خوب موقعی آمدید

وطن امروز ۲۶ خرداد ۱۳۹۴

NYgrb

امروز «گلبرگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر ما بوی شهادت می‌دهد» و عاقبت، کام «فرهاد» «شیرین» می‌شود! مدرسه عشق! بسیجیان بیستون! شهرت شهدای گمنام! جانم ‌ای جان! باز هم شهید آوردند! امروز ستاره‌های آسمان، غبطه خواهند خورد به نور ستاره‌های زمین. پیشانی که نیست؛ منبع نور است! تابوت که نیست؛ هودجی از هور است! چند تکه استخوان که نیست؛ شهید جمهور است! جای حاج‌بخشی خالی که امروز «ماشاءالله حزب‌الله» بگوید! یادش به خیر! از حنجره‌اش حجره‌ای ساخته بود در ابتدای کارزار، نه انتهای بازار! کاش لااقل لندکروزش را بیاورند! یادگار کربلای ۵ بود! پر از جای ترکش و گلوله! با آن بلندگوی زخمی! برای شهید کربلای ۴ چه چیزی بهتر از یادگاری کربلای ۵؟ امروز همه شهر «سه‌راهی شهادت» است! میکروفن را باید بدهند دست مادر چند شهید تا محور سخنرانی «اشک» باشد و بس! در عالم، زخم‌هایی هست که جز با گریه مداوا نمی‌شود! امروز با وجود این همه شهید غواص، عجیب روضه عباس می‌چسبد! امروز در این شهر، می‌توان نفسی کشید! امروز در این شهر «عشق» معنی می‌شود! امروز در مقام عمل به ندای «این عمار» پاسخ داده می‌شود! اذان امروز را باید «بلال» بگوید! بلند و بی‌لکنت! پلاک خانه‌ها گم شده بود؛ امروز پیدا می‌شود! امروز هم مثل زمان جنگ، آب شربت «ایستگاه صلواتی» تامین از «مهریه مادر» می‌شود! این شهدای غواص، جملگی «عطر یاس» می‌دهند! دستشان اما حکایتی دگر است! «رحم‌الله عمی‌العباس»! اگر ضجه‌های شبانه مردان اروند، ریشه در نهر علقمه دارد، ما را چه به عالم خراباتیان؟ رندانی که با دست بسته، گره باز می‌کنند! جوانمردانی که با دست خالی، معجزه می‎کنند! لشکری بسیجی که در سنگری نمور و جمع و جور جا می‌شدند! با معرفت‌هایی که پوتین را با پول شخصی خودشان می‌خریدند اما برای همه مردم می‌جنگیدند! رادمردانی که قمقمه را با پول قلک جگرگوشه‌های خودشان می‌خریدند! قلندرانی که با وجود آب هورالعظیم، هرگز به سراب دشمن، دل خوش نکردند! شیربچه‌هایی که تمرین عرفان می‌کردند، آن هم بالای خاکریز! بالاترین نقطه بازی‌دراز! راز و نیاز زیر باران گلوله! غرب غریب! جنب جنوب! هرم هور! جناح چپ ثامن‌الائمه! سنگر باب‌الجواد! جاده خندق! گردان مقداد! داد و بیداد بیسیم! بالا گرفتن معرکه! مکالمات سلمان و ابوذر! لیالی دوعیجی! دشت عباس! صحرای عرفات فتح‌المبین! عرفه خون! هروله جنون! سعی آتش! صفای عطش! رمی جمرات نفس! لباس شستن‌های پنهانی! کفش واکس‌زدن‌های مخفی! نفوس مطمئنه! عبادت درون قبرهایی که با دست خود کنده بودند! دردانه‌های گردان تخریب! تخریب منیت! خدمات بی‌منت! خدا و دیگر هیچ! نمازهای با تعقیبات! تعقیب و گریز اشک! سجده‌های طولانی! گریه‌های ممتد! سجاده‌های خونی! ندبه‌های ناتمام! حنابندان حلالیت! شانه‌های لرزان! عقد اخوت! پیمان مستی!  سبقت برای شهادت! «والسابقون السابقون. اولئک المقربون. فی جنات النعیم. ثله من الاولین. و قلیل من الاخرین…». آخرین فرزندان آدم! حواریون روح‌الله! راستی که ما را چه به عالم رندان روزگار؟ شهدای مکتب «والله ان قطعتموا یمینی…»! شهدای غواص! فرزندان آخرالزمانی ام‌البنین! نسلی دیگر از جوانان بنی‌هاشم! کوچه‌هایی که باز می‌شد تا بهتر بتوان سنگ سیدالشهدا را به سینه زد! سینه‌های حسینیه! «کربلا کربلا ما داریم می‌آییم»! درود بر شهیدان به خون غلتان خوزستان! ضبط صوت صدای داوود! حنجره شهیدی سر جدا به نام یحیی! بچه روستای شهیدآباد! از توابع آسمان! از تبار نهج‌البلاغه! مفاتیح خاکی! نقطه صفر عاشقی! سربند «یا حسین»! لب‌های خشکیده! گلوی خشک! راه رفتن روی رمل! مقدمات خودسازی در والفجر! «والفجر. و لیال عشر». عاشورای فکه! کانال حنظله! دعای کمیل! گروهان مسلم! سفرای ثارالله! همین شهدای غواص! لباس سخت و زمخت! تنگ و تاریک! برکه‌های باریک! هان‌ ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرت‌تان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن! عشق است پیام آمدن‌تان که از پیام رفتن‌تان حتی از پیام خون‌تان هم موثرتر است! خداوند که «شهید» را «زنده» می‌خواند یعنی همین! الحمدلله که ایمان ما به صدق وعده الهی است! هان ‌ای شهدا! ما هرگز نمی‌پنداریم شما مرده‌اید!

newspaperb_140179

بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است! شده خود را از زیر خروارها خاک بیرون بکشد، این کار را می‌کند تا به همه ما بفهماند که اگر در این دنیا، جانش را برای «خمینی» داد، الان که در آن سوی هستی، دستش بازتر هم شده، به شکل مضاعف آمادگی دارد تا میانداری کند برای «خامنه‌ای». گلیم بیت رهبری، همان گلیم سنگر شهداست! چفیه «حضرت آقا» همان چفیه شهداست! قلم زدن در اقلیم عشق، وه که چه صفایی دارد؛ بسم رب الشهداء و الصدیقین! وصیتنامه‌های سرشار از دفاع! دفاع از حریم ولایت! ولایت فقیه! ولی فقیه حاضر! رهبر انقلاب! امام عاشورایی! «همین سیدعلی خامنه‌ای»! به قول امام راحل! اصلا مگر می‌توان شهید انقلاب اسلامی بود و تعصب به ولی فقیه زمانه نداشت؟ هیهات! کدامین روز، شهدا خط مقدم دفاع از انقلاب را خالی گذاشتند که امروز بگذارند؟! چند قطره خون یا چند تکه استخوان! فرقی نمی‌کند؛ شهید کار خود را بلد است! هم می‌داند کی بیاید، هم می‌داند کجا بیاید! آواره ماییم که جامانده‌ایم از قافله! ما ضرر کرده‌ایم! کاروان رفت! این تهمت‌ها که به ما می‌زنند، حق‌مان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنه‌ها، بیش از این ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم! اگر زنده و حی و حاضر «شهید» است، هان‌ ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید! گفت: «دست از طلب ندارم تا کام من برآید، یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید؛ بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر، کز آتش درونم دود از کفن برآید؛ بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران، بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید؛ جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش، نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید؛ از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم، خود کام تنگدستان کی زان دهن برآید؛ گویند ذکر خیرش در خیل عشقبازان، هر جا که نام حافظ در انجمن برآید». هان‌ ای شهدا! هر از چند گاه که می‌آیید، تفحص می‌کنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دل‌های ما می‌زدایید! و دمی، آسمان را نشان‌مان می‌دهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد! وه که چه رویایی است صفای قدوم شما! هان‌ ای شهدا! روح و روان و جان ما شمایید! لطفا کمی آهسته‌تر این استخوان‌های نحیف را مشایعت کنید، بلکه اندکی بیشتر با شما نجوا کنیم!‌ ای ساربان! آهسته ران… که اینجا بهارستان شماست! این شهر، شهر شماست! آسمان مال شماست! این مرز و بوم، خانه و کاشانه شماست! رفتن شما نبود، شهادت شما نبود، دست بسته شما شهدای غواص نبود، قایق عاشورای هور نبود، اسلحه بلندتر از قد بسیجی ۱۶ ساله، شهید عبدالمجید رحیمی نبود، ما جمهور اصلا کجا بودیم که حالا بخواهیم برای خودمان رئیس‌جمهور معین کنیم؟! هان‌ ای شهدا! زندگی ما، طفیلی جنگ شماست! رای ما طفیلی راه شماست! امنیت ما طفیلی شهادت شماست! و خوب که نگاه می‌کنم دست خودمان را بسته می‌بینم، نه دست شما را! واقعا نیاز داشتیم به این دستگیری! دلمان گرفته بود! صله رحم با شما را می‌خواست! دل ما که هیچ، تنگ شده بود حتی دل این شهر برای لاله‌هایش! و برای شهدایش! این شهر، با ما صفا نمی‌کند! این شهر، قدوم شما را در خیابان‌هایش تجربه کرده! شهر، شما را می‌شناسد! و حالا می‌تواند از دست مای آلوده به زر و زیور دنیا، نفسی به راحتی بکشد! خوش به حال «یاکریم»ها! خوش به حال «گل نرگس»! خوش به حال کوچه‌هایی که اسم شهید روی‌شان است! خوش به حال خانه‌های چند شهید داده! امروز مادر شهید «حسن کهنسال» نذر کرده با زبان روزه به استقبال شما بیاید! با یک عصای سفید! چون دیگر چشمانش بی‌سو شده اما نه آنقدر که نتواند شما را ببیند! چشم‌ها را باید شست؛ جور دیگری باید گریست! ضجه باید زد! پیش شهدا، بغض گلو، همان بهتر که بشکند! و دل نیز! حالا می‌توان در این شهر، نفسی کشید! «گلبرگ سرخ لاله‌ها…». اصلش دلمان برای این شعر شیدایی تنگ شده بود! هان ‌ای شهدا! پیر کرده ما را روزگار اما شما غلبه دارید بر زمان! همان زمانی که بر شما نمی‌گذرد، زمین‌‌گیر کرده ما را! دیگر عادت کرده‌ایم هر از چند گاهی بیایید و ما زمینیان را تا دم در بهشت مشایعت کنید و آن وقت، خود از چشمه خورشید بنوشید و ما بمانیم و همان حسادت همیشگی! حق این حسادت برای ما محفوظ است! بیست و چند سال بعد از پایان جنگ، صحبت از غبطه و حسرت گذشته! دیگر عادت کرده‌ایم به اینکه هر از چندی بیایید و با پرچم‌های ۳ رنگ منقش به نام «الله» برای گریه‌های ما کلاس درس کربلا بگذارید! چه تقسیم کار جالبی! ما باید منتظر نتیجه مذاکرات باشیم، شما هم در قهقهه مستانه‌تان، عند ربهم یرزقون! ما باید ببینیم آخر و عاقبت مذاکره آقایان با کدخدا چه می‌شود، شما هم همسفره باشید با خون خدا! شما دنیا را به بازی گرفتید و دنیا ما را! شما برد کردید و بعضی‌ از ما، تازه به سرمان زده با آمریکا به بازی برد- برد برسیم! یک قمقمه خالی شما، لشکری را جواب می‌داد، اینجا اما جلوی چشم پیشکسوتان لشکر ۲۷ آب خوردن را هم بند زده‌اند به مساله تحریم! باز هم برای‌تان بگویم؟ پنجشنبه‌ای در بهشت زهرا جانباز نابینایی را دیدم که می‌گفت؛ «خوب شد خدا بعد از جنگ، سوی این چشم‌ها را از من گرفت تا بعضی چیزها را نبینم!» اگر «روزگار جنگ» چشم این جانباز را از او گرفت، «جنگ روزگار» با چشم مادر شهید کهنسال، بدتر تا کرده است اما خیلی هم حالا فرقی نمی‌کند! چشمی که سرهنگ شهید را از نزدیک دیده، همان به قیافه‌های حق به جانب را نبیند! هان ‌ای شهدا! بعد از شما قریب ۳۰ سال آزگار، گرد یتیمی بر چهره ما نشست تا انگ «جنگ ندیده» را هم تحمل کنیم! اشک… و باز هم اشک! من عاشق آن لحظه‌ای هستم که بغض قلم را درد دل کردن با شما شهیدان باز کند! پس تازه وقت نوشتن است: بسم‌الله! این قطرات اشک، دیگر جاری از چشم خودمان است و الحمدلله ربطی به موضوع تحریم ندارد! کدخدا به اسم آب، سراب به خوردشان داده، عقل از کف داده‌اند! هان‌ ای شهدا! ما را بابت غلط‌های مصطلحی که به کار می‌بریم ببخشید! آنکه دستش را دشمن بسته، شما نیستید! آنکه زنده به گور شده، شما نیستید! آنکه در کربلای ۴ شکست خورده، شما نیستید! این همه برازنده همان کسانی است که توهم زده‌اند کربلا با آن بدن قطعه قطعه شده جناب علی‌اکبر، چیزی جز درس مبارزه است! و خالی از شعور، شعر «هر توافقی…» می‌سرایند! نه! کربلا درس مذاکره نیست؛ اگر بود، وعده گندم ری، وفا می‌کرد! وقتی شهید هور، با شکوه هر چه تمام‌تر، درس کربلا را با خون مطهر خود، به جمهور توضیح داده، جماعت زیبنده‌تر آن است زحمت بی‌خود نکشند و خیلی اگر همت دارند، معطوف مقوله خدمت کنند! «همت جمهور» یعنی سردار «سرجدای مجنون». همت شما چیست؟! گره زدن حتی آب خوردن به مساله تحریم؟! از قضا، همین بی‌همتی‌هاست که باعث می‌شود چوب خدا صدا داشته باشد، آنهم عجیب و پندآموز! ۸ سال جنگ، یک بار قایق عاشورا در تالاب هورالعظیم چپ نکرد! لشکری از شهدا سوار این قایق بودند، لیکن عاشورا یک بار هم چپ نکرد! قایق اگر عاشورا باشد، برای سپاهی از مردان عاشق هم گنجایش خواهد داشت اما خدا نکند «بلمی به سوی ساحل» تغییر مسیر دهد و بخواهد جمهور را بپیچاند! همچین قشنگ چپه می‌شود که نفهمد از کجا خورده‌ است! البته اصلاح کنم نوشته‌ام را! ۸ سال جنگ، چند باری شد که قایق عاشورا به ساحل هور برنگردد، از بس که حجم آتش دشمن سنگین بود! این کجا که حجم آتش دشمن، شیربچه‌های هور را به ساحل نور برساند، این کجا که آه و نفرین جمهور، دامن بعضی‌ها را بگیرد! دنیا از یک زاویه اتفاقا جای خوبی است؛ حال مجرم را در همان محل وقوع جرم می‌گیرد! لیکن جز این حرف‌ها، عشق است عالمی که شهدا دارند! دنیا اصلا چیست در برابر آن وادی بهشتی؟! هان‌ ای شهدا! هان‌ ای بهشت‌دیده‌های قبل از قیامت! هان‌ ای یوسف گمگشته‌دیده‌های قبل از عصر ظهور! هان‌ ای بچه‌هایی که تبسم هنگام شهادت‌تان، شهادت داد که شما «زنده به نور» شده‌اید! هان ‌ای بسیجیان «السلام علیک یا اباعبدالله» درست در آخرین لحظه زندگی! هان‌ ای دلاورمردانی که حتی در زمان غیبت هم، ظهور برای شما متجلی شد، آن دم که ابتدا سلامی بر مهدی موعود فرستادید و آنگاه اولین نفس را در مجاورت بهشت کشیدید! هان ‌ای شهدایی که مرگ به آن سختی را، دیدن روی یار، برای‌تان راحت کرد! «آن سوی هستی قصه چیست؟» هان‌ ای شهدای غواص! سوگند به خون سرخ شما، تا راه شما هست، از «صراط مستقیم شهادت» منحرف نخواهیم شد! ما گمراه نمی‌شویم! جمهور راه هور را بلد است! نشانی دست ماست! نشانی، شهادتنامه شماست! زیادی که با آدرس اتاق بیضی بروی، به بن‌بست لوزان می‌خوری… و هی مجبوری امتیاز بیشتر به دشمن بدهی، بلکه او کمتر از لغو درست و درمان حتی یک تحریم با تو سخن بگوید! هان‌ ای شهدا! سخن دشمن با ما این نیست که خون شما را رها کنیم، بلکه مثلا تحریم را لغو کند! فی‌الحال و ناظر بر دست‌فرمان غلط بعضی‌ها، از قضا تمام حرف دشمن با ما این است که دست از راه و آرمان شما شهدای غواص برداریم، بلکه اندیشمند نخبه وطن هم بازجویی شود، بلکه دشمن به اندرونی ما هم دسترسی پیدا کند، بلکه هسته‌ای را هم بالکل از ما بگیرد، بلکه ۲ تا ناسزا هم بار ایرانی جماعت کند، بلکه تازه بتواند به دست اقتصاد و پیشرفت کشور، دستبند بزند! حیف که به زعم بعضی‌ها، دست شما شهدای غواص بسته است و الا از شما تقاضا می‌کردم به افتخار این دیپلماسی کاملا معتدل، یک کف مرتب برای جماعت بزنید! در کربلای دیروز، اگر عاقبت، سخنی هم از امان‌نامه یا گندم ری بود، مع‌الاسف در کربلای امروز، آقایان از بس گستاخ کرده‌اند دشمن را، که تمام حرف ناحساب اجنبی با ما این است؛ «تو با ما بیعت کن! در عوض، له کردن اقتصادت را تضمین می‌کنیم، به این شرط که هیچ حرفی از پیشرفت و هسته‌ای و… نزنی! لغو تحریم هم که خواهشا مزاح ‌نفرمایید!» هان ‌ای شهدا! دشمن که ذاتا زیاده‌خواه است لیکن آقایان از بس به او رو داده‌اند، زیاده‌خواه‌تر هم شده! و تو می‌بینی کاخ سفید، در باغ سبزی به حضرات نشان نمی‌دهد هیچ، این امتیاز را می‌دهی، آن امتیاز را می‌طلبد، آن امتیاز را می‌دهی، امتیاز دیگری را! اگر به جای این همه که ناز دشمن را خریده‌اند، دست نیاز به سوی خدای شهیدان دراز می‌کردند، اتکا به همین جوانان برومند وطن می‌کردند، یقین دارم این نبود حال و روز اقتصاد ما! هان‌ ای شهدا! مساله اینجاست؛ آمریکا هرگز مثل امروز، این همه خوار و ذلیل نبوده که حتی با وجود این همه شمر و این همه حرمله، حریف بشار اسد سوری نشود! آمریکا تا پای جان، از اسرائیل حمایت کرده و می‌کند، لیکن در صورت اوبامای روسیاه، بنازم جای سیلی رهبر عربی، سیدحسن نصرالله را! و بنازم تیرکمان کودک غزه را! من تعداد کلاهک‌های اتمی آمریکا را نشمرده‌ام اما مقاومت عروسک دختران قبه‌الصخره، چنان بلایی سر محبوبیت آمریکا آورده که الان در دنیا و در زمینه محبوبیت، برنده بلامنازع دوگانه اسرائیل و قدس، قبله اول مسلمین جهان است! فی‌الحال سالیانی است که مساله امنیت ملی اتاق بیضی را حتی روستاهای حومه منامه هم معین می‌کنند! من حالا در این متن شیدایی، هیچ سخن از شهید زنده، سردار قاسم سلیمانی نمی‌برم که در جغرافیای منطقه، چه بلایی سر ژنرال پترائوس نگون‌بخت آورده! نوشتن از سردار، خود مجال دیگری می‌طلبد، مجزای از این متن! خب! این آمریکا کجا و آن آمریکا کجا که واقعا کدخدایی می‌کرد در دنیا؟! و اراده می‌کرد مثلا بشار اسدی در سوریه‌ای نباشد، کار طرف ظرف یک هفته تمام بود؟! هان‌ ای شهدا! این است «غصه جنگ روزگار» بعد از آن «قصه روزگار جنگ»! بد تا می‌کنند با برند شما، خیلی بد! دنیا اگر این است، اف بر این دنیای لعنتی که آب هنوز در قمقمه شما هست و آن را مطالبه از دشمن می‌کنند! بی‌تعارف، خوش به حال آسمانی‌تان شهدا! شما سال‌هاست وداع کرده‌اید با این دنیای پست که دست ما را عجیب بسته، لیکن چه کسی می‌گوید دست شما بسته است؟ اگر دست شما بسته است، پس آمده‌اید کدام گره از هزار گره زندگی ما را باز کنید؟ «تابوت» نام آن چیزی نیست که شما در آن آرمیده‌اید! تابوت، همین دنیای ما است! و مرده ماییم که گمان برده‌ایم دست شما بسته است! تو شهید وطن! دیشب، خوب شد باز هم آمدی به خواب مادرت تا به او بگویی؛ «اینجا دست ما خیلی باز است! چرا چیزی از ما نمی‌خواهید؟» هان‌ ای شهدا! اینجا و درون این تابوت که نامش دنیا باشد، گفتم که؛ دست ما خیلی بسته است! عصر غیبت، بسته دست آدمیزاد را! اما نیک می‌دانم در همین عصر غیبت، دست شما به آفتاب رسید! می‌پرسی کی؟ می‌گویم آنِ شهادت! همان دم که نور، احاطه پیدا کرد بر کل فضای هور! یکی‌تان که از همه لب‌تشنه‌تر بود، می‌گفت «سلام بر حسین». یکی‌تان به «مادر» سلام می‌داد، آن‌هم با پهلوی شکسته! از جمع شما، یکی هم بود که سربند «یا زهرا» داشت و درود بر «قمر منیر بنی‌هاشم» می‌فرستاد! «یاد باد آن روزگاران، یاد باد»! هان‌ ای شهدا! هر چه جنگ شما عین زندگی بود، زندگی ما عین جنگ شده است! امروز، بوی هور، خوش خواهد نشست به مشام جمهور!  چون امروز، عصر، عصر غیبت بود لیکن بعضی از شما، آنِ شهادت، بر چهره دلربای مهدی صلوات فرستادید! هان‌ ای شهدا! قبول باشد زیارت آفتاب! انسان هزار ساله را دیدن، نوح زمان را مشاهده کردن، خلاصه همه خلقت را چشیدن… این همه یعنی آنکه شما سوار بر «سفینه‌النجات» کاش دست ما را هم بگیرید! یار غائب از نظر، برای ما از نظرها غائب است اما آن نازنین که بر دیدگان شما نشست، عجیب مرگ را راحت می‌کند! محاصره! دست بسته! عملیات لورفته! پلاک‌های زنگ‌زده! چشمان نشسته به خون! پیکرهای نیمه‌جان! لب‌های خشکیده! آخرین تقلا برای واپسین نفس! پیشانی‌هایی پر از رد قناسه! اوج تحریم! حتی تحریم سیم‌خاردار! هم در تحریم شرق! هم در تحریم غرب! غرب تالاب! شرق هورالعظیم! جزیره شمالی! مجنون جنوبی! بچه‌های تاسوعا! عباس‌های لب‌تشنه! قمقمه‌های خالی! وصیتنامه‌هایی که وقت نشد نوشته شود! عکس نوزاد ۶ ماهه در جیب! مرور همه خاطرات جنگ! شوخی‌های «پادگان حمید»! دعای صبحگاه «دوکوهه»! سوت قطار اعزام! اشک‌های خداحافظی! بوق سه‌چرخه پسربچه ۳ ساله! چادر خاکی مادر! سفره ام‌البنین! نذر دامادی! کت و شلوار دست‌دوز! پیراهن سفید! دسته گل عروس! دلهره کنکور! منازعات دانشگاه! مناظره‌های خیابان انقلاب! اضطراب! میدان آزادی! انتظار! فرودگاه مهرآباد! آن روز که امام آمد! آری! آن روز که خمینی آمد! اگر آمدن «روح‌الله» سختی‌های زندگی را بر شما شیرین کرد، باید هم «بقیه‌الله» می‌آمد تا مرگ برای شما «احلی من العسل» شود! «شهادت» یعنی خداحافظی با «زمین» به بهای دیدن «صاحب‌الزمان». بعد از این مشاهده، حقا که مرگ می‌ارزد! اگر زندگی در زمین، از لحظه تولد آغاز می‌شود، آغاز زندگی در زمان، تازه از اولین لحظه‌ای است که آدمی به شهادت رسیده باشد! آنجاست که «السلام علیک یا بقیه‌الله» می‌چسبد! هان‌ ای شهدا! جمکران شما کجاست؟! کاش ما را هم به عالم شما راهی بود تا بلکه می‌دانستیم در کدامین وادی خیمه زده حضرت آفتاب؟! حقیقت آن است که زیارت آفتاب، آن‌هم هنگام رفتن، شما را «زنده به نور» کرده است! هان‌ ای شهدا! آبرویی دارید شما نزد پروردگار! از خدا بخواهید تا بطالین، نسل آدم را زنده به گور نکرده‌اند، زودتر، زودتر از زود، «مهدی فاطمه» را بفرستد! شما عطر آن سوی هستی را با خود به همراه دارید! من، هیچ قصه آن سوی هستی را نمی‌دانم اما آنجا حتم دارم، دیگر امام زمان غایب نیست! عشق است صلواتی که شما بر چهره دلربای یار می‌فرستید! ندیده معلوم است لذتی وصف ناشدنی دارد تماشای روح زمان! هان‌ ای شهدا! شما که می‌آیید، عطر شهر، عوض می‌شود! عطر شهر که عوض می‌شود، حال ما خوب می‌شود! و حال ما که خوب می‌شود، حضور «نور» را بیشتر احساس می‌کنیم! آخر حتم داریم که حضرت یار «با سپاهی از شهیدان خواهد آمد». با سپاهی از شما! هان‌ ای شهدا! هر بار که می‌آیید «مژده وصل» نزدیک‌تر می‌شود! دوست دارم بدانم با کدام آمدن‌تان، عاقبت زمان هم صاحب خود را پیدا می‌کند؟ کاش می‌شد به یمن قدوم شما، زمان را هم تفحص کرد!

