وطن امروز ۵ آذر ۱۳۹۷
شاهدیم که بعضی دولتمردان و دولتزنان کنونی، هر وقت در عرصه خدمت، کم میآورند- بدبختی زیاد هم کم میآورند!- به جای عذرخواهی و تلاش برای جبران مافات، آویزان اتهامزنی به جناح رقیب میشوند، مثل همین طعنه «دلواپسان» که اخیرا در زبان یکی از بازنشستگان اعتدال که ملت را از خدمات شبانهروز(!) خود محروم کرد، جاری شد: «دلواپسی در مرام منتقدان دولت است! ذات اینها با دلواپسی خو کرده و قابل اصلاح هم نیستند»! منباب مقدمه باید این را بنویسم که اگر چه «دلواپس» و «دلواپسی» و «دلواپسیم» ناظر بر شناخت ما از کم و کیف جنگ نرم، هرگز در ادبیات «وطن امروز» نبوده اما قبول داریم که وقتی توافق کذا حتی بهزعم آورندگانش هم دستاوردی معادل «تقریبا هیچ» داشته، معالاسف باید نگران چیزهایی بود! یا اینکه اجازه بدهند آقایان، همان کاری را که آمریکا با هستهای ما کرد، اروپا با موشکهای ما بکند و دستآخر هم بخوریم به پست مادر تحریمها و احتمالا چند صباح دیگر، مادربزرگ تحریمها! و این همه با اذعان به آنکه اصلا و اساسا با هدف لغو تحریمها، اذن مذاکره داده شد به حضرات! خب! این چیزها نگرانی هم دارد! اصلا خیلی هم بند غیرت نیست! مخ اگر معیوب نباشد، حتما متأثر از عدم توازن میان دادهها و ستاندههای هر معاملهای، دلنگران اموری میشود! و اینکه نکند خط پایانی بر این روند شوم، وجود نداشته باشد که تو مدام امتیاز نقد بدهی و طرف مذاکرهات علیالدوام وعده نسیه! امروز هستهای را بده، فردا موشکی را، پسفردا منطقه را و پسانفردا هم بهانه حقوق بشر! که چی؟! که شاید دل دشمن به حال ما سوخت و تحریمها را لغو کرد! و باش تا لغو کند! اگر چه دیر اما انصافا قشنگ گفت آقای روحانی، دیروز پیش از سخنان گهربار رهبر حکیم و دوراندیش انقلاب که «مشکل دشمن با ما هستهای نیست»! یک حرف قشنگتری هم قبلا زده بودند رئیس قوه مجریه که «مشکلات کشور، آنقدری که ناشی از سوءمدیریتهاست، ربطی به تحریم ندارد»! و «سوءمدیریتها» وقتی زیاد شد و فیالمثل وقتی پست وزارت راه را دادیم به شخصی در مایههای جناب آخوندی؛ آن میشود کارش، آن میشود کارنامهاش و آن هم میشود مرقومه استعفایش که چه ادبیات عاری از ادبی داشت! از محیط زیست ارض بگیر تا موضوع ارز، معالتأسف شاهد «طیالارضی از بیتدبیریها» و «طیالارزی از سوءمدیریتها» در دولت موسوم به اعتدال هستیم! همین است که تا صدای اعتراض کارگران بیکار را دشمن هم نشنود، دولتمردان به صرافت حل مشکل نمیافتند! بله که نگران میکند این چیزها آدمی را! البته اگر عقل سالم در بدن داشته باشد! گاه میمانم ظریف، وزیر امور خارجه ایران است یا کدام کشور؟! روحانی بگوید که «بحث دشمن با ما هستهای نیست» و یعنی «هستهای بهانه است» و آنوقت وزیرش جوری سخن بگوید که برنامه هستهای را به امنیت اروپا ربط دهد! چرا باید حرف ظریف را بارها و بارها از زاویه تهیه خوراک، تیتر یک خود کنند بطالین؟! و آیا اگر عاقلی، دلواپس این رویه شد، قابل شماتت است؟! وقتی از فرط بیعرضگی و بیخیالی، نه چرخ هستهای آنچنان که باید بچرخد و نه چرخ کارخانهها، معلوم است فرد عاقل، نگران میشود! وقتی در سال پنجم و ششم دولتی با آن همه ادعا، این وضع رکود است و آن حکایت تورم، این آمار بیکاری است و آن کارنامه اقتصاد داخله و آن یکی هم فرجام سیاست خارجه، باید هم حق داد به بعضی دلواپسیها! و از همه بدتر اینکه عوض پذیرش بیعرضگی، بزنی بر طبل بیخیالی و فرافکنی! و مقصر جلوه دادن دیگرانی که دارند وظیفه خود را بهدرستی و در اوج وجدان انجام میدهند! همین فراز را به فال نیک میگیرم و فاش میگویم که بر خلاف آنچه در سطور نخستین این یادداشت و از لسان بعضی دولتیهای مؤنث، مبنی بر دلواپسی ذاتی منتقدان دولت آمد، اتفاقا امید ما بیشتر است! خیلی بیشتر! ما در بسیاری از سنگرهای علمی، نظامی، پژوهشی، ارزشی، ورزشی، منطقهای و جهانی، نسبت به آنچه اول انقلاب بودیم، جلوتر آمدهایم! خیلی جلوتر! بعضا حتی ورای محاسباتمان! کجا روز دهم اردیبهشت ۶۱ که هنوز آواره جاده اهواز به خرمشهر بودیم، این روزهای باشکوه حاجقاسم ایستاده چون کوه را میدیدیم؟! که سردار نیروی قدس ما، نهتنها از کربلای ۵ که حتی از خود کربلا هم گذشته باشد و دشمن نگونبخت اما هنوز درگیر مکان دقیق نارنجک حسین فهمیده؟! به قول آقای روحانی: «گاوچرانها و شترسوارها اصلا در کجا همدیگر را توانستند پیدا کنند؟!» لیکن بنازم بازوی شهدایی حاجقاسم را که هم مچ پترائوس گاوچران را خواباند، هم مچ عمرسلیمان شترسوار را! همه اراذل و اوباش عالم، جمع شدند در شام اما در سوریه، دقیقا همان شد که رهبر ما میگفت! و ولی امر مسلمین جهان میخواست! کجا اول انقلاب، این همه آمریکا پرت از مرحله بود و شهید جوان سپاه قدسی ما تاج سر منطقه؟! حتی در حوزه خدمت هم چه بسیار جوان مخلص آتش به اختیار که جورکش کمکاریهای دولت شدهاند! خیلی البته امکان و اختیاری ندارند اما هر آجری که در روستایی محروم، روی آجری دیگر بند میشود، مایه امیدواری این ملت است که هنوز هستند کسانی که سمت و صندلی ندارند اما عزم کار، چرا! اگر دیروز «مصطفی چمران» قید درس هستهای در آمریکا را زد و رهسپار جهاد شد؛ عَلم عِلم او را در همین دانشگاه شریف خودمان «مصطفی احمدیروشن» برداشت و شد آن نماد که دانی و دانم! شهریاری نیز! رضایینژاد نیز! در حوزهای دیگر، طهرانیمقدم! در میدانی دیگر، نخبگان مبحث سلولهای بنیادی! یا نانو! یا صنعت هوافضا! یا حتی آن پرچمدار چادری کاروان پرافتخار ما در رقابتهای ورزشی! اینی که من نوعی بروم زیارت اربعین و جوانان جایجای عالم را عاشق محسن حججی ببینم که خود البته عاشق احمد کاظمی بود! غافلیم ما که چقدر این روزها آمریکا از دست ملت ما عصبانی است! فقط که مواجه با ۴ تا وزیر و وکیل نیستند سران کاخ روسیاه سفید! خودشان هم خوب میدانند! صفا کردم دیروز وقتی حضرت آقا اسم «انصارالله» را بردند و وعده دادند که هم یمن، پیروز میشود و هم فلسطین! صدالبته به نصرت الهی! ما را همین نصرت الهی، فاتح خرمشهر کرد و الا مگر در همان نخستین ساعات عملیات «الی بیتالمقدس» و با وجود آن همه شهید که داده بودیم، فکر فتح خدایی سوم خرداد را هم میکردیم؟! اما شد! و ما توانستیم! وقتی در پس سرمان فهمیدهها را داریم و در پیش سرمان حججیها را و در عرصه خدمت هم اژدریها را؛ وقتی «فلق ۲» ما الگوی موشک فلسطینیها میشود و خواب را بر چشم کابینه فراعنه حرام میکند؛ وقتی با وجود این همه بمباران علیه حجاب، زن مسلمان ایرانی با حجاب برتر یا کامل، مدالآور ما در محیط ورزش میشود؛ وقتی اعتکاف جوانان ما در مساجد، آن هم در این زمانه «ظهرالفساد فیالبر و البحر» چنان صحنههای مملو از معنویتی خلق میکند؛ وقتی پسرکی فلافلفروش، در حد و اندازه شاگردان بلافصل آیتالله قاضی، ظاهر میشود و دل یلان حشدالشعبی را میبرد؛ وقتی در سوریه، همان میشود که دیروزها خامنهای گفته بود؛ وقتی کابوس ۳۳ روزه صهیونیستها به ۲۲ روزه و ۸ روزه و ۲ روزه بدل میشود، تا آن حد که منجر به استعفای وزیر جنگ اسرائیل شود؛ وقتی در بحرین زیر چکمه آلخلیفه، جوانان آن جزیره مظلوم، نوحه خود را تقدیم به روح شهید مدافع حرم ایرانی میکنند و وقتی تمام فکر و ذکر حضرت سیدعلی، امید است و امید است و امید، الحق که اسباب امیدواری ما فراهمتر است تا بهانههای دلواپسیمان! تو گویی رهبر ما جایی را و روزی را و فردایی را میبیند که به چشم ما رهروان نمیآید و تنها آرزوی وصالش را داریم، لیکن مگر نه آنکه وصال کربلا هم تنها و تنها یک آرزو بود برای ما؟! به کوری چشم غرب و غربزدهها، اتفاقا ما امیدوارانیم! و ذرهای به صدق وعده الهی تردید نداریم! بدبخت آن آل گوربهگوری که درست عکس فریضه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» عمل میکند! آری! آلسعود را میگویم که در بدترین زمانه، صمیمیترین دوست اسرائیل شده و عنودترین دشمن جمهوری اسلامی! اما بنسلمان نفله کجا و سلیمانی قهرمان کجا که سینهاش مصداق مسلم «رحماء بینهم» است و نیز «اشداء علی الکفار»؟! در داخل هم هستند کسانی که با کدخدا مهربانترند تا خدا! و قول کری را تضمینتر میدانند تا قول الله! و دیدیم چقدر هم تضمین بود! لذا دلواپس اصلکاری همین جریان غربزده است که روزی سیلی از ناراستی آمریکا میخورد و دگر روز کتک از ناعهدی اروپا! ما اما غرق امید و امیدواری هستیم به خدایی که آن بالا «پاسدار حرمت خون شهیدان» است حقیقتا! آدمی وقتی ایستادگی ملتهای یمن و فلسطین را میبیند، حتم میکند که «جناب حمزه» زنده است هنوز! و موسم بدر است انگار هنوز! یا محمد! اسلامی که تو آوردی، اسلام امید است و امیدواری! و بلاشک ما به طلوع خورشید، امیدوارتر از همیشه هستیم…
خلاف ادب نیست
واقعا BBC خر است
و «من و تو» کرهخر
اندازهی یک «روایت فتح»
کار کردند برای «آن طفل ۱۳ ساله»
رسما فراموش کرده بودیم «حسین» را
دوباره «فهمیده» کردند ما را
بفرمایید!
