفارتخانه‌های ابلیس پاسداری کند و یا پاسخ سخنان ولی امر مسلمین جهان را بدهد در اجلاس! غرب به جای نظریه، دیروز روآورد به خیمه‌شب‌بازی ۱۱ سپتامبر، اما امروز، ناکام از دشمن‌سازی، اصل اسلام را نشانه گرفته است! اسلامی که با «گفتمان محمد» ترک بر اندام نظام سلطه انداخته و بت و بتگر را با هم به زمین نشانده، سر و کارش با ۲ برج تجارت جهانی نیست، بلکه با قلعه شیطان بزرگ است! ول کنید ۲ گفتار مرسی و ۲ رفتار اردوغان را! نشان به نشان «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» ذره‌ای در اصالت بیداری اسلامی تردید نیست! «قرآن» رسانه ملی بیداری اسلامی است! غرب، عاقبت فهمید که از صدام و بن‌لادن برایش دشمن درست نمی‌شود! دشمن باطل، حق است و محمد، حقا که بر حق است! آنجا که پای جهاد در میان است، مسلمین با پرچم رسول خدا، لانه ابلیس را فتح می‌کنند، لیکن آنجا که پای زندگی در میان است، پیامبر ما معطر بود همیشه! آینه‌ای هم اگر نمی‌یافت، ظرف آبی حتما بود تا سیمایش را مرتب کند! متبسم بود! پیشتاز در سلام، حتی به کودکان! من اتفاقا از عاقبت «محمدهراسی» خوشم می‌آید! من از نام آخرین فرستاده خدا روی پسران غربی خوشم می‌آید! تو بگذار حجاب زنان لندنی نیز به مسائل انبوه نظام سلطه اضافه شود! غرب با این همه مسئله فرو می‌پاشد! در مدینه و از میان تمام ضجه‌های پیرزن سیه‌چهره- با چه قیافه‌ای و چه چادر هزاررنگی!- فقط معنای گریه‌هایش را می‌فهمیدم و خطاب آشنایش را که جا به جا می‌گفت؛ «یا رسول الله!» نشسته بود زمین مسجدالنبی، رو به روی گنبد سبز و مدام گریه می‌کرد و مدام می‌گفت؛ «یا رسول الله!» چشم برنمی‌داشت از رحمة للعالمین! قصدم خرید بود و گذر از مسجد به بازار، که دیدم مگر خریدنی‌تر از این همه اشک، دُرّ دیگری هم پیدا می‌شود؟! نشستم کنارش! روضه‌ای بود؛ «یا رسول الله! یا رسول الله! یا رسول الله!» به خود آمدم! دیدم این فقط من نیستم که گریه‌های پیرزن، امانش را بریده! زنی بود اندونزیایی با ۲ بچه‌اش و «یا رسول الله!» مردی بود لبنانی با زنش و «یا رسول الله!» چند تایی جوان بور بودند و پرچم یونان و «یا رسول الله!» دخترک الجزایری بود و «یا رسول الله!» پیرمرد عراقی بود و خانواده شلوغش و «یا رسول الله!» باز هم بودند! جماعتی از کاروانی مصری و «یا رسول الله!» من ایرانی و «یا رسول الله!» روضه‌خوان و «یا رسول الله!» هیچ کس زبان هیچ کس را نمی فهمید جز «یا رسول الله!» آنی فهمیدم که بی‌خود نیست آخرین رسول «رحمة للعالمین» است! جاهای غریب، فریادهای ناآشنا، زبان‌های مختلف، مرزهای دور، تیره‌های تار و سپید و سیاه، دردهای رنگارنگ، اما از همه جا بهتر و از همیشه بیشتر دریافتم که محمد، الحق «امین عالمیان» است! گریه، نه رنگ دارد و نه لهجه و نه نژاد! «یا رسول الله» ملیت ما بود! هویت ما بود! نشسته بودیم زیر پرچمش! در خیمه‌اش! و چه با صفا بود «یا رسول الله! یا رسول الله!» و فهمیدم خدا، چنین رسولی دارد که فرزند نمی‌خواهد! و شریک نمی‌خواهد! راستی که خدا هم میان ما بود یا رسول الله! آری! یا رسول الله! در نام شما؛ «محمّد» والله این محبوبیت است که «تشدید» دارد…
    وطن امروز؛ ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
    #حسین_قدیانی

  5. حسین قدیانی می‌گوید:

    چرا مردم از ما می‌ترسند؟!