64786eb650841

من، پیرزنی را می‌شناسم که مادر ۳ شهید است! «مجید» و «محسن» را همان دهه ۶۰ قطعه ۲۸ خاک کردند اما «مهدی» ۲ سال پیش، بعد از کلی سال، تفحص شد! طلائیه! پلاک! شماره پلاک! رنگ و روی استخوان! همان قرآن جیبی آشنا! همان ساعت که بعد از لحظه شهادت مهدی، دیگر به عقربه‌های خود رخصت حرکت نداد! همان ساعت که هنوز هم بعد از این همه سال، فقط و فقط لحظه شهادت مهدی را نشان می‌دهد! همان ساعت که ساعت دامادی بود! همان ساعت که تاریخ را هم نشان می‌داد! حالا هر سه جگرگوشه‌اش را پیدا کرده، باز نمی‌دانم دنبال کدام تاریخ، کدام ساعت، کدام ساحت می‌گردد پیرزن که امروز می‌خواهد با ۸۰ سال سن نزد شما بیاید؟! هان‌ ای شهدا! مادر ۳ شهید، از خدای شما «مهدی فاطمه» را می‌خواهد! تاریخ سحر را! و ساعت ظهور را! و جگرگوشه زمان را! همان نهج‌البلاغه آشنا! همان ذوالفقار علی! همان منتقم خون حسین! هان‌ ای شهدا! می‌دانم ما را به خرابات شما راهی نیست اما چه بسیار که با اشک در فراق شما، شست‌و‌شویی داده‌ایم دل و دیده خود را. ما هم که لایق نباشیم، دنیا آنقدر از یزید پر شده که باز هم فرزندی از تبار فاطمه سلام‌الله علیها بخواهد! راستی! چه لذتی دارد سخن گفتن با شما! قلب را تسلی می‌دهد بماند، حتی گریه قلم را هم درمی‌آورد؛ «السلام علیک یا بقیه‌الله»! اصلا نمی‌شود از شما شهدا نوشت، بی‌آنکه زار زد از این همه انتظار! آقا جان! مولای ما! صاحب ما! تا کی باید از راه دور بگوییم؛ «السلام علیک یا بقیه‌الله»؟! الا ‌ای یوسف زهرا! «زمان» دارد بر ما می‌گذرد! اینک، احتیاج اهل زمین به تو، بیش از اصحاب آسمان است! بیش از «عند ربهم یرزقون»! امام زمان! به حق شهدا، کاش خدا تو را روزی ما کند. یا صاحب العصر! همان زمانی که هیچ بر شهدا نمی‌گذرد، اصلش را بخواهی، بی‌ظهور شما، بهم ریخته اعصاب آدم را. نور تویی. روح تویی. نوح تویی. آب تویی… و آفتاب هم! پس سهم ما از آسمان چه می‌شود؟ به عشق شما و برای آنکه بیایی، تمام زندگی‌مان شده روضه علقمه! «عمو جان! آب کدام است؟ خودت را می‌خواهیم!» ما خودت را می‌خواهیم آقا. آخر در غم دوری تو آفتاب عالم‌تاب، تا کجا باید بلند شود آه ماه؟! گناه ما چیست که خورده‌ایم به این عصر ابری؟! نه باران می‌آید، نه آفتاب، خودی نشان می‌دهد! می‌خواهم ببینم تمامی ندارد این غیبت؟! تو امام مایی. امام زمان ما… همان زمانی که بی‌تو، بر ما بد می‌گذرد، لیکن هیچ کاری به کار شهدا ندارد! آقا جان! باور کن که احتیاج اهل زمین به تو، بیش از اصحاب آسمان است! گفت: «زان یار دلنوازم شکری است با شکایت، گر نکته‌دان عشقی بشنو تو این حکایت؛ بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم، یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت؛ رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس، گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت؛ در زلف چون کمندش ‌ای دل مپیچ کان‌جا، سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت؛ چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی، جانا روا نباشد خون ریز را حمایت؛ در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود، از گوشه‌ای برون آی ای کوکب هدایت؛ از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت، ‌ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم، یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت؛ این راه را نهایت صورت کجا توان بست، کش صد هزار منزل بیش است در بدایت؛ هر چند بردی آبم روی از درت نتابم، جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت؛ عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ، قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت».

این نوشته در صفحه اصلی ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    بسم رب الشهدا و الصدیقین
    http://s2.img7.ir/NYgrb.jpg

  2. سیداحمد می‌گوید:

    عجب صفحه یکی زدید!
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1625
    دم همه وطن امروزی‌ها گرم!

  3. سیداحمد می‌گوید:

    ۲۶ خرداد…
    یک متن بیست و ششی!

  4. قاصدک منتظر می‌گوید:

    «السلام علی الحسین»
    می‌گویم و سر تا پا شوق می‌شوم تا سلامی جانانه نثار کنم بر خوش مرامان خوش نشین باغ بهشت که خوش موقع به ما سر زدند…
    «السلام علی اصحاب الحسین»
    خوش آمدید آشنایان صمیمی
    فدای صدق شما!
    مدبرانه آمدید تا چراغ امیدمان را روشن نگه دارید و دردمان را دوا…
    درد ما بی‌غیرتی غفلت زده‌های عافیت‌طلبی است که نان و آب جمهور را در دست دشمن می‌بینند…
    کورند و تجلی دست حق را در گره دستان ما و شما نمی‌بینند…
    نمی‌دانند که عافیت ما در رساندن کشتی انقلاب تحت شعار «هیهات من الذلة» به ساحل خورشیدنشین است و در این راه، ناخدایمان حضرت ماه و شهدایند چراغ راه…
    غافلند که کدخدای بی‌خدا در این میان جایی ندارد…
    “هان ای شهدا! ما هرگز نمی‌پنداریم شما مرده‌اید!”
    ما می‌دانیم
    هر شب برای شما شب عملیات است و هر روز در “خط مقدم دفاع از انقلاب” آماده باش هستید…
    “هان ای شهدا! روح و روان و جان ما شمایید!”
    ما در هوای شما نفس می‌کشیم و از تربت پاکتان تبرک می‌جوییم…
    مبادا رهایمان کنید!

