«مادران شهدا» چه جوان شده‌اند!

وطن امروز ۲۲ آذر ۱۳۹۷

ح‌سین ق‌دیانی: چه صفایی داشت مشاهده تصاویر دیروز بیت! از این سایت به آن خبرگزاری رفتم و همه را دیدم! سمفونی عشق بود و ایستادگی و حماسه و شکوه! از فرزند شهید ۴۰ ساله بود تا فرزند شهید نوزاد! از پدر شهید ۷۰ یا شاید هم ۸۰ ساله بود تا پدر شهیدی که با کمی اغماض می‌شد حتی خودش را هم جوان بخوانی! از همسران شهدایی پیر و جوان! از تمثال آسمانی‌هایی در چند نسل مختلف! یکی شهید ابتدای دهه ۶۰ و دیگری متولد اواخر دهه ۷۰ و چقدر هم جوان! و از همه دلرباتر «مادران شهدا»! قربان مادران شهدا! فدای صبرشان! و مهر و محبت‌شان! فدای خنده و اشک‌شان! فدای پنج‌شنبه‌های‌شان که چای و خرما را مرتب و منظم می‌چینند در سبدی، زنبیلی، چیزی و می‌روند مزار لاله‌ها! و چقدر هم با حوصله! آب و جاروی سنگ مزار و بعد هم گرفتن خاک از تصاویر جگرگوشه خود! و همیشه هم مظهر امید! و سمبل آرامش! و اصلا این ترکیب «مادران شهدا» خودش اول و آخر برترین عاشقی‌ها و بالاترین مادرانگی‌ها است! و از عکس‌های دیروز، اینگونه برمی‌آمد که بیت رهبری شده بود خانه و آشیانه و سنگر و پناهگاه و مأمن و موطن مادران شهدا! قربان مادران شهدا! از پیرزن عصابه‌دست، بین‌شان بود که عینک ته‌استکانی داشت تا مادر شهیدی فوق فوقش ۵۰ ساله! یحتمل مادر شهید مدافع حرمی! و عجیب تداعی‌گر مادران شهدا در دهه ۶۰ و دقیقا با همان غرور! که مبادا من گریه کنم و دشمن با دیدن اشک‌هایم خوشحال شود! در این قریب ۲۰ سال روزنامه‌نگاری، کم مادر شهید ندیدم که ساکن قعر جنوب شهر باشد و یک زندگی کاملا معمولی اما با اینکه مادر ۲ یا ۳ شهید بود و با وجود همه گلایه‌هایی که داشت و نداشت، همه افسوسش این بود که چرا فرزند دیگری نداشته تا تقدیم خدا کند! الحق قربان مادران شهدا! و مرام و معرفت‌شان! و صبوری و بصیرت‌شان! و اینکه چه قشنگ، دوشادوش هم نشسته بودند روی زیلوهای ساده اما جاودان بیت حضرت آقا! یکی‌شان در اوج پیری و دیگری هنوز نسبتا جوان! و این مظاهر مقاومت و نشانه‌های افتخار کجا و یکی مثل «سیندی شیهان» کجا که همیشه خدا فرزندش را قربانی جاه‌طلبی رؤسای جمهور نگون‌بخت آمریکا در منطقه غرب آسیا معرفی می‌کند؟! القصه! سخن بر سر مادری آمریکایی است که زمان بوش پسر، فرزندش در عراق کشته شد! که چی؟! که صدام، بمب اتم دارد! و آمریکای حامی آن همه کلاهک هسته‌ای اسرائیل، نگران آرامش خاورمیانه! کدام آمریکا؟! همان آمریکا که نامزد ریاست‌جمهوری‌اش هیلاری کلینتون را همه دنیا «مادر داعش» می‌خوانند! «مادران شهدا» یک ترکیب است و «مادر داعش» هم یک ترکیب! و چقدر هم بدترکیب! مثل زوج ترامپ و بن‌سلمان! مردک متوهم گاوچران، از سویی حامی پروپاقرص موشک‌های آل‌سعود بر سر کودکان یمنی است و از سویی دیگر مدعی صلح! و داعیه‌دار حقوق بشر! لذا باید هم مادران سربازان آمریکایی، در قبال فلاکت بچه‌های‌شان در عراق و افغانستان و جای‌جای منطقه، هیچ احساس افتخار نکنند! آخر بگو جنگ در رکاب جلادانی چون ریگان و بوش گوربه‌گوری و بوشک و کلینتون و اوباما و ترامپ، چه فخری دارد؟! و «سیندی شیهان» دقیقا باید به چه چیزی افتخار کند؟! به اینکه تاوان قدرت‌طلبی و جهان‌گشایی بوش کوچک را پسرش در عراق داد؟! چطور زمان حمله صدام به ایران، آمریکا از این دربه‌در، همه‌رقم حمایتی کرد اما ناگهان رئیس‌جمهور عراق شد اخ؟! که ای دنیا! چه نشسته‌اید که این عوضی، بمب اتم دارد! و سلاح شیمیایی دارد! کور و کر و لال بودی نکند مقطع حلبچه؟! یا موسم سردشت! تو آنقدر جلاد بودی که وقتی یگان نیروی دریایی‌ات، هواپیمایی مسافربری ایران را زد، رسما به او مدال افتخار دادی! و لذا معلوم است که هیچ مادری افتخار نمی‌کند به فرزندش، اگر سرباز این جانیان دروغگو باشد! من اما از زبان خود مادر شهیدان دستواره شنیدم، سال‌ها پیش که «خامنه‌ای هم مثل خمینی! لازم باشد، این بار خودم برای این اسلام و این مرزوبوم، جان می‌دهم!» آری! قربان مادران شهدا! دیروز در بیت رهبری، نمایش گوشه‌هایی از گنج جنگ بود! و هر مادر شهیدی، یک گنج! این درست که بسیاری‌شان رهسپار دیار آخرت شده‌اند اما نشان به نشان مادران شهدای مدافع حرم، جا دارد بنویسم؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» مثل همان روزگار دهه ۶۰ که جمع می‌شدند و لباس می‌دوختند برای رزمنده‌ها! و پول جمع می‌کردند برای جبهه‌ها! و می‌کوبیدند بر فرق دشمن، با استقامت بی‌مثال‌شان! و حقا که درس‌آموخته مکتب زینب سلام‌الله علیها بودند! و هنوز هم هستند! مادر شهید، مادر شهید است؛ چه دهه ۶۰ باشد و چه هر دهه دیگری! درود خدا بر بانیان مراسم دیروز بیت! مادر شهید ۸۰ ساله را نشاندند کنار مادر شهید ۵۰ ساله، تا فی‌الحال امثال من بنویسند؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» یعنی قربان مادران شهدا! اگر دیروز «حسین فهمیده» در مرز خودمان با دشمن جنگید، امروز «محسن حججی» اصلا و ابدا به دشمن این اجازه را نمی‌دهد که پا بر خاک پاک وطن بگذارد! و به کوری چشم دشمن، مادران آن نسل شهادت کنار مادران این نسل شهادت می‌نشینند! آنهم در بیت ساده و باصفای رهبری! آخرین روزهای جنگ، ای بسا که رزمنده‌ها سر بر در و دیوار دوکوهه می‌گذاشتند و حسرت همرزمان شهید خود را می‌خوردند اما نه‌تنها به قول امام راحل عظیم‌الشأن، دفتر و کتاب شهادت بسته نشد، بلکه تیتر متن امروز من این است؛ «مادران شهدا چه جوان شده‌اند!» با کمی پرس‌وجو، دیشب فهمیدم که ما در مراسم، مادر شهید ۴۰ ساله هم داشتیم! و مادر شهید ۸۲ ساله هم! یکی درست هم‌سن انقلاب و دیگری ۴۲ سال بزرگتر! آنوقت دشمن ابله حقیقتا خاک‌برسر را ببین که نقشه می‌کشد برای تخریب حسین فهمیده! دشمن اینقدر عقب از زمان و عقب‌مانده از زمانه، نوبر است والله! امروز اما پنج‌شنبه است! روز زیارتی مادران شهدا! روز خاص گلزار شهدا! روز قطعه ۲۶ و آن قطعات دیگر! روز حضور مادر شهید دهه ۶۰ بالای مزار شهید مدافع حرم! و بالعکس! روز مادر شهیدی که هنوز پیکر پسرش برنگشته! هنوز پیکر پسرش برنگشته اما کشان‌کشان می‌رود قطعه شهدای گمنام و شمعی روشن می‌کند و قرآنی می‌خواند! آه! قربان دل دریایی مادران شهدا! باید هم مورچه‌ها این همه عاشق مادران شهدا باشند! کم در جوار مزار شهدا، شکلات نذری نخورده‌اند از دست بابرکت مادران شهدا! قربان مادران شهدا! اگر هنوز گنجشک‌ها در بهشت زهرا می‌خوانند و اگر هنوز دفتر و کتاب شهادت، بسته نشده، همه و همه از سفره دعای مادران شهدا است که الی‌الابد پهن است در این پهن‌دشت! بیا امروز برویم بهشت‌زهرا، دیدن‌شان! مثل گنجشک‌ها، مثل مورچه‌ها، مثل ابر و باد و مه و خورشید و فلک! قربانت خامنه‌ای بابت سخنان دیروز! و اصلا بگو کل مراسم! از بس پیام و ایجاز و استعاره و اعجاز و معنی و مفهوم و رمز و راز داشت که بیت شده بود انگاری ابیات حافظ! گفت: «اگر چه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن؛ نظر بر این دل سرگشته خراب انداز»!

