روحانی دونقطه صالحی!
روزنامه جوان ۱۹ اسفند ۱۳۹۴
*در آستانه برجام/ روحانی:
از زحمات دوست عزیزم جناب آقای دکتر صالحی به صورت ویژه تشکر میکنم.
*روز برجام/ روحانی:
اگر صالحی نبود، ای بسا برجام اصلا به فرجام نمیرسید.
*۲ ماه بعد از برجام/ روحانی:
این مدال لیاقت، حقا که برازنده جناب دکتر صالحی است. ما همه باید از ایشان ممنون باشیم.
*یک ساعت بعد از ۲ ماه بعد از برجام/ روحانی [هنگام پیادهروی با ظریف]:
برجام به صالحی بدهکار است. واقعا من اینگونه فکر میکنم جناب ظریف!
*همین چند روز پیش/ روحانی:
صالحی که وزیر خارجه نیست! درباره برجام باید از ظریف بپرسید!
*۳ روز پیش/ روحانی:
صالحی نبود، شاید برجام یک سال زودتر به فرجام میرسید، نه حالا بگو سیدخندان!
*دیروز/ روحانی:
با صدای رسا میگویم که صالحی حق اظهارنظر درباره برجام را ندارد!
*دیشب/ روحانی:
رساتر از قبل اعلام میکنم که نه آقای صالحی و نه اساسا هیچ فرد صالحی، حق حرفزدن درباره برجام را ندارد!
*همین یک ساعت پیش/ روحانی:
صالحی؟ اصلا کی هست؟
- بایگانی: یمین
رأی من، خون تو
روزنامه جوان ۶ اسفند ۱۳۹۴
الان که دارم این چند خط را مینویسم، هنوز تبلیغ نامزدها قانونی است، اما الان که تو داری این متن را میخوانی، دیگر مهلت قانونی تبلیغ نامزدها تمام شده!
خندهام گرفته از این وضعیت! این را هم میگذارم به حساب نمک کار روزنامهنگاری! نوشتم «نمک» یادم آمد که «نمکدان» را نباید شکست!
فردا جمعه انشاءالله در نهایت امن و امان میرویم پای صندوق رأی و هر چقدر هم صف رأیگیری شلوغتر باشد، چه بهتر! فردا اگر دیر بجنبیم شاید مجبور باشیم یک ساعت، بلکه حتی چند ساعت منتظر بمانیم تا نوبت رأی دادن ما شود؛ بالطبع از این همه سرپا ایستادن خسته خواهیم شد، اما جانم به قربان شیربچههای مدافع حرم که کیلومترها آن سوی مرز مقدس وطن، دشمن لعین داعشی را در همان دورها نگه داشتهاند! فردا دقیقا در همان دقیقهای که من و تو داریم به نامزدهای مورد علاقه خود رأی میدهیم، شاید یک بسیجی دیگر جرعهنوش باده شهادت شود!
حال میخواهم یک سؤال خندهدار اما گریهدار بپرسم؛ چند دقیقه یا چند ساعت در صف رأیگیری ایستادن، بیشتر آدمی را خسته میکند یا چند شبانهروز بیخوابی و بیآبی و نبرد تن به تن با وحشیترین اشقیای تاریخ؟! راستش به تو بدهکاریم ای «نامزد شهادت» که از زن و بچه و زندگی گذشتی تا پای حرامیان، خاک کشور را آلوده نکند. به همت کارگران شهرداری، فردا دیگر در شهر خبری از چهره نامزدهای انتخابات نیست، اما باز هم تصویر شهدای مدافع حرم پیشروی ما خواهد ماند.
چند روز پیش، رزمندهای که داشت مهیای اعزام به سوریه میشد، به راقم این سطور گفت: «بعید میدانم در خط مقدم نبرد با لعین داعشی امکان رأی دادن ما وجود داشته باشد، اما تو را به حضرت زهرا قسم، جوری رأی ندهید که خستگی نبرد با اشقیا به تن ما بماند».
آری! عشق است نامزدهای شهادت که هیچ موقعی تبلیغشان غیرقانونی نیست، حتی در روز انتخابات! از کجا معلوم فردا روز شهادت چند نفر در جبهه شام باشد؟! از کجا معلوم فردا گرد یتیمی بر چهره چند دختر خردسال بنشیند؟! فردا کار ما سختتر است یا کار آن مادری که به او خبر شهادت جگرگوشهاش را میدهند، آن هم در حالی که شاید خبری از پیکر فرزندش نباشد! فردا رأی دادن این مادر کجا، رأی دادن من و تو کجا؟!
آهای نامزدی که فردا فکر میکنی از بقیه رقبا جلوتری! جلودار اصل کاری، آن جوان بسیجی است که فردا شاید در خط مقدم جبهه شام، روز آخر زندگیاش باشد!
فردا من رأی میدهم، تو رأی میدهی، اما این همه آزادی در حق انتخاب، از صدقه سر دردانههایی است که با خون سرخ خود، ضامن امنیت انتخابات شدهاند. سوگند به خون شهدا، ما نیز در راه دفاع از ولایت خسته نخواهیم شد. هنوز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد»! وه که چقدر آراممان میکند اسم تو مادر! یا زهرا…
- بایگانی: یمین
نقدی به نظام جمهوری اسلامی
وطن امروز ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
این کشور و آن کشور ندارد؛ بدیهیترین منطق انتخابات در هر نظامی این است که به عنصر فتنهگر علیه ساز و کار آن انتخابات، اذن نامزدی ندهد. حال اگر آن عنصر فتنهگر، در فتنهآفرینی علیه ساز و کار انتخابات، مسبوق به سابقه هم باشد و علاوه بر این، در فتنه علیه نتیجه انتخابات هم سابقهدار باشد، که دیگر هیچ! یعنی حداقلش این است که در سایر نظامها به چنین عنصری هرگز اذن نامزدی نمیدهند، اینکه حالا با او چه کار میکنند و چگونه او را به سزای رفتار و گفتارش میرسانند، محل بحث این یادداشت نیست. محل بحث این یادداشت، همانطور که از تیتر آن پیداست، با کمال عذرخواهی نقدی است به نظام جمهوری اسلامی. این نقد البته میتوانست در مدح نظام نوشته شود اما از آنجا که زیادی هر چیزی بد است، لاجرم این متن هم زاویه نقد پیدا کرده است. تا چند بار اولی که طرف، علیه ساز و کار انتخابات شکلک درآورد و نظام تحمل کرد و از در گذشت وارد شد، این را ما همان زمان نوشتیم به پای کرامت نظام و مصلحتسنجی درست و تلاش حکیمانه برای حفظ، اما به راستی تا چند بار؟! و تا کی؟! آیا اوجب واجبات، حفظ نظام است یا حفظ طرف در مجموعه نظام؟! و گیرم همین دومی اوجب واجبات باشد، آیا با این همه اغماض و ملاحظه، مثلا حفظ شده در مجموعه نظام؟! وقتی تندتر از هر اپوزیسیونی علیه نظام موضع میگیرد، رادیکالتر از هر ضد انقلابی علیه انقلاب حرف میزند، بیمنطقتر از هر خودخواه خودمحوری علیه نهاد قانونی ناظر بر انتخابات اراجیف میبافد و ساختارشکنانهتر از هر دشمنی علیه ساز و کار انتخابات یاوه میسراید، معلوم است که اولا لیاقت این همه تلاش برای حفظ در بدنه نظام را ندارد، ثانیا نظام باید تجدید نظر کند در نحوه مواجهه با وی. گفت: «خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند». خوبی البته اگر زیادی دیگر از حد گذشت، فقط نباید به نقد نادان بسنده کرد، بلکه بیتعارف، باید دمی هم نشست پای نقد خوبیکننده! و از جمله این خوبیکنندهها، شورای نگهبان است. راقم این سطور، آنقدر در تعریف از شورای نگهبان نوشته که حق این یک فقره نقد برایش محفوظ باشد! من ضمن احترام به هر تصمیمی که این نهاد قانونی بگیرد، و فقط منباب روشن شدن، از اعضای معزز شورای نگهبان میپرسم که بر اساس کدام منطق، فلانی را تأیید صلاحیت کردهاید، آنهم برای مجلسی به اهمیت مجلس خبرگان؟! اگر منطق این بوده که با دیدن یک ملاطفت دیگر، دست از رفتار و گفتار فتنهآفرین بردارد، حرفهای سابقهدار لیکن بیسابقه ایشان نشان داد که این خوبیها و این لطفها اصلا و ابدا به طرف نیامده! معالأسف هر بار نظام در مواجهه با ایشان کوتاه آمده، وی سنگرهای دیگری را فتح کرده! آنهم با ادبیاتی بدتر، تندتر، افراطیتر، آنقدر افراطیتر که گاه حتی رسانههای دشمن، حیرت میکنند از این همه افراط در دشمنی با انقلاب، از درون انقلاب! اگر «ضد انقلاب» یعنی آنکه بر ضد انقلاب موضع میگیرد، کیست ضد انقلابتر از او که سخن نمیگوید الا به فتنه؟! فتنه خاطره از امام اما علیه خط امام، فتنه عکس با امام اما بر عکس راه امام، فتنه اسم خمینی اما علیه رسم خمینی و هزار و یک فتنه ریز و درشت دیگر! بخواهیم یا نخواهیم سخنان سراسر فتنه اخیر نشان داد که هر چه خوبی در حق ایشان بیشتر شود، با بدی بیشتری، آن را جواب میدهد! وقتی با فردی طرفیم که جزای احسان را جز به بدی نمیدهد، آیا کجاست حد و مرز این همه احسان و بزرگواری؟! بگذارید جور دیگری سئوالم را مطرح کنم؛ این جناب دقیقا و مشخصا با چه هزینهای باید در نظام حفظ شود؟! آیا با این هزینه که هم نامزد انتخابات باشد و هم علیه شورای نگهبان حرفهایی بزند که تا به حال، هیچ دشمنی و هیچ ضد انقلابی بدین عریانی نزده؟! آیا با این هزینه که مادر رزمنده ۸۸ یعنی همان شهید مدافع حرم با خود بپرسد؛ «اگر اوضاع این است، اصلا جگرگوشه من برای تأمین امنیت کدام قانون و کدام انتخابات رفت و جانش را تقدیم کرد؟!» آیا جز این است که تقریبا همه شهدای مدافع حرم، سال ۸۸ در میدان دفاع از انتخابات و رأی جمهور هم رزمنده و مدافع حریم آرای میلیونی ملت ایران بودهاند و سخت است برای بازماندگان ایشان، وقتی میبینند بعضیها از سویی با تأیید شورای نگهبان روبرو میشوند، از دیگر سو، همین نهاد قانونی را به باد توهین و افترا میگیرند؟! آیا این عنصر بدسابقه فتنهگر باید در نظام حفظ شود حتی به بهانه شکستن دل شیربچههای میدان جنگ با لعین داعشی؟!
البته اشتباه نشود! من هرگز بنا ندارم بگویم که اگر شورای نگهبان، طرف را رد صلاحیت میکرد، وی متنبه میشد و دیگر این همه رادیکال و افراطی موضع نمیگرفت! هر چند به جد بر این باورم که در امر تربیت حتی حفظ افراد، اگر تشویق هست، تنبیه هم هست! حرف من این است که «تحلیل» به معنای سبکسنگین کردن اتفاقات آینده، کار سیاستمدار است اما شورای نگهبان، به عنوان مفسر قانون اساسی، کاری ندارد الا عمل به مر قانون! اساسا و اصولا دخلی به شورای نگهبان ندارد که رد صلاحیت، فلانی را در دایره نظام نگه میدارد یا تأیید! اگر طبق قانون یعنی منطق انتخابات، فتنه خط قرمز است، و اگر سخنان کذا نشان داد که هیچ مصلحتی حتی مصلحت حفظ بعضیها، بالاتر از مصلحت عمل به مر قانون نیست، فرض است بر شورای نگهبان که دفاع خود از حریم حقالناس را کامل کند و ضمن قلم قرمز کشیدن روی نام این فتنهگر سابقهدار، اجازه ندهد عرصه سیمرغ انتخابات، بیش از این، جولانگه خط دهنده به ضد انقلاب باشد. روی سخن این نوشتار، اما فقط شورای نگهبان نیست! دیگر ارکان نظام هم باید بدانند که اوجب واجبات، حفظ افراد به هر قیمتی درون مجموعه نیست! همین را کم داشتیم که طلبکار از مردم و رأی مردم، بشود متذکر بدهی پابرهنهها به امام و اسلام و انقلاب! جوری علیه انقلاب موضع میگیرد که گویی به ضد انقلاب بدهی دارد، که گویی به دشمن بدهی دارد، که گویی مدیون BBC و در دین VOA است! خوب است این را هم بفرماید که چند بار بر گوش صندوق آرا سیلی بزند، مردم شهید داده با او بیحساب میشوند؟! و بفرماید نام آقازادههایش در چند قرارداد فاسد نفتی بیاید، بدهی این ملت به خاندان پرداخت شده؟! و بفرماید چند بار دیگر به دشمن گرای تحریم بدهد، خیالش راحت میشود؟! من که باورم هست خمینی کبیر، اول بدهکار خاندان است! آنجا که گفت: «ما آمریکا را زیر پا میگذاریم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که گفت: «من بوسه بر دست و بازوی رزمندهها میزنم» و از قرار نباید میگفت! آنجا که نباید علیه حکام آل سعود، آن حرفها را میزد! آنجا که نباید بر ضد اسلام اشرافیت، سخن میگفت! آنجا که نباید به «جنگ عقیده» اشاره میکرد! آنجا که نباید یک تار موی کوخنشینان را به تمام دنیای کاخنشینان برتری میداد! و آنجا که نباید میگفت: «غلط میکنی! قانون تو را قبول ندارد!» واجب است بر شورای نگهبان که ضمن تجدیدنظر در رأی صادره، بیش از پیش و بخصوص برای این عنصر غیر ملتزم به ساز و کار انتخابات، ثابت کند که حقیقتا بدهکار خمینی است، نه ضد انقلابی که هم از توبره میخورد، هم از آخور! شورای نگهبان، صلاحیت خود را از قانون اساسی گرفته، از امام راحل عظیمالشأن. واقعا کسی که این امر بدیهی را هم نمیداند، صلاحیت تأیید صلاحیت توسط شورای نگهبان را دارد؟! حرمت امامزاده اما در وهله اول با متولی آن است. گاه هست که باید به خدا پناه برد از بد بودن متولی لیکن چو امروزی مجبوریم خوبی از حد گذشته متولی را منتقد باشیم و حرفهایی بزنیم که علیالقاعده خودمان هم نمیپسندیم! برای هر معصیت کبیری راهی به استغفار هست اما امان از «استکبار» این «گناه اکبر». انسان مستکبر از بس خود را بزرگ میبیند، اساسا نمیتواند توبه کند! توبه یعنی «بازگشت به خدا»، همچنان که توبه انقلابی یعنی «بازگشت به روح خدا» اما عنصر مستکبر متکبر، آنجا هم که شورای نگهبان در بستر تأیید صلاحیت زمینه توبه را فراهم میآورد، مستکبرتر میشود، متکبرتر میشود! و دقیقا همین جاست که من مجبور میشوم تا در اوج اعتقاد به نظام، انتقاد کنم از نظام! ملاک گیرم نه حال فعلی افراد، که سابقه ایشان باشد! در فتنه علیه انتخابات، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در قربانی کردن آدمها به نفع مطامع خود، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در دروغ بستن به امام، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! در همنوایی با دشمن، بلکه دشمنتر شدن از خود دشمن، سیاهترین سابقه از آن کیست؟! این تیتر یکی از نوشتههایم بود در اوج فتنه هشتاد و اشک: «کشتی انقلاب، مسافرکشی میکند، منتکشی نمیکند!» کسی که از ضد انقلاب هم بیشتر با انقلاب ضدیت میکند، مصلحت آن است که جز به عدالت با او رفتار نشود! آنهم عدالت حداکثری! دیروز خوب نوشته بودند بچههای روزنامه: «حقیقتا یک سئوال بسیار مهم در افکار عمومی وجود دارد و چه بهتر آنکه رسانههای انقلابی و تا بن دندان معتقد به نظام اسلامی، این سئوال را مطرح کنند. سئوال این است: وقتی فتنه ۸۸ به عنوان یک خط قرمز در نظر گرفته میشود، باید نگاهی کاملا قانونی و انقلابی نسبت به تکیهگاه این فتنه داشت! وقتی به درستی کاندیدایی در یک شهرستان دورافتاده به خاطر علقه به فتنه رد صلاحیت میشود، چرا باید تکیهگاه فتنه ۸۸ تأیید صلاحیت شود؟! آن کاندیدای شهرستانی به خاطر فتنهای که طرف به پا کرد رد صلاحیت شده است! در این شرایط چرا باید خود آن فرد تأیید صلاحیت شود؟» عجبا که درباره او مدام میگویند سابقه! کی بود آخرین بار که دشمن علیه او موضعی گرفت؟! اصلا یادتان میآید؟! اتفاقا بیم من از چیز دیگری است! من بیم از آن فردایی دارم که آیندگان، ناظر بر رفتار و گفتار طرف، جمهوری اسلامی را نه چون حقیر، که جور دیگری نقد کنند! که بگویند: «فردی با این همه سابقه فتنه علیه انتخابات، صلاحیتش توسط شورای نگهبان تأیید شد!» که بگویند: «هر کاری دلش خواست کرد و هر حرفی دلش خواست زد اما هرگز به عدالت با او رفتار نشد!» که بگویند: «اگر میگویید با نظام زاویه داشت، پس چرا فلان؟!» که بگویند: «مادر شهید مدافع حرم دلش شکست اما شما باز هم نگران حفظ طرف بودید؟!» که همالان بگویند: «به راستی و با وجود همه اعتقادم به نظام، چرا باید در انتخاباتی شرکت کنم که حتی فلانی هم با این شرح مشروح در آن نامزد است؟! خودم را دست انداختهام یا رأیم را؟! حضرات بفرمایند چه شورای نگهبان و چه مجلس و چه انتخاباتی میخواهند، همان را هم عملی کنند! دیگر چرا انتخابات؟!»
*** *** ***
تلاش برای حفظ هر فردی در دایره انقلاب اسلامی، صدالبته عملی مأجور است و حکیمانه اما بدان شرط که در مقام عمل تبدیل نشود به تلاش برای حفظ منویات ضد انقلاب، آنهم از درون انقلاب، آنهم در نخستینروز دهه فجر، آنهم در یومالله دوازدهم بهمن، آنهم دوشادوش «امام آمد»، آنهم سینه به سینه آن سرود بهشتی در بهشت زهرا. شک ندارم اسلام جماعت، آمریکایی است! واقعا اگر قرار است طرف را حفظ کنیم که در اولین روز دهه فجر، کام شیطان بزرگ را شیرین کند، نخواستیم این حفظ کردن را! کینهها دارند از خمینی کبیر! از امام جنگ فقر و غنا! از روحالله پابرهنهها! و تمام سعیشان این است که در آستانه انتخابات، مخاطب شعار «برخیزید، برخیزید!» را از شهدای انقلاب برگردانند طرف ضد انقلاب! حال تا کی و تا کجا باید این فرد را تحمل کرد بلکه حفظ شود؟! بفرموده امام شهدا، اوجب واجبات برای ما حفظ نظام مقدس جمهوری اسلامی است! اگر قرار است حفظ بعضیها، مخل حفظ خود نظام شود، اگر قرار است هزینه حفظ عناصر فتنه، خدشه بر شعائر انقلاب باشد و اگر قرار است بهای حفظ مدعیان وقیح، حذف رسم خمینی از اسم خمینی باشد، حذف اسلام ضد ظلم و ضد سازش باشد، حذف ولینعمتان امام باشد، قسم به خون شهدا، به اجرای مر عدل و داد در حق این جماعت ضد انقلاب راضیتریم تا ماندنشان درون انقلاب! صدسال سیاه نخواستیم خانواده انقلاب همچین خاندان متفرعنی داشته باشد! بگذریم که تلاش برای حفظ سرپناه آن پیرمرد جنوب شهری هم عملی مأجور و حکیمانه است! ولینعمت خمینی همین پیرمرد است! همین پیرمرد معمولی! نظام، یاران را حفظ کند! اغیار به سلامت! آری! به سلامت… که خمینی فقط یک بیت نسرود! بیت امام یعنی خانه مادر چند شهید! خمینی در برابر هیچ سیاستمداری احساس حقارت نکرد، لیکن با آن همه عظمت، در برابر چهره نورانی و گریه شوق بچههای جبهه و جنگ احساس حسرت و حقارت میکرد! هر کجا بسیجی هست، بیت امام همان جاست! هر کجا رزمنده هست، بیت امام همان جاست! زحمت بیهوده میکشید! «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست»! خمینی هدیه خدا بود به ما! روح خدا جز خدا صاحبی نداشت! امام ما را نمیتوان به نام زد! بسی بزرگتر از این حرفها بود! ما دست از دامان خمینی برنمیداریم! و امام بیدار خود را به مشتی خواب و خاطره نخواهیم فروخت! امام بزرگوار ما عاشق این بود که آمریکا را زیر پا بگذاریم و مثل این دریادلان سپاهی، کاری کنیم کارستان، بلکه در تقابل تاریخی و ماندگار جمهوری اسلامی و آمریکا، این عکس ذلت و زبونی یانکیها باشد که مخابره شود! لذا اشبهالناس به خمینی، همان عزیز فرزانهای است که به وقت، «نشان فتح» میدهد! این ملت شهیدپرور، این امت حزبالله، همه «یادگار خمینی» هستند! «من یادگار خمینی هستم» شعار همه این مردم است! تمام این کشور، متعلق به خمینی و یادگار خمینی است! پوسیده بودیم ما در پستوی تاریخ، اگر نهیب روحالله بیدارمان نمیکرد! ما به خمینی بدهکارتر از آنیم که بعضیها فکر میکنند! ما با خمینی زندگی میکنیم، خواب نمیبینیم! ما از آرمانهای امام، کوتاه نمیآییم! مسیر حرکت ما را خمینی معین میکند! خمینی را نمیتوانید از ما بگیرید! خمینی را نخواهید توانست از ما بگیرید! ما سطر سطر صحیفه را از بریم و خوب میدانیم که «مبارزه با رفاهطلبى سازگار نیست، و آنها که تصور مىکنند مبارزه در راه استقلال و آزادى مستضعفین و محرومان جهان، با سرمایهدارى و رفاهطلبى منافات ندارد، با الفباى مبارزه بیگانهاند. و آنهایى هم که تصور مىکنند سرمایهداران و مرفهان بىدرد، با نصیحت و پند و اندرز متنبه مىشوند و به مبارزان راه آزادى پیوسته و یا به آنان کمک مىکنند آب در هاون مى کوبند! بحث مبارزه و رفاه و سرمایه، بحث قیام و راحتطلبى، بحث دنیاخواهى و آخرتجویى، دو مقولهاى است که هرگز با هم جمع نمىشوند. و تنها آنهایى تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند».
- بایگانی: یمین
صلاحیتش را تأیید کنید!
کانال تلگرامی وطن امروز
اگر قرار باشد نهاد قانونی ناظر انتخابات، در بررسی صلاحیت نامزدها، چشم خود را در برابر فاحشترین خیانت انتخاباتی یعنی فتنه علیه خود انتخابات، خود صندوق اخذ رأی، خود کلیت آرا و خود آرای اکثریت ببندد، و اگر قرار باشد شورای نگهبان، بینترین استناد رد صلاحیت یعنی سابقه فتنهگری علیه چند انتخابات را درز بگیرد، از این طرف هم میتوان به ماجرا نگاه کرد و پرسید:
یک- آیا اساسا فلسفه وجودی شورای نگهبان زیر سوال نمیرود؟!
دو- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به منزله تأیید صلاحیت نامزدهایی است که اندک التفاتی به ساز و کار انتخابات ندارند؟!
سه- آیا بازی دادن فتنهگران دائمی علیه صندوق آرا، آنهم در مقام نامزد انتخابات، خدای نکرده این تصور را ایجاد نمیکند که از نظر شورای نگهبان، فتنه علیه انتخابات، خیلی هم حالا جرم و جنایت بزرگی نیست؟!
چهار- واقعا با کدام مصلحت، میتوان حکم به تأیید صلاحیت نامزدی داد که اگر نتیجه انتخابات، باب دلش نباشد، هیچ ابایی ندارد به نظام ۳۰۰ هزار شهید جمهوری اسلامی تهمت تقلب بزند و اگر نتیجه انتخابات، باب دلش باشد هم، باز هیچ ابایی ندارد که این بار بردارد بگوید؛ «اینجا هم البته نیت تقلب داشتند اما نتواستند!»
پنج- اگر هیچ مصلحتی، واقعا عرض میکنم؛ هیچ مصلحتی، حکم به تأیید صلاحیت هیچ فتنهگری علیه انتخابات در هیچ انتخاباتی نمیدهد، آیا میتوان پذیرفت فتنه علیه انتخابات، مهمترین استناد رد صلاحیت باشد اما باسابقهترین فتنهگر علیه انتخابات، تأیید صلاحیت شود؟!
شش- اصلا و اساسا جمهوری اسلامی برای چه باید انتخابات برگزار کند و مردم برای چه باید در انتخابات شرکت کنند، اگر قرار است کارگردان شورش سرگشاده علیه ساز و کار همین انتخابات هم تأیید صلاحیت شود؟!
هفت- اگر دانهدرشتترین فتنهگر علیه انتخابات، اذن نامزدی پیدا کند، آیا همین «تأیید صلاحیت» را دلیل نمیگیرد که دوفردای دیگر ادعا کند؛ «من از نظر ناظر انتخابات یعنی شورای نگهبان و یعنی مفسر قانونی قانون اساسی، فتنهگر علیه انتخابات شناخته نمیشوم، که اگر میشدم حتما مرا رد صلاحیت میکردند»؟!
هشت- آیا تأیید صلاحیت چنین فردی، اولا قبح فتنه علیه انتخابات را نمیریزد؟! و ثانیا آیا سبب نمیشود طرف این بار در مقام نامزد انتخابات، دست بازتری برای چنگ انداختن بر صورت قانون داشته باشد؟!
نه- اگر انتخابات، حریم رأی مردم است -که هست- آیا تأیید صلاحیت فتنهگر بزرگ علیه این حریم مقدس، بدترین خدشه به حرمت انتخابات نیست؟!
ده- آیا دعوت از افراد نه چندان علاقهمند به نظام به شرکت در انتخابات، به این معناست که با تأیید صلاحیت نامزدهای فتنهگر علیه انتخابات، علاقهمندان به نظام را که همواره و در هر میدانی جان خود را برای دفاع از اسلام و ایران کف دست گرفتهاند، دلسرد کنیم؟!