  5. سیداحمد می‌گوید:

    “جانم ‌ای جان! باز هم شهید آوردند!”
    http://meysammotiee.ir/files/other/haftegi/Misagh-Haftegi921113%5B04%5D.mp3

  6. سیداحمد می‌گوید:

    بچه‌ها؛
    در خواندنش عجله نکنیدها… آرام آرام زمزمه کنید…
    “چند تکه استخوان که نیست؛ شهید جمهور است!”
    به به…

  7. نسیم می‌گوید:

    فردا به لطف خدا بیعتی تاریخی با خون و راه شهدا رو شاهد خواهیم بود.

  8. سیداحمد می‌گوید:

    “چه تقسیم کار جالبی! ما باید منتظر نتیجه مذاکرات باشیم، شما هم در قهقهه مستانه‌تان، عند ربهم یرزقون! ما باید ببینیم آخر و عاقبت مذاکره آقایان با کدخدا چه می‌شود، شما هم همسفره باشید با خون خدا! شما دنیا را به بازی گرفتید و دنیا ما را! شما برد کردید و بعضی‌ از ما، تازه به سرمان زده با آمریکا به بازی برد- برد برسیم! یک قمقمه خالی شما، لشکری را جواب می‌داد، اینجا اما جلوی چشم پیشکسوتان لشکر ۲۷ آب خوردن را هم بند زده‌اند به مساله تحریم!”

    دلم به حال خودمان سوخت…

  9. سیداحمد می‌گوید:

    “هان‌ ای شهدای غواص! سوگند به خون سرخ شما، تا راه شما هست، از «صراط مستقیم شهادت» منحرف نخواهیم شد! ما گمراه نمی‌شویم! جمهور راه هور را بلد است! نشانی دست ماست! نشانی، شهادتنامه شماست! زیادی که با آدرس اتاق بیضی بروی، به بن‌بست لوزان می‌خوری… و هی مجبوری امتیاز بیشتر به دشمن بدهی، بلکه او کمتر از لغو درست و درمان حتی یک تحریم با تو سخن بگوید! هان‌ ای شهدا! سخن دشمن با ما این نیست که خون شما را رها کنیم، بلکه مثلا تحریم را لغو کند! فی‌الحال و ناظر بر دست‌فرمان غلط بعضی‌ها، از قضا تمام حرف دشمن با ما این است که دست از راه و آرمان شما شهدای غواص برداریم، بلکه اندیشمند نخبه وطن هم بازجویی شود، بلکه دشمن به اندرونی ما هم دسترسی پیدا کند، بلکه هسته‌ای را هم بالکل از ما بگیرد، بلکه ۲ تا ناسزا هم بار ایرانی جماعت کند، بلکه تازه بتواند به دست اقتصاد و پیشرفت کشور، دستبند بزند!”

  10. سیداحمد می‌گوید:

    “«شهادت» یعنی خداحافظی با «زمین» به بهای دیدن «صاحب‌الزمان».”
    اللهم ارزقنا…

  11. ناشناس می‌گوید:

    دمت گرم

  12. بجستان می‌گوید:

    “هیهات! کدامین روز، شهدا خط مقدم دفاع از انقلاب را خالی گذاشتند که امروز بگذارند؟! چند قطره خون یا چند تکه استخوان! فرقی نمی‌کند؛ شهید کار خود را بلد است! هم می‌داند کی بیاید، هم می‌داند کجا بیاید! آواره ماییم که جامانده‌ایم از قافله! ما ضرر کرده‌ایم! کاروان رفت! این تهمت‌ها که به ما می‌زنند، حق‌مان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنه‌ها، بیش از این ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم!”

  13. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “اگر ضجه‌های شبانه مردان اروند، ریشه در نهر علقمه دارد، ما را چه به عالم خراباتیان؟”
    گاهی حسرت زیاد آدم رو عصبی می‌کنه، مثل الان من!

  14. گفت و شنود می‌گوید:

    مقصر!

    گفت: چرا این مدعیان اصلاحات و روزنامه‌های زنجیره‌ای، چپ می‌روند و راست می‌نشینند و به منتقدان بد و بیراه می‌گویند؟!
    گفتم: این هم یک نوع خاص از احترام به منتقدان است!

    گفت: اگر پاسخ منطقی و روشنی دارند، ارائه کنند، دیگر چرا ناسزا تحویل می‌دهند؟!
    گفتم: ظاهرا از اینکه در بسیاری از برنامه‌ها موفق نبوده‌اند عصبانی هستند.

    گفت: خب! باید در برنامه‌هایشان تجدیدنظر کنند. عدم‌موفقیت آنها به منتقدان چه ربطی دارد؟!
    گفتم: چه عرض کنم؟! یارو می‌گفت؛ برخی از این تزریقاتی‌ها یک جوری به آدم‌ آمپول می‌زنند که انگار نصف گرفتاری‌های زندگیشان تقصیر ماست!

  15. سیداحمد می‌گوید:

    تزریق پنی‌سیلین! (یادداشت روز)
    http://kayhan.ir/fa/news/47480

  16. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    عالی بود حاج حسین
    اجرت با شهدا…

  17. قطعه 44 می‌گوید:

    چه می‌کنه داداش حسین بچه بسیجی‌ها!
    عالی بود.

  18. حسین می‌گوید:

    یادمون باشه اگر شهید نشیم می‌میریم!
    اللهم ان لم تکن غفرت لنا فیما مضی من شعبان (به حق این شهدا) فاغفر لنا فیما بقی منه…

  19. جماران می‌گوید:

    حظ وافر بردیم!
    سایه‌تان مستدام جناب قدیانی عزیز

  20. محمد پیرانی می‌گوید:

    … و این است معجزه قلم فرزند شهید قدیانی
    خون شهید می‌جوشد در این قلم

  21. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    دلگیر و خسته آمده‌ای ای شهید من
    پهلو شکسته آمده‌ای ای شهید من

    تصویری از مدینه‌ی زهرا و حیدری
    با دست بسته آمده‌ای ای شهید من

    “اسماعیل شبرنگ”

    نصف تاریخ عاشقی، آب است
    قصه‌های عمیق و پراحساس

    قصه‌هایی پر از فداکاری
    قصه‌هایی عجیب اما خاص

    قصه‌ی آب چشمه‌ی زمزم
    زیر پاکوبه‌های اسماعیل

    قصه‌ی نیل و حضرت موسی
    قصه آن گذشتن حساس

    قصه‌ی حفظ حضرت یونس
    توی بطن نهنگ در دریا

    یا که نفرین نوح پیغمبر
    بر سر مردم نمک‌نشناس

    قصه‌ی ظهر روز عاشورا
    بستن آب روی وارث آن

    کربلا بود و یک حرم، تشنه
    کربلا بود و حضرت عباس

    بین افسانه‌های آب و جنون
    قصه‌‌ی تازه‌ای اضافه شده

    قصه‌ی بیست و هفت ساله‌ای از
    صد و هفتاد و پنج تا غواص

    “نفسیه السادات موسوی”

  22. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اوووووف. انفجار کلمات بود.
    نفسم گرفت! پشت سر هم خوندم!
    ماشاءالله و لا حول و لا قوة الا بالله.
    حاجی!
    یک هفته مرخصی به خودت و قلمت و یک هفته فرصت به ما برای هضم و درک مطلب.
    این همه اسم زمان و مکان از کجا آخه؟!

  23. سیداحمد می‌گوید:

    خوب موقعی آمدید شهدا… شما را به علمدار کربلا دست ما را هم بگیرید که بیچاره ایم در این روزگار…
    اصلا نمی شود این متن را خواند بی آنکه زار زد!
    شکر خدا که تنها بودم امشب…

    شهدای غواص… شهدای خط شکن… شهدای مظلوم…

  24. حسین می‌گوید:

    یکی از مصادیق سخن رهبر انقلاب که شهدا مظهر قدرت ایران هستند، همین است که:

    ۱۷۵ شهید غواص با دست‌های بسته آمده‌اند تا یک ملت را از بند هر اسارت احتمالی و تحمیلی آزاد کنند.
    ۱۷۵ شهید غواص با لب‌های تشنه آمده‌اند تا یک ملت را سیراب کنند و کسی به‌خاطر کمبود آب، ملت را ذلیل بیگانگان نکند.
    ۱۷۵ شهید غواص از ضیافت الهی آمده‌اند تا ما را نزد خداوند متعال شفاعت کنند و برای مهمانی رمضان آماده نمایند.

    خدا چه قدرتی به شهدا داده است که خود فرمود:

    «وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُم‏».
    و کسانى که در راه خدا به شهادت رسیده‏‌اند، خدا هرگز اعمالشان را باطل و تباه نمی‌کند.»

    بیایید از شهدا قدرت بگیریم و دستان دعاگوی خود در ماه مبارک رمضان را به تابوت‌های نورانی شهیدان متبرک کنیم تا به استجابت دعاهای‌مان مطمئن باشیم.

    “علیرضا پناهیان”

  25. صبا می‌گوید:

    وای چقدر طولانیه!

  26. سیداحمد می‌گوید:

    داداش حسین!
    واقعا خدا قوت… ان‌شاءالله عاقبت به خیر بشی…
    خیلی زحمت کشیدی برای این متن!
    برای شهدایی نوشتی که مظلومیتشون بی حد و اندازه ست؛
    دعا می‌کنیم اجرش رو از مادرمون حضرت زهرا بگیری…
    ان‌شاءالله در این لحظه و ساعت، پدر شهیدت مهمان سیدالشهدا باشه…

    “هان‌ ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرت‌تان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن! عشق است پیام آمدن‌تان که از پیام رفتن‌تان حتی از پیام خون‌تان هم موثرتر است!”

  27. صبا می‌گوید:

    به اینجا رسیدم!
    “دستشان اما حکایتی دگر است! «رحم‌الله عمی‌العباس»!”
    دلم هرری ریخت و چشمم منقلب!

  28. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    همه‌اش با صفا بود ولی این قسمت یه چیز دیگه است؛

    بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است! شده خود را از زیر خروارها خاک بیرون بکشد، این کار را می‌کند تا به همه ما بفهماند که اگر در این دنیا، جانش را برای «خمینی» داد، الان که در آن سوی هستی، دستش بازتر هم شده، به شکل مضاعف آمادگی دارد تا میانداری کند برای «خامنه‌ای».

  29. صبا می‌گوید:

    خصوصی لطفا
    حس بقیه خراب میشه با انتقادهای اینچنینی در اینگونه متون دلی!

    “بسیجیان لشکری که در سنگری نمور و جمع و جور جا می‌شدند!”
    منظورتون “لشکری بسیجی” نبود! به خاطر فعل “جا می‌شدند” میگم!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    حق با شماست کاملا. الان درستش می‌کنم! ممنون!

  30. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    “اف بر این دنیای لعنتی که آب هنوز در قمقمه شما هست و آن را مطالبه از دشمن می‌کنند!”
    تف به این دنیا!

    خدا نگه‌تون داره آقای قدیانی
    عالی!

  31. صبا می‌گوید:

    “بنمای رخ که خلقی واله شوند و شیدا…”
    شرمنده‌ها! ولی “شیدا” نه، “حیران” 🙁
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    دوباره حق با شماست!

  32. سیداحمد می‌گوید:

    صبا درست میگه؛
    “حیران” درسته!
    می خواستم بگم ولی غرق در متن شدم و فراموش کردم!

  33. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    خصوصی
    با آن “بلنگوی” زخمی!
    عامیانه هست؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    نخیر! اشتباه هست! ممنون!

  34. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “اشک… و باز هم اشک!”

    من عاشق آن لحظه‌ای هستم که بغض قلم را درد دل کردن با شما شهیدان باز کند!
    پس تازه وقت نوشتن است:

    آنان که خاک را به «قدم» کیمیا کنند
    با «دست‌های بسته» گره‌ها وا کنند!

    رندانِ خراباتی و گمنام و «تشنه‌لب»
    ما را به غمِ «کرب و بلا» مبتلا کنند!

    آواره‌ایم و جا مانده‌ایم ز قافله…
    شک داریم اگر زنده ما را پیدا کنند!

    چند تکه استخوان یا چند قطره خون
    وقت‌ است با جنازه‌ی ما نجوا کنند!

    ما را چه به عالمِ رندانِ روزگار
    خوب موقعی آمدند ما را دعا کنند!

    گلبرگ سرخ لاله‌ها در کوچه‌های شهر
    با بوی شهادت، همه را آشنا کنند

    کام «فرهاد» عاقبت «شیرین» می‌شود
    این شهر را از زر و زیور، رها کنند

    از بس رویایی‌ است صفای قدومشان
    ترسم آسمان را دمی برملا کنند…

    «در بارگاه قدس که جای ملال نیست»
    هیهات! ماهیان ز دلِ خاک، جدا کنند!!

  35. سیداحمد می‌گوید:

    همون اول متن گفتم بلندگو رو درست کن، چرا نکردی؟!
    منو بگو دو ساعته دارم با خودم کلنجار میرم که بلندگو درسته یا بلنگو؟!
    😐
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    اتفاقا درست کردم اما نمی‌دونم چرا دوباره «بلنگو» شد؟
    جن داره وبلاگ! 🙂

  36. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “دعا می‌کنیم اجرش رو از مادرمون حضرت زهرا بگیری…
    ان‌شاءالله در این لحظه و ساعت، پدر شهیدت مهمان سیدالشهدا باشه…”
    ان‌شاءالله

    امشب عجیب دلم تبدار روضه‌ی کربلاست…‌

  37. سیداحمد می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم!
    فووووووووووووووت

  38. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آقا تیتر فرداتون رو هم انتخاب کردین؟
    فردا سیل جمعیت میاد.
    یه تیتر مشتی تو مایه‌های “غدیر قم” پیدا کن، می‌خوام نگه دارم تیترش رو.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    آره، تیتر شماره چهارشنبه روزنامه خیلی مهمه، منتهای مراتب، نرفته و ندیده که نمیشه تیتر زد!
    حالا باید بریم توی فضای مراسم، بعد حس بگیریم و…
    تیتر زدن واقعا کار سختیه.
    همین «غدیر قم» ظاهرش فقط تغییر حرف «خ» از «غدیر خم» به حرف «ق» هستش اما…
    خوب یادمه بعد از شاید نزدیک به ۲ یا ۳ ساعت کلنجار و انتخاب میان دهها تیتر مد نظر، بهش رسیدم!
    نزدیک ۴ تا برگه A4 تیتر زدم و زدم… تا رسیدم به «غدیر قم»!
    بعد هم کلی فکر کردم که ببینم به حیث محتوی هم درسته یا نه؟ که دیدم بلامانع و قابل دفاع هستش!
    یعنی نمی‌خواستم فقط به لحاظ ظاهر قشنگ باشه!
    اصلش «غدیر قم» مال یکی از متنهای اختصاصی وبلاگ بود که یکی دو روز بعد، به صفحه یک روزنامه هم رسید!

  39. صبا می‌گوید:

    “عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ…”
    “ور”نه، “ار”!
    شرمنده!

  40. صبا می‌گوید:

    اشک و اشک و اشک…!

  41. به جرم عشق می‌گوید:

    بعد از خوندن این سطور فقط به ذهنم رسید که:
    دیوانگان بندی، زنجیرها دریدند…

    آخه می فرماید:
    گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای
    رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

    گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای
    رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

    گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای
    پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

  42. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    منم همون اول می‌خواستم بگم، گفتم، حتما سید گفته…
    بعد دیدم نمی‌شه که!
    آخرش اون استفهام انکاری!! رو پرسیدم…

  43. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    مشکل از “وردپرس” بوده؛
    #تحریمیم_می‌فهمی؟!
    http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/140059

  44. به جرم عشق می‌گوید:

    دلم هوای حرم کرده است، می‌دانی
    دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر…

    همانقدر به سیدحمیدرضا برقعی حسودی‌ام می‌شود، که به عزاداری و شیون و زبان گرفتن زنان عرب!
    تنها مکانی که حق داری و اصلا ثواب است شیون کنی، همان بالاسر است…
    و فردا که صاحب شش گوشه، تهران است، خاکم به سر که فردا حرم امام رئوف هم خالی است…
    حرم سقای دشت کربلا هم…
    فردا شما تهرانی‌ها کافی است زیر لب زمزمه کنید:
    “السلام علیک یا بقیة الله”
    چون از بهر دفن شهدا، مهدی می‌آید…
    خوشا به حال کسی که فردا زبان بگیرد با این دم:
    از بهر دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا…

  45. صبا می‌گوید:

    سه تا ایراد الکی؛

    “زخم‌هایی که جز با گریه مداوا نمی‌شود”
    می نوشتید؛
    “دردهایی که جز با گریه دوا نمی‌شود”
    دلی‌تر بود!

