صبح سپید مجعد

وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴

گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمه‌ای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را می‌بست و بیرون از گود موشک‌باران تهران، قهوه‌خانه‌ای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود می‌کرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری می‌گفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدی‌روشن و در اوج خوش‌سلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم می‌کند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیت‌المال چرب می‌کنند تا سال ۸۸ یارای‌شان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچه‌خواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطه‌چین اما قواعد ریاضی بهم نمی‌خورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچک‌تر نمی‌شود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد می‌خورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتی‌های دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رمان‌نویس اما با کمک چه چیزهایی می‌تواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد می‌خواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر می‌خواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات می‌خواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سروده‌های انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفته‌ای! در هر حماسه‌ای از حماسه‌های انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را می‌شناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمه‌ای می‌سرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت می‌خواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر می‌گفت، هنوز صدای انقلاب  به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر می‌داد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر می‌شوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن می‌راند که تنها و تنها از شعرای جوان برمی‌آید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فی‌الواقع جوان‌ترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روح‌الله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینی‌تر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موج‌ها زنده دارند». استاد خود موج زنده‌ای است که نه با پیامک خبرگزاری‌ها می‌میرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیه‌ها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بی‌بی‌سی شعر می‌گوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شب‌ها خواب دلار می‌بیند، صبح، نمک به زخم شعر می‌پاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!

این نوشته در یمین ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

یک دیدگاه

  1. یا حسین می‌گوید:

    به نام خدا

    هر کس هنرش رو در بازاری و به قیمتی می‌فروشه… ولی استاد سبزواری خوب تجارتی با هنرش کرد.

  2. قاصدک منتظر می‌گوید:

    خوش‌نشینان ساحل بدانند
    موج این بحر را رامشی نیست
    دل به امید رامش نبندند
    بحر را ذوق آسایشی نیست
     
    تا که دریاست دریا به جوش است
    شورش و موج و گرداب دارد
    هرگز از بحر جوشان مجویید
    آن زبونی که مرداب دارد
     
    ما نهنگیم و خیل نهنگان
    بستر از موج توفنده دارند
    این سرود نهنگان دریاست
    بحر را موج‌ها زنده دارند
     
    ما نهنگیم و هر جا نهنگ است
    طعمه از کام غرقاب جوید
    نزد دریادلان مرده بهتر
    زان که آرامش و خواب جوید
     
    خوش‌نشینان ساحل بدانند
    تا که دریاست این شور و حال است
    چشم سازش ز دریا ندارند
    سازش موج و ساحل محال است

    «استاد حمید سبزواری»
    http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=30176

  3. یک استکان چای داغ!! می‌گوید:

    متن دلنشینی بود.
    خدا قوت

  4. بیست و ششی می‌گوید:

    «مرثیه‌ای برای رآکتور اراک»

    یک‌ لحظه حتی در خیال من نمی‌گنجید
    روزی به جای یک کبوتر
    شعری برای یک رآکتور گفته باشم!
    یا جای باران و صدای ناودان‌ها
    در کوچه‌های شعرخیز شهر خود «شیراز»
    از دودکش‌های اراک و
    آه سوزانش بگویم
    اما نمی‌دانم چرا امروز
    مثل تمام مادران داغدیده
    مثل غرور زخمی ایران
    رفته‌ است از لب‌های من لبخند؟!
    مَردُم!
    خود را به جای آن رآکتور می‌گذارم
    قلب مرا از جا درآوردند
    مَردُم!

    «میلاد عرفان‌پور»

  5. چشم‌انتظار می‌گوید:

    «راستی که از سروده‌های انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفته‌ای!»