*** *** ***
خمینی ملاک باشد یا خامنهای، هیچ فرقی ندارد؛ هر دوی این رهبران خداباور، آحاد مردم را ولینعمت انقلاب اسلامی دانستهاند و در عین حال، همه را سفارش به «قانون» کردهاند. ما کی و کجا از شورای نگهبان خواستهایم صلاحیت فلان نامزد رد صلاحیت شده را تأیید کند، چون مثلا در ماجرای برجام، همفکر، همراه و همرأی ما بوده است؟! ما اصولگرایان وقتی میگوییم قانون، آنقدر هم به آن التزام عملی داریم که حتی زودتر از اصلاحطلبان مدعی، پیروزی آقای روحانی در انتخابات را به ایشان تبریک بگوییم و الا اگر عالم ریاضی آنقدر بیدر و پیکر است که ۱۳ میتواند از ۲۴ بزرگتر باشد، هفتدهم درصد اصلا عدد حساب نمیشود! وقتی بزرگان این انقلاب، خود را خادم ملت و همه را در پیشگاه قانون، برابر میدانند، احدی نباید توهم بزند که از خمینی و خامنهای، از مردم، از قانون و از ساز و کار قانونی انتخابات، بالاتر و بزرگتر است؛ هر که میخواهد باشد! «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که مدام شکلک درمیآورد علیه انتخابات، آخرش هم نفهمید ۴۰ از منیت خودش و ۲۴ از ۱۳ بزرگتر است، نتیجه انتخابات اگر باب میلش بود یک جور به نظام تهمت میزد و اگر نبود جور دیگر، حتی با دروغ بزرگ تقلب، به دشمن جلاد، چراغ سبز تحریم بر گرده ملت را نشان داد، آخرش همین فرد، برای نامزدی در همان انتخاباتی که مکرر علیه ساز و کارش فتنه کرده بود، تأیید صلاحیت شد!» آقایان انقلابی، محترم و معزز شورای نگهبان! امثال راقم این سطور، بخواهیم هم نمیتوانیم بفهمیم سختی کار شما را لیکن برای آینده جمهوری اسلامی و برای نام جمهوری اسلامی، نخواهید جمله داخل گیومه را! که بردارند بگویند؛ «یکی هم بود در جمهوری اسلامی که از قانون بالاتر بود!» بینی و بینالله! در عالیجناب، این لیاقت را میبینید که برود خبرگان، برای این ملت، رهبر معین کند؟! البته اگر میبینید، اگر تأیید صلاحیت او را قانونی میدانید و اگر از پس جواب یومالعیار قیامت به حضرت احدیت برمیآیید، گور بابای این یادداشت! حتما صلاحیت ایشان را تأیید کنید! که ما از شورای نگهبان، نه عمل به مندرجات خودمان، بلکه تنها و تنها عمل به مر قانون را میخواهیم.
- بایگانی: یمین
متولد ماه بهمن
تولد: سوم بهمن سی و دو

پدرم! تولدت مبارک… همین!
- بایگانی: یمین
صبح سپید مجعد
وطن امروز ۲۳ دی ۱۳۹۴
گمانم تا به حال، وزارت ارشاد مجسمهای در خور شأن و مقام استاد ساخته بود، اگر که حمید سبزواری هم همان اول انقلاب، فلنگ را میبست و بیرون از گود موشکباران تهران، قهوهخانهای کنار قبرستان پرلاشز را پاتوق خود میکرد و به جای شهدای وطن، در مدح «هیچ» دری وری میگفت! و این است قصه مظلومیت «شاعر انقلاب» که هرگز اجازه نداد انقلاب اسلامی در «خط مقدم شعر» تنها بماند. اگر دولت یعنی همین دولت که عدل، در روز شهادت مصطفی احمدیروشن و در اوج خوشسلیقگی مقدمات سیمان ریختن در قلب رآکتور اراک را فراهم میکند، دم حضرت استاد گرم که «شاعر دولتی» نیست! شاعران دولتی سبیل خود را با پول بیتالمال چرب میکنند تا سال ۸۸ یارایشان باشد علیه ۴۰ میلیون رای ملت، پاچهخواری عالیجناب را بکنند! با شعر و سه نقطهچین اما قواعد ریاضی بهم نمیخورد! و ۲۴ از ۱۳ کوچکتر نمیشود! حمید سبزواری در جبهه مردم است، نه جبهه سیاست! حمید سبزواری در جبهه انقلاب است، نه جبهه ضد انقلاب! شعرای جبهه ضد انقلاب، هم از توبره ارشاد میخورند، هم از آخور صدای آمریکا! دولتیهای دوقبضه! یک شاعر، یک اهل قلم، یک رماننویس اما با کمک چه چیزهایی میتواند علیه انقلاب شکلک درآورد؟ یک موی سپید بلند ترجیحا مجعد میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. چند تایی مجموعه شعر میخواهد که استاد، بهترینش را دارد. کمی تبحر در پیچ و تاب دادن به کلمات میخواهد که استاد بهترینش را دارد. حمید سبزواری اما نخواسته از ۲۲ بهمن ۵۷ تکان بخورد! راستی که از سرودههای انقلاب، اشعار استاد را بگیری، گویی همه شعر را از همه انقلاب گرفتهای! در هر حماسهای از حماسههای انقلاب، امضای زیبای استاد ما هست! شاعری را میشناسم که ۲۲ بهمن جو زده شد، گفت: «همین امشب در مدح امام دکلمهای میسرایم». هنوز نسروده! هنوز نیامده! هنوز نجوشیده! و نخواهد سرود، نخواهد آمد، نخواهد جوشید! شاعری برای انقلاب، لیاقت میخواهد! آن روزها که شاعر انقلاب در مدح انقلاب شعر میگفت، هنوز صدای انقلاب به ساختمان وزارت ارشاد نرسیده بود! به حمید سبزواری، خون شهدای میدان ژاله، سفارش شعر میداد! استاد خود «وزیر شعر انقلاب» است. شعر گفتن به سفارش وزیر وزرا هنری است مختص شاعران دولتی! شاعران دولتی زود پیر میشوند اما استاد ما در سن ۹۰ سالگی چنان علیه رامش و آرامش و سازش و آسایش سخن میراند که تنها و تنها از شعرای جوان برمیآید. این هم از معجزات انقلاب اسلامی است که فیالواقع جوانترین شاعر انقلاب، همان پیرترین شاعر انقلاب باشد! اگر حضرت روحالله در پیام موسوم به قطعنامه، همان خمینی ۵۷ است، بلکه خمینیتر از آن بهمن خدایی، باید هم شاعر انقلابش در اوج سپیدمویی، خروشی چون جوانان داشته باشد. آری! هنوز هم «بحر را موجها زنده دارند». استاد خود موج زندهای است که نه با پیامک خبرگزاریها میمیرد، نه حتی با مرگ! او در زندگی، در شعر، در سنگر هنر و در جنگ تن به تن کلمات، در قافیهها و ابیات، بارها و بارها دعوت حق را لبیک گفته! مرده آن شاعری است که به دعوت بیبیسی شعر میگوید تا پیازداغ تحریم را بیشتر کند! بعضی شعرا هنوز هم نخود لوبیای آش شور فتنه هستند! شاعری که شبها خواب دلار میبیند، صبح، نمک به زخم شعر میپاشد! عشق است اما استاد خودمان، با آن صبح سپید مجعدش! درود قلم بر تو باد حضرت حمید!
- بایگانی: یمین
خط بد پزشکان
حزبالله سایبر ۲۱ آذر ۱۳۹۴
هر چند روایت دومی که از حادثه معروف به بخیهکشی ارائه شد متفاوت از روایت زمخت و باورنکردنی اولی بود اما از آنجا که افکار عمومی به خصوص در فضای مجازی هنوز درگیر این ماجراست، اشاره به چند نکته لازم و ضروری به نظر میرسد.
یکم-
قدر مسلم وقتی پول، حاکم بین طبیب و بیمار شود، بیپولی از یک «درد» تبدیل به یک «جرم» میشود و آنوقت تیم طبابت این جرأت را مییابد که هر جور دلش خواست با این مجرم برخورد کند.
دوم-
هر وقت حوادثی از این دست رخ میدهد عدهای با این ادعای البته درست که «ما پزشک خوب، بیادعا و مردمی هم کم نداریم» سعی در تلطیف فضا دارند. منتهای مراتب باید دید تکرار مکرر کدام حادثه غیر قابل تحمل، تا این حد مردم را نسبت به جامعه پزشکی دارای «موضع منفی» کرده که این قشر یا این صنف را متهم میکنند به پولکی بودن؟!
سوم-
متأسفانه واکنش اطبا به نقدهایی از این دست به گونهای تند و افراطی است که تو گویی ما نه با یک قشر یا یک صنف، بلکه با یک «باند» طرفیم! فیالمثل در رسانه ملی درباره خیلی مشاغل «طنز انتقادی» ساخته میشود اما خدا نکند در یکی از این برنامهها تلنگری به پولکی شدن اهل طبابت زده شود؛ از وزیر تا وکیل، چنان باند تهاجمی ساخته میشود کأنه مقدسات عالم مورد نقد قرار گرفته!
حاکم شدن پول به عنوان تنها فصلالخطاب میان دکتر و مریض، نیز واکنشهای باندی، ما را به عنوان اهل قلم متعهد که یکی هم متعهد به مردم و آلام ایشان هستیم، ناچار بدانجا رسانده که کم و بیش درباره پولکی شدن ایضا باندی شدن جامعه پزشکی، با آحاد ملت حس همنظری داشته باشیم.
چهارم-
چند ماه پیش برای نشان دادن زانوی چپم وقت گرفتم از یکی از بهترین متخصصان امر. در نهایت شگفتی متوجه شدم پول یک ویزیت ۵ دقیقهای ۸۵ هزار تومان است!
برای من البته رقم واقعا زیادی بود لیکن هیچ چارهای نداشتم الا تن دادن به موضوع. حداقل دلم به این خوش بود که دکتر … پایم را میبیند. بعد از چند هفته + چند ساعت معطلی در روز قرار، به خیالم نوبتم شده که بروم داخل اتاق دکتر اما در کمال بهت، فهمیدم که اتاق کذایی، اتاق یکی از زیرمجموعههای ایشان است!
جناب زیرمجموعه از من خواست فلان جور بایستم و فلان جور دراز بکشم و فلان جور راه بروم که دست آخر حوصلهام سررفت:
«میبخشید خانم محترم! من اگر میخواستم شما زانوی مرا معاینه کنی که ارتوپد سر خیابان محل سکونتمان بود! تازه ۸۵ هزار تومان هم بابت ویزیت نمیگرفت! از آن سر شهر آمدهام میدان آرژانتین که دکتر … مرا ببیند! خودشان تشریف ندارند؟»
درآمد: «من الان از حالتهای مختلف زانوی شما عکس میگیرم، جناب دکتر روی تصاویر نظرشان را میدهند!» گفتم: «من خودم عکس زانویم را دارم که تازه هم هست! اینجا آمدهام که آن معاینهای که الان شما انجام دادی را جناب دکتر انجام دهد!» جواب داد: «ایشان هم همان معاینهای را میکند که من الان کردم!»
القصه! «وضع زانوی شما هیچ تعریفی ندارد! خطر آرتروز جدی است! خیلی زود باید عمل شوی که بیمهبردار هم نیست! هزینهاش حدود ۱۰ میلیون است که البته هزینه پلاتینها و پیچ و مهرههای جذب شونده در گوشت پا جداست!» کل صحبت دکتر سهنقطهچین بود با من، که شد ۸۵ هزار تومان!
یعنی هیچ مهلت ندادند که از وضع زانویم اندک تعریفی برای ایشان کنم که قبلا یک بار عمل شدهام و دوباره رباط و مینیسک را با هم پاره کردهام و از این حرفها! معاینه روی زانو را هم که یکی دیگر انجام داد!
باز هم القصه! بیرون مطب، یکی از رفقای فوتبالی را دیدم که روزگاری با هم در هر ۳ باشگاه پاس در مقطع نوجوانان، هما در مقطع جوانان و فجر در مقطع امیدها همبازی بودیم. سر حرف که باز شد، گفت:
«زانویم را پیش دکتر بهمانی عمل کردم. حدود ۲ سال پیش، سر جمع ۱۲ میلیون برایم آب خورد! بعد از عمل، پدرم به طریقی متوجه شد که اصلا عمل را دکتر بهمانی انجام نداده، بلکه دانشجویانش انجام دادهاند! و ایشان فقط ناظر بوده و یکسوم آخر عمل را هم پیچانده رفته و…!»
پنجم-
واضح است اتفاقاتی از این دست، برای اغلب مخاطبان این متن هم رخ داده. یک وقتهایی «شایعه» مبنای یک تهمت میشود، یک وقتهایی «سلسلهای از واقعیتهای رنگارنگ، جورواجور و البته تلخ» که اینجا دیگر بحث «اتهام» نیست، بلکه پولکی بودن برچسبی میشود که دقیقا بر پیشانی جامعه پزشکی ما میچسبد! و البته بعله! ما پزشک مردمی هم کم نداریم!
ششم-
سئوال اساسی اینجاست؛ چرا پزشکان منباب حرفهشان باید سوگند بخورند؟! این قسم قرار است خورده شود که چه بشود؟! و چه فرقی داشته باشد با زمانی که فرض بگیریم قرار نبود سوگندی برای کار طبابت در کار باشد؟! اینکه بعد از زدن تنها یک بخیه، به مادر بچه بگویند: «بخیه فلان قدر خرجش میشود و حالا نزدیم هم نزدیم! خود به خود خوب میشود!» و اینکه مادر بچه، به خاطر نداشتن کمترین پول ممکن، قید الباقی بخیهها را بزند، واقعا چه نسبتی دارد با آن سوگند خورده شده؟!
هفتم-
باری دکتری عمومی به خود من گفته بود: «سعی کنید حتیالمقدور دمپر ما پزشکان آفتابی نشوید!» گفتم: «بله خب! انشاءالله همه سالم و سلامت باشند که اصلا نیازی به مزاحمت برای دکتر نباشد». دوباره گفت: «این را فقط از آن رو نگفتم که انشاءالله همه در صحت باشند! اینکه خب بله! اما باز هم سعی کنید خیلی دمپر دکتر جماعت نگردید!» و در حالی که داشت نسخه را مینوشت، ادامه داد:
«تو خیال میکنی برای چی ما دکترها نسخه را اینقدر بدخط مینویسیم؟ شاید فکر کنی رازی از رموز پزشکی در این مسئله هست اما من که خودم دکتر هستم میگویم که این مسئله یعنی این افه، رازی از امراض پزشکان است، نه رازی از رموز پزشکی!»
*** *** ***
این دولت و آن دولت ندارد. باورم هست مواردی از این دست، در دلسرد کردن مردم، حتی از تحریم هم نقش موثرتری ایفا میکند. روزگاری به طبیب، «حکیم» هم میگفتند… و حکیم، هرگز به مریض خود به چشم عابربانک نگاه نمیکرد!
حکیم سوگند میخورد؛ سوگند را نمیخورد! گیرم آن بخیههای زده نشده، ولو با آوردن مقداری گوشت اضافه و بلکه هم عفونت خوب شود اما نخ بخیهای هم آیا هست برای ترمیم این همه شکاف میان جامعه و جامعه پزشکی؟!
- بایگانی: یمین
السلام علیک یا اباعبدالله
- بایگانی: یمین
عقربههای نیویورکی
وطن امروز ۱۱ مهر ۱۳۹۴
نه جناب ظریف! این یک یادداشت اتفاقی نیست! و اینطور نیست که دستم با دکمههای کیبورد تصادف کرده باشد یهویی! انقلابی پای حرفش میایستد! انقلابی هم میایستد! بزدلی پیشه ما نیست! انقلابی وقتی «مرگ بر آمریکا» میگوید میایستد پای این شعار! در مقام عمل! و من باز هم میگویم؛ اسلحه دستم بود، انتقام آیلان و علیرضا و آرمیتا را از اوبامای جلاد، جلاد همه رقمه، جلاد همه جوره، با یک گلوله میگرفتم! پای این شلیک هم میایستادم! و بانگ برمیآوردم؛ «و قاتلوا ائمة الکفر»!
نه جناب ظریف! دست دادن شما به اوباما اتفاقی نبود! اتفاقا جنابعالی دنبال فرصت میگشتید تا بعد از قائم با شک برجام، فریضه واجب سکسک را آنهم در راهروهای سازمان ملل به جاآورید! خیالتان راحت شد؟ این هم از دست دادن به اوباما! و صد حیف که احترام مد نظر رئیستان در کابینه به پاسپورت ایرانی برنگشت و الا با ملک سلمان هم میشود دست داد! با شمر! با یزید! حتی با حرمله هم میتوان دست داد! «اتفاقی» کدام صیغه است؟ «تصادف» کدام صیغه است؟ آدم میتواند با خود شیطان هم دست بدهد! با خود خود شیطان! آدم این استعداد را دارد که از پشه هم کمتر باشد! که رفت در بینی نمرود! و از شن! که رفت در بینی کاخ سفید! در طبس! اما آدم چه خوب، مثل آدم بایستد پای حرفش! و تقصیر خود را گردن تقدیر نیندازد! و مرد باشد و بگوید؛ این بود تدبیر ما! رک و راست!
نه جناب ظریف! بهتر آن است راستش را بگویید! و بگویید که نسبت بعضیها با شیطان بزرگ «لحمک لحمی و دمک دمی» است! چرا راستش را نمیگویید که اوباما و جانکری را دوست میدارید؟ همه که قرار نیست رئیس جمهور زن کشور مارادونا باشند! در سپاه حضرت رسول هم بودند کسانی که ابوسفیان را دوست داشته باشند! و ما در همین جمهوری اسلامی، رئیس جمهوری داشتیم که زن نبود اما زنانه از کشور فرار کرد! واعطشای بنیصدر رسما کاخ سفید را مخاطب قرار داده بود! خیلی هم حالا اشکالی ندارد! همه که قرار نیست تشنه آب فرات باشند! عدهای هم باید باشند بلکه اجل مهلتشان دهد تا بگیرند در بغل اوباما را! دست دادن کافی نیست! چنان باید اوباما را در آغوش فشرد که نگرانی جلاد تحریم منباب سرنوشت انتخاباتی بعضیها جبران شود! چنان باید رئیس جمهور آمریکا را بوسید که بوی ادوکلن اوباما حالاحالاها در بدن آدم بماند! مرد بودن فقط به جوانمردان توصیه نشده! همه باید مرد باشند! همه حتی عشاق سینهچاک پرزیدنت روسیاه! و نباید اینگونه باشد که بعد مصافحه، اجر عمل خود را ضایع کنیم! و بگوییم؛ یهویی بوده! شما راستش را بگو، من قول میدهم لااقل از آن بخش که مربوط به صداقت در کردار است، تجلیل کنم! و البته بعد، این مهم را خاطرنشان کنم که جناب ظریف! وزیر خارجه جمهوری اسلامی، واو به واو صحیفه نور خمینی بتشکن است، نه حضرتعالی! با این حساب، اولا شما خیلی هم حالا آدم مهمی نیستید، ثانیا بوسه فرضی شما بر لب لعل اوباما هم به عبارتی خیلی اتفاق مهمی نخواهد بود! الان و تا همین دست دادن ۶۰ ثانیهای هم اصولگرایان بیخود شلوغش کردهاند! اصلش ما همه به شما بدهکاریم! شما ثابت کردی دست دادن از سر شوق و اشتیاق به رئیس جمهور آمریکا، نه تنها مردهای را زنده نمیکند، بلکه میتواند همزمان باشد با فاجعه منا! و احترام کذایی هم به پاسپورت ایرانی برنگردد! و سعودی زپرتی، به شخص شخیص جنابعالی ویزا ندهد! و آن معامله را با قیمت نفت کند! و این معامله را با حجاج بیتالله!
نه جناب ظریف! بدهی ما به شما تمامی ندارد! شما ثابت کردید میتوان توافقی با آمریکا بست، آنطور که اوباما میگوید؛ «ضامن امنیت بیشتر برای اسرائیل» اما ساختار و ساختمان تحریم، آنطور که جانکری میگوید؛ «باقی بماند»! شما ثابت کردید با نچرخیدن چرخ سانتریفیوژها، همچین نیست که چرخ دیگر کارخانهها بچرخد! شما ثابت کردید بیعرضگی ادوار دولت در عرصه اقتصاد، ربطی به صنعت هستهای ندارد! و اینطور نیست که با دادن هستهای، دشمن، در باغ سبز، نشان اقتصاد ما دهد! شما ثابت کردید پیادهروی با جانکری، مشکل مسکن را حل نمیکند! و دست دادن با اوباما، قیمت خودرو را پایین نمیآورد! شما ثابت کردید خندیدن به اجنبی، اتفاقا مزید دشمنی اوست، نه کاهنده عداوتش! شما ثابت کردید هر چقدر بیشتر به سران کاخ سفید بخندیم، سعودی وحشیتر میشود! شما ثابت کردید مذاکره با آمریکا قادر نیست شب عزای اقتصادی دولت را تبدیل به جشن عروسی کند! شما ثابت کردید وقتی دولت نمیتواند ۴ قلم کالا را درست توزیع کند، ناشی از بیتدبیری اعتدالیون است، نه «مرگ بر آمریکا»! شما ثابت کردید آمانو میتواند از پایگاه نظامی ما بازدید تشریفاتی اما رسمی کند، وزیر امور خارجه دولت اعتدال هم به اوباما دست بدهد، اما لغو تحریم؟ حالا بچرخ تا بچرخیم!
نه جناب ظریف! اتفاقا خوب شد به اوباما دست دادید! و اتفاقا خوب شد چون شمایی هم وزیر خارجه جمهوری اسلامی شد! فقط کاش بگویید سعودی به شما چرا ویزا نداد؟ شما که فرسنگها با «خبر مرگش» فاصله داشتید! «اخوک عبدالله»! «اخوک آل سعود»! «اخوک بشکه»! «اخوک خوک»! زرشک! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! من تکرار میکنم که این یک یادداشت اتفاقی نیست! و وزیر خارجه جمهوری اسلامی، یعنی کلمه کلمه این جمله مختصر و مفید انقلابی؛ «پاسخ، سخت خواهد بود و خشن»! عمر خود دولتها چقدر است که عمر وزارت وزیر خارجهای چون شما چقدر باشد؟! اصول سیاست خارجه جمهوری اسلامی، به وقت لزوم، نه بسته به فلان حرف رئیس جمهور است، نه بسته به بهمان حرف وزیر خارجه! و صدالبته، جمله اخیر هم هرگز اتفاقی نوشته نشده! فقط با روسای جمهور بود، ما الان همه باید جاسوس سیا میشدیم! و فقط به حضرتعالی بود، ما الان باید همه دست در دست اوباما میگذاشتیم!
نه جناب ظریف! از سر احساس نبود که خمینی گفت؛ «از هر که بگذریم، از آل سعود نخواهیم گذشت»! روح خدا، نه اتفاقی سخن میگفت، نه تصادفی رفتار میکرد! آن ابرمرد، همین امروز را میدید که علیه سعودی، آن همه با خشم موضع میگرفت! و ما فرزندان خمینی هستیم! ما اتفاقی تیتر نزدیم؛ «خبر مرگش»! ما پای تیترمان ایستادهایم! و شما را توصیه میکنیم به ایستادن پای دستی که به اوباما دادید! این هم شد حکایت آن تلفن کذایی سال پیش؟! دولت محترم شعارش «تقدیر» بود یا «تدبیر»؟! اشبهالناس به آن فرد قبلی، همین فرد فعلی است؛ واگذاری امور به اجنه، یعنی همین واگذاری امور به اتفاق و تصادف! اگر دیروز دست دادن به اجنه، امور را تدبیر نکرد، امروز هم کاری از دست دادن به اجانب، آنهم یهویی ساخته نیست!
نه جناب ظریف! اگر رئیس جمهور قبل فقط یک بار وزیر خارجه خود را در حین مأموریت از کار برکنار کرد، معالاسف رئیس جمهور فعلی این کار را با حضرتعالی چند بار کرده! سیاست «مدارا با دشمن، تندی با دوست» بارها حضرتعالی را در حین مأموریت، از کار برکنار کرده! شما آن روز که مشغول پیادهروی با جانکری شدید، از وزیر خارجه جمهوری اسلامی تبدیل به فقط وزیر خارجه دولت اعتدال شدید! و آن روز هم که با اوباما دست دادید! و آن روز هم که ویزایتان را سعودی صادر نکرد! و بسیاری روزهای دیگر! زین سبب است که نوشتم؛ «شما خیلی هم حالا مهم نیستید»! با این همه، فرض است بر شما، لااقل حرمت آن ۴ تا حمایت مشروط بزرگان از خود را نگه دارید! که صدالبته این حمایتهای مشروط از خیلیها بوده!
نه جناب ظریف! هر ثانیه آن ۶۰ ثانیه مصافحه شما با اوباما، دهها حجگزار ایرانی مشغول جان باختن بودند! شگفتا! سعودی هم بر بیتدبیری خود، نام «اتفاق» گذاشته! و من شک ندارم، آنجا و آن لحظه، شما وزیر خارجه دولت اعتدال بودید و بس! و نه وزیر خارجه انقلاب خمینی! و نه وزیر خارجه «از آل سعود نخواهیم گذشت»! میدانم! خیمه حجاج در صحرای منا، خالی بود! و زرق و برق سازمان ملل را نداشت! میدانم! حجاج بیتاللهالحرام، لباسی به تن نداشتند الا احرامی سپید، به رنگ کفن! اما با خط اتوی شلوار پرزیدنت وحشی، میشود باز هم سر هزاران طفل معصوم را برید! و سر ابنای بشر کلاه گذاشت! میدانم! دست حجاج، تنها چند سنگ بود که بر صورت شیطان بزنند! و رمی جمرات به جاآوردند! اما دست شما، درست در همان لحظه، در دست شیطان بود! شیطان بزرگ! میدانم! و این را هم خوب میدانم که شما با «الفبای تدبیر» بیگانهاید و اصلا در آن حد نیستید که بخواهم بنویسم؛ «با الفبای مبارزه بیگانه هستید»! شما و مبارزه؟
نه جناب ظریف! دفعه بعد ۶۰ ثانیه را بکنید یک ساعت! از قبل هم خواهش میکنم برنامهریزی کنید! اصلش اعتدال یعنی همین که حاجی جمهوری اسلامی در آغوش خدا باشد و وزیر خارجه دولت اعتدال در آغوش کدخدا! عاقبت، همه که نباید «حج» بروند؛ عدهای هم باید «کج» بروند! گفت: «بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا»! آقای وزیر خارجه دولت اعتدال! به خدا راضی نیستیم دفعه بعد، اعمال مصافحه با شیطان بزرگ را نیمه کاره رها کنید! ما اما زمان خود را به وقت صاحبالزمان تنظیم کردهایم! و این همه را «نشانه» میدانیم! ساعتهای دوزمانه، عقربههای نیویورکی، کلاس کار انقلاب جهانی حضرت مهدی موعود را پایین میآورند! ساعت ما فقط یک زمان را نشان میدهد! شما راحت باش آقای ظریف! و به هر که میخواهی دست بده… تشریفاتی! یهویی! اتفاقی! تصادفی!
- بایگانی: یمین
خودت کلمهاش را پیدا کن!
مکه آلسعود
شهر نزول جرثقیل، نه جبرئیل!
آنچه در زیر میآید برشی کوتاه از سفرنامه حج حسین قدیانی است که در تاریخ دوشنبه هفده آبان ۸۹ ساعت یکونیم نیمهشب نوشته شده.