این هم عکس شهید عصر روزنامهدیواری
در مجازستان
مرسی BBC
ممنون «من و تو»
باز هم کولی بدهید به انقلاب اسلامی
و این بار
شهید «بهنام محمدی» را دروغ بخوانید
که اسمش اصلا بهنام نبود
«بکام» بود
روزی دیدم «دیوید بکام»
گل میبرد سر مزار سرباز انگلیسی
نه!
شما حتی «غربزده» هم نیستید
فاش میگویم؛ شما «حرامزاده»اید
محصول خوابیدن بنسلمان با عجوزهی گروهک
نتیجهی حرکت ضربدری
با بازی افتخاری الپهلوی
که هنوز هم
حریف خون «آن طفل ۱۳ ساله» نمیشوید
روحت شاد خمینی کبیر
دمت گرم خامنهای حکیم
ما به محسن حججی رسیدیم
اما
و به قول مادربزرگم؛ آما
رسانهی تولههای ملکهی ابلیسابت
هنوز گیر کرده در «حسین فهمیده»!
و هنوز هم کذب میخوانند «رهبر ما» را
«آن طفل ۱۳ ساله» را
«طفل ۱۳ ساله»
گیرم
نارنج بسته بود به کمرش
و رفته بود صف بانک
نه نارنجک
و نه تانک
همین که با آن سن کم
رفته بود وسط معرکه
کافی است
والله کافی است
تا به لج BBC و «من و تو»
بنویسیم؛
حسین فهمیده
باز هم رهبر ماست
هم رهبر ما
هم رهبر خمینی
هم رهبر خامنهای
تا چشم حسود بترکد
آری!
هنوز هم جنگ بین ۱۳ سالهها و گوسالههاست
سامریپرستان
«فهمیده» را دروغ میخوانند
و «علیاصغر» را نیز
اصلا ۸ سال جنگ تحمیلی
دروغ بود
و صدام آمریکایی هم
وجود خارجی نداشت
اصلا «حسین فهمیده» رفته بود جنوب
تا لب کارون بخواند
و بخنداند بچهرزمندهها را
اکی؟!
باز هم صد شرف دارد
به سلیطههای BBC
به هرزههای «من و تو»
که رژ لبشان
از پول نفت مردم عربستان تأمین میشود
خخخ!
«حسین فهمیده» دروغ است
«مسعود بهنود» راست
اصلا بگو؛
زیر تانک
روی تانک
داخل تانک
بیرون تانک
نارنجک دور کمر
و دور هر کجا که تو بگویی
هنوز هم
«رهبر ما آن طفل ۱۳ ساله است»
که وقتی سنش بیشتر شد
شد محسن حججی
نکند حججی هم دروغ است؟!
باشد!
حاجقاسم هم دروغ است!
دروغش این است
وای به حال راستش
کجایی پترائوس؟!
کجایی عمرسلیمان؟!
دلم میخواهد سر به سرتان بگذارم؛
ما در جنگ
حاجحسین خرازی نداشتیم!
فقط یکی بود که خرازی داشت!
و وسایل خیاطی میفروخت!
سوزن
گل
گل سر
گل لبخند
آنهم کجا؟!
شرق ابوالخصیب
بچهها!
بیاییم به BBC تلفن بزنیم
و به «من و تو»
الو الپهلوی؟!
بفرمایید!
راستش خمینی هم دروغ بود!
پس چطوری پدر مرا درآورد؟!
ما هم در همین ماندهایم خب!
که حتی BBC هم
در زمین «حسین فهمیده» بازی کند…
وطن امروز ۱۵ آبان ۱۳۹۷
چند روزی است برگشتهام اما دلم هنوز آنجاست که «برای ما» و به قول آن سید فکهنشین که حقیقتا یکهتاز عرصه قلم بود: «پیش از آنکه یک شهر باشد، یک افق است، یک منظر معنوی است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم؛ نه یک بار، نه دو بار، به تعداد شهدایمان»! کربلا! کرب و بلا! زیارت اربعین! و سفری که هم با آش نذری همراه بود، هم با آتش نذری، آنجا که پسرک عراقی میگفت: «مادرم مرده و پدرم هم زمینگیر است، پس هیچچیز برای نذری نداشتیم تا اینکه دیدم امشب هوا خیلی سرد کرده! رفتم و کلی چوب و هیزم جمع کردم از بیابانهای اطراف تا هم شما گرمتان شود و هم ما اجری از خدمت به زوار حسین برده باشیم!» نزدیکای عمود ۸۰۰ بود! آنچه من در تمام این راه رهاییبخش دیدم، خبر از آمادگی ابنای آدم برای یک انقلاب جهانی میداد! انگار مقدمات واقعهای بزرگ باشد یا به تعبیر قرآن «نبأ عظیم»! اگر سالهای منتهی به بهمن ۵۷ تنها در ایران به معنای واقعی کلمه «انقلاب» شد، به برکت انقلاب اسلامی، انقلابی بزرگتر را میشود از دل کنگره باشکوه و ظلمستیز اربعین حسینی متوقع بود که دیگر محدود به مرزهای جمهوری اسلامی نباشد! روحیات؛ همان روحیههای بهمن پنجاه و هفتی، ارادهها؛ همان ارادههای بهمن پنجاه و هفتی، شعارها؛ همان شعارهای بهمن پنجاه و هفتی، راهپیماییها؛ همان راهپیماییهای بهمن پنجاه و هفتی و عجیب آنکه این همه، تنها ۴۰ روز بعد از عاشورا و تنها و تنها ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی که خود نیز تا همیشه مدیون یومالعیار عاشوراست! اگر ۴۰ سال پیش، جوانانی از غرب و شرق و شمال و جنوب و مرکز ایران، علیه حکومت طاغوت بپاخاستند، اینک عطر انقلابی دیگر به مشام میرسد با حضور جوانانی از شرق و غرب و جنوب و شمال و مرکز جهان! روزهای منتهی به بهمن ۵۷ خبری از «من» نبود و همه «ما» شده بودند و برای خدا و اینک در ذیل سایه بلندبالای اربعین، آن متمکن پرنفوذ عراقی را میبینی که خدم و حشم را کنار گذاشته و سینی خرما گذاشته روی سرش! و دیگری که از قبلی هم مشهورتر است، خانهاش را کرده محل استراحت زوار! و مگر نه آنکه موسم انقلاب اسلامی نیز درِ خانه مردم به روی انقلابیهای فراری از اصحاب ستم، باز بود؟! بنگرید! دوباره باز شده باب خانهها برای پناه فراریان از جور و ستم طواغیت جهانی! سازمان ملل و شورای امنیت و اراذل و اوباش حق وتو و وحوش خوشرنگ و لعاب یونیسف و بیوجدانهای یونسکو، جملگی اتاقهای دیگر کاخ سفید هستند و در فتنه و دغل و دروغ، تداعیگر همان کاخ سبز معاویه! اصلاح کنید این اغلاط آشنا را! سازمان ملل یعنی بینالحرمین! آنجا که در مقام عمل «بنیآدم اعضای یک پیکرند، که در آفرینش ز یک گوهرند؛ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضوها را نماند قرار» راهپیمایی اربعین است، نه آنجا که اول هر فصل خزانی، محل سخنرانی ۴ تا دیوانه از تبار ترامپ میشود! لذا سازمان ملل یعنی سازمان خون حسین که سوئدی سفید و ساحلعاجی سیاه را و فقیر و ثروتمند را همراه هم قرار میدهد! همدل هم! همزبان هم! گفت: «بنازم به بزم محبت که آنجا، گدایی به شاهی مقابل نشیند»! اگر پول داری، آش و اگر نه، آتش! اما چه آش و چه آتش، همه برای یک هدف! انقلاب اسلامی هم همین روحیهها بود! امام خمینی هممسیر کرد جوان جنوب و شمال شهر را! امام اگر به ایران برگشت، بستری