    “عشق است پیام آمدن‌تان که از پیام رفتن‌تان حتی از پیام خون‌تان هم موثرتر است!”
    برای پیام معمولا از لغت “رسا” یا “واضح” استفاده می‌کنند!

    “زندگی ما طفیلی جنگ شماست”
    “دفاع” شماست، بهتر نبود؟!

    “و حالا می‌تواند از دست مای آلوده به زر و زیور دنیا، نفسی به راحتی بکشد! “
    حروف اضافه‌اش زیاد شد، جمله شلوغ شد! چه می‌دونم؛
    “نفس راحتی بکشد” یا هر بلای دیگه‌ای که خواستید سرش بیارید!

    شد چهار تا!

  46. به جرم عشق می‌گوید:

    آن شب قدری که گویند اهل خلوت، امشب است!

    امشب شهادت‌نامه عشاق امضا می‌شود
    فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود

    فردا ز “اشک” عاشقان، این “شهر” دریا می‌شود

    امشب حال و هوایش عاشورایی است
    مکن ای صبح طلوع!

  47. صبا می‌گوید:

    گریزهای متن به مسائل سیاسی روز طولانی بود؛ تا میومد اشکمون جاری بشه، خشک می‌شد!
    هر چند که روزگارمون هم گریه داره از دست اینا!

  48. ناشناس می‌گوید:

    با نظر “اسلامی ایرانی” موافقم…

  49. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “عاقبت، کام «فرهاد» «شیرین» می‌شود!”
    و شیرین تر از شیرین فرهاد، این است که
    “خدا تو را روزی ما کند.”

    «السلام علیک یا بقیه‌الله»

  50. سیداحمد می‌گوید:

    “هان‌ ای شهدا! هر از چند گاه که می‌آیید، تفحص می‌کنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دل‌های ما می‌زدایید! و دمی، آسمان را نشان‌مان می‌دهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد!”

    یک مشت ستاره بود پنهان در خاک…

  51. سیداحمد می‌گوید:

    ظاهرا عقل بعضی‌ها هم در تحریم قرار گرفته!

    یک دستیار ویژه احمق داره این شیخ حسن، همون که هر از گاهی دهان باز می‌کنه و یک غلطی می‌کنه… گفته:
    “مشکل ازدواج جوانان با رفع تحریم‌ها حل می‌شود”!

    یه حرف بد می زنم، خواستی تایید کن!
    جناب! تحریم رو ازدواج هر کسی اثر گذاشته باشه، برای جنابعالی که…

    استغفرالله…

  52. صبا می‌گوید:

    “برای گریه‌های ما کلاس درس کربلا بگذارید!”
    “برای گریه‌هامان کلاس درس کربلا بگذارید” هم قشنگ می‌شد؛ به بقیه متن هم بهتر میاد!
    خیلی بی‌نمک میشه همشون رو تایید کنیدا

  53. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    قطعا از پسش بر میای.
    بعدشم این اشکالاتی که “صبا” می‌گیره، یعنی تو متن اصلی هم هست؟
    مگه الان روزنامه زیر چاپ نیست؟
    ولی واقعا بهت حق میدم یه جاهایی از زیر دستت در بره.
    اندازه بیست تا متن، به مغزت فشار آوردی.
    فردا غش نکنی خوبه.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    اصلا من فردا وطن نمیرم، فلذا زحمت تیتر یحتمل با دوستان دیگر است. مگه حالا چیز خاصی به ذهنم برسه که تلفنی بگم!
    تیتر امروز رو هم «رضا» زد! من دیگه حوصله تیتر رو نداشتم! واقعا خسته بودم… خودش متن رو که خوند، این تیتر رو پیشنهاد داد، منم موافقت کردم.
    البته تیتر امروز، با یک کلمه تغییر، عینا جمله‌ای از متن هست.
    و اما، بعضی نقدهای “صبا” وارد نیست!

  54. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “یکی‌تان که از همه لب‌تشنه‌تر بود، می‌گفت «سلام بر حسین».”
    سلام بر حسین*

  55. ... می‌گوید:

    بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در
    الا شهید عشق به تیر از کمان دوست

    اجرتان با حضرت دوست!

  56. ناشناس می‌گوید:

    امروز تهران، ام‌القرای شهادت خواهد شد…

  57. صبا می‌گوید:

    دو بار خوندم با این میگرن عود کرده! که چشمام دیگه درهم برهم می‌بینه! 🙂
    عالی بود، فوق‌العاده!
    عود درسته؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    خوبه میگرن دارین حالا! 🙂
    😐

  58. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    خانوم صبا
    میگم می‌خوای متن رو یکبار بنویس!
    حالا حسین قدیانی هم این وسط دو تا نظر رو متن بده!
    ملا لغتی شدیا.

  59. صبا می‌گوید:

    اصلا شما بگو هیچ کدومش وارد نیست!
    مهم اینه که حق با منه! 😀

  60. سیداحمد می‌گوید:

    عجلوا بالصلاة… عجلوا بالصلاة…

  61. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    صبا
    چند تا از اشکالاتی که وارد کردی اصلا درست نیست.

    گفتی برای پیام از رسا استفاده میشه.
    درسته ولی یک پیام می‌تونه رسا و واضح باشه ولی اثر نداشته باشه.
    پس موثر کاملا درسته.

    فرمودید که بجای جنگ از دفاع استفاده کن.
    دفاع مورد نظر شما یعنی من وایسم، یکی با چوب بزنه تو صورتم، من جلوی صورتم رو بگیرم!
    ولی دفاع از کشور، یعنی هم تو بزنی، هم دشمن، که میشه همون جنگیدن.

    گریه‌هامان؟؟!! همون گریه‌های ما قشنگتره.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    http://www.ghadiany.ir/1389/2581
    خیلی مطمئن نیستم اما فکر کنم «غدیر قم» از دل این لینک دراومد… و بعد از یکی دو روز، تیتر یک وطن هم شد.
    این رو اما حتم دارم که اول، توی همین وبلاگ استفاده کردم…

  62. صبا می‌گوید:

    سید احمد؛
    اینجا حالا دارن اذان میگن…

  63. به جرم عشق می‌گوید:

    اینجا اذان و نماز تمام شد.
    اما امان از عهد امروز و شهدای امروز؛
    اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ
    هان! ای زنده به نورها…
    وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
    امان از دریا و غواصی ها…
    وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ
    امان از حرارت و عطش… و عباس و علمدار و عاشورا و علقمه…

    خورشید کار خودش را می‌کند و دارد صبح می‌شود و
    السلام علیک یا بقیة الله

    صبحت بخیر! آقای من
    آقای دلتنگی
    صبحت بخیر! آقای من
    آقای تنهایی
    من دور افتادم ازت
    اما تو نزدیکی
    امروزم رو با تو شروع کردم
    که اینجایی…
    اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ
    دیگه جونم به لب رسیده…

  64. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    http://www.ghadiany.ir/1389/2581
    “رنگ شاید کم بیاورد، اما پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند.”

    چه جمله‌هایی می‌گفتیا. از قدیم یه ایطو چیائی تو خودت داشتی!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    یافتم! «غدیر قم» اول اول اول، مال این لینک هستش؛
    http://www.ghadiany.ir/1389/2566
    “اندکی صبر کنید؛ آفتابی شود ماه در قم، قیامت می شود در غدیر قم.”
    این متن رو ۲۶ مهر ۸۹ نوشتم لیکن تیتر یک «غدیر قم» وطن امروز، مال شماره ۲۹ مهر ۸۹ هستش یعنی این لینک؛
    http://www.ghadiany.ir/1389/2597
    رضا بهم گفت؛ تیتر بده برای متن!
    حدود شاید ۳ ساعت فسفر سوزوندم و یه دفعه یاد «غدیر قم» افتادم!
    جالب واکنش رضا بود؛ این به درد تیتر یک روزنامه می‌خوره، نه تیتر متن خودت!!
    فلذا تیتر متن خودم شد؛ «قم‌نامه» که اون رو هم خودم زدم!
    بعد «غدیر قم» سایت بالاترین که عجیب سوخته بود، همچین حمله‌ای به روزنامه، وبلاگ و شخص خودم کرد که تمومی نداشت!! 🙂
    از اون طرف، راه به راه ملت، تحسین کردن این تیتر رو.
    اون سال، «غدیر قم» بهترین تیتر سال روزنامه‌ها انتخاب شد!
    که خب! اصل و نسبش مال همین «قطعه ۲۶ شما دوستان عزیز» بود!
    فلذا، اینجا رو -که تعلق به خودتون داره- دست کم نگیرین! ایضا خودتون رو!
    کار من در قطعه، نوکری برای شماهاست…
    «کویر قم و غدیر خم» http://www.ghadiany.ir/1389/2581
    بازی من با کلمات نیست؛
    خدمت من به شما دوستان محترم است!

  65. صبا می‌گوید:

    اسلامی ایرانی؛
    ممنون از نظرتون ولی بعضی کلمه‌ها، زیبا و بهتر دیدنش دلیه! و شاید اصلا درست نبود، کامنت کردن‌شان!

  66. م.طاهری می‌گوید:

    باید خواند و خواند و خواند…
    اصلا بعضی از متن ها را باید چند بار خواند
    از آن متن‌هاست که عجیب عطر شهدا را دارد…

  67. م.طاهری می‌گوید:

    از روزی که درباره کربلای چهار خواندم این سوال گوشه ذهنم مانده بود که سرنوشت غواص‌هایی که به ساحل عراق رسیدند چی بوده؟

    روایت ناقص بود. غواص‌های بازمانده از کربلای چهار تا این حد می‌دونستند و تعریف کرده بودند که زیر آتش سنگین عراق بیش تر غواص‌ها تو آب شهید شدند. عملیات لو رفته بود، گردان‌های لشکرهای دیگه از همانجا برگردانده شدند و… اما همان غواص‌های بازمانده می‌گفتند؛ ولی تعدادی از غواص‌ها رفتند و زیر همان آتش سنگین به ساحل عراق رسیدند. به بسیجی بگی باید به فلان نقطه برسی، می‌رسه. به هر قیمتی. گفتند؛ دیگه هیچ خبری ازشون نشد. همیشه فکر می کردم که یعنی چی شدن؟

    من فکر می‌کردم به سرنوشتتان غواصان کربلای چهار، ولی فکر هم نمی‌کردم این طور شهید شده باشید. فکر می‌کردم احتمالا تو ساحل درگیر شدید و شهید شدید. بعضی‌هاتون هم اسیر شدید…
    من از کجا باید می‌دانستم این طور به شهادت رسیدید؟
    برای غواص‌ها باید بلند بلند گریه کرد؛ آخه چه زیر آب، چه زیر خاک، ساکت و بی صدا شهید شدن شهدای غواص…
    صدای غواصی که داره شهید می‌شه، به گوش هیچ کس نمی‌رسد جز خدا…
    برای شهدای غواص باید بلند بلند گریه کرد…

  68. صبا می‌گوید:

    از آذرخش خبری دارید؟
    خیلی وقته خبری ازش نیست!

  69. به جرم عشق می‌گوید:

    سبحان الله..
    آخه این حضرت حافظ از کجا متوجه نیت ما میشه که هر بار غزلی رو میاره که “واژه‌هایی” از نیت آدم توش هست؟؟!!
    همین الان غزلی خواستم ازش برای شهدای فردا که اومد:
    آن یار کزو خانه ما جای پری بود
    سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

    دل گفت فروکش کنم این “شهر” به بویش
    بیچاره ندانست که یارش “سفری” بود…
    .
    .
    .
    حقیقت اینه جناب قدیانی!
    وقتی توی پست قبل، حرف رفتن رو پیش کشیدین، باز غزل خواستم از خواجه شیراز که اومد:
    ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر
    که از “یمین” و “یسار”ت چه سوگوارانند!

  70. به جرم عشق می‌گوید:

    م. طاهری
    عجب روضه‌ای شد برای شهدای غواص زنده به نورمون…

  71. صبا می‌گوید:

    صدای آواز گنجشک‌های این وقت صبح را دوست دارم! با صدای‌شان موقع غروب خیلی فرق می‌کند!
    آرام و شمرده جیک جیک می‌کنند، بر عکس غروبها که جیغ جیغ می‌کنند!

  72. صبا می‌گوید:

    م. طاهری؛
    قشنگ بود ساز پر سوز دلتون! 🙁

  73. سید مقداد نقیب السادات می‌گوید:

    سلام علیکم
    خیلی دوست داشتم الان می‌تونستم کنار این شهدا باشم
    اما هر چقدر هم امروز بهارستان شما بوی یاس بگیره، باز به پای معراج شهدای کمیته تفحص مفقودین پادگان شهید محمودوند اهواز ما نمی‌رسه
    وقتی آدم میره اونجا انگار از زمان و مکان کنده میشه
    جاتون خالی
    ما قبل از شما چند روزی با این شهدا عشق بازی کردیم تو کمیته تفحص اهواز
    آقای قدیانی بزرگوار!
    اجرت با مادر همین شهدا
    به محسن زهرا این شهدا بوی حضرت زهرا رو میدن
    به مظلومیت علی این شهدا مستجاب الدعوه هستن
    حوائجتون رو از این شهدا بخوایید
    این رو با تمام وجود حس کردم که میگم
    این شهدا تا چند روز قبل زائرشون مادرشون حضرت زهرا بوده
    سلام به شهدایی که پناهی بجز نسیم صحرا و همدمی بجز مادرشون فاطمه زهرا ندارن…

    اشک… و باز هم اشک…
    یا حق

  74. ناشناس می‌گوید:

    “حیف که به زعم بعضی‌ها، دست شما شهدای غواص بسته است و الا از شما تقاضا می‌کردم به افتخار این دیپلماسی کاملا معتدل، یک کف مرتب برای جماعت بزنید”.
    معرکه بود!

  75. همرزم شهید می‌گوید:

    «تابوت» نام آن چیزی نیست که شما در آن آرمیده‌اید! تابوت، همین دنیای ما است!
    آخخخخ گفتید…

  76. محمد تقی می‌گوید:

    سلام و خدا قوت عزیز
    انصافا دلی و قشنگ و بجا و صحیح بود متنتان مثل همیشه
    ان‌شاءالله با شهدا و پدرت شهیدت محشور شی
    اصلا انشالله شهید شی

  77. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    یکی از بچه‌ها وزنه غواصی را داخل آب انداخته بود. با اینکه وزنه سربی بود و ارزشی نداشت، او آنقدر شیرجه زده بود داخل آب که وزنه را پیدا کند به حدی که چشم‌هایش قرمز شده بود. دیدم دارد گریه می‌کند. فرمانده گروهان گفت؛ وزنه سرب را گم کرده، گفتم اشکال ندارد وزنه که ارزشی نداشت. گفت؛ نه، بیت المال بود. چند روز دیگر دیدم یک چیزی به کمرش وصل کرده. رفته بود از داخل خانه‌های خراب خرمشهر سرب باتری را داخل قالب ریخته بود و وزنه درست کرده بود که به کمرش ببندد.


    کاش مثل این‌ها زندگی کنیم!

  78. مجید قمی می‌گوید:

    الحق که عالی بود.
    کلمات و جملات قاصره از توصیف و تحسین متنتون.

  79. مجید قمی می‌گوید:

    خواندن یکبار این متن حق مطلب رو ادا نمی‌کنه.
    واقعا باید به احترام این قلم و شخص جناب آقای قدیانی، تمام قد ایستاد.