از در و دیوار پیداست به شهر مکه رسیدهایم. اتوبوس میپیچد به «مرکز توجیهالحاج» و پشت سر چند اتوبوس دیگر. از مدینه تا مکه، تابلویی به نام «غدیر خم» که در همین مسیر است ندیدم اما تابلوست که آلسقوط بدش نمیآید به هر بهانهای زوار خانه خدا را با یک صف عریض و طویل درگیر کند که مثلا چه خبر است! نه به این اسم دهان پر کن «مرکز توجیهالحاج» و نه به توزیع آب زمزم در بطری یک بار مصرف برای زائرین در این مرکز. این آب زمزم را در مرکزی غیر از «توجیهالحاج» و مثلا «توزیعالماء» هم میشد داد! و اصلا ما هم باورمان شد که این آب زمزم است! به صرف این برچسب روی بطری؛ «مکتبالزمازمةالموحد»! و چند جوان عرب و یا شاید هم کارگر خارجی داشتند دعوا میکردند این وقت شب. و شانه خالی کردن از زیر کار. و این همه آنچه که «مرکز توجیهالحاج» ما را بدان توجیه کرد! و در همین مرکز، اوج خصومت آلسقوط با ایرانیها را به وضوح میشد دید. این جمله را به عربی و انگلیسی و اردو و آلمانی و فرانسوی و روسی نوشته بودند ولی به فارسی نه. و جمله؛ «وزاةالحج. ترحب بضیوفالرحمن و تتمنی لهم حجا مسرورا و سعی مشکورا. اخی الحاجالکریم… الخ!» و دشمنی با شیعه را فروکاستن تا این حد که «اهلا و سهلا» را به زبان سارکوزی بگویی اما به زبان سلمان، نه! آنهم در کجا؟ در حج! و با یک اقیانوس مسلمان! و این همه آدم از قوم سلمان! تا رسیدن به مسجدالحرام و استقرار در هتل، مثل خورهها داشتم دید میزدم بیرون را که نام یک مدرسه به نظرم جالب آمد؛ مدرسه «عبداللهابنزبیر»! شارع؟ همان اول باید دقت میکردم که نکردم. این مدرسه جان میدهد برای اینکه آقازاده فراری، مهدی هاشمی محصلش باشد! کمی بیشتر در شهر چرخ میزدیم مدرسه «معاویةابنابیسفیان» را هم لابد میدیدیم! در مدینه خبر گرفتم از اوضاع تهران که دوستی گفت: «شایعه شده مهدی هاشمی در خفا برگشته!» پرسیدم از صحت و سقمش. گفت: «نمیدانم!» فقط این را میدانم که الان سمت چپم مسجد تنعیم است. از جمله مواقیت شهر مکه. و آن دورتر؛ برج ساعت یا همان برجالابراج معروف که چه سریع ساخته شد. و انصافا چه عظمتی! و منقش به الله اکبر! و نماد خانه خدا از راه دور. خانه خدا در پستترین زمینها و نمادش در اوج آسمان! و نمادش یک بت! بتی بزرگ که شکستنش کار ابراهیم نیست. ابراهیم تبر داشت. با تبر نمیتوان بت برجالابراج را شکست. و راستش هیچ کجا رسول خدا را غریبتر از شهرش مدینه ندیدم و هیچ کجا خدا را غریب تر… نه! غریبتر که کفر میشود؛ خودت کلمهاش را پیدا کن! هیچ کجا خدا را … از شهرش مکه و خانهاش کعبه ندیدم. حکام آلسقوط خیال میکنند صاحبخانه خانه خدا هستند؛ سایه هر بتی که بخواهند بر سر خانه خدا خراب میکنند! نزدیکای مسجدالحرام، مکه را با این شکل و شمایل، بیشتر شهر نزول جرثقیل دیدم تا جبرئیل. اما گریههای مادرم که بغل دستم نشسته، حکایت از آن دارد که تحت هر شرایطی اینجا خانه خداست. اینجا کعبه است. اینجا صفا و مروه دارد. عرفات دارد. فاطمه اینجا به دنیا آمده. آدم و حوا اینجا به معرفت زهرا رسیدهاند. مزار خدیجه اینجاست. محمد در همین زمین پا به گیتی گذاشته. مزار عبدالمطلب و ابوطالب اینجاست. غار حرا اینجاست. کوه ثور اینجاست. حجرالاسود اینجاست. رکن یمانی اینجاست اما «هیچ کجا برای ما کرب و بلا نمیشود!»
- بایگانی: یمین
به نام خدا
احسنت بر این صراحت و شجاعت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
طبق وعده داده شده در پست قبل، متن کامل همین پست در ادامه میآید.
آب خوردن مردم به «سلام بر حسین» بستگی دارد، نه تحریم
آهای قاسم سلیمانی! میبخشید که دارم با این لحن، شما را خطاب میکنم. سخنی دارم با شما. صریح و رک! ۸ سال جنگ تحمیلی، جان شیرین خود را به بازی گرفتید بس نبود که باز هم مشغول جنگ هستید؟! آنهم با لعین داعشی که در قساوت، الگو از شمر و حرمله گرفتهاند؟! آنهم کیلومترها جلوتر از شلمچه و طلائیه و مجنون؟! آنهم در خاک کشور همسایه؟!
من البته خوب میدانم از جمله نیات شما این است که به عشق خدای هور و علاقه به همین جمهور، دشمن را در همان بیرون مرزها نگه دارید تا هرگز قدم اجنبی، خاک میهن را آلوده نکند و دقیقا بدین دلیل بدل به مرد محبوب این روزها شدهاید، لیکن با این همه «جنگ» آنهم با لباس ضد گلوله، سهم شما ایضا زن و بچهتان از «زندگی» چه میشود؟! شما هم یک کلام دل را خوش کن به خوشیهای دنیا، و گور پدر وجدان، ملیت و امنیت، بیا و بگو؛ «تا تحریم برقرار است، من با داعش نمیجنگم!» چطور بعضیها همه امور دولت، حتی نوشیدن آب ملت را واگذار به مسئله تحریم کردهاند اما تو باید با وجود همین تحریم، با شقیترین شیاطین آخرالزمانی بجنگی؟! و نه فقط بجنگی، بلکه جورکش قصور بعضیها باشی! دجله و فرات، به مدد تو و نیروهای مردمی عراق، از گزند عمرسعدهای واپسین، برقرار بماند و در نهایت آرامش، دست به اروند و کارون دهد، آنوقت حضرات به جای یک تشکر خشک و خالی از تو، وقیحانه متذکر جمهور شوند که حتی آب هور فاطمیون هم «مهریه تحریم» است!
راستی! که تا حسین علیهالسلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمیتوان فرات را بر فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها بست. بعضیها لطف کنند و گرای بیخود به دشمن ندهند! آب بستهاند به تدبیرشان، خیال میکنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم! فیالحال، لغو بیتدبیری، از لغو تحریم هم واجبتر است چرا که با این بساط، بر فرض محال لغو تحریم هم، بنا به اعتراف خود حامیان دولت، هیچ معجزه خاصی رخ نخواهد داد!
اگر فشار تحریم برای دولت، آزار دهنده است، توی قاسم سلیمانی که از جنس تودههای ملتی، لابد بیشتر باید این فشار را احساس کنی، آنهم کیلومترها جلوتر از خاک کشور، آنهم در حال نبرد سخت و تن و به تن با دشمنان وطن! فلذا یک کلام بیا و بگو؛ «تا اصحاب مذاکره، موفق نشوند تحریمها را لغو نکنند، من چرا با داعش بجنگم؟!» اگر با وجود تحریم، آنطور که آقایان ادعا میکنند آب هم در داخل نمیتوان خورد، چطور تو فرزند برومند همین ملت، با کمک نیروهایت، شبانه روز بجنگی و قید زندگی را بزنی و سرچشمه اروند و کارون را محافظ باشی؟! کار تو که هزارپله سختتر است؟! بهانه برای تو که فراهمتر است؟! جمهور البته قدر تو را میداند، لیکن تو هم ظاهرا باید تحریم را بهانه کنی تا بلکه حساب کار دست دستاندرکاران امور اجرا بیاید! اصلش با جماعتی طرفیم که دارند از حجب و حیای شما و امثال شما سوءاستفاده میکنند و در نهایت بیتدبیری، بلکه چیزهای دیگر، همه هستی این مرز و بوم دیرین را حتی مایع حیات را گره به تحریم میزنند! مشکل از تدبیر خودشان است اما همه چیز را انداختهاند گردن تحریم دشمن! حتی خوردن قرصی نان را! و نوشیدن جرعهای آب را! و شگفتا! در عین آنکه سیر تا پیاز تقصیر را گردن تحریم دشمن انداختهاند، معتقدند جلاد وحشی تحریم، مودب است و باهوش! لابد این تناقض آشکار، این بیصداقتی، همانی بود که بهش میگفتند «تدبیر»، «اعتدال»، «راستگویی»!
از سویی همه مشکلات را که اغلب ناشی از ندانمکاری و کمکاری خودشان است، حواله به تحریم دشمن میدهند، از دیگر سو، همین دشمن را بزک میکنند که کدخدای عالم است و در محضر او، «رمی بشکه سعودی» معصیت! عاقبت ما نفهمیدیم آمریکا همانقدر بد است که حتی برای نوشیدن لیوانی آب هم باید به جای «سلام بر خون خدا» درود بر روح و روان کدخدا بفرستیم یا همانقدر خوب است که در دیدارهای معین شده به تاریخ میلادی، غش و ریسه میروند با او؟!
آهای قاسم سلیمانی! با تو هستم… با تو و با شیربچههای تو در سپاه قدس که مدافع حرم عقیله بنیهاشم شدهاند. با تو هستم ای شهید مدافع حرم! دفاع از حضرت زینب سلامالله علیها آنهم در برابر جماعت تکفیری، هیهات که به راحتی خودن یک لیوان آب باشد! پس مستند به جمله بعضیها، چرا تحریم را بهانه نکردی تا گرد یتیمی بر چهره دختر خردسالت ننشیند؟! او که تازه داشت «بابا» به زبانش میچرخید! او که تازه داشت روی دوش تو، لذت میبرد از روزگار خوب کودکی! چطور تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید مدافع حرم نیست؟!
آهای قاسم سلیمانی! چطور فشار تحریم برای دولت هست اما برای تو شهید حی و حاضر نیست؟! واقعا این چطور تحریمی است که جگرگوشههای ملت، از دل آن سرافراز بیرون آمده و خواهند آمد انشاءالله اما دولت با این همه اختیار و امکان، هر چه از او سئوال میکنی، با انگشت، تحریمهای عموسام را نشان ملت میدهد؟! بعضیها از بس جلوی دشمن نشستهاند، توهم زدهاند بیتدبیریشان حتی در زمینه یارانه هم تقصیر خصم است اما دمی دعوت میکنم که آقایان بنشینند جلوی آینه! محاسنی دارد این کار! شرط است که با سنگ «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» متذکر آینه نشوند! امام بزرگوار ما خود سراسر آینه بود؛ زلال و بیزنگار. بس است این همه با دشمن نشستن! نتیجهاش را داریم میبینیم! بعضیها رفته بودند بلکه شیطان بزرگ را آدم کنند، معالاسف، شیطنت اجنبی به خودشان هم سرایت کرده، اشعار آبکی میسرایند! حال آنکه دمی باید پای مکتب امام نشست، اما به «تعریف»، نه «تحریف»! چه گفت امام راحل؟! چه میگفت امام راحل؟! آن خمینی که ما میشناسیم، همواره میگفت؛ «هر چه فریاد دارید بر سر آمریکا بکشید» نه اینکه همه مشکلات حتی آب خوردن بدون مشکل را هم بیندازید گردن کاخ سفید! اتفاقا اینگونه مواقع، سخن دیگر خمینی بتشکن این بود که «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»! شگفتا از دستفرمان بعضیها که به ضرب و زور، میخواهند طوری وانمود کنند که گویی آمریکا هر غلطی بخواهد میتواند بکند! آمریکای میز مذاکره، همان آمریکای حامی داعش است. چطور با وجود تحریم، با داعش میتوان در بیرون مرزها، در عراق و سوریه جنگید اما در داخل، نمیتوان حتی آبی هم به مردم خود خوراند؟! خداوند کاسبان تحریم را به صراط مستقیم خدمت، هدایت کند!
دیروز نوشتم آقایان مشکل با «نقد» دارند، امروز بنا دارم از مشکل دیگر آقایان پرده بردارم؛ «خدمت». اینکه همه چیز را بیندازی گردن تحریم، یعنی که بیتعارف، حال و حوصله کار و خدمت نداری! وانگهی! اگر همه مشکلات زیر سر تحریم است، پس چرا در مذاکره، سخن از بازجویی اندیشمند وطن بیشتر میرود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از رصد تاسیسات نظامی وطن بیشتر میرود تا لغو تحریم؟! پس چرا در مذاکره، سخن از دادن هستهای وطن بیشتر میرود تا لغو تحریم؟! اساسا و اصولا مذاکره راهی بود که به شما اجازه پیمودنش داده شد بلکه به مقصد لغو تحریم برسید، نه اینکه آب را هم به فهرست تحریمهای دشمن اضافه کنید! آنهم به دست خودتان! با زبان خودتان!
آهای قاسم سلیمانی! ما برای دفاع از تو، زبانمان سرخ است چرا که تحریم، برای تو هم هست، لیکن تو اهل بهانه آوردن نیستی! و آن مرد نیستی که عرصه را خالی کنی چون که احیانا طرف مذاکره حضرات، عجیب دارد حمایت میکند از داعش لعنتی! تو نماینده جمهور، با کلی زحمت و مرارت، داعش را به جهنم میفرستی، اینجا بعضیها جمهور را به جهنم حواله میدهند! و دفاع از جمهور را برنمیتابند!
راستی حاج قاسم! تحریم برای ما هم هست! «بند ۸ ماده ۶ قانون مطبوعات» روی سر ما جا دارد اما با تحریف این بند، میخواهند دستبند دست قلم ما بزنند! بر من ببخش اگر ابتدای این یادداشت، حرمت شرعی شما را نگه نداشتم! من خود جواب همه آن سئوالات را میدانم! من، جانباز ویلچرنشینی را میشناسم که زخم بستر گرفته، آنقدرها فاصلهای تا آسمان ندارد. فشار تحریم، داروی این جانباز عزیز را قطع کرده، عجبا که نالهاش را بزرگ کاسب تحریم سرمیدهد!
بعدالتحریر:
دیروز در خبرها آمده بود؛ «رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور، سرکار خانم ابتکار به همراه چند تن از معاونان وزرا و مسئولان استانی در جریان بازدید از تالاب هورالعظیم به علت افزایش ظرفیت قایق و واژگونی آن به درون آب افتادند»… و پریروز، راقم همین سطور در متنی که دیروز و در همین «وطن امروز» منتشر شد نوشته بود؛ «واقعا چه کسی از جمهور به ایشان رای داد تا فرجامش عصبانی شدن مردم خوزستان، بلکه همه جای ایران از دست سرکار خانم ابتکار باشد؟! برای ما جمهور با «هور» تمام نمیشود، بلکه تازه با «هورالعظیم» آغاز میشود! آری! ما در هوای هور به سر میبریم که سنگ جمهور را به سینه میزنیم!»
“راستی! که تا حسین علیهالسلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمیتوان فرات را بر فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها بست. بعضیها لطف کنند و گرای بیخود به دشمن ندهند! آب بستهاند به تدبیرشان، خیال میکنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم! فیالحال، لغو بیتدبیری، از لغو تحریم هم واجبتر است، چرا که با این بساط، بر فرض محال لغو تحریم هم، بنا به اعتراف خود حامیان دولت، هیچ معجزه خاصی رخ نخواهد داد!”
عالی…
خداوندا
این سرزمین را از شر دشمن، دروغ، خسکسالی و ایضاً افراط و تفریط محفوظ بدار.
نه به اون قبلی که تحریم رو مشتی کاغذ پاره میدونست، نه به این یکی که تا آب خوردن رو به تحریم ربط میده.
این افراط و تفریط تا کِی؟!
یا علی
برای هر چی که اینها از شما بگذرند، برای این پیشگویی هورالعظیم نمیگذرند، داداش حسین!
صدها کلیدساز و کلیددار و کلیدفروش! رو با یک لبخند شهیدِ حی حاضر عوض نمیکنیم.
عالی
ان شاءالله که خدا به قلمتون برکت بده! 😉
ستاره های “حضرت ماه” همانند ایشان انقلابیاند؛ صریح حرف میزنند.
درود بر شرف و غیرت شما
عجب عنوانی!
سردار حاج قاسم سلیمانی:
“جان من، جان حسین بادپا، جان جوانی، جان الله دادی و جان همه جوانان ما ارزش نثار شدن در راه این ملت را دارد، زیرا ملت ما شریف، عزیز، فداکار و با وفا، با حکمت و عزتمند و سرلوحه همه ملتهاست.”
۴ خرداد ٩۴
لینک صفحهی “همیشه یک” وطن!
http://vatanemrooz.ir/?nid=1620&pid=1&type=0
“من، جانباز ویلچرنشینی را میشناسم که زخم بستر گرفته، آنقدرها فاصلهای تا آسمان ندارد. فشار تحریم، داروی این جانباز عزیز را قطع کرده، عجبا که نالهاش را بزرگ کاسب تحریم سرمیدهد!”
و این هم جانبازی از نوع دیگر… شاید فاصلهی او هم با آسمان چندان نباشد!
http://www.ghadiany.ir/1390/12691
“برای ما جمهور با «هور» تمام نمیشود، بلکه تازه با «هورالعظیم» آغاز میشود!”
خدا به داد ابتکار برسه! 🙂
خصوصی
http://8pic.ir/images/9p10ngocxx8il5bsrayc.jpg
به نظرم اینجور متنها رو بگذارید پنجشنبهها کار کنید؛
میانگین سنی بالاست، تا شنبه یادشون میره…!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی، عمومی:
اینکه تو گفتی یه حرفه اما یه حرف دیگه رو بگذار من بگم؛ شیخ حسن، بعد از ظهرها، عصرها، غروبها یا اصلا شبها که سخنرانی میکنه، به نسبت منطقیتر و آرومتره! صبحها نمیدونم موز سرخ کرده 🙂 میخوره، چیز میز بهش نمیرسه، چی کار میکنه با خودش که همچین عصبانی حرف میزنه؟؟!! میدونی دیگه! بعضیا مشکل مزاجی دارن، صبح که از خواب بلند میشن کلی طول میکشه ریلکس شن!
حیف این متنها که اینطور باید خود ویراستاری بشوند در دولت انتقاد بیلکنت!
حاج قاسم محبوب هست چون بدون درگیر شدن در اختلافات داخلی همتش را در دفاع از آب و خاک این مملکت گذاشته است.
من هیچ وقت از ایشان جملهای علیه روحانی، خاتمی و حتی حوادث ۸۸ نشنیدم و این دلیل افزایش محبوبیت ایشان بین همه اقشار است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
اتفاقا من هم از ایشان هیچ جملهای له یا علیه «دیگو مارادونا» نشنیدهام!
خنگ خدا! حاج قاسم رو با من روزنامهنگار اشتباه نگیر!
طرف حساب قاسم سلیمانی، شمر زمانه است!
زدن این جوجهموجهها که اسم بردی، در شان من و امثال منه، نه قاسم سلیمانی!
بچه شدی باز؟!
موز سرخ کرده 🙂
خدایا این اصطلاحات دومی نداره…
اگه به جای موز سرخ کرده، کیوی آبپز تناول بشه اثر بهتری داره!!
احتمالا شبا واسش خر داغ میکنن، صبح که میشه تازه میفهمه از کباب خبری نیست!
شاکی میشه!
خنگ خدا رو خوب اومدی داداش! ولی چقدر خوبه آدم خنگ خدا باشه، ولی خنگ دشمن نباشه!!
رضا ۲
فرض کن داعش همونهایی باشن که یه عده در برابر بشار ازشون حمایت کردن!!
بین امت مخلص حزب الله همیشه تقسیم کار وجود داشته دیگه!!
یه عده خارج از کشور باهاشون میجنگند! یه عده هم با حامیاشون در داخل!!
اوه اوه اوه!
گفتی متن طوفانیه ولی اینی که من خوندم طوفان مال یه دقیقشه!
خدا به دادتون برسه
امروزم علی جنتی دو کارته شده، اعصاب نداره!
خودش با زنجیر میاد پلمپتون میکنه!
ولی در کل متن استقس(!) داری بود! حال کردم. دمت گرم!
جواب کامنتها رو هم عالی دادی
مردم از خنده
از دیگو مارادونا بیربطتر نمیشد پیدا کرد!
“عاقبت ما نفهمیدیم آمریکا همانقدر بد است که حتی برای نوشیدن لیوانی آب هم باید به جای «سلام بر خون خدا» درود بر روح و روان کدخدا بفرستیم یا همانقدر خوب است که در دیدارهای معین شده به تاریخ میلادی، غش و ریسه میروند با او؟!”
خوب تقصیر خودمون نیست؛ بیسوادیم و تازه به دوران رسیده که باید بریم به جهنم!
http://bayanmanavi.ir/post/2232
http://bayanmanavi.ir/post/2231
http://bayanmanavi.ir/post/2235
حتما ببینید و بشنوید.
در شان قاسم سلیمانی بگم که من قبل از اینکه این متن رو بخونم صوت اول رو گوش کردم.
وسطای منبر، استاد غیر مستقیم و با استفاده از روایت میگن که انشالله قاسم سلیمانی از ۳۱۳ یار حضرته.
بزرگ کاسب تحریم، کمى یاد بگیرد از بزرگ سردار شجاعت و غیرت!
“آنهم با لعین داعشی که در قساوت، الگو از شمر و حرمله گرفتهاند؟!”
بابا اینا دست شمر و حرمله را از پشت بسته اند. خدا لعنت شان کند!
به به از این متن آتشین… به به!
“چطور بعضیها همه امور حتی نوشیدن آب ملت را واگذار به مساله تحریم کردهاند اما تو باید با وجود همین تحریم، با شقیترین شیاطین آخرالزمانی بجنگی؟! و نه فقط بجنگی، بلکه جورکش قصور بعضیها باشی! دجله و فرات، به مدد تو و نیروهای مردمی عراق، از گزند عمرسعدهای واپسین، برقرار بماند و در نهایت آرامش، دست به اروند و کارون دهد، آنوقت حضرات به جای یک تشکر خشک و خالی از تو، متذکر جمهور شوند که حتی آب هور فاطمیون هم «مهریه تحریم» است!”
بعضی ها… “آب بستهاند به تدبیرشان، خیال میکنند برای آب خوردن هم باید اجازه از اجنبی بگیریم!”
خیلی قشنگ گفتید!
“لیکن با این همه «جنگ» آنهم با لباس ضد گلوله، سهم شما ایضا زن و بچهتان از «زندگی» چه میشود؟! “
“بی” یا “با” لباس ضد گلوله؟!
کاش قدری محک تجربه آید به میان
تا سیه روز شوند این عربستانیها
خواب از چشم پر از ترس شما میگیرد
مالک اشتری از نسل سلیمانیها
یا علی گفتم و از نام علی میترسند
خیل وهابی و تکفیری و سفیانیها
مهدیا! ما همه از طایفهی سلمانیم
هرچه خواهد بشود؛ پای علی میمانیم
.
.
.
http://www.tasnimnews.com/Home/Single/765003
فی الحال
آنچه که فقط به چشم می آید، تدبیر در راستای تحقیر و اعتدال علیل این دولت است؛ آن جا که قصور خدمتشان، تقصیر خصم است و سیاهنمایی میکنند ندانمکاریشان را پشت سایهی تحریم…
خاک بر سر مکتب غربیشان که با خنده، خودی را دور میزنند و در مذاکره با دشمن، دست بیخودی میدهند…
آنقدر گنگاند و تدبیرشان میلنگد که نمیبینند در مقابل دشمن منحوس، گزینهی ما بنیان مرصوص است…
“آهای قاسم سلیمانی! ما برای دفاع از تو، زبانمان سرخ است چرا که تحریم، برای تو هم هست، لیکن تو اهل بهانه آوردن نیستی! و آن مرد نیستی که عرصه را خالی کنی”
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُم بُنیَانٌ مَّرْصُوصٌ
دلم گرفته بود… چی بهتر از اشک ریختن با این متن؟!
“با تو هستم ای شهید مدافع حرم! دفاع از حضرت زینب سلاماللهعلیها آن هم در برابر جماعت تکفیری، هیهات که به راحتی خوردن یک لیوان آب باشد! پس مستند به جمله بعضیها، چرا تحریم را بهانه نکردی تا گرد یتیمی بر چهره دختر خردسالت ننشیند؟! او که تازه داشت «بابا» به زبانش میچرخید! او که تازه داشت روی دوش تو، لذت میبرد از روزگار خوب کودکی!”
آهای حسین قدیانی! بخدا دربست مخلصیم.
خدا حفظت کند.
خیلی قشنگ شد عکسشون رو بزرگ کردید.
چه چشمغرّهای داره میره!
“راستی که تا حسین علیهالسلام همچون تو «شهید زنده» فدایی دارد، دیگر نمیتوان فرات را بر فرزندان فاطمه سلاماللهعلیها بست.”
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن من عاداهم…
هم برای سلامتی حاج قاسم، و هم برای سلامتی وطن امروز!
سلام
من میمیرم برای آقا سید علی بزرگوار امام و رهبر و مقتدایمان و سرباز فداکارش قاسم سیمانی ولی انگاری شما هم حسین آقای گل قدیانی با این قلمت خیلی محبوب ما هستی
خدا حفظتون کنه
حسین خان
خودتو خیلی دست بالا میگیری!!! کی تو رو با اون مقایسه کرد؟؟؟
من مقامات کشوری رو میگم. من ایشون رو مثلا با سردار جعفری یا قالیباف یا رضایی مقایسه میکنم، تو که بابا!! بی خیال!!
ولی الکی به خودت نگیر!!!
(دوست داری خصوصی باشه مال خودت این پیام ضایع نشی!! 😉 )
سلام
وقتی کسی در مقابل حرف حساب جواب نداشته باشه و بر خلاف میلش حق را در طرف مقابل ببینه نه در طرف خودش، آن وقت مثل رضا۲ جواب میده.
اما اگه تحریمها برداشته میشد…
آبخوردن مردم اونوقت بستگی به «تالاب» داشت! به «قایق»! به «هورالعظیم»…!!
بعدشم، طرف حساب حاجقاسم، نه تنها «جوجهها موجهها» که فقط «دیگو مارادونا» بود!!
تازه، رضا۲ هم صبحها «موز سرخکرده» میخورد و دیگه «خنگخدا» نبود و میشد رضا۲۰!! 🙂
«قطعه۲۶» هم احتمالا میشد؛ «وصله(۱+۵)۲»!!
.
.
.
آری؛
«گویی آمریکا هر غلطی بخواهد میتواند بکند!»
خیلی متن خوبی بود… خیلی!
ممنون داداش حسین
صبر کن یه بار دیگه بخونم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رضا ۲؛
اتفاقا این داداش حسین بود که به شما گفت من و امثال من رو با حاج قاسم “اشتباه” نگیر! پس “مقایسه” نکرد، بلکه جواب قیاس بی خود شما را داد که خیال می کنی سردار سپاه قدس هم یک عنصر سیاسی یا نماینده مجلس یا روزنامه نگار یا شهردار تهران است که باید جواب فتنه گران بی وجدان را بدهد.