فراهم شد که برگشت! آن همه راهپیمایی که عجبا از این همه حکمت؛ معروف شده بودند به «راهپیماییهای اربعینی» بسترساز اتمام فراق روحالله شد و اینک نیز انشاءالله به یمن همین «راهپیماییهای اربعینی» بسترسازی بشود برای ختم غیبت بقیةالله! دیگر این ملل متحد و صدالبته رنجور، با چه زبانی باید بگویند که آقایی آمریکای رو به افول را قبول ندارند برای جهان؟! بیخود یک عده دل به مسائلی نسپارند که برای جمهوری اسلامی درست میکنند! نظام ما خودش مسئله لاینحل استکبار جهانی است و خودش یکپا اپوزیسیون! خامنهای به معنای واقعی کلمه «رهبر انقلاب» است! روزی این رهبری بر دوش خمینی بود و علیه شاه و اینک بر دوش خامنهای است و علیه آمریکا و اسرائیل! «خاورمیانه جدید» را یادتان هست که مرتب سران استکبار میگفتند؟! بگذار راحتت کنم؛ خلاصهاش این بود که در این منطقه از عالم که به قلب جهان میماند، هرگز حادثهای حماسهوار مثل اربعین رخ ندهد ولی داد! بله! قرار بود پترائوس و عمرسلیمان، دستدردست هم مچ حاجقاسم را بخوابانند، بلکه سردار کربلای ۵ ایران هرگز قدم به خاک پاک کربلا نگذارد اما آنچه نباید میشد، شد و مرد بیادعایی که روزی تنها در مرزهای خودمان قهرمان شناخته میشد، اینک تصویرش را پشت کوله شیعیانی میبینی از نیجریه! و کرهجنوبی! صدر انقلاب اسلامی، در دلمان میگفتیم: «کهنوج کرمان کجا و شلمچه و کربلای ۵ کجا؟!» اما لطف و عظمت و کرامت و حکمت خدا را ببین که امروزهروز حتی با دیدن تمثال رهبر عربی حزبالله لبنان بر کلاه خودساخته دختر و پسر اهل استرالیا هم تعجب نمیکنیم! و اینهاست نشانههای افول آمریکا! پیش از این هم متنی نوشته بودم با این تیتر که «شرق با خمینی و غرب با خامنهای»! خب حالا! وقت آن است کمی سربهسر مخاطب غربزده این سطور بگذارم! چرا امثال ما تا ۲ کلام از این واقعیتهای روشن و حقایق ملموس مینویسیم، جلدی قیمت گوشت و مرغ و پیاز و سیبزمینی و بادمجان و کدو و بیکاری و تورم و رکود را به رخمان میکشید؟! و همیشه هم این شما هستید که سئوال دارید! بسمالله! بفرمایید چرا تحریمها لغو نشد؟! و چرا این است وضع جهانگیری؟! و چرا این است وضع شهرداری تهران؟! و چرا برجام فتحالفتوحتان نتوانست حتی لحن دشمن را با ما کمی نرم کند؟! و چرا رکود، کنترل نمیشود؟! و چرا بیکاری، مهار نمیشود؟! عاقبت این دولت، نه محصول رأی ما که ماحصل رأی خودتان است و آش کشک تَکرار خودتان است! وانگهی! نگرانی از گرانی بود یا دیوار پیادهروها؟! از چی دقیقا ناراحتید؟! نکند توقع دارید نظام نباید رأی روحانی را میخواند؟! پس «تا ۱۴۰۰» دقیقا با کدام بزرگوار «طیالارض» و بلکه بگو «طیالارز» کنیم؟! شما بازماندگان همانها هستید که دهه ۶۰ به این پیام شهید که «ما کربلا را برای خودمان نمیخواهیم، بلکه برای نسلهای بعد میخواهیم» حتما زهرخند میزدند که «ای بابا! تو اول، همین خرمشهر خودمان را آزاد کن، کربلا و نسل فردا پیشکش!» صدالبته وصیت شهید محسن وزوایی محقق شد و کربلا به نسلهای بعد رسید اما اعوان و انصار همان مهندس متوهم فتنهگر که تا الان هم وزیرند، اقتصاد را نتوانستند آزاد کنند! لذا الان هم مشکل از «الا ان حزبالله همالغالبون» نیست! از این متن هم نیست! مشکل از رأی شکمی است! و تَکرار سیاست، عوض تکرار خدمت! قطعا مراد، همه رأیدهندگان به این دولت نیست! سخن سر جماعتی است که اغلب اسطورههایش لندن تشریف دارند و آنوقت هنگام شایعهپراکنی علیه قالیباف، او را عین آب خوردن میبرند لندن و برمیگردانند! خیالتان تخت! گذشت دورهای که نبض حوادث دنیا در لندن و پاریس و نیویورک و واشنگتن میزد! زهرخندتان را به این جمله پذیراییم ولی بدانید که اینک، این کربلاست که آقایی میکند در جهان! و «راه قدس از کربلا میگذرد»! ما به کربلا رسیدیم اما سلمنا! آخوندی با کولهباری از افه و تبرج و کارنامه خالی، استعفا کرد و جهانگیری هم درگیر منشی محترم! مجددا سلمنا! بهرغم برخی فتوحات، در بعضی حوزهها وضعمان خوب نیست لیکن بفرمایید حضرت عشق ایرباس، وزیر منتخب رأی من بود یا شما؟! وجدان غربزدهها مثل غرب، میل به «افول» دارد! غرب ما اما هنوز هم بازیدراز است! هیهات! ما نهتنها خجل از راه رفته نیستیم، بلکه راستش خجالت میکشیم از روی ارباب و خدامش، از بس که سنگ تمام گذاشتند برای ما! دارایشان یکجور و ندارشان نیز! اربعینی دیگر تمام شد اما این تازه آغاز انقلاب اربعینیان است! بهمن پنجاه و هفتی در ابعاد جهانی که با ذکر «یا حسین» از خداوند منان «مهدی» را میخواهد! با همین ذکر، روزی خمینی برگشت و منتقم خون حسین نیز برخواهد گشت به اذن الهی! و حالا که این اربعین گذشت و این متن هم به آخر رسیده، جا دارد هم نزد حضرت اباعبدالله و هم نزد حضرت بقیةالله، سر به نشانه خجالت پایین بیاوریم از همه قصورها و تقصیرها! فقرایی بودیم با کمترین بضاعت که وسعمان بعضا تنها به جمعآوری ۴ تا هیزم میرسید! یا حسین و یا مهدی! ما همان شرمندگانیم! همان دستخالیها! همان فقرا! همان بیبضاعتها! همان بیعددها! همانها که هرگز نتوانستند اندازه بزرگی این سفره، تدارک ببینند و توشهای بیاورند! همه توشه ما همین چند نم اشک است در فراق کربلا که صدالبته با دنیایی عوض نمیکنیم! کربلا! کرب و بلا! یادش بهخیر! روز ورودمان به کربلا، دختربچههایی بودند که با خنده کودکانه خود از ما زوار اربعین، پذیرایی میکردند! آش و آتش و عطش و اشک و لبخند، همه نذر حسین! یا حسین و یا مهدی! شرمندهایم از این بضاعت قلیل! یعنی همین که چشمم از دور به گنبد و گلدسته حضرت اباالفضلالعباس افتاد و دست خودم را خالیتر از همیشه دیدم، در دل گفتم: «یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فأوف لنا الکیل و تصدق علینا انالله یجزی المتصدقین»!