  80. قاصدک منتظر می‌گوید:

    تو هوای شهرمون، عطر گل یاس میاد
    از چشای ترمون، قطره ی الماس میاد

    برای حفظ حریم ارزش‌ها، پاس میاد
    واسه انجام عمل، شاخص و مقیاس میاد

    تو خواص شهدا*، خاص‌ترین خاص میاد
    روی دوش جوونا، شهید غواص* میاد

    صدای هق هق گریه، میون ناس میاد
    مادر شهیده و با دل حساس میاد

    روز تشییع شما، خدای احساس میاد
    “قاصدک”؛ خبر بده! عمویش عباس میاد

  81. زهرایی . . . می‌گوید:

    سلام
    به جان خریده را به نان نمی فروشیم
    یا زهرا

  82. بی قرار وصال می‌گوید:

    جان ناقابلم فدای شما و مسیر نورانی‌تان ای افلاکیان خاک نشین
    هان ای شهدای عزیز!
    قرارمان این نبود که دوستان و هم سنگران‌تان را جا بگذارید و خودتون کنار خوان عند ربهم یرزقون بنشینید.
    شما که در خوش عهدی ضرب المثل بودید و هستید، پس به قول‌تان عمل کنید…
    عزیزان خونین بال
    دست جاماندگان از قافله قبیله نور را بگیرید…

  83. بی قرار وصال می‌گوید:

    برادرم جناب قدیانی!
    نوشته‌های شما را عشق است، به ویژه آنجا که قلمتان عطرآگین به عطر جهاد و شهادت و ایثار و مقاومت است.
    قلم‌تون رسا و توانا
    التماس دعا

  84. بیست و ششی می‌گوید:

    از خون جوانان وطن لاله دمیده
    از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
    در سایه گل، بلبل ازین غصه خزیده
    گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

    چه کج رفتارى اى چرخ!
    چه بدکردارى اى چرخ!
    سر کین دارى اى چرخ!
    نه دین دارى نه آیین دارى اى چرخ!

    از اشک همه روى زمین زیر و زبر کن
    مشتى گرت از خاک وطن هست به سر کن
    غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
    اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن

    چه کج رفتارى اى چرخ!
    چه بد کردارى اى چرخ!
    سر کین دارى اى چرخ!
    نه دین دارى نه آیین دارى اى چرخ!

    از دست عدو ناله من از سر درد است
    اندیشه هر آن کس کند از مرگ نه مرد است
    جانبازى عشاق نه چون بازى نرد است
    مردى اگرت هست کنون وقت نبرد است

    چه کج رفتارى اى چرخ!
    چه بدکردارى اى چرخ!
    سر کین دارى اى چرخ!
    نه دین دارى نه آیین دارى اى چرخ!

    عارف قزوینی

  85. ر.ر می‌گوید:

    بازدید امروز: ۱۰۹۵
    بازدید دیروز: ۱۲۲۳
    افراد آنلاین: ۱۶
    بازدید کل: ۳۹۷۵۶۱۹
    سلام بر دادش حسین بچه بسیجی‌ها
    عجب متنی، خوندم تا آخرش…

  86. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    *تقدیم به مادران شهدای غواص*

    باز هم شکر خدا داغ شما شیرین است
    داغ سخت است، ولی اوج مصیبت این است:

    فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
    پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را

    فرض کن خشک شود روی لبت لبخندت
    اربا اربا بشود پیش خودت فرزندت

    بگذارید بگویم که چه در سر دارم
    اصلا امروز تب روضه ی اکبر دارم…

  87. ... می‌گوید:

    عجب موقعی آمدید!
    بوی یاس، بوی رمضان، عطر وجود شما!
    چه حالیه! این روزها حال دل ما!

  88. چشم انتظار می‌گوید:

    این متن تو تاریخ ثبت خواهد شد.
    خوشا به سعادت دوستانی که داغ‌داغ و در سَحر نورانی امروز، خوندند. مزه‌اش به همون بود.
    ما که جا موندیم… 🙁
    ولی باز هم دیر نیست لذت خوندن این متن.

  89. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    آی شهدا!
    با دست‌های بسته‌تان دست ما را هم بگیرید…

  90. منم گدای فاطمه می‌گوید:

    خدا قوت آقای قدیانی.
    اجرتان با صاحب الزمان…

  91. سحر می‌گوید:

    من “متن خوان قدری” هستم؛ تا دلتون بخواد کتاب خوندم، متن دیدم…
    اما این متن من رو کُشت!!!
    خداوندا قلم نویسنده‌اش رو پرتوان‌تر کن!

  92. چشم انتظار می‌گوید:

    خوب موقـــــــ (خرداد پر از حماسه) ــــــــعی آمدید.
    http://www.ghadiany.ir/1390/7209

  93. سیداحمد می‌گوید:

    خدایا!
    شکر به درگاهت… چقدر خوب ماه میهمانی‌ات را آغاز کردی…
    می‌دانستی ما عاشق شهدائیم؛ با این شروع لذت میهمانی‌ات را به کاممان چند برابر کردی…
    خدایا شکرت…

  94. سینا می‌گوید:

    پرچمت بالاست حسین قدیانی…

  95. حسین می‌گوید:

    http://meysammotiee.ir/files/other/fatemiyeh/Shab3Fatemieh1-1392%5B04%5D.mp3
    رسیده شهیدی دوباره
    پس از بی نشانی و دوری
    سوی مادری که همه عمر
    نشسته به پای صبوری
    پس از سالیانی که بوده
    پی یک خبر از شهیدش
    فقط استخوان و پلاکی
    رسیده ز سرو رشیدش

  96. رضا 2 می‌گوید:

    بیچاره مردم که شهیدهای‌شان هم باید ابزار دستی باشند برای توهین به نماد جمهوریت‌شان!
    لطفا به جای استفاده از شهدا در تقویت اتحاد درون حزبی، از آنان برای اتحاد ملی استفاده کنید.
    ارزش شهدا بیشتر از مستمسکی برای تقویت نظر خود و کوبیدن گروههای دیگر است.
    کمی کلی‌تر بیاندیشید لطفا جناب قدیانی!
    کسانی که جیب‌های‌شان خالی است و به خاطر فشار اقتصادی رمقی برای‌شان نمانده هم از ما هستند.
    همانهایی که روحانی را رئیس جمهور کردند و اکنون از او نه آمریکا ستیزی و شعارهای انقلابی نمایانه و نه حتی رفاه اقتصادی، بلکه ممکن کردن زندگی غیر ممکن شده را می‌خواهند.
    ای کاش شما هم به جز طبقه خود، همه مردم را ببینید.

  97. مرتضی اهوازی می‌گوید:

    نِنه‌ش می‌گفت: بُواش قنداقه شو دید
    رو بازوش دس کشید مثل همیشه
    می‌گفت دِستاش مثه بال نِهنگه
    گِمونم ایی پسر غِواص میشه

    نِنه‌ش می‌گفت: همه‌ش نزدیک شط بود
    می‌ترسیدُم که دور شه از کنارُم
    به مو‌ می‌گف: نِنِه می‌خوام بزرگ شُم
    بِرُم سی لیلا مرواری بیارُم

    نِنه‌ش می‌گفت نمی‌خواستُم بره شط
    می‌دیدُم هی تو قلبُم التهابه
    یه روز اومد به مو گفت: بل بِرُم شط
    نفس مو بیشتِر از جاسم تو آبه

    زِد و نامردای بعثی رسیدن
    مثه خرچنگ افتادن تو کارون
    کِهورا سوختن، نخلا شکستن
    تموم شهر شد غرقابه‌ی خون

    نِنه‌ش می‌گفت روزی که داشت می‌رفت
    پسین بود؟ صبح بود؟ یادُم نمیاد
    مو‌گفتم: بِچِه‌ای… لبخند زد گفت:
    دفاع از شط شناسنامه نمی‌خواد

    رفیقاش می‌گن: از وقتی که اومد
    تو چشماش یه غرور خاص بوده
    به فرمانده‌ش می‌گفته بِل بِرُم شط
    ماها هف پشتمون غِواص بوده

    نِنه‌ش می‌گف جِوونِ برگِ سِدرُم
    مثه مرغابیای خسته برگشت
    شبی که کربلای چاار لو رفت
    یه گردان زد به خط یه دسته برگشت

    نِنه‌ش می‌گفت‌: چشام به در سیا شد
    دوای زخم نمک سودُم نِیومد
    مسلمونا دلُم می‌سوزه از داغ
    جِوونُم دلبَرُم رودُم نِیومد

    عشیره می‌گن از وقتی که گم شد
    یه خنده رو لب باباش نیومد
    تا از موجا جنازه پس بگیره
    شبای ساحلو دمّام می‌زد

    یه گردان اومده با دست بسته
    دوباره شهر غرق یاس می‌شه
    ننه‌ش بندا رو ‌وا می‌کرد، باباش گفت:
    مو‌ گفتم ایی پسر غِواص می‌شه

    “حامد عسکری”

  98. سیداحمد می‌گوید:

    بر موج‌های اروند با دست بسته رفتند
    تا هیچ کس نبیند بر دست‌های ما بند

    {محمد مهدی سیار}

  99. برف و آفتاب می‌گوید:

    صفحه یک تمام قد، به احترام شهدا…
    و اشک تمام قد، به احترام متن شما…

  100. به جرم عشق می‌گوید:

    آخی… مادران شهدای غواص

    فرض کن فرض! فقط فرض کن این مسئله را
    پیش نعش پسرت گوش کنی هلهله را…

    از صبح که دارم همسرم را راهی می‌کنم برای رفتنش به تبلیغ، دارم باز آماده می‌شوم برای چشیدن ذره‌ای، ذره‌ای، از انتظار همسران شهدا…
    و انتظار من کجا در این امنیت شهرها و روستاها؟ و انتظار همسران شهدا کجا در آن روزهای آتش و خون؟

    اما امان از مادران شهدا…
    خاک پای همسران صبور شهدا توتیای چشمم… دلتنگی و عاشقی و به دوش کشیدن بار فرزندان و رنج‌های تمام نشدنی که یک سویش نیاز است به سایه سرهای‌شان…
    اما امان از مادران شهدا که خوب می‌توانند درک کنند احساس خدا را… که در عین بی‌نیازی به فرزند، عاشقند…
    وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إِلَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی…
    وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی…
    فدای عرفان شهدای امروز که همراه با رمضان آمده‌اند…
    با ابوحمزه…

  101. آه دل می‌گوید:

    شهدا ممنونتونیم… مدیونتونیم… شرمندتونیم…

  102. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    نِنه‌ش می‌گفت:

    “موگفتم: بِچِه‌ای… لبخند زد گفت:
    دفاع از شط شناسنامه نمی‌خواد”

  103. چشم انتظار می‌گوید:

    “برای شهیدِ کربلای ۴
    چه چیزی بهتر از یادگاریِ کربلای ۵؟”

    هزاران آفرین داداش حسین.

  104. به جرم عشق می‌گوید:

    همین الان پخش مستقیم شبکه خبر از مراسم شهدا
    خدایا… هم صبر بده هم بصیرت…
    دلم پیش حضرت آقاست…
    اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  105. ... می‌گوید:

    از ظهر تا حالا با تلوزیون داریم دیوونه می‌شیم… به مرز جنون رسیدیم!
    یعنی اساسی انقلاب کردند در جسم و روح و حال و احوال ما، این بچه‌های حضرت زهرا سلام الله!

  106. چشم انتظار می‌گوید:
  107. برف و آفتاب می‌گوید:

    به ویکی پدیا بگید اطلاعات خودش رو ویرایش کنه؛
    عملیات کربلای ۴ در تاریخ ۵ دی ۱۳۶۵ آغاز شد و در تاریخ ۲۶ خرداد ۹۴ با پیروزی رزمندگان اسلام به پایان رسید…

  108. چشم انتظار می‌گوید:

    برف و آفتاب؛
    کامنتتان طعنه قشنگی داشت!

  109. مسعودساس می‌گوید:

    این گل پرپر از کجا آمده؟
    از سفر کرب و بلا آمده…

  110. سیداحمد می‌گوید:

    م. طاهری؛
    کامنتتان خیلی خوب بود… ممنون!
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    مسعود؛
    سلام! رسیدن به خیر…

  111. سمانه می‌گوید:

    متن رو همون دیشب خوندم؛ داغ داغ‏!‏
    نظر ندادم چون هر چی می‌گفتم، کم لطفی بود، هم در حق شهدا، هم این متن!
    امروز هم با سعادتی که همین شهدا نصیبم کردند دوباره شرمنده‌ام کردند…
    کاش ما رو ببخشند و شفاعت ما رو بکنند.
    خودم که روی سر بلند کردن نداشتم ولی به یاد همه بودم؛
    به ویژه دوستی که سفارش کرده بود.

  112. نسیم می‌گوید:

    امروز عاااااااالی بود.
    واقعا دست مریزاد به این مردم بصیر و غیور…
    (البته ناگفته نماند که در اثر ازدحام جمعیت، چند باری نزدیک بود ما هم به شهدا ملحق بشیم!)

  113. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    این هم از شعار داداشمون
    http://uupload.ir/files/e3cg_img_3114.jpg

    این هم کمال خان تبریزی
    http://uupload.ir/files/a5lj_img_3094.jpg

  114. سمانه می‌گوید:

    نوشته روی بعضی از پوسترهایی که دست مردم بود، تیتر متن‌های اخیر آقای قدیانی بود.

  115. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    کربلایی مسعود
    خوش اومدی. زیارت قبول…

  116. ناشناس می‌گوید:

    “گناه ما چیست که خورده‌ایم به این عصر ابری؟! نه باران می‌آید، نه آفتاب، خودی نشان می‌دهد! می‌خواهم ببینم تمامی ندارد این غیبت؟!”

  117. ناشناس می‌گوید:

    پیامی آورده‌اند:
    اتحاد ملت ایران در مقابل دشمن

  118. ن.علمی نیک می‌گوید:

    آه غواص شهید
    مادرم دید تو را، دست تو را
    و همه‌اش زمزمه می‌کرد به ترکی “ننه قربان سنه را”…

  119. سجاد می‌گوید:

    سلام
    خیلی عالی
    موفق باشید
    با اجازه تون در وبلاگم لینک این مطلب را می‌گذارم.
    و من اله توفیق…

  120. نسیم می‌گوید:

    بسم الله الرحمن الرحیم
    صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند. و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیره های معنوی امت را با شکوهی هر چه تمام تر در کشور برافراشتند. سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشوده‌ی شما. سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بی پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت پذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی می‌شناسید و می‌نیوشید و پاسخ می‌گویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانه های به میهن بازگشته یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما. و سپاس بی‌حد از خدای مالک دلها و سلام بی پایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
    سید علی خامنه‌ای
    ۲۶ خرداد ۱۳۹۴

    اللهم صل علی محمد و آل محمد

  121. چشم انتظار می‌گوید:

    هنوزم شهیدا رو میارن 
    دلای شکسته بی‌شمارن

    چه سخته مادری چشمش به در باشه
    چه سخته از عزیزش بی‌خبر باشه

    شهیدا خونشون نذر سحر بود 
    مثل گل عمر اونا مختصر بود

    خدایا یادگار عاشقامون 
    سفر بود و سفر بود و سفر بود

    نمونده به جز راهی از اونا 
    گذشتن همه از آسمونا……..
    میلاد عرفان پور

  122. سیداحمد می‌گوید:

    رهبر انقلاب:
    “سپاس بی‌پایان، پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه‌های نیاز این ملت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید”.
    خوب موقعی آمدید…

    رهبر انقلاب:
    “سلام بر شما ملت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت‌پذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی می‌شناسید و می‌نیوشید و پاسخ می‌گویید.”
    عشق است پیام آمدن‌تان که از پیام رفتن‌تان حتی از پیام خون‌تان هم موثرتر است! خداوند که «شهید» را «زنده» می‌خواند یعنی همین! الحمدلله که ایمان ما به صدق وعده الهی است! هان ‌ای شهدا! ما هرگز نمی‌پنداریم شما مرده‌اید! بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است! شده خود را از زیر خروارها خاک بیرون بکشد، این کار را می‌کند تا به همه ما بفهماند که اگر در این دنیا، جانش را برای «خمینی» داد، الان که در آن سوی هستی، دستش بازتر هم شده، به شکل مضاعف آمادگی دارد تا میانداری کند برای «خامنه‌ای». گلیم بیت رهبری، همان گلیم سنگر شهداست! چفیه «حضرت آقا» همان چفیه شهداست! قلم زدن در اقلیم عشق، وه که چه صفایی دارد…

  123. نسیم می‌گوید:

    اینقدر از خوشحالی آقا خوشحال شدم که “و عجل فرجهم” رو یادم رفت بنویسم!!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ق ۲:
    اُ… چه غلطا! 🙂
    http://kayhan.ir/fa/issue/455/1
    با من بود، اون ۲ تا گوشواره‌های چپ و راست رو هم حذف می‌کردم؛ آرم «کیهان» رو می‌ذاشتم تو دل عکس…

  124. حسین می‌گوید:

    و سلام بی پایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است.