    ح‌سین ق‌دیانی: هیچ آیا تحقیق کرده‌ایم چرا سال ۹۲ اکثریت مردم «رقیب‌هراسی»های حسن روحانی را باور کردند؟! در همان انتخابات، قالیباف با کوهی از کارنامه‌ی روشن عملیاتی و مدیریتی در جبهه و جنگ و نیروی انتظامی و شهرداری تهران، واقعا چرا عرصه را به نامزد پیروز، واگذار کرد؟! یا حتی جلیلی چرا به‌رغم اشتهار به ۳ مبحث ایستادگی، ساده‌زیستی و عدالت، نتوانست جایی در دل ملت باز کند؟! آیا ارزش‌ها و ضدارزش‌ها این‌قدر در دید مردم عوض شده که حاضرند به سیاست‌مدار ویلانشین پرادوسوار رأی بدهند اما به سیاست‌مدار ساده‌زیست پرایدسوار نه؟! آیا مردم با امثال قالیباف، جلیلی و صدالبته رئیسی پدرکشتگی دارند که حتی ۹۶ هم باز اعتماد کردند به وعده‌های تَکراری شیخ‌حسن؟! گیرم مردم ۹۲ روحانی را نمی‌شناختند؛ ۹۶ چه؟! آیا مردم نفهمیدند درختی که ۴ سال ثمر نداده، در ۴ سال دوم هم میوه نخواهد داد؟! قبول دارید بخش مهمی از مردم باور کردند که به‌راستی اگر قالیباف رئیس‌جمهور شود، سیاستش گازانبری و لوله خواهد بود و اگر رئیسی، دیوارکشی در پیاده‌روها؟! خب حالا چرا؟! واقعا چرا سخن علیه قشر متدین‌تر جامعه یا به قول معروف «حزب‌اللهی‌ها» این همه بین مردم خریدار دارد؟! اصلا فرض کنید هم‌الان از مردم تهران خواسته شود که از بین گزینه‌های آخوندی، ابتکار، هاشمی، کرباسچی و یکی هم قالیباف، شهردار تهران را خودشان و با رأی مستقیم خودشان انتخاب کنند! حتی با وجود این همه گند و گندکاری اصلاح‌طلبان در شهرداری و شورای شهر که کارنامه‌ی جماعت را «تقریبا هیچ» کرده، کسی هست تضمین بدهد بهشت‌نشینی مجدد قالیباف را؟! اگر نه، برگردیم به تیتر یادداشت؛ واقعا «چرا مردم از ما می‌ترسند؟!» و چرا شبهات امثال روحانی علیه ما را این همه راحت باور می‌کنند؟! بسم‌الله الرحمن الرحیم! خودمان هم مقصریم! و اصلا خودمان مقصریم! از رسانه‌ی ملی شروع کنم! پخش زنده‌ی مراسم شام غریبان امام رضا در مشهدالرضا، آنهم در شب حلول ماه میلاد رسول‌الله، واقعا چرا؟! البته اشتباه نکنید! من خودم با این مراسم، صفایی کردم و تا آنجا که پخش شد، کامل دیدم لیکن تلویزیون «رسانه‌ی ملی» است، نه رسانه‌ی تنها متدین‌ترها! وانگهی! شام غریبان امام رضا از کجا آمد؟! بله! آمدیم و مردم مشهد در سنتی دیرباز دوست داشته باشند برای شمس‌الشموس نیز مثل امام حسین، شام غریبان بگیرند؛ پخش زنده از صدا و سیما چرا؟! عزامحوری و غم‌گستری چرا؟! همین جا تأکید کنم؛ من هم اگر امکانش را داشتم، این مراسم را به‌صورت لایو در پیجم می‌گذاشتم اما پیج شخصی خودم، نه رسانه‌ی ملی! حتی در پیج شخصی خودم نیز، دم آن انسان