تقدیم به مادران شهدا
وطن امروز؛ ۵ آبان ۱۳۹۷
امیراکبر شهیدی: هر وقت بغض «کوچه شهادت» باز میشود و باران میبارد، یاد روز اعزام «عبدالمجید» میافتم به منطقه! بسیجی ۱۷ سالهای که پنجشنبهای از پنجشنبههای دهه ۶۰ جلوی در خانهای جنوبشهری، منتظر دوستانش بود تا بیایند دنبالش و با هم بروند اروند! نام قرار عاشقان «والفجر ۸» بود! زمستان ۶۴ بود! عبدالمجید بر سکوی جلوی در خانه، منتظر همرزمانش نشسته بود که ناگهان باران میبارد! مادر دوباره میآید دم در! برای خداحافظی بار چندم، نمیدانم اما خوب میدانم این بار آخری، دستش یک بارانی سرمهای بود: «مگر باران ببارد، بفهمم چی را برداشتی، چی را جا گذاشتی، عبدالمجید! این را ولی در ساک نگذار! همینجا، زیر باران، جلوی چشم خودم بپوش! آخ که چقدر خوشگل میشی توی این بارونی!» از آنروز به بعد، هر وقت «کوچه شهادت» باران میبارد، عزیز میآید جلوی در… میآید جلوی در و از قطرههای باران، سراغ پسرش را میگیرد؛ همچین ملتمسانهها! ۳۳ سال است! ۳۳ سال است از همسنگران مجید، خبر شهادت مجید را شنیده، بیآنکه آن قد و بالای رعنا را فقط یکبار دیگر درون آن بارانی سرمهای ببیند! عبدالمجید را، امواج خروشان اروند، در حالی تا دم در بهشت مشایعت کردند که یک بارانی سرمهای، تنش بود! اما خب! مادر است دیگر! ۳۳ سال است هر وقت «کوچه شهادت» باران میبارد، عزیز میآید جلوی در… میآید جلوی در، مگر باز هم پسرش را، زیر همان باران، درون همان بارانی سرمهای ببیند: «آخ که چقدر خوشگل میشی توی این بارونی!» قسم به مردمک چشمان عزیز، شرح عکس «کوچه شهادت» را همان به که «باران» بنویسد…
وطن امروز ۲۶ مهر ۱۳۹۷
پرسشی دارم از شمایی که دارید این متن را میخوانید! فرض کنید گردانندگان روزنامه ایران به عنوان ارگان رسمی دولت، قرار باشد در این حال و روز اقتصادی مردم، دوربینبهدست بیفتند در خیابانها دنبال مصاحبه با شما! توقعتان از این روزنامه چیست؟! آیا جز آنکه درد و داد و فریاد شما عزیزان را به گوش پاستورنشینان برساند؟! آیا جز آنکه واسطهای باشد تا دولت، صدای شما را واضحتر و رساتر بشنود؟! آیا جز آنکه مثلا رئیس دولت، بیش از پیش بفهمد که تورم و بیکاری و رکود، چه بلایی دارد بر سر اقلا بخشی از شما میآورد؟! خوب میدانم بنا به هر علت، بخشی از شما هموطنان به آقای روحانی رأی دادهاید! الساعه و ناظر بر عملکرد این دولت، نیز تیم رسانهای آن و بالاخص روزنامه ایران، آیا کار و کارنامه این مجموعه باعث سربلندی شما شده یا خجلتتان؟! القصه! کار ما «روزنامهنگاری» است و در این کار سخت که به «بالابردن ساختمانی در هر روز» میماند، خطای فنی کاملا محتمل و مرسوم است! بگذریم که اتفاقی که دیروز برای «وطن امروز» افتاد، اصلا و اساسا خارج از اراده مدیریت و تحریریه بود و فیالواقع برگرفته از خطایی بود که در چاپخانه رخ داد! حال خودتان قضاوت کنید درباره میزان شخصیت این دولت و ارگان رسمیاش؛ آنجا که به محض اطلاع از این رخداد، فیالفور دوربین به دست میگیرد تا هم پرده از حد و اندازه شخصیت خود بردارد، هم نمایش عقدهگشایی و کینهجویی علیه ما باشد! من از شما میپرسم؛ واقعا گیر روزنامه ایران باید به چه باشد؛ خطای آن چاپخانهای که «وطن امروز» را در میآورد یا خیانت آن چاپخانههای دیگر که در فلان جای مرکزی و کجا و کجا- موارد فراوانی از حراج منابع ملی را شاهد بودهایم که معالاسف به تأیید قوه قضا هم رسیده!- حق و حقوق شما را میچاپند؟! هیچی! فقط خواستم با ذکر این مثال از ارگان رسمی دولت، بگویید چه نمرهای به میزان شخصیت حضرات میدهید؛ مثلا از یک تا ۲۰! والله نخستین روزهای روزنامهنگاری، این اصل بدیهی را به ما یاد دادند که اگر میخواهی به سایر همکارانت در رسانههای دیگر، گیر بدهی، ناظر بر خط و خطوط محتوایی باشد، نه آنجا که همه چیز دال از یک غلط فنی دارد! چاپخانه که دیگر بحثش جدا از تحریریه است! پذیرای نمره شما هستیم به شخصیت این دولت و روزنامه «ایران» که فردای توافق، این بود تیتر یکش؛ «فروپاشی تحریم!» الساعه خندهام گرفته! زیبندهتر بود تیتر میزدند؛ «فروپاشی شخصیت!»
وطن امروز ۱۲ مهر ۱۳۹۷
چند روز پیش، از مخاطب نسل نوی انقلابی تعریف کردم که با وجود همه قصور و تقصیر ما، نیز زندگی در زمانه «ظهر الفساد فیالبر و البحر» چگونه پای شهدا ایستاده و حتی غافل از روز تولد شهید سیدحسین علمالهدی نیست که ۱۶ دی ۵۹ به شهادت رسید! «۱۶ دی ۵۹» کجا و امروز «۱۲ مهر ۹۷» کجا؟! چه بسیار نسل جدید که ۱۰ سال و بلکه ۲۰ سال پس از شبهای شرق ابوالخصیب به دنیا آمدهاند ولی حاجحسین خرازی را از من روزنامهنگار انشاءالله انقلابی، بهتر میشناسند! و از دل همین شناخت مضاعف است که گل کرد محسن حججی! اگر جوان جامعه ما نسبت به ولادت و شهادت و زندگی و جنگ سردار شهید احمد کاظمی، معرفت نداشت، کجا میتوانست در بلاد غربت شام، آنجور مثل ستاره بدرخشد؟! و به هزینه سر خود و به قیمت جان خود، باعث شود حوادث تلخ سوریه و عراق و کجا و کجا در کشور ما رخ ندهد! بله البته! ما فلانجور و بهمانجور جوان هم داریم اما اولا شاکله نسل جوان ما با هر ظاهری که دارد و هر تیپی که میزند، خاضع است در برابر خون شهدا و ثانیا سخن بر سر آن دسته از نسل جدید است که با همان روحیات بهمن پنجاه و هفتی و با همان تعصب و شور و شعور پای کار انقلاب اسلامی ایستاده است! القصه! دیروز در کتابفروشی «سوره مهر» میدان انقلاب، وقتی چشمم به چند کتاب درباره شهدای مدافع حرم افتاد که جملگی متعلق به نسلی بعد از راقم این سطور بودند، هم دچار حسرت شدم و هم راستش حسادت! یعنی خندهام گرفت از حکایت روزگار! با خود گفتم: «نسل پس از تو هستند و به شهادت هم رسیدند هیچ، کتابشان هم درآمد!» دشمن توهم زده بود که با پیر شدن حاجحسین همدانی، نسل شهادت، ابتر میماند لیکن هم خود سردار روسفید و محاسنسپید ما از باده دلربای شهادت نوشید و هم یکی مثل حججی که حکم فرزند او را داشت! گمانم نیاز داریم به مرور و حتی تکرار این حرفها با هم! دشمن میخواهد با بزرگنمایی نقاط تیره و تار، چشم ما را در برابر این حقایق روشن ببندد! ما اما انشاءالله حواسمان هست که اگر معایب را نقد میکنیم، محاسن را هم ببینیم! صرف همین تعلق خاطر نسل جدید به اساس انقلاب و اساس خون شهدا، از محاسن روزگار امروز است! بنای دشمن بر آن است که نسل جدید را نسبت به اصول و ارزشها بیتفاوت نشان دهد و با برجستهسازی چیزهایی که دوست دارد، موجب تلقی غلط از میزان ایمان و اراده نسل نو شود! این البته کار همیشگی دشمنان و دشمناندوستان بوده! به خود همت و باکری، زمان خیبر و بدر، بدترین انگها را میچسباندند و حتی پیرپاتالهای مثلا ملی و مثلا مذهبی را مرتب به رخ همرزمان احمد متوسلیان میکشیدند لیکن همین که همت و باکری به شهادت رسیدند و جنگ ۸ ساله تمام شد و نسل نوی بسیج آمد، عاشق شهدا شدند! و شعار دادند: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری»! و مضحک اینکه بهموازات این شعار، شعار میدادند: «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد!» تو که دنبال «بسیجی واقعی» بودی؟! پس این شعارت چیست که بدون هیچ تقسیمی، بسیجی را- و لابد همت و باکری را!