اسطوره‌‌های تواضع

وطن امروز ۱۲ مهر ۱۳۹۷

چند روز پیش، از مخاطب نسل نوی انقلابی تعریف کردم که با وجود همه قصور و تقصیر ما، نیز زندگی در زمانه «ظهر الفساد فی‌البر و البحر» چگونه پای شهدا ایستاده و حتی غافل از روز تولد شهید سیدحسین علم‌الهدی نیست که ۱۶ دی ۵۹ به شهادت رسید! «۱۶ دی ۵۹» کجا و امروز «۱۲ مهر ۹۷» کجا؟! چه بسیار نسل جدید که ۱۰ سال و بلکه ۲۰ سال پس از شب‌های شرق ابوالخصیب به دنیا آمده‌اند ولی حاج‌حسین خرازی را از من روزنامه‌نگار ان‌شاءالله انقلابی، بهتر می‌شناسند! و از دل همین شناخت مضاعف است که گل کرد محسن حججی! اگر جوان جامعه ما نسبت به ولادت و شهادت و زندگی و جنگ سردار شهید احمد کاظمی، معرفت نداشت، کجا می‌توانست در بلاد غربت شام، آن‌جور مثل ستاره بدرخشد؟! و به هزینه سر خود و به قیمت جان خود، باعث شود حوادث تلخ سوریه و عراق و کجا و کجا در کشور ما رخ ندهد! بله البته! ما فلان‌جور و بهمان‌جور جوان هم داریم اما اولا شاکله نسل جوان ما با هر ظاهری که دارد و هر تیپی که می‌زند، خاضع است در برابر خون شهدا و ثانیا سخن بر سر آن دسته از نسل جدید است که با همان روحیات بهمن پنجاه و هفتی و با همان تعصب و شور و شعور پای کار انقلاب اسلامی ایستاده است! القصه! دیروز در کتابفروشی «سوره مهر» میدان انقلاب، وقتی چشمم به چند کتاب درباره شهدای مدافع حرم افتاد که جملگی متعلق به نسلی بعد از راقم این سطور بودند، هم دچار حسرت شدم و هم راستش حسادت! یعنی خنده‌ام گرفت از حکایت روزگار! با خود گفتم: «نسل پس از تو هستند و به شهادت هم رسیدند هیچ، کتاب‌شان هم درآمد!» دشمن توهم ‌زده بود که با پیر شدن حاج‌حسین همدانی، نسل شهادت، ابتر می‌ماند لیکن هم خود سردار روسفید و محاسن‌سپید ما از باده دلربای شهادت نوشید و هم یکی مثل حججی که حکم فرزند او را داشت! گمانم نیاز داریم به مرور و حتی تکرار این حرف‌ها با هم! دشمن می‌خواهد با بزرگنمایی نقاط تیره و تار، چشم ما را در برابر این حقایق روشن ببندد! ما اما ان‌شاءالله حواس‌مان هست که اگر معایب را نقد می‌کنیم، محاسن را هم ببینیم! صرف همین تعلق خاطر نسل جدید به اساس انقلاب و اساس خون شهدا، از محاسن روزگار امروز است! بنای دشمن بر آن است که نسل جدید را نسبت به اصول و ارزش‌ها بی‌تفاوت نشان دهد و با برجسته‌سازی چیزهایی که دوست دارد، موجب تلقی غلط از میزان ایمان و اراده نسل نو شود! این البته کار همیشگی دشمنان و دشمنان‌دوستان بوده! به خود همت و باکری، زمان خیبر و بدر، بدترین انگ‌ها را می‌چسباندند و حتی پیرپاتال‌های مثلا ملی و مثلا مذهبی را مرتب به رخ همرزمان احمد متوسلیان می‌کشیدند لیکن همین که همت و باکری به شهادت رسیدند و جنگ ۸ ساله تمام شد ‌و نسل نوی بسیج آمد، عاشق شهدا شدند! و شعار دادند: «بسیجی واقعی، همت بود و باکری»! و مضحک اینکه به‌موازات این شعار، شعار می‌دادند: «توپ، تانک، بسیجی، دیگر اثر ندارد!» تو که دنبال «بسیجی واقعی» بودی؟! پس این شعارت چیست که بدون هیچ تقسیمی، بسیجی را- و لابد همت و باکری را!