همین خنگ بازی ها رو در میاری دیگه که هی ضایع میشی!!
ظاهرا تو هم مثل رئیس جمهورتون صبح ها خیی سرحال نیستی!
موز سرخ کرده که نمی خوری؟؟
رضا۲ خودش را با سردار قابل قیاس دیده، چون در کامنت اول جوری میگه “من نشنیدم سردار علیه دولت حرف بزنه”! کانه شبانه روزش را با سردار بسر برده!!
رضا۲ کلاً خودش رو خیلی قبول داره! یکبار تو یکی از کامنت ها گفته بود هر سؤالی راجع به مذاکرات دارید از من بپرسید!!
بعضی وقت ها هم اول که میاد ادای تکریم در میاره، میگه حاج حسین و آقای قدیانی و برادر من؛ بعد که روش کم میشه انگار بهش موز سرخ کرده دادن ادب یادش میره، میگه حسین خان و داداش عشاق قطعه!
بیشتر وقت ها هم موضعش یادش می ره، اینه که آدم رو یاد “خنگ خدا” میندازه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
همه این مطایبهها در جای خود و به اندازه درست، اما انصافا هم دکتر اعتدالطلب و هم رضا ۲ با وجود همه اختلافاتی که باهاشون داریم، آدمهای محترم و خوبی هستند. قطعا در این موضوع که دولت محترم اعتدال در کارها و خدماتش موفق باشد، بین من و ما و امثال این ۲ عزیز، اتفاق نظر وجود دارد. خداوند همه ما را عاقبت به خیر کند.
حاج حسین
یه کم قلمت رو برای فساد اقتصادی بچرخون.
من نمیدونم تا آقا حرف از انرژی هستهای میزنند همه بولدش میکنند ولی وقتی حرف از انضباط مالی میزنند٬ راحت از کنارش رد میشن.
اینم از اون سیاست های شیطان بزرگ که نخبه و عام مارو درگیر موضوع هستهای کرده که هیچ وقت به نتیجه نمیرسه.
یا علی
چون جوسازی زیاد شده مجبورم یه جواب بدم! ولی جواب آخره و قصد کش دادن موضوعات رو ندارم.
سید احمد! اول اینکه حسین قدیانی خودش جواب داده، شما هم نمیخواد الکی وارد این مسئله بشی که منظور اون چی بوده یا نبوده! در ثانی ضایع شدن من رو شما چطوری برداشت کردی که حالا از روش نتیجه گیری هم میکنی؟؟ شما هم من و رئیس جمهور رو قیاس نکن!! هر چند که من آرزو دارم یه روزی به این توانایی برسم ولی فاصله بسیار است! در ضمن گلوله نمکم هستیا 😀
خواهر شهید! اینکه میگم من نشنیدم از سردار، لزوما نباید کنارش باشم که! از اونجایی که سردار شخصیت تراز اول مملکت است صحبتای مهم ایشان در سایتهای خبری موجود است و منظور من آن بوده است.
سمانه! من که نفهمیدم هدف شما به جز تخریب من چی میتونه باشه!! خیلی برای تخریب من نمیخواد زور بزنی!! من به جز یه آدم معمولی که میام کامنت میگذارم هیچ کس دیگهای نیستم و البته ادعایی هم نکردم! در مورد خنگ خدا هم باید گفت که شما جماعت، خنگی و باهوشی را با فاصله سیاسی فکری با خودتون میسنجید! اگه منم شروع به تعریف و تمجید از متن کنم میشم باهوش، اگه ساز مخالف بزنم میشم احمق! هر چقدرم بیشتر مخالفت کنم احمقترم! این منطق شماست، نیازی نیست هر بار بیانش کنید.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
برادر من! اینجا میان ما و شما فاصلهای نیست و همه از یک دین و آئین هستیم، منتهای مراتب اختلافاتی هم داریم حالا! گاهی هم که ما متلکی به شما میاندازیم یا شما به ما، «نمک قطعه» است، نه چیز دیگر. و اما بگذار صادقانه و باز هم تاکید میکنم صادقانه، ادعایی بکنم؛ اگه هم الان دولت اعتدال در زمینه یک خدمتی، یک کار درستی، یک حرکت عاقلانهای، نیاز به کمک مردم داشته باشه، این رو بدون که شوق و عزم من و ما برای این مددرسانی، اگه از شما و امثال شما بیشتر نباشه، کمتر هم نیست.*
القصه! من اخیرا جناب وزیر محترم و خدوم بهداشت را به صورت کاملا تصادفی در بیمارستان خاتمالانبیا دیدم! کی؟ نیمه شبی از شبهای ده یازده روز پیش! همانجا و از آنجا که دیدم فرصت این کار فراهم است -علاوه بر سلام و علیک با ایشان و تشکر از وی- در عرض دو دقیقه و با بهره از برگه و خودکاری که همیشه در جیب کتم دارم -و با آنکه آن شب، خودم تحت درمان بودم و خیلی هم مشغله داشتم- خطاب به ایشان چند خطی نوشتم و امضایی هم زدم و دادم بهشان! برگه را خواند و پرسید؛ «همان حسین قدیانی وطن امروزی؟» گفتم؛ «بله!» دوباره گفت؛ «نوشتههایت را گاهی میخوانم! علاوه بر مذاکره، مجموعه ما را هم نقد کن که نیاز مبرم داریم به نقد اهل قلم. این برگه که نوشتی، همهاش تعریف بود و تمجید!» بعد البته این را هم منباب مزاح گفتند که «بالاغیرتا اگر خواستی نقد کنی، آروم بزن که وقتی میزنی، بد میزنی!»
من آن نیمه شب، واقعا مریض بودم اما خداوکیلی مرض ندارم که بیخود دولت اعتدال را به باد نقد بگیرم. فلذا متن این پست، تقصیر من نبود، تقصیر جناب روحانی بود که بعضا حد سخن و آداب مسندنشینی را رعایت نمیکند. دیگه فکر کنم آب خوردن من و شما ربطی به تحریم نداشته باشه!! همین جناب روحانی، در زمان دولت قبل، میگفت؛ «انداختن همه مشکلات گردن تحریم کار درستی نیست و بسیاری مسائل ناشی از بیتدبیری دولت است». بارها و بارها این جمله یا نزدیک به این جمله را در نقد دولت قبل گفتند که البته جمله درستی بود، منتهای مراتب الان هم جمله مذکور، جمله درستی است!!!!
فلذا برادر من! شما به این «موز سرخ کرده» نگاه میکنی، به این هم نگاه کن که من با آنکه هیچ آبرویی نزد خدا ندارم، مرتب شخص روحانی و شخص ظریف و… را در نمازهایی که گاهی میخوانم، دعا میکنم… و به این نگاه کن که آن نیمه شب، هنوز زیر سرم بودم که آن نامه را خطاب به دکتر هاشمی نوشتم.
پانوشت:
*افتتاحی که چند ماه پیش توسط شخص رئیس جمهور در پارس جنوبی صورت گرفت، در صفحه نخست روزنامههای اصولگرا بیش از روزنامههای دوم خردادی بازتاب داشت. عکسش هست، ایضا سندش.
«بالاغیرتا اگر خواستی نقد کنی، آروم بزن که وقتی میزنی، بد میزنی!»
اینو که خوندم بی ربطه ولی یاد این افتادم:
http://www.mashreghnews.ir/fa/print/133919
گذشته از این حرفا، خاکم به سر! تو زیر سرم چه میکردی؟
الان خوبید؟؟؟
دکتر هاشمی، از قیافهشان پیداست که مرد خدمت است و اهل حاشیه نیست. مردی دوستداشتنی!
دوستان عزیز!
یک پیام بازرگانی:
“موز سرخ شده” یک خوراکی معمول است که اکثرا در کشورهای نزدیک استوا و مرطوب و گرم زیاد استفاده میشه و اتفاقا بعضی صبحانه هم استفاده میکنند اما نکته این جاست که این خوراکی با مردم همان مناطق سازگاری خوبی داره و همان طور که حسین آقا گفتن، خوردنش در صبح امکان بهم خوردن اخلاط را افزایش میده و در شروع صبح برای کشور ما احیانا خوراکی مناسبی نیست!!!
حسین قدیانی
حق با شماست. همه ما از یک دین و کشور هستیم و اگر هر کدام چیزی هم میگوییم دیگری نباید پاسخ دهد. البته هر کدام ظرفیت خودمان را داریم. من هم میپذیرم که گاهی اوقات از خواندن متنی یا کامنتی از کوره در رفتم و چیزی نوشتم که درست نبوده (البته بعضی وقتام در رفتم و چیزی ننوشتم!) حالا تقصیر از ظرفیت من بوده یا کامنت مهم نیست اما تبدیل شدن این بحثها به درگیری قطعا به صلاح نظام و کشور نیست. من هم کاملا موافقم که علی رغم داشتن نظرات مخالف، باید همدیگر را تحمل کنیم و اگر احیانا حرف تندی زدهام معذرت خواهی میکنم. و من هم موافقم که اکثریت بچه های حزبالهی هدف خدمت به خدا و مردم دارند و آرزوی موفقیت دولت را در دل دارند هر چند با روش آن موافق نباشند. شما هم بپذیرید که امثال ما هم همین هدف را داریم اما با دیدگاهی متفاوت و در هر صورت ما همه ایرانی مسلمانیم.
در پناه حق
بعد از پیام؛
آدمها را با دردهایشان بشناس!
اگر میخواهی شخصیت کسی را خوبتر بشناسی بگذار دردها و دلهرههایش را برایت بگوید!
آدمها با دردهای مشترک در کنار هم ماندگارترند تا با آرزوهای مشترک!
چه جالب است وقتی تفاوت دو آدم را با این روش بفهمی؛ یکی درد صحبت با خدا دارد، یکی با کدخدا! یکی ناراحت است چرا خدا تحویلش نمیگیرد، یکی ناراحت است چرا کدخدا تحویلش نمیگیرد! یکی از جانش و آبرویش میگذرد برای سرافرازی یک ملت، یکی از ملت میگذرد برای…
خلاصه اینکه آدمها با هم متفاوتند، آری آدمها با هم خیلی متفاوتند چون دردهای خیلی متفاوت دارند.
جناب رضا۲؛
حمل بر تعریف و ریا نباشد. من واقعا با هیچ کس اینطور صحبت نمیکنم. نهایت برخورد من با کسی که ناراحتم کنه اینه که سکوت میکنم! بحثهای با چاشنی توهین و تمسخر رو نه از خودم و نه از دیگران نمیپسندم. منتهی این یکبار که صد البته گفتارم نادرست بود، جهت یادآوری به شما بود که هر بار با تمسخری پنهان، آقای قدیانی یا سایر کاربران رو خطاب میکنید. میبینید که اینطور حرف زدن اصلا قشنگ نیست پس “آنچه را برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند”. از شما بخاطر رنجاندنتان عذرخواهی میکنم، حلال کنید.
آقای دکتر اعتدال طلب هم با اینکه اکثر اوقات نظر مخالف در این قطعه دارند اما همیشه در بیان نظراتشون جانب احترام رو نگه میدارند، هر جا هستند براشون آرزوی سلامتی دارم .
تایید حکمش!
http://farsnews.com/newstext.php?nn=13940320001306
سلام آقای محترم
من وقتی قصد نوشتن مطلبی رو دارم هزار بار پیش خودم سبک و سنگین میکنم بعد تازه به خودم اجازه میدهم تا برگه سیاه کنم؛ حالا جنابعالی چی؟ یعنی واقعا عجیب غریبی. خودت رو پشت شهید و شهادت پنهان میکنی و هر حرف مفتی عین ذوالقدر و نقدی میگی. میگی من بسیجی ام؛ بگو ببینیم کجا برای نظام کتک خوردی؟ چی کار برای جامعهات کردی؟ واقعا چی کار؟ من نمیدونم جایگاه اجتماعیت چیه یا چه کارهای! فقط اینو میگم یا خیلی زرنگی و منفعتی داری (مثل باقی دوستان سهمیهای ما) یا واقعا پرتی! جهت استحضار جنابعالی رزمندههاش رفتن تو کنج خلوتشون و بیرون نمیان! حالا تو شدی مدافع حزب الله؟ فرزند شهیدی یا جانباز، هر چی؛ فقط این رو بدون که دیگه خسته شدیم از دست تو و امثال تو. زندگی رو برای بسیجیهاش تو جامعه سخت کردید، بیچاره مردم عادی……………..
فاعتبرو!
به گمانم این اتفاقات هم ارتباط مستقیم با تحریم داره!
http://jahannews.com/vdceof8eejh8wzi.b9bj.html
آقای قدیانی
چرا شما تنها برای اعتدال دولت متن مینویسید؟ از امید هم بنویسید!
در سال ۹۲ بعد نماز جمعه مردم فریاد می زدند «انرژی هستهای حق مسلم ماست» و در سال ۹۴ باید فریاد بزنند که «بازجویی از دانشمندان نه»!
(البته تهدید به دستگیری هم بشوند!!)
رضا (احتمالا رضا۳!)؛
پیشداوری گاهی آدم رو شرمنده میکنه.
http://www.ghadiany.ir/1393/22248
ناشناس؛
ممنون از توضیحات، من واقعا مانده بودم که یعنی چه!
داداش حسین؛
الان یعنی شما میدانستید اینها را؟!
رضا؛
خوبی بابا؟!
خدا به ذهن و قلمت برکت دهاد برادر…
در نوشتن به دو نفر غبطه می خورم، که یکی شمایی و دیگری آقا رضای امیرخانی!
بعضی وقتها از نوشتههایتان شدیدا به وجد میآیم
از اینکه چگونه شعور و شعار را در شعر در هم آمیختهای و ترکیب خیالانگیزی برساختهای که هم عقل را به وجد میآورد، هم احساس را…
خلاصه که دمت گرم و سرت خوش باد
و قلمت همواره بر این مدار…
چه باک اگر خزان باوران باورت نکنند!
یا علی…
“من وقتی قصد نوشتن مطلبی رو دارم هزار بار پیش خودم سبک و سنگین میکنم بعد تازه به خودم اجازه میدهم تا برگه سیاه کنم”
دو نقطه دی!
http://8pic.ir/images/ku9q0wftwpmdr4l7gj9o.jpg
خوش تیپ محلهمون 🙂
🙂
مشکل اینه که خیلی از دوستان و دولتیها بعد از خوردن یک لیوان آب فراموش کردهاند که یک «یا حسین» بگن. مطمئنا اگه تمرین کنند که بعد یه لیوان آب یک «یا حسین» و یا «لعنت بر دل سیاه یزید» بگن، یواش یواش خطوط شون با دشمن دین پررنگتر میشه.
http://vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139822
مردم میدانند
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139819
هدف دولت، رفع تحریم نیست
http://vatanemrooz.ir/?nid=1621&pid=1&type=0
کاش اصولگرایان اندکی بهتر در انتخابات عمل میکردند تا شاهد روی کار آمدن هفت دهم درصدیها نبودیم الان!
دیدن عکس قالیباف در صفحه یک وطن امروز، حس غریبی به من داد!
حیف! واقعا حیف…
http://kayhan.ir/fa/print/47022
دیگه ایشون شناسنامه که دارن بماند، سوادشان هم آن اندازه هست که رسما و اساسا «علامه» هستند و «عالم» و…
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940320001043
سیگنال منفی دادن، کسب رضایت قلدران بینالمللی!
ناشی از خودباختگی و نداشتن عزم ملی و رفتار و گفتاری قلدرمابانه که بطور مکرر دیده و شنیده شده مورد نکوهش است.
شب جمعه است؛ شادی روح همه اموات، صلوات!
آقای روحانی گفت مشکل آب خوردن ما با رفع تحریمها رفع میشه
همه گفتیم و خندیدیم…
اما! هیچ کس به این فکر نکرد این جمله چقدر آشناست…
یا حسین! اگر میخواهی خودت و اطرافیانت سیراب شوید، با یزید بیعت کن!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
گمانم ربطی نداشت! تو معمولا خوب و سنجیدهتر از این حرفها کامنت میگذاری! الان حرف دشمن اینه؛
«تو با ما بیعت کن، سیرابت که نمیکنیم هیچ، نیم کیلو سیرابی هم بهت نمیدیم!»
خصوصی؛
داداش حسین، این لینک از صحبتهای آقا رو در خصوص فضای مجازی در جمع روحانیون خراسان شمالی میگذارم. توضیح اینکه برخی بچهها گفته بودند فضای مجازی میدان دشمنه و… البته حرف درستی هم هست، لیکن نمیدونم این بیانات آقا چه مصداقی پیدا میکنه؟ آیا مخاطب فقط طلبهها هستند یا سایر فعالان فرهنگی هم مخاطب این کلامند؟ و آیا شبکههای پیامرسان هم مانند شبکههای مجازی مشمول این بیانات هستند یا نه؟ در ضمن چون با موبایل کامنت کردم، نیم فاصله ندارم! 🙂
این فرصت تا امروز کِی برای روحانیت وجود داشته؟ علاوه بر این، ابزارهای تسهیلکننده، مثل رایانهها و ارتباطات اینترنتی و فضای مجازی و سایبری هم که الان در اختیار شماست. اگر بتوانید اینها را یاد بگیرید، میتوانید یک کلمه حرف درستِ خودتان را به هزاران مستمعی که شما آنها را نمیشناسید، برسانید؛ این فرصت فوقالعادهای است؛ مبادا این فرصت ضایع شود. اگر ضایع شد، خدای متعال از من و شما روز قیامت سؤال خواهد کرد؛ از فرصت این همه جوان، این همه استبصار، این همه میل و شوق به دانستن، شما برای ترویج معارف اسلامی چه استفادهای کردید؟ نظام اسلامی یک چنین خدمتی به ما معممین و روحانیون کرده. مگر میتوانیم خودمان را کنار بگیریم؟
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=21151
رهبر فرزانهی انقلاب، فروردین ۹۴ حرم مطهر رضوی:
وقتی که اجازه نمیدهند که شما برای زمین خودت از بیرون آب بیاوری، باید چاه حفر کنی و از درون زمین خودت آب بیرون بیاوری تا محتاج آب آن همسایهی بخیل نباشی! باید از درون خود استمداد کنیم و بتوانیم کارها را پیش ببریم.
شیخ حسن، در مراسم گرامیداشت هفته محیط زیست خرداد ۹۴:
تحریمهای ظالمانه باید از بین برود تا سرمایه بیاید و مشکل محیط زیست، اشتغال، صنعت و آب خوردن مردم حل شود! منابع آبی زیاد شده و بانکها احیا شوند!
از مجموعه خاطرات کتاب حاج آقا در سال ۶۳:
(مهدی) پسرم، چهارشنبه برای شرکت در مراسم دعای کمیل در مدرسه مانده بود و کسی برای آوردنش نرفته و تنها مانده بود، تلفنی استغاثه کرد، عفت با ماشین بیت امام رفت و او را آورد.
یعنی از همون آوان کودکی! به بچههاشون سوء استفاده رو یاد داده بودند. حالا چرا چهارشنبه؟! شاید اشتباه چاپی بوده. شایدم اینقدر مشتاق دعا بوده، که میخواسته تا شب جمعه تو مدرسه بمونه ولی پشیمون شده!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ها! این شد… 🙂
آزادی بیان برای توهین به مسلمانان، نه در مخالفت با اسرائیل!
تحلیلی در مورد سیاستهای دوگانهی کشور کانادا در مورد آزادی بیان
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11676
پدر خوانده جدید (قسمت چهارم)
مافیای رسانههای دنیا بدست او اداره میشود
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=26&lid=11677
یمن سرزمین فرزندان علی، مداحی حاج عبدالرضا هلالی
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=28&lid=11678
قیامی که پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد
نگاهی به قیام پانزده خرداد، تبعید امام و تاثیر این قیام در روند پیروزی انقلاب اسلامی ایران
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11679
ما میلیون ها اسرائیلی را آواره خواهیم کرد…
عکس العمل رهبر مقاومت اسلامی لبنان در پی تهدیدهای رژیم صهیونیستی
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11680
هرگز به نام من نکش (قسمت اول)
مستندی که به بررسی افکار تکفیری وهابی پرداخته و جنگ تروریستها در سوریه را به تصویر میکشد
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=26&lid=11684
بریتانیا چه حقی داشت که کشور مردم دیگری را به یهودیان بدهد؟
نظر جورج گلووی دربارهی اشغال فلسطین
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11685
پیشگویی امیرالمومنین (ع) از داعش
روایتی عجیب از شیخ قاضی نورالله شوشتری که چهارصد سال پیش در کتاب احقاق الحق، روایتی عجیب از نشانه های ظهور آورده است
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?lid=11686
175 عاشق دست بسته
کلیپی زیبا تقدیم به پیشگاه ۱۷۵ غواص شهید با صدای حامد زمانی
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11688
آل سقوط؛ کلیپی زیبا با صدای علی میرمحمدی
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11689
۱۰۰ سند(قسمت یازدهم)
مجموعه اسناد جنایت های آمریکا در قبال ایران
http://fa.nasrtv.com/modules/video/singlefile.php?cid=15&lid=11690
چهار شنبه! دعای کمیل! عفت! ماشین بیت!
عجب…
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/427457
و البته استغاثه!!
رحیمپور ازغدی:
فکر «آقایی آمریکا» نابودکننده است، نه خود آمریکا.
خصوصی
از متنهای اخیرت بوی رفتن به مشامم میرسه! چرا؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
به دیار فانی؟؟
به قول شیخ بیسواد البته!! 🙂
خنگ خدا فرق دیار باقی و فانی رو هم نمیدونست…
دلم براش تنگ شد یهو! ببینی الان داره چی کار میکنه؟
اگر ما را محاصره اقتصادی کنند، فرزند “رمضانیم” و اگر ما را محاصره نظامی کنند، فرزند “عاشوراییم”.
“امام خمینی”
عالی بود!!
به افتخار قوه قضائیه بزن اون دست قشنگه رو.
دیگه نیاز نیست بگیم م. ه!
حکم آقازاده گردن کلفت مهدی هاشمی تایید شد. ۱۰ سال آب خنک نوش جونت عزیزم…!
به ناشناس یازده و بیست و هشت بگید؛ مواظب حرف زدنش باشه! مشکل از دماغشه!!!
اتفاقا این دفعه عمومی
خودمم کامنت اول رو که گذاشتم فهمیدم بی مورده!! جدی میگم. راستشو بخواین، کپی بود از جایی!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
متقلب! 🙂
ولی دوتا نکته؛ یکی اینکه چقدر شما تیزی ماشاالله. دوم اینکه به خودم امیدوار شدم که اگه از خودم کامنت بذارم، نتیجه خیلی بهتره! 🙂
یاد شیخ بی سواد کردین و ابراز دلتنگی، گفتم خوندن یکی از چندین متنی که در وصف او گفتید، خالی از لطف نیست:
http://www.ghadiany.ir/1389/3266
“شیخ بی سواد! دلم برایت بگوید؛ در عربستان دم به ساعت اذان می گویند. هزاری هم از آن بگویند، از این بگویند، از اون بگویند اما از “علی” نگویند، مفت نمی ارزد این اذان… الا ای شیخ بی سواد! این چند وقت که من ایران نبودم، آیا اظهار نظری می کردی؟ کلا به شما که عرض می کنم؛ در مکه ملک عبدلی یک برج ساعت ساخته، این هوا، که تو از هر جای مکه می توانی بفهمی کلا چقدر وقت داری! یا کلا چقدر از وقتت باقی مانده! اینجا اهل سنت بعد از “حمد”، آمین می گویند و شیعیان، “الحمدلله”. تو اما چیزی نگویی سنگین تر است. در مکه فروشگاهی هست به نام “باوارث” که تو اگر بعد از صد سال، دور از جان، رویم به دیوار، زبانم لال مسافر دیار باقی (با دیار فانی اشتباه نکنی) شدی، می توانی چیز کنی. یعنی وراث تو می توانند، بی وارث اش را در ایران افتتاح کنند. خلاصه که دلم خیلی برایت تنگ شده.”
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
دلم برای طنز نوشتن تنگ شد!!
“آمدنی، طیاره رفته بود ارتفاع ۳۳ هزار پایی از سطح دریا و ما از روی “جی. پی. اس” پوزیشن خودمان را می دیدیم و صدای اِروپلین جنراتور دائم در گوش مان قِرقِر می کرد. حضرات کابین کرو دائما دور و ور ما در رفت و آمد بودند. موقع تیک آف و لندینگ، هری دلمان ریخت. هلث چک سیستم طیاره به هم ریخته بود و این را از قیافه کابین کرو فهمیدم و تو چه می دانی هلث چک سیستم چیست و ما ادریک ما کابین کرو؟”
توی طنز دستتون بازتره، به گمونم!
سلام آقای قدیانی
از مطالب زیباتون ممنونم ولی آیا ما باید سکوت کنیم که مذاکرات رو با همه امتیازاتی که ما فقط چند تا شو فهمیدیم به اتمام برسونن، اونوقت ما همین امنیتی رو هم که داریم از دست بدیم؟ من خوزستانیم و میدونم که…………….. برای ظهور آقا امام زمان دعا کنیم… اگه تونستی جواب منو بده. ممنون میشم!
به نام خداوندِ «آب» آفرین…
و «هورالعظیم» «تالاب» آفرین!
خداوندِ سعدی، حافظ وَ من! 🙂
و اشعارِ زیبا و ناب آفرین…
خداوندِ «سردار سلیمانیها»
و جان و جواد در عذاب آفرین!
«کلید» را در کوزهی «کدخدا»
و «کاخِسفید» را سراب آفرین!
و تهدید و تحقیر و تحریمها…
ز رمّال و جادو و خواب آفرین!!
خداوندِ آزادیِ «نان»ها…
و «بنزینِ» آزاد را آفرین!
«سبدهای کالا» و «یارانهها»…
حالِ «مسکنِ مهر»، خراب آفرین!
«سواد» و «شناسنامه» و «منتقد»
و «دادگاه» و روزِ حساب آفرین!!
خداوندِ «آبخوردن» و آبخنک!!
«سلام بر حسین» را ثواب آفرین!
بسی رنج بردیم درین سالِ بز(!)
بسی رنج را بیحساب آفرین…
به جایِ «تدبیر» و جایِ «امید»
«قلم» سیخ و ما را کباب آفرین!
