به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
تورو خدا فردا من رو هم دعا کنید
قرار بود بیام جا موندم
برای همه ی جا مونده ها دعا کنید در این جمکرانی ترین روز، در حضور حضرت ماه
قسم نمیدم چون ممکنه به خاطر مشغله زیاد یادتون بره ولی دعام کنید
شهادت نصیبتون
متن زیبا بود
بغالی نیست
بقالی است
ممنون از متن زیبای شما
اول آیا ؟
یا
آیا اول !!!؟؟؟
نمره متن:
۲۰
سلام حاجی. آمار ندادی برا حرم. امشب قرار بود تشریف بیارید قم. کنسل شد؟
حسین قدیانی: ان شاء الله امشب آخر وقت می آیم. تهران بی وجود آقا خراب آباد است.
سلام بر حسین*
سلام
احسنت .. احسنت
خیلی زیبا بود
خوش به حال اهالی قم
خوش به حال زائراش…
سلام علیکم
مردم که هیچ … دل تو دل کوچه و خیابان های شهر هم نیست … همه منتظرند … نگاه ها تو را می خوانند …
۱۹ دی قرار است فردا ۹ دی خلق کند … حضرت معصومه(س) آغوش گشوده است برای فرزندی از تبار خویش که بوی مهدی(ع) میدهد … حوزه هم مدتهاست دست نیابت تو را بر سر خویش حس نکرده است … جمکران هم دخیل بسته به دامن صاحبش تا هرچه زودتر دستانت را در دستان یار جمکرانی ببیند … بیا زودتر بیا … عاشقانه و خالصانه لحظه ها را میشماریم … بیا …
دارم در تب می سوزم
داغ داغم
انگار گلوله ای از آتشم
اشکهایم ذوب شدگی این دل است که از دیده بیرون می ریزد
.
.
.
حرارت قلوب ما از عشق اونه
بذار تموم عاقلا بگن دیوونه
جریان خون توی رگام هروله واره
نفس کشیدنم فقط به عشق یاره
تپش تپش های دلم شنیدنیه
توی حسینیه دل سینه زنیه
خواهشمندیم دوستانی که قم هستن گزارش لحظه به لحظه بدن
#عکس منتشر نشده از رهبر انقلاب
http://sms88sms.persianblog.ir/post/833/
#إن شاءالله امشب اتوبوس ما را می برد قم.
ساندیس فردا را بچسب…
#این نقاشی جدید از رهبرانقلاب از دست ندهید، دلبرانه است:
http://sms88sms.persianblog.ir/post/830/
تشکر از آقای فضلی
چه تصاویر دل نشینی
ممنون
امشب میرین؟
سلام ما رو هم به آقا برسونین لطفا…
سلام علیکم
خوشا ستاره ای که نائل بشه به زیارت ماه
پیشاپیش زیارت قبول
یاحق
دست عکاس و نقاشش دردنکنه.
کاش یکی از روزنامه ها برای چهارشنبه، این جمله داداش حسین رو تیتر میزد:
“در خیابان ۱۹ دی جه غوغایی به پا کرد نسل ۹ دی”
روز وصال جانان است فردا…
داداش حسین بسیجیها شعار ناب میگی پیامک کنیم در متنش کلمه “امام خامنه ای” امده باشه
یه دختر ۹ ساله این بیت را گفته :امام ما خامنه ای سلاله فاطمه ای منتظر ج شما هستم
بله. اگه خدا قسمت مون کنه، امشب میریم قم برای غدیرقم.
این طرح زیر تقدیم به این قسمت از دلنوشت داداش حسین:
” آب زنید راه را هین که نگار می رسد.”
http://takhribchimajazi.ir/tarh/1-latest-news/173-poster-emam-khameni
راستی شب عیدتون مبــــــــــــــــــــــــــــــــــارک . . . !
سلام. خدا قوت
خامنه ای رهبر ماست؛ الحمدلله
رفتین زیارت برای ما هم دعا کنید…
یا حق.
