وطن امروز ۱۹ دی ۱۳۹۷
حسین قدیانی: جناب محمدعلی ابطحی در نقد آیتالله یزدی، توئیتی زدهاند بدین منوال:
«آیتالله یزدی گفتهاند؛ «ما در این ۴۰ سال، اندازه ۴۰۰ سال پیشرفت کردهایم» اما وقتی بنیصدر و موسوی و رفسنجانی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی را مطرود و خائن و منحرف میدانند، پس چه دولتی باعث شده ۴۰۰ سال پیشرفت کنیم؟!»
اشاره کنم به نکاتی در این باره؛
یکم- عجیب است آقای ابطحی! مگر به ادعای رفقای شما ۸۸ تقلب نشده بود؟! پس چطور اسم فرد پیروز آن انتخابات را آوردهاید کنار رؤسای جمهور قانونی؟! آیا این هم مثل آن جمله دیگرتان؛ «تقلب، اسم رمز آشوب بود» تلویحی آشکارتر از تصریح، مبنی بر سلامت انتخابات ۸۸ نیست؟! اگر هنوز هم معتقدید احمدینژاد با تقلب رئیسجمهور شد، پس این توئیت چیست؟! و اگر به ظاهر و باطن این توئیتتان واقعا اعتقاد دارید و احمدینژاد را هم مثل آن الباقی که برشمردید رئیسجمهوری قانونی میپندارید، چرا پس نظام را متهم کردید به تقلب؟! و چرای مهمتر اینکه چرا یک کلام مرد و مردانه، بابت تهمت زشت تقلب که در وهله اول، مسبب فتنه شد و در وهله دوم باعث بخش بزرگی از تحریمها، از ملت عذرخواهی نکردید؟!
دوم- اشتباه بزرگ شما آقای ابطحی این است که دولت و قوه مجریه را با آن همه بزرگی که از پاستور در تهران شروع و تا کوچهپسکوچههای همه شهرها و همه روستاهای کشور ادامه مییابد، خلاصه در آن فرد کردهاید که به عنوان «رئیسجمهور» شناخته میشود! دولت و قوه مجریه اما فقط شخص رئیسجمهور نیست! فرض کنید رئیسجمهوری ۶ سال خوب بوده و ۲ سال بد! آیا در این ۲ سال، میتوانیم همه وزرایش، نیز همه استاندارانش را بد بخوانیم؟! یک وقت میبینی رئیسجمهور واقعا مشکل دارد یا حالا به هر دلیل حال خدمت ندارد، لیکن فلان بخشدار بهمان بخش واقعا دارد کارش را درست انجام میدهد! پس تقلیل همه آنچه «دولت و قوه مجریه» میخوانیم به شخص رئیسجمهور، هم نادرست است و هم بیانصافی! گاه میبینی رئیسجمهور رسما عامل بیگانه است اما دولتمردی در همان دولت به فیض شهادت هم رسیده! و این دولتمرد ممکن است رئیس مخابرات یک شهر مرزی باشد! پس سرنوشت همه دولت و همه دولتمردان را نمیتوان با سرنوشت رئیس دولت، یکی گرفت! بله! یک وقت میبینی رئیسجمهوری، حین یا بعد از دوره مسئولیتش، قدم در وادی فتنه یا انحراف گذاشته اما همکاران نزدیک و دورش که اسباب خدمت و پیشرفت را فراهم آوردهاند، نه فتنهگر و منحرف، که همچنان مرد کارند و دنبال مجرایی برای گرهگشایی از مشکلات! یقینا کسی هم مدعی نشده که مثلا تمام دوره مشهور به سازندگی، عصر بخوربخور بوده از صدر تا ذیل دولت! خود ما در همین «وطن امروز» اخیرا متنی نوشتیم که یک پاراگراف آن مختص دفاع از فرماندهی جنگ بود، حتی در مقطع پایانی ۸ سال دفاعمقدس! آری! قریب ۱۰ سال پس از ۸۸ هم، ما باز به مرحوم هاشمی و امثالهم نگاه منصفانه داریم و خدمت را خدمت میبینیم و صدالبته خیانت را خیانت!