  125. حسین می‌گوید:

    میگن عزرائیل بدجوری دنبالشه!

  126. سمانه می‌گوید:

    نسیم؛

    واقعا این حضور مردم اونقدر پیام روشن و واضحی داشت که دل “حضرت آقا” شاد بشه؛ اما من وسط مراسم یاد ایشون افتادم، فکر کردم ما که اینقدر بخاطر این شهدای مظلوم غصه داریم، ببین الان دل آقامون چه خبره؟
    حتما دلشون خونه بخاطر زجری که ستاره‌هاشون موقع شهادت تحمل کردن… بمیرم برای دل حضرت آقا که این همه مصیبت رو تحمل می کنند اما خم به ابرو نمیارن.

    کوه آتش به جگر دارد
    اگر چه خاموش است

  127. چشم انتظار می‌گوید:

    کلا؛ همشون پری دریای‌ان 🙂 بقیه شون رو هم تو ذهنتون تصور کنید!

  128. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    استقبال دیروز مردم بجنورد از رئیس جمهور به حدی بود که مسیر بیست دقیقه‌ای فرودگاه تا ورزشگاه محل سخنرانی را، پنج دقیقه‌ای پیمود!

  129. قاصدک منتظر می‌گوید:

    خدا رو شکر که شور و شعور مردم، باز هم حماسه ی دیگری (۲۶ خرداد) رو آفرید.

  130. زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی می‌گوید:

    با کنایه مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم
    دستِ حیدر… دستِ زینب… دستِ این غواص‌ها…

  131. قاصدک منتظر می‌گوید:

    “پروردگار حکیم…
    در لحظه های نیاز…
    بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می‌فرماید و غبارها را می‌زداید.
    حضور پرمضمون امروز…
    یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است.”

  132. سمانه می‌گوید:

    مبصر‏!‏
    پیام “بی‌زرگانی” نداریم؟
    ساعت ۴۰ دقیقه بامداد
    افراد آنلاین: ۲۱ نفر 

  133. ناشناس می‌گوید:

    اصلا انتظار نداشتم حضرت آقا پیام بدهند، اونم چنین پیامی!
    “خطاب لطیف الهی”
    “لحظه‌های نیاز این ملت خداجوی و خداباور”
    “حضور پرمضمون”
    “از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب”
    “بشارت‌های تردید ناپذیر”

    بر خامنه‌ای رهبر خوبان صلوات
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  134. حسین می‌گوید:

    شهادت راهی است که خداوند برای بقای بندگان خاص خودش قرار داده و شهید، شاهد عالم ناسوت است و ما نیز مردگان عادات روزمره دنیا… و چه خام نظریم که خود را قادر بر توصیف شاهدان این عالم بدانیم چرا که، دون را از عالی خبری نیست! اما هر آنچه که در توصیف این شاهدان نوشته و گفته می‌شود تذکری است برای صیقل قلبهای ما جاماندگان، تا همچو برقی بر وجود غفلت‌زده ما فرو آید و چراغ راهی در این ظلمتکده آخرالزمان باشد.

    {قسمتی از مقدمه کتاب زیبای سلام بر ابراهیم. زندگینامه شهید ابراهیم هادی}

  135. قاصدک منتظر می‌گوید:

    سمت راست عکس سومی که “اسلامی ایرانی” گذاشتند، پایه‌ی پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایرانه. در همین سمت پایین عکس تعدادی نوجوون با پرچمهای سرخ “هیهات من الذلة” در دست ایستاده بودند. از پایین که نگاه می‌کردی، تکون دادن این پرچمها در دستشون زیر رقص پرچم مقدس کشورمون به دست باد، خیلی صحنه زیبایی رو درست کرده بود.

  136. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  137. ... می‌گوید:

    سمانه؛

    ممنون، قبول باشه!

  138. بیست و ششی می‌گوید:

    “برای تشییع پیکر شهدا متن مشترکی برای روز تشییع، ایضا شبکه افق و روزنامه وطن امروز بنویسم‌ها!”
    امروز خوانده شد آنجا؟

  139. بیست و ششی می‌گوید:

    “این شهر، با ما صفا نمی‌کند! این شهر، قدوم شما را در خیابان‌هایش تجربه کرده! شهر، شما را می‌شناسد! و حالا می‌تواند از دست مای آلوده به زر و زیور دنیا، نفسی به راحتی بکشد! حالا می‌توان در این شهر، نفسی کشید!”

  140. یکی می‌گوید:

    خوش به حال همه اونهایی که تو مراسم امروز بودن…

  141. رضا اعتدال طلب -پزشک می‌گوید:

    تو تشییع جنازه شهدا هم شعار سیاسی علیه دولت!
    به خدا بی‌خودی به در و دیوار می‌زنید.
    باهوش باشیم مثل ۹۲ (نه مثل ۸۴) دیگه دولت تحویلتون نمی‌دیم
    به تیغ نظارت استصوابی هم دلخوش نباشید
    مگه تو ۹۲ کاری از پیش برد؟
    یدالله فوق ایدیهم

  142. بیست و ششی می‌گوید:

    بار سوم بود متن را خواندم، ولی باز هم برایم تازگی داشت، انگار اینها را دیشب اصلا نخوانده بودم!

    “پس سهم ما از آسمان چه می‌شود؟ به عشق شما و برای آنکه بیایی، تمام زندگی‌مان شده روضه علقمه! «عمو جان! آب کدام است؟ خودت را می‌خواهیم!» ما خودت را می‌خواهیم آقا. آخر در غم دوری تو آفتاب عالم‌تاب، تا کجا باید بلند شود آه ماه؟! گناه ما چیست که خورده‌ایم به این عصر ابری؟! نه باران می‌آید، نه آفتاب، خودی نشان می‌دهد! می‌خواهم ببینم تمامی ندارد این غیبت؟! تو امام مایی. امام زمان ما… همان زمانی که بی‌تو، بر ما بد می‌گذرد، لیکن هیچ کاری به کار شهدا ندارد! آقا جان! باور کن که احتیاج اهل زمین به تو، بیش از اصحاب آسمان است!”

  143. ناشناس می‌گوید:

    واقعیت رفت در اذهان ما مدفون شود
    زنده‌ها را مرده‌ها بردند روی شانه‌ها!

    کاظم بهمنی

  144. م می‌گوید:

    حسین جان!
    من نمی‌دونم تو چه حالی بودی که این متن رو نوشتی…
    عجب دلی داری
    گویی غم و شادی را در هم آمیختی
    با روح و روان ما چه کردی پسر…
    دیگه طاقت نیاوردم و اشک از چشمانم جاری است…
    عجب حال شهدایی پیدا کردی.
    حسین جان!
    ما رو دعا کن بسیجی…
    به خدا شهدا فریاد “هل من ناصر” آقا را شنیدند و آمدند…
    به خدا شهدا زنده اند… به خدا شهدا زنده اند… به خدا شهدا زنده اند…

  145. به جرم عشق می‌گوید:

    بزرگواران! زیارت همه قبول باشه الهی

    دارم با خودم فکر می کنم چرا حضرت آقا “ملت ایران” را مخاطب قرار داده‌اند؟
    در حالی که این مراسم توی تهران بود!
    یعنی تشییع از راه دور هم قبوله؟!
    یا شاید…

  146. هیچ می‌گوید:

    سلام بر امام و شهدا. سلام بر امام خامنه‌ای

  147. سید مقداد نقیب السادات می‌گوید:

    حسین جان!
    دمت گرم اخوی
    اینقدر خوب تیتر می‌زنی که امروز شعار شده بودن دست ملت
    خدا به قلمت برکت بده به حق همین شهدا
    التماس دعا
    اجرت با مادرم زهرا
    یا حق

  148. مرضیه می‌گوید:

    “آنکه دستش را دشمن بسته، شما نیستید! آنکه زنده به گور شده، شما نیستید! آنکه در کربلای ۴ شکست خورده، شما نیستید! این همه برازنده همان کسانی است که توهم زده‌اند کربلا با آن بدن قطعه قطعه شده جناب علی‌اکبر، چیزی جز درس مبارزه است! و خالی از شعور، شعر «هر توافقی…» می‌سرایند!”

    دستانمان باز است اما به دستان بسته تو غبطه می‌خوریم!

  149. چشم انتظار می‌گوید:

    ملتی که دیروز در میدان بهارستان جمع بودند، از وزارت کشور مجوز داشتند؟؟؟!!!
    .
    آفرین به این لباس مقدس سپاه، که سربازان انقلاب رو به اصل خودشون باز می‌گردونه!

  150. رضا 2 می‌گوید:

    “سوء استفاده از شهدا برای تقویت جبهه سیاسی خود” به نظرم بارزترین عنوانی هست که برای کار شماها میشه انتخاب کرد.
    ای کاش شهدا بودن امروز و یقه شما را می‌گرفتند اما صد افسوس…
    و البته صد شکر که بازماندگان آنها هستند…
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    درست میگی کاملا! اتفاقا شهدا آمدند بلکه یقه ملت را بگیرند که چرا در گوش این دولت کدخداپرست، محکمتر سیلی نمی‌خوابانید؟
    و البته ما هم خواباندیم… که صدای‌تان درآمده!؟
    در ضمن، «سوء استفاده» را هم از «رندان خرابات» یاد گرفته‌ایم که عدل، همچین شرایطی آمدند… تا جلوه بسیجیان «خون خدا» هیبت پوشالی کدخدا و کدخداپرستان را مات و مبهوت کند!

  151. فطرس ملک می‌گوید:

    آقا جان! مولای ما! صاحب ما! تا کی باید از راه دور بگوییم؛ «السلام علیک یا بقیه‌الله»؟!

  152. همشهری باکری می‌گوید:

    سلام
    لای لای ای جبهه لرین
    یورقونی ای خسته جوانلار

  153. شیدا می‌گوید:

    یه مورچه، کنار یه دریاى خروشان از عشق، اخلاص، معنویت، حماسه، غرور، هنر، ادب، صفا، چى مى‌تونه بگه واقعا؟؟!!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    قطعه ۲۶:
    امشب هم ان‌شاءالله به روز خواهم شد.

  154. ناشناس می‌گوید:

    ملتی که دیروز در میدان بهارستان جمع بودند، از وزارت کشور مجوز داشتند؟؟؟!!!
    🙂 🙂 🙂

  155. به جرم عشق می‌گوید:

    “درست میگی کاملا! اتفاقا شهدا آمدند بلکه یقه ملت را بگیرند که چرا در گوش این دولت کدخداپرست، محکمتر سیلی نمی‌خوابانید؟ و البته ما هم خواباندیم… که صدای‌تان درآمده!؟”

    از صبح زخم‌هایم سر باز کرده با این تیترهایی که روزنامه‌های معلوم‌الحال زدن.
    برداشته تابوت مزین به پرچم سه رنگمون و نام سرخ الله و دستهای مردم رو سیاه و سفید زده که؛
    شهدا بی‌رنگ بودند! رنگی‌شان نکنید!!
    یعنی چنان سیلی خوردن از ملت که اینجوری گیج می‌زنن!!

  156. صبا می‌گوید:

    خدایا! از عمر ما کم کن… بر عمر رهبرمون بیفزا…

  157. ع.ح.ق می‌گوید:

    منطق رضا ۲ که تو حلق خودش… هیچی!
    ولی آقا رضای دکتر قطعه؛
    بالاخره نفهمیدیم‌ها.
    یدالله فوق ایدیهم؟
    یا
    ید کدخدا فوق ایدیهم؟

    تکلیف ما رو مشخص کنید تا ملتفت بشیم که بالاخره ید چه کسی فوق ایدیهم؟؟!!

  158. ... می‌گوید:

    رضا۲
    شما انگار خیلی نگرانید از “تقویت اتحاد جبهه درون حزبی” اینور؟!!!!

  159. پیرمرد می‌گوید:

    هنوز بغض در گلویم راه گفتارم را بسته.
    خوش به سعادتتون ای اهالی قطعه ۲۶…

  160. ... می‌گوید:

    به جرم عشق؛
    منم اون تیتر رو دیشب دیدم، مانده‌ام همینطور!

  161. بی قرار وصال می‌گوید:

    رضا اعتدال طلب -پزشک؛
    اینقدر به دولت‌تان ننازید!
    بنی‌صدر هم دولت داشت، گارد ریاست جمهوری هم برای خودش درست کرده بود که این دولت فاقد آن است، تازه میلیشیای منافقین هم در خدمتش بود.
    بازرگان هم دولتی بود برای خودش.
    یادتان باشد ما سلطنت ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی را هم به حول و قوه الهی از ریشه برانداختیم.
    البته ما سرنوشت آنها را برای این دولت نمی‌خواهیم و آرزو نمی‌کنیم.
    اما… فاعتبروا یا اولی الابصار

  162. رضا 2 می‌گوید:

    …؛
    نگرانیم از اتحاد جبهه‌ای که برای رسیدن به هدف، وسیله و ابزار را توجیه می‌کند.
    حتی از شهیدانی که بیشتر از هر کس ادعای عشق به آنها را دارند نیز سوء استفاده می‌کنند تا هدف خود را که زدن دولت است محقق سازند.
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    ح ق:
    اولا نگرانی چیز خوبی نیست، فلذا دلواپس نباشید!
    ثانیا ما میگیم «هیهات مناالذله» چرا به دولت برمی‌خوره؟؟؟!!!

  163. به جرم عشق می‌گوید:

    حضرت آقا در جریان یک تشییع دیگر هم فرمودند:
    “خدا می‌داند همان روز تشییع که داخل جمعیت رفتم، در دل من چه می‌گذشت! عزیزانم! اگر واجب عینی باشد، من از زیر هیچ باری دوش خودم را خالی نمی‌کنم.”

    این لینک را حتما ببینید، برای این روزها عجیب تحلیل دارد:
    http://www.leader.ir/langs/fa/index.php?id=1069&p=bayanat

  164. "دیوونه داداشی" می‌گوید:

    “یه مورچه، کنار یه دریاى خروشان از عشق، اخلاص، معنویت، حماسه، غرور، هنر، ادب، صفا، چى مى‌تونه بگه واقعا؟؟!!”

    می‌تونه فقط بگه «سلام بر حسین».
    مورچه‌ای به نام «آسینتامن»! کنار سمفونی‌ ماهی‌ها…!!

  165. حسین می‌گوید:

    آقایون فتنه طلب! ما این روزها یادمون نمیره
    http://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim//Uploaded/Video/1394/03/27/1394032715351554551486.flv

  166. سیداحمد می‌گوید:

    “ما میگیم «هیهات مناالذله» چرا به دولت برمی‌خوره؟!”

    والا!

  167. سیداحمد می‌گوید:

    اصولا هر چیزی که بوی استقامت بده، هر چیزی که بوی بی‌نیازی به غرب بده، از نظر آقایون برخورنده است!
    اگر قرار بود به نظر اونها عمل کنیم، کلا تشییع شهدا، بلکه یک پله بالاتر، کلا تفحص پیکر شهدا هم ضرورتی نداشت!
    ۳۰ سال گذشت… بی خیال دیگه!
    علی‌الحساب در جشن‌های بنفش شرکت کنید و با کمی قِر و فِر، به مفتاح‌السلطنه انرژی مثبت بدید!

    مدعی‌اند ما از شهدا سوءاستفاده کردیم.
    شما یک شهید رو به ما معرفی کنید که سیاسی نبوده باشه… یک شهید بی‌تفاوت به ولی فقیه معرفی کنید… یک شهید که مرگ بر آمریکا نمی گفت… یک شهید که نسبت به استقلالمون بی‌تفاوت بوده باشه!

    این شهدا مال ما هستن؛ مال همه مردمی که نسبت به ایران و جمهوری اسلامی و ولایت فقیه احساس مسئولیت می‌کنند.
    هر کدوم از این شهدا اگر دیروز بودن، همصدا با مردم شعار “نه سازش، نه تسلیم؛ نبرد با آمریکا” سر می‌دادن!

    خودتون هم می دونید ادعای “سوءاستفاده از شهدا” چقدر خنده داره!