#امام رضا: توکل یعنی از کسی جز خداوند بیمناک نباشی. (کتاب تحف العقول)
#چهار رباعی جدید از «آیتالله صافی گلپایگانی» در وصف امام رضا(ع)
*ما عبد حقیر حضرت مولاییم
در خط ولا ثابت و پابرجاییم
در روضه او اگرچه کم از موریم
از دولت لطف و کرمش آقاییم
*من خادم خادمان درگاه رضا
درگاه عطا و کرم و جود و سخا
درگاه امام هشتمین طور لقا
سلطان سریر ارتضا نور خدا
*ای گشته به زندان حوادث محبوس
افتاده به خاک غم و محنت، مأیوس
خواهی تو اگر نجات از بند بلا
شو ملتجی از صدق به شاهنشه طوس
*ما را به سر از لطف تو افسر باشد
هر روز ز بگذشته نکوتر باشد
هرکس به ولای تو سرافراز شود
پایش به سر گنبد اخضر باشد
#منبع: farsnews.com
»» حرم: http://mehrnews.com/mehr_media/image/2010/10/582318_orig.jpg
سلام
ماشاالله
قم رو چه خوب میشناسید…الحق که نویسنده اید.. ماشاالله
دیدار روی ماهت، یک فیض آسمانیست
رخسار پر ز نور، تو صاحب الزمانیست
ای رهبر عزیزم
برای ما دعا کن
ما را تو با دعایت
راهی کربلا کن…
از کویر قم دارد غدیر خم می وزد؛ نسیم علی، نصیب خاک شده است.مثل همیشه عالی.دستتان درد نکنه. سفر بی خطر
سلام
عید شما مبارک
سفرتون بی خطر انشالله
نسیم علی، نصیب خاک شده است.
الله اکبر!
اهن اب دیده را زنگ عوض نمی کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند
به خیل دشمنان بگو به کوری دو چشمتان
مطیع امر رهبری رنگ عوض نمی کند
تهران بی وجود آقا خراب آباد است………………………………………..
الحمدالله. ماه ما در جمکرانی ترین روز هفته، شهر روح الله، آفتابی می شود؛ الحمدلله..
سلام خوش به سعادتتون
برای ماهم دعاکنیدبرای ما جامونده ها که این سعادت نصیبمون نمیشه 🙁
ما تایید نکردنتم خوش داریم
اصلا پیام میذارم که تایید نکنی!
در عوض فردا صبح میبینمت
دل هم کباب ما بچه قمیم.
چنان قشنگ توصیف کرده بودین که من احساس کردم همین اللن همون جاها هستم
ممنون ممنون ممنون
تقدیم به قطعه مقدس ۲۶ . . .
http://s2.aks98.com/images/73560804080543668077.jpg
http://s2.aks98.com/images/73560804080543668077.jpg
گلبرگ سرخ لاله ها در کوچه های شهر ما بوی ولایت می دهد.
حلاوت دارد ولایت و امشب از کویر قم، غدیر خم می وزد
ماه ما در جمکرانی ترین روز هفته، شهر روح الله، آفتابی می شود
خیلی زیبا بود.
داداش حسین شما تو قم زندگی کردید؟؟؟؟؟
بابای ماست خامنه ای
قلب ماست خامنه ای
مولای ماست خامنه ای
قم برای قدومت استقبال نمی کند قیامت می کند آقا…
خیلی به قم واردینا
فقط یه قمی میتونه اینطوری درک کنه استعاره هاتونو
از طرف ما هم سلام برسونید
ما یه قمی بدبختیم که متاسفانه تا جمعه اسیر تهرانم
یاعلی
سلام علیکم…بلاخره طلسم شکست و ما بعد مدت ها توفیق پیدا کردیم اینجا کامنت بذاریم…
خوش به حالتون که دارین میرین…
سلام داداش حسین
میلاد شمس الشموس، انیس النفوس، امام رئوف بر فرزند بزرگوارش و عاشقان حضرتش مبارک باد.