بازم آفرین و هزار آفرین…
خداوندِ «مچکریم…» آفرین!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
آفرین! اینا رو یادت میاد؟
دل نوشتی بر اساس جملات دوستان قطعه ۲۶ در مسابقه بهاریه
اشک امانم را بریده بود ولی خوردمش، تا مبادا ببینند چشم گریانم را…(جامانده از قافله “وبلاگ سرخ و سبز”) خاطرات هر سالم تکرار مکرراته… (قاصدک منتظر “ز.خ”) مثل مردن و زنده شدن می مونه… یعنی غنچه ها هم برای باز شدن درد می کشند؟(سارا خوشگو) دنبال آقامون بگردیم… (کوثر) بین زمین و آسمان… (حسن اسدی “وبلاگ توتیای بصر”) من بهارنود را تنها در خانه خواهم ماند تا خدا چه خواهد…(حسن اسدی “وبلاگ توتیای بصر”) یا خدا یعنی چی؟… چه خجالتی کشیدم موقع گفتن این کلمات… (چشم انتظار) هر چه خون بود، پاشیده شده بود روی این قسمت کاغذ… (حسین قدیانی) می دانم که ثانیه های آخر بود… نفس ها در سینه حبس شده بود… چیزی به تحویل سال نمانده بود…(خسته اما امیدوار) زنده ماندن و نه زندگی کردن!…(سجادی) این کجا و آن کجا… و من اولش می خواستم بروم به همان نا کجا که انگار شهدا گوشم را گرفتند و برم گرداندند…(طاهره نعمت اللهی) “خانه ی حسین، خانه ی عشق است…” (مهدی محمد زاده) وب طرح یک آرزو… برای برگشتن به خانه آماده شدیم…(سیداحمد) برای لحظه ای حس کردم قلبم نمی زنه، لحظه شماریم شروع شد…(فراز.ماه غریبستان) آماده بشین می خوام جایی ببرمتون که تا حالا هیچ کاروانی رو نبردم، جایی که هنوز بکر مونده…(فراز. ماه غریبستان) روز اول سال نو… روز جمعه…(روح الله مهدوی) بگذار غریبه ها بدانند که الله عاشقانش را به قتلگاه عشق می کشاند تا مبتلایشان کند…(محمدرضا) چه ابتلایی؟ چه حزنی؟ چه دردی؟ چه فراغی؟ چه سوزی؟…(محمدرضا) هیچ وقت زمستون رو حس نمی کنم…(تارا مهدوی) امسال من مسافرم…(…) آمدم که بگویم این دستهای خالی، دخیلتان… من امسال هنوز خانه تکانی نکرده ام… چقدر اشکم اسیر است خدایا… اصلآ آمدم که گریه کنم… چه درمانده اند کسانی که شما را ندارند…(صبا) …حیات تازه یافتن توسط شهدا چه قدر شیرین است؛ آن ها تو را به عید دیدنی دعوت می کنند…(محمد) آیه بودنش را با سر انگشتهای دلم حس کردم…(م.ک) سراسر زیارت و عشق،… “الهی لک الشکر و لک الحمد”…(شریفی) من گدای این همه کرم بودم و چه لطفی داشت این گدایی…(یه بنده خدا) آهای جا مانده! بگو سیب…(زوروو) خوابش رو دیدم که دستم رو گرفت و منو برد کنار ضریح مولا…(الامان مهدی جان) تا دل آسمان می رفتی و بر می گشتی!…(انتظار زیباست) چراغا روشن!…(قاصدک منتظر “ز.خ”) چه لذتی دارد شور عید را با شفای مادر جشن گرفتن…(ن.پ) عشق اولین و آخرینم بود و تمنای کلامی ازش داشتم…(حی علی الجهاد) اما آن مخلوق زیبا را هنوز خالقی ست زیباتر… می روم، می روم زیبایی ها را دوباره ببینم…(محدثه دولتی) فقط می تونم بگم: “یاد باد، آن روزگاران یاد باد…”(هادی علی مددی) سرگرم بازی تقدیر بودم که بازی دوباره ای شروع به شکل کردن گرفت، من ماندم و سرگشتگی غروبی پر از صدا…(یاسین) هجمه ای که نه تنها آشقته ام نمی کند که در آرامشی خاص فرو می روم… شاید اما…(بیشمار نقطه چین) …از خوشحالی بال در آوردم… و من رهسپار میعادگاه و سرزمین عشق شدم…(ط.عبدی پور) “…خدایا قسمت می دهم این بار به خون خودت آن سید و سالار شهیدان/ دل غم زده ی شیعه ی ولا به فرج شاد بگردان…”(امین محسنی مقدم) آه…(محیا) … با همون روی گشاده به ما خوش آمد گفت… با همون لبخند قشنگ ما رو بدرقه کرد…(حامد) جز خود و خدایش کسی نمی داند(میلاد پسندیده) در جدال عقل و حس، عقل، مغلوب احساساتم می گشت… اشکی هم چاشنی هوای بهاری…(ترنم ظهور) می تونی هق هق دلتنگیت رو هوار بزنی و مطمئن باشی که گم می شه و می رسه به جایی که باید برسه!…(راهی) … خودت وارد زندگی ام شدی و چه خوب کردی که آمدی…(سلاله ۹دی) دارم در همین حال و هوا نفس می کشم و زندگی می کنم…(عاشق) “با نفس گرم سینه زنای تو، می خونه دلم به هوای تو”…(سجادی) من یه حال عجیبی دارم…(نرجس مریدانی) به یاد کلاس قرآنی افتادم و “خدایی که همین نزدیکی است”…(عباس اسلامی) دوباره آسمان مانند آیینه شد…(سیده از فرانسه) اجازه می دهی به جای بهاریه، نامه ای عاشقانه بنویسم؟…(حامد خاکپور) خاطره ی دل من است عاشقی!…(نسیم مرادپور) شاید سال بعد من هم راهی نور شدم!…(ستارک حضرت ماه) تا آن لحظه در هیچ کجا از خورشید نخواسته بودم که اندکی بایستد…(احمد اسماعیلی بیدگلی) برای دلم صواب این بود که ببینمش و کمی آرام شوم…(مرتضی ابراهیمی پور “بچه مثبت”) آخر شب هوس دیدن قطعه ۲۶ زد به سرم…(مرتضی طالبی) لابد داشت خوش می گذشت که تا نماز صبح در بهشت زهرا ماندیم…(سحر مرادی) انگار قرار بود در لحظه تحویل سال اتفاق خیلی مهمی پیش بیاید…(کوثر به گوشم) گاهی اونقدر افکار و اندیشه های گوناگون به من فشار می یارن که ضعف می کنم…(سما مقدم “وبلاگ خانه دوست کجاست”) با شنیدن نام عید دوران کودکی به یادم می آید…(فاطمه “وبلاگ کاشف اقلیم خویش”) حالا سالهاست که زیر لبی با هم حرف می زنیم…(ط .ن) توی آن وانفسای سرگردانی که برای ما حکم قیامت داشت…(ز .خ) شب سختی بود اما گذشت تا بهار رسید…(ف.پ) اما حسینیه گردان تخریب راحال و هوایی دیگر است؛ در آن جا خوب درک می کنی این کلام را…(مهدی “وبلاگ موج”) دادم دوستم با دست خط خوبش روش بنویسه(فدائی رهبر “وبلاگ ورود ضعیفه ها ممنوع”) ”شد بهانه ای برای شروع یک جا مانده”…(خسته نیستم، امیدوارم “وبلاگ عقل و عشق”) آخر نظاره گر بوده ام عاشورا را، فرات را، موج را…(خیمه ۲۷) قرارمان بین الحرمین بود. آه از بین الحرمین و حس ملکوتی آن…(پرستوی مهاجر) ما در پایگاه ها پرونده نداریم! پرونده های ما دو جا بایگانی می شود! در دو بین الحرمین!…(شافی “وبلاگ هو الشافی”) دیشب کجا و امشب کجا. دیشب منتظر تحویل سال و امشب منتظر شنیدن: بسم الله القاصم الجبارین…(ز. منصوری) من اونجا بود که واقعآ فهمیدم “از دو نقطه فقط یک خط راست می گذره”…(فاطمه خادمی) مثل ماهی سر سفره عید که از تنگ تنگش خسته شده و همه ی آرزویش رسیدن به دریاست(مهسا.س) دل مان عادت کرده است دیگر به بی کسی…(العبد) اصلآ نمی دانم چگونه شد آن زمان که همه پرستو ها داشتند به آشیانه بر می گشتند(احسان مرادی) تو آمده بودی، با دوازده شهید دیگر… من بهت زده، بغض کرده بودم و نمی دانستم تو اینقدر به دلم نزدیکی!…(نرگس “وبلاگ پا به پای ماه”) “صدای اشک”… این اشک از جنس اشک های من نبود از جنس آب کوثر بود…(امیر حسین. د “وبلاگ فانوس خاموش”) …داشتم احساس جدیدی را تجربه می کردم…(م.سادات سلیمی”) شادی روح همه ی شهدا و مادرانشان صلوات می فرستید؟…(آبجی زهرا)
این بازار “والنتاین” نن جونه!…
لپ لپ میر باراک، عجب ارزونه!
حراج خرس! شمع و شیخ و شکلات
“مبارک”، زیر قیمت اصلاحات!
تخفیف نرخ “غلط زیادی”…
از “بیشرفیم” تا خواب “آزادی”!
نه تونس، نه غزه، نه مصر، نه لبنان
سطل های آشغال، شرف والنتاین!
سلام به حا به سین به یا و به نون/ مجنون یعنی مجرم، به حکم قانون!
متهم “حاج داداش حسین بی تا”/ که دل ها رو کرده دچار، هزار تا!
سوزونده هر جانی که درگیرش بود/ محل جرم، “قطعه ی بیست و شیش” بود!
تیغ “قلمش”، سند خون پاشی/ قتل نفس “دیوونه ی داداشی”
”ابن اکبر”، “شیر بچه ی فی ذات”/ محکوم شد به “اشد مجازات”!
صادر شد این حکم به جزای حاجی/ “حبس ابد، تو قلب هر بسیجی”!
زندون دل، صدای چوب خداست!/ این سزای “محکوم محبوب” ماست!
هر کی می خواد “عشق” رو استیضا کنه/ حکم جلب “بهشت” رو امضا کنه!
جلد داداش حسینم، تو “قطعه”، خیلی وقته/ نفس با فکر دوریش، محاله، خیلی سخته
کشته ی شادی ها شم، پای غمش می میرم/ با “مسیحا قلمش”، هر دفعه جون می گیرم
توی سیاست عشق، اگر چه دیپلماتم/ تو شط رنج “بهشت”، همیشه کیش یا ماتم!
“۲۶” قطره ی خون، سهم ارث باباشه/ هر دلی عاقل باشه، “دیوونه ی داداشه”!
باتوم، یعنی آن “نی” بی صدا ….. مثنویه “بشنو ز چوب خدا…”
سوز ندای مرغ “ح ق” در بهشت …. یعنی “قلم” وقتی که با خون نوشت
باتوم، یعنی رقص تیغ مجنون ….. لبیک به حا به سین به یا و به نون
ترجمه ی “این عمار” رهبر ….. یعنی بند پوتین “بابا اکبر”
باتوم، یعنی تابوت بسیجی ….. عصای دست “سه پایی و موجی”
یعنی کوچ سرخ از نام کوچه ها ….. تا بن بست “سمفونی مورچه ها…”
باتوم، یعنی “همت” بیش از پیش ….. یعنی سردار “قطعه ی بیست و شیش”
“سربند یا زهرا…”، یعنی که یعنی! ….. باتوم، یعنی “حسین قدیانی”
سلام به قاف “قطعه”، به قالب تازه اش/ به قطره قطره خونش، به قطر و اندازه اش
به سوسوی ستاره، به سوز اشک و سیلش/ سوای هر ستاره، ستاره ی سهیلش!
به قامت “قلم” و قدوم آسمانیش/ به قاف “قدیانی” و قافیه ی دیانیش
به بر و بچز پایه! بسیجی های رهبر/ به “بهشت”، به “۲۶”، سلام به “بابا اکبر”
به “حزب الله”، به حرف “حای” بین الحرمین/ به حرمت هر “سلام”، هر دم، سلام بر حسین
کجاست ستاره ی رواق خورشید؟ کو شمعی که توی خیمه درخشید؟
دلم شده اسپندی روی آتیش… چی شد قرار ساعت ((۲۰:۰۶))؟!
پژمرده شد گلها تو باغچه ها! پس کو گل سر سبد بچه ها؟!…
بشنو از “نی” چون حکایت می کند، از “۹ دی ماه”، روایت می کند
کز لب من تا همه نوشیده اند، بهر نوشینم به جان کوشیده اند
سینه خواهم قطعه قطعه ریش ریش، تا بگویم شرح “قطعه بیست و شیش”
آنکه “نی” را کرد به پا همچون علم، نام “سالارش” نهاد، اهل قلم
بس که بودش غرقه در خون سرنوشت، قطعه ای ساخت از نیستان در بهشت
چون قلم، خم کرد کمر، با “نی” نوشت، خون بابا اکبرش در من سرشت
زان که با تیغ قلم شد یار من، از درون نیزه جست اسرار من
من شعاع ماه پاره ها شدم، شمع سوزان ستاره ها شدم
سوی کوران، نزد بینا آمدم، با “نه ده”، من به دنیا آمدم
از نوایم چشم هامون، خیس گشت، با حسین، نی زار، نی ساندیس گشت
یک سؤال ساده،… مع الامان! از همه دل سوختگان این زمان
تا کی باید این همه آسوده بود تنها شعری از دل خسته سرود
حسین اگر با قلمش دُرّی سُفت جز سخن “ح ق”، کلامی نگفت!
سینه ی او، درگه “ارباب” بود… چون عطش از تشنگی، سیراب بود!
هر چه به دل، گوهر اسرار داشت خون قلم کرد و به دفتر نگاشت…
این همه شور، از شرر جان اوست شعله ی عشق، از غم هجران اوست
تا که گذر در دل ویران کنیم… بو که نظر بر رخ جانان کنیم…
در بر “خون بابا اکبر”، چه ایم؟! ما که هنوز در خم یک کوچه ایم!
در این یلدای ستم، دل به پائیز ندادیم، ما جلد خونیم، گرچه از پرستو نزادیم
پرواز، خیز اشک است تا آشیانه شمع، بهار، آواره ماست، تا پرستو نژادیم!
من بهارم با تو پر کشیدنه/ کوچ من به قطعه سر کشیدنه
من نیازم ناز عطر لاله هاست/ نام تو بوی حسین شنیدنه
عاشقی یعنی پیله گشتن، سیریش!/ شیرجه رفتن با سر، تو قلبِ آتیش
نه این که مجنون، یا که فرهاد باشی/ نه باشی لیلی، نه شیرین چو کیشمیش!
عاشقی یعنی هوایِ گرگ و میش/ ماتِ “بهشت” شدن، به دنبالِ کیش!
“جیگر پاره تر” از “زلیخا” بودن!…/ “یعقوبِ دلداده” به “یوسفِ خویش”
عاشقی یعنی مردنِ کم و بیش!/ یه دم، نفس کشیدنِ پس و پیش!
رختِ عزایِ زندگی پوشیدن/ فاتحه خوندن واسه دل، پیشاپیش
عاشقی یعنی نیشِ دل هایِ ریش/ رو زخم، نمک پاشیدنِ بیش از پیش!
یعنی عشقه سلام دادن بر “حسین”/ را به را، توی “قطعه بیست و شیش”
سلام عمو محمود، خوبی؟ کجایی؟!/ دنیا رو پر کرده “عطر رجائی”
چهارشنبه باز، ساندیس به دست از ایران/ با اتوبوس، بردن ما رو به لبنان
می گن، ما تو سفرهای سیاسی/ پیچیده عمل می کنیم، اساسی!
دیدی با هم چه گرد و خاکی کردیم؟!/ اسرائیل بی رگ و شاکی کردیم!
سنگ که نبود تو دستامون، یه “نی” بود/ ساندیس هفت میوه ی “نه دی” بود
لبنان واسه مشتهای ما سنگ نداشت/ “سنگ تموم”، اما واسه تو گذاشت
کاپشنت شد، تور عروس بیروت!/ داماد لرها رو کشوند، هپروت!!
تقلب کرد باز امت حزب الله!/ این دفه با سید حسن نصرالله !
یه “قطعه”ای از بهشت، شمع و گل و شاپرک
چشم ستاره، مست از می مدام چشمک
رو بام شونه ی عشق، یه آسمون پرنده
زیر پاهاش، فرشی از گل های یاس و میخک
مژده می ده قاصدک، بر می گرده دوباره
پرستوی مهاجر به خونه اش، نم نمک
دمید از دیار یار، به دل، عطر “پلارک”
حاجی داداش حسین جان! *تولدت مبارک
فونت های درشت، زیر کامنت ها کم رنگ شده، دلشون، واسه اسم “داداش حسین” تنگ شده! در باغ “قطعه” رو پرستوهاش، بسته شده، دیگه چشم ستاره از چشمک هاش، خسته شده؛ کسی از “آسینتامن”، دوست پریا نمی گه، حتی آذرخش که میاد، “اول آیا” نمی گه! هر زمان، مسافری از “سرزمین وحی”، میگه: ”دوست دارم قدرمو بیشتر بدونین، دیگه دیگه!” وقتی نیست “عزیز دل”، قدرشو بسی می دونیم، دم به دم، “و ان یکاد”، “آیه الکرسی” می خونیم؛ وقتی نیست “پاره تن”، آه تو سینه، سنگ می شه، چقدر این روزها دلم واسه خودم تنگ می شه! اشک شمع، شب شعر “دیوونه داداشیه”، “روز شمار عاشورا” تنهاترین دلخوشیه؛ فونت های درشت، زیر کامنت ها بی رنگ شده! واسه ی اسم “داداش حسین” دلم تنگ شده.
سلام داداش حسین! خسته نباشی! * باز خودمم؛… “دیـوونـه ی داداشـــــی”
از خاطرت نرفت که ما رو، مشــــتی؟! * یه آس و پاس تو قطعه ی بهشــــتی!
راستش از بس این در و اون در زدم * خسته شدم؛… به ســـیمِ آخـــر زدم!
چپ کرد دیگه، فرمونِ بی ســــواتیم! * بی ترمزه، حرف هایِ عشـــقِ لاتیم!
نه داوری،… نه متهم،… نه شاکی * دیدیم خفن خیطه،… زدیم به خاکی!
این روزا چون کور شده چشـمِ غیـرت! * یه نموره، نم کشــــــــــــــیده بصیـرت!
ما تو سیاست، رک و راستیم، استاد! * حق اگه اینه، ما نخواستیم،… افـتاد؟!
دلم داداش! مونده توی ســه راهی!!! * بریده ام!… فــــــــــــــــــدای تو الهی…
می خوام یه شـعری بگم، عمرا بذاریش تو “پسـت”
بعدش بگم؛ بی خیال!… داداشی دستت درسـت!
می خوام تو شـعرام دیگه، این یـکی گلچین بشـه!
اصلا می خوام کامنتم، یـه بـار “نقطه چین” بشـه!!
ایـن دفـعــه اولِ کـــار، قــــربــون صـدقـــه ات می رم
یـه بــار تو تایید نکن!… وا تـوی قــطـعــه ات می رم
راستش می خوام جـونـمـو، اسـیر تو مشـتت کنم
زنده زنده کشته یِ، فـــــــونــــــتِ درشــــتــت کنم!
فدایــــــــــی داری خـفـن!… زبــون دیگه قـاصــــــره!
اگـه نـــازت زیـــــاد شِـــه،… تـقصیرِ این مـبـصـــــره!
بی تـو، شب ها تا سحر، ســــتـاره ها خـامـوشن!
“چشم انتظار” دپـــرســه!… غریـبـه “سایه/ روشن”!
داداش! وقتی تو نیستی، تو “قطعه” قـحـطی میاد!
حتی سلام بر حسین* تو سایت به سختی میاد!
بـدونِ تـو داداشـــــم! “قـطـعـه” مـثـــلِ قـفـســــــــه!
فــقــیــرتـر از سـومالی!… این قحطیِ نـفـســــــــه!
کاشـــکی زیـرِ هـر کـامـنـت، بـود: “حسینِ قدیانی”
دو نقطه: فـــونـتِ درشــت؛ یعنی (یعنی که یعنی)!
به یاد «قطعه» یاد اون قدیما، اون وقتا که عصا نبود دست ما
یادش به خیر! توی بهشت دنیا، قیامتی بود؛ صف «اول، آیا؟!»
یه کله، تایپ متن صد وجبی، قاط زدنا، یهویی، نصفه شبی
حبس نفس، تو سینه ی کاربراش، مثل «تمبر هندی»، توی «مشماش»
«فونت درشت»، با «حسین قدیانی»، جای «داداش حسین»…؛ یعنی که یعنی!
ضایع شدن، سزای شب بیداری، را به را باز؛ «داداش! فدایی داریی»
خصوصی هایی که می شد بایگانی، دم به ساعت؛ «پیام بی زرگانی»
درست، شبایی که داداش، خسته بود، جون ما هم به خنده هاش، بسته بود
گرچه حضور داشتیم تو «قطعه»، محسوس، بیشتر از این روزها، نداشتیمش، دوس
سلام خانم قوتی! شما الان کجایی؟
اجازه خانم معلم! کجایِ این دنیایی؟
کاشکی به جایِ کلاس، برام کامنت میذاشتی!
اجازه خانم معلم! قهری با ما یا آشتی؟
اگر بازم نگی که؛ “خنگ بازی در میاری”
اجازه خانم معلم! هستی هنوز چادری؟
یادش اساسی به خیر؛ با “شهدای گمنام”…
“ستون یک” یادت هست؟ عشقِ “از جلو نظام”!
یادت میاد گرفتی؛ کیک و «ساندیس» برامون؟
بردی ما را میدانی؛ فواره اش رنگِ خون؟
من گم شدم یا شما؟ یا گم شدیم دوتایی؟!
اجازه خانم معلم! شما الان کجایی؟
مثل قدیما؛… روزی شونصد دفعه
سر می زنیم چو “آذرخش” به «قطعه»
می نویسیم ما؛ «فغان از جدایی»…
تا بخوانی؛ «داداش حسین» کجایی!
سایه تون سنگین شده با ما خیلی!
شهابی؟!… یا ستاره ی سهیلی؟!!
نیستی زیاد! خسته شدی یا خوابی؟!
«فونت درشت»، باز نمی شه آفتابی!!
خیالی نیست؛ وقتی جواب نمی دی
خودت بیا!… کامنت دیدی، ندیدی…!!
شاد در شاد… حسینِ قدیانی
شاخِ شمشاد، حسینِ قدیانی
شمعِ سوزانِ ماهِ تابان ست…
گشتِ ارشاد، حسینِ قدیانی!
یار و استاد… حسینِ قدیانی
راد و آزاد… حسینِ قدیانی
دلِ ویرانه ی مرا با «خون»،
کرده آباد… حسینِ قدیانی!
“جرم” و بیداد، حسینِ قدیانی
“داد” و امداد، حسینِ قدیانی
می تپد تند، قلبِ «قلمش»…
همچو گردباد، حسینِ قدیانی!
مهر و مرداد، حسینِ قدیانی
تیر و خرداد، حسینِ قدیانی
۸ ماه، فتنه و جنگِ نرم را…
داده بر باد، حسینِ قدیانی!
نقد و نقاد… حسینِ قدیانی
اصل و بنیاد… حسینِ قدیانی
تا ابد، زخم هایش می ماند…
سخت در یاد، حسینِ قدیانی!
.
.
.
آه «قطعه»…! “قطعه”ی دل را…
کاش می خواند، حسینِ قدیانی!
سلام شهابی که تو “نت” درخشید!
ما بچه ی بدی بودیم،… ببخشید!…
پشیمونیم!… تنبیه دیگه کافیه!…
واسه توبه، کم آورده قافیه!!!…….
یادت میاد، از تو تعریف می کردیم؟؟
به به و چه چه رو ردیف می کردیم؟
فدایی و دیوونه داشتی،… داداش!
خودمونیم!… کم پز ندادیم باهاش!
اما حالا می گیم: دوستی و دوری!
نمی صرفه، نزدیکی و “مغروری”!…
می گیم با طرح و اشعار بی اساس،
وبلاگت تو شده داداش!… بی کلاس
بسیجی های پایه کار و سریش……..
پر کشیدن از قطعه ی بیست و شیش
فک نکنی دنبال آب و دونن!……….
نباشی هم، قدرتو خوب می دونن!
دیگه چه طور بگیم،… با چه زبونی؛
تموم شده، دوره ی مهربونی!…….
هم دشمن، هم دوست تو جفت و جوره!
شاید اسم “صبر ایوب”، غروره!!!!!!!!!!!!!!
مثل یه بغض بسته تو گلومی!…..
آخه فدات بشم،…چقدر مظلومی!
من اگه شعر نگم واسه داداشم،….
یه لحظه هم می خوام دنیا نباشم!
هستم تو قطعه تا وقتی “تو” باشی!
فدات!… امضاء: “دیوونه ی داداشی”.
آره، ی دنیا خاطره است… یادش بخیر!
داستان اون دلنوشت هم خیلی عجیب و شاید باور نکردنی باشه…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
همه اشعار رو دارم، مثلا اینها رو… که مال دوستان دیگر است البته…
حسن، وبلاگ توتیای بصر
شمع محفل حسین قدیانی ….. خوب و خوشگل حسین قدیانی
همه جا می شود سرش پیدا ….. چون ایرانسل حسین قدیانی
توی یاهو حسین قدیانی ….. توی گوگل حسین قدیانی
تند و تیز است نثر این قطعه ….. مثل فلفل حسین قدیانی
می کند له دماغ شیخی را ….. مثل دعبل حسین قدیانی
له کند زیر پا مهندس را ….. نیست بزدل حسین قدیانی
زده بر نام بی بصیرت ها ….. مهر باطل حسین قدیانی
با تمام رسانه های غرب ….. کرده دوئل حسین قدیانی
افسر جنگ نرم می باشد ….. هست قابل حسین قدیانی
خوش به حال حسین قدیانی ….. نیست غافل حسین قدیانی
و پاسخ کوتاه خودم به این شعر:
بی دعای شما ستاره های قشنگ ….. نیست کامل حسین قدیانی
محمد محمدی:
تا حدودی عجیب جا کرده
بین هر دل، حسین قدیانی
می کند هر شب از کتاب دلش
آیه نازل، حسین قدیانی
در گلوی اهالی فتنه
شد هلاهل، حسین قدیانی
کلماتی کنار هم چیده
مثل پازل، حسین قدیانی
انتقادی نوشت و یکباره
شد اراذل! حسین قدیانی
عکس او دیدنی ست، با نمک است
بچه خوشگل، حسین قدیانی
بین کار صحیح و کار خطا
حد فاصل، حسین قدیانی
خبر آمد که بازداشت شده
دل غافل، حسین قدیانی
زیر پرونده ی خواص، زده
مهر باطل، حسین قدیانی
در سفر هاش عکس می گیرد
از منازل! حسین قدیانی
آن طرف لشگری سیاهه نویس
در مقابل، حسین قدیانی
نه ده را نوشت و فهمیدم
هست فاضل، حسین قدیانی
پدرش شد شهید و حرفش را
کرده کامل حسین قدیانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
مرگ حقه! و سنت خداست! و همه ما به سوی خدا برمیگردیم!
چند وقتیه عجیب این سئوال ذهنم رو درگیر خودش کرده؛
اومدیم و ما هم از جمع شما رفتیم حکایت «مجنون».
آیا دوست دارین باز هم فضایی فراهم باشه که در نبود من هم، چراغ کامنتها روشن بمونه یا نه؟؟!!
جدی… کاملا جدی پرسیدم. دوست دارم جوابتان را بدون احساس، و از روی منطق و عقل بشنوم و بدانم… که؛
آیا باز هم کامنتی در نبود من تایید شه یا اینکه نه؟!
نظرتون چیه؟!