- مترادف میکنی با توپ و تانک؟! و بعد هم خوشحالی که «دیگر اثر ندارد»! اگر اثر نداشت، تهران هم شده بود عین شهرهای شام! لذا «بسیجی واقعی» همان بسیجی است که با تأسی از همت و باکری و چمران و باقری و با الگو قرار دادن امثال حاجاحمد کاظمی، در عرصه علم «احمدیروشن» شد و در میدان رزم «محسن حججی»! اگر اثر نداشت بسیجی و اگر نبود که برای امن و امان انتخاب همین توی منورالفکر- که راحت بروی در انتخابات شرکت کنی و به حسن روحانی رأی بدهی!- سر و جان ببازد، لاجرم باید لگد تکفیریها را روی سینهات حس میکردی! پس شما فقط «اسطوره تناقض» نیستید؛ «اسطوره بیانصافی» هم هستید! وقتی ۲ شعار فوقالذکر را کنار هم میگذاری، جز این است که هم بوی تناقض دارد و هم بوی بیانصافی؟! امروز، تخریب حججی و نسل حججی و ۲۰ سال بعد، تبدیل کردنشان به چماقی جهت کوفتن بر فرق بسیجیان متولد همین سالیان! و هر چند مرگ در قاموس بسیج، معنی ندارد اما شعار اصلی شما این است: «عشق است بسیجی مرده!» جالب است! دیروز داشتم کامنتهای متن «اسطورههای تناقض» را میخواندم! ناظر بر نظرات دقیق مخاطب که عمدتا هم از نسل نو هستند، دیدم نمونههای تناقض جماعت، خیلی بیشتر از آن ۱۰ موردی بوده که من نوشتم! بله! آوار کردن فلان و بهمان پیشرفت کشورهای غربی بر سر جمهوری اسلامی و در عین حال، بیخود دانستن صنعت هستهای که از مهمترین مظاهر پیشرفت هر کشوری در جهان امروز است! یا یک تناقض دیگر! خدا نکند عناصر تکفیری، روزنهای برای حوادث تروریستی پیدا کنند؛ از سویی جیغ و داد جماعت که چرا اوضاع، همچین است و چرا امنیت نیست و چه و چه! و از سویی، هم تخریب شهدای پاسدار امن و امان ایران و هم گرفتن این ژست که ما موشک میخواهیم چه کار! خب ابله! برای اینکه دفاع، بدون سلاح نمیشود! و صدالبته برای آنکه همین تو، سالی فوقش ۲ بار جیغ بکشی، نه هر شب و روز، مثل بعضی مردم کشورهای همسایه در این سالها! به خدا کشورهای دیگر هم روشنفکر و سلبریتی و بازیگر و بازیکن و ستاره دارند! میخواهم ببینم آنها هم این همه تناقض دارند یا شانس ما این همه بد از کار درآمده! طرف، رفیق گرمابه و گلستان متهم دانهدرشت اقتصادی است و با همین پولهای مشکوک، زندگی لاکچری دارد عین چی، بعد یک جوری آبغوره میریزد برای پابرهنهها که دل سگش را هم آب میکند! دقت شود! من نمیخواهم بگویم هر که ماشین شاسیبلند داشت یا تمکنی داشت یا رفاهی یا شهرتی، با دزدی به این ثروت و مکنت و موهبت رسیده! نه! ما چپ نیستیم! و مرتب هم داریم علیه موضعگیری کیلویی، یادداشت مینویسیم! بحثم سر نمونههای عینی است که همه هم آنها را و زبان درازشان را میشناسند! و همینها هستند «اسطورههای تناقض»! اگر یکی حتی مستند، گله کند از زندگی اشرافی یک دولتمرد، واکنش جماعت این است: «گروهک فرقان هم خیلی گیر میداد به خانههای شهیدان بهشتی و مطهری که با هر متراژی، اصلا چرا باید در قلهک باشد!» بعد تناقض را نگاه! به نظام یا به فلان دستاندرکار که جدیدا ۲ تا حرکت مثبت در جهت مقابله با زیادهخواهی بعضی آقازادهها نشان داده که میرسند، جوری چپ میشوند و جوری مدافع خلق میشوند که بیا و ببین! این همه را اما نوشتم در مدح بسیج که الحق «لشکر مخلص خداست»! فرقی نمیکند چه دههای باشد و چه نسلی! بسیجی، بسیجی است! اگر دیروز در روزگار جنگ، وزوایی و ورامینی را داشتیم، مگر امروز در جنگ روزگار، حججی و سیاهکالی را نداریم؟! دوره مخفی شدن پشت حمزه و فحش دادن به مالک گذشته! هیهات! مالک با این شامورتیبازیها به عقب برنمیگردد! مالک اگر قرار بود به عقب برگردد، اصلا و اساسا از شرق ابوالخصیب، به غرب منطقه نمیرسید! نه! ما مرده نمیپنداریم علمدار تبسمهای ناتمام را! خرازی زنده است، چون حاجقاسم زنده است! چون بسیج، زنده است! هنوز هم وقتی بسیجی میخندد؛ چه پیر باشد و چه میانسال و چه جوان، تداعی همان لبخندهای شهید حاجحسین خرازی است! باری که اسم این سردار اصفهانی را در متنی برده بودم، جوان ۲۰ سالهای کامنت گذاشت: «اسوه شبشکاران، فخر طلایهداران؛ حسین خرازی، حسین خرازی»! آنی به این حجم از توطئه و تیر و نیرنگ که از هر فضایی میبارد، نگاه کنید! قطعا هدف دشمن از این همه فضاسازی، یکی هم همین است که نسل جدید ما، نه «آوینی» را بشناسد، نه «روایت فتح» را! نه «آهنگران» را، نه «آهنگ جنگ» را! دشمن اما کور خوانده! و انشاءالله نسلهای بعدی نیز، نور خواهند خورد و نور خواهند آشامید، به تعبیر زیبای «سید شهیدان اهل قلم»! وه که چه نوری داشت صورت همیشه خندان خرازی! ما فقط در «کربلای ۵» این همه نور داشتیم و آنوقت سلبریتی دوزاری میآید و سخن از ۴۰ سال سیاهی و تاریکی میراند! خب مرد ناحسابی! این همه نرو جلوی آینه! مجبوری؟! چطور رأیت به روحانی است اما فحشت برای ما؟! و برای انقلاب ما و شهدای ما؟! جای بازی در فیلم است! لطفا برای «بچههای بازیدراز» فیگور نگیر! آن روز که صندوق انتخابات را با سینما عوضی گرفته بودی، باید فکر امروز را میکردی! یعنی جانم به این تناقض! متهم است و شکایت هم میکند! خدایی هر چه این جماعت، مظهر تناقض هستند، بسیج و بسیجی و سپاه و سپاهی، سمبل تواضع است! برو در ضمیر خودت، یادآر آن صدای محزون را! مارش را بزن و زمزمه کن! «از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید، به علمدار! او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت! چه میگویم؛ چهره ریزنقش و خندههای دلنشینش نشانه بهتری است! مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم میکنی…»!