من که هر کاری کردم نشد خودمون رو برسونیم به غدیر قم. از شما و هر ستاره ای که توفیق زیارت حضرت ماه و عمه کریمه شان را یافت التماس دعا دارم. جای من رو هم خالی کنید.
متنت فوق العاده زیبا بود آقا حسین تبریک میگم عزیز
سلام
نایب الزیاره همه دوستان قطعه بودیم حرم ضامن آهو امشب عید شما مبارک
سلام به داداش حسین عزیز و همه دوستان.
دوستانی که در پست قبلی جواب خانم “مریم” رو دادید باید عرض کنم خدمتتون که در وب خود ایشون جوابشون داده شده بود؛
مگو جانان که جان می آید امروز
ز تن بوی روان می آید امروز
***
برو لیلی سوی شارع گذر کن
که مجنون ناگهان می اید امروز
احسنت داداش جانم.
متن عالیه؛
از اون متنهای مخصوص داداش حسینه.
احسنت.
سلام و درود خدا به روح شهید قدیانی.
میلاد امام رئوف بر همه عزیزان مبارک.
»» به پاخیز که حال نوبت توست
فکر آمدنش دل را هوایی میکند ودوباره مرغ روح راکه چندی بود زمینی گشته بود کربلایی،
پیوندی ناگسستنی بین او هست باعباس که وقتی با دست مجروحش نوازش می کرد،سرآن
دختر بچه کرمانی را،گوشه ای ازصلابت ولطافت دستان عباس را به چشم می دیدی.
از وقتی خبر آمدنش در شهر پراکنده شد، شهر جان تازه ای گرفت،گوییا دوباره متولد گشته این قم،
یقین دارم أگردر ودیوار و خانه های شهرقدرت سخن داشتند فریادشادی سر میدادندوسرود مدح آقا
را میخواندند، یسبح لله ما فی السماوات وما فی الأرض
مدح آقا تسبیح بسیجی هاست،تسبیح بسیجی ها ازسنگ وپلاستیک نیست،
از گره هایی است که مادر سادات بر ریسمان ولایت زدند تا ما بسیجی ها را
الی الأبد در بند ولایت، پرواز دهند به سوی خدا.
مادر جان شادمان باش،چرا که میخواهیم دق الباب کنیم در خانه ی فاطمه ی معصومه را،
و استفتاء کنیم که ای آب حیات مهد علم وتشیع چند بار باید در تسبیح مان بعد از سخنان ولی
مدح حضرت آقا را بگوییم؟
ای عمه ی سادات،فاطمه ی معصومه این آقا که میآید نزد شما سال ها نزد برادرتان علی بن موسی ع
زندگی کرده وروزی خورده است، بوی برادر را میتوانی از او استشمام کنید.
بی بی جان سالها قبل را به یاد دارم که کودکی بودم کوتاه قد،که حضرت آقا را در صحن آینه نمیدیدم
ولی صدایش را میشنیدم که این سلاله ی زهرا س مدح شما را میکرد،عجب لذتی داشت وچه خوش
بود مدح شما از حضرت آقا شنیدن،
بی بی جان دعایمان کن تا همانطوری که مردم قم در زمان ورود شما سنگ تمام گذاشتند ما هم
از این سید بزرگ ،خوب استقبال کنیم که فرزند زهراست خامنه ای ، پدرش حیدر کرار است خامنه ای.
ای«ارم» خود را کنترل کن،میدانم از شادی در آسفالت خود نمیگنجی،
ای«انقلاب»خون شهیدانت را أگر فرش راه آقا بگردانی، آقا مثل بعضی ها پا روی این خون ها نمیگذارد،
اگر میخواهی تو هم میزبان آقا باشی، خون دلت را فرش راه آقا قرار بده.
ای تک تک خیابان های«چهار راه شهدا»،با هم نزاع نکنید که کدامتان توفیق میزبانی آقارا خواهید داشت،
آن خیابانی که بیش از همه مزین به خون شهداست وبیش از همه مکان رفت وآمد«معلم»جان هاو امام دل ها بوده،
مسیر حضرت آقاست شک نکنید.