  168. رضا 2 می‌گوید:

    ح ق؛
    یهویی… نمی دونم! شاید به همون دلیل که الله اکبرهای شبهای ۶ سال پیش به دولت وقت خیلی برمی‌خورد!
    ولی پخش خبرنامه علیه دولت و توهین رسمی سخنرانان به دولت و رئیس مجلس همون “هیهات منا الذله” هست؟ یا علم کردن احمدی‌نژاد؟ یه عده دارن از اومدن شهدا به نحو احسن برای منافع خودشون استفاده می‌کنن. با تلاشی وصف ناپذیر!
    ـــــــــــــــــــــــــــــ
    حق:
    «آمار روحانی» از وضعیت اقتصاد، مهمترین خبرنامه‌ای هستش که علیه این دولت داره پخش میشه!

  169. سیداحمد می‌گوید:

    “آمار روحانی”

    آی گفتی داداش… خیلی هم روحانیه آماراش! 🙂

  170. سلام می‌گوید:

    استفاده سیاسی از شهدا؟!
    این حرف مثل این هست که گفته بشه استفاده سیاسی از منش، سخنان و وصیت نامه شهدا!!
    چون در منش، سخنان و وصیت نامه بسیاری از شهدا بحث مبارزه با استکبار و عدم سازش و پایبندی به آرمان های امام مطرح شده!
    می خواهید وصیت‌نامه‌های‌شان را هم مدفون کنیم که کسی نگاه چپ به دشمنان ملت نکند؟؟!!
    شهدا با مرامشون زنده اند و مرام شهدا مقاومت در مقابل دشمنان بود. هر چه را تحریف کنند، شهدا تحریف‌پذیر نیستند.

  171. به جرم عشق می‌گوید:

    راست میگن جناب قدیانی!
    جدا سئوال خیلی از ماهاست؛
    چرا ما میگیم “هیهات منا الذله”، به دولت بر می‌خوره؟!

  172. همشهری باکری می‌گوید:

    آقا به خدا ما از تبریر عطر شهدا رو حس کردیم.

    بوی سیبی عجیب پیچیده…
    و بوی یاسی که عجیب غیرت آور است

  173. مسعودساس می‌گوید:

    سید جان؛
    سلام
    ارادت همچنان باقیست هااااا…
    کم کاری ما رو هم ببخشید.
    بهونه اش هم مشغله ی کاری زیاد و محدودیت نت پر سرعت.
    _______________
    اسلامی ایرانی؛
    سلام داداش!
    کربلایی رو از کجا آوردی؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    الساعه -در روزنامه‌ام!- بر و بچه‌ها خبر آوردند؛
    «داعش، در شهرهایی که تحت تصرف دارد، ساعات کار در ماه رمضان را کاهش داده است!»
    🙂 روحانی مچکریم…

  174. شیدا می‌گوید:

    “سلام برحسین” و بر اصحاب آخرالزمانى‌اش
    آنها که با دست‌هاى بسته آمده‌اند تا “گره از کار فرو بسته ما بگشایند”!
    لعنت بر آنها که این همه شجاعت، مظلومیت، ایثار و غیرت به استقلال وطن را مى‌بینند و بازخوانى و یادآورى آرمانهاى آنها را برنمى‌تابند!
    با کدامیک محشور مى شوند؟ قاتلان، ظالمان، یا آنها که رضایت به این ظلم و قتل داده اند؟

  175. سیداحمد می‌گوید:

    حلول ماه مبارک رمضان، بر اهالی قطعه مقدس ۲۶ مبارک باد!
    «ماه رمضان، ماه برکت، رحمت، آمرزش، توبه و بازگشت به سوی خداست، پس آنکه در این ماه آمرزیده نشود، کدام ماه آمرزیده می‌شود؟»
    {امام رضا علیه السلام}

    الهی…
    یا حمید به حق محمد
    یا عالی به حق علی
    یا فاطر به حق فاطمه
    یا محسن به حق‌الحسن
    یا قدیم‌الاحسان به حق‌الحسین

    اللهم عجل لولیک الفرج…
    اللهم احفظ قائدنا خامنه ای…

  176. جواد می‌گوید:

    این تیتر به هزار زبان، گویای ابتذال و شناعت تفکر حاکم بر شما و آن روزنامه کذایی است.
    فکر کنید این تیتر را بگذارند جلوی پدر و مادر آن شهیدی که بعد از این همه سال جنازه‌اش را یافته‌اند! چه فکر می‌کنند؟
    که عده‌ای کاسب‌کار حالا برای تسویه حساب‌های سیاسی‌شان به حضور و «به موقع آمدن» جنازه‌ی عزیزشان نیاز دارند.
    خوب موقعی آمدند؟
    مادر آن شهید هم همین فکر را می‌کند؟ که شما امروز بخواهید گل پرپرش را مستمسک زورآزمایی با کسانی کنید که با آن‌ها مخالف‌اید؟
    جان آن همه جوان به این می‌ارزید؟ آن‌ها جان‌شان را برای فرصت‌طلبی و کاسب‌کاری شما باختند؟
    تمام آن ارزش‌ها و جان‌فشانی‌ها در این خلاصه بود که شما استخوان‌های‌شان را امروز معامله کنید و بر سر همان شهدا بکوبید؟
    ــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    نه فقط این شهدا خوب موقعی آمدند، بلکه ما هم خوب موقعی این تیتر را زدیم و خوب موقعی شما را عصبانی کردیم!
    فرق ما و شما در این است که ما هرگز شهید را مرده نمی‌پنداریم.
    این تیتر اتفاقا به دل مادران شهدای غواص می‌نشیند، لیکن آنچه دل مادر شهید هور را خون کرده، تیتر یک وطن امروز نیست؛ این است که این بار دولت خودمان می‌خواهد آمار نخبه وطن را بگذارد کف دست اجنبی! البته نخواهیم گذاشت!
    دولت ما دولت شهداست… نه این دولتهایی که می‌آیند و می‌روند!
    ایراد از تیتر جمهور نیست؛ ایراد از آمار رئیس جمهور است…
    فلذا گناه من چیست که ملت، همین مادر شهید، همین دختر شهید، همین پسر شهید، همین راننده تاکسی و… تیتر مطالب مرا، جلد یک وطن امروز را سردست می‌گیرند، اما پهن هم بار «حرفهای نه چندان روحانی» نمی‌کنند؟؟!!
    با ملت دعوا داری، برو با خود ملت دعوا کن، نه با من!!
    واقعیت آن است که شما را تیتر متن من اذیت و عصبانی نکرده، بلکه وصیت‌نامه همین شهدا اذیت و عصبانی کرده!
    مشکل شما با خود این شهداست، نه تیتر وطن!
    شما از همانهایی هستی که اصلا و اساسا با تفحص شهدا مخالفی، با آوردن شهدا مخالفی، با آرمان شهدا مخالفی، با خونشان هم…
    «خوب موقعی آمدید» یعنی رفتن به استقبال شهدا، یعنی حتی رفتن به استقبال زمان آمدن شهدا…
    اگر جنابعالی خیلی نگران معامله با خون شهدا هستی، برو به کسانی گیر بده که در مذاکرات، بدمعامله‌ای با خون شهدای هسته‌ای کردند!
    غنی‌سازی ۲۰ درصد را دادند، تحریمی هم لغو نشد و…
    صدالبته خون شهریاری شهید، گریبان جماعت را خواهد گرفت که؛
    چه کردید با زحمت شبانه‌روز من؟؟!!
    غنی‌سازی ۲۰ درصد را دادید که فقط از دشمن، فحش و ناسزا بشنوید؟؟!!
    لااقل تکه‌ای نان، لیوانی آب می‌گرفتید در قبالش!!!!

    .
    .
    .
    حقا که خوب موقعی اعصاب کدخداپرستان را بهم ریختیم؛ خوب موقعی!
    اصلا عمدی داشتیم در این کار!
    من که البته به شهادت نوشته‌هایم هیچ وقت دلواپس نبوده و از قضا هیچ وقت هم با دلواپسان نبوده‌ام اما
    فی‌الحال نوبت دلواپسی شماست…
    حق‌تان است!
    و ما با این تیتر، حق‌تان را کف دست‌تان گذاشتیم…
    و همین شناعت حاکم بر تفکرتان باعث شد که سه‌شنبه‌ای، ملت، «خوب موقعی آمدید» را سردست بگیرند، نه ابتذال حاکم بر زبان شما را!!
    از کار ملت ناراحتید، گناه من چیست؟؟!!
    از شهدا، از وصیت‌نامه‌شان، از آمدن‌شان… و از زمان آمدن‌شان ناراحتید، گناه من چیست؟؟!!
    و گناه من چیست که فکر می‌کنید بدموقعی آمدند؟؟!!
    .
    .
    .
    و اما هیهات! شهدای غواص بدموقعی نیامدند!
    بلکه شما خوب موقعی عصبانی شدید…
    و خوب موقعی خودتان را لو دادید!!

  177. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    مسعود!
    آخه نوشته بودی این گل پرپر از کربلا اومده، با ریتم خودت خوندمش! 🙂
    اصلا فکر نمی‌کردم در وصف شهدا نوشته باشی!
    ان‌شاءالله دست جمعی بریم…

  178. ناشناس می‌گوید:

    دیوونه‌های افراطی
    شماها مانند بزرگان یهودید
    در زمان موسی احساس می‌کردند خیلی دین دارند، بلکه بسیار متوهم و افراطی بودند
    این شهیدان هم به شما لعن و نفرین می‌فرستند که این مملکت را خراب کردید
    دزدان در ردای ایمان

  179. ... می‌گوید:

    ولی خیلی از این تیتر “خوب موقعی آمدید” سوختن‌ها!!!

  180. ... می‌گوید:

    “از کار ملت ناراحتید؛ گناه من چیست”؟!!!! 🙂

    شما گناه کارید خب!
    “خوب موقعی آمدید”
    را شما نوشتید، من که ننوشتم! 😀

  181. صاعقه گمنام می‌گوید:

    حالا اینکه یه عده از پیامی که شهدا به مردم منتقل کردن، اینگونه عصبانی هستند و زخم‌خورده جای خود داره…
    اما خداییش در مورد مصادره شهدا و کلا هر چیزی برای اهداف سیاسی، فقط یه جمله میشه گفت:

    کافر همه را به کیش خود پندارد!

  182. اسلامی ایرانی می‌گوید:

    آخ آخ ببین این جماعت غرب‌پرست، چه جوری سوختن از به موقع اومدن شهدا.
    اتفاقا اونی که از اومدن شهدا ناراحته، همین جماعت آویزون مذاکره بودن…
    با خودشون گفتن؛
    “چه بی‌موقع اومدین!! داشتیم ویزای یو اس رو می‌گرفتیما!!”

    یه نگاه به ترکیه بندازین.
    بیست ساله خودش رو به آب و آتیش می‌زنه عضو اتحادیه اروپا بشه، محل سگ بهش نمی‌ذارن.
    چون ریشه هاش اسلامیه.
    تو فکر کن ایران رو که مهد شیعه است، دوست داشته باشن!!؟؟
    کل مسجدها رو هم بکوبی، به جاش دیسکو و بار بسازی، تف هم کف دستت نمی‌ندازن.
    شهدا! به موقع اومدین…

  183. سیداحمد می‌گوید:

    می‌خواهند یقه شهدا را بگیرند، نمی توانند؛ پس یقه تیتر به موقع و شیک وطن امروز را گرفتند!
    غافل از اینکه دستشان برای ما رو شده است!
    .
    .
    .
    دوستان محترم! تا دقایقی دیگر با متن جدید و البته کوتاه قطعه ۲۶ صفایی خواهید کرد.

  184. سیداحمد می‌گوید:

    این هم یک لینک به موقع!
    http://opload.ir/im/3m94/33000c6bccbf1.jpg

  185. سمانه می‌گوید:

    جواد؛
    تا خودمان هستیم هیچ وقت اجازه نخواهیم داد امثال شما از جانب خانواده شهدا علی‌الخصوص مادران شهدا حرف بزنند.
    مادر شهید مقامی دارد که از دایره درک و فهم شماها خارج است!
    مقامی که به واسطه آن، خداوند به این مادران داغ فرزنددیده، چنان صبر جزیل و آنچنان بصیرتی عطا کرده که…

  186. سمانه می‌گوید:

    این شیرزنان، هرگز اجازه نخواهند داد عاطفه مادری‌شان بر آرمان‌های فرزندان شهیدشان پیشی بگیرد.
    پس بی‌خود پشت نقاب دلسوزی پنهان نشوید که مادران شهدا را به دوستی خاله خرسه شما نیازی نیست!
    ـــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    از جمله اول کامنتتان خوشم آمد لیکن «عاطفه مادر» و «آرمان فرزند» اتفاقا در امتداد هم هستند، نه متضاد با هم!

  187. رضا 2 می‌گوید:

    جناب حسین قدیانی و دوستان!
    چرا فکر می‌کنید کسانی که به شما پاسخ می‌دهند انسانهای عصبانی هستند؟!

  188. چشم انتظار می‌گوید:

    داداش حسین؛

    مادرم میگه: حدود ۴۰ سال پیش و زمانی که من ۶ ماه داشتم، همسایه‌ای داشتیم در محله‌ی چهنو مشهد که از محلات خیلی پایین شهر بود؛ فرزند دختری به دنیا آورده بود اما به دلیل ناسازگاری شیر مادرش، مجبور بودند که یا دایه بگیرند یا اینکه از آشنا یا قوم و خویشی تقاضا کنند که دخترشان را شیر بدهد و چه کسی دم‌دست تر از مادر ما! 🙂 این از این!

    امروز پیش از ظهر، پای سیستم بودم و تو قطعه و در سیر و سفر تو اخبار شهدای غواص، که مامان زنگ زدند که پاشو بیا خونه‌ی ما خواهرت اومده شما رو ببینه!! گفتم؛ خواهرم که همونجاست و دیروز هم رو دیدیم! می خواد بره سفر مگه؟! گفت؛ نه حالا بیا!

    من، هم متعجب هم نگران رفتم منزل مامان که سه چهار خیابون با ما فاصله دارند. وارد که شدم، دیدم سه تا خانم یکی مسن و دو تا تقریبا هم سن و سال خودم، نشستند. حال و احوالی کردم و به گمان اینکه از همسایه‌ها هستند. خواستم برم داخل اتاق که مادرم گفت؛ احمد! این نرگس خانم خواهر شماست!!! و البته خواهر شهید!

    گفتم؛ یعنی چی؟! شوخی می کنی مادر من؟!
    (یه دفعه مثل برق خاطره‌ی گنگی که قدیما مادرم برام گفته بود که؛ آره! تو یک خواهر رضاعی داری که نمی‌دونم الان کجا هستند؟! اصلا زنده‌ی یا نه؟! چون همون یک سالگی تو ما از اون محله رفتیم…)

    اما نکته‌ی مهمتر این بود که مادر گفت؛ نرگس خواهر شهید جواد لشکری هستش که اون زمان سه سالش بود و من هم نمی‌دونستم جوادآقا شهید شدند. چون تا همین امروز هیچ خبری از هیچ کدومشون نداشتم!

    من که مات و مبهوت مونده بودم، همونجا نشستم روی زمین، که مادر شهید گفتند؛ بیاین روی مبل، کنار ما بنشینید.

    یعنی هنوزم که دارم این کامنت رو می‌ذارم، باورم نمی‌شه که یه خواهر رضاعی دارم، اونم خواهر شهید. مثلا می تونم پُز بدم بگم منم با یک واسطه برادر شهیدم!! برای خودم خنده‌داره ولی از عصری یک حس و حال خاصی دارم. باید این جمعه‌ای برم بهشت‌رضا (ع) هر طور شده مزار و تاریخ شهادت و محل شهادت و… رو پیدا کنم. اونقدر گیج و منگ بودم که فقط دو سه تا سئوال ازشون پرسیدم و البته اون‌ها هم براشون خیلی جالب بود این اتفاق.