وطن امروز ۳۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین رسول خدا گویا این روزها را میدید و چه به وضوح، که فرمود: «همانا از شهادت حسین، حرارتی در قلوب مؤمنان پدید میآید که هرگز رو به سردی نمیگراید»! طبیعت باز هم به پاییز رسید اما در تقویم خون سیدالشهدا، همیشه سایه خورشید بلند است! پس ناظر بر خون «وارث آدم» با ما هرگز سخن از فصل خزان نگویید! اینجا و در این پهندشت همیشه بهار، هیچ برگی از هیچ درختی نمیریزد! حیات مطلق است کربلا! و شکوفایی مطلق است عاشورا! هر سالی به از سال پیش! هر تمثالی زیباتر از تمثال قبل! جانم به این سلام آسمانی! السلام علیک یا اباعبدالله! یزیدیان چه ابلهانه توهم زده بودند دهم محرم سال ۶۱ هجری قمری، آغاز خداحافظی با حسینبن علی است لیکن «حسین» هنوز هم زنده است و «سلام بر حسین» هنوز هم مانده است! هیهات! فایده نکرد تازاندن اسبها بر آن پیکرهای قطعهقطعه! و خدا نگه داشت ثارالله را! صدالبته خدا خواست «حسین» را «شهید» ببیند اما نه «فراموششده»! دهه اول محرم امسال هم تمام شد اما آنچه به یقین باقی میماند، مهر و محبت اولاد آدم به حضرت اباعبدالله است! تاسوعا به این پرشوری، ندیده بودم! عاشورا به این پرباری، ندیده بودم! روزهای اولی که تهران بودم و این روزها که زنجان، همه از عظمت بیشتر و شکوه فزونتر محرم امسال سخن میگفتند! هر جای ایران عزیز و اساسا هر جای دنیا، اگر سالیان پیش، روضه رضوان حسینی بود، امسال این روضه مضاعف شده بود! و این یعنی سنگ تمام عاشوراییان برای امام عاشورا! از حق نگذریم که اغیار هم بهخصوص با مدد از فضای مجازی، سنگ تمام گذاشتند بلکه محرم امسال در عالم معنی هم مصادف با موسم برگریزان شود! و سرد شود! و اقلا آن گرمای همیشگی را نداشته باشد! تیر شبهات را زهرآگین کرده بودند و حرملهوار، گلوی حرف حق را و گلوگاه سخن نور را میزدند! واقعا چه کردند اغیار! لیکن اگر قرار بود خورشید حقیقت با این قبیل خاکپاشیها و شیطنتها کمنور شود که «زینب» نمیگفت: «ما رأیت الا جمیلا»! آنچه روز عاشورای ۶۱ قمری بریده شد، حنجرهها بود، نه فریادها! آیا تیر سهشعبه، حریف معصومیت لب تشنه حضرت علیاصغر نیز شد؟! و آیا ندای ملکوتی «هل من ناصر ینصرنی» نیز مغلوب رقص شمشیرها شد؟! پس «باز این چه شورش است که در خلق عالم است»؟! احسنت بر حضرت محتشم و بر کتیبههایی که محرم تا محرم، پیروز میشوند بر کنایهها! روشنفکران غربزده باید عادت کنند به اینکه هر عاشورا، پرشور و شعورتر از عاشورای سال پیش باشد! این سنت الهی است! تأکید رسولالله نیز هست؛ به سردی نمیگراید گرمای ثارالله! میبینی طرف اصلا مسلمان نیست اما به آزادگی حسین، ایمان دارد! و برای جهاد او، احترام قائل است! غربزدگی البته بلیهای نیست که با درج مذهبی در شناسنامهای یا گذاشتن عمامهای بر سری از بین برود! غربزدگی، سرطانی درونی است که تو را حتی به شعارهایی هم که میدهی، بیایمان میکند! مظهر تناقض است فرد غربزده! وقیحانه خواهان نگارش زیارت عاشورای دیگری عاری از مضامین خشونتبار(!) میشود و به بهانه یک پلاکارد، همه صفحات روزنامهاش را علیه خشونت، سیاه میکند لیکن طلبهای اگر بیهیچ گناهی، قربانی قلدری ۴ تا اراذل و اوباش شود، دریغ از یک کلام واکنش منورالفکر ما! یعنی همان قدر که غرب در شعار «حقوق بشر» صادق است، غربزدهها هم در شعر «نفی خشونت» که زیاد میسرایند، صداقت دارند! وای بر ما اگر قلم را بر مدار آزادگی نچرخانیم! نه! بحث اصلی کربلا، آب نبود! جنگ بود میان ۲ اسلام! اسلام ناب محمدی، از یکسو و اسلام علنیکردن هر نوع فسق و فسادی، از سوی دیگر! اسلام حسین و اسلام یزید! اسلام عباس و اسلام عمر سعد! اسلامی که تن به اماننامه شمر نمیدهد کجا و اسلامی که فریفته وعده دروغین ملک ری میشود کجا؟! کسانی که حتی آب خوردن مردم را هم گره به قول و قرار دشمن زدند و عمق فهمشان از کربلا، خلاصه در مبحث آب میشود را دعوت میکنیم به اسلام عزتمدار حسینبن علی! آری! حسین و اصحابش هم میتوانستند تن به بیعت با یزید بدهند و آقایی او را بپذیرند لیکن سخن سر آن است که اصلا و اساسا یکی چون حسین با یکی چون یزید، تن به بیعت نمیدهد! علت؟! فسق و فساد یزید، آشکار بود! قبلیها اقلا ظاهری را نگه میداشتند و تحفظی داشتند اما یزید، ابایی از ابراز عمومی و علنی هیچ فسق و فسادی نداشت! لذا اباعبدالله تن به پذیرش حکومت او نداد! و غریبانه به شهادت رسید اما برای همیشه روزگاران، پرچمدار مبارزه با ظلم و انحراف شد! باید هم نبض حوادث دنیا، دست امام عاشورا و روز عاشورا باشد! یک سوی این دنیا، همان «ظهرالفساد فیالبر و البحر» است اما سوی دیگرش چشم بر حسین دارد! همان سو که دیروز در کربلای ۵ «زیارت عاشورا» داشت و امروز در کربلا «زیارت اربعین» دارد! و هنوز هم برای حاج قاسمهای جبهه حق، شهادت از عسل، شیرینتر است! بگذار ترجمه کنم آن نوحه ترکی را: «باد، آرام میگیرد؛ توفان فرو مینشیند اما پرچم حسین هنوز هم در اهتزاز است!» و قدر مسلم «عاشورا» رمز تمام فتوحات ماست! ما با «حسین» از این «گردنه سخت جنگ روزگار» هم عبور خواهیم کرد انشاءالله و از یاد نمیبریم که با همین الگوگیری از امام عاشورا بود که توانستیم از «گردنه سخت روزگار جنگ» عبور کنیم! غربزدهها متلک میاندازند که دعوای عربی با عربی دیگر در ۱۴۰۰ سال پیش به ما چه! این را میگویند «به ما چه» اما لوگوی روزنامه خود را با رنگ پرچم تکفیریهایی ست میکنند که سر از بدن محسن حججی ایرانی جدا کردند! یا آن تیتر وقیحانه «سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد»! قبول کنید مشکل از قلب مریضتان است و الا شهید راه امنیت وطن خود را که رفت تا پای دشمن به خاک ایران عزیز باز نشود، اینگونه نمیزدید! مشکل شما، نه با ملیت حسینبن علی، که با هویت و حریت سید و سالار شهیدان است! و نه عجب که هنوز هم و با وجود این همه فسق و فساد بیّن، آلسعود عرب را «برادر» میخوانید لیکن از طعنه به رهبر عربی حزبالله لبنان، غفلت نمیکنید! حقا که سمبل تناقض هستید! والله حسینبن علی علیهالسلام «وارث آدم» است و ملیت او، ملیت تمام احرار عالم! و نه عجب که منجی عالم بشریت نیز خود را با «حسین» معرفی میکند! و به «حسین» میشناساند! کاش زودتر بیایی مهدی فاطمه! با «رمز عاشورا» فتحالفتوح شما دیدنیتر است! روی درخت عاشورا، همه برگها ماندهاند! و همه شهدا زندهاند! ماندهاند و زندهاند، بدان امید که در سپاه بقیةالله باشند! و هر چند هنوز هم محرم است اما «ما منتظریم تا محرم گردد…»!
بسمالله الرحمن الرحیم
.
.
.
اینستاگرام حسین قدیانی
نامهی حسین قدیانی به علی فروغی
مدیر محترم شبکهی ۳
با سلام
جوانی حضرتعالی و نیز حضورتان در بهزعم من، مهمترین صندلی صداوسیما سبب شد که شما را مخاطب این مختصر، قرار دهم! گمانم بدانید حقیر از هواداران استقلال هستم و علیرغم اشتهارم به سیاسینویسی، گاه حتی کریهای داغ هم علیه پرسپولیسیها خوانده و فیالواقع نوشتهام لیکن ناظر بر دریافتهایم از روزهای اخیر مجازستان، اعتراف میکنم که اغلب آبیها خواهان تکرار باخت قرمزها به ساموراییها در آزادی هستند! قرمزها هم به کرات نشان دادهاند که در بیاخلاقی و نفهمیدن شرایط ملی، هیچ کم از آبیها ندارند! شگفتا! استقلالیها فقط رنگ آبی را میپرستند اما در عین حال به پیشکسوت نامآشنای خود- امیر قلعهنویی- رکیکترین فحشها را میدهند و پرسپولیسیها نیز همین کار را با علی دایی انجام میدهند! معالاسف ترکشهای این نگاهِ اولا یکسویه و ثانیا بهشدت عاری از اخلاق، به پیج شما هم سرایت کرده! گیرم یک هفتهای خواسته باشید فلان مجری یا بهمان تهیهکننده را درست و یا حتی نادرست، تنبیه کنید؛ هزینهاش میشود دشتکردن کوهی فحش ناموس! چرا؟! واقعا چرا؟! آیا ما واقعا قوم برآمده از حافظ و مولانا و فردوسی هستیم؟! قبول کنید برنامهی ۹۰ بهرغم پارهای فایدهها که حتما دارد، با غلبهی همیشگی حاشیه بر متن، خواسته یا انشاءالله ناخواسته دامن زده و دامنها زده به این جو مسموم! بله! راز جذابیت ۹۰ در همین پرداختن به حواشی است ولی حد آن بهراستی چیست و کجاست؟! گمانم مضحک است از ۹۰ متوقع باشیم که به سوژهی این یادداشت بخواهد نگاه کارشناسانه کند! ۹۰ خودش متهم است! با همهی این اوصاف، واقعا موافق تعطیل ۹۰ نبوده و نیستم و حتی پخش ۹۰ با شومنی غیر از عادل را نیز، اقدامی نادرست و از مصادیق بارز لجبازی با مردم میدانم لیکن سرکار، در رأس پرمخاطبترین شبکهی رسانهی ملی نشستهاید! واقعا جای یک برنامه در شبکهی ۳ خالی است که بررسی کند ببیند چرا ما آبیها همچین شدهایم؟! و چرا قرمزها؟! و چرا مسابقهی اصلی، فیالواقع بر سر تعدد ناسزاست؟! گیرم بارساییها نیز در خلال نبرد رئال با یک تیم غیر اسپانیایی، خواهان باخت تیم مادریدی باشند اما آیا با این همه تمسخر و فحش؟! اخیرا شما در پیجتان یک ابرازنظر از مخاطب خواسته بودید! تا آنجا که من دیدم، قریب به اتفاق کامنتها، نه تنها هیچ ربطی به تمنای شما نداشت، که پر از الفاظ خاص بود! روح تختی و بلکه هم سعدی در عذاب است از این همه لغزش در ورزش و ادبیات! فکر کنید به برنامهای که جایش در شبکهی ۳ بسیار خالی است! یا علی!