- مترادف می‌کنی با توپ و تانک؟! و بعد هم خوشحالی که «دیگر اثر ندارد»! اگر اثر نداشت، تهران هم شده بود عین شهرهای شام! لذا «بسیجی واقعی» همان بسیجی است که با تأسی از همت و باکری و چمران و باقری و با الگو قرار دادن امثال حاج‌احمد کاظمی، در عرصه علم «احمدی‌روشن» شد و در میدان رزم «محسن حججی»! اگر اثر نداشت بسیجی و اگر نبود که برای امن و امان انتخاب همین توی منورالفکر- که راحت بروی در انتخابات شرکت کنی و به حسن روحانی رأی بدهی!- سر و جان ببازد، لاجرم باید لگد تکفیری‌ها را روی سینه‌ات حس می‌کردی! پس شما فقط «اسطوره تناقض» نیستید؛ «اسطوره بی‌انصافی» هم هستید! وقتی ۲ شعار فوق‌الذکر را کنار هم می‌گذاری، جز این است که هم بوی تناقض دارد و هم بوی بی‌انصافی؟! امروز، تخریب حججی و نسل حججی و ۲۰ سال بعد، تبدیل کردن‌شان به چماقی جهت کوفتن بر فرق بسیجیان متولد همین سالیان! و هر چند مرگ در قاموس بسیج، معنی ندارد اما شعار اصلی شما این است: «عشق است بسیجی مرده!» جالب است! دیروز داشتم کامنت‌های متن «اسطوره‌های تناقض» را می‌خواندم! ناظر بر نظرات دقیق مخاطب که عمدتا هم از نسل نو هستند، دیدم نمونه‌های تناقض جماعت، خیلی بیشتر از آن ۱۰ موردی بوده که من نوشتم! بله! آوار کردن فلان و بهمان پیشرفت کشورهای غربی بر سر جمهوری اسلامی و در عین حال، بی‌خود دانستن صنعت هسته‌ای که از مهم‌ترین مظاهر پیشرفت هر کشوری در جهان امروز است! یا یک تناقض دیگر! خدا نکند عناصر تکفیری، روزنه‌ای برای حوادث تروریستی پیدا کنند؛ از سویی جیغ و داد جماعت که چرا اوضاع، همچین است و چرا امنیت نیست و چه و چه! و از سویی، هم تخریب شهدای پاسدار امن و امان ایران و هم گرفتن این ژست که ما موشک می‌خواهیم چه کار! خب ابله! برای اینکه دفاع، بدون سلاح نمی‌شود! و صدالبته برای آنکه همین تو، سالی فوقش ۲ بار جیغ بکشی، نه هر شب و روز، مثل بعضی مردم کشورهای همسایه در این سال‌ها! به خدا کشورهای دیگر هم روشنفکر و سلبریتی و بازیگر و بازیکن و ستاره دارند! می‌خواهم ببینم آنها هم این همه تناقض دارند یا شانس ما این همه بد از کار درآمده! طرف، رفیق گرمابه و گلستان متهم دانه‌درشت اقتصادی است و با همین پول‌های مشکوک، زندگی لاکچری دارد عین چی، بعد یک جوری آبغوره می‌ریزد برای پابرهنه‌ها که دل سگش را هم آب می‌کند! دقت شود! من نمی‌خواهم بگویم هر که ماشین شاسی‌بلند داشت یا تمکنی داشت یا رفاهی یا شهرتی، با دزدی به این ثروت و مکنت و موهبت رسیده! نه! ما چپ نیستیم! و مرتب هم داریم علیه موضع‌گیری کیلویی، یادداشت می‌نویسیم! بحثم سر نمونه‌های عینی است که همه هم آنها را و زبان درازشان را می‌شناسند! و همین‌ها هستند «اسطوره‌های تناقض»! اگر یکی حتی