آشناتر از من و ما به معارف اسلام، گرم که بیاید گوش حقیر را بگیرد و متذکر این مهم شود که «فلانی! عزاداری به این سبک و سیاق، فقط و فقط مختص ثارالله است که الحق یک استثناء است! لذا تسری آن حتی به پیامبر گرامی اسلام هم بدعتی خطرناک است! ما قرار نیست تلویزیون را در لیالی منتهی به رحلت یا حالا بگو؛ شهادت حضرت رسول، همان‌قدر عزادار کنیم که تاسوعا و عاشورا! چه خبر است؟!» سلمنا! مراسم شام غریبان، تنها مختص سیدالشهدا است! حالا اگر منِ نوعی دلم خواسته برای امام علی یا امام علی بن موسی نیز همان کنم که برای حسین بن علی، اولا حواسم باشد که کارم مصداق مسلم افراط است، ولو در پیج شخصی خودم! ثانیا حواسم باشد که قرار نیست همه‌ی مردم به همان ساز برقصند که من می‌خواهم! گمانم جای این تذکر، همین جاست؛ حتی اقامه‌ی عزای ایام فاطمیه، درست به سبک و سیاق عمومیت اقامه‌ی عزا برای حضرت اباعبدالله، اشتباه و کج‌سلیقگی است! اینکه در و دیوار شهر را و کانال‌های تلویزیون را، دقیقا همان کنیم که محرم و صفر! چه خبر است؟! گفت: «گر همه شب، شب قدر بودی؛ شب قدر، بی‌قدر بودی»! بنابراین اجازه دهیم فاطمیه همان فاطمیه باشد، نه عاشورای ثانی! بله! من هم شب‌های فاطمیه، بیت رهبری می‌روم اما هرگز این حق را ندارم که اگر مثلا رئیس تلویزیون بودم یا شهردار تهران، برای فاطمیه نیز همان‌قدر سیاه‌پوشی کنم که برای حسین بن علی! بزنی ۱؛ منصور! ۲؛ شیخ‌حسین! ۳؛ مطیعی! ۴؛ حدادیان! ۵؛ پناهیان! ۶؛ کوثری! ۷؛ رسولی! ۸؛ طاهری! ۹؛ سازور! ۱۰؛ آهنگران! و الی آخر! واقعا چه خبر است؟! باز هم این حقیر، حلول ماه میلاد دردانه‌ی خلقت را تبریک گفت و جماعتی شروع شد کامنت‌های‌شان که «چرا تبریک؟!» البته همه را پاک کردم و بلاک هم کردم! واقعا این چه دین و آیینی است که شهادت محسن به‌دنیانیامده را می‌بیند اما ولادت محمد به‌دنیاآمده را نه؟! والله هیچ ترسی از نوشتن این جمله ندارم؛ «تمام علی و تمام فاطمه و تمام آن خانه، فدای اولین تبسم محمد امین در آغوش آمنه!» و الا حتی روز ۱۷ ربیع هم باید اقامه‌ی عزا کرد، چرا که اولا هنوز خانه‌ی علی و زهرا عزادار است و ثانیا هنوز ادامه دارد حرکت کاروان اسرای کربلا! نه اما! منِ حسین قدیانی هم از چنین اسلامی در هراسم، وای به حال روزنامه‌نگار زنجیره‌ای! اسلام محمد، باورم هست که در شب حلول ماه ربیع، جشن برای آغاز امامت امام جواد را بیشتر مرضی رضای خدا و امام رضا می‌داند تا عزا برای شام غریبان ثامن‌الحجج! حالا شما جای مردم! چنین دینی با این همه غم و عزا، آیا ترس ندارد؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.