ما اهل #عمار نیستیم؛ #علی تنها بماند!
فریاد هر مسلمان، خیانت است به قرآن!
حسین قدیانی: هر ۲ تیتر این متن که در بالا آمده، نه شعرند و نه شعار! سلمنا! «سهنقطهچینشعر» هستند که معالاسف ناظر بر اوضاع کنونی جامعهی حزباللهی، ذیل «حرف حساب» تعریف میشوند! واقعا یکی از مشکلات فعلی جمع خودمان را «تعدد عمار» میدانم! اگر روزی «علی» و روزگاری «سیدعلی» در فراق یار پابهرکاب، ندای ممزوج با شکوهی «أین عمار؟!» سردادند، هیچ بعید نیست که معطوف به این همه عجله در سخن حضرات عمار- که ماشاءالله، یکیدوتا هم نیستند!- بزرگان اقلا در دل خود بگویند؛ «مستر عمار! یه کوچولو ولوم اون بلندگودستیات رو کم کنی، این امید میره که ۴ نفر صدای ما رو هم بشنون!» القصه! کربلا بودم و مشغول زیارت اربعین که مکرر برایم دایرکت میآمد؛ «فلانی! منتظر متنت علیه شبیری هستیم!» یا «فلانی! منتظر متنت دربارهی مسائل امسال روز ۱۳ آبان هستیم!» یا «فلانی! چرا دربارهی حکم حسن عباسی سکوت کردهای؟!» یا «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحهی کذا چه میکند؟!» من چه بدانم چه میکند؟! طرفه حکایت اینجاست؛ خود من با اینکه خاک پای شاگردان شاگردان شاگردان حضرت عمار سلاماللهعلیه هم نمیشوم، بسی آلودهام به این تب عمارگرایی یا عمارنمایی یا عماربازی! لذا متأثر از این متن، عزیزی از حقیر، دلخور نشود! مخاطب در وهلهی اول، خودمم، آنجا که چند روز پیش از سفر به عتبات، رفتم پیش استاد عزیزم صفارهرندی و منجمله از ایشان پرسیدم: «فلانی! به نظرت شورای نگهبان با لایحهی کذا چه میکند؟!» استاد، خندهای کرد و تلویحا درآمد: «من چه بدانم چه میکند؟!» و در ادامه افزود: «همین چند روز پیش، خودم این سئوال را از جناب کدخدایی مطرح کردم که ایشان هم ابراز بیاطلاعی کرد از نظر قطعی شورا! یعنی فعلا داریم مداقه میکنیم!» پس وظیفهی عمار، همیشه آن نیست که مشت را در آنِ واحد بکوبد و خلاص! عمار علیهالسلام فقط آن شخص نبود که بههنگام و صریح و صحیح، فریاد بکشد؛ آن شخصیت نیز بود که بههنگام و صریح و صحیح، سکوت کند یا اگر نمیداند و مطلع نیست، نظر نپخته و عجولانه ندهد! چند جمله به صراحت بنویسم؛ اولا تعداد عمارهای شعاری از بس زیاد شده، بیم از تنهایی معکوس علی میرود! ثانیا وای بر ما اگر تعصبمان روی این قبیل عمارها و اصلا شخص شخیص عمار، از خود علی بیشتر شود! شگفتا! در همین مجازستان گاه مشاهده میشود من و ما به حرف عمارها بیشتر ضریب میدهیم تا سخن خود حضرت آقا! آنهم حرف غلطِ «بعید میدانم تا عید عمر کند فلانی!»
#محمدحسین_صفارهرندی
#حسین_قدیانی
سلام
و چه رازی است در این اربعین ها … یا ابا عبدالله
#محمد
«محمّد» محبوبیتش «تشدید» دارد…
#اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
حسین قدیانی: به نام آزادی، جنایت میکنند! به نام آزادی بیان، اهانت! به نام قلم، هتک حرمت! به نام بنیاسرائیل، نسلکشی! به نام تاریخ، مرزکشی جعلی! به نام حقوق بشر، تجارت فشنگ! و به نام دموکراسی، جنگ! ما اما به نام دین، سخن از ختمالمرسلین میبریم! محمد امین! معجزه پیامبر اسلام «کتاب» است! آیاتی پر از حرف و کلمه و جمله و حریت و آزادگی و اعجاز! چیست راز و رمز «الف. لام. میم»؟! مگر کهنه میشود این آیات؟! «قرآن» تازه آغاز شده انگار، از بس به روز است! پیامبر ما دیروز اعجاز کرد برای فردا! برای همین امروز! دین محمد، حرف برای گفتن دارد! رساتر از قبل! گذشت دوره تقیه! به نام اسلام، تازه حرف ما شروع شده! و مباهله ادامه دارد! اما ظاهرا آقای فوکویاما حرف جدیدی برای گفتن ندارد! نظریهای، فرضیهای، کلاس درسی! فرعون این همه لال؟! آمریکا این همه خالی از استدلال؟! چه شده که غرب به جای «ساموئل هانتینگتون نظریهپرداز» پناه برده به «سام باسیل فیلمساز»؟! نانجیبها اینگونه میخواهند تاریخ را پایان دهند! این روزها «انبار ایسم» نظام سلطه ته کشیده! خبر از فحش و ناسزا و توهین و دروغ هست، اما خبری از دیالوگ نیست! «ایسم» کم آورده در برابر «اسم»! اگر دیروز «خاکروبههای ابوسفیانی» موفق شدند جلوی پیام پیامبر آخرین را بگیرند، امروز هم «شکمبههای مجازی سفیانی» کارگر خواهد شد! کسانی که دیروز دندان پیامبر را شکستند، فکر فریاد امروز مسلمین؛ «یا رسول الله» نبودند! من در اسلام خادمین حرمین شریفین شک دارم، که نان مکه و مدینه را میخورند، اما در برابر هتک حرمت رسول گرامی اسلام سکوت کردهاند! اخوان المسلمین حقیقی مصر، پسربچه های فاتح سفارتاند! بیداری اسلامی، لکنت زبان فرزندان «محمد اسماعیل» را بر طرف کرده! در «رمی جمرات» سنگ را باید به صورت شیطان بزرگ زد! اسلام عزیز و نام بلند «محمد» و در ادامه؛ خمینی و خامنهای و انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی، اپوزیسیون قدرتمند نظام سلطهاند! برای نظام سلطه، «جمهوری اسلامی» خود یک پا اپوزیسیون است! اسم برای ایسم، مسئله درست کرده! آنقدر زیاد که فیالحال نظام سلطه نمیداند کدام مسئله خود را حل کند، کدام بماند! و هر حکومتی به اینجا برسد، سقوط میکند! غرب مانده ملک عبدالله را شفا دهد؛ مبارک را پرستاری کند؛ فکری به حال تسخیر والاستریت کند؛ معمای سنگ فلسطینیها را حل کند؛ پاسخ «سپاه قدس» در غرب آسیا را بدهد؛ نتانیاهوی عصبانی را آرام کند؛ با سیدحسن نصرالله مبارزه کند؛ ریاضت اقتصادی را علاج کند؛ بسیجیهای سوریه را چاره کند؛ مراقبت از جان سفرای آمریکا کند؛ از دیوار سفارتخانههای ابلیس پاسداری کند و یا پاسخ سخنان ولی امر مسلمین جهان را بدهد در اجلاس! غرب به جای نظریه، دیروز روآورد به خیمهشببازی ۱۱ سپتامبر، اما امروز، ناکام از دشمنسازی، اصل اسلام را نشانه گرفته است! اسلامی که با «گفتمان محمد» ترک بر اندام نظام سلطه انداخته و بت و بتگر را با هم به زمین نشانده، سر و کارش با ۲ برج تجارت جهانی نیست، بلکه با قلعه شیطان بزرگ است! ول کنید ۲ گفتار مرسی و ۲ رفتار اردوغان را! نشان به نشان «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» ذرهای در اصالت بیداری اسلامی تردید نیست! «قرآن» رسانه ملی بیداری اسلامی است! غرب، عاقبت فهمید که از صدام و بنلادن برایش دشمن درست نمیشود! دشمن باطل، حق است و محمد، حقا که بر حق است! آنجا که پای جهاد در میان است، مسلمین با پرچم رسول خدا، لانه ابلیس را فتح میکنند، لیکن آنجا که پای زندگی در میان است، پیامبر ما معطر بود همیشه! آینهای هم اگر نمییافت، ظرف آبی حتما بود تا سیمایش را مرتب کند! متبسم بود! پیشتاز در سلام، حتی به کودکان! من اتفاقا از عاقبت «محمدهراسی» خوشم میآید! من از نام آخرین فرستاده خدا روی پسران غربی خوشم میآید! تو بگذار حجاب زنان لندنی نیز به مسائل انبوه نظام سلطه اضافه شود! غرب با این همه مسئله فرو میپاشد! در مدینه و از میان تمام ضجههای پیرزن سیهچهره- با چه قیافهای و چه چادر هزاررنگی!- فقط معنای گریههایش را میفهمیدم و خطاب آشنایش را که جا به جا میگفت؛ «یا رسول الله!» نشسته بود زمین مسجدالنبی، رو به روی گنبد سبز و مدام گریه میکرد و مدام میگفت؛ «یا رسول الله!» چشم برنمیداشت از رحمة للعالمین! قصدم خرید بود و گذر از مسجد به بازار، که دیدم مگر خریدنیتر از این همه اشک، دُرّ دیگری هم پیدا میشود؟! نشستم کنارش! روضهای بود؛ «یا رسول الله! یا رسول الله! یا رسول الله!» به خود آمدم! دیدم این فقط من نیستم که گریههای پیرزن، امانش را بریده! زنی بود اندونزیایی با ۲ بچهاش و «یا رسول الله!» مردی بود لبنانی با زنش و «یا رسول الله!» چند تایی جوان بور بودند و پرچم یونان و «یا رسول الله!» دخترک الجزایری بود و «یا رسول الله!» پیرمرد عراقی بود و خانواده شلوغش و «یا رسول الله!» باز هم بودند! جماعتی از کاروانی مصری و «یا رسول الله!» من ایرانی و «یا رسول الله!» روضهخوان و «یا رسول الله!» هیچ کس زبان هیچ کس را نمی فهمید جز «یا رسول الله!» آنی فهمیدم که بیخود نیست آخرین رسول «رحمة للعالمین» است! جاهای غریب، فریادهای ناآشنا، زبانهای مختلف، مرزهای دور، تیرههای تار و سپید و سیاه، دردهای رنگارنگ، اما از همه جا بهتر و از همیشه بیشتر دریافتم که محمد، الحق «امین عالمیان» است! گریه، نه رنگ دارد و نه لهجه و نه نژاد! «یا رسول الله» ملیت ما بود! هویت ما بود! نشسته بودیم زیر پرچمش! در خیمهاش! و چه با صفا بود «یا رسول الله! یا رسول الله!» و فهمیدم خدا، چنین رسولی دارد که فرزند نمیخواهد! و شریک نمیخواهد! راستی که خدا هم میان ما بود یا رسول الله! آری! یا رسول الله! در نام شما؛ «محمّد» والله این محبوبیت است که «تشدید» دارد…
وطن امروز؛ ۲۵ شهریور ۱۳۹۱
#حسین_قدیانی
چرا مردم از ما میترسند؟!