گمانم یه بار خصوصی از سیداحمد سئوال کردم که جوابش این بود؛
«در نبود تو، دوست ندارم کامنتی تایید بشه. وبلاگ قطعا باید بمونه اما کامنتی دیگه تایید نشه».
حالا نظر دیگر دوستان چی باشه؟!
نه نمی خوام!
http://8pic.ir/images/4jqpjkqgbynf3g2gha7t.jpg
http://8pic.ir/images/l1ub5yz3hqk8q9zjm7ue.jpg
http://8pic.ir/images/kt8s7d3ggnj2qbeaveq9.jpg
نیم ساعت پیش؛ حرم بانو!
دعاگوی سلامتی دوستان بودم!
تا چند روز پیش حس میکردم دارم میمیرم
یه جورایی خبر مرگ هر کدام از بستگان (در همین فاصله همه یادشون افتاده بود بمیرن!! یا چند نفری هم زیر عمل مردن) انگار برایم زنگ هشداری بود (مثل قضیه اون آقاهه که قرار بود حضرت عزراییل بهش خبر بده نزدیک مرگش و…!)
حتی با وجود این که کمتر در مورد احساسم با اطرافیانم صحبت میکنم، هفته پیش به همسرم گفتم: احساس میکنم قراره بمیرم! اون اولاش که تازه مریض شده بودم، وصیت نامه هم برای خودم نوشتم (گوشی فلش شد، وصیت نامه پاک شد) تازه میخواستم یکی دیگه هم بنویسم! حتی میخواستم یه نامه هم بنویسم واسه دوستم که اگه مردم کامنت کند برای قطعه! یعنی میخوام بگم اینقدر مرگ برایم جدی شده بود.
به استادم گفتم حالم خوب نیست و البته راجع به این حس چیزی نگفتم. گفت آدمی اهل دگرگونی احواله، بالا و پایین داره! یه چیزهایی در مورد حال قلب و اینا! گفت دعا زیاد بخون. دعای هفت صحیفه سجادیه را هم بخوان!
ولی دو سه روزی هست اون حس رو ندارم!! یعنی فراموشش کرده بودم! 🙁
هر چند که همه دوستان قطعه برایم ارزشمند هستند و دوستشان دارم، اما دور از جون تون شما نباشید دیگه نمیام اینجا!
حداقل الان نظرم اینه 🙂
“آمدم که بگویم این دستهای خالی، دخیلتان… من امسال هنوز خانه تکانی نکرده ام… چقدر اشکم اسیر است خدایا… اصلآ آمدم که گریه کنم… چه درمانده اند کسانی که شما را ندارند…(صبا) ”
اون شب را یادمه، حالم خیلی بد بود!
معلوم نیست “سیداحمد” کجاست!!
بی تـو، شب ها تا سحر، ســــتـاره ها خـامـوشن!
“چشم انتظار” دپـــرســه!… غریـبـه “سایه/ روشن”!
داداش! وقتی تو نیستی، تو “قطعه” قـحـطی میاد!
حتی سلام بر حسین* تو سایت به سختی میاد!
بـدونِ تـو داداشـــــم! “قـطـعـه” مـثـــلِ قـفـســــــــه!
فــقــیــرتـر از سـومالی!… این قحطیِ نـفـســــــــه!
کاشـــکی زیـرِ هـر کـامـنـت، بـود: “حسینِ قدیانی”
دو نقطه: فـــونـتِ درشــت؛ یعنی (یعنی که یعنی)!
هستم تو قطعه تا وقتی “تو” باشی!
فدات!… امضاء: “دیوونه ی داداشی”.
امیدوارم عمری طولانی داشته باشید.
دیگه نشنوم از این حرفا…
……………………………………..
خودم نقطه چین کردم چون دلیلم احساسی بود نه عقلی و منطقی، ولی خوب منم با “سیداحمد” موافقم
کامنتی تأیید نشه!
سید احمد؛
شکلگ گریه چطوریه؟
بازم آفرین و هزار آفرین…
خداوندِ «مچکریم…» را یاب آفرین!!
(شرمنده… جا افتاده بود!)
دوستان یه سئوال؟!
این حرکت، ربطی به دولت و ملت همدلی و همزبانی داره؟!! 🙂
http://jahannews.com/vdcbfzbaarhb5ap.uiur.html
اگه بخوایم واقعی به سئوال شما جواب بدیم باید گفت؛ نه!
شاید یه مدتی وب فعال باشه، اما یقینا به مرور رو به افول خواهد رفت. و جواب سید احمد با ادبیاتی دیگر، جواب ما هم هست؛ کامنتی نخواهیم گذاشت…
پس انشاالله بمونی و داداش حسین بچه بسیجی ها باشی. آمین.
منطق، قشنگتر از این؟!
http://jahannews.com/vdciwya5ut1arp2.cbct.html
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
احسنت! این جناب رجبی رو هم خیلی دوست دارم. کم حرف سیاسی روز میزنه اما وقتی میزنه، عالی و مستند و مستدل!
همه ی زیبایی و صفای باغ، به حضور باغبانه.
باغبان که نباشه، تمام گل ها و درختان خشک میشن.
نهال نورس، زودتر…
درخت کهنسال ی کم دیرتر…
تحریمیم؛ می فهمی؟!
http://www.dezmehrab.ir/%d8%aa%d8%ad%d8%b1%db%8c%d9%85%db%8c%d9%85%d8%8c-%d9%85%db%8c-%d9%81%d9%87%d9%85%db%8c%d8%9f/
http://www.dezmehrab.ir/%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d9%87%d8%b1%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87-%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%ac%d8%af%db%8c%d8%af%db%8c/
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
«میلاد» رو فکر نکنم تا به حال از نزدیک دیده باشم اما با اشعارش خیلی صفا میکنم…
«هرگز ندهد تن به نظربازی دشمن، خاکی که درآمیخته با خون شهیدی.»
کلا هنرمندی که خودش رو درست و منطقی خرج انقلاب اسلامی کنه و در صحنه حاضر باشه برام عزیزه.
چشم انتظار!
اگه تندیس حسن تدبیر ساخته بشه، به نظرتون تندیس حسن رو کی میدزده از تو میدون؟؟؟
به کی میفروشن؟؟؟
کی میخره؟؟؟
آقای قدیانی!
ما میایم قطعه که نفس تازه کنیم با متنهای عالی شما. اگه خدای نکرده شما نباشید هوای قطعه هم نفسگیره!!!!
قاصدک منتظر؛
کامنتهای شما را دوست دارم، همیشه زیبا و خاص مینویسید گاهی هم ساده اما پرمعنا!
مثل همین کامنت آخرتان که حرف دل همه را به راحتی گفتید.
جمعه است؛
اللهم عجل لولیک الفرج…
آقای قدیانی
بابت متن که چند بار خواندم واقعا سپاس. تلفیقی بود از شور و شعور.
در “نثر” قلمتان ستودنی است و از یک نظم شعرگونه اما متعلق به خودتان که خاص قلم خودتون هست پیروی می کند. کلا در نوشتن صاحب سبک شده اید متعلق به خودتان، بنای بر همین من با خواندن نوشته های شما یاد قلم آوینی نمی افتم. (آنطور که در لینک مربوط به سایت “فارس” دیدم یکی گفته بود که قلم شما یادآور قلم شهید آوینی است) قلم شما، سبک خاص خودش را دارد که من از آن به «طوفان واژه ها» یا «انقلاب جملات» یاد می کنم. من قبلا هم در وبلاگ تان کامنت می گذاشتم که بعدا به دلیل مشکل وقت و مسافرت خارج از کشور فقط به خواندن مطالب اکتفا کردم. کامنتها هم فضای قدیم را برایم زنده کرد. روزها و شبهایی که برایمان همیشه خاطره است، خاطره اشک و خنده مشترک. الان که ایران و تهرانم، خیلی دوست داشتم زیارت تان کنم………
یونس! دکتر یونس؟
ضمن اعلام موافقت کامل با نظرتان، خواندن لینک زیر توصیه میشود؛
http://www.ghadiany.ir/1389/2380
“گوشهای از تواناییهای داداش حسین”
مغالطه مخالفان اعتدال روی آب
http://iran-newspaper.com/?nid=5948&type=0
این حنا رنگ ندارد
http://iran-newspaper.com/?nid=5950&type=0
اوج تحلیل!
یعنی تا کی بعضیها میخوان تمام مشکلات را بیندازند گردن قبلیها نمیدونم.
رویهای که کم و بیش توی دولتها و به اصطلاح حامیان آنان! وجود داشته و دارد.
از خدا میخوام به شما و همه بچههای خوب قطعه عمر با عزت بده.
کجا میخوای بری؟ هنوز کلی کار نکرده داریم!
هنوز آقا نیومده… هنوز پوزه مستکبرین رو به خاک نمالیدیم…
هنوز…
دیوونه داداشی
ممنون به خاطر لینکی که گذاشتید. نخونده بودمش.
“به سبک جلال؛
آمده بود این حضرت مفنگی و چه پر ادعا. یحتمل صبحانه کله پاچه خورده بود. یک ریز حرف می زد. از هر دری. دیدم حوصله اش را ندارم. زدم بیرون. در خیابان گله به گله آدم دیدم که هیچ کدام شان شوهر حوا نبودند. سیگاری روشن کردم و چقدر هم چسبید. باران داشت می آمد. پالتوی خود را دادم به مورچه ای که داشت از سرما یخ می کرد. لرز افتاده بود به تنش. کمی آن سوتر کلاغی داشت پرهایش را تکان می داد. با چه والذاریاتی. می چراند آب را از بدنش و همین طوری ها بود که برگشتم خانه. سیمین داشت با ایران گپ می زد. دختر آقا هوشنگ و چقدر هم مبادی آداب. مرا که دید، درآمد؛ سلام استاد. یعنی که یعنی!”
قلم خود جلاله جان من!
تا حالا داداش حسین اینهمه از دوستداشتنیهاش نگفته بود!
راستی مصاحبه با حاج حسین شریعت چی شد؟
عصر جمعه و باز هم انتظار…
کی خواهی آمد ای تک سوار عشق؟!
و دیدن مکرر این کلیپ زیبا، همچنان ارمغانش اشک است!
یادش بخیر چقدر این فیلم سفیر، با بازی فرامرز قریبیان و زنده یاد، دوبلور خوش صدا و هنرمند قدیمی، عزت الله مقبلی زیبا بود.
http://uploadkon.ir/fl/dd/70957
آیهالله خاتمی خطبههای امروز نماز جمعهی تهران:
یک اصل را هم مقام معظم رهبری در سخنان خود (۱۴ خرداد، حرم حضرت امام ره) نگفتند. به خاطر اینکه کسانی نگویند دعوت به خود است! و آن اصل “ولایت فقیه” است، که امام تا آخر عمر مدافع این اصلِ عزتآفرین بود و فرمودند: پشتیبان ولایت فقیه باشید، تا کشور آسیب نبیند.
“دلم برای طنز نوشتن تنگ شد!!”
چرا یه طنز برامون نمینویسید؟ به تلافی حالی که دیشب تا حالا ازمون گرفتید!!
یادش بخیر بعد از ظهر عاشورای سال ۵۷
چه شوری داشتند مردم وقتی که تندیسهای میدان انقلاب و سبزه میدان اصفهان را جوانان برومند اصفهانی سرنگون کردند!
آیا فکر میکنند این گونه روی ضعفهایشان سرپوش میگذارند؟
یا بدین وسیله میتوانند محبوبیت خود را به ملت تحمیل کنند؟
آیا در تحریم میتوان تندیس ساخت؟ وقتی نمیشود آب خورد!
آخرین جمعه ماه شعبان هم گذشت و در حسرت دیدار مولائیم…
http://opload.ir/downloadf-14ff016911f91-mp3.html
“اللهم رب شهر رمضان…” یواش یواش داره از راه می رسه!
خدایا!
یک نگاهی… یک عنایتی…
مهدی هاشمی در اولین پست فیسبوکی خود بعد از قطعی شدن حکم ده سال زندانش؛ به این موضوع واکنش نشان داد.
به گزارش فرهنگ نیوز، واکنش مهدی هاشمی یه قطعی شدن محکومیتش نوشتن ابیاتی از حافظ بود:
ارباب حاجتیم و زبان سوال نیست
در حضرت کریم تمنا چه حاجت است
محتاج قصه نیست گرت قصد خون ماست
چون رخت از آن توست به یغما چه حاجت است
ساخت تندیس… برگزاری جشن های مفصل به مناسبت ۲۴ خرداد در سراسر کشور!
لابد همه هزینه اش هم از طرف هواداران(!) پرداخت شده!
در ضمن، حال داداش حسین هم، خوب که چه عرض کنم، از خوب هم یه چیزی اونورتره!
الحمدلله…
اون بیمارستان هم برای حدود دو هفته پیش بود و برای یکی از این امراض کاملا معمولی که همه ما گاهی بهش دچار می شیم.
اوه! اوه! اوه!
دیشب تا حالا چه خبر بوده اینجا؟
یه کامنت خصوصی مثلا گذاشتیمها، ببین چی شد!
حالا تا خودم هم به سئوالتون و نه به صورت احساسی جواب بدم، این لینک رو میذارم که تلفیقی از غم و شادی است.
http://www.ghadiany.ir/1389/1423
ختم!
گفت: آلسعود از اینکه با پای خودش وارد باتلاق یمن شده و بعد از آنهمه جنایت هنوز نتوانسته هیچ غلطی بکند، بدجوری عصبانی است.
گفتم: در عوض، انصارالله هر روز با حمله زمینی و موشکی به مراکز نظامی آلسعود به کابوس ترسناکی برای سعودیهای پادوی آمریکا و اسرائیل تبدیل شده است.
گفت: یک روزنامه آمریکایی نوشته است؛ آلسعود با اطمینان از حمایت آمریکا و متحدانش در حمله زمینی به یمن، وارد این معرکه شده بود و حالا وسط میدان تنها مانده و مجبور است ضربات پی در پی انصارالله را تحمل کند.
گفتم: سخنران یک مجلس ختم، گفت؛ مادر این مرحوم میداند غم از دست دادن فرزند چقدر سخت است. یواشکی به او گفتند، این مرحوم مادر ندارد. سخنران گفت؛ پدرش داغ فرزند را حس میکند، گفتند، پدر هم ندارد! گفت، خواهر، برادر… و ندا دادند که هیچکس را ندارد. سخنران عصبانی شد و گفت: پس کدام پدر سوختهای قرار است پاکت ما را بدهد!
غروب جمعه، مسجد امام حی و حاضر!
http://8pic.ir/images/lkvm7flemx5asj2ddze8.jpg
http://8pic.ir/images/re1zfm87rt7j3nxtlyjx.jpg
http://8pic.ir/images/kkjwdnf9dfa7sl7cuw1k.jpg
جمکران که رفتم خواستم به نیت سلامتی شما و دوستان دو رکعت نماز امام زمان بخوانم. (به خاطر ندارم برای عرض حاجت و یا نیتی این نماز را تا به حال خوانده باشم) القصه؛ نماز را قامت بستم و کلا حواسم به نیتم بود، نزدیکای آخرای ایاک نعبد و ایاک نستعین های رکعت دوم بود که دیدم پسربچهای حدودا سه ساله، هی میرود و هی میآید، بچه گریه میکرد و هراسان بود، حیران بود، چند قدمی به جلو میرفت و دوباره برمیگشت، میایستاد و گریه میکرد و می گفت: مامان!
هرچه منتظر ماندم کسی بلند نشد تا بچه را دریابد! دیدم نماز مستحبی ست، شکستم و به کار بچه شدم!
القصه دوباره که آمدم قامت ببندم؛ راستش دلم به نیتی دیگر میرفت رفت به نیت فرج!
منم سرگشته حیرانت ای دوست!
گفتم: آقا، مولا! در این دنیای غریب وحشی کودک کش، ما بچه شیعهها مثل این بچهایم که مادرشو گم کرده! تا کی سرگشته و حیران به این سو و اون سو بریم، بی خبر از شما در ترس و غربت!
کودک ترسیده بود، همه کسش گم شده بود، بی پناه بود، سرگشته بود!
خدایا! ما را به گمشدهمان برسان!
البته بعد از نماز، برای سلامتی تان دعا کردم. (قابل که نیستم اما خدا دوست دارد در حق هم دعا کنیم) جایتان خالی، نماز دوم حسابی چسبید!!
واقعا کاریکاتور صفحه اول وطن امروز قشنگه و از اون قشنگ تر تیتر یکش: “برو به زندان”
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/page/1622
بنده خدا حاج آقا الان حتما خیلی ناراحت بچهشون هست…
خب الحمدلله…
کی سکه به نام خود ضرب میکنند؟!
در تواریخ چنین میآید:
و چون اکبرشاه به آرزوی خود نرسید همت کرد و یاری رساند تا این که دیگران در جهت آرزویش گامهای موثری بردارند.
جناب قدیانی
با سلام و عرض ارادت
در قلم قشنگ شما که هیچ شکی نیست اما فکر کنم جالب نباشه برای زدن دولت، حتی پشت سر چهره ملی سردار سلیمانی هم مخفی شویم. ای کاش ایشون رو فراتر از این دعواها نگاه کنیم. باز نمیدونما! نظر شخصی خودم بود که بی تعارف به شما گفتم.
مرسى خواهر شهید!
فکر کنم باید کامنت شما پر رنگ مى شد. یعنى مکنونات قلبى “مسیو خاطره” رو عالى بیان کردید!
مهدی رفسنجانی! 🙂 چقدر بلایی وطن!!!
این روزنامه شرق به کاریکاتوریست خودشونم رحم نکرد! بسوزه پدر ترس!! صورت به اون غولی و گردن کلفت رو، کردن یه فنچ مظلوم بی آزار!
http://jahannews.com/vdcau0nye49num1.k5k4.html
به قول یکی از دوستان قراره اسم تندیس بشه “شاه حسن” مردم بریزن سرنگونش کنن!!
خخخخخخخخخخخخخخخخ
داداش حسین!
۱- انشاالله که عمری طولانی و با عزت و ختم به شهادت داشته باشی.
۲- دایی پیری داشتم که می گفت:
آدمی تا سن ۴۰ سالگی گذر عمر را درک نمی کند.
از ۴۰ تا ۵۰ سالگی هر ده سال یکبار گذر عمر را درمی یابد.
از ۵۰ تا ۶۰ هر سال
از ۶۰ تا ۷۰ هر ماهه
از ۷۰ تا ۸۰ روزانه
از ۸۰ تا ۹۰ هر ساعت
از ۹۰ به بعد هر دقیقه
او در سن ۹۲ سالگی به رحمت ایزدی پیوست. البته من شخصا نیز مقداری از این گفتار را تجربه کرده ام. اما تو چرا داداش عزیز؟
۳- اما جواب بنده؛ من در شبانه روز چندین بار به این محفل سر می زنم و انرژی کسب می کنم و اغلب آرامش به دست می آورم. از نوشته های شما و کامنت تمام عزیزان.
اما همه رفتنی هستیم، قطعا من هم مانند بقیه جوابم منفی است. ولی این همه داستان سرایی برای طرح این مطلب است که:
شما “چون هم سن پسرم هستی” تو وظیفه سنگینی به عهده داری تا این قطعه بهشتی را ماندگار کنی. راه آن هم روشن است تعلیم و شکوفا کردن اهل قلم.
ببین عزیزم! این بچه ها که اینجا هستند اکثرا فداییان ولایت فقیه هستند. تو با بررسی کامنت ها استعداد قلم به دستان را بررسی و مقداری برای آموزششان وقت بگذار و گاهی با ارایه طرح ازشان بخواه متنی را ارایه و بعد از ویرایش در قطعه قرار بده. قطعا با کامنت دیگران مطلب پخته تر و نویسنده تواناتر می شود. من که نیستم ولی فکر کنم بعد از شهادتت، قطعه ماندگار خواهد بود.
فدایت: پیرمرد، به شرط شهادت سر صف
بابابزرگ راست میگن، داداش!
اینهمه ما با استعدادیم یه ذره رو استعدادمون کار نکردید! 😀
چقدر خنک و کسالت آور است این گفتگوی رئیس جمهور با رسانه ها!
یک سری حرف های تکراری.
تقریبا هیچ کدام از خبرنگارها از پاسخ ها قانع نمی شوند و این نارضایتی در چهره ها آشکار است!
سید احمد جان!
آخر کامنتت می گفتی دلت برای محمود تنگ شده. 🙂
علی؛
من؟؟؟!!!
از صد تا فحش بدتر بود این کامنتت!
غلط ترین برداشتی بود که می شد از کامنتم کرد!
من با دیدن این مصاحبه فهمیدم که همه چیز خیلی خوب هست. حسن آقا خیلی خوب هست. اقتصاد خیلی خوب هست. اصلا حسن آقا زورو هست!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940323001092
معذرت
گفتی خنک و کسالت آور. گفتم شاید دلت برای جلسه های شاد و شنگول محمود تنگ شده.
خدا حفظ کنه حاج قاسم را
و به تو حسین دوست داشتنی سلامتی بده
و احمدی روشنها و رضایی نژادها رو رحمت کنه و…
متن خوبی است؛
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/139903
دلمان هوای شما را کرده است یا صاحب الزمان چون:
«دلفریبان نباتی همه زیور بستند
دلبر ماست که با حسن خداداد آمد»
“حافظ”
بلوار کاوه، دوشنبه ۲۵ خرداد هشتاد و هشت، همین ساعت شاید همین دقیقه
.
.
.
و سنگی که می خوره به سر داداش حسین!
واقعا خداوند منان آن شب نویسنده قهار حزب الله را دوباره به ما برگرداند.
خدایا! سپاس…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
یعنی با کامنتت سرم درد گرفت! لاکردار بد زد! 🙂
http://www.vatanemrooz.ir/?nid=1623&pid=1&type=0
دم وطن گرم! عالی تیتر زد!
این سایت کیهان تا به روز بشه، پیر می کنه آدم رو!
خدا ازش نگذره…
شیخ حسن با این حرفش، تلویحا قبول کرد که دولتش مستبد است!! مگه غیر از اینه؟؟
http://jahannews.com/vdcb8zbafrhb5zp.uiur.html
این را هم بخوانید بد نیست؛
http://www.vatanemrooz.ir/newspaper/BlockPrint/140051
جناب محمدی؛
کیهان آپ شده… پیر نشوید لطفا!
قشنگ هم تیتر زده!
http://kayhan.ir/fa/issue/452/1
وقتی امروز می گفت “بنزین را گران نکردیم، فقط دو نرخ داشت که ما تک نرخی کردیم” داشتم شاخ در می آوردم!
به عقلش شک کردم!
واقعا مردم را اسگل کرده!
پروتکل!
گفت: میگویند پروتکل الحاقی را ۱۲۵ کشور دیگر هم امضاء کردهاند.
گفتم: ولی بسیاری از آنها اصلا برنامه و فعالیت هستهای ندارند و برای خودنمایی پروتکل را امضا کردهاند، مثل: بورکینافاسو، آنگولا، کنگو، کومور، افغانستان، گابن و…
گفت: بعضی دیگر از کشورها هم پروتکل الحاقی را با قید و شرط پذیرفتهاند مثل آمریکا که تاکید کرده اجازه دسترسی به هیچ یک از مراکز مرتبط با امنیت ملی را نمیدهد و فرانسه که قید کرده فقط برای آموزش بازرسان پذیرفته است و روسیه که دسترسی فیزیکی را اجازه نداده است و…
گفتم: اما درباره ایران گفتهاند بیسابقهترین بازرسیها، در هر زمان، از هر مکان و برای ابد انجام خواهد پذیرفت!
گفت: پروتکلی که برای ما تدارک دیدهاند با پروتکلهای دیگر زمین تا آسمان فرق دارد و معلوم نیست چرا بعضیها اصرار دارند فقط به اسم آن اشاره کنند تا زمینه پذیرش آن را فراهم آورند؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! طرف میگفت؛ آنهایی که صبح زود بیدار میشوند به جایی نمیرسند چون همه پیشرفتها در «عصر» صورت گرفته، مثل عصر آهن، عصر ارتباطات، عصر دیجیتال، عصر فضا و…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
یاد «موز سرخ کرده» افتادم نمیدونم چرا؟!
به نقل از وطن:
“روز گذشته جزئیات دیگری از پرونده مهدی هاشمی و مجازات تعیین شده برای وی منتشر شد که آنچه درباره ابعاد مهم جرائم اقتصادی وی گفته میشد را تایید میکند. رد مال و جریمه بیش از ۱۰ میلیون دلاری (!!) که در جزئیات جدید پرونده وی اعلام شده است بهخوبی از وزن سنگین جرائم اقتصادی این آقازاده جنجالی خبر میدهد.”
یکی نیست بگه بنده خدا! به همون باغهای پسته بابا جونت قانع میشدی تا بعد از این همه زندگی در ناز و نعمت و رفاه برات تیتر نزنن “برو به زندان”.
واقعا برام سواله که این همه پول رو میخواست دقیقا چکار کنه؟!
“گفت چشم تنگ دنیا دوست را، یا قناعت پر کند یا خاک گور”
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
اما حکم اخلاق این است که بعد از این حکم، کمتر از این چیزها بگیم. این تذکر، در وهله اول به خودم است.
این خاطره رو «حاج حسین آقای شریعت» بارها در نوشتههاشون نوشته، لیکن برای ما با ذکر ریز جزئیات تعریف کرده.
زمان شاه ملعون، آقای شریعتمداری در «سلول انفرادی» بودند که از سلول کناری، صداهایی میشنوند!
بازجو مرتب با کابل و شلاق، ظاهرا مشغول کتک زدن فرد زندانی بوده و داد میزده که تا به «خمینی» فحش ندی، همین بساط هست که هست! اما آن زندانی فقط و فقط میگفت؛
«تا آخر عمرت هم که مرا به هر نحو کتک بزنی، یک کلام به امام بد و بیراه نمیگویم! حالا اونقدر بزن تا جونت دربیاد اما این رو بدون که از بس عاشق خمینی هستم، با کتکهای تو، جون من درنمیاد! من اتفاقا دارم لذت میبرم که در راه امام، کتک میخورم!»
حاج حسین تعریف میکرد؛ «این زندانی از اذان مغرب تا نزدیکای اذان صبح، کتک میخورد اما مدام فریادش این بود که؛ «الله اکبر، خمینی رهبر!»
.
.
.
آن زندانی، همین «جناب آقای هاشمی رفسنجانی» بود!
دوستان عزیز! صادقانه میگم که حتی برای ایشان هم دعا کنین و دعا کنین عاقبت به خیر بشن.
هم ایشان، هم زن و بچهشان که عاقبت، سختیهای زیادی برای انقلاب متحمل شدند، و ایضا برای خودمان دعا کنین عاقبت به خیر شیم…
همین مهدی هاشمی، عاقبت تحت هر عنوانی، سابقه جبهه داره، ولو آنکه خیلی هم اون جلوملوها نرفته باشه… که دو باری و دو جایی میدونم و حتم دارم اتفاقا اون جلوملوها هم رفته!
اینه که اصرار دارم روی این دعای عاقبت به خیری، حتی برای همین شخص…
.
.
.