سوم- من در مقام دفاع از جمله آیتالله یزدی، حالا البته نمیخواهم اشاره کنم به هستهای و نانو و موشکی و این همه جاده و راه و برق و آب و گاز و چه و چه! یا اینکه به حیث علمی یا مثلا نظامی یا حتی ورزشی، قبل از انقلاب کجا بودیم و الان کجاییم! حرف من از قضا این است که اصلا و ابدا نمیتوان فتوحات انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی را با متر و عیاری مثل «۴ قرن پیشرفت» سنجه کرد! «پرورش انسان تراز اسلام» مظهر پیشرفت نهضت و نظام ماست؛ که اگر هنرمند باشد، بشود سیدمرتضی آوینی و اگر نظامی باشد، بشود حاجحسین خرازی! یعنی همه آن دردانههای بیبدیل از تبار باکریها و باقریها که به زعامت ولیفقیه توانستند حتی دل «ادواردو آنیلی» متمول غربنشین را نیز ببرند! مثل اینکه حججی توانست دلربایی کند از جوانان بحرینی! یا این همه محبوبیت جهانشمول حاجقاسم! که تو در راه کربلا و در ضیافت ممتاز و متمایز اربعین حسینی، ببینی جوان کرهای را، جوان استرالیایی را و جوان سوئدی را که برداشته عکس سردار نیروی قدس سپاه ما را زده پشت کولهاش! گذشت عصر لشکرکشی پادشاهان! انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی از راه پرورش چمران، نهتنها خود را مفتخر به حضور احمدیروشن کرده، بلکه حتی میبینی مصطفای اول انقلاب، دل رهبر عربی حزبالله لبنان را هم ربوده! و این کار را با دل سیدحسن نصرالله، متوسلیان هم کرده! آری! ما سخن از آن پیشرفت میگوییم که هنرمندمان بعد از آن همه کافهگردی، مست خرابات فکه بشود و قلعه قلبش را دربست در اختیار حاجهمت بگذارد! فرمانده شهید ما کجا و ژنرال پترائوس لشکر غرب کجا؟! آقای ابطحی! درست در ایام سالگرد فتنه امثال شما- همین چند روز پیش!- جمعی از دانشجویان دانشگاه تهران برای مظلومیت مردم یمن، یک هفتهای روزه گرفتند لیکن وعده ناهارشان را بردند مناطق محروم! حرکتی، کاری و ابتکاری شبیه آنچه ما از وزواییها و ورامینیها و علمالهدیها سراغ داشتیم! و آنجا که ما مدعی پیشرفت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی هستیم، اشاره دارد به همین مفاهیم تمدنساز! و علمدار شهید کربلای هویزه، خود یک مفهوم بود و هنوز هم هست! و چه خوش که این روزها سالگرد شهادت سیدحسین علمالهدی است! چند ماه پیش، متنی در مدح این شهید نوشتم! به مناسبت تولدش! آن ایام مشغول مطالعه زندگی و جنگ این شهید بودم! حتم کردم دیگر روی دست علمالهدی، شهید دفاع مقدسی نمیآید! لیکن چه حتم بیخودی! پیچک را میخوانی، فکر میکنی او در قله است! چراغی را همینطور! دستوارهها را همینطور! دقایقی را همینطور! املاکی را همینطور! بروجردی را همینطور! قجهای را همینطور! القصه! دیشب وسط اسبابکشی، چشمم خورد به کتابی درباره شهید محمود شهبازی! خدای من! این دیگر که بود! و بعد که دوباره بروی علمالهدی بخوانی، باز تصور میکنی که قله را یافتهای! یکی از یکی معجزهتر! و انسانتر! و آدمتر! ۲ شبانهروز شهید شهبازی نخوابیده باشد و بعد نیمهشب، او را ببینی که مشغول شستن لباس بچهرزمندههاست و بعد هم بفهمی که رفته ایستاده به نمازشب! و هایهای گریه در قنوت! که ببخش خدایا! گناهانم را! لطفا به نادرشاه افشار بگویید دیگر لشکر نکشد! این بچهها از راه قلب وارد میشوند! و حججی هم نگاهش را تا قلب آن جوان ساحل عاجی امتداد داد که من شرحش را در اربعیننوشتهای امسالم، نوشتم! آری! پیشرفت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی یعنی این و الا حتی در محلات هنوز هم زاغهنشین ریودوژانیرو اداره برق وجود دارد! الحق که انقلاب اسلامی، سنگبنای یک تمدن الهی است که ما تازه در ابتدای راه آن هستیم!