این«تونل الغدیر»را که می بینید از شادی می خواست مانند مردم در «۹ دی» بخروشد،
این بسیجی ها بودند که او را آرام مردند وترمزش را کشیدند تا خروش این تونل طویل تلفاتی ندهد.
آی« فیضیه»که از روز أولت هم جوان تر شدی وقتی خبر آمدن آقارا شنیدی،تو باید فریاد بزنی،
چرا که روزی امام أمت در سخنرانی های خود در حیاط تو بود که فریاد سر میداد بر سر مزدوران،
به پا خیز که حال نوبت توست……
این روزها ضربان قم این قلب تپنده ام القرای اسلام تندتر می زند و هم سان با علما و طلاب و مردم قم به هیجان خاصی افتاده است.
قم تخت پادشاهی شاه ولایت است و این زمانی است که نائب ولی عصر عج الله تعالی فی فرجه الشریف بر این تخت تکیه می زند و این چه لحظه شکوهمندی است که همه برای دیدن این صحنه لحظه شماری می کنند.
به نیابت از همه برادران و خواهران به استقبال از امام خامنه ای عزیز می روم و همه را در این ثواب شریک می کنم، چرا که به فرموده بهجت دلها این یار سفر کرده ما ، استقبال از این سید عجب ثوابی دارد.
یا علی
“در خیابان ۱۹ دی جه غوغایی به پا کرده نسل ۹ دی. از کویر قم دارد غدیر خم می وزد؛ نسیم علی، نصیب خاک شده است.”
” رنگ شاید کم بیاورد اما پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند.”
دلم گرفت…آدم فکر میکنه فردا تعطیله و همه رفتن قم.
سلام
خدا پشت و پناهتون باشه
سلام ما رو به آقا برسونید
مژده آن نور ناب آمده است
جلوه آفتاب آمده است
باغ دل ها شکوفه خواهد کرد
وقتی آن عطر ناب آمده است
آی پاییزها! دوباره بهار
با طپش با شتاب آمده است
شهر یکسر تبسّم و شادی است
رهبر انقلاب آمده است
چه وقار و شکوه و هیمنه ای!
شیعه را مقتداست خامنه ای
فردا شهرمان( نورعلی نور) میشود…
دمت گرم داداش خوبم
خیلی خوشحال شدم اسم نیروگاه رو توی متن قشنگت دیدم.آخه من بچه نیروگاهم،
کاش الان بودی میدان توحید رو میدیدی ، چه غوغایی تو ایستگاه صلواتی برپا بود.
با دود اسپند چشم چشم رو نمیدید.
فقط خدا میدونه این مردم چقدر منتظرند،فقط خدا
خدایا زودتر صبح بشه……..
داداش تا صبح نشده خودتو برسون،ما که با برو بچ دانشجو یه یکی دو ساعت دیگه حرم هستیم،
بازم دمت گرم ،دمت گرم،دمت گرم………..
حسین قدیانی: متن کیهانم را بگذارم، می آیم قم.
خامنه ای میوه شجره طیبه مهدی است. بی عشق خامنه ای نتوان عاشق مهدی شد
بسم الله
داداش سلام .
اگه خدا توفیق بده من هم فردا صبح زود دارم مشرف میشم به شهری که قرار است فردا به دنیا اثبات کند که همان شهری است که خمینی را یاری کرد . خدا رو شکر .
انشاالله نائب الزیاره همه دوستان هستیم به شرط توفیق .
آنلاین ۳۶ نفر
داداشی راه بیفت که منتظریم
۸ ساعت و ۵۵ دقیقه تا پیدا شدن ماه … لحظه دیدار نزدیک است
ساعت ۴ صبح خیابون ها غوغا است…
دانشجویان وطلبه ومردم و البته من دانش آموز منتظریم…
یه پیام “بی زرگانی”
ساعت ۲۳:۹
تعداد افراد آنلاین ۴۱ نفر.
ماشالله.