حسین قدیانی: هیچ آیا تحقیق کردهایم چرا سال ۹۲ اکثریت مردم «رقیبهراسی»های حسن روحانی را باور کردند؟! در همان انتخابات، قالیباف با کوهی از کارنامهی روشن عملیاتی و مدیریتی در جبهه و جنگ و نیروی انتظامی و شهرداری تهران، واقعا چرا عرصه را به نامزد پیروز، واگذار کرد؟! یا حتی جلیلی چرا بهرغم اشتهار به ۳ مبحث ایستادگی، سادهزیستی و عدالت، نتوانست جایی در دل ملت باز کند؟! آیا ارزشها و ضدارزشها اینقدر در دید مردم عوض شده که حاضرند به سیاستمدار ویلانشین پرادوسوار رأی بدهند اما به سیاستمدار سادهزیست پرایدسوار نه؟! آیا مردم با امثال قالیباف، جلیلی و صدالبته رئیسی پدرکشتگی دارند که حتی ۹۶ هم باز اعتماد کردند به وعدههای تَکراری شیخحسن؟! گیرم مردم ۹۲ روحانی را نمیشناختند؛ ۹۶ چه؟! آیا مردم نفهمیدند درختی که ۴ سال ثمر نداده، در ۴ سال دوم هم میوه نخواهد داد؟! قبول دارید بخش مهمی از مردم باور کردند که بهراستی اگر قالیباف رئیسجمهور شود، سیاستش گازانبری و لوله خواهد بود و اگر رئیسی، دیوارکشی در پیادهروها؟! خب حالا چرا؟! واقعا چرا سخن علیه قشر متدینتر جامعه یا به قول معروف «حزباللهیها» این همه بین مردم خریدار دارد؟! اصلا فرض کنید همالان از مردم تهران خواسته شود که از بین گزینههای آخوندی، ابتکار، هاشمی، کرباسچی و یکی هم قالیباف، شهردار تهران را خودشان و با رأی مستقیم خودشان انتخاب کنند! حتی با وجود این همه گند و گندکاری اصلاحطلبان در شهرداری و شورای شهر که کارنامهی جماعت را «تقریبا هیچ» کرده، کسی هست تضمین بدهد بهشتنشینی مجدد قالیباف را؟! اگر نه، برگردیم به تیتر یادداشت؛ واقعا «چرا مردم از ما میترسند؟!» و چرا شبهات امثال روحانی علیه ما را این همه راحت باور میکنند؟! بسمالله الرحمن الرحیم! خودمان هم مقصریم! و اصلا خودمان مقصریم! از رسانهی ملی شروع کنم! پخش زندهی مراسم شام غریبان امام رضا در مشهدالرضا، آنهم در شب حلول ماه میلاد رسولالله، واقعا چرا؟! البته اشتباه نکنید! من خودم با این مراسم، صفایی کردم و تا آنجا که پخش شد، کامل دیدم لیکن تلویزیون «رسانهی ملی» است، نه رسانهی تنها متدینترها! وانگهی! شام غریبان امام رضا از کجا آمد؟! بله! آمدیم و مردم مشهد در سنتی دیرباز دوست داشته باشند برای شمسالشموس نیز مثل امام حسین، شام غریبان بگیرند؛ پخش زنده از صدا و سیما چرا؟! عزامحوری و غمگستری چرا؟! همین جا تأکید کنم؛ من هم اگر امکانش را داشتم، این مراسم را بهصورت لایو در پیجم میگذاشتم اما پیج شخصی خودم، نه رسانهی ملی! حتی در پیج شخصی خودم نیز، دم آن انسان آشناتر از من و ما به معارف اسلام، گرم که بیاید گوش حقیر را بگیرد و متذکر این مهم شود که «فلانی! عزاداری به این سبک و سیاق، فقط و فقط مختص ثارالله است که الحق یک استثناء است! لذا تسری آن حتی به پیامبر گرامی اسلام هم بدعتی خطرناک است! ما قرار نیست تلویزیون را در لیالی منتهی به رحلت یا حالا بگو؛ شهادت حضرت رسول، همانقدر عزادار کنیم که تاسوعا و عاشورا! چه خبر است؟!» سلمنا! مراسم شام غریبان، تنها مختص سیدالشهدا است! حالا اگر منِ نوعی دلم خواسته برای امام علی یا امام علی بن موسی نیز همان کنم که برای حسین بن علی، اولا حواسم باشد که کارم مصداق مسلم افراط است، ولو در پیج شخصی خودم! ثانیا حواسم باشد که قرار نیست همهی مردم به همان ساز برقصند که من میخواهم! گمانم جای این تذکر، همین جاست؛ حتی اقامهی عزای ایام فاطمیه، درست به سبک و سیاق عمومیت اقامهی عزا برای حضرت اباعبدالله، اشتباه و کجسلیقگی است! اینکه در و دیوار شهر را و کانالهای تلویزیون را، دقیقا همان کنیم که محرم و صفر! چه خبر است؟! گفت: «گر همه شب، شب قدر بودی؛ شب قدر، بیقدر بودی»! بنابراین اجازه دهیم فاطمیه همان فاطمیه باشد، نه عاشورای ثانی! بله! من هم شبهای فاطمیه، بیت رهبری میروم اما هرگز این حق را ندارم که اگر مثلا رئیس تلویزیون بودم یا شهردار تهران، برای فاطمیه نیز همانقدر سیاهپوشی کنم که برای حسین بن علی! بزنی ۱؛ منصور! ۲؛ شیخحسین! ۳؛ مطیعی! ۴؛ حدادیان! ۵؛ پناهیان! ۶؛ کوثری! ۷؛ رسولی! ۸؛ طاهری! ۹؛ سازور! ۱۰؛ آهنگران! و الی آخر! واقعا چه خبر است؟! باز هم این حقیر، حلول ماه میلاد دردانهی خلقت را تبریک گفت و جماعتی شروع شد کامنتهایشان که «چرا تبریک؟!» البته همه را پاک کردم و بلاک هم کردم! واقعا این چه دین و آیینی است که شهادت محسن بهدنیانیامده را میبیند اما ولادت محمد بهدنیاآمده را نه؟! والله هیچ ترسی از نوشتن این جمله ندارم؛ «تمام علی و تمام فاطمه و تمام آن خانه، فدای اولین تبسم محمد امین در آغوش آمنه!» و الا حتی روز ۱۷ ربیع هم باید اقامهی عزا کرد، چرا که اولا هنوز خانهی علی و زهرا عزادار است و ثانیا هنوز ادامه دارد حرکت کاروان اسرای کربلا! نه اما! منِ حسین قدیانی هم از چنین اسلامی در هراسم، وای به حال روزنامهنگار زنجیرهای! اسلام محمد، باورم هست که در شب حلول ماه ربیع، جشن برای آغاز امامت امام جواد را بیشتر مرضی رضای خدا و امام رضا میداند تا عزا برای شام غریبان ثامنالحجج! حالا شما جای مردم! چنین دینی با این همه غم و عزا، آیا ترس ندارد؟!