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. ح‌ق می‌گوید:

    محمود و حسن از آرادان و سرخه به‌هم نزدیک‌ترند!
    ح‌سین ق‌دیانی: احمدی‌نژاد در حالی برای بار چندم روحانی را دعوت به مناظره‌ی تلویزیونی می‌کند که اصلا و اساسا روی کار آمدن دولت موسوم به #اعتدال در وهله‌ی اول محصول نحوه‌ی عمل‌کرد سراسر غلط ۲ سال آخر دولت موسوم به #عدالت است! من حالا کاری ندارم که روحانی دعوت احمدی‌نژاد را می‌پذیرد یا نه! حرفم سر این نکته است که این ۲ سمنانی فوق‌العاده حراف، بیش از آنکه به #مناظره با هم نیاز داشته باشند، محتاج #معاشقه با یکدیگرند! بله! دیروز حسن نان معایب محمود را خورد و محبوب شد و امروز محمود دارد نان معایب حسن را می‌خورد و محبوب می‌شود! در روزگاری که نه چرخ هسته‌ای آن‌چنان می‌چرخد که باید و نه چرخ کارخانه‌ها، باید هم گردش چرخ #افراط و #تفریط این‌قدر عالی باشد! ۹۲ احمدی‌نژاد به روحانی پاس گل بدهد و فی‌الحال روحانی به احمدی‌نژاد! روزی عیب این، عیب آن را پاک کند و دگر روز عیب آن، عیب این را! شگفتا! همان مردمی که دیروز، احمدی‌نژاد را #چوپان می‌خواندند، امروز از صدقه‌سر معایب روحانی، آرزومند محمود شده‌اند! و این در حالی است که سال ۹۲ از صدقه‌سر معایب احمدی‌نژاد، ناگهان حسن روحانی رهسپار پاستور شد! شما مخاطبان گرامی این یادداشت اما تا به حال آیا دیده‌اید که ۲ تیغه‌ی یک قیچی به مناظره با هم بلند شوند؟! آری! به‌زعم راقم این سطور، محمود و حسن ۲ لبه‌ی یک قیچی هستند که هدفی جز جداکردن #مردم از #جمهوری_اسلامی ندارند! در این منظومه- دقت شود که «در این منظومه» و نه کلا!- هیچ مهم نیست خانه‌ی احمدی‌نژاد در نارمک باشد و ویلای روحانی در ولنجک! نارمکی آرادانی و ولنجکی سرخه‌ای ۲ سر یک کرباس هستند که روزی این نان افراط آن را می‌خورد و دگر روز آن نان تفریط این! طرفه حکایت اینجاست؛ این ۲ زبان‌دراز، یکی ساکت و بلکه حامی #انحراف و دیگری ساکت و بلکه حامی #فتنه است! اولی اقلا این روزها «کاریکاتور عدالت» است و دومی حداقل این شب‌ها «کاریکلماتور اعتدال»! یکی دنبال «عدالت منهای ولایت» است و دیگری در پی «اعتدال منهای ولایت»! و هر ۲ هم مدعی اسلام ناب! بیچاره مردمی که خسته از محمود، رفتند سراغ حسن! بیچاره‌تر مردمی که خسته از حسن، بروند سراغ محمود! این وسط، از یک چیز مطمئنم؛ خامنه‌ای این شمشیر دودم را حریف است! مرگ بر افراط! مرگ بر تفریط! زنده‌باد ملت! درود بر ولایت! آقای محمودک! کدام خری با خودش مناظره می‌کند؟! تو آن روی سکه‌ی حسنکی! طی‌الارز در دولت تو هم بود! توی بی‌صفتی که از در توده‌ها وارد شدی و ۹۲ اما #کلید را دادی به روحانی!
    #حسین_قدیانی

  2. ح‌ق می‌گوید:

    #شب_یلدا
    ح‌سین ق‌دیانی:
    بلندترین شب سال
    دلم دنبال مادربزرگی می‌گردد
    در سن حوا
    هم‌سان آدم
    که از بر باشد
    قصه‌ی انقلاب را
    از اول ۴۲
    تا چلچله‌ی ظهور
    مثلا مادر حاج‌احمد
    یا مادر ۵ شهید
    محسن و مجید و کمیل و علی و محمد
    قصه‌ای پر از تکبیر
    سرشار از صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
    ریگان و بوش پدر و بوشک و کلینتون و اوباما و ترامپ
    بلندترین روز سال
    می‌گفتند جمهوری اسلامی
    در همین روز سقوط می‌کند
    بلندترین شب سال
    می‌گفتند جمهوری اسلامی
    در همین شب سقوط می‌کند
    تابستان داغ
    زمستان سرد
    هفته‌ی بعد
    یک ماه پس از برجام
    بعد از تصویب FATF
    بوش بزرگ اما
    برف امسال را ندید
    و بوش کوچک را یتیم کرد
    بنازم تقسیم کار خدا را با کدخدا؛
    «آمریکا! تو صدام را از عراق بردار
    تا من
    سردار کربلای ۵ را
    ببرم تا خود کربلا!»
    به‌به
    خدا دانای کل قصه‌ی انقلاب است
    ما در غرب
    غریب بودیم
    و در جنوب
    مظلوم
    ما در کربلا
    غریبه بودیم
    خدا ما را آشنا کرد
    السلام علیک یا اباعبدالله
    آری!
    من دنبال قصه‌ی سرهای بی‌پیکرم
    و نخل‌های سرجدا
    و امواج اروند
    و قایق عاشورا
    و‌ بادگیرهای آبی
    و برادران باکری
    و همه‌ی دستواره‌ها
    قصه‌ی یلدای من
    باید پر از خنده‌های علمدار باشد
    در شرق ابوالخصیب
    پر از حبیب
    پر از حمید
    پر از دوکوهه
    پر از ‌پنجره‌های قطار اندیمشک
    پر از ایستگاه صلواتی
    پر از بهارنارنج
    و یک لیوان شربت بیدمشک
    که بگیرم از دست حاج‌بخشی
    و جان بگیرم
    با نوای «ماشاءالله حزب‌الله»
    و یکی هم آهنگ آهنگران
    «هر که دارد هوس کرب‌وبلا بسم‌الله»
    هیهات!
    ما حتی در شب یلدا هم
    اهل کوفه نیستیم
    و تنها نمی‌گذاریم علی را
    دهه‌ی ۶۰
    بعضی‌ها خمینی را به شرط بازرگان می‌خواستند
    سال ۸۸
    بعضی‌ها خامنه‌ای را به شرط اکبر
    و این سالیان
    به شرط محمود
    والله هندوانه‌فروش شب یلدا
    این همه برای خریداران
    شرط نمی‌گذارد
    فوقش شرط چاقو
    آنهم چاقوی زنجان
    دیار غواصان دریادل
    بچه‌های کربلای ۴ و ۵
    یا ایهاالعزیر!
    امسال شب یلدا
    قصه‌ی آن پسرت را بگو که در شلمچه به شهادت رسید
    محمد
    اللهم صل علی محمد
    اتفاقا برای «محمد» هم شرط گذاشته بودند
    تو را می‌خواهیم
    اما به شرت لات
    و «علی» را به شرط طلحه و زبیر
    یا به شرط محمودک
    آن‌روی سکه‌ی حسنک
    بهار اما
    جریان خون
    در رگ‌های حیات طیبه‌ی ولی فقیه است
    و ما همه را
    به شرط علی می‌خواهیم
    خامنه‌ای نبود
    در همان قهوه‌خانه‌ی میکونوس
    قصه‌ی انقلاب را تمام می‌کرد دشمن
    بعضی‌ها از آمریکا می‌ترسند
    بعضی‌ها از اروپا
    خط‌قرمز بعضی
    حسنک است
    و بعضی
    محمودک
    و بعضی
    مستر تَکرار
    تقریبا هیچ
    خط‌قرمز ما اما
    بیت دارد عین ابیات حافظ
    هر مادر شهیدی
    یک غزل
    یک قصه
    قصه‌ی محمد
    #حسین_قدیانی