اندازه خودم «حضرت آقا» رو میشناسم. اگه هم الان یکی برام خبر موثق بیاره که ایشان حتی برای سران فتنه در حصر هم دعا میکنن، حتم کنین باور میکنم، چرا که رویه ولی فقیه حکیم و مهربان ما، در وهله اول، رویه اخلاق هست و جذب و دعا و جاذبه و کرامت و رواداری. البته این مهم، نافی تدبیر و تصمیم معظم له نیست، بلکه در امتداد اونه. «حضرت آقا» صبور، اهل حلم و حقیقتا خیرخواه هستند لیکن به این بهانهها، مگه میشه پای رای ۴۰ میلیونی ملت، ذیل آن رای اکثریت، ایستادگی نکرد؟؟!!
تحلیل من از قضا اینه؛
سئوال: چرا -البته به زعم و باور من- معظم له با محاکمه سران فتنه مخالف هستند؟!
جواب: چون دوست ندارند متاثر از این محاکمه -حالا قاضی هر کی میخواد باشه!- برای یکی از این دو نفر -که خوب میشناسیدش!- «حکم اعدام» به دلیل «جرم سنگین محاربه» صادر بشه… و این یعنی؛ باز هم فرصتی مجدد و مشدد و صدباره به این بدکارهها، بلکه متنبه بشن، بلکه توبه کنن.
.
.
.
این نگاه و دیدگاه رهبرمون هستش، اونوقت بدکارهها رو بنگرید که چقدر کوچک و حقیر و نمکنشناس و پست هستند!
اینکه ما شعار میدیم؛ «دست خدا بر سر ماست، خامنهای رهبر ماست» فقط یک شعار نیست!
«حضرت آقا» واقعا دست خدا بر سر ما هستند… همه ما، حتی… بدهای ما!
علی ای حال، همه آنچه گفتم اباطیلی بود برای این سخن حق که؛
«بر خامنهای رهبر خوبان صلوات»
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرج آل محمد
ای جانم…
http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/29787/C/13940230_9829787.jpg
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
در کامنت بالا، اغلبِ سخن بر مدار مهربانی «حضرت آقا» رفت اما بگذار این را هم در امتداد همان مهربانی اما مهربانی برای اصل و اساس انقلاب، اصل و اساس شهدای هور و اصل و اساس همین جمهور بگم… و بگم که؛
اولین انتخابات بعد ریاست جمهوری ۸۸ بود گمانم که جناب آقای خ -یکی از سران فتنه که خوب میشناسیدش!- رفت و یواشکی در شهر دماوند رای داد، لیکن از این رای دادن، عکس و فیلمی هم بیرون داد، یعنی که یعنی! و یعنی؛ «تلویحا غلط کردم!» من بعدها به واسطهای کاملا موثق و امین فهمیدم که بزرگان در جواب این سئوالِ «سئوال کننده اهل قلم»؛ «حالا که رفته رای داده، الان با وی چی کار کنیم؟! بازم نقدش کنیم یا کوتاه بیایم؟!» حکیمانه فرمودند؛ «حتما باز هم نقدش کنین، جرم و جنایت این جماعت خیلی بزرگه، خیلی سنگینه، لیکن این کار خوبش رو هم لحاظ کنین، فلذا نسبت به نقدهای قبلیتان -اندازه همین یک کار خوب که کرده- به او تخفیف دهید!»*
اینه منش و روش رهبر حکیم، مدیر و مدبر ما.
کات! ایامی که «حضرت آقا» بیمارستان بودند و بعد که در همان بیت، چند روزی دوران نقاهت را سپری میکردند، همین جناب آقای خ، مرتب و مکرر به این پیام میداد و به آن پیغام که؛
«تو رو به خدا جور کنین برم «حضرت آقا» رو ببینم، خیلی دلم برای ایشون تنگ شده… چند سال میشه ندیدمشون!»
هر چه باداباد اما بگذار از یکیشان اسم ببرم. گمان نکنم در این صفحه کامنتها مشکلی داشته باشد. آقای خ، حتی به آقای روح الله حسینیان التماس کرد که؛
«تو رو خدا جور کن!»
یعنی از بس این در و اون در زد بره ملاقات «حضرت آقا» که گویی فقط به من حسین قدیانی رو نینداخت!! 🙂
القصه! بعضیها در جواب آقای خ، میگفتند که؛
«۸۸ و ۸۹ و ۹۰ و… که خربزه فتنه و خربزه تقلب رو خوردی، حالا لطف کن و بنشین پای لرزش!… که عمرا ما برای نمکنشناسی مثل تو، خودمون رو خرج کنیم پیش رهبر انقلاب.»
لیکن بعضیها -و از بس طرف اصرار کرده بود!- عاقبت دل به دریا زدند و در حاشیه دیدارشان با بزرگان به ایشان میگفتند که؛
«فلانی التماس ملاقات دارد، ول کن هم نیست! حتی حاضر شده که این دیدار، کاملا محرمانه باشد و هیچ خبری ازش بیرون درز نکند!»
و باز هم کات! با توجه به آنچه در جواب کامنت بالا از نهایت مهربانی و عطوفت بزرگان نوشتم، شاید دوستان دچار اشتباه در پیشبینی پاسخ «حضرت آقا» شوند اما بنازم پاسخ بزرگان را که به جا مهربان لیکن به جا و در امتددا همین مهربانی، انقلابیاند و سرسخت و محکم؛
«خیلی بیخود!… فلانی بیخود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بیخود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»**
.
.
.
و باز هم «بر خامنهای رهبر خوبان صلوات»
پانوشت کاملا مهم:
* و ** باید اشاره کنم که جملات، دقیقا عین جملات بزرگان نیست لیکن تلویحا هم نیست، بلکه تلویحی بسیار نزدیک به تصریح است! شاید با یک حرف یا یک کلمه پس و پیش.
.
.
.
دوستان محترم! من وقتی از طریق یکی از اساتیدم این جمله بزرگان رو شنیدم که؛
«خیلی بیخود!… فلانی بیخود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بیخود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
با اونکه نشسته بودیم در یک جمع کاملا رسمی و یک جلسه کاملا جدی، بلند شدم از صندلی و همزمان، هم دست زدم، هم تکبیر فرستادم به عشق حضرت مولای انقلابی…
بعد هم رفتم کنار دیوار، عکس بزرگان را که آنجا بود بوسه زدم!
یعنی همچین حالی کردم که هنوز هم حلاوتش در من هست!
عشق کردما! عشقی…
.
.
.
و همچنان کات! جناب آقای خ! بیمعرفت نمکنشناس! عصر اصلاحات، چقدر «حضرت آقا» از شخص تو حتی در برابر امثال من و ما دفاع کرد؟؟!! خوب یادم هست اولین سالگرد ۱۸ تیر، در همین بیت رهبری، در مدح همین توی نامرد -در تلویحی نزدیک به تصریح- فرمودند؛
«خاتمی گورباچف نیست، بلکه دلبسته به اسلام و امام و انقلاب است، این سید و روحانیزاده ما را اشتباه گرفتهاند با گورباچف…».
آنجا، آن روز، آن عصر و آن دولت، بارها و بارها بزرگان از شما حمایت کردند، کمک کردند، دعا کردند، مایه گذاشتند و هر ۲ رای تو را تنفیذ کردند، اما حضرتعالی، سال ۸۸ به همین نظام، به همین بزرگان نظام، به همین شهدای هور و به انتخابات همین جمهور، بیشرمانه تهمت تقلب زدی، با آنکه میدانستی با وجود خمینی و خامنهای اصلا و اساسا امکان تقلب در نظام مقدس جمهوری اسلامی وجود ندارد! و با آنکه این ور و آن ور اما یواشکی مدام میگفتی که من هم میدانم تقلب نشده! و با آنکه بعد ریاست جمهوری ۸۸ باز هم رفتی و رای دادی!
مرد ناحسابی! خامنهای ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ به کی، به چه کسانی بود که علیالدوام -در تلویحی نزدیک به تصریح- میگفت؛
«خواص اینجور مواقع است که باید در صحنه بیایند و از کار بدکارهها اعلام برائت کنند»؟؟!!
پس حق شماست آقای خ! که به گور ببری آرزوی این دیدار را.
دیگر تمام شد! و راسش هر چشمی لایق دیدن روی زیبا و دلربای نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف نیست!
پس حق من است که وسط جلسه به آن رسمیای -گور بابای ملاحظات مرسوم!- دست بزنم برای:
«خیلی بیخود!… فلانی بیخود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بیخود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
.
.
.
این همه هم بهانهای بود که باز بنویسم؛
«بر خامنهای، رهبر انقلابی خوبان صلوات!»
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
توی مباحث علامه جوادی آملی حفظهاللهتعالی از یکی از علما (اسمشون رو فراموش کردم) نقل کرده بودند که فرموده بودند؛
“شب قدر برای کافر هم دعا کنید چون اون محتاجتره”.
به این معنا که اسلام بیارهها، نه خدای نکرده در مسیر کفرش و ضربه به اسلام تقویتش کنیم.
سندش رو پیدا کردم میفرستم.
خصوصی
(خواهشا مثل بقیه خصوصی ها این یکی رو عمومی نکنید)
اگه تو آخرین کامنتم فقط متن روزنامه رو بذارید بمونه و بقیه ای که خودم نوشتم رو حذف کنید ممنون میشم
راستش یه کم عذاب وجدان گرفتم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
حالا شما هم «شور حسینی» برتون نداره! 🙂 تا اون حد -اما به شرط اونکه ادامه پیدا نکنه و حدود رعایت شه- بلااشکال هستش! وانگهی! الباقی کامنت مد نظر رو حذف کنم، حتم باید جواب خودم رو هم حذف کنم که خدایی جواب به اون خوبی (!) که به صلوات برای «حضرت آقا» منتهی شد، حیف نیست حذف بشه؟؟ انصاف بدین حیفه!!
🙂
خب به نظرم اگر همون یه بیت هم بمونه کفایت میکنه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
خیلی بیخود! 🙂 اونقدری که شما نوشتی، حق این جماعت هستش!! منتهای مراتب تذکرات فراموش نشود.
شور حسینی 🙂
“با اونکه نشسته بودیم در یک جمع کاملا رسمی و یک جلسه کاملا جدی، بلند شدم از صندلی و همزمان، هم دست زدم، هم تکبیر فرستادم به عشق حضرت مولای انقلابی…”
از شما اصلا بعید نیست!!
ولی صحنه دیدنی بودا 😀
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
دست که زدم، حاج آقا -منظور حاج حسین آقای شریعت نیست البته!- ی آن هنگ کرد!! 🙂
نسیم؛
یعنی عمرا پاک کنند. راه نداره! چونه نزن! 🙂
ولی در این فکرم که یه راهی پیدا کنم واسه اون کامنتایی که آدم اصلا دوست نداره عمومی بشه!
.
.
.
ولی فکر کنم تنها راهش نوشتن ولیکن نفرستادنشه!
«خاتمی گورباچف نیست»… به گور میبرد آرزوی این دیدار را!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
سه چهار سال پیش، در کلاس، بحث شده بود که چون حضرت آقا از آقای احمدی نژاد حمایت میکنه، پس شما نباید اینقدر نقدش کنید! یادمه استاد گفتند که دارند فرمایشات “آقا” را در زمان خاتمی بازخوانی میکنند. میگفتند وقتی بعضی از تعاریف و دفاع های “آقا” را میخوانم میگم پس ما خیلی ضد ولایت یا بی بصیرت (کلمه اش دقیق یادم نیست) بودیم که اینقدر خاتمی را نقد میکردیم! منظورشان این بود که “آقا” از دولتها حمایت میکنند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
رئیس جمهور بعد از خاتمی هم همینطور! چقدر بزرگان مایه گذاشتند برای او؟؟!! و اما درباره حمایتهای رهبر انقلاب از شخص آقای خ، در زمان دولت اصلاحات، چیزهایی خبر دارم که اگر برایتان بگویم شاید باور نکنین!… و دقیقا ناظر بر همین هاست که؛
«خیلی بیخود!… فلانی بیخود کرده همچین تقاضایی کرده، شما هم بیخود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!»
آری! ۸۸ و ۸۹ و ۹۰ بزرگان ی توقعاتی داشتند از بعضیها… که متاسفانه جماعت مردود شدند در امتحان. فلذا آقای مهربان ما، برای خمینی و خون شهدا و رای مردم و راه مردم به طریق اولی مهربونه. «حضرت آقا» البته جماعت مد نظر رو دعا میکنه، در حقشون مهربونی میکنه لیکن انقلاب رو که فدای اینها نمیکنه!
منتهای مراتب باز تصور و تحلیل من اینه؛
اگه آقای خ، عمومی و علنی بیاد بگه:
«۸۸ تقلب نشد، تقلب دروغ بود، ما هم اشتباه بلکه خیانت کردیم و حاضریم، هم در مقام موضعگیری و هم در مقام عمل، جبران کنیم»
و واقعا هم صداقتش رو در بیان این جمله نشون بده، شاید شرایط فرق کرد!
عاقبت «با کریمان کارها دشوار نیست».
همین که نظام، کاری به کار مردک نداره یعنی چی؟ یعنی فرصت انابه دیگه!
علی ای حال، اگه هر تکراری جالب نباشه، تکرار جمله زیر اتفاقا جمله واجبات هستش؛
«بر خامنهای رهبر خوبان صلوات»
حالا که حالتون خوبه یه سوال بپرسم!
چرا بعضی وقت ها با “ح ق” جواب میدهید؟ بعضی وقتها با “حسین قدیانی”؟
خب اون قدیمها هم که با “داداش حسین” جواب میدادید که هیچی، بعضی وقتها هم که جواب نمیدهید هم هیچی!
یعنی حساب کتاب داره یا دلیه؟
صبا؛
دلیه!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطعه ۲۶:
دلی که خب، آره! دلیه…
اما خدا به “حسین قدیانی” این حقیرترین بندهاش ی لطف نمکین هم کرده!
اولین حرف اسمش «ح» هست و اولین حرف فامیلیاش «ق».
بنابراین گاهی که مطمئن هست داره حرف «حق» میزنه، مینویسه «ح ق»!
این «ح» و «ق» رو هم جدا مینویسه، بلکه شاید حرفش «حق» نبود!!
حقا که
“هر چشمی لایق دیدن روی زیبا و دلربای نائب بر حق امام زمان عجل الله تعالی فرج الشریف نیست!”
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
صبا؛
می خواستم بگم ی راه هست؛ این که نظر خصوصی تو یکی از مطالب قدیمی تر گذاشته بشه که اگر عمومی شد خیلی جلب توجه نکنه…!
ولی دیدم بعید نیست یهو! لینک اون مطلب قدیمی، گذاشته بشه و بگن برید جوابی که به آخرین نظر دادم رو بخونید…!!!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
راه زیاده! و امتحانش بیضرر! 🙂
خندهام گرفت از کامنتتان…
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
مثل اینکه الان باید حس بگیرم بلکه تا صبح برای تشییع پیکر شهدا متن مشترکی برای روز تشییع، ایضا شبکه افق و روزنامه وطن امروز بنویسمها!
میگذارین یا نه؟
ساعت ۸ صبح باید متن رو برسونم دست «احسان خان محمدحسنی»ها!؟ 🙂
هشتم بشه هشت و نیم، باز برمیداره توی مقدمه فلان کتابم مینویسه؛
«حسین قدیانی، کار رو تمیز تحویل میده اما پدر آدم رو درمیاره تا تحویل بده!» 🙂
ی ماه میشه ندیدمش، دلم لک زده براش!
«میثم» رو هم بعد از ۵ ماه، همین هفته پیش توی «نصرتیوی» دیدمش!
کلا برادران نازنینی هستند این محمدحسنیها… برایم!
لیکن این چیزها برای «احسان» مطلب نمیشه!!
قاصدک؛
گاهی از این کارها میکنم!
حاجی؛
یکی از راهها را راهنمایی کنید لطفا!
قطعه ۲۶؛
عمرا به عقلم قطع می داد این دلیل!
پسرم از امروز که در اخبار ساعت چهارده کلیپی از شهدا دیده دائم گریز میزنه به ایشان!
امروز میگفت؛
وقتی روی آدم خاک میریزن، یه دقیقهای میمیری؟
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویی ولیشناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بریده بینی بیجرم و بیجنایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
برای شهدا، خواستم لای حافظم را باز کنم؛ دیدم لای همین صفحه یه تیکه کاغذه!
برخی میگن این شعر اشاره به سر امام حسین بالای نیزه داره، برخی هم میگن اشاره به امام زمان عجل الله است!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
احسنت! چه چیزی کامنت کردین! دقیقا به درد متن آتی میخوره…
خداوند به این «حضرت حافظ» ی عنایت خیلی خاص و خیلی متمایز کرده…
حافظ، شاید خودشان از مصادیق «تشنه لب» نبودند اما حتما و قطعا از مصادیق بارز و مبرز «رندان» بودند؛
“رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس…».
حیف که مسائل روزمره و همین مصائب سیاسی، وقت آدم رو میگیره و الا اونقدر دوست داشتم متنی بنویسم درباره همین جناب حافظ… و یا سعدی!
سعدی رو بخونین! نظم مستتر در نثر سعدی، از نظم موجود در بعضی شعرای درجه یک این مرز و بوم بالاتره!!
و این چیز خیلی عجیبیه…
“و دست بسته تو مثل بال پرواز است”
آقای قدیانی
خیلی رفتی تو حس!
این کامنتها رو خوندم فکر کردم طنز نوشتید!
به خدا من دلم میسوزه یه عده میان اینجا، اینا رو میخونن، جوونن فکر میکنن واقعیه!
کوتاه بیا مومن…………………….
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
ببین دکتر! اولا سلام. ثانیا حالت خوبه یا نه؟ ثالثا من از دیشب تا الان که ساعت ۹ صبح هستش، یک بند بیدار بودم، پس دور و بر ۳۰ و چند ساعته که لالا نکردم و عجیب خستهام و بیرون هم باید برم و متن مربوط به شهدایم هم دیر شده و از این حرفها! فلذا اگه کل کل نکنی، خیلی بهتره و الا من به شما دکتر عزیز و کم پیدا عرض میکنم که عمرا در زمینه طنز و فکاهی به گرد پای شیخ حسن برسم!! 🙂
اونجایی که توی چیزفرانس خبری گفتش؛ «دولت اگه اجازه نقد نده که میشه دولت مستبد»، از طنزهای عبید زاکانی، دهخدا، گلآقا، گفت و شنودهای حاج حسین، ایضا روزخندهای خودم درباره شیخ بیسواد، انصافا بار طنزش قویتر بود!! اینکه حضرت، این بار، بعد از ظهر هم موز سرخ کرده خورده بودند، تقصیر من هستش؟؟!! شما خودتون تا به حال، موز رو سرخ کردی بخوری؟؟!! امتحان کن، بعد بیا اینجا با هم ی جوری کنار میایم!!
برم سر متنم که الان «احسان محمدحسنی» پوست از کلهام میکنه!!
اون وقت تو میای جواب بدی؟؟
شیخ حسن میاد؟؟
“شما هم بیخود کردی که این تقاضا را منتقل کردی!”
چقدر چسبید!!
——————
الان داره ۹ میشه. متن رو نوشتید؟ تحویل دادید؟ برای ما هم میگذاریدش؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
اتفاقا خودم هم با این قسمت که در کامنت شما پررنگ شد، بیشتر حال کردم تا اون جمله قبلش!!
متن هم بالغ بر ۲۵۰۰ کلمه شده و تقریبا آخراشه… حله! البته انشاءالله.
نه پس! میگذارم روی سایت موز سرخ کرده. دات. کام! 🙂
یعنی ی حرفایی میزنین آدم از تعجب نزدیکه بره موز سرخ کرده بخوره!!
هی خواستم سؤالم رو توجیه کنم، دلیل قانعکنندهای پیدا نکردم! 🙂
خوب بخندید. چیکار کنم! خندوندن مؤمن عبادته دیگه!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
اونکه آره اما… الان که دارم جواب شما را میدهم، ساعت ۱۲ و چهل و یک دقیقه است! و متنم شده ۳۰۰۰ کلمه و هنوز هم کامل نشده و…
الانه که از یه طرف، احسان، از یه طرف رضا، با شلاق، من رو تقدیم راه کنن!! 🙂
“این بار، بعد از ظهر هم موز سرخ کرده خورده بودند”
به گمانم با نون بربری!
خب بی خود!
ی چیزی می خورند
سنگین
میرن فضا…
ی جملاتی میگن
دیرهضم!
مغز ما که از درکش عاجزه! به جهنم!!!
این که دکتر هم نمی تونه کاری براشون بکنه؛
“تقصیر (ما) من هستش؟!”
یعنی الان که “ح ق” نوشتین، یعنی مطمئنید که حق با شماست و شلاقبهدست منتظرتون هستند؟ 🙂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
عادت کردن بندگان خدا! البته الان بد و بیراه بهم میگن، بعد که متن درآمد، طیبالله!
خدایی نویسندگی برای روزنامه کار سختیه…
ساعت: سیزده و چهارده دقیقه هست در ضمن! برم توی متن…
http://opload.ir/im/3m94/ca8449d6bf111.jpg
دکتر فعلا این طنز رو بخونه، تا وقتی داداش حسین یک استراحت کامل کردند بیان و ادامه ی ماجرا!! 🙂
http://jahannews.com/vdch-qnkm23ni-d.tft2.html
«لا حول و لا قوة الّا بالله العلی العظیم»
إن شاء الله همیشه دلتون شاد و لبتون پرخنده باشه! ایضاً (!) سرتون سلامت!
مثل اینکه دیشب اونایی که تو قطعه حق آب و گل دارن بزم شادمانه داشتند! 🙂
هر چقدر با اون نظرسنجی بیرحمانه! روز جمعه ما را خراب کردید، تو کامنت های دیشب و امروز تلافی کردید.
قابل توجه “بیست و ششی”
«مجاهدت غوّاصان دریادل عملیات کربلای چهار و پنج، هرگز از یاد تاریخ این مرز و بوم نخواهد رفت. آنها همچنانی که خدای متعال فرموده است زندهاند. ما باید تلاش کنیم آن ارزشها را، که آنها به خاطر آن در این میدانها وارد شدند، زنده بداریم… این شهیدان دریادل و خط شکن متعلق به همه ملت ایرانند.»
امام خامنه ای
http://panup.net/uploads/l814568_1070256_483.jpg
بعد از گره زدن آب آشامیدنی مردم به تحریم، در یک اقدام مزورانه و عوامفریبانه توسط شیخ حسن، جیب مردم نیز به تحریم گره زده شد.
پیدا کنید کاسبکار تحریم را؟
خبرگزاری فارس
“رئیس جمهوری در اجتماع مردم خراسان شمالی گفت: کسانی که میگویند تحریم مهم نیست، گویی از جیب مردم بیخبرند.”
تحریم ها برداشته نشه تا سال دیگه همون بلایی که سر عراق اومد سر ما هم میاد.
احتمال مرگ سالیانه ۱ میلیون کودک بر اثر کمبود دارو
فروپاشی محیط زیست و اقتصاد ایران
فروپاشی ساختارهای اجتماعی سیستم های آموزشی و درمانی و ورزشی
سونامی سرطان و…
وقتی همه می بینند این خطرات رو چرا کسی فریاد نمی زنه؟ چرا رییس جمهور تنهاست؟
دکتر؛
این ها رو جدی گفتید؟
وحشتناکه!!!
ترسیدم!
رئیس جمهور دیگه چی می خواد؟!
بهش اجازه مذاکره که داده شد. کل مملکت رو هم ول کرده و فقط و فقط تمرکز کرده رو مذاکرات. خب حل کنه مشکلات رو دیگه!
مگر ادعای تخصص در روابط خارجی رو نداره؟
خب تحریم ها رو برداره دیگه… نکنه انتظار دارید ما راه بیافتیم بریم تحریم ها رو برداریم؟!
و کسانی که میگویند “همیشه «امید» دارند”، گویی دستشان مدام در جیب مردم است…!!
سلام علیکم
عالی مثل همیشه
آقای قدیانی عزیز!
من همیشه مقالاتتون توی وطن رو دنبال می کنم اما چون زیاد میونه خوبی با فضای مجازی ندارم، تازه با این سایت آشنا شدم.
دوری از تکنولوژی و مقاومت در برابر مدرنیته هر چند محاسن بسیاری داره، اما معدود معایبی هم داره من جمله بی خبری از همچین محافل ارزشمندی.
خدا قوت اخوی
اجرتون با مادرم زهرا
و من الله توفیق
یا حق
جناب سید مقداد؛
دوست شهیدی دارم هم نام شما!
خوش آمدید به قطعه ۲۶
خصوصی
از دیروز که گفتید برای ایشون هم دعا کنیم، خدایی دارم براش دعا میکنم ولی باز این مصاحبهها نمیذاره آدم درست و درمون دعاش رو تا ته انجام بده! و هر چند که فکر کنم امیدی نیست، ولی باز هم دعا می کنم ولی خدایا این غرور و خودخواهی و حب جاه چهها که نمیکنه با آدم!
بخشی از مصاحبه ی حاج آقا با ایسنا؛
تا عصر جمعه که روز قبلِ آخرین روز نامنویسی بود تصمیم داشتم نیایم. اما شرایطی پیش آمد که قانع شدم تا بیایم! وقتی قانع شدم، گفتم؛ باید از رهبری بپرسم. چون معمولا در کارهای مهم با ایشان مشورت میکنم!! شب به ایشان تلفن کردم و موفق نشدم. صبح شنبه که به دفتر آمدم، اولین کارم این بود که گفتم؛ تلفن آقا را بگیرید تا صحبت کنم. گرفتاری داشتند و گویا جلسهای بود که افراد زیادی بودند؛ تا ظهر وصل نشد. عصر خواستم که بگیرند و گفتند؛ موفق نشدیم. خودم به آقای حجازی در دفتر ایشان زنگ زدم و گفتم؛ با این ادله میخواهم نامنویسی کنم تا حماسه سیاسی خلق شود!!! 🙂 شما به آقا اطلاع بدهید. قبلا به ایشان گفته بودم که نمیآیم و نمیخواستم از رسانهها بشنوند که من آمدم!! آقای حجازی گفت؛ من فعلا به آقا دسترسی ندارم. گفتم؛ من ساعت ۵ میروم و پیش از آن حتما به ایشان بگویید. ۲۰ دقیقه بعد بود که گفت؛ من حرف شما را به رهبری گفتم و ایشان فرمودند پشت تلفن که نمیتوانیم حرف بزنیم. بعدا همدیگر را میبینیم. این بود که رفتم ثبت نام کردم!!!
-همانطور که گفتم که اگر به اینجا برسم که باید باشم، میآیم. البته مجلس خبرگان بسیار مهم است. تصمیمات خبرگان طولانی مدت است. جان من هم با انقلاب آمیخته شده (!) و هر جا که ببینم از آن ناحیه خطری متوجه انقلاب میشود، برای رفع آن خطرها در حد وسع و توان خودم وارد میشوم. (در مورد خطر آقازاده در حد وسعتان چکار کردید؟؟!!)