داداش حسین بی همتای بسیجی ها فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
برای اینکه سلامت برسید براتون آیت الکرسی میخونم داداشی جون…
شب خوش …
سلام.نمیدونید قم چه خبره.چقدر خوشحالم سفر آقا عقب افتاد منم اومدم.آقای قدیانی انشالله فردا توی حرم میبینمتون.فکر نمیکنم بتونم آقارو از نزدیک ببینم.شما دیدینشون سلام ماروهم برسونید.یاعلی
وای خدایا چقدر این عکس آقا قشنگ بود.کاش برای فردا چاپ شده بود.
آنلاین ۴۲ نفر
داداش حسین: کی میدونه سایت کیهان کی بالا میاد؟
السلام علیک یا اباالحسن یا علی ابن موسی ایها الرضا ورحمة الله وبرکاته
————-
“تهران بدون آقا خراب آباد است.”جداً
————-
“پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند”
اللهم ارزقنا…
————-
خدا به همراهتان…
به جای ماهم تبریک عرض کنید ولادت برادر بزرگوار بانو رابه ایشان وحتماً حتماًخدمت ایشان عرض کنید که نزد برادرشان سفارش کنند تا آقا عیدی مارا برات کربلا قرار دهد …انشاءالله.
راستی شما چه ساعتی صحبت میکنید؟یه چیز دیگه توی جاده خوابتون نگیره تا این وقت شب که پای کامپیوتر بودید.اگه با ماشین شخصی هستید با احتیاط بیایید
سلام به همه ساکنین قطعه بهشتی و مقدس ۲۶ از جمله سالار قلم داداش حسین
عید ولادت آقا امام رضا (ع) بر همه ستاره ها مبارک امیدورام هرجا که هستید یک عیدی قشنگ از آقا بگیرید.
داداش خیالمون راحته که وقتی کنار آقا قرار گرفتید سلام بچه های قطعه ۲۶ را هم می رسانید هرچی باشه ما تو این فضا از یک خانواده ایم و خامنه ای بابای ماست.
سلام بر حاج حسین بسیجی ها پاسخ حضرت مهدی (ع) به ۱۰ سؤال در سال ۱۳۷۲ – رهبری آیت الله خامنه ای مورد عنایت ما بود (فایل صوتی)
پاسخ حضرت مهدی (ع) به ۱۰ سؤال در سال ۱۳۷۲ – رهبری آیت الله خامنه ای مورد عنایت ما بود(فایل صوتی)
دانلود فایل صوتی-به نقل از ایت الله احدی
http://www.asrezhoor.mihanblog.com
من آقا رو تا بحال ندیدم ولی جون میدم براش قسمتون میدم نایبه الزیاره باشید افتخارم اینه مقتدام امام خامنه ایست برخامنه ای تاج سر ملت ایران صلوات
ولایت فقیه میوه درخت مرجعیت نیست .
ولایت فقیه میوه درخت ولایت معصوم است .
وبه قول امام شعبه ای از ولایت معصوماست.
باید این جمله ها را بارها تکرار کرد تا ملکه ذهن شود.
هنوز که هنوزه باورم نمی شه
آقا را از نیم متری دیدم
صل علی محمد نایب مهدی (عج)آمد
این همه لشکرآمده به عشق رهبرآمده
ای رهبرآزاده آماده ایم آماده
سلام
خداروشکر خداروشکر خداروشکر
امروز بالاخره بعداز چند هفته انتظار چشممون به جمال حضرت ماه نورانی شد. آقای خوبم این سه هفته را باهرشکلی بودگذراندیم ولی نمی دانی در آن ساعت های پایانی چه گذشت به ما.هربارکه پرده جایگاه کنار می رفت نفسمان در سینه حبس می شد. تا این که سرانجام چهره نورانیت رادیدیم و انتظارهابه پایان رسید.”فدایت شوم آقاجان ” که در اولین لحظه دیدنت دربین اشکهایم هیچ چیز دیگری به غیراز این جمله برزبانم جاری نگشت.”فدایت شوم آقا”
سلام آقای قدیانی
زیارتتون قبول
خسته نباشی ستاره حضرت ماه
امروز بعداز مراسم استقبال درکنار پیاده رو خیابان ،قلم به دست رویت شدید.