    بعد از گذشت نیم‌ساعتی به مامان گفتم؛ حالا چطوری همشیره‌ی ما رو پیدا کردید؟! یا اونا چطوری شما رو؟! که قضیه‌ی پیدا کردنشون هم در نوع خودش جالب بود. به همشیره گفتم؛ چندتا اولاد دارید؟ گفت: سه تا. دو تا دختر، که یکیش رو عروس کردم!! یکی هم پسر ۴ ماهه که با خودشون آورده بودند. بعد هم با کنایه گفتند؛ شما که حزب‌اللهی هستی و مثلا مطیع امر آقا از ما عقب‌تری که!! بماند…

    با مادر شهید که حالا کنارش نشسته بودم، گپی زدم و ازش از جواد پرسیدم. گفت؛ هیچ نمیگم، تا وقتی اومدی خونه‌مون از خاطرات و عکس ها و… تعریف کنم. ماشاالله خیلی سرزنده بود. گفتم؛ چشم، از خدامه.

    ی سئوالی یه دفعه به ذهنم زد و پرسیدم؛ راستی دوست داشتید مثلا جواد آقا جزء همین شهدای غواصی بود که دیروز تشییع شدند؟؟!! گفت: این چه حرفیه می‌زنی؟! من که بچه‌ام کنارمه حس و حالم رو کسی نمی‌دونه، اون مادرایی که سالها چشم‌انتظار جوونشون بودن، اونم با این وضع رو، مگه می‌شه تصور کرد؟! که حالا جاشون هم بود؟! ما مادرای شهدا هم مثل بچه‌هامون درجه‌بندی داریم!! من هیچ‌وقت نمی‌تونم مثل اونها و جای اونها باشم.

    خلاصه چند کلامی هم رفتیم سمت مذاکرده و ۵+۱! و استقامت و… که ای کاش امثال این “جواد” -راستی که با یک اسم مشترک، چه رسم متفاوتی دارند!!- ارزش داشت، بگم مادر شهید چه گفت… تا بفهمه که هنوز خیلی زوده که معنی مادران شهدا رو -از هر درجه‌ای- درک کنه تا براشون اشک تمساح نریزه. یعنی کلا عاجزه از درکش. امروز یکی دیگه از بهترین روزهای عمرم بود…

  189. سنگربان می‌گوید:

    «برگه بازجویی» از ۱۷۵ غواص دست بسته

    بگو از کدوم لشکر و رسته‌ای؟
    گروهان چندم؟ کدوم دسته‌ای؟

    لباست مگه خاص غواصی نیست؟
    چرا خاکیه؟ ها؟… چرا خسته‌ای؟

    میگن تو شکستی خط اولو!
    اونم با همین دستای بسته‌ای

    که با سیم سی ساله محکم شدن
    بگو زوری بود یا خودت خواسته‌ای؟

    بگو!.. این سکوتت به نفع تو نیست!
    نمی‌فهمی تحریمی؟ وابسته‌ای؟

    نرو!.. اعترافی بکن لااقل…
    داره می‌رسه بازرس هسته‌ای!

    “محمدباقر مفیدی‌کیا”

  190. چشم انتظار می‌گوید:

    راستی اون کامنت، بیشتر جنبه‌ی دلی و خصوصی داره…

  191. چای پولکی می‌گوید:

    سلام
    آیا کسی هست مرا یاری کند؟
    می‌خواستم عکسهای پلاکاردهای روز تشییع را توی وبلاگم قرار بدهم، کپی نشد!
    حتی تو پینت هم باز کردم و برش زدم و کپی کردم، ولی نشد!
    ممکنه کمکم کنید؟
    باید سهم خودم رو تو انعکاس اتفاقی که افتاد و بایکوت شعارهای اصلی بپردازم.
    وگر نه دلم همچنان خون می‌ماند…

  192. جانباز دوران دفاع مقدس می‌گوید:

    عزیزان!
    به خدا بهترین و لذت بخش‌ترین دوران زندگی‌ام با دوستان و همسنگران و غواصان شهید، مجید آهومند، حمید کاظمی، ناصر گنج‌خانلو، مجتبی حلاوت‌تبار، جعفر بیات، سیروس ژیانی، حسین شاکری، اسکندر بیستونی و… (غواصان دریا دل شهید زنجان) سپری شد… لهجه‌های شیرین زبان زنجانی‌ها و نوحه‌های دلنشین شهید مجید آهومند؛ «یاشا یاشا بسیج سن یاشا… قانلارین تکلر داغلارا داشا…» و صحبت‌ها و راهنمایی‌های سردار شریعتی، فرمانده محترم لشگر عاشورا، قبل از شروع عملیات والفجر ۸ برای گردان خط شکن علی اصغر و رشادتها و شجاعتهای زبانزد سرداران عزیز “حاج منصور عزتی، فرمانده گردان و حاج محمدتقی اوصانلو، معاون وقت گردان و فرمانده کنونی قرارگاه حمزه سیدالشهدا” در ذهنم رژه رفتند. فقط از ته دل به این شهدای غواص میگم؛ برادران! قرارمان این نبود… دست ما را هم بگیرید. ما روسیاهان از قافله شهداییم و ما را دعا و شفاعت کنید.
    اللهم الرزق توفیق الشهاده فی سبیلک…

    ـــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    بسی سپاس بابت این کامنت شیدایی و شهدایی…
    «ای شمع حرم‌خانه، قربان اولوم عباس؛ جان لار سنه پروانه، قربان اولوم عباس»…
    و شهدای غواص!

  193. سیداحمد می‌گوید:

    السلام‌علیک یا قمرالعشیره…

    ماه میهمانی رب‌العالمین را به یاد شهدای غواص، با روضه حضرت عباس شروع کنیم…
    http://meysammotiee.ir/files/other/ramezan/Shab12Ramazan1392%5B01%5D.mp3

  194. ناشناس می‌گوید:

    مملکت از دست رفته!

  195. سیداحمد می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    ممنون که این خاطره رو با ما به اشتراک گذاشتی!
    حس خوبی بود…

  196. چشم انتظار می‌گوید:

    آقا سید؛
    خیلی حس خوب و البته غریبی بود. باید از مادرم هم تشکر کنم به خاطر این اتفاق مبارک…

  197. صبا می‌گوید:

    چشم انتظار؛

    خوش به حالتون
    هم این که یه خواهر جدید پیدا کردید!
    (خواهر هر چند تا داشته باشید، بازم کمه! البته دور از جون شما، بعضیا قدر آبجی هاشون رو نمی‌دونن!)
    هم این که؛ اینقدر روزهای خوب توی زندگی‌تون دارید که امروز یکی دیگه‌اش بود!
    “امروز یکی دیگه از بهترین روزهای عمرم بود…”

  198. چشم انتظار می‌گوید:

    صبا؛
    اگه بر فرض محال امروز تکرار بشه، اون روز اول دیگه تکرار نمی‌شه!! و حقیقتا خواهر نعمتیه که آدم باید قدرش رو بدونه…

  199. سیداحمد می‌گوید:

    شیطنت بچه‌ها!
    http://opload.ir/im/3m94/a5325019ef701.jpg
    شنا!
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    درجوار شهدا، حتی همین چیزها هم قشنگ و ملیحه!
    خیلی زیاد…

  200. بیست و ششی می‌گوید:

    “و حقیقتا خواهر نعمتیه که آدم باید قدرش رو بدونه…”

  201. صبا می‌گوید:

    چشم انتظار؛
    لطفا محضر امام رئوف شرف یاب می شوید، ی سلام اختصاصی از جانب من بدهید و بفرمایید؛
    چشم انتظاریم!! 🙁
    .
    .
    .
    دوستان؛
    در این ماه عزیز، دعا در حق هم را فراموش نکنیم! محتاجیم، شدید!

  202. سمانه می‌گوید:

    خصوصی
    کامنت من در اصل یکی بود، نمی دونم چرا دو تکه شد!
    یعنی می‌دونم ولی خوب اشتباه شد، فلذا 🙂 اگر ادغامش کنید فکر کنم بهتر باشه!
    متشکرم.
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    مهم نیست!

  203. ناشناس می‌گوید:

    سلام
    خوبه یک وبلاگی راه انداختین با حرفهای همدیگه حال می‌کنیم تا دفعه بعد انتخابات حزب شما که آمد دوباره سرکار بیشتر حال کنین!
    مگه عوامل فتنه و مردم چه کار کردن به دولت قبل؟
    بی‌احترامی کردن و انتقاد کردن!
    شما هم دارید با دولت فعلی همین کار را می کنید…
    شماها رو تو زندون‌ها نگه نمی‌‌دارن اعدامتون نمی‌کنن؛ چرا سایتتون را فیلتر نکردن؟!

  204. مهاجر می‌گوید:

    وقتی امام و مقتدایمان هم آمدنشان را “به موقع” می داند:
    http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=29963

    بارها و بارها می‌خوانمش.
    و هر بار به تک تک کلماتش فکر می‌کنم…
    اگر اشک امان‌مان دهد

    آقا جان!
    با این پیام استثنایی پس از تشییع، غافلگیرمان کردید…
    شکر می‌کنم که رسیدم به مراسم، تا در یکی از مهمترین حوادث انقلاب، باشم…

  205. ترنم می‌گوید:

    خون می چکد از قلم… خون…
    از این ستون سربی
    از دل شرحه شرحه
    دلت می‌خواهد سرت را بکوبی به دیوار… آنگاه که می‌نویسی… تو نبودی.
    … و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی
    آنگاه که تیر انداختی… تو نبودی… خدا بود…
    امروز در این شهر، می‌توان نفسی کشید!

    با رمی جمرات نفس
    در حضور حواریون روح‌الله!
    والله ان قطعتموا یمینی…

    هان‌ ای شهدا!
    گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است!
    بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است!
    گلیم بیت رهبری، همان گلیم سنگر شهداست! چفیه «حضرت آقا» همان چفیه شهداست!
    هان‌ ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید!

    کربلا درس مذاکره نیست؛ اگر بود، وعده گندم ری، وفا می‌کرد!
    به افتخار این دیپلماسی کاملا معتدل، یک کف مرتب برای جماعت بزنید! در کربلای دیروز، اگر عاقبت، سخنی هم از امان‌نامه یا گندم ری بود، مع‌الاسف در کربلای امروز، آقایان از بس گستاخ کرده‌اند دشمن را، که تمام حرف ناحساب اجنبی با ما این است؛ «تو با ما بیعت کن! در عوض، له کردن اقتصادت را تضمین می‌کنیم، به این شرط که هیچ حرفی از پیشرفت و هسته‌ای و… نزنی! لغو تحریم هم که خواهشا مزاح ‌نفرمایید!»
    اف بر این دنیای لعنتی که آب هنوز در قمقمه شما هست و آن را مطالبه از دشمن می‌کنند!
    همان دم که نور، احاطه پیدا کرد بر کل فضای هور! یکی‌تان که از همه لب‌تشنه‌تر بود، می‌گفت «سلام بر حسین». یکی‌تان به «مادر» سلام می‌داد، آن‌هم با پهلوی شکسته! از جمع شما، یکی هم بود که سربند «یا زهرا» داشت و درود بر «قمر منیر بنی‌هاشم» می‌فرستاد! «یاد باد آن روزگاران، یاد باد»!
    اگر آمدن «روح‌الله» سختی‌های زندگی را بر شما شیرین کرد، باید هم «بقیه‌الله» می‌آمد تا مرگ برای شما «احلی من العسل» شود…
    حضرت یار «با سپاهی از شهیدان خواهد آمد…
    ما باید منتظر نتیجه مذاکرات باشیم، شما هم در قهقهه مستانه‌تان، عند ربهم یرزقون! ما باید ببینیم آخر و عاقبت مذاکره آقایان با کدخدا چه می‌شود، شما هم همسفره باشید با خون خدا! شما دنیا را به بازی گرفتید و دنیا ما را! شما برد کردید و بعضی‌ از ما، تازه به سرمان زده با آمریکا به بازی برد-برد برسیم…

    این تیکه اش محشره…

  206. محمد باقر می‌گوید:

    درود خدا بر شهدای وطن…

  207. مرضیه می‌گوید:

    سلام
    طاعات همگی قبول ان‌شاءالله
    التماس دعا

    دعا کنید ایران ببازه
    .
    .
    .
    .
    کدخدا ناراحت نشه، آبمون قطع شه!

  208. nasrtv می‌گوید:

    اجرای زنده ترانه عمار داره این خاک
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11694

    قلمون قتلگاه داعش
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11697

    عراق، مبارزه با چنگ و دندان
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11696

    مدیریت نیازها
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11695

    معروف‌ترین بازیگران دنیا
    http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11698

  209. م خ می‌گوید:

    سلام خدا بر شهدای غواص…

  210. ناشناس می‌گوید:

    یکصد و هفتاد و پنج حنجره فریاد
    یکصد و هفتاد و پنج پنجره لبخند
    یکصد و هفتاد و پنج دانه تسبیح
    بسته همه دست‌شان به رشته پیوند

    یکصد و هفتاد و پنج کوه دماوند
    ذکر خدا بر لب‌اند تا به قیامت
    آن همه وجدان خوشا و این همه غیرت
    عکس امام و پلاک و مُهر و وصیت
    بنده دنیا شدند این سو، جمعی
    دل نتوانند کند از زن و فرزند

    بسته مبین دست‌شان پرنده‌ترین‌اند
    آینه‌های شهید کشور دین‌اند
    اهل جنون‌اند، اهل بیت یقین‌اند
    کاش که دلدادگان مصلحت غرب
    این همه دستان باز را نفروشند!

    آب فروشان مباد دین بفروشند
    آبروی خلق بیش از این بفروشند
    اسب و سوار و لگام و زین بفروشند
    یوسف ما را به هند و چین بفروشند
    وای که هر کدخدا شده است خداوند!

    آمده‌اند از مسیر شام غریبان
    طبل بزن هان! بگو ببارد باران
    گریه کنید ای درخت‌های خیابان
    یکصد و هفتاد و پنج ماه درخشان
    یکصد و هفتاد و پنج یوسف دربند!

    علیرضا قزوه

  211. گفت و شنود می‌گوید:

    کش!

    گفت: یکی از شبه روشنفکران غرب‌زده در مصاحبه با روزنامه شرق گفته است؛ ما باید نهایت تلاشمان را بکنیم که با عربستان همکاری داشته باشیم، آنها احساس می‌کنند ما حاضر نیستیم شریکشان باشیم!
    گفتم: یعنی با آل‌سعود در جنایات وحشیانه عربستان در قتل عام مردم مظلوم یمن، حمایت از تروریست‌های وحشی داعش، کاهش قیمت نفت به نفع آمریکا، همکاری با اسرائیل و صدها جنایت دیگر شرکت داشته باشیم؟!

    گفت: ایشان به جای محکوم کردن آل‌سعود، فرهنگ مردم ایران را مورد هجوم قرار داده است و تازه ادعای ایران‌دوستی هم دارد!
    گفتم: چه عرض کنم، این قماش از وطن و مردم‌دوستی و اینجور چیزها چه می‌دانند؟! به یارو گفتند با «کشور» جمله بساز! گفت؛ با «کش» ور رفتم، خورد توی چشمم!

  212. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    با روی سیاه… با گریه و آه… از راه اومدم… با بار گناه…
    http://www.jahannews.com/vdchx6nkk23niwd.tft2.html

  213. دل آرام گیرد به یاد خدا می‌گوید:


    فقط اشک حسرت

    افسوس که هنوز هم برخی پیام شهدا را دریافت نکرده‌اند!
    هیهات منا الذله

  214. یاسین می‌گوید:

    آقای قدیانی
    چرا اینقدر خودخوری می‌کنی؟!
    یعنی چند لحظه حضور احمدی‌نژاد در جایگاه اینقدر برای شما سخت و سوزان بود؟!

  215. منتظر خورشید می‌گوید:

    اینم از شهرداری که سنگش رو به سینه می‌زنی…
    http://72sq.com/61162/

  216. ناشناس می‌گوید:

    سلام آقای قدیانی…

  217. علی می‌گوید:

    سلام
    اگه قلمت پیش حضرت ماه خریدار نداشته باشه، چی کار می‌کنی؟
    راستی آقا حسین! چطوری می‌شه فهمید در نیمه شبهای بلند ابری که ظلمت همه جا رو فرا گفته، نور حضرت ماه رو رویت کرد که از مسیر خارج نشیم و انحراف پیدا نکنیم؟
    حسین جان! می‌شه وقتی قلم می‌زنی، یادی از تاریخ اسلام بکنی و واقعیتهای دوران تلخ و انحرافات خواص و قلم‌زن‌های آن عصر رو با تفکر و هیچ گونه جانبداری و فقط برای خدا به کاغذ امروز روایت کنی؟ حسین! خیلی به خودت اطمینان داری؟…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.