  3. ح‌ق می‌گوید:

    فقط خامنه‌ای!
    ح‌سین ق‌دیانی: ۸۸ چند باری #جریان_فتنه شماره‌ام را در مجازستان، عمومی کرد و این سالیان هم چند باری #جریان_انحرافی و همه هم با هدف ترساندنم! و اینکه دیگر ننویسم! تصاویر را ورق بزنید! تا الان دارند زنگ می‌زنند و فحش و دری‌وری می‌دهند! من اما به لطف خدا، نه دیروز از #فتنه ترسیدم و نه امروز از #انحراف خواهم ترسید! شگفتا! فتنه، مرا مایل به انحراف می‌خواند و انحراف، مرا مایل به فتنه لیکن هر جفت‌شان در فحاشی به حسین قدیانی بارها و بارها مسابقه گذاشته‌اند! افتخار می‌کنم و بسی خداوند منان را شاکرم که با قلمم و به قدر وسع خود، چنان هر ۲ طیف فتنه و انحراف را سوزانده‌ام که گاه مثل امروز، تشکیلاتی به راقم این سطور، حمله می‌کنند اما با دعای شما همسنگران عزیز، باز هم حریف حقیر نخواهند شد! و به‌یقین باز هم از تشابهات جریان فتنه و جریان انحرافی خواهم نوشت! کوتوله‌های منحرف بوگندو خوب بدانند که اگر قرار بود من از این هجمه‌ها و حمله‌ها بترسم، سال ۸۸ موعد مناسب‌تری بود! همسنگران عزیز، مکرر دیده‌اند که با وجود رأی به قالیباف، هرگز آدم او نشده‌ام و خیلی چیزها را و خیلی تنهایی‌ها را به جان خریده‌ام و کاملا عمومی استوری کرده‌ام متنکی علیه دوستکی را که توقع داشت حتی موسم دفاع از حسین فهمیده هم بیفتم به دفاع از قالیباف! حالا بگذار دلقک‌های محمودک، مرا وصل به این و آن کنند؛ منی که حتی با وجود این همه عشق به حاج‌قاسم- از نوشته‌هایم مشهود است!- زیاده‌روی دانستم بوسیدن دست روحانی را، تحت هر شرایط! ۸۸ فلان بخش فرهنگی نظام که در #جنگ_نرم مأمور حمایت از امثال من بود، اعتراف می‌کنم که بارها مسبب خجلتم شدند و هنوز مطلب را ننوشته، می‌فرستادندش کجا و کجا لیکن از آنجا که عزت، دست آن بالایی است؛ این سالیان که دوستان، مرا به امان خدا رها کرده‌اند، شاکرم حضرت دوست را که باز هم فتنه و انحراف، عاصی از این #قلم تشریف دارند! اولی درِ محکمه را نشانم می‌دهد و دومی تربیت خانوادگی خود را! البته اگر خانواده‌ای و پدر و مادری داشته باشند! قدر مسلم، آنکه تشکیک در #فرزند_شهید بودن حقیر می‌کند، بسی تردید است که اصلا پدرش که باشد! و آیا داشته باشد یا نه! این منم! همان حسین قدیانی ۸۸ و‌ قبل و بعدش! نه دیروز به فتنه‌گران باج دادم و نه امروز به منحرفان! و با وجود این همه متن در مدح سپاه، امیدم به دست‌گیری الله است، نه حتی سپاه و حزب‌الله! من از آنچه این تصویر نشان می‌دهد تنهاترم اما چه ۸۸ که سرم شلوغ بود و چه امروز که خلوت، سوزاندن فتنه و انحراف را بلدم! که «من غلام قمرم»! فقط! فقط خامنه‌ای!
    #حسین_قدیانی

  4. ح‌ق می‌گوید:

    از حاج‌بخشی تا دولت‌آبادی!
    ح‌سین ق‌دیانی: در روزگاری که از جمله علائم روشنفکری، فحاشی به آل احمد است، جا دارد که به‌رغم همه‌ی اختلافات، نجابت #محمود_دولت_آبادى را ببینیم؛ روشنفکر هنوز هم سیبیلویی که سخنرانی در خانه‌ی جلال را می‌پذیرد، آنهم در مراسمی که بیشتر نکوداشت شمس آل احمد است! شرف دارد این محمود، هم به بوق‌چی‌های بی‌ادب آن محمودک اتفاقا عاری از عدل و هم به سلبریتی‌های دوزاری، اگر که از یاد نبریم در اوج حمله‌ی هر ۲ جریان انحراف و فتنه به سردار سلیمانی، این پیر منورالفکر می‌آید و ضمن خضوع در برابر مدافعان امنیت کشور، اعلام می‌کند؛ «هم ظریف را می‌خواهیم، هم سلیمانی!» بله! اگر من این جمله را بگویم، عینا «کلامی از مادر عروس» است اما این جمله از زبان دولت‌آبادی، هرگز از قول مادر عروس نیست و لوس نیست، بلکه نشان از نجابت دولت‌آبادی دارد! همین جا بگویم که هرگز نتوانسته‌ام ارتباطی با آثار ایشان پیدا کنم ‌و حتی غافل از طعنه‌های قلم او در رمان‌هایش نبوده‌ام ولی در عصری به‌سر می‌بریم که #نجابت را باید دید؛ چه هنگام حضور دولت‌آبادی در خانه‌ی جلال، چه موسم دفاع او از حاج‌قاسم! وقتی که حرام بحث با هر ۲ جریان جرزن و وراج انحراف و فتنه کردیم، کاش کمی وقف صحبت با امثال دولت‌آبادی می‌کردیم! شاید دولت‌آبادی فکر می‌کند که #حاج_بخشی فقط پیرمردی بود که جلوی مجلس ششم، شعارهای شاذ می‌داد اما پیر دلاور جبهه‌ها همان مرد نترسی بود که در مقام پدر شهید، پرپرشدن دامادش را نیز به‌چشم خود دید، لیکن باز هم در وادی مقدس شلمچه، پای این خاک ایستاد تا امروز، مجالی برای عرض اندام نجابت محمود در ملک جلال باشد! و امنیتی باشد! و چون منی، اگر بارها از شجاعت آن پیر نوشتم، الان هم از نجابت این پیر می‌نویسم! که اینجا #ایران است و ما همه یک مردم! و حال که سخن از نجابت است، باید مراقب فرق #محسن_هاشمی با سایر رفسنجانی‌زاده‌ها بود و همه را با یک چوب نراند! در نجابت فرزند عاقل مرحوم هاشمی همین بس که حتی در کوران ۸۸ هم هرگز مثل اعضای خانواده رفتار نکرد! و همیشه احترام عموی خود- حضرت آقا- را نگه داشت! و آن سان هم که پدرش فوت شد، همه‌ی اخوی‌ها را برد نزد رهبر که؛ «زین پس شما، هم امام ما و هم جای پدر ما!» در تمامیت‌خواهی اصلاحات اما همین بس که برای اداره‌ی تهران، به هر دربه‌دری راضی شد الا محسن هاشمی! و این هم از عوارض یتیمی که ما البته السابقون محسن هاشمی هستیم در این مقوله! فقط اینکه کاش جریان انقلابی، چند تا #محمدرضا_کائینی داشت! جوان محجوبی که موبایلش، دفتر روابط‌عمومی #تاریخ_معاصر_ایران است!
    #حسین_قدیانی