راستی یادتون باشه که بین دانشجوهاوطلاب خیلی فرق میذارید.
این همه سخنرانی توجمع دانشجوهای اینجاواونجا .امادریغ از یه سخنرانی توجمع طلاب .
ما۵شنبه دیدار خصوصی داریم خوشحال میشیم اگه شماروهم توشبستان حرم ببینیم.
اکه جای دیگه هم سخنرانی داشتید خبرمون کنید خودمونو میرسونیم.
سلام ستاره ها
من امروز از همه بیخبرترم تا الان که سرکار بودم تا شب هم دانشگاه از اخبار و از قم خیلی بی خبرم داداش هم که نیست اطلاع رسانی کند. احساس می کنم که از یک غوغا و یک هیجان بزرگ دورم بیخبری بد دردی است.
آمد امام عاشقان ماه خراسان آمده
بر شهر قائم اهل قم بر جمع یاران آمده
آورده از جود و کرم بر چشم اهل قم قدم
بین جمعیت دور حرم خوشحال و شادان آمده
بین نائب صاحب زمان بر خاک پاک جمکران
این لطف و فیض بیکران از سوی رحمان آمده
بین نور شهر قم فزون شد از غم و محنت برون
این سیل مشتاقان که چون دریا به طغیان آمده
زیبایی قم را ببین شادی مردم را ببین
این خیل آدم را ببین از شوق جانان آمده
رهبر ز تهران آمده سالار ایران آمده
یار جماران آمده آن راحت جان آمده
اوقات دیدار آمده شادی بسیار آمده
انوار دلدار آمده دلبر به دامان آمده
فصل بهاران آمده هم بوی باران آمده
نیکی به یاران آمده اوقات سامان آمده
آن ماه تابان آمده دوری به پایان آمده
دلبر نمایان آمده چون گل به بستان آمده
دریای عرفان آمده آن یار قرآن آمده
آن نور ایمان آمده شیطان گریزان آمده
شیرینی و قند آمده دیدار دلبند آمده
اوقات لبخند آمده شادی فراوان آمده
هر کوچه ای آذین شده هر گوشه ای گلچین شده
هر خانه عطرآگین شده هر در چراغان آمده
بین شور و شادی همه این اشتیاق و همهمه
در سوی باطل زمزمه دجاله گریان آمده
هم خود ببین این جمعیت از عاشقان این مرحمت
از این شکوه و منزلت دشمن هراسان آمده
سیمای آقا را ببین این ماه زیبا را ببین
این شور و غوغا را ببین چون موج و طوفان آمده
قم گشته چون گلشن ببین صد خوشه بر دامن ببین
این بوی پیراهن ببین بر سوی کنعان آمده
گردند به دورش یاوران این لشگر حق باوران
در پای او این رهروان از بهر فرمان آمده
دارند همه دل سوی او آن طلعت نیکوی او
از اشتیاق روی او موجی خروشان آمده
این خیل جمعیت ببین این جلوه و شوکت ببین
این جذبه و قدرت ببین زان روی رخشان آمده
آل محمد را ببین بانگ خوش آمد را ببین
احسان بی حد را ببین از او به ایشان آمده
هر کوچه گلباران ببین هر خانه نورافشان ببین
در روی هر انسان ببین چون غنچه خندان آمده
یار حبیبی آمده نیکو خطیبی آمده
بر دل طبیبی آمده از بهر درمان آمده
با دیدن آن دلربا شد قلب عاشق با صفا
گردیده از هجران رها فارغ ز زندان آمده
وقت زیارت آمده موج بشارت آمده
گاه اشارت آمده رحمت به دوران آمده
http://besharatezohour.blogfa.com/
سلام.
خدا را شکر.
مضاعف باشید…
یا علی