چهارم- آقای ابطحی! اشاره کنم اما به پیشرفتی دیگر! و کرامتی دیگر! و لطف و محبتی دیگر! شما با وجود این اعترافات و صدالبته بدون هیچ معذرتی، دعوت میشوید بیت رهبری! و آنکه از شما هم بیشتر در فتنه نقش داشت، وزیر میشود! و شهردار میشود! و آن وقت این است برخورد فنارسه به قول جلال با معترضین! یا ترکیه! لذا کاش عوض این توئیتها، یک توئیت عذرخواهی بزنید از ۴۰ میلیون رأی! نیز از حضرت آقا! ۸۸ اگر جلوی فتنه علیه انتخابات نمیایستادند ایشان، والله ۹۲ و ۹۶ و هیچ سال دیگری، دیگر نمیشد در این کشور انتخابات برگزار کرد! آن روز که در بیت رهبری دیدمتان، در دل گفتم؛ ما کرامت این نظام و این رهبر را متوجه میشویم اما چند تا نقطهچین! عوض شما بودم، همین الان یک توئیت عذرخواهی بابت تهمت سخیف تقلب در انتخابات ۸۸ میزدم، بلکه شهادت داده باشم به وجدانم! یا علی!
بسمالله الرحمن الرحیم
.
.
.
اینستاگرام حسین قدیانی
#کربلای_پنج
حسین قدیانی: به ۲ پیرمرد میشناسم کربلای ۵ را؛ یکی هاشمی در لباس «فرماندهی جنگ» که روی موضعش یعنی عبور از شلمچه به بصره ایستاد و از آقامحسن تا حاجقاسم را مجاب کرد که تنها با این حرکت، قادریم شکست کربلای ۴ را بدل به پیروزی کنیم و دیگری حاجبخشی در لباس «فرماندهی جبهه» که حتی سوختن دامادش یعنی جانباز شهید نادر نادری در سه راهی شهادت نیز نتوانست لطمهای به عزم راسخش بزند و ندای بلندبالای «ماشاءالله حزبالله» را از زبانش بیندازد! آری! در این عصر آلوده به شکاف که حتی جبهه و جنگ هم به محل اختلاف تبدیل شده، بنا دارم در آن واحد، هم ذکر خیر هاشمی را بگویم و هم ذکر خیر حاجبخشی را! عجبا که این ۲ خودشان هم خیلی با هم حال نمیکردند! هاشمی اگر چه در ورای فوت حاجبخشی پیام تسلیتی صادر کرد لیکن دلش با او صاف نبود! حاجبخشی هم اگر چه مرتب دم از جنگ میزد اما به وضوح مرزبندی داشت با «فرماندهی جنگ»! میدانم! خوب میدانم شماری این متن را تعبیر به «فیلم هندی» میکنند ولی ۸ سال دفاع مقدس، ما یک تن برای یک وطن بودیم؛ چه کربلای ۴ که باختیم و چه کربلای ۵ که بردیم! گریههایمان با هم بود و خندههایمان نیز با هم بود! با هم تلخکام شکست میشدیم و با هم جشن پیروزی میگرفتیم! اگر میباختیم، همه با هم میباختیم و اگر میبردیم، همه با هم میبردیم! نه کسی سردار بود و نه کسی سرباز! همه هم را «برادر» صدا میکردیم! کو آن محبتهای دههی شصتی؟! کو آن همه مهر و صفا و وفا؟! شگفتا! خود را مطیع محض علی میخوانیم لیکن در مقام عمل، آن ولی که معتقد است؛ «هاشمی بارها تا مرز شهادت رفته» را قبول نداریم! ما به صفر تا صد هاشمی، ناسزا میگوییم و صف مقابل هم به صفر تا صد حاجبخشی! واقعا چرا؟! آیا هاشمی خیبر و بدر و کربلاهای ۴ و ۵ هم بد بود؟! آیا حاجبخشی پدر شهید و داماد شهید هم بد بود؟! گیرم مثل اصولگراها نقد داریم به «هاشمی ۸۸»! گیرم مثل اصلاحطلبان نقد داریم