  5. ح‌ق می‌گوید:

    یک متن کاملا #ظریف
    ح‌سین ق‌دیانی: آقای وزیر خارجه! فکر می‌کنید با این سخنان سوپرانقلابی، آمریکا تحریم‌ها را لغو می‌کند؟! خجالت نمی‌کشید که در عصر ماهواره و اتم، مذاکره با آمریکایی که قول سرانش تضمین است را بی‌فایده می‌خوانید؟! تا کی باید این مردم، جور مواضع ضد امپریالیستی امثال حضرت‌عالی را بکشند؟! اگر ترامپ، همین سخن شما را بهانه کرد برای چند تحریم دیگر، چه؟! آیا داروی عمه‌ی همسایه‌ی روبه‌رویی ما را شما تأمین می‌کنید؟! وای بر تحجر و جمود و تنگ‌نظری و دلواپسی شما که در قرن گفت‌وگو و سده‌ی صلح که هیچ احتیاجی به هیچ موشکی نیست، از بی‌فایده بودن #مذاکره حرف می‌زنید؛ آنهم مذاکره با آمریکا! آمریکایی که نه‌تنها مو لای درز وعده‌ی وزیر خارجه‌اش نمی‌رود، بلکه با فشار یک دکمه می‌تواند ما را و خیلی کشورهای دیگر را نابود کند! اگر نابود کرد، شما آیا پاسخگو هستید؟! پس چرا از جیب خلق‌الله، شعارهای حماسی می‌دهید؟! پسردایی دوستم، چند سال است که به‌علت تنگنای تنفسی، هر روز خدا داروی بسیار کمیابی مصرف می‌کند که مع‌الاسف با این قبیل درافشانی‌های ضد آمریکایی شما، بیم تحریم آن نیز می‌رود! شما آیا جوابگوی داروی پسردایی دوست من هستید که این همه بهانه فراهم می‌کنید برای آمریکا؟! شعار تا کی و تا کجا؟! آیا قرار است ما هم کره‌شمالی باشیم؟! اگر نه، پس چرا عوض اینکه بهانه را از دست آمریکا بگیرید، بهانه دست کاخ سفید می‌دهید؟! وانگهی! مگر پیامبر گرامی اسلام و حضرات؛ عیسی و موسی و ابراهیم و نوح و آدم، مذاکره نمی‌کردند با دشمنان خود؟! آیا رسولان الهی نیز مثل شما بی‌فایده می‌خواندند مذاکره با خصم خود را؟! مگر نه آنکه سیدالشهدا حتی در کربلا هم «درس مذاکره» داد؟! و مگر نه آنکه خدا هم با شیطان مذاکره کرد؟! معذرت می‌خواهم، لیکن اگر عمه‌ی همسایه‌ی روبه‌رویی ما یا پسردایی دوستم متأثر از عواقب این بهانه‌دادن شما به یانکی‌ها بمیرند، آیا شما دم مسیحایی دارید که مجددا عمه‌المیرا و پسردایی‌محسن را زنده کنید؟! آیا المیرا و محسن باید بمیرند، چون شما مذاکره با آمریکا- که سلام و درود خدا بر او باد!- را بی‌فایده می‌دانید؟! وای بر شما آقای ظریف! وای بر آقای روحانی که شمای اهل شعار را کرد وزیر خارجه! الان ۳ سال است که دوست‌دختر دوستم؛ داریوش، سرطان یک جای به‌خصوصی از بدن دارد! حتما باید هزینه‌ی پرهیز شما از مذاکره با آمریکا را زرناز با تقدیم جانش بدهد؟! واقعا چرا از جیب داریوش علیه مذاکره با آمریکا حرف می‌زنید؟! لطفا به‌جای این حرف‌ها، اول به ملت بگویید که هزینه‌ی بی‌فایده‌خواندن مذاکره چقدر می‌شود!
    #حسین_قدیانی

  6. ح‌ق می‌گوید:

    یک متن کاملا غیر ظریف!
    ح‌سین ق‌دیانی: آقای ظریف! اتفاقا #مذاکره با #آمریکا خیلی هم #فایده دارد؛ من‌جمله اینکه نشان داد شما در حوزه‌ی #دیپلماسی هیچ فضیلتی و هیچ شرافتی بر #سعید_جلیلی ندارید! چه می‌نویسم که حتما #فضیلت و #شرافت سعید جلیلی در حرفه‌ی مذاکره و هنر دیپلماسی، خیلی بیشتر از شماست! او اگر چیزی نگرفت، اقلا چیزی هم نداد! برعکس شما که دادید و نگرفتید! لذا بار آخرتان باشد که مذاکره با #کدخدا را بی‌فایده می‌خوانید! فایده دارد این هوا! مثلا اینکه همه بفهمیم چقدر #قول_کری تضمین بود! فایده‌ای است برای خودش! خوب شد نمردیم و وزیر خارجه شدن شما را هم دیدیم! ایضا ریاست‌جمهوری شیخ‌حسن را! فقط یک سئوال؛ مظنه‌ی قیمت #گلنار چقدر است؟! و اینکه بفرمایید؛ چه‌جوری آب و صابون بیاوریم و روی‌تان را بشوییم؟؟!!
    پی‌نوشت: هنوز هم- صحیح یا ناصحیح!- معتقدم که ورود سعید جلیلی به انتخابات سال ۹۲ اشتباه بود اما آن نقد، سر جای خود و این متن هم سر جای خود! چرا که قال الله الحکیم فی کتابه الکریم: «ولا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی»! قطع به یقین، جریان انقلابی اصیل که از #ولی_فقیه در وهله‌ای اول #درس_اخلاق آموخته- برخلاف جریان ضد انقلاب- هرگز بر مدار حب و بغض شخصی #نقد نمی‌کند! نقد ما- درست یا نادرست!- سر جای خود، لیکن یک تار موی جلیلی، شرف دارد به کل زندگی ظریف که هم قول کری را تضمین می‌خواند و هم مذاکره با آمریکا را بی‌فایده می‌داند! یعنی من کشته‌مرده‌ی صداقت‌تان هستم، وزیر نسبتا محترم امور خارجه! پس یک شعار هم من بدهم و نیست که شما را مظهر صدق می‌دانم، امید دارم که حکایت آن روز #بیت_رهبری این شعار مرا نیز تکرار یا حالا بگو تَکرار کنید؛ «مرگ بر منافق»! از دوستان هم تمنا دارم همین شعار را #کامنت کنند! از دیگر فواید #مذاکره_با_آمریکا است!
    #حسین_قدیانی
    #سعید_جلیلی
    #محمدجواد_ظریف

  7. ح‌ق می‌گوید:

    تشابهات #فتنه و #انحراف
    ح‌سین ق‌دیانی:
    یک- هر ۲ جریان در یک مغلطه‌ی آشکار و فرافکنی بزرگ، ضمن فرار از مسئولیت‌پذیری و پاسخ‌گویی، رهبر انقلاب را عامل مشکلات می‌خوانند!
    دو- هر ۲ جریان ولایت حضرت آقا را منهای عدالت می‌خوانند؛ فتنه، بدان علت که مثلا «چرا رهبری نظر محمود را نسبت به نظر اکبر، به نظر خود نزدیک‌تر دانستند»! و انحراف، بدان علت که مثلا «چرا رهبری تا روز آخر عالیجناب، رئیس مجمع را عوض نکرد»! جالب است! خودشان دارند ناخواسته جواب خودشان را می‌دهند! احمق‌ها!
    سه- هر ۲ جریان با وجود کوهی تمرد از ولایت، شگفتا از وقاحت‌شان که تنها و تنها خود را «مالک‌اشتر علی» می‌خوانند! از سویی مرحوم هاشمی مدعی می‌شود که در این عالم، هیچ ۲ نفری را نمی‌توان نزدیک‌تر به‌هم، از خودشان و حضرت آقا پیدا کرد و از سویی احمدی‌نژادی‌ها داعیه دارند که فقط رئیس‌جمهور سابق، سینه را برای رهبر انقلاب، سپر کرده! آری! هر ۲ جریان، بسیار وقیح تشریف دارند!
    چهار- هر ۲ جریان در برابر انتقادات، پشت حضرت آقا مخفی می‌شوند! هم ظریف، برجام را از اول تا آخر به رهبر انقلاب می‌چسباند و هم منحرفان از ۴ تا تعریف ولی‌فقیه از فلان گذشته‌ی احمدی‌نژاد، بدترین سوءاستفاده‌ها را می‌کنند! عذر می‌خواهم از این لحن اما گویا امام‌علی رحمانف بود که آن‌همه هشدار داد که «من به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نیستم»! یا «کار احمدی‌نژاد در جلسه‌ی مجلس، خلاف شرع و تقوی بود»!
    پنج- هر ۲ جریان منش بچه‌گانه‌ی‌شان این است؛ «اگر ما مورد داریم، چرا رهبری مانع‌مان نمی‌شود؟!» از قضا مکرر مانع‌تان شده اما منیت‌تان نمی‌گذارد پند ولایت را گوش کنید! آن مواردی هم که حضرت آقا سکوت کرده‌اند، علت آن است که دأب رهبر حکیم ما حتی‌المقدور عدم دخالت در مجاری قانونی کشور است!
    شش- هر ۲ جریان به‌رغم آنکه بعضا خواهان مناظره با هم می‌شوند، هر چه فریاد دارند بر سر حزب‌الله می‌کشند! فتنه، عامل حفظ تحریم‌ها را موشک‌های سپاه می‌خواند و انحراف، قاسم سلیمانی را آدمِ رفسنجانی!
    هفت- هر ۲ جریان داعیه دارند که مردم فقط مایل به خودشان هستند!
    هشت- هر ۲ جریان فقط خودشان را حل‌المسائل کشور می‌دانند!
    نه- هر ۲ جریان هرگز دوست ندارند که ما به مردم یادآوری کنیم که احمدی‌نژاد، استاندار آقای هاشمی بود و نیز رئیس ستاد انتخاباتی ایشان در شرق تهران!
    ده- هر دو جریان مظهر بداخلاقی‌اند! کافی است از متنی خوش‌شان نیاید! شماره‌ی طرف را رسانه‌ای کرده، از بوق‌چی‌های خود می‌خواهند که بریزند سرش!
    یازده- هر دو جریان صدالبته کور خوانده‌اند! رهبر مقتدر انقلاب، جفت‌شان را حریف‌اند!
    #حسین_قدیانی

  8. ح‌ق می‌گوید:

    #مطهری_زمان
    ح‌سین ق‌دیانی: درست در روزهایی که #فتنه و #انحراف مشغول تخریب آیت‌الله مصباح و مؤسسه‌ی امام خمینی هستند، متن #محمدعلی_ابطحی درباره‌ی ایشان- در خلال نقد یک فیلم- نجیبانه بود! اینکه جناب ابطحی در متن خود، دچار حب و بغض نشده، قابل تحسین است، به‌خصوص اگر حواس‌مان به افتراق مشی و تفاوت مشرب خودمان با جریانی که ابطحی تعلق به آن دارد، باشد! گمانم حرف حساب آقای ابطحی در متن مذکور، همان است که سال ۹۲ نوشتم؛ «تلاش برای تبدیل «مطهری زمان» به «بهشتی زمان» خارج از تدبیر است و ظلم ناخواسته‌ی بعضی از دوستان به ایشان!» آن روزها دوستان #پایداری حقیر را متهم به اهانت به علامه کردند و این در حالی است که یکی از نخستین مندرجاتم در کیهان- بیش از ۱۵ سال پیش!- دفاع از ایشان بود با تیتر «مصباح هدایت»! الان هم ذیل مقدمه‌ی فوق‌آمد، همین قصد را دارم! جریان فتنه مدعی است؛ «خرج بودجه از بیت‌المال برای مؤسسه‌ی تحت ریاست آیت‌الله، مخل اقتصاد حرفه‌ای است»! جریان انحرافی اما حرفش را واضح‌تر می‌زند؛ «دلیل سکوت این روزهای علامه در قبال کم‌کاری‌ها و کج‌کاری‌های دولت این است که ایشان- نعوذبالله- نمک‌گیر بودجه‌ی مجریه هستند»! اینک پاسخ من به شبهه‌ی جریان فتنه: «به همان دلیل که دول غربی، هم به دانشگاه‌های مدرن خود بودجه اختصاص می‌دهند، هم به مراکز دینی سنتی‌شان؛ ایضا به همان دلیل که دولت خودمان، نه‌تنها برای فلان دانشکده‌ی بهمان دانشگاه تهران، بودجه تعیین می‌کند، بلکه هر ماه، حقوق امثال #صادق_زیباکلام را هم از بیت‌المال می‌پردازد، قوه‌ی اجرا موظف به تأمین مالی مؤسساتی مثل مؤسسه‌ی امام خمینی نیز هست و احدی نمی‌تواند منکر خدمات نظری‌عقیدتی فراوان این مؤسسه باشد! بله! مؤسسات بی‌محصول، حساب‌شان جداست اما اقلا در حوزه‌ی فلسفه- چه اسلامی و چه محض!- هم علامه مصباح، اعتبار جهانی دارد، هم مؤسسه‌ی ایشان! کم هم شبهه‌زدایی نکرده‌اند، برخلاف بودجه‌بگیران شبهه‌زا!» اینک پاسخ من به شبهه‌ی منحرفان: «اولا محافظه‌کاری و دنیاسنجی با یک من سریش به آیت‌الله مصباح نمی‌چسبد! علامه در روزهایی که هاشمی و الی‌آخر رئیس‌جمهور بودند، نقدشان می‌کرد و بعضا چه تند و تیز! ثانیا علامه مصباح مگر کاتب #کیهان یا راقم #وطن_امروز است که هر جا نقد ۳ قوه لازم باشد، ورود کنند؟! شأن و شغل آیت‌الله مصباح، مثل علامه‌ی ذوالفنون حضرت آیت‌الله حسن‌زاده است؛ ورود عنداللزوم در سیاست! مثل شهید مطهری!‌ بیان کلیات و نه ورود در جزئیات! افتخاری بدهند و چراغی بیفروزند! لذا «علامه‌ی بزرگ» را با «من کوچک» عوضی نگیرید!»
    #علامه_مصباح
    #حسین_قدیانی

  9. ح‌ق می‌گوید:

    #شهید_مطهری
    ح‌سین ق‌دیانی: گذشته از فرقان، همه‌ی ما مشغول کشتن پاره‌تن خمینی هستیم! من و شما با نخواندن کتب ایشان و علی مطهری با خرج پدر در راه سفسطه‌های خود، عوض آنکه آن اندیشه‌ی مطهر را هزینه‌ی حق کند! القصه! چند روز پیش، از میدان انقلاب تا پل کالج را پیاده می‌رفتم و لذت قدم‌زنی در راسته‌ی کتاب‌فروش‌ها! شگفتا! چشمم حتی به یک کتاب از مطهری هم نیفتاد! و اگر بود، آنقدر کم که هیچ به چشمم نیامد! گریه‌دار اینکه در آن پیاده‌روی، به ۲ کتاب درباره‌ی گروهک فرقان برخوردم ولی شهید مطهری، هیچی به هیچی! حداقل در ویترین کتاب‌فروشی‌ها که چیزی نبود! اگر هم بود، تک و توکی بود لابد که من ندیدم! سئوال: «این است آیا سهم مطهری؟!» آن‌وقت شاکی هستیم که فی‌المثل «چرا وضع حجاب این است؟!» واضح است جامعه‌ای که «خدمات متقابل اسلام و ایران» را نخواند، این هم بشود فرزندانش که گاه به اسم اسلام، ایران را بزنند و گاه به اسم ایران، اسلام را! گاهی که حیرت می‌کنم از کم و کیف بعضی سخنان و نیز گاهی که حیرت می‌کنم از موج کورش‌پرستی، همه و همه بیانگر آن است که از خوب ما تا بد ما، قهریم با آثار مطهری! بدها که کلا هیچ! حتی به خیابان شهید مطهری هم «تخت‌طاووس» می‌گویند! همین جا نرخی معین کنم وسط دعوا! گمانم آنکه حکم داد نام این خیابان، از آن بدل شود به این، نه «خدمات….» را خوانده بود، نه حتی خدمتی به مطهری کرد! حالا می‌گذاشتی همان تخت‌طاووس بماند! اینکه دیگر ولیعهد و فوزیه نبود! یک تخت بود در اوج زیبایی! مشکل تو هم علی‌القاعده باید با شاهی باشد که روی آن می‌نشست، نه خود تخت! در عصر #جمهوری_اسلامی خیابان جدید می‌زدی و اسمش را می‌گذاشتی «شهید مطهری»! کم هم خیابان نزدی! تو وقتی «تخت‌طاووس» را کردی «مطهری» و وقتی «عباس‌آباد» را «بهشتی» هیچ حواست نبود که بی‌خود داری جدایی می‌اندازی بین ایران و اسلام! کم مانده بگویند؛ «مادام که فکه هست، چرا عید برویم تخت‌جمشید؟!» کاش این همه مظاهر اسلامیت و سمبل‌های ایرانیت را مقابل هم‌ قرار ندهیم! چه می‌نویسم که اروندکنار هم بخشی از خاک ایران است و حضرت آقا هم تخت‌جمشید رفته‌اند! کاش بعضی‌ها اذن دهند که ما درباره‌ی کورش، نقدی فراتر از مطهری نداشته باشیم! کم مانده عامل موساد بخوانند شاه ماضی را، که حالا چند جا با #یهود مدارا کرده! نه به آن منحرف که #چفیه بر دوش #کورش انداخت، نه به سخن شاذ برخی دیگر! کاش برگردیم به اعتدال مطهری! به قیل و قال مطهری! به قرآن فقط فرقان نبود! افراط و تفریط ما هرروز دارد مطهری را شهید می‌کند! کاش برگردانیم مطهری را به خیابان انقلاب!
    #حسین_قدیانی

  10. ح‌ق می‌گوید:

    #نمازجمعه در این عصر، جای #اعدام و #شلاق نیست!
    ح‌سین ق‌دیانی: می‌ترسم از سوءاستفاده‌ی #جریان_انحرافی از کم و کیف سخنان ازغدی و نیز از سوءاستفاده‌ی #جریان_فتنه از کم و کیف سخنان مکارم! آشکار است که نه جریان انحرافی، ارادتی به ازغدی دارد و نه جریان فتنه، محبتی به مکارم! اما وای بر ما اگر مراقب کم و کیف سخن اتفاقا #حق خود نباشیم! لذا فرض است بر ما که ولوم ولو حق‌طلب خود را همیشه تنظیم کنیم که حتی الله‌اکبر بلند نیمه‌شب هم ممکن است #خدا را نزد خلق، کوچک کند! الغرض! سخنان عدالت‌جویانه و خیرخواهانه‌ی پیش از خطبه‌ها را، هم خوب شنیدم و هم خوب خواندم! واکنش آیت‌الله به آن سخنان را ایضا! و حالا نتیجه‌اش این متن! و این مطلب! و این دغدغه که مبادا علی‌رغم نیت و بلکه حرف درست‌مان، زمینه‌ساز بعضی سوءاستفاده‌ها شویم! منحرفان پشت #ازغدی مخفی شوند و از #فساد_سیستمی سخن بگویند و فتنه‌گران پشت #مکارم مخفی شوند و حسن رحیم‌پور را «شریعتی ثانی» یا به عبارت اصح؛ سمبل چپ و قهرمان چپ‌گرایی بخوانند! باری پیش از این نوشته بودم که ازغدی، تلفیقی از #جلال و #شریعتی و #مطهری است اما راستش می‌ترسم که در این ترازوی ان‌شاءالله همیشه میزان، ناخواسته کفه‌ی کویر، سنگینی کند! بسم‌الله! نمازجمعه در این عصر، نه جای اعدام است و نه شلاق! صدالبته هم اعدام لازم است و هم شلاق لیکن در جای خود، نه در نمازجمعه! و این، تفاوت طبیعت نمازجمعه در روزگار صدراسلام و صدرانقلاب است! دقت شود! نه بنا دارم کل سخن ازغدی را بکوبم و نه اینکه نمازجمعه را فروبکاهم در گل و بلبل! از قضا با روح سخن رحیم‌پور موافقم اما حرفم این است: فرض کنید همین آدینه آمدیم و قبل از خطبه‌های جمعه، چند نفر مفسد دانه‌درشت را پای تریبون نماز، شلاق زدیم! قسم می‌خورم اغلب مردمی که جمعه‌ی هفته‌ی پیش، پای پست ازغدی را لایک کردند، جمعه‌ی پیش‌رو خواهند گفت؛ «الهی بمیرم! بیچاره زن و بچه‌اش! اگر راست می‌گویند، بروند سراغ دانه‌درشت‌ترها!» و همچنین خواهند پرسید؛ «چرا چهره‌ی اسلام و وجهه‌ی نمازجمعه را خشن می‌کنید؟!» بگذار سخن به‌وضوح بیشتر بگویم؛ شریعتی منهای جلال و مطهری، تنها و تنها یک ژورنالیست پوپولیست چپ اهل شعار است که روزی امثال مکارم را پفیوز می‌خواند، دگرروز از قضا امثال ازغدی را! والله هم واکنش مکارم، تند بود و هم سطوری از سخن ازغدی! آقای مکارم! چرا سوزن شما فقط گیر کرده در ازغدی؟! و اما آقای ازغدی! بفرمایید آیا قائل به اقتضای زمان و مکان هستید یا نه؟! خدایی فکر می‌کنید با شلاق در نمازجمعه، چیزی هم درست می‌شود؟! لطفا فقط شریعتی نباشید!
    #حسین_قدیانی

  11. ح‌ق می‌گوید:

    #فاطمه
    ح‌سین ق‌دیانی: ما هم بگومگوهای خودمان را داریم! دعواهای خودمان را! «من اینجا نمی‌آیم و تو هم حق نداری بروی»های خودمان را! سروکله‌زدن‌های خودمان را! اختلافات سیاسی و غیرسیاسی خودمان را! «چرا اسم مادرم را سیو کردی «وزیر جنگ» در گوشی‌ات عوضی؟!»های خودمان را! «آخر هفته، سر جدت با پدر و مادرت قرار نگذار، بگذار ۴ خط رمان بخوانم!»های خودمان را! ما هم سر یک میهمانی یا میزبانی، گاهی ۲ ساعت، روی مخ هم رژه می‌رویم! اصلا همان دعوایی که گلدان به آن خوشگلی را زدم و انداختم وسط فرش خانه! خدایی چه ست شده بود با گل‌های قالی! با گل و مرغ‌های قالی! و آن کرم کوچولو که داشت خودش را از دل خاک، تندتند می‌کشاند بیرون، بلکه من و تو را با هم آشتی دهد! یکی از بهترین دعواهای‌مان بود، حالا که فکرش را می‌کنم! اصلا دعوا، نمک زندگی است! و هر که مقصرتر، بامزه‌تر! یادش به خیر این عکس ساحل شمال! اولین دریای من و تو بود! من رفته بودم داخل آب و وقتی که آمدم بیرون، تو نبودی! قایم شده بودی! تو نبودی و قایم شده بودی پشت تنه‌ی تنومند آن درخت سوخته، تا چشم من بیفتد به این هنرنمایی‌ات! حسین و فاطمه! وسط ۲ تا قلب یکی‌شده! و کلی صدف، آن اطراف! و‌ بردن دل من! و اینکه فکر کنم «ببینی کجا رفته باشد؟!» فاطمه! فاطمه! «فاطمه! فاطمه! با تو حرف بزنم، بهتره! اگه روی صحبتم تو باشی، من آروم‌ترم!» نه حسین! الان هوس صدای آوینی کرده‌ام! نه! تیتراژ «روایت فتح»! نه! اخبار پخش کن! «طی حکمی از سوی رهبر انقلاب» خودت را بکن رئیس مجمع تشخیص! نه! اصلا خودت باش! خود خودت! بیا برویم تا کندوان، آش بخوریم و برگردیم! کندوان! آش! هوای بهمن! ۲۶ بهمن! و اینکه همه‌ی آن ماشین‌های دنبال ماشین‌عروس را بپیچانیم و بزنیم به دل جاده! جاده‌چالوس! و یا شب عقد! آنهم مصادف با یلدا! درازترین یلدای عمرمان! یک سال گذشت! زود یا دیر گذشت را نمی‌دانم اما چه قهرهایی! و چه آشتی‌هایی! قهر در صحن جمهوری! آشتی در صحن انقلاب! آخ که فاطمه، چقدر هوس صحن انقلاب را کرده‌ام! اینکه هوا اتفاقا سرد باشد و دست تو در دست من! نه! دست من در دست تو! و چشم جفت‌مان اما به آن گنبدی که انگار خود خورشید است! «فاطمه! می‌دونی الان اصلا اعصاب‌مصاب ندارم! کلی هم آب و شن رفته توی گوشم! دهنم! کجایی دارم می‌گم؟! حوله کجای ماشینه؟! دارم می‌لرزم از سرما!» این آخری را که گفتم، آمدی بیرون از مخفی‌گاهت! یادم هست! آمدی و حوله‌پیچم کردی! آمدی و برایم چای ریختی! برای خودت اما نریختی! گفتی: «بیا بشین اینجا، می‌خوام فقط نگات کنم!» همین جا بود فاطمه! یادت هست؟!
    #فاطمه_محمدی
    #حسین_قدیانی

  12. ح‌ق می‌گوید:

    #احمد_متوسلیان
    ح‌سین ق‌دیانی: قبلا هم این روایت را از زبان #حمید_داودآبادی شنیده بودم که بعضی شواهد، صحه بر شهادت حاج‌احمد می‌گذارند در همان روز ۱۴ تیر ۶۱ و جز این، شناخت خودم و قطعا شمار کثیری از عشاق حاج‌احمد از سردار متوسلیان نیز مؤید همین است که آن شیر همیشه مسلح، هرگز آدمی نبود که تن به اسارت دهد! چه اینکه خودش هم آرزو داشت توسط صهیونیست‌ها به شهادت برسد! الی بیت‌المقدس! با این همه، شگفتا که از بزرگانی چون حمید داودآبادی که الحق پیشکسوت همزمان قدم و قلم دفاع مقدس است تا کوچکانی چون حقیر، هرگز از عبارت «شهید احمد متوسلیان» بهره نمی‌برند! این ۲ علت دارد! اولا مادام که از شهادت حاج‌احمد، صددرصد مطمئن نشده‌ایم، حق نداریم بر حیات طیبه‌ی دنیایی آن یار سفرکرده مهر ختام بزنیم! لذا همه‌ی حدس‌ها و گمان‌ها و بلکه بعضا شواهد و مستندات- ولو ضعیف!- که نشان از زنده‌بودن سردار دوکوهه داشته باشد،‌ برای ما محترم و قابل پیگیری است! بنابراین ما تنها روزی تن به عبارت «شهید احمد متوسلیان» می‌دهیم که صددرصد مطمئن از #شهادت حاج‌احمد شویم! و نه حتی نود و نه درصد! اینکه داده‌های روز واقعه، شناخت ما از خلقیات حاج‌احمد و‌ آرزوی خود سردار، حکم به شهادت ایشان می‌دهد، هرگز یک حالت صددرصدی نیست! فوقش احتمالی حالا بگو قوی باشد! لیکن چند خط بالاتر هم توضیح دادم؛ «مادام که از شهادت حاج‌احمد، صددرصد مطمئن نشده‌ایم، حق نداریم بر حیات طیبه‌ی دنیایی آن یار سفرکرده مهر ختام بزنیم!» ثانیا گمان می‌کنم این همان قصه‌ی عقل و عشق است! #عقل می‌گوید؛ «حاج‌احمد حتی بر فرض اسارت هم، علی‌القاعده سالیان دور و درازی است که باید از باده‌ی دلربای شهادت نوشیده باشد!» اما #عشق می‌گوید؛ «حاج‌احمد زنده است!» و عجبا! چنان محکم هم می‌گوید که احدی جرئت نکند بنویسد؛ «شهید احمد متوسلیان»! بلاشک کلمه‌ی مطهر، مقدس و بی‌مثال «شهید» پیش از هر اسمی که آورده شود، به آن اسم، رسم و به آن نام، مرام می‌دهد لیکن بنازم اعجاز عشق را و استثنای عجیباغریبای متوسلیان را که حالاحالاها خیلی زود می‌داند و بلکه توهین می‌خواند درج #شهید را پیش از اسم ذاتا بارسم و نام فطرتا بامرام حاج‌احمد! وانگهی! آیا عقل، حکم به حیات شن‌های صحرای طبس می‌داد؟! یا آیا باورش می‌شد که مردان آرمیده در کهف، زنده باشند؟! آری! باورم هست که قصه‌ی حاج‌احمد نیز «کانوا من آیاتنا عجبا» است! زنده باد عشق! گوش کن به حرف دلت! «حاج‌احمد زنده است!» و برمی‌گردد! و باز، قرار دل بی‌قرار دوکوهه می‌شود ان‌شاءالله! هیهات! حاج‌احمد، شاهدتر از آن است که شهید شده باشد!
    #حسین_قدیانی

  13. ح‌ق می‌گوید:

    نجوایی در فراق بقیة‌الله
    ح‌سین ق‌دیانی: گر چه تازه آغاز زمستان است اما زین پس تا بهار، آرام‌آرام روز، بلندتر می‌شود تا آن فردای خوش که کلا بخواباند مچ شب را! و این استعاره از امید آدمی به آمدن سحر است و وصال سپیده! و به اینکه نور بر تاریکی، غلبه کند ان‌شاءالله! و اصلا یک چیز! تا کی باید این همه مقدمه‌چینی کنیم و سخن به استعاره و ایهام بگوییم؟! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! سحر کیست؟! سپیده کجاست؟! وقتی دستت از دامان حضرت بقیة‌الله، کوتاه است و حتی بیش از عمر نوح «مهدی فاطمه» را ندیده‌ای، چه روزی؟! چه شبی؟! چه زمستانی؟! چه بهاری؟! چه حال خوشی؟! آیا یعقوب که تنها و تنها در فراق عزیز مصر بود، روز و شبی داشت؟! مگر نه آنکه آنقدر گریه کرد و اشک ریخت که سوی چشمانش از دست رفت؟! باورم هست آن زمان، همه‌ی فکر و ذکر یعقوب، یوسف بود و ما اما روز را و نور را و سحر و سپیده را می‌گذاریم جای «مهدی فاطمه» بلکه به خیال خودمان هنرمندانه و شاعرانه، منتظر حجت‌بن الحسن بوده باشیم! خدایی بس است دیگر! باید انقلاب کنیم در نحوه‌ی انتظارمان! دنیا را بنگرید! «زرد» رنگ جلیقه‌ی همه‌ی آدمیان است و بلکه رنگ رخسار همه‌ی آدمیان! واقعیت آن است که غیبت، نسخه‌ی همه‌ی ما را پیچیده! دنیا به شهادت حکامی چون ترامپ و بن‌سلمان، اگر تیمارستان نباشد، حتما یک بیمارستان رواعصاب است که مدام آمبولانس، داخلش می‌شود! و مدام آژیر خطر! روزی کودک فلسطینی! روزی یمنی! روزی سوری! همان طفلک لب ساحل! چه بود اسمش؟! علی‌الظاهر پای برج عاج ایفل بود که آدم از ما بهتران می‌توانست دمی به آسایش، قهوه نوش جان کند و این هم از لیزی قطرات خون خیابان شانزه‌لیزه! و پلیس مهربان خروس‌نشان! و خرس گنده‌های مکتب لیبرال‌دموکراسی! آخر و عاقبت حکومت ما مردم بر خودمان! دقیقا! رسما! علنا! رأی اکثریت! همان «اکثرهم لایعقلون»! بت دموکراسی! شوی انتخابات! اینکه تو توهم بزنی «انتصاب خالق» باید ذیل «انتخاب مخلوق» تعریف شود! و آوردن خدا زیر خلق! حالا تحویل بگیر روزگار بدون «مهدی فاطمه» را! چه روزگار آزگار بی‌آموزگاری! چقدر پریشان‌حالی! چقدر پریشان حالی! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! آن از غرب! این از شرق! آن از شمال! این از جنوب! حقا که «ظهر الفساد فی‌البر و البحر»! حتی اینجا هم کسی که پرهیز دارم از بردن نامش، هنوز مثل ایام تبلیغات، با مردم سخن می‌گوید! گویی هنوز «نامزد» است، نه «مسئول»! یا خیرالمسئولین! به داد بشریت برس! کل جهان شده کلبه‌ی حزن‌آلود کنعان! و ما هم فردای شب یلدا را و بلکه بهار را کم ندیده‌ایم اما «کلبه‌ی کنعان شود روزی گلستان، غم مخور» ربطی به این بهارک‌ها ندارد! بله! روزها بلند می‌شوند ولی وقتی حتی خبری از خیمه‌ی غریبانه‌ی صاحب‌الزمان نداریم، چه روزی؟! این هم مثل روز قبلش! یا روز بعدش! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! هیچ حال خوشی نداریم! غلط کردیم! بیا حضرت صاحب‌العصر و الزمان! برگرد آقاجان! این جهان دقیقا محصول غلبه‌ی رأی ما بر راه الله است! توهم زدیم که بی‌شما نیز زندگی می‌گذرد! آقاجان! مناره‌های تمام مساجد، همان دستان ماست که به علامت تسلیم، بالا آمده! غلط کردیم! ما فکر می‌کردیم مشکل ملل با «سازمان ملل» حل می‌شود ولی لعنت خدا بر این سازمان بی‌ملل که فرمانش دست شیاطین است! پول بن‌سلمان و اراده‌ی ترامپ باید معین کند حکم شورای امنیت را! و این زنده‌به‌گور کردن آدمیت است! اصلی‌ترین عصر جاهلیت! احوال‌پرسی آدم‌ها با هم، اما در مجازستان! خدایا! دلم مسیح می‌خواهد، عوض بابانوئل! این عروسک، اصلا معلوم نیست فرزند کیست، لیکن مسیح، فرزند مریم مقدس است! سخن از «حجاب اجباری» می‌گویند ولی به‌اجبار می‌خواهند دختران حوا را بی‌حجاب کنند! خدایا! دلم موسی و ابراهیم و نوح و آدم می‌خواهد! یعقوب! یوسف! داود! زکریا! یحیی! سلیمان! اسماعیل! همه‌ی‌شان! خدایا! دلم «محمد» می‌خواهد که سلام تو بر ایشان باد! و این همه با آمدن «مهدی فاطمه» محقق می‌شود! او چکیده‌ی همه‌ی انبیا و خلاصه‌ی همه‌ی اولیا و عصاره‌ی همه‌ی اوصیاست! او سیمایی دارد زیباتر از یوسف و صدایی دلرباتر از داود! حرف را صاف بزن ای فرزند آدم که هیچ حال خوشی نداری! یا الله! دل‌تنگ آسمانیم در این زمین سرد! غلط کردیم! ما گناه داریم! مانده‌ایم چه کنیم! وامانده‌ایم! خسارت‌زدگانیم! حسرت‌خوردگانیم! رحمی کن به حال خلائق، یا حضرت خالق! دارد از دست می‌رود آدمی…
    #حسین_قدیانی

  14. حسین قدیانی می‌گوید:

    #جمهوری_دامادها
    ح‌سین ق‌دیانی: فقط ادای شما را درمی‌آوریم! حتی لباس تنگ غواصی‌تان هم بر تن ما گشاد است! «اسلامی» جمهوری شما بود! جمهوری ما «جمهوری دامادها» است! شاه‌دامادهای چپ و راست! به چپی‌ها نقد می‌کنیم، از جناح یسار به ما زنگ می‌زنند! به راستی‌ها نقد می‌کنیم، از جناح یمین به ما زنگ می‌زنند! ما اینجا خیلی مقدسات داریم شهدا! جمنا! پایداری! هاشمی! احمدی‌نژاد! لاریجانی! جلیلی! این خاتمی! آن خاتمی! علم‌الهدی! علم‌الهدای شهید شما کجا و علم‌الهدای مشهد ما کجا که هنوز خطبه‌ی اول را نخوانده، خوراک تیتر «انتخاب» را جور کرده! حالا هیچ کس، دست علمدار کربلای هویزه را نمی‌بوسد! صرف ندارد! «صرف» و حتی «نحو» در این است که یا با چپ باشی یا با راست یا با جفت‌شان! مثل دکتر ولایتی! تا هاشمی زنده بود، یک جور و تا هاشمی رفت، یک جور دیگر! خنده‌دارترین پیمان تمام تاریخ! پیمان ولایتی و حداد و قالیباف! حتی خنده‌دارتر از پیمان ورشو! شو بود؛ نه؟! هیهات! شکست در کربلای چهار شهدا نبود! در سال ۹۲ بود؛ «وقتی تکلیف هست، ما چه کار داریم به نتیجه؟! نیازی به وحدت نیست! روحانی رأی نمی‌آورد!» چقدر هم رأی نیاورد! حتی ۹۶ هم رأی نیاورد! خخخخخ! اجازه دارم یک حرف بی‌ادبی بزنم؟! ما شخم شما هم نمی‌شویم شهدا! ما ملیجک اصحاب سیاستیم! اخیرا متوجه شدم که آخر همین ماه، دختر یکی از راستی‌ها قرار است عروس شود! دعا می‌کنم برای حضرت داماد، در کانال ۳ هنوز یک صندلی مانده باشد! اقلا در کانال شخمی چهار! چهار! کانال! کربلا! کمیل! دلم تنگ شده برای یک مادر شهید دهه‌ی شصتی که در «قطعه ۲۶» مشغول نذری خرما باشد! هنوز چند تایی‌شان زنده‌اند! و یادشان نرفته که امروز، سالگرد کربلای چهار است! و چند روز دیگر، سالگرد کربلای پنج! کجایی حاج‌بخشی؟! باری زده بود به سرت که بروی مجلس شورای اسلامی و بشوی نماینده! خوب شد نرفتی! خوب شد مریض نشدی! خوب شد آلوده نشدی! خوب شد همان «پدر شهید» ماندی! چند روز دیگر اما سالروز شهادت دامادت است در شلمچه! کانال آتش! و جمهوری دامادهای تشنه‌لب! کاش می‌شد در عروسی دامادت برقصم اما هرگز دست هیچ سیاستمداری را به‌خصوص از جناح ماستِ راست، نبوسم! کجایی علم‌الهدای شهید؟! از قضا سالگرد شهادت تو نیز در همین ماه دی است! چند روز دیگر! خدا کند تلویزیون، فقط آقای هاشمی را نبیند! فرمانده‌ی جنگی که از موشک، بدش می‌آمد این اواخر! و نیست که بابت قیمت پوشک در دولت نسبتا روحانی شیخ‌حسن، عذری از ملت بخواهد! «حالا می‌توانم راحت بمیرم!» من هم حالا می‌توانم راحت بمیرم! جای این متن، خالی بود در نوشته‌هایم!
    #حسین_قدیانی

  15. یو پی اس می‌گوید:

    خیلی عالی بود.لایک داره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.