مستند، گله کند از زندگی اشرافی یک دولتمرد، واکنش جماعت این است: «گروهک فرقان هم خیلی گیر می‌داد به خانه‌های شهیدان بهشتی و مطهری که با هر متراژی، اصلا چرا باید در قلهک باشد!» بعد تناقض را نگاه! به نظام یا به فلان دست‌اندرکار که جدیدا ۲ تا حرکت مثبت در جهت مقابله با زیاده‌خواهی بعضی آقازاده‌ها نشان داده که می‌رسند، جوری چپ می‌شوند و جوری مدافع خلق می‌شوند که بیا و ببین! این همه را اما نوشتم در مدح بسیج که الحق «لشکر مخلص خداست»! فرقی نمی‌کند چه دهه‌ای باشد و چه نسلی! بسیجی، بسیجی است! اگر دیروز در روزگار جنگ، وزوایی و ورامینی را داشتیم، مگر امروز در جنگ روزگار، حججی و سیاهکالی را نداریم؟! دوره مخفی شدن پشت حمزه و فحش دادن به مالک گذشته! هیهات! مالک با این شامورتی‌بازی‌ها به عقب برنمی‌گردد! مالک اگر قرار بود به عقب برگردد، اصلا و اساسا از شرق ابوالخصیب، به غرب منطقه نمی‌رسید! نه! ما مرده نمی‌پنداریم علمدار تبسم‌های ناتمام را! خرازی زنده است، چون حاج‌قاسم زنده است! چون بسیج، زنده است! هنوز هم وقتی بسیجی می‌خندد؛ چه پیر باشد و چه میانسال و چه جوان، تداعی همان لبخندهای شهید حاج‌حسین خرازی است! باری که اسم این سردار اصفهانی را در متنی برده بودم، جوان ۲۰‌ ساله‌ای کامنت گذاشت: «اسوه شب‌شکاران، فخر طلایه‌داران؛ حسین خرازی، حسین خرازی»! آنی به این حجم از توطئه و تیر و نیرنگ که از هر فضایی می‌بارد، نگاه کنید! قطعا هدف دشمن از این همه فضاسازی، یکی هم همین است که نسل جدید ما، نه «آوینی» را بشناسد، نه «روایت فتح» را! نه «آهنگران» را، نه «آهنگ جنگ» را! دشمن اما کور خوانده! و ان‌شاءالله نسل‌های بعدی نیز، نور خواهند خورد و نور خواهند آشامید، به تعبیر زیبای «سید شهیدان اهل قلم»! وه که چه نوری داشت صورت همیشه خندان خرازی! ما فقط در «کربلای ۵» این همه نور داشتیم و آن‌وقت سلبریتی دوزاری می‌آید و سخن از ۴۰ سال سیاهی و تاریکی می‌راند! خب مرد ناحسابی! این همه نرو جلوی آینه! مجبوری؟! چطور رأیت به روحانی است اما فحشت برای ما؟! و برای انقلاب ما و شهدای ما؟! جای بازی در فیلم است! لطفا برای «بچه‌های بازی‌دراز» فیگور نگیر! آن روز که صندوق انتخابات را با سینما عوضی گرفته بودی، باید فکر امروز را می‌کردی! یعنی جانم به این تناقض! متهم است و شکایت هم می‌کند! خدایی هر چه این جماعت، مظهر تناقض هستند، بسیج و بسیجی و سپاه و سپاهی، سمبل تواضع است! برو در ضمیر خودت، یادآر آن صدای محزون را! مارش را بزن و زمزمه کن! «از این کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می‌داده‌اند بگذری، به «فرمانده» خواهی رسید، به علمدار! او را از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت! چه می‌گویم؛ چهره ریزنقش و خنده‌های دلنشینش نشانه بهتری است! مواظب باش! آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می‌کنی…»!