مجلس خبرگان خیلی حساس است. نباید سلیقههای باندی و تفکرات جناحی در آن دخالت داشته باشد. انتخابات آن هم مهم است. اگر انتخابات خبرگان باندی و جناحی باشد، خود مجلس در جامعه کم اعتبار میشود که ضررهایش به پایههای نظام میرسد. اصلا مصلحت نیست که هر کسی با هر هدفی برای اعتبار رهبریِ نظام که کار مجلس خبرگان است، در جامعه شبهه درست کند. (مثلا خود من 🙂 )
اگر جایگاه رهبری را در افکار عمومی ضعیف کنیم، پایه انقلاب سست میشود. به نظرم هر کس نگاه باندی به انتخابات خبرگان داشته باشد، به انقلاب خیانت میکند. (به جز خود من 🙂 )
انقلابی که اهداف بلندی داشت و هنوز راهی طولانی تا رسیدن به آرمانها دارد.
اینم خودش یه راهیه برای جبران خیابانهای…
http://www.mashreghnews.ir/fa/news/428590/
چشم انتظار؛
چه استقبال ضایعی!
🙂
داشتم به همین ضایع بودنش فکر می کردم. شاید بارش هم ضایعات باشه!!
دوستان محترم! آنچه در ادامه میخوانید برشی از متن مطول فردا شب وبلاگ در مدح شهدای غواص است.
ما را چه به عالم خراباتیان؟ رندانی که با دست بسته، گره باز میکنند! جوانمردانی که با دست خالی، معجزه میکنند! بسیجیان لشکری که در سنگری نمور و جمع و جور جا میشدند! با معرفتهایی که پوتین را با پول شخصی خودشان میخریدند اما برای همه مردم میجنگیدند! شیربچههایی که تمرین عرفان میکردند، آنهم بالای خاکریز! قله بازیدراز! غرب غریب! جنب جنوب! جناح چپ ثامنالائمه! سنگر بابالجواد! جاده خندق! گردان مقداد! لیالی دوئیجی! دشت عباس! صحرای عرفات فتحالمبین! عرفه خون! هروله جنون! سعی آتش! صفای عطش! رمی جمرات نفس! لباس شستنهای پنهانی! کفش واکس زدنهای مخفی! نفوس مطمئنه! عبادت درون قبرهایی که با دست خود کنده بودند! دردانههای گردان تخریب! تخریب منیت! نمازهای با تعقیبات! تعقیبات اشک! سجدههای طولانی! سجادههای خونی! ندبههای ناتمام! حنابندان حلالیت! شانههای لرزان! راستی که ما را چه به عالم رندان روزگار؟ شهدای مکتب «والله ان قطعتموا یمینی…»! شهدای غواص! فرزندان آخرالزمانی امالبنین! نسلی دیگر از جوانان بنیهاشم! کوچههایی که باز میشد تا بهتر بتوان سنگ سیدالشهدا را به سینه زد! سینههای حسینیه! درود بر شهیدان به خون غلطان خوزستان! ضبط صوت صدای داوود! حنجره شهیدی به نام یحیی! مفاتیح خاکی! نقطه صفر عاشقی! سربند «یا حسین» روی سر بیبدن! هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرتتان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن! عشق است پیام آمدنتان، که از پیام رفتنتان حتی از پیام خونتان هم موثرتر است! خداوند که «شهید» را «زنده» میخواند یعنی همین! الحمدلله که ایمان ما به صدق وعده الهی است! هان ای شهدا! ما هرگز نمیپنداریم شما مردهاید! بسیجی، هیچ مهم نیست جان در بدنش باشد یا نباشد؛ ۴ تکه استخوان هم که شده باشد، دفاع از انقلاب اسلامی را بلد است! شده خود را از زیر خروارها خاک بیرون بکشد، این کار را میکند تا به همه ما بفهماند که اگر در این دنیا، جانش را برای «خمینی» داد، الان که در آن سوی هستی، دستش بازتر هم شده، به شکل مضاعف آمادگی دارد تا میانداری کند برای «خامنهای». مگر میتوان شهید انقلاب اسلامی بود و تعصب به ولی فقیه زمانه نداشت؟ هیهات! کدامین روز، شهدا خط مقدم دفاع از انقلاب را خالی گذاشتند که امروز بگذارند؟! چند قطره خون یا چند تکه استخوان! فرقی نمیکند؛ شهید کار خود را بلد است! هم میداند کی بیاید، هم میداند کجا بیاید! آواره ماییم که جاماندهایم از قافله! ما ضرر کردهایم! این تهمتها که به ما میزنند، حقمان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنهها، بیش از این، ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم! اگر زنده و حی و حاضر «شهید» است، هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید! هر از چند گاه که میآیید، تفحص میکنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دلهای ما میزدایید! و دمی، آسمان را نشانمان میدهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد! وه که چه رویایی است صفای قدوم شما! هان ای شهدا! روح و روان و جان ما شمایید! لطفا کمی آهستهتر این استخوانهای نحیف را تشییع کنید، بلکه اندکی بیشتر با شما نجوا کنیم! هان ای شهدا! اینجا بهارستان شماست! این شهر، شهر شماست! آسمان مال شماست! این مرز و بوم، خانه و کاشانه شماست! رفتن شما نبود، شهادت شما نبود، دست بسته شما شهدای غواص نبود، قایق عاشورای هور نبود، اسلحه بلندتر از قد بسیجی ۱۶ ساله نبود، ما جمهور اصلا کجا بودیم که حالا بخواهیم رئیس جمهور برای خود معین کنیم؟!
آقای قدیانی می بینید؟
شما برای این دوستان ناخواسته الگو شدید!
وقتی با اعتماد به نفس کامل و کاذب البته برای آیت الله هاشمی، دعای عاقبت به خیری می کنید، چشم انتظار و بقیه هم اینجوری کامنت میگذارن و فکر می کنند “استونی قلب اروپاست”!
آقای چشم انتظار، برادر گرامی!
شما باید ۱۴۴ واحد دانشگاهی پاس کنی تا فقط بتونی با بخش کوچک مبارزات آیت الله هاشمی و هییت های موتلفه قبل انقلاب آشنا بشی.
به فرماندهی جنگ و… کاری ندارم!
مبارزه کردن، شکنجه شدن، خون دادن که الان اینجا بشینی مسخره کنی؟!
نمی دونم هیچ وقت یه فرانسوی میاد ژنرال دوگل فرمانده جنگشون یا یه انگلیسی چرچیل رو به استهزا بگیره؟
عالیه داداش… فوق العاده است…
“هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است! احسنت! خوب زمانی آمدید! زمانه احتیاج مبرم داشت به حضور شما! عشق است بصیرتتان که دیگر صبر را جایز ندانست! عشق است غیرت شما به استقلال وطن!”
“آواره ماییم که جاماندهایم از قافله! ما ضرر کردهایم! این تهمتها که به ما میزنند، حقمان است! زمان، زمان زخم زبان است! کاش طعنهها، بیش از این، ما را دریابند که حتی به زنده بودن خود هم شک داریم! اگر زنده و حی و حاضر «شهید» است، هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید! هر از چند گاه که میآیید، تفحص میکنید ما را از این دنیای زبون! و گرد و غبار را از آینه دلهای ما میزدایید! و دمی، آسمان را نشانمان میدهید تا بلکه بفهمیم این شهر، هنوز هم ستاره دارد!”
چه کردی داداش!
چه جوری اینقدر قشنگ می نویسی؟
کم آوردم…
روحانی تنها نیست یا یمن تنها نمی ماند؟! اولویت با کدام است؟!
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940324001317
داداش حسین؛
راستش رو بخوای با همه ی مهارتی که در نوشتن انواع و اقسام متون اقتصادی، فرهنگی، ورزشی، اجتماعی، طنز و… داری، ولی انصافا برای شهدا که می نویسی، یگانه می نویسی. به عبارتی؛ شاه بیت نوشتارتون، سمفونی شهادته… گل کاشتید.
تصورش هم زنده به گورم می کند…
هوای جنوب… لباس تنگ و پلاستیکی غواصی… درست تا زیر لبت را محکم پوشانده… دست های بسته…
دراز به دراز کنار رفقای جوان و زخمی… نمی دانی چه می شود… تیر خلاص یا شکنجه در اردوگاه…؟؟ اما…
صدای بولدوزر…
بلدوزر پذیرایی اش را آغاز می کند… خاک… خاک…
صدای فریادهای خفه دوستان قلبت را تکه تکه می کند… دستهای بسته ات را تکان می دهی…
هوا برای نفس کشیدن نیست… اکسیژن ذخیره شده ات را به یادگار از دریا میهمان ریه های خاک می کنی…
اما انگار خاک ظالم است؛ هی سنگین و سنگین تر می شود… دلت نفس می خواهد…
صدای ترک خوردن استخوان های قفسه سینه ات را می شنوی…
کاش دستانت را محکم نمی بستند… حداقل تا دلت می خواست جان می دادی…
چند بار مردنت تکرار شد؟؟؟
http://kayhan.ir/fa/news/47370
استاد ایمانی
دبّه!
گفت: آمریکاییها باز هم دبه درآوردهاند و میگویند ایران فقط میتواند غنیسازی اورانیوم را در مقیاس ۲ درصد انجام بدهد!
گفتم: قبلا که در توافق لوزان تا زیر ۵ درصد موافقت کرده بودند!
گفت: درباره فردو هم گفتهاند فقط سیصد و چند سانتریفیوژ میتواند باقی بماند و آنهم به هیچ وجه برای غنیسازی اورانیوم استفاده نشود.
گفتم: اما در توافق لوزان که با هزار سانتریفیوژ در فردو موافقت کرده بودند!
گفت: چه عرض کنم؟!
گفتم: یارو سوار تاکسی شده بود، هنگام پیاده شدن از راننده پرسید چقدر میشه؟ راننده گفت؛ پانصد تومان. یارو با تعجب پرسید؛ دویست تومان؟ چه خبرته؟! فوقش میشه ۱۰۰تومان و بعد یک اسکناس ده تومانی که گوشه هم نداشت به راننده داد و گفت؛ باقیش هم مال خودت!
حقیقتاً طیبالله أنفاسکم
تقبل الله
خیلی قشنگ بود!
چه کسی می خواهد این را بخواند؟
کاش خودتان هم می خواندید و برای مان می گذاشتید در قطعه!
خدا به دلتان سوز بدهد تا قلم تان را ساز کند!
“ما را چه به عالم خراباتیان؟ رندانی که با دست بسته، گره باز میکنند! ”
“هان ای شهدا! گره افتاده به کارمان که باز کردنش فقط از دست بسته شما ساخته است!”
خصوصی
“هان ای شهدا! به تشییع جنازه ما خوش آمدید!”
“لطفا کمی آهستهتر این استخوانهای نحیف را تشییع کنید…”
جسارتا به نظرم، جمله چندان صحیح نمی باشد! مگر این که تشیع را فقط به معنای “همراهی کردن” بگیریم.
“استخوان های نحیف” هم گویا بر می گردد به ما، باز هم اگر به جای تشییع از کلمه دیگری مثلا مشایعت استفاده می کردید…
شاید تا حدودی حتی، بیشتر به استقبال ما آمده اند تا بدرقه!
اوه اوه. چه خبر بوده.
هم متن هم کامنتها خیلی خووووب بود.
حرف رفتن هم نزن که اعصاب ندارم.
ان شا لله بعد از صد و بیست سال، تو کربلا منفجر شی!
شهید حساب بشی.
فعلا باش.
بنده یک هفته ای نبودم
کل یوم متنها و کامنتها رو یکجا خوندم، خیلی باحاله.
شاید بعدا همینکارو کنم.
چهار تا متن و پونصد تا کامنت رو یه دفعه خوندن خیلی حال میده.
عرض ارادت به چشم انتظار گل،
حرم رفتی یاد ما هم باش.
“آواره ماییم که جاماندهایم از قافله!”
دکتر سلام؛ قسمت ۸۰:
http://download.snn.ir/filmosot/drsalam80/drsalam80-hq-90.mp4
سخنان صریح استاد رحیمپور ازغدی: حتما ببینید.
http://media.snn.ir/Original/1394/03/23/VID14041086.mp4
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
“که حالا ی لقمه نونشم نمیاد وقتی عزت نیست!”
اینکه اون روز بهت گفتم کاش چند تا دیگر مثل ایشون داشتیم، یکی هم مال همین لینکی هست که گذاشتی.
ایشون دقیق و عمیق سخن میگن، خیلی خیلی خیلی دقیق و عمیق.
حرف رو درست میزنه استاد
آقا برای سلامتی جناب ازغدی صلوات!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ح ق:
اینکه من روی بعضی چیزها حساس هستم، حق بهم بدین. عاقبت، آب و نون و اقتصاد و دنیا برای مردم خیلی ارزش داره. گناهی هم ندارن مردم البته. خب! اون کجا که مثل بعضی بچههای فلان گروه، نپخته حرف بزنیم و تقریبا همه محور نقد ما به دولت، خلاصه در این جمله باشه؛
«اگه همه دنیا را هم آمریکا به ما بدهد حاضر به بیعت با او نیستیم!»
اون کجا که ناظر بر واقعیتهای موجود بیاییم دقیقا عین استاد ازغدی سخن رو به صحت و سلامت بگیم؛
«اتفاقا آمریکا به ما داره میگه بیا زیر بیرق من، بلکه اقتصادت رو از اینکه هست بدتر کنم، کلی هم امتیاز ازت بگیرم، حتی ی تحریم رو هم لغو نکنم»؟؟!!
فلذا آره! جمله اول هم درسته و بر منکرش لعنت اما ناظر بر شرایط موجود، جمله دوم رو باید سر دست گرفت.
اصلا و اساسا یک سئوال؛
«آمریکا کی به ما گفته که من حاضرم دنیای تو رو تضمین کنم اگه بیای زیر بلیط من؟؟؟»
لیکن برعکس این روز هزار بار، هم گفته و هم در عمل نشون داده؛
«تو با من راه بیا، هی هم تو سری بخور، به لغو تحریم هم اصلا فکر نکن، اقتصادت رو داغونترشم حاضرم بکنم! پیشرفت که اصلا حرفش رو نزن!!!»
.
.
.
فلذا خیلی مهم هست که چه حرفی رو چه جور بزنیم و کجا؟؟!! اقتضای زمان، اقتضای مکان. این ۲ رو همیشه مد نظر داشته باشین.
من الان حق میدم که احمدینژاد سکوت کرده! چرا؟ چون زیرک و زرنگه! الان حرف زدن برای احمدینژاد مثل سم هستش! علت؟ دل مردم باید براش تنگ شه! کاملا واضحه که رئیس جمهور قبل، این رو حالیشه. اما این حاج باقر… نه اقتضای زمان رو میفهمه، نه مکان رو، نه آداب سیاستمردی رو، که اگه میدونست تا حالا صد بار رئیس جمهور شده بود!! بابا! تو رقیب اول روحانی هستی در انتخابات ۹۲! بیا حرف بزن! بیا مصاحبه کن! بیا از اقتصاد مردم دفاع کن! بیا درباره بنزین حرف بزن! بیا درباره گرونی حرف بزن! اصلا بیا توی صحنه، بلکه مردم یادشون نره که تو نفر دوم ۹۲ بودی! خب! همین دقتها رو نداری که یارو با ۴ تا جمله و ی کلید میشه رئیس جمهور اما تو با اونهمه سابقه جبهه و جنگ و فرماندهی نیروی انتظامی و شهرداری -که بالاتفاق نظر مردم هم روی کارها و خدمات تو در همه این موارد مثبت بوده!- نمیتونی رئیس جمهور بشی! باور کنین دوستان اگه یکی از این خدمات عمرانی قالی رو حسن کرده بود، ۴۰ میلیون رای میآورد، نه هفت دهم درصد!! عجب گیری کردیم به خداها! بعد هم میاد حرف میزنه، درباره تحریم حرف میزنه، از قضا گند میزنه قالی!! بابا! درباره اقتصاد بیا حرف بزن! درباره بنزین! میوه! مسکن! خب همین فرصتها رو از دست میدی که نمیتوی رئیس جمهور شی دیگه… من نمیدونمها! اما گمانم مشاورای قالی، موز سرخ کرده بهش میدن!!
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم…
منفججججججر؟!!!!!!
(چند تا از اون شکلکی که، دست هاش دو طرف صورتشه و چشاش زده بیرون و داره داد میزنه!)
البته شما انگار بدتون نیومده که پر رنگش کردید! 🙂
حرف نمیزنه چون دل مردم قراره براش تنگ شه؟! همین؟!
دوستان تهرانی هر کسی رفت تشییع شهدا، نیابت از ما را هم نیت کند، لطفا!
…؛
آره! خودش دقیقا به همین دلیل حرف نمی زنه.
ما میگیم برای همیشه کنار گذاشتیمش، ولی خودش که اینطور فکر نمی کنه! اون می دونه الان اصلا وقت حرف زدن نیست و حرف زدنش در شرایط فعلی نفعی براش نداره.
مدتی صبر کنیم، می بینیم چه طور شروع می کنه!
آفرین داداش! بینش سیاسی ات حرف نداره. خیلی باهوشی!
تو این بلبشوی سیاست، شونصد تا بولتن و خبرنامه و تحلیل هم بخونم، حرف درست رو آخرش از خودت می شنوم!
تنها راهی که برای شهادت یک پیرمرد صد و بیست ساله به ذهنم رسید انفجاره!
راه دیگه ای هم نداره.
داداش حسین عزیز دل همه ماست، ان شالله درد و بلاش بخوره تو سر کدخدا.
الان بهترین راهی که جناب قالیباف می تونه انجام بده، برپایی نمایشگاه های تابستانه، پاییزه و زمستانه پوشاک و مواد غذاییه، با قیمت های خیلی پایین.
این کارا تو ذهن ملت کم حافظه می مونه.
حالا تو بیا هی اتوبان صیاد رو دو طبقه کن. پل بزن، پارک بساز، پل طبیعت و فلان و فلان.
اگه دوزار رای آوردی.
مردمی که برای هجده هزار تومن سهمیه بنزین، دوازده ساعت تو صف می ایستن، پل دو طبقه چه می فهمن؟
بیا پیرهنی که فلان فروشگاه میده هفتاد تومن، سی تومن تو نمایشگاه بده دست ملت، مثل کره رای میاری.
بعد که رای آوردی کل اتوبانهای ایران رو دو طبقه کن.
اقتضای زمان، اقتضای مکان دو اصل اساسی.
جدی با وجود اینکه کنه دو تا جمله به یه جا می رسه، ولی ببین یه آدم کیس مثل استاد چقدر قشنگ موضوع رو برای آدم باز و تحلیل می کنه. بدون اینکه حساسیت منفی پیدا بشه. یعنی خیلی راحت و همه فهم صحبت می کنه.
اسلامی ایرانی عزیز؛
انجام وظیفه می کنم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
میخواهم ادعایی بکنم و البته بعدش، نظر شما را هم جویا شوم!
متنی که به لطف خدا و عنایت شهدا، امشب در قطعه ۲۶ خواهم گذاشت، صرف نظر از «اتوبوسی که چهارشنبه…» بهترین متن تمام عمرم هستش.
بگذریم که چند تایی از بچههای روزنامه معتقدند؛
«با اون متن کاملا برابری میکنه!»
متن امشب ۴۰۰۰ کلمه است در ضمن… و تیتر یک وطن امروز!
همه ما بی صبرانه منتظریم…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسین قدیانی:
این شروعشه…
امروز «گلبرگ سرخ لالهها در کوچههای شهر ما بوی شهادت میدهد» و عاقبت، کام «فرهاد» «شیرین» میشود! مدرسه عشق! بسیجیان بیستون! شهرت شهدای گمنام! جانم ای جان! باز هم شهید آوردند! امروز ستارههای آسمان، غبطه خواهند خورد به نور ستارههای زمین. پیشانی که نیست؛ منبع نور است! تابوت که نیست؛ هودجی از هور است! چند تکه استخوان که نیست؛ شهید جمهور است! جای حاج بخشی خالی که امروز «ماشاءالله حزبالله» بگوید! یادش به خیر! از حنجرهاش حجرهای ساخته بود در ابتدای کارزار، نه انتهای بازار! کاش لااقل لندکروزش را بیاورند! یادگار کربلای ۵ بود! پر از جای ترکش و گلوله! با آن بلندگوی زخمی! برای شهید کربلای ۴ چه چیزی بهتر از یادگاری کربلای ۵؟ امروز همه شهر «سه راهی شهادت» است!
چقدر قشنگ!
“از حنجرهاش حجرهای ساخته بود در ابتدای کارزار، نه انتهای بازار!”
چون خودم خیلی علاقه دارم به خوندن این متن ها در جمع، لذا خیلی دوست داشتم همچین متنی رو با صدای خودتون داشته باشیم. چه اشکال داره تو یه حسی که خودتون هستید، تنها یا در جمع صدا رو ضبط کنین. اینطوری خیلی دوست دارم. در باره ی مقایسه ی دو متن هم به نظرم جنسش یکیه ولی خودتونم بهتر می دونید که ابداع یک روش و یک کار ماناتر و اثرگذارتره! شروع چهارشنبه اتوبوس رو من خیلی دوست می دارم. یه طعم و لذت دیگه ای داره. ولی بهتره مقایسه رو بذاریم بعد خوندن چهارهزار کلمه! 🙂
خصوصی: بازم شرمنده که با گوشی کامنت می کنم و نیم فاصله هم که طبیعتا ندارم!!
یکی از ده ها متنی که خیلی باهاش صفا می کنم این متنه:
http://www.ghadiany.ir/1390/7919
آقا سید؛
دو روز مانده تا مهمانی خدا… یادش بخیر از این یادآوری های شما.
من کلا با مقایسه مخالفم!
“چهارشنبه اتوبوسی…” یک متن بود با حال و هوای خاص که تکرار نمی شود. شاید مهمترین دلیلش هم برهه حساسی(!) بود که آن متن نوشته شد و شرایط خاص آن روز.
ولی خدایی، بی تعارف داداش حسینِ ما مطلب فوق العاده و بی نظیر زیاد دارد.
الان همین متن جدید مشخص است که شبیه و مانند ندارد. قطعا بازتاب زیادی خواهد داشت و دل می برد از همه…
اصلا مقایسه نکنیم!
نسل ما، مستقیم و غیر مستقیم گره خورده به شهدا.
هر از چند گاهی، تعدادی از این شیر بچه ها، برمی گردن خونه.
انگار خدا، این شهدا رو ذخیره نگه داشته برای همچین روزایی.
دیگه پیغام واضح تر از این؟
حسن بیدار شو!
حسن شاید داره خواب های خوش می بینه!
چرا بیدارش می کنی خب؟!
حاجی؛
یه ذره، یهویی بی مقدمه شروعش نکردید!
می خواهی بخونی یه دفعه یاد گوینده های خبر میفتی! با لحن اونا خوندمش!
یه گوینده ی شهیدی هستن از مناطق عملیاتی گزارش می دادند، اسمشون رو بلد نیستم، توی ذهنم تداعی شدن!
همین یک بند عالی بود عالی…
خدا حفظت کنه
من کلا با سیداحمد موافقم!! 🙂
دل می سپاریم به متنی شهدایی…
پنجره دل را رو به آسمان باز می کنیم…
امشب
از قطعه، عطر خاک باران خورده می آید…
و فردا
روز جدیدی از فصل عاشقی است…
پرستوها بازگشته اند و دل ما نوای دلتنگی سرمی دهد…
خداییش توی این سه چهار ساله، ادبیات نوشتاری همه بچه ها پیشرفت کرده، بغیر از من!
یعنی بجز زبان محاوره ای خودم بخوام کامنت بذارم، کل ادبیات فارسی از زمان فردوسی زیر سوال میره.
ترجمان آیات بشارت الهی است وقتی از شهدا می نویسی.
تعاریف بهشت نیاز به مقایسه ندارد.
هر کدام حلاوت خود را دارد آنهم کامل.
خدا حفظت کند دلاور.
منتظریم خیلی…
http://bayanbox.ir/view/533463007734165701
http://bayanbox.ir/view/1252808122367442316
من با دیوونه داداشی موافقم!
داداش؛ اینا اثرات انتظار متنی ست که اونهمه ازش تعریف کردیدا!
۴۰۰۰ کلمه دقیقا یعنی چقدر؟
اللهم عجل لولیک الفرج…
یا زهرا(س)
سردار باقرزاده میگفت؛
«هر وقت تو کشور اتفاقی میافتاد و رهبر ناراحت بودن، شهدا خودشون رو نشون می دادن…».
به نظرتون چه اتفاقی افتاده که شهدا اون هم با دست بسته خودشون رو نشون دادن؟
نکنه رهبر دوباره “این عمار” رو فریاد میزنه؟
دوستان تهرانی به نیابت از ما هم دستی روی تابوت شهدا بکشین…
خیلی دوست داشتم منم فردا میتونستم به استقبالشون برم…
این شعر سلمان هراتی من رو به یاد وصیت نامه شهید قدیانی میاندازه!
سپیده سر زد و ما از شب قفس رفتیم
چنان پرنده شدیم و ز دسترس رفتیم
ز دور آبی دریای عشق پیدا شد
چو رود زمزمه کردیم و یک نفس رفتیم
بهار آمد و تشکیل یک گلستان داد
در این میانه نماندیم خار و خس رفتیم
نیاز محو شدن بود در تن خاکی
که با شنیدن یک بانگ از جرس رفتیم
در این بهار بمانید، شرمتان بادا
خطاست اینکه بگوییدمان عبث رفتیم
؟!
http://opload.ir/im/3m94/2c592a4de69c1.jpg
آقاسید؛
فکر کنم این اظهار نظرها مال سالها پیشه. نه الان!
چشم انتظار؛
بله! اظهار نظرها قدیمی هستند… تعجب من بیشتر از دلیل این حرکت و انتشار این پوستر بود!
سایتهای زرد و بعضا زنجیرهای دلیل حرکاتشون تقریبا روشنه! و “انتخاب” هم از این امر مستثنی نیست.
معلوم نیست باز چه در سر دارند؟!
با “متن کامل توافق ژنو در رابطه با والیبال” به روزم!
یا حق
سلام
خدا قوت
بعد از مدتها (سالها) دوباره سر زدن به قطعه، حس خوبی بهم داد!
دلم واقعا تنگ شده بود.
کامنتهای دوستان هم جالب بود اما به نظر بنده هم صحیح نیست بعضی دوستان منظور آقای قدیانی رو توضیح میدن.
شکر خدا که خودشون حی و حاضرن!
انشاءالله سایهشون همیشه سر قطعه هم برقرار باشه.
سلام بر حسین
بابت متن متشکر
سلام. همگی واقعا خسته نباشید. چقدر کامنت گذاشتید. کور شدم تا همه رو خوندم!!
چه خبره بابا! هر کی هر چی گفت همه باید جواب بدن آیا؟!
سلام بر حسین قدیانی عزیز
نمی دانم این مطلب را که سایت دولت بهار با عنوان…
آقای قدیانی
در رابطه با توهینی که به…
آخی! یعنی تیم مذاکره کننده بدون اجازه آقا، همینجوری پریدن وسط و مذاکره کردن؟
الحق که آب خوردن ما به حسین بستگی دارد و علمدار باوفایش، نه تحریم…
اینجا قطعهای است از بهشت
نه با قلم که با خون باید نوشت
سلام بر حسین
سلام حسین خان!
ببخشید نظری را برای شما فرستادم. ابتدای نظر معلوم است و بقیه…
میخواستم اگر احیانا نظری داشتهاید بدانم. البته به ایمیلم بدهید، ممنون میشوم.