به «حاجبخشی ۷۸»! خب باشد! دیگر چه کار داریم به آن هاشمی که کربلای چهاریها را به کربلای ۵ رساند؟! آیا قابل کتمان است نقش هاشمی در پیریزی آن فتح بزرگ؟! دیگر چه کار داریم به آن حاجبخشی که وقتی خبر شهادت پسرش را شنید، باز هم در منطقه ماند؟! آیا قابل کتمان است نقش حاجبخشی در اعتلای روحیهی اهل جبهه؟! نه والله! آنجا که حاجبخشی را «فرماندهی جبهه» خواندم، هرگز بازی با کلمه نبود! ای بسا سردار و سرباز و فیالواقع برادر که در خط مقدم، کم میآوردند اما حاجبخشی حتی در لیالی آتشین شلمچه هم بمب انرژی بود؛ «ماشاءالله حزبالله»! وای بر ما اگر دعواهای بعضا بیهودهی چپ و راست را آنقدر کش بدهیم که حتی به وادی مقدس شلمچه نیز برسد! فرمود؛ «فاخلع نعلیک»! کاش به حرمت شهدا، دربیاوریم کفش سیاست را، اقلا موسم گام نهادن بر خاک پاک فکه! و طلائیه! بله! تقریبا همهی شهدا، دلبستگیهای سیاسی داشتند و به جناحی نزدیک و از جناحی دور بودند اما شب حنابندان کربلای ۵ شب رحمت بود، نه شب شدت! چه بر اصولگرایان آمده و چه بر اصلاحطلبان آمده که جماعت اول، جنگ را «منهای هاشمی» میکنند و جماعت دوم، جبهه را «منهای حاجبخشی»؟! که چی؟! که مثلا خیلی حواسمان به جناحمان هست؟! کاش در صلح باشیم با جنگ! جنگ با جنگ، فقط ضربه به شهید حسین فهمیده نیست؛ ضربه به شهید محسن حججی نیز هست! اگر با عینک سیاست به ۸ سال دفاع مقدس نگاه کنیم، دشمن میآید وسط و همهی جنگ را میزند! همهی جنگ را بعلاوهی هاشمی و حاجبخشی! در آن صورت، کربلای ۴ یتیم میشود! و BBC روضهخوانش! مضحک است! همان کسانی که به صدام آمریکایی، کمک میکردند و تمام هم و غمشان استوار روی لودادن عملیاتهای ما بود، شدهاند مرثیهخوان مظلومیت شهدا! این یعنی استفادهی دشمن از غفلت ما! غفلت، فقط آن نیست که بپرسیم؛ «چرا بعد از سوم خرداد، باز هم جنگ را ادامه دادیم؟!» این نیز غفلت است که دربارهی پایان جنگ تحمیلی، تحلیلی ارائه دهیم مخالف با واقعیت! عاقبت، یک روز باید جنگ ما با عراق، تمام میشد یا نه؟! اگر قرار بود تا همیشه با عراق بجنگیم، پس حاجقاسم کربلاهای ۴ و ۵ کی میخواست سردار سلیمانی خود کربلا شود؟! و ما کی میخواستیم حماسهآفرین یومالاربعین شویم؟! کاش کمی سنجیدهتر سخن بگوییم دربارهی جبهه و جنگ! اگر مسئولیت آغاز دوران ۸ سال دفاع مقدس با خود امام بود، روحالله بتشکن این شجاعت را نیز داشت که متولی پایان جنگ هم باشد! صدالبته پذیرش قطعنامه، آنقدر برای امام ما سخت بود که آن را تشبیه کند به «جام زهر»! اما از یاد نبریم؛ خمینی، خود پیام قطعنامه را نوشت! و خود زیر بار صلح رفت! همچنان که خود زیر بار جنگ رفت! بگذریم که در پیام قطعنامه، خمینی از همه وقت و همه جا انقلابیتر بود! مرحوم هاشمی خیلی اصرار داشت که پایان جنگ، نه به اسم امام، که به اسم خودش تمام شود! او اصلا و ابدا بدش نمیآمد که هم «فرماندهی جنگ» لقب