این نوشته در یسار ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ح‌ق می‌گوید:

    شما #سلبریتی هستید، نه #پدرسگ
    ح‌سین ق‌دیانی: آخر هفته‌ای که گذشت، جماعتی از فک و فامیل، خانه‌ی عمه‌طاهره بودیم در چالشم از توابع سیاهکل استان گیلان‌! ظهری که ناهارمان جوجه بود، استخوان‌ها را بردیم و دادیم به سگ شکاری و با حفظ سمت، نگهبان همسایه‌ی دیوار به دیوار عمه‌طاهره! تأکید کنم سگ مذکور، مال عمه‌ی ما نیست، لذا در کامنت‌ها دنبال قاتل بروسلی در کرج نباشید! القصه! هم‌چنان که در تصویر مشاهده می‌کنید، عمده‌ی زحمت دادن استخوان‌ها به سگ، افتاد گردن نرگس و معصومه! صدالبته با کنترل ما! من اما وفای سگ را تا به حال این همه با وضوح ندیده بودم! دیده بودم ولی نه اینقدر با وضوح که مرتب، دمش را تکان دهد برای نرگس و معصومه! اصلا جوری سگ، گارد مهر و وفا گرفته بود برای بچه‌ها که بالکل ترس‌شان از حیوان ریخت! در عکس می‌بینید! جالب اینکه صاحب سگ می‌گفت: «تو وقتی به سگ، فقط یک تکه استخوان بدهی و نه حتی بیشتر، با شامه‌ی تیزش بوی بدن تو را تا آخر عمر، حفظ می‌کند و هروقت و هرکجا که دیدتت، می‌آید سمتت و سرش را خم می‌کند و بنا می‌کند به رسم سپاس، تکان‌دادن دمش! و اگر بر فرض، تو را مثلا در محاصره‌ی گرگ‌ها ببیند، تا حد جان از تو دفاع می‌کند! این خصلت سگ است! بعله! سگ، نجس است اما این نجاست، مرتبط با جسم و بدن اوست، نه خصائلی که دارد! سگ، هم مظهر وفاست و هم سمبل شجاعت! دشتی از گرگ هم که باشد؛ باز سگ، وظیفه‌ی دفاع از گله را فراموش نمی‌کند! و یادش نمی‌رود که اینها، گوسفندان همان چوپانی است که به او غذا و جای خواب داده!» این از «القصه» و اما الغرض! عمرا پاک شود نجاست خصلتی بعضی از این سلبریتی‌ها که اسطوره‌های بی‌وفایی و بزدلی هستند، با هم‌نشینی با سگ! سگ به این باوفایی؛ جماعت را چه به سگ؟! جوان بسیجی از جانش بگذرد و برود در دیار غربت بجنگد که پای دشمن به وطن عزیزمان باز نشود و در این جهاد حتی سر هم ببازد و یکی هم با همین هدف که سرکار، در امنیت کامل بروی سر لوکیشن؛ آن‌وقت تو دمت را تکان دهی برای آمریکا و اسرائیل و برای تکفیری‌ها و دقیقا همان را بگویی که دشمن می‌خواهد! و آنقدر بگویی که خون به دل پدر و مادر شهید کنی! واقعا توی بزدل را چه به سگ شجاع؟! لذا هزاری هم که استوری بگذاری با سگت و سوءاستفاده کنی از این مظهر وفا و نترسی، حتم کن چیزی از نجاست خصلتی‌ات کم نمی‌شود! به نام خدا! هیچ سگی، سلبریتی نزاییده و سلبریتی هم قادر نیست سگ بزاید! گاه می‌بینم به خودشان می‌گویند؛ «پدرسگ»! و رسما سگ را پسر خود می‌خوانند! این دروغ است! لطفا #سگ را بدنام نکنید! شما «سلبریتی» هستید، نه «پدرسگ»!

  2. ناشناس می‌گوید:

    عالی بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.