    چه حرف درستی گفتید…
    یکی از اشعار معروف و بلند پدر شعر انقلاب به مناسبت روز قدس که بعضی ابیاتش خونده شده، مخصوصا ابیاتی که با صدای جناب سلحشور شنیدیم. و این تمام شعر زیبای استاد:

    وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم 
    دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم 

    از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم 
    بانگ از جرس برخاست وای ِمن خموشم 

    دریادلان راه سفر در پیش دارند 
    پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند 

    گاه سفر را چاوشان فریاد کردند
    منزل به منزل حال ره را یاد کردند

    گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است 
    چاووش می‌گوید که ما را وقت تنگ است 

    گاه سفر آمد، برادر گام بردار!
    چشم از هوس از خورد، از آرام بردار!

    گاه سفر آمد برادر ره دراز است 
    پروا مکن بشتاب همّت چاره ساز است 

    گاه ِسفر شد، باره بر دامن برانیم 
    تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم 

    وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
    از هفت وادی در طلب باید گذر کرد

    وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
    بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند

    وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
    امید بر عزم جلودار است ما را

    وادی پر از فرعونیان و قبطیان است 
    موسی جلودار است و نیل اندر میان است 

    تکریتیان صد دام در هر گام دارند
    راه آشنایان، ره به مقصد می‌سپارند

    ره توشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
    امید را ره توشه بهر راه دارم

    ره توشه باید، پای من همواره پو باش
    هفتاد وادی پیش رو گر هست گو باش

    ره توشه باید، عزم را در کار بندم 
    دل بر خدا آن گه به رفتن باره بندم 

    ره توشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس!
    رهتوشه ما را شوق دیدار حرم بس!

    تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
    بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!

    ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
    تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن

    تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
    خفتیم، غافل، خانه بر دشمن نهادیم

    خفتیم غافل از معادای حرامی
    کردیم سر تسلیم یاسای حرامی

    خفتیم غافل رزم را از یاد بردیم
    پس داوری بر محضر بیداد بردیم

    خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد
    خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد

    دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم
    دست عمل بشکسته و پای فرس هم

    تاراج شد، تاراج هر کالایمان بود
    خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود

    ما خامُش و او هر طرف شور و شغب کرد
    تاوان خورد و خفت مستی را طلب کرد

    سینا و طور و عزّه را بلعید با هم
    ما خفته و او در تهاجم قدس را، هم

    جولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
    ماندیم، ما سرگشته، او را قدس و سینا

    فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
    تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید! 

    یعنی کلیم، آهنگِ  جان سامری کرد 
    ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد 

    وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
    دل بر پیام دلکش چاووش بندیم

    چابک سواران، رهروان، اِحرام بستند
    دل بر طنین این صلای عام بستند

    آهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است
    واماندن از این کاروان، درد است، درد است

    باید خطر کردن، سفرکردن، رسیدن
    ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن

    وادی به وادی سینه باید سود بر راه
    منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه

    گر خاره و خارا و گر دور است منزل
    حکم جلودار است بربندیم محمل

    ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
    عزم سفر کن فرصت بوک و مگر نیست

    باور مکن، افسانه افسونگران را
    همراه باید شد در این ره کاروان را

    باور مکن، امید دیدار حرم نیست
    گامی فرا نه، تا حرم جز یک قدم نیست

    از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
    بی گاه و گاه و روز و شب باید گذشتن

    گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم 
    حکم جلودار است سر در پیش داریم 

    حکم جلودار است بر هامون بتازید!
    هامون اگر دریا شود از خون بتازید!

    فرض است فرمان بردن از حکم جلودار 
    گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار 

    جانان من برخیز و آهنگ سفر کن
    گر تیغ بارد گو ببارد جان سپر کن

    جانان من برخیز! بر جولان برانیم 
    زانجا به جولان تا خط لبنان برانیم 

    آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست 
    آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست 

    آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد 
    آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد 

    جانان من! اندوه لبنان کشت ما را 
    بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را 

    جانان من! برخیز باید بر «جبل» راند
    حکم است باید باره بر دشت امل راند 

    جانان من برخیز و زین بر بارگی نه
    زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه

    باید ز آل سامری کیفر گرفتن
    مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن

    باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین 
    باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین 

    باید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد 
    باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد 

    جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش 
    آنک امام ما علم بگرفته بر دوش 

    تکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار 
    مقصد، دیار قدس همپای جلودار …

  6. چشم‌انتظار می‌گوید:

    این هم موسیقی‌اش با صدای استاد سراج و دکلمه خوانی استاد سلحشور؛
    http://snd1.tebyan.net/1383/06/hampaye%20jelodar_128.mp3?Download=true
    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    چی گذاشتی! به به…
    همه‌مون بارها و بارها صفا کردیم با این سرود و این موسیقی و این صدا و این عشق و حال…
    چقدر گریه می‌چسبه با این سمفونی…

  7. چشم‌انتظار می‌گوید:

    ممنون داداش
    واقعا حال داره تو این روزها
    دارم الان گوش می‌دم با خودم می‌گم کاش آهنگ زمینه وبلاگ می‌بود!

  8. قاصدک منتظر می‌گوید:

    استاد سبزواری!
    شاعر شعرهای بیدار!
    این‌روزها سکوتت را که می‌بینم، عجیب دلم می‌سوزد برای واژگان خوش‌نشین ذهنت که شعور شاعرانه‌ات را می‌طلبند تا بر امواج پر تلاطم لب‌های تو و به رقص قلمت، ماندگار شوند.

  9. ناشناس می‌گوید:

    سپاه پاسداران ١٠ نظامی آمریکایی را در خلیج فارس بازداشت کرد.
    http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13941022001178

  10. ناشناس می‌گوید:

    مرگ بر این دولت مردم‌فریب!

  11. نرگس می‌گوید:

    سلام و عرض ادب
    متنی بسیار زیبا و تأمل برانگیز.
    با اجازه، در سایت راغبون منتشر شد.
    http://raghebon.ir/forum.php

  12. پیرمرد می‌گوید:

    گر چه می‌خواستم از خاطرات زمان انقلاب و سر دادن اشعار استاد سبزواری در طی شب همراه با بانگ تکبیر بنویسم و از تمرین نوجوانان با سروده‌های استاد و آهنگسازی و رهبری حمید شاهنگیان و نوای دلنواز مرحوم حسین صبحدل در زیرزمین حسینیه ارشاد -منزل مسکونی استاد تا زمانی که کوچ نکرده بودم در انتهای کوچه ده قلهک نزدیک حمام دویست ساله آن محله بود- لیکن سرعت اتفاقات مرا واداشت شما را به تحلیل زیبا و عمیق جناب مهدی محمدی دعوت کنم.
    http://www.jahannews.com/vdcbwzbasrhb0ap.uiur.html
    ـــــــــــــــــــــــــــــــ
    حسین قدیانی:
    کاش تعریف کنید خاطرات‌تان را از اشعار استاد…

  13. حیدر علی می‌گوید:

    سلام حاجی
    این هم شعری درباره بتن‌ریزی قلب
    «و رفت این چنین تحفه‏‎‏ها تا ته استخوان‏‎ها»
    اینجا
    http://sahamkhabar.persianblog.ir/post/205/
    یا اینجا
    http://asrekhandeh.blog.ir/post/10

  14. مجید قمی می‌گوید:

    جناب سبزواری ان‌شاءالله سلامتی‌شون رو به طور کامل به دست بیارن…

  15. صبا می‌گوید:

    سلامتی کامل و شفای عاجل ان‌شاالله!
    بسم الله الرحمن الرحیم
    الحمدلله رب العالمین…

  16. ف.طباطبایی می‌گوید:

    واکنش کاملا مؤدبانه یکی از معاونان رئیس جمهور به متن «صبح سپید مجعد»
    https://www.instagram.com/m.shariatmadari/
    https://www.instagram.com/p/BAfFmQQtc6g/
    قضاوت با شما!

  17. پیرمرد می‌گوید:

    ف. طباطبایی!
    از معاونتی با این طرز تفکر، انتظار بیش از این نمی‌توان داشت.
    http://khabarfarsi.com/ext/15535154

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.