گیرد و هم «سردار صلح»! اشتباه بزرگ اغلب دوستان حزباللهی این است؛ با چسباندن جرم جام زهر به هاشمی و یکیدو نفر دیگر، ناخواسته کمک میکنند که هاشمی حتی «فرماندهی صلح» نیز خوانده شود! خندهدار است! رفقای ما تصور میکنند که دارند به هاشمی «ناسزا» میگویند! هاشمی اما ردای صلح را «سزا»ی خود میدانست! او میخواست با سوءاستفاده از تحلیل خام اکثر انقلابیها، هم قهرمان جنگ باشد و هم پهلوان زندگی! ترجمه کن این را به شعار «سردار سازندگی» که مست و کیفور میکرد مرحوم هاشمی را! نه اما! واقع امر آن است که چه پای آغاز ۸ سال دفاع مقدس و چه پای پایان جنگ تحمیلی، تنها یک امضاء وجود دارد؛ امضای امام! شجاعت امام فقط آنجا نبود که حکم به جهاد میداد! آنجا نیز بود که خود پیام قطعنامه را نوشت! و خود مسئولیت پایان جنگ تحمیلی را پذیرفت! به رغم بسیاری تحلیلهای آلوده به احساس صرف، به جد معتقدم که کشور به جمیع جهات به ویژه از منظر اقتصادی، توان ادامهی جنگ را نداشت! عشق من به دوکوهه، سر جای خود اما عشق من به عقل نیز سر جای خود! جنگ تحمیلی قرار نبود الیالابد ادامه یابد و چه زمانی برای قبول قطعنامه، بهتر از وقتی که ما هیچ خاکی در تصرف دشمن نداشتیم؟! وانگهی! تعلق ما به حق است؛ نه به جنگ و نه به صلح! نه جنگ، شرافت ذاتی دارد و نه صلح، اصالت ذاتی! آنچه برای خمینی مهم بود، رضایت خدا بود و تن دادن به مشیت پروردگار! بیخود یک عده «مرصاد» را بهانه نکنند که ما حتی در سالهای آخر جنگ هم، همان قدر نیرو داشتیم که روزگار «الی بیتالمقدس»! واقعگرا باشیم! جنگ داشت کش میآمد و فرسایشی میشد؛ آنقدر که در کربلای ۴ و ۵ متوجه میشدی که اغلب شهدا، یا طلبه هستند یا دانشجو! یعنی پای کارها، نه توده! عجبا! این سخن را همان عزیزانی تصدیق میکنند که چند کلام بعد، مدعی میشوند؛ «مردم حتی روزهای آخر جنگ هم پای کار بودند!» بله! اما تذکر به تذکر امام! و نه مثل اوایل جنگ! سال ۶۵ نمازجمعهها به آسانی پر میشد اما جبههها به سختی پر میشد! مگر نخبهها میآمدند؛ طلاب! دانشجویان! قیاس کنید شهدای عام «الی بیتالمقدس» را که از همه طیفی بودند با شهدای خاص هر ۲ کربلای ۴ و ۵ که بیشتر جوانان حوزوی یا دانشگاهی بودند! هیهات! قصدم، نه کوفتن بر فرق ملت همیشه در صحنه، که اشاره به یک اقتضای طبیعی است؛ «هر جنگی از یک روز شروع و در یک روز تمام میشود!» به این معنی، حتی باید از #روح_خدا هم فراتر رفت و #خدا را دید؛ پایان جنگ، کار همان خدای فتح خرمشهر بود تا در گذر روزگار، فصل دوستی ۲ ملت ایران و عراق رقم بخورد، علیه دشمن اصلی! حالا باز بگویید؛ مثلث جام زهر! به نام خدا! روح خدا، نه آن مردی بود که زیر بار فشاری برود! بیخود عوضی نگیرید صدر اسلام را با صدر انقلاب! آن جام زهر را روزگار دست امام داد؛ کشور، توان ادامهی جنگ را ندارد! در ثانی؛ کربلا- راه قدس!- میخواهی بروی یا نه؟!
#حسین_قدیانی
در فراق یک #بهشتی برای خامنهای!
حسین قدیانی: این کسانی که دور رهبر انقلاب نشستهاند، انشاءالله سربازان خوبی برای ولی فقیه هستند لیکن هیچ کدام برای خامنهای، بهشتی نمیشوند! باور دارم اگر خامنهای نیز یک بهشتی میداشت، الساعه از لسان سیدالشهدای انقلاب اسلامی، چنین با صلابت میشنیدیم که؛ هان ای جوان انشاءالله حزباللهی! چطور وقتی رهبر انقلاب به احمدینژاد حکم میدهد، ولو اندازهی یک سر سوزن هم شک به حکمت حضرت آقا نمیکنی اما ناظر بر حکم به دیگری، تشکیک میکنی در تدبیر رهبر انقلاب؟! چندچندی تو با خودت؟! چطور وقتی رئیس قوهی قضا با احمدینژاد- که وی را غاصب خواند!- برخورد نمیکند، این مهم هرگز در نظر تو، مخل عدالت نیست و تنها مسائل دیگر را ناقض عدل و داد میخوانی؟! چندچندی تو با خودت؟! بله! احمدینژادی نیستی اما رفتار و گفتارت و تحلیل و تجلیلت، درست مثل احمدینژاد است! پس آنقدر درگیر تار و پود چفیهی رهبر نشو که کلامش را نشنوی! نردههای جهل را نیز باید کنار زد! فقط درگیر نردههای نمازجمعه نباش! و ولایت را نیز به شرط چاقو قبول نداشته باش! انگشتر رهبر را گرفتن، زیباست اما گرفتن حرف رهبر، از آن هم زیباتر است! عقیق را میبینی، دقیق هم بشنو! خامنهای، هاشمی ۸۸ را زد، نه هاشمی فرماندهی جنگ را که بارها تا مرز شهادت رفت! چطور فقط به نیمی از خامنهای، ایمان داری؟! رهبرت نهیب میزند که مبادا معطوف به جبهه، جنگ سرداران و سیاستمداران را راه بیندازی و تو اما حتی منبعث از ۸ سال دفاع مقدس هم، هم سردار را خائن و منافق میخوانی، هم سیاستمدار را! این است آیا ولایتمداری؟! این است آیا راه و رسم عمار؟! هان ای جوان اگر خدا بخواهد انقلابی! دراز نکن این همه پای سیاسیبازی را به بازیدراز! بازیدراز، خانقاه فضیلت بود و نه باشگاه سیاست! اگر «ملاک، حال فعلی افراد است» چه کار داری پس با هاشمی دفاع مقدس؟! آیا هاشمی کربلای ۵ هم بد بود؟! و آیا تو #جنگ را از #قاسم_سلیمانی هم بیشتر زندگی کردهای؟! چند تایی دعا میکنیم در نهایت! ای خدای بزرگ! پروردگارا! به مدعیان عمار ما #عمار را بیاموز! و به همهی ما یاد بده که حزبالله، حزبالنفس نیست! و حزبالهوا نیست! و حزبالهوس نیست! خدایا! به ما این فهم را تفهیم کن که در قبال سخن رهبر حکیم، هرگز مصداق «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نباشیم! خدایا! ما را با تو، سخن بسیار است! الا ای رب ودود! فرزندان ما را به عاقبت #پسر_نوح منتهی مکن! و روح ما را از شر اینان معذب مکن! خدایا! مرز ما را با فتنه و انحراف، حفظ کن! خدایا! ما را از نعمت #شعور محروم مکن!
#حسین_قدیانی
سلام
قربان پدر امت “امام خامنهای” بروم …
فقط همین و بس …
الووو؟؟
خالی شده اینجا؟!
همه همسایه اینستا شدن :“(
سلام وقتتون بخیر
در رابطه با شهید اقبالی دوگاهه تا حالا مطلبی نوشتید؟ مشتاق هستم بخوانمش
با تشکر
حسین جان کجایی؟؟ برادر دلتنگت شدیم توی سایت ” خودت”
سلام
دیگه نمی نویسی حاج حسین؟